سلسله سخنرانی های استاد رفیعی جلد 11

مشخصات کتاب

سرشناسه : حسینی نیشابوری، سید علی اکبر، 1362

عنوان و نام پدیدآور : سلسله سخنرانی های استاد رفیعی ، سید علی اکبر حسینی نیشابوری

مشخصات نشر : قم : دار المبلغين. 97

مشخصات ظاهری : 13 جلد

شابک : 240000ریال : 7-7-94791-600-978

وضعیت فهرست نویسی : فيپا

یاد داشت : کتابنامه به صورت زیرنویس

یادداشت : کتاب حاضر مجموعه سخنرانی های آقای دکتر ناصر رفیعی محمدی می باشد.

رفيعی محمدی، ناصر، 1344-وعظ.

موضوع : وعظ

موضوع : اسلام - مسائل متفرقه

موضوع : اسلام - تبلیغات

رده بندی کنگره : 1393، 81 س 7 ر/ 10/5 BP

رده بندی دیویی: 297/08

شماره کتابشناسی ملی : 91893431

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

ص: 3

سلسله سخنرانی های استاد رفیعی (جلد یازدهم)

حجة الاسلام و المسلمین حسینی نیشابوری

ص: 4

فهرست مطالب

سخن ناشر ...15

ماه مبارک رمضان ...17

مقدمه ...17

اهمیت ماه مبارک رمضان ... 18

پاداش روزه با شرایط ...18

دعای آغاز ماه رمضان ...20

قرآن، کتابی قابل فهم برای همگان ...22

آثار انس با قرآن ... 22

1. زندگی سعادت مندانه ...23

2. مرگ شهادت گونه ...23

3. نجات پیدا کردن در روز حشر ..23

4. داشتن سایبان در روز گرما ... 24

5. هدایت یافتن در روز گمراهی ... 24

اهمیت سوره احزاب ...25

اثر قرائت و آموزش سوره احزاب ... 25

اثر زیاد خواندن سوره احزاب ...27

چگونگی پیدایش جنگ احزاب ...27

معنای مدارا و مداهنه ...29

داستان ...32

موعظه ای خواندنی ... 33

تقوا و پرهیزکاری ... 35

مقدمه ...35

داستان ...36

تقوا چیست؟ ...37

اهمیت تقوا ...38

شرط بودن تقوا در همه کارها ...39

انواع تقوا ...42

1. تقوای مالی ...42

2. تقوای گفتاری ...42

بی تقوایی، عامل تهمت زدن ...43

خاطره ای خواندنی ...43

3. تقوای خانوادگی ...44

4. تقوای قضایی ...44

تقوامداری با غیرمسلمانان ...45

تقوای قضایی امیرمؤمنان (علیه السلام) ...46

5. تقوای سیاسی ... 47

افزایش روزی و حل مشکلات با تقوا ...47

اقسام روزی ... 48

2. مخالفت با کافر و منافق ...49

چهار دستور کلیدی ...51

مقدمه ... 51

ص: 5

1. خداترسی ...52

2. نافرمانی از کافران و منافقان ... 52

انواعاطاعت ...53

الف: طاعت واجب، لازم و محض ...53

ب. نافرمانی محض ...53

ج. طاعت مشروط ...56

مخالفت با خدا به خاطر پدر ...56

فرمان حرام فرمانده ...57

3. پیروی از وحی ...60

انواع وحی ...60

1. الهام ...60

2. الهام غریزی ...61

3. الهام شیطانی ...61

4. وحی نبوت ...61

5. توکل بر خدا ...63

خدا بزرگ ترین تکیه گاه ...63

دعای خروج از خانه ...63

توکل مسلمانان پس از جنگ احد ... 65

توکل در تمام کارها ...66

توكل شهید مدرس ...66

توکل شیخ فضل الله نوری ...66

چرا امام خمینی رحمة الله موفق شد؟ ... 67

قلب، کانون دوستی و دشمنی ...69

مقدمه ... 69

هر انسانی یک قلب دارد! ...70

تفسير اول آیه 4 سوره احزاب ...70

تفسیر دوم آیه 4 سوره احزاب ...71

دوستی با اولیا، دشمنی با اعدا ...72

محکم ترین دستگیره ایمان ...73

محشور شدن با پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نتیجه محبت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ... 74

احترام به پدر منافق ... 75

ایمان در کنار دشمنی با دشمنان ...77

هشت محبت در مقابل محبت خدا ...77

محبت شديد هاشم مرقال به حضرت على (علیه السلام) ...78

حفظ کردن محبت خداوند ...80

تبدیل دشمنی به دوستی با دعای پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ...81

مبارزه با رسم غلط «ظهار» ...83

حکم شرعی فرزند خوانده ...83

ص: 6

ولایت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ...87

مقدمه ... 87

ولایت تام پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ... 88

ولایت های محدود ... 88

نامحدودترین ولایت، ولایت پیامبر و ائمه علیهم السلام ...88

بصیرت امیرمؤمنان (علیه السلام) ...89

تعیین ولایت حضرت علی (علیه السلام) در غدير ...90

قبول نکردن حق ...90

اعتراض ناعادلانه به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ...91

اطاعت از فرمان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ...91

نجات یهودی به برکت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ...92

پذیرش داوری پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ...93

شخصیت والای پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ...94

انتقال ولایت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به حضرت علی (علیه السلام) ...95

اولی الامر چه کسانی هستند؟ ...96

اثر خواندن دعای مشلول ...97

همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ...101

ام المؤمنین یعنی چه ؟ ... 102

حرمت ازدواج با همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ...102

عاطفه مادرانه همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ... 103

خدیجه علیها السلام بالاترين ام المؤمنين ...103

ام المؤمنین در بیانات مقام معظم رهبری ... 104

واگذاری میراث به خویشاوندان ... 105

اهمیت صله رحم در اسلام ...106

گام های محبوب خدا ...106

دلسوزی برای خویشاوند ...107

صله رحم امام صادق ...108

جایگاه صله رحم کننده ....108

اثر قطع رحم ...109

مشارکت در خون عمو! ...109

حدومرز صله رحم ...110

دوری کردن از دایی منحرف ...111

حق وصیت ...111

پیمان های الهی ...113

مقدمه ...113

ص: 7

معنای میثاق ...113

لزوم اعتقاد به همه پیامبران علیهم السلام ... 116

اهمیت توحید خالصانه ...117

اسلام آوردن به خاطر مقام ...117

جنگ کردن به خاطر غنیمت ... 118

ارشاد کردن على (علیه السلام) ...118

برخورد على (علیه السلام) با غلات ... 119

راست گویی ...120

دروغ ریشه همه بدبختی ها ...121

مشکلات دروغگویی .... 122

اقسام دروغ ...122

سخنان کاربردی حضرت زهرا علیها السلام ... 122

دوری کردن از دروغ ...123

اقسام صدق ... 124

1. صدق در گفتار ... 124

اثرات دروغ گویی ... 124

2. صدق در نیت ... 125

ثواب زیارت کردن مؤمن ... 125

3.صدق در اراده ...126

4.صدق در وفاداری ... 126

5.صدق در عمل ... 126

6.صدق در مقامات دینی ...127

امدادهای غیبی (1) ...129

مقدمه ...129

یهودیان، آغازگر ماجرا ...130

سختی های حفر خندق ...131

ورود پنج سرباز دشمن به مدینه ...132

پایان جنگ احزاب ...133

سپاه فرشتگان ... 135

انواع امدادهای غیبی ...137

1. الهام ...137

2. کمک انسانی ...138

امداد غیبی به علامه امینی ...139

امداد غیبی به آیت الله گلپایگانی ...140

امداد غیبی به سید بحرالعلوم ...141

3. فرشته ... 141

4. پرنده ... 141

طوفان شن ... 143

امدادهای غیبی (2) ... 145

مقدمه ...145

امداد غیبی، عامل پیروزی ... 147

امدادهای غیبی در جنگ بدر ... 148

ص: 8

امداد غیبی چیست و چگونه به دست می آید؟ ... 149

1. دعا ...150

شناخت امام براثردعا ...151

اثردعا کردن برای دیگران ...152

2.کمک کردن به دیگران ...152

اثر کمک کردن به دیگران ...153

3. عمل به دانسته ها ...153

امدادهای غیبی به علما ... 154

4.باور داشتن ... 155

5. صبر و تقوا ...156

6. استقامت ...156

نجات به برکت تربت امام حسین (علیه السلام) ...157

خوف و ترس ...159

مقدمه ...159

امدادهای غیبی در حفر خندق ...160

برکت در خرما ...160

برکت در غذا ...161

ترس مسلمانان ...162

نشانه های ترس ...163

ترس پسندیده و ترس ناپسند ...164

عوامل بدگمانی به خدا ... 165

شجاعت امام حسین (علیه السلام) ...166

توکل، دشمن ترس ...166

فضیلت خواندن سوره ملک ...167

ریشه های ترس ... 169

1. دنیادوستی ... 169

بهلول ...169

سلمان ...169

وابستگی به دنیا ...170

دوری کردن از دنیا ...170

2. نگاه به دارایی دیگران ...171

3. عمل نکردن به وظیفه ... 172

عامل ترسیدن از مرگ ...172

ترس بجا و ترس نابجا ...172

نکته ای پیرامون حج ...173

آزمون های الهی ... 175

مقدمه ... 175

اهداف آزمایش ها ...176

1.تشخیص خوب و بد ...176

2. تشخیص کردارها ...176

ص: 9

3.بیداری ... 177

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و آزمایش های بزرگ الهی ... 178

انسانها در مقابل امتحان ...180

آزمون های حضرت على ...181

اقسام امتحانات الهی ...182

1.امتحان عقیدتی ... 183

گوساله سامری، نوعی امتحان ... 183

داستان خوارج ...184

اهمیت اعتقادات صحيح ...184

داستان ...185

عرضه اعتقادات بر امام معصوم ... 185

2. آزمون اقتصادی ... 186

داستان ... 187

3.امتحان نظامی ... 188

4. امتحان خانوادگی ...189

5. امتحان سیاسی ...189

چگونه در امتحان قبول شویم؟ ...190

ناظر بودن خداوند ...190

توجیه گناه ...191

مقدمه ...192

بهانه جویی بیماردلان در جنگ احزاب ...192

توجیه گناه، بدتر از گناه... 193

اقسام انسان ها در مقابل گناه ...194

1. معترف ...194

2. منکر...194

3. توجیه گر ...195

زشتی بهانه تراشی ...195

تمثيل... 197

عمل نادرست ...198

اقسام توجيه ... 199

1. توجيه اعتقادی ... 199

اجل مسمی و اجل معلق ... 199

تمثيل ...200

متهم کردن خدا! ...200

2. توجیه اقتصادی ...201

هدیه ای رشوه نما ...201

3. توجيه اجتماعی ...201

4. توجیه سیاسی ...202

هارون الرشید و توجیه سیاسی ...202

5.توجیه روانی ... 203

ص: 10

6.توجیه نظامی ...203

عهد بستن با خدا ...205

مقدمه ...206

تعهد دادن به خدا ...206

وفای به عهد، از صفات مؤمن ....206

وفای به عهد، نشانه درست کاری ... 208

انواع پیمانی با خدا ...210

1.عهد اعتقادی...210

2. عهد عبادی ...211

داستان ثعلبه ...211

3. عهد گفتاری ...213

انس و وفای به عهد ...213

4. عهد امامت ... 214

على بن يقطين ... 215

چکیده دین ...216

مسلمانان ضعیف الايمان ... 219

مقدمه ... 219

قدرت اراده خدا ... 220

اراده خدا بر عزت یا ذلت کسی ...221

يوسف و برادرانش ...222

بندگی خدا عامل عزیز شدن ...222

عظمت و اقتدار خدا ...223

فضیلت رزمندگان ... 225

ارزش جهاد و مجاهد ...227

ویژگی های افراد ضعیف الايمان ...230

1. بخل ... 230

پایداری در باورها ...233

مقدمه ... 233

پندارهای غلط ...234

الگو پذیری از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ...235

پناه بردن به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در سختی جنگ ...236

شرایط الگو قرار دادن پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ...237

بدعت گذاشتن در دین پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ...237

وضعیت مؤمنان در جنگ احزاب ... 239

پایداری در دین ...241

خاطره ای خواندنی ...241

اثر شنیدن قرآن ... 242

ایمان و اسلام چیست؟ ...243

حفظ اعتقاد تا پای جان ...246

حفظ حجاب تا پای جان ...247

ص: 11

خیانت (1) ... 249

مقدمه ...249

قرارداد مسلمانان با بنی قریظه ...250

مسیحیان، بهتر از یهودیان ...250

خیانت بنی قریظه ... 253

مذاکره مسلمانان با بنی قریظه ...254

مبارزه دین با خیانت ...255

زشت شدن چهره دین با سه چیز ... 256

دوری کردن از سه چیز... 256

انواع خیانت ... 256

1.خیانت دینی ... 257

2. خیانت مالی ... 257

خیانت در بیت المال ... 257

3. خیانت علمی ...259

4. خیانت خانوادگی ...259

5.خیانت در امانت ...259

6. خیانت قضایی ...260

7. خیانت نظامی ...260

خیانت (2) ...263

خیانت، قانون همه گیر ...264

همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ...265

برخی از همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ...266

1. ام سلمه ...266

2. میمونه ...268

3.صفيه ...268

زیاده خواهی برخی همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ...269

ثواب و عقاب همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ...271

اهمیت انتساب به بزرگان ...271

فرمان های الاهی به زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ...273

مقدمه ... 273

هفت دستور برای زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ...275

1. سخن گفتن بدون عشوه ...275

حفظ آبرو به قیمت جان ... 276

ص: 12

2. خانه نشینی ...277

3. زینت نکردن ...278

تمثيل ... 279

4. برپایی نماز ...280

5. پرداخت زکات ...280

6. اطاعت از خدا و رسول او ....280

7. قرائت قرآن و حکمت ...281

آیه تطهير ...281

حضرت خدیجه علیها السلام ... 285

مقدمه ...285

ویژگی های حضرت خدیجه علیها السلام ... 285

حضرت خدیجه علیها السلام از منظر قرآن ... 286

1. بذل اموال ...286

2. نور چشم پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ...287

3. اولین زن مسلمان ...287

سبقت در اسلام ...288

4.دوران جاهلیت ...290

احیای نام خدیجه علیها السلام ...291

خواستگاری پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) از خدیجه علیها السلام ...292

مباهات خدا به خدیجه علیها السلام ...293

ارتباط متقابل پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و خديجه ...294

خوب همسرداری، جهاد خانم ها ... 295

ابراز محبت حضرت خدیجه علیها السلام ... 295

صبروشکرو رضا در زندگی خدیجه ...296

درخواست خدیجه علیها السلام از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ...297

امام حسن مجتبي (علیه السلام) ...299

مقدمه ...299

آزار امام حسن (علیه السلام) ، آزار پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ...299

ویژگی های امام حسن (علیه السلام) ...300

کتاب های چاپ شده درباره امام حسن (علیه السلام) ...301

ص: 13

صلح امام حسن (علیه السلام) ... 301

بازگشت امام حسن (علیه السلام) به مدینه ... 302

فعالیت های امام حسن (علیه السلام) در مدینه ... 303

1. پرورش شاگرد ... 303

مجلس درس امام حسن (علیه السلام) ... 304

2. مبارزه با بدعت ها ...305

بدعت های معاویه ...305

3.کمک به نیازمندان ... 308

کرم امام حسن (علیه السلام) ... 308

4.تربیت فرزندان ... 310

عید سعید فطر.... 311

نکاتی درباره عید فطر ...311

1.دعا خواندن ...311

2. احیای شب فطر...312

3. روز جایزه ...312

4. مباهات خدا ... 313

5. پوشیدن لباس نو ...314

حبط اعمال چیست؟ ... 315

عوامل حبط عمل ...316

تمثيل ...317

1.ارتداد ...317

احمد بن هلال کرخی ...317

محمدبن على شلمغانی ...318

2. منت و اذیت ...318

3.بی حرمتی به پیامبر و اهل بیت علیهم السلام ...319

4. بداخلاقی با شوهر ... 320

جهاد زنان، خوب همسرداری کردن... 321

5. ظلم به کارگر... 321

ص: 14

سخن ناشر

درود و رحمت بیکران بر پیامبر رحمت و خاندان مطهرش علیهم السلام که باعث تعالی انسان ها به سوی قله های سعادت و نجات آنها از هلاکت و بدبختی می باشند.

خداوند را شاکریم که ما را جزو خادمین این خاندان قرار داده که باعث کرامت ما در دنیا و آخرت خواهد بود.

در دنیای امروز با توجه به مشغله درسی و کاری بیشتر مبلغين عزيز اعم از: خطباء ، گویندگان دینی، اساتید محترم آموزش و پرورش و مداحان عزیز اهل بيت عليهم السلام وقت لازم، جهت بررسی مطالب مورد نیاز را نداشته اند و نیاز به مواد اولیه ای که مستند، متقن، معقول و به صورت موضوعی ارائه شود دارند.

بنابراین تجارب ما و دوستان ، در دنیای تبلیغ ما را وادار کرد تا به اندازه توان، مواد اولیه تبلیغی عزیزان را فراهم کرده تا بتوانند در تمام رسانه های تبلیغی اعم از: منابر و مجالس اهل بیت علیهم السلام ، تبلیغ چهره به چهره و دنیای مجازی به نحو احسن انجام وظیفه کنند.

کتبی که توسط انتشارات دارالمبلغین به چاپ می رسد دارای موارد ذیل

ص: 15

می باشد:

1. از منابع و مآخذ معتبر استفاده شده؛

2. حتی المقدور از منابع اصیل استفاده شده؛

3. از مطالب سست و واهی پرهیز شده؛

4. مطالبی که به تفکر و تعمق بالایی نیاز داشته، آورده نشده یا لااقل تذكر داده شده که در هر محفلی گفته نشود.

ضمنا بسیاری از مطالب جهت محققین و اساتید عزیز فقط به خاطر تذکار و

یادآوری نوشته شده است.

کتابی را که مشاهده می کنید جلد یازدهم از سلسله سخنرانی های استاد رفیعی می باشد که در ماه رمضان سال هزار و سیصد و نود و شش در حرم حضرت معصومه علیهم السلام توسط ایشان در رابطه با تفسیر سوره احزاب ایراد گردیده است.

در پایان از جناب استاد ارجمند دکتر رفیعی (زید عزہ) که با راهنمایی های ارزشمندشان باعث شدند این اثر به نحو شایسته ای انجام پذیرد، کمال تقدير و تشکر را می نماییم و برای ایشان از درگاه خداوند متعال آرزوی سلامتی و توفیق روزافزون را مسئلت داریم.

ومن الله التوفيق

انتشارات دارالمبلغين

ص: 16

ماه مبارک رمضان

اشاره

قال الله تبارک و تعالی :

« يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عليکم الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ » (1)

ای افرادی که ایمان آورده اید! روزه برشما نوشته شده، همانگونه که بر کسانی که قبل از شما بودند نوشته شد؛ تا پرهیزکار شوید.

مقدمه

ماه مبارک رمضان ماه الهی، ماه خیر و برکت، ماه تغییر و تحول، ماه بازگشت به سوی خدا، ماه جبران و بالأخره ماهی است که در آن تمام لحظات و حرکات و سکنات انسان با سایر ماه ها متفاوت است. ماهی که به برکت نزول قرآن و وجود شب قدر ویژگی خاص و مضاعفی پیدا کرده است.

نخست چند روایت در اهمیت و شرایط ماه رمضان می خوانیم و سپس وارد

ص: 17


1- بقره . 183.

بحث می شویم .

اهمیت ماه مبارک رمضان

نوشته اند: وقتی ماه رمضان آغاز می شد رنگ چهره رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) تغییر می کرد. (1) در این ماه دعا و عبادت و اعمال خیری که همیشه انجام میداد مانند : آزاد کردن اسیر، خواندن نماز و قرائت قرآن- چند برابر می شد.

همان طور که میدانید پیامبر ائمه علیهم السلام مطالب فراوانی درباره ماه رمضان فرمودند. مرحوم شیخ صدوق رحمة الله که در حدود هزار سال پیش می زیست، کتابی درباره سه ماه رجب، شعبان و رمضان نوشته است. بعضی از کتاب ها، مثل مفاتیح،برای همه ماه های سال است؛ اما بعضی از کتاب ها مربوط به ماه خاصی است.

پاداش روزه با شرایط

کتاب مرحوم صدوق «فضائل الأشهر الثلاثه» یعنی «فضائل سه ماه رجب، شعبان ورمضان» نام دارد. ایشان روایات زیادی در این کتاب آورده، از جمله این حدیث که رسول خدا تلاش فرمود:

« أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ صَامَ شَهْرَ رَمَضَانَ فِي إِنْصَاتٍ وَ سُكُونٍ وَ کف سَمْعُهُ وَ بَصَرُهُ وَ لِسَانُهُ مِنَ الْكَذِبِ وَ الْحَرَامِ والغیبة وَ الأذي قُرْبِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَتَّى تَمَسَّ رکبتیه رکبة إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ الرَّحْمَنِ علیه السَّلَامُ » (2)

ص: 18


1- « إِذَا دَخَلَ شَهْرُ رَمَضَانَ تَغَيَّرَ لَوْنُهُ وَ کثرت صَلَاتِهِ وَ ابْتَهِلْ فِي الدُّعَاءِ وَ أَشْفَقَ مِنْهُ »؛ وقتی ماه رمضان می شد رنگ رخسار پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) تغییر می کرد و نماز خواندنش زیاد می شد و در دعا و درخواست از حق تعالی بسیار زاری و تضرع می کرد و از خدا ترسان بود. (الاقبال، ج 1، ص 20؛ سنن النبی، ج 1، ص 300).

2- فضائل الأشهر الثلاثه، ص 132؛ روضة الواعظين و بصيرة المتعظین، ج 2، ص 341؛ اعلام الدين في صفات المؤمنین، ص 424.

ای مردم! هرکس ماه رمضان را با سکوت و آرامش روزه بگیرد و چشم و گوش و زبان و دست ها و دیگر اندام خود را از گناه و دروغ و غیبت و آزار رساندن بازدارد روز قیامت چنان مقرب می شود که زانوانش کنار زانوهای ابراهیم خلیل (علیه السلام) قرار میگیرد.

هرکس ماه رمضان را روزه بگیرد اما با این شرایط:

1. انصات ، یعنی سکوت؛ البته نه این که هیچ کس هیچ حرفی نزند. معلم باید درس بدهد، منبری باید حرف بزند، کاسب باید با مشتری صحبت کند. روشن است که این انصات وسکوت نسبت به حرف های بی ربط و نادرست است.

2. سکون ، یعنی آرامش، انسان روزه دار باید آرامش روحی نیز داشته باشد. 3. بازداشتن برخی اعضای بدن از گناهان.

در این ماه انصات و آرامش، یعنی کم سخن گفتن و آرامش روحی داشتن، خوش خلقی و خوش برخوردی کردن، همه اعضای بدن باید کنترل بشود؛ اما غالبا مشکل ما در سه عضو است: چشم، زبان و گوش.

دست و سرو پا هم هست، ولی غالبا مشکل ما در این سه تاست.

روزه دار باید بتواند گوش و چشم و زبان خود را از این چند گناه باز دارد:

دروغ، حرام - که شاید منظور حرف و لقمه حرام است- و اذیت کردن مردم.

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: مردم! اگر کسی آن سه عضوش را کنترل کرد که بیشتر در معرض گناه است و آرامش و کم حرفی هم داشت، این آدم روز قیامت آن قدر به درگاه الهی نزدیک می شود که زانوانش به زانوان حضرت ابراهیم (علیه السلام) برخورد می کند؛ همان ابراهیمی که خليل الرحمان است، ابراهیمی که خدا در قرآن مدحش کرده، ابراهیمی که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) و قرآن او را پدر دینی ما می خوانند،(1)

ص: 19


1- « وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ أبائي إِبْرَاهِيمَ وإسحق وَ يَعْقُوبَ ما كانَ لَنا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْ ءٍ ذلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنَا وَ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يشکرون »؛ من از آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی کردم ! برای ما شایسته نبود چیزی را همتای خدا قرار دهیم. این از فضل خدا بر ما و بر مردم است؛ ولی بیشتر مردم شکرگزاری نمی کنند (یوسف، 38). « قُلْ إِنَّنِي هَدانِي رَبِّي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ دِيناً فِي إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما کان مِنَ الْمُشْرِكِينَ »؛ بگو پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده؛ آیینی پابرجا رو ضامن سعادت دین و دنیا) : آیین ابراهیم؛ که از آیینهای خرافی روی برگرداند؛ و از مشرکان نبوده . (انعام، 161). « ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيَّ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ »؛ سپس به تو وحی فرستادیم که از آیین ابراهیم- که ایمانی خالص داشت و از مشرکان نبود - پیروی کن! (نحل، 123).

ابراهیمی که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرمود: دین من دین ابراهیمی و توحیدی است . (1)

دعای آغاز ماه رمضان

وقتی ماه رمضان آغاز می شد، رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) این دعا را می خواندند:

« اللَّهُمَّ أَهِلَّهُ عَلَيْنَا بِالْأَمْنِ وَ الْإِيمَانِ وَ السَّلَامَةِ وَ الْإِسْلَامِ وَ الْعَافِيَةِ الْمُجَلِّلَةِ اللَّهُمَّ ارْزُقْنَا صِيَامَهُ وَ قِيَامَهُ وَ تِلَاوَةَ الْقُرْآنِ فِيهِ »؛

خدایا! هلال رمضان دمید. این ماه را برای ما ماه امنیت و سلامت قرار ده.

بسیاری از مناطق و کشورهای اسلامی درگیر جنگ و سختی های دیگری

هستند و نمی توانند در امنیت به عبادت و روزه داری روی بیاورند.

خیلی ها بیمار هستند و حسرت یک روزه را می خورند.

باید دعا کنیم که بیماری و سختی در زندگی ما نیاید.

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به درگاه پروردگار عرض کردند:

ص: 20


1- « أَنَا عَلَى دِينِ أَبِي إِبْرَاهِيمَ » ، (من لا يحضره الفقیه، ج 4، ص 366: الخصال، ج 1، ص 313: مکارم الأخلاق، ص 440).

« اللَّهُمَّ سَلِّمْهُ لَنَا وَ تَسَلَّمْهُ مِنَّا وَ سَلِّمْنَا فِيهِ »؛ (1)

پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) در این دعا سه سلامت را از خدا خواستند: 1- خدایا! ماه رمضان را برای ما سالم قرار بده. اگر انسان بیمار باشد از ماه رمضان بهره می برد و شب قدر را درک می کند ولی از ثواب هایی که برای روزه است محروم می ماند. پس یک دعا این است که ما را در ماه رمضان سالم قرار بده .

مگر ماه رمضان بیمار می شود که پیامبر و عرضه می دارد: خدایا! ماه رمضان را برای ما سالم قرار بده ؟! پاسخ: امکان دارد ماه رمضان با روزه خواری و معصیت و گناه، ناسالم بشود. چرا می گویند: حرمت ماه رمضان را نگاه دارید؟ نگه داشتن حرمت این ماه بسیار دقیق است. حتی در حدیث آمده : نگویید: «رمضان»؛ رمضان از اسامی الهی است. رمضان را ماه رمضان بگویید. (2) ماه

ص: 21


1- « عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ : كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) إِذَا أَهَلَّ هِلَالَ شَهْرِ رَمَضَانَ اسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ وَ رَفَعَ يَدَيْهِ فَقَالَ اللَّهُمَّ أَهِلَّهُ عَلَيْنَا بِالْأَمْنِ وَ الْإِيمَانِ وَ السَّلَامَةِ وَ الْإِسْلَامِ وَ الْعَافِيَةِ الْمُجَلِّلَةِ وَ الرِّزْقِ الْوَاسِعِ وَ دَفْعِ الْأَسْقَامِ اللَّهُمَّ ارْزُقْنَا صِيَامَهُ وَ قِيَامَهُ وَ تِلَاوَةَ الْقُرْآنِ فِيهِ وَ سَلِّمْهُ لَنَا وَ تَسَلَّمْهُ مِنَّا وَ سَلِّمْنَا فِيهِ »؛ امام باقر (علیه السلام) فرمود: هر گاه هلال ماه رمضان پدیدار می شد رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) رو به قبله می نمود و دستانش را بالا می برد و عرضه میداشت: بار خدایا! این ماه را با امنیت و ایمان و سلامت و اسلام و عافیت فراگیر و رزق واسع و دور راندن بیماری هابر ما نوکن. خدایا! روزه داری و شب زنده داری و تلاوت قرآن را در این ماه روزی مان کن. خداوندا! این ماه را برای ما سالم قرار بده و آن را از ما بپذير و ما را در آن سالم قرار بده. (کافی، ج 4، ص 70؛ من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 100؛ تهذیب الاحکام، ج 4، ص 197).

2- « عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ : کنا عِنْدَهُ ثَمَانِيَةَ رجالي فذکرنا رَمَضَانَ فَقَالَ لَا تَقُولُوا هَذَا رَمَضَانُ وَ لَا ذَهَبَ رَمَضَانُ وَ لَا جَاءَ رَمَضَانُ فَإِنَّ رَمَضَانَ اسْمُ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ عزوجل لَا يجي وَ لَا يَذْهَبُ إِنَّمَا يَجِي ءُ وَ يَذْهَبُ الزَّائِلُ وَ لَكِنْ قُولُوا شَهْرُ رَمَضَانَ فِي الشَّهْرَ مُضَافُ إِلَى الِاسْمِ وَ الِاسْمُ اسْمُ اللَّهِ عزوجل وَ هُوَ الشَّهْرُ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ جَعَلَهُ اللَّهُ عزوجل مَثَلًا وَعِيداً »؛ شخصی به نام سعد از امام باقر (علیه السلام) روایت نموده و گفت: هشت تن در محضر آن بزرگوار بودیم و درباره ی «رمضان»، صحبت می کردیم. حضرت فرمود: نگویید «اين رمضان» و نگوييد رمضان رفت و رمضان أمد ! زيرا رمضان نامی از نام های خداوند عزوجل می باشد؛نمی آید و نمی رود. آن که می آید و می رود زائل و نیست شونده است. بلکه بگویید: شهر رمضان (ماه رمضان) یعنی شهر اضافه گردیده به اسمی که نام خداست، ماهی که قرآن در آن ماه نازل گردید و خداوند آن را حجت و محل شادمانی برای اولیای خود قرار داده است. (کافی، ج 4، ص70؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 172؛ معانی الاخبار، ص 315).

رمضان باید از دست ما سالم باشد. اگر در ماه رمضان جنایت شود، آدم کشته شود، شراب خواری و معصیت کند، اینها همه لطمه زدن به ماه رمضان است.

قرآن، کتابی قابل فهم برای همگان

بنای ما در ماه مبارک رمضان تفسیر قرآن است. قرآن کتاب همه سال است

اما ماه رمضان بهار قرآن نامیده شده. می دانیم که قرآن در این ماه نازل شد.

عزیزان من! قرآن کتاب افراد خاصی نیست. کسی فکرنکند فهم قرآن برای علامه طباطبایی رحمه الله یا حضرت امام خمینی رحمه الله است. خود قرآن می گوید: همه شما باید قرآن را بفهمید.

« وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مدکر » (1)

ما قرآن را برای تذکر آسان ساختیم؛ آیا کسی هست که متذکر شود؟

ما قرآن را برای فهم وتذكر شما آسان قرار دادیم. سطوح فهم از قرآن متفاوت است. بنده فهم علامه طباطبایی رحمه الله یا امام خمینی رحمه الله را ندارم. فهم سطوحی از قرآن فقط در اختیار ائمه علیهم السلام است؛ مثل فهم آیات متشابه. ولی این طور نیست که ما بگوییم قرآن کتاب علم نیست، کتاب عمل است.

این حدیث را بشنوید تا بدانید انس با قرآن چقدر اهمیت دارد:

آثار انس با قرآن

اشاره

رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: اگر پنج چیز می خواهید سراغ قرآن بروید.

ص: 22


1- قمر، 17.

1. زندگی سعادت مندانه

کی سعادت مندانه اولین اثر أنس با قرآن زندگی سعادت مندانه است.

« إِنْ أَرَدْتُمْ عَيْشَ السُّعَدَاءِ »؛

اگر اراده کردید زندگی تان سعادت مندانه باشد؛ یعنی در زندگی بدبختی نداشته باشید.

2. مرگ شهادت گونه

دومین اثر انس با قرآن ، این است وقتی انسان می میرد، اسم او جزو شهدا

ثبت می شود.

« وَ مَوْتَ الشُّهَدَاءِ »؛

اگر می خواهید وقتی می میرید اسمتان در لیست شهدا باشد.

خیلی ها در بستر به مرگ طبیعی می میرند. ولی شهید محسوب می شوند.

3. نجات پیدا کردن در روز حشر

سومین اثر انس با قرآن این است که روز قیامت، نجات پیدا می کند.

« وَ النَّجَاةَ يَوْمَ الحشرة »؛

اگر می خواهید روز قیامت که روز حشر است نجات پیدا کنید.

ما همه دنبال نجات هستیم. مگر همیشه در دعاهایمان نمی گوییم: خدایا! ما را نجات بده.

ص: 23

4. داشتن سایبان در روز گرما

چهارمین اثر انس با قرآن این است که در روز قیامت انسان سایبان دارد.

« وَ الظِّلُّ يَؤُمُّ الْحَرُورُ »؛

قیامت روز گرمی است؛ اگر می خواهید در این گرما سایبان داشته باشید.

5. هدایت یافتن در روز گمراهی

پنجمین اثر انس با قرآن این است که در روز ضلالت، هدایت پیدا میکند.

« وَ الْهُدَى يَؤُمُّ الضَّلَالَةِ فَادْرُسُوا الْقُرْآنِ »؛

اگر در روز ضلالت، هدایت می خواهید.

روز قیامت هرکسی دنبال راه دسترسی به بهشت است.

هرکسی زندگی خوش، مرگ با شهادت، نجات روز محشر، سایه ای در گرما و هدایت در ضلالت آن عالم را می خواهد با قرآن انس داشته باشد و از آن جدا نشود. قرآن در زندگی تان کاربرد روزانه داشته باشد، نه ماهانه و سالانه؛ بلکه همیشه باشد.

چرا قرآن این پنج اثر را دارد؟ پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرماید: قرآن به سه دلیل این پنج اثر را در زندگی شما دارد:

« فَإِنَّهُ كَلَامُ الرَّحْمَنِ وَ حِرْزُ مِنَ الشَّيْطَانِ وَ رُجْحَانُ فِي الْمِيزَانِ »؛ (1)

ص: 24


1- « وَ قَالٍ (صلی الله علیه وآله وسلم) : إِنْ أَرَدْتُمْ عَيْشَ السُّعَدَاءِ وَ مَوْتَ الشُّهَدَاءِ وَ النَّجَاةَ يَوْمَ الحشرة وَ الظِّلَّ يَوْمَ الْحَرُورِ وَ الْهُدَى يَوْمَ الضَّلَالَةِ فَادْرُسُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ كَلَامُ الرَّحْمَنِ وَ حِرْزُ مِنَ الشَّيْطَانِ وَ رُجْحَانُ فِي الْمِيزَانِ »؛ پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) : اگر می خواهید که همچون سعادت مندان زندگی کنید و هم چون شهیدان از دنیا بروید و در روز حسرت نجات یابید و در روز گرمای سخت سایبانی داشته باشید و در روز گمراهی به راه راست بروید، قرآن را بخوانید که کلام رحمان است و حرزی در برابر شیطان و سبب سنگینی ترازوی اعمال. (جامع الاخبار، ص41؛ بحارالانوار، ج 89، ص 19؛ مستدرک الوسائل، ج 4، ص 232).

1) سخن خداست. خود خدا چقدر برما برتری دارد؟ اصلا این سؤال غلط است. کل برتری برای خداست؛ ما فقیر هستیم و او غنی است. جایگاه خدا نسبت به ما چقدر متفاوت است؟ جایگاه کلامش هم مثل جایگاه خودش است.

امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: کسی که می خواهد خدا را بشناسد قرآن را ببیند؛ چرا که خدا در قرآنش تجلی کرده است. (1)

2) محافظ شما از شیطان است. اگر کسی قرآن خوان باشد شیطان از او دور

می شود.

3) باعث سنگینی کفه اعمال نیکش در ترازوی اعمال است. پس کلامی که سخن خداست و شیطان را از انسان دور می کند و پرونده انسان را نورانی می گرداند، باید با آن انس داشته باشیم.

اهمیت سوره احزاب

اینک می خواهیم به تفسیر سوره احزاب بپردازیم. در این سوره مباحثی چون بحث توحید و معاد، بحث حجاب و مبارزه با دشمن، بحث جنگ احزاب مطرح شده که مباحث مهمی است.

اثر قرائت و آموزش سوره احزاب

رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند:

« وَ مَنْ قَرَأَ سُورَةَ الْأَحْزَابِ وَ عَلَّمَهَا أَهْلَهُ وَ مَا مَلَكَتْ یمينة أُعْطِيَ الْأَمَانَ مِنْ عَذَابِ

ص: 25


1- « فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا رَأَوْهُ بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قدريه »؛ امام على (علیه السلام) فرمود: خداوند سبحان، قدرت خویش را در کتابش نمایان ساخت و بدین سان خویشتن را به بندگانش، بی آن که او را ببینند، نشان داد. (نهج البلاغه، خطبه 147).

القبر»؛ (1)

هر کس سوره احزاب را بخواند و به خانواده و خدمت کارانش بیاموزد، از عذاب قبر ایمنی یابد. امام باقر (علیه السلام) بعد از نماز صبح اهل خانه را جمع می کرد و می فرمود: قرآن بخوانید. به آنهایی هم که قرآن خواندن بلد نبودند می فرمود: ذکر بگویید. ما گاهی آن قدر که به اموری مانند تحصیل و لباس بچه هایمان اهمیت می دهیم به دینشان اهمیت نمیدهیم.

جوانی که قرآن بخواند تا آخر عمرش بیمه است؛ گوشت و پوست و خونش با

قرآن آمیخته می شود، بدنش بر جهنم حرام می شود. (2)

شب ها وقتی به آسمان نگاه می کنید ستاره می بینید؛ مخصوصأ شب هایی که ماه کمتر بالا می آید آسمان پر از ستاره است. منظره بسیار زیبایی است. در روایت آمده وقتی اهل آسمان به زمین نگاه می کنند، مثل شما که در آسمان ستاره می بینید، آنها هم در کره زمین سوسوی نور می بینند که مانند ستاره میدرخشد. اهل آسمان می پرسند: این نورها چیست ؟ خدای تبارک و تعالی

ص: 26


1- تفسیر کنزالدقائق، ج10، ص 311؛ مستدرک الوسائل، ج 4، ص 346.

2- « عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ : مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ وَ هُوَ شَابُّ مُؤْمِنُ اخْتَلَطَ الْقُرْآنُ بِلَحْمِهِ وَ دَمِهِ وَ جَعَلَهُ اللَّهُ عزوجل مَعَ السَّفَرَةِ الْكِرَامِ الْبَرَرَةِ وَ كَانَ الْقُرْآنُ حَجِيزاً عَنْهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَقُولُ يَا رَبِّ إِنَّ كُلَّ عَامِلٍ قَدْ أَصَابَ أَجْرَ عَمَلِهِ غَيْرَ عَامِلِي فَبَلِّغْ بِهِ أَكْرَمَ عَطَايَاكَ قَالَ فیکسوه اللَّهُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ حُلَّتَيْنِ مِنْ حُلَلِ الْجَنَّةِ وَ يُوضَعُ عَلَى رَأْسِهِ تَاجُ الْكَرَامَةِ ثُمَّ یقال لَهُ هَلْ أرضيناک فِيهِ فَيَقُولُ الْقُرْآنُ یا رَبِّ قَدْ کنت أَرْغَبُ لَهُ فِيمَا هُوَ أَفْضَلُ مِنْ هَذَا فَيُعْطَى الْأَمْنَ بيمینه وَ الْخُلْدَ بِيَسَارِهِ ثُمَّ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ فیقال لَهُ اقْرَأْ وَ اصْعَدْ دَرَجَةُ ثُمَّ یقال لَهُ هَلْ بَلَغْنَا بِهِ وَ أَرْضَيْنَاكَ فَيَقُولُ نَعَمْ قَالَ وَ مَنْ قَرَأَهُ كَثِيراً وَ تَعَاهَدَهُ بِمَشَقَّةٍ مِنْ شِدَّةِ حِفْظِهِ أَعْطَاهُ اللَّهُ عزوجل أَجْرَ هَذَا مَرَّتَيْنِ » (الکافی، ج 2، ص 603، وسائل الشیعه، ج 6، ص 177؛ ثواب الاعمال، ص100).

می فرماید: اینها خانه هایی است که در آن قرآن می خوانند. (1)

هر خانه ای که شب ها در آن قرآن خوانده می شود نوری است که برای اهل آسمان می درخشد. لذا بعضی از محله ها و بعضی از شهرها و مناطق، تراكم نور است؛ چون در همه آن محله یا شهر قرآن خوانده می شود.

اثر زیاد خواندن سوره احزاب

امام صادق (علیه السلام) فرمود:

« مَنْ كَانَ كَثِيرَ الْقِرَاءَةِ لِسُورَةِ الاحزاب کان يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي جِوَارِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله وسلم) وَ أَزْوَاجِهِ » (2)

هرکه سوره احزاب را بسیار تلاوت کند در روز رستاخیز در پناه و همسایگی

حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) و همسران او باشد.

ثواب هایی که برای قرائت هریک از سوره ها آمده، هم برای عمل به مفاهیم

آن است و هم برای توجه به معانی اش.

هرکسی سوره احزاب را بخواند روز قیامت در جوار پیامبر و خانواده پیامبر و آل پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است؛ یعنی همسایه این بزرگواران است.

چگونگی پیدایش جنگ احزاب

نام سوره احزاب، برگرفته از نام جنگی در صدر اسلام است. نخست به

ص: 27


1- عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ : إِنَّ الْبَيْتَ إِذَا كَانَ فِي الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ یتلوالقران يتراءاة أَهْلُ السَّمَاءِ كَمَا يَتَرَاءَى أَهْلُ الدُّنْيَا الْكَوْكَبَ الدُّرِّيَّ فِي السَّمَاءِ » وَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) الْبَيْتُ الَّذِي يُقْرَأُ فِيهِ الْقُرْآنُ وَ يُذْكَرُ اللَّهُ عزوجل فِيهِ تکثر برکته وتحضرة الملائكه وَ تَهْجُرُهُ الشَّيَاطِينُ وَ يُضِي ءُ لِأَهْلِ السَّمَاءِ كَمَا فِي الكواکب لِأَهْلِ الْأَرْضِ وَ إِنَّ الْبَيْتَ الَّذِي لَا يُقْرَأُ فِيهِ الْقُرْآنُ وَ لَا يُذْكَرُ اللَّهُ عزوجل فِيهِ تَقِلُّ بِهِ وَ تَهْجُرُهُ الْمَلَائِكَةُ وَ تَحْضُرُهُ الشَّيَاطِينُ » (الکافی، ج 2، ص610).

2- ثواب الاعمال، ص110؛ وسائل الشیعه، ج 6، ص 253؛ البرهان، ج 4، ص 407.

ماجرای این جنگ می پردازیم و سپس وارد تفسیر سوره می شویم

بعد از جنگ احد که مسلمان ها در ظاهر شکست خوردند و هفتاد شهید دادند و کفار به ظاهر پیروز برگشتند، بت هایشان را روی دست گرفته، بسیار خوشحال بودند و می گفتند: بت هبل پیروز شد! ما بت عزی داریم.

مدتی بعد از این جنگ، سران مشرکین در مدینه نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آمدند. ابوسفیان و عکرمه و چند نفر دیگر، اول پیکی خدمت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرستادند و گفتند: اگر به ما امان می دهی می خواهیم با شما گفت وگو کنیم.

حضرت فرمود: امان می دهم؛ بیایید. سران مشرکین آمدند. یکی از اینها به نمایندگی از بقیه در کمال پررویی به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) گفت:

« ارْفَضَّ ذَكَرَ الهتنا »؛

درباره بت های ما سخن مگو.

دیگر دست از سربت های ما بردار. مشرکین مخصوصا نسبت به سه بت بزرگشان حساس بودند: منات، لات و عزی.

فکر نکنید بت پرستی فقط در دوران جاهلیت بود، امروز در عصر مدرنیته هم هنوز در کشورهای اروپایی بت پرست هست. به معبد می روند و در مقابل بت های مختلف سجده میکنند.

به هر حال گفتند: دست از سربت های ما بردار و به مردم بگو این ها حق شفاعت دارند. اگر نمی خواهی بگویی خدا هستند، نگو. ما یک مقدار کوتاه می آییم؛ شما هم کوتاه بیا. شما به بت های ما چیزی نگوو برای اینها حق شفاعت قائل شو؛ ما هم دست از سر تو بر می داریم و جنگ را پایان می دهیم.

یکی از اصحاب عصبانی شد. برخاست شمشیر کشید و گفت: گردنشان را

بزنم ؟

ص: 28

حضرت فرمود: من به اینها امان دادم. اگر کسی به کسی امان داد حق خیانت ندارد؛ گرچه کافر باشد. در این جا آیه اول سوره احزاب نازل شد و چهار

تا دستور به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) داد:

« يا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حکیما » (1)

ای پیامبر! تقوای الهی پیشه کن و از کافران و منافقان اطاعت مکن که خداوند عالم و حکیم است.

پیامبر! به حرف اینها گوش نده، از این ها اطاعت نکن. توکار خودت را انجام بده و باز هم عليه بت ها صحبت کن. توکلت بر خدا باشد؛ ان شاء الله پیروز میشوی .(2)

ماجرای نزول آیه اول سوره احزاب این گونه بود.

معنای مدارا و مداهنه

اشاره

در مفاهیم دینی ما در اصطلاح به نام های مدارا و مداهنه آمده است.

ص: 29


1- احزاب، 1.

2- « نَزَلَتْ فِي أَبِي سُفْيَانَ بْنِ حَرْبٍ وَ عِكْرِمَةَ بْنِ أَبِي جَهْلٍ وَ أَبِي الْأَعْوَرِ السُّلَمِيَّ قَدِمُوا الْمَدِينَةِ وَ نَزَلُوا عَلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أُبَيٍّ بَعْدَ غَزْوَةِ أُحُدٍ بِأَمَانِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يُكَلِّمُوهُ فَقَامُوا وَ قَامَ مَعَهُمْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَعْدِ بْنِ أَبِي سَرْحٍ وَ طُعْمَةً بْنِ أَبِي بيرق فَدَخَلُوا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالُوا یا مُحَمَّدِ ارْفَضَّ ذَكَرَ آلِهَتِنا اللَّاتِ وَ الْعُزَّى وَ مَناةَ وَ قُلْ انَّ لَها شَفَاعَةَ لِمَنْ عَبْدَهَا وَ ندعك وَ رَبُّكَ فَشَقَّ ذَلِكَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الخقلاب ائْذَنْ لَنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ فِي قَتْلِهِمْ فَقَالَ أَنِّي أَعْطَيْتَهُمْ الامان وَ أَمَرُّ (صلی الله علیه وآله وسلم) فَاخْرُجُوا مِنَ الْمَدِينَةِ وَ نَزَلَتِ الْآيَةُ وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ مِنْ أَهْلِ مَكَّةَ أَبَا سُفْيَانَ وَ أَبَا الْأَعْوَرِ وَ عِكْرِمَةُ وَ الْمُنَافِقِينَ ابْنِ أَبِي وَ ابْنِ سَعْدٍ وَ طَعْمُهُ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيمُ بالمصالح وَ الْمَفَاسِدِ حَكِيمَةُ لَا يُحْكَمُ الَّا بِمَا يَقْتَضِيهِ الْحِكْمَةِ » (تفسیر صافی، ج 4. ص 161؛ بحارالانوار، ج 22، ص 49؛ تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 234).

مدارا با مداهنه فرق می کند. مدارا یعنی راه آمدن و نرم رفتاری. شخصی گناه کار است و می گوید: می خواهم توبه کنم، پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) وظیفه دارد او را بپذیرد.

ابوسفیان در فتح مکه مسلمان شد، پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) او را پذیرفت. به این کار مدارا می گویند.

در تربیت اولاد بچه ات را اذیت نکن، با او مدارا کن، با همسرت مدارا کن. مدارا یعنی احکام الهی و اصول دینی و اخلاقی را با روش خشن در جامعه پیاده نکنید. خدا در قرآن می فرماید: کسی بی نماز است و می خواهی او را نمازخوان کنی او را نزن؛ با او حرف بزن و نصیحتش کن. این مداراست. رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:

« أَمَرَنِي رَبِّي بِمُدَارَاةِ النَّاسِ كَمَا أَمَرَنِي بِأَدَاءِ الفرايض » (1)

پروردگارم مرا به سازگاری با مردم امر فرمود، چنان که به انجام واجبات امر فرمود.

همان خدایی که به من گفت نماز بخوان، همان خدا فرمود با مردم مدارا کن.

اما مداهنه یعنی چه؟ این عبارت در سوره قلم آمده و ریشه آن «ذهن» یعنی روغن است. مداهنه یعنی روغن مالی یا همان در اصطلاح فارسی: ماست مالی، سرپوش نهادن، نادیده گرفتن. مثلا: به یک جوان بگوييم: «لازم نیست نماز ظهر و عصر را بخوانی؛ همان مغرب و عشاء کافی است». تو چه حقی داری از هفده رکعت نماز خدا کم کنی؟ یا مثلا: در مباحث اعتقادی بگوییم: «بتها حق شفاعت دارند.» این ممنوع است. مثال دیگر: در احکام الهی، خدا فرموده

ص: 30


1- کافی، ج 2، ص 117: اعتقادات الاماميه، ص 85؛ امالی طوسی، ص 481.

است به شراب خوار 80 ضربه شلاق بزن، ما می آییم چهل تا می زنیم و با گناهکاران راه می آییم. این هم ممنوع است. مداهنه عقب نشینی، تزویر، غش و خدعه است. باز مثالی دیگر: برای جذب مخاطب بگوییم: «حجاب در اسلام ضروری نیست؛ اگر مقداری از موهایتان بیرون بود اشکال ندارد.» مداهنه، ممنوع! به این مداهنه می گویند.

خدا به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرماید: بپرهیز! بسیاری از مشرکین و منافقین دوست دارند تو کوتاه بیایی تا آنها هم کوتاه بیایند؛ (1) اما در مقابل اصول و احکام دین نمی توان کوتاه آمد. روش را می توان تغییر داد اما اصل دین خدا تغییرناپذیر است.

می خواهی کسی را نمازخوان کنی، با مهربانی باشد. می خواهی خانمی رابا حجاب کنی، برخورد خشن نکن؛ اما اگر گفتی حجاب نمی خواهد، نماز نمی خواهد، این مداهنه است.

دشمنان نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده بودند و می گفتند: شما بت های ما را به رسمیت بشناس. این که نمی شود.

خدا مرحوم حاج عباس قمی را رحمت کند که همه سرسفره مفاتیح الجنانش می نشینید. ایشان 110 کتاب نوشته که یکی از آنها سفينة البحار است. در آن جا فصلی به این نام دارد و می گوید: مؤمن باید دو ویژگی داشته باشد: « بَابُ انْهَ لَا يَخَافُ فِي اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ وترک مداهنة فِي الدَّيْنِ »؛ مؤمن باید در راه خدا از سرزنش نترسد، مداهنه و سستی در دین هم نکند.

ص: 31


1- « وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فیدهنون »: آنها دوست دارند نرمش نشان دهی تا آنها (هم) نرمش نشان دهند (نرمشی توأم با انحراف از مسیر حق)! (قلم: 9).

داستان

زمانی که امیرالمؤمنین (علیه السلام) به حکومت رسید ابن عباس در مکه بود و از طرف خلیفه سوم یعنی عثمان، یا همان رئيس لحجاج بود. می گوید: من به مکه رفتم و برگشتم. وقتی برگشتم، گفتند: مردم خلیفه سوم را کشته و با امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) بیعت کرده اند. پس به خانه امیرالمؤمنین رفتم تا گزارش حج را به حضرت تقدیم کنم. وقتی در خانه آقا رسیدم، دیدم مغیره از خانه آقا بیرون می آید.

مغیرہ پلید همان کسی است که به حضرت زهرا علیها السلام جسارت کرد و ایشان را کتک زد.

وقتی دیدم او از نزد امیرالمؤمنین (علیه السلام) بیرون می آید تعجب کردم. خدمت آقا رفتم و سلام کردم و انتخاب ایشان را تبریک گفتم. گفتم: یک سؤال دارم: مغیره نزد شما چه می کرد؟

مولا على (علیه السلام) فرمود: مغیره پیشنهادی به من داد و گفت: هر چه می خواهی استاندار عوض کنی بکن، اما به معاویه کار نداشته باش. بگذار شام برای او

باشد.

گفتم: عجب! با این که از مغیره بدم می آمد، گفتم: حرف بدی نمی زند؛ شما

در این قصه کوتاه بیا.

امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: من پیروزی را با ستم به دست بیاورم؟

فردا تاریخ نمی گوید: علی بن ابی طالب (علیه السلام) با معاویه ساخت و به فرمانداری

یک ظالم راضی شد؟!

در این جا مداهنه جایز نیست. خلیفه دوم شش نفر را تعیین کرد تا با مشورت دیگر، یک نفر را خلیفه انتخاب کنند.

ص: 32

وقتی به امیرالمؤمنين (علیه السلام) گفتند: اگر قول میدهی قرآن و سنت پیامبر و روش دو خليفه قبلی را اجرا کنی، خلافت را به تو می دهیم. آقا فرمود: قرآن و سنت پیامبر را قبول دارم اما شرط سوم را قبول ندارم. (1)

متأسفانه بعضی ها برای کسب موقعیت، از اصول عقب نشینی میکنند. این خطر است. ما به هرحال اصول و مبانی ای داریم. من در این شورا رأى بیاورم یا نه، این مهم نیست. مهم این است که اصول و مبانی فدا نشود.

موعظه ای خواندنی

مرحوم آیت الله العظمی بروجردی رحمة الله به سیدجمال گلپایگانی، آن عالم

بزرگ و فرهیخته، نامه نوشت و گفت: آقا سید جمال ! سید حسین (که خودش باشد) را نصیحت کن.

آقا سید جمال برایش نوشت: آقا سید حسین! مرجعیت نه برای من می ماند، نه برای تو. هردوی ما را بین کفن می پیچند و در قبرمی گذارند. حواسمان جمع باشد که مقام و مرجعیت ، آخرت ما را به خطر نیندازد.

وقتی نامه به دست آیت الله بروجردی رسید مثل باران اشک می ریخت.

من برای همه عرض میکنم: دینتان را نفروشید و آخرتتان را به خطر نیندازید. والله مسئولیت برای هیچ کدام از شما نمی ماند. همه ما را روزی در قبر می گذارند.

مگر بیش از یک کفن برای ما می ماند؟ حواسمان جمع باشد؛ ما در اصول نباید مداهنه داشته باشیم. تغییر شیوه عیب ندارد، در همه کشورهای دنیا چند قطب و جریان وجود دارد؛ اما مبادا دینمان به خطر بیفتد.

ص: 33


1- اصول الکافی، ترجمه کمره ای، ج 5، ص 715.

ص: 34

تقوا و پرهیزکاری

اشاره

قال الله تبارک و تعالی

« يا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً : وَ اتَّبِعْ ما يُوحى إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ إِنَّ اللَّهَ كانَ ما تَعْمَلُونَ خَبِيراً » (1)

ای پیامبرا تقوای الهی پیشه کن و از کافران و منافقان اطاعت مکن که خداوند عالم و حکیم است. و از آنچه از سوی پروردگارت به تووحی می شود پیروی کن که خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است.

مقدمه

خداوند در آیات اول و دوم سوره احزاب چهاردستور خطاب به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بیان کرده است. یکی از آن دستورات این است که پیامبر! مبادا سستی کنی و از اصول و مبانی دین عقب نشینی کنی.

اسم این کار مداهنه و تسامح است. اما باید حواسمان باشد که هرگز نسبت به دین و مبانی و حدود الهی حق

ص: 35


1- احزاب، 1.

عقب نشینی نداریم. کسی که نمی تواند ایستاده نماز بخواند اسلام با او مدارا می کند و اجازه می دهد نشسته نماز بخواند. یا مثلا در ماه رمضان کسی که بیمار است و نمی تواند روزه بگیرد اگر تا سال آینده نتوانست قضایش را بگیرد اشکال ندارد. خود خدا می فرماید: روزه از مریض و مسافر برداشته شده است. (1) اسم این ها مداراست. خانمی بدحجاب است؛ با او اصولی و زیبا صحبت کنیم. در دفع منکر خشن نباشیم. مردم را با زبان خوش به معروف دعوت کنیم. به این رفتارها مدارا می گویند.

اما اگر کسی بگوید روزه ماه رمضان را پانزده روزه می کنیم که شما اذیت نشوید این همان مداهنه و سستی است.

داستان

عده ای خدمت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آمدند و گفتند: ما به این شرط مسلمان می شویم که نماز نخوانیم.

سایر واجبات اسلامی روزانه نیست: خمس، سالی یک بار است؛ ماه رمضان، سالی یک بار است؛ زکات، مبلغ خاصی دارد؛ اما نماز را هرصبح، ظهر، عصر، مغرب و عشا باید خواند.

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:

« لا خَيْرَ فِي دَيْنُ لَا صَلَاةَ فِيهِ »؛

دینی که نماز در آن نیست، هیچ خیری در آن نیست. (2)

دینی که در آن نماز نباشد دیگر دین نیست.

ص: 36


1- بقره، 184.

2- مكاتب الرسول (صلی الله علیه وآله وسلم)، ج 3، ص 72.

یک وقت شما بنایی را دعوت میکنی که خانه ات را بسازد. به او می گویی من ندارم با من مدارا کن. می گوید: من می توانم کاشی درجه یک بخرم ولی برای شما کاشی درجه سه می خرم؛ می توانم کابینت تو را با ده میلیون یا با دو میلیون تمام کنم؛ می توانم کف ساختمان را گران ترین سرامیک بزنم و می توانم موزاییک بزنم و.... اما نمی شود کسی به بنا بگوید: ستون خانه را کم بگذار، مانداريم. یا شما در شناژبندی، سیمانش را کم بگذار یا پشت بام را ایزوگام نکنیم؛ چون اسم این کار خیانت و لطمه زدن به مبانی و اصول است.

مدارا این است که آدم با روش خوب یا رفاقت و دوستی، دین را تشویق کند اما مداهنه این است که آدم در اصول و مبانی کنار بیاید، مثلا: بگوید مسلمان شو، شراب هم خوردی اشکال ندارد. عرض کردم خدا به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بعد از آن که مشرکین به ایشان گفتند: «شما کوتاه بیا و پشت سر بت های ما حرف نزن و بگواین بتها شفاعت دارند». چهار دستور دادهاست، می فرماید:

تقوا چیست؟

« يا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً » (1)

ای پیامبرا تقوای الهی پیشه کن و از کافران و منافقان اطاعت مکن که خداوند عالم و حکیم است

خدا در آیه نخست سوره احزاب پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را به تقوا سفارش میکند؛ پس پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) هم به موعظه نیاز دارد.

پیامبرا تقوا داشته باش، خداترس باش. تقوا، پليس درونی و قدرت

ص: 37


1- احزاب، 1.

خویشتن داری است؛ تقوا صيانت نفس است؛ تقوا مدیریت ترک گناه است.

اگر کسی آنقدر اراده قوی داشت که بتواند سفت بایستد و به نامحرم نگاه نکند و دروغ نگوید به او باتقوا می گویند. تقوا بازدارنده و مانع انسان در برابر گناه است. خدا در قرآن نهایت تقوا را مشخص کرده است:

« اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ » (1)

آن گونه که حق تقوا و پرهیزکاری است، از خدا بپرهیزید !

آن گونه که شایسته خداست تقوا داشته باشید و از خدا بترسید.

علامه طباطبایی رحمة الله می فرماید: با نزول این آیه، کار برای اصحاب سخت شد. در روایت آمده است که بعدا خدا تخفیف داد و فرمود: در حد توان خودتان تقوا داشته باشید. (2)

اهمیت تقوا

عزیزان من! تقوا یکی از آثار و اهداف روزه داری است:

ص: 38


1- آل عمران، 102.

2- « عَنْ عَبْدِ خَيْرٍ قَالَ سَأَلَكَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَنْ قَوْلِهِ تعالی یا أیها الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ قَالَ وَ اللَّهِ مَا عَمِلَ بِهَذَا غَيْرِ أَهْلِ بَيْتِ رَسُولِ اللَّهِ نَحْنُ ذَكَرَنَا اللَّهِ فَلَا تَنْسَاهُ وَ نَحْنُ شكرناه فَلَا نكفره وَ نَحْنُ أَطَعْنَاهُ فَلَا نعصیه فَلَمَّا أُنْزِلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ قَالَتِ الصَّحَابَةُ لَا تُطِيقُ ذَلِكَ فَأَنْزَلَ اللَّهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ »؛ عبد خير می گوید: از علی بن ابی طالب درباره ی این آیه پرسیدم: «ای کسانی که ایمان آورده اید! آن گونه که شایسته ی خداست ازاو بترسید و بپرهیزید.» فرمود: به خدا قسم هیچ کس جز اهل بیت پیامبر به این آیه عمل نکرد. ما خدا را یاد کردیم و او را فراموش نمی کنیم. ما خدا را سپاس گزاردیم و او را ناسپاسی نمی کنیم. ما از خدا فرمان بردیم و از او نافرمانی نمی کنیم. وقتی این آیه نازل شد صحابه گفتند: ما چنین توان و قدرتی نداریم که از خدا آن گونه که شایسته است بپرهیزیم. پس خداوند این آیه را نازل کرد: «پس تا جایی که می توانید از خدا بترسید و بپرهیزید.» (مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص 177؛ البرهان، ج1، ص 667؛ بحارالانوار، ج 38، ص 63).

« يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْهِ الصِّيامُ كَما کتب عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ » (1)

ای افرادی که ایمان آورده اید! روزه برشما نوشته شده، همانگونه که بر کسانی که قبل از شما بودند نوشته شد؛ تا پرهیزکار شوید.

تقوا خیلی مهم است. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف چطور جامعه را یک دست و متحد می کند؟ چطور جلوی فساد را می گیرد؟ چکار میکند که مردم عدالت را رعایت کنند و دور گناه نروند؟ در دعای ندبه می خوانیم که همه اینها با تقوا امکان پذیر است:

« أَيْنَ جَامِعُ الْكَلِمَةُ عَلَى التَّقْوَى »؛

کجاست آن کسی که همه را بر تقوا هم صدا می کند؟ (2)

کجاست آن آقایی که همه را بر محور تقوا گرد می آورد و تقوای مردم را تقویت میکند تا مردم گناه نکنند. تقوای زوری که فایده ندارد. شاید شما در خیابان جلوی کسی را گرفتی و او به خاطر شما حجابش را رعایت کرد، این هم خوب است؛ اما بهترین کار این است که قدرت ترک گناه را به او بدهی تا در خلوت هم گناه نکند.

شرط بودن تقوا در همه کارها

رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: نگویید ما مسلمانیم و اولیای رسول خداییم. نگویید ما محب پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) هستیم. این کافی نیست. فرمود: ولی و دوست و پیرو ما کسی است که تقوا داشته باشد.

ص: 39


1- بقره، 183.

2- المزار الكبير، ص 579؛ الاقبال بالاعمال الحسنه، ج 1، ص 509.

« لَا تَقُولُوا إِنَّ مُحَمَّدَ مِنَّا وَ سَنَدْخُلُ مَدْخَلَهُ فَلَا وَ اللَّهِ مَا أَوْلِيَائِي مِنکُمْ وَ لَا مِنْ غیرکم یا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ إِلَّا الْمُتَّقُونَ »؛

نگویید که محمد از ماست و ما هم به دنبال او خواهیم بود (و هم چنان که او به بهشت می رود ماهم که فامیل او هستیم به بهشت می رویم.ای فرزندان عبدالمطلب ! به خدا سوگند هیچ یک از شما و غیرشما دوست من نیست مگر مردمان با تقوا و پرهیزکار

ای خاندان عبدالمطلب ! نگویید پیامبر از ماست. اسلام اسمی فایده ندارد. ما با هیچ کس ارتباطی نداریم مگر با پرهیزکاران. (1)

مگر خدا در قرآن نمی فرماید:

« أَنَّما یتقبل اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ » (2)

(من چه گناهی دارم؟ زیرا) خدا، تنها از پرهیزگاران می پذیرد!

وقتی خدا از صفت نیکی در قرآن اسم می برد قبل یا بعدش از تقوا می گوید؛ یعنی قدرت خویشتن داری. صبر و تقوا،احسان و تقوا، اصلاحات و تقوا، مسجد و تقوا. در یک کلمه: خدا می فرماید همه مردم جهنم را می بینند. ائمه علیهم السلام وقتی این آیه را می خواندند گریه می کردند.

امام مجتبی (علیه السلام) در روز عید فطر دیدند چند جوان شوخی های ناپسند می کنند. فرمود: خداوند ماه رمضان را میدان مسابقه برای خلق خود ساخته تا به وسیله طاعت او، برای جلب رضای او بریک دیگر سبقت بگیرند. (3)

ص: 40


1- کافی، ج 8، ص182؛ مجموعة ورام، ج 2، ص 151؛ الوافی، ج 4، ص 303

2- مائده،27.

3- « وَ نَظَرَ الْحَسَنُ بْنُ عَلَى (علیه السلام) إِلَى أُنَاسٍ فِي يَوْمِ فظر يَلْعَبُونَ وَ يَضْحَكُونَ فَقَالَ لِأَصْحَابِهِ وَ الْتَفَتَ إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ عزوجل جَعَلَ شَهْرَ رَمَضَانَ مِضْمَاراً لِخَلْقِهِ یستبقون فِيهِ بِطَاعَتِهِ إِلَى رِضْوَانِهِ فَسَبَقَ فِيهِ قَوْمُ فَفَازُوا وَ تَخَلَّفَ آخَرُونَ فَخَابُوا فَالْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ مِنَ الضاحک اللَّاعِبِ فِي الْيَوْمِ الَّذِي یثات فِي الْمُحْسِنُونَ وَ يَخِيبُ فِيهِ الْمُقَصِّرُونَ وَ ايْمُ اللَّهِ لَوْ کشف الْغِطَاءُ لَشُغِلَ مُحْسِنُ بِإِحْسَانِهِ وَ مُسِي ءُ باساءته»؛ امام حسن (علیه السلام) روز عید فطر بر گروهی از مردم گذر کرد که مشغول بازی و خنده بودند، بالای سرآنان ایستاد و فرمود: به راستی، خداوند ماه رمضان را میدان مسابقه برای خلق خود ساخته تا به وسیله طاعت او برای جلب رضای او بريك دیگر سبقت گیرند. مردمی سبقت گرفتند و کامیاب گشتند و دیگران کوتاهی کردند و ناکام ماندند؛ پس بسیار بسیار شگفت است حال شخص خندان اهل بازی در روز قیامت که در آن روز نیکوکاران پاداش یابند و بیهوده پیشه گان، زیان. به خدا سوگند! چون پرده برداری شود، حتما بدانند که نیکوکار مشغول به نیکوکاری خویش است و بدکار مشغول به بدکرداری خویش. سپس امام حسن علیه السلام راه خویش را گرفتند و رفتند.(من لا يحضره الفقیه، ج 1، ص 511؛ الکافی، ج 4، ص181؛ اقبال الاعمال، ج 1، ص 275).

خداوند در قرآن می فرماید:

« وَ إِنْ مِنکُمْ إِلاَّ وارِدُها كانَ عَلى رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا » (1)

و همه شما (بدون استثنا) وارد جهنم می شوید؛ این امری است حتمی و قطعی بر پروردگارت!

همه شما را به جهنم ورود میدهند؛ اما برای مؤمنسرد می شود و از آن عبور می کند. قرآن می فرماید: کسانی که به محشر می آیند همگی جهنم را می بینند و فقط یک گروه نجات پیدا می کند

« ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا » (2)

سپس آنها را که تقوا پیشه کردند نجات می دهیم.

چرا خطیب جمعه در هر دو خطبه باید «اتقوا الله» بگوید؟ این مسئله نشان دهنده اهمیت تقواست. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه راجع به تقوا مطالب بسیار زیادی فرموده است. تقوا با اراده و عزم و خویشتن داری و مراقبت به دست می آید.

ص: 41


1- مریم، 71.

2- همان، 72.

چطور در ماه رمضان این نیرو را دارید که آب و غذا نمی خورید؛ پس می توانید گناه هم نکنید. ماه رمضان تمرین پرهیز از حرام است.

انواع تقوا

اشاره

عزیزان من اتقوا اقسامی دارد. فکر نکنید تقوا یعنی فقط خودداری از نگاه حرام و دروغ و غیبت است. اقسام تقوا را برای شما می گویم:

1.تقوای مالی

اولین نوع تقوا، تقوای مالی است. قرآن می فرماید:

« اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِيَ مِنَ الرِّبا » (1)

از (مخالفت فرمان خدا بپرهیزید، و آنچه از مطالبات) ربا باقی مانده ، رها کنید؛ اگر ایمان دارید

تقوا داشته باشید و ربا نخورید. پس کسی که می خواهد از ربا پرهیز کند باید تقوا داشته باشد؛ این تقوای مالی است. یعنی مؤمن مال حرام نخورد، سهم خمس در زندگی اش نباشد، ربا در زندگی اش نباشد، رشوه در زندگی اش نباشد. دزدی ها و اختلاس ها و بی بندوباری های مالی همه اش ناشی از بی تقوایی است. اگر کسی تقوا داشته باشد حقوق اضافه و غیرمنطقی نمی گیرد، اختلاس نمی کند، کم کاری نمی کند.

2. تقوای گفتاری

اشاره

دومین نوع تقوا، تقوای گفتاری است. قرآن می فرماید:

« يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيداً » (2)

ص: 42


1- بقره، 278.

2- احزاب، 70.

ای کسانی که ایمان آورده اید! تقوای الهی پیشه کنید و سخن حق بگویید .

تقوا گفتاری در بحث های سیاسی خیلی مهم است. مردم ! تقوا داشته باشید و راست بگوييد.

بی تقوایی، عامل تهمت زدن

یکی از علما از مسیری میگذشت. دید دو جوان نشسته اند و به یکدیگر می گویند: خانم این آقا از مچ تا آرنج دست النگوی طلا دارد.

ایشان جلورفت، سلام کرد و گفت: شما تا به حال به حمام زنانه رفته اید؟

گفتند: نه. گفت: می خواهم ببینم همسر من که با حجاب و چادری است، شما از کجا دیده اید که از مچ تا آرنجش طلا دارد؟

گفتند: آقا! ما از دیگران شنیدیم این طور می گویند.

خاطره ای خواندنی

در فرودگاه نجف شخصی به من گفت: چند سال است مطلبی در دلم مانده و الآن که شما را دیدم می خواهم به شما بگویم. البته مربوط به خودم نیست؛ به برادرم ارتباط دارد و ایشان از شما ناراحت است.

گفتم: قصه چیست؟ گفت: ایشان می گوید می خواست زمینی را در شهری بخرد، شما زودتر رفتید و آن را خریدید. خلاصه، معامله ایشان به هم خورد.

گفتم: به این حرم امیرالمؤمنين (علیه السلام) ، والله بالله این شهری که تو میگویی اصلا نمی دانم کجاست. من پایم را در این شهر نگذاشته ام. شهری که گفته بود، اسم عجیبی هم داشت. گفتم: شما برادرت را پیش من بیاور. بعد از چندروز تماس گرفت و گفت: یک رفیعی دیگر بود؛ ما او را با شما اشتباه گرفتیم و همین باعث شد چند سال به شما بدبین باشیم.

ص: 43

تقوای گفتاری این است که وقتی می خواهی حرف بزنی، سبک و سنگینش کنی. زبان خیلی مسئولیت دارد. گاهی دیگر نمی شود از کسی که با گفتار شما لطمه خورده رضایت گرفت.

3. تقوای خانوادگی

سومین نوع تقوا، تقوای خانوادگی است. قرآن می فرماید:

« أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ » (1)

همسرت را نگاه دار و از خدا بپرهیز.

نسبت به خانواده ات هم تقوا داشته باش. همسرت را آزار و اذیت نکن، از او ایراد نگیر، بی دلیل طلاقش نده. زن داری هم تقوا می خواهد. اگر کسی در همسرداری تقوا داشته باشد به همسرش بدبین نمی شود. بعضی ها نسبت به همسرشان بی انصافی میکنند. چند سال که از ازدواجشان گذشت، از یادشان می رود که این زن جوانی اش را به پای او گذاشت و سختی های زندگی و تربیت فرزند را بر دوش کشید.

یک مقدار که وضع شان بهتر شد دیگر همسر را تحویل نمیگیرند.

4. تقوای قضایی

اشاره

چهارمین نوع تقوا، تقوای قضایی است. یکی از مهم ترین مراکز حفظ تقوا، دادگاه است. قرآن می فرماید:

« اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى » (2)

عدالت کنید، که به پرهیزگاری نزديك تر است.

ص: 44


1- احزاب، 37.

2- مائده، 8.

تقوامداری با غیرمسلمانان

یک مسلمانی در مدینه دزدی کرد. او زرهی دزدید و داخل کیسه آردی گذاشت و برای این که لونرود به خانه مردی یهودی رفت و در زد. گفت: من یک امانتی دارم؛ برایم نگه می داری؟

یهودی هم کیسه را گرفت و در منزلش گذاشت. اتفاقا فهمیدند که مال دزدی در خانه یهودی است. یهودی را گرفتند و خدمت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آوردند.

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) پرسیدند: این مال نزد شما چه می کند؟ گفت: مسلمانی نزد من آورد و من از چیزی خبر ندارم. مسلمان را خواستند. اول انکار کرد. بعد ثابت شد که این مسلمان سرقت کرده است.

در این جا تعدادی از مسلمانان به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) گفتند: درست است که مسلمان دزدیده، ولی مال در خانه یهودی پیدا شده است؛ شما یهودی را محکوم کنید. کسی هم روی حرف شما حرف نمی زند. یک یهودی زمین بخورد خوب است یا یک مسلمان ؟ یا رسول الله ! آبروی یک مسلمان برود بهتر است یا یک یهودی ؟ آیه 135 سوره نساء در دفاع از این یهودی نازل شد. خدا فرمود:

« إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لتحکم بین النَّاسِ بِما أَراكَ اللَّهُ وَ لا تَكُنْ لِلْخائِنِينَ خَصِيماً » (1)

ما این کتاب را بحق بر تو نازل کردیم؛ تا به آنچه خداوند به تو آموخته، در

میان مردم قضاوت کنی؛ و از کسانی مباش که از خائنان حمایت نمایی! پیامبر! ماتورا فرستادیم تا براساس عدالت حکم کنی. خداوند در ادامه می فرماید:

پیامبر! مبادا از خائن حمایت کنی. (2)

ص: 45


1- نساء، 105.

2- تفسیر نمونه ذیل آیه؛ نهج الفصاحه، ص 63.

تقوای قضایی امیرمؤمنان (علیه السلام)

مورد اول: نجاشی شاعر امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود اما در ماه رمضان شراب خورد. او را گرفتند و خدمت آقا آوردند. امام على (علیه السلام) او را به یکصد ضربه شلاق محکوم کرد.

بستگانش آمدند گفتند: آقا اگر او شلاق بخورد آبرویش می رود و دیگر این جا

نمی ماند.

فرمود: علمای بنی اسرائیل احکام را بر مردم معمولی جاری می کردند و از مسئولین برمی داشتند، عذاب الهی بر آنها نازل شد.

نجاشی شلاق خورد، بعد هم رفت به معاویه پیوست. (1)

این تفکر غلط است که عده ای فکر می کنند تحت هر شرایطی باید حامی را نگه داشت. نماینده باید ارزشی باشد. اگر من خودم از ارزش ها عقب نشستم و مردم را در صحنه نگه داشتم که هنر نیست. چرا طرفداران امیرالمؤمنین (علیه السلام) دچار ریزش شدند؟ چون با کسی تعارف نداشت.

مورد دوم:

ابوالاسود دؤلی قاضی امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. آدم خوب و متدینی است. قاضی بصره شد اما خیلی زود و ناگهانی حکم عزلش آمد. اميرالمؤمنين (علیه السلام) او را عزل کرد. خیلی ناراحت شد. کسی که در جایی مسئول می شود، بالأخره آبرویی برای خودش دارد. ابوالاسود فورا از بصره حرکت کرد و به کوفه آمد. گفت:جانم به فدای شما! به من بگویید جرمم چه بود که من را عزل کردی؟

فرمود: نیروهای اطلاعاتی به من خبر دادند بر سر ارباب رجوع فریاد می زنی. تو شایسته قضاوت نیستی.

ص: 46


1- الغارات، ج 2، ص 366؛ شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 88؛ مستدرک الوسائل، ج 7، ص 401.

اگر تقوا باشد مردم خطای مالی نمی کنند. اگر تقوا باشد گفتار ناپسند ندارند.

اگرتقوا باشد مرد در خانواده حرف زور و نادرست نمی زند و بهانه جویی نمی کند. اگر تقوا باشد دادگاه های ما عدالت را رعایت می کنند.

5. تقوای سیاسی

پنجمین نوع تقوا، تقوای سیاسی است. قرآن می فرماید:

« يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصادقین» (1)

ای کسانی که ایمان آورده اید! از (مخالفت فرمان خدا بپرهیزید، و با صادقان باشید!

فرض کنید اصلا ما باغدير وسقیفه کار نداریم. آدم عاقل موسی بن جعفر (علیه السلام) را رها می کند و سراغ هارون الرشید می رود؟ آدم باتقوا امام سجاد (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) را رها می کند و سراغ یزید می رود؟ امیرالمؤمنين (علیه السلام) را رها می کند و سراغ دیگران می رود؟

این آیه خیلی مهم است: مردم! تقوا داشته باشید. اگر تقوا داشته باشید دنبال آدم های سالم می روید. نمی گذارید موسی بن جعفر (علیه السلام) زندان باشد و هارون ،حاکم. نمی گذارید امام هادی (علیه السلام) در تبعید باشد و متوکل، در تخت حکومت. همه اینها از بی تقوایی است.

افزایش روزی و حل مشکلات با تقوا

آیه ای در سوره طلاق هست که در روایات آمده: اگر کسی این آیه را بخواند و به آن تمسک کند مشکلاتش حل و رزقش زیاد می شود. بعضی از عزیزان این آیه را می نویسند و در مغازه یا ماشین نصب می کنند. نوشتن این آیه نیز برآمده از

ص: 47


1- توبه، 119.

دستور روایات است. رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: آیه ای در قرآن است که اگر مردم به آن عمل کنند زندگی شان درست می شود و اگر به آن تمسک جویند مشکلاتشان حل می شود.

اگر مردم به این آیه تمسک جویند، حتما کفایتشان خواهد کرد .(1)

اگر کسی تقوا داشته باشد گیر نمی کند؛ در فتنه ها و مسائل سیاسی راه راه پیدا می کند. مولا علی (علیه السلام) می فرماید: «مخرجا من الفتن» (2) معنایش این است که اگر کسی تقوا و خداترسی و خویشتن داری داشت و گناه نکرد، خدا نورانیتی به او می دهد که راه را می بیند و می شناسد.

«ومن يتق الله يجعل له مخرجا» (3)

خداوند راه نجاتی برای او فراهم میکند.

اقسام روزی

روزی دو نوع است: یک نوعش آن است انسان برایش زحمت میکشد و کار می کند. نوع دیگر آن است که خدا بدون آگاهی و زحمت کشیدن بنده اش به او

ص: 48


1- «قال رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) انی لا عرف آية من كتاب الله لو اخذ بها جميع الناس کفتهم. قالوا يا رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) و ما هي فقال: ومن يتق الله يجعل له مخرجا ويرزقه من حيث لا يحتسب»؛ پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: من آیه ای را در کتاب خداوند می شناسم که اگر تمام انسان ها دست به دامن آن زنند، برای حل مشکلات آنها کافی است. گفتند: یا رسول الله آن آیه کدام است؟ فرمود: هر کسی تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می کند و او را از جایی که گمان ندارد روزی می دهد. (ارشاد القلوب الى الصواب ، ج 1، ص 38).

2- امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمود: «و اعلموا أنه من یتق الله يجعل له مخرجا من الفتن»؛ و بدانید آن کسی که تقوای الهی را رعایت کند خداوند راه خروج از فتنه ها را برایش باز می کند. (تحف العقول، ص 232؛ نهج البلاغه، ص 267، الوافی، ج 26، ص 244).

3- طلاق، 2.

می دهد:

« وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ » (1)

و او را از جایی که گمان ندارد روزی می دهد.

تقوا هر دو نوع روزی را به زندگی شما می آورد.

از این چهار دستوری که خداوند در سوره احزاب به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) داده است، یک مورد را گفتیم. مورد دوم:

2. مخالفت با کافر و منافق

« وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ » (2)

و از کافران و منافقان اطاعت مکن.

دومین دستوری که خدا در آیه اول سوره احزاب به پیامبرش می دهد این است که از کافر و منافق اطاعت نکن. دشمن، دشمن است؛ منافق، منافق است. کسانی که دشمن را دوست می پندارند خیلی ساده هستند. قرآن می فرماید:

« لا تنخذوا عَدُوِّي وعدوکم أَوْلِيَاءِ » (3)

دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید!

ممکن است انسان با دشمن سر میز مذاکره هم بنشیند؛ این اشکال ندارد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) هم در ماجرای صلح حدیبیه با مشرکین نشست و مذاکره کرد. اما بدانید هیچ وقت دشمن دلش به حال شما نمی سوزد، دشمن می خواهد اسلام نباشد.

ص: 49


1- همان، 3.

2- احزاب، 1.

3- ممتحنه ، 1.

ص: 50

چهار دستور کلیدی

اشاره

قال الله تبارک و تعالی:

« يا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً * وَ اتَّبِعْ ما يُوحى إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً » (1)

ای پیامبر! تقوای الهی پیشه کن که خداوند عالم و حکیم است. و از آنچه از سوی پروردگارت به تو وحی می شود پیروی کن که خداوند به آنچه انجام میدهید آگاه است.

مقدمه

اشاره

سوره مباركه احزاب از سوره های پرمحتوا و مشتمل بر مباحث فروع واصول دین وتذكرات اجتماعی است. اولین آیه سوره احزاب، خطاب به رسول خداست و چهار دستور به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) داده است. همان طور که گذشت، مشرکین نزد حضرت آمدند و از ایشان خواستند که بت هایشان را به رسمیت بشناسد و برای آنها حق شفاعت قائل شود. پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) این

ص: 51


1- احزاب،1 ،2.

پیشنهاد را نپذیرفت.

در آیه نخست سوره احزاب خدا فرمود: به حرف مشرکین گوش نده. (1) سپس چهار دستور کلیدی به پیامبر داد. اگر این چهار دستور در زندگی ما هم پیاده شود هیچ چیز ما را از پای درنمی آورد و ما هویت خود را حفظ می کنیم .

1.خداترسی

اولین دستور این است: پیامبر! تقوا داشته و خداترس باش. قرآن می فرماید:

«اتق الله» (2)

تقوای الهی پیشه کن.

اگر خداترس بودی دیگر از دشمن نمی ترسی و انگیزه های غیرالهی تورا از

هدفت باز نمیدارد.

2. نافرمانی از کافران و منافقان

اشاره

دومین دستوری که خدا به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) داد، اطاعت نکردن از کافران و منافقان بود. قرآن می فرماید:

« وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ » (3)

و از کافران و منافقان اطاعت مکن.

اطاعت یعنی پیروی کردن؛ مثلا: کسی دستوری بدهد و ما بپذیریم.

ص: 52


1- « وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ »؛ و از کافران و منافقان اطاعت مکن.

2- همان ، 1.

3- همان.

انواع اطاعت
اشاره

نظام اطاعت در قرآن و روایات برسه نوع است؛ یعنی نسبت به مسئله اطاعت، سه نوع موضع گیری در قرآن و روایات وجود دارد:

الف: طاعت واجب، لازم و محض

در برخی موارد باید اطاعت کنیم و حق شک و پرسش هم نداریم؛ یعنی حتی اگر دلیل آن کار را هم نمی دانیم باید اطاعت کنیم.

خیالمان راحت باشد که این اطاعت عاقلانه و عالمانه است. همان طور که میدانید اطاعت محض فقط از خدا، پیامبرو معصومین (علیه السلام) است؛ چون خدا وحی کننده است، پیامبران ، رسولان الهی هستند، معصومین هم خطا نمی کنند. لذا چون مطمئنی که اینها خطا در زندگی شان نیست هرچه گفتند بگو چشم ! لازم نیست بدانی چرا باید هفت بار طواف کنی، لابد حکمتی دارد. اصل اثبات خدا عقلی است، اصل عصمت انبیا و ائمه (علیه السلام) استدلالی است؛ ولی وقتی ثابت شد خدا حي لايموت است، پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) معصوم است، ائمه علیهم السلام معصوم هستند، این جا قرآن می گوید:

« أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ » (1)

اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولوالأمر [اوصیای پیامبر] را!

ب. نافرمانی محض

در برخی موارد و نسبت به بعضی از افراد می فرماید: اصلا حرفشان را گوش نده. شرط و شروط هم ندارد. یکی از آن موارد همین جاست. کافر، کافر است.

ص: 53


1- نساء، 59.

یک وقت پزشک کافر است و می گوید دارو بخور، آن را گوش بده؛ اما در دایره نفاق و کفر، این جا به حرفش گوش نده.

«لاتطع» در قرآن زیاد آمده است. نه موردش در سوره قلم است:

« وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهِينٍ * هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بنمیم » (1)

و از کسی که بسیار سوگند یاد می کند و پست است اطاعت مکن، کسی که بسیار عیبجوست و به سخن چینی آمد و شد میکند.

پیامبر! کسانی که سخن چین هستند، کسانی که سوگند دروغ می خورند، کسانی که عیب جویی می کنند، از این ها اطاعت نکن.

قرآن، نتیجه برخی اطاعت ها را گوشزد نیز کرده است؛ مثلا: در آیه 116 سوره مبارکه انعام می فرماید:

« وَ إِنْ تُطِعْ أکثرمن فِي الْأَرْضِ یضلوك عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ یتبعون إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ »

اگر از بیشتر کسانی که در روی زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه می کنند؛ (زیرا) آنها تنها از گمان پیروی می نمایند، و تخمین و

حدس (واهی) می زنند.

مسلمانان در مکه اول کم بودند و مشرکین، خیلی بیشتر از آن ها؛ بعضی ها می گفتند: اگر مشرکان ناحق هستند چرا از ما بیشترند؟

الآن هم آمار مسیحیت بیشتر از مسلمانان است. یا در خود اسلام، آمار برخی مذاهب اسلامی بیشتر از بقیه است.

می گفتند: اگراسلام حق است چرا اقلیت هستیم و کافر در مکه و حجاز بیشتر است؟

ص: 54


1- قلم، 10، 11.

آیه نازل شد: پیامبر! اگر بخواهید دنبال اکثریت باشید گمراه می شوید. شما دنبال حق باشید. گاهی حق با اکثریت است، اما این اصل نیست. این آیه اطاعت از اکثریت کفار را رد می کند.

نمونه دیگر را ببینید:

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در مسجد مدینه همراه سلمان نشسته بودند، سلمان فقیر بود ولی متدین و مجاهد.

عیينه، بر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) وارد شد، دید سلمان نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نشسته، گفت: یا رسول الله ! او را از خودت دور کن تا من بنشینم. من پول و امکانات و حسب و نسب دارم. این آیه نازل شد:

« وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً » (1)

و از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن! همان ها که از هوای نفس پیروی کردند، و کارهایشان افراطی است.

پیامبر! از کسانی که قلبشان از خدا غافل است و فقط در فکر پول هستند اطاعت نکن. (2)

ص: 55


1- کهف، 28.

2- « عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) فِي قَوْلِهِ تعالی وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا فَهَذِهِ نَزَلَتْ فِي سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ كَانَ عَلَيْهِ کساء فِيهِ يَكُونُ طَعَامُهُ وَ هودثاره وَ رداوه وَ كَانَ کساؤه مِنْ صُوفٍ فَدَخَلَ عیينة بْنُ حِصْنٍ عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه وآله وسلم) وَ سَلْمَانُ عِنْدَهُ فتاذى عیينه بِرِيحٍ کساء سَلْمَانَ وَ قَدْ کان عِرْقٍ وَ کان یوم شَدِيدَ الْحَرِّ فَعَرِقَ فِي الْكِسَاءِ فَقَالَ یا رَسُولِ اللَّهِ إِذَا نَحْنُ دَخَلْنَا عَلَيْكَ فَأَخْرَجَ هَذَا وَ اصْرِفْهُ مِنْ عِنْدِكَ إِذَا نَحْنُ خَرَجْنَا فَأَدْخَلَ مَنْ شِئْتَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذکرنا وَ هُوَ عیينة بْنِ حِصْنِ بْنِ حُذَيْفَةَ بْنِ بَدْرِ الْفَزَارِيِّ » (تفسير القمی، ج 2، ص 35؛ تفسير الصافی، ج 3، ص 240؛ بحارالانوار، ج 22، ص 322).

ج. طاعت مشروط

اشاره

برخی اطاعتها مشروط است. مثلا: اطاعت پدر و مادر لازم است؛ اما اگر پدری به دخترش گفت: «بی حجاب شو» این دیگر خلاف فرمان خداست. آیه حجاب، صریح قرآن است. اگر به بچه اش گفت «نماز نخوان»، نباید اطاعت بکند. قرآن می گوید:

« وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمُ فَلا تطعما » (1)

و هر گاه آن دو، تلاش کنند که تو چیزی را همتای من قرار دهی که از آن آگاهی نداری بلکه میدانی باطل است، از ایشان اطاعت مکن.

اگر پدر و مادر با تودعوا کردند و به تو فشار آوردند و گفتند: «بت پرست شو» از آنها اطاعت نکن. اطاعت از رهبر جنگی هم اطاعت مشروط است. مثلا: در نظام اسلامی، فرماندهی تعیین کرده اند و باید از او اطاعت شود؛ اما اگر این فرمانده گفت: کار حرامی انجام بدهید باید اطاعت کرد؟ نه. اطاعت از برادر بزرگ تر، از رئیس اداره ، از استاد، اطاعت لازم است اما تا آن جا که با اطاعت خدا تعارض پیدا نکند. اگر تعارض پیدا کرد این اطاعت دیگر جایز نیست.

مخالفت با خدا به خاطر پدر

عبدالله بن عمرو عاص در مسجدالنبی نشسته بود. امام حسین (علیه السلام) در حال عبور بود. عبدالله به اطرافیانش گفت: این آقا سرور جوانان اهل بهشت است. هر کسی می خواهد یک چهره بهشتی ببیند به سیمای امام حسین (علیه السلام) نگاه کند. این فرزند رسول خدا و امیرالمؤمنین (علیه السلام) است.

اطرافیان به او گفتند: توامام حسین (علیه السلام) را این گونه می شناسی؟ گفت: آری.

ص: 56


1- لقمان، 15.

گفتند: پس چرا در صفین با پدرش جنگیدی؟

همین امام حسین (علیه السلام) در جنگ صفین در سپاه پدرش بود. تو که میدانی او بهشتی است چرا با او مبارزه کردی؟

گفت: آن فرق می کند. پدرم در سپاه معاویه بود؛ من را هم برد. من نمی توانم حرف پدرم را گوش ندهم. چون خدا میگوید به پدر و مادر احسان کنید، من هم

به این خاطر رفتم. گفت وگوی آنها ادامه یافت و بنیشان اختلاف شد.

سرانجام نزد امام حسین (علیه السلام) آمدند و قصه را مطرح کردند. آقا فرمود: در معصیت خدا نباید از هیچ مخلوقی اطاعت کرد . (1)

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: « لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَتِهِ الْخَالِقِ »؛ هیچ مخلوقی نباید در معصیت نمودن خالق، اطاعت مخلوق را بنماید. (2)

این یک ملاک و در واقع یک مبناست. از هیچ مخلوقی اطاعت نکنید اگر آن اطاعت، به معصیت خدا منجر می شود. اگر معلم به دانش آموزان بگوید روزه بخورید، باید اطاعتش کرد؟ نه. اگر فرمانده جنگی بگوید: فلان خطا را انجام بدهید، باید دستورش را اجرا کرد؟ نه.

فرمان حرام فرمانده

در یکی از جنگ ها، رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرماندهی تعیین کردند. البته خودشان در آن جنگ حضور نداشتند. آن حضرت در بعضی از جنگ ها حضور نمی یافت. مثلا در جنگ موته نه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بود، نه امیرالمؤمنین (علیه السلام) .

در آن جنگ هم گروهی را انتخاب کرد و فرمانده جوانی برایشان گذاشت و

ص: 57


1- بحارالانوار، ج 43، ص 297؛ عوالم العلوم و المعارف، ج 17، ص 35.

2- دعائم الاسلام، ج 1، ص 350؛ من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 381؛ المناقب، ج 4، ص 73.

فرمود بروید. لشکر از مدینه بیرون آمد.

فرمانده جوان ، لشکر را متوقف کرد و گفت: صبر کنید؛ با شما کار دارم . گفت: من باید از شما امتحان بگیرم. شاید وقتی به میدان جنگ رفتیم شما به حرف من گوش نکنید. گفت: بروید هیزم بیاورید. هیزم آوردند. آتش بزرگی درست کرد. وقتی آتش برافروخته شد، گفت: یکی یکی به میان آتش بروید پایتان بسوزد و بیرون بیایید تا من بفهمم به حرف من گوش می دهید. اگر این جا به میان آتش رفتید آن جا هم با دشمن می جنگید.

گفتند: حالا که جنگ نیست؛ ماتورا قبول داریم. گفت: نه، این امتحان است. بین آنها اختلاف شد.

جوانی خودش را مخفیانه از لشکر جدا کرده، سوار اسب شد و به تاخت آمد خودش را به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) رساند و گفت: یا رسول الله ! این فرماندهی که تعیین کردید چنین کاری کرده است؛ چه کنیم؟ پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) خودش را به لشکر رساند و فرمود: کار خوبی کردید که نرفتید. در آتش رفتن حرام است. (1)

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:

« لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ ، لَا طَاقَةَ لِمَنْ عَصَى اللَّهَ » (2)

هرگز اطاعت مخلوقی با معصیت خالق نمی شود و اطاعت از کسی که معصیت خدا می کند جایز نیست.

یک وقت جنگ است و میدان مین باز نمی شود. فرمانده می گوید: باید از این میدان مین عبور کرد و دشمن را از بین برد. این اشکال ندارد. باید به قلب

ص: 58


1- اخلاق از نظر همزیستی، محمدتقی فلسفی، ج1.

2- کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج 2، ص 884؛ الخصال، ج 1، ص 139؛ وسائل الشیعه، ج 27،ص 130.

آتش و مین و تانک و تیر زد.

سورۂ شعراء، آیه 108 تا آخر سوره را نگاه کنید. این آیه هشت مرتبه تکرار شده است. قرآن می فرماید: انبیای الهی مانند حضرت هود و حضرت نوح این جمله را می گفتند:

« فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ» (1)

تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید

از خدا بترسید و از پیامبر اطاعت کنید.

قرآن می فرماید: همیشه با معصومین (علیه السلام) باشید. (2) عمار یاسر در جنگ صفین نزد امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمد اظهار وفاداری کرد. در مقابل سپاه دشمن قرار گرفت و چنین گفت: پروردگارا! اگر بدانم رضای تو در آن است که نوک شمشیر را بر شکم نهاده و خود را بر آن بیفکنم تا از قفا خارج شود هر آینه انجام خواهم داد. (3)

عبدالله بن ابی یعفور به امام صادق (علیه السلام) گفت: شما یک میوه را نصف کن و بگو نصفش حلال و نصفش حرام است؛ من میپذیرم. (4)

حساب معصوم به دلیل عصمتش جداست.

ص: 59


1- شعراء ، 108.

2- « يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصادقین »؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، و با صادقان باشید! (توبه، 119).

3- پیغمبر و باران، جلد 5، ص 24

4- « عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ ، قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) وَ اللَّهِ لَوْ فَلَقْتَ رمانه بِنِصْفَيْنِ ، فَقُلْتُ هَذَا حَرَامُ وَ هَذَا حَلَالُ ، لشهدت أَنَّ الَّذِي قُلْتُ حَلَالُ حَلَالُ وَأَنْ الَّذِي قُلْتُ حَرَامُ حَرَامُ ، فَقَالَ رَحِمَكَ اللَّهِ رَحِمَكَ اللَّهُ» از عبدالله بن ابی یعفور نقل شده است که گفت: به امام صادق (علیه السلام) گفتم: به خدا سوگند اگر اناری را از وسط بشکافی و به دو نیم تقسیم کنی و بگویی این نیمه حرام است و این نیمه حلال است، من گواهی میدهم آن نیمه ای که گفتی حلال است، حلال است و آن نیمه ای که گفتی حرام است، حرام است. امام فرمود: خدا رحمتت کند، خدا رحمتت کند! (رجال کشی، ص 249؛ سفينة البحار، ج 6، ص 42.)

3. پیروی از وحی

سومین دستور خدا به حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) این است: « وَ اتَّبِعْ ما یوحی إِلَيْكَ »؛ (1) پیامبر تو فقط از وحی تبعیت کن. هر چه به تووحی می شود همان را به مردم بگو.

انواح وحی

اشاره

وحی در قرآن به هفت معنا آمده است، چند نمونه از معانی وحی را برای شما

بیان می کنم

گاهی وحی به معنای الهام است.

1. الهام

به من و شما هم می شود. گاهی به دلمان می افتد فلان کار را انجام بدهیم. این کار خداست. آدم های مؤمن اگر قلبشان فرودگاه شیطان نباشد خدا به آنها الهام میکند.

این وحی غیر از وحی اصلی است.

مادر موسی آشفته و سرگردان بچه را در دست دارد. قرآن می فرماید: ما به مادر موسی وحی کردیم بچه را به دریا بینداز. (2) این الهام است. با این که مادر موسی پیامبر نیست.

ص: 60


1- احزاب، 2.

2- « وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فالقيه فِي الْيَمِّ وَ لا تَخافِي وَ لا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إليک وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ »؛ ما به مادر موسی الهام کردیم که او را شیرده؛ و هنگامی که بر او ترسیدی، وی را در دریای نیل بیفکن؛ ونترس و غمگین مباش، که ما او را به تو بازمی گردانیم، و او را از رسولان قرار میدهیم » (قصص: 7).

2. الهام غریزی

گاهی وحی به معنای الهام غریزی است؛ یعنی خدا مسائلی را به صورت تکوینی به حیوانات فهمانده است؛ مانند: زنبور عسل که نظامشان خیلی دقیق است: ملکه ای دارند که آنها را کنترل می کند، مأمور بررسی دارند که هرکجا نروند. این ها را چه کسی به این حیوان یاد داده است که وقتی در باغ می آید مثلا، سراغ گل یاس برود، شیره بخورد، شیره را به عسل تبدیل کند؟ خدا می گوید: ما یادش دادیم.

3. الهام شیطانی

گاهی وحی به معنای الهام شیطانی است.

قرآن کریم می فرماید: شیطان هم گاهی به اولیای خودش وحی می کند. (1) امان از آن آدمی که شیطان به دلش القا کند. القای شیطان القای دروغ و ظلم است. اما هیچ کدام از این وحيها منظور آیه مورد بحث نیست.

4. وحی نبوت

چهارمین معنای وحی، وحی به معنای نبوت است. این وحی به امام معصوم (علیه السلام) هم نمی شود. ائمه ما مهبط وحی هستند. مگر در زیارت جامعه نمی گویید:

« السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ البنوة وَ مَوْضِعُ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفَ الْمَلَائِكَةِ وَ مَهْبِطَ الْوَحْيِ »؛ (2)

ص: 61


1- « وَ إِنِ الشَّياطِينَ لیوحون إِلى أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لمشرکون » ؛ و شیاطین به دوستان خود مطالبی مخفیانه القا می کنند، تا با شما به مجادله برخیزند؛ اگر از آنها اطاعت کنید، شما هم مشرك خواهید بود! (انعام: 121).

2- من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 610؛ عيون الاخبار، ج 2، ص 272؛ المزار الكبير، ص524.

سلام بر شما ای خاندان نبوت و جایگاه رسالت و محل آمد وشد فرشتگان و جای فرود آمدن وحی .

اما آن وحی به معنای نبوت نیست. وحی به معنای نبوت، مخصوص پیامبر است و با مرگ انبيا هم تمام می شود. زمانی که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) از دنیا رفت این وحی تمام شد.

امام محدث است و فرشته ها به قلبش الهام می کنند؛ اما وحی ای که از طرف جبرئیل و خدا برای شخص می آید و او پیامبر می شود تا به مردم بگوید چه کنید و چه نکنید، این وحی مخصوص انبياء است. خدا به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می گوید:

« اتَّبِعْ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ » (1)

از آنچه که از سوی پروردگارت بر تو وحی شده، پیروی کن!

هرچه میگویی، از سروحی باشد.

در جای دیگر هم می فرماید:

« وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيُ يوحی » (2)

و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گوید! آنچه می گوید چیزی جزوحی که

براو نازل شده نیست!

اگر کسی سخنی از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را انکار کرد وحی را انکار کرده است و انکار وحی انکار خداست. اصلا فرض کنید ما درباره برخی مسائل آیه ای پیدا نکردیم، مثلا: درباره ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) . ولی می دانیم پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) که نمی آید از نزد خودش بگوید. پس انکار این ولایت انکار وحی است. اگر کسی

ص: 62


1- انعام، 106.

2- نجم 4،3.

پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را متهم کرد و سخنی را از او نپذیرفت ، در واقع سخن خدا را نپذیرفته است.

4.توکل برخدا

چهارمین دستوری که خدا به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) میدهد توکل براوست. قرآن می فرماید:

« وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ » (1)

و بر خدا توکل کن.

پیامبر! در زندگی توکلت بر خدا باشد.

خدا بزرگترين تكيه گاه

انسان در زندگی به تکیه گاه نیاز دارد، همان طور که به خانه نیاز دارد. خانه تکیه گاهی است که آدم سرما و گرما نبیند و آرامش داشته باشد. همانطور که کار، یک تکیه گاه است. کار، تکیه گاه اقتصادی مرد است.

همان طور که همسرتکیه گاه است، پدر تکیه گاه است. اما هریک از اینها تکیه گاه خاص و موقت است. کشوری که حکومت نداشته باشد دچار هرج و مرج می شود. حکومت یک تکیه گاه است که مردم قانون را بدانند. فقط یک تکیه گاه داریم که مطلق است و می توانی در همه امور به او تکیه بدهی و او زندگی ات را نگاه دارد و آن خداست. توکل یعنی تکیه گاهت خدا باشد و در زندگی ات ترس نباشد.

دعای خروج از خانه

امام رضا (علیه السلام) فرمود: وقتی از خانه بیرون می آیی این ذکر را بگو که شیطان از تو

ص: 63


1- احزاب ، 3.

دور می شود:

« بِسْمِ اللَّهِ آمَنْتُ بِاللَّهِ توکلت عَلَى اللَّهِ مَا شَاءَ اللَّهُ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ » .

از خانه بیرون می آیی تا به مسافرت بروی یا به سر کار می روی؛ وقتی از خانه بیرون آمدی، این دعا را بخوان .پس فرشتگان به شیاطین می گویند: از این انسان دور شوید. هم (بسم الله) گفت، هم اظهار ایمان کرد، هم تکیه گاهی انتخاب کرد که حریفش نمی شوید و هم تمام نیروها را به خدا برگرداند. (1)

آخر سوره توبه را نگاه کنید. این آیه را در زندگی تان خیلی بخوانید. مشرکین

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را تهید می کردند. آیه نازل شد:

« فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ» (2)

اگر آنها (از حق) روی بگردانند، (نگران مباشر !) بگو: «خداوند مرا کفایت می کند؛ هیچ معبودی جزاو نیست؛ براو توگل کردم؛ و او صاحب عرش بزرگ است!

پیامبر! بگو خدا برای ما کافی است. توکلمان فقط بر خداست. عرش بزرگ برای خداست.

ص: 64


1- « عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه السلام) قَالَ : قَالَ لِي إِذَا خَرَجْتَ مِنْ مَنْزِلِكَ فِي سَفَرٍ أَوْ حَضَرٍ فَقُلْ بِسْمِ اللَّهِ آمَنَ بِاللَّهِ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ مَا شَاءَ اللَّهُ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَتَلَقَّاهُ الشیطان فَتَضْرِبُ الملائكه وُجُوهَهَا وَ تَقُولُ مَا سبیلکم عَلَيْهِ وَقَدْ سمی اللَّهَ وَ آمَنَ بِهِ وَ تَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَالَ مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ » امام رضا (علیه السلام) فرمود: چون (خواستی) از منزلت بیرون روی، در سفر باشد یا در حضر، بگو: «به نام خدا. به خدا ایمان آوردم و بر او توکل می کنم. آن چه بخواهد همان است و بدون یاری خدا هیچ کس نیرویی ندارد. چون این دعا را بخوانی اگر شیاطین پیش توآیند فرشتگان به آنان سیلی زنند و گویند: دیگر به این شخص تسلطی نخواهید داشت؛ از آن رو که نام خدا را برده و به او ایمان آورده و توکل نموده و گفته است: « مَا شَاءَ اللَّهُ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ ». (کافی، ج 2، ص 543؛ محاسن، ج 2، ص 350؛ من لا يحضره الفقیه، ج 2، ص 272).

2- توبه ، 129.

توكل مسلمانان پس از جنگ احد

در جنگ احد مسلمانان هفتاد شهید و ده ها مجروح داده بودند. امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در این جنگ هفتاد زخم برداشت. پس از پایان جنگ، ابوسفیان لشکرش را جمع کرد و به طرف مکه رفت. یک مرتبه وسط راه گفت: صبر کنید! چرا بر می گردیم؟ مسلمانان شکست خوردند، حمزه شهید شد، بقیه هم مجروح شدند. برگردیم کار مسلمانان را یکسره کنیم. همه شان را بکشیم و مدينه را بگیریم. تعداد سپاهان ابوسفیان در حدود سه هزار نفر بود. ناگهان همه شمشیرهایشان را تکان دادند و گفتند: هبل پاینده باد! سپس به طرف مدینه برگشتند. قبلیه ای به نام عبدالقیس که به سوی مدینه می رفت در میانه راه به لشکر ابوسفیان برخورد کرد. از آنها پرسیدند: چه شده است ؟ گفتند: می رویم کار مسلمانان را یکسره کنیم. یکی از افراد قبیله خودش را به سرعت به پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) رساند و گفت: سپاه ابوسفیان از مسیر مکه برگشته است و به سوی مدینه می آید؛ از آنها بترسید.

آیه نازل شد:

« إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكَ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِيمَاناً » (1)

اینها کسانی بودند که بعضی از مردم، به آنان گفتند: «مردم لشكر دشمن برای حمله به شما اجتماع کرده اند؛ از آنها بترسید!» اما این سخن، برایمانشان افزود.

نترسید! بگویید: خدا با ماست. لشکر فریاد زد: یا رسول الله ! ما نمی ترسیم و آماده هستیم. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بلافاصله لشکر را تجهیز کرد و آمدند در حمراء الاسد اردو زدند. به ابوسفیان خبر رسید که مسلمانان آماده و بسیج شده اند. پشیمان

ص: 65


1- آل عمران، 173.

شد و برگشت. (1)

توکل در تمام کارها

این آیه را هم حفظ کنید. اگر در زندگی مشکل و واهمه ای پیش آمد، می خواهی عروس و داماد بگیری، می خواهی خانه بخری، گاهی آدم نگران می شود؛ این آیه را زیاد بخوانید.

« وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ »

این آیه در شرایط بحرانی نازل شد و بسیار شبیه همان آیه سوره توبه است.

حسبنا الله که یعنی خدا ما را کافی است و ما از کسی نمی ترسیم.

امام حسین (علیه السلام) نیز در مسیر کربلا این جمله را زیاد به کار می بردند.

توكل شهید مدرس

سید حسن مدرس نوه شهید مدرس رحمة الله می گوید: وقتی مدرس را شهید کردند نوشته ای در یادداشت هایش پیدا کردیم که برای احمدشاه نوشته بود. دیدیم نوشته است: «بسم الله الرحمن الرحیم. به فضل خدا دو چیز در زندگی من نیست: یکی ترس و دیگری طمع. من با کسی هستم که با اسلام باشد.» این معنای توکل است.

توكل شیخ فضل الله نوری

شیخ فضل الله نوری رحمة الله داماد آیت الله آقامیرزا حسین نوری و شاگرد میرزای شیرازی بود که در 68 سالگی در میدان توپخانه تهران شهیدش کردند. وقتی ایشان را بالای چوبه دار بردند نگاهی به جمعیت کرد و در حالی که قرآن در

ص: 66


1- بحارالانوار، ج 20، ص 41؛ المناقب، ج 1، ص 194؛ شرح الاخبار، ج 1، ص 285.

دست داشت این آیه را خواند:

« وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرُ بِالْعِبادِ » (1)

من کار خود را به خدا واگذاردم که خداوند نسبت به بندگانش بیناست!» این سه آیه ای که برایتان عرض کردم آرامش و توکل می آورد.

چرا امام خمینی رحمة الله موفق شد؟

چطور شاه را سرنگون کرد؟ بعضی از خواص باور نمی کردند بشود شاه را سرنگون کرد. به امام می گفتند: شما به تعویض نخست وزیر و تغییر قانون اساسی اکتفا کنید.

یکی از مراجع می گفت: من اعتراف میکنم فکر نمیکردم چنین اتفاقی پیش بیاید که امام موفق شود یک رژیم شاهنشاهی با آن اقتدار و پیشینه را سرنگون کند.

امام خمینی در عصر 21 بهمن اعلام کرد: مردم! به خیابان بریزید، تکیه گاه

خداست. اصلا به همین خاطر بود که می فرمود: من نمی ترسم.

عزیزان من! چهار نکته اساسی در آیات نخست سوره احزاب است که رمز

موفقیت به شمار می رود: تقوا، نافرمانی از کافر، پیروی از وحی و توکل بر خدا.

ص: 67


1- غافر، 44.

ص: 68

قلب، کانون دوستی و دشمنی

اشاره

قال الله تبارک و تعالی

« ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ بَيْنَ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ وَ ما جَعَلَ أزواجکم الائي تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِكُمْ وَ ما جَعَلَ أدعياءکم أَبْناءَكُمْ ذلِكُمْ قولکم بأفواهکم وَ اللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ » (1)

خداوند برای هیچ کس دو دل در درونش نیافریده؛ و هرگز همسرانتان را که مورد «ظهار» قرار میدهید مادران شما قرار نداده؛ و (نیز) فرزند خوانده های شما را فرزند حقیقی شما قرار نداده است؛ این سخن شماست که به دهان خود می گویید (سخنی باطل و بی پایه )؛ اما خداوند حق را می گوید و او به راه راست هدایت می کند.

مقدمه

در آیه چهارم سوره احزاب چند مطلب آمده که قابل توجه است و به هر کدام

باید جداگانه پرداخته شود.

ص: 69


1- احزاب، 4.

بعضی از مفسرین گفته اند: در میان اعراب قبل از اسلام یک سری خرافات ،عقاید باطل و باورهای غلطی وجود داشت که در این آیه به سه تا از این باورهای غلط اشاره شده و خدا بر آنها خط بطلان کشیده است.

هر انسانی یک قلب دارد!

اولین نکته ای که در چهارمین آیه سوره احزاب آمده است:

« ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ بَيْنَ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ » (1)

خداوند برای هیچ كس دودل در درونش نیافریده.

همه ما یک قلب داریم. خدا در درون یک نفر دوتا قلب قرار نداده است.

این حقیقت خیلی روشن است. مثل این که بگوییم: خدا برای هیچ کس چهار چشم یا چهار گوش یا دو معده قرار نداده است. این آیه می خواهد چه بگوید؟ دو تفسیر برای این آیه بیان شده که هردو را عرض میکنم؛ گرچه تفسیر دوم روایات بیشتری دارد و مورد تأكيد مفسرین است.

تفسير اول آیه 4 سوره احزاب

تفسير اول که بعضی از مفسرین نوشته اند این است که در مکه شخصی مشرک به نام ابومعمر بود که حافظه ای قوی داشت.

او از مخالفين رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بود و در جبهه کفار قرار داشت.

ابومعمر بین مردم شایع کرده بود که من دو قلب دارم و به همین علت فهم و

درک و حافظه ام زیاد است. علم پزشکی هم که در آن زمان مثل امروز پیشرفت نکرده بود.

خلاصه ابومعمرمی گفت: من آدمی متفاوت با همه هستم و شما باید به سراغ

ص: 70


1- احزاب، 4.

من بیایید. چرا از کسی که می گوید من پیامبر هستم تبعیت می کنید؟

او با این حرف ها عده ای را دور خودش جمع کرده بود.

در جنگ بدر وقتی مسلمانان پیروز شدند و مشرکان شکست خوردند و پا به

فرار گذاشتند همین شخص در سپاه مشرکین بود و فرار می کرد. او به قدری ترسیده بود که یک لنگه کفش را پوشیده و لنگه دیگر را در دست گرفته بود؛ یعنی با یک پای برهنه و یک پا در کفش میگریخت!

ابوسفیان به او گفت: چرا یک لنگه را در دست داری و دیگری را پوشیده ای؟ پاسخ داد: فکر کردم هردو را پوشیده ام! در آن روز بود که مردم فهمیدند او فقط یک قلب دارد؛ چرا که فراموش کرد یک لنگه کفش در دستش است!

برخی می گویند آیه چهارم سوره احزاب درباره همین شخص یعنی ابومعمر

نازل شد. (1)

« ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ بَيْنَ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ »

خداوند برای هیچ کس دو دل در درونش نیافریده .

خدا برای هیچ کس دوقلب قرار نداده است. اگر قرار بود به کسی دو قلب بدهد حتما به انبیاء و ائمه علیهم السلام می داد.

تفسیر دوم آیه 4 سوره احزاب

ولی بیشتر مفسرین مطلب دیگری نوشته اند. می گویند: این آیه می خواهد بگوید در درون یک انسان فقط یک محبت است.

نمی شود آدم هم خدا را دوست داشته باشد و هم بت را؛ هم اهل بیت علیهم السلام را

ص: 71


1- تفسیر صافی، ج 4، ص 162؛ بحارالانوار، ج 22، ص 50؛ تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 235.

دوست داشته باشد و هم کافران را؛ هم یزیدی باشد و هم حسینی؛ هم علوی باشد و هم در جبهه ضد علوی. این آیه می گوید: یک قلب کانون یک محبت است.

منافقین دورو بودند. نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می آمدند و می گفتند: ما با تو هستیم. نزد کافران می رفتند و می گفتند: ما با شما هستیم. آنها به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می گفتند: ما شهادت می دهیم تو رسول الله هستی. اما قرآن پاسخشان را داد: دروغ می گویند؛ آنها پیامبر را فرستاده خدا نمی دانند. (1)

اگر کسی خودش را در هر دو جبهه حق و باطل دوست جلوه داد و هردو محبت را در دلش جا داد، حتما یکی اش دروغ است. اصلا امکان ندارد آدمهم یزید را دوست داشته باشد و هم امام حسین (علیه السلام) را؛ هم خدا را دوست داشته باشد و هم بت را؛ هم پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را دوست داشته باشد و هم ابوسفیان و ابوجهل را. چنین چیزی امکان ندارد.

دوستی با اولیا، دشمنی با اعدا

محبت اهل بیت علیهم السلام با دوستی دشمنانشان قابل جمع نیست. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:

« لَا يَجْتَمِعُ حُبَّنَا وَ حُبُّ عَدُوَّنَا فِي جَوْفِ إِنْسَانٍ إِنَّ اللَّهَ لَمْ يَجْعَلِ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ »؛ (2)

ص: 72


1- « إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لکاذبون »: هنگامی که منافقان نزد تو آیند می گویند: «ما شهادت می دهیم که يقينا تورسول خدایی!» خداوند می داند که تو رسول او هستی، ولی خداوند شهادت می دهد که منافقان دروغگو هستند و به گفته خود ایمان ندارند). (منافقون: 1).

2- تفسیر قمی، ج 2، ص 171؛ تفسير البرهان، ج 4، ص 41 ؛ بحارالانوار، ج 31، ص 5.

محبت ما و محبت دشمن ما در درون یک نفر جمع نمی شود. خداوند در درون هیچ کس دو قلب قرار نداده است.

نمی شود هم دوستی ما و هم دوستی دشمن ما در دل یک نفر جمع شود. خدا برای یک آدم دوتا کانون محبت قرار نداده است.

امام صادق (علیه السلام) فرمود: کسی که نماز می خواند اما قلبش جای دیگری است، مصداق این آیه است. (1)

هم چنین فرموده اند: کسی که مدعی محبت ماست اما از دشمنان ما بیزار نیست، دروغ می گوید. (2)

محکم ترین دستگیره ایمان

خدا می خواهد تولی و تبری و حب و بغض را در این آیه بیان کند.

روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) به اصحابش فرمود: چه کسی میداند محکم ترین دستگیره ایمان چیست؟ چه کسی می داند محکم ترین دستگیره چیست

ص: 73


1- « قَالَ الصَّادِقُ (علیه السلام) : . . . فَمَنْ كَانَ قَلْبُهُ مُتَعَلِّقاً فِي صَلَاتِهِ بِشَيْ ءٍ دُونَ اللَّهِ تَعَالَى فَهُوَ قَرِيبُ مِنْ ذَلِكَ الشَّيْ ءِ بَعِيدُ عَنْ حَقِيقَةِ مَا أَرَادَ اللَّهُ تعالی مِنْهُ فِي صَلَاتِهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى - ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جوفه قال الصَّادِقِ (علیه السلام) : . . . فَمَنْ كَانَ قَلْبُهُ مُتَعَلِّقاً فِي صَلَاتِهِ بِشَيْ ءٍ دُونَ اللَّهِ تَعَالَى فَهُوَ قَرِيبُ مِنْ ذَلِكَ الشَّيْ ءِ بَعِيدُ عَنْ حَقِيقَةِ مَا أَرَادَ اللَّهُ تعالی مِنْهُ فِي صَلَاتِهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى - ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ »؛ امام صادق (علیه السلام) فرمود: پس کسی که در حال نماز قلب او متعلق به غیر خداوند شد هرآینه نزدیک به آن چیزشده ، از حقیقت آن چه در حال نماز مقصود و مطلوب است دور خواهد شد. خداوند متعال می فرماید: خدا برای کسی دو قلب در باطن او قرار نداده است. (مصباح الشریعه، ص 92؛ تفسیر صافی، ج 4، ص 162؛ بحارالانوار، ج 82، ص 136).

2- « وَ قِيلَ لِلصَّادِقِ (علیه السلام) إِنَّ فُلَاناً یوإليكم إِلَّا أَنَّهُ يَضْعُفُ عَنِ الْبَرَاءَةِ مِنْ عدوکم قَالَ هَيْهَاتَ کذب مِنْ ادعی مَحَبَّتِنَا وَ لَمْ يَتَبَرَّأُ مِنْ عَدُوِّنَا»؛ به حضرت صادق (علیه السلام) عرض کردند: فلان کس شما را دوست می دارد ولی در بیزاری از دشمنانتان ضعیف است . فرمود: هیهات دروغ می گوید کسی که مدعی است ما را دوست می دارد ولی از دشمنان مابیزاری نمی جوید. (سرائر، ج 3، ص 640؛ بحارالانوار، ج 27، ص 58).

که روز قیامت آدم را نجات می دهد؟ شخصی گفت: نماز، یکی گفت: روزی. دیگری گفت: حج. هرکس چیزی گفت. رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: همه پاسخ هایی که گفتید درست است اما جواب سؤال من نیست.

محکم ترین دستگیره ایمان این است:

« الْحُبُّ فِي اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِي اللَّهِ »؛

دوستی برای خدا و دشمنی برای خدا. (1)

محشور شدن با پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نتیجه محبت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)

مؤمن باید موضع داشته باشد. روزی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به مسجد آمدند. شخصی موقع نماز با عجله آمد و گفت: یا رسول الله ! قیامت چه موقع برپا می شود؟ حضرت دیدند موقع نماز است. فرمودند: اول نماز بخوانیم. وقتی نماز خواندند، فرمودند: شخصی که پرسید قیامت چه زمانی برپا می شود کجاست؟ گفت: این جا هستم. فرمود: تو چه چیزی آماده کردی که از قیامت می پرسی؟ گفت: من مرد کم عملی هستم و فقط واجباتم را انجام می دهم؛ اما یک ویژگی دارم :

ص: 74


1- « عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) لاصحابه أَيُّ عَزَّى الْإِيمَانِ أَوْثَقُ فَقَالُوا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الصلاه وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الزَّكَاةُ ، وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الصَّوْمُ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الْحَجُّ وَ الْعُمْرَةُ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الْجِهَادُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) لِكُلِّ مَا قُلْتُمْ فَضْلُ ولیس بِهِ ولکن أَوْثَقُ عُرَى الْإِيمَانِ الْحُبُّ فِي اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِي اللَّهِ وَ تَوَالِي أَوْلِيَاءِ اللَّهِ وَ التَّبَرِّي مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ عزوجل»؛ امام صادق (علیه السلام) فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به اصحابش فرمود: کدام یک از دست آویزهای ایمان محکم تر است ؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند. و بعضی از آنها گفتند نماز و بعضی گفتند زکات و بعضی گفتند روزه و بعضی گفتند حج و عمره و بعضی گفتند جهاد. رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: هریک از اینهایی که گفتید فضیلتی دارد ولی جواب پرسش من نیست. محکم ترین دست آویزهای ایمان ، دوستی برای خدا و دشمنی برای خدا و پیروی اولیای خدا و بیزاری از دشمنان خداست. (محاسن، ج 1، ص 264؛ کافی، ج 2، ص 126؛ معانی الأخبار، ص 398).

خداوند و شما را خیلی دوست دارم.

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: من هم خوشحالت میکنم: هرکسی هر چیزی را دوست دارد با همان محشور می شود. یعنی توهم با من محشور می شوی. (1)

در آیه آخر سوره مجادله، خدا به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرماید: کسانی که به خدا ایمان دارند هرگز با دشمنان خدا دوستی نمی کنند. حتی اگر پدر و مادر و پسرو بستگانش كافر باشند، با آنها نیز محبت نمی ورزند. (2) البته نمی گوید به پدر بی احترامی کنید.

احترام به پدر منافق

عبدالله بن أبی منافق بود. چندین آیه در مذمت او نازل شده است. او پسر مؤمن و معتقدی داشت که نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آمد و گفت: یا رسول الله ! پدر من به

ص: 75


1- « عَنْ أَنَسِ بْنِ مالک قَالَ : جَاءَ رَجُلُ مِنْ أَهْلِ الباية وَ كَانَ يعجبنا أَنْ يَأْتِيَ الرَّجُلِ مِنْ أَهْلِ الْبَادِيَةِ یسأل النَّبِيِّ (صلی الله علیه وآله وسلم) فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَتَى قِيَامَ السَّاعَةِ فَحَضَرَتِ الصَّلَاةِ فَلَمَّا قَضَى صَلَاتَهُ قَالَ أَيْنَ السَّائِلُ عَنِ السَّاعَةِ قَالَ أَنَا یا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ فَمَا أَعْدَدْتُ لَهَا قَالَ وَ اللَّهِ مَا أَعْدَدْتُ لَهَا مِنْ کثیر عَمِلَ صَلَاةً وَ لَا صَوْمَ إِلَّا أَنِّي أَحَبَّ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ فَقَالَ لَهُ النَّبِيِّ (صلی الله علیه وآله وسلم) الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ قَالَ أَنَسُ فَمَا رأیت الْمُسْلِمِينَ فَرِحُوا بَعْدَ الْإِسْلَامِ بِشَيْ ءٍ أَشَدَّ مِنَ فرحهم بِهَذَا ». (علل الشرائع، ج 1، ص 140؛ بحارالانوار، ج 17، ص 13).

2- ( لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ یوادون مِنْ حادالله وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءِ هُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أَ وَلِيِّكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَتَرُوا عَنْهُ أَ وَلِيِّكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ )؛ هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمی یابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند؛ آنان کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته و با روحی از ناحیه خودش آنها را تقویت فرموده، و آنها را در باغهایی از بهشت وارد می کند که نهرها از زیر درختانش جاری است، جاودانه در آن می مانند؛ خدا از آنها خشنود است، و آنان نیز ازخدا خشنودند؛ آنها «حزب الله» اند؛ بدانید «حزب الله» پیروزان و رستگارانند (مجادله: 22).

شما ناسزا می گوید و اظهار کفر و نفاق می کند. شما تبرکی بدهید که من به او بدهم؛ بلکه روی او اثر بگذارد. حضرت مشغول نوشیدن آب بود. گفت: آقا! همه آب را نخورید. نصفش را بدهید من به بابایم بدهم بخورد؛ شاید این آب نیم خورده شما روی او اثر بگذارد.

البته ما منکر تبرک نیستیم، اما ذات انسان باید چیزی را بپذیرد. آخر این آب برای آدم منافق چکار می خواهد بکند وقتی خودش قابلیت پذیرش ندارد؟

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) قبول کرد و ظرف آب را به این پسر داد. نزد پدرش آمد و گفت: این آب را میل کن. گفت: چرا؟ پسر گفت: پیامبر تا از این آب خورده و تبرک است.

عبدالله بن ابی ظرف آب را گرفت و روی زمین پرت کرد و چند تا فحش هم داد.

پسرش نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آمد و گفت: یا رسول الله ! یک خواهش دیگر از شما

دارم: اجازه بدهید پدرم را بکشم. فرمود: حق نداری این کار را انجام بدهی.

سه چیز در دین است که بین المللی است: احترام به پدر و مادر، امانت داری و وفای به عهد. (1) آدم با هیچ کس حتی کافر نباید بدقولی کند؛ به هیچ امانتی نباید خیانت کرد، هرچند چیزی که امانت است مال کافر باشد؛ پدر و مادرهم باید احترام شوند.

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به پسر عبدالله بن ابی فرمود: در دلت محبتش را نداشته باش. چنین پدری را نباید دوست داشت.

ص: 76


1- « عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ : ثَلَاثُ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ عزوجل لِأَحَدٍ فِيهِنَّ رُخْصَةً أَدَاءُ الْأَمَانَةِ إِلَى البرو الفاجرو الْوَفَاءُ بِالْعَهْدِ لِلْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ وَبَرِ الْوَالِدَيْنِ بَرَّيْنِ کانا أَوْ فاجرین »؛ (الکافی، ج 2، ص 162؛ وسائل الشیعه، ج 21، ص 49؛ بحارالانوار، ج 71، ص 56).

ایمان در کنار دشمنی با دشمنان

« لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ یوادون مَنْ حَادَّ اللَّهُ » (1)

هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمی یابی که با دشمنان

خدا و رسولش دوستی کنند.

حنظله غسيل الملائکه در جنگ احد از پدرش جدا شد. (2) قرآن به نوح (علیه السلام) می فرماید: این بچه تونیست؛ رهایش کن. (3)

عزیزان من! محبت خدا با محبت اولاد و پدر و مادرتنانی ندارد. خود خدا در قرآن می گوید: به پدر و مادر احسان کنید، از بچه هایتان مواظبت کنید، با همسرتان مهربان باشید. اما اگر همسر چیزی گفت که ضد خداست، اگر فرزند با خدا درافتاد، دیگر او را کنار بگذارد. این معنای آیه است. نمی شود در یک دل محبت دشمن خدا و محبت خدا باشد؛ محبت دشمن اهل بیت علیهم السلام و محبت اهل بيت عليهم السلام باشد.

هشت محبت در مقابل محبت خدا

خدا می فرماید: پیامبر! هشت مورد را برایت میشماریم. اگر کسی این هشت تا را بر خدا ترجیح داد منتظر مرگ باشد؛ این آدم ایمان ندارد.

« إِنْ كَانَ آباؤکم وأبناؤکم وإخوانکم وَ أَزْواجُكُمْ وَ عشيرتکم وَ أَمْوالُ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةُ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ

ص: 77


1- مجادله ، 22.

2- مجمع البحرین، ج 3، ص 415.

3- « قَالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلُ غیر صالِحٍ فَلا تَسْأَلَنَّ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمُ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ »؛ فرمود: «ای نوح! او از اهل تونیست! او عمل غير صالحی است (فرد ناشایسته ای است ! پس، آنچه را از آن آگاه نیستی، از من مخواه ! من به تو اندرز می دهم تا از جاهلان نباشی!! » (هود: 46).

وَ رَسُولِهِ وَ جِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ القاسقين » (1)

اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما، و اموالی که به دست آورده اید، و تجارتی که از کساد شدنش می ترسید، و خانه هایی که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار باشید که خداوند عذابش را برشما نازل کند؛ و خداوند جمعیت نافرمانبردار را هدایت نمی کند!

این هشت مورد: پدر، مادر، برادر، خواهر، همسر، بستگان ، ثروت ، کاسبی و خانه است.

اگر این ها را بیشتر از خدا و پیامبر دوست دارید منتظر مرگ باشید؛ شما دروغ میگویید که مدعی هستید محبت خدا را دارید.

« ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ » یعنی اگر قلب کانون محبت خدا شد دیگر محبت دشمن خدا جایی در آن ندارد. اگر محبت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمد، محبت دشمنان امیرالمؤمنین (علیه السلام) خواهد رفت. اگر محبت حضرت زهرا علیها السلام جای گرفت، دیگر محبت قاتلان حضرت زهرا علیها السلام نیست. این همان است که می گوییم:

« ولی لِمَنْ والاکم عَدُوُّ لِمَنْ عاداکم »؛

دوست دوست شما، دشمن دشمن شما.

محبت شدید هاشم مرقال به حضرت على (علیه السلام)

صاحب وقعة الصفين نقل می کند: شخصی به نام هاشم بن عتبه از یاران امیرالمؤمنین بود. پدرش عتبه همان کسی است که در جنگ احد شمشیری زد

ص: 78


1- توبه، 24.

یا سنگی انداخت و دندان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را شکست. البته خودش هم در آن جنگ کشته شد و به درک واصل گردید. پروردگار پسری به نام هاشم به این آدم مشرک داد که عاشق دلباخته حضرت علی بود. یکی از کاندیداهای استانداری مصر هم همين هاشم بن عتبه بود. به اوهاشم مرقال می گفتند؛ چون نیر بلندی داشت که با آن می جنگید.

او امیرالمؤمنین (علیه السلام) را بسیار دوست می داشت. اميرالمؤمنين (علیه السلام) هم علاقه

فراوانی به او داشت.

هاشم در جنگ صفین نزد آقا آمد و گفت: اجازه بدهید من به میدان بروم. آقا فرمود: برو. وقتی آمد برود آقا او را صدا زد و فرمود: سفارش و وصیت و کاری نداری؟ گفت: یک حرف دارم و آن این است که دوست ندارم همه دنیا را به من بدهند اما بگویند دست در دست دشمن على (علیه السلام) بگذار و یک لحظه با دشمن على (علیه السلام) سریک سفره بنشین.

همه محبتم فقط برای شماست. من از دشمنان شما بیزارم، حتی اگر همه دنیا را به من بدهند.

عمرو بن عاص با یک پیشنهاد استانداری مصر به معاویه پیوست و دین خود را فروخت.

بعضی با وعده پول و خرما به کربلا آمدند و جنگیدند. بعضی از مورخین نوشته اند: بعضی از سپاهیان عمربن سعد مخصوصا شیوخ کوفه برای پیروزی امام حسین (علیه السلام) دعا می کردند. یک وقت کسی شنید این ها در جایی جمع شده اند و برای پیروزی امام حسين (علیه السلام) دعا می کنند. به آنها گفتند: شما که در سپاه عمربن سعد هستید چرا برای امام حسین (علیه السلام) دعا میکنید؟ گفتند: ما دلمان با امام حسین (علیه السلام) است ولی پول ما را به این جا کشانده است.

ص: 79

محب حسینی که بر روی حسین (علیه السلام) شمشیر بکشد چه ارزشی دارد؟

هاشم گفت: اگر دنیا را به من بدهند حاضرنیستم دست در دست دشمن بگذارم. آقا فرمود: برو. به میدان رفت و رجزی خواند و جنگید و مجروح شد. وقتی روی زمین افتاد دید یکی از سپاهیان معاویه روی زمین افتاده است. خودش را بر زمین کشاند و جلو آمده، دندانش را روی بدن او گذاشت و فشار داد و در این حالت جان سپرد.

وقتی امیرالمؤمنین (علیه السلام) بالای سرش آمد دید در این حالت به شهادت رسیده است. برخی می گویند: خواست بگوید علی جان! من حرفم را ثابت کردم. ببين! بغض دشمنان شما را تا آخرین لحظه نشان دادم. آقا اشعاری در مدح هاشم مرقال خواندند و برایش گریستند. (1)

حفظ کردن محبت خداوند

جوانان عزیز! زندگی اهل بیت علیهم السلام را باید مطالعه کرد. نگذارید قلبتان کانون هرمحبتی بشود. عشق و محبت را به هر کسی ابراز نکنید. محبت چیز با ارزشی است. محبت محکم ترین ریسمان ایمان است؛ باید به کسانی ابراز شود که ارزشش را دارند. چرا بعضی ها عشق های مجازی را جای عشق حقیقی می نشانند؟ چرا بعضی ها به خاطر مال دنیا و برخی مسائل دیگر از محبت خدا و اهل بیت علیهم السلام دست برمی دارند؟

برخی ها هستند که برای گرفتن یک ویزا دست از اسلام بر می دارند؛ برای گرفتن تابعیت به کارهای ناپسند تن میدهند؛ حاضر می شوند از مذهب خودشان برگردند. البته ما برای همه ادیان الهی احترام قائل هستیم. ما عیسی

ص: 80


1- وقعة صفين، ص 356.

بن مریم را دوست داریم، موسی بن عمران را دوست داریم. توهین به حضرت موسی و عیسی توهین به رسول خداست. اما این محبت و دوستی، معنایش پذیرش دین و آیین های قبل از اسلام نیست. اسلام دين نهایی است. اجازه ندهید محبت خدشه دار شود. محبت را به کسانی بورزیم که خدا فرموده اینها را دوست داشته باشید. مگر نفرموده:

« قُلْ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي القربی » (1)

بگو: «من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمیکنم جز دوست داشتن نزدیکانم».

تبدیل دشمنی به دوستی با دعای پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)

در جنگ احد، شيبة بن عثمان هشت نفر از بستگان خود از جمله پدرش را از دست داد. او به همین علت کينه مسلمانان و رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را به دل داشت.

خیلی سخت است کسی هشت نفرش را در یک جنگ از دست بدهد. شیبه می گوید: من با خود عهد کردم پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را به قتل برسانم. گفتم هر جا فرصت پیدا کنم پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را خواهم کشت. این فرصت برایش پیدا نشد تا سرانجام جنگ حنین فرارسید که 6-7 سال بعد از جنگ احد رخ داد.

می گوید: ناگهان دیدم میدان نبرد مغلوبه شده و رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) تنها مانده است. عباس عموی حضرت فریاد می زد: به کجا فرار می کنید؟ دیدم رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) شمشیر به دست ایستاده ، کسی اطرافش نیست. گفتم: این جا فرصت خوبی است که بروم و هدف و نیت چند ساله ام را به انجام برسانم. با بغض

ص: 81


1- شوری، 23.

به طرف او رفتم؛ اما ناگهان آتشی مانند برق آسمان در پیش من به هوا برخاست و من ترسیدم پوست صورتم بسوزد. پس دستم را روی چشم گذاشتم و به عقب برگشتم.

بعضی ها زمینه عاقبت به خیری دارند و خدا آنها را کمک می کند. با یک خواب یا سنگ به پا خوردنی این اتفاق حاصل می شود.

می گوید: وقتی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) دید من به سمت او رفتم نگاهی به من کرده، دست مبارکش را روی سینه ام گذاشت و فرمود: خدایا ! شیطان را از او دور کن.

هم شیطان می تواند به دل ما القا کند، هم فرشته ها. وای بر آن کسی که دلش فرودگاه شیطان است و خوشا به حال آن کسی که دلش فرودگاه ملائکه است. خودتان هم بعضی از کارهایی را که می کنید می گویید: شیطان ما را واداشت. اگر دل پاک باشد و محبت خدا در آن باشد شیطان به آن راه ندارد.

حضرت روی قلب شيبه دست گذاشت و فرمود: خدایا! شیطان را از او دور کن. شیبه می گوید: به خدا قسم در یک لحظه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) برایم از پدرم خودم محبوب تر شد و همه آن بغض و کینه از بین رفت. (1)

مرحوم آقای دولابی می فرمود: وقتی به حرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) می رفتم سینه ام را به ضریح می مالیدم و میگفتم: آقا! محبتتان را در دل من پر کنید.

گاهی سینه تان را به ضریح حضرت معصومه علیها السلام یا امام رضا (علیه السلام) بگذارید و بگویید: بانوی من، آقای من! این سینه را کانون حب و بغض کنید؛ حب شما و بغض دشمنان شما. اصلا محبت بدون بغض نمی شود، تولی بدون تبری نمی شود. قلب شيبة بن عثمان با عنایت پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) کانون محبت الهی شده

ص: 82


1- أعلام الوری، ص 115؛ الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 118؛ مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 72.

مبارزه با رسم غلط «ظهار»

مطالبی که تا این جا عرض شد تفسیر بخش نخست از چهارمین آیه سورة

احزاب بود؛ اما نکته دوم که در این آیه آمده:

« وَ ما جَعَلَ أَزْواجَكُمُ اللاَّئِي تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أمهاتکم » (1)

و هرگز همسرانتان را که مورد «ظهار» قرار می دهید مادران شما قرار نداده . اعراب جاهلی رسم غلطی داشتند و آن این بود وقتی از دست زنهایشان عصبانی می شدند، می گفتند: تو مثل مادر من هستی. زن وقتی مثل مادر شد یعنی چه ؟ آدم به مادرش محرم است. ما در اصل و منشأ انسان است. وقتی به زن گفتی: تو مثل مادر من هستی، یعنی تو دیگر زن من نیستی. می گفتند: اگر کسی بگوید تو نسبت به من مثل مادرم می مانی، این زن به او حرام می شود و این را یک نوع طلاق حساب می کردند. به این کار «ظهار» می گفتند.

اسلام جلوی این سنت غلط را گرفت و گفت: دیگر کسی حق ندارد چنین حرفی بزند و اگر چنین حرفی زد باید کفاره بدهد. این آیه در همین زمینه می گوید: زنانی که با آن ها ظهار می کنید، خدا آنها را مادران شما نساخته است.

حکم شرعی فرزند خوانده

نکته سومی که در چهارمین آیه سوره احزاب وجود دارد نکته بسیار دقیق و پرمعنایی است . در قبل از اسلام بعضی ها سرپرستی کودکی را قبول میکردند و او را فرزند خوانده خودشان قرار می دادند؛ البته این کار امروزه هم مرسوم است و مشکل شرعی ندارد. اما باید توجه داشت که فرزند خوانده ، فرزند نسبی نیست؛

ص: 83


1- احزاب: 4.

یعنی ارث نمی برد. این شخص اگرزن گرفت زنش عروس پدرخوانده اش نیست تا به او محرم باشد.

مطلب سومی که در چهارمین آیه سوره احزاب می فرماید: فرزند خوانده شما فرزند نسبی شما نیست. پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) زید را به فرزند خواندگی گرفت. آن حضرت حضرت زهرا علیها السلام و فرزندان دیگری هم داشت. اما این زیدی که پسرخوانده پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) شده، نه از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ارث می برد ونه همسرش محرم پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است. لذا این آیه می فرماید:

« وَ مَا جَعَلَ أزواجکم الَّتِي تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أمهاتکم وَ ما جَعَلَ أدعياءکم أَبْناءَكُمْ ذلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْواهِكُمْ وَ اللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ» (1)

و هرگز همسرانتان را که مورد «ظهاره قرار میدهید مادران شما قرار نداده؛ و (نیز) فرزند خوانده های شما را فرزند حقیقی شما قرار نداده است؛ این سخن شماست که به دهان خود می گویید (سخنی باطل و بی پایه )؛ اما

خداوند حق را می گوید و او به راه راست هدایت میکند. این بچه هایی که می پذیرید پسر حقیقی تان نیست. این سخنی که شما می گویید و مدعی هستید فرزند خوانده هایتان مانند فرزندان حقیقی تان هستند، سخنی بی پایه و اساس و گفته خود شماست اما بدانید که خدا حق می گوید و شما را به راه راست هدایت میکند.

« ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ » (2)

آنها را به نام پدرانشان بخوانید که این کار نزد خدا عادلانه تر است.

پدر زید، حارثه است. به او زید بن حارثه بگویید. پسر را به نام پدرش بخوانید.

ص: 84


1- همان.

2- احزاب: 5.

این آیه چهارم سوره احزاب سه مطلب را بیان می کرد: 1- دو محبت در یک قلب جمع نمی شود، 2- اگر کسی عصبانی شد و به همسرش گفت: تو مثل مادر من هستی، طلاق محسوب نمی شود و حرمت ایجاد نمی کند و اگر کسی این کار را انجام داد باید کفاره بدهد، 3- کسانی که فرزند خوانده دارند توجه داشته باشند احکامی دارد و جای پسر اصلی به عنوان محرمیت یا ارث را نمی گیرد مگر این که عزیزانی که فرزند می آورند آن مراحل قانونی را طی کنند، مثلا: در زمان حیات خودش چیزهایی را به او ببخشد و موارد دیگر

ص: 85

ص: 86

ولایت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)

اشاره

قال الله تبارک و تعالی:

« النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُو الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبُغْضِ فِي كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أولياكم مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً» (1)

پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است؛ و همسران او مادران آنها مؤمنان محسوب می شوند؛ و خویشاوندان نسبت به یکدیگر از مؤمنان و مهاجران در آنچه خدا مقرر داشته اولی هستند، مگر اینکه بخواهید نسبت به دوستانتان نیکی کنید (و سهمی از اموال خود را به آنها بدهید)؛ این حکم در کتاب (الهی) نوشته شده است.

مقدمه

آیه ششم سوره احزاب چهار نکته مطرح می کند. اولین نکته این است:

ص: 87


1- احزاب ،6.

ولایت تام پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)

« النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ » (1)

پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نسبت به شما از خودتان بیشتر اختیار دارد.

ولایت های محدود

ولایت انواع مختلفی دارد ولی همه شان محدود است؛ مثلا: پدر بر بچه صغيرش ولایت دارد. کسی که سفیه یا مجنون است اولیائش بر او ولایت دارند. کسی که یتیم است و بر او ولایت دارد تا از او سرپرستی کند. مرد به همسر ولایت دارد. اما این ولایت ها حد و مرز دارند و محدودند. تنها کسی که ولایت تام و کامل دارد پیامبر خداست.

نامحدودترین ولایت، ولایت پیامبر و ائمه علیهم السلام

البته ائمه معصومین (علیه السلام) هم چنین ولایتی دارند؛ چون جانشین پیامبرند. معنای آیه این است که اگر شما تصمیم گرفتید در خانه بمانید و به جهاد نروید اما پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرماید: بروید، باید بروید. حتی اگر می خواهید دختری را شوهر بدهید و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) صلاح بداند این ازدواج با کسی دیگری واقع شود حرف پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در این جا اولویت دارد.

چرا پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) صاحب چنین ولایتی است؟ چون پیامبر معصوم و مصون از خطاست و اشتباه نمی کند. ولایت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) مثل ولايت خداست که خدا به او داده است.

ص: 88


1- احزاب، 6.

بصیرت امیرمؤمنان (علیه السلام)

پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) شتری را از مردی منافق خریداری کرده بود. پولش را چهارصد درهم پرداخته بود. آن منافق را تحریک کردند که بگومن پول را نگرفتم. او هم گفت پول را نگرفتم. اختلاف شد. پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرمود: پولش را داده ام. بعضی از اصحاب جلو آمدند و گفتند: چه شده است؟ پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) قضیه را تعریف کرد. گفتند: شاهد داری؟ فرمود: نه. آنها هم رفتند.

امیرالمؤمنین (علیه السلام) از راه رسید و پرسید ماجرا چیست؟ پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) داستان را تعریف کرد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) گفت: من شهادت می دهم که حق با پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است. فروشنده شتر گفت: مگر شما دیده اید؟ امام على (علیه السلام) فرمود:

« نُصَدِّقُكَ عَلَى الْوَحْيِ مِنَ السَّمَاءِ وَ لَا نصدقک عَلَى أَرْبَعِمِائَةِ دِرْهَمٍ »؛ (1)

ما شما را بروحی تصدیم کردیم، آن وقت اندازه چهارصد درهم شما را قبول

نداشته باشیم.

این پیامبر فرمود: خدا هست، ما قبول کردیم؛ فرمود: بهشت و جهنم وجود

دارد، قبول کردیم؛ اکنون که می گوید من چهارصد درهم پول دادم، تصدیقش نکنم؟ معلوم است تصدیقش میکنم؛ چون معصوم است. معلوم است که تو دروغ می گویی. این داستان نشان دهنده نهایت پیامبر شناسی و معصوم شناسی است.

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: قسم به آن که جانم در دست اوست، هیچ یک از شما به حقیقت ایمان نمی رسد مگر زمانی که من در نزد او محبوب تر از خودش و مالش

ص: 89


1- من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 108؛ مستدرک الوسائل، ج 17، ص 382، الوافی، ج 16، ص 1104.

و فرزندش و تمام مردم باشم. (1)

تعیین ولایت حضرت على (علیه السلام) در غدیر

رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در غدير به مردم فرمود:

« السِّتِّ أولی بِكُمْ مِنْ أنفسکم »؛

مگر من بیشتر از خودتان بر شما ولایت ندارم؟

گفتند: آری. در واقع رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در غدير مضمون این آیه را تکرار کرد. سپس فرمود: اگر من بر شما ولایت دارم پس :

« مِنْ کنت مَوْلَاهُ فَعَلِيُّ مَوْلَاهُ »؛ (2)

هر کس من مولایش هستم، علی نیز مولای اوست .

همین ولایت را به على میدهم.

قبول نکردن حق

وقتی خبر ماجرای غدیر به شهرهای مختلف رسید، شخصی به نام نعمان

ص: 90


1- تفسیر نمونه، ج 17، ص 204.

2- « قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ فِي الْوَلَايَةِ أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) بالدوحات فِي غَدِيرِ خُمٍّ فقممن ثُمَّ نُودِيَ الصَّلَاةَ جَامِعَةً ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ السِّتِّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قالُوا بَلِيَ قَالَ فَمَنْ کنت مَوْلَاهُ فَعَلِيُّ مَوْلَاهُ رَبِّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ ثُمَّ أَمَرَ النَّاسَ يُبَايِعُونَ عَلِيّاً »؛ امام صادق (علیه السلام) می فرمود: وقتی آیه ی ولایت نازل شد پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) دستور داد در غدیرخم، (زیر) درخت های تنومند را تمیز کردند و سپس ازهمه خواسته شد گرد بیایند. پس از آن پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: ای مردم! هركس من مولای او هستم، علی نیز مولای اوست. مگر از خودتان به شما اولی نیستم؟ گفتند: آری. فرمود: هر کس من مولایش هستم علی نیز مولای اوست . پروردگارا! هرکسی ولایت علی دارد، ولایت او را داشته باش و هر کس دشمن علی باشد، با او دشمن باش. سپس به مردم دستور داد که با علی بیعت کنند. (قرب الاسناد، ص 57؛ بحارالانوار، ج 37، ص 119).

بن حارث به مدینه آمد و گفت: یا رسول الله! خودت على (علیه السلام) را انتخاب کردی یا خدا انتخاب کرد؟ اگر خودت انتخاب کردی، قبول ندارم. اگر خدا تعیین کرده، تحمل ندارم. علامه امینی رحمة الله در الغدیر این داستان را ذیل سوره معارج از سی کتاب اهل سنت نقل کرده است. نعمان گفت: اگر تو راست می گویی، سنگی از آسمان بیاید و من را بکشد تا من نبینم شما چنین کاری کردی.

(1)

اعتراض ناعادلانه به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)

جنگ حنین اولین جنگ بعد از فتح مکه است. اولین جنگی است که ابوسفیان در سپاه اسلام حضور دارد و مردم تازه مسلمان مکه هم در آن شرکت کرده اند. جنگ تمام شد و غنائم بی شماری به دست آمد. شتر و گاو و گوسفند و پول و اسلحه و... پیامبر بیشتر غنائم را به تازه مسلمانان مکه داد و مدینه ای ها سهم کمتری گرفتند. یکی از مسلمانان مدینه ای اعتراض کرد و گفت: یا رسول الله ! عادلانه تقسیم کن.

حضرت فرمود: اگر من عادل نباشم پس چه کسی عادل است ؟! اگر از پیامبر

(صلی الله علیه وآله وسلم) توضیح خواستید، توضیح می دهد. این ها تازه مسلمان شده اند و برای این که دلشان به اسلام گرم شود سهم بیشتری دریافت کردند. (2) اما حتی اگر دلیل رفتار پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را هم ندانیم، چون معصوم است باید از او اطاعت کنیم.

اطاعت از فرمان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)

جوانی کوتاه قامت و سیاه چهره که فقیر هم بود به مدینه آمد و مسلمان شد. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) دو قطعه لباس به او داد. یک آدم فقير و ندار امامؤمن و متدین و

ص: 91


1- بحارالانوار، ج 37، ص 175؛ تأويل الايات، ص 697؛ تفسیر فرات، ص 505.

2- الكافي، ج 6، ص 139؛ دعائم الاسلام، ج1، ص389؛ مرآة العقول ، ج11، ص 225.

خوش خلق. حضرت به او فرمود: به خانه فلانی بروو از دخترش خواستگاری کن. جوان به خواستگاری رفت. اما پدر دختر گفت: من به تو دختر بدهم؟ جوان گفت: پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) مرا فرستاده است.

دخترشنید و به پدرش گفت: خدمت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) برو و از خود حضرت بپرس. چون بعضیها دروغ هم میگفتند. دختر گفت: اگر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) دستور داده ، من با این فرد ازدواج می کنم؛ حتی اگر تو که پدرم هستی مخالفت کنی.

پدر دختر نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آمد و گفت: یا رسول الله ! شما این شخص را فرستادید؟ فرمود: آری، این ازدواج را قبول کن. تاریخ میگوید: این جوان در یکی از جنگ ها شهید شد. همسرش هم خیلی خواستگار داشت. اصلا این ازدواج، امتیازی برای او شد. می گفتند: این دختر را پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) عروس کرده و به این ازدواج دستور داده است. این زن در مدینه از بیوه هایی بود که موقعیت والایی داشت و می گفت: من دیگر شوهری مثل او پیدا نمیکنم. (1)

نجات یهودی به برکت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)

جوانی یهودی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را دوست داشت و گاهی در کوچه های مدینه به ایشان سلام می کرد. چند روز گذشت و حضرت او را ندید. به حضرت گفتند: جوان یهودی در بستر بیماری است. فرمود: به عیادتش برویم. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) تشریف آورد و در کنار جوان نشست. خانواده اش هم بودند. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به جوان فرمود: دلت می خواهد مسلمان شوی و در قبرستان مسلمانها تو را دفن کنند و با باور به من از دنیا بروی؟

گفت: یا رسول الله ! خیلی دوست دارم ولی پدرم نمی گذارد .

ص: 92


1- کافی، ج 5، ص 340؛ روضة المتقین، ج 8، ص 118؛ الوافی، ج21، ص 86.

حضرت به پدرش فرمود. گفت: خودش می داند. با این که یهودی بود اما به حرف پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) احترام کرد؛ در حالی که بعضی از مسلمان ها به پیامبر بی احترامی میکردند و در مقابل دستورات حضرت به مخالفت علنی می پرداختند.

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بلافاصله شهادتین را به آن پسر تعلیم داد. همان موقع هم از دنیا رفت. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: بروید مقدمات غلسش را آماده کنید. خودش او را غسل داد و کفن کرد و بدن را میان قبر گذاشت. سپس لبخند زد و فرمود: خدا را شکر که امروز غیرمسلمانی را به دست من نجات داد. (1)

پذیرش ولایت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) این است که هر چه فرمود بپذیری، مانند پدر آن جوان یهودی.

پذیرش داوری پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)

« فَلَا رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يحموك فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً » (2)

به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داوری طلبند؛ و سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند؛ وکاملا تسليم باشند.

این آیه یکی از چندین آیه ای است که ولایت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را نشان می دهد. دو نفر بر سر موضوعی اختلاف داشتند. یکی از آنها نیز پسرعمه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بود. دو نفری نزد پیامبر آمدند. ایشان دید حق با زبیر است و به نفع او رأي

ص: 93


1- امالى صدوق، ص 397؛ مستدرک الوسائل، ج 2، ص 153.

2- نساء، 65.

داد. وقتی قضاوت تمام شد و بیرون آمدند، کسی که محکوم شده بود معترضا نه گفت: من این حکم را قبول ندارم و این قضاوت – العياذ بالله - عادلانه نیست؛ چون پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به نفع فاميلش حکم کرد. در این جا این آیه نازل شد که خطابش بسیار تند است. (1)

شخصیت والای پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)

عزیزان من! برترین شخصیت جهان خلقت ، رسول خداست. گل سرسبد آفرینش رسول خداست. هیچ کس از نظر شخصیتی به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نمی رسد. وقتی نام رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) نزد امام صادق (علیه السلام) برده شد سرش را تا روی زمین خم کرد و فرمود: پدر و مادر و اولادم و همه خلق فدای رسول الله ! (2)

امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه میفرماید: من مثل بچه شتری که دنبال مادرش میدود ، این طور دنباله رو پیامبر بودم. (3) من عبد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) هستم. (4) حضرت علی (علیه السلام) هرگز در مقابل پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) اظهار حضور نکرد. تمام خطبه هایی که در نهج البلاغه می بینید مربوط به بعد از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است. این

ص: 94


1- الكافي، ج 1، ص 390؛ المحاسن، ج 1، ص 271؛ بحارالانوار، ج 2، ص 205.

2- کافی، ج 6، ص 39: روضة المتقین، ج 8، ص 628، الوافی، ج 23، ص 1327.

3- نهج البلاغه، خطبه 192.

4- « عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) ، جَاءَ حِبْرُ مِنَ الْأَخْبَارِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ ، فَقَالَ : يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ ، متی کان رَبُّكَ فَقَالَ لَهُ ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ وَ مَتَى لَمْ يکن حَتَّى يُقَالَ متی کان کان رَبِّي قَبْلَ الْقَبْلِ بِلَا قَبْلٍ وَ بَعْدَ الْبَعْدِ بِلَا بَعْدٍ وَ لَا غَايَةَ وَ لَا مُنْتَهَى لغایته انْقَطَعَتِ الْغَايَاتُ عِنْدَهُ فَهُوَ منتهی کل غایة فَقَالَ یا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَ فَنَبِيُّ أَنْتَ فَقَالَ وَيْلَكَ إِنَّمَا أَنَا عَبْدُ مِنْ عَبِيدِ مُحَمَّدٍ »؛ امام صادق (علیه السلام) فرمود: یکی از دانشمندان یهود نزد امیرالمؤمنين (علیه السلام) آمد و گفت: ای امیرمؤمنان! پروردگارت از کی بوده؟ فرمود:.. یهودی گفت: ای علی! آیا تو پیغمبری؟ فرمود: وای بر تو! من بندهای از بندگان محمدم. (کافی، ج 1، ص 90 احتجاج، ج 1، ص 210 : الوافی، ج 1، ص 257).

شخصیت برتر جهان خلقت است که خدا بر ما منت نهاد.

« لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً بَيْنَ أَنْفُسِهِمْ » (1)

خداوند بر مؤمنان منت نهاد (نعمت بزرگی بخشید) هنگامی که در میان آنها، پیامبری از خودشان برانگیخت.

این پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) برشما و خانواده تان اولویت دارد.

انتقال ولایت پیامبر به حضرت على (علیه السلام)

البته این اولویت عقلانی است. این اولویت، اولویت کسی است که بیشتر از خودمان برای من و شما دل می سوزاند. در بستر اشک می ریزد ومی گوید: خدایا! امتم! این اولویت کسی است که تا حق شفاعت نگرفت، از این دنیا نرفت.

همین ولایت را پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در غدیر به امیرالمؤمنین (علیه السلام) داد. فرمود: من به

شما از خودتان اولی هستم؟ گفتند: آری. فرمود:

« مِنْ کنت مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلَى مَوْلَاهُ »؛ (2)

هركس من مولایش هستم این علی نیز مولای اوست.

کسانی که مولا را در این حدیث به دوست و رفیق معنا می کنند و میگویند: منظور این است که با علی (علیه السلام) رفيق باشید، باید به این پرسش پاسخ بدهند که این همه آدم جمع کردن و برو و بیا و ابلاغ آیه قرآن و اعتراف گرفتن برای این بود که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بفرماید: علی (علیه السلام) دوست شماست؟ «من کنت مولاه» ولایت خود پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است که بدون هیچ قید و شرطی به امیرالمؤمنین و ائمه اطهار (علیه السلام) رسید. خدا در قرآن می فرماید:

ص: 95


1- آل عمران ، 164.

2- تفسیر قمی، ج 1، ص 174؛ تفسیر فرات، ص 130؛ کافی، ج 1، ص 420

« إِنَّما ولیکم اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَهْمُ راكون » (1)

سرپرست و ولت شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند؛

همانها که نماز را برپا می دارند، و در حال رکوع، زکات می دهند. این آیه، آیه ولایت نامیده می شود و بیان می کند که ولی شما خدا و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و

امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستند.

باز آیه دارد :

« أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنکُمْ » (2)

اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولوالأمررا .

اولی الامر چه کسانی هستند؟

منظور از اولی الامر که قاضی و فرمانده جنگی نیست. اطاعت محض برای کسی است که مثل پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است، و آن، ائمه معصومین (علیه السلام) هستند. جابر بن عبدالله می گوید: پرسیدم: یا رسول الله ! ولایت خدا و شما را فهمیدیم؛ اولی الامر چه کسانی هستند؟ پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ائمه را یک به یک تا آخرشمرد. (3)

این اولی الامر را بر چه کسی می خواهید تطبیق کنید؟ خود پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) تفسیر کرده، منابع شیعه و سنی هم نوشته اند که امیرالمؤمنین (علیه السلام) و فرزندانش هستند.

پس حضرت امیر (علیه السلام) هم نسبت به ما اولویت دارد. از این رو پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: من و علی (علیه السلام) پدران امت هستیم. (4)

ص: 96


1- مائده، 55.

2- مائده، 59.

3- كفاية الاثر، ص 54: كمال الدین، ج 1، ص 253: اعلام الوری، ج 2، ص 182.

4- عیون اخبار الرضا (علیه السلام) ، ج 2، ص 85؛ مستدرک الوسائل، ج 5، ص 14 المناقب ، ج 3، ص 100.

اثر خواندن دعای مشلول

مرحوم مجلسی در بحارالانوار می گوید: امام حسین (علیه السلام) فرمود: کنار کعبه بین رکن و مقام صدای گریه شنیدم. دیدم جوانی است. گفتم: چه شده؟ گفت: فلج شده ام؛ دست و پایم از کار افتاده و برای شفا آمده ام. گفتم: داستانت چیست؟ نزد پدرم امیرالمؤمنین بیا و داستانت را بگو. امام حسین (علیه السلام) می فرماید: جوان را نزد امیرالمؤمنین (علیه السلام) بردم و او داستان خود را تعریف کرد. این جوان با گریه شعری می خواند:

يامن يُجِيبُ دُعَا الْمُضْطَرِّ فِي الظُّلَمِ *** یا كَاشِفَ الضرو الْبَلْوَى مَعَ السَّقَمِ

گفت: من خیلی گناه داشتم، مخصوصا در ماه رجب وشعبان. همواره دنبال کارهای لغو و موسیقی و شادی بودم. اصلا به خدا توجه نداشتم؛ گویا خدایی وجود ندارد. پدرم مردی مهربان و مؤمن بود. خوب است که پدر رفیق شفیق باشد. پدری داشتم که با من رفیق شفیق بود. به من میگفت: گناه نکن. جوان ها! به حرف پدر و مادر گوش بدهید؛ به ازدواج های احساسی تن ندهید؛ در نمازتان کوتاهی نکنید. پدر و مادری که به شما می گویند: نماز بخوان، دلشان به حال شما می سوزد. الآن سن سکته به 35 سال رسیده. این طور نیست که فکر کنی نود سال عمر می کنی. چرا گوش نمی کنید؟ مگر نماز چقدر وقت می گیرد که یا نمی خوانی یا در خواندنش کوتاهی می کنی؟! چرا باید بعضی از پدر و مادرها برای نماز و روزه و تدین و حجاب فرزندانشان حرص بخورند؟

جوان گفت: یک روز از کوره در رفتم و پدرم را کتک زدم. آن قدر او را زدم که دست و پایش مجروح شد. دل پدر را شکستم. دیگر پدرم نصیحتم نکرد. گفت: کنار کعبه می روم، نفرینت می کنم. بلند شد بین رکن و مقام آمد. جوانها! از نفرین و ناراحتی پدر بترسید. اگر پدری دلش شکست حتی اگر نفرین نکند

ص: 97

برکت از زندگی تان می رود. اگر پدری نسبت به شما نگران و ناراحت شد و به شما احساس زدگی پیدا کرد زندگی تان به همخواهد ریخت. مادر هم همین طور است. نگذارید پدر و مادر از شما برنجند.

جوان گفت: پدرم کنار کعبه آمد، چهار رکعت نماز خواند و مرا نفرین کرد و من فلج شدم. این فلج را از نفرین پدر دارم. پدر و مادرها! بچه ها را دعا کنید؛ بچه ها هم مراعات کنند. بالأخره یا امیرالمؤمنین! سه سال است که به این درد مبتلا شدم. پدرم هم از دنیا رفته و اجل به او مهلت نداد که بیاید برایم دعا کند.

امام على (علیه السلام) فرمود: ای جوان ! من جای پدرت هستم. سپس برای شفای این پسر دعایی خواند و فرمود: دعایی به تو می آموزم که چند اثر دارد: 1- هم و غم را می برد، 2- اندوه را برطرف می کند، 3- بیماری ها را شفا می دهد، 4- گناه با این دعا آمرزیده می شود.

امام حسین (علیه السلام) می فرماید: پدرم این دعا را به جوان یاد داد و او خواند و شفا پیدا کرد؛ ولی من بیش از این که از این داستان و شفای جوان خوشحال بشوم، از یادگرفتن این دعا خوشحال شدم. این دعا، دعای مشلول است که مرحوم حاج شیخ عباس قمی در آغاز مفاتیح الجنان آورده است.

امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: این دعا را پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به من یاد داد و مشتمل بر اسم اعظم است. (1)

« النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ » یعنی پیامبر از خود شما بر شما اولویت دارد. کاری نکنیم پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ما را از خودش جدا کند و براند.

خود پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرموده است که اگر کسی با مسلمانان فریب کاری کند از من جداست. کسی لباس دشمن را بپوشد، اخلاق دشمن ما را داشته باشد،

ص: 98


1- مهج الدعوات، ص 151؛ بحارالانوار، ج 96، ص 197.

خودش را به تیپ و قیافه دشمنان ما در بیاورد از من نیست . کسی که نمازش را سبک بشمارد از من نیست. کسی که خدا به او پول و اموال داده ولی به زن و بچه اش سخت بگیرد از ما نیست. کاری کنیم پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نگوید این از ما نیست. این اولین نکته از چهار نکته ای بود که در آیه ششم سوره احزاب آمده بود.

ص: 99

ص: 100

همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)

اشاره

قال الله تبارک و تعالی :

« النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُو الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أولياکم مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً »

پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است؛ و همسران و مادران آنها مؤمنان محسوب می شوند؛ و خویشاوندان نسبت به یکدیگر از مؤمنان و مهاجران در آنچه خدا مقرر داشته اولی هستند، مگر اینکه بخواهید نسبت به دوستانتان نیکی کنید (و سهمی از اموال خود را به آنها بدهید)؛ این حکم در کتاب «الهی» نوشته شده است.

مقدمه

دومین نکته ای که در آیه ششم سوره احزاب آمده این است:

« وَ أَزْواجُهُ أُمَّهَاتِهِمْ » (1)

و همسران او مادران آنها و مؤمنان محسوب می شوند

ص: 101


1- أحزاب: 6.

مادر احکامی دارد. کسی که مادر واقعی ماست، به ما محرم است. اگر ما از دنیا برویم از ما ارث می برد. مادر کسی است که با انسان را به دنیا آورده یا مادر رضاعی است که بچه را شیر می دهد. هر دوی اینها محرم هستند و احکامی دارند.

ام المؤمنین یعنی چه؟

«زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) مادر شما هستند» یعنی چه؟ انسان نمی تواند با مادرش ازدواج کند، از او ارث می برد، با او محرم است. آیا این آیه می خواهد همه اینها را اثبات کند؟ نه، گرچه ظاهرش کلی است؛ اما اگر در آیه 32 همین سوره احزاب ملاحظه کنید می بینید چند دستور به زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می دهد: حجاب را رعایت کنند، تحریک آمیز حرف نزنند، به گونه ای راه نروند که نامحرم تحریک شود. می فرماید:

« يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ کاحد مِنَ النِّسَاءِ » (1)

ای همسران پیامبر! شما همچون یکی از آنان معمولی نیستید.

ای زنان پیامبر! شما بیش از زنان دیگر باید حجاب و عفاف را رعایت کنید. شما مثل زنان معمولی نست. در خانه بنشینید و تحریک آمیز سخن نگویید. پس متوجه می شویم منظور از این که زنان پیامبر مادر شما هستند دو مطلب است :

حرمت ازدواج با همسران پیامبر صلى الله عليه و آله وسلم

مطلب اول این است که ازدواج با همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) حرام است. هیچ کس حق ندارد بعد از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) با همسران ایشان ازدواج کند. این حکم

ص: 102


1- احزاب، 32.

را خدا فرمود و کسی که همسر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می شد می دانست این حکم الهی است. دلیل این حکم، حرمت و احترام رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) است. علت دیگر این که ممکن است همسر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) اسراری از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بداند.

این حکم مختص رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) است که ازدواج با همسران ایشان ممنوع است.

عاطفه مادرانه همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)

مطلب دومی که در موضوع ام المؤمنین دخیل است بار عاطفی آن است. مادر کانون محبت است. خدا وقتی می خواهد از مکه تعریف کند، می گوید: «ام القرى» یعنی مادر سرزمین ها. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) به حضرت زهرا علیها السلام می فرمود: «ام ابیها» یعنی تو مادر منی. پس این زنان جایگاهی دارند و به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) منسوب هستند.

خدیجه علیها السلام بالاترین ام المؤمنین

البته نکته ای وجود دارد که باید دانسته شود. رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در 25 سالگی با خدیجه کبری علیها السلام ازدواج کرد و تا پنجاه سالگی با ایشان زندگی کرد. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در این مدت هیچ همسر دیگری نداشت.

وقتی خدیجه کبری علیها السلام از دنیا رفت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) تا یک سال و چند ماه بعد از آن هم ازدواج نکرد.

حدود سیزده ماه پس از وفات حضرت خدیجه علیها السلام بود که حضرت با سوده ازدواج کرد. سوده همسر پسرعمویش بود و وقتی شوهرش از دنیا رفت بی سرپرست ماند. فرزندانی هم داشت. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در مکه با او ازدواج کرد. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) سه ازدواج در مکه داشت. اولین ازدواج با خدیجه کبری علیها السلام است

ص: 103

که عمده زندگی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) با این بانو گذشت. بارها هم می فرمود: هیچ زنی برای من مثل خدیجه نمی شود. (1) ازدواج دوم با سوده بود ازدواج سوم که در مکه اتفاق افتاد با عایشه بود. بقیه ازدواج ها در مدینه صورت گرفت. تقریبا تمام همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) زنانی بی سرپرست بودند و موقعیت خاصی داشتند؛ مثل: ام سلمه که شوهرش شهید شده بود. مثل: صفيه که شوهرش کشته شده بود. بعضی از اینها با اصرار خودشان به همسری پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) درآمدند.

آیه ششم سوره احزاب مجموعه این زنان را مادران مؤمان می نامد.

ام المؤمنین در بیانات مقام معظم رهبری

مقام معظم رهبری (حفظه الله) نیز در سخنانی گفته اند: این آیه نشانه احترام پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است؛ یعنی خدا آن قدر برای پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) احترام قائل است که زنانش را مادران مؤمنین معرفی کرده است؛ همان طور که خود پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) پدر مؤمنین است.

اتفاقا خانمی از ام سلمه پرسید این که قرآن می گوید: زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) مادر شما هستند ما زنها هم می توانیم به شما بگوییم ام المؤمنين؟ ام سلمه گفت: ما نسبت به زن و مرد ام المؤمنین هستیم.

مقام معظم رهبری (حفظه الله) فرمود: رتبه زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) با یک دیگر یکسان نیست. بالأخره اینها معصوم نبودند. ما این ها را در یک رتبه نمی بینیم؛ ولی نگه داشتن احترام همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و توهین نکردن به آنها، یکی از مسائلی است که باید مورد توجه قرار گیرد. البته موضع گیری زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بعد از وفات رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) نیز متفاوت بود. و ما نقد می کنیم چرا فلان کار

ص: 104


1- بحارالانوار، ج 16، ص 8؛ کشف الغمه، ج 1، ص 508.

صورت گرفته است، چرا جنگ جمل برپا شده است؟ رتبه آنان یکسان نیست اما جایگاه ام المؤمنین را قرآن برای زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) قائل شد

واگذاری میراث به خویشاوندان

« وَ أُولُو الآرحام بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبُغْضِ فِي كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ » (1)

و خویشاوندان نسبت به یکدیگر از مؤمنان و مهاجران در آنچه خدا مقرر داشته اولی هستند،

سومین نکته ای که در آیه ششم سوره احزاب آمده، درباره وابستگان و سپردن حق میراث به آن هاست. وقتی مسلمانان از مکه به مدینه هجرت کردند دیگر رابطه های فامیلی قطع شد. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بین مهاجر و انصار عقد اخوت خواند، بعد هم فرمود که از هم ارث ببرند. وقتی مهاجر در مدینه می مرد بستگانش در مکه بودند و با او ارتباطی نداشتند. در این هنگام همان شخصی که با او عقد اخوت بسته بود از او ارث می برد. سرانجام این آیه نازل شد و فرمود: این حکم منقضی شد؛ ارث برای فامیل است. اگر کسی فامیل دارد میراثش به او می رسد. البته طبقات ارث فرق می کند. اولاد و پدر و مادر مقدم هستند و برادر و خواهر و دایی و عمو و پسرخواهر و پسر برادر و... در طبقات بعدی جای می گیرند. پس این آیه درباره ارث است.

گفتیم که نکته دوم درباره میراث خویشاوندان است. به همین مناسبت، مقداری هم به اهمیت صله رحم می پردازیم:

ص: 105


1- احزاب، 6.

اهمیت صله رحم در اسلام

اسلام اهمیت فراوانی برای صله رحم و رابطه با فامیل و خویشاوندان قائل

شده است. قرآن می فرمایدک

1. « وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَذْيٍ القربی » (1)

و به پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و بینوایان نیکی کنید

2. « وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحَامَ » (2)

(و نیز) (از قطع رابطه با) خویشاوندان خود، پرهیز کنید.

3. « إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِيتاءِ ذِي القربی » (3)

خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان فرمان می دهد.

4. « وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ » (4)

و آنها که پیوندهایی را که خدا دستور به برقراری آن داده ، برقرار میدارند. خدا به شما فرمان می دهد که با خویشاوندان صله و ارتباط داشته باشید.

گام های محبوب خدا

امام سجاد (علیه السلام) فرمود: خدا دو قدم برداشتن را خیلی دوست دارد:

« مَا مِنْ خُطْوَةٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عزوجل مِنْ خُطْوَتَيْنِ خُطْوَةٍ يَسُدُّ بِهَا الْمُؤْمِنُ صَفّاً فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ خُطْوَةٍ إِلَى ذِي رَحِمٍ قَاطِعٍ »؛ (5)

هیچ قدمی برای خدا محبوب تر از دو قدم نیست: قدمی که مؤمن برای

ص: 106


1- بقره، 83.

2- نساء، 1.

3- نحل، 90.

4- رعد، 21.

5- خصال، ج 1، ص 50؛ امالی مفید، ص11؛ وسائل الشیعه، ج 7، ص 75.

صف بستن در جهاد برمی دارد و قدمی که برای آشتی با خویشاوند برمی دارد.

خدا قدم های رزمنده ار دوست دارد؛ خدا قدمی را که برای آشتی بین خویشاوندان برداشته می شود دوست دارد؛ خداوند قدمی که برای صله رحم برداشته می شود را دوست دارد. کسانی هستند که چندین سال فامیل خود را ندیده اند. اما وقتی همین شخص از دنیا برود همه می آیند. این خیلی بد است. صله رحم باید در زمان حیات انجام شود.

دلسوزی برای خویشاوند

در جنگ بدر تعدادی از بستگان پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) در سپاه دشمن بودند. البته آنها را به زور آورده بودند؛ چون خود پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به اصحابش فرمود: اگر در جنگ با بنی هاشم برخورد کردید آنها را نکشید چون به زور و ناخواسته آمده اند. آنان را اسیر کنید.

شخصی به نام یسیر می گوید: من در میدان جنگ با عباس عموی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) برخورد کردم. چون دستور پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بود او را دستگیر کردم. طناب محکمی به دستانش بستم و او را در کنار اسرای دیگر آوردم. چون طناب را محکم بسته بودم عباس ناله می زد. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: این صدای چه کسی است؟ گفتند: عموی شما عباس است. فرمود: طناب را شل کنید تا اذیت نشود. خود پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: من آن شب تا صبح نتوانستم بخوابم؛ چون میدانستم عمویم اسیر است. اموالی از او گرفتند و او را آزاد کردند. (1)

این داستان نشان دهنده اهمیت صله رحم است.

ص: 107


1- الکافی، ج 8، ص 202؛ بحارالانوار، ج 19، ص 302؛ تفسیر الصافی، ج 2، ص 315.

صله رحم امام صادق (علیه السلام)

امام سجاد (علیه السلام) پسری به نام حسن داشت. ایشان شخصیتی معترض وتند داشت و با بنی عباس درگیر بود. سرانجام هم همین تندی سرش را به باد داد. حسن بن علی بن حسین عموی امام صادق (علیه السلام) و به حسن افطس معروف بود. چون بینی اش بزرگ و پهن بود به او افطس میگفتند؛ یعنی کسی که بینی اش پهن است. حسن افطس در ماجرایی سیاسی با امام صادق (علیه السلام) منازعه کرد. نزد امام صادق (علیه السلام) آمد و چاقوکشید و وقتی موفق نشد کاری بکند ناسزا گفت و رفت. همان طور که میدانید انسان می تواند یک سوم اموالش را وصیت کند تا هرطور که خودش می خواهد مصرف شود. راوی این حدیث میگوید: امام صادق (علیه السلام) به حال احتضار افتاده و در حال وصیت به یک سوم اموالش بود، به خادمش فرمود: هفتاد دینار به حسن افطس بدهید. خادم ناراحت شد و گفت: آقا! او می خواست شما را بکشد! امام (علیه السلام) فرمود: می دانم. هنر این است که آدم با فامیلی که قطع رحم می کندارتباط برقرار کند. (1)

جایگاه صله رحم کننده

رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود:

« إِنَّ فِي الْجَنَّةِ دَرَجَةُ لَا يَبْلُغُهَا إِلَّا إِمَامٍ عَادِلٍ أَوْ ذُو رَحِمٍ وُصُولِ أَوْ ذُو عِيَالٍ صَبُورٍ» (2)

بهشت سه درجه دارد که برای سه گروه است: 1- رهبرعادل، 2- کسی که همواره با خویشاوندانش ارتباط برقرار می کند، 3- مرد متأهلی که صبور باشد. عیال و اولاد دارد، کار نیست، شرایط اقتصادی بد است، اما دینش را از دست ندهد.

ص: 108


1- تفسیر عیاشی، ج 2، ص 209؛ کافی، ج 7، ص 55؛ من لا يحضره الفقیه، ج 4، ص 231.

2- اعلام الدين، ص 152.

اثر قطع رحم

منظور از صله رحم، ارتباط با فامیل نسبی و اقوام نزدیک است. گناهی که برای ترک رحم بیان شده، مربوط به ترک صله رحم با بستگان نسبی است. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مسجد کوفه خطبه می خواند. در بین خطبه فرمود:

« أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِي تُعَجِّلُ الْفَنَاءَ »؛

خدایا! از آن گناهانی که عمر را کوتاه می کند به تو پناه می برم.

هرگناهی اثری دارد. یک گناه جلوی استجابت دعا را می گیرد، یک گناه معنویت را از آدم می گیرد، یک گناه موجب می شود امید انسان از بین رود، یک گناه عمر را کوتاه می کند.

امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمود: خدایا! به تو پناه می برم از گناهانی که عمر را کوتاه می کند. یک نفر برخاست و گفت: چه گناهی عمر را کوتاه می کند؟ امام على (علیه السلام) فرمودند: قطع رحم با فامیل. (1)

مشارکت در خون عمو!

على بن اسماعیل برادرزاده امام کاظم (علیه السلام) بود. هارون الرشید می خواست او را به بغداد ببرد. علی بن اسماعیل برای خداحافظی نزد امام کاظم (علیه السلام) آمد. امام فرمود: همین جا بمان. گفت: قرض دارم. او می خواست نزد هارون برود و با خوش خدمتی هایش مال و منالی به دست بیاورد.

حضرت فرمود: تونرو، من قرضت را ادا میکنم. سپس به خدمت کاران فرمود: سیصد دینار به او بدهید. علی بن اسماعیل پول را گرفت و تشکر کرد و رفت. همین طور که می رفت آقا سه مرتبه به او فرمود: برادرزاده! در قتل من شرکت نکن، باعث قتل من نشو. گفت: عموجان! این حرف هاچیست؟ خدا من را

ص: 109


1- کافی، ج 2، ص 347؛ روضة المتقين، ج 9، ص 415، الوافی، ج 5، ص 917.

نیامرزد! من و قتل شما؟ آقا فرمود: من به تو گوشزد کردم.

على بن اسماعیل به بغداد پیش یحیای برمکی رفت. یحیی گفت: من کاری از تو می خواهم و پول زیادی هم برایش میدهم. آن کار این است که نزد هارون الرشید بروی و علیه عمویت صحبت کنی، چیزی بگو که هارون را تحریک کنی موسی بن جعفر (علیه السلام) را دستگیر و زندانی کند. علی بن اسماعیل نزد هارون الرشید رفت و گفت: جناب هارون! این مملکت چند پادشاه دارد؟ گفت: یک نفر. گفت: تواین جا حکومت می کنی و عموی من در مدینه حکم رانی می کند. شیعیان نزدش می آیند و برایش پول می آورند. عمویم نیرو جمع میکند و اگر او قدرت یابد مدینه و مکه را از دست میدهی. اگر می خواهی حکومتت مستمر بماند جلوی او را بگیر. على بن اسماعیل کار خودش را کرد. هارون الرشید دستور داد موسی بن جعفر را دستگیر کردند. زندانی شدن حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) از اینجا شروع شد. هارون الرشید به پاس خوش خدمتی علی بن اسماعیل چهارهزار درهم برایش فرستاد. اما وقتی پول ها را برایش آوردند او بیمار و در حال جان کندن بود و نتوانست از آن پول استفاده کند. (1) این اثر قطع رحم است. بنابراین به صله رحم اهمیت بدهید.

حدومرز صله رحم

صله رحم حدومرز دارد. نباید صله رحم باعث تعصب بشود. بعضی ها روی صله رحم تعصب دارند. اگر خویشاوندی بی دین و بی نماز است، صله رحم با او به همان سلام کردن و تماس تلفنی اکتفا شود. گاهی رفت و آمد با چنین کسانی در خانواده انسان اثر منفی می گذارد.

ص: 110


1- ارشاد مفید، ج 2، ص 237؛ روضة الواعظین، ج 1، ص 218

دوری کردن از دایی منحرف

امام کاظم (علیه السلام) به جوانی فرمود: چرا با فلانی قدم می زنی؟ گفت: دایی من است. فرمود: این کار را نکن؛ او منحرف است. (1)

صله رحم نباید باعث تفاخرشود، نباید باعث تعصب شود، نباید باعث حرمت شکنی شود، دخترعمو و پسرعمو و داماد و خواهرزن در کنار هم بنشینند. اگر صله رحم موجب می شود بچه های من به خانه عمو یا دایی بروند و اهل فساد بشوند حتما باید این رفت و آمد مرزبندی شود؛ ولی حتی در این ها هم قطع رحم جایز نیست. نکته دیگر این که متأسفانه برخی متدینین با هم قهر هستند و بر سر مسائل کوچک با هم اختلاف دارند. ان شاء الله به این نکته توجه شود.

حق وصیت

چهارمین نکته در آیه ششم سوره احزاب این است که خدا می فرماید: خویشاوندان از هم ارث می برند؛ اما این موضوع مانع از آن نیست که موقع مرگتان برای غیرفامیل وصیت کنید. شما می توانید یک سوم اموالتان را به دلخواه خود وصیت کنید. آیه می فرماید:

« إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً» (2)

مگر اینکه بخواهید نسبت به دوستانتان نیکی کنید (و سهمی از اموال خود را به آنها بدهید)؛ این حکم در کتاب (الهی) نوشته شده است.

شما می توانید سهمی از میراثتان را برای دوستانتان بگذارید، هر چند جزو

ص: 111


1- الكافي، ج 2، ص 374؛ ج 16، ص260؛ مستدرک الوسائل، ج 8، ص 349.

2- احزاب. 6.

ورثه نباشند.

چند حکم در این آیه بود: 1- پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نسبت به شما اولویت دارد، 2 زنانش مادر شما هستند، 3- حق ارث اول برای فامیل است اما یک بخشی از مالتان را همان یک سوم است می توانید برای غیرفامیل هم اختصاص بدهيد.

ص: 112

پیمان های الهی

اشاره

قال الله تبارک و تعالی:

« وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ مُوسَى وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً » (1)

(به خاطر آور) هنگامی را که از پیامبران پیمان گرفتیم، و (همچنین از توو

از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم، و ما از همه آنان پیمان محکمی گرفتیم (که در ادای مسئولیت تبلیغ و رسالت کوتاهی نکنند)!

مقدمه

قرآن کریم در آیه هفتم سوره احزاب می فرماید: ما از همه انبیاء به ویژه از پنج پیامبر پیمان شدید گرفتیم و با آنها عهد بستیم.

معنای میثاق

کلمه میثاق از ریشه وثوق می آید. وثوق به معنای اطمینان و پیمان است. گاهی ما با کسی پیمان می بندیم؛ به این کار معاهده و عهد می گویند. کلمه

ص: 113


1- احزاب، 7.

عهد در چند جای قرآن آمده است:

« أَلَمَ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشیطان » (1)

آیا با شما عهد نکردم ای فرزندان آدم که شیطان را نپرستید، که او برای شما دشمن آشکاری است؟!

اما وقتی عهد محکم و شدید باشد به آن میثاق می گویند. پس میثاق به معنای پیمان است. کلمه میثاق بارها در قرآن تکرار شده است. خداوند در آیات 63 و 83 و 84 سوره بقره می فرماید: ما از بنی اسرائیل پیمان و میثاق گرفتیم.

آیه مورد بحث، سخن از انبیاست. پروردگار می فرماید: ما از همه پیامبران پیمان گرفتیم؛ مخصوصا از پنج پیامبر اولوالعزم. پیامبران اولوالعزم: 1- حضرت ابراهیم، 2- حضرت نوح، 3- حضرت موسی، 4- حضرت عیسی، 5- رسول خدا علیهم السلام هستند. اما چون پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) آخرین پیامبر است و همه ویژگی های پیامبران در او جمع شده و گل سرسبد پیامبران است و بر همه شان برتری دارد، وقتی خدا می خواهد پیامبران اولوالعزم را در این آیه بشمارد اول می گوید رسول خدا، سپس نام چهار پیامبر دیگر را می برد؛ با این که از نظر زمانی، پیامبر ما بعد از آن چهار پیامبر است. خداوند می فرماید: ما از انبيا وتوو حضرت نوح و حضرت ابراهیم و حضرت موسی و عیسی بن مریم پیمان محکم گرفتیم. گاهی میثاق معمولی است ولی گاهی با محکم کاری است. می فرماید: میثاقی که از انبیا گرفتیم محکم بود. خدا این میثاق را در کجا از انبیا گرفته است؟ مرحوم علامه طباطبایی می فرماید: در عالم ذر، آن روز که خدا از

ص: 114


1- یس، 60.

آفریدگان پرسید:

« السِّتِّ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلَى » (1)

آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری.

از انبيا هم میثاق گرفت. این نظر علامه طباطبایی است؛ ولی نظری که بیشتر مفسرین دارند و روایات هم تأییدش می کند این است که هر پیامبری که مبعوث شد خدا این تعهد را از او گرفت.

البته قرآن نگفته است که خدا چه تعهدی از همه انبیا گرفت. فقط می فرماید: ما از انبيا تعهد گرفتیم و این تعهد هم بسیار محکم و سنددار و غیرقابل خدشه است.

اگر می خواهید بدانید این میثاق چیست باید به سراغ سورة آل عمران بروید؛

چون بعضی از آیات، آیات دیگر را تفسیر می کند. خدا در آن جا می فرماید:

« وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ » (2)

به این موضوع، اقرار دارید؟ و بر آن، پیمان مؤكد بستید؟

امام صادق (علیه السلام) فرمود: خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرد مگر این که از او پیمان گرفت که به نبوت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) و پیشوایی علی (علیه السلام) ایمان بیاورد. (3)

مفسرین گفته اند: این میثاق تبلیغ دین است. خدا فرموده است: از همه انبيا تعهد گرفتیم که شما باید مردم را خداشناس کنید. این موضوع در آیات دیگر هم آمده است.

ص: 115


1- اعراف، 172.

2- آل عمران، 81.

3- منشور جاويد، ج 6،ص10.

از آن رو هیچ پیامبری مردم را - العياذ بالله - به غیر خدا و توحید دعوت نکرد.

نمونه بارز آن حضرت عیسی (علیه السلام) است که وقتی مردم او را پسر خدا خواندند و نوعی الوهیت برایش قائل شدند، خدا به او فرمود: ای عیسی! تو به مردم گفتی تورا بپرستند؟ البته خدا می داند که حضرت عیسی (علیه السلام) چنین حرفی نزده است ولی برای این که برای مردم شفاف سازی کند می گوید: تو به مردم گفتی تو را خدا بخوانند؟ حضرت عیسی (علیه السلام) گفت: من چنین حرفی نزده ام. (1)

لزوم اعتقاد به همه پیامبران علیهم السلام

در حدیث آمده است: اگر کسی شب ها قبل از خوابیدن دو آیه پایانی سورة بقره را بخواند و بخوابد مانند آن است که تا صبح به حال عبادت گذرانده. (2) اگر کسی توفیق نماز شب نیافت این دو آیه او را کفایت می کند. مرحوم علامه طباطبایی و دیگران فرموده اند: خلاصه و چکیده سوره بقره در این آیه آمده

است:

« أَمَّنْ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلُّ آمَنَ بِاللَّهِ وملائکة وَ کتبه وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ

ص: 116


1- « وَ إِذْ قالَ اللَّهُ يا عیسی ابْنُ مَرْيَمَ اأنت قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ»؛ و آنگاه که خداوند به عیسی بن مریم می گوید: «آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را بعنوان دو معبود غیر از خدا انتخاب کنید؟!»، او می گوید: « منزهی تو! من حق ندارم آنچه را که شایسته من نیست، بگویم ! اگر چنین سخنی را گفته باشم، تومیدانی! تو از آنچه در روح و جان من است، آگاهی؛ و من از آنچه در ذات (پاک) توست ، آگاه نیستم! بيقين تواز تمام اسرار و پنهانیها باخبری، (مائده، 116).

2- اطيب البیان، ج 3، ص 90.

المصیر» (1)

پیامبر، به آنچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده، ایمان آورده است. (واو، به تمام سخنان خود، کاملا مؤمن می باشد.) و همه مؤمنان (نیز)، به خدا و فرشتگان او و کتابها و فرستادگانش، ایمان آورده اند؛ (و می گویند: ما در میان هیچ يك از پیامبران او، فرق نمی گذاریم و به همه ایمان داریم). و مؤمنان گفتند: «ما شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا! (انتظار آمرزش تو

را داریم)؛ و بازگشت (ما) به سوی توست.»

ما هیچ فرقی بین انبیا نمیگذاریم. احدی حق ندارد به پیامبران توهین کند. سلسلة انبیا به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) رسیده است. باید به پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) معتقد باشیم. همه انبيا نام پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و آمدن ایشان را بشارت داده اند.

همان طور که گذشت، قرآن می فرماید: مردم! بدانید هر پیامبری که فرستادیم از او تعهد گرفتیم که مردم را فقط به خدا دعوت کند، از غیر خدا نترسد و همواره مردم را به توحید دعوت کند.

اهمیت توحید خالصانه

ائمه علیهم السلام نیز نسبت به موضوع توحید حساس بودند.

اسلام آوردن به خاطر مقام

یکی از رؤسای قبایل عرب نزد پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) آمد و گفت: من مسلمان می شوم و همه قبیله ام را هم مسلمان می کنم و تمام سربازان جنگی قبيله ام را در اختیار شما می گذارم تا در مقابل مشرکان تقویت شوید. حضرت

ص: 117


1- بقره، 285.

فرمود: برای چه این کار را می کنید؟ برای خدا؟ گفت: من در پیشانی شما می بینم که شما پیروز می شوید؛ به همین جهت تمام افراد قبيله ام را مسلمان می کنم، به این شرط که وصیت کنید پس از مرگتان من جانشین شما باشم.

این شخص که نمی خواهد برای خدا اسلام بیاورد.

حضرت فرمودند: انتخاب جانشین در دست من نیست؛ من فقط ابلاغ گر هستم. (1)

جنگ کردن به خاطر غنیمت

در جنگ بدر که مشرکین سه برابر مسلمان ها بودند اضافه شدن حتی یک نیرو هم برای مسلمانان ارزش داشت.

زمانی که لشکر اسلام به طرف منطقه بدر میرفت دو نفر سراپا مسلح نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آمدند.

حضرت پرسید: شما برای چه آمديد؟ گفتند: ما مشرک هستیم ولی با مشرکین نیستیم. ما شنیدیم جنگی در پیش است و آمدیم شما را یاری کنیم. اگر پیروز شدید به ما هم غنیمت بدهید. حضرت فرمود: برگردید! من برای خدا جنگ می کنم. (2)

ارشاد کردن على (علیه السلام)

در کوفه به امیرالمؤمنین (علیه السلام) گفتند: دو نفر در خانه هایشان مجسمه

ص: 118


1- سیره ی ابن هشام، ج 2، ص 66؛ به نقل از اخلاق از نظر همزیستی، محمدتقی فلسفی.

2- شرح نهج البلاغه، ج 14، ص 110.

گذاشته اند و جلوی آن نماز می خوانند. حضرت آن دو را به حضور خواست و فرمود: این کار برای چیست؟ گفتند: مجسمه ها را گذاشته ایم تا در نماز دچار حواس پرتی نشویم. حضرت فرمود: این کار شرک است. ائمه علیهم السلام فضائل و مناقب بی شماری داشتند اما اگر کسی مقام ایشان را با مقام خدا یکسان دانست، با او برخورد می کردند.

برخورد على (علیه السلام) با غلات

وقتی عده ای علی (علیه السلام) را خدا دانستند حضرت خیلی ناراحت شد و با آنها به شدت برخورد کرد. و سرانجام که از اعتقاد خود پشیمان نشدند حضرت اعدامشان کرد. (1)

ائمه ما علیهم السلام غلات را لعنت می کنند. (2) غلات کسانی هستند که در حق

ص: 119


1- « عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ : أُتِيَ قؤم أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَقَالُوا السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَبَّنَا فَاسْتَتَابَهُمْ فَلَمْ يَتُوبُوا فَحَفَرَ لَهُمْ حُفْرَةً وَ أَوْقَدَ فِيهَا نَاراً وَ حَفَرَ حُفْرَةً أُخْرَى إِلَى جَانِبِهَا وَ أَفْضَى مَا بَيْنَهُمَا فَلَمَّا لَمْ يَتُوبُوا أَلْقَاهُمْ فِي الْحَفِيرَةِ وَ أَوْقَدَ فِي الْحَفِيرَةِ الْأُخْرَى حتی مَاتُوا» (الکافی، ج 7، ص 257؛ التهذیب، ج 10، ص 138؛ وسائل الشیعه، ج 28، ص 334).

2- « قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه السلام) مَنْ قَالَ بِالتَّنَاسُخِ فَهُوَ كَافِرُ ثُمَّ قَالَ (علیه السلام) لَعَنَ اللَّهُ الْغَلَّاتِ أَلَا کانوا يَهُودَا أَلَا کانوا مجوسأ أَلَا کانوا نَصَارَى أَلَا كَانُوا قدریة أَلَا كَانُوا مُرْجِئَةً أَلَا کانوا حَرُورِيَّةُ ثُمَّ قَالَ (علیه السلام) لَا تُقَاعِدُوهُمْ وَ لَا تصادقوهم وَ ابْرَءُوا مِنْهُمْ بَرِئَ اللَّهُ مِنْهُمْ »؛ حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: هر کسی به تناسخ معتقد باشد کافر است . پس فرمود: خداوند غلات را لعنت کند و از رحمت خویش دور گرداند. کاش یهودی بودند، ای کاش مجوسی بودند، ای کاش مسیحی بودند، ای کاش قدری مذهب بودند، کاش از مرجئه بودند، کاش حروری بودند. آن گاه فرمود: بااینان (غلات) هم نشینی نکنید، رفاقت و دوستی نکنید و از آنان بیزاری بجویید؛ خداوند از آنان بیزاری جسته است. (عیون اخبارالرضا (علیه السلام) ، ج 2، ص 202، اثبات الهداة، ج5، ص 379؛ بحارالانوار، ج 20، ص 273).

ائمه (علیه السلام) زیاده روی می کنند و مقاماتی برای ایشان قائل اند که حتی خود آن ها قبول ندارند.

راست گویی

یکی از شرط های توحید خالصانه این است که ادعای ایمان و اسلام، راستین باشد. آیه هشتم سوره احزاب می گوید:

« لَيَسْأَلُ الصَّادِقِينَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَ أَعَدَّ لِلْكافِرِينَ عَذاباً أَلِيماً » (1)

به این منظور که خدا راستگویان را از صدقشان (در ایمان و عمل صالح) سؤال کند؛ و برای کافران عذابی دردناك آماده ساخته است.

روز قیامت از تمام مؤمنان صادق درباره راست گویی شان سؤال می شود. در این جا منظور از صادقين، مؤمنان صادق هستند. کلمه صادقین چند بار در قرآن آمده است:

« هذا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ » (2)

امروز، روزی است که راستی راستگویان، به آنها سود می بخشد.

در پایان سوره قمرنیز آمده است:

« فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مليک مُقْتَدِرٍ » (3)

در جایگاه صدق نزد خداوند مالك مقتدر

و در آیه دیگر می خوانیم:

« مِنْ المومنين رِجالُ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ » (4)

ص: 120


1- احزاب، 8.

2- مائده، 119.

3- قمر، 55.

4- احزاب، 23.

در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه

ایستاده اند. صداقت و راستی بالاترین ارزش است. از این رو قرآن می فرماید: روز قیامت از صدق مردم سؤال می شود که از روی حقیقت میگفتید ایمان دارید یا فقط ادعای نادرست بود؟ ریشه اصلاح همه امور صداقت است.

دروغ ریشه همه بدبختی ها

مولا علی (علیه السلام) فرمود:

« الْكَذِبَ فَسَادِ کل شَيْ ءُ »؛ (1)

دروغ مایه فساد هر چیزی است.

دروغ ریشه همه بدبختی هاست.

آیه هشتادم سوره اسراء را زیاد بخوانید؛ مخصوصا در کاری که از فرجامش نگران هستید. امام صادق (علیه السلام) فرمود: اگر به جایی رفتید که می ترسید، این آیه را بخوانید .(2)

« رَبُّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصِيراً » (3)

و بگو: «پروردگارا! مرا (در هر کاری) با صداقت وارد کن، و با صداقت خارج ساز و از سوی خود، حجتی یاری کننده برایم قرار ده!»

خدایا! توفیق بده در هر کاری صادقانه وارد شویم و صادقانه بیرون بیاییم.

ص: 121


1- غررالحکم، ح 4406.

2- محاسن، ج 2، ص 367؛ تفسیر صافی، ج 3، ص 212 ؛ وسائل الشیعه، ج 11، ص 394

3- اسراء، 80.

بعضی ها در شروع ازدواج صادق هستند اما در پایانش دروغ گو از کار در

می آیند. برخی ها قبل از این که رأی بیاورد حرفهای خوب می زند اما وقتی رأی آورد زیر حرفش می زند. هم شروع هر کاری با صداقت باشد، هم خروج از هر کاری با صداقت باشد؛ البته حتما خدا هم باید کمک کند.

مشکلات دروغگویی

صداقت کلید رشد و رمز موفقیت است، صداقت عامل استواری خانواده هاست. بخشی از عوامل طلاق وجود دروغ در خانواده است. بخشی از مشکلات اقتصادی جامعه مربوط به دروغهایی است که در بازار وجود دارد.

اقسام دروغ

دروغ اقسامی دارد:

بخشی از مشکلات سیاسی برخاسته از دروغ است. دروغ در همه جابد است: دروغ مالی، دروغ اخلاقی، دروغ خانوادگی، دروغ سیاسی، دروغ حکومت به مردم، دروغ مسئولین به مردم .

سخنان کاربردی حضرت زهرا علیها السلام

حضرت زهرا علیها السلام در آخرین لحظات زندگی اش به اميرالمؤمنين (علیه السلام) عرض کرد: علی جان! سه چیز در زندگی من با تو نبود: به تو دروغ نگفتم، به توخیانت نکردم و با تو مخالفت نکردم. (1) اگر در زندگی های زناشویی ما این سه معیار

ص: 122


1- « قالَ يا ابْنَ عَمِّ مَا عهدتني کاذبة وَ لَا خَائِنَةٍ وَ لَا خَالَفْتُكَ مُنْذُ عاشرتني » (روضة الواعظین، ج 1، ص 151؛ بحارالانوار، ج 43، ص 191؛ عوالم العلوم والمعارف، ج11، ص 1066).

حاکم باشد قطعا آمار طلاق کاهش می یابد. این سه جمله اساس و مبنای رشد و ترقی است.

دوری کردن از دروغ

برای رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) چند مهمان آمد. گویا حضرت مقداری شیر آورد و فرمود: میل کنید. مهمانان گفتند: میل نداریم. حضرت که می دانست اینها گرسنه هستند فرمود: شما که میل دارید چرا دروغ می گویید؟ ام سلمه، راوی حديث، می گوید: من گفتم: یا رسول الله ! اگر کسی میل داشته باشد و بگوید: میل ندارم، آیا این هم دروغ است؟ فرمود: بله. (1)

امام سجاد (علیه السلام) خطاب به فرزندانش فرمود: از دروغ کوچک و بزرگش، جدی و شوخی اش بپرهیزید؛ زیرا انسان هرگاه در چیز کوچک دروغ بگوید، به گفتن دروغ بزرگ جری می شود. (2)

مرحوم فیض کاشانی کتابی به نام محجة البيضاء دارد که با نام راه روشن

ص: 123


1- « قَالَتْ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَيْسٍ کنت صَاحِبَةً عَائِشَةَ الَّتِي هياتها وَ أَدْخَلَتْهَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَعِي نِسْوَةٍ قَالَ فَوَاللَّهِ مَا وَجَدْنَا عِنْدَهُ قُوتاً إِلَّا قَدْحاً مِنْ لَبَنٍ فَشَرِبَ ثُمَّ نَاوَلَهُ عَائِشَةَ قَالَتْ فَاسْتَحْيَتْ الْجَارِيَةُ فَقُلْتُ لَا تردین ید رَسُولُ اللَّهِ خُذِي مِنْهُ قَالَتْ فَأَخَذْتُهُ عَلَى حَيَاءً فَشَرِبْتُ مِنْهُ ثُمَّ قَالَ ناولي صواحبك فَقُلْنَ لَا تَشْتَهِيهِ قَالَ لَا تَجْمَعَنَّ جُوعاً وکذبا قَالَتْ فَقُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ قَالَتْ أَحَدُنَا شَيْ ءُ يَشْتَهِيهِ لَا تَشْتَهِيهِ أَ يُعِدْ ذَلِكَ كَذِباً قَالَ إِنَّ الْكَذِبَ لْيَكْتُبْ حَتَّى يُكْتَبَ الکذیبة کذيبة »؛ (بحارالانوار، ج69، ص 258؛ مرآة العقول، ج10، ص351؛ محجة البيضاء، ج 5، ص 249).

2- « عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ص يَقُولُ لِوُلْدِهِ اتَّقُوا الْكَذِبَ الصغیر مِنْهُ وَ الْكَبِيرَ فِي كُلِّ جِدٍّ وَ هَزْلٍ فَإِنَّ الرَّجُلَ إِذَا کذب فِي الصَّغِيرِ الجتري عَلَى الكبيرا مَا عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ مَا یزال الْعَبْدُ يَصْدُقُ حَتَّى يَكْتُبَهُ اللَّهُ صِدِّيقاً وَ مَا یزال الْعَبْدِ يکذب حَتَّى يَكْتُبَهُ اللَّهُ كَذَّاباً » (الکافی، ج 2، ص 338؛ وسائل الشیعه، ج 12، ص 250؛ مجموعه ورام، ج 2، ص 207).

ترجمه شده است. این کتاب بازنویسی کتاب احیاء العلوم غزالی است. احیاء العلوم نکاتی دارد که فیض نپسندیده و آنها را اصلاح کرده است.

اقسام صدق

اشاره

فیض کاشانی از قول غزالی نقل می کند که او گفته است: صدق شش قسم دارد:

1. صدق در گفتار

اشاره

« الصِّدْقُ فِي الْقَوْلِ »؛ صداقت در گفتار. یعنی وقتی حرف می زنید به یکدیگر دروغ نگویید.

اثرات دروغگویی

على (علیه السلام) فرمود:

« ثَمَرَةُ الْكَذِبَ المهانة فِي الدُّنْيَا وَ الْعَذَابِ فِي الْآخِرَةِ » (1)

نتیجه دروغ، خواری در دنیا و عذاب در آخرت است.

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:

« الْكَذِبَ يَنْقُصُ الرِّزْقِ »؛ (2)

دروغ روزی را کم می کند.

على (علیه السلام) فرمود:

« اعْتِيَادُ الْكَذِبِ يُورِثُ الْفَقْرَ »؛ (3)

ص: 124


1- غررالحکم، ح 4400

2- نهج الفصاحه، ح 1087.

3- بحارالانوار، ج 69، ص 261؛ الخصال، ج 2، ص 505.

عادت به دروغگویی فقر می آورد.

على (علیه السلام) فرمود:

« كَثْرَةُ الْكَذِبِ تُفْسِدُ الدِّينِ وَ تَعْظُمُ الْوِزْرُ »؛ (1)

دروغ گویی زیاد، دین را تباه و گناه را بزرگ می گرداند.

2. صدق درنیت

اشاره

«الصدق في النية»؛ صداقت در باطن و نیت.

مهم است که نیت انسان هم صادقانه باشد؛ یعنی اگر می گوید من قصد خدمت دارم، خیانت نکند. اگر نماز شب می خواند برای خدا بخواند، نه به قصد عوام فریبی.

مسلمانی که همیشه مشغول نماز و دعاست اما نسبت به امربه معروف و نهی از منکر بی تفاوت است، معلوم می شود نیتش صادقانه و برای خدا نیست.

ثواب زیارت کردن مؤمن

یکی از فرشته های الهی به خدا گفت: خدایا! من می خواهم به چهره انسان دربیایم و به زمین بروم. خدا اجازه داد. او خودش را به چهره یک انسان درآورد و به زمین آمد و شروع به راه رفتن کرد. دید مردی در خانه ای را می زند. آن مرد که نمی دانست که این شخص فرشته است. فرشته جلو آمد و سلام کرد و گفت: شما اینجا چکار داری؟ گفت: به شما چه ارتباطی دارد؟

گفت: می خواهم بدانم. مرد گفت: برادر مؤمنی دارم که می خواهم احوالش را

ص: 125


1- غررالحکم، ح 4421.

بپرسم. فرشته گفت: واقعا از خانه ات به این نیت آمدی که فقط او را ببینی؟ گفت: بيني و بين الله فقط به خاطر دیدن برادر مؤمنم آمدم. فرشته گفت: من فرشته الهی هستم. از خدا خواسته بودم من را به چهره انسان دربیاورد. همین قدر به تو بگویم که خدا می فرماید :

اگر کسی مؤمنی را با اخلاص زیارت کند مثل این است که من را زیارت کرده است.

بدان که کار تواین قدر ثواب دارد.

3. صدق در اراده

«الصدق في العزم»؛ آدم در عزمش هم باید صدق داشته باشد. در حرم و مسجد حال خوش پیدا می کند و تصمیم می گیرد که از فردا نماز اول وقت بخواند. اما همین که آن شب تمام شد بیخیال میشود. عزم انسانها ضعيف است.

وقتی تصمیم گرفتی، ایستادگی داشته باش. بعضی از عزیزانی که به وسواس

مبتلا هستند مشکلشان همین است؛ صداقت در عزم ندارند.

4. صدق در وفاداری

«الصدق في الوفاء بالعهد»؛ صداقت در وفای به عهد. وقتی به کسی قول می دهی پای قولت بایست..

5.صدق در عمل

«الصدق في العمل»؛ انسان در عملش هم باید صادق باشد. وقتی می گویی

ص: 126

این جنس اصلی است چرا قلابی میدهی؟ وقتی به شما پول می دهند این خانه را با فلان مقدار مصالح بسازی چرا از آن کم می گذاری؟

6. صدق در مقامات دینی

« الصِّدْقُ فی تحصیل مقامات الدِّينِ »؛ (1) صدق در دین داری. در زیارت عاشورا می گوییم:

« وَثَبَتْ لِي قَدَمَ صَدَقَ »؛ (2)

و گامی راستین برایم ثبت کن.

مرحوم شتر در کتاب خود به نام اخلاق، صدق را چند قسم برمی شمارد و می گوید: صدق گفتار، صدق کردار، صدق نیت، صدق رفتار

صدق در سراسر زندگی انسان باید باشد. اگر کسی همه اقسام صدق را داشت صدیق می شود. چرا خدا به حضرت مریم«صديقه» می گوید ؟ چون همه این صدق ها را داشت. چرا حضرت زهرا «صديقه» است؟ چون هم راست گو، هم راست کردار و هم راستین اراده بود. امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیزصدیق است. پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:

« لکل أَمَةً صِدِّيقٍ وَ فاروق وَ صدیق هَذِهِ الْأُمَّةِ وفاروقها » (3)

برای هر امتی صدیق و فاروقی است و صدیق و فاروق این امت علی بن ابی طالب (علیه السلام) است.

ائمه علیهم السلام نیز صديق هستند. یکی از کسانی که ما آرزو می کنیم روز قیامت با

ص: 127


1- محجة البيضاء، ج 8، ص 140.

2- مصباح المتهجد، ج 2، ص 776؛ المزار الكبير، ص 484؛ بحارالانوار، ج 98، ص 293.

3- عیون اخبار الرضا (علیه السلام) ، ج 2، ص 13: قصص الانبياء علیهم السلام ، ص 174؛ تفسیر صافی، ج 1، ص 469.

آنها محشور شویم صدیقین هستند. قرآن می فرماید:

« مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ بَيْنَ اللنبيين وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقاً » (1)

و کسی که خدا و پیامبر را اطاعت کند، در روز رستاخیز، همنشین کسانی خواهد بود که خدا، نعمت خود را برآنان تمام کرده؛ از پیامبران و صديقان و شهدا و صالحان؛ و آنها رفيقهای خوبی هستند.

صدیقین یعنی کسانی که تمام اقسام شش گانه صدق در زندگی شان متجلی است.

ص: 128


1- نساء، 69.

امدادهای غیبی (1)

اشاره

قال الله تبارک و تعالی :

« يا أَيُّهَا الذین آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عليکم إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودُ فارسلنا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيراً » (1)

ای کسانی که ایمان آورده اید! نعمت خدا را بر خود به یاد آورید در آن هنگام که لشکرهایی (عظیم) به سراغ شما آمدند؛ ولی ما باد و طوفان سختی بر آنان فرستادیم و لشکریانی که آنها را نمی دیدید (و به این وسیله آنها را در هم شکستیم)؛ و خداوند همیشه به آنچه انجام می دهید بینا بوده است.

مقدمه

از آیه نهم تا بیست و ششم سوره احزاب درباره جنگ احزاب یا همان جنگ خندق است.

اصلا به دلیل وجود همین آیات، این سوره را احزاب نامیده اند.

ص: 129


1- احزاب، 9.

جنگ احزاب در سال پنجم هجری اتفاق افتاد و مهم ترین جنگ در تاریخ اسلام است. این جنگ به نوعی آخرین جنگ بزرگ مشرکین با مسلمانان است. بعد از این جنگ بود که مشرکین کم کم از مقابله با اسلام منصرف شدند . جنگ احزاب از جنگ های پرحادثه تاریخ اسلام است؛ جنگی که کمر مشرکین را شکاند. همین مسائل باعث شد هفده آیه در زمینه جنگ خندق نازل شود. (1)

یهودیان، آغازگر ماجرا

پنج سال پس از هجرت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به مدینه، تعدادی از یهودیان مدینه پیش مشرکین مکه رفته، آنها را تحریک کردند و گفتند: ما در داخل مدینه به شما کمک می کنیم، شما هم از بیرون بیایید تا طومار اسلام را درهم بپیچیم.

پنج گروه بزرگ با هم متحد شدند: قبيلة قريش، قبیله بنی سلیم، قبيله بنی اسد، قبیله بنی اشجع و یهودیان مدینه . در حدود ده هزار نیرو آماده حمله به مدينه شدند.

مقابله با چنین لشکر انبوهی در جنگ های اسلام بی سابقه بود. به پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) خبر رسید. حضرت شورای مشورتی تشکیل داد و قرار شد دور مدینه را خندق بکنند؛ زیرا اگر این ده هزار نیرو وارد مدینه می شدند مقابله با آنها مشکل بود، زن و فرزند و خانه مردم در خطر می افتاد. خندق، کانال عميق و پهنی بود که در ایران باستان دورتادور شهرها حفر می کردند تا از ورود دشمن جلوگیری شود. پیشنهاد حفر خندق را سلمان مطرح کرد. اما کندن این کانال کار سخت و طاقت فرسایی بود؛ زیرا در بعضی نقاط سنگ های بزرگی قرار

ص: 130


1- تفسیر نمونه، ج 17، ص 216 و225.

داشت که باید برداشته می شد. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) سه هزار نیرو جمع آوری کرد و هر بیست متر را به ده نفر سپرد تا آن مقدار را خندق بکنند. حفر خندق با امکانات ابتدایی اجرا شد و کار بسیار سختی بود. به هر حال کار ایجاد خندق تا پیش از رسیدن مشرکین به مدینه پایان یافت و سپاه دشمن در پشت خندق متوقف شد.

آنها اصلا فکر نمی کردند با چنین مانعی مواجه شوند. البته دورتادور مدینه به طور کامل خندق نکنده بودند؛ زیرا در بخش هایی از اطراف مدينه کوه های سنگی قرار داشت و بخش هایی هم قابل نفوذ و حمله نبود. فقط بخش هایی را خندق کنده بودند که احساس می کردند دشمن می تواند ورود پیدا کند.

سختی های حفر خندق

ایجاد کانال در جنگ های امروز دنیا طبیعی و پیش افتاده است. مانع ایجاد می کنند، گودال می کنند و آب می اندازند؛ اما آن زمان در سال پنجم هجری اجرای چینن طرحی، طرح عظیمی بود که مسلمانان برای انجامش خیلی سختی کشیدند. در ماجرای حفر خندق ، روزی حضرت زهرا علیها السلام مقداری نان برای پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آورد. پیامبر فرمود: سه روز است که غذایی نخورده ام. این نان کجا بوده است؟ حضرت زهرا علیها السلام عرض کرد : من این نان را از غذای حسنین جدا کردم و برای شما آوردم. (1)

بعضی از مسلمانان در حال کندن خندق از حال می رفتند. بخشی از کار

ص: 131


1- « عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) قَالَ : كُنَّا مَعَ النَّبِيِّ ص فِي حَفْرِ الْخَنْدَقِ إِذْ جَاءَتْهُ فاطمه وَ مَعَهَا كِسْرَةِ خُبْزٍ فَدَفَعْتُهَا إِلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَ النَّبِيُّ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ مَا هَذِهِ الْكِسْرَةِ قَالَتْ قرصا خبزتها لِلْحَسَنِ وَ اللحسين جئتک مِنْهُ بِهَذِهِ الکسرۃ فَقَالَ النَّبِيُّ ص أَمَّا انْهَ أَوَّلُ طَعَامٍ دَخَلَ فَمَ أَبِيكِ مُنْذُ ثَلَاثٍ » (عيون اخبارالرضا (علیه السلام) ، ج 2، ص 40؛ صحيفة الامام الرضا (علیه السلام) ، ص71؛ بحارالانوار، ج 16، ص 225).

هم در ماه رمضان انجام شد و همین، وضعیت را سخت تر می کرد؛ ولی

« فَانٍ مَعَ الْعُسْرِ یسرا »

به یقین با (هر) سختی آسانی است.

همین که ده هزار نیرو پشت دروازه مدينه گیر افتاده خیلی مهم بود.

ورود پنج سرباز دشمن به مدينه

پس از گذشت چند روز بالأخره پنج نفر موفق شدند از خندق عبور کنند. مسلمانان آن روز مدینه را می توان به سه دسته تقسیم کرد: 1- مسلمانان محکم و راستین و ثابت قدم؛ مثل سلمان و ابوذر و عمار و... 2- مؤمنان معمولی که بخشی از آیات قرآن درباره اینهاست. این افراد می ترسیدند و خیلی ثابت قدم نبودند و می گفتند: مبادا شکست بخوریم ! 3- منافقین، یعنی کسانی که در ظاهر می گفتند: مسلمان هستیم ولی قلبأ مایل بودند مشرکین پیروز شوند.

پنج نفر به سرگردکی عمرو بن عبدود قسمتی از خندق را که کم عرض تربود انتخاب کردند و با اسب از روی آن پریدند. عمروبن عبدود آدم شجاع و قوی ای بود. طبع شعر هم داشت.

او رجز می خواند و می گفت: مگر شما نمی گویید بهشت در انتظار ماست؟ پس بیایید با من بجنگید تا من شما را بکشم و به بهشت بروید! خیلی تحقیرو تمسخر کرد. فرد دیگری که از روی خندق پرید عکرمه پسر ابوجهل بود. شخص سوم هبيره نام داشت. شخص چهارم نوفل و پنجمی ضرار بود. این پنج نفر از خندق عبور کردند اما جنگاورترین آنها عمرو بن عبدود بود که سرانجام به دست امیرالمؤمنين (علیه السلام) کشته شد.

ص: 132

وقتی حضرت علی (علیه السلام) در مقابل عمرو بن عبدود ایستاد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود : همه اسلام در مقابل همه کفر قرار گرفته است. (1) مولى الوحدین امیرالمؤمنین (علیه السلام) در آن زمان فقط بیست و چند سال سن داشت و وقتی عمرو را کشت، آن چهار نفر پا به فرار گذاشتند.

پایان جنگ احزاب

در جریان جنگ احزاب، شهر مدینه یک ماه تمام محاصره بود. سرانجام خداوند باد و طوفان شدیدی بر دشمنان فرستاد. ملائکه نیز آمدند به مؤمنین استقامت و آرامش دادند. در این هنگام مشرکین پشیمان شدند و ابوسفیان گفت: برگردید که این محاصره فایده ندارد. با این فرمان، نیروهای دشمن به طرف مکه برگشتند و پیروزی بزرگی برای مسلمانان به دست آمد. (2) بعد از این جنگ دیگر جنگ مهمی بين مشرکین و پیامبر صورت نگرفت. در سال ششم قرارداد صلح حدیبیه امضا شد و در سال هفتم پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به مکه آمد و عمره انجام داد. و سرانجام در سال هشتم هجری مکه فتح شد و همین ابوسفیان که در جنگ احزاب فرمانده دشمن بود، پس از فتح مکه مسلمان شد. تعداد زیادی از آن ده هزار جنگجو نیز مسلمانان شدند و همان سال در جنگ حنین شرکت کردند.

ص: 133


1- « قَالَ النَّبِيُّ لِمَا بَرَزَ مَوْلَانَا عَلِيِّ إِلَيْهِ بَرَزَ الْإِسْلَامِ كُلَّهُ إِلَى الْكُفْرِ کله »؛ هنگامی که مولایمان على (علیه السلام) به مبارزه ی عمروبن عبدود رفت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: تمام اسلام به مبارزه ی تمام کفر رفت. (اقبال الأعمال، ج 2، ص 579).

2- تفسیر نمونه، ج 17، ص 216.

جنگ احزاب واقعا برای مسلمانان فتح الفتوح بود؛ زیرا اگر مشرکان پیروز می شدند به عبارتی فاتحه اسلام خوانده شده بود. از این رو بود که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: تمام اسلام در مقابل کفر قرار گرفته است. با کشته شدن عمرو و پیروزی امیرالمؤمنین (علیه السلام) و نیز عوامل دیگر، جنگ احزاب به پایان رسید.

البته پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نقش یهودیان در برپایی این جنگ را نادیده نگرفت و پس از رفتن مشرکان، آنان را از مدينه بیرون کرد.

آیه نهم سوره مبارکه احزاب خلاصه ای از جنگ احزاب است که چه شد

مسلمانان پیروز شدند. با توجه به قرائن، معلوم می شود این آیه بعد از جنگ احزاب نازل شده است. می فرماید:

« يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذکروا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ » (1)

ای کسانی که ایمان آورده اید! نعمت خدا را بر خود به یاد آورید .

ای مؤمنان! این پیروزی، نعمت است؛ از نعمت یاد کنید. چرا ما فتح خرمشهر را مراسم میگیریم؟ چرا عملیات فتح المبین را مراسم می گیریم؟ پیروزی نعمت است. خداوند در این جا به دو تا از عوامل پیروزی جنگ احزاب اشاره کرده است. یکی از آن دو عامل، ملائکه و دیگری طوفانی است که آمد و مشرکین ترسیدند و گفتند: برگردیم.

« فارسلنا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها » (2)

در آن هنگام که لشکرهایی (عظیم) به سراغ شما آمدند؛ ولی ما باد وطوفان سختی بر آنان فرستادیم و لشکریانی که آنها را نمی دیدید.

ص: 134


1- أحزاب، 9.

2- همان.

سپاه فرشتگان

خدا در سه جای قرآن از لشکر ملائکه سخن گفته است: یکی در آیه 19 سورة

انفال که درباره جنگ بدر می فرماید ما هزار فرشته فرستادیم:

« أَنِّي ممدکم بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفِينَ » (1)

من شما را با یکهزار از فرشتگان، که پشت سرهم فرود می آیند، یاری می کنم.

دیگری در آیه 124 سورة آل عمران که می فرماید سه هزار فرشته فرستادیم :

« تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تخافو » (2)

فرشتگان بر آنان نازل می شوند که: نترسید و غمگین مباشید.

فرشته ها را فرستادیم که به شما آرامش بدهند و در دل دشمن ترس بیندازند.

سومین مورد نیز همین آیه مورد بحث است که دومین عامل پیروزی جنگ احزاب را یاری رسانی فرشتگان میداند:

« فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها »

در آن هنگام که لشکرهایی (عظیم) به سراغ شما آمدند؛ ولی ما باد و طوفان سختی بر آنان فرستادیم و لشکریانی که آنها را نمی دیدید .

معنای کل آیه این است که ای پیامبر! به مؤمنان بگو: از نعمت های خدا یاد کنید وقتی که ارتش دشمن آمد و ما با دو چیز شما را یاری کردیم: یکی طوفان و دیگری لشکری که شما نمی دیدید؛ یعنی لشکر فرشتگان. در این جا نمی گوید چقدر فرشته فرستادیم ولی در جنگ بدر می گوید: هزار فرشته فرستادیم.

ص: 135


1- انفال، 9.

2- فصلت، 30.

حمایت و امداد خدا به ما گاهی امداد غیبی است؛ یعنی ما نمی بینیم و روی آن حساب هم باز نکرده ایم اما خدا ما را به گونه ای در زندگی نجات می دهد. شهید مطهری رحمة الله کتابی به نام امدادهای غیبی دارد که برخی از این موارد را آورده است.

در زندگی افراد عادی نیز حتما امدادهایی از طرف خدا صورت گرفته است که عادی و طبیعی نبوده. امداد غیبی این است که شما در موضوعی به مشکل خورده اید و هیچ امیدی نمی بینید اما ناگهان خدا لطف می کند و به شما یاری می رساند و شما نجات پیدا می کنید.

مثلا: وقتی زلیخا با حضرت یوسف (علیه السلام) در اتاق در بسته بود و ناگهان در باز شد و همسر زلیخا وارد شد، همه چیز به متهم بودن يوسف (علیه السلام) گواهی می داد. امداد غیبی در این جا صحبت کردن غیرطبیعی آن کودک بود که قرآن می فرماید : کودکی به سخن آمد و گفت: ببین لباس یوسف از کجا پاره شده است. اگر از پشت سر پاره شده زلیخا دروغ می گوید. (1)

این همان امداد غیبی است که یوسف (علیه السلام) روی آن حساب نکرده بود.

مریم علیها السلام دختری پاک و متدین بود که از بهشت برایش غذا می آمد. اما وقتی تک و تنها به بیابان رفت و فرزندش عيسى (علیه السلام) را به دنیا آورد، هیچ غذایی با

ص: 136


1- « شَهِدَ شاهِدُ مِنْ أَهْلِها إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْكاذِبِينَ * وَ إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ »؛ (يوسف) گفت: «او مرا با اصرار به سوی خود دعوت کرد!» و در این هنگام، شاهدی از خانواده آن زن شهادت داد که: «اگر پیراهن او از پیش رو پاره شده، آن زن راست می گوید، و او از دروغگویان است. و اگر پیراهنش از پشت پاره شده ، آن زن دروغ می گوید، و او از راستگویان است. (يوسف، 26،27 ).

خود نداشت. ناگهان ندا آمد که درخت خشکیده را تکان بده ، خرمای تازه بر زمین می ریزد. (1) سپس بچه را در آغوش گرفته و به شهر آمده است و مردم دورش را گرفته اند؛ چه بگوید؟ اولین چیزی که به ذهن می رسد این است که این دختر بی شوهر مرتکب گناهی نابخشودنی شده باشد. خودش هم می گوید: کاش قبلا مرده بودم و همه فراموشم می کردند. (2)

بنی اسرائیل هم شروع کرده اند به بدو بیراه گفتن و تهمت زدن. ناگهان بچه در گهواره می گوید:

« إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي تباه » (3)

« من بنده خدایم؛ او کتاب (آسمانی) به من داده؛ و مرا پیامبر قرار داده است!

این امداد غیبی است.

انواع امدادهای غیبی

اشاره

امدادهای غیبی خداوند، گونه های مختلفی دارد :

1.الهام

اولین نوع از امدادهای غیبی، الهام است.

ص: 137


1- وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ اقظ عَلِيِّ طبا جَنَاهُ ؛ و این تنه نخل را به طرف خود تکان ده، رطب تازه ای برتر فرو می ریزد! (مریم، 25)

2- طوفاجاءها الْمَخاضُ إِلى جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَ يا لَيْتَنِي مِنْ قِبَلِ مُدّاً ونث نشيا مَنْسِيًّا ؛ درد زایمان او را به کنارتنه درخت خرمایی کشاند؛ (آن قدر ناراحت شد که) گفت: «ای کاش پیش از این مرده بودم، و بکلی فراموش میشدم!» (مریم، 23).

3- مریم، 30.

گاهی به دلت می افتد که چیزی بخری یا جایی بروی و یا کاری انجام بدهی، اصلا هم به آن فکر نکرده بودی؛ بعد می بینی عجب اثریداشت. به دلم افتاد خانه فلانی بروم. وقتی به آن جا رسیدم دیدم شوهرش روبه مرگ است و اگر من نمی رسیدم ممکن بود اتفاق بدی بیفتد. این امداد غیبی است که به صورت الهام انجام می شود.

مادر موسی نمی دانست با کودکش چه کند. هرلحظه احتمال می رفت سربازان فرعون از راه برسند و بچه را بگیرند و بکشند. قرآن می فرماید: به دلش انداختیم و گفتیم بچه را به دریا بینداز. (1)

2.کمک انسانی

اشاره

دومین نوع از امدادهای غیبی، کمک کردن توسط دیگران است.

امداد غیبی گاهی توسط شخصی اتفاق می افتد. حضرت موسی (علیه السلام) از همه جا بی خبر بود که ناگهان کسی آمد و گفت: موسی! چرا نشسته ای ؟ فرعون می خواهد تو را بکشد. حضرت موسی (علیه السلام) از آن شهر گریخت. (2)

ص: 138


1- « وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَ لا تَخافِي وَ لا تُخْزِنِي أَنَا رَادُّوهُ إليک وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ » ؛ ما به مادر موسی الهام کردیم که: «او را شیرده؛ و هنگامی که بر او ترسیدی، وی را در دریا (ی نیل) بیفکن؛ و نترس و غمگین مباش، که ما او را به تو بازمی گردانیم، و او را از رسولان قرار میدهیم (قصص، 7).

2- « وِجَاءُ رَجُلُ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ یسعي قَالَ يا مُوسى إِنَّ الملا يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ * فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یترقب قالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ » (در این هنگام) مردی با سرعت از دورترین نقطه شهر (مرکز فرعونیان) آمد و گفت: «ای موسی! این جمعیت برای کشتن توبه مشورت نشسته اند؛ فورا از شهر خارج شو، که من از خیرخواهان توام !» موسی از شهر خارج شد در حالی که ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه ای؛ عرض کرد: «پروردگارا! مرا از این قوم ظالم رهایی بخش!» (همان، 21 ،20).

این دست غیب است که ناگهان کسی وسیله نجات انسان می شود. شاید حتی انسان نداند این چه کسی است و از کجا آمده.

امداد غیبی به علامه امینی

مرحوم علامه امینی نزدیک به بیست سال و بلکه بیشتر برای کتاب الغدير زحمت کشید. ایشان سرسختانه کوشید تمام کتاب های مرتبط با امیرالمؤمنین (علیه السلام) را ببیند. می گوید: شنیدم کتابی به نام الصراط المستقيم وجود دارد که درباره حضرت على (علیه السلام) است ولی چاپ نشده، بلکه نسخه خطی است. می گفتند فقط یکی- دو نسخه از آن موجود است.

گفتم بروم آن را پیدا کنم. به حرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) رفتم. دیدم شخصی در ایوان نشسته است. گفتند: یک نسخه از آن کتاب را ایشان دارد. نزدش رفتم و گفتم: امکان دارد کتاب الصراط المستقیم را به من امانت بدهی؟ گفت: نمیدهم. اشک در چشمانم حلقه زد. آمدم صورتم را روی ضریح امام علی (علیه السلام) گذاشتم و گفتم: تو چقدر مظلومی! همین طور که اشک می ریختم ناگهان به دلم افتاد به کربلا بروم. حرکت کردم. تا کربلا اشک می ریختم.

وقتی وارد حرم امام حسین (علیه السلام) شدم شخصی مرا دید و گفت: وسط هفته به کربلا آمدی؟ گفتم: به دلم افتاد بیایم. گفت: حالا که آمدی، به خانه من بیا. پدرم از دنیا رفته و تعدادی کتاب از ایشان مانده است. ما این کتاب ها را نمی خواهیم. شما بیا و ببین، شاید شما بخواهید. علامه امینی می گوید: گفتم: اول باید امام حسین (علیه السلام) را زیارت کنم. سرانجام وقتی به اصرار آن شخص رفتیم و وارد زیرزمین شدیم اولین کتابی که برداشتم دیدم همان کتابی است که

ص: 139

دنبالش بودم! این امداد غیبی است.

امداد غیبی به آیت الله گلپایگانی

وقتی مرحوم آیت الله العظمی بروجردی از دنیا رفت، امور حوزه های علمیه روی زمین ماند، طلاب اوضاع مناسبی نداشتند. علما از جمله مرحوم امام خمینی، مرحوم آیت الله مرعشی، مرحوم محقق داماد و دیگران در خانه آقا شیخ عبدالكريم حائری رحمة الله - که البته سال ها قبل از دنیا رفته بود- جمع شدند و گفتند: چه کنیم؟

چند طرح مطرح شد. بالأخره به این نتیجه رسیدند که هزینه حوزه های علمیه و شهریه را دو - سه نفر از علما برعهده بگیرند. یکی از آنها آیت الله العظمی گلپایگانی بود که به ایشان گفتند شما یک سوم شهریه طلاب را بدهید. ایشان فرمود: من دوتا یک تومانی در جیبم نیست؛ چطور شهریه بدهم؟ درحالی که شهریه طلاب حداقل ده هزار تومان در ماه بوده است. آیت الله گلپایگانی می فرمود: مبلغ شهریه چند ماه را از بازاری های قم قرض گرفتم و بدهی سنگینی روی دوشم افتاد. روزی در مسجد حسین آباد قم نماز خواندم و با حال آشفته و ناراحت گفتم: خدایا ! من با این قرض چه کنم؟

فرمود: در مسیر بازگشت به خانه، دیدم پیرمردی روستایی به دنبالم می آید و هیچ چیزهم نمی گوید. نزدیک در منزل، برگشتم و گفتم: فرمایشی دارید؟ گفت: مقداری پول دارم که می خواهم به شما بدهم. پول را به من داد و رفت. همین طور که می رفت به او گفتم: اسمت چیست؟ گفت: اسم من غیبعلی است. او رفت و من دیگر او را ندیدم. به درون خانه رفتم و پول را شمردم. دیدم

ص: 140

تمام مبلغ قرض یک جا در آن دستمال است. الحمدلله از آن به بعد هم شهريه طلاب تأمین شد و مشکلی پیش نیامد. اینها الطاف الهی است.

امداد غیبی به سید بحرالعلوم

مرحوم سید بحرالعلوم آمد صورتش را روی خاک امیرالمؤمنین (علیه السلام) گذاشت و گفت: کتابی می خواهم که موعظه باشد و به دردم بخورد تا بتوانم از طریق آن رشد کنم.

می گوید: از حرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) بیرون آمدم. شخصی در آن جا کتاب فروشی داشت و به نام معصومعلی معروف بود. ایشان بدون هیچ مقدمه ای مرا صدا زد و گفت: بیا کتابی به تو بدهم که به دردت می خورد. کتاب را گرفتم؛ دیدم غررالحکم است.

3. فرشته

سومین نوع از امدادهای غیبی، توسط فرشته است.

4. پرنده

اشاره

چهارمین نوع از امدادهای غیبی، پرنده است.

وقتی سپاهیان ابرهه می خواستند خانه خدا را خراب کنند مردم مکه به عبدالمطلب گفتند: شما چه می کنید؟ گفت: دویست شتر از من بردند؛ اینها را به من برگردانند. وقتی آمد شترهایش را بگیرد فرمانده لشکر دشمن حیرت زده شد و گفت: ما می خواهیم به کعبه حمله کنیم؛ آن وقت این سراغ شترهایش را می گیرد!! مردم مکه به ایشان گفتند: درباره کعبه چیزی نگفتيد؟ گفت: من

ص: 141

صاحب شترهستم. خانه هم خودش صاحب دارد. (1) آن لشکر پرندگان که خدا فرستاد نیز امداد غیبی است:

« وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ * تَرْمِيهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ » (2)

و بر سر آنها پرندگانی را گروه گروه فرستاد، که با سنگهای کوچکی آنان را

هدف قرار می دادند.

پس گاهی یک حیوان واسطه امداد غیبی است. یک هدهد به حضرت سليمان (علیه السلام) خبر می دهد و باعث می شود ملتی خداپرست شوند.

یک کلاغ می آید راهنمای میلیاردها انسان می شود و شیوه دفن میت را به قابیل می آموزد.

گاهی یک عصا به دریا می زند و دریا می شکافد، به کوه می زند و آب جاری می شود. همه اینها امداد غیبی است.

آیه نهم سوره احزاب به دو نوع از امدادهای غیبی اشاره دارد: یکی طوفانی که فرستادیم و دیگری لشکرفرشتگان.

این امدادهای غیبی فقط مخصوص معصومین علیهم السلام نیست؛ امکان دارد شامل هرکسی بشود.

قرآن می فرماید:

« إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا » (3)

ص: 142


1- لوامع صاحبقرانی مشهور به شرح فقیه، ج 7، ص 241.

2- فیل، 3،4.

3- فصلت، 30.

به یقین کسانی که گفتند: «پروردگارما خداوند یگانه است!» سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل می شوند که: «نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است ! »

طوفان شن

آن حادثه ای که در طبس برای آمریکایی ها پیش آمد حضرت امام (علیه السلام) درباره اش فرمود: امداد غیبی بود. هیچ کس خبر نداشت قرار است به تهران حمله شود. طوفان شن بود که نیروهای آمریکایی را در طبس از بین برد. آنها آمده بودند تا حمله نظامی کنند اما گرفتار امداد غیبی خدا به مردم ایران شدند.

کتاب های پرتعداد جنگ ایران و عراق را ببیند که چه کمک هایی صورت گرفت. رزمنده ها هرگز تصور نمی کردند که مشمول چه امدادهای غیبی ای شده اند.

کاری کنیم که خداوند مدد غیبی اش را شامل ما گرداند.به

ص: 143

ص: 144

امدادهای غیبی (2)

اشاره

قال الله تبارک و تعالی

« يا أیها الَّذِينَ آمَنُوا اذکروا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءتکم جُنُودُ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيراً » (1)

ای کسانی که ایمان آورده اید! نعمت خدا را بر خود به یاد آورید در آن هنگام که لشکرهایی (عظیم) به سراغ شما آمدند؛ ولی ما باد و طوفان سختی بر آنان فرستادیم و لشکریانی که آنها را نمی دیدید (و به این وسیله آنها را در هم شکستیم)؛ و خداوند همیشه به آنچه انجام میدهید بینا بوده است.

مقدمه

در سال پنجم هجری به مسلمانان خبر رسید که لشکر متحد شده کفار و مشرکین قصد حمله به مدینه دارند. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به پیشنهاد سلمان دستور داد دورتادور مدينه خندق کنده شود. عده زیادی جمع شدند. حتی بچه ها هم

ص: 145


1- احزاب، 9.

همکاری می کردند. زید بن ثابت دوازده ساله بود که در حفر خندق شرکت داشت. خود پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) هم کار می کرد و هم نظارت داشت. در قسمتی از خندق به تخته سنگ بزرگی رسیدند که اصلا نمیشد تکانش داد. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) خودشان وارد خندق شدند و چند ضربه به تخته سنگ زدند و آن را با نام خدای تبارک و تعالی درهم شکستند. حفر خندق، فرصتی شده بود برای اتحاد بیشتر مسلمانان؛ چرا که دوشادوش یکدیگر تلاش می کردند، گاهی باهم خنده و شوخی می کردند، برخی روزها یک نفر برای بقیه غذا تهیه می کرد و... تقریبا سه هزار مسلمان با ایثار و فداکاری زحمت کشیدند. و بالأخره حفر خندق تا پایان ماه رمضان به انجام رسید.

ماه شوال زمان برپایی جنگ احزاب یا همان خندق است. مشرکین اصلا پیش بینی و تصور نمی کردند که وقتی به مدینه رسیدند پشت خندق زمین گیر شوند و مسلمانان در مکان های محفوظ و مستحکم مدینه موضع بگیرند و این گونه خطر دشمن را دفع کنند. (1)

البته خطری هم در داخل مدینه وجود داشت؛ یعنی برخی یهودی ها و منافقینی که با مشرکان قریش ارتباط داشتند. به دستور رسول خدا، مسلمانان زن و بچه هایشان را در طول یک ماه محاصره مدينه در قلعه ای بزرگ جای دادند تا در خطر نباشند.

روزی یکی از یهودیان خودش را به پناهگاه رسانده بود و از بالای پشت بام نگاه می کرد. صفیه عمه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) که زن شجاعی بود متوجه یهودی شد و از

ص: 146


1- تفسیر نمونه، ج 17، ص216.

پشت سر با شمشیر به او زد و او را به درک واصل کرد. (1)

وقتی جنگ خندق تمام شد، پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: صفيه هم به اندازه رزمنده ها غنیمت می برد. از این جهت تنها زنی که در جنگ خندق مانند سایر رزمنده ها غنیمت برد، صفیه مادر زبیرو عمه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است.

امداد غیبی، عامل پیروزی

عوامل پیروزی مسلمانان در جنگ احزاب متعدد بوده است. یکی از این عوامل امداد غیبی خدا بود:

« إِذْ جاءتکم جُنُودُ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ ریحا وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيراً » (2)

در آن هنگام که لشکرهایی (عظیم) به سراغ شما آمدند؛ ولی ما باد و طوفان سختی بر آنان فرستادیم و لشکریانی که آنها را نمی دیدید (و به این وسیله آنها را در هم شکستیم)؛ و خداوند همیشه به آنچه انجام می دهید بینا بوده است.

باد و طوفانی شدید آمد که مشرکین را به رعب و وحشت انداخت. فرشته های خدا هم فرود آمدند و به قلب مسلمانان آرامش دادند. حذيفة بن يمان می گوید: شبی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: چه کسی می تواند بین مشرکین برود تا ببیند چه خبر است و اطلاعات بیاورد؟ من گفتم: من می روم.

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: فقط اطلاعات جمع کن. مبادا کسی را بکشی. حذيفه می گوید: از خندق عبور کردم و به میان مشرکین رفتم. در حدود ده هزار نیرو

ص: 147


1- سیره ابن هشام، ج 2، ص 143.

2- احزاب: 9.

بودند. شیطان به صورت یکی از سران مشرکین درآمد و سخنرانی کرد گفت: کناردستی هایتان را شناسایی کنید تا جاسوسی بین شمانباشد.

حذيفه می گوید: من زرنگی کردم و به دو نفری که در چپ و راستم بودند گفتم: تو چه کسی هستی؟ دیگر آنها از من نپرسیدند تو چه کسی هستی. ابوسفیان گفت: باید برگردیم؛ دیگر امکان نفوذ به مدينه نیست. هم آذوقه مان تمام شده، هم نزدیک است سرما لشکر را از پا دربیاورد، هم این طوفان آمده و هم این خندق اجازه عبور به ما نمی دهد. ابوسفیان در همان شب فرمان بازگشت داد.

برگشتم و گفتم: یا رسول الله ! بشارت بدهید؛ دشمنان رفتند و غنیمت های بی شماری نصیب مسلمانان شد. (1)

امدادهای غیبی در جنگ بدر

خدا چند مورد از امدادهای غیبی برای مسلمانان را در قرآن برشمرده است. در داستان جنگ بدر وقتی مسلمانان به منطقه بدر رسیدند، دیدند مشرکین زودتر رسیده اند و چاه های آب را محاصره کرده اند. دیگر آبی نمانده بود که مسلمانان استفاده کنند. 313 مسلمان می بایست تشنه و خسته به میدان نبرد بروند. قرآن کریم می فرماید: آنها دعا کردند که خدا کمکشان کند. (2)

« إِذْ يغشیکم النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ يُنَزِّلُ عليکم مِنَ السَّماءِ ماءً لیطهرکم بِهِ وَ يُذْهِبَ عنکم رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلى قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ * إِذْ يُوحِي

ص: 148


1- الکافی، ج 8، ص 278؛ بحارالانوار، ج 20، ص 268: البرهان في تفسير القرآن، ج 4، ص 419.

2- « إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي ممدکم بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفِينَ » : ( به خاطر بیاورید) زمانی را که از شدت ناراحتی در میدان بدر، از پروردگارتان كمك می خواستید؛ و او خواسته شما را پذیرفت (و گفت: من شما را با یکهزار از فرشتگان، که پشت سر هم فرود می آیند، یاری می کنم. (انفال، 9).

رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي معکم فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الأغناق وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ » (1)

و (یاد آورید) هنگامی را که خواب سبکی که مایه آرامش از سوی خدا بود، شما را فراگرفت؛ و آبی از آسمان برایتان فرستاد، تا شما را با آن پاك كند؛ و پلیدی شیطان را از شما دور سازد؛ و دلهایتان را محکم، و گامها را با آن استوار دارد! و (به یاد آر) موقعی را که پروردگارت به فرشتگان وحی کرد: « من با شما هستم؛ کسانی را که ایمان آورده اند، ثابت قدم دارید! بزودی در دلهای کافران ترس و وحشت می افکنم؛ ضربه ها را بر بالاتر از گردن (بر

سرهای دشمنان) فرود آرید! و همه انگشتانشان را قطع کنید!

کاری کردیم که مسلمانان به خوابی سبک فرو بروند. این اولین امداد غیبی در جنگ بدربود. دومین امداد این بود که بارانی بارید و تمام گودال ها و حفره های بیابان پر از آب شد؛ تا جایی که بعضی ها آن شب با همان آب غسل کردند تا پاکیزه بشوند. امداد دیگر این که وسوسه های شیطان را از ذهنشان دور کردیم. قلب هایشان را هم آرام کردیم تا شک و تردید نداشته باشند. قدم هایشان را نیز استوار و محکم ساختیم. (2)

و از سوی دیگر، در دل دشمن رعب انداختیم و فرشته ها را برای یاری مسلمانان فرستادیم.

امداد غیبی چیست و چگونه به دست می آید؟

اشاره

چه چیزی باعث می شود که لطف خفی و امداد غیبی خدا به یاری ما بیاید؟

ص: 149


1- همان، 11 ، 12.

2- تفسير الميزان، ج 9، ص21.

شهید مطهری رحمة الله کتابی به نام امدادهای غیبی دارد که به صورت مفصل در این زمینه بحث کرده است.

در ابتدا باید بدانیم که امداد مادی با امداد غیبی تفاوت دارد. مثلا: کارمند حقوق مشخصی دریافت می کند. یا: بیمار دارو می گیرد و می خورد تا خوب شود. این ها طبیعی و مادی است. اما بحث امداد غیبی بحث امور غیرمادی است. گاهی روزی هایی در زندگی ات می آید که روی آن حساب باز نکرده بودی. یا برای مثال: بیماری که بدون دارو و درمان شفا می یابد. اینها امداد غیبی است که زمینه آن را می توان از چند راه فراهم کرد:

1.دعا

اشاره

اولین راه کسب امداد غیبی، دعاست.

سوره انفال می فرماید: مسلمانان دعا کردند و از خدا کمک خواستند؛ پس الطاف الهی شامل شان شد. (1) دعا مؤثر است.

قرار بود قوم يونس (علیه السلام) عذاب شود. حتی يونس (علیه السلام) از میانشان رفت و مطمئن بود که اینها از بین می روند. اما چون دعا کردند عذاب برطرف شد و وقتی يونس (علیه السلام) برگشت دید مردم تغییر کرده اند و عذاب الهی هم رفع شده است. (2)

دعای جوشن کبیر در جنگ بدر برای پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آمد. دعا کردن، لطف الهی و امداد غیبی را به سوی خود جذب می کند.

ص: 150


1- انفال، 9، 10.

2- تفسیر نمونه، ج 8، ص 387.

شناخت امام بر اثردعا

زمانی که امام کاظم (علیه السلام) به شهادت رسید شایعه شد که ایشان آخرین امام بوده و امام رضا امام نیست. این شایعه آن قدر اثر نهاد که حتی برخی یاران نزدیک و شیعیان خاص هم شک کرده بودند. می گفتند: امام کاظم (علیه السلام) زنده است و او همان امامی است که قیام می کند.

این دسته از شیعیان در امام هفتم (علیه السلام) توقف کردند و به همین دلیل واقفيه نامیده شدند. شخصی به نام عبدالله بن مغیره شیعه و مؤمن بود اما دچار شک شد. می گوید: به مکه رفتم و سرم را به خانه خدا گذاشتم و گریه کردم و گفتم: خدایا! خودت راهنمایی ام کن: بالأخره امام رضا (علیه السلام) امام است یا نه؟ در میان گریه و زاری، ناگهان به دلم افتاد به مدینه و خانه ای امام رضا (علیه السلام) بروم. این که مطلبی به طور ناگهانی به دل انسان بیفتد، این نیز به نوعی امداد غیبی است. می گوید: به مدینه رفتم و در خانه آقا را کوبیدم. خادم ایشان در را باز کرد و گفتم: به آقایت بگو، مردی از اهل عراق بر در خانه است، آن گاه صدای حضرت را شنیدم که فرمود: عبدالله بن مغیره! خوش آمدی.

گفتم: عجیب است! نام مرا می داند. وارد خانه شدم و در مقابل حضرت نشستم. ایشان فرمود: عبدالله بن مغیره ! دعایت مستجاب شد. من حجت خدا هستم، جای دیگر نرو. با خود گفتم: همه اینها نشانه است. اسمم را گفتند، نوع دعایم را گفتند. عبدالله بن مغیره بلافاصله از واقفی بودن دست کشید و به امامت امام رضا (علیه السلام) معتقد شد . (1)

ص: 151


1- الکافی، ج 1، ص 355؛ اثباة الهداة بالنصوص و المعجزات، ج 4، ص 308؛ مدينة معاجزالائمة الاثنى عشر، ج 7، ص 31.

دعا کردن در حق دیگران نیز امداد غیبی را به زندگی انسان می کشاند.

اثردعا کردن برای دیگران

شخصی می گوید: در عرفات دیدم عبدالله بن جندب خیلی گریه می کند. او تمام روز عرفه اشک می ریخت و دعا می کرد. وقتی به مشعر می رفتیم، در راه به او گفتم: خوش به حالت، چه حالی داشتی، چقدر برای خودت دعا کردی! گفت: والله یک دعا در حق خودم نکردم. از مولایم امام صادق (علیه السلام) شنیدم فرمود: اگر کسی در حق مؤمنی دعا کند هزاران فرشته مثل آن دعا و حتی بهتر از آن را در حق خودش می کنند.

از این رو من حتی یک دعا برای خودم نکردم و فقط برای دیگران دعا کردم تا

ملائکه برای من دعا کنند و دعای ملائکه در حق انسان مستجاب است. (1)

2. کمک کردن به دیگران

اشاره

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: اگر کسی یاری گر مردم باشد خدا هم او را یاری می کند و تنهایش نمی گذارد:

« مَنْ كَانَ فِي حَاجَةِ أَخِيهِ كَانَ اللَّهُ عزوجل فِي حَاجَتَهُ »؛ (2)

ص: 152


1- « عَلِيُّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ : رَأَيْتُ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ جُنْدَبٍ فِي المؤقف فَلَمْ أَرَ مؤقفا كَانَ أَحْسَنَ مِنْ مَوْقِفِهِ مَا زَالَ مَادّاً يَدَيْهِ إِلَى السَّمَاءِ وَ دُمُوعُهُ تَسِيلُ عَلَى خَدَّيْهِ حَتَّى تَبْلُغَ الْأَرْضَ فَلَمَّا صدرالناس قُلْتُ لَهُ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ مَا رَأَيْتُ مَوْقِفاً قَطُّ أَحْسَنَ مِنْ مؤقفك قَالَ وَ اللَّهِ مَا دَعَوْتُ إِلَّا لِإِخْوَانِي وَ ذَلِكَ أَنَّ أَبَا الْحَسَنِ موسی ع - أَخْبَرَنِي أَنَّ مِنْ دَعَا لِأَخِيهِ بِظَهْرِ الْغَيْبِ نُودِيَ مِنَ الْعَرْشِ ولک مِائَةُ أَلْفِ ضِعْفٍ فَكَرِهْتُ أَنْ أَدَعَ مِائَةَ أَلْفِ مَضْمُونَةً لِوَاحِدَةٍ لَا أَدْرِي تُسْتَجَابُ أَمْ لَا » (الکافی، ج 2، ص 508).

2- « قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ لَا يَظْلِمُهُ وَ لَا یسلمه ، وَ مَنْ كَانَ فِي حَاجَةِ أَخِيهِ كَانَ اللَّهُ عزوجل فِي حَاجَتَهُ ، وَ مَنْ فَرَّجَ عَنْ مُسْلِمٍ کربة فَرَّجَ اللَّهُ عزوجل عَنْهُ كُرْبَةً مِنْ کربات يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ مَنْ سَرَّ مُسْلِماً سَرَّهُ اللَّهُ تَعَالَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ» (نزهة الناظر، ص 41؛ عوالی اللئالی، ج 1، ص 128؛ کشف الريبه، ص 79).

هر کس در پی برآورده شدن نیاز برادرش باشد، خدا نیاز او را بر می آورد. کسی که در حال باری برادر مؤمنش باشد خداباور او می شود و می گوید: تو

به بنده من خدمت کردی، من هم به تو خدمت می کنم.

کمک به دیگران آن قدر سودمند است که حتی عذاب قبر را بر می دارد.

اثرکمک کردن به دیگران

حضرت عیسی (علیه السلام) از کنار قبری رد می شدند، دیدند صاحب قبر در حال عذاب و شکنجه شدن است. بعد از مدتی آمدند از آن جا رد بشوند دیدند عذاب نمی شود. عیسی (علیه السلام) دلیلش را از خدا پرسید. پروردگار فرمود: او پسری دارد که به سن رشد رسید و در کار برای مردم انجام داد: 1- جاده خرابی را تعمیر کرد، 2- یتیمی را سرپرستی کرد. (1)

3. عمل به دانسته ها

اشاره

سومین راه برخورداری از امداد غیبی این است که به دانسته هایمان عمل کنیم.

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:

« مَنْ عَمِلَ بِمَا يَعْلَمُ وَرَّثَهُ اللَّهَ عِلْمَ مَا لَمْ يَعْلَمْ » (2)

هرکس به آن چه می داند عمل کند خدا علم آن چه را نمی داند بهره او سازد.

ص: 153


1- امالی صدوق، ص 512؛ روضة الواعظین، ج 2، ص 429 ؛ بحارالانوار، ج 6، ص 220.

2- الفصول المختاره، ص 107؛ نزهة الناظر، ص 102؛ اعلام الدين، ص 301.

آیت الله بهجت رحمة الله در نصیحت هایشان به مضمون این حدیث اشاره می کرد و می فرمود: بروید به يقينيات عمل کنید و دنبال استاد اخلاق نگردید. به چیزهایی که یقین دارید عمل کنید. یقین دارید دروغ بد است، نگوييد. يقين دارید ربا بد است، نگیرید. مثلا: چون به جاذبه زمین یقین دارید هرگز از ساختمان دو طبقه به پایین نمی پرید. حالا اگرنمیدانی فلان دعا سند دارد یا نه؛ اگر نخواستی نخوان ، اما یقین داری که دعا کردن محبوب خداست. نمی دانی فلان روضه و مصیبت واقعیت دارد یا نه؛ اما همین قدر یقین داری که اشک ریختن برای اباعبدالله (علیه السلام) اثرو ثواب دارد. پس به همان چیزهایی که یقین دارید عمل کنید.

حدیث بالا می گوید اگر کسی به آن چه يقين دارد عمل کند خدا به او علومی می دهد که پیش تر نمی دانست؛ علمی که رویش حساب باز نکرده بود، به او فهم و درک میدهد.

پس امکان دارد ما هم مشمول امداد غیبی شویم. همه چیز به کتاب و دفترو

زرنگی و تلاش ما وابسته نیست.

امدادهای غیبی به علما

مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی می فرمود: من می خواستم درباره آیه تطهير کتاب بنویسم. مطالبی علمی و تفسیری به ذهنم رسیده بود اما کافی نبود. به حرم حضرت معصومه علیها السام رفتم و به آن حضرت متوسل شدم. علمی به من داده شد که با پنجاه سال مطالعه به دست نمی آوردم .

مرحوم آیت الله العظمی مرعشی می فرمود: روزی در کلاس درس جمله ای را از

ص: 154

قول یکی از شخصیت های اهل سنت یعنی ابوحنیفه نقل کردم. ولی نمی دانستم آن مطلب در کجاست. اتفاقا یکی از علمای اهل سنت به حرم حضرت معصومه علیها السلام آمده و در پای درس من نشسته بود. ایشان بعد از درس به من گفت: سند این مطلب کجاست؟ گفتم: به خاطر ندارم. گفت: شما مطلب به این مهمی را بدون سند نقل می کنید؟ گفتم: جست وجو می کنم و به شما اطلاع می دهم.

آیت الله مرعشی می فرمود: به کتاب خانه رفتم، هرچه کتاب را زیرورو کردم مطلب را پیدا نکردم. اما می دانستم مطلبی که گفتم، سند دارد. سرانجام به حضرت معصومه علیها السلام متوسل شدم. در عالم رؤیا به من گفتند: آدرس این مطلب در فلان جاست. بیدار شدم و رفتم کتاب را باز کردم، دیدم آدرس همان است.

اینها امداد غیبی است.

4. باور داشتن

چهارمین راه برخورداری از امدادهای غیبی، باور داشتن آنهاست. بعضی امدادهای غیبی مشروط به باور داشتن آنهاست؛ مثل: شفاعت.

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: کسی که به شفاعت کردن من ایمان نداشته باشد، خداوند شفاعت من را به او نرساند. (1)

قرآن می فرماید: اگر کسی می خواهد شامل امداد غیبی شود باید آن را قبول

داشته باشد.

ص: 155


1- « مَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِشَفَاعَتِي فَلَا أَ نَالَهُ اللَّهُ شَفَاعَتِي »؛ الأمالی للصدوق، ص 7؛ عیون اخبارالرضا، ج 1، ص 136، روضة الواعظین، ج2، ص500).

« إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا » (1)

خداوند از کسانی که ایمان آورده اند دفاع می کند؛ خداوند هیچ خیانتکار ناسپاسی را دوست ندارد!

5.صبرو تقوا

پنجمین راه برخورداری از امدادهای غیبی، صبر و تقواست.

اگر با تقوا و صبور باشید، مدد غیبی الهی به کمکتان می آید.

ابراهیم (علیه السلام) تاصدسالگی فرزنددار نشد. پیامبری که قرآن می گوید پدر شماست، یک قرن بدون فرزند بود. ولی ناامید نشد. بالأخره خدا اسماعيل (علیه السلام) را به او داد. سال ها بعد، به دستور خدا این بچه را برداشته و در سرزمين لم يزرع مکه گذاشته و به بابل برگشته است. جناب هاجر مانده است و کودک شیرخواره ای که هنوز نمی تواند راه برود. بچه تشنه شده است. هاجر نخست به سراغ اسباب مادی رفت و به طرف کوه صفا دوید تا بلکه آب پیدا کند. چیزی نیافت. او هفت بار از صفا تا مروه رفت و آمد ولی آب پیدا نکرد. خودش هم تشنه شد. در این هنگام امداد غیبی آمد: از زیر پای اسماعیل آب جاری شد. این لطف الهی نتیجه صبر و تقواست.

6. استقامت

ششمین راه برخورداری از امدادهای غیبی، استقامت است. قرآن می فرماید:

« إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا » (2)

ص: 156


1- حج، 38.

2- فصلت، 30.

به یقین کسانی که گفتند: «پروردگارما خداوند یگانه است!» سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل می شوند که: «نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد برشما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است !»

این آیه مخصوص انبیا نیست، گرچه بالاترین مصداقش انبیا و ائمه علیهم السلام هستند.

مرحوم طبرسی در مجمع البیان می نویسد: این آیه برای هر کسی است که

استقامت کند.

خیلی ها گفتند ایمان داریم اما به پای ایمانشان نایستادند. اگر گفتی من مسلمانم، باید در داغ صبور باشی، خمست را بدهی، اگر جهادی پیش آمد پیشگام شوی. اگر کسی استقامت کرد فرشتگان به یاری اش می آیند و بیم و اندوه را از او دور می سازند.

چقدر خوب است کسی قلم به دست بگیرد و امدادهای غیبی در انقلاب و جنگ هشت ساله را بنویسد. چه توطئه هایی که به مدد غیبی الهی از این نظام دفع شد؛ چه الطافی که در جنگ به یاری رزمنده های ما آمد.

نجات به برکت تربت امام حسین (علیه السلام)

چرا تربت شفا می دهد ؟ مگر خاک چه اثری دارد؟ این امداد غیبی است که

در خاک قبر ابی عبدالله (علیه السلام) شفا قرار می گیرد. (1)

ص: 157


1- « قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) وَ إِنَّ الْإِجَابَةَ تَحْتَ قُبَّتِهِ وَ الشِّفَاءَ فِي تُرْبَتِهِ وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ »، (كفاية الاثر، ص 17؛ المناقب، ج 4، ص 82؛ وسائل الشیعه، ج 14، ص 452).

کتابی به نام قمقام ذخار به معنای شمشیربران در بازار موجود است که فرهاد میرزا از وزرای دوران قاجار آن را نوشته است. این کتاب، مقتل امام حسین (علیه السلام) است؛ بسیار کتاب خوبی است.

آیت الله مکارم فرمود: این کتاب از مقتل های خوب و معتبر و صحیح است.

کتابی قطور در حدود 600 صفحه به زبان فارسی که روضه ها و تاریخ زندگی امام حسین (علیه السلام) را نوشته است.

نویسنده در مقدمه کتاب می گوید: دلیل نوشتن این کتاب این بود که ما به مسافرت دریایی رفتیم. در برگشت، ناگهان دریا طوفانی شد. طوفان به قدری شدید بود که کشتی به زیر آب می رفت و بالا می آمد. تمام مسافرها قطع امید کرده بودند. آنها آن قدر وحشت زده بودند که حد نداشت.

در این میان، یک مرتبه دست به جیب بردم و دیدم تربت اباعبدالله (علیه السلام) به همراه دارم. یک مقدار از آن را در دریا ریختم و گفتم: یا اباعبدالله ! اگر این کشتی سالم به ساحل برسد من یک مقتل درباره شما می نویسم. با انداختن تربت، آب آرام شد و کشتی به ساحل رسید. من نیز به عهدم عمل کردم و این کتاب را نوشتم .

ص: 158

خوف و ترس

اشاره

قال الله تبارک و تعالی :

« إِذْ جاؤوكم مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنکُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا » (1)

به خاطر بیاورید زمانی را که آنها از طرف بالا و پایین (شهر) بر شما وارد شدند (و مدینه را محاصره کردند) و زمانی را که چشمها از شدت وحشت خیره شده و جانها به لب رسیده بود، و گمانهای گوناگون بدی به خدا می بردید.

مقدمه

ما باید در هر کاری وظیفه عادی خود را انجام دهیم؛ در سوی مقابل، خدا هم می گوید: اگر من و دین مرا یاری کردید من هم به شما کمک می کنم. این همان امداد غیبی است. چند نمونه از امدادهای غیبی را برای شما نقل می کنم:

ص: 159


1- احزاب ،10.

امدادهای غیبی در حفر خندق

جابر بن عبدالله انصاری می گوید: در ماجرای جنگ احزاب مسلمانان روزها

خندق می کندند و شب ها به داخل شهر مدینه می رفتند و استراحت می کردند اما پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) شب ها هم می ماند و تمام مدت در محل حضور داشت.

جابر می گوید: روزی با سنگ بزرگی مواجه شدیم که هرچه تلاش کردیم نتوانستیم آن را جابه جا کنیم. پس نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) رفتیم. حضرت فرمود: ظرف آب بیاورید. ظرف آب آوردم. حضرت دعایی خواندند و به سنگ پاشیدند. سنگ رد شد و ما تکه های آن را به راحتی از خندق بیرون آوردیم. (1)

ممکن است کسی به ذهنش برسد که بهتر نبود پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) تمام خندق را این طور معجزه وار حفر می کرد؟ جواب می دهیم قرار نیست همه کارهای عالم از طريق امداد غیبی و معجزه پیش برود.

قرآن می فرماید:

« وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا » (2)

و آنها که در راه ما (با خلوص نیت) جهاد کنند، قطعا به راه های خود، هدایتشان خواهیم کرد.

شما تلاش کنید، ما هم شما را یاری می کنیم.

برکت در خرما

در گزارش هایی آمده است که روزی مادری به دخترش یک مشت خرما داد و گفت: این را برای برادرت عبدالله بن رواحه ببر. او از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و از

ص: 160


1- بحارالانوار، ج 20، ص 198؛ اثبات الهداة، ج1، ص 375.

2- عنکبوت، 69.

شهدای جنگ موته است که در جنگ احزاب نیز شرکت داشت.

دختر می گوید: به خندق رفتم. دیدم آن جا خیلی شلوغ است. هرچه گشتم برادرم و پدرم را پیدا نکردم. اما پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را دیدم. فرمود: چه می خواهی؟ گفتم: مادرم این خرما را داد و گفت به برادرم بدهم. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) خرما را گرفت و درون سفرهای ریخت و فرمود: بگویید مسلمانان بیایند خرما بخورند. ناگهان همه از کار دست کشیدند و جلو آمدند. همان یک مشت خرما به همه مسلمانان رسید و سیرشان کرد و مابقی را به دختر داد. (1)

با امداد غیبی خدا و برکت دست پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)، یک مشت خرما به صدها مشت تبدیل شد.

برکت در غذا

باز هم از جابر نقل شده است که گفت: من گوسفند لاغری داشتم. به همسرم گفتم: از این گوسفند غذایی درست کن تا از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) پذیرایی کنم. گوسفند را ذبح کردیم و همسرم غذایی پخت. من خدمت پیامبر رفتم و گفتم شما با دو نفر از اصحاب به خانه ما بیایید و غذا میل کنید. اما پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به همه مسلمانان فرمود: برخیزید تا به خانه جابر برویم و غذا بخوریم!

من سراسیمه به خانه برگشتم و به همسرم گفتم: آبرویم رفت! پیامبر با همه جمعیت می آید! همسرم گفت: به ایشان گفتی غذایمان چقدر است؟ گفتم: آری. گفت: او می داند چه کند.

سرانجام وقتی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آمدند به جابر گفتند: اجازه بده من غذا را در

ص: 161


1- قرب الاسناد، ص 328: الخرائج و الحرائج، ج 1، ص 110؛ بحارالانوار، ج 18، ص 31.

ظرف بریزم. به برکت دست پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به همه غذا رسید. (1)

این هم امداد غیبی دیگری بود که در ماجرای جنگ احزاب رخ داد.

برای حضرت موسی و اصحابش از آسمان مرغ بریان می آمد. (2)

حضرت زکریا هرگاه نزد حضرت مریم علیها السلام میرفت میدید غذایی در مهراب نهاده شده. قرآن می فرماید: به این دختر مؤمنه و صديقه و پاکیزه از آسمان غذا دادیم. (3)

ترس مسلمانان

آیه دهم سوره احزاب نکته دقیقی دارد. خدا می فرماید: وقتی لشکر دشمن از هر سو به مدینه حمله کرد مسلمان ها سه دسته بودند: گروهی مؤمن، محکم، قوی و استوار؛ مانند ابوذر و عمار و سلمان . گروهی مؤمن متوسط که آن ایمان و

ص: 162


1- بحارالانوار، ج 20، ص 198؛ اثبات الهداة، ج 1، ص 375.

2- « وَ ظَلَّلْنا عَلَيْكُمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رزقناکم وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ کانوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ »؛ و ابر را بر شما سایبان قرار دادیم؛ و «من» [شيره مخصوص و لذیذ درختان] و «سلوى» مرغان مخصوص شبیه کبوتر را بر شما فرستادیم؛ (و گفتیم: «از نعمت های پاکیزه ای که به شما روزی داده ایم بخورید!» (ولی شما کفران کردید!) آنها به ما ستم نکردند؛ بلکه به خود ستم می نمودند. (بقره، 57).

3- « فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وکفلها زَكَرِيَّا كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ یا مریم انی لک هَذَا قَالَتْ هومن عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ »؛ خداوند، او (مریم) را به طرز نیکویی پذیرفت؛ و به طرز شایسته ای، (نهال وجود) او را رویانید (و پرورش داد)؛ و كفالت او را به «زکریا» سپرد. هرزمان زکریا وارد محراب او می شد، غذای مخصوصی در آن جا می دید. از او پرسید: «ای مریم! این را از کجا آورده ای؟!» گفت: «این از سوی خداست. خداوند به هر کس بخواهد، بی حساب روزی می دهد.» (آل عمران 37).

اعتقاد را نداشتند. این ها از ده هزار نیروی دشمن وحشت کردند. یک عده هم منافقینی که بین مسلمانان بودند. آنها هم می ترسیدند. قرآن ترس دسته دوم و سوم را توضیح می دهد.

ترسیدن نشانه های خاصی دارد. از چشم ها با رنگصورت و یا حرف های

شخص می فهمی که ترسیده است .

نشانه های ترس

قرآن سه نشانه ترس مسلمانان در جنگ احزاب را نام برده است.

« وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ »

و زمانی را که چشمها از شدت وحشت خیره شده.

چشم ها خیره شده بود. آدم ترسو چشمش به یک جا دوخته می شود.

« وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ »

و جانها به لب رسیده بود.

قلبشان به حنجره رسیده بود و نزدیک بود قبض روح شوند. به همین دلیل است که می گویند ترس برادر مرگ است. این دو نشانه ، نشانه های ظاهری است.

3. « وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا » (1)

و گمانهای گوناگون بدی به خدا می بردید.

ص: 163


1- « إِذْ جاؤوكم مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا » : ( به خاطر بیاورید زمانی را که آنها از طرف بالا و پایین (شهر) بر شما وارد شدند (و مدینه را محاصره کردند) و زمانی را که چشمها از شدت وحشت خیره شده و جانها به لب رسیده بود، و گمانهای گوناگون بدی به خدا می بردید. (احزاب، 10).

نسبت به خدا سوء ظن پیدا کردند؛ با وجودی که خدا می فرمود:

« إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ ينصرکم » (1)

اگر (آیین) خدا را یاری کنید، شما را یاری می کند.

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) هم فرموده بود: دشمنان نابود می شوند.

ترس پسندیده و ترس ناپسند

در این جا مناسب می بینم بحثی درباره ترس تقدیم کنم. ترس دو نوع است:

ترس پسندیده و ترس ناپسند.

ترس پسندیده ترسی است که در آیات و روایت به آن خشیت می گویند. (2) ترس از خدا خوب است. به خدا ترس ها در بهشت می دهند. (3) ترس از قیامت خوب است و باعث می شود انسان گناه نکند. آدم از آینده خودش بترسد خوب است. آدم به خاطر گناهانش از مرگ بترسد خوب است؛ مثل راننده ای است که

ص: 164


1- محمد، 7.

2- « إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ » ؛از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او می ترسند. (فاطر، 28 ). « قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) : جِمَاعُ الْخَيْرِ خَشْيَةِ اللَّهِ »؛ کانون خوبی ها، ترس از خداست. (المواعظ العددية ، ص 32 ). «قال على (علیه السلام) : « الْخَشْيَةَ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ شِيمَةُ الْمُتَّقِينَ »: ترس از عذاب خدا، خوی پرهیزگاران است. (غررالحکم، ح 3668)؛ « قَالَ عَلَى (علیه السلام) : خَشْيَةُ اللَّهِ جِمَاعُ الْإِيمَانِ »: ترس از خدا کانون ایمان است. (غررالحکم، ح 3672).

3- « وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ »؛ و برای کسی که از مقام پروردگارش بترسد، دو باغ بهشتی است؟ (الرحمن، 46). « وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى » و آن کس که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوی بازدارد، قطعا بهشت جایگاه اوست! (نازعات، 40 ،41).

در جاده از دوربین می ترسد و تند نمی رود. این ترس ها ترس های خوب است که البته مورد بحث ما نیست.

ترس دوم، ترسی است که در روایات به آن جبن (1) می گویند و ترس منفی به شمار می رود. در جبهه از دشمن بترسی، از سرزنش افراد بترسی، میخواهی ازدواج کنی از ورود به زندگی بترسی، این ترس ها منفی اند.

عوامل بدگمانی به خدا

امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید: اگر سه چیز در کسی باشد، برایش بدگمانی به خدا می آورد. همان طور که میدانید سوء ظن به خدا حرام است. یکی از صفات مسلمانان ترسو در جنگ احزاب این بود که به خدا سوء ظن داشتند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: سه چیز موجب بدگمانی به خداست؛ (2) لذا از این سه تا بپرهیزید: ترسیدن، بخل و حرص.

هرکس به خدا گمان خوش داشته باشد نمی ترسد و حریص و بخیل نیست . کسی که نه خمسش را می دهد، نه انفاق می کند و همیشه حرص می زند و ترسوست ، به خدا بدگمان است.

ص: 165


1- « قَالَ عَلَى (علیه السلام) : الْجُبِّ شین »؛ ترس و بددلی عیب و عار است. (غررالحکم، ح 5658). « قَالَ عَلَى (علیه السلام) الْجُبُنُّ ذَلَّ ظَاهِرُ »؛ ترس ذلتی آشکار است». (غررالحکم، ح 5659). « قَالَ عَلَى (علیه السلام) : « احْذَرُوا الْجُبُنَّ فَإِنَّهُ عَارُ وَ مَنْقَصَةَ »؛ از ترس حذر کنید پس به درستی آن ننگ و نقصان است. (غررالحکم، ح 5660). « قَالَ عَلَى (علیه السلام) : شِدَّةُ الْجُبُنَّ مَنْ عَجَزَ النَّفْسِ وَ ضَعُفَ الْيَقِينِ »؛ با سختی ترسناکی از ناتوانی نفس و سستی يقين است. (غررالحکم، ح 5662).

2- « قَالَ عَلَى (علیه السلام) ، فَإِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجُبْنَ وَ الْحِرْصَ غَرَائِزُ شتی یجمعها سُوءُ الظَّنِّ بِاللَّهِ »؛ (نهج البلاغه، نامه 53).

شجاعت امام حسین (علیه السلام)

یکی از ویژگی های اهل بیت علیهم السلام شجاعت است. هنگامی که امام حسین (علیه السلام) عازم کربلا بودند در مسیر با شخصی به نام عبدالله بن مطيع ملاقات کردند. تا امام حسین (علیه السلام) را دید به آقا عرض کرد:

« مَا أخرجک عَنْ حُرَمِ اللَّهِ وَ حَرَمِ جَدُّكَ »؛

چه چیزی تو را از حرم خدا و حرم جدت بیرون کرد؟

چه چیزی باعث شد از مکه و مدینه بیرون بیایی و به عراق بروی، آن هم در

ایام حج؟

فرمود: مردم کوفه نامه هایی برایم نوشته اند و از من خواسته اند که به سوی آنان بروم؛ چون به زنده کردن نشانه های حق و میراندن بدعت ها، امید بسته اند.

عبدالله بن مطيع به امام حسین (علیه السلام) گفت: به عراق نروید؛ شما اگر بروید کشته می شوید.

توكل ، دشمن ترس

آیه 51 سوره توبه، ترس را از بین می برد و آرامش می آورد؛ آن را حفظ کنید. در زیارت نامه حضرت على (علیه السلام) می گوییم: علی جان! تو کسی بودی که ترس در زندگی ات نبود. امام حسین (علیه السلام) در پاسخ به عبدالله بن مطیع فرمودند: عبدالله بن مطيع! این آیه را گوش بده:

« لَنْ يُصِيبَنا إِلاَّ ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا وَ مَوْلانا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ » (1) (2)

ص: 166


1- توبه ، 51.

2- الأخبار الطوال، ص 246.

«هیچ حادثه ای برای ما رخ نمیدهد، مگر آنچه خداوند برای ما نوشته و مقرر داشته است؛ او مولا (و سرپرست) ماست؛ و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند!»

به ما هیچ خیرو شری نمی رسد مگر آن چه در علم و تقدیر خدا ثبت شده است. ما جبری نیستیم، ما نمی گوییم: شما خودت را از برج ده طبقه پرت کن و بگو خدا خواسته . آدم باید تمام وظایفش را درست انجام بدهد. وقتی به مسافرت می رود با ماشین خوب برود، ازدواج می کند تحقیق کند. آن چیزی که وظیفه شماست انجام بده و آن چیزی که از توان شما خارج است، در آن جا توکل کن. به عبارت دیگر منظور از توکل، انجام وظیفه و واگذاری نتیجه است. این آیه خیلی آرامش بخش است. آیات آخر سوره قمر را زیاد بخوانید:

« إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ * فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ » (1)

يقينا پرهیزگاران در باغها و نهرهای بهشتی جای دارند، در جایگاه صدق نزد خداوند مالك مقتدر!

خدا ملیک است، مالک همه چیز است، مقتدرهم است. اگر بتوانیم دو صفت مالکیت و قدرت خدا را درک کنیم دیگر از چیزی نمی ترسیم. اگر این دو صفت خدا را درک کنیم در زندگی مان احساس منیت پیدا نمی کنیم.

فضیلت خواندن سوره ملک

چرا این همه سفارش شده سوره ملک را بخوانید و اگر کسی آن را بخواند عذاب قبر نخواهد داشت؟ یکی از اسامی این سوره ، سوره منجیه است. در

ص: 167


1- قمر، 55، 54.

روایت آمده که اگر کسی سوره ملک را زیاد بخواند از سؤال و جواب قبر معاف می شود. (1) سوره ملک با این آیه شروع می شود:

« تَبارَكَ الَّذِي بیده الْمُلْكُ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرُ » (2)

پربرکت و زوال ناپذیر است کسی که حکومت جهان هستی به دست اوست، و او بر هر چیز تواناست.

این آیه بردو صفت از صفات خدا دست گذاشته است: یکی مالکیت و دیگری قدرت. چرا خدا در قرآن این قدر از مالکیت و قدرت می گوید؟ چون او مالک همه چیز است.

ص: 168


1- « عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ : سُورَةُ الملک هِيَ الْمَانِعَةُ تَمْنَعُ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ وَ هِيَ مکتوبة فِي التوراۃ سُورَةَ الملک وَ مَنْ قَرَأَهَا فِي لَيْلَتِهِ فَقَدْ أکثر وَ أَطَابَ وَ لَمْ يُكْتَبْ بِهَا مِنَ الْغَافِلِينَ وَ إِنِّي لأرکع بِهَا بَعْدَ عِشَاءِ الْآخِرَةِ وَ أَنَا جَالِسُ وَ إِنَّ وَالِدِي (علیه السلام) كَانَ يَقْرَأُهَا فِي يَوْمِهِ وَ لَيْلَتِهِ وَ مَنْ قَرَأَهَا إِذَا دَخَلَ عَلَيْهِ فِي قَبْرِهِ نَاكِرُ وَ نَكِيرُ مِنْ قبل رجليه قالت رجلاه لهما ليس لكما إلى ما قبلي سبيل قد كان هذا العبد يقوم علي فيقرأ سورة الملک في كل يوم وليلته وإذا أتياه من قبل جوفه قال لهما ليس لكما إلى ما قبلي سبيل قد كان هذا العبد أؤعاني - سورة الملک و إذا أتياه من قبل لسانه قال لهما ليس لكما إلى ما قبلي سبيل قد كان هذا العبد يقرأ بي في كل يوم وليلة سورة الملك »: از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمود: سوره ی ملک سوره ی مانعه یعنی جلوگیری است که از عذاب قبر جلوگیری می کند و در تورات نیز به نام سوره ی ملک نوشته شده. و هرکه آن را در شب بخواند عمل بسیار و پاکیزه ای انجام داده و در آن شب با خواندن آن از غافلان نوشته نشود. و من در حالی که نشسته ام آن را پس از نماز عشاء در رکوع می خوانم. پدرم آن را در هر روز و شب می خواند و هر که آن را بخواند و در گورش ناکر و نکیر درآیند، از طرف پایش که آیند، پاهایش به آن دو گویند: از این طرف راه نیست؛ چون این بنده بر روی ما می ایستاد و در هر روز و شب سوره ی ملک می خواند. و چون از سوی شکمش در آیند به آن دو گوید: از این طرف راه نیست؛ زیرا این بنده به وسیله ی من هر روز و هر شب سوره ی ملک را می خواند. (کافی، ج 2، ص 633؛ الوافی، ج 9، ص 1758؛ وسائل الشیعه، ج 6، ص 234).

2- ملک، 1.

ریشه های ترس

اشاره

ترس های موهوم از کجا پیدا می شود؟ چرا بعضی ها را بی دلیل ترس و وحشت فرا می گیرد؟ ریشه ترس چیست؟

1. دنیادوستی

اشاره

اولین ریشه ترس، دنیادوستی است. اگر کسی خیلی به دنیا وابسته باشد می ترسد. به جنگ نمی رود، چون جانش را دوست دارد. انفاق نمی کند، چون مالش را دوست دارد. امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمود:

« الرَّغْبَةُ فِي الدُّنْيَا تُورِثُ الْهَمَّ وَ الْحُزْنُ »؛ (1)

میل داشتن به دنیا سبب حزن و اندوه است.

بهلول

چرا بهلول نمی ترسید؟ چون به دنیا وابسته نبود.

سلمان

سعدبن ابی وقاص می گوید: به دیدن سلمان رفتم. دیدم چیزی جز کاسه و کوزه و قلم و تعدادی برگه کاغذ ندارد؛ اما بازهم در لحظات آخر متأسف بود و گریه می کرد فکر می کرد همین اموال برایش وبال می آورد. (2) سال ها استاندار

ص: 169


1- « وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) الرغبه بِالْآخِرَةِ عِنْدَ اللَّهِ تُورِثُ الرَّوْحَ وَ الرَّاحَةَ وَ الرَّغْبَةِ فِي الدُّنْيَا تُورِثُ الْهَمَّ وَ الْحُزْنُ »؛ «ارشاد القلوب، ج 1، ص 19).

2- « رُوِيَ أَنَّ سَعْدَ بْنَ أَبِي وَقَّاصٍ دَخَلَ عَلَى سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ يَعُودُهُ فبکی سَلْمَانُ فَقَالَ لَهُ سَعْدُ مايبكيك یا بَا عَبْدِ اللَّهِ تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ وَ هُوَ عَنْكَ رَاضٍ وَ تَرِدُ عَلَيْهِ الْحَوْضَ فَقَالَ سَلْمَانُ أَمَا إِنِّي لَا أَبْكِي جَزَعاً مِنَ الْمَوْتِ وَ لَا حرصأ عَلَى الدُّنْيَا وَ لَكِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) عَهِدَ إِلَيْنَا فَقَالَ لیکن بُلْغَةُ أَحَدِكُمْ کزاد الرَّاكِبِ وَ حَوْلِي هَذِهِ الْأَسَاوِدُ وَ إِنَّمَا حَوْلَهُ إِجَّانَةُ وَ جَفْنَةُ وَ مِطْهَرَةُ »؛ «روضة الواعظین، ج 2، ص4490 مستدرک الوسائل، ج 12، ص 53؛ بحارالانوار، ج 22، ص 381).

مدائن بود اما مال و منالی نداشت. سلمان از مرگ هم خوفی نداشت. او را در آخرین لحظات جلوی قبرستان آوردند. سلامی به اموات داد و جواب آنها را شنید. (1) و پس از بازگشت به خانه از دنیا رفت و به دست امیرالمؤمنین (علیه السلام) در قبر گذاشته شد. (2) چرا سلمان به این مقام ها رسید؟ چون به دنیا وابسته نبود و محبت دنیا نداشت.

وابستگی به دنیا

مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی می فرمود: شخصی هم دوره من بود. به من گفتند فلانی مریض شده و در حال احتضار است. به دیدنش رفتم. دیدم در آن لحظات آخر کفر می گوید و خدا را انکار می کند. من هرچه سعی کردم به او القا کنم: «لا إله الا الله» بگوید و یاد خدا کند گفت: نه، - العياذ بالله - خدا ظالم است. چرا به من زندگی و مال و اموال داد و حالا که موقع بهره برداری رسیده، می خواهد مرا ببرد. ممکن است گاهی انسان به قدری وابسته شود که به حالت كفر از دنیا برود.

دوری کردن از دنیا

پسر مرحوم شیخ عباس قمی می فرمود: پدرم در حال احتضار بود. من را صدا زد و گفت: کتابی که روی طاقچه است از اتاق بیرون ببر. گفتم: مگر اشکال دارد

ص: 170


1- الفضائل، ص 86؛ مستدرک الوسائل، ج 2، ص 447 بحارالانوار، ج 22، ص 374.

2- المناقب، ج 2، ص 301؛ بحارالانوار، ج 22، ص 372.

کتاب در کنار بیمار یا محتضر باشد؟

فرمود: نه، من این کتاب را خیلی دوست دارم - ظاهرا انوارالبهية في تواريخ الحجج الالهية بود که شرح حال چهارده معصوم عليهم السلام است و می ترسم شیطان مرا از راه همین کتاب بی ایمان از دنیا ببرد. ثروت مندی بد نیست، وابستگی و اسیری بد است.

2. نگاه به دارایی دیگران

دومین ریشه ترس، نگاه به دارایی دیگران است.

اگر کسی به بالادستش نگاه کرد ترسو می شود.

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:

« مَنْ نَظَرَ إِلَى مَا فِي أَيْدِي النَّاسِ طَالَ حُزْنُهُ »؛ (1)

هرکس دیده خود را به آن چه در دست مردم است بدوزد اندوهش بسیار می شود.

آدمی که به بالادستش نگاه می کند به آنهایی که بهتر از اوست غصه می خورد و اندوه و نگرانی تمام وجودش را فرا می گیرد.

ص: 171


1- « وَ قَالٍ (صلی الله علیه وآله وسلم) : مَنْ لَمْ یتعز بِعَزَاءِ اللَّهِ تعالی تَقَطَّعَتْ نَفَسُهُ عَلَى الدُّنْيَا حَسَرَاتٍ وَ مَنْ لَمْ يَرَ انَّ اللَّهِ عزوجل عِنْدَهُ بِنِعْمَةٍ ( إِلَّا فِي ) مَطْعَمٍ أَوْ مَشْرَبٍ قُلْ عِلْمِهِ وَ جَهْلَهُ وَ مَنْ نَظَرَ إِلَى مَا فِي أَيْدِي النَّاسِ طَالَ حُزْنُهُ ، وَ لَمْ يُشْفَ غیظه »؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: هر کس با دلجویی خدا تسلای خاطر نیابد و دلش آرام نگیرد جان می دهد در حالی که پیوسته در حسرت دنیا بوده. و هر کس نعمت خدا را فقط در خوراک و پوشاکی ببیند که به او داده، دانشش اندک و نادانی اش بسیار است. و هرکس دیده ی خود را به آن چه در دست مردم است بدوزد اندوهش بسیار می شود و سوز دلش درمان نپذیرد. (نزهة الناظر، ص 14، مشکاة الانوار، ص 73؛ اعلام الدين، ص 294).

3. عمل نکردن به وظیفه

اشاره

سومین ریشه ترس، عمل نکردن به وظایف دینی است.

عامل ترسیدن از مرگ

کسی که واجباتش را انجام نمی دهد از مرگ خواهد ترسید. شخصی خدمت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آمد و گفت: یا رسول الله ! من از مرگ می ترسم. فرمود: وضع مالیات چطور است؟ گفت: خوب است. فرمود: چیزی برای آن عالم فرستاده ای؟ گفت: نه. فرمود: برای همین است که می ترسی. اگر مالت را پیشاپیش فرستاده باشی، دوست داری هرچه زودتر به آن دنیا بروی و پاداشت را دریافت کنی. (1)

امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:

« مِنْ قصرفي الْعَمَلِ ابْتُلِيَ بالَهُمْ » (2)

کسی که در عمل کوتاهی کند به غم و اندوه دچار می شود.

کسی که در عمل کوتاهی کند طبیعتا ناراحت و نگران است و غصه می خورد.

ترس بجا و ترس نابجا

ترس و نگرانی دو نوع است: یک ترس منطقی است. ترس از خدا، معاد، اعمال وسوء عاقبت، ترس های بجاست. اصلا این صفت مؤمن است که دائما از معاد بترسد. اما ترس های موهوم و بیخود، مانند ترس از شهادت و انفاق و ترس از ازدواج و فقر، ترس های نابجاست.

ص: 172


1- کنزالعمال، ح 42139.

2- نهج البلاغه، 491؛ خصائص الائمه علیهم السلام ، ص101؛ بحارالانوار، ج 78، ص 191.

نکته ای پیرامون حج

گاهی برخی افراد در فضاهای مجازی و حتی روی منبرها شبهه می اندازند و

می گویند چون وهابیت در عربستان حاکم است و خون شیعیان در معرض خطر می افتد نباید به حج برویم. من به این افراد می گویم: شما یک دوره تاریخ اهل بیت علیهم السلام را ببینید؛ تمام حج هایی که اهل بیت علیهم السلام رفته اند در زمان خلفای ظالم بوده، پادشاهانی بدتر از آل سعود.

عبدالملک مروان خلیفه بود و امام سجاد (علیه السلام) به حج رفت. عبدالملک قاتل چند هزار شیعه است. جوان شیعه سر بریده می شد و جلوی او دست و پا می زد و او غذا می خورد.

امام هادی (علیه السلام) در زمان متوکل عباسی به حج میرفت؛ متوكل خبیثی که به هیچ چیز اعتقاد نداشت. البته آل سعود هم خیلی خبیث هستند اما دست کم ظاهر را رعایت می کنند و می گویند: ما نماز می خوانیم و به حرم می آییم. اما متوکل حتی ظاهر را هم رعایت نمی کرد و جلوی جمع شراب می خورد. عبدالملک مروان نیز شراب می خورد.

زمان موسی بن جعفر (علیه السلام) هم هارون الرشید بود. مگر حج شوخی است؟ طواف خانه خدا به هیچ قیمتی نباید تعطیل شود.

البته تضمین احترام و امنیت زائران خانه خدا اهمیت دارد اما حوادث غیرمترقبه قابل پیش بینی و پیشگیری نیست. از این رو نباید در دام این شبهات گرفتار شویم.

کسانی که ضد حج تبلیغ می کنند، یا مسئله بلد نیستند یا خودشان را به نادانی می زنند که می گویند: پول حج را بدهید و برای دختران دم بخت جهیزیه

ص: 173

بخرید. درحالی که روایت می گوید اگر کسی حج بر گردنش باشد و بتواند به حج برود اما نرود، در موقع جان دادن به او می گویند: یا یهودی بمیر، یا نصرانی. (1) چنین کسی مسلمان از دنیا نمی رود.

خیلی ها سرمایه شان در حدی هست که مستطیع باشند اما نسبت به این مسئله بی تفاوت اند. حتی یک سال تأخیر انداختن هم جایز نیست. چه کسی از فردایش خبردارد که زنده است یا نه ؟

امام صادق (علیه السلام) فرمود:

« وَ إِنْ كَانَ كُلُّ شَيْ ءٍ بِقَضَاءٍ وَ قَدَرٍ فَالْحُزْنُ لِمَا ذَا ؟» (2)

و اگر همه چیز با قضا و قدر الهی است، پس اندوه برای چه؟

اگر همه امور طبق قضا و قدر الهی پیش می رود من برای چه نگران باشم و از آینده بترسم؟

ص: 174


1- « قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) : يَا عَلِيُّ مَنْ سَوَّفَ الْحَجَّ حَتَّى يَمُوتَ بَعَثَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَهُودِيّاً أَوْ نَصْرَانِيّاً »؛ پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: ای علی! هر کس در رفتن حج، تعلل ورزد تا مرگش فرا رسد، خداوند او را در روز رستاخیز یهودی یا نصرانی برانگیزد. (من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 368؛ مکارم الاخلاق، ص 442 الوافی، ج 2، ص 178).

2- امالى صدوق ، ص 7؛ خصال، ج 2، ص 450؛ توحید صدوق، ص 376.

آزمون های الهی

اشاره

قال الله تبارک و تعالی :

« هُنالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَدِيداً »

آنجا بود که مؤمنان آزمایش شدند و تکان سختی خوردند!

مقدمه

قرآن در یازدهمین آیه از سوره مبارکه احزاب می فرماید: وقتی مسلمانان در

جنگ خندق در محاصره دشمن گرفتار شدند، آزمون الهی سررسید:

« هُنالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَدِيداً » (1)

آنجا بود که مؤمنان آزمایش شدند و تکان سختی خوردند!

در آن جنگ مؤمن ها آزمایش شدند و تکان شدیدی خوردند تا ببینیم چه کسی از این امتحان و آزمون سرافراز بیرون می آید.

عزیزان من! یکی از موضوعات مهم قرآنی بحث آزمایش است. آیه دوم سوره

عنکبوت می فرماید: همه مردم آزمایش می شوند:

ص: 175


1- احزاب، 11.

« أَحْسُبُ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهْمُ لا يُفْتَنُونَ » (1)

آیا مردم گمان کردندهمین که بگویند: «ایمان آوردیم»، به حال خود رها می شوند و آزمایش نخواهند شد؟!

آزمایش عمومیت دارد، مواد آزمایش هم مختلف است. ممکن است این مواد به صورت طبیعی نمود یابد؛ موادی مانند: مرگ، زلزله، حادثه و جنگ.

اهداف آزمایش ها

اشاره

آزمایش های الهی با اهداف و انگیزه های گوناگونی صورت می پذیرد:

1.تشخيص خوب و بد

اولین هدف از آزمایش این است که انسان های پاک از انسان های ناپاک جدا شوند. هنگامی که در مدرسه امتحان می گیرید درس خوان ها و شاگرد اولها معلوم می شوند. قرآن در جای دیگر هم می فرماید:

« وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدِينَ مِنکُمْ » (2)

ما همه شما را قطعا می آزمائیم تا معلوم شود مجاهدان واقعی و صابران از میان شما کیانند.

2. تشخيص کردارها

هدف دوم آزمایش در سوره ملک آمده است:

« الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ ليبلونکم أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا » (3)

ص: 176


1- عنکبوت، 2.

2- محمد، 31.

3- ملک، 2.

آن کس که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام يك از شما بهتر عمل می کنید.

انسان ها آزمایش می شوند تا معلوم شود عمل چه کسی خالص تر است. در وضعیت عادی، همه صبور هستند؛ اما اگر کسی فحش بشنود و جواب ندهد، آن هنر است. افراد را در چنین موقعیت هایی می توان امتحان کرد. بعضی ها خیلی ظاهرالصلاح هستند ولی وقتی در دعوا دهان باز کنند می بینی اصلا نمی شود مهارشان کرد؛ مثل حوضی که رویش تمیز اما کفش لجن باشد، یک مرتبه کثافتش بیرون می ریزد. وقتی با او معامله کنی می بینی چه آدم بخیلی است؛ اگر همراهش به مسافرت بروی متوجه خواهی شد عجب آدم غیرقابل تحملی است.

3.بیداری

هدف سوم در آزمایش های خداوند بیدارشدن آدم است.

وقتی می خواهند شخص بیهوشی را به هوش بیاورند، به صورتش سیلی می زنند. اگر در حالت عادی به او سیلی بزنی که بلند می شود خودت را می زند؟ الآن بیهوش است؛ می زنند که به هوش بیاید. یا کسانی که دچار ایست قلبی می شوند با دستگاه به آن ها شوک می دهند تا احیا شوند.

گاهی اوقات آزمایش آدم را به خود می آورد. با یک زلزله آدم به نعمت امنیت پی می برد. یک مصیبت و تصادف آدم را به خودش می آورد تا گناه نکند. خیلی ها بوده اند که در حوادث رشد کردند و البته خیلی ها نیز خودشان را باختند. لذا خدا، اولیا و انبیا را بیش از همه امتحان کرده است.

ص: 177

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و آزمایش های بزرگ الهی

کامل الزیارات کتابی کهن و معتبر به شمار می رود که ابن قولویه استاد شیخ مفید هزار سال پیش آن را نوشت. ایشان در این کتاب نقل می کند شبی که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به معراج رفت، خدا به او فرمود:

« إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يختبرك فِي ثَلَاثِ لِيَنْظُرَ كَيْفَ صبرک »؛ (1)

خدای متعال می خواهد تو را در سه چیز بیازماید تا ببیند صبرت چگونه است.

پیامبر! ما سه امتحان کلیدی از تو می گیریم. گفت: خدایا ! این امتحانات چیست؟

البته اگر به ما بگویند که این امتحانها چیست، ممکن است صحنه را خالی کنیم. این لطف خداست که حوادث و اتفاقاتی که برای ما می افتد سه چیز در آن مخفی است. 1- زمین، 2- زمان، 3- زمینه. همه شما نمی دانید مرگتان چه زمانی فرا می رسد، زمینه مرگتان چیست و زمین مرگتان کجاست. قرآن می فرماید: هیچ کس نمیداند در کدام سرزمین از دنیا می رود. (2)

در حوادث دیگر نیز داستان به همین صورت است. معصوم (علیه السلام) چون ظرفیت دارد، خدا به او آگاهی می دهد.

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به امیرالمؤمنين (علیه السلام) می فرماید: در ماه رمضان شهید می شوی و

ص: 178


1- کامل الزیارات، ص 332؛ تأويل الآيات الظاهرة، ص 838؛ الجواهر السنية، ص 566.

2- « وَ ما تَدْرِي نَفْسُ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ »؛ و هیچ کس نمی داند فردا چه به دست می آورد، و هیچ کس نمی داند در چه سرزمینی می میرد ؟ (لقمان، 34).

قاتلت هم فلانی است. (1) حضرت علی (علیه السلام) ابن ملجم را می شناخت و با او ملاقات داشت. آقا شب نوزدهم به آسمان نگاه می کند و می گوید: امشب همان شب است. (2)

جبرهم نیست. بالأخره مرگ رخدادی قطعی است که برای همه ما پیش می آید. معصوم (علیه السلام) از این رخداد قطعی خبردارد.

وقتی خدا در معراج فرمود من سه امتحان از تو می گیرم ، عرض کرد: من

تسلیم فرمان توام. آن سه امتحان کدام است؟ پاسخ آمد:

« أَوَّلُهُنَّ الْجُوعِ والاثرة عَلَى نَفْسِكَ وَ عَلَى أَهْلِكَ لَا هَلِ الْحَاجَةُ قَالَ قَبِلْتُ يَا رَبِّ وَ رضیت وَ سَلَّمْتَ وَ منک التَّوْفِيقَ والصبرو أَمَّا الثانيه فالتكذيب وَ الْخَوْفِ الشَّدِيدِ وبذلک مهجتك فِي مُحَارَبَةَ أَهْلِ الْكُفْرِ بِمَالِكَ وَ نَفْسَكَ وَ الصَّبْرَ عَلَى مَا يُصِيبُكَ مِنْهُمْ مِنَ الْأَذَى وَ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ وَ الْأَلَمِ فِي الْحَرْبِ وَ الْجِرَاحِ »؛

اولین آزمون ، گرسنگی خودت و خانواده ات و ترجیح دادن نیازمندان است. حضرت عرض کرد: پروردگارا! پذیرفتم و خشنود شدم و تسلیم هستم. همانا توفیق و صبر را تو باید بدهی. ندا آمد: آزمون دوم تکذیب شدن و ترس شدید و از جان و مال مایه گذاشتن در جنگ با کافران و صبر کردن بر آزار و اذیت های کافران و منافقان و تحمل درد و زخم های جنگی است. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) اینها را هم پذیرفت. اولین امتحان، آزمون گرسنگی و ایثار بود؛ یعنی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و خانواده اش گرسنگی را تحمل کنند و غذای خود را به نیازمندان بدهند. امتحان دوم آزار و اذیت های مشرکان و منافقان و تکذیب های آنان بود. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) این دو آزمون را پذیرفت و سختی هایش را بر جان خرید.

ص: 179


1- عيون أخبار الرضا (علیه السلام) ، ج 1، ص 297: الأمالی للصدوق، ص 95؛ بحارالانوار، ج 93، ص 358.

2- الارشاد، ج 1، ص 16؛ روضة الواعظین، ج 1، ص 136؛ المناقب، ج 3، ص 310.

انسان ها در مقابل امتحان

آدم ها در مقابل امتحان سه نوع هستند. بعضی ها جزوع هستند؛ یعنی داد و فریاد می کنند. بعضی ها صبور هستند و می گویند: تحمل می کنیم. بعضیها راضی و سپاس گزار هستند؛ این بالاترین مقام است. صبراز شکر و رضا پایین تر است. امام حسین (علیه السلام) هم روز عاشورا گفت: خدایا! راضی هستم. (1)

اما سومین امتحان:

« فَمَا يلقی أَهْلِ بَيْتِكَ مِنْ بَعْدِكَ »؛

این آزمون برای پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) خیلی سنگین بود. خودتان تصور کنید: اگر به شما بگویند قرار است چه حوادث ناگواری برای فرزندتان رخ بدهد چه حالی پیدا می کنید؟

خیلی ظرفیت می خواهد که خودت را گم نکنی. به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) خبر دادند که پس از او چه حوادثی برای اهل بیتش رخ می دهد:

« أَمَّا أَخُوكَ عَلِيِّ فیلقی مِنْ أمتک الشَّتْمَ وَ التَّعْنِيفِ وَ التَّوْبِيخَ وَ الْحِرْمَانَ وَ الْجَحْدِ [ وَ الْجَهْدَ ] وَ الظُّلْمِ وَ آخِرُ ذَلِكَ الْقَتْلُ فَقَالَ يَا رَبِّ قَبِلْتُ وَ رَضِيتُ وَ مِنْكَ التَّوْفِيقُ وَ الصَّبْرُ أَمَّا ابنتک فَتُظْلَمُ وَ تَحْرُمُ ويؤخد حَقَّهَا غَصْباً الَّذِي تَجْعَلْهُ هَا وَ تُضْرَبُ وَ هِيَ حَامِلُ وَ يَدْخُلُ عَلَيْهَا وَ عَلَى حَرِيمُهَا وَ مَنْزِلِهَا بِغَيْرِ إِذْنِ ثُمَّ يَمَسُّهَا هَوَانٍ وَ ذَلَّ ثُمَّ لا تَجِدُ مَانِعاً وَ تُطْرَحَ مَا فِي بَطْنِهَا »؛

اما برادرت علی؛ از سوی امتت فحش و درشتی و سرزنش و محرومیت از حق و انکار و ظلم متوجه او شده و سرانجام او را خواهند کشت. پیامبر عرض کرد: پروردگارا! پذیرفتم و خشنود شدم و همانا توفیق و صبر از جانب

ص: 180


1- مقتل الحسین مقرم، ص 345؛ پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، ص 59.

توست. (ندا آمد:) و اما دخترت؛ مورد ستم قرار گرفته، حقش را غصب می کنند، او را می زنند درحالی که باردار است و بدون اجازه او وارد خانه و حریم و منزلش می شوند. سپس دچار ذلت و خواری می گردد و هیچ حمایت گری نمی یابد. او جنینش را سقط می کند.

پیامبر! آزمایش سومت این است که برادرت علی (علیه السلام) شهید می شود. دخترت فاطمه هم کتک می خورد و فرزندش را سقط می کند. حسن (علیه السلام) نیز با زهر شهید می شود. حضرت در پاسخ همه این خبرها عرض کرد: خدایا ! من راضی و تسلیم هستم. (1)

این ها اطلاع قبل از حادثه ای است که عواملش مردم هستند؛ یعنی جبرنیست. الآن بنده این جا نشسته ام و می بینم یک کسی دارد عقب عقب از پشت بام می آید و من می گویم: الآن می افتد. اتفاقا هم افتاد؛ آیا من مقصرم؟ نه. من سی ثانیه قبل از این که بیفتد گفتم. خدا از حوادث آینده مطلع است؛ منتها اسباب حوادث خود ما هستیم؛ مثلا: می داند این آقا در اثر کوتاهی تصادف می کند یا در اثر ظلم مردم، حقش غصب می شود؛ وقتی گزارش این را می دهد معنایش این است که خدا به این امر راضی است؟ مشیت خدا غیراز رضایت خداست. یک پزشک در بیمارستان می داند این مریض 24 ساعت دیگر از دنیا می رود و کاری هم نمی تواند برای او انجام بدهد اما از این مرگ راضی نیست.

آزمون های حضرت على (علیه السلام)

امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) رفتم و گفتم: خدا در قرآن

ص: 181


1- کامل الزیارات، ص 232؛ تأويل الآيات الظاهره، ص 838؛ الجواهر السنية، ص 566.

می فرماید:

« أَحْسُبُ النَّاسَ أَنْ يترکوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهْمُ لا يُفْتَنُونَ » (1)

آیا مردم گمان کردند همین که بگویند: «ایمان آوردیم»، به حال خود رها می شوند و آزمایش نخواهند شد؟!

یا رسول الله ! امتحانات در چه زمانی است؟ فرمود: علی جان ! امتحان های

سخت بعد از من است. (2)

منظور پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) این بود که سقیفه ای پیش می آید، جلوی چشمت به همسرت جسارت می کنند و تو باید به خاطر حفظ اسلام ساکت بمانی. امتحان ها و آزمون های الهی در زندگی ما هم پیش می آید و می تواند علت های گوناگونی داشته باشد. شکست اقتصادی، دعوای خانوادگی، بیماری فرزندان و... هریک می تواند آزمون الهی باشد. امتحانات مختلف است.

اقسام امتحانات الهی

اشاره

در این جا پنج قسم امتحان را برای شما می گویم. انسان می تواند دعا کند که خدایا! امتحان ما را آسان قرار بده. خدایا! امتحان هایی که از امت های گذشته گرفته ای سنگین بود؛ چنین امتحان هایی از ما نگیر.

قرآن می فرماید:

« رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إضرا کما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ » (3)

ص: 182


1- عنبكوت، 2.

2- نهج البلاغه، خطبه 156.

3- بقره، 286.

پروردگارا! تکلیف سنگینی برما قرار مده، آن چنان که (به خاطر گناه و طغيان ،) بر کسانی که پیش از ما بودند، قرار دادی! پروردگارا! آنچه طاقت تحمل آن را نداریم ، برما مقرر مدارا و آثار گناه را از ما بشوی! ما را ببخش و در رحمت خود قرار ده! تو مولا و سرپرست مایی، پس ما را بر جمعیت کافران، پیروز گردان.

آزمون الهی اجتناب ناپذیر است و در زندگی ما پیش می آید؛ ما باید دعا کنیم آزمونی در زندگی ما پیش نیاید که از عهده اش برنیاییم. امتحانات یعنی اتفاقاتی که به طور طبیعی در زندگی ما پیش می آید. انواع امتحانات را بدانیم :

1.امتحان عالیدائی

اشاره

اولین نوع از امتحانات، امتحان عقیدتی است. گاهی انسان در جایی قرارمی گیرد که اعتقاداتش در معرض امتحان می آید.

گوساله سامری، نوعی امتحان

قرآن می فرماید: حضرت موسی (علیه السلام) به میقات رفت و خدا خواست از مردم امتحان بگیرد: یک سامری پیدا شد گوساله ای ساخت و مردم را به پرستش آن دعوت کرد. چند هزار نفر در این امتحان مردود شدند.

« قَدْ فَتَنَّا قومک مِنْ بَعْدِكَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ » (1)

ما قوم تورا بعد از تو، آزمودیم و سامری آنها را گمراه ساخت.

این امتحان عقیدتی بود.

ص: 183


1- طه ، 80.

داستان خوارج

قصه خوارج هم امتحان عقیدتی بود. وقتی قرآن بالای نیزه ها رفت، این ها گول خوردند. امتحانات عقیدتی در طول تاریخ زیاد است.

بعد از شهات موسی بن جعفر (علیه السلام) فرقه واقفیه پیدا شد؛ بعد از شهادت امام صادق و اسماعیلیه پیدا شد؛ بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) کیسانیه پیدا شد؛ بعد از شهادت امام باقر (علیه السلام) زیدیه پیدا شد. یادمان نرود که امروز هم امتحان عقیدتی هست . شبهاتی که در اینترنت و فضای مجازی به چشم می خورد، اگر جوان شیعه متدین با این ها برخورد کرد باید دنبال پاسخ برود و حتی راهکار عملی بیابد. ائمه علیهم السلام فرمودند: این دعا را زمان فتنه زیاد بخوانید:

« يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ یا رحیم یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِكَ »؛ (1)

ای الله ! ای رحمت گر؛ ای مهربان! ای گرداننده دل ها! قلبم را بر دین خود استوار بدار.

اهميت اعتقادات صحيح

مردی نزد امام صادق (علیه السلام) آمده بود. حضرت سراغ کسی را از او گرفت. آن

شخص کسی بود که هر سال به مکه می رفت و بعد به دیدن امام صادق (علیه السلام) می آمد. اما چند سالی بود که دیگر نیامد.

یکی از آداب دوستی این است که انسان احوال دوستش را از دیگران جویا شود که فلانی کجاست؟ اصلا چرا می گویند به مسجد بروید؟ چون رفقا هم دیگر را پیدا می کنند و می فهمند چه کسی مریض است و چه کسی از دنیا رفته. متأسفانه روابط اجتماعی بین ما کم شده است.

ص: 184


1- كمال الدين، ج 2، ص 352؛ اعلام الوری، ص 32؛ مهج الدعوات ، ص 332.

داستان

شخصی که امام صادق (علیه السلام) سراغش را گرفت ورشکست شده و وضع مالی اش به هم ریخته بود. وقتی امام صادق (علیه السلام) فرمود حال فلانی چطور است؟ مردی که نزد حضرت آمده بود عرض کرد: وضع مالی اش خیلی خراب است. آقا فرمود: من که نگفتم وضع مالی اش چطور است؛ منظورم این بود که دینش چگونه است؟ عرض کرد: الحمدلله دینش خوب است. فرمود: به خدا او بی نیاز است که دین دارد. (1)

عرضه اعتقادات برامام معصوم (علیه السلام)

حضرت عبدالعظیم حسنی هم امام زاده بود و هم عالم و فقیه. ایشان با چهار واسطه به امام حسن مجتبی (علیه السلام) می رسد. این شخصیت بزرگوار نزد امام هادی بر زانو زد و اعتقادات خود را یکایک عرضه کرد و گفت: دین من درست است ؟ (2)

سخت ترین آزمایش، آزمایش عقیدتی است. بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) این امتحان پیش آمد. بسیاری از اصحاب خاص پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در این امتحان مردود شدند.

حسان بن ثابت کسی است که در غدیر در وصف امیرالمؤمنین (علیه السلام) شعر گفت اما هفتاد روز بعد منکرحق حضرت شد و در وصف سقیفه شعر گفت. این دعا را زیاد بخوانید که اعتقاد شما را محکم می کند:

ص: 185


1- المناقب، ج 4، ص 237.

2- التوحيد للصدوق، ص 81؛ کشف الغمه، ج 2، ص 525؛ الأمالی للصدوق، ص 339.

« رَضِيتُ بِاللَّهِ رَبّاً وَ بِالْإِسْلَامِ دِيناً وَ بِمُحَمَّدٍ رَسُولًا وَ بِأَهْلِ بَيْتِهِ أَوْلِيَاءِ » (1)

به پروردگاری خداوند و دین اسلام و پیامبری محمد و ولایت اهل بیت خشنودم.

دعای « اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسِكَ » (2) را هم بخوانید که خیلی به انسان کمک می کند.

2. آزمون اقتصادی

اشاره

دومین نوع آزمون های الهی، آزمون اقتصادی است. قرآن می فرماید:

« لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوالِكُمْ وأنفسکم » (3)

به يقين (همه شما) در اموال و جانهای خود، آزمایش می شوید!

گاهی در مالتان امتحان میشوید. خدا به یکی ثروت میدهد و به یکی

ص: 186


1- « قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) مَنْ قَالَ رَضِيتُ بِاللَّهِ رَبّاً وَ بِالْإِسْلَامِ دِيناً وَ بِمُحَمَّدٍ رَسُولًا وَ بِأَهْلِ بَيْتِهِ أَوْلِيَاءِ كَانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُرْضِيَهُ »؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: هر کس بگوید: «به پروردگاری خداوند و دین اسلام و پیامبری محمد و ولایت اهل بیت خشنود شدم» وظیفه ی خداست که او را در قیامت خشنود کند. (مسائل على بن جعفر، ص 309؛ ثواب الاعمال، ص 26؛ بشارة المصطفى، ص 192).

2- « قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ الزَّمَانَ أَيَّ شَيْ ءٍ أَعْمَلُ قَالَ یا زُرَارَةُ إِذَا أدرکت هَذَا الزَّمَانَ فَادْعُ بِهَذَا الدُّعَاءِ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ كَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رسولک فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولُ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي »؛ زراره می گوید: عرض کردم: فدایتان شوم! اگر زمان غیبت را درک کردم چه عملی انجام دهم ؟ امام صادق (علیه السلام) فرمود: این دعا را بخوان: خدایا خودت را به من بشناس، زیرا اگر خودت را به من نشناسانی پیامبرت را نخواهم شناخت خدایا! پیامبرت را به من بشناس؛ زیرا اگر پیامبرت رابه من نشناسانی حجتت را نخواهم شناخت. خدایا! حجتت را به من بشناس؛ زیرا اگر حجتت را به من نشناسانی از دینم گمراه می شوم. (الکافی، ج1، ص337؛ بحارالانوار، ج 52، ص 147؛ الغيبة للنعمانی، ص 166).

3- آل عمران، 186.

نمی دهد. یکی سلیمان است که به او بی نهایت می دهد و دیگری ایوب است که ناگهان همه چیز را از او می گیرد. هنر این است آن کسی که خدا از اومی گیرد خودش را نبازد و آن کس که به او بسیار می دهد مغرور نشود. آیه ای هست که بعضی ها بر سر در مغازه یا خانه و یا پشت شیشه خودرو می نویسند، که البته فقط نصف آیه را می نویسند. کاملش این است:

« هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي » (1)

این بخشش پروردگار من است ، تا مرا بیازماید.

داستان

مردی از انصار درخت خرمایی داشت که در باغ مردی دیگر قرار گرفته بود. او بعضی وقت ها صاحب باغ را اذیت می کرد. صاحب باغ نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آمد و شکایت کرد. حضرت به صاحب درخت فرمود درخت را به من بده و من درخت خرمایی در بهشت به تو می دهم. او قبول نکرد. ابودحداح انصاری از ماجرا خبردار شد و رفت آن درخت را از آن مرد خرید و به جایش یک باغ به او داد. پس نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آمد و گفت چه شد. حضرت فرمود: در ازای این کار یک درخت خرما در بهشت داری . آیه هم نازل شد:

« أَمَّا مَنْ أَعْطى وَ اتَّقى * وَ صَدَّقَ بالحسنی * فسنیسره لليسری » (2)

اما کسی که بخشایش و پرهیزگاری کرد، و آن بهترین را تصدیق کرد، پس

برای بهشت آماده اش می کنیم.

این که درخت را خرید می فهمید درخت در بهشت یعنی چه و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را

ص: 187


1- نمل، 40.

2- ليل، 5-7.

تصدیق کرد. ما هر کاری را برایش آسان می کنیم. (1)

مفسران این آیه را گوناگون معنا کرده اند. خیلی ها گفته اند: یعنی توفیق عمل

صالح به او می دهیم.

« وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ واستغنی * وکذب بالحسنی * فَسَنُيَسِّرُهُ للعسری » (2)

اما آن کس که بخل و بی نیازی ورزید، و آن بهترین را تکذیب کرد، او را برای دوزخ آماده می سازیم.

اما آن کسی که بخل ورزيد و نیکی و درخت در بهشت را تکذیب کرد، برای او راه سختی را هموار می کنیم.

قرآن می فرماید:

« لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى وَ زِيادَةُ وَ لا يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قترولا ذِلَّةُ » (3)

پاداش آنان که نیکی می کنند نیکی است و چیزی افزون بر آن. نه سیه روی

شوند و نه خوار. اینان اهل بهشتند و در آن جاویدانند.

هرکس در راه ما انفاق کرد، همان مقدار پولی که داده را به او برمی گردانیم و اضافی هم میدهیم. کاری می کنیم آدم هایی که گشاده دست هستند و بخل ندارند، در زندگی شان غم نبینند و درمانده نشوند.

3. امتحان نظامی

سومین نوع از آزمون های الهی، امتحان نظامی است.

گاهی آزمون الهی، امتحان نظامی است؛ مثل جنگ ایران و عراق، مثل جنگ خندق واحد. البته اگر جنگ نباشد خیلی بهتر است، خدا هم به جنگ راضی نیست؛ ولی ناگزیر در دنیا پیش می آید.

ص: 188


1- قرب الاسناد، ص 356؛ تفسير البرهان، ج 5، ص 678؛ بحارالانوار، ج 22، ص 101.

2- ليل، 8-10.

3- يونس، 26.

ده هزار نفر مدینه را تهدید کردند و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: بروید مقاومت کنید. ممکن است شهادت و جانبازی هم باشد.

مقام معظم رهبری (حفظه الله) فرمود: پاداش جانبازان از شهدا بیشتر است؛ چون اولین قطره خون شهید که بر زمین ریخت جایزه اش را گرفت و رفت، اما این ها رنج می کشند. تحمل سال ها بی دستی و بی چشمی و قطع نخاعی کار ساده ای نیست.

4. امتحان خانوادگی

چهارمین نوع از آزمون های الهی، امتحان خانوادگی است.

« إِنَّما أَمْوالُكُمْ وأولادکم فتنه » (1)

جز این نیست که اموال و اولاد شما آزمایشی هستند.

گاهی آدم با اولادش امتحان می شود. خدا به حضرت نوح (علیه السلام) فرزندی داده بود که در ماجرای طوفان از پدرش اطاعت نکرد. اما به حضرت ابراهیم (علیه السلام) فرزندی داد که وقتی فرمود: او را ذبح کن، بی چون و چرا تسلیم شد. حضرت نوح (علیه السلام) همسری هم داشت که منکر پیامبری او بود. برای پیامبر گرامی اسلام نیز مشکلاتی در خانواده و همسرانش پیش می آمد.

5. امتحان سیاسی

اشاره

پنجمین نوع از آزمون الهی، امتحان سیاسی است.

چقدر حکومت های ظالم در طول تاریخ آمدند و رفتند: امویان، مروانیان،

عباسیان و...

ص: 189


1- تغابن، 15.

چگونه در امتحان قبول شویم؟

آن چیزی که در امتحانان الهی مایه نجات انسان می شود دو چیز است: 1- خدا را ناظر دیدن؛ یعنی انسان بداند در محضر خداست.

ناظربودن خداوند

بچه شش ماهه در دست ابی عبدالله (علیه السلام) جان داد حضرت فرمود: خدایا! چون در مقابل توست و توناظر این صحنه هستی، من راضی هستم و این مصیبت بر من آسان است. (1)

انسانی که در خانه افتاده و بیمار است، کسی که داغ پدر دیده ، امتحان مالی یا خانوادگی شده، راه نجات و رستگاری اش این است که خدا را ناظر ببیند.

2- دعا و نماز و صبر (2) و تحمل. حضرت علی (علیه السلام) وقتی فاطمه اش را به

خاک سپرد کنار قبر نماز خواند. امام حسین (علیه السلام) وقتی علی اصغر را میان خاک گذاشت نماز خواند. این نماز که نماز میت نبود؛ کود کمتر از شش ساله نماز میت ندارد. ناظردیدن خدا و یاری جستن از صبر و نماز و توسل انسان را در امتحانات قوی می کند.

ص: 190


1- لهوف، ص 117؛ بحارالانوار، ج 45، ص 46؛ عوالم العلوم، ج 17، ص 289 .

2- « وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبِيرَةُ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِينَ » ؛ از صبر و نماز یاری جویید؛ (و با استقامت و مهار هوسهای درونی و توجه به پروردگار، نیرو بگیرید؛) و این کار، جز برای خاشعان، گران است (بقره، 45)؛ « يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ » : ای افرادی که ایمان آورده اید! از صبر (و استقامت) و نماز، كمك بگیرید! (زیرا) خداوند با صابران است. (بقره، 153).

توجیه گناه

اشاره

قال الله تبارک و تعالی:

« وَ إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضُ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً * وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةُ مِنْهُمْ يا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا ویستأذن فَرِيقُ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةُ وَ ما هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلاَّ فِراراً * وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِمْ مِنْ أَقْطارِها سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لاتؤها وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلاَّ يَسِيراً » (1)

و (نیز) به خاطر آورید زمانی را که منافقان و بیماردلان می گفتند: «خدا و پیامبرش جزوعده های دروغین به ما نداده اند!» و (نیز) به خاطر آورید زمانی را که گروهی از آنها گفتند: «ای اهل يثرب (ای مردم مدینه)! اینجا جای توقف شما نیست؛ به خانه های خود بازگردید!» و گروهی از آنان از پیامبر اجازه بازگشت می خواستند و می گفتند: «خانه های ما بی حفاظ است!»، در حالی که بی حفاظ نبود؛ آنها فقط می خواستند (از جنگ) فرار کنند. آنها چنان بودند که اگر دشمنان از اطراف مدینه برآنان وارد می شدند و پیشنهاد بازگشت به سوی شرك به آنان می کردند می پذیرفتند، و جزمدت کمی (برای انتخاب این راه) درنگ نمی کردند.

ص: 191


1- احزاب، 12- 14.

مقدمه

در این بحث به آیه دوازدهم تا چهاردهم سوره احزاب می پردازیم و سپس

نکته ای از آن برداشت خواهیم کرد.

قرآن کریم می فرماید: در نبرد احزاب، منافقین و مؤمنین ضعیف الایمان ترسیدند. وقتی دیدند دشمن با ده هزار نیرو تا پشت دیوارهای مدینه رسید و چند نفر هم توانستند از خندق عبور کنند، وحشت آنان را فرا گرفت و گفتند:

« وَ إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضُ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ الَّا غُرُوراً • وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةُ مِنْهُمْ يا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقامَ لَكِنْ فَارْجِعُوا وَ يَسْتَأْذِنُ فَرِيقُ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةُ وَ ما هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلاَّ فِراراً * وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِمْ بَيْنَ أَقْطارِها ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لأتوها وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلاَّ يَسِيراً » (1)

و (نیز) به خاطر آورید زمانی را که منافقان و بیماردلان می گفتند: «خدا و پیامبرش جزوعده های دروغین به ما نداده اند!» و (نیز) به خاطر آورید زمانی را که گروهی از آنها گفتند: «ای اهل يثرب (ای مردم مدینه)! اینجا جای توقف شما نیست؛ به خانه های خود بازگردید!» و گروهی از آنان از پیامبر اجازه بازگشت می خواستند و می گفتند: «خانه های ما بی حفاظ است!» ، در حالی که بی حفاظ نبود؛ آنها فقط می خواستند (از جنگ) فرار کنند. آنها چنان بودند که اگر دشمنان از اطراف مدینه برآنان وارد می شدند و پیشنهاد بازگشت به سوی شرك به آنان می کردند می پذیرفتند، و جزمدت کمی (برای انتخاب این راه) درنگ نمی کردند.

بهانه جویی بیماردلان در جنگ احزاب

منافقان و آنهایی که در دلشان مرض است، - العياذبالله - گفتند: خدا و

ص: 192


1- احزاب، 12- 14.

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ما را فریب دادند، ما متضرر شديم. چون وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) اولین کلنگ را برای حفر خندق بر زمین زد، جرقه ای برخاست. حضرت فرمود: من امپراتوری هایی را می بینم که نابود می شود. (1) یعنی وعده پیروزی داد. حالا که دشمن تا پشت مدینه رسیده، پس خدا و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ما را فریب دادند.

بعضی از این ها به مردم مدینه رو کردند و گفتند: مردم يثرب ! مدينه جای ماندن نیست؛ این خطر جدی است. یثرب نام اصلی مدینه بود و بعد از آن که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به این شهر آمد آن جا مدینه نام گرفت.

واژه یثرب به معنای ملامت و سرزنش است. لذا اندک اندک این نام به فراموشی سپرده شد.

گفتند: ای مردم مدینه! در این جا نمانید و نزد خانواده هایتان برگردید. تعدادی از آنها که دینشان کمی قوی تر بود یا دست کم می خواستند ظاهر را رعایت کنند – بعضی از مفسرین نوشته اند این ها منافق نبودند بلکه ایمانشان ضعیف بود، خدمت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آمدند و بهانه تراشیدند و گفتند: یا رسول الله ! خانه های ما حفاظ ندارد. اگر دشمن وارد مدینه شود و زن و بچه ما را اسیر کند و به خانه های ما حمله کند شما راضی هستید؟ اجازه بدهید ما مرز را رها کنیم و به خانه هایمان برویم تا از خانه و زندگی مان مراقبت کنیم.

قرآن می فرماید: این ها دروغ می گویند و می خواهند فرار کنند.

توجیه گناه، بدتر از گناه

توجیه گناه از خود گناه بدتر است. توجیه گناه یک نوع رنگ و لعاب دادن به زشتی گناه است. توجیه گناه به نوعی شکستن قبح گناه و عذرتراشی است.

در جنگ تبوک هم این حرف را می زدند و می گفتند: این جنگ با

ص: 193


1- بحارالانوار، ج 17، ص 171.

رومی هاست و زنان رومی حجاب ندارند. نگاه ما به این زنان می افتد و معصیت می کنیم.

در صلح حدیبیه نیز چنین بهانه هایی آوردند. قرآن کریم می فرماید: بعضی ها نیامدند و توجیه کردند. سپس خدا علت اصلی بهانه جویی ها را بیان می فرماید: اگر دشمن به مدینه حمله کند و اصلا مدینه را از دست مسلمانان بگیرد همین هایی که این حرف ها را می زنند زود کافر می شوند و رنگ عوض می کنند. خدا می خواهد بگوید این ها عقیده شان سست است و ثبات اعتقادی ندارند.

به همین مناسبت بحثی درباره توجیه گناه مطرح می کنم.

اقسام انسان ها در مقابل گناه

اشاره

انسانها در مقابل گناه سه دسته اند:

1. معترف

دسته اول انسان هایی هستند که مرتکب گناه می شوند و اعتراف می کنند؛ مثلا می گوید: من گناه کردم. این خیلی خوب است و موجب توبه می شود . گناه بد است ولی اعتراف به گناه نزد خداوند خوب است و خدا می پسندد. دعای کمیل و مناجات تائبین را ببینید که چگونه انسان باید به گناهش اعتراف کند.

2.منكر

دسته دوم انسان هایی هستند که مرتکب گناه می شوند و انکار می کنند؛ مثلا می گوید: اصلا گناه نکردم و بازهم این کار را انجام می دهم. تکلیف چنین افرادی روشن است.

ص: 194

3.توجیه گر

دسته سوم انسان هایی هستند که مرتکب گناه می شوند و گناه خود را توجیه می کنند.

توجیه گر کسی است که عنوان خطا و اشتباه خود را عوض می کند. قبول نمی کند که کارش رشوه گرفتن با دادن است؛ می گوید: هدیه است. قبول نمی کند رباست؛ می گوید: معامله است. قبول نمی کند حرفی که زده تهمت است؛ می گوید: مناظره انتخاباتی است. قبول نمی کند حرفش غيبت است؛ می گوید: بحث سیاسی است. قبول نمی کند مال مردم خوری است؛ می گوید: برای خودمان است. این خطرناک ترین مسئله در گناه است.

امام سجاد (علیه السلام) فرمود:

« إِيَّاكَ وَ الإبتهاج بِالذَّنْبِ فَإِنْ الابتهاج بِهِ أَعْظَمُ مِنْ رکوبه » (1)

از شاد شدن به گناه بپرهیز که شاد شدن به گناه از ارتکاب آن بدتر است .

زشتی بهانه تراشی

توجیه گری در هر زمینه ای ناپسند است. افراد زیادی در جامعه می بینیم که از گفتن حقیقت می ترسند اما می گویند: ما در این مسائل احتیاط می کنیم و وارد نمی شویم . بگو می ترسم از حق دفاع کنم. حق را کتمان می کند ولی می گوید: تقیه میکنم. ما هم قبول داریم که تقیه جزء دین ماست، ولی هر جایی که جای تقیه نیست. ضعف نفس دارد آن را حیا می نامد. بگو ضعيف هستم و نمی توانم. عنوان خوب به کار زشت دادن ، از امور بسیار نکوهیده است.

ص: 195


1- بحارالانوار، ج 75، ص 159؛ کشف الغمه، ج 2، ص 108؛ نزهة الناظر، ص 92.

قرآن در سوره مبارکه انعام می فرماید:

« فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةِ » (1)

دلیل رسا (و قاطع) برای خداست .

به مشرکین می گویند: چرا مشرک شدید؟ می گویند: خدا خواست. اگر خدا می خواست ما مشرک نمی شدیم. در واقع می خواهند توجیه کنند.

همه می دانید انفاق ثواب دارد و وظیفه مردمی است؛ البته دولت هم باید کمک کند ولی به گردن هر کسی است که فقر را در جامعه ریشه کن سازد. توجیه گران ظاهر حرف هایشان قشنگ است. قرآن می فرماید آنها می گویند:

« وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رزقکم اللَّهِ قَالَ الَّذِينَ کفروا الَّذِينَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ » (2)

و هنگامی که به آنان گفته شود: «از آنچه خدا به شما روزی کرده انفاق کنید!»، کافران به مؤمنان می گویند: «آیا ما کسی را اطعام کنیم که اگر خدا می خواست او را اطعام می کرد؟! (پس خدا خواسته است او گرسنه باشد)، شما فقط در گمراهی آشکارید»!

قارون سرمایه بیش از حدی داشت اما به نیازمندان کمک نمی کرد و می گفت: این ثروت را به وسیله دانشی که نزد من است به دست آورده ام. (3) این

ص: 196


1- انعام، 149.

2- یس، 47.

3- « انَّ قَارُونَ کان مِنْ قَوْمٍ موسی فبغی عَلَيْهِمْ وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لتنوء بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قؤمه لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ * وَ ابْتَغِ فِيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيا وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ * قالَ إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِي أَوْلَمَ يُعْلَمْ أَيْنَ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وأکثر جَمْعاً وَ لَا يُسْأَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ » ؛ قارون از قوم موسی بود، اما بر آنان ستم کرد؛ ما آن قدر از گنجها به او داده بودیم که حمل کلیدهای آن برای يك گروه زورمند مشکل بود! (به خاطر آورید) هنگامی را که قومش به او گفتند: این همه شادی مغرورانه مکن، که خداوند شادی کنندگان مغرور را دوست نمی دارد! و در آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را بطلب؛ و بهره ات را از دنیا فراموش مکن؛ و همان گونه که خدا به تو نیکی کرده نیکی کن؛ و هرگز در زمین در جستجوی فساد مباش، که خدا مفسدان را دوست ندارد! (قارون) گفت: «این ثروت را بوسیله دانشی که نزد من است به دست آورده ام !» آیا او نمی دانست که خداوند اقوامی را پیش از او هلاك کرد که نیرومندتر و ثروتمندتر از او بودند؟! و هنگامی که عذاب الهی فرا رسد، مجرمان از گناهانشان سؤال نمی شوند. (قصص، 76-78).

توجیه است.

توجيه قبح گناه را می شکند و مانع رشد انسان می شود .

تمثيل

مولوی می گوید: شغالی برای دزدیدن مرغ می رفت؛ از این پشت بام به آن پشت بام می رفت تا مرغی پیدا کند و آن را بخورد. در یکی از پشت بام ها سوراخی بود. شغال آن را ندید و در سوراخ افتاد. آن جا مغازه رنگ فروشی بود و شغال در خمره رنگ افتاد. به هر زحمتی که بود از خمره بیرون آمد و فرار کرد. وقتی به میان شغال های دیگر آمد ديدند چهره اش با بقیه فرق دارد. گفتند: تو چه نوع شغالی هستی؟ گفت: من طاووس هستم. گفت:

ای شغالان هین مخوانیدم شغال *** کی شغالی را بود چندين جمال (1)

اگر شغال فکر کند طاووس است، این خطرناک است. اگر کسی در میان لجن باشد و فکر کند در چمن است، این خطرناک است. قرآن می فرماید: اینها بدبخت ترین آدم ها هستند

« قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بالآخسرين أَعْمالاً * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَهْمُ

ص: 197


1- مثنوی معنوی ، دفتر سوم، بخش 22.

يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يَحْسَبُونَ صُنْعاً » (1)

بگو: «آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین (مردم) در کارها، چه کسانی هستند؟ آنها که تلاش هایشان در زندگی دنیا گم (و نابود) شده؛ با این حال، می پندارند کار نيك انجام میدهند!»

عمل نادرست

در سال هایی که گاز شهری به خانه ها نیامده بود، نفت خیلی ارزش داشت. شخصی که در آن زمان راننده تانکر نفت بود تعریف می کرد: زمانی که می خواستم ده هزار لیتر نفت را در منبع خالی کنم دویست لیتر را نگه می داشتم و بعد، این دویست لیتر را در ده ظرف بیست لیتری می ریختم و به فقرا میدادم. ایشان از من پرسید: حاج آقا! من کار خوبی می کردم ؟ گفتم: این قصه مانند همان داستان است که شخصی در زمان امام صادق (علیه السلام) دزدی می کرد و سپس مال مسروقه را انفاق می کرد. (2) بیت المال حق همه مردم است و کسی حق ندارد از آن انفاق کند. بنابراین توحق نداشتی نفت را که حق همه مردم است خودسرانه انفاق کنی.

اشکال جریان های تکفیری همین است که کار خود را درست می دانند. فکر نکنید اینها فقط جریان های سیاسی هستند، بلکه جریان های فکری هم هستند. چگونه آن قدر روی فکر جوان شانزده ساله کار می شود که قبل از انفجار از خودش فیلم می گیرد و می گوید می خواهم به بهشت بروم ؟ با کشتن زن و بچه بی گناه مردم؟ این ها توجیه است. توجیه یعنی آبرودادن به کار زشت.

ص: 198


1- کهف، 103 - 104.

2- وسائل الشیعه، ج 9، ص 466؛ بحارالانوار، ج 7، ص 238؛ مجموعه ورام، ج 2، ص 96.

اقسام توجیه

1.توجيه اعتقادی

اشاره

اولین قسم از اقسام توجیه ، توجيه اعتقادی است.

خطرناک ترین نوع توجيه همین است. قرآن می فرماید:

« وَ قالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لوشاء اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ » (1)

مشرکان گفتند: اگر خدا می خواست، نه ماونه پدران ما، غير او را پرستش نمی کردیم.

اگر خدا می خواست ما بت نمی پرستیدیم. در جامعه خودمان نیز همین مسائل را می بینیم.

تیم پزشکی کوتاهی می کند و بیمار در بیمارستان می میرد اما کسی که مسئول است می گوید: تقديرهمین بود!

اجل مسمی و اجل معلق

قرآن می فرماید: اجل دو نوع است: هرکسی یک اجل مسمی دارد و یک اجل معلق. (2) اجل مسمی، مرگ تغییرناپذیر است؛ یعنی همان تاریخی که خدا تعيين کرده. اما اجل معلق، مرگی است که به امور مختلفی بستگی دارد. امکان دارد انسان در رانندگی اشتباه کند و با این که اجل مسمایش در هفتاد سالگی بود، اجل معلقش سر برسد و در بیست سالگی بمیرد.

امام صادق (علیه السلام) فرمود: آن قدری که مردم براثر گناه می میرند بر اثر مرگ

ص: 199


1- نحل، 35.

2- « هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ طِينٍ ثُمَّ قَضى أَجَلاً وَ أَجَلُ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ » : او کسی است که شما را از گل آفرید؛ سپس مدتی مقرر داشت (تا انسان تکامل یابد)؛ و اجل حتمی نزد اوست (و فقط او از آن آگاه است). با این همه، شما (مشرکان در توحید و یگانگی و قدرت او،) تردید میکنید! (انعام، 2).

طبیعی نمی میرند. (1)

تمثيل

جوانی درباره همین موضوع از من سؤال کرد. گفتم: برای شما یک مثالی می زنم: شما چراغی دارید که یک لیتر نفت در آن است و می تواند 24 ساعت روشن باشد. اگر این چراغ 24 ساعت روشن بود به طور طبیعی خاموش می شود و بیش از این نمی تواند روشن بماند؛ چون نفتش تمام شده است.

اما اگر فقط نیم ساعت روشن بود و شما به آن فوت کردی، بازهم خاموش می شود درحالی که هنوز از ظرفیتش استفاده نشده و نفت دارد.

کسی که مرگ خود را با قطع رحم یا مراجعه نکردن به پزشک جلو می اندازد، داستانش قصه همان فوت کردن چراغ است. در هر دو مثال چراغ خاموش شد. اما یکی با فوت کردن و دیگری با استفاده از ظرفیت طبیعی

متهم کردن خدا!

بعضی ها کوتاهی خودشان در مسائل مختلف را به خدا نسبت می دهند.

ابن زیاد ملعون، پسر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را به شهادت رسانده، مست لايعقل کنار سر مقدس اباعبدالله (علیه السلام) نشسته و می گوید: خدا خواست ما پیروز باشیم.

« الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فضحکم وَ قَتَلَكُمْ وَ أکذب أحدوشتکم .»؛ (2)

سپاس خدای را که شما را رسوا کرد و دروغتان را آشکار نمود .

به امام سجاد (علیه السلام) هم گفت: خدا برادرت علی را در کربلا کشت! امام

ص: 200


1- « قَالَ الصَّادِقُ (علیه السلام) تعیش النَّاسِ بإحسانهم أَكْثَرَ مِمَّا یعیشون بأعمارهم وَ يَمُوتُونَ بِذُنُوبِهِمْ أکثر مِمَّا يَمُوتُونَ بِآجَالِهِمْ »، (بحارالانوار، ج 5، ص140؛ الدعوات للراوندی، ص 291).

2- بحارالانوار، ج 45، ص 115؛ اللهوف، ص 160؛ عوام العلوم و المعارف، ج 17، ص 383.

سجاد (علیه السلام) فرمود: برادر مرا شما به شهادت رساندید. (1) یزید به زینب کبری علیها السلام نیز گفت: دیدید خدا با شما چه کرد؟ (2)

اما مگر خدا راضی است زینب اسیر شود؟ بعضی ها می خواهند کوتاهی ها و ظلم ها را توجیه کنند. بیشتر هم افرادی دنبال این توجيهات هستند که می خواهند از مسئولیت فرار کنند.

2. توجیه اقتصادی

اشاره

دومین قسم از اقسام توجیه، توجیه اقتصادی است.

شخص خمس نمیدهد و می گوید به دولت مالیات دادم. اما چه ربطی بین این دو است ؟

هدیه ای رشوه نما

اشعث بن قيس شبانه به در خانه امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمد و گفت: هدیه ای خدمت شما آورده ام. حلوای خوش عطر زعفرانی آورده بود. آقا فرمود: این چیست ؟ زکات است یا صدقه ؟ گفت: هیچ کدام؛ هدیه است.

آقا فهمیدند او چشم داشتی دارد. فرمود: برو! اگر می خواهی علی را با این چیزها فریب بدهی، امکان ندارد. على آن کسی است که اگر اقالیم هفت گانه را به او بدهند حاضر نیست دانه را از دهان مورچه بیرون بکشد. (3) عنوان رشوه را عوض نکنید. وقتی فریب کاری های مالی همه گیر شود، برکت از زندگی می رود .

3. توجيه اجتماعی

سومین قسم از اقسام توجیه، توجیه اجتماعی است.

ص: 201


1- الارشاد، ج 2، ص 116؛ کشف الغمه، ج 2، ص 66؛ اللهوف، ص 162.

2- بحارالانوار، ج 45، ص 115؛ اللهوف، ص 160، عوام العلوم والمعارف، ج 17، ص 383.

3- مستدرک الوسائل، ج 7، ص 120؛ بحارالانوار، ج 1، ص 162؛ نهج البلاغه، خطبه 224.

بعضی ها ورد زبانشان این است: مردم این طور می گویند، جامعه این طور می پسندد. افرادی که به اسم همراهی با جامعه و عرف کار خود را توجیه می کنند، بسیار در اشتباه اند.

من بارها گفته ام یکی از دلایل کاهش ازدواج، چشم و هم چشمی است.

بیشتر ماها یادمان هست که قدیم ترها هشتاد درصد عروسی ها در خانه انجام می شد؛ حالا همه می خواهند در تالارهای گران قیمت عروسی بگیرند. عروسی گرفتن در تالار اشکال ندارد، اما همه اقشار جامعه این توان را ندارند و مجبور می شوند مبالغ بسیار سنگینی هزینه کنند. سنت های غلطی که در جامعه رواج دارد توجیه اجتماعی است.

4. توجيه سياسی

اشاره

چهارمین قسم از اقسام توجیه ، توجیه سیاسی است.

می گویند: ما می خواهیم رأی بیاوریم، پس اگر دروغ بگوییم عیب ندارد. می خواهیم در مناظره پیروز شویم؛ پس تهمت زدن اشکال ندارد. ما کشور اسلامی هستیم و قانون اساسی ما قرآن است؛ بنابراین در انتخابات، مناظره ها و مسایل سیاسی باید صداقت داشته باشیم.

هارون الرشيد وتوجيه سياسی

هارون الرشید موسی بن جعفر (علیه السلام) را دستگیر کرد و در کنار قبر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) خطاب کرد: پسرعمو! من از شما عذر می خواهم. چون فرزند شما در جامعه تفرقه ایجاد می کند باید مدتی به زندان برود. این همان توجیه گری در مسائل سیاسی است.

مرحوم شهید مدرس می فرمود: سیاست باید عین دیانت باشد و مبنای دینی داشته باشد. سیاست درست، آن سیاستی است که قرآن کریم و روایات بر

ص: 202

اساس صدق بنیان گذاشته اند.

5.توجيه روانی

پنجمین قسم از اقسام توجیه، توجیه روانی است.

بعضی ها گناه خودشان را با بهانه های روحی و روانی خودساخته توجيه می کنند. مثلا: آبروی طرف را می ریزد، بعد می گوید: مزاح بود. یا می گوید: غیبتش نباشد و بعد شروع می کند به غیبت کردن. آیت الله مظاهری می گفت: عین نجاست را زیر شیر آب بگیر؛ مگرپاک می شود؟ نه، نمی شود.

6.توجيه نظامی

ششمین قسم از اقسام توجیه، توجيه نظامی است.

به جبهه نمی آید و می گوید: خانه های ما حفاظ ندارد. به جنگ تبوک نمی آید و می گوید: دختران رومی مرا گول می زنند. باید یاد بگیریم که وقتی گناه کردیم آن را بپذیریم. مثلا بگوییم: خدایا ! من گناه کردم ولی تو مرا ببخش. توجيه گناه از اصل گناه بدتر است و به تعبیر قرآن، انسان را به سوی بدترین زیانها می برد. (1)

ص: 203


1- احزاب، 12-16.

ص: 204

عهد بستن با خدا

اشاره

قَالَ اللَّهُ تبارک وَ تَعَالَى :

« وَ لَقَدْ كانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا يُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَ كانَ عَهْدُ اللَّهِ مسؤولا * قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلاً * قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يعصمکم مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بکم سُوءاً أَوْ أَرادَ بکم رَحْمَةً وَ لا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ ولیا وَ لا نَصِيراً » (1)

در حالی که آنان قبل از این با خدا عهد کرده بودند که پشت به دشمن نکنند؛ و عهد الهی مورد سؤال قرار خواهد گرفت (و در برابر آن مسؤولند). بگو: « اگر از مرگ یا کشته شدن فرار کنید، سودی به حال شما نخواهد داشت؛ و در آن هنگام جز بهره کمی از زندگانی نخواهید گرفت» بگو: «چه کسی می تواند شما را در برابر اراده خدا حفظ کند اگر او بدی یا رحمتی را برای شما اراده کند ؟!» و آنها جز خدا هیچ سرپرست و یاوری برای خود نخواهند یافت.

ص: 205


1- احزاب، 15-17.

مقدمه

قرآن در آیه پانزدهم سوره احزاب می فرماید: شما با خدا پیمان و عهد بستید و تعهد کردید که نگریزید و از دین دفاع کنید. مسلمانان قبل از نبرد خندق یا بعد از جنگ احد خدمت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آمدند و گفتند: اگر جنگی پیش بیاید ماتا پای جانمان می ایستیم.

بعضی ها گفته اند: منظور از آن، عهد و پیمانی است که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در هنگام ورود به مدینه از مردم گرفت که شما باید از دین دفاع کنید.

انقلابی بودن و مقابل دشمن ایستادن هزینه دارد. هر کسی بخواهد از دین و انقلاب استفاده کنند باید هزینه اش را بپردازد. مگر خود ما برای این انقلاب کم شهید دادیم و مال و سرمایه از دست دادیم؟

تعهد دادن به خدا

قرآن می فرماید:

« وَ لَقَدْ كانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا يُؤْلُونَ الأدبا وَانٍ عَهْدَ اللَّهِ مسؤولا »(1)

در حالی که آنان قبل از این با خدا عهد کرده بودند که پشت به دشمن نکنند؛ و عهد الهی مورد سؤال قرار خواهد گرفت و در برابر آن مسئولند)

شما با خدا پیمان بستید و قول دادید به خدا و پیامبر پشتنکنید. اگر کسی به خدا قول داد باید پایش بایستد. فردای قیامت از عهد و پیمان سؤال می شود.

وفای به عهد، از صفات مؤمن

در چندین جای قرآن ، وفای به عهد و پیمان از صفات مؤمن شمرده شده است، مخصوصا عهد با خدا. یکی از آن جاها در سوره احزاب است:

ص: 206


1- احزاب، 15.

« مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالُ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلًا » (1)

در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند و در راه او شربت شهادت نوشیدند، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و

پیمان خود ندادند.

بعضی از مؤمنان راست می گویند؛ وقتی با خدا پیمان می بندند پای آن می ایستند. امام حسین (علیه السلام) وقتی در روز عاشورا بالای سرشهدا می آمد این آیه را می خواند. حضرت می خواست بفرماید: شما کسانی هستید که به عهدتان وفادار ماندید. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: حمزه، جعفر و من از مصداق های این آیه هستیم. ما کسانی بودیم که پای پیمان با پیامبر تا ایستادیم. (2)

قرآن در جای دیگر می فرماید:

ص: 207


1- احزاب، 23.

2- « قَالَ عَلِيُّ (علیه السلام) کنت عَاهَدْتَ اللَّهَ عزوجل وَ رَسُولَهُ (صلی الله علیه وآله وسلم) أَنَا وَ عَمِّي حَمْزَةُ وَ أَخِي جَعْفَرُ وَ ابْنُ عَمِّي عُبَيْدَةُ بْنُ الْحَارِثِ عَلَى أَمْرٍ وَفَيْنَا بِهِ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ فَتُقَدِّمُنِي أَصْحَابِي وَ خَلَفَتِ بَعْدِهِمْ لَمَّا أَرَادَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ فِينَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالُ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ حَمْزَةَ وَ جَعْفَرٍ وَ عَبِيدِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلًا فَأَنَا الْمُنْتَظَرُ وَ مَا بَدَّلْتَ تَبْدِيلاً »؛ حضرت على (علیه السلام) فرمود: من و عمویم حمزه و جعفر و پسرعمویم عبيدة بن حارث، عهدی با خدا و رسولش بستیم که به آن وفا کردیم. یاران من پیش از من رفتند و من بنابر اراده ی خدا پس از آنان برجای ماندم. پس خدای سبحان درباره ی ما نازل فرمود: « در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند و در راه او شربت شهادت نوشیدند)» یعنی حمزه و جعفر و عبيده، « و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند». پس من همان کسی هستم که انتظار می کشم و چیزی را جایگزین نساختم. (الاختصاص، ص 174؛ تفسیر صافی، ج 4، ص 181؛ بحارالانوار، ج 64، ص 190).

« وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ » (1)

و آنها که امانتها و عهد خود را رعایت می کنند.

مؤمن امانت دار است، پیمان شکن نیست.

وفای به عهد، نشانه درست کاری

مسلمانان در ابتدا رو به بیت المقدس نماز می خواندند. بعد از گذشت پانزده سال از بعثت، دستور آمد قبله به طرف کعبه شود. منافقین و افرادی که همیشه شبهه و تردید ایجاد می کنند، گفتند: مسیحی ها رو به مشرق می ایستند و عبادت می کنند؛ یهودی ها هم رو به مغرب می ایستند و عبادت می کنند؛ شما مسلمانان جایی وسط این دوتا پیدا کردید؟! چون کعبه در سمت جنوب مدینه می شد، یعنی بین مغرب و مشرق. حرفشان این بود که بالاخره خدا کجاست؟ چطور است که یک عده به طرف مشرق می ایستند و خدا را می خوانند، یک عده هم به طرف مغرب می ایستند و شما بین این دو هستید؟ پس معلوم می شود خدا همه جا نیست. آنها چنین اشکالاتی مطرح می کردند.

آیه نازل شد که مشرق و مغرب ملاک نیست، خدا همه جا هست. نیکی و خوبی به این نیست که بحث کنید مغرب قبله است یا مشرق. مدتی بیت المقدس قبله بود و حالا مکه قبله شد. مگر خدا در بیت المقدس یا کعبه است؟

خدا در قرآن فرمود: پیامبر! خدا نه در مغرب است، نه در مشرق ونه جنوب. اصلا این بحث ها مهم نیست. این ها نیکی و درست کاری نیست. بلکه خوبی ونیکی شش چیز است که اگر کسی آنها را داشته باشد درست کار و نیکوکار

ص: 208


1- مؤمنون ، 32.

خواهد بود.

« لَيْسَ الْبِرَّ انَّ تَوَلَّوْا وجوهکم قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ واتى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ السَّائِلِينَ فِي الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وآتی الزَّكاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ » (1)

نیکی، (تنها) این نیست که به هنگام نماز، روي خود را به سوی مشرق و (یا) مغرب کنید؛ (و تمام گفتگوی شما، در باره قبله و تغییر آن باشد؛ و همه وقت خود را مصروف آن سازید؛ بلکه نیکی (و نیکوکار) کسی است که به خدا، و روز رستاخیز، و فرشتگان، و کتاب (آسمانی)، و پیامبران ، ایمان آورده؛ و مال (خود) را، با همه علاقه ای که به آن دارد، به خویشاوندان و يتیمان و مسکینان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان، انفاق میکند؛ نماز را برپا می دارد و زکات را می پردازد؛ و (همچنین) کسانی که به عهد خود به هنگامی که عهد بستند- وفا می کنند؛ و در برابر محرومیتها و بیماریها و در میدان جنگ، استقامت به خرج می دهند: اینها کسانی هستند که راست می گویند؛ و (گفتارشان با اعتقادشان هماهنگ است؛) و اینها هستند پرهیزکاران!

این مهم نیست که شما رو به مشرق باشید یا مغرب؛ نیکی شش چیز است که یکی از آنها وفای به عهد می باشد. انسان های درست کار، به عهد و پیمانشان وفادار هستند. شما بحث می کنید بیت المقدس قبله است یا کعبه ؟ این که مهم نیست؛ بروید این شش صفت را به دست بیاورید تا اهل بهشت و

ص: 209


1- بقره، 177.

نیکی باشید.

خدا در قرآن می فرماید: شما به عهد من عمل کنید؛ من هم به عهد شما عمل می کنم:

« وَ أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بعهدکم » (1)

و به پیمانی که با من بسته اید وفا کنید، تا من نیز به پیمان شما وفا کنم.

شما به آن قولی که به من دادید وفا کنید؛ من هم به قولی که به شما دادم وفا می کنم. من قول دادم اگر تو توبه کنی من هم می بخشم، اگرتو دعا کنی من هم اجابت می کنم، تواز من یاد کنی من هم یادت می کنم، اگر شکر کنی نعمتت را افزایش می دهم، اگر به من توکل کنی زندگی ات را کفایت می کنم.

انواع پیمان با خدا

اشاره

عمل کردن به پیمان با خدا خیلی مهم است و این پیمان با خدا چهار نوع دارد:

1. عهد اعتقادی

اولین نوع پیمان با خدا عهد اعتقادی است. وقتی می گوییم: « لا إِلهَ الَّا اللَّهُ » ، دیگر نباید هوا و هوس برما حاکم باشد. وقتی می گوییم: « لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ الَّا بِاللَّهِ » ، باید تمام تکیه مان بر خدا باشد. عهدی که فطرت پاک ما با خدا دارد این است که شرک نورزیم، عقیده مان برنگردد و سالم بماند.

قبل از این که پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) ظهور کند، یهودیان به مردم می گفتند: رسول الله می آید و ما با او خواهیم بود. مانند ما شیعیان که درباره امام زمان (علیه السلام) صحبت می کنیم و همه منتظر هستیم. فرض کنید امام زمان (علیه السلام) بیاید و

ص: 210


1- بقره، 40.

همان ها که منتظر ظهورش بودند، وقتی ببینند اوضاعشان به هم خورد بگویند آن شخصی که ما می گفتیم، این نیست. یهودیان سال ها از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) تبلیغ می کردند ولی زمانی که پیامبر آمد گفتند: این او نیست.

قرآن می گوید: خودشان می دانند همین است. آنها پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را مانند فرزندان خودشان کاملا می شناختند اما او را انکار می کردند. (1) عهد اعتقادی این است که انسان پای عقیده اش بایستد.

2. عهد عبادی

اشاره

دومین نوع پیمانی با خدا، عهد عبادی است.

قرآن می فرماید:

« الم أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ » (2)

آیا با شما عهد نکردم ای فرزندان آدم که شیطان را نپرستید، که او برای شما دشمن آشکاری است؟!

ای آدمیزاد! مگر به تو نگفتیم دنبال شیطان نرو؟ وقتی شهادتین را گفتی، یعنی فقط دنبال خدا می روم . عهد عبادی این است که انسان خدا را عبادت کند و عبادت را فقط برای خدا انجام بدهد.

داستان ثعلبه

ثعلبه انصاری شخصی فقیر ولی مؤمن بود.

ص: 211


1- « الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهْمُ يَعْلَمُونَ » کسانی که کتاب آسمانی به آنان داده ایم ، او پیامبر را همچون فرزندان خود می شناسند؛ (ولی) جمعی از آنان، حق را آگاهانه کتمان می کنند .(بقره، 146).

2- یس، 60.

هرچه از خدا می خواهید اول ظرفیتش را بخواهید.

ثعلبه زندگی آرامی داشت اما مدام نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می آمد و می گفت: یا رسول الله ! دعا کنید وضعم خوب شود. حضرت می فرمود: همین وضعی که داری کافی است. امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به دخترش بعضی ها گفته اند زینب کبری یا ام كلثوم - فرمود: دخترم ! جبرئیل کلید تمام گنج های دنیا را نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آورد و گفت: اینها کلید گنج های عالم است. اگر این کلیدها را بگیری و از گنج های دنیا استفاده کنی هیچ چیز از مقام تو در قیامت کم نمی شود . پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: بعد از این چه میشود؟ جبرئیل گفت: بعد از آن باید از دنیا بروی. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: من برای 50-60 سال زندگی، گنج نمی خواهم.

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) برای ثعلبه دعا کرد و اتفاقا پسرعموی ثعلبه مرد و ثروتش به او رسید. البته رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) قبل از این که برایش دعا کنند از او تعهد گرفت و فرمود: مبادا در عبادتت کوتاهی کنی. گفت: چشم ! اما وقتی میراث پسر عمویش را دریافت کرد ثروتش زیاد شد و برای اداره گاو و گوسفندهای فراوانی که دارا شده بود به خارج از مدينه رفت. ثعلبه دیگر فرصت نداشت به نماز جماعت بیاید. گاهی برای نماز جمعه می آمد و این اواخر دیگر حتی به نماز جمعه هم نمی توانست بیاید. فقط گاهی احوال پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را می پرسید. سرانجام حكم زکات آمد.

آدمی که شتر و گوسفند و طلا و خرما و جو و گندم دارد باید زکات بدهد.

مأموران زکات نزد ثعلبه هم رفتند. اما او گفت: زکات دیگر چیست؟ گفتند: دستور خداست. گفت: من برای این ثروت زحمت فراوان کشیده ام. بالأخره زکات نداد. در تاریخ آمده مقدار زیادی از پول هایش خرج ساخت مسجد ضرار

ص: 212

شد و در نهایت کافر از دنیا رفت. (1) ثعلبه عهد عبادی خود را انجام نداد.

3. عهد گفتاری

اشاره

سومین نوع پیمان با خدا، عهد گفتاری است. مثلا می گوییم: خدایا ! نذر می کنم فلان کار را انجام بدهم. انسان باید به این گفتارش عمل کند، نباید بد قولی کند؛ مخصوصا اگر صیغه نذر بخواند. در صورتی که صیغه نذر بخواند و به آن عمل نکند باید کفاره بدهد.

انس و وفای به عهد

یکی از مسلمانان به نام أنس بن نفر، دیرهنگام به جنگ بدر رسید. وقتی خدمت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آمد دید جنگ تمام شده است. گفت: یا رسول الله ! من همین جا تعهد میدهم در جنگ بعدی اولین نفر باشم. جنگ بعدی جنگ احد بود. خدمت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) آمد و گفت: من قول دادم و اکنون می خواهم مبارزه کنم. ایشان از شهدای جنگ احد است. (2)

قرآن کریم می فرماید:

« مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالُ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ » (3)

در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده اند.

بعضی ها وقتی در ماجرایی گرفتار می شوند عهدهایی می بندند، اما بعد فراموشش می کنند.

ص: 213


1- بحارالانوار، ج 22، ص 40؛ الحياة، ج 5، ص 712.

2- پیغمبر و یاران، ج 1، ص 334.

3- احزاب، 23.

4. عهد امامت

اشاره

چهارمین پیمان با خدا، عهد امامت است. قران می فرماید:

« لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ » (1)

پیمان من، به ستمکاران نمی رسد.

این عهد، عهد امامت است. به حضرت ابراهیم (علیه السلام) وحی شد: توامام شدی. او اول نبی شد، بعد امام . مقام امامت از نبوت بالاتر است. رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) هم نبی بود و هم امام؛ ابراهیم نیز همین طور. وقتی وحی آمد ما تو را امام قرار دادیم حضرت ابراهیم عرض کرد: خدایا! ذرية من هم امام می شوند؟ خدا فرمود:

« لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ » (2)

پیمان من، به ستمکاران نمی رسد.

دعای عهد که در مفاتیح آمده، پیمان ما با امام است؛ اما امکان دارد امام، عهد کسی را نپذیرد. وقتی ابن ملجم آمد با امیرالمؤمنین (علیه السلام) بیعت کند حضرت دوبار او را برگرداند و در دفعه سوم با او دست داد. سرآخر فرمود: به خدا قسم تو مرا می کشی! (3)

ص: 214


1- بقره، 124.

2- « وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ »: (به خاطر آورید) هنگامی که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونی آزمود. و او به خوبی از عهده این آزمایشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تورا امام و پیشوای مردم قرار دادم!» ابراهیم عرض کرد: «از دودمان من (نیزامامانی قرار بده !) » خداوند فرمود: «پیمان من، به ستمکاران نمی رسد! (و تنها آن دسته از فرزندان توکه پاك و معصوم باشند، شایسته این مقامند). (بقره، 124).

3- شرح الاخبار، ج 2، ص 445؛ ارشاد مفید، ج 1، ص 11؛ روضة الواعظین، ج 1، ص 132.

على بن يقطين

علی بن یقطین از شیعیان ممتاز بود ولی با رعایت تقیه، در دربار هارون الرشيد مقام وزارت داشت. امام کاظم (علیه السلام) از او پیمان گرفت و فرمود: من به تو قول می دهم که دستگیر نشوی و به زندان نیفتی. توهم به من قول بده کار شیعه ها را راه بیندازی.

علی بن یقطین هم به تعهدش عمل می کرد. اما روزی ابراهیم جمال مشکلی داشت و نزد علی بن یقطین آمد. راهش ندادند؛ سه روز او را راه ندادند. او هم به کوفه برگشت. همان سال علی بن یقطین به مدینه آمد و به خانه امام کاظم (علیه السلام) مراجعه کرد. آقا او را راه نداد.

قابل توجه مسئولان محترم! کار مردم را راه بیندازید و با آنها ملاقات عمومی داشته باشید.

چووا نمی کنی گرهی خود گره مشو *** ابرو گشاده باش چودستت گشاده نیست (1)

حتی اگر کاری از دستتان برنمی آید، برخوردتان با مردم خوب باشد. شما می توانید مردم را به انقلاب بدبین یا خوشبین کنید؛ نقش شما کلیدی است.

امام کاظم (علیه السلام) ابن یقطین را راه نداد. او ناراحت شد و گریه کرد. آقا فرمود: برادرت را راه ندادی، ما هم راهت نمی دهیم. گفت: چه کنم؟ امام (علیه السلام) فرمود: به کوفه برو و رضایت او را جلب کن. گفت: مدینه کجا، کوفه کجا؟ من هم وزیر هستم؛ اگر مرا دستگیر کنند بیچاره خواهم شد. حضرت فرمود: تو اراده کن بروی ، من راه را برایت هموار می کنم.

ابن يقطين با معجزه امام، با طی الارض به کوفه رسید. خودش می گوید:

ص: 215


1- صائب تبریزی .

ناگهان دیدم در کوفه و بر در خانه ابراهیم جمال هستم. ابراهیم جمال تعجب کرد و پرسید: چه خبر شده؟ گفت: آقایم راهم نداده است؛ از من راضی شو. گفت: من راضی هستم. علی بن یقطین گفت: این طور نمی شود. من در کوچه میخوابم و صورتم را روی خاک می گذارم، توکف پایت را روی صورت من بگذار و بگو: از تو گذشتم. ابن یقطین در کوچه خوابید و ابراهیم جمال درخواستش را اجرا کرد. پس از آن بود که امام کاظم (علیه السلام) ابن يقطين را به حضور پذیرفت. (1)

چكيده دين

از امام سجاد (علیه السلام) سؤال شد: خلاصه دین چیست؟ فرمود: سه چیز:

« قَوْلُ الْحَقِّ وَ الْحُكْمُ بِالْعَدْلِ وَ الْوَفَاءُ بِالْعَهْدِ »؛ (2)

حق گویی و حکم عادلانه و وفای به عهد.

1- حق گفتن؛ پس حق گویی یعنی پذیرش توحید و نبوت، یعنی دفاع از ارزش ها.

2- حکم عادلانه؛

3- وفای به عهد. امام سجاد (علیه السلام) فرمود: عصاره و خلاصه دین در این سه عبارت آمده است.

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: نزدیک ترین شما به من در روز قیامت کسی است که این ویژگی ها در او بیشتر از دیگران باشد: راست بگوید، امانت دار باشد، وفای به عهد داشته باشد، خوش اخلاق باشد و رابطه اش با مردم صمیمی باشد. (3)

ص: 216


1- عيون المعجزات، ص 100؛ الثاقب في المناقب، ص 458؛ مدينة المعاجز، ج 6، ص 343.

2- خصال، ج 1، ص 113؛ اعلام الدين، ص 132؛ بحارالانوار، ج 72، ص 92.

3- « رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) أَقْرَبَكُمْ مِنِّي فِي الْمَوْقِفِ غَداً أَصْدَقُكُمْ حَدِيثاً وَ آداکم أَمَانَةٍ وَ أوفاكم بِالْعَهْدِ وَ أحسنکم خُلُقاً وَ أَقْرَبُكُمْ إِلَى النَّاسِ »؛ (الأمالي المفيد، ص 67؛ تحف العقول، ص 46، امالی طوسی، ص 229).

هم چنین فرمود: منافق سه علامت دارد: دروغ می گوید، خیانت می کند و بد عهدی می کند. (1)

قرآن می فرماید:

« وَ لَقَدْ كانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا يُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَ كانَ عَهْدُ اللَّهِ مسؤولا » (2)

(در حالی که) آنان قبل از این با خدا عهد کرده بودند که پشت به دشمن

نکنند؛ و عهد الهی مورد سؤال قرار خواهد گرفت (و در برابر آن مسئولند)! شما پیش از جنگ، به خدا - سپس به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) - قول دادید و گفتید: ما پشت نمی کنیم؛ پس چرا در هنگام جنگ هرکسی بهانه ای می آورد؟

آیه شانزدهم و هفدهم احزاب، حقیقتی را بیان می کند که در زمینه مرگ است. می فرماید: گریز از مرگ، بی فایده است. (3)

مگر کسی می تواند از مرگ فرار کند؟ فرض کنید در خندق شهيد شديد؛ شهادت که بهترین نوع مردن است . کجا می خواهید بروید؟ سرانجام که به نزد خدا برمی گردید.

ص: 217


1- « لِلْمُنَافِقِ ثَلَاثُ عَلَامَاتٍ إِذَا حَدَّثَ كَذَبَ وَ إِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ وَ إِذَا انتمن خَانَ»، (من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 361؛ قرب الاسناد، ص 28؛ تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 246).

2- احزاب، 15.

3- « قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرارُ إِنْ فرزتم بَيْنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلاً »؛ بگو: «اگر از مرگ یاکشته شدن فرار کنید، سودی به حال شما نخواهد داشت؛ و در آن هنگام جز بهره کمی از زندگانی نخواهید گرفت!» (احزاب،16).

ص: 218

مسلمانان ضعیف الايمان

اشاره

قَالَ اللَّهُ تبارک وَ تعالی :

« قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي یعصکم مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بکم رَحْمَةً وَ لا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ ولیا وَ لا نَصِيراً » (1)

بگو: «چه کسی می تواند شما را در برابر اراده خدا حفظ کند اگر او بدی یا رحمتی را برای شما اراده کند؟!» و آنها جز خدا هیچ سرپرست و یاوری برای خود نخواهند یافت.

مقدمه

حدود هفده آیه از سوره احزاب به نبرد خندق اختصاص دارد. یکی از شاخصه های مهم جنگ احزاب رشادت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و کشته شدن عمرو بن عبدود به دست آن حضرت است. آن حضرت همواره این قضیه را یکی از افتخارات خود برمی شمرد. حضور امیرالمؤمنین (علیه السلام) درسن بیست و پنج سالگی در این نبرد و مبارزه با سردار شجاع دشمن و به هلاکت

ص: 219


1- احزاب، 17.

رساندن او، به تعبیر پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) موجب عزت مسلمانان و ذلت و خواری کفار شد. (1)

خداوند در آیات نورانی سوره احزاب به مسائل حاشیه ای و ماجراهایی که در جنگ احزاب پیش آمد می پردازد. در این جنگ عده ای از مسلمانان فرار کردند. قرآن فرمود: فرار برایتان سودی ندارد. می خواهید از مرگ فرار کنید؟ کسی را از مرگ گریزی نیست.

قرآن کریم خطاب به مؤمنان ضعیف الايمان یا به منافقینی که دل مسلمانان را خالی می کردند می فرماید اگر خدا بخواهد به شما سود یا زیان برساند چه کسی مانع او می شود ؟! همه امور با اراده الهی انجام می گیرد. ای کسانی که از خندق فرار می کنید؟ آیا می خواهید جلوی اراده خدا بایستید؟ هرگز نمی توانید.

قدرت اراده خدا

اراده خدا فوق همه اراده هاست. قرآن می گوید:

« قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يعصمکم مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بکم سُوءاً أَوْ أَرادَ بکم رَحْمَةً وَ لا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ ولیا وَ لا نَصِيراً » (2)

بگو: «چه کسی می تواند شما را در برابر اراده خدا حفظ کند اگر او بدی یا رحمتی را برای شما اراده کند؟!» و آنها جز خدا هیچ سرپرست و یاوری

برای خود نخواهند یافت.

مشرکان مکه تلاش کردند پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را ترور کنند اما خدا پیامبرش را با تار عنکبوت حفظ کرد.

ص: 220


1- تفسیر نمونه، ج 17، ص 216 و225.

2- احزاب: 17.

فرعون با لشکریانش پشت سر موسی بن عمران راه افتاد تا او و یارانش را بکشد اما دریا شکافت و حضرت رد شد؛ قوم فرعون هم غرق شدند. (1)

مگر کسی توانست جلوی اراده الهی در شکافتن دریا یا سردشدن آتش بر إبراهيم (2) یا حفظ پیامبر با تار عنکبوت و یا نابودی قارون (3) وفرعون بایستد.

انسان وظیفه و تلاشش را باید انجام بدهد. ای پیامبر! بگو کیست که شما را

حفظ کند؟ کسی نمی تواند شما را در برابر خدا یاری کند.

اراده خدا بر عزت یا ذلت کسی

قرآن می فرماید:

« قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الملک تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرُ » (4)

بگو: «بارالها! مالك حكومت ها تویی؛ به هرکس بخواهی، حکومت

ص: 221


1- « فَاتَّبَعُوهُمْ مُشْرِقِينَ * فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ موسی أَنَا لمدرکون * قالَ كَلاَّ إِنَّ مَعِي رَبِّي سَيَهْدِينِ * فَأَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنِّي اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَكانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ * وأزلفتا ثَمَّ الْآخَرِينَ * وَ أَنْجَيْنا مُوسى وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعِينَ * ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ » : آنان به تعقیب بنی اسرائیل پرداختند، و به هنگام طلوع آفتاب به آنها رسیدند. هنگامی که دو گروه یکدیگر را دیدند، یاران موسی گفتند: «ما در چنگال فرعونیان گرفتار شدیم !» (موسی) گفت: «چنین نیست ! یقینا پروردگارم با من است، بزودی مرا هدایت خواهد کرد!» و بدنبال آن به موسی وحی کردیم: «عصایت را به دریا بزن» (عصایش را به دریا زد،) و دریا از هم شکافته شد، و هر بخشی همچون کوه عظیمی بود و در آنجا دیگران (لشكر فرعون) را نیز (به دریا) نزديك ساختیم! و موسی و تمام کسانی را که با او بودند نجات دادیم! سپس دیگران را غرق کردیم! (شعراء ، 60-66).

2- انبياء ، 69.

3- قصص، 81.

4- آل عمران، 26.

می بخشی؛ و از هر کس بخواهی، حکومت را می گیری؛ هرکس را بخواهی، عزت می دهی؛ و هرکه را بخواهی خوار میکنی. تمام خوبیها به دست

توست؛ تو بر هر چیزی قادری.

خدا بخواهد کسی را عزیز کند عزیز می کند ولو مردم بخواهند او را ذلیل کنند.

يوسف و برادرانش

برادران می خواستند يوسف (علیه السلام) را خوار سازند و از چشم پدر دور کنند. ده برادر دست به دست هم دادند و برادر کوچک شان را در چاه انداختند؛ ولی خدا میخواست یوسف (علیه السلام) سرشناس و عزیز شود.

خدا بخواهد کسی را زمین بزند زمین می زند ولو مردم بخواهند او را بالا ببرند. باید بدانیم اسباب عزت و ذلت در دست خودمان است.

بندگی خدا عامل عزیز شدن

شخصی به امام حسن (علیه السلام) عرض کرد: در توعظمت و بزرگ نمایی وجود دارد. آن حضرت فرمود: بلکه در من عزت وجود دارد. و این آیه را خواندند:

« وَ تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ » (1)

به هر کس بخواهی، حکومت می بخشی؛ و از هر کس بخواهی، حکومت را می گیری.

«تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ» یعنی کسی که زمینه ذلت را برای خودش فراهم کند، زیربار ظلم برود و از جهاد فرار کند یا گناه کند ذلیل می شود. کسی هم که بندگی خدا

ص: 222


1- آل عمران: 26.

کند و در راه خدا تلاش بورزد عزیز می شود. عبارت « فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً »؛ (1) حداقل سه بار در قرآن تکرار شده است. عزت و ذلت در دست خداست.

عظمت و اقتدار خدا

ده ویژگی از عظمت و اقتدار خدا در این دو آیه آمده است:

1. « قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمِلَلِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ »

بگو: «بارالها! مالك حكومتها تویی؛ به هرکس بخواهی، حکومت می بخشی.

فرمانروایی و حاکمیت را خدا به کسی می دهد که بخواهد. مفسرین در این آیه بحث کرده اند که آیا حکومت بنی امیه و بنی عباس هم به خواست خدا بود؟ علامه طباطبایی رحمة الله می فرماید: حتی فرمانروایی و حکومت باطل هم به اذن الهی است، اما باطل است. اگر خداوند حتی به ظالمين اجازه حکومت ندهد، آنها نمی توانند حکومت کنند. ایشان می گوید: این فرمانروایی هم فرمان روایی حق است و هم باطل. اگر امیرالمؤمنین (علیه السلام) حاکم است، از سوی خداست. اگر بنی امیه حاکم هستند، باز هم از سوی خداست؛ با این تفاوت که یکی حق است و دیگری باطل. همه امور به خدا برمی گردد.

در مقابل نظريه آن دسته از مفسرين و علامه طباطبایی، بعضی از مفسرين می گویند: منظور در این آیه ، فقط فرمانروایی حق است. روایت هم این منظور را تأیید می کند.

شخصی از امام صادق (علیه السلام) پرسید: « تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ » یعنی چه؟ فرمود:

ص: 223


1- نساء، 139.

یعنی فرمانروایی را به کسی می دهیم که مورد تأييد الهی است. (پس حکومت حق ماست) اما بنی امیه آن را از ما غصب کرده اند. (1)

2. « وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ »

و از هر کس بخواهی، حکومت را میگیری.

سلب کردن فرمان روایی نیز به دست خداست. از قارون و فرعون گرفت .

3. « وَ تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ »:

هرکس را بخواهی، عزت می دهی.

عزت در دست خداست. چطور رسول خدا و حضرت یوسف عزیز شدند؛ چطور امام خمینی رحمة الله عزیز شد. خواستند صدای ایشان را درنطفه خفه کنند و او را تبعید کردند. اما اگر الآن نام امام را در هر کجای دنیا ببرید مردم ایشان را می شناسند.

4. « وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ »

و هرکه را بخواهی خوار می کنی.

خدا بخواهد کسی را خوار کند کسی نمی تواند از خواری و خفت او مانع شود.

ص: 224


1- « عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ : قُلْتُ لَهُ قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الملک تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ أَلَيْسَ قَدْ آتِي اللَّهِ عزوجل - بَنِي أُمِيتَتْ الْمُلْكَ قَالَ لَيْسَ حَيْثُ تَذْهَبُ إِلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ عزوجل آتَانَا الْمُلْكَ وَ أَخَذَتْهُ بَنُو أُمِيتَتْ بِمَنْزِلَةِ الرَّجُلِ يَكُونُ لَهُ الثَّوْبُ فَيَأْخُذُهُ الاخر فلیس هؤللذي أَخَذَهُ »؛ عبدالاعلی مولی آل سام می گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: (خدا فرموده) «بگوای خدای دارای ملک ! تو می دهی ملک را به هر که می خواهی و می ستانی ملک را از هر که خواهی»؛ آیا خدای عزوجل نبود که ملک را به بنی امیه داد؟ فرمود: چنان نیست که تو خیال کرده ای. همانا خدای عزوجل ملک را به ما عطا فرمود و بنی امیه آن را به زور از ما گرفتند؛ مانند مردی که جامه ای دارد و دیگری می آید آن را (به غصب و زور، از او می گیرد. پس آن جامه از آن کسی نیست که به زور گرفته است. (الکافی، ج 8، ص 266).

5. « بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شي قدیر »

تمام خوبیها به دست توست؛ تو بر هر چیزی قادری.

تمام نیکی به دست خداست.

6 و 7. « تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَ تُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ »

شب را در روز داخل میکنی، و روز را در شب.

خداوند روز و شب را می گرداند.

8. « وَ تُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ »

و زنده را از مرده بیرون می آوری.

طبیعت در زمستان مرده است و با آمدن بهار، جان می گیرد.

9. « وَ تُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ »

و مرده را زنده.

مرده را نیز از درون زنده بیرون می آورد.

10. « وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ » (1)

و به هر کس بخواهی، بدون حساب، روزی می بخشی.

فضیلت رزمندگان

آیه هجدهم سوره احزاب داستانی دارد:

در جنگ احزاب ، حدود یک ماه مسلمانان در بیرون مدينه بودند و سختی کشیدند؛ زیرا می بایست مقابل حمله دشمن بایستند. یکی از همین روزها یکی - دو نفر از مسلمانان به داخل شهر آمدند تا به کارهایشان رسیدگی کنند. دیدند چند نفر سفره انداخته اند و سرگرم خوردن گوشت بریان و نان و شراب و عیش و

ص: 225


1- آل عمران، 26-27.

نوش هستند. یکی از آنها برادر این فرد بود که برای رسیدگی به کارهایش آمده بود. او به برادرش رو کرد و گفت: چراخودتان را معطل کرده اید؟! برگردید و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را تنها بگذارید. چرا خودتان را در این جنگ درگیر کردید؟ آنان علاوه بر این که به جنگ نیامده بودند مانع از آمدن و مبارزه بقیه هم می شدند.

این آقا می گوید: وقتی به اردوگاه مسلمانان برگشتم به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) گفتم: برادرم این طور گفت. در این هنگام آیه نازل شد: (1)

« قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنکُمْ وَ الْقائِلِينَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنا وَ لَا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا» (2)

خداوند کسانی که مردم را از جنگ باز می داشتند و کسانی را که به برادران خود می گفتند: «بسوی ما بیایید (و خود را از معرکه بیرون کشید)» بخوبی می شناسد؛ و آنها (مردمی ضعیفند و) جز اندکی پیکار نمیکنند.

کسانی بودند که به رزمنده ها می گفتند: منصرف بشوید. نزد ما بیایید و

بخورید و بیاشامید؛ جنگ و جهاد را رها کنید. این افراد نه فقط در جنگ حضور نداشتند بلکه مانع حضور دیگران هم می شدند.

جهاد و جنگ و مبارزه با دشمن یکی از مهم ترین اصول دینی است. اصل اسلام بر شروع جنگ نیست اما اگر دشمن حمله کرد باید مقابلش ایستاد.

یکی از افتخارات امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) این است که بیشترین سابقه جهاد را در تاریخ اسلام دارد و تقریبا در همه جنگ های پیامبر - به جز چند مورد، مثل: جنگ موته و تبوک - حاضر بود و جنگید.

در زمان خلیفه دوم شخصی آمده بود به او سهمیه بیت المال بدهند. خليفة

ص: 226


1- تفسیر نمونه، ج 17، ص 234.

2- احزاب، 18،

دوم به او مقدار بیشتری داد. یکی از حاضران اعتراض کرد و گفت: چرا به او بیشتر می دهی؟ گفت: روزی که در احد خیلی ها فرار کردند این مرد ایستاده بود و شجاعانه می جنگید.

اصلا کسانی که در جنگ بدر و احد حضور داشتند در بین مسلمانان از

جایگاهی ویژه برخوردار بودند و به آنها «بدرون» و «احديون» گفته می شد. قرآن کریم هم مجاهدان را بالاتر از خانه نشینان می داند:

« وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ عَلَى الْقاعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً » (1)

خداوند وعده پاداش نيك داده، و مجاهدان را بر قاعدان، با پاداش عظیمی برتری بخشیده است.

آیه هجدهم احزاب نیز آنهایی که مردم را از جهاد باز می داشتند مذمت می کند.

ارزش جهاد و مجاهد

این داستان را بخوانید تا متوجه شوید جهاد چقدر مهم است. در قرآن سوره ای به نام عادیات است که در جزء سی ام قرار دارد. این سوره چنين آغاز می شود:

« وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً * فَالْمُورِياتِ قَدْحاً » (2)

سوگند به اسبان دونده (مجاهدان) در حالی که نفس زنان به پیش می رفتند، و سوگند به افروزندگان جرقه آتش (در برخورد سمهایشان با سنگهای بیابان).

ص: 227


1- نساء، 95.

2- عاديات، 2-1

ماجرا از این قرار بود که به پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) خبر دادند دوازده هزار نفر در بیابانی به نام وادی یابس گرد آمدند و با هم هم پیمان شدند پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را به شهادت برسانند و مسلمانان را قلع و قمع کنند تا اسلام به کلی از بین برود. مؤمن نباید بنشیند تا به او حمله کنند. در واقع فتنه را باید در نطفه خلفه کرد. وقتی به پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) گفتند روم قصد حمله دارد، حضرت با مسلمانان هفتصد کیلومتر تا مرز تبوک رفت.

در این ماجرا هم زمانی که پیامبر شنید دوازده هزار نفر با هم تعهد بسته اند بیایند اسلام را از بین ببرند، بلافاصله گروهی از اصحاب را فرستاد و فرمود: بروید با آنها مذاکره کنید. اگر قبول می کنند برگردند، ما با آنها کاری نداریم. رفتند با آنها مذاکره کردند و برگشتند گفتند: یا رسول الله ! اینها مصمم هستند و اسلحه و نیروی فراوانی دارند. همین روزها به مدینه حمله می کنند. این جریان مربوط به سال هشتم هجری یعنی سه سال بعد از جنگ خندق است. پیامبر تلاش اميرالمؤمنین (علیه السلام) را خواستند و فرمودند: علی جان ! نیرو جمع کن و برو. امیرالمؤمنین (علیه السلام) به طرف وادی یابس رفتند. اول با آنها گفت وگو کردند و فرمودند: یا اسلام را بپذیرید یا برگردید و بروید.

بارها گفتیم بنای اسلام بر جنگ نیست.

در جنگ صفین به آقا می گفتند: شروع کن. می فرمود: من شروع کننده نیستم.

در کربلا هم اولین تیر را عمرسعد به سمت خیمه های ابی عبدالله (علیه السلام) انداخت.

امیرالمؤمنین (علیه السلام) دیدند صحبت کردن با دشمن بی فایده است؛ به ناچار وارد جنگ شدند. به این جنگ ذات السلاسل می گویند؛ چون اسیرها را با زنجیر

ص: 228

وسلسله وار به هم بسته بودند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در میدان جنگ بود که نیمه شب این سوره بر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نازل شد:

« والعادیات ضَبْحاً * فَالْمُورِياتِ قَدْحاً * فَالْمُغِيراتِ صُبْحاً »

سوگند به اسبان دونده (مجاهدان) در حالی که نفس زنان به پیش می رفتند، و سوگند به افروزندگان جرقه آتش (در برخورد سمهایشان با سنگهای بیابان)، و سوگند به هجوم آوران سپیده دم .

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) برای نماز صبح به مسجد آمد و بعد از سوره حمد این سوره را خواند. مسلمانها بعد از نماز به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) گفتند: این سوره جدید است؟

فرمود: آری، دیشب برمن نازل شد. خدا در این سوره سه قسم خورده است: 1- قسم به اسب هایی که در میدان جنگ نفس نفس زدند، 2- قسم به اسب هایی که وقتی حرکت کردند زیرپایشان جرقه زد. وقتی اسب سریع می دود نعلش باسنگ برخورد می کند و جرقه می زند. این معنای «موريات» است. 3- قسم به سواره های شجاعی که روی اسب نشستند و با دشمن جنگیدند.

این سه قسم درباره رزمنده های نبرد ذات السلاسل نازل شده واین سوره ، از سوره هایی است که جزء افتخارات امیرالمؤمنین (علیه السلام) به شمار می رود. هنوز حضرت از نبرد ذات السلاسل برنگشته بود که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) از پیروزی لشکر اسلام خبر داد. در بعضی از نقل ها آمده پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) کیلومترها از مدينه بیرون آمد و به استقبال امیرالمؤمنین (علیه السلام) رفت و ایشان را در آغوش رفت. (1)

خدا به نفس اسب ها و جرقه سم اسب ها و سواره های میدان نبرد قسم خورده است که آنها شجاعانه جنگیدند اما در سوره احزاب شکوه می کند و می فرماید: برخی مسلمانان به رزمنده ها می گفتند: برگردید و نجنگید.

ص: 229


1- تفسیر نمونه، ج 27، ص 239.

ویژگی های افراد ضعیف الايمان

اشاره

خداوند در آیه نوزدهم سوره احزاب چند ویژگی افراد ضعیف را که مانع جهاد می شدند، بیان می کند و می فرماید:

1 .بخل

اولین ویژگی های افراد ضعیف الایمان، بخل است. قرآن می فرماید:

« أَشِحَّةً علیکم »

آنها در همه چیز نسبت به شما بخیلند.

آنها بخیل بودند. بخل که همیشه بخل مالی نیست، بلکه انواع سه گانه ای دارد: مالی، جانی و فکری. بعضی ها می توانند حرف بزنند و مشاوره و نظر بدهند اما بخل می ورزند. بعضی ها می توانند جانشان را بدهند اما بخل می ورزند. بعضی ها بخل قلمی دارند؛ می توانند نامه ای بنویسند و کار شما را راه بیندازند ولی بخيل اند. گاهی بخل، زبانی است. دو کلمه با این جوان حرف بزند درست می شود اما دوست ندارد. با تدبر در آیات سوره احزاب، به عظمت رزمنده های ما در جبهه ها پی می برید که امام خمینی فرمود: من به دست و بازوی اینها بوسه می زنم و به این بوسه افتخار می کنم.

در فتح المبین می خواهند عده ای را از میدان مین عبور بدهند. رزمنده ای جلو می آید و می گوید: ثبت نام کنید و فقط مجردها اسم بنویسند. و با این که متاهل است اما اسم خودش را جزء مجردها قرار می دهد. این جاست که شما اهمیت شهید همت ها و زين الدين ها را می بینید. این که امام خمینی رحمة الله فرمود: این رزمنده ها و مردم، از بعضی از مردم اصحاب زمان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و ائمه علیهم السلام بالاتر هستند، حرف درستی است.

در میان اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) شجاعانی مثل سلمان و عمار بوده اند اما

ص: 230

قرآن از برخی مسلمانان ضعیف شکوه می کند و می فرماید: اینها بخل داشتند.

قرآن می فرماید:

« فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُولئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً » (1)

آنها در همه چیز نسبت به شما بخیلند؛ و هنگامی که (لحظات) ترس (و بحرانی) پیش آید، می بینی آن چنان به تو نگاه می کنند، و چشمهایشان در حدقه می چرخد، که گویی می خواهند قالب تهی کنند. اما وقتی حالت خوف و ترس فرو نشست، زبانهای تند و خشن خود را با انبوهی از خشم و عصبانیت بر شما می گشایند (و سهم خود را از غنایم مطالبه می کنند!) در حالی که در آن نیز حریص و بخیلند؛ آنها (هرگز) ایمان نیاورده اند، از این رو خداوند اعمالشان را حبط و نابود کرد؛ و این کار بر خدا آسان است.

وقتی می ترسیدند، به تو نگاه می کردند و چشم هایشان در حدقه دور می زد. مثل آدمی که می خواهد بمیرد از مرگ می ترسد، اینها این طور از جنگ می ترسیدند. زبانشان هم دراز است و وقتی جنگ تمام می شود ادعایشان گوش فلک را پر می کند. کلمه «اشحه» دوبار در آیه تکرار شده است. «شح» بخل شدید است. خدا در این آیه می فرماید: این ها بخیل هستند. اصلا خیالتان را راحت کنیم: اینها ایمان ندارند؛ کسی که ایمان داشته باشد از جهاد نمی ترسد. و چون ایمان ندارند خدا هم اعمالشان را خبط می کند و پوچ می سازد.

ص: 231


1- احزاب، 19.

ص: 232

پایداری در باورها

اشاره

قال الله تبارک و تعالی:

« يَحْسَبُونَ الاحزاب لَمْ يَذْهَبُوا وَ إِنْ يَأْتِ الاحزاب يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِي الاعراب يَسْأَلُونَ عَنْ أَنْبائِكُمْ وَ لَوْ كانُوا فِيكُمْ ما قاتَلُوا إِلاَّ قَلِيلاً » (1)

آنها گمان می کنند هنوز لشکر احزاب نرفته اند؛ و اگر برگردند (از ترس آنان) دوست می دارند در میان اعراب بادیه نشین پراکنده و پنهان شوند و از اخبار شما جویا گردند؛ و اگر در میان شما باشند جز اندکی پیکار نمیکنند.

مقدمه

خدای تبارک و تعالی در بیستمین آیه از سوره احزاب وضعیت منافقین را ترسیم می کند و بعد به سراغ مؤمنين راستین و واقعی و حقیقی می رود. قبلا هم گفتیم: در جنگ احزاب سه دسته بودند: مؤمنین واقعی و محکم، مؤمنین ضعیف الايمان و منافقین.

ص: 233


1- احزاب، 20.

پندارهای غلط

قرآن می فرماید: هنگامی که جنگ احزاب تمام شد و مشرکین از اطراف مدینه رفتند اما منافقان که ظاهر ادعای اسلام می کردند، به قدری ترسیده بودند که باور نمی کردند مشرکین رفته اند. آنها می گفتند: کافران دوباره می آیند. قرآن می گوید: این منافقان توهم داشتند.

پندار و توهم ترس، از خود ترس بدتر است. کلمه «حسب» در چند جای قرآن

آمده است؛ مثلا: اول سوره عنکبوت:

« أَحْسُبُ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهْمُ لا يُفْتَنُونَ » (1)

آیا مردم گمان کردند همین که بگویند: «ایمان آوردیم» ، به حال خود رها می شوند و آزمایش نخواهند شد؟!

«حسب» هرجا در قرآن آمده به معنای پندار غلط و توهم و ترس های نادرست است. مثال دیگر: قرآن می فرماید: مسافرتشنه، جاده را آب می بیند و جلو می آید، اما می بیند خبری نیست. (2)

این پندار اشتباه اوست. یا میفرماید:

« یحسب أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ » (3)

او گمان می کند که اموالش او را جاودانه می سازد .

بعضی ها می پندارند دارایی شان باعث می شود جاودانه بمانند.

ص: 234


1- عنکبوت، 2

2- « وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقِيعَةٍ يحسبة الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسابِ »: کسانی که کافر شدند، اعمالشان همچون سرابی است در يك كویر که انسان تشنه از دور آن را آب می پندارد؛ اما هنگامی که به سراغ آن می آید چیزی نمی یابد، و خدا را نزد آن می یابد که حساب او را بطور کامل می دهد؛ و خداوند سريع الحساب است (نور، 39).

3- همزه، 3.

در جای دیگر هم می فرماید: آیا انسان می پندارد و توهم دارد بدون هدف

آفریده شده است ؟! این جا هم درباره منافقان جنگ احزاب می فرماید:

« يَحْسَبُونَ الاحزاب لَمْ يَذْهَبُوا وَ إِنْ يَأْتِ الاحزاب یودوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِي الْأَعْرابِ يَسْأَلُونَ عَنْ أنباكم ولوكانوا فِيكُمْ ما قاتَلُوا إِلاَّ قَلِيلاً » (1)

آنها گمان می کنند هنوز لشکر احزاب نرفته اند؛ و اگر برگردند (از ترس آنان) دوست می دارند در میان اعراب بادیه نشین پراکنده و پنهان شوند و از اخبار شما جویا گردند؛ و اگر در میان شما باشند جز اندکی پیکارنمیکنند.

مشرکین از دور مدینه رفتند و یکی از آنها هم نماند ولی منافقین و مؤمنان سست توهم می کردند که آنها نرفتند و هنوز هستند.

قرآن می فرماید: فرض کنید دشمن دوباره به مدینه برگردد، در آن هنگام حتى یکی از این منافقان مقاومت نمی کند و همه می روند در بیابان بین بادیه نشینان مخفی می شوند تا خطر تهدیدشان نکند. و آن موقع فقط دوست دارند خبر بگیرند و بپرسند جنگ به کجا رسید.

منافقان اگر هم زمانی یا جایی مجبور شدند به جبهه بیایند یکی دو ماه می آیند و سپس فرار می کنند. اینها ماندگار نیستند.

جبهه های ما را کسانی اداره کردند که ثابت قدم بودند.

قرآن می فرماید: این وضعیت منافقین است. اول که می ترسیدند، بعد شایعه

انداختند، حالا هم که دشمنان رفته اند می گویند: نرفته اند.

الگوپذیری از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)

بعد از توصیف نمای عمومی و کلی منافقان در جنگ احزاب، قرآن از آیه 21

ص: 235


1- أحزاب، 20.

سوره احزاب وارد مباحث مؤمنین واقعی می شود. در این جنگ، مؤمنانی مثل: امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) ، سلمان و ابوذر جزء مسلمانان واقعی بودند؛ آدم هایی که محکم ایستادند و شک نکردند. خدا از آیه 21 تا آخر سوره از این مؤمنان تعریف می کند. می فرماید:

« لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةُ حَسَنَةُ مَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً » (1)

مسلما برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد میکنند.

کسانی که خدا و قيامت را قبول دارند، باید پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را الگو قرار دهند. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) یک ماه در جبهه بود. گاهی با اصحابش مزاح می کرد، گرسنگی می کشید، روحیه میداد و شب ها دعا می کرد؛ تمام مدت در جبهه حضور

داشت.

بعضی ها در انقلاب اسلامی ایران رنگ جنگ را ندیده اند و در طول دوران جنگ دنبال تحصیلات خودشان بودند؛ حالا امروز می خواهند وامدار نظام و انقلاب بشوند. در درجه نخست، کسانی در این انقلاب و نظام سهم دارند که جان دادند و مقاومت و ایستادگی کردند.

علامه طباطبایی رحمة الله می گوید: منظور از اسوه حسنه ، فقط الگو بودن جنگ نیست؛ پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) کلا اسوه و الگو بود.

پناه بردن به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در سختی جنگ

امیرالمؤمنین (علیه السلام) با آن شجاعت و عظمتش در نهج البلاغه می فرماید: وقتی

ص: 236


1- احزاب، 21.

کار در جنگ سخت می شد به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) پناه می بردیم. (1)

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بسیار شجاع و مقتدر و اسوه صبر و مقاومت بوده است.

شرايط الگو قرار دادن پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)

خدا می فرماید: کسانی می توانند از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) الگو بگیرند که سه ویژگی دارند: 1- خدا را قبول داشته باشند. توی منافقی که خدا را قبول نداری، پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را الگو قرار میدهی؟ 2- قيامت را قبول داشته باشد، 3- به یاد خدا باشد. اگر کسی به یاد خدا بود و قیامت و خدا را قبول داشت، دنباله روی پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) است.

اگر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در همه امور الگو قرار گرفته بود، وضع مسلمانان این گونه نبود و نمی بایست این جریانات انحرافی و تحجر و خشونت در جهان اسلام باشد. متأسفانه سیره پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فراموش شد.

بدعت گذاشتن در دین پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)

صحیح بخاری از کتاب های معتبر اهل سنت است. زهری می گوید: برانس بن مالک در شهر دمشق وارد شدم و او را گریان دیدم. از علت گریه پرسیدم، پاسخ داد: از آن چه می شناختم جز نماز باقی نمانده بود و آن نیز تباه شده است. (2)

ص: 237


1- « کنا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَيْنَا بِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) فَلَمْ يَكُنْ أَحَدُ مِنَّا أَقْرَبَ إِلَى الْعَدُوِّ مِنْهُ »؛هرگاه آتش جنگ شعله می کشید ما به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) پناه می بردیم که از آن لحظه کسی از ما همانند پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به دشمن نزدیک تر نبود. (نهج البلاغه، بخش حکمت های شگفتی آور، ح 9).

2- « عَنِ الزُّهْرِيِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ بِدِمَشْقَ وَ هُوَ يبکي فَقُلْتُ مَا يُبْكِيكَ فَقَالَ لَا أَعْرِفُ شَيْئاً مِمَّا أَدْرَكْتَ إِلَّا هَذِهِ الصَّلَاةَ وَ هُوَ الصَّلَاةُ ضیعت » (الطرائف، ج 2، ص 378؛ نهج الحق، ص 316؛ صحیح بخاری، ج 1، ص 141).

ظاهرا این مطلب مربوط به پنجاه سال بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است و شاید بعد از جریان کربلا باشد. از اسلام چه چیزی باقی مانده است ؟! آن اسلامی که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آورد ، اسلام مهربانی، اسلام ولایت امیرالمؤمنین و محبت اهل بیت علیهم السلام، همه چیز را ضایع کردند.

مقام معظم رهبری (حفظه الله) فرمود: درد بزرگی است که نیم قرن بعد از

رحلت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) سر عزیزترین شخص در کوفه بالای نیزه می رود و به آن سنگ می زنند. مسلمانان امام حسین (علیه السلام) را کشتند. آنهایی که در کربلا جنگیدند از بلاد کفر که نیامده بودند، مسلمانان کوفه بودند. اگر خودشان ندیده بودند شاید بهانه ای داشتند؛ اما آنها دیده بودند که شاید بیش از صد بار رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) امام حسین (علیه السلام) را در آغوش گرفت و بوسید و روی زانو و شانه گذاشت. آن وقت سر امام حسین (علیه السلام) بالای نیزه برود و مردم راحت سنگ بزنند؟!

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) اگر اسوه قرار می گرفت غدير فراموش نمی شد؛ حرمت زهرای مرضیه علیها السلام شکسته نمی شد؛ این همه جعل و تحریف در دین وارد نمی شدکه وقتی امام زمان بیاید، باید سنت پیامبران را دوباره احیا کند. بعضی ها در آن موقع می گویند: امام زمان (علیه السلام) دین جدید و تفسیر جدید از قرآن آورده است. (1)

تاریخ طبری نوشته است امام حسین (علیه السلام) به مردم بصره نامه نوشت:

ص: 238


1- قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ : « يَقُومَ الْقَائِمُ بِأَمْرِ جدید وَ کتاب جدید وَ قَضَاءُ جَدِيدُ عَلَى الْعَرَبِ شَدِيدُ لَيْسَ شَأْنِهِ إِلَّا بِالسَّيْفِ لَا يَسْتَتِيبُ أَحَداً وَ لَا یأخذه فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ . » ابو جعفر (امام باقر) (علیه السلام) فرمود: امام قائم که قیام کند امری نو و کتابی نوو قضاوتی نو خواهد داشت و بر عرب سخت خواهد گرفت. بجز شمشیر کاری نخواهد داشت. نه توبه کسی را می پذیرد و نه در اجرای امر خداوند از ملامت کسي باك دارد. (الغيبة للنعمانی، ص 233؛ بحارالانوار، ج 52، ص 354؛ الزام الناصب، ج 2، ص 234).

« انَّ السُّنَّةِ قَدْ امیتت ، وَانِ الْبِدْعَةِ قَدْ أَحْيَيْتَ »؛

پس همانا سنت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) مرد و در دین بدعت گذاشته شد.

امام حسین (علیه السلام) در وصیت نامه ای که برای برادرش محمد حنفیه می نویسد این جمله را دارد:

« خَرَجَتْ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أَمَةٍ جَدْيُ » (1)

من فقط به منظور ایجاد صلح و سازش در میان امت جدم (از مدینه) خارج شدم.

می خواهم در امت جدم اصلاحات ایجاد کنم.

کجای سنت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمانروایی یزید مشروب خوار بود؟! کجای سنت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) خانه نشینی امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهم السلام بود؟ این آیه خیلی مهم است که تأکید دارد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را الگو قرار دهید. امروز هم پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) باید در زندگی ما الگو و محور باشد.

وضعیت مؤمنان در جنگ احزاب

آیه بعدی، نگاه دیگری دارد. خداوند در آیات قبلی فرمود: وقتی منافقان گروه های دشمن را دیدند چشمانشان گرد شد و قلب هایشان تکان خورد و نفس هایشان به حنجره رسید و نزدیک بود از ترس بمیرند؛ اکنون میفرماید: در این جنگ عده ای کنار پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بودند که وقتی ده هزار نفر دور مدینه ریختند و آن لشکر آمد، محکم ایستادند و گفتند:

« هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ »

این همان است که خدا و رسولش به ما وعده داده .

ص: 239


1- بحارالانوار، ج 4، ص 329؛ عوالم العلوم و المعارف، ج 17، ص179؛ مثيرالاحزان، ص 4.

این همان چیزی است که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به ما وعده داد و فرمود: اگر جهاد کنید و پیروز شوید، به بهشت می روید. اگر شهید شوید هم باز به بهشت می روید. اینها با استواری ایستادند.

« وَ لَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إِيماناً وَ تَسْلِيماً » (1)

(اما) مؤمنان وقتی لشکر احزاب را دیدند گفتند: «این همان است که خدا و رسولش به ما وعده داده، و خدا و رسولش راست گفته اند!» و این موضوع

جز برایمان و تسلیم آنان نیفزود .

وقتی مؤمنان واقعی ده هزار دشمن را دیدند به جای این که بترسند گفتند من منتظر این لشکر بودیم. این همانی است که خدا و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به ما وعده دادند. خدا و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) راست گفتند.

ده هزار نیرو به مدینه حمله کرده، اما مؤمنان واقعی به جای این که بترسند

ایمان و تسلیم شان بیشتر شد و گفتند:اکنون وقت مقاومت است.

پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: اگر به تشییع جنازه رفتید یا مثلا در خیابان می روید و جنازه ای می برند، این آیه را بخوانید:

« هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إِيماناً وَ تَسْلِيماً» (2)

ص: 240


1- احزاب، 22.

2- « مَنِ اسْتَقْبَلَ جَنَازَةً أَوْ رَآهَا قَالَ اللَّهُ أَكْبَرُ هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ اللَّهُمَّ زِدْنَا إِيمَاناً وَ تَسْلِيماً الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي تَعَزَّزَ بِالْقُدْرَةِ وَ قَهَرَ الْعِبَادَ بِالْمَوْتِ لَمْ يَبْقَ فِي السَّمَاءِ مَلَكُ إِلَّا بکی رَحْمَةً لِصَوْتِهِ »؛ از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرمود: هر کس به پیشواز جنازه ای رفت با جنازه ای دید و گفت: « اللَّهُ أَكْبَرُ هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ اللَّهُمَّ زِدْنَا إِيمَاناً وَ تَسْلِيماً الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي تَعَزَّزَ بِالْقُدْرَةِ وَ قَهَرَ الْعِبَادَ بِالْمَوْتِ » یعنی «خدا برترین است. این همان چیزی است که خدا و پیامبر به ما وعده دادند. خدا و پیامبر راست گفتند. خدا راست گفت. خدایا ! برایمان و تسلیم ما بیفزا، ستایش از آن خدایی است که با توانایی خود عزت یافت و بندگان را با مرگ مقهور ساخت» در این هنگام تمام فرشتگان آسمان از سر دلسوزی بر صدایش، گریه می کنند. (کافی، ج 3، ص 167؛ تهذیب الاحکام، ج 1، ص 452: دعوات راوندی، ص 259).

این همان است که خدا و رسولش به ما وعده داده، و خدا و رسولش راست گفته اند!» و این موضوع جز برایمان و تسلیم آنان نیفزود.

خواندن این آیه چند اثر دارد. یک اثرش این است که آرامش می آورد و انسان یاد مرگ می افتد. در واقع می گوییم: خدایا! حالا که من این بدن را دیدم به من تسلیم و ایمان بده.

پایداری در دین

مؤمن باید مثل کوه استوار باشد و نباید بهراسد و صحنه را خالی کند. هفتاد نفر از مسیحی ها به مدینه آمدند. بعضی ها گفته اند: اینها از حبشه آمدند و شاه حبشه آنها را فرستاد. بعضی ها هم گفته اند: مسیحی های نجران بودند. به هر حال هفتاد مسیحی باسواد در مدینه خدمت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) آمدند و گفتند: ما آمدیم درباره اسلام تحقیق کنیم. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) سوره یاسین را برای آنها خواند و ایشان اشک ریختند.

خاطره ای خواندنی

جالب توجه این که من سال ها پیش برای تبلیغ به بلغارستان رفتم. تعدادی قاری هم از قم و تهران آمده بودند. در آن جا به دانشگاه می رفتیم؛ قاریان قرآن می خواندند و من سخنرانی می کردم. سخنرانی ها ترجمه می شد ولی قرآن ترجمه نمی شد. من بارها می دیدم زمانی که قرآن خوانده می شود دانشجوهای غیرمسلمان بلغارستانی گریه می کنند.

ص: 241

اثر شنیدن قرآن

سید قطب می گوید: من با کشتی به نیویورک رفتم. سفر طولانی بود و چند هفته طول کشید. من و سی مسلمان دیگر که مسافرکشتی بودیم جمعه ها در همان کشتی نمازجمعه می خواندیم و مسافران مسیحی ما را تماشا می کردند. یک روز بعد از نماز جمعه، خانمی اهل یوگسلاوی آمد و با گریه گفت: این هایی که شما می خوانید چیست؟ گفتم: سوره جمعه را می خوانم. گفت: من نمی دانم چه می خوانی؛ ولی وقتی می خواندی من بی اختیار اشک میریختم. این خانم و بستگانش براثر شنیدن سوره ای از قرآن و ارتباط با من مسلمان شدند. (1)

مسیحیانی که خدمت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) آمدند و رسول خدا برایشان قرآن خواند همگی مسلمان شدند. اما وقتی از خانه بیرون رفتند ابوجهل آمد جلویشان را گرفت و گفت: ما هم شهری های این شخص هستیم. او چهل سال بین ما زندگی کرده و او را به خوبی می شناسیم. ما به او ایمان نیاوردیم؛ حالا شما از راه دور آمديد مسلمان شدید و دین خودتان را رها کردید؟ اگراین شخص راست می گفت ما به او ایمان می آوردیم. و شروع به تبلیغات برضد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) کرد.

قرآن می گوید: وقتی حرف های ابوجهل تمام شد آنها گفتند: ما ایمان آوردیم و دیگر هم از ایمانمان دست برنمی داریم. در این جا بود که آیه 53 و 54 سوره قصص نازل شد. خدا می فرماید: ما به این مسیحی ها که مسلمان شدند دو اجر میدهیم: یکی اجر ایمانشان و دیگری اجر صبرشان.

متأسفانه امروز بازار شبهه داغ است. آدم متدین دوتا شبهه در سایت و ماهواره و شبکه اجتماعی و... می بیند نماز را کنار نمی گذارد. اگر خودرویتان

ص: 242


1- تفسير في ضلال القرآن، ج 4، ص 422.

خراب شود و شما نظر بدهید مکانیک اعتراض می کند؛ اما هیچ چیز از دین مظلوم تر نیست که همه نظر می دهند. احکام دین ساده نیست، کارشناس می خواهد. مراجع چندین سال سختی کشیدند تا احکام دین را استخراج کنند.

قرآن می گوید:

« أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِما صَبَرُوا ويدروون بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ » (1)

آنها کسانی هستند که بخاطر شکیباییشان، اجر و پاداششان را دو بار دریافت می دارند؛ و بوسیله نیکیها بدیها را دفع می کنند؛ و از آنچه به آنان روزی داده ایم انفاق می نمایند.

ما به این مسیحی ها دو اجر دادیم، چون صبر کردند و با پاسخشان بردهان

ابوجهل مشت زدند.

ایمان محکم و استوار، این است.

ایمان و اسلام چیست؟

ابودعامه می گوید: خدمت امام هادی (علیه السلام) رفتم. حضرت در آخرین لحظات زندگی اش به سر می برد. من نشستم و خیلی متأثر شدم. اما امام که تا آخرین لحظه هدایت گراست، فرمود: می خواهی چیزی به تویاد بدهم تا دلت شاد و چشمت روشن شود؟

گفتم: آری، بفرمایید. فرمود: ایمان آن است:

1. دل قبول کند. شما شهادتین را از روی ترس هم بگویی مسلمان هستی.

ص: 243


1- قصص، 54.

اسلام زبانی هم قبول است؛ ولی ایمان با قلب است.

2. باور و عمل. بگوییم «خدایا»، در رفتار و کردار هم خدا را قبول داشته

باشم.

و اسلام همان گفتن شهادتین است که با ازدواج و... حلال می شود. (1)

قرآن می فرماید: بعضی ها نزد پیامبر آمدند و گفتند ما ایمان آوردیم؛ اما این ها دروغ می گویند. ایمان نیاوردند، بلکه اسلام آوردند.

« قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قلوبکم » (2)

عربهای بادیه نشین گفتند: «ایمان آورده ایم» بگو: «شما ایمان نیاورده اید، ولی بگویید اسلام آورده ایم، اما هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است!

عزیزان من! گروه هایی که در صدر اسلام و دوران ائمه علیهم السلام بودند، امروز هم با نام های دیگر وجود دارند. داعشی ها تا حدود زیادی شبیه خوارج هستند که همه را تکفیر می کردند. گروه دیگری هم به نام مرجئه بود که امروزه تفکر و اندیشه برخی از افراد جامعه به تفکر و اندیشه آنها شباهت دارد.

این ها می گویند: دلت پاک باشد؛ ایراد ندارد با نامحرم دست بدهی. اگر یک نمازت ترک شد اشکال ندارد؛ مهم این است که دلت پاک باشد. خدا می بخشد. امام صادق (علیه السلام) فرمود:

ص: 244


1- « قَالَ أَبُو دِعَامَةَ فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ اللَّهِ مَا أَدْرِي ایهما أَحْسَنَ الْحَدِيثِ أَمِ الْإِسْنَادِ فَقَالَ إِنَّهَا لَصَحِيفَةً بِخَطِّ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) وَ إِمْلَاءُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) نتوارثهما صَاغِرُ عَنْ کابر »؛ ابو دعامه گفت: عرض کردم نمی دانم بگویم کداميك از این دو بهتر است: اصل حدیث یا سلسله سند آن. فرمود: این حدیث بخط امير المؤمنین در اختیار ما است که پسر از پدر بارث برده ایم. (بحارالانوار، ج 50، ص 208؛ مکاتیب الرسول، ج 2، ص 164).

2- حجرات، 14.

« لَعَنَ اللَّهُ الْمُرْجِئَةَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُرْجِئَةَ » (1)

خداوند مرجئه را لعنت کند، خداوند مرجئه را لعنت کند.

این تفکر خطرناک است. تفکری که امروز لاابالی گری را ترویج می کند وجهنم را سبک جلوه می دهد. می خواهد به خانم های جوان بگوید: موهایت بیرون باشد مهم نیست، نماز هم نخواندی عیب ندارد. تفکری که سایت ها و فضای مجازی را با سست جلوه دادن گناه پر می کند تفکر مرجئه و مصداق این حدیث است.

شما چکاره اید که دین خدا را سبک جلوه می دهید؟ ایمان، عمل و باور است؛ دلت پاک باشد یعنی چه؟ زمینی که پاک باشد میوه اش هم پاک است . (2)

ص: 245


1- « عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ : لَعَنَ اللَّهُ القدریة لَعَنَ اللَّهُ الْخَوَارِجَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُرْجِئَةَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُرْجِئَةَ قَالَ قُلْتُ لَعَنْتَ هولاء مَرَّةً مَرَّةً وَ لَعَنْتَ هَؤُلَاءِ مرتین قَالَ إِنَّ هَؤُلَاءِ يَقُولُونَ إِنَّ قَتَلَتَنَا مُؤْمِنُونَ فَدِمَاؤُنَا مُتَلَطِّخَةُ بثیابهم إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللَّهَ حکی عَنْ قَوْمٍ فِي كِتَابِهِ - أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَكُمْ رُسُلُ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ قَالَ كَانَ بَيْنَ الْقَاتِلِينَ وَ الْقَائِلِينَ خَمْسُمِائَةِ عَامٍ فالزمهم اللَّهُ الْقَتْلَ بِرِضَاهُمْ مَا فَعَلُوا »؛ مردی از حضرت صادق (علیه السلام) حديث کند که فرمود: خدا لعنت کند قدریه را، خدا لعنت کند خوارج را، خدا لعنت کند مرجئه را، خدا لعنت کند مرجئه را گوید: من عرض کردم: قدریه و خوارج را هر كدام يك بار لعنت کردی، و اینان را (یعنی مرجئه) را دو بار؟ فرمود: اینها می گویند: کشندگان ما مؤمنند، پس دامنشان تا روز قیامت بخون ما آلوده است. همانا خداوند درکتاب خود از مردمی حکایت کند که (گفتند): «هرگز ایمان به پیامبری نیاوریم تا برای ما قربانی بیاورد که آتش آن را بخورد. بگو همانا آمد شما را پیامبرانی پیش از من با نشانه ها و با همان که گفتید. پس چرا کشتید آنها را اگر راستگویانید؟!» (سوره آل عمران آیه 183) فرمود: میانه کشندگان و گویندگان (به این حرف) پانصد سال فاصله بود و خداوند کشتن را به آنان نسبت داده ؟ برای اینکه بدان چه آنها (یعنی کشندگان) کردند راضی بودند. (الکافی، ج 2، ص 409؛ تفسیرنورالثقلین، ج 1، ص 416؛ البرهان في تفسير القرآن، ج 1، ص 717).

2- « وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِي خَبُثَ لَا يَخْرُجُ إِلَّا نكذا كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ »؛ سرزمین پاکیزه . و شیرین)، گیاهش به فرمان پروردگار می رود؛ اما سرزمینهای بد طینت (وشوره زار)، جز گیاه ناچیز و بی ارزش، از آن نمی روید؛ این گونه آیات (خود) را برای آنها که شکرگزارند، بیان می کنیم. (اعراف، 58).

رفتار و کردار اعضا نشانه خواست و اراده دل است. اگر کسی دلش پاک است گفتارش هم پاک می شود. مؤمن مقاوم است، با شبهه و شکنجه از راه به در نمی رود.

حفظ اعتقاد تا پای جان

فردوست ، دوست صمیمی محمدرضا شاه بود و کتابی به نام خاطرات فردوست دارد. او از دوران دانشجویی با شاه دوست بود و تمام چم و خم زندگی شاه را می دانست. به همین خاطر کتاب خاطراتش خواندنی است. اسدالله علم، وزیرشاه، او نیز کتاب خاطراتش را نوشت که کتابی جالب توجه است.

فردوست در کتابش می گوید: وقتی هژیر (نخست وزیر بهایی شاه) به قتل رسید این مسئله برای شاه خیلی گران تمام شد که وزیر دربارش کشته شده است.

فردوست می گوید: شاه من را خواست و گفت: به زندان برو و با زبان خوش از قاتل اعتراف بگیر که چرا هژیر را کشت. من به زندان رفتم. دیدم قاتل یعنی سید حسین امامی مشغول خواندن نماز است. خیلی معطل شدم. بعد از نماز هم دعا می خواند.

به او گفتم: من کار دارم؛ عبادتت را تمام کن. گفت: بفرمایید. گفتم: شاه من را فرستاده. من می توانم تو را آزاد کنم. بگو انگیزه ات از کشتن هژیر چه بود؟ گفت: ایمان به خدا. گفتم: چه کسی به تو دستور داد؟ گفت: صد بار دیگرهم بپرسی می گویم: خدا و ایمان. گفتم: من امروز می روم اما دوباره می آیم. سه - چهار روز پشت سرهم رفتم اما فقط همین یک جواب را شنیدم. سید حسین

ص: 246

امامی سرانجام اعدام شد اما از دین خود دست برنداشت.

این نتیجه همان اعتقاد و باور است که قرآن می فرماید: فرعون ، آسیه علیها السلام را به چهار میخ کشید اما او ایمانش را رها نکرد. خدا در قرآن می گوید: مؤمنان! زن فرعون برای شما الگوست.

« وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ » (1)

و خداوند برای مؤمنان، به همسر فرعون مثل زده است، در آن هنگام که گفت: «پروردگارا! خانه ای برای من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایی بخش!»

حفظ حجاب تا پای جان

در کشور خودمان شهیده طیبه واعظی در زندان گفت: من را بکشید ولی چادر از سرم نگیرید. جوان های نسل سوم و چهارم ! گاهی بعضی هایتان حجاب را رعایت نمی کنید. برای این حجاب هزينه فراوانی شده است.

حجاب ارزش این کشور است و در راهش شهیدها داده شده . ایمان فقط به دل پاک نیست. ایمان یک خانم به حجابش است و ایمان یک جوان، به حفظ چشم و نمازش.

ص: 247


1- تحريم، 11.

ص: 248

خیانت (1)

اشاره

قَالَ اللَّهُ تبارک وَ تعالی :

« وَ أَنْزَلَ الَّذِينَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ صیاصیهم وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ وَ تأیرون فَرِيقاً » (1)

و خداوند گروهی از اهل کتاب (یهود) را که از آنان (مشرکان عرب) حمایت کردند از قلعه های محکمشان پایین کشید و در دلهایشان رعب افکند؛ (و کارشان به جایی رسید که گروهی را به قتل می رساندید و گروهی را اسیر میکردید؟

مقدمه

آیه 26 سوره احزاب مربوط به یهودیان بنی قریظه و از بحث های جنجالی تاریخ است. سه گروه یهودی در مدینه زندگی می کردند. با آن که این شهر مرکز اسلام بود اما سه گروه یهودی هم چنان در آن حضور داشتند و به فعالیت خود ادامه می دادند.

ص: 249


1- احزاب، 26.

قرارداد مسلمانان با بنی قریظه

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) چه کند؟ اولین پاسخی که به ذهن می رسد این است که یهودی ها مسلمان بشوند، که نمی شدند. دومی اش این است که با هم معاهده ببندند آنها زندگی خودشان را داشته باشند و مسلمانان هم همین طور؛ کاری به کار هم نداشته باشند. بالأخره غلبه و اکثریت در مدینه با مسلمان هاست، حکومت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) هم تشکیل شده و این سه گروه یهود هم تاجرو کاسب بودند و مثل مسلمانان دیگر حق شهروندی داشتند. به همین دلیل پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) قراردادی با آنان نوشتند که بخشی از آن به این شرح است: شما در مدینه باشید و زندگی کنید. اما علیه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ومسلمانان کاری نکنید، توطئه یا خیانتی نداشته باشید. با دست و زبان هم علیه مسلمانان کاری نکنید؛ نه مخفی نه آشکار، نه شب نه روز. زندگی تان را داشته باشید، ما هم با شما کاری نداریم.

مسیحیان، بهتر از یهودیان

خدا در قرآن غالبا از يهود با مذمت صحبت می کند اما درباره مسیحیان این طور نیست و آنها را تا اندازه ای نرم تر و سالم تر می داند. اسلام با مسیحیان جنگ هم نداشته است. تاریخ را نگاه کنید، با هم مسالمت آمیز زندگی کرده اند.

وقتی مسلمانان به حبشه رفتند مردم حبشه مسیحی بودند و مسلمانان در پناه آن ها با آرامش زندگی کردند.

« لتجدين أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نصاری ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قسیسین وَ رُهْبَاناً وانهم

ص: 250

لا يَسْتَكْبِرُونَ » (1)

بطور مسلم، دشمنترین مردم نسبت به مؤمنان را،يهود و مشرکان خواهی یافت؛ و نزدیکترین دوستان به مؤمنان را کسانی می یابی که میگویند: «ما نصاری هستیم»؛ این بخاطر آن است که در میان آنها، افرادی عالم وتارك دنیا هستند؛ و آنها (در برابر حق) تکبر نمی ورزند. و هر زمان آیاتی را که بر پیامبر (اسلام) نازل شده بشنوند، چشمهای آنها را می بینی که (از شوق،) اشك می ریزد، بخاطر حقیقتی که دریافته اند؛ آنها می گویند: «پروردگارا! ایمان آوردیم؛ پس ما را با گواهان (و شاهدان حق، در زمره یاران محمد)

بنویس.

بدترین مردم از نظر عداوت و کینه نسبت به مسلمانان، یهودیها و مشرکان هستند. نزدیک ترین آدم ها از نظر محبت و دوستی و علاقه به مسلمانان هم مسیحی ها هستند، اینها کاری با مسلمانان ندارند. جالب است! چرا یهود آن طور هستند؟ چون دنیا دوست هستند و خیلی به اموال علاقه دارند. چرا مسیحی ها بهتر از یهودیان و مشرکان هستند؟ چون مسلمانان را دوست داشتند.

قرآن می فرماید: به سه دلیل: 1- علما و کشیشانشان مردم را نصیحت می کردند، 2- راهب هایی که در دیرها زندگی می کردند، تارک دنیا بودند، 3 خوی تکبر در مسیحی ها نبود. (2)

ص: 251


1- مائده، 82 و 83.

2- « لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذِينَ أشرکوا ولتجدين أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نَصارى ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَ رُهْباناً وانهم لَا يستکبرون »؛ بطور مسلم، دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان را، يهود و مشرکان خواهی یافت؛ و نزدیکترین دوستان به مؤمنان را کسانی می یابی که می گویند: «ما نصاری هستیم»؛ این بخاطر آن است که در میان آنها، افرادی عالم وتارك دنیا هستند؛ و آنها (در برابر حق) تکبر نمی ورزند. (مائده، 82).

قرآن می فرماید:

« وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى أعینهم تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا أَمْناً فاکتبنا مَعَ الشاهدین » (1)

و هر زمان آیاتی را که بر پیامبر (اسلام) نازل شده بشنوند، چشمهای آنها را می بینی که از (شوق ،) اشک می ریزد، بخاطر حقیقتی که دریافته اند؛ آنها می گویند: «پروردگارا! ایمان آوردیم؛ پس ما را با گواهان (و شاهدان حق، در

زمره یاران محمد) بنويس!

هرگاه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) قرآن می خواند اینها اشک می ریختند.

نجاشی مسیحی بود اما وقتی جعفربن ابی طالب سوره مریم را خواند مثل باران اشک می ریخت.

سه گروه یهودی که در مدينه بودند یعنی: بنی قینقاع و بنی نظیرو بنی قریظه، پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) با این ها قرارداد بست و آنها بدون دردسر در کنار مسلمانان زندگی می کردند اما اولین خیانت را بنی قینقاع مرتکب شدند. آنها بعد از جنگ بدر در سال دوم هجری خیانت کردند. بنی قینقاع به قرارداد پشت پا زدند و با مشرکین همکاری کردند و به آزار یک زن مسلمان پرداختند.

رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در همان سال دوم هجری بنی قینقاع را محاصره کرد و فرمود: طبق قرارداد، دیگر نمی توانید در مدینه زندگی کنید. و تمام آنها را به شام (سوریه) فرستاد.

دوسال بعد در سال چهارم هجری و بعد از جنگ احد، بنی نظیربنای خیانت گذاشتند و قصد ترور پیامبر او را داشتند. سوره حشر در همین رابطه

ص: 252


1- مائده، 83.

نازل شده است. حشریعنی بیرون کردن. محاصرۂ بنی نظیر چند روز طول کشید. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: باید از شهر بروید. شما خیانت کردید. آنها هم به خیبر رفتند. (1)

خیانت بنی قریظه

دوتا گروه یهودی بدون درگیری از مدینه رفتند. اما بنی قریظه در جنگ احزاب خیانت سختی کردند. ده هزار مشرک به مدینه حمله کرده اند و سه هزار مسلمان در مدینه دفاع می کنند. در این میان یهودیان هم از داخل مدينه با مشرکان هم دست شده اند و به آنان سلاح میدادند و برایشان خبر می فرستادند. روزی یکی از یهودیان به دژی که زنان مسلمان در آن پناه گرفته بودند رفت که صفيه ، عمه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) او را کشت.

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) قبل از جنگ احزاب با بنی قریظه اتمام حجت کرد و فرمود: مشرکین به مدینه حمله کرده اند و ما از شهر بیرون می رویم. مبادا از درون خیانت کنید. اما آنها خیانت کردند و با مشرکین هم دست شدند. به هرحال جنگ احزاب تمام شد.

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) با خیال راحت به خانه آمد و اسلحه اش را روی زمین گذاشت و لباسش را درآورد تا خودش را شست وشو بدهد و بخوابد. ناگهان جبرئيل (علیه السلام) نازل شد و گفت: یا رسول الله ! اسلحه را بردار؛ باید با بنی قریظه برخورد کنید. آمدند دورتادور قلعه ها را محاصره کردند. یهودی ها غافلگیر شدند و دیدند دیگر هیچ راه فراری ندارند. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نماز عصر را آن جا اقامه کرد. یهودیان از داخل قلعه هایشان تیراندازی می کردند و مسلمانان هم جواب می دادند. این

ص: 253


1- تفسیر نمونه، ج 23، ص 484.

محاصره 25 روز طول کشید. پیامبر نو به آنها فرمود: بیایید مسلمان شوید. کعب بن سعد از رؤسای بنی قریظه به یارانش گفت: سه راه داریم: 1- برویم مسلمان شویم. گفتند: ما مسلمان نمی شویم. 2- خودمان زن و بچه هایمان را از بین ببریم تا اسیر نشوند و فقط مردها بمانیم و از قلعه بیرون بریزیم و حمله کنیم . گفتند: نه، این هم پذیرفته نیست. 3- گفت: مذاکره کنیم. گفتند: این خوب است. پس به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) پیغام دادند و ایشان قبول کرد.

مذاکره مسلمانان با بنی قریظه

ابولبابه برای مذاکره با بنی قریظه آمد. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به او فرمودهبود: مبادا به اینها بگویی من چه قصدی دارم. چون حضرت نمی خواست با بنی قریظه کوتاه بیاید. اما ابولبابه رمز پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را لو داد و با دستش به زیرگلوی خود اشاره کرد؛ یعنی اگر اسلام نپذیرید کشته شدنتان حتمی است. کاری که ابولبابه کرد، خیانت به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بود. خودش هم ناراحت شد و مستقیم به مدینه آمد و خودش را به ستون بست. آن ستون به ستون توبه معروف است و هنوز هم پابرجاست. مذاكره ابولبابه ناتمام ماند.

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: شخصی دیگر را برای گفت وگو می فرستیم. ما سعد بن معاذ را قبول داریم. سعد مریض بود و در بستر بیماری به سر می برد. او را با بستر برای مذاکره آوردند. گفتند: هرچه سعد حکم کند ما قبول می کنیم. سعد گفت: اگر من حكم باشم هرچه بگویم می پذیرید؟ گفتند: بله. سعد به اعدام خائنان حکم کرد و گفت: کسانی که با مشرکین همکاری کردند باید اعدام شوند. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) هم پذیرفت؛ البته اختلاف است که چند نفر از یهودیان بنی قریظه اعدام شدند.

اسلام با خیانت به شدت برخورد می کند.

ص: 254

« وَ أَنْزَلَ الَّذِي ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ صَياصِيهِمْ وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِيقاً » (1)

و هر زمان آیاتی را که بر پیامبر (اسلام) نازل شده بشنوند، چشمهای آنها را می بینی که از (شوق ،) اشک می ریزد، بخاطر حقیقتی که دریافته اند؛ آنها می گویند: «پروردگارا! ایمان آوردیم؛ پس ما را با گواهان (و شاهدان حق، در زمره یاران محمد) بنويس!

چون یهودیان پشت به پشت مشرکان دادند و با آنها همکاری کردند خداوند آنان را از برج و باروهایشان پایین کشید و در دلشان ترس انداخت. سرانجام تعدادی از آنها کشته و عده ای هم اسیر شدند.

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) حق داشتند همه این ها را بکشند؛ چون مذاکره به این نتیجه رسید. سزای خیانت همین است.

مبارزه دین با خیانت

خدا در قرآن با خیانت برخورد کرده است:

« يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمنوأ لاتخونو اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ » (2)

ای کسانی که ایمان آورده اید! به خدا و پیامبر خیانت نکنید! و (نیز) در امانات خود خیانت روا مدارید، در حالی که میدانید (این کار، گناه بزرگی است)!

« إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ خَوَّاناً أَثِيماً » (3)

و از آنها که به خود خیانت کردند، دفاع مکن! زیرا خداوند، افراد

ص: 255


1- احزاب، 26.

2- انفال، 27.

3- نساء، 107.

خیانت پیشه گنهکار را دوست ندارد.

زشت شدن چهره دین با سه چیز

مولا على علا فرمود:

« ثَلَاثُ هُنَّ شَيْنُ الدِّينِ الفجورو الْقَدْرِوَ الْخِيَانَةِ»؛ (1)

سه چیز چهره دین را زشت می سازد: فجور، پیمان شکنی و خیانت .

مثلث فحشاء و پیمان شکنی و خیانت، چیزی برای اسلام باقی نمی گذارد.

دوری کردن از سه چیز

امام صادق (علیه السلام) فرمود:

« اخذر مِنَ النَّاسِ ثلاثه الْخَائِنَ وَ الظَّلُومَ وَ النَّمَّامِ »؛

از سه گروه مردم برحذر باش: از خائن و ستمگرو از سخن چین.

بعد خود امام توضیح می دهد و می فرماید:

« لَانَ مَنْ خَانَ لَكَ خَانَكَ وَ مَنْ ظَلَمَ لَكَ سيظلمک وَ مَنْ تَمَّ إِلَيْكَ سينم عَلَيْكَ لَا يَكُونُ الامين»؛ (2)

آن کسی که به نفع تو خیانت می کند یک روزی هم به تو خیانت می کند. آن کسی که برای تو ظلم می کند یک روزی هم به خودت ظلم می کند. آن کسی که نزد توسخن چینی می کند یک روز هم برضد توسخن چینی می کند. چنین کسی امین نخواهد بود.

انواع خیانت

اشاره

خیانت هفت نوع دارد:

ص: 256


1- غررالحکم، ح 10597.

2- تحف العقول، ص 316؛ بحارالانوار، ج 75، ص 229؛ عوالم العلوم، ج 20، ص 701.

1.خیانت دینی

اولین نوع خیانت، خیانت دینی است.

یعنی کسی که در دین و اعتقادات و باورهایش خیانت کند و بگوید: پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را قبول دارم اما دروغ بگوید. قرآن می فرماید: دوتا از زن های پیامبران به شوهران خود خیانت کردند: یکی زن حضرت لوط (علیه السلام) و دیگری زن حضرت نوح (علیه السلام). (1) خیانت اینها خیانت دینی بوده است.

2.خیانت مالی

اشاره

دومین نوع خیانت، خیانت مالی بوده است.

خیانت در بیت المال

مورد اول: عبدالله يا عبیدالله (2) بن عباس پسرعموی امیرالمؤمنین (علیه السلام) به بیت المال خیانت کرد. نامه 41 نهج البلاغه را آقا برای او نوشته است و فرمود: پسرعمو! من به تو اعتماد کردم اما تو فکر کردی بیت المال برای پدر و مادرت است که به هر کسی خواستی دادی. مگر معاد و قیامت را قبول نداری ؟!

حضرت على (علیه السلام) با خیانت در بیت المال خیلی سخت برخورد می کرد.

مورد دوم: منذر بن جارود چهارصد هزار درهم اختلاس کرد. آقا او را عزل کرد،

ص: 257


1- « ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ »؛ خداوند برای کسانی که کافر شده اند به همسر نوح و همسر لوط مثل زده است، آن دو تحت سرپرستی دوبنده از بندگان صالح ما بودند، ولی به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو پیامبر (سودی به حالشان) در برابر عذاب الهی (نداشت، و به آنها گفته شده : وارد اتش شوید همراه کسانی که وارد می شوند ! (تحریم، 10).

2- توجه ! برخی ها گفته اند: شأن عبدالله دور از این عمل است و مقصود مولا عبیدالله برادر عبدالله بوده است.

پول را از او گرفت، زندانی اش هم کرد. دیگر به او مقام و منصب نداد. (1)

مورد سوم: ابن هرمه به بیت المال خیانت کرد. آقا او را عزل کرد و 35 ضربه شلاق به او زد. او را در نمازجمعه آورد و گرداندند تا مردم ببینند که خائن است. بعد هم دیگر به او پست دولتی نداد. (2)

ص: 258


1- نهج البلاغه، نامه 71.

2- « عَنْ عَلِيٍّ (علیه السلام) : اسْتَدْرَكَ عَلَى ابْنِ هَرْمَةَ خِيَانَةً وَ كَانَ عَلَى سُوقِ الْأَهْوَازِ فَكَتَبَ إِلَى رِفَاعَةَ إِذَا قَرَأْتَ كِتَابِي فَنَحِّ ابْنَ هَرْمَةَ عَنِ السُّوقِ وَ أَوْقِفْهُ لِلنَّاسِ وَ اسْجُنْهُ وَ نَادِ عَلَيْهِ وَ اكْتُبْ إِلَى أَهْلِ عملک تُعْلِمَهُمْ رَأْيِي فِيهِ وَ لَا تَأْخُذْكَ فِيهِ غَفْلَةُ وَ لَا تَفْرِيطُ فَتَهْلِكَ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَعْزِلُكَ أَخْبَثَ عُزْلَةٍ وأعيذک باللہ مِنْ ذَلِكَ فَإِذَا كَانَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فَأَخْرِجْهُ مِنَ السِّجْنِ وَ اضْرِبْهُ خُمُسَهُ وَ ثَلَاثِينَ سوطأ وَ طُفْ بِهِ إِلَى الْأَسْوَاقِ فَمَنْ أُتِيَ عَلَيْهِ بِشَاهِدٍ فَحَلِّفْهُ مَعَ شَاهَدِهِ وَ ادْفَعْ إِلَيْهِ مِنْ مَكْسَبِهِ مَا شُهِدَ بِهِ عَلَيْهِ وَ مربه إِلَى السِّجْنِ مِهَانًا مقبوحا منبوحا وَ احْزِمْ رِجْلَيْهِ بِحِزَامٍ وَ أَخْرِجْهُ وَقْتَ الصَّلَاةِ وَ لَا تَحُلْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مَنْ يَأْتِيهِ بِمَطْعَمٍ أَوْ مَشْرَبٍ أَوْ مَلْبَسٍ أَوْ مَفْرَشٍ وَ لَا تَدَعْ أَحَداً يَدْخُلُ إِلَيْهِ مِمَّنْ یلقنه اللُّدَدَ ویرجيه الخلوص فَإِنْ صَحَّ عِنْدَكَ أَنَّ أَحَداً لَقَّنَهُ مَا يَضْرِبُهُ مُسْلِماً فَاضْرِبْهُ بِالدِّرَّةِ فَاحْبِسْهُ حَتَّى يَتُوبَ وَ مربإخراج أَهْلِ السِّجْنِ فِي اللَّيْلِ إِلَى صَحْنِ السِّجْنِ ليتفرجوار غیر ابْنِ هَرْمَةَ إِلَّا أَنْ تَخَافَ مؤته فَتُخْرِجُهُ مَعَ أَهْلِ السِّجْنِ إِلَى الصَّحْنِ فَإِنْ رَأَيْتَ بِهِ طَاقَةً أَوِ اسْتَطَاعَةً فَاضْرِبْهُ بَعْدَ ثَلَاثِينَ يَوْماً خَمْسَةً وَ ثَلَاثِينَ سَوْطاً بَعْدَ الْخَمْسَةِ وَ ثَلَاثِينَ الْأُولَى وَ اكْتُبْ إِلَيَّ بِمَا فَعَلْتَ فِي السُّوقِ وَ مَنِ اخْتَرْتَ بَعْدَ الْخَائِنِ وَ اقْطَعْ عَنِ الْخَائِنِ رِزْقَهُ ». امیرالمؤمنين على (علیه السلام) خيانت ابن هرمه را دریافت. او مسؤول بازار اهواز بود. حضرت به رفاعه نوشت: «چون نامه ام را خواندی، ابن هرمه را از بازار برکنار کن و در برابر دیدگان مردم او را بازداشت و زندانی اش کن و جارچی، ماجرای او را باز گوید و به کارگزارانت نامه بنویس و نظر مرادرباره وی به آنان اعلام کن و در این باره غفلت و تفریط تو را نگیرد که نزد خدا هلاك می شوی و تورا به بدترین شکل عزل خواهم کرد و تو را از این کار در پناه خدا قرار می دهم و چون روز جمعه شود، او را از زندان بیرون کش و سی و پنج تازیانه به او بزن و او را در بازارها بگردان و هر کس که عليه ابن هرمه شاهدی آورد، او را علاوه بر داشتن يك شاهد سوگند بده و از درآمد ابن هرمه، هر چه عليه او شاهد شهادت داده به این شخص بده و دستور بده که او را باخواری و ذلت و دشنام به زندان برند و دو پایش را در بند کن و به هنگام نماز او را بیرون بیاور و مگذار که او با کسی که به نزد وی غذا و آب و لباس و زیرانداز می برد، خلوت کند و مگذار که کسی نزد وی برود که دفاع و خصومت را به وی یاد و به او امید رهایی بدهد و اگر ثابت شد نزد توکسی است که به او چیزی یاد داده که به آن به مسلمانی ضرر برساند، آن کس را با تازیانه بزن و زندانی اش کن تا توبه کند و دستور بده که زندانیان را در شب به فضای باز زندان ببرند تا تفریح کنند جزابن هرمة؛ مگر این که از مرگش بترسی که در این صورت او را به همراه زندانیان به حیاط زندان ببر و اگر دیدی که توان و قدرت دارد، او را پس از سی روز، سی و پنج تازیانه دیگر پس از سی و پنج تازیانه اول بزن و کاری را که درباره بازار می کنی و کسی را که پس از این خیانتکار انتخاب میکنی، به من گزارش بده و حقوق این خیانتکار را قطع کن.» (دعائم الاسلام، ج 2، ص 532؛ مستدرک الوسائل، ج 17، ص 403).

3.خیانت علمی

سومین نوع خیانت، خیانت علمی است.

یهودیان می دانستند این پیامبر آخرالزمان است اما خیانت کردند. بعضی ها

از کتاب های دیگران در کتاب خودشان مطلب نقل می کنند و آدرس نمی دهند. بعضی ها آثار دیگران را به اسم خودشان چاپ می کنند. خیانت علمی از خیانت مالی بدتر است.

4. خیانت خانوادگی

چهارمین نوع خیانت، خیانت خانوادگی است.

وای بر مرد و زنی که به همسرش خیانت کند! وای برآن زن همسردار که با

نامحرم ارتباط و خدای نکرده برایش طنازی داشته باشد! علت بخش عمده ای از طلاق ها در جامعه ما همین موضوع است.

5.خیانت در امانت

پنجمین نوع خیانت، خیانت در امانت است.

بعضی ها نسبت به امانت وفادار نیستند. امام سجاد (علیه السلام) فرمود: شمشیری که پدرم را با آن به شهادت رساندند، اگر آن را به من امانت بدهند من در آن

ص: 259

خیانت نمی کنم و به صاحبش برمی گردانم. (1)

6.خيانت قضایی

ششمین نوع خیانت، خیانت قضایی است .

قاضی رشوه بگیرد و حکم خدا را جابه جا کند.

7.خیانت نظامی

هفتمین نوع خیانت، خیانت نظامی است.

کسی در جنگ خیانت کند و اسرار نظامی را لو بدهد. تمام این اقسام خیانت، چه مالی، چه دینی، چه نظامی و چه قضایی خطرناک است. قرآن کریم به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرماید:

« وَ لَا تَكُنْ للخائنین خَصِيماً » (2)

و از کسانی مباش که از خائنان حمایت نمایی.

پشت خائن نباش، چون خطرناک است.

مسلم بن عقیل پسرعمو و سفیرابی عبدالله (علیه السلام) است. این شخصیت متدین و مؤمن و عاقل، در کوفه مردم به او خیانت کردند. چندهزار نفر با او بیعت کردند اما در نهایت او را تنها گذاشتند. این کار خیانت است.

سرانجام محمد بن اشعث با لشکریان ابن زیاد مسلم را محاصره کردند و او تنها شروع به جنگیدن کرد. محمد بن اشعث گفت: من به توامان می دهم. (3)

مسلم را گرفتند و زخمی و مجروح نزد ابن زیاد آوردند. مسلم به دست مأمور

ص: 260


1- بحارالانوار، ج 23، ص 278؛ وسائل الشیعه، ج19، ص 75: الأمالی للصدوق، ص 246.

2- نساء، 105.

3- مناقب آل ابی داود ، ج 4، ص 93؛ رياض الابرار، ص 212.

ابن زیاد به شهادت رسید. (1) شهادت مسلم نتیجه خیانت است. خیانت، کشته های زیادی در تاریخ داده است.

بسیاری از شهدای ما در جنگ هشت ساله بر اثر خیانت و لورفتن عملیات کشته شدند.

اسلام با خائن به شدت برخورد کرده. خیانت قوام اسلام را از بین برد. لذا قرآن به پیامبر می فرماید:

« وَ لَا تَكُنْ للخائفين خَصِيماً » (2)

و از کسانی مباش که از خائنان حمایت نمایی.

ص: 261


1- بحارالانوار، ج 44، ص 357؛ اللهوف، ص 357.

2- نساء ،105.

ص: 262

خیانت (2)

مقدمه

پس از پایان غائله بنی قریظه و قلع و قمع شدن آن از مدينه ، زمین ها و غنائم شان به مسلمانان رسید. خداوند در آیه 27 سوره احزاب می فرماید:

« وَ أَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِيارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تطؤوها وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيراً » (1)

و زمینها و خانه ها و اموالشان را در اختیار شما گذاشت، و(همچنين) زمینی را که هرگز در آن گام ننهاده بودید؛ و خداوند بر هر چیز تواناست!

خدا زمین یهودیان را برای شما به ارث گذاشت. هر چیزی که بدون زحمت به دست بیاید ارث نامیده می شود. مانند: کسی یک عمر زحمت می کشد و وقتی از دنیا می رود تمام اموالش به اولاد و همسر و نزدیکانش می رسد. این پول بی تلاش که به دست ورثه می رسد ارث است. لذا قرآن می فرماید: این زمین ها را با جنگ و زحمت به دست آوردید؛ می گوید: سرزمین یهود را در اختیار شما

ص: 263


1- احزاب، 27.

قرار دادیم و اموالشان را به غنیمت گرفتید. بعد سرزمین های دیگری هم در اختیار شما قرار میدهیم؛ سرزمین هایی که تاکنون در آن جا قدم نگذاشته اید. گفته اند: منظور از آن سرزمین ها منطقه خيبر است که در آینده نصیب مسلمانان شد. پایان آیه می فرماید: خداوند بر هر چیزی قادر است.

همان طور که قبلا گفته شد مشکل اصلی یهودیان بنی قریظه، خیانت گری بود. آنها در جریان جنگ احزاب به مسلمانان خیانت کردند.

خیانت، قانون همه گیر

در نگاه کلی، خیانت ربطی به دین و مذهب ندارد. مسلمان هم خیانت کند با او شدید برخورد می شود. اصلا آن آیه ای که می گوید: خیانت نکنید، نخست به مسلمانان خطاب می کند:

« يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وتخونوأ أَماناتِكُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ » (1)

ای کسانی که ایمان آورده اید! به خدا و پیامبر خیانت نکنید! و (نیز) در أمانات خود خیانت روا مدارید، در حالی که میدانید (این کار، گناه بزرگی است) !

پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) نیز فرمود:

« لیس مِنَّا مَنْ غَشَّ مُسْلِماً ولیس مِنَّا مَنْ خَانَ مُسْلِماً »؛ (2)

از ما نیست کسی که مسلمانی را گول زند. از ما نیست کسی که به مسلمانی خیانت کند.

رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در بازار می رفت. دیدند کسی جنس می فروشد و ظاهرش

ص: 264


1- انفال ، 27.

2- امالى صدوق، ص 270؛ عیون اخبار الرضا (علیه السلام) ، ج 2، ص 50؛ الاختصاص، ص 248.

خیلی زیباست و از آن تعریف کرد. اما خداوند برایش وحی فرستاد که کالا را زیرورو کند. حضرت دست بردند و جنس را زیرورو کردند. دیدند بدهایش را زیر ریخته و خوب هایش را رو گذاشته است. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به این شخص فرمودند:

« قَدْ جَمَعْتَ خیانة وَ غِشّاً لِلْمُسْلِمِينَ »؛ (1)

تو خیانت کاری و فریب مسلمانان را با هم جمع کردی.

رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) مکه را فتح کرد و می خواست بت ها را بشکند. کلید خانه خدا نزد مشرکی بود. حضرت کلید را از او امانت گرفتند و وقتی بت ها را شکستند و از کعبه بیرون آمدند، عباس عموی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آمد و گفت: با رسول الله ! کلید را به این مشرک باز پس ندهید. حالا که مکه فتح شده و به دست مسلمانان افتاده، چه معنا دارد کلیددار خانه خدا مشرک باشد؟ کلید را به من بدهید. قرآن می فرماید:

« إِنَّ اللَّهَ يامركم أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها » (2)

خداوند به شما فرمان می دهد که امانتها را به صاحبانش بدهید.

خدا به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) دستور داد کلید را به کلیددار مشرک برگرداند. (3) پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به عمویش هم اجازه خیانت نداد. خیانت خانوادگی، خیانت در بیت المال ، خیانت در جنگ و... تمام اقسام آن ممنوع است.

همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)

- از آیه 28 سوره احزاب ، هفت آیه به همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) اختصاص یافته است.

ص: 265


1- کافی، ج 5، ص 161؛ تهذیب الاحکام، ج 7، ص 13؛ الوافی، ج 17، ص 468.

2- نساء، 58.

3- مرآة العقول، ج 3، ص180؛ بحارالانوار، ج 23، ص 274.

در آغاز سوره احزاب آمده است که زنان پیامبر ام المؤمنين هستند و این یک امتیاز است. همسر پیامبر بودن امتیاز است. چنین زنی باید مراقبت بیشتری روی اعمال و رفتارش داشته باشد. کسانی که به افراد بزرگ انتساب دارند باید حواسشان را جمع کنند.

برخی از همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)

اشاره

پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) 25 سال با خدیجه کبری علیها السلام بودند و بعد از آن ازدواج هایی داشتند که دو - سه مورد را نام می برم. بعضی از این همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) مظلوم هستند و نامشان کمتر بیان می شود. زمانی ما خدمت مقام معظم رهبری (حفظه الله) رسیدیم. ایشان مخصوصا درباره ام سلمه تأکید کرد و فرمود: از اینها یاد شود. رتبه این زنها با هم یکی نیست.

1. ام سلمه

یکی از زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ام سلمه است که ازدواج دومش با پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بود؛ زنی مؤمن و متدین که شوهرش در احد مجروح شد و هشت ماه در بستر بیماری افتاد. ام سلمه هشت ماه از همسرش مراقبت کرد. خودش می گوید: همسرم به من می گفت اگر من از دنیا رفتم ناراحتی نکن، فقط بگو :

« إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ » (1)

ما از آن خدائیم؛ و به سوی او بازمی گردیم.

چون از حبیبم رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) شنیدم اگر کسی مصیبتی ببیند و این آیه را بخواند و جزع و فزع نکند خدا در زندگی اش خیر بهتری قرار می دهد. می گوید: وقتی همسرم از دنیا رفت من مرتب این آیه را می خواندم اما نمی فهمیدم آن خیر

ص: 266


1- بقره، 156.

بهتر چیست تا این که همسر رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) شدم. (1)

ام سلمه چهار فرزند یتیم داشت و پیامبرسر پرستی آنها را بر عهده گرفت. در ایمان و تدین ام سلمه همین بس که امیرالمؤمنين (علیه السلام) وصیت نامه اش را به ایشان داد. (2) امام حسین (علیه السلام) او را مادر خطاب می کرد و وقتی خواست به مکه برود وصیت نامه اش را به او داد. (3)

یکی دیگر از فضائل ام سلمه: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) یک شیشه خاک به او داد و فرمود: هروقت این شیشه تبدیل به خون شد بدان امام حسین (علیه السلام) را به شهادت رسانده اند. (4) لذا ایشان اولین کسی بود که در مدینه متوجه شهادت امام حسین (علیه السلام) شد.

در ماجرای جنگ جمل، عایشه از ام سلمه تقاضا کرد او را در مبارزه با امیرالمؤمنین (علیه السلام) کمک کند. ایشان زیر بار نرفت و فرمود: مگر قرآن نمی گوید زن های پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در خانه بنشینند؟ مگر یادت نیست پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) گاهی

ص: 267


1- « وَ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) مَنْ أُصِيبَ بمصيبتة فَقَالَ كَمَا أَمَرَهُ اللَّهُ - إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ اللَّهُمَّ آجزني مِنْ مُصِيبَتِي وَ أَعْقِبْنِي خَيْراً مِنْهُ فَعَلَ اللَّهُ ذَلِكَ بِهِ قَالَتْ فَلَمَّا تُوُفِّيَ أبوسلمة قُلْتُهُ ثُمَّ قُلْتُ وَ مَنْ مِثْلُ أَبِي سَلَمَةَ فَأَعْقَبَنِيَ اللَّهُ بِرَسُولِهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) فَتَزَوَّجَنِي »؛ از ام سلمه نقل شده است که گفت: پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: هر کس به مصیبتی دچار شود و مطابق دستور خدا بگوید: «ما از آن خداییم و به سوی او باز می گردیم. خدایا مرا در ازای مصیبتم پاداش ده و بهتر از آن را برایم جایگزین سازه خداوند با او چنین خواهد کرد. ام سلمه گفته است: هنگامی که شوهرم ابوسلمه از دنیا رفت من آن جمله را گفتم. سپس گفتم: اما چه کسی همانند ابوسلمه می شود؟! پس خداوند پیامبر خود را برای من جایگزین شوهرم ساخت و آن حضرت با من ازدواج کرد. (الدعوات للراوندی، ص 285؛ مستدرک الوسائل، ج 2، ص404؛ بحارالانوار، ج 22، ص 227).

2- پیغمبر و باران، ج 1، ص 281.

3- همان.

4- همان.

به ما می فرمود: با علی بن ابی طالب (علیه السلام) درگیر نشوید؛ او ولی خداست؟ (1) ام سلمه در جمل حاضر به همکاری نشد و تا آخرهم مؤمن و متدین باقی ماند.

2. میمونه

یکی دیگر از همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) میمونه است. میمونه سه خواهر داشت و همگی با بنی هاشم ازدواج کردند. از این رو مادرشان می گفت: من افتخار می کنم همه دامادهایم از بنی هاشم هستند. اولی میمونه همسر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) است. دومی سلما همسر حمزه سیدالشهداست. سومی لبابه همسر عباس عموی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است. چهارمی هم اسماء بنت عمیس همسر جعفر بن ابی طالب (علیه السلام) است. پیامبر، حمزه، عباس و جعفر بن ابی طالب با هم باجناق بودند. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) درباره این خواهران فرمود: چهار خواهر مؤمن.

امام باقر (علیه السلام) فرمود: خدا رحمت کند این چهار خواهر را که همگی اهل بهشت هستند.

3.صفيه

یکی دیگر از همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) صفیه است که پدرش در خیبر کشته و خودش اسیر شد. قانون اسلام طبق آیه قرآن اجازه می دهد کسی که در جنگ اسیر می شود می توان به او پیشنهاد اسلام و ازدواج داد. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به صفيه پیشنهاد اسلام داد. ایشان مسلمان شد؛ چون به اسلام علاقه مند شده بود. بعد حضرت به او پیشنهاد ازدواج داد. (2) خود صفیه هم اصرار داشت و می گفت: این ازدواج موجب می شود عده ای از یهودیان جذب اسلام بشوند. صفیه زنی

ص: 268


1- همان، ص 277.

2- کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج 2، ص 888

بسیار مؤمن و متدین بود.

زیاده خواهی برخی همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)

زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در یک رتبه و درجه از اسلام و ایمان و اطاعت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نبودند. همسرانی مانند خدیجه کبری و ام سلمه و میمونه مقام های بالاتری داشتند. برخی نیز همسرانی دورو و منافق بودند.

همه این خانم ها اتاق کوچک و زندگی ساده ای داشتند. بعد از پیروزی مسلمانان بربنی قریظه، صدای بعضی از زنها درآمد و به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) گفتند: این همه غنیمت گرفته اید؛ یک مقدار پول در اختیار ما قرار بده. یعنی فزون طلبی کردند و خواستند از موقعیت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) سوء استفاده کنند. رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) از گفته های همسرانش ناراحت شد. پس خداوند آیه فرستاد و فرمود:

« يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ کنتن تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها فَتَعالَيْنَ امتعکن وَ أسرحکن سَراحاً جَمِيلًا » (1)

ای پیامبر به همسرانت بگو: «اگر شما زندگی دنیا و زرق و برق آن را می خواهید بیایید با هدیه ای شما را بهره مند سازم و شما را به طرز نیکویی

رها سازم!

پیامبر به همسرانت بگو: من را می خواهید یا مال دنیا را؟ اگردنبال مال دنیا هستید و زندگی با پیامبر برایتان سخت است طلاق بگیرید و بروید. من پیامبر مهریه شما را می دهم و با خوش رفتاری آزادتان می کنم. واقعا اگر زندگی در یک اتاق و زیر یک سقف با پیامبر برای شما مشکل است من راضی نیستم به شما

ص: 269


1- احزاب، 28.

سخت بگذرد. چون بعضی از آنها حرف هایی می زدند و یکی از آنها می گفت: من چنین و چنان خواستگارهایی داشتم اما زن شما شدم. (1)

رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فوق العاده با همسران خود مهربان بود. فرمود:

« خیرکم خیرکم لِنِسَائِهِ وَ أَنَا خیرکم لِنِسَائِي » (2)

بهترین شما، بهترين شما برای همسرانش می باشد و من بهترين شما برای

همسرانم هستم.

بهترین شما مردان کسی است که خیر دنیا و آخرتش برای همسرش بیشتر باشد و من خیرم برای زنانم بیش از شما خواهد بود نسبت به همسرانتان . به خانواده خیلی اهمیت می دادند.

آیه مذکور می خواهد جلوی فزون طلبی اطرافیان مسئولین را بگیرد. اگر کسی زن با پسر و یا برادر یک مسئول بود حق ندارد هرکاری دلش می خواهد بکند. این آیه می گوید: کسانی که به مسئولین منسوب هستند باید حواسشان را بیشتر

جمع کنند.

یکی از ویژگی های مرد خوب این است که به خانواده اش رسیدگی می کند. حضرت به همسرانش رسیدگی می کرد اما آنها فزون طلبی کردند. قرآن می گوید: دو حالت دارد: پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را می خواهید یا امکانات دنیا را؟

« وَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ منکن أَجْراً عَظِيماً » (3)

واگرشما خدا و پیامبرش و سرای آخرت را می خواهید، خداوند برای

ص: 270


1- تفسیر نمونه، ج 17، ص 278 -282.

2- من لایحضره الفقیه ، ج 3، ص 443: الوافی، ج22، ص789؛ وسائل الشیعه، ج20، ص171.

3- احزاب، 29.

نیکوکاران شما پاداش عظیمی آماده ساخته است.

اما اگر پیامبر را می خواهید، بمانید و زندگی کنید. هرچه سهم پیامبر در این غنائم بود بین شما تقسیم می کنیم؛ خداوند اجر عظیم به شما خواهد داد.

ثواب و عقاب همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)

آیه بعدی، آیه سی ام سوره احزاب است که می فرماید: زن های پیامبر! اگر کار خیر کنید ثوابتان مضاعف است؛ کار زشت هم بکنید کیفرتان مضاعف است. اگر یک آدم عادی دروغ گفت، برایش یک دروغ می نویسند اما اگر شما یک دروغ بگویید برایتان دو برابر می نویسند. و اگر کار خیری کردید، آن را هم برای شما دو برابر می نویسند. باید بدانید انتساب به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) مسئولیت می آورد.

« يا بِنَسَاءِ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ منکن بِفاحِشَةٍ مبینة يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً » (1)

ای همسران پیامبر! هرکدام از شما گناه آشکار و فاحشی مرتکب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود؛ و این برای خدا آسان است.

اگر یکی از زن های پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) کار زشت آشکاری انجام داد عذابش دو برابر است. یک وقت در خانه حرفی می زند یا کاری می کند که مخفی است اما وقتی در جامعه دچار اشتباه شد خواهند گفت: زن پیامبر فلان کار را انجام داده. به همین علت عذابش مضاعف است.

اهمیت انتساب به بزرگان

شخصی به نام شقرانی خدمت امام صادق (علیه السلام) آمد. ایشان از خویشاوندان

ص: 271


1- احزاب، 30.

امام صادق هم نبود؛ بلکه آزادشده پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بود. اگر کسی توسط اربابش آزاد می شد می گفتند: او مولای فلانی است. یعنی برده سابق را هم چنان به ارباب سابقش انتساب می دادند؛ گرچه دیگر الآن آزاد بود و ارباب نداشت. شقرانی شراب می نوشید و وقتی نزد امام صادق (علیه السلام) رفت ، آقا به او فرمود:

« الْحَسَنُ مِنْ کل أَحَدُ حَسَنٍ وَ إِنَّهُ منک أَحْسَنَ لمكانک مِنَّا وَ إِنِ الْقَبِيحِ مِنَ کل أَحَدُ قَبِيحٍ وَ إِنَّهُ منک أَقْبَحَ وَعَظَهُ عَلَى جِهَةِ التَّعْرِيضِ »؛

کار خوب از همه مردم خوب است ولی از تو بهتر است و کار زشت از همه کس زشت است ولی از توزشت تر است؛ به خاطر جایگاهی که نزد ما داری . (1)

در روایات آمده است: هفتاد گناه شخص جاهل آمرزیده می شود قبل از این که یک گناه شخص عالم آمرزیده شود.

درس خوانده ای ، علم پیدا کرده ای، مسئول شده ای ، احترام و عزت داری، مسئولیتت هم بیشتر است. به همین جهت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نسبت به آن مسئولینی که خطا می کردند حساس تر بودند و حکم را زودتر اجرا می کردند.

این آیه هم همین را می فرماید: زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نباید فزون خواه باشند و باید حواسشان باشد انتسابشان به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) مسئولیت آور است.

زیاد دیده و شنیده اید برخی بزرگان ما چه لطمه هایی از طریق پسريا برادرانشان خورده اند.

ص: 272


1- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 236: العدد القويه ، ص 153؛ بحارالانوار، ج 7، ص 350.

فرمان های الاهی به زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)

اشاره

قَالَ اللَّهُ تبارک وَ تعالی :

« وَ مَنْ يَقْنُتْ منکن لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نوتها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً کريما »؛ (1)

و هر کس از شما برای خدا و پیامبرش خضوع کند و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهیم ساخت، و روزی پرارزشی برای او آماده

کرده ایم.

مقدمه

هفت آیه از سوره احزاب مختص زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است. خدا می فرماید: زنان پیامبر! شما با سایر زنان فرق میکنید؛ چون با کسی زندگی می کنید که برترین موجود عالم خلقت است، عبادت و اخلاقش را می بینید. همسر پیامبر فرق می کند با آن زنی که در روستا یا شهری زندگی می کند و در طول عمرش یک

ص: 273


1- احزاب، 31.

بار هم پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را ندیده است.

کسی که در خانه شخصیتی دینی یا سیاسی یا اجتماعی و یا... زندگی می کند حسابش با بقیه فرق دارد. گناه و ثواب شخصیت ها و منسوبین آنها نیز با بقیه فرق می کند. لذا قرآن می فرماید: زنان پیامبر! اگر شما کار زشتی انجام بدهید که آشکار باشد عذابش مضاعف است و عذاب کردن شما برای خدا آسان است؛ زیرا کلید ثواب و عذاب در دست خداست .

و در سوی مقابل، اگر همسر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) کار خوبی انجام دهد ثوابش دوبرابر خواهد بود.

« وَ مَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً كَرِيماً » (1)

و هر کس از شما برای خدا و پیامبرش خضوع کند و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهیم ساخت، و روزی پرارزشی برای او آماده کرده ایم.

در این آیات، خداوند هفت دستور به زن های پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می دهد. کسی فکر نکند این هفت دستور فقط برای زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است؛ نه، برای همه زنان است اما مطالبه خداوند از زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) شدیدتر است. مثلا اگر شما به یک عالم یا روحانی یا مجتهد و یا دانشمند بگویی از تو بعید است که دروغ بگویی، این یعنی بقیه مردم دروغ بگویند اشکال ندارد؟ دروغ بد است، منتها از شما بعیدتر است. اگر مأمور یا افسر نیروی انتظامی اشتباه رانندگی انجام بدهد شما می گویید: از شما بعید است. اگرپزشکی بهداشت و دستورات پزشکی را رعایت نکرد به او می گویید: از شما خیلی بعید است، شما پزشک هستید.

ص: 274


1- احزاب ، 31.

این هفت دستوری که خدا فرمود، برای همه است و از همه زنان توقع می رود، اما خداوند زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را به خاطر جایگاه بالاتری که داشتند و ام المؤمنین بودند خطاب کرده است. این آیات سال ها پس از وفات خديجه کبری علیها السلام نازل شد و مربوط به سایر همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است.

هفت دستور برای زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)

اشاره

« يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ کأحد مِنَ النِّسَاءِ »

ای همسران پیامبر! شما همچون یکی از آنان معمولی نیستید.

ای زنان پیامبر! شما مثل بقیه زنان نیستید. شما نام پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را یدک می کشید و در کانون وحی هستید و همواره پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را می بینید. اگر تقوا دارید این حرف ها را گوش بدهید:

1.سخن گفتن بدون عشوه

اشاره

اولین دستور خداوند به زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) سخن گفتن بدون عشوه است.

« إِنَّ اتقیتن فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضُ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً »

اگر تقوا پیشه کنید؛ پس به گونه ای هوس انگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند، و سخن شایسته بگویید؟ وقتی حرف می زنید تحریک امیز حرف نزنید و نامحرم را تحریک نکنید. دو نکته در این جاست: یک نکته از وظائف زنان و یک نکته درباره خصوصیات مردان؛ مردانی که قلبشان بیمار است و مرض جنسی و شهوت رانی دارند. از این آیه استفاده می شود شهوت رانی و دنبال نامحرم افتادن و چشم چرانی یک نوع بیماری است. خدا به زنان می فرماید: تحریک آمیز حرف نزنید؛ چون بیماردلان

ص: 275

سراغ شما می آیند و طمع می ورزند. نکته اول این که شهوت رانی بیماری است. نکته دوم این که جرقه تحریک مرد شهوت ران را زن می زند. وقتی می گوید: طرز صحبت، تحریک آمیز است ، پس وای بر لباس پوشیدن و راه رفتن! زن وقتی حرف می زند باید طرز کلامش با نامحرم تحریک آمیز نباشد.

عزیزان من! خیلی حواستان جمع باشد. این پرونده هایی که در دادگاه است، در بسیاری از موارد نتیجه یک پیامک یا تماس تلفنی و یا نگاه حرام است.

حفظ آبرو به قیمت جان

کتاب جوامع الحکایات نوشته سديد الدين عوفی است. ایشان شخصیتی ادبی در قرن ششم بود که اصالت خراسانی داشت. جوامع الحکایات به زبان فارسی است و عوفی، داستان های خوبی در آن آورده است.

ایشان می گوید: در ماجرای شورش زنگیان، امام صادق به نقل از پدرشان درباره این آیه : « و همچون دوران جاهلیت نخستین ظاهر نشوید» فرمود: آری! به زودی جاهلیت دیگری خواهد بود.

در بصره به خانه ای ریختند و دختر علویه ای را دستگیر کردند و بین اوباش ها و مردان شهوت ران آوردند. این دختر که در میان این همه مرد هوس ران گرفتار شده، به رئیس آنها رو نمود و گفت: به سربازانت بگو از من دست بردارند، من دعایی به تو یاد می دهم که اگر بخوانی شمشیر در تواثر نکند؛ هرچه شمشیر به تو بزنند کشته نشوی.

فرمانده سربازان تحریک شد و گفت: تو چنین زرهی می شناسی؟ دختر گفت: روی خودم امتحان کن. سپس دعایی خواند و فرمانده شمشیر را در قلب

ص: 276

دختر فرو کرد؛ درجا کشته شد. فهمید این دختر با این شیوه خواست جلوی فحشا را بگیرد؛ وگرنه دعایی نیست که جلوی اثر شمشیر را بگیرد.سديد الدين عوفی می گوید: ببینید! یک زن برای این که به دامن فساد کشیده نشود با این شیوه حاضر شد کشته شود اما خودش را در اختیار مردان نامحرم قرار ندهد. (1)

2.خانه نشینی

دومین دستور خداوند به زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در خانه نشستن است.

« وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ » (2)

و در خانه های خود بمانید.

زنان پیامبر! در خانه هایتان بنشینید. در بعضی از صحنه ها ضرورت ندارد زن حضور داشته باشد. مثلا اسلام جهاد را از زن برداشته. شاید زنان بتوانند از نیروهای رزمنده پشتیبانی کنند اما درست نیست یک زن بیاید فرماندهی لشکر را برعهده بگیرد یا در جامعه به شغل هایی ورود پیدا کند که با کرامتش هماهنگ نیست.

مقام معظم رهبری (حفظه الله) فرمود: من با کار زنها مخالف نیستم؛ بالأخره نیمی از دانشجوهای ما زن هستند. زن می تواند در کار پرستاری و پزشکی یا در اداره بعضی از مغازه هایی که متناسب با خانم هاست فعالیت کند. من با این موضوع مخالفم که رسالت اصلی زن که مهم ترین شغل و ارزش اوست تعطیل شود. مهم ترین شغل و ارزش زن، کدبانویی و کانون خانه را گرم نگه داشتن و مادر و همسر بودن و تربیت فرزند است. می گوییم آن چیزی که

ص: 277


1- جوامع الحکایات، ص 338 به نقل از هزار و یک حکایت اخلاقی، ص364.

2- نساء، 32.

بهشت را کف پای مادر قرار می دهد تعطیل نشود.

چگونه یک زن وظیفه آموزش دختران من و شما یا وضع حمل خانم های باردار را انجام دهد؟ لازمه اش این است که درس بخواند، اما تحصیل یک خانم نباید مانع ازدواجش بشود. خانم هایی بوده اند که به درجه اجتهاد رسیدند اما زندگی و شوهر و فرزند هم داشتند. پیامبر! به همسرانت بگو در خانه بنشینند و غائله به پا نکنند.

3. زينت نکردن

اشاره

سومین دستور خداوند به زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) زینت نکردن است .

« وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى »

و همچون دوران جاهلیت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید.

زینت های خودشان را مثل جاهلیت اولی آشکار نکنند.

قبل از اسلام مردم در جاهلیت بودند. به آن دوران، جاهلیت اولی می گویند؛

چون امام باقر (علیه السلام) فرمود: جاهلیت دوم هم وجود دارد که دوباره برمی گردد. (1) کسانی که امام حسین (علیه السلام) را به شهادت رساندند دچار جاهلیت بودند. همین امروز ما در دنیا دچار جاهلیت جدید هستیم: ازدواج زن با زن ، ازدواج مرد با مرد، روابط نادرست انسان با حیوان و....

در جاهلیت پیش از اسلام، خانم ها روسری سر می کردند اما گوشه های روسری را پشت گوششان می انداختند و گلو و سینه شان پیدا بود. این آیه

ص: 278


1- « عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ (علیه السلام) فِي قَوْلِهِ تَعَالَى وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى قَالَ أَنْ سَتَكُونُ جَاهِلِيَّةً أُخْرَى »؛ امام صادق (علیه السلام) به نقل از پدرشان درباره این آیه:« و همچون دوران جاهلیت نخستین ظاهر نشوید» فرمود: آری! به زودی جاهلیت دیگری خواهد بود. (بحارالانوار، ج 22، ص 189؛ تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 269؛ تفسیر کنزالدقايق، ج 10، ص 373).

می گوید: زنان پیامبر! شما مثل زنان قبل از اسلام نباشید که سینه و گلویتان پیدا باشد و خودتان را به نامحرم عرضه کنید.

هروقت فصل مسافرت به دریا و جنگل و شهرهای زیارتی و توریستی شروع می شود بی حجابی بیداد می کند. باید تمهیداتی اندیشیده شود. فضای جامعه از نظر بد حجابی فضای خوبی نیست. البته بعضی وقت ها هم از سر غفلت و بی توجهی است.

از مشهد برمی گشتم. در فرودگاه تهران دیدم خانمی جوان چیزی سرشان نبود؛ یعنی روسری شان روی گردنشان بود. جلورفتم و گفتم: خواهر من ! سرتان را بپوشانید. گفت: ببخشید! متوجه نشدم افتاده است. فورا روسری اش را مرتب کرد.

تمثيل

داستان ما داستان همان کسی است که نان در دست داشت و گریه می کرد. به او گفتند: چرا گریه می کنی؟ گفت: این فقیر گرسنه را می بینم گریه ام می گیرد. گفتند: خب، نان را به او بده بخورد. گفت: دلم نمی آید!

الآن مشکل همه ما این شده. همه برای بدحجابی گریه می کنیم اما کسی نمی گوید یک راهکار بدهیم. بارها گفته ام جلوی بدحجابی را در بعضی جاها باید بگیرند. در ادارات و بیمارستان ها و فرودگاه ها، دولت باید قانون مند باشد. در کنار دریاها و جنگل ها و جاده ها و در ماشین ها نیروی انتظامی باید قانون برای این کار داشته باشد. من نمی گویم: بگیر و ببند باشد؛ چون من با این مسائل مخالف هستم؛ محترمانه افرادی تذکر بدهند اثر دارد. من بارها گفته ام که اکثر افراد بد حجاب بی دین نیستند، خیلی از آنها متدین هستند.

چادر بهترین حجاب است ولی پوشش هایی مثل مانتوهای بزرگ که

ص: 279

تحریک آمیز نیست هم حجاب محسوب می شود اما متأسفانه بسیاری از این پوشش ها گاهی تحریک می کند و موجب آفت در جامعه است. دستور سومی که خدا به زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرماید: بگو حجابشان را حفظ کنند و خودشان را برای نامحرم آشکار نکنند.

4. برپایی نماز

چهارمین دستور خداوند به زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) برپایی نماز است.

« وَ أَقِمْنَ الصَّلَاةِ »؛

و نماز را برپا دارید.

زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) وظیفه دارند نماز را به پا دارند.

5. پرداخت زکات

پنجمین دستور خداوند به زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) پرداخت زکات است.

« واتين الزَّكَاةِ »

و زکات را بپردازید.

زکات خیلی مهم است که به ته مورد مانند: جو، گندم، شتر، گوسفند، طلا،

نقره و... تعلق می گیرد.

6. اطاعت از خدا و رسول او

ششمین دستور خداوند به زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) اطاعت از خدا و رسول است.

« وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ » (1)

ص: 280


1- « وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِينَ الزکاة وأطعمن اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً »؛ و در خانه های خود بمانید، و همچون دوران جاهلیت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید، و نماز را برپا دارید، و زکات را بپردازید، و خدا و رسولش را اطاعت کنید؛ خداوند فقط می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاك سازد. (احزاب، 33).

و خدا و رسولش را اطاعت کنید.

باید از خدا و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) اطاعت کنید.

7. قرائت قرآن و حکمت

اشاره

هفتمین دستور خداوند به زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) قرائت قرآن است.

« واذکرن ما يُتْلى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آياتِ اللَّهِ وَ الْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كانَ لَطِيفاً خبیرا » (1)

آنچه را در خانه های شما از آیات خداوند و حکمت ودانش خوانده می شود یاد کنید؛ خداوند لطیف و خبير است!

در خانه های شما جبرئیل می آید و وحی نازل می شود؛ این ها را به خاطر داشته باشید. اگر در خانه شما آیه نازل می شود اول شما باید عمل کنید. اگر جبرئیل در خانه شما وحی می آورد اینها را یادآوری کنید.

آیه تطهیر

آیه تطهیر در بین این آیات آمده است؛ اما چرا؟ بعضی از مفسران اهل سنت می گویند: این آیه درباره زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است. اما شیعه می گوید: این آیه نمی تواند درباره زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) باشد. در سراسر این آیاتی که خواندم همه ضميرها جمع مؤنث «کن» بود، یعنی زنان، أما فراز مربوط به آیه تطهیر، ضمیر مذکر دارد: « إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عنکم ». «کم» یعنی مردان. دیگر این که در

ص: 281


1- احزاب، 34.

این آیات دو بار کلمه بیوت آمده اما در آیه تطهیر می گوید «اهل البیت» یعنی اهل یک خانه .

زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) چند تا خانه و اتاق داشتند اما این آیه می گوید: «بیت» یعنی یک اتاق و خانه. این آیه درباره امیرالمؤمنین (علیه السلام) و امام حسن و امام حسین علیهم السلام و رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) و حضرت زهرا علیها السلام یعنی اهل کساء است.

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به خانه دخترشان آمدند و عبایی روی خودشان و دختر و داماد و نوه هایشان انداختند. عمدا هم این کار را کردند. خواستند مشخص شود که فقط این پنج نفر مشمول آیه اند:

« إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عنکم الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ ویطهرکم تَطْهِيراً »

خداوند فقط می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد.

شیعه و سنی نوشته اند که آیه تطهیر مخصوص پنج تن است. حسکانی از علمای حنفی مذهب اهل سنت است. کتابی به نام شواهد التنزيل دارد و در

آنجا 130 روایت آورده که این آیه مربوط به اهل بیت علیهم السلام است. (1)

تمام زشتی ها از این خانواده دور شده، هیچ گناهی در زندگی شان نیست . تاریخ هم نشان نمی دهد که زنان پیامبر هیچ خطایی در زندگی شان نبوده باشد. این آیه درباره معصومین است. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) تا شش ماه هر روز به جلوی خانه حضرت زهرا علیها السلام می آمد و با صدای بلند فریاد می زد:

« الصَّلَاةُ يَا أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً » . (2)

ص: 282


1- شواهد التنزیل، ج 1، ص 4497 ج 2، ص 18.

2- « عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) كَانَ يَمُرُّ بِبَابِ فَاطِمَةَ سِتَّةَ أَشْهُرٍ إِذَا خَرَجَ إِلَى صَلَاةِ الْفَجْرِ يَقُولُ : الصَّلَاةُ يَا أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ ويطهرکم تَطْهِيراً » (شواهد التنزيل، ص 18؛ الاحتجاج، ج 1، ص 119؛ دلائل الصدق لنهج الحق، ج 4، ص 364).

ای اهل بیت! وقت نماز صبح است. اراده خداوند بر این است که رجس و ناپاکی را از اهل بیت دور کند و شما را طاهرو مطهر گرداند.

حدیث کساء نیز قصة نزول همین آیه است و در منابع ما آمده .

ص: 283

ص: 284

حضرت خدیجه علیها السلام

مقدمه

مردان و زنان زیادی در طول تاریخ درخشیده اند و نامشان ماندگار شده است؛ کسانی که همواره از آنها به عنوان شخصیت های برگزیده یاد می شود. از ابتدای خلقت، زنانی مثل: حضرت حوا، حضرت مریم، حضرت آسیه (عليهن السلام) و بانوان بزرگ دیگری آمده اند و هرکدام به اندازه ای خود تأثیرگذار بوده اند. یکی از آن بانوان بزرگ، خدیجه کبری علیها السلام است که در نقل های تاریخی به سه ویژگی ستوده شده است. این سه ویژگی ویژگی هایی است که این بانوی بزرگوار را برتر قرار داده و در جایگاه خاص نهاده است.

ویژگیهای حضرت خدیجه علیها السلام

آن سه ویژگی که در روایات آمده چنین است:

« كَانَتْ مِنْ أَحْسَنِ النِّسَاءِ جمالآ وَ أكملهن عَقْلًا وَ اتمهن رَأْياً » (1)

ص: 285


1- صحیح بخاری، ج 2، ص 492 ح 3818؛ رياحين الشريعة، ج 2، ص 204.

این بانوی بزرگوار از نظر زیبایی و عقل و مدیریت، از کامل ترین بانوان بود. در این جا به چند بعد از زندگی خدیجه کبری علیها السلام اشاره می کنم: یکی از این ابعاد معمولا مورد غفلت واقع می شود و کمتر مورد توجه قرار می گیرد. و آن آیاتی از قرآن است که مفسرین آنها را به طور مستقیم یا غیرمستقیم به خدیجه کبری علیها السلام ارتباط داده اند.

حضرت خدیجه علیها السلام از منظر قرآن

اشاره

به چهار مورد از این آیات اشاره می کنم تا خدیجه کبری نخست از منظر قرآن معرفی شود.

1. بذل اموال

قرآن می فرماید:

« وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْنى » (1)

و تو را فقیر یافت و بی نیاز نمود.

خدا به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرماید: تو فقیر بودی و ما تو را بی نیاز ساختیم. این آیه ترسیم فضای زندگی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در مکه است و او را کودکی یتیم و بی ثروت معرفی می کند که سال ها بعد توانگر شد.

گرچه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در سال های پس از هجرت در جنگ ها غنائمی به دست آورد اما آغاز بی نیازی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در مکه و با ثروت خدیجه کبری علیها السلام بود. و هرچند پیام آیه عام است اما یکی از مصادیقش خدیجه کبری علیها السلام است. (2)

ص: 286


1- ضحی، 8.

2- « فُرَاتُ قَالَ حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنِ مُحَمَّدِ الْفَزَارِيِّ مُعَنْعَناً عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ وجدک ضَالًا عَنِ النُّبُوَّةِ فهدی إِلَى النبؤة وَ وَجَدَكَ عائِلاً فأغني بِخَدِيجَةَ »، (تفسیر فرات الكوفی ، ص 569).

2. نور چشم پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)

آیه دیگر که شواهد التنزيل از منابع اهل سنت آورده، آیه 74 سوره فرقان است که خدا می فرماید: بندگان برگزیده خدا این دعا را می خوانند:

« وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذریاتنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً » (1)

و کسانی که می گویند: «پروردگارا! از همسران و فرزندانمان مایه روشنی چشم ما قرار ده، و ما را برای پرهیزگاران پیشوا گردان !»

دو تقاضا در این دعاست: خدایا! همسران و فرزندان ما را نور چشم ما قرار

بده؛ ما و خاندان ما را پیشوای متقیان قرار بده.

پیام آیه عام است اما در روایات آمده که مراد از «همسران ما» خدیجه کبری علیها السلام است که نورچشم پیامبر بود. منظور از «ذرياتنا» فاطمه علیها السلام و «قرة أعين» امام حسن و امام حسین علیهما السلام هستند و پیشوای متقیان، امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. (2)

3. اولین زن مسلمان

اشاره

قرآن می فرماید:

« وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ ، أَوَلِيِّكَ الْمُقَرَّبُونَ » (3)

و (سومین گروه پیشگامان پیشگامند، آنها مقربانند!

ص: 287


1- فرقان، 74.

2- « عَنْ أَبِي هَارُونَ الْعَبْدِيِّ عَنْ أَبِي سَعِيدِ الْخُدْرِيِّ فِي قَوْلِ اللَّهِ عزوجل رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذریاتنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) لِجَبْرَئِيلَ مِنْ أَزْواجِنا قَالَ خَدِيجَةَ قَالَ وَ ذریاتنا قَالَ فَاطِمَةَ قَالَ قُرَّةَ أَعْيُنِ قَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ قَالَ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً قَالَ عَلَيَّ » (شواهد التنزیل، ج 1، ص 539؛ تفسیر فرات الكوفی، ص 295).

3- واقعه، 10 ، 11.

آیه مذكور عام است ولی یکی از مصادیقش حضرت خدیجه علیها السلام است.

کسانی که در جنگ بدر بودند جایگاهی ویژه در بین مسلمانان داشتند و به آن ها بدریون می گفتند.

در زیارت نامه حضرت ابوالفضل (علیه السلام) می گوییم: شهادت می دهیم تو مثل بدريون بودی. (1) پیشکوست را همه جا احترام می کنند: در علم، در میدان ورزش، در کار و کاسبی.

سبقت در اسلام را چه کسی داشت؟ خدیجه کبری علیها السلام اولین زن مسلمان، (2) اولين همسر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)، اولین تصدیق کننده پیامبر، اولین انفاق کننده سرمایه های هنگفت در راه اسلام (3) و اولین زنی است که با پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نماز جماعت اقامه کرد. گرچه پیام آیه عام است اما سبقت این بانوی بزرگوار انکارنشدنی است.

سبقت در اسلام

خدا می فرماید: پیامبر مسلمانانی که قبل از فتح مکه [در سال هشتم هجری] انفاق کردند و جنگیدند با آنهایی که بعد از فتح مکه انفاق کردند و

ص: 288


1- « أُشْهِدُ اللَّهِ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَى مَا مَضَى عَلَيْهِ البذريون - الْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ المناصخون لَهُ فِي جِهَادِ أَعْدَائِهِ الْمُبَالِغُونَ فِي نُصْرَةِ أَوْلِيَائِهِ الذَّابُّونَ عَنْ أَحِبَّائِهِ »: گواهی میدهم که تو را بر راه و روش اصحاب بدر درگذشتی؛ همانان که در راه خدا جهاد کردند، در جهاد با دشمنان خدا خیرخواه پروردگار بودند، در باری اولیای خدا سخت کوشیدند، از دوستان خدا دفاع کردند. (تهذیب الاحکام، ج 6، ص 66: الوافی، ج 14، ص 1510: ملاذ الاخیار، ج 9، ص 168).

2- « ابْنُ عَبَّاسٍ يَقُولُ : أَوَّلَ مَنْ آمَنَ بِرَسُولِ اللَّهُ (صلی الله علیه وآله وسلم) مِنَ الرِّجَالِ عَلَيَّ ، وَ مِنَ النِّسَاءِ خَدِيجَةَ ( رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا ) »، (الأمالی للطوسی، ص 259؛ بحارالانوار، ج 16، ص 1: فضائل امیرالمؤمنين (علیه السلام)، ص21).

3- بحارالانوار، ج 16، ص 8؛ کشف الغمة، ج 1، ص 508.

جنگیدند مساوی نیستند. افرادی مثل: حمزه ، سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، یاسر و سمیه قبل از سال هشتم جانشان را در طبق اخلاص گذاشتند و بعضی هایشان در جنگ ها نیز حضور یافتند اما وقتی مکه فتح شد عده ای مسلمان شدند، حتی ابوسفیان هم مسلمان شد و در جنگ حنین همراه مسلمانان با دشمن جنگید. اما آیا کسی که بعد از فتح مکه مسلمان شد مساوی و هم درجه است با کسی که از 21 سال قبل پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را یاری کرد؟ آیا ابوسفیان و عمروعاص و خالد بن ولید که سال ها بامسلمانان جنگیدند هم رتبه عمار و حمزه و ابوذرند؟

پس طبیعی است که سبقت در اسلام، نمره و امتیاز خاصی داشته باشد. آیه قرآن می گوید:

« لا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا وکلا وَعَدَ اللَّهِ الْحَسَنِيِّ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرُ » (1)

کسانی که قبل از پیروزی انفاق کردند و جنگیدند (با کسانی که پس از پیروزی انفاق کردند) یکسان نیستند؛ آنها بلند مقامتر از کسانی هستند که بعد از فتح انفاق نمودند و جهاد کردند؛ و خداوند به هر دو وعده نيك داده؛ و خدا به آنچه انجام می دهید آگاه است.

تفاوت بسیاری است بین کسی که پس از ماجرای غار حراء به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ایمان آورده و آن کسی که سال دهم مسلمان شده است.

پس سبقت در اسلام نشان دهنده مقام حضرت خدیجه علیها السلام است.

ص: 289


1- حدید، 10.

4.دوران جاهلیت

در بعضی نقلها آمده است که خدیجه علیها السلام نورنبوت را حتی پیش از نزول وحی، در چهره پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) دیده است. (1) این هم مقام بزرگی است.

وقتی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) اسلام را ابراز کرد، کم کم افراد آمدند و مسلمان شدند؛ اما خدیجه علیها السلام نور نبوت را قبل از پیدایش اسلام دیده است. به همین دلیل بلافاصله بعد از بازگشت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) از غار حراء او را تصدیق کرد و پشت سرش نماز خواند. این شخصیت بزرگوار قبل از اسلام هم حتی یک لحظه بت نپرستید.

ص: 290


1- « وَ رُوِيَ أَنَّ جَبْرَئِيلَ أَخْرَجَ قُطِعَتْ دِيبَاجٍ فِيهِ خَطِّ فَقَالَ اقْرَأْ قُلْتُ کیف أَقْرَأُ وَ لَسْتُ بقارئ إِلَى ثَلَاثِ مَرَّاتٍ فَقَالَ فِي الْمَرَّةِ الرَّابِعَةِ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ إِلَى قَوْلِهِ مَا لَمْ يُعْلَمْ ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ تعالی جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلُ (علیه السلام) وَ مَعَ كُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ أَتَى بالكراسي وَ وَضَعَ تَاجُ عَلَى رَأْسِي مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله وسلم) وَ أُعْطِيَ لِوَاءُ الْحَمْدُ بِيَدِهِ فَقَالَ اصْعَدْ عَلَيْهِ وَ احْمَدِ اللَّهُ فَلَمَّا نَزَلَ عَنْ الکرسي تَوَجَّهَ إِلَى خَدِيجَةَ فَكَانَ كُلِّ شَيْ ءٍ يَسْجُدَ لَهُ وَ يَقُولُ بِلِسَانٍ فَصِيحِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا نَبِيَّ اللَّهِ فَلَمَّا دَخَلَ الدَّارَ صَارَتِ الدَّارِ منورة فَقَالَتْ خَدِيجَةَ وَ مَا هَذَا النُّورُ قَالَ هَذَا نُورُ النُّبُوَّةِ قُولِي لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدُ رَسُولُ اللَّهِ فَقَالَتْ طَالَ مَا قَدْ عَرَفْتَ ذَلِكَ ثُمَّ أَسْلَمْتَ »؛ روایت شده که جبرئیل تکه ای پارچه ی دیبا بیرون آورد که در آن نوشته ای بود. گفت: بخوان: پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می گوید: گفتم: چگونه بخوانم؟ و من خواندن بلد نبودم. جبرئیل سه بار دستورش را تکرار کرد و در بار چهارم گفت: «بخوان به نام پروردگارت» تا آن جا که فرمود: «آن چه نمی دانست». سپس خداوند جبرئیل و میکائیل را نازل کرد. هریک از آنها هفتاد هزار فرشته به همراه داشت. تخت هایی آوردند و تاجی بر سر حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) نهاده شد. پرچم حمد نیز به دست پیامبر سپرده شد. پس گفت: بر تخت برو و خدا را ستایش کن. وقتی پیامبر از تخت پایین آمد به سوی خانهی خدیجه رفت. در راه ، تمام اشیا برایش سجده می کردند و به زبان گویا می گفتند: سلام بر توای پیامبر خدا! پس وقتی وارد خانه شد، خانه نورانی گشت. خديجه گفت: این نور چیست؟ فرمود: این نور نبوت است. بگو: خدایی جزالله نیست و محمد فرستاده ی خداست. خديجه گفت: دیرزمانی است که این موضوع را می دانستم. سپس اسلام آورد . (مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 46؛ بحارالانوار، ج 18، ص 197).

خیلی از کسانی که ، مسلمان شدند تا پیش از آن بت پرست بودند اما حضرت خدیجه علیها السلام حتی قبل از اسلام نیز طاهره نامیده می شد؛ (1) یعنی زن پاکیزه ، چون هیچ کدام از اخلاق و خصوصیات دوران جاهلیت را نداشت.

احیای نام خديجه علیها السلام

نام خدیجه باید احیا شود؛ زیرا هم ام المؤمنين وهم ام الائمه علیهم السلام است. ما خدمت نه تن از مراجع تقلید رسیدیم؛ همه این بزرگواران تقریبا در یک جمله هم عقیده بودند و گفتند: نسبت به خدیجه کبری علیها السلام کوتاهی کرده ایم.

حضرت آیت الله صافی فرمود: ما کوتاهی کردیم. ام المؤمنین حضرت خديجه علیها السلام باید بیش از این در جهان اسلام مطرح باشد. فضایل و شخصیتی ایشان دارد که در سایر همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) دیده نمی شود. گرچه زنان بزرگواری مثل ام سلمه در بین زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) هستند اما خدیجه کبری علیها السلام برهمه آنها مقدم است و برتری دارد. از همه مهم تر، افتخار مادری ائمه علیهم السلام مادری حضرت زهرا علیها السلام است که نصیب او شده . افتخار تربیت و بزرگ کردن امیرالمؤمنین (علیه السلام) را نیز دارد. حضرت علی (علیه السلام) در دامن خدیجه کبری علیها السلام بزرگ شد.

خدیجه کبری علیها السلام می تواند الگویی برای همسران و مادران جامعه ما باشد.

جامعه ما دچار کاهش ازدواج و افزایش طلاق است. این مسئله برای یک کشور اسلامی اصلا خوب نیست. چرا کانون خانواده دچار تزلزل می شود؟ زندگی خدیجه کبری علیها السلام باید برای ما الگو باشد.

ص: 291


1- الاستیعاب، ج 4، ص 1817؛ رياحين الشريعه ، ج 2، ص 207.

خواستگاری پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) از خدیجه علیها السلام

حضرت خدیجه علیها السلام خواستگارهای زیادی داشت، البته درباره سن ایشان اختلاف است. حضرت آیت الله مکارم در کنگره بزرگداشت حضرت خديجه علیها السلام شواهد 24-25 ساله بودن ایشان را مطرح کرده و دلایلش را گفته اند. چند کتاب تحقیقی هم در این زمینه نوشته شده است.

آستان مقدس امام حسین (علیه السلام) در کربلا یک دوره کتاب چهار جلدی به نام خديجة امة جمعت في امرأة (1) چاپ کرده است؛ یعنی خدیجه، امتی در قالب یک زن.

وقتی ابوطالب به خواستگاری آمد خديجه به او گفت: در برخی گزارش ها آمده که خديجه علیها السلام برای پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) پیغام فرستاد.

من به چهار دلیل به این ازدواج راضی هستم.

1- «لقرابتك»؛ به خاطر خویشاوندی ات با من. جد چهارم پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم)

و خدیجه کبری علیها السلام با هم مشترک است؛ یعنی از جد چهارم که قصی بن کلاب باشد با هم خویشاوند بودند.

2- «وَ أمَانَتِكَ »؛ تو امین و امانت داری.

3- « وَ حُسْنِ خَلْقِكَ»؛ خوش اخلاق هستی.

4- « وَ صَدَّقَ حَدِيثَكَ»؛ (2) راست گو هستی. ملاک های ازدواج خدیجه

ص: 292


1- مؤلف: نبيل حسنی

2- « فَبَعَثَتْ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) فَقَالَتْ لَهُ فِيمَا يَزْعُمُونَ يَا ابْنَ عَمِّ إِنِّي قَدْ رَغْبَةً فِيكَ لقرابتک مِنِّي وَ شرفک فِي قَوْمِكَ وسطتک فِيهِمْ وأمانتک عِنْدَهُمْ وَ حُسْنِ خُلُقِكَ وَ صَدَقَ حدیثک »؛ خدیجه برای رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) پیغام فرستاد و به آن گونه که می گویند گفت: پسر عمو!من به تورغبت یافتم، به خاطر خویشاوندی ات با من و شرافت در قوم خویش و والامقامی ات در میان آنان و امانت داری ات در پیش مردمانت و خوش اخلاقی و راست گویی ات. (کشف الغمه، ج 1، ص510؛ بحارالانوار، ج 16، ص 9).

کبری علیها السلام خویشاوندی، امانت داری، خوش قولی و صداقت بود.

سپس ابوطالب (علیه السلام) به بستگان خدیجه کبری علیها السلام گفت: می دانید چرا به خواستگاری این بانو آمدیم؟ به دو جهت: یکی آن که عفیف است. عفت برای زن یک ملاک و ارزش است. جهت دیگر سخاوتی است که این زن بزرگوار دارد. بالأخره این ازدواج سرگرفت.

مباهات خدا به خديجه علیها السلام

سال ها بعد، پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) برای فراهم شدن مقدمات انعقاد نطفه حضرت زهرا چهل روز از خدیجه کبری علیها السلام دور شد. در آخرین روزهای این دوری و فراق، پیامبر عمار را به نزد خديجه علیها السلام فرستاد و به او فرمود: عمار! سلام مرا به خديجه برسان و این جمله را بگو:

« أَمَرَنِي بِذَلِكَ لينفذ أَمْرَهُ فَلَا تظنی یا خَدِيجَةَ إِلَّا خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ عزوجل لَيُبَاهِي بک کرام مَلَائِكَتَهُ کل يَوْمَ مِرَاراً »؛ (1)

خداوند مرا به این کار دستور داده تا فرمان خود را اجرا کند. ای خدیجه ! پس خوش بین باش؛ زیرا خداوند هر روز بارها با تو بر فرشتگان گرامی اش مباهات می کند.

من به دستور خدا از تو دور شدم. خدا هر روز چند بار نزد ملائکه به توافتخار می کند.

ص: 293


1- الدرالنظيم، ص 452؛ العدد القوية، ص 220؛ بحارالانوار، ج 16، ص 78.

ارتباط متقابل پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و خديجه علیها السلام

« وَ كَانَ لَهَا مُحِبّاً وَ بِهَا وامقا »؛ (1)

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) خدیجه را دوست داشت و بسیار به او علاقه مند بود.

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) خدیجه را دوست داشت و عاشق او بود و با او آرامش پیدا می کرد.

این روابط می تواند برای زن و شوهرهای امروز ما الگو باشد. «ومق» به معنای عشق درونی است. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) از خدیجه علیها السلام حتی بعد از وفاتش تقدیر می کرد. خدیجه کبری علیها السلام وضع مالی خوبی داشت و پس از ازدواج با حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) تمام این ثروت را در اختیار ایشان نهاد. پیامبر در خانه همسرش زندگی می کرد.

خديجه علیها السلام بانویی آزاد و سرمایه دار بود که نزدیک به چهارصد کارگزار و مال التجاره های فراوان داشت. او تمام اینها را در اختیار پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) گذاشت. تمام وجودش عشق پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بود. در برخی نقلها آمده است که خديجه کبری علیها السلام شعرهم میگفت. این شعر مربوط به قبل از اسلام است. رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به مسافرتی رفتند و وقتی بازگشتند خدیجه کبری علیها السلام برایشان شعر سرودند. وقتی مرد وارد خانه می شود باید احساس آرامش کند. خانم ها نباید سرد برخوردکنند.

رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) از جایی رد می شدند، دیدند چند خانم نشسته اند. فرمود: سلام بر شما ای کفران کننده های نعمت! گفتند: یا رسول الله ! چرا این گونه سلام کردید؟ فرمود: شوهر نعمت است؛ شما کفران نعمت می کنید. یعنی حق شوهر را ادا نمی کنید.

ص: 294


1- همان .

خوب همسرداری، جهاد خانم ها

در داستانی دیگر، چند زن نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آمدند و گفتند: ما می خواهیم از ثواب جهاد بهره مند شویم. فرمود: خوب همسرداری کنید. (1) همسرداری زن، تحمل بدخلقی و نداری شوهر و گرم نگه داشتن کانون خانواده است.

ممکن است شرایط سخت کاری و کساد بازار باعث بدخلقی مرد شود. در این جا نقش تحمل زن خیلی مهم است.

ابراز محبت حضرت خديجه علیها السلام

وقتی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) از سفر برگشت خدیجه کبری علیها السلام این دو بیت را درباره ایشان خواند:

جاء الحبيب الذي أهواه من سفر *** والشمس قد أثرت في وجهه أثرا

عجبت للشمس من تقبيل وجنته *** والشمس لا ينبغي أن تدرك القمرا (2)

یار محبوبم از سفر آمد درحالی که خورشید بر چهره اش اثر نهاده. از خورشید درشگفتم که چگونه رخ او را بوسید درحالی که خورشید حق ندارد به ماه نزدیک شود.

این برخوردها مایه محبت و گرمی کانون خانواده است. معلوم است که در چنین خانه ای دختری مثل حضرت زهرا علیها السلام تربیت می شود. معلوم است که سال ها بعد از رحلت چنین شخصیتی رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرماید: دیگر همانندی برای خدیجه پیدا نمی شود . (3)

ص: 295


1- الدرالمنثور، ج 2، ص 153.

2- الانوار فی مولد النبي (صلی الله علیه وآله وسلم)، ص 294؛ بحارالانوار، ج 16، ص 49.

3- « ثُمَّ قَالَ خَدِيجَةَ وَ أَيْنَ مِثْلُ خَدِيجَةَ صدقتني حِينَ کذبني النَّاسِ وَ ارزتني عَلَى دِينِ اللَّهِ وأعانتني عَلَيهِ بِمَالِهَا»؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: خديجه، و کجاست مثل خدیجه ؟! هنگامی که مردم مرا تکذیب کردند او تصدیقم کرد. او مرا بردین خدایاری رساند و با دارایی اش به من کمک کرد تادین را ابلاغ کنم. (کشف الغمه، ج 1، ص 360؛ بحارالانوار، ج 43، ص 131؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 421).

بعضی از عزیزان همسر محبوب خود را از دست داده اند. این محبت بعد از مرگ هم می تواند ادامه داشته باشد؛ با نماز خواندن، قرآن خواندن، یادکردن از همسر و صدقه دادن به جای او.

صبر و شکر و رضا در زندگی خدیجه علیها السلام

امام على (علیه السلام) می فرماید: اگر کسی سه چیز در زندگی اش باشد خیر دنیا و آخرت را دارد. یکی از چیزهایی که ما به شدت دنبالش هستیم آرامش است. بسیاری از افراد جامعه دچار به هم ریختگی روحی هستند.

« ثَلَاثُ مِنَ کن فِيهِ فَقَدْ رُزِقَ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ : الرِّضَا بِالْقَضَاءِ ، وَ الصَّبْرِ عَلَى الْبَلَاءِ ، وَ الشُّكْرِ عَلَى الرَّخَاءِ »؛ (1)

سه چیز است که هرکس آنها را دارا باشد، به راستی خیر دنیا و آخرت نصیبش شده: خشنودی به قضا، صبر بر بلا، شکر برآسایش.

اگر سه چیز در زندگی کسی باشد خیر دنیا و آخرت را دارد. این سه تا در زندگی حضرت خدیجه علیها السلام موج می زد. 1- به تقدير الهی راضی باشد. ما به جنگ تقدير الاهی نمی رویم. 2- صبور بودن بر مصیبت هایی که پیش می آید . 3- شکر کردن نعمتها.

هریک از اضلاع مثلث سه ضلعی صبر و شکر و رضا، بخشی از ناملایمات را پوشش می دهد.

ص: 296


1- غررالحکم، ح 6283.

صبر و شکر و رضا در زندگی خدیجه کبری علیها السلام موج می زد. زنی با آن ثروت در شعب ابی طالب روی زمین و حصیر می خوابد. فاطمه زهرا علیها السلام را روی خاک بزرگ کرد. خدا پسری به نام قاسم به خدیجه داد. این بچه در شیرخوارگی از دنیا رفت. تقدیر این طور بود که پسر برای پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نمی ماند. آن حضرت دو- سه پسر از خدیجه کبری علیها السلام داشت که یکی از آنها قاسم بود. خدیجه گریه کنان پیش حضرت آمد. حضرت فرمود: چه شده؟ گفت: سینه ام رگ زد (شیر آمد).

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: آیا خشنود نمی شوی که روز قیامت قاسم بیاید دست تورا بگیرد و به بهشت ببرد. و در بهترین جای بهشت منزل دهد؟! (1)

خدیجه کبری علیها السلام در دورانی از دنیا رفت که تازه فقر سه ساله شعب ابی طالب تمام شده بود. حضرت آیت الله سبحانی فرمود: مرگ حضرت خديجه علیها السلام شهادت گونه است؛ چون بعد از فقر شعب ابی طالب از دنیا رفت.

درخواست خديجه علیها السلام از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)

زنی با آن همه ثروت که همه را به پای پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ریخته بود، وقتی از دنیا می رفت دلش می خواست عبایی که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) موقع وحی بردوش می انداخت روی بدنش بیندازد. اما خجالت می کشید این خواسته را به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بگوید.

25 سال با هم زندگی کرده اند اما هنوز بینشان حیا وجود دارد. امان از زمانی که پرده حیا بین زن و شوهر کنار برود و حرمتها شکسته شود. رهبر کبیر انقلاب امام خمینی رحمة الله 62 سال با همسرش زندگی کرد. اتفاقا نام همسر ایشان هم

ص: 297


1- کافی، ج 3، ص 218؛ الوافی، ج 25، ص 545؛ وسائل الشیعه، ج 3، ص 244.

خديجه بود. همسر امام می گوید: ایشان تا روزهای آخر هم با من با احترام سخن می گفت و مرا به کمتر از حاج خانم صدا نمی کرد. اگر من بلند میشدم کاری انجام بدهم و بچه ها نشسته بودند امام به شدت ناراحت میشد و می فرمود: شما نشسته اید و مادرتان کار می کند؟!

حرمت بین زن و شوهرها نباید شکسته شود. وقتی شکست، دیگرسنگ روی سنگ بند نمی شود. خديجه علیها السلام دخترش فاطمه را فرستاد و به او گفت: به پدرت بگو وقتی بدن من را در قبر گذاشت عبایش را روی بدن من بیندازد. (1)

درود خدا بر این بانوی بزرگوار، ام الائمه! شخصیتی که متأسفانه در جهان اسلام مظلوم واقع شده است.

ص: 298


1- سفينة البحار، ج 1، ص 379.

امام حسن مجتبی (علیه السلام)

مقدمه

نیمه رمضان سالروز تولد نخستین مولود زندگی مشترک امیرالمؤمنین (علیه السلام) و زهرای مرضیه علیها السلام است که فوق العاده پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را خوشحال کرد. امام مجتبی (علیه السلام) شخصیتی است که نخست رسول خدا زبان به مدح او گشوده و روایات متعددی در مدح و ثنای او از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) وجود دارد.

آزار امام حسن (علیه السلام) ، آزار پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)

أنس بن مالک می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) درباره امام حسن (علیه السلام) فرمود: ای انس! حسن فرزند و میوه دل من است، اگر کسی او را اذیت کند مرا اذیت کرده و هر کس مرا بیازارد خدا را اذیت کرده است. (1)

عبارتی شبیه به این از پیامبر اکرم زیاد است: « ثَمَرَةُ فُؤَادِي ، قره عَيْنِي ، أَمْرُهُ أَمْرِي وَ قَوْلُهُ قَوْلِي ». (2) درباره سایر ائمه علیهم السلام هم چنین عبارت هایی از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)

ص: 299


1- کنزالعمال، ج 6، ص 222.

2- امالی صدوق، ص 178؛ فلاح السائل، ص 268؛ عدة الداعی، ص 151.

وجود دارد.

ویژگی های امام حسن (علیه السلام)

مرحوم صدوق در امالی، روایتی طولانی از امام صادق (علیه السلام) آورده که ایشان از اجدادشان در مدح امام حسن (علیه السلام) نقل می کنند. روایت حدود یک صفحه است که یک قسمتش این گونه است: امام صادق (علیه السلام) درباره امام حسن (علیه السلام) می فرماید:

« كَانَ أَعْبَدَ النَّاسِ فِي زَمَانِهِ وَ أَزْهَدَهُمْ وَ أَفْضَلَهُمْ » ؛ (1)

پرستش گرترین و زاهدترین و برترین مردم دوران خود بود.

این ها تعابیری است که از معصومین علیهم السلام رسیده. در کتاب ها هم شیعه و هم اهل سنت فراوان نوشته اند. یک جمله هم از قول سیوطی، عالم بزرگ اهل سنت در قرن نهم، نقل می کنم. او درباره امام مجتبی (علیه السلام) چنین تعبیر

ص: 300


1- « وَ أَمَّا الْحَسَنُ فَإِنَّهُ ابْنِي وَ وُلْدِي وَ بَضْعَةُ مِنِّي وَ قُرَّةُ عَيْنِي وَ ضِيَاءُ قَلْبِي وَ ثَمَرَةُ فُؤَادِي وَ هُوَ سَيِّدِ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى الْأُمَّةِ أَمَرَهُ أَمْرِي وَ قَوْلُهُ قَوْلِي مَنْ تَبِعَهُ فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصَاهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَ إِنِّي لَمَّا نَظَرْتُ إِلَيْهِ تَذْكِرَةُ مَا يَجْرِي عَلَيْهِ مِنَ الذُّلِّ بَعْدِي فَلَا يَزَالُ الْأَمْرِ بِهِ حَتَّى يُقْتَلُ بِالسَّمِّ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً فَعِنْدَ ذَلِكَ تَبْكِي الْمَلَائِكَةِ وَ السَّبْعُ الشِّدَادِ لِمَوْتِهِ وَ يبکيه کل شَيْ ءُ حَتَّى الطيرفي جوالسماء وَ الْحِيتَانُ فِي جَوْفِ الْمَاءِ مِنْ بَكَاهُ لَمْ تَعْمَ عَيْنُهُ يَوْمَ تَعْمَى الْعُيُونُ وَ مَنْ حُزْنٍ عَلَيْهِ لَمْ يَحْزُنْ قَلْبُهُ يَوْمَ تَحْزَنْ الْقُلُوبِ وَ مَنْ زَارَهُ فِي بقيعه ثَبَتَتْ قَدَمُهُ عَلَى الصِّرَاطِ يَوْمَ تَزِلُّ فِيهِ الْأَقْدَامُ »؛ اما حسن که پسرم و فرزندم و پاره تنم ونور دیده ام و روشنی دلم و میوه قلبم هست و او سید جوانان اهل بهشت است و حجت خداست برامت. امرش امر من است و قولش قول من. هرکه پیرویش کند از من است و هرکه نافرمانیش کند از من نیست. و چون او را دیدم بیادم آمد آنچه از اهانت پس از من بیند و تا آنجا کشد که با زهر ستم و عدوانش کشند. در اینجا فرشتگان هفت آسمان به مرگش بگریند و همه چیزتا پرنده هوا و ماهیان دریا براو گریند. چشم کسی که بر او بگرید کور نباشد روزی که چشم ها کورند و هر که بر او محزون شود روزی که دلها همه محزونند دلش محزون نباشد و هرکه در بقیع او را زیارت کند قدمش بر صراط برجا ماند روزی که همه قدمها بلغزند. (الأمالی للصدوق، ص 115؛ بشارة المصطفی، ج 2، ص 199؛ بحارالانوار، ج 28، ص 39).

می کند: «له مناقب كثيرة»؛ امام حسن (علیه السلام) فضايل فراوانی دارد. آرامش و ابهت و هیبت را با هم جمع کرده بود. «کان جواد ممدوحا»؛ (1) اهل سخاوت و مدح بود.

کتاب های چاپ شده درباره امام حسن (علیه السلام)

حدود 220 کتاب درباره امام حسن (علیه السلام) چاپ شده و در بازار موجود است. من دوتایش را نام می برم: یکی از بهترین کتاب هایی که درباره امام حسن (علیه السلام) نوشته شده کتاب حقایق پنهان است. کتاب خوبی است که حضرت آیت الله العظمی سبحانی در مقدمه ای بر این کتاب نوشته است. کتاب دیگری که تحلیل صلح امام مجتبی (علیه السلام) است توسط جناب شیخ رازی آل یاسین به زبان عربی نوشته شده. مقام معظم رهبری (حفظه الله) این کتاب را ترجمه کرده اند و صلح امام حسن (علیه السلام) نام دارد. این کتاب هم در بازار موجود است.

امام حسن (علیه السلام) در طول تاریخ مظلوم واقع شده و در معرض تهمت قرار گرفته. بنی امیه و بنی عباس مطالب نادرست زیادی درباره آن حضرت جعل کرده اند.

صلح امام حسن (علیه السلام)

همان طور که میدانید حضرت على (علیه السلام) در کوفه شهيد شد. بعد از شهادت امیرالمؤمنین (علیه السلام) امام حسن (علیه السلام) خلافت را در کوفه به دست گرفت و چند ماهی هم ایشان خلیفه و حاکم بود. در سوی دیگر، معاویه قبل از شهادت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دنبال این بود که خلافت را کامل در دست بگیرد. زمانی که حضرت شهید شد امام حسن (علیه السلام) با قدرت معاویه در شام مواجه شد که ادعای استقلال داشت. چند ماهی درگیری های تبلیغاتی و روانی و نامه نگاری ادامه

ص: 301


1- تاریخ الخلفاء سیوطی، ص 189.

داشت تا این که سرانجام صلح و آتش بس برقرار شد.

امام حسن (علیه السلام) در ماجرای صلح نامه ای نوشتند که در تاریخ هست و علامه مجلسی رحمة الله در بحار آورده. احمدی میانجی ان دو کتاب دارند که در یکی نامه های پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را جمع آوری کرده اند و در دیگری، نامه های ائمه علیهم السلام را. این عالم بزرگوار فرمود: ثمره عمر من این دو کتاب است. ایشان نامه های پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را در سه جلد با نام مکاتیب الرسول چاپ کرد و چند جلد هم که نامه های امامان(علیه السلام) است به نام مکاتیب الائمه . این نامه را ایشان در آن کتاب آورده است. بعد از صلح، امام حسن (علیه السلام) به معاویه نوشت:

« لوآثرت أَنْ أُقَاتِلَ أَحَداً مِنْ أَهْلِ الْقِبْلَةِ لبدأت بقتالک ، فَإِنِّي تَرِكَتُكِ لِصَلَاحِ الُامَّةِ ، وَ حَقْنُ دمائها »؛ (1)

اگر ترجیح دهم با یکی از قبله گرایان بجنگم، قطعا با پیکار با تو آغاز می کنم؛ زیرا من تو را از برای صلاح امت و حفظ خون مردم رها کردم. اگر روزی قرار شود من با مسلمانی بجنگم با تو می جنگم. اگر قرار شود روزی وارد درگیری شوم تو مستحق این درگیری هستی. اما من به دو جهت عقب کشیدم: اول این که به صلاح امت بود. دوم این که خون ریزی نشود.

بازگشت امام حسن (علیه السلام) به مدینه

حضرت سپس در کوفه اعلام کرد که ما می خواهیم به مدینه برگردیم . جمعیتی در کوفه جمع شد که گریه و ناله می کردند. تاریخ نوشته است: عده ای مثل باران اشک می ریختند و تأسف می خوردند. به هر حال آنها نزدیک به چهار سال در کوفه بودند و مردم کوفه با این ها آشنا و مأنوس شده بودند. زینب

ص: 302


1- مکاتیب الائمه علیهم السلام، ج 3، ص 49.

کبری علیها السلام در کوفه درس تفسیر داشت. اما ناگهان امام (علیه السلام) تمام بنی هاشم را جمع کرد و به طرف مدینه راه افتاد و دیگر هم برنگشت. ده سال در مدینه ماند.

فعالیت های امام حسن (علیه السلام) در مدینه

اشاره

بحث من این است که امام حسن (علیه السلام) در ده سال در مدینه چه کردند؟ امامت ایشان در همین ده سال است. عمده فعالیت های امام را در چهار محور برای شما می گویم؛ چون به این دوران کمتر توجه شده است و ما بیشتر سراغ اوصاف امام و روایات ایشان رفته ایم. اما دوران ده ساله ای که امام به مدینه برگشت و دیگر قدرت هم دست ایشان نبود کمتر تحلیل شده است.

1.پرورش شاگرد

اشاره

بخش عمده ای از فعالیت امام حسن (علیه السلام) در مدينه تربیت شاگرد بود؛ به تعبیر مقام معظم رهبری: کادرسازی و نیروسازی. بعضی اوقات انسان واقعا نمی تواند فعالیت کند؛ مثل امام خمینی رحمة الله که از 15 خرداد 42 تا بهمن 57 در تبعید بودند. در این چند سال چه کردند؟ کار امام در این مدت این بود که گاهی بیانیه می دادند و گاهی به فعالیت های شاه اعتراض می کردند ولی انقلاب نکردند و فقط نیروساختند؛ نیروهایی مانند: شهید آیت الله بهشتی، سعیدی، غفاری و خود مقام معظم رهبری. این ها محصول تربیت امام در نجف هستند. این نیروسازی بعدا به یک جریان ختم می شود.

امام مجتبی (علیه السلام) وقتشان را روی این کار گذاشتند. اصلا برخی از نیروهای

کربلا پرورش یافته ده سال امامت امام حسن (علیه السلام) هستند.

امام مجتبی (علیه السلام) بعد از نماز صبح در مسجد مدینه می نشستند و درس می گفتند و افراد زیادی شرکت می کردند. این یکی از اقدامات مهم امام

ص: 303

مجتبی (علیه السلام) است.

مجلس درس امام حسن (علیه السلام)

شخصی وارد مسجد مدینه شد و دید چند نفر درس می گویند. از آن ها درباره

آیه ای پرسید:

« وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ » (1)

و سوگند به «شاهد» و «مشهود» ! [ «شاهد»: پیامبر و گواهان اعمال، و «مشهود»: اعمال امت است].

پیش هرکسی رفت چیزی گفت، تا به حلقه درس امام حسن (علیه السلام) رسید. خدمت آقا آمد و گفت: می خواهم ببینم این دو کلمه به چه معناست. آقا فرمود: شاهد رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) است، مشهود روز قیامت است. (2)

اگر بنده چیزی را ببینم به من شاهد می گویند و اگر در جایی شهادت بدهم به آن مکان، مشهود می گویند. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) شاهد اعمال ماست و در روز قیامت شهادت می دهد. این درس امام بود. یا: شخصی می گوید: به محضر امام حسن (علیه السلام) در مسجد مدینه رفتم و گفتم: چطور خدا به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرماید: مشورت کن. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) با چه کسی مشورت کند؟ ایشان عقل کل است؛ با هر کسی مشورت کند عقل آن شخص از عقل پیامبر تا پایین تر است. پیامبری که معلمش خداست و عالم به غیب است خودش عقل کل است. یک وقت به ما می گویند مشورت کن؛ ممکن است کسی پیدا کنیم که نظراتی بهتر از ما بدهد. امام حسن (علیه السلام) فرمود:

ص: 304


1- بروج، 3.

2- کشف الغمه، ج 1، ص 543؛ حليةالأبرار، ج 4، ص 41؛ بحارالانوار، ج 43، ص 345.

خدا میداند که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به مشورت نیاز ندارد. مقام ایشان خیلی عالی است. خداوند خواسته این مشورت گیری سنت بشود و در بین مردم جا بیفتد. این درس تفسیر است. خوشبختانه بعضی از عزیزان زحمت کشیده اند مجموعه روایات امام حسن (علیه السلام) را در یک جلد به نام مسند امام حسن (علیه السلام) چاپ کرده اند.

2. مبارزه با بدعت ها

اشاره

کار دوم که بسیار مهم است مبارزه با بدعت ها بود.

بدعت های معاویه

وقتی معاویه در شام قدرت یافت، شروع کرد به کارهای بدعت آمیز کارهایی که با سنت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) مخالف بود، مانند: سب امیرالمؤمنین (علیه السلام) ، جعل حدیث در مذمت امیرالمؤمنین (علیه السلام) ، جعل حدیث در فضایل دیگران، حمله به اهل بیت و... مجلسی رحمة الله ، روایتی از امام باقر (علیه السلام) نقل می کند که قابل تأمل است. شخصیمی گوید: خدمت امام باقر (علیه السلام) رفتم. امام حدود صد تا روایت خواند، بعد فرمود:

« وَ اللَّهُ کلها کذب وَ زُورٍ »؛

به خدا قسم تمام اینها دروغ است.

علامه مجلسی رحمة الله با تردید نقل می کند و می گوید: یا صد یا دویست روایت است. این ها روایاتی بوده که بین مردم مشهور بود. امام شروع به خواندن کرد و بعد فرمود:

ص: 305

« وَ اللَّهُ كُلَّهَا كَذَبَ وَ زُورٍ »

تمام اینها دروغ و جعل است. (1)

حتی برضد امام حسن (علیه السلام) روایت جعل کردند؛ شخصی که زاهدترین و عابدترین مردم است. چه حرف هایی به این امام نسبت دادند. این یکی از اقداماتی بود که شام شروع کرد.

اقدام دیگرتحریف تفسیر قرآن است. افرادی مثل سمرة بن جندب را استخدام کردند که تفسیر قرآن را تحریف کنند. سمرة بن جندب پول زیادی گرفت و آیه ای که درباره امیرالمؤمنین (علیه السلام) است تحریفش کرد و گفت: در شأن ابن ملجم است. (2)

لذا اگر تفاسیر اهل سنت را ببینید خیلی از روایاتی که ما می خوانیم در آنها نیست. ما می گوییم اولوالامر یعنی اهل بیت ، آنها می گویند یعنی قضات و فرماندهان جنگی.

نوشته اند معاویه در خطبه های نماز جمعه صلوات بر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را ترک کرد. به او گفتند: همه این خطبا این صلوات را می گفتند. گفت: اگر من صلوات را بگویم اهل بیت (علیه السلام) بزرگ می شوند. (3)

ابودرداء آدم مورد تأییدی از نظر ما نیست - زیارت وارث را نگاه کنید؛ شیخ عباس قمی رحمة الله او را مذمت کرده است. اما با این حال نزد معاویه آمد و گفت: تمام معاملات ربوی شده و ربا در بازار گسترش پیدا کرده است. سنت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ربا نبود؛ چرا شما را می گیرید؟ (4)

ص: 306


1- کتاب سلیم، ج 2، ص 634؛ نوادر الاخبار، ص 60؛ بحارالانوار، ج 2، ص 218.

2- تحف العقول، ص 195.

3- النصاح الكافية ، ص 97؛ حقایق پنهان، ص 258.

4- سنن الكبرى، نسایی، ج 4، ص 30، ح 6164.

کار دوم امام حسن (علیه السلام) مبارزه با این بدعت ها بود. سخنرانی می کردند و تذکر می دادند.

بعد از صلح، معاویه به کوفه آمد و سخنرانی کرد. او در سخنرانی اش به امیرالمؤمنین (علیه السلام) جسارت کرد. امام مجتبی (علیه السلام) بلند شد و در جمع مردم فریاد زد:

« أَيُّهَا الذاکر عَلِيّاً أَنَا الْحَسَنِ وَ أَبِي عَلَيَّ وَ أَنْتَ معاويه وَ أبوک صخرو أُمِّي فَاطِمَةَ وَ أمک هِنْدٍ وَجْدِي رَسُولُ اللَّهِ وجدک حَرْبٍ وَ جَدَّتِي خَدِيجَةَ وَجَدْتُكَ قتيلة فَلَعَنَ اللَّهِ أَ حَمَلْنَا ذَكَراً وَ ألامنا حَسَباً وَ شرنا قَدَماً وَ أَ قَدَّمْنَا کفرا وَ نِفاقاً - فَقَالَ طَوَائِفُ مِنْ أَهْلِ الْمَسْجِدِ آمِينَ آمِينَ »؛ (1)

ای کسی که علی را به بدی یاد کردی! منم حسن و پدرم على است. تویی معاویه و پدرت صخر است. مادر من فاطمه است و مادر توهند می باشد. جد من رسول خدا و جد توحرب است. مادر مادر من خدیجه و مادر مادر تو قتیله است . پس خدا لعنت کند از ما آن کس که نامش پلیدتر و حسب ونسبش پست تر و سابقه اش بدترو کفر و نفاقش پیش تر بوده است. گروه های مختلف که در مسجد بودند گفتند: آمين، آمین!

ای کسی که به على (علیه السلام) توهین می کنی! من حسن هستم و پدرم امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) است. تومعاویه ای و پدرت ابوسفیان است. مادر من فاطمه زهرا و مادر توهند است. سابقه پدر من در احد روشن است و سابقه مادر تو قبل از اسلام در فحشا روشن است. جدة من خدیجه کبری علیها السلام است؛ همان اول زن مسلمان . بعد فرمود: خدا لعنت کند یکی از این دو نسبی که گفتم. نسبت خودم را گفتم، نسب تورا هم گفتم. خدا لعنت کند آن کسی که سابقه

ص: 307


1- ارشاد مفید، ج 2، ص 15: الأربعون حديثا (رازی)، ص80؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 36.

کفر و نفاقش بیشتر است. معلوم است سابقه کفر و نفاق چه کسی بیشتر است: یعنی تو!

3. کمک به نیازمندان

اشاره

کار سومی که در مدینه کرد، کمک به نیازمندان بود. فقرای زیادی در مدینه زندگی می کردند، مخصوصا از بنی هاشم که تحت سیطره حکومت اموی، از اموالشان محروم ماندند. امام مجتبی (علیه السلام) به فقرا و مستمندان و گرفتاران دو نوع کمک می کرد: نوع اول همیشگی بود: کمک به بنی هاشم و خاندانشان، ایتام، افراد بی سرپرستی که در جنگ صفین سرپرست خود را از دست داده بودند. نوع دیگر، کمک موردی بود.

امام حسن (علیه السلام) منابع مالی فراوانی داشت: مقداری اموال موقوفه از مادرش

حضرت زهرا علیها السلام به او رسیده بود. 25 سال امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مدینه خانه نشین بود و کشاورزی می کرد. آن حضرت نیز در مدینه باغ و زمین داشت. تمام این زمینها و باغها وقف بود و سرپرستی آن بر عهده امام حسن (علیه السلام) قرار داشت.

امیرالمؤمنین (علیه السلام) باغی با پانصد درخت خرما داشت که معاویه مبلغ هنگفتی پیشنهاد داد این باغ را بگیرد اما ائمه (علیه السلام) موافقت نکردند.

کرم امام حسن (علیه السلام)

شخصی خدمت امام حسن (علیه السلام) آمد و گفت: گرفتارم. امام (علیه السلام) به حسابدارش فرمود: چقدر مال نزد تو است ؟ گفت: دوازده هزار درهم. آقا فرمود: همه را به این مرد فقیر بده که من از او خجالت میکشم. عرض کرد دیگر چیزی باقی نمی ماند. فرمود: آن را به حاجتمند بده و گمان نیک به خدا داشته باش.

ص: 308

این امام کرامت است. (1)

ابوهشام می گوید: من تاجر بودم و از بصره جنس می آوردم. امام حسن (علیه السلام) می آمد کالاهایی از من می خرید اما زیاد چانه می زد. من تعجب می کردم که چرا امام این کار را می کند. به هر حال به آقا تخفیف میدادم.. اما خدای من شاهد است سرانجام متوجه شدم کالاهایی که برای خریدش چانه می زد، همه را بلافاصله به فقرا می داد و من فهمیدم چانه زنی اش هم به خاطر فقراست .

عده ای به حج خدمت امام حسن (علیه السلام) بیایند. امام در مسافرت بودند. بعد از مسافرت آقا برای هر کدامشان چهارصد دینار فرستاد. خدمت آقا رسیدند و عرض کردند: ما محتاج نیستیم. امام حسن (علیه السلام) فرمود: احسان مرا برنگردانید. روز عرفه خداوند در مورد بندگان خود به فرشتگان مباهات می کند و می فرماید: نیکوکارانشان را بخشیدم و ایشان را شفیع گنهکارانشان قرار دادم . (2)

شخصی به ایشان گفت: شما خیلی به مردم کمک می کنید. دوتا جواب داد. فرمود: یکی این که خودم سائل هستم و از خدا می خواهم؛ پس میفهمم سائل بودن یعنی چه. می ترسم اگرمن سائل را رد کنم خدا هم مرا رد کند. دوم این که: من به پول دادن عادت کردم. می ترسم اگر عادتم را کنار بگذارم اصل نعمت از من سلب شود. (3)

کمک کردن به دیگران باید در زندگی ما عادت بشود. بخل از صفاتی است که خدا از آن بدش می آید و سخاوت از صفاتی است که خدا آن را دوست دارد. تا جایی که ممکن است کافر سخاوت مند به بهشت برود؛ چون سخاوتش او را

ص: 309


1- منتهى الآمال، ج 1، ص 223.

2- تاریخ ابن عساکر، ص 151.

3- کنزالمدفون سیوطی، ص 234؛ نورالابصار شبلنجی، ص 111.

مسلمان می کند. حاتم طائی کافر از دنیا رفت. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به پسرش فرمود: غصه نخور! عذاب پدرت به خاطر سخاوتش سبک شد. (1)

متأسفانه اختلاف طبقاتی در این سال ها زیاد شده و بعضی ها به پول های زیادی رسیده اند. عیبی ندارد، اما دستگیری کنند. خدا شاهد است اگر کسی خویشاوندان خودش را سرپرستی کند مشکلات زیادی حل می شود.

4.تربیت فرزندان

فعالیت چهارم امام مجتبی (علیه السلام) تربیت فرزندان بود. همان طور که می دانید ایشان عیال وار بودند و پانزده فرزند داشتند. به جز آن، به تربیت فرزندان خانواده های بنی هاشم و حتی مردم عادی اهمیت می داد. یکی از کارهای مهم ایشان سرپرستی خانواده ها و بستگان و تربیت فرزندانشان بود. روایات فراوانی در باب تربیت از آن حضرت نقل شده که نسبت به فرزندانشان سفارشاتی داشتند.

خلاصه آن که این امام مقتدر، مظهر عزت و عظمت و شجاعت است. شجاعت ایشان در صفین و جمل نمایان شد. امام مجتبی (علیه السلام) کشتی بردباری است. اما در عین حال مظلوم است. هم در قصه صلح به ایشان ظلم بینهایت شد و هم در تهمت هایی که تاریخ به ایشان زده و هم امروزه که محل قبرش ویران است.

خدا را به آبروی آن امام غریب قسم می دهم که با سرنگونی آل سعود ان شاء الله در کنار قبرش عرض ادب کنیم.

ص: 310


1- الفقه المنسوب الى الامام الرضا (علیه السلام) ، ص 362؛ الاختصاص، ص 253؛ بحارالانوار، ج 68، ص 354.

عید سعید فطر

نکاتی درباره عید فطر

اشاره

چند نکته از عید سعید فطر قابل توجه است:

1.دعا خواندن

پیامبر گرامی اسلام به جابر بن عبدالله انصاری فرمودند: وقتی ماه رمضان تمام می شود و می خواهی با این ماه خداحافظی کنی، دعا بخوان. ماه رمضان حیثیت و احترام و جایگاهی دارد که خدا به او داده است. فرمودند: جابر! این جمله را بگو:

« اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ صِيَامِنَا إِيَّاهُ فَإِنْ جَعَلْتَهُ فَاجْعَلْنِي مَرْحُوماً وَ لَا تَجْعَلْنِي مَحْرُوماً»؛

خدایا ! این ماه را آخرین روزه های ما قرار مده. و اگر چنین قرارش دادی، پس مرا مشمول رحمت ساز و محروم مگردان.

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: جابر! هر کسی این دعا را بخواند چه زنده بماند و چه نماند، به یکی از این دو نیکی می رسد. همان طور که در جبهه، هم شهادت

ص: 311

سعادت است و هم پیروزی . اسلام هیچ گاه راه را یکطرفه نمی کند. فرمود: اگر کسی این دعا را بخواند یا زنده می ماند پس محروم نیست، یا از دنیا می رود پس مشمول رحمت الهی است. (1)

2.احیای شب فطر

در روایات آمده کسی که شب عید فطر را احیا بگیرد قلبش نمی میرد و زنده می ماند. چون می دانید یکی از بیماریهای قلب، مرگ قلب است؛ بدترین بیماری هم هست. گاهی قلب قساوت می گیرد، گاهی زنگار می بندد، گاهی نفاق در آن می آید، اما بدترینش مرگ قلب است. فرمود:

« مَنْ أَحْيَا لَيْلَةَ الْعِيدِ لَمْ یمت قَلْبُهُ يَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ »؛ (2)

هرکه شب عید را زنده نگه دارد در روزی که دل ها می میرد دل او نمی میرد.

3.روز جایزه

نکته سوم که خیلی مهم است: روایت می فرماید: روز عید ملائکه سر کوچه ها می ایستند و می گویند: در خانه خدا برای نماز عید بروید که امروز گناهان بزرگ را می بخشند و جایزه زیاد می دهند. (3)

ص: 312


1- فضائل الأشهر الثلاثه، ص 139؛ اقبال الاعمال، ج 1، ص 243؛ وسائل الشیعه، ج 10، ص 365.

2- ثواب الاعمال، ص 76؛ دعوات راوندی، ص 279؛ الاقبال بالاعمال الحسنه، ج 1، ص 463.

3- « عَنِ الْبَاقِرِ (علیه السلام) يَقُولُ إِنَّ لِلَّهِ تعالی مَلَائِكَةُ موکلين بِالصَّائِمِينَ يَسْتَغْفِرُونَ لَهُمْ فِي کل يَوْمٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ إِلَى آخِرِهِ وَ يُنَادُونَ الصَّائِمِينَ كُلَّ لَيْلَةٍ عِنْدَ إِفْطَارِهِمْ أَبْشِرُوا عِبَادَ اللَّهِ فَقَدْ جُعْتُمْ قَلِيلًا وَ سَتَشْبَعُونَ کثيرا بورکتم وَ بُورِكَ فِيكُمْ حَتَّى إِذَا كَانَ آخِرُ لَيْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ نَادَوْهُمْ أَبْشِرُوا عِبَادَ اللَّهِ فَقَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَكُمْ ذنوبکم وَ قَبِلَ تَوْبَتَكُمْ فَانْظُرُوا كَيْفَ تکونون فِيمَا تَسْتَأْنِفُونَ »؛ امام پنجم می فرمود: براستی برای خدای تبارك و تعالی فرشتگانیست موکل به روزه داران که هر روز ماه رمضان تا پایانش برای آنها آمرزش جویند و هنگام افطار روزه ،روزه داران را ندازنند که مژده گیرید بندگان خدا! اندکی گرسنه شدید و بزودی بسیار سیر شوید. مبارك باشید و مبارك کنید. تاشب آخر ماه رمضان بأنها ندا کنند مژده گیرید بندگان خدا! بتحقيق خدا گناهان شما را آمرزید و توبه شما راپذیرفت. نظر کنید که در آینده چگونه خواهید بود. (وسائل الشیعه، ج 10، ص 245؛ الأمالی للصدوق، ص 54؛ بحارالانوار، ج 93، ص361).

4. مباهات خدا

نکته دیگری که قابل توجه است: روز عید سعید فطر خدا نزد ملائکه مباهات می کند. در این روز مسجدها از جمعیت موج می زند و مردم خداوند را با هشت ویژگی صدا می زنند: خدایا! تواهل کبریا و عظمت هستی؛ تواهل سخاوت هستی... هشت ویژگی کبریا، عظمت، جبروت، جود، عهد، رحمت، تقوا و مغفرت را یادآور می شوند و می گویند: خداوندا! تو این روز عید را برای پیامبرت قرار دادی، روز ذخیره و شرافت، روز کرامت و روز ازدیاد نعمت قرار دادی. سپس مهم ترین درخواست را از خدا می خواهند. به نظر من دعایی بالاتر از آن وجود ندارد. آن دعا چیست ؟ می گوییم: هرچه بندگان صالح از تو درخواست کردند، من همان ها را از تو می خواهم؛ یعنی هر دعا و درخواستی که تمام انبیا و امامان و انسانهای نیک روزگار داشتند. (1)

حدود 160 دعایی که در قرآن است، دعای کمیل امیرالمؤمنین (علیه السلام) ، دعای عرفه امام حسین (علیه السلام) وتمام صحیفه سجادیه در دایره این درخواست جای می گیرد. هرچه بنده های صالح از خدا خواستند شما در یک کلمه از خدا

ص: 313


1- « اللَّهُمَّ أَهْلَ الْكِبْرِيَاءِ وَ الْعَظَمَةِ وَ أَهْلُ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ وَ أَهْلُ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ أَهْلَ التَّقْوَى وَ الْمَغْفِرَةِ أَسْأَلُكَ بِحَقِّ هَذَا الْيَوْمِ الَّذِي جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمِينَ عِيداً وَ لِمُحَمَّدٍ صلی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ذُخْراً وَ مَزِيداً أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَأَنْ تُدْخِلَنِي فِي كُلِّ خَيْرٍ أَدْخَلْتَ فِيهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُخْرِجَنِي مِنْ كُلِّ سُوءٍ أَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ صلواتک عَلَيْهِ وَ علیهم اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ خَيْرَ مَا سَأَلَكَ بِهِ عِبَادُكَ الصَّالِحُونَ » (مصباح المجتهد، ج 2، ص 654؛ المزار الكبير لابن المشهدی، ص 638؛ بحارالانوار، ج 87، ص 279).

می خواهید. به نظر من دعایی بلندتر از این دعا در زیر آسمان نداریم؛ چون مجموعه ای از کل دعاهاست.

دعای هشتم صحیفه سجادیه را ببینید. 44 مورد هست که امام سجاد (علیه السلام) می گوید: خدایا! اینها را از من دور کن.

« اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَيَجَانَ الْحِرْصِ ، وَ سَوْرَةِ الْغَضَبِ ، وَ غَلَبَةِ الْحَسَدِ ، وَ ضَعُفَ الصَّبْرِ ، وَ قُلْتَ الْقَنَاعَةِ ، وشکاسة الْخُلُقِ ، وَ إِلْحَاحُ الشَّهْوَةَ ، وَ مَلَكَتِ الْحِمْيَةُ »؛ (1)

خدایا! به تو پناه می برم از شروشور آزمندی و شدت خشم و غلبه حسد و ناتوانی شکیبایی و اندک بودن قناعت و بدی خلق و خوی و اصرار شهوت

و چیرگی عصبیت.

در نماز فطر، درخواست کلی دیگری هم از خدا داریم: تمام مواردی که انبيا از آنها به خدا پناه برده اند ما هم از همه آنها به خدا پناه می بریم. این دعا هم خیلی مهم است. همه چیز در این دودعا گرد آمده: همه درخواست های اولیا و همه شترهایی که اولیای خدا از آن به خدا پناه برده اند. وقتی مردم نماز می خوانند و این گونه دعا می کنند، خداوند نزد فرشتگان مباهات می کند و می فرماید: ببینید! اینان گرد آمده اند و از ویژگی های من می گویند: بنابراین روز عید فطر، روز مباهات خداست.

5. پوشیدن لباس نو

امام صادق (علیه السلام) فرمود: سزاوار است کسانی که روز عید از خانه بیرون می آید لباس نو بپوشند. بهترین لباس شما چیست؟ بالأخره هرکدام از شما یک لباس مهمانی دارید. فرمود: منظور بهترین لباس است. (2)

ص: 314


1- الصحيفة السجاديه، ص 56.

2- « وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (علیه السلام) أَنَّهُ قَالَ : يَنْبَغِي لِمَنْ خَرَجَ إِلَى الْعِيدِ أَنْ يَلْبَسَ أَحْسَنَ ثِيَابِهِ وَ یتطيب بِأَحْسَنِ طَيِّبَةً وَ قَالَ فِي قَوْلِ اللَّهِ عزوجل يا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وُكِّلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ قَالَ ذَلِكَ فِي الْعِيدَيْنِ وَ الْجُمُعَةِ قَالَ وَ يَنْبَغِي لِلْإِمَامِ أَنْ يَلْبَسَ يَوْمَ الْعِيدِ یردا وَأَنْ يَعْتَمَّ شَاتِياً كَانَ أَوْ صَائِفاً»؛ امام صادق (علیه السلام) فرمود: شایسته است کسی که برای نماز عید می رود بهترین لباسش را بپوشد و از بهترین عطر استفاده کند. و درباره آیه «و از نعمت های الهی بخورید و بیاشامید، ولی اسراف نکنید که خداوند مسرفان را دوست نمیدارد!» فرمود: این آیه درباره عید فطر و عید قربان است. فرمود:همچنین شایسته است که امام در روز عید لباس «برد» بپوشد و عمامه ببندد؛ چه در زمستان باشد چه در تابستان. (بحارالانوار، ج 87، ص 373؛ مستدرک الوسائل، ج 6، ص 130).

حبط اعمال چیست؟

اعمال ما گاهی دچار حبط یا تکفیر می شود؛ یعنی اعمال روی هم تأثیر می گذارند و ممکن است بعضی از اعمالخیر توسط بعضی از اعمال بد از بین برود یا برعکس: بعضی اعمال خوب بعضی اعمال بد را از بین ببرد که به این «تكفير» و به اولی «حبط» می گویند. الآن درباره حبط بحث می کنیم. در ماه رمضان ثواب های زیادی جمع کرده اید؛ قرآن خوانده اید، نماز خوانده اید، روزه گرفته اید و... حالا این عبادت باید حفظ شود.

« الْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَلِ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ »؛ (1)

ص: 315


1- « عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) أَنَّهُ قَالَ : الْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَلِ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ قَالَ وَ مَا الْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَلِ قَالَ يَصِلُ الرَّجُلُ بِصِلَةٍ وَ يُنْفِقُ نَفَقَةً لِلَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ فَكُتِبَ لَهُ سِرّاً ثُمَّ يذکرها وَ تمحي فَتُكْتَبُ لَهُ عَلَانِيَةً ثُمَّ يذکرها فتمحی : عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ : أَنَّهُ قَالَ : « الْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَلِ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ » . قَالَ : وَ مَا الْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَلِ ؟ قَالَ : « يَصِلُ الرَّجُلُ بِصِلَةٍ ، وَ يُنْفِقُ نَفَقَةً لِلَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ ، فَكَتَبَ لَهُ سرأ ، ثُمَّ يَذْكُرُهَا فتمحی ، فَكَتَبَ لَهُ عَلَانِيَةً ، ثُمَّ يذکرها فَتُمْحَى ، وَ تُكْتَبُ لَهُ رِيَاءً » (امام باقر (علیه السلام) فرمود: نگه داری عمل از خود عمل سخت تر است. راوی عرض کرد: نگه داری عمل چیست؟ فرمود: مردی برای خدای یگانه ی بی شریک بخشش می کند و خرجی می نماید؛ برایش عمل نهانی نوشته می شود. سپس کارش را به زبان می آورد و برایش عمل آشکاری می نویسند لکه ثوابش کمتر است . باز هم به زبان می آورد تا آن را محو کرده، برایش را می نویسند. (کافی، ج 2، ص 269؛الوافی، ج 5، ص 857؛ وسائل الشیعه، ج 1، ص 75).

حفظ عمل از اصل عمل مشکل تر است.

كلمه حبط شانزده بار در قرآن آمده است. خداوند برخی شخصیت ها را مثال زده که عملشان حبط شده است.

یکی از آنها شیطان است. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه می فرماید: شیطان شش هزار سال عبادت کرد. (1)

دیگری بلعم باعورا است. آن قدر رشد کرده بود که اسم اعظم را می دانست و

مستجاب الدعوه بود. قرآن می گوید: مثل او مثل سگ است. (2)

دیگری برصیصای عابد است که کافر از دنیا رفت و تمام اعمالش پوچ شد. (3) این سه مثال قرآنی است.

در تاریخ هم نمونه های فراوانی از کسانی وجود دارد که کنار پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) جنگیدند اما در جمل مرتد شدند؛ کسانی مانند: طلحه و زبیر. یا: اصحابی که در غدیر تبریک گفتند بعد انکار کردند.

عوامل حبط عمل

اشاره

در اینجا می خواهیم بررسی کنیم که عوامل از بین بردن عمل چیست تا مواظب باشیم عمل خوبمان از بین نرود و حبط نشود. علما و بزرگان ما براین موضوع تأکید می کردند. در صحیفه سجادیه نیزدعای عاقبت به خیری آمده.

« رَبُّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصِيراً » (4)

ص: 316


1- نهج البلاغه، خطبه 192.

2- « فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ »، مثل او همچون سگ هار است که اگر به او حمله کنی، دهانش را باز، و زبانش را برون می آورد. (اعراف، 176).

3- حشر، 16.

4- اسراء، 80.

و (به خاطر آورید) لوط را، هنگامی که به قوم خود گفت: «آیا عمل بسیار زشتی را انجام می دهید که هیچیك از جهانیان، پیش از شما انجام نداده

است؟

خدایا! صادقانه وارد می شویم، صادقانه هم خارج می شویم. بعضی ها صادقانه وارد شدند ولی صادقانه خارج نشدند.

تمثيل

گاهی ممکن است حیوانی که شیر داده، ظرف شیر را لگد بزند همه اش بریزد؛ این حبط کلی است. اما یک وقت است که پایش می خورد و دو سه ليتر می ریزد؛ این حبط جزئی است.

بعضی از عواملی که ذکر خواهد شد كل عمل را از بین می برد و بعضی هایش فقط نماز همان روز یا روزه و عبادت ماه رمضان همان سال را از بین می برد.

1.ارتداد

اشاره

اولین عاملی که باعث حبط عمل می شود ارتداد است. قرآن می فرماید: اگر کسی مرتد شود و با حالت ارتداد از دنیا برود تمام اعمالش از بین می رود:

« وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ کافر فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالَهُمْ » (1)

ولی کسی که از آیینش برگردد، و در حال کفر بمیرد، تمام اعمال نيك گذشته او، در دنیا و آخرت، بر باد می رود.

احمد بن هلال کرخی

در تاریخ اصحاب ويژه ائمه علیهم السلام نگاه کنید. احمد بن هلال پنجاه سفر مکه

ص: 317


1- بقره، 217.

رفت که بیست سفرش پیاده بود. از اصحاب امام عسکری (علیه السلام) هم بود؛ اما آخر عمر منحرف شد و با انکار امامت امام، خودش ادعای امامت کرد. تا جایی که امام عسکری (علیه السلام) درباره اش فرمود: خدا أحمد بن هلال را لعنت کند. او از ما نیست.

فرمود: بعد از هدایت منحرف شد و خدا او را نیامرزد. (1)

محمدبن على شلمغانی

نمونه دیگر محمد بن على شلمغانی است که در دوران غیبت صغری می زیست و با وکلای امام زمان (عج) ارتباط تنگاتنگ داشت. او انتظار داشت به مقام وكالت حضرت برسد و وقتی حضرت او را انتخاب نکرد منحرف شد و سقوط کرد. (2)

2. منت و اذیت

دومین عاملی که موجب حبط عمل می شود منت و اذیت است. قرآن می فرماید:

« لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى كَالَّذِي يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ » (3)

ای کسانی که ایمان آورده اید! بخششهای خود را با منت و آزار، باطل نسازید! همانند کسی که مال خود را برای نشان دادن به مردم، انفاق می کند.

اگر به کسی کمک کردی، منت نگذار و اذیتش نکن.

ص: 318


1- الاحتجاج، ج 2، ص 474؛ بحارالانوار، ج 11، ص 380؛ اثبات الهداة ، ج 5، ص 393.

2- بحارالانوار، ج 51، ص 371؛ الاحتجاج، ج 2، ص 477.

3- بقره، 264.

شخصی نزد امام جواد (علیه السلام) آمد و گفت: یابن رسول الله ! امروز کار خوبی کردم: ده تا فقير را لباس دادم و خیلی خوشحال هستم. آقا فرمود: مواظب باش عملت را از بین نبری. گفت: من که به آنها منت نگذاشتم. آقا فرمود: قرآن نمی گوید سر فقير منت نگذار، توبه او می دهی و می آیی در خانه برای خانواده ات تعريف می کنی. این منت است.

اشکال ندارد کسی به کسی کمک کند، اما قرآن می گوید: ارزش صدقه مخفی بیشتر است. این که می بینید توفیقات بعضی ها کم می شود یکی از عواملش منت و ریاست. به دختر و پسر کمک می کند تا ازدواج کنند اما بعد منت می گذارد. منت گذاری باعث حبط عمل می شود و ناپسند درگاه خداست.

3. بی حرمتی به پیامبر و اهل بیت علیهم السلام

سومین عاملی که باعث حبط عمل می شود بی احترامی به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) و اهل بیت پاک آن حضرت است.

قرآن می فرماید:

« يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أصواتکم فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کجهر بعضکم لِبُغْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالَكُمْ » (1)

ای کسانی که ایمان آورده اید!صدای خود را فراتر از صدای پیامبر نکنید، و در برابر او بلند سخن مگویید (و داد و فریاد نزنید) آن گونه که بعضی از شما در برابر بعضی بلند صدا میکنند، مبادا اعمال شما نابود گردد در حالی که نمی دانید!

ص: 319


1- حجرات، 2.

روایت عجیبی درباره ولایت اهل بیت علیهم السلام وجود دارد که حاجی نوری رحمة الله استاد حاج شیخ عباس قمی از آن را در مستدرک الوسائل آورده است. روایت می گوید: بعضی از مردم اعمال خیری مانند نماز و روزه و جهاد دارند و سرانجام هم شهید می شوند اما ملائکه مأمور بالابردن این اعمال به خدا رو می کنند و می گویند:

« یا رَبَّنَا لَا نَقْدِرُ عَلَى الِارْتِفَاعِ بِهَذِهِ الْأَعْمَالِ »؛

پروردگارا! ما نمی توانیم با این اعمال بالا بیاییم.

و وقتی دنبال مشکل کار می گردند، می بینند این مشکل بزرگ وجود دارد:

« لَيْسَ لَهُ مُوَالَاةُ عَلِيٍّ والطیبين مِنْ آلِهِ (علیه السلام) وَ مُعَادَاةُ أَعْدَائِهِمْ »؛ (1)

موالات با علی و ائمه طاهرین (علیه السلام) و دشمنی با دشمنان آنها ندارد.

محبت و دوستی و ولایت اهل بیت علیهم السلام، شرط اصلی پذیرش عمل است.

4. بداخلاقی با شوهر

اشاره

برخی از عوامل حبط عمل، اعتقادی است و برخی، اخلاقی، موارد پیشین

مربوط به اعتقاد بود و این مورد، به اخلاق ارتباط دارد: اگر زنی با همسرش بدخلقی کند یا به او حرفی بزند که قلبش را بیازارد، اعمالی که آن روز انجام داده باطل می شود

« أَيُّمَا امْرَأَةٍ قَالَتْ لِزَوْجِهَا مَا رَأَيْتُ قَطُّ مِنْ وَجْهِكَ خَيْراً فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهَا »؛ (2) هرزنی به شوهرش بگوید من هرگز از چهره ات خوبی ندیدم، به راستی عملش پوچ شده است.

ص: 320


1- تفسير منسوب به امام عسکری، ص 77؛ تأويل الآيات الظاهره، ص 178؛ تفسير البرهان، ج 4، ص 121. مستدرک الوسائل، ج 1، ص 164.

2- من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 440؛ روضة المتقین، ج 8، ص 368، الوافی، ج 22، ص781.

اگر زنی به شوهرش بگوید ما که در زندگی با تو خیر ندیدیم عمل آن روزش

حبط می شود.

یکی از مهم ترین ویژگی های یک زن مسلمان، خوب شوهرداری کردن است.

جهاد زنان، خوب همسرداری کردن

زن ها نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آمدند و گفتند: می خواهیم ثواب جهاد ببریم. فرمود:

خوب همسرداری کردن و کانون خانه را گرم نگه داشتن، معادل جهاد است. (1)

البته آقایان هم سوء استفاده نکنند. بعضی از مردها در خانه بدخلقی می کنند و حتی همسرشان را کتک می زنند. در روایت آمده: مردی که به صورت یا بدن همسرش بزند هفتاد برابر آن، فرشته عذاب به او می زند. (2)

سیلی و ضربه فرشته عذاب با کتک زدن ما خیلی متفاوت است. او فرشته عذاب است و قدرتش از ما بیشتر است. طبق روایات، مردی که در خانه بد خلقی کند فشار قبر دارد. (3)

دنیا آن قدر ارزش ندارد که آدم هم اعصاب خود و هم اعصاب خانوادهاش را

خراب کند. خوش خلقی و گذشت موجب پیشرفت و ترقی است.

5.ظلم به کارگر

پنجمین عاملی که باعث حبط عمل می شود ظلم به کارگر است.

صاحب مشاغل دقت کنند. درست است رکود بازار شاید اجازه ندهد شما

ص: 321


1- دررالمنثور، ج 2، ص 153.

2- « عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) أَنَّهُ قَالَ : فَأَيُّ رَجُلٍ لَطَمَ امْرَأَتَهُ لَطْمَةً أمرالله عزوجل مَالِكاً خَازِنَ النِّيرَانِ فَيَلْطِمُهُ عَلَى حروجهه سَبْعِينَ لَطْمَةً فِي نَارِ جَهَنَّمَ » (مستدرک الوسائل، ج 14، ص 250).

3- بحارالانوار، ج 6، ص 220؛ الأمالی للصدوق، ص 384؛ الأمالي الطوسی، ص 427.

حق کارگرتان را به آن مقدار که لازم است بدهید، ولی به هر حال آنها خانواده دارند و باید برایشان نان ببرند. گاهی اوقات سود خودتان را نادیده بگیرید و بگذارید انصاف با کارگر رعایت شود. متأسفانه بعضی افراد از رکود بازار مخصوصا در بازار از کار خانم ها سوء استفاده می کنند.

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:

« مَنْ ظَلَمَ أَجِيراً أَجْرَهُ أَحْبَطَ اللَّهُ عَمَلَهُ وَ حَرَّمَ عَلَيْهِ رِيحَ الْجَنَّةِ »؛ (1)

هرکه مزد اجیری را کم گذارد خدا عملش را حبط می کند و بوی بهشت را بر او حرام سازد.

البته دولت هم باید با صاحبان صنایع و کارخانه و مشاغل راه بیاید بالابردن میزان مالیات مشکل بودجه دولت را حل می کند ولی از آن طرف مشکل گران شدن کالا را هم دارد. هم صاحبان مشاغل به کارگرشان رحم کنند و هم دولت مردان با صاحبان مشاغل واقع بینانه رفتار کنند. ببینند این ناتوانی و این مغازه دچار رکود شده است. این ارتباط دوطرفه است. ظلم در هیچ کدام از این ها قابل بخشش نیست. افرادی که عزیزانی را به کار می گیرند باید دولت تشویق کند و از آنها حمایت کند؛ چون این افراد مشکلات فرهنگی کشور را حل می کنند. آدمی که بیست تا نیرو جذب می کند یعنی بیست تا مشکل فرهنگی را از جامعه برمی دارد؛ اما آن کارفرمایی که مجبور می شود پنجاه کارگرش را اخراج کند در کنارش پنجاه مشکل فرهنگی در جامعه ایجاد می شود؛ اعتیاد و فساد و افسردگی در جامعه می آورد. هزینه دولت هم بالا می رود. فکرنکند این چند درصد مالیات بودجه او را تأمین می کند. آن بیکاری که در جامعه است بیشتر به دولت لطمه می زند و دولت مجبور می شود هزینه بیشتری برای مبارزه با اعتیاد بپردازد.

ص: 322


1- من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 12؛ امالى صدوق، ص 27؛ ثواب الاعمال، ص 281.

 

 

هدایت به بالای صفحه