حجت الاسلام والمسلمين عالي
1396
96-09-16 - سخنراني در جمع زيارت اولي هاي مشهد مقدس
بسم الله الرحمن الرحيم
«اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم»
شريعتي: سلام مي کنم به همه بيننده هاي خوب و نازنين مان، يک سلام مخصوص و ويژه به همه شنوندگان خوب راديو قرن داريم. ايام ميلاد با سعادت نبي مکرم اسلام، حضرت محمد مصطفي(ص) و همينطور ميلاد با سعادت امام صادق بر شما مبارک باشد. انشاءالله در اين ايام بهترين ها براي شما رقم بخورد. قبلاً گفتيم جمعي از دوستان عزيز ما از خانواده بزرگ سمت خدايي ها عازم مشهد الرضا شدند. کساني که تا به حال توفيق تشرف نداشتند و براي اولين بار است که صحن و سراي امام هشتم را مي بينند. حال و هواي اين دوستان بسيار بي نظير است و من خيلي وقت ها به حالشان غبطه خوردم. يک تشکر مخصوص هم از همه شما مردم عزيز بکنم که با مشارکت و
ص: 1522
سهيم شدنتان باعث اين کار خير شديد و همينطور دوستان عزيز ما در سازمان اوقاف و امور خيريه که دست به دست هم دادند و اين اتفاق در ايام ماه ربيع، ايامي که مزين و منور به نام نبي ختمي حضرت محمد(ص) است، افتاد و دل خيلي ها شاد شد. در اين هفته حاج آقاي عالي زائر اولي ها را همراهي مي کنند و در جمعشان صحبت کردند. امروز سخنراني حاج آقاي عالي را در جمع اين زائرين خواهيد شنيد و انشاءالله بهره مند خواهيد شد.
حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم، سعادتي است که در ايام ولادت با سعادت پيغمبر اکرم، دوستان بزرگوار به محضر مبارک امام رضا(ع) مشرف شدند. اين ايام نورٌ علي نور است. به خصوص که اکثريت و شايد همه دوستان بزرگواري که مشرف شدند کساني هستند که براي اولين بار زائر بودند. زيارت اول غير از زيارت هاي بعدي است. حال و هوايي که دارد تکرار شدني نيست. چه زائر مکه، چه زائر مدينه و حرم هاي معصومين، وقتي چشم به مکان مقدس مي افتد، حسي در دل زائر هست که کسي جز خدا از آن خبر ندارد. شايد به همين جهت است که خيلي از اوقات معمولاً اولين باري که آدم در اين مکان هاي مقدس وارد مي شود و مواجه مي شود، يک مرتبه مثلاً با خانه ِي خدا، ضريح مطهر پيغمبر اکرم، گنبد و حرم امام رضا(ع) و معصومين، از خودش بي خود مي شود. ديگر خودش خيلي حواسش نيست. از اين جهت هست که گفتند: سه حاجت اول زائر برآورده هست. چون حال و هواي خوديت ديگر نيست. در آن معصوم محو است. در آن قداست و
ص: 1523
حرم محو است. شايد به اين جهت گفته شده که سه حاجت زائر اول مستجاب هست.
خدا مرحوم آيت الله سيد علي آقاي قاضي را رحمت کند که از علماي بي نظير شيعه بودند. ايشان مي فرمودند: اگر به حرم علي بن موسي الرضا مشرف شدند، سه حاجت خودتان را اول در نظر داشته باشيد. اين ايامي که اينجا هستيد اينکه بدانيد چه بخواهيد خودش هنر است. خوشا به حال شما که در اين ايام مشرف شديد. انشاءالله وجود مقدس امام رضا(ع) عنايت خاص خودش را به همه دوستان و شيعيانش هرجايي که هستند، خصوصاً شما که در جوار حرم مطهرش هستيد عنايت کند. چون ايام ميلاد پيغمبر هست، يکي دو مطلب در مورد اين بزرگوار عرض کنم. شخصي از اميرالمؤمنين سؤال کرد: اوصاف پيغمبر را و اخلاقياتش را براي من بشمار. حضرت علي فرمود: نمي توانم! قادر نيستم. طرف تعجب کرد. اميرالمؤمنين وقتي تعجب او را ديد، يک سؤال کرد. گفت: نعمت هاي خدا در دنيا را مي تواني بشماري؟ گفت: نه! اميرالمؤمنين فرمود: تو نعمت هاي خدا در دنيا را نمي تواني بشماري، «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» (ابراهيم/34) حال که خدا فرموده: «مَتاعُ الدُّنْيا قَلِيلٌ» (نساء/77) چيزهايي که در دنيا داده شده قليل است. آنوقت من چطور مي توانم اوصاف پيغمبر را بشمارم، حال اينکه خدا فرمود: «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» (قلم/4) خدا پيغمبر را به عظمت وصف کرده است. دنيا را که به قليل بودن و کم بودن وصف کرده است، تو نمي تواني نعمت هايش را بشماري. چطور من اوصاف پيغمبر را که خدا به عظمت اينها را ياد کرده بتوانم بشمارم؟ پيغمبر اکرم فرمود: يا
ص: 1524
علي! خدا را نشناخت کسي جز من و تو، من را نشناخت کسي جز خدا و تو، تو را نشناخت کسي جز خدا و من، پيغمبر را نشناخت کسي جز خدا و ولي خدا که جان معصوم و نفس معصوم هست.
در جلد ششم کافي نقل شده شخصي به نام ابوهارون از اصحاب امام صادق(ع) آمد خدمت آقا، يک چند روز نزد امام صادق نيامده بود. امام فرمود: چند روز نيامدي؟ کجا بودي؟ ابوهارون گفت: خدا به من فرزند پسري داد ديگر درگير شدم. چند روزي نتوانستم خدمت شما برسم. امام صادق فرمود: اسم فرزندت را چه گذاشتي؟ ابوهارون گفت: محمد! همانطور که امام صادق نشسته بود به علامت تعظيم چند بار شروع کرد اين اسم را بردن و هربار که اسم محمد را مي برد، صورتش را به علامت تعظيم پايين تر مي آورد. آنقدر پايين آورد که ديگر صورتش نزديک زمين رسيد. بعد امام صادق فرمود: چون هم اسم پيغمبر هست مواظب باش به او احترام کني. فحش و ناسزا به او ندهي و او را اذيت نکني. در روايات هست اگر در خانه اي پسري به دنيا مي آيد، تا هفت روز اسمش را محمد بگذاريد و صدايش کنيد. و اگر دختر بود تا هفت روز فاطمه صدايش کنيد. از روز هفتم اگر خواستيد همين اسم باشد که بهتر، اگر هم خواستيد عوض کنيد لااقل هفت روز اين اسم مبارک در خانه صدا شده است. خانه اي که در آن اسم محمد، احمد، علي، حيدر، فاطمه، حسن و حسين باشد اين خانه ها با برکت است. در روايت داريم خداي متعال به احترام اسم پيغمبر اگر کسي هم اسم
ص: 1525
پيغمبر باشد، خدا حيا مي کند او را عذاب بکند و روز قيامت جهنم را شامل حال او مي کند.
ايام بسيار باعظمتي است. عبد مطلق خدا پيغمبر اکرم که تمام انبياء شاگردش بودند، در عالم ارواح که قبل از عالم دنيا بود، همينطور که بعد از عالم دنيا عوالمي را در پيش داريم، برزخ و قيامت، قبل از آمدن به دنيا هم عوالمي را پشت سر گذاشتيم. يکي از آن عوالم عالم ارواح بوده است. امام صادق فرمود: در عالم ارواح که قبل از اجسام است، قبل از اينکه جسم به دنيا بيايد و عالم دنيايي باشد، پيغمبر اکرم نبي بر انبياء بوده است. «و انهم دَعاهُم الي توحيد الله و طاعة» از پيغمبر توحيد و بندگي خدا را ياد گرفتند. پيغمبر به آنها درس بندگي داد. يعني تمام انبياء شاگردان پيغمبر بودند. اين پيغمبر با عظمت به دنيا آمد تا اينکه بندگي را ترويج کند و توحيد خدا گسترش بدهد، دست ما را بگيرد و به قرب خدا برساند. گدايي کردن در خانه خدا را به ما ياد بدهد. پيغمبر براي اين آمد که بندگان خدا را به توحيد و قرب خدا برساند. منتهي توحيد و رسيدن به قرب خدا زير سايه ي ولي خداست. يعني با رهبري يک رهبري الهي! پيغمبر آمد به ما بندگي ياد بدهد به شرط اينکه جلوي ما و جلودار ما يک معصوم باشد که دست ما را مي گيرد. بندگي خدا را بکنيم ولي با هدايت يک ولي خدا، با هدايت يک معصوم. اين همان هست که همه شنيديد.
امام رضا(ع) فرمود: اگر کسي مي خواهد به «لا اله الا الله» و
ص: 1526
توحيد برسد، «و أنا من شروطها» شرط رسيدن به توحيد من هستم. شرط رسيدن به توحيد و قرب خدا ولي خداست، معصوم است. اينکه شما زيارت مي آييد، اين زيارت در اقع دست شما را در دست ولي خدا گذاشتن است. اين زيارت باعث مي شود ولايت شما تقويت شود. زيارت مثل روضه گوش دادن و اشک ريختن براي اهل بيت و سينه زني کردن و اظهار ارادت کردن، اين امور ولو مستحب است اما صدها واجب را همين مستحبات نگه داشته است. فکر نکنيد زيارت يک مستحب معمولي است مثل باقي مستحبات، ابداً! زيارت جزء تولي و تبري هست که به بقيه اعمال ارزش مي دهد.
شما نماز مي خوانيد. روزه مي گيريد، حج هم مي رويد، انفاق مي کنيد و صدقه مي دهيد، قرآن مي خوانيد و کار خير هم مي کنيد، بلا تشبيه خوارج هم قرآن مي خواندند. نماز مي خواندند. روزه مي گرفتند و حج هم مي رفتند. پس از جهت انجام عمل هم شما اعمال را انجام مي دهي و هم خوارج انجام مي دادند. معاويه هم انجام مي داد. اما جهت شما به سمت خداست و او پشت به خداست. چرا؟ چون شما با اين اعمالي که انجام مي دهي، نماز و روزه و قرآن و کارهاي خير که انجام مي دهيد زير سايه معصوم يعني يک رهبر الهي هست که شما را هدايت مي کند و رشد مي دهد و به سمت خدا مي برد. آن کسي که ولي خدا بالاي سرش هست، اين اعمالش جهت دارد و جهتش به سمت خداست. تولي و تبري، ولايت، در واقع ولي خدا جهت به ما مي دهد. شما که اينجا براي زيارت مي آييد، براي اينکه آن جهت گيري شما در زندگي درست باشد. براي اينکه
ص: 1527
بدانيد به سمت خدا برويد. و الا اعمال مثل غذا است. شما وقتي غذايي مي خوريد، مواد غذايي وارد بدن مي شود. ويتامين، پروتئين، کلسيم، آهن، مواد غذايي مي خوريد بدن قوي مي شود. اين بدن قوي هم مي تواند کار خوب انجام بدهد، هم مي تواند کار بد انجام بدهد. غذا فقط بدن را قوي مي کند اما جهت گيري را نشان نمي دهد که اين بدن کارهايي که انجام داده به سمت کار خوب باشد يا بد باشد.
وقتي شما نماز مي خوانيد، روزه مي گيريد، اعمال خير انجام مي دهيد، اينها غذاي روح است. روح قوي مي شود. اين روح قوي اگر به سمت خدا باشد قرب پيدا مي کند. اگر به سمت خدا نباشد از خدا دورتر مي شود. ولو روزه و نماز و امثال اينها آدم را از خدا دورتر مي کند. اگر ولي خدا بالاي سر آدم نباشد. اميرالمؤمنين با کميل يک شبي در کوچه هاي کوفه حرکت مي کردند. کميل مي گويد: وقتي داشتيم مي رفتيم صداي يک تلاوت زيباي قرآن به گوش من خورد و به قدري زيبا قرآن را قرائت مي کرد، پاهاي من شل شد. «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ» (زمر/9) کميل مي گويد: در دلم گفتم: آفرين به کسي که قرآن مي خواند. اميرالمؤمنين(ع) يک مرتبه به من گفت: کميل! وز وز اين آدم تو را فريب ندهد! اين اهل جهنم است. کميل مي گويد: من تعجب کردم. هم از اين جهت که اميرالمؤمنين آنچه در دلم بود را زود گفت. هم از اين جهت که عاقبت اين فرد را قاطع گفت که اين اهل جهنم است. هيچي نگفتم! گذشت و بعد از مدت ها جنگ با خوارج پيش آمد.
ص: 1528
بعد از اينکه جنگ تمام شد با اميرالمؤمنين در بين کشته ها حرکت مي کرديم. حضرت علي به يک پيکر کشته اي رسيد و پايش را آرام به آن جسد زد و گفت: «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ» اين همان کسي است که آن شب داشت قرآن مي خواند. کميل به پاي حضرت افتاد و گفت: حقاً خودت هستي که اول و آخر آدم ها را مي داني. اين همان کسي بود که قرآن را زيبا مي خواند.
الآن داعشي ها که خدا لعنتشان کند، اين آدم هاي فوق جنايتکار، در بعضي از سنگرهايشان قرآن بوده است. در ديوار سنگر گاهي نوشته بودند «لا تنسي ذکر الله» ذکر خدا را فراموش نکنيد. اما همين آدم هاي خبيث جنايت هايي مي کردند که اگر الآن آدم نقل کند اين را شايد حالش به هم بخورد. جنايت هايي مرتکب مي شدند که وحشتناک بود. کارهاي خوب روح را قوي مي کند اما جهت گيري بستگي به اين دارد که تو ولايتت ولايت حق باشد يا ولايت باطل باشد. اگر ولايت حق، ولايت ولي خدا بالاي سر تو باشد، اگر در محيط ولايت باشي آنوقت اعمال خوبت به سمت خدا تو را مي برد. اما اگر ولي خدا بالاي سرت نباشد، جهت گيري، ولي شيطان بالاي سر آدم باشد، اعمال خوب آدم را دورتر مي کند و به سمت شيطان مي برد. نماز و روزه و امثال اينها خوارج را از خدا دورتر مي کرد. عجب و غرورشان فقط بيشتر مي شد. دست آنها گرفته نمي شد. از اين جهت هست که ولايت جهت گيري را نشان مي دهد.
روي همين حساب است که امام رضا(ع) در روايتي فرمود: هر شيعه اي يک عهدي با امامش بر گردنش است،
ص: 1529
«وَ إِنَّ مِنْ تَمَامِ الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ وَ حُسْنِ الادَاءِ زِيَارَةَ قُبُورِهِمْ» (كافي، ج 4، ص 567) زيارت قبور ائمه يکي از مصاديق وفاي به عهد است. جزئي از وفاي به عهد است، يعني اگر کسي بخواهد به عهدش با اهل بيت وفا کند بايد زائر آنها باشد. بايد به زيارتشان برود. دست در دست آنها بگذارد. بعضي عذر دارند و نمي توانند زيارت بيايند ولو سالها، اما کسي که عذر ندارد و فقط از باب تنبلي کردن عقب مي اندازد و نمي رود جفاکار هست. پيغمبر اکرم بعد از رحلتش، مرحوم علامه اميني در کتاب الغدير نقل کرده است که بعد از رحلت پيغمبر بلال حبشي که مؤذن پيامبر بود از مدينه بيرون رفت. يک جاي ديگري سکني گزيد به خاطر مسائلي که بعد از رحلت پيغمبر پيش آمده بود قهر کرد و از مدينه بيرون رفت. بعد از چند مدت پيغمبر اکرم را خواب ديد. پيغمبر فرمود: بلال! اين چه جفايي است که به ما مي کني؟ چرا به زيارت ما نمي آيي؟ بلال از خواب بيدار شد و سريعاً به مدينه آمد براي زيارت قبر پيامبر.
خدا آيت الله حسن زاده آملي را حفظ کند. اين بزرگوار که از مفاخر ما هستند. ايشان مي گفت: من در اثر کثرت درس و بحث و کارهاي علمي که در قم داشتم، چند مدت دير شد و به زيارت حرم حضرت معصومه نرفتم. در خواب حضرت معصومه(س) را ديدم از من گله کرد. فلاني چرا به زيارت نمي آيي!؟ آن کسي که بدون عذر زيارت نمي آيد، اهل بيت اين را جفا مي دانند و آن کسي که زيارت مي آيد اين را وفاي به عهد مي داند. وفاي
ص: 1530
به عهد ولايتي که بر گردن ما هست. در همين زيارت ها هست که چه بسا منشأيي براي تحول زندگي آدم مي شود. زندگي آدم زير و رو مي شود. در همين زيارت هاست. به خدا قسم خيلي ها بودند در اين زيارت ها آمدند و آدم ديگري شدند و برگشتند. خدا رحمت کند مرحوم آيت الله صمد آقاي خوانساري در تهران، ايشان مرجع تقليد فوق العاده اي بود. سال 63 بعد از انقلاب مرحوم شد. صاحب نفس بود و فوق العاده بود. يک مرتبه يکي از آقايان از متدينين تهران خدمت ايشان رسيد و گفت: حاج آقا من يک برادري دارم اهل هر خلافي هست. چاقوکش هست، مشروب خور هست. اهل فحشا و منکر هست و ما از دست او خسته شديم. گفتيم: ازدواج کند بلکه شايد آدم شود. ازدواجش را فراهم کرديم باز نشد. آبرو براي ما نگذاشته است. اگر مي شود او را نزد شما بياورم و شما چهار کلمه او را نصيحت کن. آيت الله صمد آقاي خوانساري گفت: با اين اوصافي که شما از برادرت مي گويي، نصيحت من هم به درد او نمي خورد. گفت: پس چه کنيم؟ شما مرجع تقليد ما هستي. شما راهي را جلوي ما بگذار. چه کنيم؟ آيت الله خوانساري سرش را پايين آورد و چند لحظه فکر کرد و گفت: يک راه به ذهنم مي رسد، اگر اين راهي که مي گويم جواب داد، بعد برادرتان را نزد من بياوريد او را نصيحت کنم. اگر اين راهي که مي گويم جواب نداد ديگر قابل هدايت نيست. گفت: چه کنيم؟ آقاي خوانساري فرمود: او را به زيارت سيدالشهداء کربلا ببريد. اگر در حرم امام حسين گريه کرد، معلوم
ص: 1531
مي شود نور در وجودش هست. آنوقت نزد من بياوريد که نصيحت کنم. اما اگر در حرم امام حسين گريه نکرد ديگر قابل هدايت نيست. آن بنده خدا تشکر کرد و رفت. حدود يک ماه بعد نزد آقاي خوانساري آمد و گفت: او را برديم. آقاي خوانساري گفت: چه شد؟ گفت: اول که به او گفتم: بيا زيارت برويم، گفت: برو بابا کي حال زيارت دارد! اصلاً اهل اين حرف ها نبود. با يک ترفندي او را به کربلا بردم. وقتي رفتيم به سمت حرم سيدالشهداء بازي مي کرد. هي اين طرف و آن طرف را نگاه مي کرد. اهل زيارت نبود. وقتي وارد صحن مطهر امام حسين شديم. سرش را پايين انداخت. گريه نمي کرد اما سرش را پايين انداخته بود. وقتي کنار ضريح امام حسين رسيديم شروع به ضجه زدن کرد و ناله کرد و بلند بلند گريه کرد. آيت الله خوانساري گفت: حالا درست شد و معلوم است نور در وجودش هست. حالا او را نزد من بياوريد چهار کلمه هم من نصيحت کنم. برادر گفت: ديگر نيازي به نصيحت نيست. من همان جا کنار ضريح سيدالشهداء به او گفتم: برادر من! تو که با امام حسين قهر نيستي و آشتي هستي و اينطور گريه مي کني، بيا با اربابت عهد ببند و خلاف هايت را کنار بگذار. همان جا عهد بست و تمام شد. من اسم برادر خلاف را نياوردم چون ايشان يکي از شهداي بزرگ اين انقلاب شد. سر قبر ايشان در تهران ديدم که حاجت مي خواهند. همان آدمي که اهل هر خلافي بود. با يک زيارت زير و رو شد و با يک زيارت اهل بيت خريدار او
ص: 1532
شدند. آدم مي تواند با يک زيارت زندگي اش را عوض کند و منشاء يک تحول بزرگ در زندگي اش بشود.
خدمت هر معصومي که مي رسيم، الآن اينجا خدمت امام رضا هستيم. سعي کنيم خيلي چيزهاي بزرگ بخواهيم. همانطور که مي دانيد آداب زيارت را حواسمان باشد. ادب محضر معصوم را حفظ کنيم. آداب زيارت هم يک آداب ظاهري و هم آداب باطني را براي اينکه چيزي گير ما بيايد. آدم مي تواند همينطور سرش را پايين بياندازد و برود. اما معلوم نيست چيزي گيرش بيايد. هم آداب ظاهري زيارت را حفظ کنيم که انشاءالله شما همه به جا مي آوريد. هم اينکه آدم با طهارت باشد. وقتي مي خواهد وارد شود اذن دخول بخواند. مرحوم مجلسي(ره) در بحارالانوار فرمود: اذن دخول حرم ائمه به خصوص امام حسين اشک است. يعني آدم دلش بشکند و بعد وارد شود. اگر يک موقع آدم خواست وارد حرم معصوم شود ببيند دلش سنگين است و حال ندارد، بعضي از کساني که رند بودند يک گوشه مي نشستند و آنقدر صلوات هديه مي کردند و آنقدر يا رئوف مي گفتند، صفت امام رضا است. آنقدر صلوات هديه مي کردند که دل بشکند و بعد وارد مي شدند. دل شکسته و اشک روان معنايش اين است که بيا تو! اذن دخول اصلي اين است. اين اذن دخول هايي که نوشتند هم درست است. منتهي اين اذن دخول مقدمه ي اين است که آدم دلش بشکند و اشکش جاري شود. وقتي وارد حرم معصوم مي شويم و کنار ضريح مي رسيم، مواظب باشيم شأن معصوم را حفظ کنيم. کسي را هول ندهيم. بعضي هستند فکر مي کنند لمس ضريح هدف است. هول مي دهند! لزومي ندارد کسي را اذيت
ص: 1533
کنيم. يا اينکه در حرم بلند بلند حرف زدن، با همديگر حرف زدن و خنديدن! يا مثلاً بعضي ها را ديدم که پشت به ضريح عکس سلفي مي گيرد. امام(ع) اينجا نشسته و اينجا تشريف دارند. ما نمي توانيم ببينيم! در زيارتنامه مي خوانيد «اشهد انک تَشهَدُ مقامي و تسمع کلامي و ترد سلامي» شهادت مي دهم که شما شاهد هستي. مرا مي بيني و جواب سلام مرا مي دهي. آقا اينجا هست.
خدا آيت الله بهاءالديني را رحمت کند. بعضي از شاگردان ايشان مي گفتند: وقتي به حرم امام رضا با ايشان مي آمديم، آقا يک زيارت مي کرد و خيلي سريع برمي گشت. چند دقيقه بيشتر طول نمي کشيد. شاگردان ايشان مي گفتند: ما تعجب مي کرديم که آقاي بهاءالديني چرا اينقدر کم در حرم هستند. سؤال کرديم که چرا اينقدر زيارت شما کوتاه است؟ ايشان گفت: من آدم سلام کردم و جواب سلام را از آقا شنيدم. آقا تشريف دارند لذا ادب در محضر امام رضا(ع) را حفظ کنيم. ادب محضر معصوم را حفظ کنيم. اين آداب، آداب ظاهري هست. ادب باطني زيارت هم همان است که در روايت داريم زائري که «عارفاً بحق» به معصوم معرفت داشته باشد که اين ولي خداست. معرفت داشته باشد که اين صاحب اختيار ما هست. ولي خدا از خود ما به خود ما آگاهتر و از مسائل ما آگاهتر و از خود ما به ما دلسوزتر است. اگر تو اختيار خودت را داري، ولي الله اختياردار تر از تو به خودت هست. اين معرفت اگر باشد آنوقت زيارت ارزش پيدا مي کند. اين آداب هست و اين ادب هست که آدم را به جايي مي رساند و باعث مي شود آدم بتواند آثار
ص: 1534
زيارت را بگيرد و با خودش ببرد.
يک کسي از امام پرسيد: ما تربت جد شما سيد الشهداء را برديم و شفا پيدا نکرديم. مگر تربت امام حسين شفاي هر دردي نيست؟ امام فرمود: تو تربت را در خورجين مرکبت نگه مي داري. تو ادب نداري. تربت را در خورجين مرکب نگه مي داري. آنوقت مي خواهي او تو را شفا بدهد؟ برايت اثر داشته باشد. اگر آدم آداب را حفظ کند آنوقت اثر دارد. زيارت امام رضا آثار فراواني دارد. بالاترين مقام معنوي که مقام رضاء هست از طريق امام رضا داده مي شود. اين لقب رضا که بي خود روي امام رضا گذاشته نشده است. القاب معصومين، لقب ها و اسامي معصومين از طرف خداست و هرکدام روي حساب است. اسم هايي که معصومين دارند، هرکدام اشاره به يکي از کمالات است. يکي از شئون و مأموريت هايي است که در عالم دارند. يک کسي از امام رضا پرسيد: چرا به پيغمبر ابوالقاسم مي گويند؟ يکي از کنيه هاي پيغمبر، ابوالقاسم است. امام رضا اول يک جوابي در خور فهم اين طرف داد. گفت: براي اينکه پيغمبر فرزندي به نام قاسم داشت و از اين جهت به پيغمبر ابوالقاسم مي گويند. طرف آدم زرنگي بود. گفت: آقا اگر مرا اهل مي دانيد يک مقدار بيشتر بگوييد. امام رضا يک پرده اي را کنار زد. امام رضا فرمود: مگر علي بن ابي طالب قاسم نيست؟ «قسيم الجنة و النار» مگر علي بن ابي طالب نيست که اگر کسي ولايت او را داشته باشد بهشتي است و اگر نداشته باشد اهل جهنم است. مگر علي قاسم نيست؟ طرف گفت: چرا. امام رضا فرمود: پس پيغمبر ابوالقاسم است. اگر
ص: 1535
علي قاسم است، پيغمبر ابوالقاسم است. يعني علي بن ابي طالب در دامن پيغمبر بزرگ شد.
در بعضي از روايات يک لايه دقيق ترين مطرح شده است. در بعضي روايات دارد پيغمبر اکرم وقتي معراج بود، وقتي که فقط و فقط خودش بود و خداوند متعال، با خدا گفتگو کرد. وقتي گفتگوي پيغمبر با خدا تمام شد، خدا فرمود: يا ابالقاسم، اولين کسي که خطاب به ابوالقاسم کرد، خدا بود. فرمود: يا ابالقاسم، برو در حالي که هم هدايت شدي و هم ديگران را هدايت کني. پيغمبر وقتي از آن مقام تنزل پيدا کرد، با جبرئيل برخورد کرد. جبرئيل سؤال کرد: يا رسول الله! بين شما و خدا چه گذشت؟ پيغمبر فرمود: خدا به من خطاب ابوالقاسم کرد. جبرئيل گفت: يا رسول الله! از خدا پرسيديد که براي چه به شما ابوالقاسم گفت؟ پيغمبر فرمود: نه! عظمت خدا مانع از اين شد که من چيزي بپرسم. همان جا خطاب رسيد که حبيب ما! به تو گفتيم ابوالقاسم! «لانک تقسم رحمة مني بين عبادي» چون تقسيم کننده رحمت در عالم تو هستي. ابوالقاسم يعني صاحب قسمت، يعني رحمت و عنايت و لطف خدا را پيغمبر تقسيم مي کند. ببينيد يک اسم پيامبر چه معاني دارد. هرکدام هم درست است. اشاره به شئون و مقامات پيغمبر و مأموريت هايي است که دارد. اسم فاطمه اشاره به مأموريت هاي حضرت زهرا و کمالاتي هست که دارد. هرکدام از القاب و اسامي معصومين روي حساب است.
امام رضا(ع) لقب معروفش همين رضا است. اسمش علي بود. علي بن موسي، رضا لقبش بود. اين لقب را خدا به امام رضا داده است. اين لقب يعني
ص: 1536
اگر کسي نه اينکه فقط خود امام رضا به مقام رضا رسيده است. اينکه معلوم است. اگر کسي در اين عالم بخواهد به مقام رضا برسد و راضي به تقديرات خدا باشد، راضي به قضا و قدر الهي باشد، بالاترين مقام در بندگي است. اينکه آدم راضي باشد به مديريت خدا در اين عالم. بعضي از مسلمان ها خيلي معذرت مي خواهم، حتي خود ما کساني هستيم که يک جاهايي کارهاي خدا را ظلم مي دانيم و با خدا درگير مي شويم. با خدا قهر مي کنيم. گاهي اوقات دو تا مرگ و مير در خانه اي رخ مي دهد بعضي کفر مي گويند. بعضي وقتي مريض مي شوند کفر مي گويند. زماني من پشت درب اتاق عملي در بيمارستان بود. خانمي پشت درب اتاق عمل بود و معلوم بود يک مريض سنگيني دارد. بلند بلند مي گفت: خدايا! اگر اين مريض ما را شفا دادي که دادي. اگر شفا ندادي نه من و نه تو! ديگر قبولت ندارم و نه نماز مي خوانم و نه روزه مي گيرم و نه هيچي! اين آدمي که اينطور است مي گويد: خدايا اگر آنجايي که فرض کنيد به عنوان مثال اين مريض ما مرگش مقدر شده است، من ديگر قبول ندارم و اين را ظلم مي دانم.
امام راحل ما يک خاطره اي را نقل مي کرد. من يادم هست زماني که حضرت امام اين خاطره را نقل مي کرد، دو سه مرتبه هي گفت: معاذ الله! پناه بر خدا. اين خاطره را حضرت امام تا جايي که دنبال کردم از حضرت آيت الله گلپايگاني گرفته است. آيت الله گلپايگاني مي گفت: من در جواني که در قم بودم و درس مي خواندم، رفيقي داشتم که با
ص: 1537
من هم درس و هم بحث بود. چند سال که درس ما جلو رفت، و از جهت علمي بالاتر رفتيم اين رفيق ما به شهرش بازگشت و ديگر از قم رفت. ما همچنان با همديگر مکاتبه داشتيم و نامه نوشتيم. پس از يک مدتي آقاي گلپايگاني گفت: شنيدم اين رفيق ما مريضي سنگيني دارد چه بسا ديگر از آن بستر مرض ديگر بلند نشود. من به شهر او براي عيادت رفتم. وقتي رفتم ديدم او را رو به قبله کردند و حالش بد است. کنارش نشستم و ديدم نعوذ بالله دارد کفر مي گويد و آخر عمر رو به قبله شده کفر مي گويد. مي گفت: من بچه هاي کوچک و صغير دارم. احتياج به سرپرست دارند. خدا دارد مرا از دنيا مي برد. ظلمي که خدا به من کرد احدي به من نکرد!! نعوذ بالله! من بچه کوچک دارم و خدا دارد مرا از دنيا مي برد. بعضي ها نعوذ بالله با خدا درگير مي شوند. اينکه کسي به مقدرات الهي راضي باشد. راضي به مديريت خدا در اين عالم باشد، خيلي مقام بلندي است. شما در دعاهايتان، در دعاي ابوحمزه آخرين جمله را برداريد، حفظ کنيد. يک جمله بيشتر نيست. در قنوت ها و در سجده هايتان بخوانيد. به قدري دعاي قشنگي است. «اللهم اني اسئلک ايماناً تباشر به قلبي و يقيناً حتي اعلم انه لن يصيبني الا ما کتبت لي و رضني من العيش بما قسمت لي يا ارحم الراحمين»
در يک کلاس درسي يک استاد با خدايي بود، داشت از خدا مي گفت. يکي از شاگردان گفت: استاد اين خدايي که مي گوييد: همه جا هست، کو؟ چرا ما حس نمي کنيم؟ کجاست؟ اين
ص: 1538
استاد خيلي زرنگ بود. از وسط اين نيمکت ها رد شد و آخر کلاس رفت. اين شاگردان همه رو به تخته بودند. به آن شاگرد گفت: فلاني مرا مي بيني؟ گفت: نه! گفت: چرا؟ گفت: چون پشتم به شماست. اگر برگردم و رو به شما کنم شما را مي بينم. گفت: ما هم همينطور هستيم. ما پشت مان به خداست که خدا را درک نمي کنيم. اگر به سمت خدا باشيم خدا را درک مي کنيم. خدا از تو يک ايماني مي خواهد که هميشه تو را حاضر ببيند. «و يقيناً حتي اعلم انه لن يصيبني الا ما کتبت لي» خدا از تو يک باور و يقيني مي خواهد که بداند تو در اين عالم مديريت مي کني. حوادثي که به سر من مي آيد شانسي و اتفاقي نيست. ما در اين عالم شانسي نداريم. يک برگ از درخت بيافتد روي حساب و کتاب است. يک مولکول در اين عالم روي حساب و کتاب جا به جا مي شود. ما شانسي نداريم. خدا اين عالم را مديريت مي کند. خدايا به من يک باور و يقيني بده که بدانم تو داري مديريت مي کني، تو داري ربوبيت مي کني. شما گاهي يک بلايي بر سرت مي آيد، سرت درد مي گيرد، يا کابوس مي بيني و از خواب مي پري، يا پايت به سنگي گير مي کند و حالت زمين خوردن به تو دست مي دهد، معمولاً مي گوييم: شانسي تيغ در دستم رفت. پايم به سنگ گير کرد. شانسي چيست؟ همه چيز روي حساب است. چون حساب دستمان نيست مي گوييم: شانسي. «و رضني من العيش بما قسمت لي يا ارحم الراحمين» خدايا مرا به زندگي راضي کن! به قسمت راضي کن. راضي به قسمت بودن
ص: 1539
معناي جبري ندارد. تنبلي آدم مي کند و بعد مي گويد: هرچه به سرم آمد راضي هستم. نخير تو بندگي کن، هرچه از دستت برآمد انجام بده. آنوقت نتيجه هرچه بود، آن را خدا درست کرده است. تو کوتاهي نکن آنوقت مطمئن باش نتيجه را خدا به مصلحت تو رقم مي زند. آنوقت آدم راضي به تقديرات هست. اين آثار زيارت امام رضا و از همه مهمتر و بالاتر مقام رضاست. از امام رضا خود امام رضا را بخواهيم. همت بلند داشته باشيم. بخواهيم که آقا همنشين شما باشيم. همينطور که شنيده ايد امام رضا فرمود: هرکسي زيارت مرا انجام بدهد، من سه جا در هولناک ترين جاهاي قيامت به بازديدش مي روم. تو يکبار زيارت من آمدي، امام رضا فرمود: من سه بار در سخت ترين جاهاي قيامت که همه فرياد وانفسايشان بلند است، من به زيارت او مي آيم. يکي جايي که نامه عمل را ارائه مي دهند. هفتاد سال عمر کردي، تمام نامه عمل را ارائه مي دهند که همه ببينند. خيلي زمان خطرناکي است. يکي زماني که بخواهي از صراط رد شوي. يکي هم «عند الميزان» وقتي اعمال ما را وزن مي کنند. اعمال ما را با ترازو وزن نمي کنند. اعمال ما را کنار اعمال اميرالمؤمنين مي گذارند. نماز ما را کنار نماز او مي گذارند. او ميزان الاعمال است. امام رضا فرمود من سراغ شما مي آيم.
نه اينکه فقط اين سه جا بيايند. اين سه جا هولناک ترين جاهاست. و الا آنها به تعدادي که شما زائرش مي شويد زائر شما هستند. خدا مرحوم آيت الله بهجت را رحمت کند. آقازاده ي ايشان مي فرمودند: پانزده سال قبل، چند سال قبل از اينکه پدرشان از دنيا برود.
ص: 1540
آيت الله فهري به خانه ما آمد. آيت الله فهري ده سال پيش مرحوم شد. حدود هشتاد سال سن داشتند. نماينده حضرت امام در سوريه بودند و بعد از اينکه امام از دنيا رفتند، نماينده مقام معظم رهبري در سوريه بودند. آدم بسيار با عظمتي بودند. آيت الله فهري خيلي خدمت کردند. آقازاده ي آقاي بهجت مي گفتند: آيت الله فهري به خانه ي ما آمدند. با پدرم از جواني در نجف رفيق بودند. آقاي فهري به پدرم رو کرد و گفت: من و شما از جواني با هم رفيق بوديم. اما شما حق رفاقت را به جاي نياورديد. شما فهميدي چه کار کني و به يک جايي رسيدي. من سيد اولاد پيغمبر خام بودم و بلد نبودم چه کار کنم. تو بايد دست مرا مي گرفتي. تو که رفيق من بودي بايد دست مرا مي گرفتي. ايشان هم خيلي بزرگوار بود. ولي به آقاي بهجت اينطور مي گفت: عمر من تلف شد. چرا دست مرا نگرفتي؟ اينقدر از اين حرف ها زد که آقاي بهجت گريه کرد. پسر ايشان مي گويد: ديدم اشک پدرم درآمد. آقاي فهري گفت: الآن ديگر من پير شدم. الآن اگر به من بگويي: بيا مي خواهم يک نسخه و دستورالعملي به تو بدهم، ديگر نمي آيم. چون ديگر به درد من نمي خورد. اما امروز مهمان تو هستم. از خانه شما نمي روم تا يکي از عناياتي که امام رضا به شما کرد را به من بگويي. آقاي بهجت که منقلب شده بود گفت: آقاي فهري اگر کسي غير از تو و غير از اين حرف هايي که زدي بود، هيچي نمي گفتم. اما چون تو رفيق قديمي هستي و اين حرف ها را
ص: 1541
زدي يک چيزي به تو بگويم. آقاي بهجت فرمود: من خدمت امام رضا رسيدم. امام رضا(ع) ده چيز به من داد. يکي از آن ده چيز را به شما مي گويم. امام رضا به من فرمود: فلاني مگر امکان دارد کسي به ما پناه بياورد و ما به او پناه ندهيم؟يا امام رضا شما ضامن آهو بودي، اينها شيعيان شما هستند. محبين شما هستند، مجلس گرم کن هاي جد شما امام حسين هستند. شده يک عاشورا در عمر شما بگذرد و در مجلس امام حسين نباشيد و روضه گوش ندهيد؟ اين رفاقت است. يا امام رضا شما ضامن آهو شديد، ضامن اين شيعيانت که در خانه ات به گدايي آمدند، اينها هرکدام حاجاتي دارند و با کوله باري از حاجات آمدند. خيلي ها هم به اينها التماس دعا گفتند. زائراني هستند که ما هيچکدام نمي دانيم شايد آخرين زيارت ما باشد و ديگر به اينجا برنگرديم. يا امام رضا آن چيزي که از شما مي خواهيم اين است که در دنيا و آخرت دست ما از دامانت کوتاه نشود. خدايا به آبروي امام رئوف دست ما را در دنيا و آخرت از دامانشان کوتاه نفرما.
شريعتي:
صحن تو و ضريح تو و بارگاه تو *** هر حاجت نگفته گمانم روا شود
خوشا به حال همه کساني که هواي مشهد الرضا را نفس مي کشند و به پابوسي امام رضا مشرف هستند. از همه عزيزان و همينطور حاج آقاي عالي که وقت گذاشتند و در جمع زائرين حاضر شدند، تشکر مي کنم. امروز صفحه 161 قرآن کريم، آيات 82 تا 87 سوره مبارکه اعراف در سمت خدا تلاوت خواهد شد.
«وَ ما كانَ جَوابَ
ص: 1542
قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ «82» فَأَنْجَيْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ «83» وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ «84» وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ «85» وَ لا تَقْعُدُوا بِكُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ اذْكُرُوا إِذْ كُنْتُمْ قَلِيلًا فَكَثَّرَكُمْ وَ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ «86» وَ إِنْ كانَ طائِفَةٌ مِنْكُمْ آمَنُوا بِالَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ وَ طائِفَةٌ لَمْ يُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَنا وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ «87»
ترجمه: و جواب قوم لوط، جز اين نبود كه گفتند: آنان را از آبادى خود بيرون كنيد، زيرا آنان مردمى هستند كه پاكدامنى را مى طلبند (و با ما نيستند). پس ما لوط و خاندان او را به جز همسرش، كه از بازماندگان (در عذاب) بود، نجات داديم. و ما بارانى (از سنگ) بر آنان بارانديم. پس بنگر كه سرانجام گنهكاران چه شد؟ و به سوى (مردم) مَديَن، برادرشان شعيب را (فرستاديم. آن حضرت) گفت: اى قوم من! (تنها) خدا را بپرستيد، جز او خدايى براى شما نيست. همانا از طرف پروردگارتان (معجزه و) دليلى روشن برايتان آمده است. پس پيمانه و ترازو را (در داد و ستدها) تمام ادا كنيد و كالاهاى مردم را كم نگذاريد و در زمين پس از اصلاح آن فساد نكنيد. اين (رهنمودها) برايتان بهتر است،
ص: 1543
اگر مؤمن باشيد. و بر سر هر راهى منشينيد تا مؤمنان را تهديد كنيد و (آنان را) از راه خدا، كه كج جلوه مى دهيد بازداريد و ياد كنيد زمانى را كه اندك بوديد، پس خداوند شما را بسيار گرداند و بنگريد كه عاقبت مفسدان چگونه بود! و اگر گروهى از شما به آنچه من براى آن فرستاده شده ام ايمان آورده و گروهى ايمان نياورده اند، پس (عجله نكنيد كه لطف و قهر خدا چه شد؟) صبر كنيد تا خداوند ميان ما داورى كند و او بهترين داوران است.
شريعتي: خيلي از عزيزان التماس دعاي ويژه گفتند. براي آنهايي که مريض دارند، گرفتاري دارند، براي آنهايي که درد دارند، براي آنهايي که قرض دارند، اجاره خانه شان عقب افتاده، براي صاحب خانه شدنشان، براي گرفتاري زندانيان، براي موفقيت بچه ها و خوشبخت شدن بچه هايمان دعا کنيم و در رأي خواسته هايمان ظهور حضرت ولي عصر(عج) است.
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»
1397
97-03-31- آثار ياد مرگ
بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه بي تاب شدن عادت کم حوصله هاست ، مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب دردلم هستي و بين من و تو فاصله هاست ، بي تو هر لحظه مرا بيم فرو ريختن است مثل شهري که به روي گسل زلزله هاست ، باز مي پُرسَمَت از مسئله ي دوري عشق و سکوت تو جواب همه ي مسلئه هاست .
سوال – در مورد موضوع مرگ توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – ما مي خواهيم در مورد مهمترين بخش زندگي مان بحث بکنيم يعني درست است که ما پاره اي از زندگي مان را دنيا
ص: 1544
مي دانيم ولي خش اعظم و مهم زندگي ما پس از مرگ است . ما مي خواهيم در رابطه با مرگ و مسائل پيرامون آن بحث بکنيم . اين بحث بسيار مهم است .بالاخره ما معتقد هستيم که يک ابديتي در پيش داريم . ابديتي که تمام زندگي دنيا در مقابل آن به اندازه ي پلک زدني هم نيست . اگر فکر کنيم که ابديت يعني چه و بدانيم که ابديت ميليون ها و ميلياردها سال نيست بلکه چيزي است که انتها ندارد . شاگردان علامه طباطبايي تعريف مي کردند که ايشان در بين درس و بي مناسبت مي فرمود که آقايان ما ابد در پيش داريم . و اين را تکرار مي کردند . انسان در لابلاي زندگي اش نبايد دچار غفلت بشود و فراموش کند که چه چيزي را در پيش دارد . ده ها برابر عمر زندگي نوح در مقابل ابديت پلک زدني بيش نيست . نقل مي کنند که وقتي حضرت عزرائيل براي قبض روح کردن حضرت نوح آمده بودند ، حضرت نوح پرسيد که وقت اجل رسيد ؟ حضرت نوح با تعجب فرمود که چقدر زود تمام شد .با اينکه عمر نوح خيلي طولاني بود و قرآن دوره ي نبوت ايشان را950 سال ذکر کرده است . حضرت عزرائيل فرمود که پس عمر مردم آخر الزمان را چه مي گويي که شصت هفتاد سال بيشتر نيست . نوح فرمود که اگر عمر من شصت سال بود دنيا را با يک سجده تمام مي کردم . نوح هم مي گويد که عمرش زود گذشته است . اعتقاد ما به زندگي ابدي
ص: 1545
است و اگر ما به اين زندگي نپزدازيم و از آن غفلت بکنيم و نسبت به آمدن عالم ديگر غافلگير بشويم و يک دفعه عالم عوض بشود ، ممکن است که صحنه هاي هولناکي پيش بيايد . پس بايد بدانيم که قبل از مرگ چه اتفاقاتي رخ مي دهد ، انسان هنگام احتضار چه مشاهداتي دارد ، ما چه آداب و وظايفي نسبت به خودمان و نسبت به فردي که در حال احتضار است ، هنگامي که ملک الموت مي آيد چه چيزي ديده مي شود ، هنگام جان دادن چه اتفاقي رخ مي دهد ، چه عواملي باعث آسان يا سخت جان دادن مي شود . در روايات پانزده مورد گفته شده که سکرات مرگ را آسان مي کند . پيامبر فرمود که هر کسي بعد از هر نمازش مقداري قرآن بخواند سختي هاي هنگام جان دادن را نمي چشد . اگر کسي يک روز ماه رجب را روزه بگيرد سکرات مرگ بر او آسان مي شود .پيامبر فرمود : حضرت عزرائيل در هنگام خواندن نماز به همه ي مردم اشراف دارد ، اگر اين مردم را مواظب بر اوقات نماز ديد ، خود ايشان شهدتين را تلقين مي کند . امام صادق (ع) فرمود : اگر کسي نسبت به صله رحم مخصوصا نسبت به پدر و مادرش کوشش کند سکرات موت بر او راحت مي شود . مرحوم شيخ عباس قمي در کتاب منازل الاخرة ( من توصيه مي کنم که اين کتاب بخوانيد . شايد اثر آن از صد تا سخنراني اخلاقي بالاتر باشد .) نقل کرده که پيامبر بر بالين جواني
ص: 1546
بودند که در حال احتضار بود . پيامبر ان جوان را تلقين کرد و گفت که بگو لا اله الا الله . جوان زبانش بسته بود . پيامبر به مادرش گفت که تو از او ناراضي هستي ؟ مادر گفت که اوشش سال است که به من جفا کرده است و من از او راضي نيستم . پيامبر فرمود که الان وقت ناراضي بودن نيست . او در سختي است . زن گفت که خدا بواسطه راضي بودن شما راضي باشد . زبان جوان باز شد . پيامبر گفت که چه مي بيني ؟ گفت : يک فرد بد هيکل و بد بود را مي بينم که از بوي بد آن راه نفس من بسته شده است . پيامبر فرمود که بگو : يا من يقبل اليسير و يعفوا عن الکسير اقبل من اليسير يعفوا عن الکثير . اي کسي که از گناهان بزرگ ما مي گذري و اعمال کوچک و کم ما را قبول مي کني ، کم هاي ما را قبول بکن و گناهان زياد ما را ببخش . جوان اين را تکرار کرد . گفت: الان مي بينم که آن سياه رو دور شد و سفيد رويي معطر وارد شد. بعد راحت جان داد . محدث قمي مي گويد که نيکي نکردن به پدر و مادر باعث مي شود که نتواند تلقين پيامبر را هم بگويد. ما بايد اينها را بدانيم . ما بايد در مورد سوال و فشار قبر بدانيم . فشار قبر براي چيست و چطور بايد سوالات قبر را جواب بدهيم. بايد بدانيم که اموات با بازماندگان ارتباط دارند
ص: 1547
يا خير و مي توانند آنها را ببينند و به آنها سر بزنند. ما کمتر از اين بحث ها مي شنويم . ما معمولا از آن فرار مي کنيم و فرار کردن از مرگ مساوي با نيامدن مرگ نيست . به تعبير اميرالمومنين که فرار کردن از او همان و در چنگ آن افتادن همان . ان الذي موت تفرون منه انه ملاقيکم . غافل بودن نتيجه اش غافلگير شدن است . ما مي خواهيم که غافلگير نشويم . يکي از اصحاب پيامبر مي فرمايد که در تشييع جنازه اي پيامبر خودش را به سرعت به مردم رساند و کنار قبر نشست . پيامبر نگاهي به قبرکرد و گريه کرد و فرمود : براي چنين موقعي خودتان را آماده کنيد.
سوال – شايد احساس بشود که جوانان از شنيدن اين مباحث مکدر و ناراحت بشوند .نظر شما چيست ؟
پاسخ – جوانان ما بايد اين جواب را بشنوند و روي آن فکر بکنند . اولا واقعا کسي ضمانت نداده که ما تا پيري برسيم و در جواني نمي ميريم . کسي به ما چنين تضميني نداده است . رابطه ي حضرت عزرائيل با گرفتن جان ما ، يک رابطه ي دفعي و آني است. ما در دنيايي زندگي مي کنيم که همه چيز تدريجي است و عالم مادي همين است. وقتي مي خواهد باران بيايد ، قبل از آن هوا ابري مي شود و صداي رعد و برق مي آيد . قبل از آمدن شب و روز نشانه هايي است . ما به امور تدريجي و زماني عادت کرده ايم و فکر مي کنيم که
ص: 1548
حضرت عزرائيل هم با سر و صدا و نشانه مي آيد و جان ما را مي گيرد . مثلا فکر مي کنيم که اول بايد يک پيري يا بيماري بيايد بعد حضرت عزرائيل بيايد . حضرت عزرائيل موجود مجرد است نه مادي و جان ما را هم که مي خواهد بگيرد مجرد است . رابطه ي حضرت عزرائيل با جان ما رابطه ي آني و دفعي است نه تدريجي . شبيه اراده کردن شماست . براي اراده کردن که مي خواهد در جان شما اتفاق بيفتد زمان برنمي دارد . همين که اراده بکنيد که آب بخوريد ، اين اراده آني است البته ممکن است براي اينکه بخواهيد حرکت کنيد و ليوان آب را برداريد زماني طول بکشد چون بدن مادي است ولي اراده در جان شما آني مي آيد . وقتي اجل فرا برسد پير و جوان ندارد . حضرت امير در شعري مي فرمايد که مرگ ناگهان مي رسد. آيت الله اراکي اشک مي ريخت و اين ابيات اميرالمومنين را مي خواند : اي کسي که مشغول شدي و غافل شدي از مرگ ، مرگ ناگهان مي رسيد . کسي نبايد خودش را ايمن از مرگ بداند و بايد هميشه آماده باشد . به آيت الله شيرازي در کربلا گفتند که اگر يقين داشته باشيد که يک هفته ي ديگر مرگ شما فرا مي رسد چه کار مي کنيد ؟ گفت همان کاري که تابحال مي کردم يعني از جواني حواسش بوده است . پس اولا کسي ايمن نيست و ثانيا جوان بايد دنبال اين مباحث باشد. براي اينکه از همان اول فرصت
ص: 1549
ها را بدست بياورد و فرصت سوزي نکند . چون وقتي سني از او مي گذرد ديگر نمي تواند کاري بکند و به گذشته اش با حسرت نگاه مي کند . وقتي سني از ما بگذرد براحتي نمي توانيم همه چيز را جبران بکنيم . بعضي از تلقات ريشه دارتر مي شود و نمي توانيم بعضي صفات را از خودمان دور کنيم . نمي توانيم بعضي از آداب زشت را از خودمان دور کنيم و بعضي خراب کاري ها را جبران کنيم. در تاريخ است که هارون الرشيد به اطرافيانش گفته بود که ببينيد کسي از پيران هست که در زمان پيامبر زنده بوده باشد و حديثي را بطور مستقيم از ايشان شنيده باشد . پيرمردي را پيدا کردند . او را در سبدي گذاشتند زيرا نمي توانست راه برود و پيش هارون الرشيد آوردند . او پرسيد که تو پيامبر را ديده اي ؟ گفت : بله من هفت ساله بودم که پيامبر را ديدم و يک جمله از او شنيدم . پيامبر فرمود : به مرور که انسان پير مي شود دو خصلت در او جوان مي شود اگر خودش را تربيت نکند يکي حرص شدن و يکي آرزوهاي طولاني . هارون الرشيد خوشحال شد و کيسه ي دينار طلا به او داد . پيرمرد تا در خروج رفت ولي دوباره او را برگرداندند و پيرمرد گفت که آيا هر ماه من اين مواجب را دارم ؟ هارون الرشيد خنديد و گفت رسول اکرم راست مي گفت . من داشتم فکر مي کردم که تو تا دم در زنده مي ماني يا نه
ص: 1550
و آنوقت تو در فکر مواجب ماه بعد هستي . در پيري تعلقات بيشتر مي شود . پس ما بايد در جواني به خودمان برسيم و فرصت ها را از دست ندهيم و در جواني بتوانيم از برکات و آثار مرگ استفاده بکنيم . امير المومنين در نامه ي سي و يک نهج البلاغه به امام حسن (ع) مي فرمايد که زياد ياد مرگ باش و ياد آن چيزي که بعد از مرگ است تا مغلوب مرگ نشوي .
سوال – چرا در روايات و آيات ما تاکيد به يادآوري مرگ شده است ؟
پاسخ – در منابع ديني ما بطور بسيار جدي به ياد مرگ پرداخته شده است . شما حدود يک هزار و دويست آيه در قرآن مي بينيد که اسمي از مرگ ، منازل و مراحل بعد از مرگ در آن آمده است . اين نشان دهنده ي اهميت مسئله است. مرحوم علامه ي مجلسي در سه جلد بحارالانوار صدها هزار احاديث در اين مورد جمع آوري کرده است . در معارف ديني ما به اين مسئله پرداخته شده است . بعد از مسئله ي توحيد ما مسئله اي مهمتر از مسئله ي ياد مرگ نداريم . اين نشان مي دهد که سِّر عميقي در اين مسئله است . ما آنرا جدي نمي گيريم . با بستن چشمهاي مان روي موضوع ، واقعيت حذف نمي شود . ياد نکردن مرگ به معناي نبودن مرگ نيست . معناي آن بد مردن است . اگر کسي ياد مرگ نباشد معنايش اين نيست که مرگ به سراغش نمي آيد . ياد مرگ باعث نشاط و
ص: 1551
زنده دلي مي شود برخلاف آنچه که تصور مي شود که ياد مرگ باعث تلخکامي مي شود . از مهمترين آثار ياد مرگ سبکبالي است .
سوال – سوره ابراهيم آيات 25 تا33 را توضيح دهيد .
پاسخ – صفحه اي از قرآن نيست که خالي از ياد مرگ يا آثار آن باشد. پنج آيه از اين صفحه مربوط به مسائل آخرتي و اشاره هايي به منازل بعد از مرگ کرده است . آيه بيست و هفتم مي فرمايد : مومنين که ارتباط با دين و خدا را نگه داشته اند خدا آنها را تثبيت مي کند با کلمه ي توحيد که همان لا اله الا الله است . خدا روي اين کلمه آنها را نگه مي دارد و آنها را هم در دنيا و هم در آخرت امداد مي کند. در روايات داريم که از هنگام قبض روح تا منازل بعدي مرگ ، امدادهاي خاصي به مومنين مي رسد . روايتي از امير المومنين از کتاب کافي نقل شده است که انسان که در آخرين روز دنيا و در آستانه ي آخرت است مال ، فرزند و اعمالش پيش چشم او مجسم مي شوند . او به مالش مي گويد که من براي تهيه شما خيلي زحمت کشيده ام ما براي من چه مي کنيد ؟ گفتند که از اين اموال کفني را براي تو تهيه مي کنيم که مي تواني با خودت ببري . به فرزندانش مي گويد که من محب شما بودند و براي بزرگ شدن شما زحمت زيادي کشيده ام . شما براي من چکار مي کنيد ؟ آنها مي گويند
ص: 1552
که ما تو را تا قبر همراهي مي کنيم و بيشتر از اين کاري از دستشان بر نمي آيد . اعمال در ملکوت عالم باقي مي ماند و مجسم مي شود که بعدا در مورد آن توضيح خواهيم داد . بعد به عمل خودش روي مي کند و مي گويد که تو براي من چه مي کني ؟ مي گويد : تو نسبت به من خيلي راغب نبودي که اعمال انجام بدهي ولي من هميشه با تو هستم . اگر اين شخص از مومنين باشد زيباترين و خوش بوترين و خوش پوش ترين افراد به سمت او مي آيند و به او بشارت رحمت الهي را مي دهند و به او خير مقدم خواهند گفت . فرد به اين زيبارو مي گويد که تو که هستي ؟ مي گويد که من عمل صالح تو هستم . از دنيا بيرون بيا و به سمت بهشت برزخي برو . بعد دو تا ملک براي سوال در قبر مي آيند . وقتي ملک از دين و خداي او سوال مي کند ، مي گويند که خدا تو را محکم نگه دارد . امير المومنين مي فرمايد که اين معناي آيه يثبت الله الذين امنو ... است و خدا اين جوري مومنين را امداد و دستگير مي کند .
سوال – در ادامه تاکيد آيات و روايات به ياد آوري مرگ توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – آيات و روايات تاکيد دارند که اين آثار مرگ انديشي از دست ما نرود . اکثر آيات مربوط به معاد و مرگ وآخرت در سوره هاي مکي قرآن است يعني سيزده سالي که
ص: 1553
پيامبر در مکه بود و سخت ترين دوران را ميگذراند . دوراني که بايد انسانهاي نابي تربيت بشوند که بتوانند سختي هاي گسترش دين را تحمل بکنند و فداکاري بکنند و انسانهاي خود ساخته اي باشند . در اينجا از آثار ياد مرگ استفاده مي شود تا اين سازندگي عظيم ايجاد بشود . هيچ عاملي از نظر تربيتي و رشد و اهميت يادمرگ ، سازنده و مربي نيست . چه چيزي در هشت سال دفاع مقدس باعث شده بود که اين قدر فداکاري ، اخلاق خوب ، گذشت ، ايثار ، رعفت ، صميميت و رعايت حقوق در بين جمع ايجاد بشود ؟ زيرا آنها خودشان را دائما در معرض مرگ مي ديدند . کسي که خودش را دائم در معرض مرگ ببيند طبيعي است که سبکبال و سبکبار است . در واقع شان دنيا را به اندازه آن مي بيند نه بيشتر . ودر مقابل ابديت دنيا را خيلي جدي نمي گيرد که بخاطر آن حرص بزند ، با ديگران درگير بشود و به ديگران ظلم بکند . او مي داند از پس امروز فردايي هست که اعمال و اخلاقش مجسم مي شود . من در باطن خودم اخلاقياتي دارم . حسد ، کينه ، سوءظن و بدبيني باعث شده که روح من تنگ بشود . چه بسا اين تنگي ها که در باطن من است زندگي آخرتي من را تنگ بکند . وقتي من اين چيزها را بدانم طبيعي است که رفتار خودم راعوض مي کنم . در جبهه اين اتفاق افتاده بود و آنها بدون هيچ تعلقي سرباز خدا و ولي خدا
ص: 1554
شده بودند . تا کسي مشکل خودش را با مسئله ي مرگ حل نکند نمي تواند سرباز خوبي براي خدا و ولي او باشد . در جنگ تبوک پيامبر فراخواني داد که نيروها جمع بشوند تا به سمت تبوک بروند . تبوک شش صد کيلومتر با مدينه فاصله داشت . و آنها مي خواستند که با روم مقابله بکنند . تابستان بود . عده اي شروع به بهانه جويي کردند که هوا گرم است و ممکن است که چشم ما به دختر مسحيان بيفتد و ما تحريک بشويم . آيا نازل شد وتعبيرش اين بود : آيا به زندگي دنيايي راضي شديد و سنگين بار شده ايد ؟ همين سنگين باري باعث شد که آنها جواب رسول خدا را ندهند . در وصف ياران ولي عصر داريم که آنها تمناي شهادت دارند . يعني تعلقات ندارند . معنايش اين است که آنها سبک بار هستند نه اينکه الان مي خواهند شهيد بشوند . ياد مرگ است که اين سبک بالي را بوجود مي آورد . عرفاي ما وقتي مي خواهند به شاگردان شان دستورالعمل بدهد ، ياد مرگ جزو دستورات شان است . آيت الله جمال گلپايگاني که مرجع تقليد بزرگي بود و همدرس آيت الله بروجردي بود و عرفاي بزرگي بود . او تا وقتي که در اصفهان شاگر آخوند کاشي بود ، به او توصيه کرده بود که شب جمعه ها حتما به قبرستان برو و در آنجا توقف کن و درنگ و تامل بکن . ايشان در نجف از شاگردان مرحوم قاضي بود و ايشان هم همين توصيه را داشته اند .
ص: 1555
آقاي گلپايگاني خيلي به قبرستان وادي السلام مي رفت و در زميني که قبري نبود مي نشست . بعد ها پس از مرگش همانجا محل قبر خودش شد . ايشانبه بعضي از خواص خودشان نقل کرده بودند که من ارواحي از اين قبرستان را در مکاشفاتي ديدم . در هواي گرم بعضي از ارواح با حالت زننده اي به سمت من مي آمدند . من آنها را شناختم . آنها متکبريني بودند که در دنيا هرچه از دنيا و آخرت به آنها مي گفتيم مسخره مي کردند . آنها به من التماس مي کردند که در اينجا ما در سختي هستيم چون تو از فرزندان رسول خدا هستي براي ما دعا بکن . ايشان پرخاش مي کردند و به آنها مي گفتند که گم شويد تا وقتي در دنيا بوديد گوش نمي کرديد و حالا که دست تان از دنيا کوتاه شده التماس مي کنيد . اين توصيه ها جزو دستورالعمل عرفا به شاگردان شان بوده است .ياد مرگ بودن از مهمترين عوامل تربيتي و سازنده است که بخاطر همين توصيه شده است .
سوال – چکار کنيم که مرتب به ياد مرگ باشيم ؟
پاسخ – ما بايد بهانه هاي مختلفي را براي مرگ انديش بودن ايجاد بکنيم . پيامبر وقتي بهار را مي ديد مي فرمود : بهار را که ديديد به ياد قيامت بيفتيد. اين يک بهانه است که انسان به ياد مرگ بيفتد و به آن توجه بکند . پيامبر وقتي از خواب بلند مي شد مي فرمود : خدارا شکر که ما را زنده کرد پس از مردن . زيرا
ص: 1556
خواب يک مرگ سبک است که در تعابير قرآن کنار مرگ گذاشته شده است . در خواب تعلق روح کاملا قطع نمي شود و اگر خدا اجازه بدهد روح بر مي گردد و اين تعبير قرآن است. تعبير پيامبر بعد از بلند شدن خواب اين بود که الحمدلله زنده شديم . اين عاقل بودن و زيرک بودن فرد است . پيامبر فرمود : نشاني انسان عاقل اين است که زياد ياد مرگ بکند . يکي از کارهايي که مي تواند به انسان کمک بکند رفتن به قبرستان است . البته نه قبرستاني که به شکل فضاي سبز درآمده است . به شکلي که در آنجا تامل بکنيم و خلوتي داشته باشيم و به قلب مان برسانيم که ما هم به اينجا گذر خواهيم کرد . کار ديگري که مي تواند به ما کمک کند شنيدن موعظه هاست . مثل موعظه هاي شنيداري زيرا ما احتياج به موعظه هاي شنيداري داريم . حضرت علي (ع) به بعضي افراد مي فرمودند که من را موعظه کن . طرف گفت که شما همه را مي دانيد . حضرت فرمودند : در شنيدن اثري است که در دانستن نيست . انسان بايد بشنود . آقايي مي گفت که پدرم وقتي مي خواست مادرم را براي نمازصبح اول وقت بيدار کند مي گفت : خانم بلند شو .آنقدر بخوابيم که ديگر کسي نيست که ما را صدا بزند . ما موعظه هاي نوشتاري هم داريم . کتاب منازل الاخرة از محدث قمي و کتاب سياحت غرب که آقاي قوچاني نوشته است را بخوانيد . آقاي مطهري با آياالله قوچاني ارتباطي
ص: 1557
داشته و پرسده چطور از احوالات بعد از مرگ خودت نوشته اي ؟ ايشان فرمودند که مقداري از احاديث و روايت که فرموده اند آن طرف چه خبر است و بعد مکاشفات . مکاشفات خيالات و خواب نيست بلکه منطبق بر روايات است و با روايت تاييد مي شود .کار ديگر وصيت کردن است . کسي با وصيت کردن نمي ميرد.
سوال – ما جوان ترها وقتي مي گوييم که مي خواهيم وصيت بکنيم يا از مرگ صحبت مي کنيم به ما مي گويند که اين حرفها را نزنيد . راهنمايي بفرماييد .
پاسخ – لازم نيست که ما سر و صدا بکنيم . شما وصيتي بکنيد که بتوانيد در اختيار کسي بگذاريد .گاهي وصيت کردن واجب است . هميشه مستحب نيست . نوشتن وصيت و هر چند وقت ديدن اين وصيت روي ما اثر مي گذارد . وصيت و کفن کسي را نمي ميراند اگر اجلش نرسيده باشد . ديدن کفن انسان را از دنيا جدا مي کند . به انسان تذکري مي دهد . اينها مي تواند به ما کمک بکند تا به ياد مرگ باشيم .
دعاي امام سجاد (ع) در سجده اين است که مي فرمايد : خدايا کاري بکن که ما از دنيا جدا بشويم که پُر از غرور و فريب است ، توجه ما به دنياي ابديت باشد ، آماده و مهيا براي مرگ بشويم قبل از اينکه به سراغ ما بيايد .
97-04-07- آثار ياد مرگ
تصورکن بهاري را که از دست تو خواهد رفت همه گيسوي ياري را که از دست تو خواهد رفت، شبي در پيچ زلف موج در موجت
ص: 1558
تماشا کن نسيم بي قراري را که از دست تو خواهد رفت، مزن تير خطا آرام بنشين و مگير از خود تماشاي شکاري را که از دست تو خواهد رفت، هميشه رود با خود ميوه ي غلطان نخواهد داشت، به دست آور اناري را که از دست تو خواهد رفت، به مرگي آسماني فکر کن محکم قدم بردار به حلق آويز داري را که از دست تو خواهد رفت.
سوال – علت ترس ما از مرگ چيست ؟
پاسخ – اين يک چيز عمومي است که همه ي افراد يک ترس و وحشتي از مرگ دارند. حتي برخي از افراد از نام مرگ هم فراري هستند. ما به طور کلي دو جور ترس از مرگ داريم. بعضي از ترس ها، ترس هايي هستند که ارزش و تقدسي ندارند و بايد کاري کنيم که به تدريج از بين بروند. ولي برخي از ترس ها مقدس هستند. منشأ برخي از ترس ها بدليل بي ايماني، جهالت و ضعف و نقصي است که دردرون انسان وجود دارد. در موارد زيادي در روايات به اينگونه ترس ها اشاره شده است. در روايت داريم که امام هادي (ع) به بالين يکي از دوستان خود که در حال احتضار بود رفتند. او خيلي گريه مي کرد و مي ترسيد. يک کسي از حضرت سوال کرد که چرا ما اينقدر از مرگ مي ترسيم ؟ امام فرمودند: از مرگ مي ترسيم به اين خاطر که نمي دانيم چيست و آن را نمي شناسيم. يک راننده اي که در يک جاده ي تاريک و ناشناخته حرکت مي کند، نگران است. از اين وحشت
ص: 1559
دارد که هر لحظه چه اتفاقي مي خواهد پيش بيايد. امام هادي (ع) فرمودند: اگر به فرض چرک و کثافت بدن تو را گرفته باشد. در عين حال مريضي هاي پوستي و زخم هايي نيز به بدن تو وارد شده باشد. اگر همه ي اينها را با يک حمام رفت شستشو دهيد پاک مي شود و از رنج رهايي پيدا مي کنيد. آيا در اين صورت باز هم مي ترسيد حمام برويد و از آن بدتان مي آيد ؟ گفتند: نه. مرگ نيز يک چنين چيزي است براي کسي که يک کثافات و آلودگي هايي بر جان او مانده و در دنيا پاک نشده، بوسيله ي آن شستشو پيدا کرده و از رنج ها خلاصي پيدا مي کند. آن شخص با آرامش به استقبال مرگ رفت و چند لحظه ي بعد از دنيا رفت. بسياري از دلايل ترس از مرگ جهالت است. در روايتي امام جواد (ع) فرمود: مانند بچه اي است که چون خاصيت دارو را نمي داند از آن فراري است. اما آن کسي که عاقل است و مي فهمد که آن دارو او را از رنج خلاص مي کند به استقبال آن مي رود. گاهي اوقات سبب آن جهل است و گاهي نيز تعلقات شديد به دنيا است. اگر شما روي کف دست خود چسبي بزنيد که مويي ندارد مي توانيد به راحتي و بدون درد آن را بکنيد. اما اگر آن را در جاي پرمويي، مثلاً روي پا يا پشت دست خود بزنيد که با صدها مو گره خورده، وقتي که مي کنيد درد دارد. چه بسا انسان نسبت به امورات
ص: 1560
مختلف دنيا تعلقات شديد پيدا کرده و مانند هزاران زنجير به جان او وابسته شده است. طبيعتاً دل کندن از آنها و به سمت مرگ رفتن يعني دوري کردن از محبوب او. يک کسي خدمت پيامبر اکرم (ص) رسيد و گفت: من از مرگ مي ترسم و از آن بدم مي آيد. پيغمبر فرمود: آيا تو اموالي داري ؟ گفت بله. پيامبر فرمود: آيا در راه خدا چيزي را براي بعد از مرگ خود داده اي ؟ گفت نه. فرمود به خاطر همين مي ترسي چون به جان تو وابسته شده است. يکي ديگر از علل ترس از مرگ که خيلي شيوع دارد، گناهان، ظلم ها و آلودگي هايي است که در وجود انسان است. همه ي ما مي دانيم که پس از مرگ ميهمان سفره ي خود هستيم و بعد از مرگ دست پخت خودمان را مقابل ما مي گذارند. چيزي غير از اعمال ما نيست. اگر خوب باشد و آن را در دنيا خوشمزه درست کرده باشيم که کار خودمان است و اگر هم تلخ باشد که باز هم کار خودمان است. اگر بوته خار است خود کشته اي اگر پرنيان است خود رشته اي. مار و مور و حيوانات ديگر عالم قبر و جهنم را از جاي ديگري نمي آورند بلکه ما با اعمال خود آنها را درست کرده ايم. ظلمت هاي قبر ظلم هاي ما است. در روايتي از پيامبر اکرم (ص) است که همان ظلم هايي که مي کنيم ظلمت هاي روز قيامت مي شود. وگرنه اگر اينجا اعمال ما سالم باشد کاري با ما ندارند. دليلي ندارد که خداوند
ص: 1561
بخواهد کسي را در فشار قرار دهد. نقل مي کنند که کنار روستاي ملانصرالدين قبرستاني بود زماني که در حال سرزدن به آنجا بود ديد يک قبري شکافته است. وارد آن قبر شد و دراز کشيد. نزديک غروب بود که جمعي از دوستان با اسب و الاغ وارد قبرستان شدند. بخاطر سرو صدايي که ايجاد شده بود ملانصرالدين فکر کرد که نکير و منکر هستند که آمده اند. ترسيد و يکباره از جاي خود بلند شد. وقتي آن افراد در تاريکي اين صحنه را ديدند، اسب و قاطرهاي آنها رم کرد و به هم ريختند. وقتي فهميدند که ملانصرالدين يک چنين کاري کرده است حسابي او را کتک زدند. او نيز با لباس پاره و خوني از دست آنها فرارکرد و به منزل آمد. همسر او گفت چه شده است ؟ گفت که من يک چنين کاري کردم. زماني که يک مقدار آرام گرفت همسر از او پرسيد از عالم قبر چه خبر؟ ملانصرالدين گفت اگر قاطر کسي را رم ندهيد با شما کاري ندارند. درواقع اگر قاطر کسي را رم ندهيم و در دنيا ظلمي نکنيم با ما کاري ندارند. امام مجتبي (ع) يک دوستي داشتند که بسيار شوخ بود. چند روز او را حضرت نديده بودند بعد از چند روز که ديدند گفتند چطور هستيد ؟ گفت آقا يک جوري زندگي مي کنم که نه خدا راضي است، نه شيطان راضي است و نه خودم. حضرت لبخندي زدند و گفتند چطور؟ گفت خدا راضي نيست به اين خاطر که مي خواهد مدام از او اطاعت کنم و معصيتي انجام ندهم که من اينگونه
ص: 1562
نيستم. شيطان از من راضي نيست چون مي خواهد دائم معصيت کنم و هيچ اطاعتي نداشته باشم که آن هم نيستم. خودم هم راضي نيستم چون دوست دارم که تا آخر بمانم و هيچ گاه نميرم که اينطور هم نيست. همان موقع يک نفر کناري ايستاده بود گفت، چرا ما از مرگ بدمان مي آيد و هرگاه حرف مي زنيم مي گوييم نمي خواهيم بميريم. حضرت فرمودند: چون شما خرابکاري کرده ايد و اين طرف را آباد کرده ايد و مي ترسيد که از يک جايي که آباد شده به يک جاي خراب برويد. بنابراين برخي از ضعف ها بخاطر نقطه ضعف ها، جهل، کم معرفتي و کم ايماني ما است. بنابراين اين ترس ها مقدس نيست، چون منشأ آنها مقدس نيست. يک ضرب المثل معروفي است که مي گويد اگر کسي خيانتي کرده مي ترسد. اگر کسي دزدي کرده و يا در اداره اي يک رشوه اي گرفته است مي ترسد. تا حسابرس، بازپرس و پليس او را ببيند مي ترسد. اگر اين فرد نزد شما بيايد و بگويد چکار کنم که نترسم ؟ مي گوييد خوب دزدي نکنيد تا نترسيد. اين ترس مقدس نيست. اينجا هم به همين صورت است ما بايد وابستگي هاي خود را کم کنيم. ما بايد در زندگي خود گناه نکنيم و يا اگر کرده ايم آنها را حذف کنيم. يکي از بهترين چيزهايي که مي تواند جلوي گناهاني را که به عادت تبديل شده و هم چنين محبت به دنيا را بگيرد، همين ياد مرگ بودن و شنيدن موعظه هاي در رابطه با مرگ است. همچنين خواندن برخي
ص: 1563
دعاها که ما را به ياد مرگ مي اندازد. من توصيه مي کنم مناجات حضرت اميرالمومنين در مسجد کوفه را دوستان زياد بخوانند. در اين مناجات اميرالمومنين تعبيرات قرآني را جمع آوري کرده است. اگر اين تعبيرها را ما بخوانيم و دقت کنيم واقعاً موثر است. بايد به مرور منشأ اين ترس را از بين برد تا خود آن از بين برود. اما يک ترسي هم است که برخي از اولياء خدا داشته اند. اين ترس، ترس مقدسي است. شما شنيده ايد که مومن بايد خوف و رجا داشته باشد. ترسي که مومن از مرگ دارد جنس آن متفاوت است. اتفاقاً ترسي است که ناشي از معرفت و ايمان بالا است. گاهي اوقات مي ترسيدند به اين خاطر که مي دانستند بعد از مرگ بر چه عظيمي وارد مي شوند. وقتي که شما بر شخصي وارد مي شويد که به معرفت او واقف هستيد، با اينکه مي دانيد شما را اذيت نمي کند و آدم خوبي هم است اما خود بخود يک ابهتي در دل شما ايجاد مي کند. مرحوم آيت اله شيخ محمد تقي آملي از مراجع صاحب رساله در تهران بودند. ايشان از اولين شاگردان مرحوم آقاي قاضي بودند. تشرفي خدمت امام زمان (ع) در مسجد سهله داشتند، آنقدر جذبه و ابهت حضرت ايشان را گرفته بود که فرار کرده بود و به حضرت قسم داده بود که من ديگر نمي توانم جلوتر بيايم. اين ترس بخاطر درک عظمت و معرفت است. زماني امام مجتبي (ع) گريه مي کردند. بعضي افراد به ايشان گفتند که چرا گريه مي کنيد ؟ شما فرزند رسول
ص: 1564
خدا هستيد و کسي هستيد که بيست سفر پياده از مدينه به مکه رفته ايد. شما کسي هستيد که سه بار تمام اموال خود را با فقرا تقسيم کرده ايد. شما چرا گريه مي کنيد ؟ حضرت فرمودند بخاطر دو چيز من گريه مي کنم: اول اينکه دوستان خدايي را ترک مي کنم و دوم از حول و هراس به ورود عالمي که حجاب ها برداشته مي شود. ايشان عظمت خدا را مي دانند وگرنه بحث اين نيست که از اعمال خود مي ترسند. ايشان مي خواهند مرحله به مرحله در عوالمي حضور پيدا کنند که سير، سير انا عليه راجعون است. يا گاهي اوقات فرد مومن است و اعمال زيادي هم دارد اما از کم و کيف اعمال خود مي ترسد که لياقت نداشته باشد. مبادا اين اعمال براي سفر ابدي او کم باشد. يا آنقدر خالص نباشد که لايق درگاه خدا باشد. گفت چگونه سرزخجالت برآورم بردوست که خدمتي به سزا برنيامد از دستم. اينها اهل عمل بودند اما خيلي اعمال خود را نمي ديدند. حضرت خديجه (س) در آخر عمر خود که در بستر بودند گريه مي کردند. حضرت رسول پرسيدند که چرا شما گريه مي کنيد؟ ايشان گفتند من مي ترسم که آيا خداي من از من راضي است يا خير. اين بانو فداکاري هاي بزرگي داشتند و اولين بانويي بودند که به پيامبر اکرم ايمان آوردند. همانجا جبرائيل نازل شد و سلام خداوند را رساند و به حضرت رسول گفت به حضرت خديجه بفرماييد که خداوند فرمود من کمال رضايت را از شما دارم. اين ترس از اين مسئله است
ص: 1565
که مبادا اين اعمال لايق اعمال نباشد. حضرت آيت اله بروجردي هنگام مرگ خود گريه مي کردند. وقتي اطرافيان خواستند به ايشان تسلي دهند گفتند شما اين همه خدمات انجام داده ايد. اين تعداد شاگرد تربيت کرده ايد، مسجد ساخته ايد و کارهاي بزرگي انجام داده ايد. آيت اله بروجردي با همان گريه گفتند: عمل خالص را آنجا مي خرند و آن کسي که اعمال را حسابرسي مي کند خيلي آگاه است. اين ترس از روي معرفت و ايمان است. اين ترس ترس مقدسي است و از فرد جدا نمي شود. سازنده است و اثر مثبت هم دارد. اثر مثبت آن اين است که فرد مدام عمل خود را بيشتر و خالص تر خواهد کرد. از اين دو نوع ترسي که گفتيم، قسمت اول آن بايد از بين برود، اما قسمت دوم آن مقدس است.
سوال – لطفاً درخصوص آيات 71 تا 90 سوره ي حجر توضيح بفرماييد.
پاسخ – در آيه ي هشتاد و پنج مي فرمايد: ما آسمان ها و زمين و آنچه که در بين آنها است، هيچکدام را نيافريديم مگر به حق. هيچ بطلان و بيهودگي درکار ما نيست. عالم و خلقت هدفمند است. به دنبال آن مي فرمايد قيامتي وجود دارد که در واقع اين مسئله به سير هدفمندي عالم اشاره مي کند. اين همان چيزي است که در مباحث عقيدتي به آن برهان حکمت مي گويند. جهان و آفرينش را خدا حکيمانه خلق کرده است و به سمتي مي رود. بعد از آن خدا مي فرمايد: حالا که قيامتي است از اينجا بگذر. اهل انتقام و کينه نباش. از
ص: 1566
آن کسي که به تو جفايي کرد روي بگردان. البته اگر جفاي شخصي باشد. گاهي اوقات يک فردي به دين خيانت مي کند که البته نبايد از او گذشت. اما يک موقع است که فردي در حق من يک اشتباهي مرتکب شده مي فرمايد: روي بگردان و نديده بگير. درروايات داريم که روي گرداندن زيبا به اين معنا است که هيچ عتابي هم نسبت به او نداشته باش و در دل تو نيز نسبت به او چيزي نباشد. اين نکته اي است که اخلاق زيبا نتيجه ي اعتقاد به معاد است. من وقتي که مي فهمم بهشت و جهنم را از جاي ديگر براي ما نمي آورند و ما با خود از اينجا مي بريم. من وقتي که مي فهمم تنگي و فشار قبر، از تنگي روح خودم است. حسد، بخل و کينه ي من که روح من را در تنگنا قرار داده، باعث تنگي قبر من است. اگر من اين را بفهمم طبيعتاً خيلي جدي نمي گيرم و اگر کسي نسبت به شخص من خطايي کرد، آنطور نيست که در درون خود درگير باشم و کينه ي او را بپرورانم. از او مي گذرم تا خدا از من بگذرد.
سوال – احتضار چيست و هنگام آن چه اتفاقي مي افتد ؟
پاسخ – اولين مرحله و منزل از منازل آخرت وآخرين مرحله و منزل از منازل دنيا است. به زبان ما موقع جان دادن و قبض روح است. البته اسامي ديگري هم دارد به نام سکرات موت و قمرات موت که در قرآن هم به آنها اشاره شده است. احتضار يعني حاضر شدن، زماني
ص: 1567
است که مرگ انسان و فرشتگان مرگ حاضر مي شوند. اين همان وقتي است که در روايات به عنوان پايان وقت توبه از آن ياد شده است. چون فردي که در زمان احتضار قرار مي گيرد در عين حال که چشم او به دنيا است، چيزهايي از آخرت را هم مي بيند. به طورکامل و واقعي ملک الموت را مي بيند. البته اين ديدن با چشم سر نيست که ديگران هم که در کنار فرد محتضر نشسته اند بتوانند آن را ببينند. اين ديدن با همان چشم برزخي است. شبيه آن چيزي که درخواب بدن ما افتاده و چشم ما بسته است اما يک چيزهايي مي بينيم. اما اينجا در آستانه ي ورود به عالم ديگري هستيم و ملائکه را نيز مي بينيم. وقتي فرد مي بيند ديگر اينجا توبه فايده و ارزشي ندارد. چون توبه زماني ارزش دارد که شما رجوع به خدا را انتخاب کنيد. اين کمال و رشد است اما آن موقع ديگر انتخابي در کار نيست شما را مي برند و چاره اي نداريد. ايمان اجباري و اضطراري رشد و کمالي براي انسان نمي آورد. درقرآن داريم که فرعون هم در لحظات آخر توبه کرد. گفت من به خداي بني اسرائيل ايمان آوردم. همانجا خداوند خطاب کرد که الان ايمان آوردي؟ اين ايمان ديگر فايده اي ندارد و رشدي براي تو نمي آورد. آن زماني است که شخص محتضر مشاهداتي خواهد داشت. در عين حال که چشمي به دنيا دارد اما آن طرف را نيز مي بيند. پنج چيز را به عنوان مشاهدات محتضر از روايات پراکنده مي توان استخراج کرد.
ص: 1568
يکي از چيزهايي که مي بيند جايگاه خود در بهشت و يا جهنم برزخ است. ما در چندين روايت داريم که اجمالاً در آن موقع مي فهمد که جاي او کجا است. در روايتي از امام صادق (ع) است که وقتي که جاي مومن را در بهشت برزخي به او نشان مي دهند، به ملائکه ي مرگ خطاب مي کند که به من اجازه مي دهيد به خانواده ي خود بگويم ؟ مي گويند ديگر فرصتي نيست. دومين چيز از مشاهدات شخص محتضر، حضور حضرت عزرائيل (ع) يا ملائک زير دست او است. داريم که موقع احتضار ملائکه ي رحمت و غضب صف مي کشند. اگر شخص محتضر از مومنين باشد ملائکه ي رحمت به او بشارت داده و به خوش آمد مي گويند و همينطور برخورد بسيار خوبي با او خواهند داشت. و اگر اهل عذاب باشد از همان لحظه و با برخورد سختي که با او مي کنند عذاب او شروع مي شود. سومين چيزي که مي بيند معصومين هستند. دهها روايت در اين زمينه داريم که شخص معصومين را مي بيند. اولاً به چه علتي اميرالمومنين (ع)، پيامبر اکرم و سيد الشهدا را مي بيند ؟ به يک جهت فلسفه ي اين ديدن که درروايات به آن اشاره شده اين است که شخص مومني که عاشق و دوستدار اين افراد بود، وقتي چهره ي زيباي آنها را مي بيند از دنيا دل مي کند و راحت جان مي دهد. از طرف ديگر شخصي که اين افراد را قبول نداشت و در جهت عکس مسير آنها و دشمني و بغض آنها قدم بر
ص: 1569
مي داشت مي بيند، شرمندگي عجيبي بر او وارد مي شود. و غمي بر غم هاي او افزوده مي شود که من چه کساني را که اينجا همه کاره هستند از دست داده ام. در فرازي از زيات اميرامومنين که در مفاتيح هم آمده تعبير اين است: سلام بر آن علي (ع) که نعمت خدا است بر ابرار و خوبان و نقمت خدا و نوعي عذاب براي بدان است. اين نشان مي دهد که فلسفه ي آمدن آنها نوعي لذت و يا نوعي عذاب است. يکي از شاگردان خوب امام صادق (ع) سوال مي کند که آيا مومن در موقع قبض روح خود ناراحت است ؟ آيا از مرگ کراهت دارد ؟ حضرت فرمودند نه. زماني که ملک الموت براي قبض روح مي آيد ابتدا ناله اي سر مي دهد. ملک الموت مي گويد اي ولي و دوست خدا ناله نکن من از پدر براي تو مهربان تر هستم. چشم خود را باز کن و نگاه کن. مومن نگاه مي کند و در آن حال رسول خدا و اميرالمومنين (ع)، حضرت زهرا (س)، امام حسن (ع) و امام حسين (ع) و فرزندان آنها، يعني همه ي معصومين را مي بيند. به مومن گفته مي شود اينها رفيقان و هم نشينان تو در بهشت هستند. مومن نگاه مي کند، در همين زمان خطاب مي رسد: اي کسي که باور کردي و به اهل بيت اطمينان پيدا کردي، به سمت خدا بيا در حالي که با اين ولايتي که داري رضايت داري، خدا هم از تو رضايت دارد به ثواب و پاداشي که به تو مي دهد،
ص: 1570
بيا داخل اين بندگان من، يعني حضرت محمد (ع) و اهل بيت او. در اين حال هيچ چيز براي او محبوب تر از اين نيست که روح او از بدن جدا گردد و به اين بزرگواران ملحق شود. اما فقط اينکه آيا همه مي بينند و اينکه همه ي اهل بيت را مي بينند يا خير؟ آنچه که قدر مطلق همه ي روايات است و از مجموع روايات بر مي آيد اين است که همه بي استثناء، مومن و کافر پيغمبر اکرم (ص) و اميرالمومنين(ع) را مي بينند. البته طبيعي است که مومن آنها را با چهره ي باز و خندان مي بيند و از او استقبال مي کنند. و شخصي که کافر و فاسق است که در مسير خلاف آنها قدم گذاشته است، طبيعتاً با روي غضبناک آنها را مي بيند و با آنها روبرو مي شود. از جزئيات قدم به قدم مسائل پس مرگ به جز اينکه روايات و آيات قرآن به ما خبر بدهند کس ديگري نمي توانست صادقانه خبر بدهد که ما بتوانيم اطمينان داشته باشيم. اصل مسئله ي معاد با عقل اثبات مي شود که از اصول دين است. اما جزئيات مراحل آخرت، برزخ، قبر و عالم قيامت از روايات استخراج مي شود. چهارمين مشاهده شياطين هستند. چون اينجا آخرين مرحله ي دنيا است، بعد از مرگ و در عالم برزخ ديگر شيطان نمي تواند دسترسي داشته باشد بنابراين تمام هم و غم او بر اين است که بتواند وسوسه کند. اتفاقاً در اين لحظه ي آخر تمام توان خود را بکار مي برد که مومن را نسبت به اعتقادات
ص: 1571
خود به شک بيندازد. اموري که مورد علاقه ي فرد است در چشم او جلوه دهد که از دل کندن از دنيا بيزار شود. يکي از آقايان مي گفت طلبه اي بود که فرد خوبي هم بود اما موقع مرگ من به او تلقين مي گفتم و کلمه ي لا اله الا الله را مي گفتم اما مي گفت نگو نمي شکنم. بعد از يک مدت حال او خوب شد يعني به دنيا باز گشت. از او پرسيديم که چه چيزي را مي گفتي ؟ گفت آن موقع شيطان را مي ديديم و يک ساعتي که من خيلي به آن علاقه داشتم جلوي چشم من گرفته بود و مي گفت اگر بگويي لا اله الا الله من آن را مي شکنم. گفت آن ساعت را بياوريد که من آن را به کسي ببخشم و از آن دل بکنم. بخاطر همين است که گفته اند موقع مرگ و احتضار تلقين کنيد و کمک به فرد بدهيد که در حال گيجي است. براي اينکه شيطان نتواند غالب شود خواند سوره ي ياسين و صافات موثر است. بخصوص سوره ي صافات بسياري از وسوسه هاي شياطين را دفع مي کند. همچنين خواند دعاي عديله باعث مي شود که فرد ايمان خود را از دست ندهد. آخرين مورد که در روايت امير المومنين(ع) نيز به آن اشاره شد اين است که اعمال، اموال و فرزند فرد به گونه اي براي او مجسم مي شوند. همان روايتي که فرد به اموال خود مي گويد من در جهان براي شما خيلي زحمت کشيدم، شما براي من چکار مي کنيد ؟ گفتند
ص: 1572
کفني تهيه مي کنيم. به فرزندان خود خطاب مي کند، گفتند ما تو را تا قبر مي بريم. به اعمال خود خطاب مي کند، گفتند ما تا قيامت با تو هستيم. اين چيزهايي است که محتضر در هنگام مرگ مشاهده مي کند.
سوال – گاهي اوقات موقع احتضار افراد خوبي هستند که خيلي سخت جان مي دهند و بالعکس افراد بدي هستند که خيلي راحت جان مي دهند علت آن چيست؟
پاسخ – اين سوال براي خيلي از افراد پيش مي آيد اولاً سختي و راحتي جان دادن صرفاً آن چيزي نيست که ما با چشم خود مي بينيم. شما گاهي کنار رفيق خود نشسته ايد که او خواب است و در هنگام خواب وحشتناک ترين کابوس را مي بيند. يک دفعه از خواب بيدار مي شود و مي گويد آيا تو ديدي آن چيزي را که من ديديم ؟ مي گوييد نه من نديدم، شما راحت خوابيده بوديد. ظاهر فرد خيلي راحت است اما در باطن او چه اتفاقي رخ مي دهد. بنابراين صرف ظاهر را نبايد ملاک گرفت. آن چه که از روايات برمي آيد اين است که در لحظه ي آخر نوع جان دادن انسان ها چهار صورت است. بعضي از افراد آدم هاي خوبي هستند، خيلي راحت هم از دنيا مي روند. درروايتي از پيامبر اکرم (ص) است که ملک الموت دو شاخه ي گل براي اين فرد مي آورد. يکي از آنها باعث نسيان اموال و فرزندان مي شود که فرد ديگر غصه نخورد. يکي ديگر بويي معطر از حرم الهي دارد و وقتي مومن اين گل را بو مي
ص: 1573
کند سخاوتمندانه جان مي دهد. در برخي از روايات است که اين دو شاخه گل نيستند بلکه دو نسيم هستند که از حرم الهي مي وزند. دو نسيم معطر و جان فزا که يکي از آنها مونسيه و ديگري موسخيه است و فرد به راحتي جان مي دهد مانند بو کردن يک گل. اما برخي از خوبان هستند که در لحظه ي آخر سخت جان مي دهند. در روايتي از پيامبر اکرم (ص) است که الموت کفارةٌ لِذُنوب المُومنين. احياناً اگر گناهاني بوده که فرد نتوانسته آنها را جبران کند و با بلاها، مرض ها، سختي ها و مشکلات دنيا پاک نشده است، خداوند متعال در آخرين مرحله ي دنيا اين سختي را براي او بوجود مي آورد که اينجا بي حساب شود. يعني پاک شود و ازآن طرف اول راحتي او شود. نوع سوم آدم هاي بدي هستند که خوب مي ميرند و در ظاهر راحت جان مي دهند. به اين دليل است که خداوند متعال اجر کسي را ضايع نمي کند. از طرف ديگر خدا قسم ياد کرده که درآن طرف ديگر خبري از احسان به کفار نيست. از اين جهت اگر کافري در اين دنيا عمل خيري انجام داده باشد، همينجا جزاي او را مي دهند. جزاي او اين است که راحت جان بدهد. روايتي از امام کاظم (ع) است که حسنات کفار در همين دنيا با آنها تسويه مي شود. اگر کار خوبي کرده باشند در همين دنيا پاداش آن را مي بينند يعني آخرين لذت و راحتي آنها همين است. چهارمين نوع آدم هاي بدي هستند که بد هم مي
ص: 1574
ميرند. مرحوم آيت اله اراکي مي فرمود من پاي منبر آقا شيخ عباس قمي صاحب مفاتيح بودم و شنيدم که محدث قومي فرمود من وارد قبرستان وادي السلام شدم و صداي نعره شنيدم. چون صداي نعره ها بسيار بلند بود اول گمان کردم که شتري را داغ مي کنند. هرچه نزديک تر مي شدم صداي نعره ها بيشتر مي شد. دقت کردم و ديدم که اطرافيان نمي شوند و فقط من آن را مي شنوم. وقتي نزديک شدم ديدم جنازه اي را دفن مي کنند. ايشان مي گويند من متوجه شدم که نعره ها از همين جنازه است. اين فرد چه انسان فاسق و فاجري بوده که عذاب او از همين جا شروع شده است. اين آدم ها افرادي هستند که بد هستند و بد نيز مي ميرند. البته اين چهار قسم را که گفتم ما نبايد فقط ظاهر را نگاه کنيم، چيزهايي است که با چشم و گوش ديگري است ديده وشنيده مي شود که آنها ملاک است.
خدايا با فرج ولي خود همه ي مومنين را خوشحال کن. آن تعبيري که در تعقيبات نماز در ماه مبارک رمضان داريم که حتي بر اموات سرور است.
97-04-14- سکرات مرگ
دل شيخ نيشابور، دل پير هرات است دل نورمحمد، عطر صلوات است، دل گفتم و اين دل سجاده ي مکه است تسبيح مدينه است، مهر عتبات است، هوهوزدن دل، عشق است و جنون است حق حق زدن او، صوم است و صلاة است، شعر از سر من دست برداشته اما بالاي سرم باز ابر کلمات است، پايان من و دل آغاز شگفتي است مي ميرم و مرگم در
ص: 1575
قيد حيات است.
سوال – در ادبيات ديني و در ادبيات مرگ، ما به واژه اي برخورد مي کنيم به اسم سکرات. سکرات با احتضار چه فرقي دارد؟
پاسخ – اين واژه ي سکرات موت در ادبيات ديني ما وجود دارد. سکرات جمع سکره است که کلمه ي سکر و مستي نيز از همين کلمه مشتق مي شود. و در قرآن مفرد اين کلمه به کار برده شده است. سکرات در واقع همان حالت احتضار است اما از آن جهت به حالت دم مرگ احتضار مي گويند که وقت حضور مرگ، وقت حضور ملائک است. و از آن جهت به آن سکرات مي گويند که انسان در يک تحير، سردرگمي و گيجي قرار مي گيرد شبيه افراد مست. از يک طرف انسان حسرت اين را مي خورد که عمر او به پايان رسيده و درست استفاده نکرده است. و اندوه اين را مي خورد که در حال جدا شدن از دنيا و امور مورد علاقه اي است که عمري با آنها انس گرفته است و از طرف ديگر عوالم ناشناخته اي براي او جلوه مي کند که وحشت آور است. ديدن صحنه هايي که تا به حال نديده است او ملائک و شياطين را که حاضر شده اند مي بيند. و همينطور عمري فرد با بدن خود انس گرفته، آن فشاري که باعث شود روح از بدن جدا شود يک حالت سردردگمي و گيجي و تحيري ايجاد مي کند که به آن سکرات مي گويند. اگر يک دندان ما شديداً درد بگيرد ما سردرگم و گيج مي شويم و خيلي چيزها را فراموش مي کنيم.
ص: 1576
دندان درد با حالات دم مرگ قابل مقايسه نيست. در قرآن يک تأبير ديگري هم وجود دارد به نام قمرات الموت. قمرات به معناي شدايد و سختي هاي مرگ است. يک تعبير اميرالمومنين (ع) در خطبه ي 109 نهج البلاغه دارد که توصيف هنگام سکرات است. اين مطلب را اززبان کسي مي شنويم که به جزئيات اين راه آگاه بوده است. حضرت مي فرمايند: آن هنگام قابل توصيف نيست. از يک طرف سکرات موت و سختي جان دادن و از طرف ديگر غم و اندوه فرصت هايي که فرد از دست داده است تمام وجود او را مي گيرد. درآن لحظات سخت اعضاء بدن سست مي گردد و رنگ آنها تغيير مي کند. با لحظه لحظه زياد شدن آثار مرگ در پيکر، زبان از کار مي افتد ( يعني اولين عضوي است که از کار مي افتد ) و قدرت سخن گفتن سلب مي گردد. ولي همچنان اعضاء خانواده ي خود را با چشم نگاه مي کند و با گوش هاي خود مي شنود، عقل او نيز سالم است. فکر مي کند که عمر خود را به چه چيزهايي گذرانده و در چه راهي روزگار خود را تباه کرده است. به ياد اموالي مي افتد که با خون دل آنها را جمع کرده و کاري به حلال و حرام آن نداشته است. اين نشان مي دهد که حضرت کساني را توصيف مي کند که اهل دنيا هستند. و حالا بايد برود و جوابگوي اين اموال باشد. لذت و استفاده ي آن براي ديگران و حساب پس دادن و بدبختي آن براي او مانده است. مرگ
ص: 1577
همچنان بر اعضاء بدن او چيره مي گردد تا آنجا که گوش او نيزمانند زبان از کار مي افتد. و فقط به خانواده ي خود نگاه مي کند و حرکت زبان آنها را مي بيند ولي ديگر صدايي نمي شوند. پس از مدتي چشم او نيز از کار مي افتد و روح از بدن خارج مي شود. مرداري خواهد شد در بين خانواده ي خود به طوري که از نشستن نزد او وحشت مي کنند و از نزديک شدن به او دوري مي نمايند. در اين حال ديگر نه گريه کننده اي او را ياري مي کند و نه کسي به او جواب مي دهد. سپس او را برداشته و بسوي آخرين منزلگاه يعني قبر مي برند و او را آنجا تنها گذاشته و به دست اعمال خود مي سپارند و از ديدار او براي هميشه چشم مي پوشند. اين آن لحظه سکرات و قمرات است که حضرت امير(ع) توصيف کرده و لحظه ي سختي است.
سوال – ما چه کاري مي توانيم بکنيم که اين سختي ها و شدايد آسان شود؟
پاسخ – در روايات اهل بيت (ع) هم به عواملي اشاره شده که باعث آسان شدن مرگ، راحت از دنيا رفتن و سختي نکشيدن فرد مي شود و هم عواملي که باعث مي شود فرد با سلامت از دنيا برود. اين دو نکته است، اينکه هم انسان راحت از اين عالم به عالم ديگر منتقل شده و سختي نکشد. و هم با سلامت رفته و دچار آن وسوسه هايي که شياطين در لحظه ي آخر انسان را مي کنند و تيرهاي آخر را
ص: 1578
به سمت او پرتاب مي کنند نشود. اينجا ديگر منزل آخري است که دست شيطان به انسان مي رسد و در نتيجه تمام تلاش خود را در اين لحظه مي کند. اهل بيت در روايات مختلفي اشاره به عوامل آسان، راحت و با سلامت از دنيا رفتن کرده اند. اصلي ترين مورد اين است که انسان اعتقادات سالم و درستي داشته باشد. ترديدي نيست که اگر من ايمان به خدا و آخرت داشته باشم و سيم اتصال من به خدا وصل باشد، زماني که مي خواهند من را به سمت خدا منتقل کنند وحشت نمي کنم. چرا که من را به سمت دشمن نمي برند بلکه به سمت دوست مي برند. خود اين ايمان، انسان را در لحظه ي آخر راحت مي کند. در روايت زيبايي است که حضرت عزرائيل (ع) بر ابراهيم خليل الله وارد شد. حضرت ابراهيم (ع) وقتي او را ديد پرسيد: آيا تو الان من را دعوت مي کني که به اختيار آن طرف بيايم، يا زمان اختيار گذشته و خواهي نخواهي بايد بروم؟ حضرت عزرائيل (ع) گفتند نه به اختيار خود شما است که بياييد يا نياييد. حضرت ابراهيم چيزي گفت که حضرت عزرائيل را به فکر وادار کرد: خدا دوست و خليل من است، آيا ديده اي که يک دوستي مرگ را به دوست خود هديه بدهد؟ حضرت عزرائيل درمانده شد. از خداوند متعال خطاب به حضرت عزرائيل رسيد که به او بگو آيا ديده اي که دوستي از ديدار دوست خود بدش بيايد. تو به طرف دوست خود مي آيي و دوست مشتاق ديدن دوست است. اگر بخواهيم
ص: 1579
اين نگاه را به مرگ داشته باشيم مستلزم اين است که ايمان داشته باشيم. در اين صورت چقدر اين لحظه براي فرد زيبا خواهد بود. در آيه بيست و هفت سوره ي ابراهيم داريم که خداوند مومنين و افراد با ايمان را نگاه مي دارد و در دنيا و آخرت آنها را تثبيت مي کند. ما در روايات متعدد داريم که حضرت عزرائيل (ع) مي گويد که من از پدر و مادر مهربان بر مومن مهربان تر هستم. خود او مومنين را به شهادتين تلقين مي کند. ملائکه ي مرگ به او خوش آمد گفته و به استقبال او مي آيند. در روايتي داريم که دو شاخه ي گل بسيار معطر از حرم الهي براي او آورده مي شود. بوي يکي از آنها به گونه اي است که فرد خانواده و اموال خودرا فراموش مي کند تا سختي نکشد. و بوي ديگري از نسيم رحمت الهي آنچنان حالتي در او ايجاد مي کند که سخاوتمندانه جان خود را بدهد. اينها همه براي مومن است. يک روايتي است از حضرت امام صادق (ع) که مي فرمايد: روزي گذر سلمان در کوفه به بازار آهنگرها افتاد. يک مرتبه ديد جواني بيهوش شده و مردم اطراف او را گرفته اند. سلمان که از آن نزديکي عبور مي کرد، يکي از آن افراد دويد و به او گفت يا اباعبدالله اين جوان مريض و بيهوش است بيا يک دعايي بالاي سر او بخوان که بهوش بيايد. حضرت سلمان وقتي نزديک شد و به بالين جوان رسيد او چشم باز کرد. تا سلمان را ديد سر خود را بلند کرد
ص: 1580
و گفت يا ابا عبدالله اينطور نيست که مردم گمان مي کنند من بيمار هستم. وقتي گذر من به بازار آهنگرها افتاد و ديدم که با چکش هاي آهني به ميله هاي سرخ مي کوبيدند ياد اين آيه افتادم: نگهبانان جهنم با چکش هاي آهنين بر دوزخيان مي زنند. در اين حالت ديگر نفهميدم و از هوش رفتم. سلمان ديد اين فرد با معرفت است با او دوست شد. بعد از يک مدتي اين جوان مريض شد، سلمان به عيادت او رفت و ديد که موقع مرگ او است. سلمان به حضرت عزرائيل (ع) خطاب کرد که يا ملک الموت اين جوان برادر و دوست من است لطفاً مراعات او را بکن. حضرت عزرائيل فرمود: يا ابا عبدالله من مراعات اين جوان و تمام مومنين را خواهم کرد و با آنها دوست هستم. بنابراين اصلي ترين شرط براي راحت مردن ايمان است. البته اگر مي خواهيم ايمان در لحظه ي مرگ و پس از آن در مراحل ابديت حافظ ما باشد بايد در دنيا حافظ ايمان خود باشيم. ما حافظ ايمان خود باشيم تا ايمان در سختي ها حافظ ما باشد. بعضي از افراد هستند که از ايمان و اعتقادات خود محافظت ندارند. چه بسا که اعتقادات آنها لغزنده و سست است. در روايت داريم که اعتقادات و ايمان بعضي از افراد عاريه اي است، از اين دست مي گيرند و از آن دست مي دهند. مثلاً تا يک مقدار وضع مالي جابجا مي شود، حقوق کم و زياد مي شود و فشار زندگي وارد مي شود چه بسا افراد خدا را به ظلم متهم
ص: 1581
مي کنند. اينها خطرناک است. بايد ايمان ها را تثبيت کرده و نگاه داشت. تثبيت ايمان و اعتقادات هم فقط با خواندن کتاب و يا رفتن به کلاس عقيدتي نيست. اينها خوب است و مي تواند عقل را قانع کند. اما دل انسان نيز بايد قانع شود. بايد قلب انسان باور کند و ايمان در قلب رسوخ کند. باور قلب با عمل به دست مي آيد. هرچقدر ما اعمال خود را طبق وظايف و دستورات ديني انجام دهيم مانند چکشي که بر ميخ مي رود و فرو مي رود باعث تثبيت اعتقادات در قلب و باور آنها مي شود. اين آيه ي قرآن است: اگر مي خواهيد به يقين و باور قلبي برسيد، عبوديت و بندگي انجام دهيد. عمل صالح هم حافظ و تثبيت کننده ي ايمان و هم ارتقاء دهنده ي آن است. هم ايمان عمل صالح را خالص تر مي کند و هم برعکس. هر گناه و معصيت بندهاي ايمان و اعتقادات را شل و پاره مي کند. چه بسا بعد از مدتي اگر انسان دچار معاصي و آلودگي ها شود و توبه نکرده و باز نگردد از درون خالي مي شود. و در اين صورت شايد در حادثه هاي سنگين مانند لحظه ي مرگ نتواند ايمان خود را حفظ کند. در لحظه ي مرگ فکر و محاسبات فکري خيلي کار نمي کند بلکه باورهاي دروني انسان بيرون مي ريزد. اگر کسي درون دل او هرز و کفر باشد بيرون مي ريزد. اگر درون دل او خدا و اعتقادات باشد او هم بيرون مي ريزد. مرحوم آيت الله کوهستاني چند سال قبل ازانقلاب
ص: 1582
فوت کردند. کساني که در شمال ايران هستند يعني در استان مازندران و گلستان اين بزرگوار را که از اولياي خدا بود خوب مي شناختند. الان هم در شهر کوهستان که در نزديک ساري است، مدرسه ي ايشان که بسيار بامعنويت هم است برقرار است. کساني که در هنگام مرگ اطراف ايشان بودند نقل مي کنند که با اينکه آقا دو يا سه روز آخر حال حرف زدن نداشتند. اما در دم دماي آخر يکي از اطرافيان از ايشان سوال کردند که آيا شما ذکر خود را مي گوييد؟ ايشان فرموده بودند که خدا لعنت کند شيطان را من هرموقع مي خواهم ذکر بگويم سرفه ام مي گيرد. اما من به دهان او مي زنم و ذکر خود را مي گويم. اين افراد اين چيزها را فراموش نمي کنند چون در دل آنها بوده است. مرحوم آيت الله طباطبايي، فارابي زمان ما، در هنگام مرگ دچار فراموشي شديدي شده بودند. طوري که بسياري از اصطلاحات علمي و فلسفه ها و قيل و قال هاي کلامي رافراموش کرده بودند. حتي رئيس بيمارستاني که ايشان بستري بودند مي گفتند اگر يک ليوان آب به دست ايشان مي داديم همينطور در دست خود نگاه مي داشتند مگر اينکه به ايشان مي گفتيم آن را بخوريد. اما با اين وجود برخي از بستگان ايشان مي گفتند ما ديديم در لحظات آخر لب ايشان تکان مي خورد و گويي حرف مي زنند. از ايشان سوال کرديم که چکار مي کنيد؟ فرمودند تکلم. گفتيم تکلم با چه کسي؟ گفت با حضرت حق. اين را فراموش نکرده چون در جان او رسوخ
ص: 1583
کرده است. پس اولين نکته ايمان و اعتقادات سالم و قوي است. دومين نکته محبت و ولايت اهل بيت (ع) خصوصاً اميرالمومنين علي (ع) است. ولايت اهل بيت (ع) جداي از توحيد نيست. در رواياتي از امام رضا (ع) و امام سجاد (ع) داريم که فرمودند: ايمان و توحيد، لا اله الا الله، محمد رسول الله و علي ولي الله است و بعد فرمودند توحيد تا اينجا است. توحيد تا اشهدان علي ولي الله است. يعني ولايت معصومين شأني از شئون توحيد و شرط توحيد است. ولايت اهل بيت يک دستگاهي جداي از ولايت و سرپرستي خداوند عالم نيست. لطف اهل بيت (ع) در همه جا به محبين آنها مي رسد. هم در دنيا، هم در مرگ و هم بعد از آن در برزخ و قيامت و در همه ي عوالم. در هيچ عالمي از عوالم نيست که ما بي نياز از اهل بيت باشيم. در هيچ عالمي از عوالم نيست که دست اهل بيت کوتاه و بسته باشد. در زيارت جامعه ي کبيره مي خوانيم که اينها رحمت موصوله ي خدا هستند. رحمت موصوله يعني قطع نمي شود و دائم متصل است. ممکن است سوال کنيد که ما رواياتي داريم که مي فرمايد شفاعت ما اهل بيت در برزخ به شما نمي رسد. آن روايات بايد در جاي خود معنا شود. يا مقصود اين روايات اين است که قيامت مراحل بسيار سختي دارد که شفاعت اصلي ما آنجا بروز مي کند. اينجا شفاعت ما است اما شفاعت اصلي نيست. لذا شفاعت و دستگيري در برزخ هم است که در آخر زيارت عاشورا مي گوييم:
ص: 1584
الهم الرزقني شفاعة الحسين يوم الورود. يعني از همان لحظه ي ورود به عالم آخرت شفاعت مي خواهد. پس شفاعت وجود دارد اما آن شفاعت اصلي مربوط به قيامت است. يا به اين دليل است که اسم لطف هايي که اهل بيت در برزخ مي کنند شفاعت نيست. مانند لطف هايي که در دنيا مي کنند. الان اهل بيت در دنيا لطف و عنايت مي کنند اما اسم آن را شفاعت نمي گوييم. آنجا هم اسم آن را کرامت و عنايت مي گوييم. پس دست اهل بيت در هيچ کجايي کوتاه نيست. حاج آقاي بهجت مي فرمودند انشاء اله ما جوري زندگي کرده و جوري اعمال انجام دهيم که در لحظه ي آخر که قرار است اهل بيت دستگيري کنند نگويند که ما اين فرد را نمي شناسيم. او با ما کاري نداشت. بنابراين ولايت اهل بيت سکرات را آسان مي کند، خصوصاً محبت اميرالمومنين علي (ع). اينکه مي گوييم خصوصاً چون اميرالمومنين مرز و ملاک حق و باطل است. شيعه وسني از پيامبر (ص) نقل کرده اند که فرمود: يا علي حب تو را داشتن ايمان است و بغض نسبت به تو داشتن کفر است. پيامبر اکرم (ص) فرمود: اگر کسي علي (ع) را دوست داشته باشد سکرات و سختي هاي مرگ براي او آسان مي شود. پيامبر در جمعي از اصحاب بودند فرمودند: چه کسي از شما است که هر روز عمر خود روزه است؟ سلمان بلند شد و گفت من. پيامبر فرمودند: چه کسي از شما است که تمام شب هاي عمر خود را شب زنده داري کرده و عبادت مي کند؟
ص: 1585
سلمان بلند شد و گفت من. پيامبر باز فرمودند: چه کسي است که در هر شبانه روز يک بار ختم قرآن مي کند؟ سلمان بلند شد و گفت من. يکي از اصحاب گفت او دروغ مي گويد. من خيلي از شب ها ديده ام که او خوابيده است و شب زنده داري نمي کند. خيلي از روزها غذا مي خورد و روزه نمي گيرد. پيامبر فرمود: ساکت باش، به لقمان امت اينگونه تهمت نزن از او بپرس. اين شخص از سلمان پرسيد که سر اين ادعاي تو چيست؟ گفت اينکه گفتم هر روز روزه هستم به اين علت است که خداوند در قرآن فرموده اگر کسي کار خيري انجام دهد من آن را ده برابر مي کنم. من در هر ماه سه روز روزه مي گيرم، اگر سه روز را ده برابر کنيم مي شود سي روز يعني کل ماه. اينکه من گفتم هر شب شب زنده داري مي کنم به اين علت است که پيامبر خدا فرمود: هر کسي هرشب با وضو بخوابد گويي تمام شب را شب زنده داري کرده است و من هر شب با وضو مي خوابم. و اينکه گفتم هر روز ختم قرآن مي کنم چون پيامبر (ص) فرمود: يا علي مثل تو در امت من مانند قل هوالله احد است در قرآن. اگر کسي سوره ي قل هو الله را يک بار بخواند به منزله ي اين است که يک سوم قرآن را خوانده است. دو بار بخواند دو سوم قرآن را خوانده است و سه باربخواند يک ختم قرآن کرده است. يا علي اگر کسي تو را با
ص: 1586
قلب دوست داشته باشد يک سوم ايمان را دارد. اگر با قلب و زبان دوست داشته باشد دو سوم، و اگر با قلب و زبان و عمل تو را دوست داشته باشد ايمان او کامل است. بعد پيامبر فرمود يا علي اگر چناچه آسمانيان و ملکوتيان تو را دوست دارند، اهل زمين هم تو را دوست داشتند جهنم را خلق نمي کردم. بعد سلمان گفت طبق اين حديث پيامبر من در روز سه بار قل هو الله مي خوانم که به منزله ي ختم قرآن است. منظورمن آن قسمت حديث است که فرمود: اگر اهل زمين علي (ع) را دوست داشتند کسي اهل جهنم نمي شد. اين محبت و ولايت اهل بيت خود را در شدايد و سختي ها نشان مي دهد. مي گفتند مرحوم آيت الله شيخ حسن علي نخودکي اصفهاني در دو يا سه روز آخر عمر که در بستر افتاده بود با اينکه با کسي حرف نمي زد و مشغول خود بود، در شب جمعه اي سر ازبالين بلند کرد و روکرد به سمتي و گفت اي شيطان بر من که وجودم پر از محبت علي (ع) و اولاد او است دست نخواهي يافت. سومين چيزي که از عوامل آسان کردن مرگ است، صله ي رحم خصوصاً نسبت به والدين است. ارحام خويشاوندان است يعني برادر، خواهر و فاميل نزديک. ارحام را که به آن رحم مي گويند چون جلوه اي از رحمت خدا است. در روايت است که خداوند متعال فرمود: من از صد جزء محبت و رحمت خود يک جزء آن را در عالم دنيا فرستاده ام که اين محبت
ص: 1587
ها بين پدر و مادر و فرزند و برادر و خواهر و فاميل درست شده است. بقيه ي آن را آن طرف مي بينيد. اگر رحم، يک خاندان و يک خانواده که بين آنها محبت است، اين محبت را نسبت به هم قطع کنند، يعني در واقع رحمت خدا را قطع کرده اند. به اين جهت است که خيلي با آن برخورد شده که قطع رحم نکنيد. وقتي رحمت خدا را قطع کرديد طبيعتاً در مرگ سختي مي بينيد. اما اگر کسي صله ي رحم کرد در حال جذب رحمت خدا است. بنابراين چون شما قدر رحمت خدا را خصوصاً نسبت به والدين دانسته ايد مرگ را آسان مي کند. آن فردي که به مادر خود جفا کرده بود حتي نتوانست تلقين پيامبر را جواب دهد تا زماني که مادر او راضي شد و او را بخشيد. يکي ديگر از چيزهايي که خيلي توصيه شده تسبيحات حضرت زهرا(س) بعد از نمازهاي واجب است. من تقاضا مي کنم که اين گنج است و آن را از دست ندهيد. امام باقر(ع) فرمود: اگر هديه اي بالاتر از تسبيحات زهرا(س) بود پيامبر آن هديه را به حضرت زهرا مي داد. امام صادق (ع) فرمود: ما به بچه هاي خود همانطور که نماز را توصيه مي کنيم اين تسبيحات را هم توصيه مي کنيم. و بعد فرمود اگر کسي مداومت داشته باشد به خواندن تسبيحات حضرت زهرا (س) بعد ازهر نماز سختي هاي مرگ بر او آسان مي شود. يکي ديگر از چيزها دست کردن انگشتر است. بخصوص انگشتر عقيق که از علائم مومن است. يکي ديگر از عوامل
ص: 1588
آسان کردن مرگ که در روايات آمده، در تعقيبات نماز صبح و مغرب خواندن هفت بار: بِسمِ اللهِ اَلرحمنِ الرَحيم، لا حَولَ و لاقُوةَ اِلا بِالله العَليُ العَظيم. در مفاتيح نيز مرحوم محدث قومي اين را آورده است. در اصول کافي روايت داريم که اين خيلي کمک مي کند. يکي ديگر از امور دعاي عديله است. مومنين حداقل يک بار در عمر خود اين دعاي عديله را بخوانند، اعتقادات خود را صادقانه امانت نزد خدا بسپارند چون در آخر دعاي عديله داريم که خدايا تو بهترين امانت دار هستي. اين اعتقادات خود را پيش تو امانت مي گذارم تا هنگام مرگ که زماني است که انسان خيلي چيزها را از ياد مي برد به من باز گردان. و آخرين چيز خواندن قرآن بعد از هر نماز است. پيامبر فرمود: اگر هر کسي بعد از نماز قرآن بخواند سکرات موت بر او آسان مي شود و خود ملک الموت شهادتين را بر او تلقين مي کند. نماز اول وقت نيز که به آن اشاره شد.
سوال – لطفاً درخصوص سوره ي نحل آيات 55 تا 64 توضيح بفرماييد.
پاسخ - در آيه شصت و يک اين سوره ي مبارکه خداوند متعال مي فرمايد که اگر قرار بود به محض اينکه کسي ظلم مي کند ما از اينجا براي او عذاب بفرستيم و برخورد سنگين قيامتي را در دنيا با او انجام دهيم هيچ جنبده اي در زمين نمي ماند. چون دنيا به گونه اي است که ممکن است انسان تخلفاتي را انجام دهد اما خداوند براي او فرصت مي گذارد براي اينکه جبران کند. فوري با
ص: 1589
هر تخلف، جرم و اشتباهي خداوند از سر لطف برخورد نمي کند تا لحظه ي مرگ. از اين فرصتي که خدا داده و لطفي که پروردگار عالم کرده است که تا دم مرگ انسان مي تواند جبران کند بايد کمال استفاده را ببريم.
يک نکته اي را درخصوص صله ي رحم بگويم که همانطور که گفتم رحم و خويشاوندان يک جلوه اي از رحمت خدا است که او بين اين جمع محبت انداخته است. و يکي از عوامل آسان شدن مرگ اين است که اين رحمت را پس نزده و آن را قطع نکنيم. لذا در روايات قاطع رحم و کسي که صله ي رحم را با خويشاوندان خود قطع کند خيلي مذمت شده است. هم خود ما نسبت به خويشان و بخصوص پدر و مادر قطع نکنيم و هم اينکه مانع از صله ي رحم ديگري نشويم. گاهي اوقات در برخي از خانواده ها ممکن است بعضي از افراد مانع از صله ي رحم شوند. مثلاً همسربگويد که اجازه نداري با پدر و مادر و خويشان خود رفت و آمد داشته باشي. همانطور که قطع رحم براي خود من تبعات سنگين به دنبال دارد، مانع از ديگري شدن نيز همين تبعات را براي من دارد.
سوال – اگر ما با کسي که در حال احتضار است برخورد کرديم چه وظيفه اي داريم؟
پاسخ - گاهي اوقات انسان با فردي مواجه مي شود که در لحظات بسيار سخت و حساس احتضار است و نياز دارد که کسي به او کمک بدهد، اما اطرافيان که در کنار او هستند اصلاً نمي دانند که چکاري بکنند. براي
ص: 1590
يک مسلمان زشت است که در آن هنگام نداند چکار بايد بکند. در باره ي شخص محتضر يک وظيفه ي واجب و تعدادي نيز وظيفه ي مستحب داريم. وظيفه ي واجب اين است که اگر مواجه شديم با فردي که علائم مرگ در او مشخص شده و به نظر مي رسد در حال رفتن از دنيا است او را رو به قبله کنيم. اين کار بر هر مسلماني واجب است البته اگر کسي او را رو به قبله کرد از ديگران ساقط است يعني واجب کفايي است. بايد طوري او را به پشت بخوابانيم که کف پاهاي او به سمت قبله باشد. البته اگر در جايي بود که اين کار امکان پذيرنبود، مثلاً بر روي تخت بيمارستان که به فرد سرم و دستگاه هاي مختلفي وصل است و اين امکان وجود ندارد، بايد حتي الامکان و تا جايي که به اين شکل شبيه تر است او را قرار داد. اگر هم نشد که ساقط است. در روايتي از پيامبر اکرم (ص) فلسفه ي اين کار گفته شده است. ايشان فرمود اگر کسي را اينگونه رو به قبله کنيد دائم تا زمان قبض روح ملائک الهي و خود خداوند با رحمت خود به او رو مي کنند. آداب مستحبي نيز وجود دارد که اولين آن مسئله ي تلقين است. اين را بايد در نظر بگيريم که آن شخصي که درسکرات موت قرار دارد به قدري در سرگرداني و تحير است که چه بسا اسم خود را نيز به يا نمي آورد. او در يک حالت گيجي و تحير تام است. لذا در روايات متعدد گفته شده
ص: 1591
که به او کمک بدهيد. شهادتين را به اين صورت به او تلقين کنيد، در کنار او نشسته و آرام آرام نه با داد و بيداد و دعوا و اينطور چيزها که بيشتر او را اذيت کند به دهان او بگذاريد که بگو لااله الا الله، خدا يکي است. اسم پيامبر را ببر و بگو محمد رسول الله. امام اول خود را بگو، امير المومنين علي (ع). پيامبر اکرم (ص) فرمود: اين کار را بکنيد و حرف هاي پراکنده ديگرنزنيد و سپس فرمود: اگر به اين صورت تلقين کنيد آن کسي که بر زبان او اين کلمات باشد و با اينها از دنيا برود داخل بهشت مي شود. البته معلوم است که از روي اعتقاد اين کلمات را مي گويد و طوطي واربيان نمي کند. دومين نکته تلقين دعاي فرج است. دعاي فرج آن چيزي است که در قنوت ها در رساله ها گفته شده بخوانيد. افراد مي توانند در رساله ها قسمت قنوت مراجعه کنند. لا اله الا الله الحليم و الکريم، لااله الا الله العلي العظيم، سبحان اله الرب السماوات و... در رساله ها به اين بخش رجوع بفرماييد. اين دعاي فرج است که خود مرور اعتقادات توحيدي است. اين را آرام آرام بخوانيد که شخص محتضر به دنبال شما بخواند. اميرالمومنين (ع) بر سر بالين هر محتضري که مي رفتند و اين را مي خواندند مي فرمودند که ديگر ترسي نيست. سومين نکته اي که توصيه شده خواندن هر جاي قرآن، خصوصاً آيت الکرسي، سوره ي ياسين و صافات است. اين ها را بخوانيم و لازم نيست تلقين کنيم. درروايات داريم ياسين
ص: 1592
را که مي خوانيد ملائک رحمت نازل مي شوند. صافات را که مي خوانيد وسوسه هاي شيطان دفع مي شود. اينها آثار اين سوره ها است که در آن هنگام خيلي مهم است. چهارمين چيزي که ما به آن توصيه شده ايم القاء اميد است. خوف و رجاء و بيم و اميد يک مومن تا وقتي که زنده است بايد مساوي باشد. هم از اعمال خود، از آخرت و از عذاب بترسد و هم به رحمت خدا اميداور باشد. اما در روايات متعدد داريم که هنگام مرگ بايد فقط اميد باشد. لذا به آن شخصي که هنگام احتضار است رحمت خدا را القا کنيد. اهل بيت به توکمک مي دهند و جايي مي روي که به استقبال تو مي آيند. ما در روايت داريم که رحمت خدا در آخرت به گونه اي است که حتي ابليس به آن طمع مي کند. ابليسي که گناه اولين و آخرين به عهده ي او است وقتي رحمت خدا را مي بيند مي گويد شايد ما را هم ببخشند. بايد اين رحمت را با خواندن همين روايات به فرد القاء کرد و اگر هم بلد نيستيم بگوييم که لطف خداوند متعال بي نهايت است، گناه ما محدود است اما رحمت او نامحدود است. لطف خدا بيشتر از جرم ماست نکته ي سربسته چه گويي خموش
97-04-21- مرگ ناگهاني
در آن نفس که بميرم در آرزوي تو باشم بدان اميد دهم جان که خاک کوي تو باشم، بوقت صبح قيامت که سر زخاک برآرم به گفتگوي تو خيزم به جستجوي تو باشم، به مجمعي که درآيند شاهدان دو عالم نظر به سوي تو
ص: 1593
دارم غلام روي تو باشم، حديث روضه نگويم گل بهشت نبويم جمال حور نجويم دوان به سوي تو باشم، مي بهشت ننوشم ز دست ساقي رضوان مرا به باده چه حاجت که مست روي تو باشم.
سوال – اگر مرگ ناگهاني به سراغ ما بيايد و ما نتوانيم آداب قبل از آن را اجرا کنيم چه اتفاقي مي افتد؟
پاسخ - الان بسياري از مرگ هايي که اتفاق مي افتد مرگ هايي نيست که افرادي در کنار محتضر نشسته باشند و او را رو به قبله کنند و آدابي را درکنار او انجام دهند. متأسفانه اينگونه مرگ ها کم شده و مرگ هاي ناگهاني زياد شده است. تصادفات، حوادث غير مترقبه، سکته هايي که در اين زمان خيلي زياد شده و يا حتي برخي از مريضي هايي که باعث شده افراد بر روي تخت هاي بيمارستان باشند و بستگان آنها در کنارشان نباشند که در اين صورت امکان اجراي آن آداب وجود ندارد. البته تقاضايي که از پرسنل محترم بيمارستان ها اعم از پزشکان و پرستاراني که زحمت مي کشند داريم اين است که علاوه بر وظيفه ي شغلي خود، وظيفه ي ايماني و ديني را نيز در نظر بگيرند. اگر مريضي در حالتي است که آنها تشخيص مي دهند علائم مرگ در او مشخص شده حتي الامکان آن آداب واجب را که رو به قبله کردن است انجام دهند. چقدر خوب است که يک پرستار که در لحظه ي آخر در کنار مريضي است که همراهي ندارد تلقين شهادتين کرده، اسم ائمه را گفته و يا يک سوره ي قرآن بالاي سر او بخواند.
ص: 1594
شبيه اين سوال را از پيغمبر اکرم کردند، پيامبر اکرم (ص) در جمع تعدادي از اصحاب بود که فرمود به شخصي که در شرف موت است شهادتين را تلقين کنيد و اگر کسي آخرين کلام زبان او لااله الا الله باشد داخل بهشت مي شود. يک شخصي گفت در زمان سکرات موت ما آنقدر گيج و متحير هستيم که حواس ما نيست اين کلمات را بگوييم و اين حرف ها را بزنيم. همان موقع جبرائيل نازل شد و به پيامبر اکرم (ص) فرمود الان که در صحت و سلامتي هستيد، زبان شما باز و حواس شما جمع است کلمه ي لا اله الا الله را بگوييد اگر مي خواهيد اين کلمه در قلب شما باقي بماند. چون زبان صرف که در قلب نباشد خيلي هنر و ارزشي ندارد. مهم اين است که در قلب باشد، اگر کسي توانست بگويد که چه بهتر اما اگر فرصت نکرد عمده اعتقادات قلبي است. بنابراين به تعبير سعدي کنونت که چشم است اشکي ببار زبان در دهان است عذري بيار، کنون بايدت عذر تقصير گفت نه چون نفس ناطق زگفتن بخفت.
علامه محمد تقي جعفري شاگرد يکي از عرفاي نجف به نام شيخ مرتضي طالقاني بودند که مرحوم آيت اله بهجت نيز مدتي شاگرد ايشان بودند. علامه جعفري مي گويد دو روز مانده بود به محرم طبق عادت هرروز براي گرفتن درس به خدمت ايشان رسيدم. وقتي وارد شدم ايشان گفتند براي چه آمده اي. گفتم براي گرفتن درس آمده ام. ايشان گفت درس تمام شد. آقاي جعفري مي گويد من گمان کردم ايشان روزها را اشتباه کرده
ص: 1595
و فکر مي کند ايام تعطيلي محرم شروع شده است. گفتم هنوز دو روز به محرم مانده و درس برقرار است. او گفتن نه درس ديگر تمام شد. اين تعبير را کردند که خر طالقان رفته و فقط پالان او مانده، روح رفته و فقط جسم مانده است. بعد از آن نيز يک لااله الا الله گفت و اشک ريخت. فهميدم که در حال خبر دادن از چيزي است يعني خبر از مرگ مي دهد و اينکه تمام شدن درس را به طور کلي مي گويد. گفتم آقا حالا آن درس تمام شد اگر مي شود يک درس ديگري به ما بدهيد. اين شعر را خواند: تا زدستت مي رسد شو کارگر چون فوتي از کار، خواهي زد به سر. ما مي بينيم در کلمات و دعاهاي معصومين به استعداد موت يعني آمادگي براي مرگ اينقدر اشاره شده است. امام سجاد(ع) يک دعاي بسيار زيبايي دارد، تقاضاي من اين است که افراد اين دعاي زيبا را که کوتاه هم است ضبط کرده و حفظ کنند و در سجده ها و يا قنوت هاي خود بخوانند. دعا اين است: خدايا من از تو مي خواهم تعلق و چسبندگي من به دنيا را کم کني، به آن سراي ابديت رو کنم و توجه من بيشتر به عالم ابدي باشد. خدايا آماده شوم براي مرگ قبل از فرا رسيدن آن. ما همه آشنا هستيم که در معارف، توبه و جبران خطاها واجب فوري است. در مباحث و اعتقادات کلامي ما آمده و همه هم اين نظر را دارند و از قرآن مجيد نيز استفاده مي شود که توبه
ص: 1596
واجب فوري است. به اين خاطر اگردر توبه و جبران خطا ها تأخير کنيم معلوم نيست که فرصتي براي انسان باقي بماند. من اگر بگويم بعداً جبران مي کنم ممکن است بعداً وجود نداشته باشد. الان ماه شعبان است و سه عمل است که در اين ماه خيلي به آن توصيه شده است. اول صدقه، دوم صلوات مخصوصاً آن صلوات معروفي که مومنين هنگام ظهر بعد از نماز ظهر مي خوانند و سوم استغفار است. درست است که هفتاد مرتبه استغفراله و اتوب عليه در اين ماه توصيه شده است ولي توبه و استغفار زماني کامل است که آن خطاهايي را که مي توانم، جبران کنم و تأخير نيندازم. مرحوم شيخ مرتضي زاهد پنجاه يا شصت سال پيش در همين تهران زندگي مي کرد.
پيرمردهايي هستند که از ايشان خاطراتي دارند و من با برخي از آنها برخورد داشته ام. اين مرحوم نقل مي کند که يک بار بعد از نماز مغرب و عشا که مسئله مي گفتم يک مسئله را اشتباه گفتم. وقتي به منزل رفتم متوجه شدم که اشتباه گفته ام. همان شب راه افتاده و به در خانه ي مسجدي هايي که دور و بر منزل ايشان بودند و آنها را مي شناختند رفتند وبه آنها گفتند که آن مسئله را اشتباه گفته اند. به در چند خانه که رفتند يک نفر به او گفت حاج آقا چه عجله اي است حالا فردا شب ما مي آمديم آنجا شما آن را تصحيح مي کرديد. گفت شما عجله نداريد شايد حضرت عزرائيل (ع) عجله داشته باشد وفرصت به فردا نرسد که من
ص: 1597
آن را تصحيح کنم. اين چقدر ارزشمند است و چقدر زندگي را شاد مي کند. اينکه رزمندگان در جبهه ها اينقدر نشاط داشتند و شوخ و راحت بودند به اين علت است که با مرگ مشکلي نداشتند. درست است که مرگ آنها نيز ناگهاني بود و در يک لحظه خمپاره يا گلوله اي مي آمد اما آن ناگهاني به گونه اي بود که آمادگي قبلي داشتند. اين آمادگي با اين چند چيز ايجاد مي شود: اول توبه و جبران خطاها. يعني مطمئن نباشيم که فردايي است، شايد نباشد. اگر حق الله، نماز و روزه و حجي به گردن من است نبايد بي خيال آن باشم. معنا ندارد که يک مومن بي خيال حقوقي که از خداوند متعال ضايع کرده باشد. البته من نمي گويم که فرد همه ي کارهاي خود را کنار بگذارد و بايستد فقط نماز بخواند و روزه بگيرد. اگر نماز يا روزه ي قضايي به گردن فرد است روزي يک نماز قضا بخواند. همين مقدار که نشان دهد بي تفاوت نيست کافي است. نبايد با واجبات و حرام هاي خدا شوخي کنيم.
از اميرالمومنين (ع) سوال کردند که آمادگي براي مرگ چيست؟ ايشان فرمودند: فرائض و واجبات خود را انجام بده و اگر يک زماني فوت شده قضاي آن را بجا بياور. حرام ها را ترک کرده و تا آنجا که مي توانيد به صفات اخلاقي خوب مزين شويد. بعد ايشان فرمودند: اگر اينچنين شد ديگر براي فرد فرقي ندارد که چه زماني مرگ فرا برسد. براي چنين شخصي مرگ ناگهاني به معناي غافلگيرانه معنا ندارد. چون هميشه آماده است و
ص: 1598
غافلگير نمي شود. من اين مطلب را از آقازاده مرحوم آقاي اراکي شنيدم که يکي از خوبان نجف که معاصر مرحوم ميرزاي شيرازي بود يعني آقاي فاضل اردکاني يک مرتبه نماز عشاي خود را که خواند و شام خود را که خورد گفت نماز خوبي خوانديم، شام خوبي خورديم و مرگ خوبي هم مي کنيم و همان شب از دنيا رفت. ببينيد براي اين افراد چقدر آسان و راحت است. پس در جبران حقوق گذشته همانطور که همه ي مومنين مي دانند حق الله و بخصوص حق الناس مهم است. حضرت امام در وصيت ها و نصيحت هاي خود به مرحوم حاج احمد آقا فرزند بزرگوار ايشان مي فرمايد: بعد از مرگ آنجا که کار ما با خدا باشد و حساب ما با او باشد الرحم الراحمين است. ولي آنجا که کار ما با مردم باشد، مردم ديگر ارحم الراحمين نيستند و به سادگي نمي گذرند چون همه کم دارند تا يک چيزي از تو نگيرند تو را رها نمي کنند. در سوره ي فجر از مرصاد نام برده شده است و در روايت داريم که مرصاد گذرگاهي است در عالم آخرت. کسي از آن عبور نمي کند اگر حقي به گردن ديگري داشته باشد و مديون کسي باشد. يعني صاحبان حق بايد راضي باشند تا از آن گردنه و گذرگاه عبورکنيم. آنجا صاحبان حق را مي آورند و مي گويند تو بايد از آنها رضايت بگيري. آنجا ديگر رضايت به يک کلمه ي حلالم کن معمولي تمام نمي شود. پيغمبر در جمعي از اصحاب فرمود مي دانيد مفلس به چه کسي مي گويند ؟
ص: 1599
اصحاب گفتند آن که با جيب خالي کلي بار زندگي بر دوش داشته باشد. پيامبر فرمود اين مفلس نيست و فقط بي پول است. مفلس کسي است که در عالم آخرت او را مي آورند درحالي که کيسه ي اعمال خير او خيلي پر است اما او را به همين مرصاد مي آورند. صاحبان حق که حقي را از آنها ضايع کرده، آبرويي ريخته و اذيتي کرده است و مالي از آنها خورده مي آورند و بايد رضايت بگيرد. در اين حالت از کيسه ي خيرات اين فرد بر مي دارند و به ديگران مي دهند تا راضي شوند. اگر اعمال خير او تمام شد از گناهان و بار ديگران بر روي دوش اين فرد مي گذارند. پيامبر فرمود مفلس اين فرد است که اول باري از خيرات داشت اما الان کيسه اي از گناهان بر دوش دارد. بنابراين اولين وظيفه و آمادگي قبل از مرگ اين است.
اينکه اگر حقي ضايع شده به وصيت نگذاريم تا ديگران براي ما انجام دهند. ديگران گاهي در اعمال خود مانده اند. بازماندگان، بعد از مرگ تا چند روز داغ هستند و بعد شايد فراموش کنند. بعد از آن ما مي مانيم و کوله باري از سختي ها و معطلي هاي آن طرف. دومين وظيفه اين است که افرادي که مي توانند و براي آنها امکان پذير است کفن تهيه کنند. از مرحوم آيت الله بهجت است که تهيه ي کفن عمر را طولاني مي کند. روايتي در وسايل الشيعه است که مي فرمايد: اگر کسي کفن را تهيه کند و هر از گاهي به آن نگاه
ص: 1600
کند جزو غافلين نيست و هر موقع به آن نگاه کند اجر و ثواب به او مي دهند. سومين چيزي که خيلي به آن توصيه شده بحث وصيت است. در روايات ما وصيت نشانه ي عقل شمرده شده و حقي است به گردن يک مسلمان. ما حتي در آيه ي قرآن داريم که کساني که نشانه هاي مرگ براي آنها ظاهر شده الزام است که وصيت کنند به عنوان يک وصيت شايسته براي خويشان و بستگان آنها، اين يک حقي است به گردن متقين. نکته ي اول اينکه بهترين وقت وصيت در زمان صحت و سلامتي است که انسان علائمي از مرگ را نمي بيند. ولي آخرين وقت وصيت زماني است که انسان علائم مرگ را مي بيند. قرآن اشاره به اين آخرين وقت کرده که وقتي انسان اين علائم را مي بيند ديگر آخر کار است. پيامبر اکرم (ص) يک تعبيري دارد که وصيت را زير بستر و بالين خود قرار دهيد، منظور اينکه وصيت اينقدر در دسترس باشد. اگر کسي حقي به گردن خود دارد چه حق الله و چه حق الناس واجب است که وصيت کند. اين وصيت يا مي تواند شفاهي باشد و يا اينکه آن را بنويسد. اما اگر حق الناس و حق اللهي به گردن او نيست، خمس و زکات، بدهي، نماز و روزه اي به گردن ندارد و حقي از کسي ضايع نکرده، اين وصيت براي او مستحب موکد است. تکليف است که اگر داراي اموالي است ديگران بدانند چه بايد بکنند. البته وصيت تنها بخاطر اموال نيست و مي تواند براي توصيه هاي خيري باشد که تجربه
ص: 1601
هاي زندگي به او آموخته است. همانطور که اميرالمومنين (ع) به فرزند خود امام حسن (ع) آن وصيت هاي بسيار ارزشمند را دارد. اما در عين حال اگر کسي اموال دارد و حقوقي به گردن او نيست مستحب موکد است که وصيت کند. سومين مطلب اين است که وصيت ها عادلانه باشد. گاهي اوقات برخي از افراد خيلي مقدس مي شوند و همه ي اموال خود را مي بخشند و حق فرزندان ناديده گرفته مي شود و يا به بعضي از فرزندان بيشتر مي دهند. پيامبر اکرم (ص) شنيدند که يکي از مسلمين تمامي اموال خود را در زمان حيات خود بخشيده در حالي که فرزندان او محتاج هستند.
پيامبر (ص) فرمود: با اين فرد چه کار کرديد. گفتند در قبرستان مسلمين او را دفن کرديم. پيامبر فرمود: اگر من بودم اجازه نمي دادم او را در قبرستان مسلمين دفن کنيد. کار اين فرد مومنانه نبوده. نکته ي چهارم مقدار وصيت است. درست است که تا وقتي شخص زنده است مالک تمامي اموال و دارايي هاي خود است اما پس از مرگ فقط در يک سوم از اموال خود اختيار دارد. يعني فقط مالک ثلث اموال است. با اينکه همه ي اموال را او تهيه کرده اما دو سوم اموال بعد از مرگ متعلق به او نيست. اگر کسي مي خواهد وصيت کند که بعد از مرگ من اين مقدار نماز و روزه براي من بگيريد، يا بعد از مرگ من اموال من را وقف کنيد و يا خانه را به همسر من بدهيد، اين بخشش ها و وصيت ها اگربيش از مقدار ثلث
ص: 1602
باشد ارزش ندارد. مثلاً اگر کل مال صدو بيست ميليون تومان است تا چهل ميليون تومان فقط مي تواند وصيت کند اگر بيشتر شد به شرطي که همه ي وراث اجازه دهند قابل اجرا است واگر نه فقط تا ثلث. البته آن چيزي که ما در روايات داريم اين است که اگر شخصي که مي خواهد وصيت کند، فرزندان او احتياج دارند مستحب است تا يک چهارم و يک پنجم مال را وصيت کند. آخرين نکته اين است که حضرت اميرالمومنين (ع) فرمودند: بهترين وصيت اين است که خود فرد وصي خود باشد. يعني آن کارهايي که ديگران مي خواهند براي او انجام دهند خود او انجام دهد. چرا انسان براي بعد بگذارد، انسان بهتر است تا وقتي که زنده است ببخشد و فرزنداني را که الان احتياج دارند تأمين کند تا آنها دعا کنند. داريم که کسي وصيت کرد بعد از مرگ انبار خرمايي را به صدقه بدهند. بعد از مرگ او اين کار را کردند.
پيغمبر اکرم (ص) رسيد يک عدد خرما در آن انبار مانده بود، فرمود اگر اين يک عدد خرما را خود او در زماني که زنده بود انفاق مي کرد بهتر از کل انبار خرمايي است که بعد از او به صدقه داده شد. چون اسلام به دنبال رشد فرد است و اينکه تعلق او از دنيا کنده شود. درست است که بعد از مرگ هم صدقه فايده دارد ولي آن کار قبل از مرگ فايده ي بيشتري دارد. پسري بود که مدام به پدر خود مي گفت يک مقدار از اين اموال را در راه خدا بده.
ص: 1603
آن پدر مي گفت بعداً وصيت مي کنم. يک شبي در کوچه اي در حال گذر بودند در آن زمان برق نبود، اين پسر فانوس را که بايد در جلوي پدر نگاه مي داشت تا کوچه روشن شود پشت سر او نگاه داشت. پدر گفت جلو بيا نور بايد جلو باشد چرا پشت سر رفته اي؟ پسر گفت من هم همين را مي گويم، نور بايد جلو باشد و انسان عمل رابايد جلوجلو بفرستد. برگ سبزي به گورخويش فرست کس نيارد زپس، تو پيش فرست. اين نکات: توبه و جبران خطاها و حقوق ضايع شده، وصيت، تهيه ي کفن و احياناً تربت اباعبداله (ع) همان مصاديق آمادگي براي مرگ است.
سوال – لطفاً درخصوص سوره ي نحل آيات 111 تا 118 توضيح بفرماييد.
پاسخ – در آيه ي 114 پروردگار عالم مي فرمايد ازآن چيزي که خداوند به شما رزق داد و روزي شما کرد بخوريد در حالي که دو شرط داشته باشد يکي آنکه حلال باشد و آن طهارت باطني که مخصوص خداوند است و باعث رشد مي شود در آن چيزي که مي خواهيد استفاده کنيد باشد و دوم اينکه طيب باشد. يعني طهارت ظاهري داشته باشد. ممکن است گاهي اوقات يک چيزي حلال باشد اما نجس باشد يعني طهارت ظاهري نداشته باشد. بنابراين هر دو شرط هم طهارت باطني داشته باشد که ما به حلال بودن تعبير مي کنيم که باعث رشد معنوي انسان مي شود و سوخت مناسبي است که روح را ارتقاء مي دهد. هم اينکه طيب و طاهر باشد يعني ظاهر آن نيز آلوده نباشد. بعد خداوند متعال مي
ص: 1604
فرمايد: وقتي از روزي استفاده کرديد ما اين روزي را براي چيز ديگري گذاشته ايم که از استفاده از آن مهمتر است، روزي ها را استفاده کردن براي اين است که انسان به شکر برسد. اگر روزي را استفاده کند و به شکر برسد اين روزي نعمت مي شود. در روايتي از امام کاظم (ع) است که شکر نعمت بالاتراز خود نعمت است. يعني اگر شما غذايي را مي خوريد که نعمت است شکر آن بالاتر از آن غذا است. اگر سلامت نعمت است شکر آن بالا تر از خود سلامتي است. چون نعمت ها براي اين است که ما را به قرب خدا برساند و نعمت ها با شکر ما را به قرب مي رساند. وگرنه اگر نعمت باشد و خدا را در آن نبينيم، نعمت تبديل به نقمت مي شود. در روز قيامت سوال مي شود که چرا اين نعمت را حجاب خود کرديد ؟ اين بايد نردبان قرب مي شد در حالي که آن را نردبان سقوط خود کرديد. بنابراين در اين آيه تعبير شده که اگر بنده و عابد هستيد با شکر، نعمت ها را استفاده کنيد.
سوال – قبض روح چيست و در آن چه اتفاقي مي افتد؟
پاسخ – بحث قبض روح همان چيزي است که ما از آن تعبير مرگ و جان دادن مي کنيم. در قرآن با اين لفظ نيامده و ما در قرآن اصلاً تعبير قبض روح نداريم. البته در روايات داريم. در قرآن يک تعبير دقيق تري داريم به نام توفي که کلمه ي وفات نيز از همين گرفته شده است. توفي يا وفات يعني
ص: 1605
تحويل گرفتن. اينکه ما به قبض روح مي گوييم توفي و در قرآن نيز آمده است يعني فرشته ي مرگ روح را تحويل گرفته و تعلق آن را از بدن قطع مي کند. روح موجود مجرد است و بدن مادي است. مانند آبي نيست که از کوزه بيرون بيايد بلکه تعلق و رابطه ي آن قطع مي شود. گاهي اوقات ما به غلط به مرگ فوت مي گوييم. فوت به معناي تمام شدن و از بين رفتن است. در واقع از بين نمي رود بلکه وفات مي کند. وفات يعني تحويل گرفته شد و از اين عالم به يک عالم ديگري رفت. در قرآن براي دو مورد تعبير توفي و وفات بکار گرفته شده است: يکي در رابطه با موقع خواب و خوابيدن و يکي در رابطه با مرگ. در خواب نيز ما وفات پيدا مي کنيم و مکرر در چند آيه قرآن اين مسئله را بيان کرده است. قرآن مي فرمايد: خداوند متعال آن کسي است که هنگام مرگ جان ها را توفي کرده و تحويل مي گيرد و آن کسي که زمان مرگ او نرسيده هنگام خواب اين توفي براي او صورت مي گيرد. يعني تشابه خواب و مرگ همين است. درست است که در هردو توفي و وفات و تحويل گرفتن روح از اين جسم به يک عالم ديگر صورت مي گيرد که همه ي ما در خواب آن را تجربه کرده ايم. يعني به نوعي همه ي ما وفات هاي متعدد داشته ايم و تجربه کرده ايم ولي فرق آن اين است که در مرگ تعلق روح به بدن به طور
ص: 1606
کلي قطع مي شود و ديگر مديريت بدن را روح نخواهد داشت. ولي در هنگام خواب تعلق ورابطه ي روح با بدن ضعيف مي شود. لذا ضربان قلب و نبض کاهش پيدا مي کند وحرارت بدن پايين مي آيد بنابراين شبه مرگ است. وقتي از امام باقر (ع) سوال کردند که مرگ چيست فرمود: همان خوابي است که شما هر شب داريد ولي دراز مدت است. يعني مرگ يک خواب طولاني است و خواب يک مرگ سبک است. لذا پيامبر اکرم (ص) هر موقع مي خوابيدند يک آداب زيبايي را انجام مي دادند. مرحوم محدث قومي نقل کرده که پيامبر(ص) هر موقع مي خوابيدند اينگونه دعا مي کردند: خدايا به نام تو که مي خواهم بميرم و زنده شوم و زماني که از خواب بيدار مي شد شکر مي کرد که خدارا شکر که ما را بعد از مرگ زنده کرد. اين تعابير را فارسي نيز بگوييم اشکالي ندارد بلکه مهم نوع برخورد با خدا و مرگ است. که اينقدر دم دست و جلوي چشم باشد و انسان با آن مأنوس باشد. چقدر انسان آرزو مي کند در آن لحظات آخري که از دنيا مي رود و مرگ حتمي او فرارسيده که خدايا يک لحظه ي ديگر به من فرصت بده. اما الان خدا را شکر مي کنيم که ما را بعد از آنکه مرده بوديم بازگرداند. در معارف و فقه ما است که اگر فرد در حال جنابت است نخوابد و اگر خواست در اين حالت بخوابد مستحب است که وضو بگيرد. آن چيزي که توصيه شده اين است که شخص جنب وضو بگيرد
ص: 1607
و يا حداقل تيمم کند و بخوابد. در روايتي از اميرالمومنين (ع) است که شخص طاهر باشد و اگر جنب بود وضو بگيرد و يا حداقل تيمم کند به اين خاطر که روح را در هنگام خواب عروج مي دهند و به سمت خدا مي برند. واگر مرگ شخص در آن حالت برسد ديگر او را باز نمي گردانند وگرنه او را باز مي گردانند تا زمان مرگ او. بنابراين چون يک چنين اتفاقي مي خواهد رخ دهد که روح در محضر الهي حاضر شده و در عالم بالاتري برود گفته اند که در حالت جنابت مکروه است.
سوال – لطفاً درخصوص قابض و حضرت عزرائيل توضيح بفرماييد.
پاسخ – متأسفانه يکي از جفاهايي که برخي از ما در رابطه با ملک الموت و حضرت عزرائيل انجام مي دهيم ديد بدي است که نسبت به اين بزرگوار داريم. يعني گاهي از ملک مقرب الهي يک هيولا ترسيم مي کنيم. اين خيلي بد است که بي جهت يک تنفري از ايشان در خود ايجاد کنيم. تعداد ملائک بي شمار است اما چهار فرشته رئيس فرشتگان هستند. يکي از فرشتگان حضرت جبرائيل (ع) است که ايشان و زير دستان او مأمور در علم، معرفت، وحي و الهام رساندن به اهل آن و در امداد هاي غيبي هستند. برخي از ملائکه مأمور رزق هستند و روزي ها را مي رسانند که رئيس آنها حضرت ميکائيل (ع) است. دسته ي بزرگي از ملائکه هستند که مأمور حيات و زندگي بخشيدن هستند. زماني که روح در جنين دميده مي شود حيات در او القاء مي شود. يا هنگامي که در
ص: 1608
قيامت همه از قبرها برانگيخته مي شوند و دوباره زنده مي شوند که مأمور اين کار حضرت اسرافيل است. يک دسته ي عظيمي از ملائکه مأمورين گرفتن جان و قبض روح هستند که اينها حضرت عزرائيل (ع) و مأمورين زير دست او هستند. حضرت عزرائيل جزو روساي ملائکه و مقرب الهي است. در قرآن داريم که اينها بندگان بزرگوار الهي هستند که هيچ معصيت ندارند. بنابراين حضرت عزرائيل ملک، نوراني وبسيار زيبا است. يعني خود او چون ملک است و هيچ گناهي ندارد بنابراين بسيار زيبا است. مرحوم آيت اله خوانساري که از اولياي الهي بود ايشان مي گفت من حضرت عزرائيل (ع) را ديدم که چقدر زيبا است و اصلاً از او نترسيدم. هفت قدم به سمت من آمد از اين حرکت فهميدم که هفت روز ديگر بيشتر زنده نيستم و همينطور نيز شد. اينکه برخي از افراد ملائک مرگ را به چهره هاي ديگر مي بينند، در واقع در ظرف ادراک آنها يک نوع زشتي است که در اين ظرف آن ملک را زشت مي بينند. مانند اينکه شما در يک ظرفي که آلودگي دارد آب زلال بريزيد. بنابراين خود او زشت نيست و بسيار هم زيبا است اما براي برخي از افراد اين ملائکه زشت هستند. چون زشتي باطني خود آن فرد را نشان مي دهند و مانند آينه عمل مي کنند. در روايت داريم که حضرت ابراهيم (ع) به حضرت عزرائيل (ع) گفت اگر مي شود آن طور که افراد فاجر را قبض روح مي کني خود را نشان بده. گفت طاقت نداري ببيني، حضرت ابراهيم گفت چرا. گفت روي خود
ص: 1609
را برگردان و بعد نگاه کن. حضرت ابراهيم (ع) روي خود را برگرداند و بعد نگاه کرد خود او توصيف مي کند که چهره اي بسيار زشت و متعفن بود که از دماغ و دهان او دود و آتش بيرون مي آمد حضرت بيهوش شد. بعد که بهوش آمد گفت يا ملک الموت اگر آن فرد فاسق و فاجر هيچ عذابي نداشته باشد بجز ديدن تو، در لحظه ي آخر براي او بس است. اگر حضرت عزرائيل (ع) با اين چهره مي تواند براي فجار نشان داده شود براي مومن به حدي زيبا نشان داده مي شود که ديدن او با آن نورانيت و عطر عجيبي که دارد باعث مي شود که روح از بدن پر بکشد. شما در قرآن ببينيد وقتي حضرت يوسف را زنان مصر ديدند دست هاي خود را بريدند. يعني جمال يوسف باعث شد که از حالت عادي بيرون بروند. وقتي جمال ملکوتي حضرت عزرائيل مي آيد چنان شخص از ديدن اين بزرگوار متحير خواهد بود که پر مي کشد. بنابراين ما بايد ديد خود را از حضرت عزرائيل عوض کنيم و با احترام از او ياد کنيم به تعبير بعضي از اهل معرفت با او دوست شويم. برخي گفته اندکه بايد با او بيشتر دوست شد چون واسطه ي انتقال ما به عالم ربوبي است.
سوال – چطور در يک لحظه حضرت عزرائيل مي تواند جان هزاران نفر را بگيرد؟
پاسخ – حضرت عزرائيل (ع) تنها نيست و هزاران ملک به او کمک مي کنند. لذا الزامي ندارد که خود او بر بالين هر کسي باشد. شأن ملک مقرب بالا
ص: 1610
تر از اين است که بالاي سر همه بيايد. براي برخي افراد ضعيف تر، ملائک پايين تر را مي فرستد و براي برخي افراد قوي تر درحد اولياء الهي خود او حاضر ميشود. حتي اگر ملائک مرگ متعدد نبود و خود حضرت عزرائيل تنها هم بود باز هم مشکلي نبود. به اين خاطر که حضرت عزرائيل مادي نيست که بخواهد از جايي به جاي ديگر برود. ما که در عالم ماده هستيم زماني که در يک مکان هستيم ديگر نمي توانيم درجاي ديگر حضور داشته باشيم. ولي او که مجرد است احاطه به تمام عالم دارد لذا امام صادق (ع) از قول حضرت عزرائيل (ع) نقل کرده که کل عالم در دست من مانند سکه اي است در دست شما.
97-04-28- احتضار
از باغ مي برند چراغانيت کنند تا کاج جشن هاي زمستانيت کنند، پوشانده اند صبح تو را ابرهاي تار تنها به اين بهانه که باراني ات کنند، اي گل گمان نکن به شب جشن مي روي شايد به خاک مرده اي ارزانيت کنند، يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند اين بار مي برند که زنداني ات کنند، يک نقطه بيش بين فرق رحيم و رجيم نيست از نقطه اي بترس که شيطاني ات کنند، آب طلب نکرده هميشه مراد نيست گاهي بهانه اي است که قرباني ات کنند
سوال – گفتيد که بر بالين فرد محتضر دعاي عديله خوانده شود. دعاي عديله حاوي چه مضاميني است؟
پاسخ – اين دعا توصيه شده که وقتي فرد در صحت و سلامتي است خوانده بشود و فرد يک دوره با خلوص اعتقاداتش را مرور بکند
ص: 1611
و اين دعا را بعنوان امانت به خدا بسپارد که در هنگام سختي پروردگار آنرا به او برگرداند. همچنين خواند اين دعا را بر بالين محتضر سفارش شده است که بخوانيد بخصوص اگر شخص محتضر هم بتواند آنرا بخواند و دنبال بکند. اين دعا در مفاتيح قبل از دعاي جوشن کبير است. کلمه ي عديله به معني عدول از حق به باطل است. براي اينکه چنين اتفاقي رخ ندهد اين دعا خوانده مي شود. يعني اين دعا مانع ازعدول به سمت باطل بشود. اين دعا با شهادت به وحدانيت خدا آغاز مي شود. خود خدا به وحدانيت خودش شهادت مي دهد و خدا شهادت مي دهد که معبودي جز خودش نيست و صاحبان خرد و علم و کساني که با معرفت هستند. دين مقبول نزد خدا اسلام است. اقرار مي کنيم به اينکه خدايا من بنده اي هستم که در مقابل الطاف بيکران تو مقصر هستم و کوتاهي کرده ام. من هم به وحدانيت خدا شهادت مي دهم همانطور که ملائکه شهادت دادند. خدايي که داراي کرم واحسان است. صفات خدا را مي شماريم تا آخر. خدايي که رحمتش بر غضبش پيشي گرفته است. مگر ما کاري بکنيم که غضب خدا را به دنبال داشته باشيم. خدا در ابتدا با غضب شروع نمي کند. صفت اصلي خدا رحمت است و غضب خدا به تبع اعمال صورت مي گيرد که آن هم براي تاديب است نه براي انتقامجويي. هرکسي که طالب خدا باشد او را از دست نمي دهد و اين طور نيست که نتواند به آن برسد. خدايي که موانع تکليف را برطرف کرد و
ص: 1612
راه را براي همه مساوي قرار داد و راه را آسان کرد تا همه تکاليف الهي را انجام بدهند و راه ترک حرام را آسان کرد و گمان نکنيم که اين راه سخت است و نمي شود. تکليفي که خدا خواسته حتما شدني است. تکليفي را خدا نفرستاد مگر اينکه قبلا طاقت و توانش را در انسان ايجاد کرده است. چيزي که انسان طاقت و توانش را ندارد خدا از او نمي خواهد. بعد در اين دعا به بعثت انبياء اشاره مي کند. انبياء و اولياءالهي را فرستاد تا عدل الهي را محقق بکنند و نعمت هاي خدا را براي بندگان اظهار بکنند. ما را از امت پيامبر قرار داد از بهترين امت و جانشينان پيامبر. ايمان به پيامبر اکرم و قرآن داريم که بر او نازل شده است. ايمان به وصي او که در روز غدير پيامبر او را نصب کرد داريم. پيامبر اشاره کرد که اين علي وصي و جانشين من است. بعد يکي يکي ائمه را اسم مي برد تا امام زمان که ما انتظارش را مي کشيم. با بودن او دنيا برقرار است به برکت او هست که آسمان و زمين روزي مي خورند.بواسطه ي او هست که زمين را پر از عدل و داد خواهد کرد پس از اينکه زمين از طلم و جور پر شده باشد. کلام شان بر من حجت است و تبعيت از آنها بر من واجب است. دوست آنها لازم و حتمي است. پيروي از آنها نجات بخش است و مخالفت با آنها هلاک کننده است. سوال قبر حق است برانگيخته شدن از قبور حق است.
ص: 1613
بعد يک دوره اعتقادات مرور مي شود. مردم توجه کنند که همه ي دعاها و از جمله اين دعا را با توجه بخوانند. ما نبايد فقط اين دعا را قرائت بکنيم بلکه بايد به مضامين آن توجه بکنيم. من اين اعتقاداتم را به وديعه گذاشته ام و تو بهترين امانتدار هستي. خودت به ما امر کردي که امانت را برگردانيم. در هنگام مرگ اين اعتقادات را به من برگردان. مرحوم حائري مي گفتند که در کنار آيت الله حجت که از مراجع تقليد در زمان آيت الله بروجردي بودند دوبار دعاي عديله را خوانديم. ايشانبا اينکه به بالشتي تکيه داده بود با خلوص نيتي اين کلمات را مي گفت و وقتي به کلمه ي علي مي رسيديم، اين اعتقاداتش را مرور مي کرد. بعد که اين دعا تمام شد و آنرا به خدا وديعه سپرد، چون ايشان بيمار بود مقداري آب با تربت خوردند و گفت که آخرين توشه ي من تربت اباعبدالله است.
سوال – در مورد قبر و وحشت آن توضيحاتي بدهيد.
پاسخ – مسئله ي قبر و ورود به قبر براي هر کسي ترسناک است. بعد از قبض روح و توفي شخص که شخص ميت شد، اولين عالم آخرتي قبر است. پيامبر فرمود: اگر کسي از اين منزل بتواند خلاص بشود و نجات پيدا کند مراحل بعدي راحتتر است. اما اگر نتوانست از اين منزل خلاص بشود معلوم نيست که مراحل بعدي راحتتر باشد. اگر در دنيا پرونده اش به نوعي بوده که آمادگي هايي کسب کرده و در اين منزل او راحت است و مشکلي برايش پيش نيامده دليلي ندارد که
ص: 1614
در مراحل بعدي مشکل خاصي برايش پيش بيايد. در عالم قبر اين منزل به منرل بايد طي بشود و زمانش در مورد افراد مختلف فرق مي کند. بعضي ها هستند که در دنيا بقدري براي خودشان آمادگي کسب کرده اند و بقدري تعلقات شان را رها کرده اند که اين افراد منازل را به سرعت طي مي کنند. به تعبيري اين منازل را در دنيا طي کرده اند. پيامبر فرمودند: قبل از اينکه شما را ببرند خودتان برويد. ائمه و اولياء الهي که در مراحلي را از کمال روح طي کرده اند ( عالم قبر طي کمالات روح است ) بعد از مرگ در کلاسي هستند که تا آنجا رفته بودند. اين افراد کلاس هاي ابتدايي را گذرانده اند. پس گذراندن راهها متفاوت است. يکي اينها را در دنيا رد کرده است يا يک کسي ديرتر اينها را رد مي کند.
اين منزل که اولين منزل آخرت است مرحله ي سختي است. در تشييه جنازه اي امام کاظم (ع) حضور داشتند. وقتي شخص را در قبر گذاشتند امام درکنار قبر نشست و فرمود: دنيايي که آخرش با يک کفن ساده، يک قبر کوچک و دست خالي ختم مي شود شايسته است که انسان از اول به آن دل نبندد. آخرتي که اولش از اينجا شروع مي شود را بايد جدي گرفت. امام سجاد (ع) در دعاي ابوحمزه اشک مي ريزد و مي گويد که من گريه براي مرگ خودم، براي تاريکي قبر و تنگي قبر گريه مي کنم. ترسي که اين اولياء الهي با آن پاکي وصفا داشتند يک ترس مقدسي بود که همه
ص: 1615
بايد آن ترس را داشته باشند. اين ترس از روي معرفت و ايمان است. از روي اين است که آنها متوجه هستند که دارند کجا مي روند. با اينکه اينها تمام اعمال شان کار صالح و خير بود اما تکيه به اعمال نداشتند و تکيه شان به خداوند بود. آنها خجل بودند از اينکه اعمالشان را اسم ببرند. چگونه سر زخجالت برآورم بر دوست که خدمتي بسزا بر نيامد ازدستم. بعضي مواقع ما با دو تا عمل کوچک از خدا طلبکار مي شويم و گله مي کنيم و چرا هاي زيادي داريم. در حاليکه بيشتر مشکل آنها هم تقصير خودمان است. گاهي آنها مشکل اجتماعي است ولي ما آنرا به خدا نسبت مي دهيم. مرحوم مجلسي در جلد شش بحار اين روايت را آورده است. حضرت علي (ع) با گريه بر پيامبر وارد شدند و فرمود که مادرم از دنيا رفت. پيامبر گفت که او مثل مادر من بود و گاهي اگر بچه هايش گرسنه مي ماندند من را سير مي کرد. پيامبر گاهي او را مادر صدا مي زد. پيامبر به او لباسي دارد که آنرا کفن بکنند و در تشييع پيامبر پاي برهنه و آهسته آهسته تشييع مي کردند. پيامبر نماز اين بانو را خواند و هفتاد مرتبه تکبير گفت. وقتي مي خواستند او را در قبر بگذارند پيامبر ابتدا خودش در قبر خوابيد و بعد او را در قبر گذاشتند و پيامبر تلقين را فرمودند. وقتي مردم داشتند پراکنده مي شدند پيامبر فرمود: اَبنُک اَبنُک نه جعفر و نه عقيل، علي بن ابيطالب. علت اين کارها را از پيامبر پرسيدند. پيامبر فرمودند
ص: 1616
که يک روزي من از احوال آخرت مي گفتم و از قيامت مي گفتم که همه عريان محشور مي شوند. يک دفعه فاطمه لرزيد و گفت: واي از خجلت آن روز. من لباس خودم را تن او کردم تا روز قيامت پوشيده محشور بشود. اينکه من آهسته آهسته تشييع مي کردم بخاطر ازدحام فرشته ها بود که آهسته آهسته تشييع مي کردند و اينکه هفتادمرتبه در نماز تکبير گفتم بخاطر اين بود که هفتاد صف از ملائکه بسته شده بود. اينکه در قبر خوابيدم بخاطر اين بود که روزي براي او از عالم قبر مي گفتم، ديدم فاطمه ترسيد و گفت: واي از ضعيفي من اين فشار را چطوري تحمل بکنم ؟ گفتم: مادرم من در قبر تو مي خوابم و از خدا مي خواهم که اين قبر بر تو فشاري نياورد و اينکه آن فرياد را زدم به اين جهت بود که دو تا ملک براي سوال پيش او آمدند. روايت داريم که به محض ورود به عالم قبر دو ملک مي آيند. بعد از اينکه انسان مُرد روح جدا مي شود و روح به بدن برزخي تعلق مي گيرد. در لحظات اول و بخصوص در شب اول قبر هنوز خودش را نيافته و با عالم برزخ اُنس نگرفته و هنوز درست متوجه اين نظام نشده است. سالها در اين بدن و در اين دنيا بوده است و در تحير است. بخاطر همين مي گويند که سه تا تلقين به مرده بکنيد زيرا متحير است. و خودش را هنوز بدني مي بيند که در قبر خاکي مي برند. فشار قبر و سوال قبر براي
ص: 1617
اين قبر دو متر در يک متر نيست. عالم قبر اسم ديگر برزخ است منتها شخص در اوايل هنوز متحير است. پيامبر فرمود وقتي دو ملک از او سوال کردند که پروردگار و پيامبرت کيست ؟ گفت: خدا و محمد. وقتي سوال کردند که ولي و امام تو کيست ؟ اين خانم خجالت کشيد که بگويد: فرزندم. دسته گلي مثل علي در اين دامن پرورانده شده است ولي خجالت مي کشد که بگويد من کاري کرده ام. من به او گفتم که بگو: فرزندم علي بن ابيطالب نه جعفر نه عقيل. وقتي او اين را گفت، خدا براي او رحمتي فرستاد که او با چشم روشني در آن عالم زندگي مي کند. اولياء همه مي ترسيدند. حضرت زهرا در وصيتش به اميرالمومنين مي فرمود: بعد از اينکه من را در قبر گذاشتي نرو، بنشين و قرآن بخوان. ميت احتياج به خواند قرآن دارد. در آداب دفن داريم که وقتي شخص متوفا را دفن کردند و مردم داشتند پراکنده مي شدند چند نفر از نزديکان متوفا در آنجا بمانند. اين توصيه ي اکيد است. مدتي بمانند و تلقين بخوانند. امام صادق (ع) فرمود: يکي از نزديکان ميت دستش را روي خاک بگذارد و با صداي بلند تلقين بخوانند. وقتي اين تلقين را گفتند، آن دو ملک به همديگر مي گويند که برويم حجت را به او تلقين کردند. آمده که بعد از دفن بر سر قبر بنشينند و قرآن بخصوص سوره ي ياسين، ملک، حمد و يازده مرتبه قل هوالله، حمد و هفت مرتبه انا انزلنا را بخوانند، دعا بکنند و براي ميت طلب رحمت بکنند.
ص: 1618
در روايت داريم که اگر چهل نفر کنار قبر و جنازه بيايند و طلب مغفرت براي ميت بکنند خداوند مي گويد که من شهادت شما را پذيرفتم و او را مي بخشم.
سوال – سوره اسرا آيات 50 تا 58 را توضيح بدهيد.
پاسخ – آيه پنجاه و سه مي گويد که يکي از ترفندهايي که شيطان براي فريب انسان دارد تفرقه و فتنه انگيزي است. بيشتر فتنه گري ها با يکسري حرف هاي جزئي شروع مي شود. بين زن و شوهر، برادر و خواهر، دو تا دوست با يک طعنه و نيش اختلافي پيش مي آيد و شايد منظوري هم نداشته است. قرآن به ما درس مي دهد که اين حربه را از دست شيطان بگيريد. مي فرمايد: اي پيامبر به بندگان من بگو بهترين نوع حرف زدن را با هم داشته باشند هم محتوا و هم شکل حرف زدن خوب باشد. زيرا شيطان در کمين است که تفرقه بيندازد. او دشمن آشکار شما است. مواظب باشيد که حربه به دست او ندهيد.
سوال – چکار مي شود کرد که از اين وحشت قبر کاسته بشود؟
پاسخ – کساني که مومن هستند و مي دانند فردي مثل فاطمه زهرا (س) و امام سجاد (ع) از اين مسئله اشک و ترس داشتند، ما هم بايد از آنها ياد بگيريم، ما که پاک تر از آنها نيستيم. اين يکي از فريب هاي شيطان است که مي گوييم خدا مهربانتر از آن است که ما را عذاب بکند و باعث وحشت ما بشود. آنها با اينکه رحمت خدا را مي ديدند از مرگ هم خوف هم داشتند.
ص: 1619
ما نبايد اين را مفري براي خودمان قرار بدهيم که هرکاري دلمان خواست بکنيم. خدا بي ديني و لاابالي گري را نمي بخشد. ما نمي توانيم کلاه شرعي سرخودمان بگذاريم. خدا فردي را مي بخشد که تمام سعي و تلاش خودش را دارد مي کند و يک جا کم آورده است. اما کسي که سعي نمي کند و دستورات الهي را انجام نمي دهد خيلي جذب رحمت الهي نمي کند. مواظب باشيم که گرفتار اين ترفند شيطان نشويم. عمده وحشت عالم قبر بخاطر اين است که ما با عالم غيب نامانوس هستيم. ما با عالم آخرت و برزخ و ملائکه خيلي انس نداريم آنها براي ما نامانوس و وحشتناک هستند. از طرف ديگر تعلق زياد ما به اين دنيا باعث وحشت ما مي شود. اولين کاري که بايد بکنيم اين است که انس خودمان را با خدا زياد بکنيم. وقتي انس با خدا که معدن همه ي رحمتهاست و همه چيز در دست اوست، ديگر در هيچ جا وحشتي به شما دست نمي دهد و شما ديگر تنهايي نداري. ديگر از تنهايي و غربت نمي ترسي زيرا هيچ جا تنها نيستي. بزرگي تنهايي نشسته بود و با خدا صحبت مي کرد فردي وارد شد وگفت که ديدم شما تنها هستي و پيش شما بنشينم. بزرگ گفت که من تنها نيستم. من الان با خدا مشغول بودم و شما بزم ما را بهم زدي. کسي که با خدا مانوس است وقتي در تنهايي قرار مي گيريد لذت مي برد. امام کاظم (ع) وقتي در سخت ترين سياه چال ها زندانها قرار مي گرفت مي گفت: خدايا
ص: 1620
شکرت، دنبال جاي خلوتي مي گشتم که با تو انس بگيرم. پس انس خودمان را با خدا زياد کنيم. وقتي انس با خدا زياد بشود در امور خدايي هم با ملائک مانوس مي شويم. دومين مطلب که در روايت به آن تکيه شده است صدقه و نماز وحشت يا ليلة الدفن است. شب اول قبر يعني ورودي ميت به عالم برزخ است که هنوز وحشت بر او هست و مدتي که بگذرد کار سبک تر مي شود. شب اول خيلي سخت است. پيامبر فرمود: سخت ترين ساعات بر اولاد آدم شب اول قبر است. با صدقه دادن به اموات تان رحم کنيد و اگر نتوانستيد دو رکعت نماز بخوانيد که همان نماز ليلة الدفن است. پس اگر مومني از دنيا رفت اولين کار براي او صدقه است. اين از نماز مهمتر است. به نيت ميت صدقه به فقير داده بشود تا خدا رحمتش را بر او نازل بکند. اين نماز بدين صورت است که در رکعت اول بعد از حمد آيت الکرسي و در رکعت دوم بعد از حمد يازده ده مرتبه اناانزلنا دارد که وقتي نماز تمام شد صلوات مي فرستيم و مي گوييم که ثواب اين نماز را به فلاني بفرست. پيامبر فرمود که اگر اين نماز را بخوانيد قبر او تا قيامت وسعت پيدا مي کند. منظور عالم برزخ است. خود شخصي که نماز را خوانده به تعداد مخلوقات عالم ثواب مي برد زيرا بزرگترين خدمت را کرده است. استاد محدث نوري در کتاب دارالسلام از قول استادش ملا فتح علي سلطان آبادي که از عرفا در نجف بود نقل مي کرد
ص: 1621
که من عادتي داشتم که وقتي مسلماني از دنيا مي رفت بعداز نماز عشا دو رکعت نماز ليلة الدفن براي او مي خواندم. يک کسي به من گفت که من يک از اقوامي که از دنيا رفت بود را در خواب ديدم. او به من گفت که خدا رحمت کند پدر اين عالم بزرگوار را زيرا با دو رکعت نماز من آزاد شدم. سومين چيزي که براي رفع وحشت موثر است خواندن قرآن است. خواندن سوره ي ياسين قبل از خواب موثر است. خواند سوره ياسين بر سر قبر کسي که از دنيا رفته است بسيار موثر است. چهارمين چيز صلوات فرستادن است. گاهي فرستادن يک صلوات قبرستاني را نوراني مي کند. ما نمي دانيم که يک صلوات چيست. با يک صلوات ميت از سختي رهايي پيدا مي کند. کار ديگري که در روايات تاکيد شده رکوع را کامل انجام دادن است. ما نمي دانيم چه ارتباطي بين دفع وحشت و انجام دادن کامل رکوع است. بعضي ها رکوع را مثل نوک زدن انجام مي دهد اين رکوع ناتمام است. يکي ديگر از تفضلات الهي اين است که اگر کسي از ظهر پنجشنبه تا جمعه از دنيا برود عذاب قبر از او برداشته مي شود. ديگري محبت اهل بيت است. پيامبر فرمود: محبت من و اهل بيت درهفت جاي وحشتناک که اولين آن مرگ قبر و... است نجات بخش است.
سوال – بعضي ها وقتي فوت مي کنند در قبر قرار نمي گيرند مثلا در دريا غرق مي شوند يا دفن نمي شوند. آيا اينها هم شب اول قبر دارند ؟
پاسخ – بله. امام
ص: 1622
صادق (ع) فرمود که اسم ديگر برزخ قبر است. قبر دو تا معنا دارد. يکي همين گودالي است که در قبرستان است و جايگاه بدن گوشتي ما است. بعد از مرگ تا قيامت ديگر با اين بدن کاري نيست. يک بدن ديگري به ما داده مي شود که روح به آن بدن تعلق مي گيرد بنام بدن برزخي که مثل اين بدن است ولي سنگيني ندارد شبيه بدني است که ما در خواب مي بينيم. البته هزاران بار کامل تر از اين بدن ما است. عالم برزخ روح با بدن مثالي استک ه مثل اين بدن است. اگر کسي در دريا دنيا رفته است يا مثل هنديها که مرده را مي سوزانند و بر باد مي دهند، قبر خاکي ندارد. ما به اين قبر کاري نداريم. سوال و فشار قبر براي برزخ است. در عالم برزخ اين اتفاقات رخ مي دهد. قرآن در مورد قوم نوح مي فرمايد: بخاطر گناهانشان در دريا غرق شدند و وارد آتش شدند.
97-05-04- شب اول قبر
سوال- چکار کنيم که در روز قيامت برهنه محشور نشويم؟
پاسخ – مسئله ي عريان بودن در قيامت و نه در برزخ در روايات بسيار زيادي مطرح شده است. در روايتي داريم که يکي از همسران پيامبر همين سوال را از پيامبر اکرم (ص) پرسيد. پيغمبر (ص) فرمود: آنجا هر کسي به فکر خود است و وحشت بسياري وجود دارد. اين مسئله آنقدر افراد را از يکديگر باز مي دارد که مانند نظام دنيا چشم چراني و نگاه وجود ندارد. اما نکته ي مهمتر اين است که در روايات داريم که شيعيان و مومنين خالص که ولايت
ص: 1623
اهل بيت (ع) را دارند مستور هستند. در روايتي از پيامبر اکرم (ص) است که فرمود: شيعيان علي (ع) کساني هستند که با لباس هاي سفيد در قيامت از قبر ها برانگيخته مي شوند. اين لباس هاي سفيد يا همان کفن ها است ويا اينکه به قدري نور آنها را فرا گرفته که بدن آنها قابل ديدن نيست. درروايت ديگري از امام صادق (ع) داريم که شيعيان ما از قبور برانگيخته مي شوند در حالي که بدن آنها مستور و پوشيده هستند. بنابراين بايد ولايت خود نسبت به اهل بيت (ع) را تقويت کنيم و جزو همين شيعياني باشيم که مستور هستند.
سوال – شب اول قبر چيست؟ در شب اول قبر چه اتفاقي مي افتد که همه ازآن وحشت دارند؟ آيا اصولاً در آن زمان شب و روز مفهومي دارد يا خير؟
پاسخ – هر مسلمان معتقدي مي داند که در آينده ي دور يا نزديک با چنين شبي روبرو خواهد بود. ما در روايات داريم که کلمه ي قبر همان عالم برزخ است. اين قبري که حفره اي است در قبرستان و بدن مادي را در داخل آن قرار مي دهند. ديگر با اين بدن دنيايي کاري ندارند و نظام دنيا برچيده مي شود. يک نظام کامل تري بعنوان عالم برزخ افتتاح مي شود. و با اين بدن تا قيامت کاري نيست. بنابراين اگر گفته مي شود فشار قبر، سوال اول قبر، وحشت قبر و تعبيراتي از اين قبيل، مراد برزخ است. از همان زمان مرگ که فرد از عالم دنيا مفارقت مي کند و روح از بدن جدا مي شود شخص وارد
ص: 1624
برزخ مي شود. از امام صادق (ع) سوال کردند که برزخ چيست فرمود: برزخ همان قبر است، از هنگام مرگ تا قيامت. اين فاصله ي زماني از زمان مرگ تا قيامت، زندگي برزخي است. آن ساعات اوليه اي که روح از بدن مفارقت کرده و جدا مي شود، ساعات عجيبي است و حتي روزهاي اوليه که روح انسان از بدن جدا شده و فرد مي ميرد روزهاي عجيبي است. از اين جهت که در عين حالي که شخص از دنيا رفته هنوز به اين خاطر که انس با آن عالم و موجودات برزخي نگرفته و سالها با اين بدن و نظام دنيوي انس گرفته، آنچنان تحير و سردرگمي و ابهامي دارد که درست نمي تواند دريابد که کيست. يعني هنوز فکر مي کند همان بدن خاکي است که در داخل حفره مي گذارند. با اينکه از آن بدن جدا شده اما به اين خاطر که درست خود را نيافته گمان مي کند که همان بدن است. بايد زمان بگذرد تا کم کم با عالم برزخ انس پيدا کرده و از اين عالم دنيا دور شده و بداند که ديگر جدا شده است. در دين و توصيه هاي ديني ما اکيداً گفته شده که مراعات حالات اوليه ي ميت را بکنيد. که او خود را بيابد و در درک آن حالات و رفع سردرگمي و گيجي او را کمک بدهيد. توصيه هاي ديني چقدر زيبا شما را پيش برده تا آن ميت بتواند خود را بيابد و درک کند که کجا است. در قدم اول گفته شده که هنگام غسل آب داغ بر روي فرد نريخته
ص: 1625
و ادب بدن را حفظ کنيد. در روايت داريم که با او مدارا کرده و مهربان باشيد. چون شخص ميت در آن جا حضور داشته و گمان مي کند که همان بدن است. چه بسا زماني که مي خواهند او را چپ و راست کنند اذيت مي شود. او مانند تنه ي درخت نيست که هرکاري خواستند بکنند و آب داغ بر روي او بريزند. در روايتي از پيامبر اکرم (ص) است که خدا غضب مي کند بر کسي که با مومن ضعيفي مدارا نمي کند. اين ميت الان مومن ضعيف است و دست او از همه جا کوتاه بوده و کاري از او بر نمي آيد بنابراين بايد مراعات او را کرد. درقدم بعدي گفته شده وقتي او را تشييع مي کنيد و به سمت قبر مي بريد، آهسته آهسته ببريد. با شتاب نبرده و ناگهان او را وارد قبر نکنيد. چون او هنوز خود را نيافته و خيلي سخت است که بدن او وارد حفره شود. امام صادق(ع) در روايتي فرمود که ميت را در چند قدمي قبر بر روي زمين بگذاريد، چند لحظه صبر کنيد. بعد بلند کنيد و يک مقدار جلوتر ببريد، براي بار دوم بر روي زمين بگذاريد. باز يک مقدار جلوتر ببريد و براي بار سوم همين کاررا تکرار کنيد. در آخر در کنار قبر بر روي زمين بگذاريد، چون قبر وحشت هاي زيادي دارد. بگذاريد آمادگي پيدا کند. براي بار چهارم او را بلند کنيد و بدن را وارد قبر کنيد. چقدر خوب است افرادي که اين آداب را مي دانند و مي خواهند اين کارها را بکنند
ص: 1626
در موقع دفن زيارت عاشورا بخوانند. يا صداي قرآن و ذکر و صلوات بلند شود. ما نمي دانيم ارتباط آن چيست ولي فقط مي دانيم که ذکر به ميت کمک مي کند که زودتر خود را بيابد. در قدم سوم گفته شده که وقتي او را داخل قبر مي گذاريد تلقين همراه با تکان دادن بکنيد. يعني شخصي که وارد قبر مي شود ميت را تکان داده و به او تفهيم کند که کجا است. به او بگويد توجه داشته باش، حواس خود را جمع کن و نترس. وقتي که دو ملک مي آيند و از تو سوال مي کنند به آنها اين جواب ها را بده. چون ميت گيج است فوق العاده اين مسائل به درد او مي خورد. در قدم چهارم گفته شده که وقتي روي قبر را پوشاندند، نزديکان ميت که او در زمان حيات با آنها انس داشته و صداي آنها براي او آشنا است در کنار او بمانند. يک بار ديگر از روي قبر و در قسمت بالاي سر او را تلقين کنند. حضرت زهرا(س) در وصيت خود به اميرالمومنين (ع) فرمودند که بعد از مرگ من بالاي سر من بنشين. بدرستي که اين ساعتي است که ميت نياز دارد که افراد زنده يک انسي با او داشته باشند. يک دفعه نرفته و او را تنها نگذارند. متأسفانه گاهي اوقات در اين زمان برخي از افراد به زور بستگان ميت را از سر قبر دور مي کنند. درست است که امکان دارد برخي از بستگان خيلي بي تابي کنند ولي اين بي تابي کردن ها در آن زمان بايد به
ص: 1627
گونه اي باشد که بيشتر به درد فرد متوفي بخورد. يعني انسان فقط نخواهد که غم خود را تخليه کند. چند نفر از آشنايان او بمانند و اين تلقينات را انجام دهند. اين کارها قدم به قدم باعث مي شود که فرد متوفي انس بگيرد. او فريادهايي دارد که ما نمي شنويم. مرحوم آيت الله انصاري همداني رضوان اله که استاد شهيد دستغيب بودند مي گفتند يک بار در همدان در حال تشييع شخصي بودند که من او را با بدن برزخي بالاي جنازه ديدم. البته کسي او را نمي ديد. مي ديدم که او را به سمت تاريکي عميق و مبهمي مي برند. مي خواست فرياد بزند که خدايا من را نجات بده اما زبان او به سمت کلمه ي خدا نمي چرخيد. من او را مي شناختم که فرد بسيار ستمگر و از حکام آن زمان بود. زبان او به خدا و کمک از خدا خواستن نمي چرخيد. او به مردم التماس مي کرد که من را نبريد. واقعاً يک حالاتي است که ما نمي شنويم. بنابراين حالات اوليه، حالات تحير و ترس است. شب اول قبر همان شبي است که فرد را دفن کرده اند. عالم برزخ بر خلاف قيامت شب و روز دارد. در قيامت خورشيد و ماه و شب و روز برچيده مي شود. اما در برزخ هنوز شب و روز وجود دارد. در قرآن در رابطه با فرعونيان داريم که آنها صبح و شام بر آتش عرضه مي شوند. امام صادق (ع) فرمود: اين آيه مربوط به برزخ است که صبح و شام گفته است، چون قيامت روز و
ص: 1628
شب ندارد. در برزخ چون اولين شبي است که فرد با يک عالم ناشناخته و موجودات ناشناخته برخورد مي کند و شب بودن نيز مزيد بر علت است. آيا کسي مي تواند به سادگي يک شب را در قبرستان بخوابد ؟ معمولاً افراد از اين کار وحشت دارند. حالا اين فرد از يک طرف در عالم نامأنوس و ناشناخته و با ديدن چهره هاي عجيب و غريب از طرف ديگر که برخي از چهره هاي برزخي بسيار وحشتناک هستند وتنهايي و دلتنگي از کساني که با آنها مأنوس بوده از طرف سوم، در يک تحير و ترس و اضطراب شديدي فرو مي رود. لذا پيامبراکرم(ص) فرمود: شديدترين ساعات بر ميت شب اول قبر است. اين همان شب اولي است که او را دفن مي کنند. اما چون تحيري دارد که هنوز خود را نيافته و نمي خواهد در آن قبر زندگي کند ترس دارد. البته تعلق روح به بدن تعلق تدبيري نيست به آن معنا که بدن را مديريت کرده و بتواند حرکت کند. اما انسي که از قبل بوده برقرار است. لذا کساني که به زيارت قبر متوفي مي آيند، ميت متوجه مي شود و با آنها انس دارد.
سوال – چکار مي توان کرد که از اين ترس و وحشت کاسته شود؟
پاسخ – در همين روايتي که پيامبر(ص) فرمود: سخت ترين ساعات شب اول قبر است. فرمود بر اموات خود رحم کنيد اولاً با صدقه دادن در آن هنگام و بعد اگر نتوانستيد دو رکعت نماز هديه کنيد. اين دورکعت نماز به غير از آن دو رکعت نماز ليلة الدفن است. دو
ص: 1629
رکعت نماز به کيفيت نماز صبح است که آن را هديه مي کنيم. پيامبر(ص) در روايتي فرمود: اين دو رکعت نماز که شما کوچک مي شماريد، نمي دانيد براي او چکار مي کند. و البته نماز ليلة الدفن که بايد خوانده شود. و از همه مهمتر در اين دنيا انس با خداوند داشته باشيد. يا انيس من لا انيس له که در تنهايي هاي ما در هميشه ي زندگي و پس از مرگ، خدا است.
سوال – لطفاً درخصوص آيات 62 تا 74 سوره ي کهف توضيح بفرماييد.
پاسخ – در اين صفحه و صفحه ي بعدا داستان حضرت موسي و خضر که يکي از داستان هاي بسيار زيبا و پر رمز و راز قرآني است بيان شده. مرحوم علامه طباطبايي در الميزان فرمودند که سوره ي کهف براي بيان سه داستان آمده است. يکي داستان موسي و خضر، يکي داستان اصحاب کهف و سوم داستان ذوالقرنين است که آنقدر اهميت داشته که يک سوره براي آن آمده است. اين داستان حضرت موسي و خضر يک داستان به هم پيوسته است که اگر قرار باشد کل نکات آن بيان شود بايد کل داستان مطرح شود. در آيه ي شصت و پنج و شصت و شش آداب استادي و شاگردي و آداب تعلم و تعليم بيان شده است. آيه ي شصت و پنج ويژگي هاي استاد را بيان مي کند. اينکه استاد کسي است که بايد عبد باشد. مهمترين خصلت حضرت خضر که موسي را براي شاگردي او فرستادند تا چيزهايي را به موسي بياموزد عبد بودن او بود. به خاطر همين خصلت او است که
ص: 1630
خداوند فرمود: ما رحمت هم به او داده بوديم و علم هم به او داده بوديم. عبوديت درس اصلي است که بايد محور همه ي درس هاي استاد باشد. حضرت موسي وقتي که درخواست کرد اجازه مي دهيد يک مدت من از شما استفاده کنم ؟ تعبير حضرت موسي اين است که اجازه مي دهيد من از علم شما در مسير رشد استفاده کنم ؟ يعني تعلم و يادگيري بايد در مسير رشد باشد. اگر غير از اين باشد تعلم ارزشي ندارد.
کلاً در ارتباط با زندگي برزخي دست ما کوتاه است و تا زماني که ما به آنجا نرويم نمي توانيم آن را درک کنيم. مرحوم حاج آقا بزرگ تهراني نقل مي کنند که استاد ايشان آيت اله سيد احمد کربلايي که از عرفا بود زماني که از دنيا رفت در يک حالتي ايشان را ديد ( ظاهراً در حالت خواب بوده است ) دست ايشان را گرفت و گفت ازآن طرف چه خبر داريد؟ او با يک حالتي دست خود را کشيد و گفت بايد اينجا بيايي تا ببيني چه خبر است. شبيه همين مطلب را نيز مرحوم آيت الله گلپايگاني که از مراجع بزرگ تقليد و همزمان با آيت الله بروجردي بود نقل مي کنند. ايشان مرحوم ميرزاي نائيني را در حالتي ديد و از ايشان پرسيد از عالم برزخ چه خبر؟ مرحوم نائيني فرمودند: يک چيزي مي گوييم، يک چيزي مي شنويد و يک چيزي مي شنويم. بايد آن را ببينيد. اين واقعيت مسئله است. اما آن چيزي که از اهل بيت به ما رسيده و ما به غير از اين
ص: 1631
سند ديگري نداريم اين است که بعد از مرگ زندگي برزخي به اين شکل شروع مي شود که روح که تا به حال با اين بدن سنگين، خاکي و گوشتي و استخواني کار مي کرد، زندگي خود را با يک بدن سبک آغاز مي کند. بدن سبک همان بدن برزخي است که به آن بدن مثالي هم مي گويند. چون شکل و مثل اين بدن است. از امام صادق (ع) پرسيدند که بعد از مرگ چطور زندگي مي کنيم ؟ حضرت در يک روايتي فرمودند: در يک بدن هايي مثل بدن هاي دنيايي. بهترين مثال شبيه همان چيزي است که در خواب مي بينيم. در خواب بدن گوشتي زير لحاف است و هيچ تحرکي ندارد، اما آن بدن را مي بينيم که کاملاً فعال است، حرکت مي کند، مي فهمد، مي خورد، مي آشامد، درد مي کشد و لذت مي برد. البته بدني که با آن در برزخ هستيم اين بدن که ما در خواب مي بينيم نيست. هزاران بار متکامل تر از اين بدن است چون بدن در خواب هنوز متعلق به عالم دنيا است. اما بدن برزخي، ما از عالم دنيا بيرون رفته ايم و به عالم کامل تري رسيده ايم. در روايت ديگري امام صادق(ع) فرمود که وقتي بعد از مرگ ما وارد عالم برخ مي شويم در يک شکل و قالبي مانند همين قالب دنيا هستيم. پس شکل و صورت دارد اما جرم و سنگيني ندارد. بدن برزخي مي خورد، مي آشامد، لذت مي برد و درک و فهم دارد. لذت و عذاب او يا درک و فهم او به مراتب
ص: 1632
قوي تر از درک و فهم و لذت و عذاب هايي است که در عالم دنيا مي برد چون کامل تر بوده و حجاب هايي دنيايي برداشته شده است. شخصي از امام صادق (ع) پرسيد که بعد از مرگ ارواح کجا مي روند ؟ امام صادق (ع) فرمود: ارواح مومنين در يک اتاق هايي مربوط به بهشت برزخي از غذاهاي آنجا مي خورند. از نوشيدني هاي آنجا مي آشامند. البته خوردن و آشاميدن در بهشت مانند دنيا فقط تأمين غريزه نيست، آنجا قرب مي آورد. در اين دنيا بدن ما نياز دارد و يک تأمين غريزه است. حيوانات نيز مي خورند و مي آشامند. اما در آن جا خوردن براي شخص قرب به همراه مي آورد. بعد حضرت فرمودند: مومنين در برزخ يکديگر را مي بينند، مي شناسند و با يکديگر انس داشته و مراوده دارند. شخصي که از دنيا مي رود اگر بهشتي باشد به دور او جمع مي شوند. از او سوال کرده و راجع به فاميل مي پرسند. البته نظام زندگي برزخي اجتماعي نيست و نظام فردي است. زندگي ما در عالم دنيا اجتماعي است. در جامعه همه به يکديگر احتياج داريم. ما به مشاغل مختلف احتياج داريم و به تنهايي نمي توانيم نيازهاي خود را برآورده کنيم. احتياج به نانوا، قصاب، پزشک و.. داريم. اما آنجا ديگر اينگونه نيست. آنجا زندگي هر نفر فردي است. يعني هر کسي در گرو اخلاقيات، عقايد و اعمال خود است. زندگي اجتماعي به اين معنا که به يکديگر وابسته بوده و به هم کمک کنيم وجود ندارد. اما مي تواند به صورت جمعي بوده و
ص: 1633
در کنار هم جمع شويم و يکديگر را ببينيم. يعني خانواده ها مي توانند يکديگر را ببينند. جزو لذت هاي بهشت برزخي اين است که افراد يکديگر را ديده و با هم انس بگيرند. اين يک لذتي است که شامل حال مومن مي شود. از طرف ديگر شخصي که دچار جهنم و عذاب برزخي مي شود هم خوردن و آشاميدن دارد اما اين خوردن و آشاميدن براي او عذاب است. درزندگي برزخي تکامل و رشد وجود دارد. اما تکامل برزخي، تکامل عملي نيست. يعني آنگونه نيست که ما آنجا بتوانيم اعمال انجام دهيم يعني خيرات کرده، نماز بخوانيم و بتوانيم کارهاي خود را جبران کنيم. يعني دار عمل و مزرعه همين دنيا است. اما تکامل معرفتي و علمي است. يعني مرحله به مرحله حجاب ها کنار رفته و اسراري براي فرد کشف مي شود. افرادي که اهل بهشت هستند با ديدن و فهميدن لذت آنها بيشتر مي شود. افرادي که اهل عذاب هستند، حسرت و عذاب آنها بيشتر مي شود. در روايتي از امام موسي ابن جعفر(ع) در جلد دوم اصول کافي است که حضرت به يکي از افرادي که در کنار ايشان نشسته بودند فرمودند که دوست داريد در دنيا عمر شما طولاني شود ؟ آن شخص گفت بله. حضرت فرمود به چه دليل؟ گفت خيلي سوره ي قل هو الله احد را دوست دارم و دوست دارم که اين سوره را زياد بخوانم. امام چند لحظه سکوت کردند و بعد فرمودند: شخصي از مومنين که از دنيا برود اگر دردنيا قرآن را نياموخته باشد (البته به شرطي که براي آموختن کوتاهي نکرده باشد)
ص: 1634
در عالم قبر به او تعليم مي دهند. بنابراين تعليم و رشد علمي درآنجا وجود دارد. بعد حضرت فرمود: به اين خاطر که درجه ي او را بالا ببرند. چون درجات بهشت به اندازه ي آياتي است که خوانده ايد و بر جان شما نشسته است، به شما مي گويند بخوانيد و بالا برويد. لذا در آن دنيا به او تعليم مي دهند. دررواياتي است که بچه ها ي کوچکي که هنوز بالغ نشده و از دنيا مي روند و يا حتي سقط شده و از دنيا رفته اند در يک روايت است که حضرت ابراهيم (ع) آنها را در عالم برزخ تربيت کرده و از جهت معرفتي آنها را رشد مي دهد. پيامبر فرمود: من در معراج ديدم که بچه هاي زيادي به دور او نشسته بودند. در روايت ديگري است که امام صادق (ع) فرمود: اطفال شيعيان ما که از دنيا مي روند حضرت زهرا (س) تربيت مي کند. اينها همه تکامل هاي برزخي است. به همين خاطر است که شما در دعاها صلوات براي اهل بيت فرستاده و ترفيع درجه براي آنها مي خواهيد. در تشهد نماز شما مي گوييد که خدايا درجه ي پيامبر را بالا ببر. دعا براي ترفيع درجه نشان مي دهد که درجات هنوز وجود دارد.
سوال – در بهشت برزخي اين رشد و تکامل مي تواند وجود داشته باشد، آيا در جهنم برزخي نيز ممکن است رشد و تکاملي بوجود بيايد که فرد ديگر بعد از برزخ وارد جهنم نشود؟
پاسخ – کساني که حداقل هاي شرايط ورود به بهشت را دارند يعني اصل ايمان را دارند
ص: 1635
اما در دنيا گناهان زيادي مرتکب شده اند. کساني که اصل ايمان، اعتقاد به پيامبر و ولايت اهل بيت را دارند يعني عقائد را دارند ولي عمل نداشته يا معصيت زياد دارند، بايد در مراحلي پاک شده و کفاره ي اعمال بدي را که انجام داده اند ببينند. اين پاک شدن يا در فشار هنگام مرگ است، يا شب اول قبر است و يا در مراحل برزخ است. لذا درروايتي داريم که عذاب هاي برزخ براي مومنين کفاره ي گناهان است تا پاک شده و به بهشت بروند. اما براي کافران و کساني که اعتقادات نداشته و با حضرت حق عناد دارند. يعني مستضعف فکري نبوده اند که حق به آنها نرسيده، رسيده اما قبول نکرده اند. اين افراد در جهنم برزخي هستند و تکامل آنها به سمت غضب خدا است. يعني مرحله به مرحله درکات آنها بالا رفته و بيشتر به باتلاق فرو مي روند. هرچه قدر حجاب ها بيشتر برداشته شود حسرت و پشيماني آنها بيشتر مي شود. خيلي از افراد مي پرسند برزخ کجا است ؟ فکر مي کنند برزخ در آسمان ها است. يعني يک گمان عوامانه اي در اذهان شکل مي گيرد که گويي برزخ در آسمان ها و کهکشان ها است. به هيچ وجه اينگونه نيست. تمام آسمان ها و کهکشان ها که با ملياردها سال نوري با ما فاصله داشته باشند هنوز در عالم دنيا هستند. فاصله ي عالم برزخ با ما فاصله ي مکاني نيست. فاصله ي زماني هم نيست که چند ميليون سال ديگر به آن برسيم. فاصله ي رتبي است. مثلاً اگر الان يک حيواني
ص: 1636
دريک مکان و يک زمان کنار ما باشد، ما چيزهايي مي فهميم که او نمي فهمد. چون رتبه ي ما متفاوت است. پس الان رتبه ي ما پايين تر از برزخ است که نمي توانيم بشنويم و درک کنيم. همين الان اينجا برزخ است. يعني در باطن اين عالم برزخ وجود دارد اما نبايد به سراغ بعد زماني و مکاني برويم. و اگر بخواهيم باطن را بفهميم اينگونه است که ما موقع خواب ظاهر را از دست داده و به سراغ باطن مي رويم.
97-05-11- برزخ
سوال – سوال هاي قبر چيست و چه زماني آنرا از ما مي پرسند ؟
پاسخ – يکي از مباحثي که مربوط به برزخ و زندگي پس از مرگ است بحث سوال قبر است و از مسلمات معارف ديني ما است . در زيارت آل ياسين که يکي از زيارت هاي مربوط به حضرت ولي عصر است و روي خواندن آن هم تاکيد شده داريم که اين سوال نکير و منکر سوال حقي است و واقعيت دارد . در روايتي از امام صادق (ع ) داريم که اگر کسي اين سه چيز را انکار بکند از ما شيعيان نيست ، يکي معراج پيامبر و يکي سوال قبر و يکي شفاعت اهل بيت . سوال قبر يکي از عقايدشان همه ي شيعيان است . در روايات بسيار زيادي چگونگي سوال قبر موشکافي شده است و بسياري از مباحث در آن مطرح شده است . روايتي از پيامبر است که مي فرمايد : خدا دو تا فرشته دارد که به آنها منکر و نکير مي گويند ، وارد بر ميت مي شوند و
ص: 1637
از او سوال مي کنند . شايد علت اين که به آنها نکر مي گويند اين است که آنها ناشناخته هستند و فرد بواسطه ي آنها چيزي نمي فهمد . در بعضي از روايات داريم که ورود اين دو ملک براي همه به يک شکل نيست . افرادي که اهل معصيت هستند اينها به شکل عبوس بر آنها وارد مي شوند که نکير و منکر هستند . براي مومنين اين دو ملک بنام مبشير و بشير هستند که بشارت مي دهند و برخورد بسيار ملايمي دارند . در جلد سوم کافي داريم که ابو بصير از امام صادق (ع) سوال کرد که اين دو ملک براي مومن و کافر به يک شکل مي آيند ؟ ايشان فرمودند : خير به يک شکل نمي آيند . دردعاي ماه رجب داشتيم که خدايا من را از سوال برزخ نجات بده ، از من نکير و منکر را دور بکن و بشير و مبشر را براي من بفرست که اينها با چهره هاي باز و بشارت دهنده هستند . در مورد زمان سوال قبر در روايات پاسخ داده شده است . در همان ابتداي ورود به عالم برزخ اين دو ملک مي آيند و تعيين تکليف مي کنند . عالم برزخ يعني عالم قبر . بعد از مرگ با بدن دنيايي کاري ندارند . شخص ميت ساعتها و روزهاي اوليه هنوز نمي تواند بين عالم دنيا و عالمي که وارد آن شده است فرق بگذارد . و هنوز نمي فهمد که از اين دنيا بيرون رفته است و گمانش اين است که هنوز در اين دنيا است .
ص: 1638
پيامبر مي فرمايد وقتي شخص را در قبر مي گذارند ، وقتي صداي کفش کساني که دارند مي روند مي شنود ، دو ملک مي آيند ، يعني اين دو ملک اين قدر سريع مي آيند . روايتي در نهج البلاغه است که مي فرمايد : وقتي تشيع کنندگان رفتند و کساني که گريه مي کردند برگشتند ، اين فرد را مي نشانند و از او سوال مي کنند و اين قدر اين سوال ناگهاني است و شخص از دنيا رفته ترس رد شدن از اين امتحان را دارد که سوال را به آرامي جواب مي دهد . روايتي داريم که شخصي که از دنيا رفته را دو تا تلقين بکنيد ، يکي وقتي او را در قبر مي گذارند و يکي هم بعد از دفن که پوشانيده شد تلقين بکنيد و امام صادق (ع) مي فرمايد که وقتي تلقين دوم را مي کنيد نکير و منکر مي گويند که او را تلقين کردند پس برويم . پس همان موقعي که شخص را تلقين مي کنند اين دو فرشته مي آيند . نکير و منکر به يکديگر مي گويند که آن حجتي که بايد همراه اين متوفا باشد به او تلقين شد ، برويم . آقاي حائري يزدي که مرجع تقليد بيست و شش سال پيش بود ، يکي از دوستانشان فوت کرده بودند و ايشان وارد قبر شدند و کمي طول کشيد .از ايشان سوال کردند که چرا اين قدر طول داديد؟ ايشان گفتند که مي خواستم نکيرين که آمدند بشنوم که درست جواب داده است و خيالم راحت بشود . پس زمان سوال
ص: 1639
قبر همان اول ورود به عالم برزخ است . بخاطر همين گفتيم که وقتي همه قبرستان را ترک مي کنند عده اي در کنار قبر بمانند و دعا و تلقين بخوانند که اينها بسيار براي او موثر و مفيد است .
سوال – با توجه به اينکه ما بايد در روز قيامت هم اين سوالها را پاسخ بدهيم ، چه لزومي دارد که در برزخ هم اين سوالات پاسخ بدهيم ؟
پاسخ – ما يک سوال در عالم برزخ داريم و يک سوال هم در عالم قيامت داريم . سوالاتي که در عالم برزخ مي شود يک بازجويي اوليه است که سوال از کليات و اصول عقايد و بعضي از اصول اعمال است ولي در قيامت از ريز و درشت عقايد اخلاقيات سوال مي کنند . مثلا در برزخ از اصل نماز سوال مي کنند که آيا نماز مي خواندي يا خيراما در قيامت مي پرسند که فلان نمازي که خواندي نيت تو چه بود و آيا لباس تو غصبي يود يا خير ؟ قرائت و رکوع و سجود تو درست بوده است يا خير ؟ جز به جز سوال مي کنند . در برزخ کليات عقايد را سوال مي کنند .يعني آن چيزي که محور اصلي تشکيل شخصيت انسان است . اصلي ترين عنصري که شخصيت انسان را و جهت گيري و مسير زندگي دنيايي انسان را تشکيل مي دهد باورها وعقايد او هست که آيا عقايد کلي در زندگي را باور دارد يا ندارد. اين اوليه و مهمترين عنصر تشکيل دهنده ي شخصيت فرد است . درست است که اخلاقيات و رفتارهاي انسان
ص: 1640
هم در شخصيت او اثرگذار است اما مهمترين عنصر تشکيل دهنده ي شخصيت عقايد است و لذا از آنها سوال مي کنند . مي پرسند که معبود تو در اين عالم که بود ؟ دين تو چه بود ؟ پيامبر و امام تو که بود ؟ و از يک تعداد محدود اعمالي که آن اعمال شاهد اعتقادات هستند . مثل نماز، روزه ،خمس ، حج . از انجام اين اعمال سوال مي کنند و ديگر اينکه مي پرسند کسب و درآمد تو از چه راهي بوده است حلال يا حرام ؟جواني و عمر خودت را در چه راهي مصرف کرده اي ؟ حالا چرا از اين اعمال مي پرسند؟ چون اين اعمال اصلي ترين اعمالي است که شاهد بر صدق اعتقادات است . اگر من بگويم که من خدا را قبول دارم و اعتقادات را دارم ، بعد مي گويند نشانه ي تو که نماز است کجاست ؟ تو که مي گويي امام و پيامبر را قبول دارم چرا سهم امام را غصب کردي ؟ خمس ندادي ؟ چرا درآمد خودت را از هر راهي درآوردي ؟ چرا عمرت را به بطالت گذراندي و در راه معصيت خدا گذراندي ؟ پس از جزئيات نمي پرسد. اين سوالات مثل سوالات امتحاني پرسيده نمي شود که وقتي براي آن بگذارند . ملائک خيلي راحت آنها را از فرد در مي آورند . داريم که اگر سوال را سربلند جواب داد نتيجه اش اين مي شود که عالم برزخ گشايش پيدا مي کند و دري از بهشت به او باز مي کنند . يعني از آن باغ ،
ص: 1641
يک باغچه اي به او مي دهند ، يک جلوه اي از بهشت قيامتي به او مي دهند که در اين مدت راحت باشد. اما کسي که از اين سوالات رد شد نتيجه اش اين مي شود که يک دري از جهنم را براي او باز مي کنند . بايد تکليف فرد از همان قدم اول روشن بشود ،پس سوال قبر از همان ابتداي ورو به برزخ است . ما سرگرداني نداريم .
سوال – آيا همه انسانها سوال قبر را دارند ؟
پاسخ – مي گويند که کسي وصيت کرده بود که وقتي من مردم من را با يک کفن کهنه بپوشانيد که وقتي نکير و منکر آمدند گمان کنند که من مرده ي قديمي هستم و قبلا از من سوال کرده اند . سوال قبر را از همه مي پرسند منتها از همه ي کساني که در دنيا يک موضع اعتقادي يا ضد اعتقادي داشته اند . هر کسي که در دنيا آنقدر آگاهي و فهم داشته که براي خودش موضعي انتخاب بکند .حالا يا اين موضع درست ديني و اعتقادي است که ما به آن مومن مي گوييم يا يک موضع ضددين است که ما به آن کافر مي گوييم . از اين دو دسته سوال قبر مي شود . داريم که سوال نمي شود مگر از کساني که در طريق ثبيت دين يا در طريق تثبيت کفر بوده اند . اما دو دسته هستند که سوال قبر ندارد . يک دسته کساني که شان شان بالاتر از اين است که از آنها سوال بپرسند ، مثل انبياء و امامان . بي
ص: 1642
معنا است که از پيامبر بپرسند که پيامبر تو کيست . آنها امتحان شان را در دنيا پس داده اند . پيامبر خودش دين و کتاب را آورده است .همچنين از شهدا هم سوال نمي شود . پيامبر فرمود : شهيد در قبر مورد سوال قرار نمي گيرد . پرسيدند که چرا از مومنين سوال مي کنند ولي از شهدا سوال نمي کنند. پيامبر فرمود: همين که او به زير تيغ شمشير بخاطر خدا رفت ، آن بالاترين امتحان براي شهيد است . عزيزي است که دو چشم و دو دستش را براي خدا داده است. ايشان مي گفتند که من زمان جنگ آرپيچي زن بودم . يکي از دوستان ما که مجروح هم بود نزديک تانگ شد تا موشک بزند ولي موشک به تانک اصابت نکرد . تانک از روي بدن او رد شد و من گوشت هاي بدن او را مي ديدم که به اطراف پرت مي شد. من خودم را به بالين او رساندم . وقتي آخرين نفس هايش را مي کشيد مي گفت که خدايا از من راضي شدي ؟ کسي که اين جوري جانش را داده است و عملا اعتقادش را نشان داده ديگر احتياجي به سوال ندارد . يک دسته ي ديگر شان شان پايين تر از اين است که از آنها سوال بشود . مثلا کساني که درفرهنگ ديني ما مستضعف فرهنگي و فکري شمرده شده اند . يا در دنيا به حد رشد فکر نرسيده اند که ايمان داشته باشند يا نداشته باشند مثل بچه ها يا ديوانگان که تکليفي ندارند . که اينها نه جزو مومن
ص: 1643
و نه جزو کافر به حساب مي آيند . يا کساني که انسانهاي بالغي هستند که حجت بر آنها تمام نشده است . کساني که دين حق به آنها عرضه نشده است چه بسا اگر دين حق به آنها عرضه بشود آنها هيچ انکاري ندارند . اين جور افراد نه مومن هستند نه کافر . فردي که اطلاعات در اختيار او قرار نگرفته است . يک وقت اطلاعات هست و ما بايد تحقيق بکنيم و اگر اين کار رانکنيم ما مقصر هستيم ولي يک موقع اصلا به فرد صدايي نرسيده است و مقصر نيست . ممکن است که پيرو ديني بوده است و احتمال نمي داده که اسلام دين حقي است که برود سوال بکند. اين جور افراد که دست رسي به حق نداشته اند و حجت بر آنها تمام نشده است ، مستضعف نام دارند . رحمت خدا وسيع تر از اين است که کساني که حجت بر آنها تمام نشده عذاب بکند . به تعبير قرآن امر آنها به خداواگذار شده است . و خدا خودش مي داند که با آنها چه رفتاري بکند. چيزي که از آيه بر مي آيد اين است که آنها مورد عفو خدا واقع مي شوند . در آيه ي متسضعفين مي فرمايد که اميد است که عفو خدا شامل حال آنها بشود. پس اين دو دسته سوال قبر ندارند .
سوال – سوره مريم آيات 39 تا 51 را توضيح بدهيد .
پاسخ – در اين آيه ي سي و نه خدا از روز حسرت نام مي برد ، روزي که کار به پايان رسيده است .
ص: 1644
يک عده اي در غفلت هستند و به ايمان نمي رسند . آن روز حسرت بالايي است . يکي از اسامي روز قيامت يوم الحسرة است . پيامبر فرمود : به ازاي هر روز زندگي انسان بيست و چها رتا مخزن براي انسان در روز قيامت باز مي شود . وقتي در يک جعبه را باز مي کنند براي شخص مومن آنچنان نور و سروري و هديه اي است که بقدري خوشحال مي شود که اگر اين سرور و خوشخالي را در اهل جهنم توزيع بکنند مقداري از عذاب شان کاسته مي شود . وقتي يکي از اين خزانه ها را باز مي کنند بقدري وحشت و ظلمت وغم در آن است و آن ساعتي است که در آن معصيت کرده است که شخص دچار عذاب مي شود که اگر اين عذاب و ناراحتي را در بين اهل بهشت توزيع بکنند از خوشحالي آنها کم مي شود. يک خزانه را براي فرد باز مي کنند که خالي است و فرد بقدري حسرت مي خورد که اين حسرت براي فردي قاب درک نيست . اين يعني ساعتي که فرد در دنيا از دست داده و نتوانسته کار مفيدي انجام بدهد . لذا اين ساعتها را غنيمت بشماريد .
سوال – با اينکه ما سوالات روز برزخ را مي دانيم چرا نمي توانيم آنها را پاسخ بدهيم و پاسخ دادن به آنها سخت است ؟
پاسخ – به ظاهر اين سوالات ساده است و پاسخ آن هم ساده است . چون ما اين سوالات را با سوالات دنيايي مقايسه مي کنيم . دردنيا وقتي از ما امتحان
ص: 1645
مي گيرند يا مسابقه اي هست از محفوظات ذهني ما مي پرسند . اگر کسي از قبل مطالبي را حفظ کرده مي تواند اينها را جواب بدهد . ما فکر مي کنيم که سوالاتي که در برزخ مي پرسند مثل سوال دنيايي است که در محفوظات ما هست و جواب آن ساده است . در حاليکه ما نبايد سوال کردن دنيايي را با سوال کردن برزخي مقايسه بکنيم . سوالات برزخي از محفوظات ذهني نيست بلکه از باورهاي قلبي است يعني وقتي ملائکه سوال مي کنند عقايد و باورها را واکاوي مي کنند . بخاطر همين اينجا کار سخت مي شود. در اينجا لازم نيست که ذهن کار بکند قلب بايد باورهايشا را رو بياورد . قلب بايدباورهاي محکمي داشته باشد که وقتي سوال کردند بتواند قلبا اعتقاد خودش را به آنها برساند و آنها مي فهمند که تو به رب اعتقاد داري يا خير . فيض کاشاني مي گويد که افرادي هستند که قرن ها اسم پيامبر را فراموش مي کنند و يادشان نمي آيد . اين نشان مي دهد که عقايد و باور به پيامبر در قلب شان نفوذ نکرده است . سوالات قبر را از بدن ظاهري و گوشتي نمي پرسند . سوالات را از باطن مي پرسند و در باطن دروغ نيست . در اين دنيا مي توان به ظاهر دروغ گفت ولي در برزخ ظاهر کنار رفته و دروغ معنا ندارد . مي پرسند که در دنيا رب تو و معبود تو چه کسي بوده است ؟ کسي که در دنيا معبودش مال و ثروتش بوده است ، مي گويد
ص: 1646
شيطان است . آنها خودشان درمي يابند و احتياج به گفتن نيست . اين عقيده و باطن مخفي نيست و رو است . اما کسي که در دنيا معبود و هدفش خدا بوده است و باورش در دنيا اين بوده است ، وقتي از او مي پرسند امام تو که بود ، چون در دنيا از علي و آل او تبعيت کرده است نام امامش را مي گويد ولي کسي که دردنيا هر کاري خواسته کرده و از امام تبعيت نکرده است ، وقتي از او مي پرسند که امام تو که بوده است مي گويد : نفس من بوده است . چيزي که به درد برزخ مي خورد عقايد و باورهاي قلبي است . قلب بايد خدا را بعنوان معبود باور کرده باشد ، امام را بعنوان يک جلودار قبول کرده باشد . در بعضي از روايات از اين دو فرشته بعنوان کسي که خالص را از ناخالص جدا مي کند نام برده شده است يعني وقتي آنها واکاوي مي کنند قلب خالص از ناخالص را جدا مي کنند. اينها بسته به باورهايي دارد که در دنيا براي خودمان تثبيت کرده ايم و واقعا در قلب مان نفوذ کرده است . کساني که اين اعتقادات در قلب شان نفوذ کرده است و با نماز و روزه اعتقادات را تثبيت کرده اند ، آنها آنجا کاملا جوابگو هستند .
سوال – آيا مي شود کاري کرد که ما پاسخ اين سوالات را براحتي بدهيم ؟
پاسخ – امام سجاد (ع) هر جمعه در مسجد النبي در مدينه موعظه مي کرد . در کتاب بحار جلد
ص: 1647
ششم داريم که مي فرمايد : بعد از اين که از خدا و پيامبر سوال مي کنند ، به هوش باش و به خودت فکر کن ، قبل از اينکه از تو سوال کنند دراين دنيا آماده باش . آمادگي اين امتحان به اين صورت نيست که محفوظات ذهني مان را زياد کنيم يا کتاب بخوانيم که جواب بدهيم بلکه بايد اعتقادات و باورهاي مان را در اين دنيا تقويت کنيم . وقتي بحران هاي زندگي به سراغ من مي آيد بحران هاي مالي ، سياسي ، جنسي و خانوادگي ، دست از اعتقادم برندارم و با کوچکترين مشکل با خدا قهر نکنم و نمازم را ترک نکنم . با بالا و پايين شدن مد دست از حجابم برندارم . با يک تغيير در زندگي تمام عقايدم را دور نريزم . وقتي درا ينجا در باورهايم ثابت قدم هست در آنجا با غرش ملائکه ( در روايت داريم که صداي اين دو ملک مثل غرش رعد است ) شخص نمي ترسد . زيرا در بحران هاي زندگي اعتقادش را نگه داشته است. حالا چطور باورهاي مان را تقويت کنيم که بتوانيم پاسخ سوالات قبر را درست بدهيم . جواب سوالات ما باورهاست . قرآن مي فرمايد : اگر مي خواهي باورهايت قوي بشود بايد طبق باورهايت عمل بکني . من اگر طبق اعتقاداتم عمل بکنم در زندگي کسب و کار و ... اينها باورهاي من را تقويت مي کند. موقع نماز وقتي کارم را رها مي کنم و به سراغ نماز مي آيم ، اين باعث مي شود که اعتقادات من محکم بشود . وقتي
ص: 1648
دلم مي خواهد هر جوري کاسبي بکنم ولي دلم را کنار مي گذارم و آنچيزي را که خدا مي خواهد رفتار مي کنم اين باعث مي شود که اعتقادات من قوي بشود . هر عملي برخلاف اعتقادات مثل موريانه اي است که از درون اعتقادات ما را پوک مي کند . هر معصيت بند ارتباط با خدا را قطع مي کند . پس آن چيزي که اعتقادات را تثبيت مي کند عمل بر طبق بندگي و دستورات الهي است . کسي که در اين دنيا سعي اش را کرده است اگر در آن دنيا کم بياورد ائمه دست او را مي گيرند . روايتي از امام صادق (ع ) داريم که در قبر از پنج چيز مي پرسند : از نماز ، روزه ، حج ، زکات و ولايت . ولايت اهل بيت کناري مي ايستد و مي گويد هر جا شما کم آورديد من آنرا تکميل مي کنم . هر نقصي که بر شما وارد شد من آنرا تمام مي کنم . مرحوم آيت الله حائري عاشق امام رضا (ع) بود . گاهي ايشان براي رفتن به مشهد بليط اتوبوس گيرش نمي آمد و اين پيرمرد روي پيت حلبي مي نشستند و به مشهد مي رفتند . مدتي هم که در مشهد بود در حرم مي ماند . در طول عمرش هفتاد بار به مشهد رفته بود. در آخرين بار که ايشان به مشهد رفته بودند مي گفتند که امام رضا (ع) فرموده که تو ديگر نيا ، نوبت ماست . ايشان مي گفت که من فهميدم که اين آخرين باري است که به
ص: 1649
زيارت مي روم . مرحوم آيت الله مرعشي نجفي با آيت الله حائري با هم قراري گذاشته بودند که هر کدام که از دنيا بروند به يکديگر خبري بدهند . آيتالله حائري زودتر ازدنيا رفتند . آيت الله نجفي در حالتي ايشان را ديد و ايشان گفتند که وقتي من از دنيا رفتم دو ملک براي سوال قبر آمدند که من خيلي ترسيدم که در عمرم اينقدر نترسيده بودم . يک دفعه يک صداي دلنوازي از پشت گفت که نترس . با نزديک ترين شدن اين صدا ، اين دو ملک رفتند . وقتي چهره را ديدم پرسيدم شما چه کسي هستيد ؟ گفت : يک بار از آن هفتاد بار به ملاقات تو آمدم ، شصت و نه بار ديگر به ملاقات تو مي آيم . اين کمکي ها براي کسي است که اعمالي انجام داده و يک جايي کم آورده است .
سوال - يک تحفه اي در طليعه ي ماه مبارک رمضان به ما بدهيد تا قدر لحطات خودمان را بدانيم .
پاسخ – شما اين ماه مبارک رمضان را يک بستر مناسبي براي تقويت باورها قرار بدهيد . يکي از اين چيزهايي که باورها را تقويت مي کند درک سحر است . خدا در سحر گنجي گذاشته است . در قرآن خدا مي فرمايد که کسي نمي داند که در اين سحر من چه چيزي برايشان مخفي کرده ام . امام حسن عسگري (ع) فرمود : راه رسيدن به خدا يک راه بي نهايت است که يک مرکبي مي خواهد که بهترين مرکب شب و سحر است . از شب استفاده
ص: 1650
کنيد . بخاطر همين براي پيامبر درک سحر و شب زنده داري واجب بود . وقتي حضرت علي (ع) مي خواست آخرين اذان صبحش را بگويد به فجر نگاهي کرد که فجر يک شب چشم او را خفته نديده بود و او هميشه بيدار بود . ما مي توانيم سه رکعت نماز شب را در اين سحرهاي ماه رمضان بخوانيم .
97-05-18- فشار قبر
سوال – من يک اقليت مذهبي هستم و برنامه ي شما را خيلي دوست دارم اما هر کارشناسي که راجع به زندگي پس از مرگ و معيار قبولي اعمال صحبت مي کند من دچار اضطراب و ترديد مي شوم که اگر خدا بخواهد با اين معيارها من را بسنجد من نمي دانم چه عاقبتي خواهم داشت و با خودم مي گويم که اي کاش خدا من را خلق نکرده بود. وقتي شما مي گوييد که سبک شمردن نماز باعث بي ارزش شدن و ساير اعمال مي شود من خيلي مضطرب مي شوم زيرا در دين ما نماز واجب نيست و با نخوان نماز شخص فقط لذت صحبت کردن با خدا را از دست داده است. همين طور حجاب و گوش دادن به موسيقي و. .. من ارتباط با نامحرم را در حدي که در اسلام گفته شده رعايت مي کنم و چند بار تصميم گرفتم که به اين مجالس نروم ولي ديدم که منزوي مي شوم. من حجاب را در حدعرف رعايت مي کنم. مثلا شما مي گوييد که محبت اهل بيت مثل نخ اسکناس است، وقتي من اين حرفها را مي شنوم احساس نااميدي مي کنم. لطف کنيد معيار اعمال را در مورد
ص: 1651
اقليت هاي مذهبي توضيح بدهيد.
پاسخ – ما در معارف ديني خودمان يک بحثي بنام مستضعف فکري داريم يعني کساني که به هر دليلي حقيقت به آنها نرسيده است، دسترسي نداشته اند وحجت بر آنها تمام نشده است، اينها کساني نيستند که کافر محسوب بشوند. در روايات ما تصريح شده است که اين افراد نه بعنوان مومن محسوب مي شوند زيرا ايمان به آن معنا نداشته اند و نه کافر محسوب مي شوند زيرا آنها به حق پشت نکرده اند و با حق لجبازي نداشته اند. اين افراد به تعبير قرآن مستضعف فکري هستند و کارشان هم با خداست. و از برآيند آيات و روايات برمي آيد که عفو خدا شامل حال اينها مي شود منتها بشرطي که مستضعف باشند. اگر کسي احتمال مي دهد که حقيقتي در جايي هست نبايد از روبرو شدن با حقيقت وحشت داشته باشد. مثلا بترسد از اينکه منزوي بشود و نبايد به قضيه اين طور نگاه بکند. وقتي ما قبول کرديم که حقيقت بزرگي هست که اين حقيقت مسير زندگي دنيا و آخرت ما را تغيير مي دهد و ابديت ما را تضمين مي کند، در اينجا ما نبايد از تحقيق کردن در مورد آن وحشت بکنيم. اگر اين طور باشد کلمه ي مستضعف بر اين انسان اطلاق نمي شود زيرا خودش دنبالش نرفته و خودش تقصير داشته است. مستضعف کسي است که حق به او نرسيده است ولي اگر من خودم دست در گوشم بگذارم که حق به من نرسد، من جزو مستضعف نيستم. هيچ انصاف منصفي با پيدا کردن حق مشکلي ندارد. انسان مي تواند دنبال آن
ص: 1652
چيزي برود که که عقلش مي گويد. اگر عقل براي شما چيزي را اثبات کرد و حجيت بر شما تمام شد، پاي آن بايستيد و از تبعات آن نترسيد بخصوص که ما امدادهاي الهي را در پيش خواهيم داشت.
سوال – فشار قبر چيست؟ آيا فشار قبر در مورد همه صدق مي کند؟
پاسخ – فشار قبر يکي از مسلمات عقايد ماست و ما اين قدر در اين زمينه روايات داريم که ترديد در آن نيست. فشار قبر الزاما به اين معنا نيست که اين فشاري بر روي قبر خاکي بيايد. در واقع فشار قبر گرفتاري ها، سختي ها و عذاب هايي است که شخص در اوايل ورود به عالم برزخ بخاطر آلودگي ها و تعلقاتي که در دنيا داشته است دارد. مثلا شخص معتاد اگر مواد به او نرسد چه فشاري مي بيند ؟ اعتياد به چيزي دارد که در اختيارش نيست و درد مي کشد. حالا اگر کسي به دنيا اعتياد داشته است وقتي از دنيا مي رود، دنيا را به او نمي دهند ولي اعتياد و تعلقات او سرجايش است. او را از محبوبش جدا کرده اند و به او نمي دهند، در اين صورت خيلي فشار مي بيند و مدت فشار آن بستگي به قطع وابستگي دارد و از اينجا مي فهميم که فشارها با هم فرق دارد. اصل فشار هم براي افراد فرق مي کند. فردي که تعلقاتش به دنيا بسيار کم است، اصلا تعلقي به دنيا نداشته است و به دنيا دل نبسته است و با دنياي آخرت مانوس بوده است و علاقه اش به ائمه بوده است، اين
ص: 1653
فرد فشار قبر ندارد يا کمي دارد. پس عالم برزخ فشاري به کسي نمي آورد. اين فشار، انعکاس و پژواک دنيا است که در عالم برزخ به ما برمي گردد. آلودگي ها و تعلقات ما در دنيا تبديل به فشار درعالم برزخ مي شود. فيض کاشاني مي گويد که تنگي يا وسعت قبر بسته به کوچکي با بزرگي روح ماست. روحي که در اين دنيا کوچک است يعني روحي که حسادت و کينه دارد و در همين دنيا هم با خودش درگير است، اين فرد وقتي به عامل برزخ برود فشارهاي خودش را منتقل مي کند و فشار قبر او همين است ولي روحي که بزرگ است يعني گذشت دارد و از کسي کينه ندارد و به ديگران اعتماد دارد، اين فرد در همين دنيا برايش بهشت است. يک دسته از روايات ما مي گويند که همه فشار قبر دارند ولي يک دسته از روايات مي گويند که همه فشار قبر ندارند. پيامبر مي فرمايد: هيچ مومني نيست که فشار قبر نداشته باشد. وقتي دختر پيامبر رقيه که مظلومه اي بود از دنيا رفتد پيامبر براي او گريست وفرمود که خدايا اين دختر در دنيا سختي زياد ديده است او را بر من ببخش و فشاري بر او نباشد. روايت ديگري داريم که امام صادق (ع) فرمود: ما از فشار قبر به خدا پناه مي بريم. خيلي کم هستند که فشار قبر نداشته باشند. روايت ديگري از امام صادق (ع) است که مي فرمايد: مومن فشار قبر ندارد. اين روايت ها با هم تضاد دارند. و تضاد آنها اين طور حل مي شود که مومنين
ص: 1654
با هم اختلاف دارند. بعضي از مومنين تعلق خاطر به دنيا دارند و بعضي ها اصلا به دنيا تعلق ندارند که اين افراد خيلي کم هستند. اگر کسي تعلقش به دنيا کم است فشار او مثل مادري است که سر بچه اش را فشار مي دهد يعني فشار قبر آنها خيلي کم است. کساني که تعلق به دنيا زياد داشته اند، آنها طول مي کشد تا اعتيادشان به دنيا کم بشود. پس فشار قبر يکي ارتباط مستقيم با دلبستگي به دنيا دارد که اين خيلي مهم است و ديگري آلودگي هاي اخلاقي باعث عذاب هاي ما در قبر مي شود. فشار قبر عذابها، سختي ها و گرفتاري هايي است که بخشي از آن به آلودگي هاي اخلاقي و رفتاري و اعتقادي ماست ولي بخشي ديگر آن بخاطر انس به دنيا است و کنده شدن از دنيا براي او سختي دارد.
سوال – زمان فشار قبر چه موقعي است؟
پاسخ – به محض ورود به عالم برزخ، فشار قبر شروع مي شود. وقتي انسان با دنياي برزخ روبرو مي شود فشارهايش شروع مي شود. در داستان تشييع سعدمعاذ روايتي از پيامبر داريم که ايشان همان که هنوز بالاي سر قبر او بودند، فرمودند که فشار قبر او را گرفت.
سوال – کساني که قبر ندارند يا در زلزله از بين مي رود فشار قبرشان بچه صورت است؟
پاسخ – فشار قبر از مسلمات است و اينکه فشار قبر به چه صورت است و. .. به کار ما نمي آيد. مهم اين است که ما چکار کنيم که اين فشار قبر را نداشته باشيم يا کم داشته
ص: 1655
باشيم.
سوال – چه عواملي باعث فشار قبر مي شود؟
پاسخ – بطور کلي فشار قبر، سختي ها و عذاب ها نتيجه ي دلبستگي، تلقات و آلودگي هاي ماست. اما در روايات بطور خاص روي چند چيز دست گذاشته شده است که باعث فشار قبر مي شود و ازعوامل فشار قبر هستند. روايت داريم که يک سوم فشار قبر براي غيبت کردن است. متاسفانه چون غيبت کردن گناهي عادي شده است قبحش ريخته است و ما آنرا کوچک مي شماريم. بدترين گناهان، گناهاني هستند که به چشم نمي آيند. حضرت علي (ع ) مي فرمايد: بدترين گناه، گناهي است که آنرا کوچک بشماريم. در جامعه ي ما روابط نامشروع داشتن گناه بزرگي محسوب مي شود چون متداول نيست ولي با اينکه گناه غيبت شديدتر از داشتن روابط نامشروع است چون متداول شده است قبح آن ريخته است. آقاي ملکي تبريزي که اهل سير و سلوک بود مي فرمود که من در مجلسي بودم که در آن شبه ي غيبت بود و من چهل روز عقب افتادم. يکي ديگر از عواملي که در روايات آمده است اين است که مردي بي جهت از زنش دوري بکند و وظايف شوهري را انجام ندهد يا زني باشد که وظايف زناشويي را انجام ندهد. عوامل ديگر تند خويي و خشونت با خانواده است.
سوال – سوره طه آيات 52 تا 64 را توضيح بدهيد.
پاسخ – در آيه ي 54 بعد زا اينکه خدا در آيه ي قبلي مي فرمايد که ما زمين را به گونه اي آماده کرده ايم که شما در آن زندگي بکنيد نباتات و گياهان
ص: 1656
را براي ارتزاق شما فراهم کرديم و خدا در اين آيه مي فرمايد که هم خودتان بخوريد و هم به چارپايان خودتان هم بدهيد. اينها نشانه هايي براي صاحبان عقل است. يعني اين غذا خيلي چيز مهمي نيست چون هم شما بخوريد وهم به چاريايان بدهيد. اين زندگي دنيايي به درد ما نمي خورد و ما بايد به دنبال زندگي ديگري باشيم.
سوال – چه عواملي باعث افزايش فشار قبر مي شود؟
پاسخ – يکي بحث غيبت است که در روايات از آن نام برده شده است و گفته شده که يک سوم فشار قبر به خاطر غيبت است. يکي ديگر از عوامل اين است که زن يا شوهر بي جهت از همسرش کناره گيري بکند و وظايف مربوط به زناشويي انجام گرفته نشود. عامل ديگر فشار قبر بداخلاقي و تندي و خشونت نسبت به خانواده است. داستان تشييع سعدمعاذ معروف است که سعد معاذ از اصحاب با عظمت پيامبر بود که در جنگ هاي زيادي پيامبر را کمک مي کرد. در جنگ بدر احد و خندق بود. در جنگ خندق يا احزاب او تير خورد و مجروح شد. گاهي پيامبر از او پرستاري مي کرد ولي حال او وخيم شد تا اينکه پيامبر براي او دعا کرد که خدايا سعد را بپذير. او از دنيا رفت. پيامبر پابرهنه جلوي تابوت او را گرفت و ايشان فرمودند که هفتادهزار ملائکه در اين تشييع حضور دارند. بعد خود پيامبر او را در قبر گذاشت و روي قبر را پوشاند. مادر سعد وقتي احترام پيامبر را نسبت به سعد ديد، گفت پسرم بهشت گواراي تو باد. پيامبر
ص: 1657
به مادر او گفت که دستور براي خدا ننويس. همين الان فشار قبري او را گرفت. حضرت فرمود: او يک بد اخلاقي با خانواده اش داشت. بداخلاقي زن نسبت به شوهر و شوهر نسبت به زن و هر دوي آنها نسبت به فرزندان. افرادي که در خانه با اذيت، خشونت و فشار بر ديگران آنرا تنگ مي کنند، انعکاس اين کار در عالم آخرت براي خودشان است. رجبعلي خياط هنگام دفن خانم يکي از دوستانش به دوستش گفت: هنگامي که خانم شما مُرد، در ابتدا گفت خوب مُردَم که مُردَم، چه شد ؟ اما الان يک سگ بزرگي را همراه او در قبر مي گذارند و آن بخاطر اين است که او اخلاق تندي داشت. اين زن آنچنان ترسيده و نعره مي کشد که مرا ببخشيد. و از تو مي خواهد که تو او را ببخشي. شوهر گفت که من از طرف خودم او را حلال کردم. بداخلاقي ها براي خودمان فشار ايجاد مي کند. سعد معاذ با آن عظمت از فشار قبر بخاطر بد اخلاقي رهايي پيدا نکرد. مدت فشار قبر ممکن است که براي بعضي ها مدتها طول بکشد. در روايات داريم که اين فشار براي مومنين کفاره ي گناهانشان است تا دلبستگي اش را به دنيا از دست بدهد يا اگرآلودگي داشته پاک بشود. اين بستگي به تعلق و گناهان او دارد. پس اين مدت بستگي به افراد دارد. عامل بعدي اسراف کردن نعمت هاي خداست. در روايت داريم که از ضايع کردن نعمت، فشار قبر بوجود مي آيد. عامل ديگر فشار قبر سبک شمردن نماز است. سبک شمردن نماز از نماز
ص: 1658
نخواندن شروع مي شود. کسي که نماز نمي خواند آنرا سبک شمرده و به آن اهانت کرده است. حالا ممکن است که فردي يکي در ميان نماز مي خواند و اين هم بي اهميتي به نماز است. بعضي ها به وقت نماز بي اعتنا هستند و آنرا جدي نمي گيرند. حتي کساني که سعي نمي کنند که در نماز حضور قلب داشته باشند و حواس شان به نماز باشد جزو کساني هستنتد که نماز را سبک مي شمارند. البته مصداق مهم سبک شمردن نماز همان است که يکي درميان نماز مي خواند که گاهي در وقت مي خواند و گاهي خارج از وقت مي خواند. در جلد هشتاد و سه بحارالانوار حضرت زهرا از پدرش سوال کرد کسي که نماز را سبک مي شمارد چه عقوبتي دارد ؟ پيامبر فرمودند که پانزده عقوبت شامل اين فرد مي شود. از اين پانزده عقوبت شش تاي آن در دنيا و سه تاي آن را در عالم برزخ و سه تاي آنرا در قيامت مي بيند. از شش عقوبتي که فرد در دنيا مي بيند يکي اين است که عمرش بي برکت مي شود، نه خاصيتي براي خودش دارد و نه خاصيتي براي ديگران دارد. ديگر اينکه رزقش بي برکت مي شود. چه بسا فرد خيلي براي کار بدود ولي کفاف زندگي اش در نمي آيد. ديگر اينکه محو شدن سيما و چهره ي صالحين را از دست مي دهد. ديگر اينکه اعمالش بي نتيجه مي ماند. و در کارش گره افتاده است. ديگر اينکه دعاي او قبول نمي شود و مشمول دعاي صالحين هم نمي شود. کسي
ص: 1659
که به خدا بي اعتنايي مي کند خدا هم به او بي اعتنا مي شود. سه چيز هنگام مرگ يکي اين است که مرگش با ذلت، خواري، گرسنگي و تشنگي خواهد بود. سه چيزي که در برزخ نصيب او خواهد شد يکي فشار قبر است، ملکي او راعذاب مي کند و قبر و منزل تاريکي خواهد داشت. سه چيزي که در قيامت نصيب او مي شود اين است که در محشر او را وارانه مي کشند. ديگر اينکه از او محاسبه ي شديدي مي شود و ديگري اينکه خدا به او نگاه نمي کند و در قيامت اين بالاترين غذاب است. عوامل ديگري که باعث فشار قبر مي شود بي مبالاتي نسبت به نجاست است. در رويات داريم که يک سوم فشار قبر بخاطر اهميت ندادن به نجاسات است. ما نمي خواهيم بگوييم که شما دچار افراط و وسواس بشويد. اما از آن طرف هم تفريط نکنيم و به نجاسات ظاهري مثل خون و ادرار و چه به نجاسات باطني مثل کسي که جنابت دارد و بايد غسل بکند حتي اگر ظاهر را هم تميز بکند باز بايد با غسل درونش را هم پاکيزه بکند.
سوال – آيا مي شود کاري بکنيم که فشار قبر از ما برداشته بشود يا کم بشود؟
پاسخ – در روايات ما از چندين عامل صحبت شده است. بعضي از اين عوامل را ما در بحث رفع وحشت قبر گفته ايم. مثل صدقه ي شب اول قبر، نماز ليلة الدفن و قرآن خواندن بخصوص سوره ي ساسين و ملک. اگر کسي هر شب قبل از خواب سوره تکاثر را بخواند
ص: 1660
ذاب قبر برداشته مي شود، مداومت بر خواندن سوره ي زخرف باعث مي شود که عذاب قبر برداشته بشود. عامل ديگر جريرتين است که همراه مرده گذاشته مي شود که عذاب قبر را کم مي کند. عامل ديگر اينکه اگر کسي بين ظهر پنجشنبه تا ظهر جمعه از دنيا برود عذاب قبر او برداشته مي شود. زمان مردن دست ما نيست. اموري که رفع فشار قبر مي کند تفضلات الهي است و اعمال آن فردي که از دنيا رفته نيست. قرآن خواندن يا جريرتين همراه مرده گذاشتن، دست فرد مرده انيست و همه ي اينها تفضل الهي است و چون خدا بنايش بر رحمت است. آب پاشيدن بر روي قبر ميت مخصوصا وقتي او را قبر مي کنند و تا وقتي تازه باشد عذاب از او برداشته مي شود و دفن کردن در نجف همين طور است. اينها دست ميت نبوده است ولي خيرش به مرده مي رسد. تفضلات الهي حکيمانه است. خدا کسي را غير حکيمانه مورد رحمت قرار نمي دهد که شب جمعه از دنيا برود. خدا کسي را مورد رحمت قرار مي دهد که يک صلاحيت حداقلي از رحمت خدا را داشته باشد. سعدمعاذ با اينکه پيامبر او را تشييع کرد و آب هم روي قبرش پاشيدند ولي باز بخاطر اخلاق بدش عذاب قبر داشت. هارون الرشيد در مشهد کنار امام رضا (ع) دفن است ولي اين از او دفع عذاب نمي کند. پس براي جذب رحمت بايد يک صلاحيت حداقلي باشد. صلاحيت حداقلي يعني اينکه حق الناس برگردنش نباشد. اگر کسي اين را مراعات کرده است و کمي حق الناس برگردنش
ص: 1661
هست اينها مي تواند به او کمک کند. پس حق الناس عمده به گردن نداشتن شرط است. يکي ديگر از عوامل که باعث کم شدن فشار قبر مي شود خواندن نماز شب است. امام رضا (ع) فرمود که اگر کسي نماز شب بخواند از عذاب قبر نجات پيدا مي کند، عمرش طولاني مي شود و روزي اش زياد مي شود. مرحوم بحرالعلوم که به تعبيري از رفقاي امام زمان (ع)بود، چند روزي به کلاس درس نيامد و شاگردان از او پرسيدند که چرا درس را تعطيل کرديد؟ ايشان فرمودند که چند شب قبل من نيمه شب بيرون آمدم و ديدم که چراغ خانه هايتان خاموش است و صداي گريه و مناجات از خانه هاي تان نمي آيد، من براي چه کسي درس بدهم ؟ کساني که اهل نماز شب نيستند علم به چه دردشان مي خورد. بزرگان مي گفتند که اگر کسي به جايي رسيد با درک شب و سحر رسيد. در اين ماه که بستر نماز شب فراهم است آنرا غنيمت بشماريم.
97-05-25- تجسم اعمال
فروتنانه يادم کن تا مهرورزانه يادت کنم، روي خاک مرا بخاطر آور تا در زير خاک تو را بخاطر آورم، در سلامتي و بي نيازي نامم ببر تا در سختي و گرفتاري نامت ببرم، با ياري درماندگان به يادم باش تا در بهشت رضوان به يادت باشم، در گمنامي و خلوت مرا بخوان تا در جمعيت و شهرت تو را بخوانم، به زبانت با من سخن گوي تا در جانت با تو سخن بگويم.
سوال – عوامل کاهش فشار قبر چيست ؟
پاسخ – از عوامل رفع فشار قبر صدقه و نماز
ص: 1662
شب اول قبر براي ميت است. ديگري نماز شب است که اگر فرد خودش بخواند فشار قبر او برداشته مي شود. ديگري خواندن قرآن است. اگر کسي براي خودش قرآن بخواند بخصوص سوره ي ياسين و ملک و سوره ي تکاثر هنگام خوابيدن و مداومت بر خواندن سوره ي زخرف. هم چنين قرآن خواندن بر سرقبر مرده بخصوص خواندن سوره ي ياسين و ملک. ديگري پاشيدن آب روي قبر بخصوص هنگام دفن و هر بار که براي زيارت اهل قبور مي رويم. ديگري گذاشتن جريرتين در کفن است. ديگري مرگ از ظهر پنجشنبه تا ظهر جمعه است. هر کس بين او دو وقت فوت کند خدا عذاب را از او بر مي دارد. ديگري دفن در اماکن مقدس بخصوص کربلا و نجف. البته درست است که خيلي از اين امور اعمال ميت در زمان حياتش نبوده است و اعمالي است که ديگران براي ميت انجام مي دهند و اين تفضلات خاص الهي است منتها براي کسي که صلاحيت حداقلي براي اين تفضلات الهي را داشته باشد. يعني اينکه حق الناس عمده اي برگردنش نباشد و ظلم فاحشي از او سر نزده باشد. ممکن است که خطاهايي هم کرده است ولي خدا درهاي لطفي براي اين افراد باز کرده است. اگر هنگام دفن چهل نفر بگويند که ما از اين فرد بدي نديديم و فرد خوبي بود خدا او را مي آمرزد. اينها باب تفضلات الهي است که صلاحيت حداقلي را داشته باشد اما اگر کسي آبروي کسي را برده يا مال کسي را خورده باشد با اين چيزها فشار قبر از او برداشته نمي شود.
ص: 1663
دميَري در کتاب حيات الحيوان نقل مي کند که يکي از حکام مصر از دنيا رفت. حکومت قاري قرآني را با حقوق خوب سر قبر او گذاشت که برايش قرآن بخواند. بعد از دو روز ديدن که قاري نيست. او گفت من ديگر قرآن نمي خوانم. شبي در خواب روح متوفا با من درگير شد که هر آيه اي که تو مي خواني من را عذاب مي دهند. مثلا به آيه امربه معروف مي رسي، من را کتک مي زنند که چرا اين کار را نکردي و. .. براي فرد ظالم، اين قرآن خواندن فايده ندارد که عذاب قبر او را کم کند. ديگري هدايا و خيرات و مبراتي است که زنده ها به براي متوفا هديه مي کنند مثل نماز و خيرات. خيراتي که فرزند صالح براي متوفا مي فرستد. مدت فشار قبر بستگي به آلودگي ها دارد. اگر آلودگي ها و گناهان فرد زياد باشد بايد مدت زيادي عذاب آنها را پس بدهد. لذا اين هدايا بسيار مي تواند موثر باشد. در روايت از پيامبر داريم که حضرت عيسي از قبرستاني رد مي شد و متوجه شد که فردي در فشار قبر است. سال بعد از همانجا رد شد و متوجه شد که عذاب قبر از او برداشته شده است. علت را خداوند پرسيد. خطاب رسيد که اين شخص فرزند صالحي داشت که به حد بلوغ رسيد و کارهاي خوب کرد و بواسطه آن خدا از گناهان صاحب قبر گذشت. البته کارهاي خير انجام دادن خوب است ولي مهم اين است که ميت خودش خير و صالح باشد. يکي ديگر از عواملي که
ص: 1664
رفع فشار قبر مي کند در مورد خانم ها است. پيامبر فرمود که سه دسته از زنان فشار قبر ندارند و در قيامت با دخترم فاطمه زهرا مشهور مي شوند. يکي زناني که با فقر شوهرشان بسازند و با او مدارا مي کند با فرض اينکه شوهر کوتاهي نمي کند ولي درآمدش کم است. ديگري زناني که با بداخلاقي شوهرشان بسازند. البته اين حديث معنايش آزاد گذاشتن مرد در بداخلاقي نيست. در روايات ما تاکيد کرد اند که اگر مرد بداخلاقي در خانه داشته باشد فشار قبر مي بيند. اگر مرد بداخلاق باشد بالاخره زن بايد کوتاه بيايد. ديگري زني که مهريه ي خودش را ببخشد. مهريه حق زن است و مي تواند آنرا مطالبه بکند. مرد هم بايد بنا را بر پرداختن مهريه بگذارد ولي زندگي زوجين يک معامله ي حقوقي نيست. زندگي بر اساس رفاقت، اخلاق وسازش است. پس اگر زني مهريه اش را ببخشد يا آنرا در زندگي بياورد و باري از دوش شوهرش بردارد، فشار قبر از او برداشته مي شود. خدا براي اينکه تعادلي در خانواده بوجود بيايد خيلي زيبا عمل کرده است. در حديث به مرد توصيه ي اکيد کرده است که خانواده ي خودش را در رفاه نسبي قرار بدهد وتوسعه ايجادبکند واز طرفي به زن توصيه کرده است که اگر مرد زحمت کشيد و نتوانست اي رفاه را فراهم کند تو با او بساز. از طرفي به مرد توصيه کرده که خوش اخلاق باشد و اگر بداخلاقي باشد عقوبت دارد و از طرفي ديگر گفته که اگر مرد بداخلاق بود و زن با او ساخت، فشار قبر
ص: 1665
از زن برداشته مي شود. از طرفي به مرد گفته شده که هنگام ازدواج مهريه را بعنوان يک دِين ببيند و بايد بدهيد. در روايت داريم که اگر مردي بنا را بر اين بگذارد که مهريه را ندهد اين دزدي است و سرقت بحساب مي آيد و از طرفي به زن توصيه شده که مهريه را سبک بگيرد زيرا مهريه براي ايجاد مهر است و هديه اي است که مرد به زن مي دهد. کينه ي سنگين عداوت و دشمني مي آورد. حتي اگر زن مي بيند که بخشيدن مهريه محبت ايجاد مي کند آنرا ببخشد و با خدا معامله کند تا فشار قبر برداشته بشود. اين موهبتي براي خانم ها است که اگر در فشار قرار گرفتند براي اينکه جو تفاهم در خانه ايجاد بشود ابديت را براي خودشان بخرند و آخرين عامل بحث ولايت و محبت اهل بيت است. مهمترين عامل در برداشتن فشار قبر محبت اهل بيت است. ما در هنگام احتضار و سکرات موت، هنگام قبض روح و آمدن ملکه ي مرگ، هنگام ورود به عالم برزخ، هنگام سوال نکير و منکر، هنگام فشار قبر و ديدن مناظر هولناک قيامت به اهل بيت نياز داريم. در هيچ لحظه اي از دنيا و آخرت ما بي نياز از دستگيري اهل بيت نيستيم. دستگيريهاي اهل بيت شامل کسي خواهد بود که در دنيا دستش را به اهل بيت داده باشد. شفاعت اهل بيت مثل واسطه گيري هاي دنيايي نيست که با خواهش و تمنا بخواهند کاري را راه بيندازند. شفاعت اهل بيت سرمايه گذاري است که اهل بيت براي بعضي ها انجام مي
ص: 1666
دهند. شفاعت شامل حال بعضي ها نمي شود. بعضي ها نمي توانند شفاعت اهل بيت را جذب بکنند. اهل بيت مي خواهند که دست او را بگيرند ولي او دستش را به آنها نداده است. دستگيري و شفاعت اهل بيت از دنيا شروع مي شود. يعني اينها بگونه اي شروع به تربيت و دستگيري مي کنند. شبيه به معلمي که براي تعليم و تربيت شاگردان سرمايه گذاري مي کند. در بين اين شاگردهاي شيطان و تنبل و باهوش هست. براي همه ي آنها زحمت مي کشد. در موقع امتحان از شاگردي زحمت خودش را کشيده باشد و نمره کم بياورد معلم به او کمک مي کند و معلم به تناسب صلاحيت و لياقت کمک هايي مي کند. آيا کسي که اصلا به مدرسه نيامده است مي تواند از کمک معلم برخوردار بشود ؟
حالا اگر کسي در دنيا به کلاس اهل بيت نيامده است که درس اهل بيت را بگيرد. درس آنها صراط مستقيم است. پيامبر فرمود که صراط مستقيم يکي است بقيه اش انحرافي است. اگر کسي در اين دنيا در کلاس آنها ننشيند از هدايت آنها بهره اي نمي برد. اين مثل شاگردي مي ماند که در کلاس معلم نبوده است. پس او نبايد آخر سال توقع ارفاق داشته باشد و شفاعت شامل حال او نخواهد شد. در بين معصومين شفاعت امام حسين (ع) تاکيد شده است. خدا در آخرت به امام حسين (ع) شفاعت عجيبي داده است زيرا دستگيري عجيبي در دنيا داده است. شفاعت همان هدايت و دستگيري است. امام حسين (ع) در دنيا بخاطر شهادتش در قلبها نفوذ کرده است
ص: 1667
و همه حق طلبانه را جذب کرده است. شفاعت در آنجا تابع هدايت در اين دنيا است. کسي که هدايت شد شفاعت را در آن دنيا مي گيرد. حتي امام حسين با شهادتش بعضي از افرادي که مسلمان هم نيستند جذب کرده است. بخاطر همين خدا به امام حسين (ع) شفاعت گسترده اي داده است. در زيارت عاشورا مي خوانيم که شفاعت حسين را در بدو ورود به عالم قبر و بعد از مرگ نصيب من بکن. در کتاب کامل الزيارة که استادشيخ مفيد اين کتاب را نوشته است، امام باقر (ع) مي فرمايد: اگر فضايل زيارت اباعبدالله را مي دانستند جانشان براي اين کار پر مي کشيد. جزو فضايل زيارت امام حسين (ع) ( گاهي زيارت يک جمله است السلام عليک يا اباعبدالله، السلام عليک رحمة الله و برکاته ) اين است که عالم قبر توسعه پيدا مي کند و خدا او را از فشار قبر در امان نگه مي داد و از ترس سوال منکر و نکير او را در امان مي دارد. مرحوم رجبعلي خياط با عده اي وارد قبرستاني شدند و ايشان به امام حسين (ع) سلام داد. از او سوال کردند که اين سلام براي چه بود؟ ايشان گفتند که بوي خوشي را استشمام مي کنيد ؟ آنها گفتند: خير. از مسئول قبرستان پرسيد ه کسي را اينجا دفن کرده اند ؟ مسئول گفت که يک ساعت پيش فردي را دفن کردند و رفتند. آنها سر قبر رفتند. ايشان گفتند که صاحب اين قبر از محبين و متوسليان اباعبدالله بوده است و ايشان براي دفن او بر قبر آمده اند
ص: 1668
و بخاطر همين عذاب از اين قبرستان برداشته شد. مرحوم آيت الله مرعشي نجفي در وصيت نامه اش مي نويسد که دستمالي که من براي امام حسين (ع) گريه کرده ام در کفن، روي سينه ام بگذاريد. بعد تابوت من را در حسينه ام ببريد. يک سر عمامه ي من را به تابوت و يک سر آنرا به منبري که بر روي آن خوانده مي شد ببنديد و آنجا روضه بخوانيد. اينها به شفاعت اعتقاد عجيب داشتند. وقتي نظام رشتي از دنيا رفت. پرسيدند که در عالم قبر وضعت چطور است ؟ گفت: شکر خدا را که در پناه حسينم در عالم از اين خوبتر پناه ندارم. کسي که حب اباعبدالله در قلبش است ترديد نکند. وقتي من او را دوست دارم کم کم مي خواهم مثل او باشم. امام حسين (ع) خيلي از کساني که با منبر و خدا قهر بوده اند آشتي داده است و اين اثر همان محبت است. منظور ما از محبت اهل بيت، محبتي است که انسان از آنها تربيت پذير شده باشد يعني بگونه اي کلاس آنها نشسته و دست به دست آنها داده است و فقط در حد ادعا نبوده است. اگر من رنگي از آنها در زندگي خودم نگرفته باشم و سعي نکنم که آثار کمالات معلمين بزرگ را رد زندگي ام پررنگ تر بکنم معلوم است که درسي نگرفته ام و در اين کلاس شرکت نکرده ام و ادعاي شرکت در آن کلاس را داشته ام. ما بايد سعي کنيم که آثار اين محبت در زندگي مان بيايد.
سوال – سوره انبياء آيات 1 تا 10
ص: 1669
را توضيح دهيد.
پاسخ – آيه اول يک موعظه ي الهي است و موعظه تکان دهنده اي است. خدا مي فرمايد: حسابرسي مردم نزديک شده است ولي به آن غافلانه پشت مي کنند و مي روند. درست است که حسابرسي دقيق و جزء به جزء در روز قيامت است اما ما يک حسابرسي اجمالي بعد از مرگ داريم. از ابتداي آخرت زمان حسابرسي شروع مي شود. در يک لحظه مي شود که پرونده ي عمر کسي بسته بشود و وارد آخرت بشود. و همان لحظه شروع به حساب دادن بکند. پس حسابرسي اين قدر نزديک است و انسان در اثر غفلت پشت کرده و کارش خودش را مي کند. در آيه ي بعدي مي فرمايد که آنچه از موعظه هاي خدا مي آيد که مي تواند باعث تذکر او بشود همه را به بازي و شوخي مي گيرد. اگر دل زنده و روشني باشد و اين دو آيه را مرور بکند، حتما هدف آيه که تلنگر به دلها است تحقق پيدا مي کند.
سوال – تجسم اعمال به چه معناست ؟
پاسخ – بحث تجسم اعمال از مسلمات روايات و آيات ماست. ما از ابتدا تا انتهاي منزل آخرت، هيچ چيزي از پاداش ها و کيفرها، لذتها و عذابهاي خدا را نخواهيم ديد مگر اينکه همان اعمال خودمان را ببينيم. صورت دنياي ما در آخرت مجسم مي شود و صورت زشت يا زيبا پيدا مي کند. يعني ما بعد ازمرگ سر سفره ي خودمان هستيم. و به ما مي گويند که دست پخت خودتان را بخوريد. در واقع خودمان بهشت و جهنم خودمان را مي
ص: 1670
سازيم. داريم که بهشت خالي است. مصالح آن همان اعمال اين دنيا است. اگر اعمال خير بود آنجا لذت هاي بهشت مي شود ولي اگر اعمال شر بود مار و عقرب جهنم را از جاي ديگر براي ما نمي آورند. اين همان نيش هايي است که به کسي مي زنيم. البته اعمال دنيايي ما به اين شکل آن طرف نمي رود يعني اين طور نيست که اگر من پولي به فقير دادم در برزخ پولي به من بدهند بلکه اي کمکي که به فقير کردم باعث توانمند شدن او در زندگي مي شود و در آخرت و مسير زندگي آخرتي هم اين کار من را توانمند مي کند. اگر من در اينجا نيشي به کسي زدم يا طعنه اي زدم، همين الان عقرب درست کرده ام ولي آنرا نمي بينم و فقط نيش آنرا مي بينم. اين عقرب در قبر همراه ما خواهد بود و بقول مولوي: آن سخن هاي چو مار و کژدمت مار و کژدم گردد و گيرد دمت. تجسم اعمال يعني اعمال انسان به شکل آخرتي به ما بر مي گردد و بصورت لذت هاي ياعذاب هاي عالم آخرت در مي آيد. خدا در قرآن مي فرمايد: هيچ جزايي نمي بيند مگر اعمال خودتان را. کيفرهاي آخرت نتيجه ي اعمال ما نيست بلکه خود اعمال ماست. مي فرمايد: هر کسي در گروي اعمال خودش است. يکي از اصحاب صحرا نشين به پيامبر گفت که من را موعظه اي بکنيد. پيامبر فرمود که تو بعد از مرگ با کسي همراه خواهي بود که تا قيامت همراه تو هست. اگر همنشين تو کريم و
ص: 1671
زيبا باشد به تو احسان خواهد کرد ولي اگر همنشين تو زشت باشد در آنجا تو را تسليم بدبختي آخرت مي کند و همنشني تو عمل تو است. اين عمل اگر زشت باشد چيزي است که در قبر از آن وحشت مي کني. اين عملي است که از آن سوال مي شود و هميشه با تو خواهد بود. مرحوم قاضي سعيد قمي يکي از عرفاي شيعه در کتاب اربعين از شيخ بهايي نقل مي کند که ايشان مي گويد که من رفيقي داشتم که اهل معرفت بود. بيشتر مواقع به تنهايي به قبرستان مي رفت و فکر مي کرد. شيخ بهايي مي گويد که از دوستم پرسيدم که در قبرستان چيز عجيبي به چشم تو نخورد ؟ او گفت: ديروزي فردي را دفن کردند و رفتند. مکاشفه اي داشت م و ديدم که يک جوان بسيار زيبارو و لباس فاخر و بوي خوش به قبر نزديک شد و بعد ناپديد شد. بعد از مدت کوتاهي ديدم بوي متعفني به مشام مي رسد که نفسم گرفت ديدم که سگي مي آيد و آن سگ به قبر نزديک شد. بعد ديدم همان جوان معطر از قبر خارج شد در حاليکه خونين است و داشت مي رفت. از او پرسيد که اين داستان چيست؟ گفت که من اعمال خوب اين شخص هستم و قرار بود که همراه اوباشد. آن سگ تجسم اعمال زشت او بود. چون بديهايش بر خوبي هايش غلبه داشت من را خارج کرد. تا وقتي اعمالش تسويه بشود آن سگ همنشين او است تا من برگردم. اين واقعيتي است که ما در تجسم اعمال خواهيم
ص: 1672
داشت. ما نبايد اعمال را شوخي بگيريم و هيچکدام از عمل من بي پاسخ نمي ماند و همه چيز ثبت مي شود. پس بايد مراقبت بيشتري داشت.
سوال – در مورد کيفيت خواندن نماز شب توضيحاتي بدهيد.
پاسخ – در مفاتيح دستور العمل مفصلي آمده است. من دستور العمل ساده ي آنرا توضيح مي دهم. نماز شب يازده رکعت است که چهار تا دو رکعتي به کيفيت نماز صبح و به نيت نماز شب خوانده مي شود. حتي مي توان آنرا نشسته خواند. دو رکعت نماز به نيت نماز شفع ( جفت ) بخواند که در رکعت اول حمد و فلق و در رکعت دوم حمد و ناس خوانده مي شود. بعد يک رکعت نماز وتر ( فرد) خوانده مي شود که يک مرتبه حمد، سه مرتبه قل هوالله، يک مرتبه سوره فلق و يک مرتبه سوره ناس در آن خوانده مي شود و در قنوت آن هفتاد مرتبه استغفر الله ربي و اتوب اليه و بعد چهل تا مومن زنده يا مرده را دعا کند. مي تواند به فارسي بگويد: خدايا فلاني را ببخش. حتي مي توانيم اقوام و دوستان را دعا کنيم و اين خودش يک نوع صله رحم است. يک نوع خير خواستن است. چهل نفر بعنوان حداقل است. بعد تشهد و سلام داد ه مي شود.
97-06-01 - برزخ
سوال – ارواح در برزخ چگونه زندگي مي کنند ؟
پاسخ – در زندگي آخرت بعد از مرگ، هر کسي ميهمان اخلاق، اعمال، ملکات و عقايد خودش است. اين جور امور به لذت هايش تبديل مي شوند اگر به لذت تبديل بشود و به عذاب
ص: 1673
تبديل نشود. در عين اينکه نظام آخرت نظام اجتماعي است و در تامين نياز به ديگران وابستگي ندارد، اما در عين حال مي توانند با هم جمع بشوند و همديگر را ببينند. يکي از لذت هاي خوب در بهشت، ملاقات هايي است که مومنين با هم دارند. روايتي در کتاب کافي از امام صادق (ع) داريم که ارواح که به شکل جسم هستند يعني صورت هاي مثالي دارند، در بوستانها و باغ هاي بهشت هستند، همديگر را مي شناسند و با هم سوال و پرسش دارند، وقتي يک نفر از دنيا مي رود و به عالم روح مي پيوندد، برزخيان مي گويند که او را رها کنيد زيرا خسته است. او از وحشت بزرگي خلاص شده است و بعد از مدتي، از احوالات قوم و خويش خودشان در دنيا از او سوال مي کنند. اگر بگويد که وقتي من در دنيا بودم او زنده بود، بهشتيان اميد دارند که او در بهشت به آنها مي پيوندد. اگر بگويد که او قبل از من مُرد، بهشتيان مي گويند، اي واي حتما او به برزخ سقوط کرده است. چون اگر بهشتي بود پيش ما مي آمد. اين نشان مي دهد که بهشتيان در برزخ با هم ملاقات دارند. ملاقات بهشتيان با هم صرفا يک برخورد معمولي نيست که از تنهايي دربياند و لذتي ببرند، نيست و خيلي بالاتر از اين حرفهاست. بهشتيان وقتي با هم ملاقات مي کنند، صفا و نورانيت شان بهم منتقل مي شود چون آنها بهشتي هستند. وقتي دو نفر مومن در دنيا همديگر را ملاقات مي کنند به يکديگر ثواب و معرفت مي
ص: 1674
رسانند. سلامي که مي کنند به يکديگر ثواب مي دهند، وقتي با هم دست مي دهند، به يکديگر نورانيت منتقل مي کنند و محبت مي ورزند. در آخرت هم ملاقات بهشتيان صرف يک ملاقات معمولي نيست. در اين ملاقات به يکديگر صفا و نورانيت مي دهند و رشد مي کنند. در قرآن ملاقات بهشتيان را طرح مي کند که بهشتيان از هم سوال مي کنند و در تفسير مي گويند که از معارف اهل بيت سوال مي کنند. در آنجا ملاقات دائم در معرفت و رشد است و لحظه اي هدر ندارند که به بطلان بگذرد. بنابراين خود اين ملاقات براي آنها يک رشد است. ملاقات بهشتيان با يکديگر قانوني دارد. اين قانون هميشه برقرار است. قانون آنها اين است که فردي که درجه ي بالاتري دارد مي تواند به پايين بيايد و پاييني ها را ملاقات بکند ولي کسي که درجه ي پاييني دارد نمي تواند به درجه ي بالا برود. اين يک قانون کلي هميشه ي بهشت است. کسي که درجه ي پايين بهشت را دارد، استحقاق اين را ندارد که بالا برود. او بايد دردنيا استحقاق کسب مي کرد. ديگر اينکه آن کسي که پايين است و به درجه ي بالاتر برود، در آنجا احساس حقارت مي کند و غصه مي خورد. ولي در بهشت غصه نيست. کفار هم با يکديگر ملاقات دارند و همديگر را مي شناسند ولي دين آنها عذاب است. کساني که اهل فحش وکينه و عداوت هستند، در همين دنيا وقتي همديگر را مي بينند، در عذاب و فشار روحي هستند. روايتي از ابوبصير است که از امام
ص: 1675
صادق (ع) سوال مي کند که ارواح مومنين کجا مي روند ؟ امام فرمود: ارواح مومنين در جايگاههاي بهشتي خودشان هستند، مي خورند، مي آشامند و همديگر را ملاقات مي کنند. خوردن و آشاميدن در بهشت رشد است، صرفا يک لذت طعام يا نوشيدني نيست. بهشتيان وقتي يک طعام را مي خورند علاوه بر لذت خوردن که مي برند، مهم برايشان دست حق است که اين را به آنها مي دهد. اگر شما در اين دنيا يک هديه از بزرگي بگيريد که خيلي ارزش مادي ندارد ولي لذت بالايي مي بريد زيرا لذت بخاطر اهداء است، بخاطر آن دستي است که آنرا به شما داده است. در اين دنيا هم هستند کساني که لذتشان بيش از آنکه از خوردن ها و آشاميدن ها باشد از اطعام است. يعني از آن دستي که داده و اين لذت بخش است. لذا غذا خوردن براي آنها قرب، رشد و معرفت جديدي است. امام سجاد(ع) درمناجات الذاکرين ( يعني کساني که حواسشان جمع است ) به خدا مي فرمايد که خدايا هر لذتي که در اين دنيا بردم و ذکر تو در آن نبود استغفرالله. يک مومن هيچ کارش غافلانه نيست حتي خودنش هم همينطور است. چنين کسي در کارهاي دنيايي اش هم به ياد خداست يعني هيچ موقع غافل نيست. اين افراد وقتي طعام را مي بينند چون ازدست حق است، از خدا تشکر مي کنند وديگر اينکه اسراف نمي کنند زيرا اسراف را بي احترامي به هديه مي دانند. آقا ميرزا رحيم ارباب که در گلزار شهداي اصفهان دفن است، وقتي داشت سبزي پاک مي کرد دانه
ص: 1676
دانه برگ هاي ريحان را پاک مي کرد و يک نفر گفت که اگر شما همه را با هم بِکنيد، کنده مي شود. ايشان گفت که اگر من همه را با هم بکنم ممکن است که يکي ازاين برگ ها کنده نشود و اگر از من گله بکند که چرا هديه ي خدا را ضايع کردي من چه جوابي بدهم ؟ البته ما نمي خواهيم اين همه ريزبيني اولياء خدا را داشته باشيم اما از اين طور هم نباشد که دانه درشت هاي اسراف را هم نبينيم. پس اسراف بي احترامي به هديه هاست. در بهشت خستگي از خوردن و آشاميدن نيست. بعضي ها فکر مي کنند که ما اگر در بهشت صدسال غذاي خوب بخوريم، بالاخره تکراري و يکنواخت مي شود. اگر بهشت يکي از باغ هاي دنيا بود که فقط سيب و گلابي و کباب مي آورند، بعد از مدتي تکراري مي شد. ولي اين طور نيست. خدا در قرآن مي فرمايد: بهشتيان نمي خواهند که جايشان عوض بشود و جاي ديگر برود. زيرا آنجا خدا ميهمان دار است و رزق مي دهد. دست خدا را مي بينند و خدا را ميزبان مي دانند. در عالم آخرت رشد عملي نيست. ولي معرفت مرحله به مرحله رشد مي کند. شما وقتي به قبرستان مي روييد، مي گوييد: اسلام عليک يا اهل لا اله الا الله: سلام بر شما اهل توحيد. اينها به آن طرف رفتند و چشمان باز شد و چيزي را فهميدند که تابحال نفهميده بودند. آنها فهميدند که همه عالم را خدا اداره مي کند. لاحول و لا قوة الا بالله را
ص: 1677
درک کردند، لذا اهل لا اله الا الله شدند و رشد کردند. مرحوم آيت الله بهاءالديني شاگردي داشت که از نظر تقوا قوي بود ولي از نظر درسي ضعيف بود. اين شاگرد بعد از مدتي از دنيا رفت. آيت الله بهاءالديني فرمود که او در برزخ چه رشدي کرده است. اگر آنرا در دنيا به او مي گفتند نمي فهميد ولي الان در آنجا چه رشدي کرده است. در آنجا دائم رشد علمي و معرفتي برقرار است. پس شغل اصلي آنها ملاقات ها و خوردن و آشاميدن هاست و دائما دارند رشد مي کنند. تمام اينها در بهشت بزرخي است. اين بهشت بلافاصله بعد از مرگ شروع مي شود. علاوه بر اين ملاقات ها و و خوردن و آشاميدن که بهشتيان در منازل بهشتي خودشان دارند و جهنميان در جايگاه هاي جهنمي برزخ دارند، از روايات برمي آيد که يک ملاقات همگاني و يک پذيرايي ويژه چه براي بهشتيان و چه براي جهنميان برقرار است. در روايات داريم که اهل بهشت را هر روز به وادي السلام مي برند و يک پذيرايي ويژه از آنها مي کنند که غير از پذيرايي است که در منزل هاي بهشتي برزخي خودشان داشته اند و براي جهنميان هم چنين مجمعي در برهوت است که در آنجا يک عذاب مضاعفي براي آنها هست. اين روايت در فروع کافي است که مي فرمايد: يکي از اصحاب همراه حضرت امير از کوفه خارج شدم و به وادي السلام رسيديم. ( البته با وادي السلام فعلي قدري فرق مي کند ) حضرت امير توقف کرد و مثل اينکه داشت با عده اي
ص: 1678
حرف مي زد واين قدر امير ايستاد که من خسته شدم و عباي خودم را روي زمين پهن کردم و گفتم که آقا شما خسته شديد بفرماييد روي آن بنشينيد. اميرالمومنين فرمود: ايستادن من لحظه اي گفتگو با ارواح مومنين بود. اگر پرده از چشم تو کنار برود مي بيني که ارواح مومنين با هم گفتگو دارند. هر شخص مومني که از دنيا برود به او مي گويند که به وادي السلام ملحق شو و اين قطعه اي از بهشت برين است. در بحارالانوار مرحوم مجلسي روايتي داريم که قنبر و عده اي همراه با علي مي رفتند و به چند فرسخي کوفه رسيدند که زمين برهوتي بود. ( وادي السلام زمان حضرت اميرالمومنين همين است. وادي السلام الان قبرستاني در نجف است ولي آن موقع شهر نجفي نبود. فقط شهر کوفه بود. يک فرسخ بعد از کوفه بياباني وسيعي بود که چند تا قبر در آن بود که بعدا شهر نجف در آن بيابان وسيع قرار گرفت و در روايات منظور اين وادي السلامي است که نجف در آن قرار گرفته است. ) وقتي حضرت به اين سرزمين رسيدند نشستند. قنبر مي خواست چيزي پهن کند که حضرت روي خاک ننشيند ولي حضرت قبول نکرد. حضرت فرمودند که اينجا تربت يک مومني هست يا محل ملاقات مومنين است. يکي از اصحاب گفت: اينکه اينجا قبر يک مومني است يا بعدا قبر مومني مي شود معلوم است ولي اينکه محل ملاقات مومني است يعني چه ؟ حضرت فرمودند: اگر پرده از جلوي چشم شما کنار برود مي بيند که در پشت کوفه مومنين گروه، گروه
ص: 1679
نشسته اند و با هم ملاقات مي کنند. دراين پشت کوفه ارواح مومنين است و در برهوت ارواح کفار است. ( برهوت بيابان وسيع، مخوف و متعفني در يَمن است. منظور اين نيست که ارواح در زمين خاکي وادي السلام يا برهوت هستند بلکه منظور اين است که آنها در ملکوت وادي السلام يا برهوت هستند. يعني با چشم عادي ديده نمي شود. چون ارواح دربدن هاي مثالي هستند و روي خاک نمي نشينند. شخصي به امام صادق (ع) گفت که برادر من در بغداد است و مي ترسم در آنجا که جاي مقدسي نيست از دنيا برود. امام فرمود که نگران نباش که برادرت کجا مي ميرد. هيچ کسي در شرق و غرب عالم نمي ميرد مگر اينکه روحش را به وادي السلام مي رسانند. طرف پرسيد وادي السلام کجاست ؟ امام فرمود: پشت کوفه. گويي من آنها را مي بينم که با هم نشسته اند و با هم حرف مي زنند. مرحوم ملکي تبريزي استادحضرت امام فرمودند که من در وادي السلام ديدم که حلقه هاي ارواح مومنين با هم نشسته اند و با هم مجلس دارند.
سوال – سوره ي حج آيات 31 تا 38 را توضيح بدهيد.
پاسخ –آيه ي سي و دو مي فرمايد: اگر کسي شعارهاي الهي يعني نشانه هاي دين را احترام بگذارد و بزرگ بشمارد، اين نشان مي دهد که تقواي قلب و پاکي باطن دارد. يعني هر کس خداترس است و در باطنش از خدا حساب مي برد، به نشانه هاي ديني احترام مي گذارد و اينها را آشکار مي کند. اين آيه درست خلاف حرف
ص: 1680
است که بعضي ها مي گويند: باطن تو پاک باشد ظاهر را براي چه مي خواهي. مي گويند مگر دين داري اين است که موقع عزا پرچم سياه بزني يا ريش بگذاري يا حجاب داشته باشي يا اسم ائمه را روي بچه ات بگذاري. دينداري ظواهري دارد. باطن کسي که از خدا حساب مي برد بايد ظاهرش هم نشانه هايي داشته باشد. اگر شما تمام ظواهر را کنار بگذاريد محتوا هم از دست مي رود. پس کسي که دين دار است بايد ظواهر دين خودش را آشکار بکند و اين معنايش تظاهر نيست بلکه مي خواهد نشانه هاي خدا را حفظ بکند و در ظاهر زندگي اش داشته باشد. مثل اينکه ما اول غذا بلند مي گوييم بسم الله ارحمن الرحيم. و هنگام آمدن اسم پيامبر صلوات مي فرستيم. بايد اين شعائر را پاس داشت.
سوال – در سرزمين وادي السلام و برهوت پذيرايي ويژه اي از ارواح مي شود. توضيح بفرماييد.
پاسخ – در يک زمان مشخصي ارواح مومنين را از منزل هاي بهشتي خودشان به وادي السلام مي برند. در کتاب کافي به نقل از شيخ کليني روايتي داريم که امام باقر مي فرمايد: در هنگام غروب يعني از اول شب آنها را به وادي السلام مي برند و آنجا متنعم مي شوند و همديگر رامي شناسند و با هم گفتگو دارند و اول صبح از آن بهشت خارج مي شوند. پس اين پذيرايي ويژه در شب است. در برهوت هم همين جور است. از قرائن روايات بدست مي آيد که چهره ي دنيايي وادي السلام ارتباطي با چهره ي اميرالمومنين و نجف
ص: 1681
دارد. قبر حضرت علي از زمان حضرت آدم و نوح آمده شده بود. ما در هنگام سلام دادن به حضرت امير مي گوييم: سلام بر تو و آن دو نفري که در کنار تو آرام گرفته اند. سرزمين وادي السلام ارتباطي با قبر اميرالمومنين و نجف و ولايت دارد. پس وادي السلام وادي سلامتي و امنيت است. يعني وادي ولايت است. هر کس وارد اين وادي ولايت بشود ايمن از همه ي عذابها است. ارواح مومنين در وادي ولايت در وادي السلام وارد مي شود و پذيرايي آن در محضر ولايت رسيدن است واستفاده از جرعه هاي ناب از حضرت علي (ع) و ائمه است البته هر کس به تناسب لياقت و ظرفيت خودش. هر کسي در حد خودش يک جرعه اي از جام ولايت اميرالمومنين و محبت اهل بيت را مي چشد که اين بالاترين لذت هاي بهشت است. خوردني هاي بهشت پايين ترين لذات بهشت است. در کامل الزياره که استادشيخ مفيد آنرا نوشته است دارد که در قيامت وقتي بهشت را براي يک عده آماده مي کنند، آنها دور امام حسين (ع) مي چرخند و توجهي به بهشت ندارند و بهشت گله مند مي شود که چرا آنها توجهي به من ندارند. زيرا آنها صاحب بهشت را پيدا کرده اند. کساني که اهل معرفت هستند در بهشت دنبال اين لذت ها هستند. شاگرد مرحوم الهي قمشه اي نقل مي کردند که ايشان وقتي نهج البلاغه را درس مي داند در قسمت هايي مي گفتند که دعا کنيد که به بهشت برويم و اين درس را از خود اميرالمومنين بگيريم. اينکه مي گويند:
ص: 1682
شبها به قبرستان رفتن مکروه است شايد وجهش اين است که شبها مومنين را به پذيرايي مي برند، مزاحم آنها نشويد. وقتي شما براي زيارت سر قبر مومني مي رويد، صاحب قبر به شما که زائر او هستيد توجه دارد و توجهش به وادي السلام کم مي شود يا مانع رفتن به آنجا مي شود. يکي از مادر شهدا شبها سر قبر شهيدش مي رفت. يک بار خواب ديد که در قبرستان همه آمده هستند که به مسافرت بروند و از پسرش پرسيد که اينها کجا مي روند؟ پسرش گفت که آنها به زيارت اميرالمومنين مي روند. (البته اين يک مويد است نه دليل مطلب) مادرش گفت که پس چرا تو نمي روي ؟ گفت: من به احترام شما نمي روم. از آن موقع ديگر مادر شهيد شبها به سر قبر پسرش نمي رفت و مي گفت که من نمي خواهم مانع اين بشوم که پسرم به زيارت اميرالمومنين برود. پس شايد وجه اينکه رفتن به قبرستان در شب کراهت دارد اين است که ما مانع پذيرايي ويژه نشويم.
خدايا، اگر در اين ماه رمضان تا الان مورد رحمت الهي قرار نگرفته ايم، در همين لحظه مورد رحمت خدا قرار بگيريم.
97-06-15- قيامت
هرجا که سر زدم همه در مرز بودن است، کو مرز تازه اي که فرا تر ز بودن است. پروانه وار بال و پر گر گرفته ام، پروانه ي عبور من از مرز بودن است. کو عمر خضر، رو طلب مرگ سرخ کن، کين شيوه جاودانه ترين طرز بودن است. خاموش مي شويم و فراموش مي شويم، ما را اگر که وسوسه در سر،
ص: 1683
ز بودن است.
سوال – در خصوص قيامت توضيح بفرماييد.
پاسخ – بعد از عالم برزخ، وارد مرحله ي بسيار هولناک و بسيارعظيمي مي شويم که عالم قيامت است. صحنه هاي عجيبي در قيامت اتفاق مي افتد که شايد تصور برخي از صحنه هاي آن براي ما مشکل باشد. زماني که قرآن مي خواهد قيامت را توصيف کند مي فرمايد: قيامت سنگين است. بار گراني بر آسمانيان و بر اهل زمين است. قيامت به ناگهان فرا مي رسد. در روايتي داريم که حضرت عيسي (ع) از جبرائيل پرسيدند که قيامت چه زماني فرا مي رسد؟ حضرت جبرائيل وقتي اسم قيامت را شنيدند به خود لرزيدند. سپس گفتند که از کسي چيزي پرسيدي که در اين مسئله داناتر از شما نيست. فقط همينقدر به شما بگويم که بر آسمان ها و زمين سنگين است. و ناگهان فرا مي رسد. علامه مجلسي در جلد شانزده بحار الانوار نقل کرده که امام باقر (ع) فرمودند: روزي پيامبر اکرم (ص) و جبرائيل نشسته بودند. يک مرتبه جبرائيل به عالم بالا توجهي کرد. و رنگ او تغيير کرد. در روايت است که پيامبر فرمودند جبرائيل از ترس زرد شد. به همان نقطه اي که او نگاه کرد، من هم نگاه کردم. ديدم فرشته ي بسيار عظيمي که مغرب و مشرق عالم را پر کرده بود، به طرف پايين آمده و به من نزديک شد. گفت: يا محمد (ص) خداي متعال فرموده که من تو را بين دو چيز مخير کنم. اينکه پادشاه يا سلطاني باشي يا عبد و بنده باشي. پيامبر مي فرمايد من به جبرائيل نگاه کردم ديدم که
ص: 1684
حال او به حالت عادي بازگشت. بعد به من گفت که يا رسول الله (ص) انتخاب کن که عبد باشي. پيامبر اکرم (ص) فرمود که من مي خواهم عبد و بنده اي از بندگان خدا باشم. آن فرشته بازگشت. پيامبراکرم (ص) از جبرائيل سوال کردند: چرا حال تو تغيير کرد ؟ از ترس و نگراني تو من به قدري هراسناک شدم که تا بحال اينقدر نگران نشده بودم. جبرائيل گفت: يا رسول الله اين ملک را مي شناسيد ؟ اين ملک اسرافيل بود. ( دربين ملائک مقرب الهي که چهار ملک هستند. طبق روايات اسرافيل از همه مقرب تر است ). جبرائيل گفت: از زمان خلق آسمان ها و زمين تا به امروز اين ملک به عالم پايين نيامده بود. الان که اينجا آمد من فکر کردم که براي امر قيامت آمده است. به همين خاطر ترسيدم. بعد از آن متوجه شدم که مأموريتي دارد. آمده است که شما را بين اين دو امر مخير کند. برخي از افرادي که اين موضوع را مي فهميدند، خيلي مي ترسيدند. موي برخي از مردگاني که حضرت عيسي (ع) زنده مي کرد از ترس سفيد شده بود. زماني که حضرت عيسي (ع) پسر حضرت نوح را زنده کرد، همه ديدند که موي او سفيد است. حضرت عيسي سوال کردند که شما در همين سن پيري از دنيا رفتيد؟ گفت من جوان بودم. اما الان چون به اذن خدا شما من را زنده کرديد گمان کردم که بخاطر قيامت بلند شده ام. به همين خاطر از ترس موهاي سر من سفيد شد. البته قيامت براي همه هولناک نيست. در
ص: 1685
قرآن هم آمده است که برخي از افراد از قيامت در امان هستند. البته اينطور نيست که کسي از قبل تضميني داشته باشد که از قيامت نترسد. وقتي که پيامبر(ص) و اولياي خدا اينگونه ترس داشتند. ما چقدر مي توانيم مطمئن باشيم؟ هرزماني پيامبر اکرم (ص) ياد قيامت مي کردند، رنگ ايشان عوض شده و اشک مي ريختند. شايد برخي از دوستاني که به قم مشرف شده و نماز حضرت آيت الله بهجت را بودند فراموش نکنند. اين بزرگوار نمازهاي عجيبي داشتند. بدون استثناء در همه ي نماز ها منقلب مي شدند. اما نماز شب جمعه ي ايشان نماز ديگري بود. گويي در و ديوار مسجد گريه مي کرد. ايشان در شب هاي جمعه در رکعت اول بعد از حمد سوره ي جمعه را مي خواندند. در رکعت دوم بعد از حمد سوره ي ديگري را مي خواندند. زماني که سوره ي جمعه را مي خواندند و به اين آيه مي رسيدند که مي گويد اي پيامبر به مردم بگو آن مرگي که از آن فرار مي کنيد، يک روز به سراغ شما مي آيد. شما را به محضر آن کسي مي برند که به همه چيز عالم است. هم به پنهان و هم به ظاهر شما آگاه است. خدا به آن کارهايي که مي کرديد خبر مي دهد. آيت الله بهجت به اينجا که مي رسيدند، کاملاً مشخص بود که منقلب شده اند. در رکعت دوم زماني که به اين آيه مي رسيدند که مي گويد اي پيامبر به مردم تذکر بده و آنها را موعظه کن شايد فايده اي داشته باشد. اما آن
ص: 1686
کسي از موعظه ها و تذکرات تو نفع مي برد که دل زنده اي داشته و خدا ترس باشد. آدم شقي و کسي که قساوت دل، او را گرفته از اين موعظه ها دوري مي کند. آن کسي است که وارد بزرگترين آتش مي شود. آيت الله بهجت به اينجا که مي رسيد سکوت مي کرد. گويي ديگر توان خواندن نداشت. ما درروايت داريم که آتش هاي دنيا نسبت به آتش قيامت هفتاد مرتبه تنزل پيدا کرده اند. شما حتي نمي توانيد نزديک آتش کوره هاي ذوب آهن و يا ريخته گري ها شويد. با اين حال اين آتش هفتاد مرتبه تنزل يافته ي آتش جهنم است. البته در جهنم تنها آتش نيست بلکه چيزهاي ديگري هم است که عذاب آن از آتش بيشتر است. آقاي بهجت بعد از چند لحظه با يک صداي بسيار ضعيف ادامه ي آيه را قرائت مي کردند. آن کسي که در آن آتش بزرگ رفته نه مي ميرد که رهايي پيدا کند و نه مي تواند زندگي کند. بين مرگ و زندگي دست و پا مي زند. آقاي بهجت هفتاد سال، هر روز زيارت عاشورا، زيارت جامعه ي کبيره، نماز جعفر طيار مي خواندند و هر روز بين الطلوعين بيدار بودند. و هر روز نيز به زيارت حرم مي رفتند. آن موقعي که در نجف بودند به زيارت حرم آن مکان مي رفتند و زماني که قم بودند به زيارت حرم حضرت معصومه (س) و زماني که در مشهد بودند به زيارت حرم حضرت امام رضا (ع) مي رفتند. گاهي ما هفتاد روز و يا هفت روز هم نمي
ص: 1687
توانيم اين کار را بکنيم. اما ايشان هفتاد سال اين کار را تکرار مي کردند. اما باز هم اينگونه ترس داشتند. درجات معرفت انسان متفاوت است و نسبت به اين درجات، حالات فرد نيز مختلف است. ما نيز بايد يک شباهتي با انبياء و اوليا و يا اين کساني که شاگردان آنها بودند داشته باشيم. اما گاهي اوقات حتي ترس آن را هم نداريم. يک نفر پيامک زده بود به اين مضمون که من با اينکه گناهان بزرگي مرتکب شده ام که خدا مي داند، اما ترسي از مرگ و عالم آخرت ندارم. در جواب ايشان بايد گفت که يا شما نمي دانيد گناه چيست و چه عواقبي دارد و يا مرگ و آخرت را نمي شناسيد. وگرنه اگر انسان مرگ را شناخته و بداند که به چه جايي مي رود و يا حتي احتمال آن را بدهد، بسيار تکان دهنده است. درروايت است که اميرالمومنين (ع) زماني که حاکم بودند، به نزديک بازار مي آمدند و از اينکه مي ديدند همه مشغول کار خود هستند گريه مي کردند. مي فرمودند: بندگان خدا بانگ کوچ زده اند، حواس خود را جمع کرده و غافل نباشيد. يک ابديتي در پيش داريد. اين سال هاي کوتاه که به اندازه ي يک پلک به هم زدن هم نيست، شما را مشغول نکند. اين حالات را اين بندگان بزرگ الهي داشته اند. گاهي برخي از جملات براي ما يک تخيلي ايجاد مي کند. اميرالمومنين (ع) اينگونه مي فرمودند، ولي گاهي برخي از ما مي گوييم که ما علي داريم چه غم داريم. گويي اميرالمومنين (ع) خداي نخواسته يک بيمه
ص: 1688
ي گناهي است که به ما مي گويد شما هرکاري مي خواهيد بکنيد. يک نفر از حضرت سوال کرد که چرا شما اينقدر عبادت مي کنيد ؟ ايشان فرمود: مي ترسم به برادرم رسول خدا نرسم. يک زماني امام سجاد (ع) روي چهار دست و پا حرکت مي کردند. از بسياري سجده ورکوع نمي توانستند روي پاي خود بايستند. امام باقر(ع) فرزند ايشان مي فرمايد که من نوجوان بودم. وقتي پدر خود را با پيشاني پينه بسته و چهره ي نوراني ديدم که اين چنين چهار دست و پا حرکت مي کند، گريه کردم. گفتم: پدر جان شما خيلي سخت مي گيريد.
امام سجاد (ع) فرمود: فرزندم کتاب جدم علي (ع) را بياور. وقتي کتاب اميرالمومنين که حالاتي از ايشان در آن نوشته شده بود را آوردم. امام سجاد (ع) چند ورقي را نگاه کرده و آن را کنار گذاشتند. سپس فرمودند: چه کسي مي تواند به عبادت هاي علي (ع) برسد. حضرت علي (ع) اينگونه بودند. آنوقت گاهي برخي از ما مي گوييم که علي داريم چه غم داريم. با اين حرف گويي مي خواهيم بابي از تنبلي رابراي خود باز کنيم. يک شاعري بود به اسم حاجب که شعري به اين مضمون گفت که حاجب اگر معامله ي حشر با علي است، آسوده باش هرچه بخواهي گناه کن. آن حضرت را در خواب ديد. ايشان فرمود: اين چه حرف اشتباهي است که زدي ؟ اينگونه بگو: حاجب اگر معامله ي حشر با علي است، شرم از رخ علي کن و کمتر گناه کن. کسي که وارد ولايت اميرالمومنين (ع) مي شود اهل
ص: 1689
عمل است. در روايت است کساني که اهل ولايت هستند، اهل تقوا بوده و در آن شهري که آنها زندگي مي کنند از همه باتقوا تر و خدا ترس تر هستند. کساني که اهل ولايت هستند حقوق ديگران را رعايت مي کنند. يک عده اي براي ديدن امام رضا(ع) به مرو رفتند. خادم ايشان به نزديک در آمده و گفت چکار داريد ؟ گفتند ما يک عده از شيعيان اميرالمومنين (ع) هستيم و از راه دور آمده ايم که به خدمت امام رضا(ع) برسيم. خادم به نزد امام رضا(ع) آمده و گفت يک عده از شيعيان جد شما هستند و مي خواهند با شما ملاقات کنند. امام فرمودند بگوييد بروند من الان فرصت ندارم. خادم به آنها گفت برويد امام وقت ندارند. فردا آمدند بازهم امام ايشان را نپذيرفتند. در روايت است که تا دو ماه امام رضا (ع) ايشان را راه ندادند. بعد از دو ماه آنها به خادم گفتند از آقا بپرسيد مگر ما چه جفايي کرده ايم که اينگونه ما را دشمن شاد مي کنيد. حضرت فرمود: مي توانيد داخل شويد. سپس به آنها فرمود: شما واجبات خدا را درست انجام نمي دهيد. حرام هاي خدا را مرتکب شده و حقوق يکديگر را هم مراعات نمي کنيد. آنوقت مي خواهيد من شما را به خانه ي خود راه بدهم. شيعه کسي است که از همه اهل عمل تر و باتقواتر است. ما که شيعه ي اميرالمومنين (ع) سعي کنيم که به سمت قله هايي که اهل بيت دوست داشتند، برويم. به تعبير امام رضا (ع) شيعه کسي است که در زندگي او
ص: 1690
حضرت علي (ع) و اهل بيت وارد شده باشند. حضرت امير(ع) فرمود که شما نمي توانيد مانند من باشيد ولي زحمت خود را بکشيد. ما هم دست شما را مي گيريم. شفاعت مربوط به کسي است که در کلاس اهل بيت نشسته و احياناً در جايي کم آورده است. در اين صورت اهل بيت به او کمک مي کنند. امام صادق (ع) فرمود که روزغدير در عالم بالا، به معناي روز عهد است. يعني روزي است که ما بايد تجديد عهد کنيم. اينکه کارهايي که از ما خواسته شده، انجام داده ايم يا خير. امام ما خداترس و اهل عمل بود. اين را نيز به ما توصيه مي کند.
سوال – آيا قيامت ذاتاً هولناک است؟
پاسخ – در مورد قيامت ما به طور کلي سه مرحله بحث داريم. اولين مرحله اي که بايد در ارتباط با آن بحث کنيم، نفخ صور است. همان دميدن حضرت اسرافيل در صور است. نفخ صور باعث ميراندن يک عده و بعد از آن زنده شدن تمام اموات خواهد شد. مرحله ي دوم قيامت: بعد از اينکه همه از قبر ها برخواسته و روح به جسم بازگشت و تعلق دوباره گرفت. و همه در عرصه ي محشر جمع شدند. تمام خلايق و انسان ها از اولين تا آخرين حضور پيدا مي کنند. همه ي انسان ها بايد در صحنه ي محشر، از توقف گاه هايي عبور کنند. به تعبير قرآن و برخي روايات عقبه ها و گردنه هايي وجود دارد. شما ديده ايد که در کوه ها گاهي اوقات گردنه هاي صعب العبوري وجود دارد. اين هم به همين
ص: 1691
صورت است. کلاً پنجاه توقفگاه است که ما بايد در هرکدام از آنها توقف کنيم. جماعت محشر بايد حرکت کرده و به هرکدام از اين توقفگاه ها برسند. البته هرکسي حساب خود را دارد و اينطور نيست که مثلاً در صف بايستند. هيچ کس به ديگري کاري نداشته و مشغول کار خود است. اگر کسي از اين توقفگاه هاي پنجاه گانه عبور کرد به جزايي که يا بهشت و يا جهنم است، مي رسد. اينجا ديگر ابدي و جاودانه است. کسي که وارد بهشت مي شود ديگر بيرون نمي آيد. اما کسي که وارد جهنم مي شود تا زماني که تطهير شود در آنجا باقي مي ماند. در جهنم سختي هايي را مي چشيم که باز تاب اعمال خود ما در دنيا است. به تعبير مکرر قرآن، سختي ها و آساني هاي آخرت فقط مربوط به اعمال انسان در دنيا است.
سوال –در خصوص سوره ي لقمان آيات بيست تا بيست و هشت توضيح بفرماييد.
پاسخ- در آيه ي بيست اين سوره خداوند متعال مي فرمايد: نمي بينيد که خدا همه ي موجودات آسمان و زمين را مسخر و در خدمت انسان قرار داد. گويي همه چيز مقدمه اي است براي اينکه در خدمت انسان باشد و انسان بتواند رشد کند. خدا نعمت هاي خود را گسترده و فراوان سرازير کرد. نعمت هاي ظاهري همين نعمت هاي مادي است که به چشم مي آيد. مانند بدن سالم، خانواده ي آبرومند، عقل و هوش و غيره. اما نعمت هاي باطني، نعمت هاي معنوي است. مثل معرفت به خدا، دين، حب اهل بيت وغيره که خيلي اوقات
ص: 1692
ناديده مي گيريم. من زماني خدمت آيت الله اراکي ره بودم. ايشان اشک مي ريخت و نعمت هاي خدا را اسم مي برد. که اگر من الان بگويم شايد برخي بخندند. ايشان مي گفت: خدا ابروي ما را بالاي چشم قرار داده است. اگر اين ابرو زير چشم بود چقدر زشت بود. انگشت ها با هم مساوي نيست. اگر مساوي بود ما يک دکمه را هم نمي توانستيم ببنديم. اينها چيزهايي است که به چشم نمي آيد و ما فکر مي کنيم عادي است. هرچقدر انسان لطيف تر باشد، اين نعمت ها بيشتر به چشم او مي آيد. در اين آيه خداوند مي فرمايد که نعمت هاي مادي و معنوي خود را سرازير کرده است. اما با اين وجود بازهم برخي از مردم با خدا جدل مي کنند. بدون اينکه علمي داشته باشند و يا فطرت، آنها را راهنمايي کند و نه اينکه کتاب آسماني آنها را هدايت کند. يعني بدون هيچ حجت و دليلي اين کار را مي کنند. اينها همه نعمت ها و نشانه هايي است براي اينکه انسان، با خداوند آشتي کند. اما باز هم لجوجانه بر روي موضع خود مي ايستد.
سوال – لطفاً چند کتاب درخصوص رجعت معرفي بفرماييد.
کتاب بازگشت به دنيا در پايان تاريخ – از آقاي خدامراد سليميان. کتاب ارزنده اي است که بسيارروان درخصوص رجعت نوشته شده است. از انتشارات بوستان کتاب. کتاب دوم: عصر شکوهمند رجعت است. از آقاي محمد رضا اکبري. کتابي است که در آن رواياتي که درخصوص رجعت است به خوبي بررسي شده است. کتاب سوم: رجعت بازگشت بزرگ در هنگام ظهور
ص: 1693
است. از آقاي حسين شهميري. کتاب چهارم: زيبايي مرگ در کلام عارفان. از آقاي محمد جواد شعباني مفرد.
سوال – در خصوص زمان هاي توقف در زمان حشر توضيح بفرماييد.
پاسخ – در قرآن در سوره ي معارج خداوند متعال فرموده که ملائکه و روح که کارگزاران حکومت الهي هستند بالا مي روند، گويي کار آنها تمام شده است. روز قيامت همان روز محشر است. اين يک روز است اما روزي که به تعبير قرآن به اندازه ي پنجاه هزار سال است. البته مي تواند نسبت به افراد متفاوت باشد. در روايتي از امام صادق (ع) است که قيامت پنجاه موقف است که هرکدام هزار سال طول مي کشد. در جلد هفت بحارالانوار روايت شده که امام صادق (ع) فرمود: خود شما در اينجا به حساب خود رسيدگي کنيد، قبل از اينکه در قيامت از شما حساب بکشند. در قيامت هر موقف هزار سال است. مرحوم شيخ صدوق قرموده که در هرکدام از اين توقف گاه ها يک تکليفي از تکاليف بررسي مي شود. يک موقف مربوط به نماز. يکي مربوط به ذکات است. يکي مربوط به ولايت است. يکي مربوط به صله ي رحم است. يکي مربوط به حق الناس است. که در روايت است اسم آن مرصاد است. مرصاد در آيه ي قرآن نيز آمده است. پيامبر فرمودند: در همين مرصاد که توقفگاهي است که حق الناس را بررسي مي کنند، مي دانيد مفلس چه کسي است؟ اصحاب گفتند: مفلس کسي است که پولي نداشته و هزينه هاي زيادي بر روي دوش او است. پيامبر(ص) فرمودند: نه مفلس کسي است که با کوله
ص: 1694
باري از خيرات و حسنات وارد موقف مرصاد مي شود. اما آنجا طلبکاران او را مي آورند. چون حق الناس است و بايد از آنها حلاليت بطلبد. در آنجا آنقدر بايد از کيسه ي خيرات خود به اين طلبکاران بدهد تا او را حلال کنند. همه چون نياز دارند، به سادگي فرد را حلال نمي کنند. اگر اين کيسه ي خيرات تمام شد، از گناهان فرد طلبکار برداشته و داخل کيسه ي او مي گذارند. مفلس اين فرد است که ابتدا با کيسه اي از حسنات وارد شده، اما الان کيسه اي پر از گناهان دارد. نبايد گفت که اين مسئله خلاف قرآن است. البته قرآن گفته است که کسي گناه ديگري را بردوش نمي کشد. پس چطور گناه ديگران را بر روي دوش ما مي گذارند. اين گناه ديگران، درواقع تاوان عمل خود ما است. ما که در دنيا ظلمي کرده ايم و حالا بايد از آن افراد حلاليت بطلبيم. در دنيا مي توانستيم با دو کلمه حلاليت بطلبيم. يا از اول مراقب بوديم که حقي از ديگران ضايع نمي کرديم. در قيامت بايد حلاليت طلبيد، اما کسي پول نياز ندارد. حسنات هم که تمام شده است. بنابراين بايد باري از دوش فرد طلبکار برداريم تا ما را حلال کند. وگرنه بايد در اين موقف هزار سال باقي بمانيم. يک آيه ي ديگري در سوره ي حج است که گفته زمان روز قيامت هزار سال است. اما در سوره ي ديگري پنجاه هزار سال گفته است. البته اينها با هم منافات ندارد. چون آيه ي سوره ي حج تنها يک موقف را گفته است.
ص: 1695
گاهي مي پرسند مگر سال از گردش زمين به دور خورشيد بوجود نمي آيد ؟ در قيامت به فرموده ي قرآن، خورشيد و زمين وجود ندارد، پس اين سال چگونه است. جواب در خود آيه آمده است. منظور پنجاه هزار سال، از سال هايي است که شما مي شماريد. يعني مقدار آن طولاني است و اگر شما بخواهيد با مقياس هاي دنيايي آن را اندازه بگيريد، به اندازه ي پنجاه هزار سال است. از پيامبر(ص) سوال کردند که اين مدت خيلي طولاني است. با وجود پنجاه هزار سال ديگر رمقي نداريم که به بهشت برسيم. پيامبر(ص) فرمود: قسم به خدايي که جان من در دست او است. براي يک مومن از خواندن يک نماز واجب کمتر طول مي کشد. مومن بايد تا آنجا که مي تواند نماز اول وقت بخواند. نماز خود را بي جهت قضا نکند. مي تواند اين پنجاه هزار سال را با نماز کوتاه کند. بنابراين براي شخص مومن سريع مي گذرد. افرادي که اهل ولايت هستند، از ترس روز قيامت در امان خواهند بود. البته اهل ولايت بايد تلاش کند. در جايي که مشکل پيدا کردند، ولايت از آنها دست گيري خواهد کرد.
97-06-22- نفخ صور
دل اين سوره فجر پشت اين صبح مبين به تفاسير نگاه تو اگر گرم نبود، شب ظلماني يخبندان را هيچ از قالب تکرار زدن شرم نبود، آه اي عالم رباني عشق در کتابي ابدي شرح منظومه ي بيداري ما را بنويس.
سوال – در مورد نفخ صور و آثار آن توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – شروع قيامت با صيحه و فرياد کوبنده اي است. کساني که در عالم دنيا
ص: 1696
به سرمي برند با اين صيحه وارد برزخ بشوند و بعد از آن دو تا نفخ توسط حضرت اسرافيل صورت مي گيرد. نفخ اول نفخ مرگ است و کساني که در عالم بالا هستند مثل ملائک فاني مي شوند و نفخ دوم که پس از مدتي صورت خواهد گرفت نفخ حيات است که موجودات مجدد زنده مي شوند و وارد قيامت مي شوند. اولين اثري که در نفخ اول رخ مي دهد فزع و ترس بسيار شديدي است که همه را در بر مي گيرد به جز يک عده. قرآن مي فرمايد:همه به فزع مي افتند جز يک عده. شيخ مفيد در کتاب ارشاد نقل کرده است که وقتي پيامبر از جنگ تبوک بر مي گشتند، به يکي از سران کفر که خيلي به شجاعت معروف بود گفت که اسلام بياور تا تو در بزرگترين ترس ها در امان باشي. او با قلدري گفت که من از چيزي نمي ترسم. پيامبر فرمود: تو نمي داني چه اتفاقي خواهد افتاد. همه با نفخ اول صور مي ميرند و با نخ دوم صور همه زنده مي شوند، آسمان و کوهها به حرکت در مي آيند و منهدم مي شوند و در آن روزه همه در فکر خويش هستند. تو در آن روز چکار مي کني؟ او گفت: اين چيزهاي جديدي که مي شنوم ترسناک است و همانجا با عده اي که همراهش بودند به اسلام ايمان آورد. در آن روز اگر کسي در پناه خدا نباشد قطعا کم خواهد آورد. حضرت علي (ع) مناجاتي بنام مناجات مسجد کوفه دارد. خوب است که گاهي اين مناجات در خلوت
ص: 1697
قبرستان خوانده بشود و خوب است که به معاني آن توجه بشود. بعضي از دعاهاي آنرا مي توان در قنوت و سجده نماز خواند. حضرت مي فرمايد: خدايا من از تو پناه و ايمني مي خواهم براي روزي که هيچ چيز به درد نمي خورد نه مال و نه فرزندان، سرمايه ي انسان قلب بدون شرک است که مي تواند به خدا ارائه بدهد، خدايا از تو امان مي طلبم از آن روزي که ظالم آنچنان دو دست خودش را از پشيماني به دندان مي گيرد و مي گويد که اي کاش با رسول خدا همگامي مي کردم و از او عقب نمي افتم، خدايا از تو پناه مي خواهم از آن روزي که مجرمين را با چهره شان مي شناسند موي پيشاني يا پاهاي او را مي کشند و مي برند. (کسي که در فکرش گناه مي کرده او را از موي پيشاني مي گيرند وکسي که با پا گناه کرده او را از پا مي گيرند.)، خدايا از تو امان مي طلبم از آنروزي که هيچ پدري از فرزندش حمايت نمي کند و هيچ فرزندي به درد پدرش نمي خورد، وعده ي خدا حق است خدايا از تو ايمني مي طلبم از آن روزي که معذرت خواهي ظالم به دردش نمي خورد ( در دنيا انسان مي توانست معذرت خواهي بکند و خدا او را مي بخشيد ولي در آن دنيا معذرت خواهي رشدي براي انسان ندارد ) آن موقع فقط عاقبت بد است که شامل انساني مي شود که در اين دنيا از خدا معذرت نخواسته است، خدايا از تو ايمني مي
ص: 1698
خواهم از آن روزي که هيچ کسي مال کسي نيست و خدا مالک همه چيز است ( البته الان هم خدا مالک همه چيز است ولي ظهوري ندارد و انسان فکر مي کند که خودش مالک است)، خدايا از تو امان مي طلبم از روزي که هر کسي عزيزاني داشته از آن فراري است (يکي از اين جهت که نبيند که خجالت بکشد و يکي از اين جهت که هرکس مشغول کار خودش است ) هر کس مشغول خودش است، در آن روز نه تنها از عزيزانش فرار مي کند بلکه مي خواهد آنها را گِرو بگذارد تا خودش خلاص بشود زيرا گرفتاري شديد است و انسان مي خواهد خودش را نجات بدهد. فراز بعدي اين دنيا مولاي يا مولا است. در اين فراز حضرت مي فرمايد که تو مولا هستي و من عبد هستم و من مشمول بخشش تو هستم زيرا تو بزرگ هستي و اگر قرار است که کسي ببخشد تو بايد بر من ببخشي زيرا تو غني هستي و من فقير هستم، خدايا اگر قرار باشد که کسي بر کسي ترحم کند تو هستي که بايد به من کمک بدهي، تو راهنما هستي و من سرگردان، راه بلد بايد به سرگردان کمک بدهد و من چيزي از خودم ندارم. ما در قرآن داريم که عده اي از اين هول و اضطراب قيامت در امان هستند. ترس بزرگ آنها را محزون نمي کند و آنها خوش هستند. در روايات ما گفته شده که ده گروه هستند که از آن فزع اکبر درامان هستند. دسته ي اول معصومين و کساني که در پرتوي معصومين
ص: 1699
و تحت ولايت معصومين زندگي شان را سپري کرده اند. اگر معصومين به آرامش مطلق رسيده اند.بخاطر اين است که به خدا وصل شده اند و هيچ چيز آنها را نگران نمي کند. قرآن مي فرمايد: کساني که مومن هستند و عمل هم انجام داده اند که در ايمان وعملشان شرک نيستند، اين افراد امنيت دارند. امام حسين (ع) در روز عاشورا همه ي عالم مضطرب بودند که ولي خدا را آن طور به شهادت مي رسانند. در زيارت اول رجب زيارت امام حسين (ع) داريم: من شهادت مي دهم که در خون شما پايه هاي عرش خدا لرزيد و مضطراب شد و تمام مخلوقات آسمان و زمني بر شما گريه کردند، ساکنين آسمان و درياها و بيابان ها. نير تبريزي در ديوان آتشکده مي گويد: اي در غم تو ارض و سماء خون گريسته ماهي به آب و وحش به هامون گريسته، جعفر آقاي مجتهدي وقتي به اين شعر رسيده بود گفت: يا اباعبدالله من مي دانم تمام عالم در مصيبت تو گريستند ولي من مي خواهم گريه عالم را ببينم. به ايشان صحنه اي نشان دادند که تمام عالم يک چشم گرياني براي اباعبدالله در عاشورا دارد. محتشم کاشاني مي گويد: در بارگاه قدس که جاي ملال نيست سرهاي قدسيان همه بر زانوي غم است. وقتي محتشم به اين مصرع رسيد: گرچه از ملال بري ذات ذوالجلال، ديگر نتوانست قسمت دوم را بگويد. چه چيزي بگويد که جسارت به خدا نباشد. خدا بري از ملال است و نتوانست مصرع دوم را بگويد. او خوابيد و در خواب مصرع دوم را به او الهام
ص: 1700
کردند. بگو: او در دل است و هيچ دلي نيست بي ملال. در روز عاشورا که همه مضطرب بودند يک دلي بود که آرام بود و خطاب يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي. ... بود. ( آخر سوره ي فجر ) اين نفس آرام متلاطم نمي شود حتي در روز قيامت. وقتي حضرت ابراهيم را در کوه آتش پرتاب مي کردند، روايت داريم که جبرئيل بر او نازل شد و گفت که تو حاجتي داري؟ ابراهيم گفت: من به تو احتياجي ندارم ولي به خداي خودم خيلي حاجت دارم و خدا مي داند که من چه مي خواهم. معصوم و ولي خدا کسي است که خدا و قدرت او را باور کرده است، لاحول و لاقوه الا بالله را باورکرده است و باور کرده که يک برگ بدون قدرت خدا از درخت نمي افتد. بخاطر همين راحت خودش را به خدا مي سپارد و متلاطم نمي شود. کساني که در تحت ولايت ولي خدا هم هستند از هول قيامت در امان هستند. تحت ولايت معصوم بودن يعني اينکه چارچوب زندگي انسان با معيارهايي که آنها داده اند تنظيم بشود، بايد و نبايد هايي که آنها ترسيم کرده اند. معيارهايي که آنها بيان کرده اند همان معيارهايي است که خدا براي بندگي تنظيم کرده است و کل زندگي چنين انساني خضوع و يک سجده در مقابل خدا مي شود. در مقابل معيارهاي خدا از خودش چيزي در نمي آورد. چنين فردي در حصار معصومين وارد شده است. اين چارچوب ابتدا با يک اعتقاد شروع مي شود. کسي که به سرپرستي و امامت آنها اعتقاد دارد، اين خودش
ص: 1701
گام بلندي است. کسي که محبت اهل بيت را دارد و اعتقاد به سرپرستي آنها دارد، اين خودش ورود به قلعه ي ولايت است. منتها هرکس که بتواند تمام زندگي اش را با آنها تنظيم کند به آنها نزديکتر است. سلمان بدون اجازه ي اميرالمومنين آب نمي خورد. سلمان در اين مرتبه بود. حالا ممکن است که کسي در مرتبه اي باشد که گناهاني هم داشته باشد، درست است که گناهان او بد است. از امام کاظم (ع) پرسيدند که شيعه ي شما گناه هم مي کند ؟ امام فرمود: بله. سوال کردندکه مي شود از آنها تبري بجوييم؟ امام فرمود: خير، بايد از اعمال آنها تبري بجوييد. ذات آنها خوب است ولي اعمال شان بد است مثل الماسي که در لجن افتاده است و مي توان آنرا تطهير کرد. پس ما نبايد نااميد باشيم. بعضي ها محبت اهل بيت را ناديده مي گيرند و مي گويند که ما بايد فقط عمل را انجام بدهيم. محبت و اعتقاد يک عمل قلبي است و ورود به چارچوب ولايت است. اين باعث مي شود که ذات الماس بشود. هرچه انسان بتواند اخلاق و رفتارش را به آنها نزديکتر بکند خودش را به کانون معرفت که معصومين هستند نزديکتر مي کند. آيت الله بهجت هفتاد سال هر روز زيارت عاشورا، زيارت جامعه کبيره و نماز جعفر طيار مي خواندند، نماز سحر ايشان ترک نمي شود و هر روز به زيارت يک امام يا امام زاده مي رفتند. بعضي ها مي گويند که اگر تحت ولايت اينها است ما نمي توانيم اين کارها را بکنيم زيرا وقت نداريم. شايد
ص: 1702
ما نتوانيم حتي هفت روز اين کارها را انجام بدهيم. حتي اميرالمومنين هم خودش را در امان نمي دانست. ما وقت هاي هدر زياد داريم. طلبه به مرحوم حاج شيخ انصاري گفت: من يک ساعت مانده به اذان صبح بيدار مي شوم، خوب است که در اين ساعت عبادت کنم يا درس بخوانم؟ ايشان گفتند که در روز حرف زدن زيادت را ترک کن که هم به نماز شب برسي و در روز هم به درس خواندن برسي. ما گاهي دو ساعت مسابقه ي فوتبال را مي بينيم و وقت براي مان مهم نيست ولي وقتي به عبادت مي رسيم همان نيم ساعت براي ما مهم مي شود. تمام کارشناسان اين برنامه گفته اند که مي شود کل زندگي را به بندگي تبديل کرد. ما نمي خواهيم عبادت را از زندگي جدا بکنيم. زندگي معمولي انسان مي تواند عبادت باشد. انسان بايد سعي بکند که تمام اعمالش را از يک فيلتر رضايت معصوم که همان رضايت خداست عبور بدهد. اگر انسان همه ي کارهاي روزمره را در چارچوب و معيار قرار بدهد همه ي اينها سجده مي شود. خوشا آنان که دائم در نمازند. نشانه ي ملموس که انسان بتواند خودش را بسنجد که ببيند راهش چقدر همگام با معصوم است، اين است که خودش را با گذشته مقايسه کند و ببيند که ترازويش چقدر حساس تر شده است. من بايد خودم را با ده سال پيش مقايسه کنم و ببينيم که ترازوي من در وزن کردن گناهان حساس تر شده است يا خير. مثلا اگر قبلا نسبت به مال حرام يا شبه ناک بي
ص: 1703
تفاوت بودم اما الان مي ترسم و نسبت به آن حساس شده ام و بي تفاوت نيستم. اين نشانه ي رشد است. بعضي از ترازوها مثقال ها را حساب مي کند زيرا خيلي حساس است ولي بعضي از ترازو ها حتي کيلوها را هم حساب نمي کند. قرآن مي فرمايد: وقتي شيطان به يک مومن نزديک مي شود تمام وجودشان آژير مي کشد و حساس مي شوند. مرحوم عبدالکريم حائري يزدي اگر به سمت غذايي دست مي بردند که نمي دانستند حرام است، حالت تهوع به او دست مي داد. ايشان اينقدر تمرين کرده بود که وجودشان با حرام هيچ سنخيتي نداشت. اياشندر ميهماني رفته بودند تا آمدند ميوه را بردارند دست کشيدند. صاحب خانه اصرار کرد که من خمس ميوه ها را داده ام. ايشان فرمودند که من وقتي دستم را به سمت اين مبوه ها بردم حالت تهوع به من دست داد. بعد طرف فهميد که پسرش بخاطر اينکه ميهمان داشته اند ميوه ها را از باغ همسايه بدون اجازه چيده است. حساسيت ترازوها با هم فرق دارد. هر کس بايد خودش را با خودش مقايسه کند نه با ديگران. اگر ترازوي ما حساسيتش را از دست داده است معلوم مي شود که ما از ولايت دور شده ايم. ولي اگر ما حساس تر شده باشيم يعني به کانون پاکي نزديکتر شده ايم.
سوال – آيات پاياني سوره ي احزاب را توضيح بفرماييد.
پاسخ – آيه هفتاد مي فرمايد: اي مومنين کساني که اعتقاد داريد در عمل هم خدا را مراقب باشيد کلامتان حق و محکم باشد. قول سديد دو ويژگي دارد. يکي
ص: 1704
اينکه دروغ نباشد و ديگري اينکه بيهوده نباشد و مفيد باشد. اين گفتار ميتواند انسان را بهشتي يا جهنمي بکند. روايت داريم که هر روز صبح با ساير اعضا احوال پرسي مي کند. اعضا و جوارح مي گويند که اگر تو بگذاري ما خوب هستيم. هيچ اعضاي مثل زبان نمي تواند پرگناه باشد. سي گناه از زبان امکان پذير است. مي فرمايد: اگر انسان بتواند زبان را کنترل کند زندگي تان خوب مي شود و گناهانتان بخشوده مي کند و اطاعت از خدا و رسول شما را به سعادت مي رساند.
97-07-05- قيامت
در مشک تشنه جرعه ي آبي هنوز هست اما به خيمه ها برسد با کدام دست ؟ برخاست با تلاوت خون بانگ يا اخاه وقتي در کنار درک تو کوه از کمر شکست، تيري زدند و ساقي مستان ز دست رفت سنگي زدند و کوزه ي لب تشنگان شکست، شد شعله هاي العطش تشنگان بلند باران تيري روي چشمها نشست، ناگاه بانگ ساقي اول بلند شد پيمانه پر کنيد هلا عاشقان مست، باران مي گرفت و سبوح ها که پر شدند در موج تشنگي چه صدف ها که دُر شدند.
سوال – در مورد حوادثي که بعد از نفخ صور اتفاق مي افتد توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – دوتا نفخ صور توسط حضرت اسرافيل دميده مي شود که نفخ اول نفخ مرگ است. يا اين نفس رحماني تمام کساني که در اين عالم هستند و همه ي موجودات اعم از ملائکه و جن مي ميرند. اولين حادثه اي که بعد از نفخ صور اتفاق مي افتد همان هراس و ترسي است که درموجودات ايجاد مي
ص: 1705
شود. جز ده گروه که از فزع و ترس قيامت در امان هستند ولي بقيه باوحشتي مي ميرند البته کساني هم که از فزع قيامت در امان هستند هم مي ميرند. حادثه ي بعدي بعد از نفخ اول اين است که نظام کائنات و عالم ماده بهم مي خورد. وقتي کرات و سيارات ازمدار خارج مي شوند، برخوردهاي شديدي بين آنها رخ مي دهد و بر کل عالم لرزه اي مي افتد. هنگامي که خورشيد تاريک مي شود، ستاره ها مي ريزند يعني اجرام آسماني از بين مي روند. زمين بشدت کوبيده مي شود بصورتي که کوههاي از جا در مي آيند و به حرکت در مي آيند و در اثر کوبيده شدن کوهها مثل پنبه حلاجي شده مي شوند. به اين شکل نظام دنيا برچيده مي شود. در صيحه ي آسماني همه انسانها مي ميرند و به برزخ مي روند. بعد نفخ صور اول شروع مي شود. در اين نفخ همه ي موجودات عالم مي ميرند. منظور از مُردن جن و ملائک چيست ؟ آيا آنها معدوم مي شوند ؟ به تعبير علامه طباطبايي حقيقت مطلب خيلي براي ما روشن نيست. چيزي که از قرآن و روايات برمي آيد اين است که در نفخ اول که همه مي ميرند يعني وجه ي ظاهري موجودات که وجه استقلال و بي ربط بودن با خداست فاني مي شود. تمام موجوداتي که اطراف ما هستند، با اينکه همه مخلوق خدا هستند و با خدا ارتباط دارند و هستي و کمالاتي که دارند را از خدا مي گيرند، وجود و خاصيت هايي دارند. آتش وجودي دارد و خاصيت
ص: 1706
آن سوزاندن است. غذا وجودي دارد و خاصيت آن سيرکنندگي است. ما مي بينيم که آب رفع عطش مي کند و دوا است که شفا مي دهد ولي در واقع اين طور نيست. ما مي بينيم که ديوار يک تکيه گاه است و اين ديورا پشت ما را گرفته است که به آن تکيه مي دهيم يعني تمام موجودات اين طور نشان مي دهند که مستقل هستند و متکي به خودشان هستند. حقيقت اين است که تمام عالم فقر محض است و از خودش چيزي ندارد، لا حول ولاقوة الا بالله. هيچ چيز کمال وزيبايي و اثر و وجودش براي خودش نيست اما اينها ظهور ندارد و چيزي که الان در موجودات ظهور دارد. قرآن مي فرمايد: شما فقير هستيد و چيزي از خودتان نداريد. خدا صمد است. مرحوم ميرداماد استاد مرحوم ملاصدرا نقل مي کند که در جمعه اي نشسته بودم و ذکر يا غني ( اي بي نياز ) و يا مغني ( اي بي نياز کننده ) مي گفتم. يک مرتبه ديدم تمام عالم وجود مي گويند يا غني نو يا مغني. اين براي فردي که صاحب چشم بود لحظه اي نمود پيدا کرد. پس در نفخ اول وجه ظاهري از بين مي رود. در نفخ دوم چهره ي ديگر موجودات نمود پيدا مي کند. نفخ دوم احيا موجودات بصورت چهره ي واقعي شان است. چيزي که الان ظهور ندارد ظهور پيدا مي کند. پس نفخ دوم همان حيات اول نيست و باطن موجودات است. زمين و آسمان جور ديگري مي شود و خدا نما بودن همه موجودات نشان داده مي شود.
ص: 1707
بعد شما مي بينيد که زمين و آسمان و درخت و. .. همه ذکر مي گويند. الان شما ذکر موجودات را نمي شنويد ولي در آن موقع که باطن موجودات ظاهر بشود شما مي بينيد که همه خدانما هستند و ذکر مي گويند. البته الان هم اين طور هستند ولي چشم مي خواهد که بتواند اينها را ببيند. آيت الله کاشي که استاد آيت الله بروجردي و آيت الله قوچاني بود. يکي از طلبه هايي که در محضر آيت الله کاشي بود گفت که شبي از کنار اتاق استادم رد شدم و يک لحظه متوجه شدم که ايشان در سجده ذکر مي گويد و يک مرتبه ديدم که تمام عالم ذکر مي گويد. چون اولين بار بود که گوشم اين را شنيده بود وحشتي به من دست داد ولي لذتي هم به من دست داد. فردا صبح به آيت الله کاشي گفتم که من شنيدم که همه ي عالم ذکرمي گفتند. ايشان فرمودند: ذکر گفتن عالم که تعجب ندارد، تعجب اين است که گوش شما باز شده است. پس در نفخ دوم موجودات با باطن به محضر قيامت مي آيند و اولين اثر نفخ دوم اين است که همه با چهره خدانما به عرصه ي محشر مي آيند. در قيامت که همه جمع مي شوند و روز جمع است و در آن روز همه احساس غبن مي کنند و آن روز، روز تغابن است اما نظام قيامت فردي است. نظام برزخ و قيامت فردي است. داريم که همه شما تنها مي آييد. در قيامت همه جمع مي شوند ولي کسي به کسي کمک نمي کند
ص: 1708
و زندگي اجتماعي نيست. در آنجا هر کس ميهمان اعمال و اخلاق خودش است. از اين جهت نظام آخرت فردي است حتي اگر با جمع هم همراه باشيم اما کسي به کسي کمک نمي دهد و کاري ندارد. فرد يک حشري با امام، رهبر و کساني که در دنيا از آنها تبعيت مي کرد دارد زيرا از نظر سرنوشت با هم شريک هستند و با هم محشور مي شوند. تيپ ها و گروهها در کنار هم قرار مي گيرند. کساني که در دنيا طرفدار امام حق يا باطل بودند با آنها محشور مي شوند. مولوي مي گويد: ذره ذره کاندر اين ارض و سماست/ جنس خود را همچو کاه و کهرباست/ نوريان مر نوريان را جاذبند/ ناريان مر ناريان را طالبند.
پس هر کسي به سمت هم سنخ خودش مي رود. زيرا کسي که از رهبري تبعيت کرده است يک سنخيتي بين محب و محبوب برقرار شده است که باعث شده اينها يک تيپ را تشکيل بدهند. در واقع آن پيشوا و محبوب، جزئي از هويت ما مي شود. شخصي وقت ظهر نزد پيامبر آمد و پرسيد قيامت چه وقت برپا مي شود. پيامبر نماز را خواندند. بعد پيامبر به آن فرد فرمودند: تو براي قيامت چه چيزي آماده کرده اي ؟ او گفت که من خيلي اعمال ندارم و اهل مستحبات نيستم ولي خدا و رسول را دوست دارم. پيامبر فرمود: هر کسي با محبوبش همراه است. کسي که دل من را برده است کم کم جزئي از وجود من مي شود. فرهنگ، اخلاق و رفتار محبوب جزئي از هويت محب مي شود.
ص: 1709
امام رضا (ع) فرمود: اگر کسي هر چيزي را دوست داشته باشد با او محشور مي شود حتي اگر سنگي باشد. يکي از دوستان رجبعلي خياط مي گويد که ما منزل را عوض کرديم و ميزي در اين منزل جديد جا نشد. در هنگام نماز، اين ميز در ذهن من بود که آنرا جايي جاي بدهم. بعد از نماز رجبعلي خياط به او گفت که اين چيست که من در گوشه ي دلت مي بينم. من گفتم: ميزي در اتاق جا نشدم و من آنرا در دلم جاي دادم. اينها هستم که تعلقات قلبي انسان را مي سازند. گاهي انسان به انگشتر که سنگي بيش نيست چنان دل مي بندد که سليمان به ملکش دل نمي بندد. پس لازم نيست که ما براي دل بستن يک ثروت انبوه داشته باشيم. گاهي انسان به تسبيح خودش دل مي بندد. محشور شدن هر فردي با امام و محبوبش است. هزار سال از شهادت اباعبدالله مي گذرد ولي اين سوز در مومنين هنوز از بين نرفته است و ما بايد خدا را شکر بکنيم. پيامبر فرمود: سوزي از شهادت حسين در قلب مومن است که خنک نمي شود. کسي که اين سوز را دارد نشانه ي ايمان او است. ائمه اول محرم غمناک مي شدند. امام رضا (ع) مي فرمود: از اول محرم غم بر پدرم غالب مي شد تا روز عاشورا. امام زمان (عج) در مرم چنان عزادار است که در زيارت ناحيه مي فرمايد: صبح و شب بر تو گريه مي کنم. اگر اشک چشم من خشک شدن خون گريه مي کنم. پس هر کس سوز
ص: 1710
بيشتري دارد شباهت بيشتري با امام خودش دارد و طبيعي است که اين پيوندها باعث محشور شدن با هم مي شوند.
سوال – آيات آخر سوره سبأ و اول سوره ي فاطر را توضيح بفرماييد.
پاسخ – آيه دوم سوره فاطر مي فرمايد: اگر خدا در رحمتي را به سوي فردي باز کند، ديگر کسي نمي تواند آنرا ببندد و اگر دري بسته بشود کسي نمي تواند آنرا باز بکند. دادن يا محروميت تحت دو تا اسم است. يکي اينکه خدا عزيز است و کسي نمي تواند بر آن غالب بشود و ديگر اينکه کار خدا حکيمانه است. اين حکيمانه بودن بدون ارتباط با اعمال ما نيست. يعني ما هستيم که ظرفي فراهم مي کنيم که خدا به ما مي دهد. و ما خودمان هستيم که مي توانيم خودمان را محروم کنيم. وقتي کسي لياقت را ازخودش سلب کرد رحمت از او گرفته مي شود و اين حکيمانه است. پس دادن يا پس گرفتن خدا مستبدانه نيست زيرا او حکيم است.
سوال – در ادامه اتفاقاتي که بعد از نفخ صور مي افتد توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – پيامبر فرمود: يکي از چشمهايي که در آخرت خندان است چشمي است که بر حسين گريه کند. او خوشحال و مسرور است. پس دراين شبها بايد بگرييم. مرحوم ملکي تبريزي در کتاب المراقبات مي گويد: من فرزند خردسالي داشتم که در ايام محرم خودبخود محزون مي شد و حتي غذاي او کم مي شد. مومنين در روز عاشورا مي توانند سنخيت خودشان را دريابند. کسي که مي خواهد در عزاداري و مراسم عاشورا باشد سنخيت دارد ولي اين
ص: 1711
سنخيت درجاتي دارد. امام صادق (ع) به يکي از اصحابشان فرمود: جدم اباعبدالله حسين را زيارت مي کني ؟ گفت: من خيلي نمي توانم زيرا خطرناک است. امام فرمود: مصيبت هاي جدم را ياد مي کني ؟ گفت: بله. گاهي بخاطر مصيبت هاي آن حضرت کاملا بهم مي ريزم و اهل و عيال هم متوجه ي اين مطلب مي شوند. اما فرمود: تو از شيعيان ما هستي. تو از کساني هستي که آنجايي که ما در امنيت هستيم تو هم در امنيت هستي و آنجايي که ما خوف داريم تو هم خوف داري. وقتي در قيامت ائمه امنيت دارند شيعيان و کساني که با آنها سنخيت دارند در امنيت هستند. شخصي از انصار نزد پيامبر آمد و گفت که من بقدري شما را دوست دارم که وفتي شما را نمي بينم دل تنگ مي شوم و دوست دارم که يک جوري شما را ببينم و ناراحتي من از اين است که وقتي شما را در اعلي عليين مي برند من را به آنجا نمي برند و من شما را نمي بينم. پيامبر فرمود: اگر کسي تابع خدا و رسول باشد روز قيامت با اينکه او از دسته ي آل الله نيست ولي او را به انبياء، صديقين، شهدا و صالحين ملحق مي کنند.
سوال – در مورد کساني که در روز قيامت از هول و ترس در امان هستند توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – کساني که صحنه ي شهوت و حرامي برايشان پيش مي آيد و از آن دست مي کشند از کساني هستند که از هول و ترس قيامت در امان هستند. دسته ي دوم
ص: 1712
کساني هستند که آتش خشم خودشان را مهار مي کنند. دسته ي سوم کساني هستند که به سالخورده ها تکريم و احترام مي کنند. دسته ي چهارم کساني که گره گشا و خدمت رسان به مومنين باشند. دسته پنجم کساني که در نمازهايشان سوره ي والعصر يا دخان را مي خوانند و کساني که سوره ي يوسف را در شب مي خوانند. دسته ي ششم کساني هستند که سر قبر مومنين هفت مرتبه انا انزلناه را مي خوانند. دسته ي هفتم کساني هستند که شبي در راه خدا بيدار بمانند يا اشکي براي حسين بريزند.
سوال – در مورد علي اکبر امام حسين (ع) توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – در زيارت ناحيه داريم که سلام بر اولين کشته و شهيد از نسل اهل بيت. وقتي همه ي افراد امام حسين (ع) به ميدان رفتند، اولين فردي که از خاندان امام به ميدان رفتند حضرت علي اکبر بود. امام حضرت علي اکبر را بسيار دوست داشت ولي تا ايشان اجازه ي ميدان گرفتند امام به او اجازه داد. عاطفه هاي اهل بيت به فرزندانشان بيشتر از افراد عادي است ولي اين تعلق ايجاد نمي کند که باعث مانع بشود. وقتي حضرت علي اکبر به ميدان رفت امام بلند بلند پشت سر ايشان گريه کرد. فرمود: خدا قطع بکند نسل تو را که نسل من را قطع کردي. ما کسي را فرستاديم که شبيه پيامبر بود و هر وقت ما دلمان براي پيامبر تنگ مي شد به اونگاه مي کرديم هم چهره و اخلاقش شبيه پيامبر بود. شيخ جعفر شوشتري فرمود: امام حسين (ع) در روز عاشورا هم
ص: 1713
مسموم شد، هم شهيد شد و هم مُرد. مسموم شدن ايشان وقتي بود که تير سمي هرمله به سينه ي امام نشست. شهيد شدن امام وقتي بود که از اسب به زير افتاد. امام وقتي مُرد که صورتش را بر صورت خوني علي اکبر گذاشت. امام فرمود: خاک بر دنيايي که تو در آن نباشي.
97-07-12- حشر در قيامت
سوال – در مورد مرحله ي حشر قيامت توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ - اولين مرحله بعد از نفخ صور دوم برخاستن انسانها از قبور ورود به عرصه ي محشر است. ميلياردها انسان از بدو خلقت تا آخر هراسان از قبر بلند مي شوند و به نقطه اي سرازير مي شوند. امام رضا (ع) مي فرمايد: سه روز است که خيلي وحشتناک است. يکي وقتي که بچه بدنيا مي آيد زيرا براي اولين بار دنيا را مي بيند و براي او وحشت آور است، يکي وقتي که انسان مي ميرد و چشمش به عالم برزخ مي خورد و يکي روز رستاخير و برخاستن از قبور است که براي انسان ناشناخته است. ما برزخ را بهتر مي توانيم تصور بکنيم زيرا به دنيا نزديکتر است. ولي قيامت براي ما دورتر است. قرآن مرحله ي برخاستن از قبر و حاضر شدن در قيامت را در چند آيه ترسيم کرده است. در سوره يس آيه 51 مي فرمايد: وقتي در صور دميده مي شود ناگهان و بدون آمادگي قبلي همه از قبرها بر مي خيزند و به سمت خدا سرازير مي شوند. عده اي که اين حرفها را قبول نداشتند و فقط دنيا را مي بينند، وقتي از قبر برمي خيزند و اين صحنه ي
ص: 1714
عجيب را مي بينند مي گويد: اي واي بر ما چه کسي ما را از اين قبور بلند کرده است. فرشتگان مي گويند: اين همان وعده اي است که خدا به شما داده بود و شما حرف پيامبران را جدي نمي گرفتيد. سوره قمر آيه 6 مي فرمايد: هنگامي که يک صداي ناشناخته مردم را به سمتي دعوت مي کند، در حاليکه چشم هايش با ترس همراه است و چشمهايشان فرو افتاده است از قبور برمي خيزند مثل ملخ هايي که درهوا پراکنده هستند با شتاب و عجله به سمت صدا زننده مي روند و در اين حال کفار مي گويند که چه روز سختي است. در سوره معارج آيه 42 مي فرمايد: پيامبر ما، غصه ي اينها را نخور بگذار آنها با بازيچه هاي دنيا مشغول باشند تا ملاقات کنند روزي را که به آنها وعده داده شده بود. روزي که همه با سرعت از قبرها بلند مي شوند و گويي به سوي تابلوهاي مشخصي مي روند. چشمها از ترس فرو افتاده و غبار ذلت بر چشمها نشسته است. اين همان روزي است که به آنها وعده داده شده بود و آنها جدي نمي گرفتند. اين آيات در مورد کساني است که قيامت را قبول نداشته اند. و عمدتا اين هول و هراس براي کافران است. عرصه ي محشر يا صحراي محشر زميني است که هموار شده است و در آن کوهي وجود ندارد. زميني است که متناسب با عرصه ي قيامت و خدانما شده است. قرآن مي فرمايد: اين زمين غير از اين زمين است. امام صادق (ع) مي فرمايد: زمين است که
ص: 1715
پستي و بلندي ندارد و مسطح است. يکي از خصوصيات صحراي محشر گرماي سخت و فوق العاده ي آن است. امام مي فرمايد: جنس زمين قيامت از آتش است جز سايه ي مومن که آنجا خنکي دارد. گرماي زمين و ازدحام جمعيت ( مثل تير دان هايي که در ترکش هستند ) باعث عرق مي شود که راه نفس گرفتن را مي بندند. امام علي (ع) در خطبه ي دو مي فرمايد: در آن روز خوش شانس ترين افراد کساني هستند که بتوانند در آنجا جاي پايي پيدا بکنند که بتوانند بايستند و نفسي بکشند. روايت داريم که اين يکي از مواقف هزار ساله است. امام صادق (ع) فرمود: در اين گرماي شديد مومنين سايه اي دارند که در خنکاي آن هم نفسي مي کشند وهم راحت هستند. سايه آنها صدقاتي است که در دنيا داده اند. وقتي شما در اين دنيا صدقه اي داده اي و سايه بان کسي شده اي، اين صدقات در آنجا سايه ي سر خودت مي شود. بقول فروغي بسطامي همان دست که دادند همان دست گرفتند. در جلد 72 بحارالانوار داريم که پيامبر فرمود: هر مسلمان بايد هر روز صدقه بدهد. فردي پرسيد: مگر ما چقدر پول داريم که هر روز صدقه بدهيم ؟ پيامبر فرمود: صدقه فقط مالي نيست. اگر شما راهي را هموار بکني و بتواني باعث بشوي که کسي راهي را برود ( راه علم، تقوا، دينداري يا راه عبور )، بتواني جاهلي را هدايت بکني، عيادت مريض بکني، جواب سلام بدهي، اينها صدقه است. پس هر گونه دستگيري و کمک به مومن که نوعي خدمت
ص: 1716
رساني و دستگيري مومني باشد و سايه ات را بر سر او مي بري يا سايه ي محبت خودت را بر سر کسي با جواب سلام دادن مي بري، اين سايه عطوفت پهن کردن است. کار خير گاهي فردي است و گاهي خير آن به همه مي رسد، منظور از صدقه کار خيري است که به همه مي رسد. صدقه ي نشانه ي صدق ايمان ما است. اگر کسي اين کار را انجام بدهد، در آن گرماي عجيب اين صدقه کمکش مي کند. علامه مجلسي با تيمي بحارالانوار را جمع آوري کردند. سيد نعمت الله جزايري از شاگردان علامه مجلسي بود و در جمع آوري اين کتاب به سيد کمک کرد. آنها بين خودشان قرار گذاشتند که هر کس که زودتر از دنيا رفت خبري به ديگري بدهد. علامه مجلسي از دنيا رفت. جزايري دوست داشت که استادش را ببيند. او روزي بر سر قبر علامه رفت و برايش قرآن خواند و گريه کرد و همانجا خوابش برد. در خواب استاد را ديدم که در وضعيت بسيار خوبي بود. هم لباس فاخري بر تن داشت و هم روي زيبايي داشت. من از ايشان پرسيدم که بعد از مرگ چه شد. در هنگام مرگ من بخاطر بيماري جسمي که داشتم از خدا خواستم که فرجي براي من بفرستد. ناگهان يک چهره ي زيبايي ديدم. او به من گفت که درد مي کشي ؟ دستهايش را روي پايم گذاشت و پايم بهتر شد. دستهايش را به همه جا کشيد تا به سينه ام رسيد، در آن لحظه روح خودم را در آن طرف اتاق ديدم، ديدم جسمم
ص: 1717
افتاده است و همه گريه مي کنند. من فرياد مي زدم که من خوب شده ام ولي ديگران نمي شنيدند و گريه مي کردند. بعد از اينکه من را غسل دادند و در قبر گذاشتند ندايي آمد براي ما چه آورده اي ؟ يک دفعه ياد چيزي افتادم. از بازار اصفهان عبور مي کردم. ديدم چند نفر دارند يک نفر را مي زنند و مي گويند که طلب ما را بده. هرچه او مي گفت که من طلب شما را مي دهم، آبروي من را نبريد، آنها گوش نمي کردند. من طلب او را دادم و آبروي او را حفظ کردم. او براي من دعايي کرد که آبروي من را حفظ کردي انشاءالله خدا تو را حفظ کند. چيزي که در عالم قيامت دست من را گرفت اين بود. در آنجا ما خيلي محتاج هستيم. البته مرحوم مجلسي خدمات علمي ايشان به جاي خودش بوده است. بقول حضرت امام در آنجا محل بروز علم نبوده است و محل آن جاي ديگري بوده است. پس چيزي که اول انسان را دستگيري مي کند دستگيري فردي در اين دنيا است. ما درعرصه ي محشر برهنگي داريم. امام باقر (ع) فرمود: خدا در قيامت همه ي انسانها را بر مي انگيرد درحاليکه همه ي انسانها پابرهنه و عريان هستند. در دعاي ابوحمزه ي ثمالي امام سجاد (ع) توصيف ظريفي دارد: گريه مي کنم براي روزي که از قبر خارج مي شوم در حالي که برهنه هستم و بار اعمال سنگين اعمالم بر دوشم سنگيني مي کند. اطراف خودم را نگاه مي کنم که کسي به من کمک بدهد
ص: 1718
ولي هر کس مشغول کار خودش است. آنجا چهره ها متفاوت است. عده اي خندان هستند و به آنها بشارتي داده اند اما گروهي هستند که غبار تيرگي و ذلت بر چهره ي آنها نشسته است و غمناک هستند.
برهنگي و گرما براي غيرمومنين است. مومني که در اين دنيا زشتي هايش را از خودش دور کرده است در آن دنيا زشتي هايش آشکار نمي شود. خوبي ها و اعمال صالح نوري مي شود که پوشش آنها مي شود. زشتي ها براي کساني است که در اينجا زشت بوده اند. ابن مسعود مي گويد که حضرت علي (ع) فرمود: قيامت پنجاه موقف دارد و اوج هر کدام هزار سال است. اولين موقف خروج از قبر و محشر است. در محشر هزارسال نگه داشته مي شوند. انسانها نگه داشته مي شوند تا مومنين بروز پيدا بکنند که همان داشتن سايه بر سر است. از همان ابتدا ثمره ي مومن بودن مشخص مي شود. بعد مرحله ي دادن عمل است. در اينجا وقتي کارنامه ي قبولي به مومنين مي دهند آنها با افتخار مي گويند: بياييد بخوانيد. اين مرحله هزار سال طول مي کشد در حالي که گرسنه، تشنه و پابرهنه هستند. امام مي فرمايد: اگر کسي که از قبر بر مي خيزد ايمان به خدا و قيامت داشته است، پيامبر، رسالت و دستورات او را قبول داشته باشد، از سختي و گرسنگي نجات پيدا مي کند. جبرئيل به پيامبر گفت که به قبرستان بقي برويم. جبرئيل بالاي يک قبر صدا زد که برخيز، فردي سفيد رو بلند شد و خودش را تکاند. وقتي که او برخاست
ص: 1719
ذکر الله اکبر را گفت و گفت: الحمدلله. جبرئيل گفت که با اذن خدا به قبرت برگرد. باز جبرئيل پيامبر را سر قبر ديگري برد و گفت که برخيز. شخصي سياه رويي بلندشد و اولين کلمه اش اي واي بر من و هلاکت بر من بود. جبرئيل گفت: برگرد و او به قبر بازگشت. جبرئيل گفت که در قيامت مردگان اين طوري از قبور برمي خيزند، مومنين با چهرهاي نوراني و ذکر خدا ولي کفار با روي سياه و با ذکر وا حسرتا بر مي خيزند. پس عمده ي اضطراب ها براي غير مومنين است. درست است که نگراني ها و سختي ها در قيامت براي غير مومنين است اما بشرطي که بتوانيم ايمان خودمان را تا دم مرگ ببريم. کساني بوده اند که سابقه هايي در علم، عبادت، جهاد و جنگ داشته اند ولي سقوط کرده اند. در تاريخ و قرآن داريم افرادي که عاقبت به خير نشده اند. اولياء خدا هراس داشته اند زيرا خدا به کسي ضمانت نامه نداده است که تا آخر بماني. خود انسان بايد سعي بکند که ايمانش را ثابت نگه دارد. وقتي پيامبر به حضرت علي (ع) گفت که تو شهيد مي شوي، اولين سوالي که حضرت پرسيد اين بود که آيا در هنگام شهادت دين من سالم است؟ پيامبر گفت: بله و حضرت شکر کرد. حفظ کردن دين سخت نيست. اگر ما حداقل هايي که خدا مي خواهد انجام بدهيم دين مان را حفظ کرده ايم. اگر کسي يک مرحله را برود، در مراحل بعدي امدادهاي الهي به سراغ او مي آيد. خدا مي فرمايد: شما تلاش
ص: 1720
خودتان را بکنيد ما هم دست شما را مي گيريم. پس دين دار بودن سخت نيست. اگر ما سعي بکنيم خودمان را در مسير الهي قرار بدهيم و در چارچوب زندگي حلال و حرام خدا را رعايت بکنيم، اگر جايي از دست ما در رفت خدا براي ما کمکي گذاشته است. در زمان امام سجاد (ع) فردي بنام حسن بصري گفت: من تعجب مي کنم با اين همه شيطان و عوامل غفلت و سقوط چطور انسان مي تواند به بهشت برود ؟ امام فرمود: من تعجب مي کنم با اين همه رحمت خدا چطور کسي به جهنم مي رود. خدا به بهانه هاي مختلفي شما را کمک مي کند. مرحوم آيت الله کوهستاني مي فرمودند: من جوري زندگي کرده ام که در روز قيامت اعضا و جوارح من عليه من شهادت ندهند. مرحوم شيخ مرتضي زاهد در آخر عمر در بستر فوت مي کرد و مي گفت که دنيا را فوت مي کنم. اين کسي بود که يک عمر دنيا را فوت مي کرد و به دنيا نچسبيد. اين دنيا بايد به اندازه اي باشد که انسان بتواند توشه اش را بردارد و خوب زندگي بکند و در چارچوبه ي حلال تفريح داشته باشد. خدا در کنار هر لذت حرام، لذت حلال را در کنارش گذاشته است. هيچ کدام از واجبات ما سختي طاقت فرسايي ندارد. هر کاري در دين ما به هرج رسيد، دين آنرا از ما نمي خواهد. دين ما آسان گرفته است.
سوال – سوره ي صافات آيات 52 تا 76 را توضيح بفرماييد.
پاسخ – نوح وقتي در سختي قرار گرفت
ص: 1721
دعا کرد که خدايا آنهايي که بايد هدايت مي شدند هدايت شدند و بقيه را روي زمين نگذار. در آيه 75 خدا مي فرمايد: نوح ما را صدا زد. ما چه خوب جواب دهنده هايي هستيم. اين معنايش اين نيست که هرچه نوح خواست ما همان را به او داديم. يکي از خواسته هاي نوح اين بود که پسرش که داشت غرق مي شد نجات پيدا کند. خدا فرزند او را نجات نداد. پس جواب دادن خدا به دعاها الزاما اين نيست که ما هرچه بخواهيم بشود. خدا مي فرمايد: ما بيش از آن چيزي که نوح مي خواست به او داديم. او فقط مي خواست از زخم زبان ها ي کفار و از طوفان نجات پيدا کند ولي ما افراد با ايمان او را از سختي نجات داديم. فرزندان او را درزمين گذاشتيم و فرزندان خوب او را تا قيامت در زمين گذاشتيم سلامتي روح در تمام عوالم.
گاهي انسان چيزي را مي خواهد و خدا سه تا چيز ديگر به او مي دهد، پس ما خيلي گله مند نباشيم. وظيفه ي ما خواستن است و دادن را به خدا بسپاريم.
سوال – در مورد دادن نامه اعمال در صحنه ي محشر توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – اين بحث مورد توجه روايات ما است و در قرآن مکرر به آن اضافه شده است. نامه ي عملي که به ما مي دهند ( بدست مي دهند که البته ما در روايتي نداريم که نامه را به دست مي دهند چون ما ذهن دنيايي پيدا کرده ايم اين کلمه را مي گوييم)، در واقع آنرا به ما
ص: 1722
ارائه و نشان مي دهند. مسلم نامه عمل نوشته ي با کاغذ و قلم نيست. حتي نامه ي عمل مثل فيلم نيست که در جلوي انسان گذاشته بشود يعني بيرون انسان چيزي باشد که انسان را نشان بدهد. در واقع در آنجا کل اعمال عمرت را طوري مي بيني مثل اينکه الان داري آنرا انجام مي دهيد. امام صادق (ع) فرمود:وقتي روز قييامتمي شود نامه ي عملش را به او مي دهند و به او مي گويند: بخوان. هيچ لحظه ي از عمرش نيست، هيچ کلمه اي که از دهانش خارج شده نيست، هيچ قدمي که در زندگي اش برداشته نيست مگر اينکه يادش بيايد و جوري يادش مي آيد مثل اينکه دارد آنرا انجام مي دهد. عده اي در آنجا مي گويند: واي اين چه کتابي است که ريز و درشت زندگي ما را حساب کرده است، ما فکر نمي کرديم که اين قدر دقيق است. خواندن نامه ي عمل يعني تذکر و يادآوري. يعني شما يکجا بر اعمال هشتاد ساله ي خودت احاطه پيدا مي کني. به تعبير قرآن متذکر مي شوند و عملشان را حاضر مي بينند. علي القاعده نامه عمل باز است. قرآن مي فرمايد: نامه ي عمل را مي بيند در حاليکه باز است. يعني هم هشتاد سال عمر را مي بيند و هم اينکه همه آنرا مي بينند. يکي از رسوايي هاي قيامت همين است. يکي از دعاها اين است که خدايا ما را رسوا مکن و نامه ي عمل ما را به کسي نشان نده. چيزي که در نامه ي عمل تاکيد شده اين است که ريز و
ص: 1723
درشت حساب شده است و هيچ چيزي فراموش نشده است. بعضي از گناهان براي ما عادي شده است و ما توجه نداريم که اينها ثبت مي شود. ما بايد به اينها بيشتر دقت کنيم.
در کتاب اصول کافي از امام صادق (ع) داريم که پيامبر در صحرايي که هيچ چيزي در آن بود به يارانشان فرمودند که هيزم جمع کنيد. اصحاب گفتند که در اينجا هيزمي نيست. پيامبر گفت: بيشتر دقت کنيد. وقتي آنها هيزم جمع کردند. پيامبر فرمود: گناهان هم اين جوري با دقت جمع مي شوند. بترسيد از گناهان کوچکي که انسان به آن بي اعتنا مي کند. گاهي قسم خوردن به خدا و قرآن تکه کلام شده است و گاهي آنرا بعنوان دروغ حساب مي کنند. گاهي هم غيبت و نگاههاي آلوده براي ما عادي شده است. اين عادي شدن براي ما به اين معنا نيست که اين براي ما گناه محسوب نمي شود. گاهي دروغ ها، ناسزاها، فحش ها و تکه کلامهاي شوخي که دل مي شکند هم همين طور است. فرمود: هر چيزي يک طالبي دارد. خواهان گناهان کوچک ما ملک ثبت اعمال است که آنها را مي نويسد. انشاءالله ما نامه ي عمل خودمان را طوري بنويسيم که آن ملک هميشه بيکار باشد.
اللهم الرزقنا شفاعة الحسين يوم الورود.
97-07-19- خواب
هزار جهد بکردم که سِر عشق بپوشم نبود بر سر آتش ميسرم که نجوشم، به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم شمايل تو بديدم نه عقل ماند و نه هوشم، حکايتي ز دهانت به گوش جان آمد دگر نصيحت مردم حکايت است به گوشم، مگر تو روي
ص: 1724
بپوشي و فتنه باز نشاني که من قرار مدارم که ديده از تو بپوشم، مرا به هيچ بدادي و من هنوز بر آنم که از وجود تو مويي به عالم نفروشم.
سوال – وقتي ما اموات خود را در خواب مي بينيم يا خوشحال هستند يا ناراحت يا بيمار هستند يا چيزهايي از ما مي خواهند. اين خواب ها چه پيامي براي ما دارد؟
پاسخ – خواب بخشي از زندگي ما هست. همه ي ما خواب ديدن (رويا) را تجربه کرده ايم. براي معصومين خواب ديدن روياي صادقه اي است که اتصال به عالم ملکوت است. به تعبيري اتصال به عالم بالا و لوح محفوظ است، آنها اخباري را که در آينده مي خواهد اتفاق بيفتد يا دستورات الهي را از روياي خود مي گيرند. اين خوابها نوعي الهام است. روايت داريم که اين خوابها نوعي وحي است. پيامبر در ابتداي نبوت، دريافت وحي از طريق روياهاي شان بوده است. بعد بحث جبرئيل و ملکه ي وحي پيش آمد. هيچ تصرف و خطايي از طرف شيطان در روياهاي آنها نيست. حتي تخيلات خودشان هم، در خواب تصرفي ندارد که خواب را به يک خواب خطا و اشتباه تبديل بکند. حتي بعضي از انبياء تکاليف خودشان را در خواب مي گرفتند. حضرت ابراهيم به فرزندش گفت که من در خواب ديدم که سر تو را مي برم و ابراهيم اين تکليف را از خواب گرفت. قبل از فتح مکه در خواب به پيامبر فهماندند که وارد مکه مي شود و در امان هستي. خواب حضرت يوسف شفاف نبود هم بود. البته اين خواب رازگونه بود و
ص: 1725
تعبير مي خواست. او ديد که يازده ماه و خورشيد برمن سجده مي کردند. روياهاي انبياء که هيچ تصرفاتي از بيرون از طرف شيطان و از درون توسط نفس در آن نيست، صادق است. اما بعضي از خوابها و روياهايي که ما مي بينيم روياهاي صادقه است مخصوصا اگر فرد راستگو باشد. روايت داريم که هرکس راست تر است روياهايش هم راست تر است. پس راست گويي در نوع ديدن خواب تاثير مي گذارد. چيزهايي در روياهاي ما تاثيرگذار است. از درون نفس، تخيلات، افکار و آرزوهاي ما مي تواند در خواب هاي ما تاثيرگذار باشد. از طرفي از بيرون هم شيطان مي تواند القائاتي داشته باشد. البته ديدن روياهاي صادقه هم براي ما امکان پذير است. آيت الله اراکي از استادش آيت الله حائري شيرازي نقل مي کرد که من در خواب ديدم که به من گفتند که تا ده روز ديگر بيشتر زنده نيستي. من به خواب توجهي نکردم. همان روز دهم، با دوستان به باغي رفته بوديم. من دچار لرز شديدي شدم. به خانه برگشتيم و حالم بسيار بد بود. ديدم که دو تا ملک براي قبض روح من آمده اند. در آن موقع آن خواب به ياد من آمد. مرحوم حائري نسبت به امام حسين (ع) ارادت داشت و در بعضي دسته جات خودشان نوحه مي خواندند. او توسل به امام حسين (ع) کرد و خواست که زنده بماند زيرا توشه اي براي آخرت نداشت. لحظاتي بعد امام حسين (ع) آمد و به آن دو ملک گفت که ما براي او مهلت گرفته ايم، شما برويد. بعد از لحظه اي چشمهايم
ص: 1726
را باز کردم و ديدم که پارچه اي روي من انداخته اند زيرا فکر مي کردند که من مرده ام. مرحوم آيت الله اراکي مي فرمودند:حدس قوي من اين است که تاسيس حوزه ي علميه قم همان ذخيره اي بود که فرصتش را از امام حسين (ع) گرفت. اينها روياهاي صادقه است. چون عالم خواب عالم پر رمزي است، خيلي نمي توان روي آن حساب باز کرد. امام صادق (ع) مي فرمايد: خواب صادق و کاذب در هم است. خيلي روي خواب حساب باز نکنيد. بخاطر همين مي گويند که خواب حجيت نيست. خيلي به خواب اعتماد نکنيد. اگر در خواب ديديد که مي گويند: فلان نماز را با فلان کيفيت بخوانيد يا چهل بار فلان سوره را در نمازتان بخوانيد يا فلان ذکر ار به فلان عدد بگوييد، نبايد روي اينها تکيه بشود. اين دستورات عبادي بايد از يک منبعي صادر بشود که کاملا حجت باشد. وقتي شما مي خواهيد خدا را عبادت کنيد نبايد شکل عبادت را از خودتان در آورده باشيد. ما بايد خواب هاي مان را در کنار قرآن و سنت قرار بدهيم تا ببينيم که خواب ما صادق است يا خير. البته به شرط اينکه قرآن و سنت را بشناسيم. تعبيري کننده ي علاوه بر اينکه بايد رموز تعبير خواب را بداند، بايد کسي باشد که رموز ديني را هم بشناسد. و بتواند خواب را با کتاب و سنت تطبيق بدهد تا ببينيد که اين خواب صادق است يا کاذب. بخاطر همين تعداد کساني که تعبير کننده خواب هستند زياد نيست. ما در روايت داريم که خواب را براي هر
ص: 1727
کسي نقل نکنيد. خواب را فقط پيش اهلش نقل کنيد. وقتي حضرت يعقوب خواب يوسف را شنيد به او گفت که خواب خودت را پيش برادرانت نگو. زيرا آنها نااهل هستند. اهل کسي است که بتواند خواب را تعبير بکند يا مومن نجيب سِر نگهداري باشد که وقتي اين خواب را نقل مي کنيم سوء استفاده نکند. تعبير خواب با رمالي و کتب تعبير خواب ميسر نيست. اين طور نيست که مثلا هر کس خواب فلان چيز را ببيند تعبيرش فلان چيز است. کتاب هاي تعبير خواب هم تعبيري بوده است که مثلا ابن سيرين براي فردي تعبير کرده است. اين تعبير بنا به شخصيت و موقعيت فرد بوده است. معبر بايد شرايط شما، مزاج شما را حتي از نظر فيزيکي و شرايط روحي شما را هم بفهمد. علاوه بر آن معبر بايد رموز آيات و روايات را هم بداند که بتواند خواب را با آنها تطبيق بدهد تا پيام خواب را بفهمد و بداند که اين مطابق کتاب و سنت است که شما به آن عمل بکنيد. مثلا ما در خواب مي بينيم که فردي از دنيا رفته است، تعبيرش از دنيا رفتن فرد نيست. ممکن است که اين خواب پيام ديگري داشته باشد. اگر ما در خواب وضعيت بد فردي را مي بينيم الزاما اين طور نيست که وضعيت فرد خراب است. گاهي ما در خواب مي بينيم که اموات به ما مي گويند که خيرات کنيد. اينکار مشکلي ندارد زيرا در بيداري هم به ما مي گويند که اين کار را بکنيد. يک وقت اموات مي گويند که فلان ملک يا زمين
ص: 1728
را بفروشيد، در اينجا انسان نبايد به خودش اعتماد بکند. ما نبايد به ظاهر خواب توجه بکنيم. فردي به ابن سيرين گفت که من خواب ديدم دنيا و آخرت را از دست داده ام. ابن سيرين او را آرام کرد. فرد ديگري گفت که من خواب ديدم که دنيا و آخرت را بدست آورده ام. ابن سيرين گفت که شما قرآن خودت را گم نکرده اي؟ آن فرد اول گفت: بله. ابن سيرين به فرد دوم گفت که تو قرآني پيدا نکردي ؟ او گفت: بله. ابن سيرين گفت که اين همان قرآني است که گم شده است. دنيا و آخرت همان قرآن بود. روياهاي صادقه اي که تعريف مي کنند با قرائن و شواهد کاملا محرز شده است.
کتاب خواب ها با ما چه مي گويند نوشته ي آقاي مجتبي بلوچيان، کتاب خوبي است. اين کتاب قواعد حاکم بر رويا را ذکر کرده است و از روايات اهل بيت کمک گرفته است.
سوال – آيا حضرت اسرافيل با نفخ اول مي ميرد؟ چه کسي او را مي ميراند؟ تکيلف حضرت عزرائيل چه مي شود؟
پاسخ – در روايات داريم که خدا به حضرت اسرافيل مي فرمايد: بمير. يعني خدا او را قبض مي کند. در هنگام احيا، خدا اول حاملين عرش را زنده مي کند از جمله حضرت اسرافيل و بعد احياء توسط نفخ صور دوم اتفاق مي افتد. در جلد شش بحار امام سجاد مي فرمايد: وقتي اسرافيل در صور دميد هيچ صاحب روحي نمي ماند و همه ي آسماني ها هم مي ميرند بجز اسرافيل و خدا با اسرافيل مي گويد که
ص: 1729
تو هم بمير. بعد در همين حالت مي مانند تا نفخ دوم دميده مي شود. بعد خدا به آسمانها و زمين مي گويد که بهم بريزند و بعد حاملين عرش زنده مي شود و نفخ دوم دميده مي شود. جان حضرت عزرائيل را اسرافيل مي گيرد. اسرافيل با عظمت تر از حضرت عزرائيل و ملائک ديگر است.
سوال – گناهاني که ما توبه کرده ايم آيا باز در نامه ي اعمال ما ديده مي شود و ديگران از آن آگاهي مي يابند يا خير؟
پاسخ – امام صادق (ع) فرمود: اگر بنده اي توبه ي واقعي بکند خدا او را دوست دارد. خدا در دنيا و آخرت او را مي پوشاند. دو ملکي که نويسنده ي اعمال هستند، خدا آنها را به فراموشي مي اندازد. خدا به اعضا و جوارح دستور مي دهد که گناهش را بپوشانيد. و ديگر اعضا و جوارح عليه انسان شهادت نمي دهند. خدا به زمين مي فرمايد که بر او بپوشانيد که در روز قيامت نتواند شهادت بدهد. خدا را ملاقات مي کند در حاليکه هيچ چيزي نيست که شهادت بدهند که او گناه کرده است.
درقرآن داريم که اگر کسي صادقانه توبه کند و اعمالش را جبران بکند، نه فقط گناهان او پاک مي شود بلکه آن گناهان به حسنه تبديل مي شود. اگر کسي تک تک گناهان را به ياد بياورد و پشيمان بشود و اشکي بريزد و خضوعي نشان بدهد، خدا آن اشک و خضوع را مي نويسد. و بعد گناه به حسنه تبديل مي شود زيرا کنار هر گناه يک اشک و طاعت است. امام باقر
ص: 1730
(ع) مي فرمايد: روز قيامت مومن گناهکار را مي آورند در موقف حسابرسي، خدا خودش حسابرسي اين شخص مي شود. هيچ کسي بر حساب او آگاه نيست. زيرا مومن است و دين و خدا را قبول دارد ولي دراعمالش کم آورده است. خدا گناهان او را به او ارائه مي دهد. اين شخص مي گويد که خدايا من اقرار مي کنم که اين کارها را کرده ام. خدا به نويسندگان اعمال مي گويد که اينها را به حسنه تبديل کنيد و به مردم نشان بدهيد. وقتي مردم نامه ي اعمال شخص توبه کننده را مي بينند، مي گويند که اين فرد يک گناه هم نداشته است ؟ خدا مي فرمايد که او را به بهشت ببريد. اين براي شيعيان گناهکار ماست. آنها در تحت ولايت حضرت علي (ع) هستند و در محيط رحمت هستند. کساني که مومن نيستند، خدا حساب آنها را در پيشگاه مردم مي کند که همه مي بينند.
پس کساني که شيعه علي (ع) هستند تا گناه کردند فورا توبه مي کنند.
سوال – سوره ي ص آيات 27 تا 42 را توضيح بفرماييد.
پاسخ – آيا سي ام مي فرمايد: ما سليمان را به داود داديم. سليمان خوب بنده اي بود. او زياد به در خانه ي خدا رجوع مي کرد و دور نمي شد. هنگام عصر او از رژه اسب سواران ديدن مي کرد. سليمان فرمود: من اينها را دوست دارم ولي اين دوست داشتن ناشي از ياد خدا بودن است. کسي که زياد به درخانه ي خدا رجوع مي کند کسي است که فرزند و همسر و اموالش را
ص: 1731
دوست دارد ولي او اينها را بخاطر اينکه ابزاري هستند که انسان را به خدا نزديک مي کند دوست دارد. ما مي توانيم دنيايي ترين چيز را بخاطر خدا دوست داشته باشيم. بزرگي مي فرمود: کساني که دنيايي هستند حتي عبادات آنها هم بوي دنيا مي دهد اما کساني که ياد خدا هستند کارهاي دنيايي آنها هم بوي خدا مي دهد. پس شما چيزهاي دنيايي را دوست داشته باشيد ولي اينها نبايد شما را از خدا دور کند.
سوال – در مورد خواب هايي که ما بصورت مکرر در مورد اموات مان مي بينيم توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – ما نيازهاي اموات را گفتيم. نيازهاي آنها از جمله دادن ديون، حق الناس، حق الله و خيرات است. پس پيام آنها در همين چارچوب است. اگر شما پيامهاي عجيبي از آنها دريافت مي کنيد مکلف نيستيد تا وقتي که به يک تعبير کننده خواب موثق را پيدا نکنيم. همان چيزهايي که ما از روايات گفتيم براي اموات انجام بدهند.
سوال – آيا کساني که در بهشت برزخي هستند امکان دارد که در قيامت به جهنم بروند و کساني که در جهنم برزخي هستند در قيامت به بهشت بروند ؟
پاسخ – کساني که در جهنم برزخي هستند تا تطهير بشوند امکان خارج شدن از آنجا وجود دارد. حتي در قيامت هم ممکن است افرادي که خيلي آلودگي داشته باشند وارد جهنم بشوند ولي خلود نداشته باشند که تا آخر آنجا باشند تا يک مرحله اي در آنجا هستند و بعد به بهشت مي روند. خروج از جهنم و بهشت امکان پذير است هم در برزخ و در
ص: 1732
قيامت. کساني که وارد بهشت مي شوند امکان ندارد که به جهنم بروند. کسي که وارد بهشت برزخي شده است صلاحيت ها و ظرفيت هايي را داشته که وارد وادي رحمت خدا شده است. منتها اين بهشت جزاي اين مرحله است. در برزخ اعتقادات و اعمال کلي را مورد بررسي قرار مي دهند. وقتي اين فرد به قيامت مي آيد وارد جهنم نمي شود ولي بايد از مواقف عبور کند. در آنجا بحث طول کشيدن است. اين فرد در صراط معطل مي شود و اين معطلي باعث مي شود که شعاع هايي از سطح جهنم را ببيند و اين برايش سخت است. روايت داريم که کسي که اهل ولايت اميرالمومنين باشد و نسبت به دشمنان اهل بيت موضع داشته باشند و دوستان اهل بيت را دوست داشته باشد، او جهنم را با چشم نمي بيند که وارد آن بشود مگر همان مقداري که مي بيند که برايش سخت است.
سوال – توصيه اي در مورد آخرين روز ماه محرم بفرماييد.
پاسخ – دوستان يک عادتي را بعنوان توشه اي از محرم براي خودشان درست کنند: هر روز يک سلامي به امام حسين (ع) بدهند. امام صادق به شاگردش فرمود: هر روز جد ما را زيارت مي کنيد؟ او گفت که من در مدينه هستم و هر روز نمي توان به کربلا بروم. امام فرمود بگو: السلام عليک يا ابا عبدالله، السلام عليک و رحمة الله و برکاته. اگر اين را بخواني ثواب يک حج در نامه اعمالت نوشته مي شود. او اين کار را در روز تا بيست بار انجام مي داد. پس ما هر
ص: 1733
روز يک سلام به امام حسين (ع) را داشته باشيم.
97-07-26- نامه اعمال
حتي به خنده اي شده مهمان مان کنيد زلفي نشان دهيد و پريشانمان کنيد، از ما مسافران قدم دور خود زدن سلمان شدن گذشت مسلمانمان کنيد، يک نور واحديد که در چهارده افق تکرار مي شويد که حيران مان کنيد.
سوال – در مورد بحث نامه ي اعمال توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – اولين بحثي که ما در مورد محشر بيان کرديم بحث نامه ي عمل بود که اين اولين اتفاقي است که در محشر بعد از جمع شدن تمام خلائق ازابتدا تا انتها رخ مي دهد. حسابرسي بر اساس نامه ي عمل است. قطعا نامه ي عمل يک نوشته يا کتاب نيست که به دست کسي بدهند حتي يک فيلمي از تما زندگي نيست که فيلم وعکس اعمال ما را نشان بدهند بلکه خود عمل ما حاضر مي شود بصورتي که گويي ما داريم آن عمل را انجام مي دهيم. قرآن مي فرمايد: کاري را که انجام مي دادند حاضر مي بينند. يعني عمل را در همان حال مي بينند و امکان انکار آن وجودنداردو خدا مي فرمايد: نامه ي عمل خودت را بخوان. امام صادق (ع) در روايتي جمله ي نامه عمل خودت را بخوان را به اين صورت معني کرده است که متذکر تمام اعمال عمر خودت بشو. منظور از خواندن قرائت از روي کتاب نيست بلکه يعني تمام اعمال حاضر مي شود و درنظرت آنها را مرور مي کني. امام مي فرمايد: هيچ لحظه از عمر و هيچ کلمه اي و حرفي که زديم نيست مگراينکه آنها آنچنان حاضر مي شود مثل
ص: 1734
اين است که داري همان لحظه آنرا انجام مي دهي. علاوه بر اعمال ظاهري، اعمال باطني ما هم ظاهر مي شود يعني هر نيتي، فکري، تصميمي و اراده اي از انسان صادر شده است ظاهر مي شود. شخصي از امام کاظم (ع) سوال کرد که آيا فرشته ها هم از نيت ها هم خبر دارند ؟ امام فرمود: بله. شخص پرسيد که فرشتگان چطور از اعمال خوب و بد ما آگاه مي شوند ؟ امام فرمود: زماني که انسان نيت کار خيري را مي کند نفس او بوي عطر و خوش دارد و وقتي که انسان نيت کار شر را مي کند نفس او بوي بد دارد.
سوال – اينکه نامه اعمال را به دست راست يا چپ مي دهند به چه معناست؟
پاسخ - در روز قيامت نامه اعمال بعضي ها را به دست راست آنها مي دهند که به آنها اصحاب اليمين مي گويند که آنها با خوشحالي به بهشت مي روند. بعضي از مردم نامه ي اعمالشان از پشت سر به آنها مي دهند که به آنها اصحاب الشمال مي گويند. اين افراد با غم وغصه راهي جهنم مي شوند. قرآن مي فرمايد: کسي که نامه ي عملش را به دست راستش مي دهند با خوشحالي مي گويد که بياييد نامه ي عمل من را بخوانيد. من اعتقاد به چنين روزي داشتم. چنين شخصي در زندگي متنعمي غوطه ور خواهد بود. و آنها اهل بهشت است. اما کسي که نامه ي عملش را بدست چپش مي دهند با شرمندگي مي گويد که اي کاش نامه ي عمل ما را به ما
ص: 1735
نمي داند و اي کاش حساب خودم را نمي دانستم. گرفتن نامه عمل به دست چپ و راست چه معنايي دارد؟ در دنيا و عالم ماده، عالم ديگري هم اطراف ما را گرفته است مثل عالم ملکوت که ناديدني است. چه ملکوت اعلي که فرشتگان و ارواح طيبه در آن قرار دارند و چه ملکوت اسفل که قسمتي از ملکوت است که حتي ازعالم دنيا هم پست تر است که در آن شياطين و ارواح خبيثه هستند. پس يک سمت ما قسمت ملکوت اعلي است که قسمت رحمت است و يک سمت ما ملکوت اسفل است که سمت غضب خدا است. وقتي ما عملي انجام مي دهيم چه عمل ظاهري و چه عمل باطني، اگر اين عمل پاک و صالح باشد به سمت ملکوت اعلي بالا مي رود. در واقع صورت ملکوتي عمل ما بالا مي رود. هر عمل شکلي دارد مثلا نماز خواندن يک صورت ملکوتي و شکلي دارد. پس هر کارخيري يک صورت ملکوتي دارد که اين بالا مي رود. اين اعمال خير به گفته ي قرآن در عليين ثبت و نگه داشته مي شود. در قرآن داريم اعمال انسانهاي خوب به عليين مي رود. اعمال زشت و آلوده هم با زشت ترين چهره به ملکوت اسفل مي روند و در آنجا نگه داشته مي شوند. به تعبير قرآن به سجين مي رود. ناسزا، غضب و غيبت چهره هاي بسيار زشتي دارند. در بعضي مواقع اين چهره هاي زشت به بعضي افراد در دنيا نشان داده مي شود.يک اهل معرفتي مي گفت:زماني که با همسرم دعوا مي کردم و غضبناک شده بودم، چهره
ص: 1736
ي غضب را به من نشان دادند. از اين خلق غضب آلود زشت بقدري ترسيده بودم که همانجا از همسرم عذرخواهي کردم و دست او را بوسيدم. او باطن عملش را ديد. شهيد مطهري در کتاب عدل الهي فرموده است: ميرزا علي آقاي شيرازي استاد ما که فرد با عظمتي بود، يک روز سر درس شروع به گريه کردن کرد و گريه او را امان نمي داد که صحبت بکند. ايشان مي گفت که من ديشب خواب ديدم که از دنيا رفته ام و وقتي من را وارد قبر کردند يک سگ بسيار بزرگ و مهيبي با من وارد قبر شد. من با خودم گفت که بالاخره سگ به اين طرف آمدي. او فوق العاده عاشق امام حسين (ع) بود. من به امام حسين (ع) متوسل شدم و ايشان آن سگ را رد کردند. اين سگ تند خوئي هاي من بود. اين صورت اخلاق اعمال يا عقايد ملکوتي اعلي يا اسفل ما است. در سوره ي فاطر داريم: عقايد پاک بالا مي رود و عمل صالح اين ايمان را تقويت مي کند و بالا مي برد. عمل صالح و ايمان بالا مي رود و رتبه ي خود انسان هم بالا مي رود. پس اعمال انسان را بالا مي برد يا باعث سقوط انسان مي شود. يعني ما بواسطه ي اعمال خودمان همين الان در دنيا بالا مي رويم يا سقوط مي کنيم. پيامبر با اصحاب نشسته بود و يک دفعه فرمود: الله اکبر. پيامبر فرمود: يک سنگي از لبه ي جهنم پرت شد و هفتاد سال به طرف قعر جهنم مي رفت و الان به
ص: 1737
ته جهنم رسيد. ناگهان صداي گريه از اطراف خانه ي حضرت بلند شد. اصحاب فهميدند که يکي از مشرکين از دنيا رفته است. سنگي از لبه ي جهنم پرت شد همين شخص مشرک بود که هويت انساني او به سنگ تبديل شده بود و هفتاد سال بوده که به سمت جهنم مي رفته است. ما همين الان به سمت جهنم يا بهشت مي رويم. امام باقر (ع) مي فرمايد: شخصي عمل صالحي انجام مي دهد وعمل او را به عليين مي برند. بعد او عملش را به ديگران مي گويد و ريا مي شود و بعد خدا دستور مي فرمايد که ثواب او را به يک ثواب عمل آشکار تبديل کنيد يعني درجه اش از عليين پايين تر مي آيد. بار ديگر شخص ريا مي کند و خدا مي فرمايد که اين عمل را برداريد و براي او گناه بنويسيد يعني او را در سجين ببريد. پس ما بين دوعالم ملکوت اعلي و اسفل و دو عالم خوبي و بدي هستيم، عالمي که اعمال خوب ما در آن جمع مي شود به آن يمين مي گويند. زيرا يمن و برکت در آن است. منظور دست راست، راست جغرافيايي نيست. راست يعني آن قسمتي که يمن و برکت در آن است يعني ملکوت اعلي. اصحاب اليمين يعني اصحابي که با ميمنت هستند. در سوره ي واقعه اصحاب يمين را اصحاب ميمنه (اصحاب مبارک) گفته است. ملکوت اسفل که قسمت شر و شقات است همان چپ است. يعني شمال و مشمئه. نامه ي اعمال بعضي را از سمت راست يعني ميمنه مي آورند يعني اعمالي که در
ص: 1738
عليين ثبت شده است را مي آورند. اگر اعمال در سمت سجين يعني چپ ثبت شده است آن اعمال را مي آورند. پس از سمت راست يا چپ يعني از قسمت رحمت يا شقاوت. همان اعمالي که ما تمام عمر بصورتي در عليين يا سجين ثبت کرده ايم را مي آورند و انسان به آن اشراف پيدا مي کند.
سوال – در مورد دو فرشته اي که اعمال خوب و بد انسان را ثبت مي کند توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – ما دو ملک داريم بنام رقيب عتيد که اين دو ملک مامور ثبت اعمال هستند. قرآن مي فرمايد: بخاطر بياوريد وقتي که دو فرشته از چپ و راست هستند اعمال تان را دريافت مي کنند و آنها را حفظ مي کنند. هيچ گفتار يا عملي از انسان صادر نمي شود مگر در کنار آن ملک رقيب عتيد است. ملک سمت راست ملکي است که اعمال سعادت آميز و اعمالي که انسان را به سمت بهشت مي برند ثبت مي کند. ملک سمت چپ اعمال بد را ثبت مي کند و به سجين مي برد. پس در اينجا هم چپ و راست همان سمت رحمت و سمت غضب است. حضرت علي (ع) در نهج البلاغه تعبيري دارد که هيچ چيزي از اين دو ملک پوشيده نيست. اين دو ملک حتي برنيت شما هم آگاه هستند. وقتي شخص مي خواهد از دنيا برود، اين دوملک با شخص گفتگويي دارند. پيامبر مي فرمايد: اين دو ملک که اعمال فرد را ثبت مي کردند در هنگام مرگ با او گفتگويي دارند. اگر فرد اعمال صالح انجام مي داده است،
ص: 1739
اين شخص را دعا مي کنند که ما در اين عمر جز خوبي از تو نديديم، از تو جز خوبي چيزي نشنيديم و چقدر ما را به مجالس خوب و حلال بردي و او را دعا مي کنند. اين دو ملک مي گويند: امروز ما آن جوري خواهيم بود که تو دوست داري. ما شفيع تو نزد پروردگار مي شويم و به نفع تو شهادت مي دهيم که تو انسان خوبي بوده اي. اگر فردي که مي خواهد از دنيا برود فرد بدي بوده باشد اين دو ملک او را نفرين مي کنند و مي گويند که ما در اين مدت چقدر معذب بوديم و تو ما را در مجالس آلوده بردي. امرزو در نزد پروردگار ما دشمن تو هستيم و عليه تو شهادت مي دهيم. کسي از اميرالمومنين نزد پيامبر گله کرد. پيامبر فرمود: جبرئيل به من گفت که من با دو ملک علي ملاقات کردم. اين دو ملک گفتند: از زماني که علي بدنيا آمده است تاکنون يک عمل آلوده و شر از او بالا نبرده ايم و ملک سمت چپ بيکار بوده است. دو ملکي که براي علي هستند بر تمام ملائک افتخار مي کنند و مي گويند که ما دو ملکي هستيم که هيچ چيز بدي که باعث خشم خداب شود از او نديده ايم.
سوال – سوره ي زمر آيات 32 تا 40 را توضيح بفرماييد.
پاسخ – امروز بنا به رواياتي شهادت امام حسن مجتبي (ع) و تولد امام کاظم (ع) است. گاهي در رسم الخط هاي کوفي چون نقطه گذاري انجام نمي شده است بطور کامل نمي توان
ص: 1740
اعداد را در روايات تشخيص داد. مثلا در مورد شهادت حضرت فاطمه (س) در روايت داريم: خمس تسعين البته بدون نقطه نوشته شده است که اين مي تواند خمس سبعين هم خوانده بشود که بخاطر همين ما دو نقل براي شهادت حضرت فاطمه داريم. اين باعث اختلاف است. ما چون علم امامت نداريم نمي توانيم تکليف را مشخص کنيم.
آيه 33 مي فرمايد: اگر کسي در زندگي صداقت بياورد و صداقتي را هم در جايي ديد تسليم او باشد و مانع آن نشود، اين فرد باتقوا است. خوب است که معيارهاي ما با معيارهاي قرآن در مورد متقين و مومن يکي باشد. ازنظر قرآن صدافت معيار باتقوا بودن است. گاهي ما به رفتارهايي امتياز مي دهيم که خدا امتياز نمي دهد و گاهي ما به رفتارهايي امتياز نمي دهيم که خدا امتيازمي دهد. بايد معيارهاي ما با خدا يکي باشد.
سوال – مي گويند: بعد از گناه بلافاصله توبه کنيد تا ملائک آنرا ثبت نکرده اند. در اين مورد توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ –دو ملک که اعمال خوب و بد ما را ثبت مي کنند يعني آن عمل را نگه مي دارند نه اينکه با قلم آنرا مي نويسند. در سوره ي انفطال داريم: مردم بر شما ملائکه اي هستندکه ناظر و حافظ هستند که اعمال شما را حفظ مي کنند. کاتبين و ثبت کنندگان بزرگواري هستند و هر کاري شما بکنيد آنها مي دانند. اينکه مي گويند اين کاتبين بزرگوار هستند بخاطر اين است که وقتي شخصي کار خيري انجام مي دهد ملکي که حسنات را ثبت مي کند فورا آن عمل خير را ده
ص: 1741
برابر مي نويسد. اگر کسي گناهي انجام بدهد ملک رحمت به ملک شقاوت مي گويد که عجله نکن، ننويس، هفت ساعت ( در بعضي روايت دايم به اندازه يک شب تا صبح ) مهلت بده که اگر توبه کرد چيزي نوشته نشده باشد. يعني در نامه ي عمل فرد ثبت نمي شود. بخاطر همين مي گويند که توبه واجب فوري است. بعد از هفت ساعت اگر فرد توبه نکرد ملک سمت راست که حکم رئيس را دارد مي گويد که ثبت کن. در روايت داريم که دو تا ملک از غروب تا اذان صبح با ما هستند و بعد از اذان صبح دو ملک ديگر جاي شان را با هم عوض مي کنند و مي آيند. هر دو ملک شب و روز اذان صبح را نگاه مي کنند به خاطر همين مي گويند که نماز صبح اول وقت خيلي با فضيلت است. آيت الله ملکي تبريزي در کتاب المراقبات فرمودند: دو ملکي که در شب با ما هستند، موقع سحر براي نماز شب ما را صدا مي زنند. بعضي ها صداي دو ملک را مي شنوند که بنام آقا آنها را صدا مي زنند. اگر شخص بلند بشود آن دو ملک خير و رحمت براي ما مي فرستند و براي انسان حال ايجاد مي کنند و اگر فرد بلند نشد براي او کسلي مي نويسند و مي روند. ايشان مي گويند که اگر بلند شديد و آن دو ملک را نديديد حداقل به آنها سلامي بکنيد و از آنها تشکر بکنيد. اين افراد با فرشته ها همنشين بودند و صداي آنها را مي شنيدند. انصاري
ص: 1742
همداني استاد شهيد دستغيب موقع نماز مغرب به موذن گفت که اذان را بگو. موذن گفت: هنوز موقع اذان نشده است. ايشان فرمودند که مگر نمي بيني ملائک جايشان را عوض کرده اند. از امام صادق (ع) سوال شد، با اينکه خدا خودش ناظر است اين ملائک چکاره هستند؟ امام فرمود: هر چه چشم بيشتر باشد مراقبت انسان از اعمالش بيشتر است. اگر انسان بفهمد که علاوه بر خداوند متعال چشمان ملائکه هم دائما ناظر اوست و معصومين هم او را مي بيند بيشتر مراقب خودش است. پس فلسفه ي وجودي اين ملائکه مراقبت بييشتر ما از اعمال مان است.
انشاء الله ملکي که اعمال خير ما را بالا مي برد پرکار باشد و ملکي که اعمال بد ما را به پايين مي برد بيکار باشد.
97-08-03- پل صراط
دلم امروز گواه است کسي مي آيد حتم دارم خبري هست گمانم بايد فال حافظ هم هر بار که مي گيرم باز مژده اي دل مسيحا نفسي مي آيد، بايد از جاده بپرسم که چرا مي رقصد مست موسيقي گامي شده باشد شايد ماه در دست بدنبال که اينگونه زمين مست مي چرخد و يک لحظه نمي آسايد، گُِله کم نيست ولي لب ز سخن خواهم بست اگر آن چهره به لبخند لبي بگشايد.
سوال – در مورد پل صراط که يکي از مراحل قيامت است توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ- در صحنه ي محشر بعد از اينکه نامه ي عمل را ارائه کردند و انسان به اعمال خودش دست پيدا کرد، جهنم را مي آوردند و بر جهنم صراطي زده مي شود که انسانهايي که مي خواهند به بهشت بروند
ص: 1743
بايد از آن عبور بکنند. روايت داريم که پل صراط نازکتر از مو و بُرنده تر از شمشير است. در سوره ي فجر داريم: موقعي که زمين به شدت کوبيده بشود و عرشه ي محشر آماده بشود و پروردگار ظهور بکند و ملائک صحنه ي حسابرسي را آمده بکنند جهنم آورده مي شود. پيامبر فرمود: هزاران ملک زمام جهنم را در دست دارند و آنرا وارد محشر مي کنند. جهنم مثل يک حيوان سرکش و درنده سرکشي مي کند و اگر خدا آنرا نگه ندارد همه جا را مي سوزاند. جهنم و بهشت يک موجود زنده هستند. در قرآن صحبت کردن و شنيدن جهنم نقل شده است. جهنم ناله و صدا دارد. در سوره ي فرقان آيه دوازده مي فرمايد: وقتي جهنم مجرمين را از راه دور مي بيند يک مرتبه مجرمين يک صداي غضبناک را از جهنم مي شنوند. پس جهنم حي است. امام سجاد (ع) در دعاي سي دو صحيفه ي سجاديه مي فرمايد: پناه مي برم از جهنمي که آسان آن هم سخت است. مثل اينکه ما چيزي را مي گوييم که کم آن هم زياد است. يکي از شاگردان سيد بحرالعلوم خيلي گريه مي کرد. از او پرسيدند که تو چرا اينقدر گريه مي کني؟ او گفت: من يک روز در درس علامه بحر العلوم بودم که ايشان حديثي از احمدبن محمد نقل کردند. من به آقا گفتم که اسم او محمدبن احمد است. علامه بحر العلوم فرمودند: خير نام ايشان احمدبن محمد است. من خودش و پدر و اجدادش را مي شنام. من تمام افرادي که در اين مجلس نشسته
ص: 1744
ام را مي شناسم و حتي مي دانم چه کسي بهشتي و چه کسي جهنمي است و با چشم به من اشاره اي کرد. از آن موقع ترسي در من افتاده است که نکند من جهنمي باشم. ما نمي دانيم که جهنم را از کجا مي آورند. ظاهرا جهنم يکي از اسماء خداست. يعني يک تنزلي از اسم منتقم الهي است. اسماء رحمت خدا ظهور بهشت و اسماء قهر وغضب ظهور جهنم است. پس جهنم آورده مي شود و همه بي استثنا بايد وارد جهنم بشوند حتي اولياء و معصومين. در سوره ي مريم آيه 71 خدا مي فرمايد: همه بايد وارد جهنم بشويد و اين حکم قطعي خداست. از پيامبر پرسيدند که شما هم وارد جهنم مي شويد ؟ پيامبر فرمود: بله ولي مثل باد از آن عبور مي کنم. وقتي اين آيه نازل شد پيامبر خيلي گريه کرد. ادامه آيه نازل شد. مي فرمايد: انسانهاي با تقوا را نجات مي دهيم ولي ظالمين در جهنم به زانو درمي آيند و در آنجا مي مانند. در مجمع البيان مرحوم طبرسي روايتي است که وقتي مومنين مي خواهند از جهنم عبور کنند جهنم مي گويد که زود رد بشويد، شما با نوريتان آتش من را خاموش کرديد. پيامبر فرمود: کساني که وارد جهنم مي شوند دو فرقه هستند. يک فرقه فريادشان از جهنم بلند مي شود و يک فرقه که جهنم فريادشان از آنها بلند مي شود که با نورتان آتش من را خاموش کرديد. روايت داريم وقتي اهل بهشت به بهشت رسيدند با همديگر صحبت مي کنند و مي گويند: اينکه مي گفتند ما
ص: 1745
بايد از جهنم رد بشويم تا به بهشت برسيم را ما نديديم. مي فرمايد: رد شديد ولي آتش جهنم سرد بود. جنس شما سوختني نبود و جنس مومن سوختني نيست. شبيه آتشي که ابراهيم را نسوزاند. عبور مومنين از جهنم نسبت به درجات شان با هم تفاوت هايي دارد. چون قرآن مي فرمايد که همه بايد وارد جهنم بشوند پس معلوم است که صراط توي جهنم است. مرحوم فيض کاشاني هم مي گويد که صراط داخل جهنم است نه بالاي جهنم. کساني که آهسته رد مي شوند شعاع هايي از جهنم به آنها مي خورد و کساني که در مواقفگاه ها معطل مي شوند سختي هايي مي بينند. چه سِّري وجود دارد که همه بايد وارد جهنم بشوند؟ چرا راه بهشت از جهنم مي گذرد؟ عالم آخرت بگونه اي نمود باطن اين عالم دنيا و خصوصيات اعمال و وضعيت ما در اين دنياست. جهنم در آنجا چهره ي باطني دنياست. در آنجا همه ي باطن ها رو مي آيد از جمله باطن خودمان و باطن خود دنيا. باطن دنيا در آنجا به شکل آتش و جهنم است. البته دنياي حرام مثل باطن آلودگي ها، گناهان، شهوت ها، غضب ها و شيطنت ها. دنياي حلال نعمت خداست که در اختيار ما قرار داده مي شود. اگر کسي از چارچوب حلال دنيا استفاده کند، اين سرمايه آخرت فرد مي شود. اين مذموم نيست. فردي نزد حضرت اميرالمومنين آمد و به مذمت دنيا پرداخت. حضرت اميرالمومنين فرمود: اي کسي که فريفته ي دنيا هستي و دشنام مي دهي، تو به دنيا بد کرده اي يا دنيا به تو
ص: 1746
بد کرده است ؟ دنيا محل عبادت دوستان خداست. مردان خدا در همين دنيا معامله مي کنند. سرمايه ي آخرت ما از همين دنياست. رشد عملي و شکوفايي ما در اين دنياست. ما در اينجا مي توانيم نهال وجود خودمان را به درخت تبديل بکنيم تا بار بدهد. اگر کسي با اعمال خودش انسانيتش را شکوفا نکرد، در برزخ و آخرت جاي شکوفايي نيست. پس دنيا به اين معنا بد نيست. يکي از اصحاب امام صادق (ع) گفت که فلاني اهل دنياست و هر روز به دنبال کار مي رود. اگر کسي براي توسعه ي زندگي واهل وعيالش به دنبال کار مي رود اين عين آخرت است. دنياي مذموم که در آخرت چهره اش به شکل جهنم است همان کارهاي حرامي است که ما در اين دنيا انجام مي دهيم و يا تعلقات و دلبستگي هايي است که انسان را از خدا و خودش غافل مي کند. مثل اينکه شما به زيارت مي رويد و هدف تان زيارت است و بعد به يک هتل مي رويد و به اتاق مي پردازيد و همه اش در فکر دکوراسيون اتاق هستيد و از زيارت باز مي مانيد يا اينکه اگر هم به زيارت مي رويد در فکر اتاق هستيد. حضرت علي (ع) مي فرمايد: دنياي مذموم ظاهر زيبايي دارد ولي باطن آن سم است. حافظ مي گويد ما براي بندگي به اين دنيا آمده ايم. گاهي ما اين هدف را گم مي کنيم. مرحوم کوهستاني نمازهاي عجيبي داشت. او مي گفت که يک لحظه نمازم را با حکومت دنيا عوض نمي کنم. ايشان در آخر عمرشان بخاطر
ص: 1747
کهولت سن، رکعات نمازشان را اشتباه مي کردند و شک مي کردند. ايشان به اطرافيانشان مي گفتند که زندگي کردن در اين دنيا که رکعت هاي نمازش اين شکلي شده است ديگر فايده ندارد. ايشان زندگي را براي ارتباط باخدا و مناجات و قرب مي خواستند. بعضي از افراد مناجات را کار نمي دانند و براي آن وقت نمي گذارند. درواقع دنياي مذموم ما هستيم. دنيا طبيعت که مذموم نيست. نوع نگاه و برخورد ما به اين نعمت خداهاي باعث مي شود که اين دنيا براي ما مذموم باشد يا اينکه دنيا براي ما توشه ي آخرت باشد. پس همه وارد جهنم يعني باطن دنيا مي شوند. انبياء و اولياء به دنيا دل نبستند و مرتکب حرام نشدند و گذشتند. بخاطر همين پيامبر فرمود: ما از جهنم رد شديم و خاموش بود. آنها در اين دنيا دلبستگي پيدا نکردند که زمين گير بشوند. بنابراين از دنيا رد شدند و يک لحظه هدف را فراموش نکردند. هر کسي که مرتکب حرام شد در آن جهنم مي ماند. کساني که از امتحانات دنيا گذشتند و آلوده نشدند و به قرب الهي رسيدند، صراط مستقيم را طي کردند يعني صراط بندگي و دين و تمسک به دستورات الهي. اين راه عمل به دستورات الهي است. آنها اين راه را طي کردند و توانستند به سعادت برسند. پس صراط درعالم آخرت، باطن صراط مستقيم است که انسان را از دنيا عبور مي دهد. پيامبر فرمود: صراط مستقيم يکي بيشتر نيست. کسي که در اين دنيا به صراط مستقيم يعني دين ثابت قدم بوده است در آخرت هم بر صراط
ص: 1748
مستقيم ثابت قدم است و رد مي شود تا به بهشت برسد. هر کس در صراط لغزيد در آخرت هم روي صراط مي لغزد. امام صادق (ع) فرمود: مردم مختلف روي صراط عبور مي کنند. صراط از مو باريکتر است (زيرا تشخيص صراط مستقيم مو شکافانه است و از شمشير تيزتر است يعني وقتي شما راه را تشخيص دادي، رفتن آن هم دقت مي خواهد. پس وقتي شما وظيفه را تشخيص مي دهيد انجام دادن آن هم سخت است.) بعضي ها مثل برق از آن عبور مي کنند که در اين دنيا روي صراط مستقيم محکم و استوار باقي مانده بودند. بعضي ها مثل دويدن با اسب از آن عبور مي کند اينها کساني هستند که همت دسته ي اول را نداشتند و بعضي ها مثل دونده از صراط عبور مي کنند. اينها کساني هستند که در اين دنيا مقداري تعلقات پيدا کرده اند ولي باز هدف را گم نکرده اند. بعضي ها روي صراط پياده مي روند که گرماي و سختي را مي چشند، اينها کساني هستند که در دنيا کند مي رفتند يعني بي جهت کار خير را به تاخير مي انداختند. بعضي ها افتان و خيزان مي رفتند يعني پرت مي شوند و آويزان مي شوند و دوباره خودشان را بالا مي کشند اينها کساني هستند که حرام هايي مرتکب شده اند ولي دين را از دست نداده اند. کساني که در اين دنيا دين و صراط را از دست مي دهند در آتش جهنم پرت مي شوند. مرحوم آيت الله بهجت مي فرمودند: اگر صراط آخرت از اينجا شروع مي شود
ص: 1749
براي اينکه ما نلغزيم دعاي غريق ( که امام صادق (ع) ياد داده است ) را بخوانيد: ياالله يا رحمن يارحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينک.
سوال – سوره غافر آيات 17 تا 25 را توضيح بفرماييد.
پاسخ – آيه 19 مي فرمايد: خدا هم خيانت هاي چشم و هم نگاههاي آلوده را مي داند ( محاسبه مي کند ) و هم آن چيزهايي که شما در افکار و نيات خوتان پنهان مي کنيد. به جز چشم ساير اعضا هم خيانت دارند مثلا دست و پا هم مي توانند خيانت بکنند اما خيانت چشم خيلي زياد است و خيلي ظريف است و کسي متوجه آن نمي شود. خوب است که اين آيه را بعنوان يادآوري هر روز تکرار کنيم. يکي از علما وقتي مي خواست از نجف به شهر خودش باز گردد به استادش گفت که نصيحتي به من بکنيد. ايشان فرمودند: اين آيه را هر روز با خودت تکرار کن: مگر نمي داني خدا تو را مي بيند.
سوال – شما گفتيد که هر نيتي که از ما صادر مي شود ثبت مي شود. داريم که اگر ما فکر و نيت گناه داشته باشيم ولي عمل نکنيم، اين گناه محسوب نمي شود. آيا اين دو جمله با هم تناقض ندارد ؟
پاسخ – ما در روايات داريم که نيت گناه بعنوان گناه براي ما نوشته نمي شود اما خدا آنرا حساب مي کند. آيا خدا بايد با کسي که نيت گناه مي کند با کسي که نيت گناه نمي کند يکسان برخورد بکند ؟ پروردگار اينها را در محاسبه اش دخيل مي
ص: 1750
کند. کسي که نيت گناه مي کند مورد عذاب قرار نمي گيرد چون گناه نکرده است ولي در درجه بندي از کسي که نيت گناه نکرده است پايين تر است. خدا نيت ها را خبر دارد و حساب مي کند. با نيت گناه درجه ي ما پايين مي آيد ولي ما عذاب نمي شويم.
سوال – در ادامه ي توصيف صراط توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – صراط آخرت که ما را از جهنم به سمت بهشت عبور مي دهد نمود صراط مستقيمي است که در اين دنيا اگر کسي به آن پايبند باشد انسان را عبور مي دهد و از دنيايي که مي تواند انسان را در آلودگي ها فرو ببرد به سعادت برساند. صراط مستقيم در اين دنيا يک جاده آسفالت نيست بلکه همان دستورات الهي است. و همان چيزي است که دين ارائه داده است. اين دستورات الهي که صراط مستقيم را تشکيل مي دهد در وجود معصومين تجسم يافته است. معصوم تمام دستورات را در خودش عملي کرده است و مجسمه ي دستورات الهي شده است. معصوم کسي است که هم عقايدش پاک است و شرک در آن نيست و هم اخلاقش پسنديده است و صفات عاليه را در اوج دارد و هم رفتارش صالح و سالم است. مجسمه ي صراط خود معصومين است. روايت داريم که علي صراط است. امام صادق (ع) فرمود: ما اهل بيت صراط مستقيم هستيم. در زيارت جامعه کبيره داريم که شما اهل بيت صراط مستقيم هستيد. اگر کسي تحت ولايت اهل بيت باشد و اخلاق و رفتار و عقايدش را به آنها نزديک بکند، در آخرت تحت
ص: 1751
ولايت اميرالمومنين خواهد بود. ما بايد سطح زندگي و اخلاق خودمان را به آنها نزديک بکنيم. سلمان خودش را مطابق ميل اميرالمومنين کرده بود. پس اگر کسي خودش را نزديک به اخلاق و رفتار معصومين بکند در واقع خودش را به کانون ولايت نزديک تر کرده است. وعبورش از صراط آخرت راحت تر است. در روايت داريم که کسي نمي تواند از صراط عبور کند مگر اينکه علي جوازعبور او را بدهد. کسي که تحت ولايت اميرالمومنين بوده است در آنجا جواز عبور دارد. در جلد هشت بحارالانوار مفضل بن عمر مي گويد از امام صادق (ع) در مورد صراط سوال کردند و حضرت فرمود: راه به سمت خداست و ما دو تا صراط داريم يکي صراط در دنيا و يک صراط در آخرت. صراط دنيا که ما بايد با سلامت عبور بکنيم امام است. اگر کسي به او معرفت پيدا کرد و از او پيروي کرد راحت از صراط آخرت مي گذرد ولي کسي که در دنيا کاري به ولايت نداشته و مقابل آن ايستاده، به جهنم مي افتد (ظلم به اولياء خدا ظلم به خداست. در روايت داريم که خدا به موسي گفت که چرا به عيادت من نيامدي ؟ موسي گفت: مگر شما بيمار مي شويد ؟ خدا فرمود: مومني از اولياء من بيمار شد و بايد به عيادت او مي رفتي. پس خدا بيماري بنده ي مومن را بيماري خودش دانسته است.) او در صراط آخرت لغزش دارد. صراط اين دنيا همان صراط مستقيم است و تجسم آن در معصومين است. حضرت زهرا از پيامبر پرسيد که مردم در روز قيامت
ص: 1752