حجت الاسلام والمسلمين عالي

1396

96-09-16 - سخنراني در جمع زيارت اولي هاي مشهد مقدس

بسم الله الرحمن الرحيم

«اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم»

شريعتي: سلام مي کنم به همه بيننده هاي خوب و نازنين مان، يک سلام مخصوص و ويژه به همه شنوندگان خوب راديو قرن داريم. ايام ميلاد با سعادت نبي مکرم اسلام، حضرت محمد مصطفي(ص) و همينطور ميلاد با سعادت امام صادق بر شما مبارک باشد. انشاءالله در اين ايام بهترين ها براي شما رقم بخورد. قبلاً گفتيم جمعي از دوستان عزيز ما از خانواده بزرگ سمت خدايي ها عازم مشهد الرضا شدند. کساني که تا به حال توفيق تشرف نداشتند و براي اولين بار است که صحن و سراي امام هشتم را مي بينند. حال و هواي اين دوستان بسيار بي نظير است و من خيلي وقت ها به حالشان غبطه خوردم. يک تشکر مخصوص هم از همه شما مردم عزيز بکنم که با مشارکت و

ص: 1522

سهيم شدنتان باعث اين کار خير شديد و همينطور دوستان عزيز ما در سازمان اوقاف و امور خيريه که دست به دست هم دادند و اين اتفاق در ايام ماه ربيع، ايامي که مزين و منور به نام نبي ختمي حضرت محمد(ص) است، افتاد و دل خيلي ها شاد شد. در اين هفته حاج آقاي عالي زائر اولي ها را همراهي مي کنند و در جمعشان صحبت کردند. امروز سخنراني حاج آقاي عالي را در جمع اين زائرين خواهيد شنيد و انشاءالله بهره مند خواهيد شد.

حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم، سعادتي است که در ايام ولادت با سعادت پيغمبر اکرم، دوستان بزرگوار به محضر مبارک امام رضا(ع) مشرف شدند. اين ايام نورٌ علي نور است. به خصوص که اکثريت و شايد همه دوستان بزرگواري که مشرف شدند کساني هستند که براي اولين بار زائر بودند. زيارت اول غير از زيارت هاي بعدي است. حال و هوايي که دارد تکرار شدني نيست. چه زائر مکه، چه زائر مدينه و حرم هاي معصومين، وقتي چشم به مکان مقدس مي افتد، حسي در دل زائر هست که کسي جز خدا از آن خبر ندارد. شايد به همين جهت است که خيلي از اوقات معمولاً اولين باري که آدم در اين مکان هاي مقدس وارد مي شود و مواجه مي شود، يک مرتبه مثلاً با خانه ِي خدا، ضريح مطهر پيغمبر اکرم، گنبد و حرم امام رضا(ع) و معصومين، از خودش بي خود مي شود. ديگر خودش خيلي حواسش نيست. از اين جهت هست که گفتند: سه حاجت اول زائر برآورده هست. چون حال و هواي خوديت ديگر نيست. در آن معصوم محو است. در آن قداست و

ص: 1523

حرم محو است. شايد به اين جهت گفته شده که سه حاجت زائر اول مستجاب هست.

خدا مرحوم آيت الله سيد علي آقاي قاضي را رحمت کند که از علماي بي نظير شيعه بودند. ايشان مي فرمودند: اگر به حرم علي بن موسي الرضا مشرف شدند، سه حاجت خودتان را اول در نظر داشته باشيد. اين ايامي که اينجا هستيد اينکه بدانيد چه بخواهيد خودش هنر است. خوشا به حال شما که در اين ايام مشرف شديد. انشاءالله وجود مقدس امام رضا(ع) عنايت خاص خودش را به همه دوستان و شيعيانش هرجايي که هستند، خصوصاً شما که در جوار حرم مطهرش هستيد عنايت کند. چون ايام ميلاد پيغمبر هست، يکي دو مطلب در مورد اين بزرگوار عرض کنم. شخصي از اميرالمؤمنين سؤال کرد: اوصاف پيغمبر را و اخلاقياتش را براي من بشمار. حضرت علي فرمود: نمي توانم! قادر نيستم. طرف تعجب کرد. اميرالمؤمنين وقتي تعجب او را ديد، يک سؤال کرد. گفت: نعمت هاي خدا در دنيا را مي تواني بشماري؟ گفت: نه! اميرالمؤمنين فرمود: تو نعمت هاي خدا در دنيا را نمي تواني بشماري، «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» (ابراهيم/34) حال که خدا فرموده: «مَتاعُ الدُّنْيا قَلِيلٌ» (نساء/77) چيزهايي که در دنيا داده شده قليل است. آنوقت من چطور مي توانم اوصاف پيغمبر را بشمارم، حال اينکه خدا فرمود: «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» (قلم/4) خدا پيغمبر را به عظمت وصف کرده است. دنيا را که به قليل بودن و کم بودن وصف کرده است، تو نمي تواني نعمت هايش را بشماري. چطور من اوصاف پيغمبر را که خدا به عظمت اينها را ياد کرده بتوانم بشمارم؟ پيغمبر اکرم فرمود: يا

ص: 1524

علي! خدا را نشناخت کسي جز من و تو، من را نشناخت کسي جز خدا و تو، تو را نشناخت کسي جز خدا و من، پيغمبر را نشناخت کسي جز خدا و ولي خدا که جان معصوم و نفس معصوم هست.

در جلد ششم کافي نقل شده شخصي به نام ابوهارون از اصحاب امام صادق(ع) آمد خدمت آقا، يک چند روز نزد امام صادق نيامده بود. امام فرمود: چند روز نيامدي؟ کجا بودي؟ ابوهارون گفت: خدا به من فرزند پسري داد ديگر درگير شدم. چند روزي نتوانستم خدمت شما برسم. امام صادق فرمود: اسم فرزندت را چه گذاشتي؟ ابوهارون گفت: محمد! همانطور که امام صادق نشسته بود به علامت تعظيم چند بار شروع کرد اين اسم را بردن و هربار که اسم محمد را مي برد، صورتش را به علامت تعظيم پايين تر مي آورد. آنقدر پايين آورد که ديگر صورتش نزديک زمين رسيد. بعد امام صادق فرمود: چون هم اسم پيغمبر هست مواظب باش به او احترام کني. فحش و ناسزا به او ندهي و او را اذيت نکني. در روايات هست اگر در خانه اي پسري به دنيا مي آيد، تا هفت روز اسمش را محمد بگذاريد و صدايش کنيد. و اگر دختر بود تا هفت روز فاطمه صدايش کنيد. از روز هفتم اگر خواستيد همين اسم باشد که بهتر، اگر هم خواستيد عوض کنيد لااقل هفت روز اين اسم مبارک در خانه صدا شده است. خانه اي که در آن اسم محمد، احمد، علي، حيدر، فاطمه، حسن و حسين باشد اين خانه ها با برکت است. در روايت داريم خداي متعال به احترام اسم پيغمبر اگر کسي هم اسم

ص: 1525

پيغمبر باشد، خدا حيا مي کند او را عذاب بکند و روز قيامت جهنم را شامل حال او مي کند.

ايام بسيار باعظمتي است. عبد مطلق خدا پيغمبر اکرم که تمام انبياء شاگردش بودند، در عالم ارواح که قبل از عالم دنيا بود، همينطور که بعد از عالم دنيا عوالمي را در پيش داريم، برزخ و قيامت، قبل از آمدن به دنيا هم عوالمي را پشت سر گذاشتيم. يکي از آن عوالم عالم ارواح بوده است. امام صادق فرمود: در عالم ارواح که قبل از اجسام است، قبل از اينکه جسم به دنيا بيايد و عالم دنيايي باشد، پيغمبر اکرم نبي بر انبياء بوده است. «و انهم دَعاهُم الي توحيد الله و طاعة» از پيغمبر توحيد و بندگي خدا را ياد گرفتند. پيغمبر به آنها درس بندگي داد. يعني تمام انبياء شاگردان پيغمبر بودند. اين پيغمبر با عظمت به دنيا آمد تا اينکه بندگي را ترويج کند و توحيد خدا گسترش بدهد، دست ما را بگيرد و به قرب خدا برساند. گدايي کردن در خانه خدا را به ما ياد بدهد. پيغمبر براي اين آمد که بندگان خدا را به توحيد و قرب خدا برساند. منتهي توحيد و رسيدن به قرب خدا زير سايه ي ولي خداست. يعني با رهبري يک رهبري الهي! پيغمبر آمد به ما بندگي ياد بدهد به شرط اينکه جلوي ما و جلودار ما يک معصوم باشد که دست ما را مي گيرد. بندگي خدا را بکنيم ولي با هدايت يک ولي خدا، با هدايت يک معصوم. اين همان هست که همه شنيديد.

امام رضا(ع) فرمود: اگر کسي مي خواهد به «لا اله الا الله» و

ص: 1526

توحيد برسد، «و أنا من شروطها» شرط رسيدن به توحيد من هستم. شرط رسيدن به توحيد و قرب خدا ولي خداست، معصوم است. اينکه شما زيارت مي آييد، اين زيارت در اقع دست شما را در دست ولي خدا گذاشتن است. اين زيارت باعث مي شود ولايت شما تقويت شود. زيارت مثل روضه گوش دادن و اشک ريختن براي اهل بيت و سينه زني کردن و اظهار ارادت کردن، اين امور ولو مستحب است اما صدها واجب را همين مستحبات نگه داشته است. فکر نکنيد زيارت يک مستحب معمولي است مثل باقي مستحبات، ابداً! زيارت جزء تولي و تبري هست که به بقيه اعمال ارزش مي دهد.

شما نماز مي خوانيد. روزه مي گيريد، حج هم مي رويد، انفاق مي کنيد و صدقه مي دهيد، قرآن مي خوانيد و کار خير هم مي کنيد، بلا تشبيه خوارج هم قرآن مي خواندند. نماز مي خواندند. روزه مي گرفتند و حج هم مي رفتند. پس از جهت انجام عمل هم شما اعمال را انجام مي دهي و هم خوارج انجام مي دادند. معاويه هم انجام مي داد. اما جهت شما به سمت خداست و او پشت به خداست. چرا؟ چون شما با اين اعمالي که انجام مي دهي، نماز و روزه و قرآن و کارهاي خير که انجام مي دهيد زير سايه معصوم يعني يک رهبر الهي هست که شما را هدايت مي کند و رشد مي دهد و به سمت خدا مي برد. آن کسي که ولي خدا بالاي سرش هست، اين اعمالش جهت دارد و جهتش به سمت خداست. تولي و تبري، ولايت، در واقع ولي خدا جهت به ما مي دهد. شما که اينجا براي زيارت مي آييد، براي اينکه آن جهت گيري شما در زندگي درست باشد. براي اينکه

ص: 1527

بدانيد به سمت خدا برويد. و الا اعمال مثل غذا است. شما وقتي غذايي مي خوريد، مواد غذايي وارد بدن مي شود. ويتامين، پروتئين، کلسيم، آهن، مواد غذايي مي خوريد بدن قوي مي شود. اين بدن قوي هم مي تواند کار خوب انجام بدهد، هم مي تواند کار بد انجام بدهد. غذا فقط بدن را قوي مي کند اما جهت گيري را نشان نمي دهد که اين بدن کارهايي که انجام داده به سمت کار خوب باشد يا بد باشد.

وقتي شما نماز مي خوانيد، روزه مي گيريد، اعمال خير انجام مي دهيد، اينها غذاي روح است. روح قوي مي شود. اين روح قوي اگر به سمت خدا باشد قرب پيدا مي کند. اگر به سمت خدا نباشد از خدا دورتر مي شود. ولو روزه و نماز و امثال اينها آدم را از خدا دورتر مي کند. اگر ولي خدا بالاي سر آدم نباشد. اميرالمؤمنين با کميل يک شبي در کوچه هاي کوفه حرکت مي کردند. کميل مي گويد: وقتي داشتيم مي رفتيم صداي يک تلاوت زيباي قرآن به گوش من خورد و به قدري زيبا قرآن را قرائت مي کرد، پاهاي من شل شد. «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ» (زمر/9) کميل مي گويد: در دلم گفتم: آفرين به کسي که قرآن مي خواند. اميرالمؤمنين(ع) يک مرتبه به من گفت: کميل! وز وز اين آدم تو را فريب ندهد! اين اهل جهنم است. کميل مي گويد: من تعجب کردم. هم از اين جهت که اميرالمؤمنين آنچه در دلم بود را زود گفت. هم از اين جهت که عاقبت اين فرد را قاطع گفت که اين اهل جهنم است. هيچي نگفتم! گذشت و بعد از مدت ها جنگ با خوارج پيش آمد.

ص: 1528

بعد از اينکه جنگ تمام شد با اميرالمؤمنين در بين کشته ها حرکت مي کرديم. حضرت علي به يک پيکر کشته اي رسيد و پايش را آرام به آن جسد زد و گفت: «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ» اين همان کسي است که آن شب داشت قرآن مي خواند. کميل به پاي حضرت افتاد و گفت: حقاً خودت هستي که اول و آخر آدم ها را مي داني. اين همان کسي بود که قرآن را زيبا مي خواند.

الآن داعشي ها که خدا لعنتشان کند، اين آدم هاي فوق جنايتکار، در بعضي از سنگرهايشان قرآن بوده است. در ديوار سنگر گاهي نوشته بودند «لا تنسي ذکر الله» ذکر خدا را فراموش نکنيد. اما همين آدم هاي خبيث جنايت هايي مي کردند که اگر الآن آدم نقل کند اين را شايد حالش به هم بخورد. جنايت هايي مرتکب مي شدند که وحشتناک بود. کارهاي خوب روح را قوي مي کند اما جهت گيري بستگي به اين دارد که تو ولايتت ولايت حق باشد يا ولايت باطل باشد. اگر ولايت حق، ولايت ولي خدا بالاي سر تو باشد، اگر در محيط ولايت باشي آنوقت اعمال خوبت به سمت خدا تو را مي برد. اما اگر ولي خدا بالاي سرت نباشد، جهت گيري، ولي شيطان بالاي سر آدم باشد، اعمال خوب آدم را دورتر مي کند و به سمت شيطان مي برد. نماز و روزه و امثال اينها خوارج را از خدا دورتر مي کرد. عجب و غرورشان فقط بيشتر مي شد. دست آنها گرفته نمي شد. از اين جهت هست که ولايت جهت گيري را نشان مي دهد.

روي همين حساب است که امام رضا(ع) در روايتي فرمود: هر شيعه اي يک عهدي با امامش بر گردنش است،

ص: 1529

«وَ إِنَّ مِنْ تَمَامِ الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ وَ حُسْنِ الادَاءِ زِيَارَةَ قُبُورِهِمْ» (كافي، ج 4، ص 567) زيارت قبور ائمه يکي از مصاديق وفاي به عهد است. جزئي از وفاي به عهد است، يعني اگر کسي بخواهد به عهدش با اهل بيت وفا کند بايد زائر آنها باشد. بايد به زيارتشان برود. دست در دست آنها بگذارد. بعضي عذر دارند و نمي توانند زيارت بيايند ولو سالها، اما کسي که عذر ندارد و فقط از باب تنبلي کردن عقب مي اندازد و نمي رود جفاکار هست. پيغمبر اکرم بعد از رحلتش، مرحوم علامه اميني در کتاب الغدير نقل کرده است که بعد از رحلت پيغمبر بلال حبشي که مؤذن پيامبر بود از مدينه بيرون رفت. يک جاي ديگري سکني گزيد به خاطر مسائلي که بعد از رحلت پيغمبر پيش آمده بود قهر کرد و از مدينه بيرون رفت. بعد از چند مدت پيغمبر اکرم را خواب ديد. پيغمبر فرمود: بلال! اين چه جفايي است که به ما مي کني؟ چرا به زيارت ما نمي آيي؟ بلال از خواب بيدار شد و سريعاً به مدينه آمد براي زيارت قبر پيامبر.

خدا آيت الله حسن زاده آملي را حفظ کند. اين بزرگوار که از مفاخر ما هستند. ايشان مي گفت: من در اثر کثرت درس و بحث و کارهاي علمي که در قم داشتم، چند مدت دير شد و به زيارت حرم حضرت معصومه نرفتم. در خواب حضرت معصومه(س) را ديدم از من گله کرد. فلاني چرا به زيارت نمي آيي!؟ آن کسي که بدون عذر زيارت نمي آيد، اهل بيت اين را جفا مي دانند و آن کسي که زيارت مي آيد اين را وفاي به عهد مي داند. وفاي

ص: 1530

به عهد ولايتي که بر گردن ما هست. در همين زيارت ها هست که چه بسا منشأيي براي تحول زندگي آدم مي شود. زندگي آدم زير و رو مي شود. در همين زيارت هاست. به خدا قسم خيلي ها بودند در اين زيارت ها آمدند و آدم ديگري شدند و برگشتند. خدا رحمت کند مرحوم آيت الله صمد آقاي خوانساري در تهران، ايشان مرجع تقليد فوق العاده اي بود. سال 63 بعد از انقلاب مرحوم شد. صاحب نفس بود و فوق العاده بود. يک مرتبه يکي از آقايان از متدينين تهران خدمت ايشان رسيد و گفت: حاج آقا من يک برادري دارم اهل هر خلافي هست. چاقوکش هست، مشروب خور هست. اهل فحشا و منکر هست و ما از دست او خسته شديم. گفتيم: ازدواج کند بلکه شايد آدم شود. ازدواجش را فراهم کرديم باز نشد. آبرو براي ما نگذاشته است. اگر مي شود او را نزد شما بياورم و شما چهار کلمه او را نصيحت کن. آيت الله صمد آقاي خوانساري گفت: با اين اوصافي که شما از برادرت مي گويي، نصيحت من هم به درد او نمي خورد. گفت: پس چه کنيم؟ شما مرجع تقليد ما هستي. شما راهي را جلوي ما بگذار. چه کنيم؟ آيت الله خوانساري سرش را پايين آورد و چند لحظه فکر کرد و گفت: يک راه به ذهنم مي رسد، اگر اين راهي که مي گويم جواب داد، بعد برادرتان را نزد من بياوريد او را نصيحت کنم. اگر اين راهي که مي گويم جواب نداد ديگر قابل هدايت نيست. گفت: چه کنيم؟ آقاي خوانساري فرمود: او را به زيارت سيدالشهداء کربلا ببريد. اگر در حرم امام حسين گريه کرد، معلوم

ص: 1531

مي شود نور در وجودش هست. آنوقت نزد من بياوريد که نصيحت کنم. اما اگر در حرم امام حسين گريه نکرد ديگر قابل هدايت نيست. آن بنده خدا تشکر کرد و رفت. حدود يک ماه بعد نزد آقاي خوانساري آمد و گفت: او را برديم. آقاي خوانساري گفت: چه شد؟ گفت: اول که به او گفتم: بيا زيارت برويم، گفت: برو بابا کي حال زيارت دارد! اصلاً اهل اين حرف ها نبود. با يک ترفندي او را به کربلا بردم. وقتي رفتيم به سمت حرم سيدالشهداء بازي مي کرد. هي اين طرف و آن طرف را نگاه مي کرد. اهل زيارت نبود. وقتي وارد صحن مطهر امام حسين شديم. سرش را پايين انداخت. گريه نمي کرد اما سرش را پايين انداخته بود. وقتي کنار ضريح امام حسين رسيديم شروع به ضجه زدن کرد و ناله کرد و بلند بلند گريه کرد. آيت الله خوانساري گفت: حالا درست شد و معلوم است نور در وجودش هست. حالا او را نزد من بياوريد چهار کلمه هم من نصيحت کنم. برادر گفت: ديگر نيازي به نصيحت نيست. من همان جا کنار ضريح سيدالشهداء به او گفتم: برادر من! تو که با امام حسين قهر نيستي و آشتي هستي و اينطور گريه مي کني، بيا با اربابت عهد ببند و خلاف هايت را کنار بگذار. همان جا عهد بست و تمام شد. من اسم برادر خلاف را نياوردم چون ايشان يکي از شهداي بزرگ اين انقلاب شد. سر قبر ايشان در تهران ديدم که حاجت مي خواهند. همان آدمي که اهل هر خلافي بود. با يک زيارت زير و رو شد و با يک زيارت اهل بيت خريدار او

ص: 1532

شدند. آدم مي تواند با يک زيارت زندگي اش را عوض کند و منشاء يک تحول بزرگ در زندگي اش بشود.

خدمت هر معصومي که مي رسيم، الآن اينجا خدمت امام رضا هستيم. سعي کنيم خيلي چيزهاي بزرگ بخواهيم. همانطور که مي دانيد آداب زيارت را حواسمان باشد. ادب محضر معصوم را حفظ کنيم. آداب زيارت هم يک آداب ظاهري و هم آداب باطني را براي اينکه چيزي گير ما بيايد. آدم مي تواند همينطور سرش را پايين بياندازد و برود. اما معلوم نيست چيزي گيرش بيايد. هم آداب ظاهري زيارت را حفظ کنيم که انشاءالله شما همه به جا مي آوريد. هم اينکه آدم با طهارت باشد. وقتي مي خواهد وارد شود اذن دخول بخواند. مرحوم مجلسي(ره) در بحارالانوار فرمود: اذن دخول حرم ائمه به خصوص امام حسين اشک است. يعني آدم دلش بشکند و بعد وارد شود. اگر يک موقع آدم خواست وارد حرم معصوم شود ببيند دلش سنگين است و حال ندارد، بعضي از کساني که رند بودند يک گوشه مي نشستند و آنقدر صلوات هديه مي کردند و آنقدر يا رئوف مي گفتند، صفت امام رضا است. آنقدر صلوات هديه مي کردند که دل بشکند و بعد وارد مي شدند. دل شکسته و اشک روان معنايش اين است که بيا تو! اذن دخول اصلي اين است. اين اذن دخول هايي که نوشتند هم درست است. منتهي اين اذن دخول مقدمه ي اين است که آدم دلش بشکند و اشکش جاري شود. وقتي وارد حرم معصوم مي شويم و کنار ضريح مي رسيم، مواظب باشيم شأن معصوم را حفظ کنيم. کسي را هول ندهيم. بعضي هستند فکر مي کنند لمس ضريح هدف است. هول مي دهند! لزومي ندارد کسي را اذيت

ص: 1533

کنيم. يا اينکه در حرم بلند بلند حرف زدن، با همديگر حرف زدن و خنديدن! يا مثلاً بعضي ها را ديدم که پشت به ضريح عکس سلفي مي گيرد. امام(ع) اينجا نشسته و اينجا تشريف دارند. ما نمي توانيم ببينيم! در زيارتنامه مي خوانيد «اشهد انک تَشهَدُ مقامي و تسمع کلامي و ترد سلامي» شهادت مي دهم که شما شاهد هستي. مرا مي بيني و جواب سلام مرا مي دهي. آقا اينجا هست.

خدا آيت الله بهاءالديني را رحمت کند. بعضي از شاگردان ايشان مي گفتند: وقتي به حرم امام رضا با ايشان مي آمديم، آقا يک زيارت مي کرد و خيلي سريع برمي گشت. چند دقيقه بيشتر طول نمي کشيد. شاگردان ايشان مي گفتند: ما تعجب مي کرديم که آقاي بهاءالديني چرا اينقدر کم در حرم هستند. سؤال کرديم که چرا اينقدر زيارت شما کوتاه است؟ ايشان گفت: من آدم سلام کردم و جواب سلام را از آقا شنيدم. آقا تشريف دارند لذا ادب در محضر امام رضا(ع) را حفظ کنيم. ادب محضر معصوم را حفظ کنيم. اين آداب، آداب ظاهري هست. ادب باطني زيارت هم همان است که در روايت داريم زائري که «عارفاً بحق» به معصوم معرفت داشته باشد که اين ولي خداست. معرفت داشته باشد که اين صاحب اختيار ما هست. ولي خدا از خود ما به خود ما آگاهتر و از مسائل ما آگاهتر و از خود ما به ما دلسوزتر است. اگر تو اختيار خودت را داري، ولي الله اختياردار تر از تو به خودت هست. اين معرفت اگر باشد آنوقت زيارت ارزش پيدا مي کند. اين آداب هست و اين ادب هست که آدم را به جايي مي رساند و باعث مي شود آدم بتواند آثار

ص: 1534

زيارت را بگيرد و با خودش ببرد.

يک کسي از امام پرسيد: ما تربت جد شما سيد الشهداء را برديم و شفا پيدا نکرديم. مگر تربت امام حسين شفاي هر دردي نيست؟ امام فرمود: تو تربت را در خورجين مرکبت نگه مي داري. تو ادب نداري. تربت را در خورجين مرکب نگه مي داري. آنوقت مي خواهي او تو را شفا بدهد؟ برايت اثر داشته باشد. اگر آدم آداب را حفظ کند آنوقت اثر دارد. زيارت امام رضا آثار فراواني دارد. بالاترين مقام معنوي که مقام رضاء هست از طريق امام رضا داده مي شود. اين لقب رضا که بي خود روي امام رضا گذاشته نشده است. القاب معصومين، لقب ها و اسامي معصومين از طرف خداست و هرکدام روي حساب است. اسم هايي که معصومين دارند، هرکدام اشاره به يکي از کمالات است. يکي از شئون و مأموريت هايي است که در عالم دارند. يک کسي از امام رضا پرسيد: چرا به پيغمبر ابوالقاسم مي گويند؟ يکي از کنيه هاي پيغمبر، ابوالقاسم است. امام رضا اول يک جوابي در خور فهم اين طرف داد. گفت: براي اينکه پيغمبر فرزندي به نام قاسم داشت و از اين جهت به پيغمبر ابوالقاسم مي گويند. طرف آدم زرنگي بود. گفت: آقا اگر مرا اهل مي دانيد يک مقدار بيشتر بگوييد. امام رضا يک پرده اي را کنار زد. امام رضا فرمود: مگر علي بن ابي طالب قاسم نيست؟ «قسيم الجنة و النار» مگر علي بن ابي طالب نيست که اگر کسي ولايت او را داشته باشد بهشتي است و اگر نداشته باشد اهل جهنم است. مگر علي قاسم نيست؟ طرف گفت: چرا. امام رضا فرمود: پس پيغمبر ابوالقاسم است. اگر

ص: 1535

علي قاسم است، پيغمبر ابوالقاسم است. يعني علي بن ابي طالب در دامن پيغمبر بزرگ شد.

در بعضي از روايات يک لايه دقيق ترين مطرح شده است. در بعضي روايات دارد پيغمبر اکرم وقتي معراج بود، وقتي که فقط و فقط خودش بود و خداوند متعال، با خدا گفتگو کرد. وقتي گفتگوي پيغمبر با خدا تمام شد، خدا فرمود: يا ابالقاسم، اولين کسي که خطاب به ابوالقاسم کرد، خدا بود. فرمود: يا ابالقاسم، برو در حالي که هم هدايت شدي و هم ديگران را هدايت کني. پيغمبر وقتي از آن مقام تنزل پيدا کرد، با جبرئيل برخورد کرد. جبرئيل سؤال کرد: يا رسول الله! بين شما و خدا چه گذشت؟ پيغمبر فرمود: خدا به من خطاب ابوالقاسم کرد. جبرئيل گفت: يا رسول الله! از خدا پرسيديد که براي چه به شما ابوالقاسم گفت؟ پيغمبر فرمود: نه! عظمت خدا مانع از اين شد که من چيزي بپرسم. همان جا خطاب رسيد که حبيب ما! به تو گفتيم ابوالقاسم! «لانک تقسم رحمة مني بين عبادي» چون تقسيم کننده رحمت در عالم تو هستي. ابوالقاسم يعني صاحب قسمت، يعني رحمت و عنايت و لطف خدا را پيغمبر تقسيم مي کند. ببينيد يک اسم پيامبر چه معاني دارد. هرکدام هم درست است. اشاره به شئون و مقامات پيغمبر و مأموريت هايي است که دارد. اسم فاطمه اشاره به مأموريت هاي حضرت زهرا و کمالاتي هست که دارد. هرکدام از القاب و اسامي معصومين روي حساب است.

امام رضا(ع) لقب معروفش همين رضا است. اسمش علي بود. علي بن موسي، رضا لقبش بود. اين لقب را خدا به امام رضا داده است. اين لقب يعني

ص: 1536

اگر کسي نه اينکه فقط خود امام رضا به مقام رضا رسيده است. اينکه معلوم است. اگر کسي در اين عالم بخواهد به مقام رضا برسد و راضي به تقديرات خدا باشد، راضي به قضا و قدر الهي باشد، بالاترين مقام در بندگي است. اينکه آدم راضي باشد به مديريت خدا در اين عالم. بعضي از مسلمان ها خيلي معذرت مي خواهم، حتي خود ما کساني هستيم که يک جاهايي کارهاي خدا را ظلم مي دانيم و با خدا درگير مي شويم. با خدا قهر مي کنيم. گاهي اوقات دو تا مرگ و مير در خانه اي رخ مي دهد بعضي کفر مي گويند. بعضي وقتي مريض مي شوند کفر مي گويند. زماني من پشت درب اتاق عملي در بيمارستان بود. خانمي پشت درب اتاق عمل بود و معلوم بود يک مريض سنگيني دارد. بلند بلند مي گفت: خدايا! اگر اين مريض ما را شفا دادي که دادي. اگر شفا ندادي نه من و نه تو! ديگر قبولت ندارم و نه نماز مي خوانم و نه روزه مي گيرم و نه هيچي! اين آدمي که اينطور است مي گويد: خدايا اگر آنجايي که فرض کنيد به عنوان مثال اين مريض ما مرگش مقدر شده است، من ديگر قبول ندارم و اين را ظلم مي دانم.

امام راحل ما يک خاطره اي را نقل مي کرد. من يادم هست زماني که حضرت امام اين خاطره را نقل مي کرد، دو سه مرتبه هي گفت: معاذ الله! پناه بر خدا. اين خاطره را حضرت امام تا جايي که دنبال کردم از حضرت آيت الله گلپايگاني گرفته است. آيت الله گلپايگاني مي گفت: من در جواني که در قم بودم و درس مي خواندم، رفيقي داشتم که با

ص: 1537

من هم درس و هم بحث بود. چند سال که درس ما جلو رفت، و از جهت علمي بالاتر رفتيم اين رفيق ما به شهرش بازگشت و ديگر از قم رفت. ما همچنان با همديگر مکاتبه داشتيم و نامه نوشتيم. پس از يک مدتي آقاي گلپايگاني گفت: شنيدم اين رفيق ما مريضي سنگيني دارد چه بسا ديگر از آن بستر مرض ديگر بلند نشود. من به شهر او براي عيادت رفتم. وقتي رفتم ديدم او را رو به قبله کردند و حالش بد است. کنارش نشستم و ديدم نعوذ بالله دارد کفر مي گويد و آخر عمر رو به قبله شده کفر مي گويد. مي گفت: من بچه هاي کوچک و صغير دارم. احتياج به سرپرست دارند. خدا دارد مرا از دنيا مي برد. ظلمي که خدا به من کرد احدي به من نکرد!! نعوذ بالله! من بچه کوچک دارم و خدا دارد مرا از دنيا مي برد. بعضي ها نعوذ بالله با خدا درگير مي شوند. اينکه کسي به مقدرات الهي راضي باشد. راضي به مديريت خدا در اين عالم باشد، خيلي مقام بلندي است. شما در دعاهايتان، در دعاي ابوحمزه آخرين جمله را برداريد، حفظ کنيد. يک جمله بيشتر نيست. در قنوت ها و در سجده هايتان بخوانيد. به قدري دعاي قشنگي است. «اللهم اني اسئلک ايماناً تباشر به قلبي و يقيناً حتي اعلم انه لن يصيبني الا ما کتبت لي و رضني من العيش بما قسمت لي يا ارحم الراحمين»

در يک کلاس درسي يک استاد با خدايي بود، داشت از خدا مي گفت. يکي از شاگردان گفت: استاد اين خدايي که مي گوييد: همه جا هست، کو؟ چرا ما حس نمي کنيم؟ کجاست؟ اين

ص: 1538

استاد خيلي زرنگ بود. از وسط اين نيمکت ها رد شد و آخر کلاس رفت. اين شاگردان همه رو به تخته بودند. به آن شاگرد گفت: فلاني مرا مي بيني؟ گفت: نه! گفت: چرا؟ گفت: چون پشتم به شماست. اگر برگردم و رو به شما کنم شما را مي بينم. گفت: ما هم همينطور هستيم. ما پشت مان به خداست که خدا را درک نمي کنيم. اگر به سمت خدا باشيم خدا را درک مي کنيم. خدا از تو يک ايماني مي خواهد که هميشه تو را حاضر ببيند. «و يقيناً حتي اعلم انه لن يصيبني الا ما کتبت لي» خدا از تو يک باور و يقيني مي خواهد که بداند تو در اين عالم مديريت مي کني. حوادثي که به سر من مي آيد شانسي و اتفاقي نيست. ما در اين عالم شانسي نداريم. يک برگ از درخت بيافتد روي حساب و کتاب است. يک مولکول در اين عالم روي حساب و کتاب جا به جا مي شود. ما شانسي نداريم. خدا اين عالم را مديريت مي کند. خدايا به من يک باور و يقيني بده که بدانم تو داري مديريت مي کني، تو داري ربوبيت مي کني. شما گاهي يک بلايي بر سرت مي آيد، سرت درد مي گيرد، يا کابوس مي بيني و از خواب مي پري، يا پايت به سنگي گير مي کند و حالت زمين خوردن به تو دست مي دهد، معمولاً مي گوييم: شانسي تيغ در دستم رفت. پايم به سنگ گير کرد. شانسي چيست؟ همه چيز روي حساب است. چون حساب دستمان نيست مي گوييم: شانسي. «و رضني من العيش بما قسمت لي يا ارحم الراحمين» خدايا مرا به زندگي راضي کن! به قسمت راضي کن. راضي به قسمت بودن

ص: 1539

معناي جبري ندارد. تنبلي آدم مي کند و بعد مي گويد: هرچه به سرم آمد راضي هستم. نخير تو بندگي کن، هرچه از دستت برآمد انجام بده. آنوقت نتيجه هرچه بود، آن را خدا درست کرده است. تو کوتاهي نکن آنوقت مطمئن باش نتيجه را خدا به مصلحت تو رقم مي زند. آنوقت آدم راضي به تقديرات هست. اين آثار زيارت امام رضا و از همه مهمتر و بالاتر مقام رضاست. از امام رضا خود امام رضا را بخواهيم. همت بلند داشته باشيم. بخواهيم که آقا همنشين شما باشيم. همينطور که شنيده ايد امام رضا فرمود: هرکسي زيارت مرا انجام بدهد، من سه جا در هولناک ترين جاهاي قيامت به بازديدش مي روم. تو يکبار زيارت من آمدي، امام رضا فرمود: من سه بار در سخت ترين جاهاي قيامت که همه فرياد وانفسايشان بلند است، من به زيارت او مي آيم. يکي جايي که نامه عمل را ارائه مي دهند. هفتاد سال عمر کردي، تمام نامه عمل را ارائه مي دهند که همه ببينند. خيلي زمان خطرناکي است. يکي زماني که بخواهي از صراط رد شوي. يکي هم «عند الميزان» وقتي اعمال ما را وزن مي کنند. اعمال ما را با ترازو وزن نمي کنند. اعمال ما را کنار اعمال اميرالمؤمنين مي گذارند. نماز ما را کنار نماز او مي گذارند. او ميزان الاعمال است. امام رضا فرمود من سراغ شما مي آيم.

نه اينکه فقط اين سه جا بيايند. اين سه جا هولناک ترين جاهاست. و الا آنها به تعدادي که شما زائرش مي شويد زائر شما هستند. خدا مرحوم آيت الله بهجت را رحمت کند. آقازاده ي ايشان مي فرمودند: پانزده سال قبل، چند سال قبل از اينکه پدرشان از دنيا برود.

ص: 1540

آيت الله فهري به خانه ما آمد. آيت الله فهري ده سال پيش مرحوم شد. حدود هشتاد سال سن داشتند. نماينده حضرت امام در سوريه بودند و بعد از اينکه امام از دنيا رفتند، نماينده مقام معظم رهبري در سوريه بودند. آدم بسيار با عظمتي بودند. آيت الله فهري خيلي خدمت کردند. آقازاده ي آقاي بهجت مي گفتند: آيت الله فهري به خانه ي ما آمدند. با پدرم از جواني در نجف رفيق بودند. آقاي فهري به پدرم رو کرد و گفت: من و شما از جواني با هم رفيق بوديم. اما شما حق رفاقت را به جاي نياورديد. شما فهميدي چه کار کني و به يک جايي رسيدي. من سيد اولاد پيغمبر خام بودم و بلد نبودم چه کار کنم. تو بايد دست مرا مي گرفتي. تو که رفيق من بودي بايد دست مرا مي گرفتي. ايشان هم خيلي بزرگوار بود. ولي به آقاي بهجت اينطور مي گفت: عمر من تلف شد. چرا دست مرا نگرفتي؟ اينقدر از اين حرف ها زد که آقاي بهجت گريه کرد. پسر ايشان مي گويد: ديدم اشک پدرم درآمد. آقاي فهري گفت: الآن ديگر من پير شدم. الآن اگر به من بگويي: بيا مي خواهم يک نسخه و دستورالعملي به تو بدهم، ديگر نمي آيم. چون ديگر به درد من نمي خورد. اما امروز مهمان تو هستم. از خانه شما نمي روم تا يکي از عناياتي که امام رضا به شما کرد را به من بگويي. آقاي بهجت که منقلب شده بود گفت: آقاي فهري اگر کسي غير از تو و غير از اين حرف هايي که زدي بود، هيچي نمي گفتم. اما چون تو رفيق قديمي هستي و اين حرف ها را

ص: 1541

زدي يک چيزي به تو بگويم. آقاي بهجت فرمود: من خدمت امام رضا رسيدم. امام رضا(ع) ده چيز به من داد. يکي از آن ده چيز را به شما مي گويم. امام رضا به من فرمود: فلاني مگر امکان دارد کسي به ما پناه بياورد و ما به او پناه ندهيم؟يا امام رضا شما ضامن آهو بودي، اينها شيعيان شما هستند. محبين شما هستند، مجلس گرم کن هاي جد شما امام حسين هستند. شده يک عاشورا در عمر شما بگذرد و در مجلس امام حسين نباشيد و روضه گوش ندهيد؟ اين رفاقت است. يا امام رضا شما ضامن آهو شديد، ضامن اين شيعيانت که در خانه ات به گدايي آمدند، اينها هرکدام حاجاتي دارند و با کوله باري از حاجات آمدند. خيلي ها هم به اينها التماس دعا گفتند. زائراني هستند که ما هيچکدام نمي دانيم شايد آخرين زيارت ما باشد و ديگر به اينجا برنگرديم. يا امام رضا آن چيزي که از شما مي خواهيم اين است که در دنيا و آخرت دست ما از دامانت کوتاه نشود. خدايا به آبروي امام رئوف دست ما را در دنيا و آخرت از دامانشان کوتاه نفرما.

شريعتي:

صحن تو و ضريح تو و بارگاه تو *** هر حاجت نگفته گمانم روا شود

خوشا به حال همه کساني که هواي مشهد الرضا را نفس مي کشند و به پابوسي امام رضا مشرف هستند. از همه عزيزان و همينطور حاج آقاي عالي که وقت گذاشتند و در جمع زائرين حاضر شدند، تشکر مي کنم. امروز صفحه 161 قرآن کريم، آيات 82 تا 87 سوره مبارکه اعراف در سمت خدا تلاوت خواهد شد.

«وَ ما كانَ جَوابَ

ص: 1542

قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ «82» فَأَنْجَيْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ «83» وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ «84» وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ «85» وَ لا تَقْعُدُوا بِكُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ اذْكُرُوا إِذْ كُنْتُمْ قَلِيلًا فَكَثَّرَكُمْ وَ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ «86» وَ إِنْ كانَ طائِفَةٌ مِنْكُمْ آمَنُوا بِالَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ وَ طائِفَةٌ لَمْ يُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَنا وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ «87»

ترجمه: و جواب قوم لوط، جز اين نبود كه گفتند: آنان را از آبادى خود بيرون كنيد، زيرا آنان مردمى هستند كه پاكدامنى را مى طلبند (و با ما نيستند). پس ما لوط و خاندان او را به جز همسرش، كه از بازماندگان (در عذاب) بود، نجات داديم. و ما بارانى (از سنگ) بر آنان بارانديم. پس بنگر كه سرانجام گنهكاران چه شد؟ و به سوى (مردم) مَديَن، برادرشان شعيب را (فرستاديم. آن حضرت) گفت: اى قوم من! (تنها) خدا را بپرستيد، جز او خدايى براى شما نيست. همانا از طرف پروردگارتان (معجزه و) دليلى روشن برايتان آمده است. پس پيمانه و ترازو را (در داد و ستدها) تمام ادا كنيد و كالاهاى مردم را كم نگذاريد و در زمين پس از اصلاح آن فساد نكنيد. اين (رهنمودها) برايتان بهتر است،

ص: 1543

اگر مؤمن باشيد. و بر سر هر راهى منشينيد تا مؤمنان را تهديد كنيد و (آنان را) از راه خدا، كه كج جلوه مى دهيد بازداريد و ياد كنيد زمانى را كه اندك بوديد، پس خداوند شما را بسيار گرداند و بنگريد كه عاقبت مفسدان چگونه بود! و اگر گروهى از شما به آنچه من براى آن فرستاده شده ام ايمان آورده و گروهى ايمان نياورده اند، پس (عجله نكنيد كه لطف و قهر خدا چه شد؟) صبر كنيد تا خداوند ميان ما داورى كند و او بهترين داوران است.

شريعتي: خيلي از عزيزان التماس دعاي ويژه گفتند. براي آنهايي که مريض دارند، گرفتاري دارند، براي آنهايي که درد دارند، براي آنهايي که قرض دارند، اجاره خانه شان عقب افتاده، براي صاحب خانه شدنشان، براي گرفتاري زندانيان، براي موفقيت بچه ها و خوشبخت شدن بچه هايمان دعا کنيم و در رأي خواسته هايمان ظهور حضرت ولي عصر(عج) است.

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»

1397

97-03-31- آثار ياد مرگ

بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه بي تاب شدن عادت کم حوصله هاست ، مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب دردلم هستي و بين من و تو فاصله هاست ، بي تو هر لحظه مرا بيم فرو ريختن است مثل شهري که به روي گسل زلزله هاست ، باز مي پُرسَمَت از مسئله ي دوري عشق و سکوت تو جواب همه ي مسلئه هاست .

سوال – در مورد موضوع مرگ توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – ما مي خواهيم در مورد مهمترين بخش زندگي مان بحث بکنيم يعني درست است که ما پاره اي از زندگي مان را دنيا

ص: 1544

مي دانيم ولي خش اعظم و مهم زندگي ما پس از مرگ است . ما مي خواهيم در رابطه با مرگ و مسائل پيرامون آن بحث بکنيم . اين بحث بسيار مهم است .بالاخره ما معتقد هستيم که يک ابديتي در پيش داريم . ابديتي که تمام زندگي دنيا در مقابل آن به اندازه ي پلک زدني هم نيست . اگر فکر کنيم که ابديت يعني چه و بدانيم که ابديت ميليون ها و ميلياردها سال نيست بلکه چيزي است که انتها ندارد . شاگردان علامه طباطبايي تعريف مي کردند که ايشان در بين درس و بي مناسبت مي فرمود که آقايان ما ابد در پيش داريم . و اين را تکرار مي کردند . انسان در لابلاي زندگي اش نبايد دچار غفلت بشود و فراموش کند که چه چيزي را در پيش دارد . ده ها برابر عمر زندگي نوح در مقابل ابديت پلک زدني بيش نيست . نقل مي کنند که وقتي حضرت عزرائيل براي قبض روح کردن حضرت نوح آمده بودند ، حضرت نوح پرسيد که وقت اجل رسيد ؟ حضرت نوح با تعجب فرمود که چقدر زود تمام شد .با اينکه عمر نوح خيلي طولاني بود و قرآن دوره ي نبوت ايشان را950 سال ذکر کرده است . حضرت عزرائيل فرمود که پس عمر مردم آخر الزمان را چه مي گويي که شصت هفتاد سال بيشتر نيست . نوح فرمود که اگر عمر من شصت سال بود دنيا را با يک سجده تمام مي کردم . نوح هم مي گويد که عمرش زود گذشته است . اعتقاد ما به زندگي ابدي

ص: 1545

است و اگر ما به اين زندگي نپزدازيم و از آن غفلت بکنيم و نسبت به آمدن عالم ديگر غافلگير بشويم و يک دفعه عالم عوض بشود ، ممکن است که صحنه هاي هولناکي پيش بيايد . پس بايد بدانيم که قبل از مرگ چه اتفاقاتي رخ مي دهد ، انسان هنگام احتضار چه مشاهداتي دارد ، ما چه آداب و وظايفي نسبت به خودمان و نسبت به فردي که در حال احتضار است ، هنگامي که ملک الموت مي آيد چه چيزي ديده مي شود ، هنگام جان دادن چه اتفاقي رخ مي دهد ، چه عواملي باعث آسان يا سخت جان دادن مي شود . در روايات پانزده مورد گفته شده که سکرات مرگ را آسان مي کند . پيامبر فرمود که هر کسي بعد از هر نمازش مقداري قرآن بخواند سختي هاي هنگام جان دادن را نمي چشد . اگر کسي يک روز ماه رجب را روزه بگيرد سکرات مرگ بر او آسان مي شود .پيامبر فرمود : حضرت عزرائيل در هنگام خواندن نماز به همه ي مردم اشراف دارد ، اگر اين مردم را مواظب بر اوقات نماز ديد ، خود ايشان شهدتين را تلقين مي کند . امام صادق (ع) فرمود : اگر کسي نسبت به صله رحم مخصوصا نسبت به پدر و مادرش کوشش کند سکرات موت بر او راحت مي شود . مرحوم شيخ عباس قمي در کتاب منازل الاخرة ( من توصيه مي کنم که اين کتاب بخوانيد . شايد اثر آن از صد تا سخنراني اخلاقي بالاتر باشد .) نقل کرده که پيامبر بر بالين جواني

ص: 1546

بودند که در حال احتضار بود . پيامبر ان جوان را تلقين کرد و گفت که بگو لا اله الا الله . جوان زبانش بسته بود . پيامبر به مادرش گفت که تو از او ناراضي هستي ؟ مادر گفت که اوشش سال است که به من جفا کرده است و من از او راضي نيستم . پيامبر فرمود که الان وقت ناراضي بودن نيست . او در سختي است . زن گفت که خدا بواسطه راضي بودن شما راضي باشد . زبان جوان باز شد . پيامبر گفت که چه مي بيني ؟ گفت : يک فرد بد هيکل و بد بود را مي بينم که از بوي بد آن راه نفس من بسته شده است . پيامبر فرمود که بگو : يا من يقبل اليسير و يعفوا عن الکسير اقبل من اليسير يعفوا عن الکثير . اي کسي که از گناهان بزرگ ما مي گذري و اعمال کوچک و کم ما را قبول مي کني ، کم هاي ما را قبول بکن و گناهان زياد ما را ببخش . جوان اين را تکرار کرد . گفت: الان مي بينم که آن سياه رو دور شد و سفيد رويي معطر وارد شد. بعد راحت جان داد . محدث قمي مي گويد که نيکي نکردن به پدر و مادر باعث مي شود که نتواند تلقين پيامبر را هم بگويد. ما بايد اينها را بدانيم . ما بايد در مورد سوال و فشار قبر بدانيم . فشار قبر براي چيست و چطور بايد سوالات قبر را جواب بدهيم. بايد بدانيم که اموات با بازماندگان ارتباط دارند

ص: 1547

يا خير و مي توانند آنها را ببينند و به آنها سر بزنند. ما کمتر از اين بحث ها مي شنويم . ما معمولا از آن فرار مي کنيم و فرار کردن از مرگ مساوي با نيامدن مرگ نيست . به تعبير اميرالمومنين که فرار کردن از او همان و در چنگ آن افتادن همان . ان الذي موت تفرون منه انه ملاقيکم . غافل بودن نتيجه اش غافلگير شدن است . ما مي خواهيم که غافلگير نشويم . يکي از اصحاب پيامبر مي فرمايد که در تشييع جنازه اي پيامبر خودش را به سرعت به مردم رساند و کنار قبر نشست . پيامبر نگاهي به قبرکرد و گريه کرد و فرمود : براي چنين موقعي خودتان را آماده کنيد.

سوال – شايد احساس بشود که جوانان از شنيدن اين مباحث مکدر و ناراحت بشوند .نظر شما چيست ؟

پاسخ – جوانان ما بايد اين جواب را بشنوند و روي آن فکر بکنند . اولا واقعا کسي ضمانت نداده که ما تا پيري برسيم و در جواني نمي ميريم . کسي به ما چنين تضميني نداده است . رابطه ي حضرت عزرائيل با گرفتن جان ما ، يک رابطه ي دفعي و آني است. ما در دنيايي زندگي مي کنيم که همه چيز تدريجي است و عالم مادي همين است. وقتي مي خواهد باران بيايد ، قبل از آن هوا ابري مي شود و صداي رعد و برق مي آيد . قبل از آمدن شب و روز نشانه هايي است . ما به امور تدريجي و زماني عادت کرده ايم و فکر مي کنيم که

ص: 1548

حضرت عزرائيل هم با سر و صدا و نشانه مي آيد و جان ما را مي گيرد . مثلا فکر مي کنيم که اول بايد يک پيري يا بيماري بيايد بعد حضرت عزرائيل بيايد . حضرت عزرائيل موجود مجرد است نه مادي و جان ما را هم که مي خواهد بگيرد مجرد است . رابطه ي حضرت عزرائيل با جان ما رابطه ي آني و دفعي است نه تدريجي . شبيه اراده کردن شماست . براي اراده کردن که مي خواهد در جان شما اتفاق بيفتد زمان برنمي دارد . همين که اراده بکنيد که آب بخوريد ، اين اراده آني است البته ممکن است براي اينکه بخواهيد حرکت کنيد و ليوان آب را برداريد زماني طول بکشد چون بدن مادي است ولي اراده در جان شما آني مي آيد . وقتي اجل فرا برسد پير و جوان ندارد . حضرت امير در شعري مي فرمايد که مرگ ناگهان مي رسد. آيت الله اراکي اشک مي ريخت و اين ابيات اميرالمومنين را مي خواند : اي کسي که مشغول شدي و غافل شدي از مرگ ، مرگ ناگهان مي رسيد . کسي نبايد خودش را ايمن از مرگ بداند و بايد هميشه آماده باشد . به آيت الله شيرازي در کربلا گفتند که اگر يقين داشته باشيد که يک هفته ي ديگر مرگ شما فرا مي رسد چه کار مي کنيد ؟ گفت همان کاري که تابحال مي کردم يعني از جواني حواسش بوده است . پس اولا کسي ايمن نيست و ثانيا جوان بايد دنبال اين مباحث باشد. براي اينکه از همان اول فرصت

ص: 1549

ها را بدست بياورد و فرصت سوزي نکند . چون وقتي سني از او مي گذرد ديگر نمي تواند کاري بکند و به گذشته اش با حسرت نگاه مي کند . وقتي سني از ما بگذرد براحتي نمي توانيم همه چيز را جبران بکنيم . بعضي از تلقات ريشه دارتر مي شود و نمي توانيم بعضي صفات را از خودمان دور کنيم . نمي توانيم بعضي از آداب زشت را از خودمان دور کنيم و بعضي خراب کاري ها را جبران کنيم. در تاريخ است که هارون الرشيد به اطرافيانش گفته بود که ببينيد کسي از پيران هست که در زمان پيامبر زنده بوده باشد و حديثي را بطور مستقيم از ايشان شنيده باشد . پيرمردي را پيدا کردند . او را در سبدي گذاشتند زيرا نمي توانست راه برود و پيش هارون الرشيد آوردند . او پرسيد که تو پيامبر را ديده اي ؟ گفت : بله من هفت ساله بودم که پيامبر را ديدم و يک جمله از او شنيدم . پيامبر فرمود : به مرور که انسان پير مي شود دو خصلت در او جوان مي شود اگر خودش را تربيت نکند يکي حرص شدن و يکي آرزوهاي طولاني . هارون الرشيد خوشحال شد و کيسه ي دينار طلا به او داد . پيرمرد تا در خروج رفت ولي دوباره او را برگرداندند و پيرمرد گفت که آيا هر ماه من اين مواجب را دارم ؟ هارون الرشيد خنديد و گفت رسول اکرم راست مي گفت . من داشتم فکر مي کردم که تو تا دم در زنده مي ماني يا نه

ص: 1550

و آنوقت تو در فکر مواجب ماه بعد هستي . در پيري تعلقات بيشتر مي شود . پس ما بايد در جواني به خودمان برسيم و فرصت ها را از دست ندهيم و در جواني بتوانيم از برکات و آثار مرگ استفاده بکنيم . امير المومنين در نامه ي سي و يک نهج البلاغه به امام حسن (ع) مي فرمايد که زياد ياد مرگ باش و ياد آن چيزي که بعد از مرگ است تا مغلوب مرگ نشوي .

سوال – چرا در روايات و آيات ما تاکيد به يادآوري مرگ شده است ؟

پاسخ – در منابع ديني ما بطور بسيار جدي به ياد مرگ پرداخته شده است . شما حدود يک هزار و دويست آيه در قرآن مي بينيد که اسمي از مرگ ، منازل و مراحل بعد از مرگ در آن آمده است . اين نشان دهنده ي اهميت مسئله است. مرحوم علامه ي مجلسي در سه جلد بحارالانوار صدها هزار احاديث در اين مورد جمع آوري کرده است . در معارف ديني ما به اين مسئله پرداخته شده است . بعد از مسئله ي توحيد ما مسئله اي مهمتر از مسئله ي ياد مرگ نداريم . اين نشان مي دهد که سِّر عميقي در اين مسئله است . ما آنرا جدي نمي گيريم . با بستن چشمهاي مان روي موضوع ، واقعيت حذف نمي شود . ياد نکردن مرگ به معناي نبودن مرگ نيست . معناي آن بد مردن است . اگر کسي ياد مرگ نباشد معنايش اين نيست که مرگ به سراغش نمي آيد . ياد مرگ باعث نشاط و

ص: 1551

زنده دلي مي شود برخلاف آنچه که تصور مي شود که ياد مرگ باعث تلخکامي مي شود . از مهمترين آثار ياد مرگ سبکبالي است .

سوال – سوره ابراهيم آيات 25 تا33 را توضيح دهيد .

پاسخ – صفحه اي از قرآن نيست که خالي از ياد مرگ يا آثار آن باشد. پنج آيه از اين صفحه مربوط به مسائل آخرتي و اشاره هايي به منازل بعد از مرگ کرده است . آيه بيست و هفتم مي فرمايد : مومنين که ارتباط با دين و خدا را نگه داشته اند خدا آنها را تثبيت مي کند با کلمه ي توحيد که همان لا اله الا الله است . خدا روي اين کلمه آنها را نگه مي دارد و آنها را هم در دنيا و هم در آخرت امداد مي کند. در روايات داريم که از هنگام قبض روح تا منازل بعدي مرگ ، امدادهاي خاصي به مومنين مي رسد . روايتي از امير المومنين از کتاب کافي نقل شده است که انسان که در آخرين روز دنيا و در آستانه ي آخرت است مال ، فرزند و اعمالش پيش چشم او مجسم مي شوند . او به مالش مي گويد که من براي تهيه شما خيلي زحمت کشيده ام ما براي من چه مي کنيد ؟ گفتند که از اين اموال کفني را براي تو تهيه مي کنيم که مي تواني با خودت ببري . به فرزندانش مي گويد که من محب شما بودند و براي بزرگ شدن شما زحمت زيادي کشيده ام . شما براي من چکار مي کنيد ؟ آنها مي گويند

ص: 1552

که ما تو را تا قبر همراهي مي کنيم و بيشتر از اين کاري از دستشان بر نمي آيد . اعمال در ملکوت عالم باقي مي ماند و مجسم مي شود که بعدا در مورد آن توضيح خواهيم داد . بعد به عمل خودش روي مي کند و مي گويد که تو براي من چه مي کني ؟ مي گويد : تو نسبت به من خيلي راغب نبودي که اعمال انجام بدهي ولي من هميشه با تو هستم . اگر اين شخص از مومنين باشد زيباترين و خوش بوترين و خوش پوش ترين افراد به سمت او مي آيند و به او بشارت رحمت الهي را مي دهند و به او خير مقدم خواهند گفت . فرد به اين زيبارو مي گويد که تو که هستي ؟ مي گويد که من عمل صالح تو هستم . از دنيا بيرون بيا و به سمت بهشت برزخي برو . بعد دو تا ملک براي سوال در قبر مي آيند . وقتي ملک از دين و خداي او سوال مي کند ، مي گويند که خدا تو را محکم نگه دارد . امير المومنين مي فرمايد که اين معناي آيه يثبت الله الذين امنو ... است و خدا اين جوري مومنين را امداد و دستگير مي کند .

سوال – در ادامه تاکيد آيات و روايات به ياد آوري مرگ توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – آيات و روايات تاکيد دارند که اين آثار مرگ انديشي از دست ما نرود . اکثر آيات مربوط به معاد و مرگ وآخرت در سوره هاي مکي قرآن است يعني سيزده سالي که

ص: 1553

پيامبر در مکه بود و سخت ترين دوران را ميگذراند . دوراني که بايد انسانهاي نابي تربيت بشوند که بتوانند سختي هاي گسترش دين را تحمل بکنند و فداکاري بکنند و انسانهاي خود ساخته اي باشند . در اينجا از آثار ياد مرگ استفاده مي شود تا اين سازندگي عظيم ايجاد بشود . هيچ عاملي از نظر تربيتي و رشد و اهميت يادمرگ ، سازنده و مربي نيست . چه چيزي در هشت سال دفاع مقدس باعث شده بود که اين قدر فداکاري ، اخلاق خوب ، گذشت ، ايثار ، رعفت ، صميميت و رعايت حقوق در بين جمع ايجاد بشود ؟ زيرا آنها خودشان را دائما در معرض مرگ مي ديدند . کسي که خودش را دائم در معرض مرگ ببيند طبيعي است که سبکبال و سبکبار است . در واقع شان دنيا را به اندازه آن مي بيند نه بيشتر . ودر مقابل ابديت دنيا را خيلي جدي نمي گيرد که بخاطر آن حرص بزند ، با ديگران درگير بشود و به ديگران ظلم بکند . او مي داند از پس امروز فردايي هست که اعمال و اخلاقش مجسم مي شود . من در باطن خودم اخلاقياتي دارم . حسد ، کينه ، سوءظن و بدبيني باعث شده که روح من تنگ بشود . چه بسا اين تنگي ها که در باطن من است زندگي آخرتي من را تنگ بکند . وقتي من اين چيزها را بدانم طبيعي است که رفتار خودم راعوض مي کنم . در جبهه اين اتفاق افتاده بود و آنها بدون هيچ تعلقي سرباز خدا و ولي خدا

ص: 1554

شده بودند . تا کسي مشکل خودش را با مسئله ي مرگ حل نکند نمي تواند سرباز خوبي براي خدا و ولي او باشد . در جنگ تبوک پيامبر فراخواني داد که نيروها جمع بشوند تا به سمت تبوک بروند . تبوک شش صد کيلومتر با مدينه فاصله داشت . و آنها مي خواستند که با روم مقابله بکنند . تابستان بود . عده اي شروع به بهانه جويي کردند که هوا گرم است و ممکن است که چشم ما به دختر مسحيان بيفتد و ما تحريک بشويم . آيا نازل شد وتعبيرش اين بود : آيا به زندگي دنيايي راضي شديد و سنگين بار شده ايد ؟ همين سنگين باري باعث شد که آنها جواب رسول خدا را ندهند . در وصف ياران ولي عصر داريم که آنها تمناي شهادت دارند . يعني تعلقات ندارند . معنايش اين است که آنها سبک بار هستند نه اينکه الان مي خواهند شهيد بشوند . ياد مرگ است که اين سبک بالي را بوجود مي آورد . عرفاي ما وقتي مي خواهند به شاگردان شان دستورالعمل بدهد ، ياد مرگ جزو دستورات شان است . آيت الله جمال گلپايگاني که مرجع تقليد بزرگي بود و همدرس آيت الله بروجردي بود و عرفاي بزرگي بود . او تا وقتي که در اصفهان شاگر آخوند کاشي بود ، به او توصيه کرده بود که شب جمعه ها حتما به قبرستان برو و در آنجا توقف کن و درنگ و تامل بکن . ايشان در نجف از شاگردان مرحوم قاضي بود و ايشان هم همين توصيه را داشته اند .

ص: 1555

آقاي گلپايگاني خيلي به قبرستان وادي السلام مي رفت و در زميني که قبري نبود مي نشست . بعد ها پس از مرگش همانجا محل قبر خودش شد . ايشانبه بعضي از خواص خودشان نقل کرده بودند که من ارواحي از اين قبرستان را در مکاشفاتي ديدم . در هواي گرم بعضي از ارواح با حالت زننده اي به سمت من مي آمدند . من آنها را شناختم . آنها متکبريني بودند که در دنيا هرچه از دنيا و آخرت به آنها مي گفتيم مسخره مي کردند . آنها به من التماس مي کردند که در اينجا ما در سختي هستيم چون تو از فرزندان رسول خدا هستي براي ما دعا بکن . ايشان پرخاش مي کردند و به آنها مي گفتند که گم شويد تا وقتي در دنيا بوديد گوش نمي کرديد و حالا که دست تان از دنيا کوتاه شده التماس مي کنيد . اين توصيه ها جزو دستورالعمل عرفا به شاگردان شان بوده است .ياد مرگ بودن از مهمترين عوامل تربيتي و سازنده است که بخاطر همين توصيه شده است .

سوال – چکار کنيم که مرتب به ياد مرگ باشيم ؟

پاسخ – ما بايد بهانه هاي مختلفي را براي مرگ انديش بودن ايجاد بکنيم . پيامبر وقتي بهار را مي ديد مي فرمود : بهار را که ديديد به ياد قيامت بيفتيد. اين يک بهانه است که انسان به ياد مرگ بيفتد و به آن توجه بکند . پيامبر وقتي از خواب بلند مي شد مي فرمود : خدارا شکر که ما را زنده کرد پس از مردن . زيرا

ص: 1556

خواب يک مرگ سبک است که در تعابير قرآن کنار مرگ گذاشته شده است . در خواب تعلق روح کاملا قطع نمي شود و اگر خدا اجازه بدهد روح بر مي گردد و اين تعبير قرآن است. تعبير پيامبر بعد از بلند شدن خواب اين بود که الحمدلله زنده شديم . اين عاقل بودن و زيرک بودن فرد است . پيامبر فرمود : نشاني انسان عاقل اين است که زياد ياد مرگ بکند . يکي از کارهايي که مي تواند به انسان کمک بکند رفتن به قبرستان است . البته نه قبرستاني که به شکل فضاي سبز درآمده است . به شکلي که در آنجا تامل بکنيم و خلوتي داشته باشيم و به قلب مان برسانيم که ما هم به اينجا گذر خواهيم کرد . کار ديگري که مي تواند به ما کمک کند شنيدن موعظه هاست . مثل موعظه هاي شنيداري زيرا ما احتياج به موعظه هاي شنيداري داريم . حضرت علي (ع) به بعضي افراد مي فرمودند که من را موعظه کن . طرف گفت که شما همه را مي دانيد . حضرت فرمودند : در شنيدن اثري است که در دانستن نيست . انسان بايد بشنود . آقايي مي گفت که پدرم وقتي مي خواست مادرم را براي نمازصبح اول وقت بيدار کند مي گفت : خانم بلند شو .آنقدر بخوابيم که ديگر کسي نيست که ما را صدا بزند . ما موعظه هاي نوشتاري هم داريم . کتاب منازل الاخرة از محدث قمي و کتاب سياحت غرب که آقاي قوچاني نوشته است را بخوانيد . آقاي مطهري با آياالله قوچاني ارتباطي

ص: 1557

داشته و پرسده چطور از احوالات بعد از مرگ خودت نوشته اي ؟ ايشان فرمودند که مقداري از احاديث و روايت که فرموده اند آن طرف چه خبر است و بعد مکاشفات . مکاشفات خيالات و خواب نيست بلکه منطبق بر روايات است و با روايت تاييد مي شود .کار ديگر وصيت کردن است . کسي با وصيت کردن نمي ميرد.

سوال – ما جوان ترها وقتي مي گوييم که مي خواهيم وصيت بکنيم يا از مرگ صحبت مي کنيم به ما مي گويند که اين حرفها را نزنيد . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – لازم نيست که ما سر و صدا بکنيم . شما وصيتي بکنيد که بتوانيد در اختيار کسي بگذاريد .گاهي وصيت کردن واجب است . هميشه مستحب نيست . نوشتن وصيت و هر چند وقت ديدن اين وصيت روي ما اثر مي گذارد . وصيت و کفن کسي را نمي ميراند اگر اجلش نرسيده باشد . ديدن کفن انسان را از دنيا جدا مي کند . به انسان تذکري مي دهد . اينها مي تواند به ما کمک بکند تا به ياد مرگ باشيم .

دعاي امام سجاد (ع) در سجده اين است که مي فرمايد : خدايا کاري بکن که ما از دنيا جدا بشويم که پُر از غرور و فريب است ، توجه ما به دنياي ابديت باشد ، آماده و مهيا براي مرگ بشويم قبل از اينکه به سراغ ما بيايد .

97-04-07- آثار ياد مرگ

تصورکن بهاري را که از دست تو خواهد رفت همه گيسوي ياري را که از دست تو خواهد رفت، شبي در پيچ زلف موج در موجت

ص: 1558

تماشا کن نسيم بي قراري را که از دست تو خواهد رفت، مزن تير خطا آرام بنشين و مگير از خود تماشاي شکاري را که از دست تو خواهد رفت، هميشه رود با خود ميوه ي غلطان نخواهد داشت، به دست آور اناري را که از دست تو خواهد رفت، به مرگي آسماني فکر کن محکم قدم بردار به حلق آويز داري را که از دست تو خواهد رفت.

سوال – علت ترس ما از مرگ چيست ؟

پاسخ – اين يک چيز عمومي است که همه ي افراد يک ترس و وحشتي از مرگ دارند. حتي برخي از افراد از نام مرگ هم فراري هستند. ما به طور کلي دو جور ترس از مرگ داريم. بعضي از ترس ها، ترس هايي هستند که ارزش و تقدسي ندارند و بايد کاري کنيم که به تدريج از بين بروند. ولي برخي از ترس ها مقدس هستند. منشأ برخي از ترس ها بدليل بي ايماني، جهالت و ضعف و نقصي است که دردرون انسان وجود دارد. در موارد زيادي در روايات به اينگونه ترس ها اشاره شده است. در روايت داريم که امام هادي (ع) به بالين يکي از دوستان خود که در حال احتضار بود رفتند. او خيلي گريه مي کرد و مي ترسيد. يک کسي از حضرت سوال کرد که چرا ما اينقدر از مرگ مي ترسيم ؟ امام فرمودند: از مرگ مي ترسيم به اين خاطر که نمي دانيم چيست و آن را نمي شناسيم. يک راننده اي که در يک جاده ي تاريک و ناشناخته حرکت مي کند، نگران است. از اين وحشت

ص: 1559

دارد که هر لحظه چه اتفاقي مي خواهد پيش بيايد. امام هادي (ع) فرمودند: اگر به فرض چرک و کثافت بدن تو را گرفته باشد. در عين حال مريضي هاي پوستي و زخم هايي نيز به بدن تو وارد شده باشد. اگر همه ي اينها را با يک حمام رفت شستشو دهيد پاک مي شود و از رنج رهايي پيدا مي کنيد. آيا در اين صورت باز هم مي ترسيد حمام برويد و از آن بدتان مي آيد ؟ گفتند: نه. مرگ نيز يک چنين چيزي است براي کسي که يک کثافات و آلودگي هايي بر جان او مانده و در دنيا پاک نشده، بوسيله ي آن شستشو پيدا کرده و از رنج ها خلاصي پيدا مي کند. آن شخص با آرامش به استقبال مرگ رفت و چند لحظه ي بعد از دنيا رفت. بسياري از دلايل ترس از مرگ جهالت است. در روايتي امام جواد (ع) فرمود: مانند بچه اي است که چون خاصيت دارو را نمي داند از آن فراري است. اما آن کسي که عاقل است و مي فهمد که آن دارو او را از رنج خلاص مي کند به استقبال آن مي رود. گاهي اوقات سبب آن جهل است و گاهي نيز تعلقات شديد به دنيا است. اگر شما روي کف دست خود چسبي بزنيد که مويي ندارد مي توانيد به راحتي و بدون درد آن را بکنيد. اما اگر آن را در جاي پرمويي، مثلاً روي پا يا پشت دست خود بزنيد که با صدها مو گره خورده، وقتي که مي کنيد درد دارد. چه بسا انسان نسبت به امورات

ص: 1560

مختلف دنيا تعلقات شديد پيدا کرده و مانند هزاران زنجير به جان او وابسته شده است. طبيعتاً دل کندن از آنها و به سمت مرگ رفتن يعني دوري کردن از محبوب او. يک کسي خدمت پيامبر اکرم (ص) رسيد و گفت: من از مرگ مي ترسم و از آن بدم مي آيد. پيغمبر فرمود: آيا تو اموالي داري ؟ گفت بله. پيامبر فرمود: آيا در راه خدا چيزي را براي بعد از مرگ خود داده اي ؟ گفت نه. فرمود به خاطر همين مي ترسي چون به جان تو وابسته شده است. يکي ديگر از علل ترس از مرگ که خيلي شيوع دارد، گناهان، ظلم ها و آلودگي هايي است که در وجود انسان است. همه ي ما مي دانيم که پس از مرگ ميهمان سفره ي خود هستيم و بعد از مرگ دست پخت خودمان را مقابل ما مي گذارند. چيزي غير از اعمال ما نيست. اگر خوب باشد و آن را در دنيا خوشمزه درست کرده باشيم که کار خودمان است و اگر هم تلخ باشد که باز هم کار خودمان است. اگر بوته خار است خود کشته اي اگر پرنيان است خود رشته اي. مار و مور و حيوانات ديگر عالم قبر و جهنم را از جاي ديگري نمي آورند بلکه ما با اعمال خود آنها را درست کرده ايم. ظلمت هاي قبر ظلم هاي ما است. در روايتي از پيامبر اکرم (ص) است که همان ظلم هايي که مي کنيم ظلمت هاي روز قيامت مي شود. وگرنه اگر اينجا اعمال ما سالم باشد کاري با ما ندارند. دليلي ندارد که خداوند

ص: 1561

بخواهد کسي را در فشار قرار دهد. نقل مي کنند که کنار روستاي ملانصرالدين قبرستاني بود زماني که در حال سرزدن به آنجا بود ديد يک قبري شکافته است. وارد آن قبر شد و دراز کشيد. نزديک غروب بود که جمعي از دوستان با اسب و الاغ وارد قبرستان شدند. بخاطر سرو صدايي که ايجاد شده بود ملانصرالدين فکر کرد که نکير و منکر هستند که آمده اند. ترسيد و يکباره از جاي خود بلند شد. وقتي آن افراد در تاريکي اين صحنه را ديدند، اسب و قاطرهاي آنها رم کرد و به هم ريختند. وقتي فهميدند که ملانصرالدين يک چنين کاري کرده است حسابي او را کتک زدند. او نيز با لباس پاره و خوني از دست آنها فرارکرد و به منزل آمد. همسر او گفت چه شده است ؟ گفت که من يک چنين کاري کردم. زماني که يک مقدار آرام گرفت همسر از او پرسيد از عالم قبر چه خبر؟ ملانصرالدين گفت اگر قاطر کسي را رم ندهيد با شما کاري ندارند. درواقع اگر قاطر کسي را رم ندهيم و در دنيا ظلمي نکنيم با ما کاري ندارند. امام مجتبي (ع) يک دوستي داشتند که بسيار شوخ بود. چند روز او را حضرت نديده بودند بعد از چند روز که ديدند گفتند چطور هستيد ؟ گفت آقا يک جوري زندگي مي کنم که نه خدا راضي است، نه شيطان راضي است و نه خودم. حضرت لبخندي زدند و گفتند چطور؟ گفت خدا راضي نيست به اين خاطر که مي خواهد مدام از او اطاعت کنم و معصيتي انجام ندهم که من اينگونه

ص: 1562

نيستم. شيطان از من راضي نيست چون مي خواهد دائم معصيت کنم و هيچ اطاعتي نداشته باشم که آن هم نيستم. خودم هم راضي نيستم چون دوست دارم که تا آخر بمانم و هيچ گاه نميرم که اينطور هم نيست. همان موقع يک نفر کناري ايستاده بود گفت، چرا ما از مرگ بدمان مي آيد و هرگاه حرف مي زنيم مي گوييم نمي خواهيم بميريم. حضرت فرمودند: چون شما خرابکاري کرده ايد و اين طرف را آباد کرده ايد و مي ترسيد که از يک جايي که آباد شده به يک جاي خراب برويد. بنابراين برخي از ضعف ها بخاطر نقطه ضعف ها، جهل، کم معرفتي و کم ايماني ما است. بنابراين اين ترس ها مقدس نيست، چون منشأ آنها مقدس نيست. يک ضرب المثل معروفي است که مي گويد اگر کسي خيانتي کرده مي ترسد. اگر کسي دزدي کرده و يا در اداره اي يک رشوه اي گرفته است مي ترسد. تا حسابرس، بازپرس و پليس او را ببيند مي ترسد. اگر اين فرد نزد شما بيايد و بگويد چکار کنم که نترسم ؟ مي گوييد خوب دزدي نکنيد تا نترسيد. اين ترس مقدس نيست. اينجا هم به همين صورت است ما بايد وابستگي هاي خود را کم کنيم. ما بايد در زندگي خود گناه نکنيم و يا اگر کرده ايم آنها را حذف کنيم. يکي از بهترين چيزهايي که مي تواند جلوي گناهاني را که به عادت تبديل شده و هم چنين محبت به دنيا را بگيرد، همين ياد مرگ بودن و شنيدن موعظه هاي در رابطه با مرگ است. همچنين خواندن برخي

ص: 1563

دعاها که ما را به ياد مرگ مي اندازد. من توصيه مي کنم مناجات حضرت اميرالمومنين در مسجد کوفه را دوستان زياد بخوانند. در اين مناجات اميرالمومنين تعبيرات قرآني را جمع آوري کرده است. اگر اين تعبيرها را ما بخوانيم و دقت کنيم واقعاً موثر است. بايد به مرور منشأ اين ترس را از بين برد تا خود آن از بين برود. اما يک ترسي هم است که برخي از اولياء خدا داشته اند. اين ترس، ترس مقدسي است. شما شنيده ايد که مومن بايد خوف و رجا داشته باشد. ترسي که مومن از مرگ دارد جنس آن متفاوت است. اتفاقاً ترسي است که ناشي از معرفت و ايمان بالا است. گاهي اوقات مي ترسيدند به اين خاطر که مي دانستند بعد از مرگ بر چه عظيمي وارد مي شوند. وقتي که شما بر شخصي وارد مي شويد که به معرفت او واقف هستيد، با اينکه مي دانيد شما را اذيت نمي کند و آدم خوبي هم است اما خود بخود يک ابهتي در دل شما ايجاد مي کند. مرحوم آيت اله شيخ محمد تقي آملي از مراجع صاحب رساله در تهران بودند. ايشان از اولين شاگردان مرحوم آقاي قاضي بودند. تشرفي خدمت امام زمان (ع) در مسجد سهله داشتند، آنقدر جذبه و ابهت حضرت ايشان را گرفته بود که فرار کرده بود و به حضرت قسم داده بود که من ديگر نمي توانم جلوتر بيايم. اين ترس بخاطر درک عظمت و معرفت است. زماني امام مجتبي (ع) گريه مي کردند. بعضي افراد به ايشان گفتند که چرا گريه مي کنيد ؟ شما فرزند رسول

ص: 1564

خدا هستيد و کسي هستيد که بيست سفر پياده از مدينه به مکه رفته ايد. شما کسي هستيد که سه بار تمام اموال خود را با فقرا تقسيم کرده ايد. شما چرا گريه مي کنيد ؟ حضرت فرمودند بخاطر دو چيز من گريه مي کنم: اول اينکه دوستان خدايي را ترک مي کنم و دوم از حول و هراس به ورود عالمي که حجاب ها برداشته مي شود. ايشان عظمت خدا را مي دانند وگرنه بحث اين نيست که از اعمال خود مي ترسند. ايشان مي خواهند مرحله به مرحله در عوالمي حضور پيدا کنند که سير، سير انا عليه راجعون است. يا گاهي اوقات فرد مومن است و اعمال زيادي هم دارد اما از کم و کيف اعمال خود مي ترسد که لياقت نداشته باشد. مبادا اين اعمال براي سفر ابدي او کم باشد. يا آنقدر خالص نباشد که لايق درگاه خدا باشد. گفت چگونه سرزخجالت برآورم بردوست که خدمتي به سزا برنيامد از دستم. اينها اهل عمل بودند اما خيلي اعمال خود را نمي ديدند. حضرت خديجه (س) در آخر عمر خود که در بستر بودند گريه مي کردند. حضرت رسول پرسيدند که چرا شما گريه مي کنيد؟ ايشان گفتند من مي ترسم که آيا خداي من از من راضي است يا خير. اين بانو فداکاري هاي بزرگي داشتند و اولين بانويي بودند که به پيامبر اکرم ايمان آوردند. همانجا جبرائيل نازل شد و سلام خداوند را رساند و به حضرت رسول گفت به حضرت خديجه بفرماييد که خداوند فرمود من کمال رضايت را از شما دارم. اين ترس از اين مسئله است

ص: 1565

که مبادا اين اعمال لايق اعمال نباشد. حضرت آيت اله بروجردي هنگام مرگ خود گريه مي کردند. وقتي اطرافيان خواستند به ايشان تسلي دهند گفتند شما اين همه خدمات انجام داده ايد. اين تعداد شاگرد تربيت کرده ايد، مسجد ساخته ايد و کارهاي بزرگي انجام داده ايد. آيت اله بروجردي با همان گريه گفتند: عمل خالص را آنجا مي خرند و آن کسي که اعمال را حسابرسي مي کند خيلي آگاه است. اين ترس از روي معرفت و ايمان است. اين ترس ترس مقدسي است و از فرد جدا نمي شود. سازنده است و اثر مثبت هم دارد. اثر مثبت آن اين است که فرد مدام عمل خود را بيشتر و خالص تر خواهد کرد. از اين دو نوع ترسي که گفتيم، قسمت اول آن بايد از بين برود، اما قسمت دوم آن مقدس است.

سوال – لطفاً درخصوص آيات 71 تا 90 سوره ي حجر توضيح بفرماييد.

پاسخ – در آيه ي هشتاد و پنج مي فرمايد: ما آسمان ها و زمين و آنچه که در بين آنها است، هيچکدام را نيافريديم مگر به حق. هيچ بطلان و بيهودگي درکار ما نيست. عالم و خلقت هدفمند است. به دنبال آن مي فرمايد قيامتي وجود دارد که در واقع اين مسئله به سير هدفمندي عالم اشاره مي کند. اين همان چيزي است که در مباحث عقيدتي به آن برهان حکمت مي گويند. جهان و آفرينش را خدا حکيمانه خلق کرده است و به سمتي مي رود. بعد از آن خدا مي فرمايد: حالا که قيامتي است از اينجا بگذر. اهل انتقام و کينه نباش. از

ص: 1566

آن کسي که به تو جفايي کرد روي بگردان. البته اگر جفاي شخصي باشد. گاهي اوقات يک فردي به دين خيانت مي کند که البته نبايد از او گذشت. اما يک موقع است که فردي در حق من يک اشتباهي مرتکب شده مي فرمايد: روي بگردان و نديده بگير. درروايات داريم که روي گرداندن زيبا به اين معنا است که هيچ عتابي هم نسبت به او نداشته باش و در دل تو نيز نسبت به او چيزي نباشد. اين نکته اي است که اخلاق زيبا نتيجه ي اعتقاد به معاد است. من وقتي که مي فهمم بهشت و جهنم را از جاي ديگر براي ما نمي آورند و ما با خود از اينجا مي بريم. من وقتي که مي فهمم تنگي و فشار قبر، از تنگي روح خودم است. حسد، بخل و کينه ي من که روح من را در تنگنا قرار داده، باعث تنگي قبر من است. اگر من اين را بفهمم طبيعتاً خيلي جدي نمي گيرم و اگر کسي نسبت به شخص من خطايي کرد، آنطور نيست که در درون خود درگير باشم و کينه ي او را بپرورانم. از او مي گذرم تا خدا از من بگذرد.

سوال – احتضار چيست و هنگام آن چه اتفاقي مي افتد ؟

پاسخ – اولين مرحله و منزل از منازل آخرت وآخرين مرحله و منزل از منازل دنيا است. به زبان ما موقع جان دادن و قبض روح است. البته اسامي ديگري هم دارد به نام سکرات موت و قمرات موت که در قرآن هم به آنها اشاره شده است. احتضار يعني حاضر شدن، زماني

ص: 1567

است که مرگ انسان و فرشتگان مرگ حاضر مي شوند. اين همان وقتي است که در روايات به عنوان پايان وقت توبه از آن ياد شده است. چون فردي که در زمان احتضار قرار مي گيرد در عين حال که چشم او به دنيا است، چيزهايي از آخرت را هم مي بيند. به طورکامل و واقعي ملک الموت را مي بيند. البته اين ديدن با چشم سر نيست که ديگران هم که در کنار فرد محتضر نشسته اند بتوانند آن را ببينند. اين ديدن با همان چشم برزخي است. شبيه آن چيزي که درخواب بدن ما افتاده و چشم ما بسته است اما يک چيزهايي مي بينيم. اما اينجا در آستانه ي ورود به عالم ديگري هستيم و ملائکه را نيز مي بينيم. وقتي فرد مي بيند ديگر اينجا توبه فايده و ارزشي ندارد. چون توبه زماني ارزش دارد که شما رجوع به خدا را انتخاب کنيد. اين کمال و رشد است اما آن موقع ديگر انتخابي در کار نيست شما را مي برند و چاره اي نداريد. ايمان اجباري و اضطراري رشد و کمالي براي انسان نمي آورد. درقرآن داريم که فرعون هم در لحظات آخر توبه کرد. گفت من به خداي بني اسرائيل ايمان آوردم. همانجا خداوند خطاب کرد که الان ايمان آوردي؟ اين ايمان ديگر فايده اي ندارد و رشدي براي تو نمي آورد. آن زماني است که شخص محتضر مشاهداتي خواهد داشت. در عين حال که چشمي به دنيا دارد اما آن طرف را نيز مي بيند. پنج چيز را به عنوان مشاهدات محتضر از روايات پراکنده مي توان استخراج کرد.

ص: 1568

يکي از چيزهايي که مي بيند جايگاه خود در بهشت و يا جهنم برزخ است. ما در چندين روايت داريم که اجمالاً در آن موقع مي فهمد که جاي او کجا است. در روايتي از امام صادق (ع) است که وقتي که جاي مومن را در بهشت برزخي به او نشان مي دهند، به ملائکه ي مرگ خطاب مي کند که به من اجازه مي دهيد به خانواده ي خود بگويم ؟ مي گويند ديگر فرصتي نيست. دومين چيز از مشاهدات شخص محتضر، حضور حضرت عزرائيل (ع) يا ملائک زير دست او است. داريم که موقع احتضار ملائکه ي رحمت و غضب صف مي کشند. اگر شخص محتضر از مومنين باشد ملائکه ي رحمت به او بشارت داده و به خوش آمد مي گويند و همينطور برخورد بسيار خوبي با او خواهند داشت. و اگر اهل عذاب باشد از همان لحظه و با برخورد سختي که با او مي کنند عذاب او شروع مي شود. سومين چيزي که مي بيند معصومين هستند. دهها روايت در اين زمينه داريم که شخص معصومين را مي بيند. اولاً به چه علتي اميرالمومنين (ع)، پيامبر اکرم و سيد الشهدا را مي بيند ؟ به يک جهت فلسفه ي اين ديدن که درروايات به آن اشاره شده اين است که شخص مومني که عاشق و دوستدار اين افراد بود، وقتي چهره ي زيباي آنها را مي بيند از دنيا دل مي کند و راحت جان مي دهد. از طرف ديگر شخصي که اين افراد را قبول نداشت و در جهت عکس مسير آنها و دشمني و بغض آنها قدم بر

ص: 1569

مي داشت مي بيند، شرمندگي عجيبي بر او وارد مي شود. و غمي بر غم هاي او افزوده مي شود که من چه کساني را که اينجا همه کاره هستند از دست داده ام. در فرازي از زيات اميرامومنين که در مفاتيح هم آمده تعبير اين است: سلام بر آن علي (ع) که نعمت خدا است بر ابرار و خوبان و نقمت خدا و نوعي عذاب براي بدان است. اين نشان مي دهد که فلسفه ي آمدن آنها نوعي لذت و يا نوعي عذاب است. يکي از شاگردان خوب امام صادق (ع) سوال مي کند که آيا مومن در موقع قبض روح خود ناراحت است ؟ آيا از مرگ کراهت دارد ؟ حضرت فرمودند نه. زماني که ملک الموت براي قبض روح مي آيد ابتدا ناله اي سر مي دهد. ملک الموت مي گويد اي ولي و دوست خدا ناله نکن من از پدر براي تو مهربان تر هستم. چشم خود را باز کن و نگاه کن. مومن نگاه مي کند و در آن حال رسول خدا و اميرالمومنين (ع)، حضرت زهرا (س)، امام حسن (ع) و امام حسين (ع) و فرزندان آنها، يعني همه ي معصومين را مي بيند. به مومن گفته مي شود اينها رفيقان و هم نشينان تو در بهشت هستند. مومن نگاه مي کند، در همين زمان خطاب مي رسد: اي کسي که باور کردي و به اهل بيت اطمينان پيدا کردي، به سمت خدا بيا در حالي که با اين ولايتي که داري رضايت داري، خدا هم از تو رضايت دارد به ثواب و پاداشي که به تو مي دهد،

ص: 1570

بيا داخل اين بندگان من، يعني حضرت محمد (ع) و اهل بيت او. در اين حال هيچ چيز براي او محبوب تر از اين نيست که روح او از بدن جدا گردد و به اين بزرگواران ملحق شود. اما فقط اينکه آيا همه مي بينند و اينکه همه ي اهل بيت را مي بينند يا خير؟ آنچه که قدر مطلق همه ي روايات است و از مجموع روايات بر مي آيد اين است که همه بي استثناء، مومن و کافر پيغمبر اکرم (ص) و اميرالمومنين(ع) را مي بينند. البته طبيعي است که مومن آنها را با چهره ي باز و خندان مي بيند و از او استقبال مي کنند. و شخصي که کافر و فاسق است که در مسير خلاف آنها قدم گذاشته است، طبيعتاً با روي غضبناک آنها را مي بيند و با آنها روبرو مي شود. از جزئيات قدم به قدم مسائل پس مرگ به جز اينکه روايات و آيات قرآن به ما خبر بدهند کس ديگري نمي توانست صادقانه خبر بدهد که ما بتوانيم اطمينان داشته باشيم. اصل مسئله ي معاد با عقل اثبات مي شود که از اصول دين است. اما جزئيات مراحل آخرت، برزخ، قبر و عالم قيامت از روايات استخراج مي شود. چهارمين مشاهده شياطين هستند. چون اينجا آخرين مرحله ي دنيا است، بعد از مرگ و در عالم برزخ ديگر شيطان نمي تواند دسترسي داشته باشد بنابراين تمام هم و غم او بر اين است که بتواند وسوسه کند. اتفاقاً در اين لحظه ي آخر تمام توان خود را بکار مي برد که مومن را نسبت به اعتقادات

ص: 1571

خود به شک بيندازد. اموري که مورد علاقه ي فرد است در چشم او جلوه دهد که از دل کندن از دنيا بيزار شود. يکي از آقايان مي گفت طلبه اي بود که فرد خوبي هم بود اما موقع مرگ من به او تلقين مي گفتم و کلمه ي لا اله الا الله را مي گفتم اما مي گفت نگو نمي شکنم. بعد از يک مدت حال او خوب شد يعني به دنيا باز گشت. از او پرسيديم که چه چيزي را مي گفتي ؟ گفت آن موقع شيطان را مي ديديم و يک ساعتي که من خيلي به آن علاقه داشتم جلوي چشم من گرفته بود و مي گفت اگر بگويي لا اله الا الله من آن را مي شکنم. گفت آن ساعت را بياوريد که من آن را به کسي ببخشم و از آن دل بکنم. بخاطر همين است که گفته اند موقع مرگ و احتضار تلقين کنيد و کمک به فرد بدهيد که در حال گيجي است. براي اينکه شيطان نتواند غالب شود خواند سوره ي ياسين و صافات موثر است. بخصوص سوره ي صافات بسياري از وسوسه هاي شياطين را دفع مي کند. همچنين خواند دعاي عديله باعث مي شود که فرد ايمان خود را از دست ندهد. آخرين مورد که در روايت امير المومنين(ع) نيز به آن اشاره شد اين است که اعمال، اموال و فرزند فرد به گونه اي براي او مجسم مي شوند. همان روايتي که فرد به اموال خود مي گويد من در جهان براي شما خيلي زحمت کشيدم، شما براي من چکار مي کنيد ؟ گفتند

ص: 1572

کفني تهيه مي کنيم. به فرزندان خود خطاب مي کند، گفتند ما تو را تا قبر مي بريم. به اعمال خود خطاب مي کند، گفتند ما تا قيامت با تو هستيم. اين چيزهايي است که محتضر در هنگام مرگ مشاهده مي کند.

سوال – گاهي اوقات موقع احتضار افراد خوبي هستند که خيلي سخت جان مي دهند و بالعکس افراد بدي هستند که خيلي راحت جان مي دهند علت آن چيست؟

پاسخ – اين سوال براي خيلي از افراد پيش مي آيد اولاً سختي و راحتي جان دادن صرفاً آن چيزي نيست که ما با چشم خود مي بينيم. شما گاهي کنار رفيق خود نشسته ايد که او خواب است و در هنگام خواب وحشتناک ترين کابوس را مي بيند. يک دفعه از خواب بيدار مي شود و مي گويد آيا تو ديدي آن چيزي را که من ديديم ؟ مي گوييد نه من نديدم، شما راحت خوابيده بوديد. ظاهر فرد خيلي راحت است اما در باطن او چه اتفاقي رخ مي دهد. بنابراين صرف ظاهر را نبايد ملاک گرفت. آن چه که از روايات برمي آيد اين است که در لحظه ي آخر نوع جان دادن انسان ها چهار صورت است. بعضي از افراد آدم هاي خوبي هستند، خيلي راحت هم از دنيا مي روند. درروايتي از پيامبر اکرم (ص) است که ملک الموت دو شاخه ي گل براي اين فرد مي آورد. يکي از آنها باعث نسيان اموال و فرزندان مي شود که فرد ديگر غصه نخورد. يکي ديگر بويي معطر از حرم الهي دارد و وقتي مومن اين گل را بو مي

ص: 1573

کند سخاوتمندانه جان مي دهد. در برخي از روايات است که اين دو شاخه گل نيستند بلکه دو نسيم هستند که از حرم الهي مي وزند. دو نسيم معطر و جان فزا که يکي از آنها مونسيه و ديگري موسخيه است و فرد به راحتي جان مي دهد مانند بو کردن يک گل. اما برخي از خوبان هستند که در لحظه ي آخر سخت جان مي دهند. در روايتي از پيامبر اکرم (ص) است که الموت کفارةٌ لِذُنوب المُومنين. احياناً اگر گناهاني بوده که فرد نتوانسته آنها را جبران کند و با بلاها، مرض ها، سختي ها و مشکلات دنيا پاک نشده است، خداوند متعال در آخرين مرحله ي دنيا اين سختي را براي او بوجود مي آورد که اينجا بي حساب شود. يعني پاک شود و ازآن طرف اول راحتي او شود. نوع سوم آدم هاي بدي هستند که خوب مي ميرند و در ظاهر راحت جان مي دهند. به اين دليل است که خداوند متعال اجر کسي را ضايع نمي کند. از طرف ديگر خدا قسم ياد کرده که درآن طرف ديگر خبري از احسان به کفار نيست. از اين جهت اگر کافري در اين دنيا عمل خيري انجام داده باشد، همينجا جزاي او را مي دهند. جزاي او اين است که راحت جان بدهد. روايتي از امام کاظم (ع) است که حسنات کفار در همين دنيا با آنها تسويه مي شود. اگر کار خوبي کرده باشند در همين دنيا پاداش آن را مي بينند يعني آخرين لذت و راحتي آنها همين است. چهارمين نوع آدم هاي بدي هستند که بد هم مي

ص: 1574

ميرند. مرحوم آيت اله اراکي مي فرمود من پاي منبر آقا شيخ عباس قمي صاحب مفاتيح بودم و شنيدم که محدث قومي فرمود من وارد قبرستان وادي السلام شدم و صداي نعره شنيدم. چون صداي نعره ها بسيار بلند بود اول گمان کردم که شتري را داغ مي کنند. هرچه نزديک تر مي شدم صداي نعره ها بيشتر مي شد. دقت کردم و ديدم که اطرافيان نمي شوند و فقط من آن را مي شنوم. وقتي نزديک شدم ديدم جنازه اي را دفن مي کنند. ايشان مي گويند من متوجه شدم که نعره ها از همين جنازه است. اين فرد چه انسان فاسق و فاجري بوده که عذاب او از همين جا شروع شده است. اين آدم ها افرادي هستند که بد هستند و بد نيز مي ميرند. البته اين چهار قسم را که گفتم ما نبايد فقط ظاهر را نگاه کنيم، چيزهايي است که با چشم و گوش ديگري است ديده وشنيده مي شود که آنها ملاک است.

خدايا با فرج ولي خود همه ي مومنين را خوشحال کن. آن تعبيري که در تعقيبات نماز در ماه مبارک رمضان داريم که حتي بر اموات سرور است.

97-04-14- سکرات مرگ

دل شيخ نيشابور، دل پير هرات است دل نورمحمد، عطر صلوات است، دل گفتم و اين دل سجاده ي مکه است تسبيح مدينه است، مهر عتبات است، هوهوزدن دل، عشق است و جنون است حق حق زدن او، صوم است و صلاة است، شعر از سر من دست برداشته اما بالاي سرم باز ابر کلمات است، پايان من و دل آغاز شگفتي است مي ميرم و مرگم در

ص: 1575

قيد حيات است.

سوال – در ادبيات ديني و در ادبيات مرگ، ما به واژه اي برخورد مي کنيم به اسم سکرات. سکرات با احتضار چه فرقي دارد؟

پاسخ – اين واژه ي سکرات موت در ادبيات ديني ما وجود دارد. سکرات جمع سکره است که کلمه ي سکر و مستي نيز از همين کلمه مشتق مي شود. و در قرآن مفرد اين کلمه به کار برده شده است. سکرات در واقع همان حالت احتضار است اما از آن جهت به حالت دم مرگ احتضار مي گويند که وقت حضور مرگ، وقت حضور ملائک است. و از آن جهت به آن سکرات مي گويند که انسان در يک تحير، سردرگمي و گيجي قرار مي گيرد شبيه افراد مست. از يک طرف انسان حسرت اين را مي خورد که عمر او به پايان رسيده و درست استفاده نکرده است. و اندوه اين را مي خورد که در حال جدا شدن از دنيا و امور مورد علاقه اي است که عمري با آنها انس گرفته است و از طرف ديگر عوالم ناشناخته اي براي او جلوه مي کند که وحشت آور است. ديدن صحنه هايي که تا به حال نديده است او ملائک و شياطين را که حاضر شده اند مي بيند. و همينطور عمري فرد با بدن خود انس گرفته، آن فشاري که باعث شود روح از بدن جدا شود يک حالت سردردگمي و گيجي و تحيري ايجاد مي کند که به آن سکرات مي گويند. اگر يک دندان ما شديداً درد بگيرد ما سردرگم و گيج مي شويم و خيلي چيزها را فراموش مي کنيم.

ص: 1576

دندان درد با حالات دم مرگ قابل مقايسه نيست. در قرآن يک تأبير ديگري هم وجود دارد به نام قمرات الموت. قمرات به معناي شدايد و سختي هاي مرگ است. يک تعبير اميرالمومنين (ع) در خطبه ي 109 نهج البلاغه دارد که توصيف هنگام سکرات است. اين مطلب را اززبان کسي مي شنويم که به جزئيات اين راه آگاه بوده است. حضرت مي فرمايند: آن هنگام قابل توصيف نيست. از يک طرف سکرات موت و سختي جان دادن و از طرف ديگر غم و اندوه فرصت هايي که فرد از دست داده است تمام وجود او را مي گيرد. درآن لحظات سخت اعضاء بدن سست مي گردد و رنگ آنها تغيير مي کند. با لحظه لحظه زياد شدن آثار مرگ در پيکر، زبان از کار مي افتد ( يعني اولين عضوي است که از کار مي افتد ) و قدرت سخن گفتن سلب مي گردد. ولي همچنان اعضاء خانواده ي خود را با چشم نگاه مي کند و با گوش هاي خود مي شنود، عقل او نيز سالم است. فکر مي کند که عمر خود را به چه چيزهايي گذرانده و در چه راهي روزگار خود را تباه کرده است. به ياد اموالي مي افتد که با خون دل آنها را جمع کرده و کاري به حلال و حرام آن نداشته است. اين نشان مي دهد که حضرت کساني را توصيف مي کند که اهل دنيا هستند. و حالا بايد برود و جوابگوي اين اموال باشد. لذت و استفاده ي آن براي ديگران و حساب پس دادن و بدبختي آن براي او مانده است. مرگ

ص: 1577

همچنان بر اعضاء بدن او چيره مي گردد تا آنجا که گوش او نيزمانند زبان از کار مي افتد. و فقط به خانواده ي خود نگاه مي کند و حرکت زبان آنها را مي بيند ولي ديگر صدايي نمي شوند. پس از مدتي چشم او نيز از کار مي افتد و روح از بدن خارج مي شود. مرداري خواهد شد در بين خانواده ي خود به طوري که از نشستن نزد او وحشت مي کنند و از نزديک شدن به او دوري مي نمايند. در اين حال ديگر نه گريه کننده اي او را ياري مي کند و نه کسي به او جواب مي دهد. سپس او را برداشته و بسوي آخرين منزلگاه يعني قبر مي برند و او را آنجا تنها گذاشته و به دست اعمال خود مي سپارند و از ديدار او براي هميشه چشم مي پوشند. اين آن لحظه سکرات و قمرات است که حضرت امير(ع) توصيف کرده و لحظه ي سختي است.

سوال – ما چه کاري مي توانيم بکنيم که اين سختي ها و شدايد آسان شود؟

پاسخ – در روايات اهل بيت (ع) هم به عواملي اشاره شده که باعث آسان شدن مرگ، راحت از دنيا رفتن و سختي نکشيدن فرد مي شود و هم عواملي که باعث مي شود فرد با سلامت از دنيا برود. اين دو نکته است، اينکه هم انسان راحت از اين عالم به عالم ديگر منتقل شده و سختي نکشد. و هم با سلامت رفته و دچار آن وسوسه هايي که شياطين در لحظه ي آخر انسان را مي کنند و تيرهاي آخر را

ص: 1578

به سمت او پرتاب مي کنند نشود. اينجا ديگر منزل آخري است که دست شيطان به انسان مي رسد و در نتيجه تمام تلاش خود را در اين لحظه مي کند. اهل بيت در روايات مختلفي اشاره به عوامل آسان، راحت و با سلامت از دنيا رفتن کرده اند. اصلي ترين مورد اين است که انسان اعتقادات سالم و درستي داشته باشد. ترديدي نيست که اگر من ايمان به خدا و آخرت داشته باشم و سيم اتصال من به خدا وصل باشد، زماني که مي خواهند من را به سمت خدا منتقل کنند وحشت نمي کنم. چرا که من را به سمت دشمن نمي برند بلکه به سمت دوست مي برند. خود اين ايمان، انسان را در لحظه ي آخر راحت مي کند. در روايت زيبايي است که حضرت عزرائيل (ع) بر ابراهيم خليل الله وارد شد. حضرت ابراهيم (ع) وقتي او را ديد پرسيد: آيا تو الان من را دعوت مي کني که به اختيار آن طرف بيايم، يا زمان اختيار گذشته و خواهي نخواهي بايد بروم؟ حضرت عزرائيل (ع) گفتند نه به اختيار خود شما است که بياييد يا نياييد. حضرت ابراهيم چيزي گفت که حضرت عزرائيل را به فکر وادار کرد: خدا دوست و خليل من است، آيا ديده اي که يک دوستي مرگ را به دوست خود هديه بدهد؟ حضرت عزرائيل درمانده شد. از خداوند متعال خطاب به حضرت عزرائيل رسيد که به او بگو آيا ديده اي که دوستي از ديدار دوست خود بدش بيايد. تو به طرف دوست خود مي آيي و دوست مشتاق ديدن دوست است. اگر بخواهيم

ص: 1579

اين نگاه را به مرگ داشته باشيم مستلزم اين است که ايمان داشته باشيم. در اين صورت چقدر اين لحظه براي فرد زيبا خواهد بود. در آيه بيست و هفت سوره ي ابراهيم داريم که خداوند مومنين و افراد با ايمان را نگاه مي دارد و در دنيا و آخرت آنها را تثبيت مي کند. ما در روايات متعدد داريم که حضرت عزرائيل (ع) مي گويد که من از پدر و مادر مهربان بر مومن مهربان تر هستم. خود او مومنين را به شهادتين تلقين مي کند. ملائکه ي مرگ به او خوش آمد گفته و به استقبال او مي آيند. در روايتي داريم که دو شاخه ي گل بسيار معطر از حرم الهي براي او آورده مي شود. بوي يکي از آنها به گونه اي است که فرد خانواده و اموال خودرا فراموش مي کند تا سختي نکشد. و بوي ديگري از نسيم رحمت الهي آنچنان حالتي در او ايجاد مي کند که سخاوتمندانه جان خود را بدهد. اينها همه براي مومن است. يک روايتي است از حضرت امام صادق (ع) که مي فرمايد: روزي گذر سلمان در کوفه به بازار آهنگرها افتاد. يک مرتبه ديد جواني بيهوش شده و مردم اطراف او را گرفته اند. سلمان که از آن نزديکي عبور مي کرد، يکي از آن افراد دويد و به او گفت يا اباعبدالله اين جوان مريض و بيهوش است بيا يک دعايي بالاي سر او بخوان که بهوش بيايد. حضرت سلمان وقتي نزديک شد و به بالين جوان رسيد او چشم باز کرد. تا سلمان را ديد سر خود را بلند کرد

ص: 1580

و گفت يا ابا عبدالله اينطور نيست که مردم گمان مي کنند من بيمار هستم. وقتي گذر من به بازار آهنگرها افتاد و ديدم که با چکش هاي آهني به ميله هاي سرخ مي کوبيدند ياد اين آيه افتادم: نگهبانان جهنم با چکش هاي آهنين بر دوزخيان مي زنند. در اين حالت ديگر نفهميدم و از هوش رفتم. سلمان ديد اين فرد با معرفت است با او دوست شد. بعد از يک مدتي اين جوان مريض شد، سلمان به عيادت او رفت و ديد که موقع مرگ او است. سلمان به حضرت عزرائيل (ع) خطاب کرد که يا ملک الموت اين جوان برادر و دوست من است لطفاً مراعات او را بکن. حضرت عزرائيل فرمود: يا ابا عبدالله من مراعات اين جوان و تمام مومنين را خواهم کرد و با آنها دوست هستم. بنابراين اصلي ترين شرط براي راحت مردن ايمان است. البته اگر مي خواهيم ايمان در لحظه ي مرگ و پس از آن در مراحل ابديت حافظ ما باشد بايد در دنيا حافظ ايمان خود باشيم. ما حافظ ايمان خود باشيم تا ايمان در سختي ها حافظ ما باشد. بعضي از افراد هستند که از ايمان و اعتقادات خود محافظت ندارند. چه بسا که اعتقادات آنها لغزنده و سست است. در روايت داريم که اعتقادات و ايمان بعضي از افراد عاريه اي است، از اين دست مي گيرند و از آن دست مي دهند. مثلاً تا يک مقدار وضع مالي جابجا مي شود، حقوق کم و زياد مي شود و فشار زندگي وارد مي شود چه بسا افراد خدا را به ظلم متهم

ص: 1581

مي کنند. اينها خطرناک است. بايد ايمان ها را تثبيت کرده و نگاه داشت. تثبيت ايمان و اعتقادات هم فقط با خواندن کتاب و يا رفتن به کلاس عقيدتي نيست. اينها خوب است و مي تواند عقل را قانع کند. اما دل انسان نيز بايد قانع شود. بايد قلب انسان باور کند و ايمان در قلب رسوخ کند. باور قلب با عمل به دست مي آيد. هرچقدر ما اعمال خود را طبق وظايف و دستورات ديني انجام دهيم مانند چکشي که بر ميخ مي رود و فرو مي رود باعث تثبيت اعتقادات در قلب و باور آنها مي شود. اين آيه ي قرآن است: اگر مي خواهيد به يقين و باور قلبي برسيد، عبوديت و بندگي انجام دهيد. عمل صالح هم حافظ و تثبيت کننده ي ايمان و هم ارتقاء دهنده ي آن است. هم ايمان عمل صالح را خالص تر مي کند و هم برعکس. هر گناه و معصيت بندهاي ايمان و اعتقادات را شل و پاره مي کند. چه بسا بعد از مدتي اگر انسان دچار معاصي و آلودگي ها شود و توبه نکرده و باز نگردد از درون خالي مي شود. و در اين صورت شايد در حادثه هاي سنگين مانند لحظه ي مرگ نتواند ايمان خود را حفظ کند. در لحظه ي مرگ فکر و محاسبات فکري خيلي کار نمي کند بلکه باورهاي دروني انسان بيرون مي ريزد. اگر کسي درون دل او هرز و کفر باشد بيرون مي ريزد. اگر درون دل او خدا و اعتقادات باشد او هم بيرون مي ريزد. مرحوم آيت الله کوهستاني چند سال قبل ازانقلاب

ص: 1582

فوت کردند. کساني که در شمال ايران هستند يعني در استان مازندران و گلستان اين بزرگوار را که از اولياي خدا بود خوب مي شناختند. الان هم در شهر کوهستان که در نزديک ساري است، مدرسه ي ايشان که بسيار بامعنويت هم است برقرار است. کساني که در هنگام مرگ اطراف ايشان بودند نقل مي کنند که با اينکه آقا دو يا سه روز آخر حال حرف زدن نداشتند. اما در دم دماي آخر يکي از اطرافيان از ايشان سوال کردند که آيا شما ذکر خود را مي گوييد؟ ايشان فرموده بودند که خدا لعنت کند شيطان را من هرموقع مي خواهم ذکر بگويم سرفه ام مي گيرد. اما من به دهان او مي زنم و ذکر خود را مي گويم. اين افراد اين چيزها را فراموش نمي کنند چون در دل آنها بوده است. مرحوم آيت الله طباطبايي، فارابي زمان ما، در هنگام مرگ دچار فراموشي شديدي شده بودند. طوري که بسياري از اصطلاحات علمي و فلسفه ها و قيل و قال هاي کلامي رافراموش کرده بودند. حتي رئيس بيمارستاني که ايشان بستري بودند مي گفتند اگر يک ليوان آب به دست ايشان مي داديم همينطور در دست خود نگاه مي داشتند مگر اينکه به ايشان مي گفتيم آن را بخوريد. اما با اين وجود برخي از بستگان ايشان مي گفتند ما ديديم در لحظات آخر لب ايشان تکان مي خورد و گويي حرف مي زنند. از ايشان سوال کرديم که چکار مي کنيد؟ فرمودند تکلم. گفتيم تکلم با چه کسي؟ گفت با حضرت حق. اين را فراموش نکرده چون در جان او رسوخ

ص: 1583

کرده است. پس اولين نکته ايمان و اعتقادات سالم و قوي است. دومين نکته محبت و ولايت اهل بيت (ع) خصوصاً اميرالمومنين علي (ع) است. ولايت اهل بيت (ع) جداي از توحيد نيست. در رواياتي از امام رضا (ع) و امام سجاد (ع) داريم که فرمودند: ايمان و توحيد، لا اله الا الله، محمد رسول الله و علي ولي الله است و بعد فرمودند توحيد تا اينجا است. توحيد تا اشهدان علي ولي الله است. يعني ولايت معصومين شأني از شئون توحيد و شرط توحيد است. ولايت اهل بيت يک دستگاهي جداي از ولايت و سرپرستي خداوند عالم نيست. لطف اهل بيت (ع) در همه جا به محبين آنها مي رسد. هم در دنيا، هم در مرگ و هم بعد از آن در برزخ و قيامت و در همه ي عوالم. در هيچ عالمي از عوالم نيست که ما بي نياز از اهل بيت باشيم. در هيچ عالمي از عوالم نيست که دست اهل بيت کوتاه و بسته باشد. در زيارت جامعه ي کبيره مي خوانيم که اينها رحمت موصوله ي خدا هستند. رحمت موصوله يعني قطع نمي شود و دائم متصل است. ممکن است سوال کنيد که ما رواياتي داريم که مي فرمايد شفاعت ما اهل بيت در برزخ به شما نمي رسد. آن روايات بايد در جاي خود معنا شود. يا مقصود اين روايات اين است که قيامت مراحل بسيار سختي دارد که شفاعت اصلي ما آنجا بروز مي کند. اينجا شفاعت ما است اما شفاعت اصلي نيست. لذا شفاعت و دستگيري در برزخ هم است که در آخر زيارت عاشورا مي گوييم:

ص: 1584

الهم الرزقني شفاعة الحسين يوم الورود. يعني از همان لحظه ي ورود به عالم آخرت شفاعت مي خواهد. پس شفاعت وجود دارد اما آن شفاعت اصلي مربوط به قيامت است. يا به اين دليل است که اسم لطف هايي که اهل بيت در برزخ مي کنند شفاعت نيست. مانند لطف هايي که در دنيا مي کنند. الان اهل بيت در دنيا لطف و عنايت مي کنند اما اسم آن را شفاعت نمي گوييم. آنجا هم اسم آن را کرامت و عنايت مي گوييم. پس دست اهل بيت در هيچ کجايي کوتاه نيست. حاج آقاي بهجت مي فرمودند انشاء اله ما جوري زندگي کرده و جوري اعمال انجام دهيم که در لحظه ي آخر که قرار است اهل بيت دستگيري کنند نگويند که ما اين فرد را نمي شناسيم. او با ما کاري نداشت. بنابراين ولايت اهل بيت سکرات را آسان مي کند، خصوصاً محبت اميرالمومنين علي (ع). اينکه مي گوييم خصوصاً چون اميرالمومنين مرز و ملاک حق و باطل است. شيعه وسني از پيامبر (ص) نقل کرده اند که فرمود: يا علي حب تو را داشتن ايمان است و بغض نسبت به تو داشتن کفر است. پيامبر اکرم (ص) فرمود: اگر کسي علي (ع) را دوست داشته باشد سکرات و سختي هاي مرگ براي او آسان مي شود. پيامبر در جمعي از اصحاب بودند فرمودند: چه کسي از شما است که هر روز عمر خود روزه است؟ سلمان بلند شد و گفت من. پيامبر فرمودند: چه کسي از شما است که تمام شب هاي عمر خود را شب زنده داري کرده و عبادت مي کند؟

ص: 1585

سلمان بلند شد و گفت من. پيامبر باز فرمودند: چه کسي است که در هر شبانه روز يک بار ختم قرآن مي کند؟ سلمان بلند شد و گفت من. يکي از اصحاب گفت او دروغ مي گويد. من خيلي از شب ها ديده ام که او خوابيده است و شب زنده داري نمي کند. خيلي از روزها غذا مي خورد و روزه نمي گيرد. پيامبر فرمود: ساکت باش، به لقمان امت اينگونه تهمت نزن از او بپرس. اين شخص از سلمان پرسيد که سر اين ادعاي تو چيست؟ گفت اينکه گفتم هر روز روزه هستم به اين علت است که خداوند در قرآن فرموده اگر کسي کار خيري انجام دهد من آن را ده برابر مي کنم. من در هر ماه سه روز روزه مي گيرم، اگر سه روز را ده برابر کنيم مي شود سي روز يعني کل ماه. اينکه من گفتم هر شب شب زنده داري مي کنم به اين علت است که پيامبر خدا فرمود: هر کسي هرشب با وضو بخوابد گويي تمام شب را شب زنده داري کرده است و من هر شب با وضو مي خوابم. و اينکه گفتم هر روز ختم قرآن مي کنم چون پيامبر (ص) فرمود: يا علي مثل تو در امت من مانند قل هوالله احد است در قرآن. اگر کسي سوره ي قل هو الله را يک بار بخواند به منزله ي اين است که يک سوم قرآن را خوانده است. دو بار بخواند دو سوم قرآن را خوانده است و سه باربخواند يک ختم قرآن کرده است. يا علي اگر کسي تو را با

ص: 1586

قلب دوست داشته باشد يک سوم ايمان را دارد. اگر با قلب و زبان دوست داشته باشد دو سوم، و اگر با قلب و زبان و عمل تو را دوست داشته باشد ايمان او کامل است. بعد پيامبر فرمود يا علي اگر چناچه آسمانيان و ملکوتيان تو را دوست دارند، اهل زمين هم تو را دوست داشتند جهنم را خلق نمي کردم. بعد سلمان گفت طبق اين حديث پيامبر من در روز سه بار قل هو الله مي خوانم که به منزله ي ختم قرآن است. منظورمن آن قسمت حديث است که فرمود: اگر اهل زمين علي (ع) را دوست داشتند کسي اهل جهنم نمي شد. اين محبت و ولايت اهل بيت خود را در شدايد و سختي ها نشان مي دهد. مي گفتند مرحوم آيت الله شيخ حسن علي نخودکي اصفهاني در دو يا سه روز آخر عمر که در بستر افتاده بود با اينکه با کسي حرف نمي زد و مشغول خود بود، در شب جمعه اي سر ازبالين بلند کرد و روکرد به سمتي و گفت اي شيطان بر من که وجودم پر از محبت علي (ع) و اولاد او است دست نخواهي يافت. سومين چيزي که از عوامل آسان کردن مرگ است، صله ي رحم خصوصاً نسبت به والدين است. ارحام خويشاوندان است يعني برادر، خواهر و فاميل نزديک. ارحام را که به آن رحم مي گويند چون جلوه اي از رحمت خدا است. در روايت است که خداوند متعال فرمود: من از صد جزء محبت و رحمت خود يک جزء آن را در عالم دنيا فرستاده ام که اين محبت

ص: 1587

ها بين پدر و مادر و فرزند و برادر و خواهر و فاميل درست شده است. بقيه ي آن را آن طرف مي بينيد. اگر رحم، يک خاندان و يک خانواده که بين آنها محبت است، اين محبت را نسبت به هم قطع کنند، يعني در واقع رحمت خدا را قطع کرده اند. به اين جهت است که خيلي با آن برخورد شده که قطع رحم نکنيد. وقتي رحمت خدا را قطع کرديد طبيعتاً در مرگ سختي مي بينيد. اما اگر کسي صله ي رحم کرد در حال جذب رحمت خدا است. بنابراين چون شما قدر رحمت خدا را خصوصاً نسبت به والدين دانسته ايد مرگ را آسان مي کند. آن فردي که به مادر خود جفا کرده بود حتي نتوانست تلقين پيامبر را جواب دهد تا زماني که مادر او راضي شد و او را بخشيد. يکي ديگر از چيزهايي که خيلي توصيه شده تسبيحات حضرت زهرا(س) بعد از نمازهاي واجب است. من تقاضا مي کنم که اين گنج است و آن را از دست ندهيد. امام باقر(ع) فرمود: اگر هديه اي بالاتر از تسبيحات زهرا(س) بود پيامبر آن هديه را به حضرت زهرا مي داد. امام صادق (ع) فرمود: ما به بچه هاي خود همانطور که نماز را توصيه مي کنيم اين تسبيحات را هم توصيه مي کنيم. و بعد فرمود اگر کسي مداومت داشته باشد به خواندن تسبيحات حضرت زهرا (س) بعد ازهر نماز سختي هاي مرگ بر او آسان مي شود. يکي ديگر از چيزها دست کردن انگشتر است. بخصوص انگشتر عقيق که از علائم مومن است. يکي ديگر از عوامل

ص: 1588

آسان کردن مرگ که در روايات آمده، در تعقيبات نماز صبح و مغرب خواندن هفت بار: بِسمِ اللهِ اَلرحمنِ الرَحيم، لا حَولَ و لاقُوةَ اِلا بِالله العَليُ العَظيم. در مفاتيح نيز مرحوم محدث قومي اين را آورده است. در اصول کافي روايت داريم که اين خيلي کمک مي کند. يکي ديگر از امور دعاي عديله است. مومنين حداقل يک بار در عمر خود اين دعاي عديله را بخوانند، اعتقادات خود را صادقانه امانت نزد خدا بسپارند چون در آخر دعاي عديله داريم که خدايا تو بهترين امانت دار هستي. اين اعتقادات خود را پيش تو امانت مي گذارم تا هنگام مرگ که زماني است که انسان خيلي چيزها را از ياد مي برد به من باز گردان. و آخرين چيز خواندن قرآن بعد از هر نماز است. پيامبر فرمود: اگر هر کسي بعد از نماز قرآن بخواند سکرات موت بر او آسان مي شود و خود ملک الموت شهادتين را بر او تلقين مي کند. نماز اول وقت نيز که به آن اشاره شد.

سوال – لطفاً درخصوص سوره ي نحل آيات 55 تا 64 توضيح بفرماييد.

پاسخ - در آيه شصت و يک اين سوره ي مبارکه خداوند متعال مي فرمايد که اگر قرار بود به محض اينکه کسي ظلم مي کند ما از اينجا براي او عذاب بفرستيم و برخورد سنگين قيامتي را در دنيا با او انجام دهيم هيچ جنبده اي در زمين نمي ماند. چون دنيا به گونه اي است که ممکن است انسان تخلفاتي را انجام دهد اما خداوند براي او فرصت مي گذارد براي اينکه جبران کند. فوري با

ص: 1589

هر تخلف، جرم و اشتباهي خداوند از سر لطف برخورد نمي کند تا لحظه ي مرگ. از اين فرصتي که خدا داده و لطفي که پروردگار عالم کرده است که تا دم مرگ انسان مي تواند جبران کند بايد کمال استفاده را ببريم.

يک نکته اي را درخصوص صله ي رحم بگويم که همانطور که گفتم رحم و خويشاوندان يک جلوه اي از رحمت خدا است که او بين اين جمع محبت انداخته است. و يکي از عوامل آسان شدن مرگ اين است که اين رحمت را پس نزده و آن را قطع نکنيم. لذا در روايات قاطع رحم و کسي که صله ي رحم را با خويشاوندان خود قطع کند خيلي مذمت شده است. هم خود ما نسبت به خويشان و بخصوص پدر و مادر قطع نکنيم و هم اينکه مانع از صله ي رحم ديگري نشويم. گاهي اوقات در برخي از خانواده ها ممکن است بعضي از افراد مانع از صله ي رحم شوند. مثلاً همسربگويد که اجازه نداري با پدر و مادر و خويشان خود رفت و آمد داشته باشي. همانطور که قطع رحم براي خود من تبعات سنگين به دنبال دارد، مانع از ديگري شدن نيز همين تبعات را براي من دارد.

سوال – اگر ما با کسي که در حال احتضار است برخورد کرديم چه وظيفه اي داريم؟

پاسخ - گاهي اوقات انسان با فردي مواجه مي شود که در لحظات بسيار سخت و حساس احتضار است و نياز دارد که کسي به او کمک بدهد، اما اطرافيان که در کنار او هستند اصلاً نمي دانند که چکاري بکنند. براي

ص: 1590

يک مسلمان زشت است که در آن هنگام نداند چکار بايد بکند. در باره ي شخص محتضر يک وظيفه ي واجب و تعدادي نيز وظيفه ي مستحب داريم. وظيفه ي واجب اين است که اگر مواجه شديم با فردي که علائم مرگ در او مشخص شده و به نظر مي رسد در حال رفتن از دنيا است او را رو به قبله کنيم. اين کار بر هر مسلماني واجب است البته اگر کسي او را رو به قبله کرد از ديگران ساقط است يعني واجب کفايي است. بايد طوري او را به پشت بخوابانيم که کف پاهاي او به سمت قبله باشد. البته اگر در جايي بود که اين کار امکان پذيرنبود، مثلاً بر روي تخت بيمارستان که به فرد سرم و دستگاه هاي مختلفي وصل است و اين امکان وجود ندارد، بايد حتي الامکان و تا جايي که به اين شکل شبيه تر است او را قرار داد. اگر هم نشد که ساقط است. در روايتي از پيامبر اکرم (ص) فلسفه ي اين کار گفته شده است. ايشان فرمود اگر کسي را اينگونه رو به قبله کنيد دائم تا زمان قبض روح ملائک الهي و خود خداوند با رحمت خود به او رو مي کنند. آداب مستحبي نيز وجود دارد که اولين آن مسئله ي تلقين است. اين را بايد در نظر بگيريم که آن شخصي که درسکرات موت قرار دارد به قدري در سرگرداني و تحير است که چه بسا اسم خود را نيز به يا نمي آورد. او در يک حالت گيجي و تحير تام است. لذا در روايات متعدد گفته شده

ص: 1591

که به او کمک بدهيد. شهادتين را به اين صورت به او تلقين کنيد، در کنار او نشسته و آرام آرام نه با داد و بيداد و دعوا و اينطور چيزها که بيشتر او را اذيت کند به دهان او بگذاريد که بگو لااله الا الله، خدا يکي است. اسم پيامبر را ببر و بگو محمد رسول الله. امام اول خود را بگو، امير المومنين علي (ع). پيامبر اکرم (ص) فرمود: اين کار را بکنيد و حرف هاي پراکنده ديگرنزنيد و سپس فرمود: اگر به اين صورت تلقين کنيد آن کسي که بر زبان او اين کلمات باشد و با اينها از دنيا برود داخل بهشت مي شود. البته معلوم است که از روي اعتقاد اين کلمات را مي گويد و طوطي واربيان نمي کند. دومين نکته تلقين دعاي فرج است. دعاي فرج آن چيزي است که در قنوت ها در رساله ها گفته شده بخوانيد. افراد مي توانند در رساله ها قسمت قنوت مراجعه کنند. لا اله الا الله الحليم و الکريم، لااله الا الله العلي العظيم، سبحان اله الرب السماوات و... در رساله ها به اين بخش رجوع بفرماييد. اين دعاي فرج است که خود مرور اعتقادات توحيدي است. اين را آرام آرام بخوانيد که شخص محتضر به دنبال شما بخواند. اميرالمومنين (ع) بر سر بالين هر محتضري که مي رفتند و اين را مي خواندند مي فرمودند که ديگر ترسي نيست. سومين نکته اي که توصيه شده خواندن هر جاي قرآن، خصوصاً آيت الکرسي، سوره ي ياسين و صافات است. اين ها را بخوانيم و لازم نيست تلقين کنيم. درروايات داريم ياسين

ص: 1592

را که مي خوانيد ملائک رحمت نازل مي شوند. صافات را که مي خوانيد وسوسه هاي شيطان دفع مي شود. اينها آثار اين سوره ها است که در آن هنگام خيلي مهم است. چهارمين چيزي که ما به آن توصيه شده ايم القاء اميد است. خوف و رجاء و بيم و اميد يک مومن تا وقتي که زنده است بايد مساوي باشد. هم از اعمال خود، از آخرت و از عذاب بترسد و هم به رحمت خدا اميداور باشد. اما در روايات متعدد داريم که هنگام مرگ بايد فقط اميد باشد. لذا به آن شخصي که هنگام احتضار است رحمت خدا را القا کنيد. اهل بيت به توکمک مي دهند و جايي مي روي که به استقبال تو مي آيند. ما در روايت داريم که رحمت خدا در آخرت به گونه اي است که حتي ابليس به آن طمع مي کند. ابليسي که گناه اولين و آخرين به عهده ي او است وقتي رحمت خدا را مي بيند مي گويد شايد ما را هم ببخشند. بايد اين رحمت را با خواندن همين روايات به فرد القاء کرد و اگر هم بلد نيستيم بگوييم که لطف خداوند متعال بي نهايت است، گناه ما محدود است اما رحمت او نامحدود است. لطف خدا بيشتر از جرم ماست نکته ي سربسته چه گويي خموش

97-04-21- مرگ ناگهاني

در آن نفس که بميرم در آرزوي تو باشم بدان اميد دهم جان که خاک کوي تو باشم، بوقت صبح قيامت که سر زخاک برآرم به گفتگوي تو خيزم به جستجوي تو باشم، به مجمعي که درآيند شاهدان دو عالم نظر به سوي تو

ص: 1593

دارم غلام روي تو باشم، حديث روضه نگويم گل بهشت نبويم جمال حور نجويم دوان به سوي تو باشم، مي بهشت ننوشم ز دست ساقي رضوان مرا به باده چه حاجت که مست روي تو باشم.

سوال – اگر مرگ ناگهاني به سراغ ما بيايد و ما نتوانيم آداب قبل از آن را اجرا کنيم چه اتفاقي مي افتد؟

پاسخ - الان بسياري از مرگ هايي که اتفاق مي افتد مرگ هايي نيست که افرادي در کنار محتضر نشسته باشند و او را رو به قبله کنند و آدابي را درکنار او انجام دهند. متأسفانه اينگونه مرگ ها کم شده و مرگ هاي ناگهاني زياد شده است. تصادفات، حوادث غير مترقبه، سکته هايي که در اين زمان خيلي زياد شده و يا حتي برخي از مريضي هايي که باعث شده افراد بر روي تخت هاي بيمارستان باشند و بستگان آنها در کنارشان نباشند که در اين صورت امکان اجراي آن آداب وجود ندارد. البته تقاضايي که از پرسنل محترم بيمارستان ها اعم از پزشکان و پرستاراني که زحمت مي کشند داريم اين است که علاوه بر وظيفه ي شغلي خود، وظيفه ي ايماني و ديني را نيز در نظر بگيرند. اگر مريضي در حالتي است که آنها تشخيص مي دهند علائم مرگ در او مشخص شده حتي الامکان آن آداب واجب را که رو به قبله کردن است انجام دهند. چقدر خوب است که يک پرستار که در لحظه ي آخر در کنار مريضي است که همراهي ندارد تلقين شهادتين کرده، اسم ائمه را گفته و يا يک سوره ي قرآن بالاي سر او بخواند.

ص: 1594

شبيه اين سوال را از پيغمبر اکرم کردند، پيامبر اکرم (ص) در جمع تعدادي از اصحاب بود که فرمود به شخصي که در شرف موت است شهادتين را تلقين کنيد و اگر کسي آخرين کلام زبان او لااله الا الله باشد داخل بهشت مي شود. يک شخصي گفت در زمان سکرات موت ما آنقدر گيج و متحير هستيم که حواس ما نيست اين کلمات را بگوييم و اين حرف ها را بزنيم. همان موقع جبرائيل نازل شد و به پيامبر اکرم (ص) فرمود الان که در صحت و سلامتي هستيد، زبان شما باز و حواس شما جمع است کلمه ي لا اله الا الله را بگوييد اگر مي خواهيد اين کلمه در قلب شما باقي بماند. چون زبان صرف که در قلب نباشد خيلي هنر و ارزشي ندارد. مهم اين است که در قلب باشد، اگر کسي توانست بگويد که چه بهتر اما اگر فرصت نکرد عمده اعتقادات قلبي است. بنابراين به تعبير سعدي کنونت که چشم است اشکي ببار زبان در دهان است عذري بيار، کنون بايدت عذر تقصير گفت نه چون نفس ناطق زگفتن بخفت.

علامه محمد تقي جعفري شاگرد يکي از عرفاي نجف به نام شيخ مرتضي طالقاني بودند که مرحوم آيت اله بهجت نيز مدتي شاگرد ايشان بودند. علامه جعفري مي گويد دو روز مانده بود به محرم طبق عادت هرروز براي گرفتن درس به خدمت ايشان رسيدم. وقتي وارد شدم ايشان گفتند براي چه آمده اي. گفتم براي گرفتن درس آمده ام. ايشان گفت درس تمام شد. آقاي جعفري مي گويد من گمان کردم ايشان روزها را اشتباه کرده

ص: 1595

و فکر مي کند ايام تعطيلي محرم شروع شده است. گفتم هنوز دو روز به محرم مانده و درس برقرار است. او گفتن نه درس ديگر تمام شد. اين تعبير را کردند که خر طالقان رفته و فقط پالان او مانده، روح رفته و فقط جسم مانده است. بعد از آن نيز يک لااله الا الله گفت و اشک ريخت. فهميدم که در حال خبر دادن از چيزي است يعني خبر از مرگ مي دهد و اينکه تمام شدن درس را به طور کلي مي گويد. گفتم آقا حالا آن درس تمام شد اگر مي شود يک درس ديگري به ما بدهيد. اين شعر را خواند: تا زدستت مي رسد شو کارگر چون فوتي از کار، خواهي زد به سر. ما مي بينيم در کلمات و دعاهاي معصومين به استعداد موت يعني آمادگي براي مرگ اينقدر اشاره شده است. امام سجاد(ع) يک دعاي بسيار زيبايي دارد، تقاضاي من اين است که افراد اين دعاي زيبا را که کوتاه هم است ضبط کرده و حفظ کنند و در سجده ها و يا قنوت هاي خود بخوانند. دعا اين است: خدايا من از تو مي خواهم تعلق و چسبندگي من به دنيا را کم کني، به آن سراي ابديت رو کنم و توجه من بيشتر به عالم ابدي باشد. خدايا آماده شوم براي مرگ قبل از فرا رسيدن آن. ما همه آشنا هستيم که در معارف، توبه و جبران خطاها واجب فوري است. در مباحث و اعتقادات کلامي ما آمده و همه هم اين نظر را دارند و از قرآن مجيد نيز استفاده مي شود که توبه

ص: 1596

واجب فوري است. به اين خاطر اگردر توبه و جبران خطا ها تأخير کنيم معلوم نيست که فرصتي براي انسان باقي بماند. من اگر بگويم بعداً جبران مي کنم ممکن است بعداً وجود نداشته باشد. الان ماه شعبان است و سه عمل است که در اين ماه خيلي به آن توصيه شده است. اول صدقه، دوم صلوات مخصوصاً آن صلوات معروفي که مومنين هنگام ظهر بعد از نماز ظهر مي خوانند و سوم استغفار است. درست است که هفتاد مرتبه استغفراله و اتوب عليه در اين ماه توصيه شده است ولي توبه و استغفار زماني کامل است که آن خطاهايي را که مي توانم، جبران کنم و تأخير نيندازم. مرحوم شيخ مرتضي زاهد پنجاه يا شصت سال پيش در همين تهران زندگي مي کرد.

پيرمردهايي هستند که از ايشان خاطراتي دارند و من با برخي از آنها برخورد داشته ام. اين مرحوم نقل مي کند که يک بار بعد از نماز مغرب و عشا که مسئله مي گفتم يک مسئله را اشتباه گفتم. وقتي به منزل رفتم متوجه شدم که اشتباه گفته ام. همان شب راه افتاده و به در خانه ي مسجدي هايي که دور و بر منزل ايشان بودند و آنها را مي شناختند رفتند وبه آنها گفتند که آن مسئله را اشتباه گفته اند. به در چند خانه که رفتند يک نفر به او گفت حاج آقا چه عجله اي است حالا فردا شب ما مي آمديم آنجا شما آن را تصحيح مي کرديد. گفت شما عجله نداريد شايد حضرت عزرائيل (ع) عجله داشته باشد وفرصت به فردا نرسد که من

ص: 1597

آن را تصحيح کنم. اين چقدر ارزشمند است و چقدر زندگي را شاد مي کند. اينکه رزمندگان در جبهه ها اينقدر نشاط داشتند و شوخ و راحت بودند به اين علت است که با مرگ مشکلي نداشتند. درست است که مرگ آنها نيز ناگهاني بود و در يک لحظه خمپاره يا گلوله اي مي آمد اما آن ناگهاني به گونه اي بود که آمادگي قبلي داشتند. اين آمادگي با اين چند چيز ايجاد مي شود: اول توبه و جبران خطاها. يعني مطمئن نباشيم که فردايي است، شايد نباشد. اگر حق الله، نماز و روزه و حجي به گردن من است نبايد بي خيال آن باشم. معنا ندارد که يک مومن بي خيال حقوقي که از خداوند متعال ضايع کرده باشد. البته من نمي گويم که فرد همه ي کارهاي خود را کنار بگذارد و بايستد فقط نماز بخواند و روزه بگيرد. اگر نماز يا روزه ي قضايي به گردن فرد است روزي يک نماز قضا بخواند. همين مقدار که نشان دهد بي تفاوت نيست کافي است. نبايد با واجبات و حرام هاي خدا شوخي کنيم.

از اميرالمومنين (ع) سوال کردند که آمادگي براي مرگ چيست؟ ايشان فرمودند: فرائض و واجبات خود را انجام بده و اگر يک زماني فوت شده قضاي آن را بجا بياور. حرام ها را ترک کرده و تا آنجا که مي توانيد به صفات اخلاقي خوب مزين شويد. بعد ايشان فرمودند: اگر اينچنين شد ديگر براي فرد فرقي ندارد که چه زماني مرگ فرا برسد. براي چنين شخصي مرگ ناگهاني به معناي غافلگيرانه معنا ندارد. چون هميشه آماده است و

ص: 1598

غافلگير نمي شود. من اين مطلب را از آقازاده مرحوم آقاي اراکي شنيدم که يکي از خوبان نجف که معاصر مرحوم ميرزاي شيرازي بود يعني آقاي فاضل اردکاني يک مرتبه نماز عشاي خود را که خواند و شام خود را که خورد گفت نماز خوبي خوانديم، شام خوبي خورديم و مرگ خوبي هم مي کنيم و همان شب از دنيا رفت. ببينيد براي اين افراد چقدر آسان و راحت است. پس در جبران حقوق گذشته همانطور که همه ي مومنين مي دانند حق الله و بخصوص حق الناس مهم است. حضرت امام در وصيت ها و نصيحت هاي خود به مرحوم حاج احمد آقا فرزند بزرگوار ايشان مي فرمايد: بعد از مرگ آنجا که کار ما با خدا باشد و حساب ما با او باشد الرحم الراحمين است. ولي آنجا که کار ما با مردم باشد، مردم ديگر ارحم الراحمين نيستند و به سادگي نمي گذرند چون همه کم دارند تا يک چيزي از تو نگيرند تو را رها نمي کنند. در سوره ي فجر از مرصاد نام برده شده است و در روايت داريم که مرصاد گذرگاهي است در عالم آخرت. کسي از آن عبور نمي کند اگر حقي به گردن ديگري داشته باشد و مديون کسي باشد. يعني صاحبان حق بايد راضي باشند تا از آن گردنه و گذرگاه عبورکنيم. آنجا صاحبان حق را مي آورند و مي گويند تو بايد از آنها رضايت بگيري. آنجا ديگر رضايت به يک کلمه ي حلالم کن معمولي تمام نمي شود. پيغمبر در جمعي از اصحاب فرمود مي دانيد مفلس به چه کسي مي گويند ؟

ص: 1599

اصحاب گفتند آن که با جيب خالي کلي بار زندگي بر دوش داشته باشد. پيامبر فرمود اين مفلس نيست و فقط بي پول است. مفلس کسي است که در عالم آخرت او را مي آورند درحالي که کيسه ي اعمال خير او خيلي پر است اما او را به همين مرصاد مي آورند. صاحبان حق که حقي را از آنها ضايع کرده، آبرويي ريخته و اذيتي کرده است و مالي از آنها خورده مي آورند و بايد رضايت بگيرد. در اين حالت از کيسه ي خيرات اين فرد بر مي دارند و به ديگران مي دهند تا راضي شوند. اگر اعمال خير او تمام شد از گناهان و بار ديگران بر روي دوش اين فرد مي گذارند. پيامبر فرمود مفلس اين فرد است که اول باري از خيرات داشت اما الان کيسه اي از گناهان بر دوش دارد. بنابراين اولين وظيفه و آمادگي قبل از مرگ اين است.

اينکه اگر حقي ضايع شده به وصيت نگذاريم تا ديگران براي ما انجام دهند. ديگران گاهي در اعمال خود مانده اند. بازماندگان، بعد از مرگ تا چند روز داغ هستند و بعد شايد فراموش کنند. بعد از آن ما مي مانيم و کوله باري از سختي ها و معطلي هاي آن طرف. دومين وظيفه اين است که افرادي که مي توانند و براي آنها امکان پذير است کفن تهيه کنند. از مرحوم آيت الله بهجت است که تهيه ي کفن عمر را طولاني مي کند. روايتي در وسايل الشيعه است که مي فرمايد: اگر کسي کفن را تهيه کند و هر از گاهي به آن نگاه

ص: 1600

کند جزو غافلين نيست و هر موقع به آن نگاه کند اجر و ثواب به او مي دهند. سومين چيزي که خيلي به آن توصيه شده بحث وصيت است. در روايات ما وصيت نشانه ي عقل شمرده شده و حقي است به گردن يک مسلمان. ما حتي در آيه ي قرآن داريم که کساني که نشانه هاي مرگ براي آنها ظاهر شده الزام است که وصيت کنند به عنوان يک وصيت شايسته براي خويشان و بستگان آنها، اين يک حقي است به گردن متقين. نکته ي اول اينکه بهترين وقت وصيت در زمان صحت و سلامتي است که انسان علائمي از مرگ را نمي بيند. ولي آخرين وقت وصيت زماني است که انسان علائم مرگ را مي بيند. قرآن اشاره به اين آخرين وقت کرده که وقتي انسان اين علائم را مي بيند ديگر آخر کار است. پيامبر اکرم (ص) يک تعبيري دارد که وصيت را زير بستر و بالين خود قرار دهيد، منظور اينکه وصيت اينقدر در دسترس باشد. اگر کسي حقي به گردن خود دارد چه حق الله و چه حق الناس واجب است که وصيت کند. اين وصيت يا مي تواند شفاهي باشد و يا اينکه آن را بنويسد. اما اگر حق الناس و حق اللهي به گردن او نيست، خمس و زکات، بدهي، نماز و روزه اي به گردن ندارد و حقي از کسي ضايع نکرده، اين وصيت براي او مستحب موکد است. تکليف است که اگر داراي اموالي است ديگران بدانند چه بايد بکنند. البته وصيت تنها بخاطر اموال نيست و مي تواند براي توصيه هاي خيري باشد که تجربه

ص: 1601

هاي زندگي به او آموخته است. همانطور که اميرالمومنين (ع) به فرزند خود امام حسن (ع) آن وصيت هاي بسيار ارزشمند را دارد. اما در عين حال اگر کسي اموال دارد و حقوقي به گردن او نيست مستحب موکد است که وصيت کند. سومين مطلب اين است که وصيت ها عادلانه باشد. گاهي اوقات برخي از افراد خيلي مقدس مي شوند و همه ي اموال خود را مي بخشند و حق فرزندان ناديده گرفته مي شود و يا به بعضي از فرزندان بيشتر مي دهند. پيامبر اکرم (ص) شنيدند که يکي از مسلمين تمامي اموال خود را در زمان حيات خود بخشيده در حالي که فرزندان او محتاج هستند.

پيامبر (ص) فرمود: با اين فرد چه کار کرديد. گفتند در قبرستان مسلمين او را دفن کرديم. پيامبر فرمود: اگر من بودم اجازه نمي دادم او را در قبرستان مسلمين دفن کنيد. کار اين فرد مومنانه نبوده. نکته ي چهارم مقدار وصيت است. درست است که تا وقتي شخص زنده است مالک تمامي اموال و دارايي هاي خود است اما پس از مرگ فقط در يک سوم از اموال خود اختيار دارد. يعني فقط مالک ثلث اموال است. با اينکه همه ي اموال را او تهيه کرده اما دو سوم اموال بعد از مرگ متعلق به او نيست. اگر کسي مي خواهد وصيت کند که بعد از مرگ من اين مقدار نماز و روزه براي من بگيريد، يا بعد از مرگ من اموال من را وقف کنيد و يا خانه را به همسر من بدهيد، اين بخشش ها و وصيت ها اگربيش از مقدار ثلث

ص: 1602

باشد ارزش ندارد. مثلاً اگر کل مال صدو بيست ميليون تومان است تا چهل ميليون تومان فقط مي تواند وصيت کند اگر بيشتر شد به شرطي که همه ي وراث اجازه دهند قابل اجرا است واگر نه فقط تا ثلث. البته آن چيزي که ما در روايات داريم اين است که اگر شخصي که مي خواهد وصيت کند، فرزندان او احتياج دارند مستحب است تا يک چهارم و يک پنجم مال را وصيت کند. آخرين نکته اين است که حضرت اميرالمومنين (ع) فرمودند: بهترين وصيت اين است که خود فرد وصي خود باشد. يعني آن کارهايي که ديگران مي خواهند براي او انجام دهند خود او انجام دهد. چرا انسان براي بعد بگذارد، انسان بهتر است تا وقتي که زنده است ببخشد و فرزنداني را که الان احتياج دارند تأمين کند تا آنها دعا کنند. داريم که کسي وصيت کرد بعد از مرگ انبار خرمايي را به صدقه بدهند. بعد از مرگ او اين کار را کردند.

پيغمبر اکرم (ص) رسيد يک عدد خرما در آن انبار مانده بود، فرمود اگر اين يک عدد خرما را خود او در زماني که زنده بود انفاق مي کرد بهتر از کل انبار خرمايي است که بعد از او به صدقه داده شد. چون اسلام به دنبال رشد فرد است و اينکه تعلق او از دنيا کنده شود. درست است که بعد از مرگ هم صدقه فايده دارد ولي آن کار قبل از مرگ فايده ي بيشتري دارد. پسري بود که مدام به پدر خود مي گفت يک مقدار از اين اموال را در راه خدا بده.

ص: 1603

آن پدر مي گفت بعداً وصيت مي کنم. يک شبي در کوچه اي در حال گذر بودند در آن زمان برق نبود، اين پسر فانوس را که بايد در جلوي پدر نگاه مي داشت تا کوچه روشن شود پشت سر او نگاه داشت. پدر گفت جلو بيا نور بايد جلو باشد چرا پشت سر رفته اي؟ پسر گفت من هم همين را مي گويم، نور بايد جلو باشد و انسان عمل رابايد جلوجلو بفرستد. برگ سبزي به گورخويش فرست کس نيارد زپس، تو پيش فرست. اين نکات: توبه و جبران خطاها و حقوق ضايع شده، وصيت، تهيه ي کفن و احياناً تربت اباعبداله (ع) همان مصاديق آمادگي براي مرگ است.

سوال – لطفاً درخصوص سوره ي نحل آيات 111 تا 118 توضيح بفرماييد.

پاسخ – در آيه ي 114 پروردگار عالم مي فرمايد ازآن چيزي که خداوند به شما رزق داد و روزي شما کرد بخوريد در حالي که دو شرط داشته باشد يکي آنکه حلال باشد و آن طهارت باطني که مخصوص خداوند است و باعث رشد مي شود در آن چيزي که مي خواهيد استفاده کنيد باشد و دوم اينکه طيب باشد. يعني طهارت ظاهري داشته باشد. ممکن است گاهي اوقات يک چيزي حلال باشد اما نجس باشد يعني طهارت ظاهري نداشته باشد. بنابراين هر دو شرط هم طهارت باطني داشته باشد که ما به حلال بودن تعبير مي کنيم که باعث رشد معنوي انسان مي شود و سوخت مناسبي است که روح را ارتقاء مي دهد. هم اينکه طيب و طاهر باشد يعني ظاهر آن نيز آلوده نباشد. بعد خداوند متعال مي

ص: 1604

فرمايد: وقتي از روزي استفاده کرديد ما اين روزي را براي چيز ديگري گذاشته ايم که از استفاده از آن مهمتر است، روزي ها را استفاده کردن براي اين است که انسان به شکر برسد. اگر روزي را استفاده کند و به شکر برسد اين روزي نعمت مي شود. در روايتي از امام کاظم (ع) است که شکر نعمت بالاتراز خود نعمت است. يعني اگر شما غذايي را مي خوريد که نعمت است شکر آن بالاتر از آن غذا است. اگر سلامت نعمت است شکر آن بالا تر از خود سلامتي است. چون نعمت ها براي اين است که ما را به قرب خدا برساند و نعمت ها با شکر ما را به قرب مي رساند. وگرنه اگر نعمت باشد و خدا را در آن نبينيم، نعمت تبديل به نقمت مي شود. در روز قيامت سوال مي شود که چرا اين نعمت را حجاب خود کرديد ؟ اين بايد نردبان قرب مي شد در حالي که آن را نردبان سقوط خود کرديد. بنابراين در اين آيه تعبير شده که اگر بنده و عابد هستيد با شکر، نعمت ها را استفاده کنيد.

سوال – قبض روح چيست و در آن چه اتفاقي مي افتد؟

پاسخ – بحث قبض روح همان چيزي است که ما از آن تعبير مرگ و جان دادن مي کنيم. در قرآن با اين لفظ نيامده و ما در قرآن اصلاً تعبير قبض روح نداريم. البته در روايات داريم. در قرآن يک تعبير دقيق تري داريم به نام توفي که کلمه ي وفات نيز از همين گرفته شده است. توفي يا وفات يعني

ص: 1605

تحويل گرفتن. اينکه ما به قبض روح مي گوييم توفي و در قرآن نيز آمده است يعني فرشته ي مرگ روح را تحويل گرفته و تعلق آن را از بدن قطع مي کند. روح موجود مجرد است و بدن مادي است. مانند آبي نيست که از کوزه بيرون بيايد بلکه تعلق و رابطه ي آن قطع مي شود. گاهي اوقات ما به غلط به مرگ فوت مي گوييم. فوت به معناي تمام شدن و از بين رفتن است. در واقع از بين نمي رود بلکه وفات مي کند. وفات يعني تحويل گرفته شد و از اين عالم به يک عالم ديگري رفت. در قرآن براي دو مورد تعبير توفي و وفات بکار گرفته شده است: يکي در رابطه با موقع خواب و خوابيدن و يکي در رابطه با مرگ. در خواب نيز ما وفات پيدا مي کنيم و مکرر در چند آيه قرآن اين مسئله را بيان کرده است. قرآن مي فرمايد: خداوند متعال آن کسي است که هنگام مرگ جان ها را توفي کرده و تحويل مي گيرد و آن کسي که زمان مرگ او نرسيده هنگام خواب اين توفي براي او صورت مي گيرد. يعني تشابه خواب و مرگ همين است. درست است که در هردو توفي و وفات و تحويل گرفتن روح از اين جسم به يک عالم ديگر صورت مي گيرد که همه ي ما در خواب آن را تجربه کرده ايم. يعني به نوعي همه ي ما وفات هاي متعدد داشته ايم و تجربه کرده ايم ولي فرق آن اين است که در مرگ تعلق روح به بدن به طور

ص: 1606

کلي قطع مي شود و ديگر مديريت بدن را روح نخواهد داشت. ولي در هنگام خواب تعلق ورابطه ي روح با بدن ضعيف مي شود. لذا ضربان قلب و نبض کاهش پيدا مي کند وحرارت بدن پايين مي آيد بنابراين شبه مرگ است. وقتي از امام باقر (ع) سوال کردند که مرگ چيست فرمود: همان خوابي است که شما هر شب داريد ولي دراز مدت است. يعني مرگ يک خواب طولاني است و خواب يک مرگ سبک است. لذا پيامبر اکرم (ص) هر موقع مي خوابيدند يک آداب زيبايي را انجام مي دادند. مرحوم محدث قومي نقل کرده که پيامبر(ص) هر موقع مي خوابيدند اينگونه دعا مي کردند: خدايا به نام تو که مي خواهم بميرم و زنده شوم و زماني که از خواب بيدار مي شد شکر مي کرد که خدارا شکر که ما را بعد از مرگ زنده کرد. اين تعابير را فارسي نيز بگوييم اشکالي ندارد بلکه مهم نوع برخورد با خدا و مرگ است. که اينقدر دم دست و جلوي چشم باشد و انسان با آن مأنوس باشد. چقدر انسان آرزو مي کند در آن لحظات آخري که از دنيا مي رود و مرگ حتمي او فرارسيده که خدايا يک لحظه ي ديگر به من فرصت بده. اما الان خدا را شکر مي کنيم که ما را بعد از آنکه مرده بوديم بازگرداند. در معارف و فقه ما است که اگر فرد در حال جنابت است نخوابد و اگر خواست در اين حالت بخوابد مستحب است که وضو بگيرد. آن چيزي که توصيه شده اين است که شخص جنب وضو بگيرد

ص: 1607

و يا حداقل تيمم کند و بخوابد. در روايتي از اميرالمومنين (ع) است که شخص طاهر باشد و اگر جنب بود وضو بگيرد و يا حداقل تيمم کند به اين خاطر که روح را در هنگام خواب عروج مي دهند و به سمت خدا مي برند. واگر مرگ شخص در آن حالت برسد ديگر او را باز نمي گردانند وگرنه او را باز مي گردانند تا زمان مرگ او. بنابراين چون يک چنين اتفاقي مي خواهد رخ دهد که روح در محضر الهي حاضر شده و در عالم بالاتري برود گفته اند که در حالت جنابت مکروه است.

سوال – لطفاً درخصوص قابض و حضرت عزرائيل توضيح بفرماييد.

پاسخ – متأسفانه يکي از جفاهايي که برخي از ما در رابطه با ملک الموت و حضرت عزرائيل انجام مي دهيم ديد بدي است که نسبت به اين بزرگوار داريم. يعني گاهي از ملک مقرب الهي يک هيولا ترسيم مي کنيم. اين خيلي بد است که بي جهت يک تنفري از ايشان در خود ايجاد کنيم. تعداد ملائک بي شمار است اما چهار فرشته رئيس فرشتگان هستند. يکي از فرشتگان حضرت جبرائيل (ع) است که ايشان و زير دستان او مأمور در علم، معرفت، وحي و الهام رساندن به اهل آن و در امداد هاي غيبي هستند. برخي از ملائکه مأمور رزق هستند و روزي ها را مي رسانند که رئيس آنها حضرت ميکائيل (ع) است. دسته ي بزرگي از ملائکه هستند که مأمور حيات و زندگي بخشيدن هستند. زماني که روح در جنين دميده مي شود حيات در او القاء مي شود. يا هنگامي که در

ص: 1608

قيامت همه از قبرها برانگيخته مي شوند و دوباره زنده مي شوند که مأمور اين کار حضرت اسرافيل است. يک دسته ي عظيمي از ملائکه مأمورين گرفتن جان و قبض روح هستند که اينها حضرت عزرائيل (ع) و مأمورين زير دست او هستند. حضرت عزرائيل جزو روساي ملائکه و مقرب الهي است. در قرآن داريم که اينها بندگان بزرگوار الهي هستند که هيچ معصيت ندارند. بنابراين حضرت عزرائيل ملک، نوراني وبسيار زيبا است. يعني خود او چون ملک است و هيچ گناهي ندارد بنابراين بسيار زيبا است. مرحوم آيت اله خوانساري که از اولياي الهي بود ايشان مي گفت من حضرت عزرائيل (ع) را ديدم که چقدر زيبا است و اصلاً از او نترسيدم. هفت قدم به سمت من آمد از اين حرکت فهميدم که هفت روز ديگر بيشتر زنده نيستم و همينطور نيز شد. اينکه برخي از افراد ملائک مرگ را به چهره هاي ديگر مي بينند، در واقع در ظرف ادراک آنها يک نوع زشتي است که در اين ظرف آن ملک را زشت مي بينند. مانند اينکه شما در يک ظرفي که آلودگي دارد آب زلال بريزيد. بنابراين خود او زشت نيست و بسيار هم زيبا است اما براي برخي از افراد اين ملائکه زشت هستند. چون زشتي باطني خود آن فرد را نشان مي دهند و مانند آينه عمل مي کنند. در روايت داريم که حضرت ابراهيم (ع) به حضرت عزرائيل (ع) گفت اگر مي شود آن طور که افراد فاجر را قبض روح مي کني خود را نشان بده. گفت طاقت نداري ببيني، حضرت ابراهيم گفت چرا. گفت روي خود

ص: 1609

را برگردان و بعد نگاه کن. حضرت ابراهيم (ع) روي خود را برگرداند و بعد نگاه کرد خود او توصيف مي کند که چهره اي بسيار زشت و متعفن بود که از دماغ و دهان او دود و آتش بيرون مي آمد حضرت بيهوش شد. بعد که بهوش آمد گفت يا ملک الموت اگر آن فرد فاسق و فاجر هيچ عذابي نداشته باشد بجز ديدن تو، در لحظه ي آخر براي او بس است. اگر حضرت عزرائيل (ع) با اين چهره مي تواند براي فجار نشان داده شود براي مومن به حدي زيبا نشان داده مي شود که ديدن او با آن نورانيت و عطر عجيبي که دارد باعث مي شود که روح از بدن پر بکشد. شما در قرآن ببينيد وقتي حضرت يوسف را زنان مصر ديدند دست هاي خود را بريدند. يعني جمال يوسف باعث شد که از حالت عادي بيرون بروند. وقتي جمال ملکوتي حضرت عزرائيل مي آيد چنان شخص از ديدن اين بزرگوار متحير خواهد بود که پر مي کشد. بنابراين ما بايد ديد خود را از حضرت عزرائيل عوض کنيم و با احترام از او ياد کنيم به تعبير بعضي از اهل معرفت با او دوست شويم. برخي گفته اندکه بايد با او بيشتر دوست شد چون واسطه ي انتقال ما به عالم ربوبي است.

سوال – چطور در يک لحظه حضرت عزرائيل مي تواند جان هزاران نفر را بگيرد؟

پاسخ – حضرت عزرائيل (ع) تنها نيست و هزاران ملک به او کمک مي کنند. لذا الزامي ندارد که خود او بر بالين هر کسي باشد. شأن ملک مقرب بالا

ص: 1610

تر از اين است که بالاي سر همه بيايد. براي برخي افراد ضعيف تر، ملائک پايين تر را مي فرستد و براي برخي افراد قوي تر درحد اولياء الهي خود او حاضر ميشود. حتي اگر ملائک مرگ متعدد نبود و خود حضرت عزرائيل تنها هم بود باز هم مشکلي نبود. به اين خاطر که حضرت عزرائيل مادي نيست که بخواهد از جايي به جاي ديگر برود. ما که در عالم ماده هستيم زماني که در يک مکان هستيم ديگر نمي توانيم درجاي ديگر حضور داشته باشيم. ولي او که مجرد است احاطه به تمام عالم دارد لذا امام صادق (ع) از قول حضرت عزرائيل (ع) نقل کرده که کل عالم در دست من مانند سکه اي است در دست شما.

97-04-28- احتضار

از باغ مي برند چراغانيت کنند تا کاج جشن هاي زمستانيت کنند، پوشانده اند صبح تو را ابرهاي تار تنها به اين بهانه که باراني ات کنند، اي گل گمان نکن به شب جشن مي روي شايد به خاک مرده اي ارزانيت کنند، يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند اين بار مي برند که زنداني ات کنند، يک نقطه بيش بين فرق رحيم و رجيم نيست از نقطه اي بترس که شيطاني ات کنند، آب طلب نکرده هميشه مراد نيست گاهي بهانه اي است که قرباني ات کنند

سوال – گفتيد که بر بالين فرد محتضر دعاي عديله خوانده شود. دعاي عديله حاوي چه مضاميني است؟

پاسخ – اين دعا توصيه شده که وقتي فرد در صحت و سلامتي است خوانده بشود و فرد يک دوره با خلوص اعتقاداتش را مرور بکند

ص: 1611

و اين دعا را بعنوان امانت به خدا بسپارد که در هنگام سختي پروردگار آنرا به او برگرداند. همچنين خواند اين دعا را بر بالين محتضر سفارش شده است که بخوانيد بخصوص اگر شخص محتضر هم بتواند آنرا بخواند و دنبال بکند. اين دعا در مفاتيح قبل از دعاي جوشن کبير است. کلمه ي عديله به معني عدول از حق به باطل است. براي اينکه چنين اتفاقي رخ ندهد اين دعا خوانده مي شود. يعني اين دعا مانع ازعدول به سمت باطل بشود. اين دعا با شهادت به وحدانيت خدا آغاز مي شود. خود خدا به وحدانيت خودش شهادت مي دهد و خدا شهادت مي دهد که معبودي جز خودش نيست و صاحبان خرد و علم و کساني که با معرفت هستند. دين مقبول نزد خدا اسلام است. اقرار مي کنيم به اينکه خدايا من بنده اي هستم که در مقابل الطاف بيکران تو مقصر هستم و کوتاهي کرده ام. من هم به وحدانيت خدا شهادت مي دهم همانطور که ملائکه شهادت دادند. خدايي که داراي کرم واحسان است. صفات خدا را مي شماريم تا آخر. خدايي که رحمتش بر غضبش پيشي گرفته است. مگر ما کاري بکنيم که غضب خدا را به دنبال داشته باشيم. خدا در ابتدا با غضب شروع نمي کند. صفت اصلي خدا رحمت است و غضب خدا به تبع اعمال صورت مي گيرد که آن هم براي تاديب است نه براي انتقامجويي. هرکسي که طالب خدا باشد او را از دست نمي دهد و اين طور نيست که نتواند به آن برسد. خدايي که موانع تکليف را برطرف کرد و

ص: 1612

راه را براي همه مساوي قرار داد و راه را آسان کرد تا همه تکاليف الهي را انجام بدهند و راه ترک حرام را آسان کرد و گمان نکنيم که اين راه سخت است و نمي شود. تکليفي که خدا خواسته حتما شدني است. تکليفي را خدا نفرستاد مگر اينکه قبلا طاقت و توانش را در انسان ايجاد کرده است. چيزي که انسان طاقت و توانش را ندارد خدا از او نمي خواهد. بعد در اين دعا به بعثت انبياء اشاره مي کند. انبياء و اولياءالهي را فرستاد تا عدل الهي را محقق بکنند و نعمت هاي خدا را براي بندگان اظهار بکنند. ما را از امت پيامبر قرار داد از بهترين امت و جانشينان پيامبر. ايمان به پيامبر اکرم و قرآن داريم که بر او نازل شده است. ايمان به وصي او که در روز غدير پيامبر او را نصب کرد داريم. پيامبر اشاره کرد که اين علي وصي و جانشين من است. بعد يکي يکي ائمه را اسم مي برد تا امام زمان که ما انتظارش را مي کشيم. با بودن او دنيا برقرار است به برکت او هست که آسمان و زمين روزي مي خورند.بواسطه ي او هست که زمين را پر از عدل و داد خواهد کرد پس از اينکه زمين از طلم و جور پر شده باشد. کلام شان بر من حجت است و تبعيت از آنها بر من واجب است. دوست آنها لازم و حتمي است. پيروي از آنها نجات بخش است و مخالفت با آنها هلاک کننده است. سوال قبر حق است برانگيخته شدن از قبور حق است.

ص: 1613

بعد يک دوره اعتقادات مرور مي شود. مردم توجه کنند که همه ي دعاها و از جمله اين دعا را با توجه بخوانند. ما نبايد فقط اين دعا را قرائت بکنيم بلکه بايد به مضامين آن توجه بکنيم. من اين اعتقاداتم را به وديعه گذاشته ام و تو بهترين امانتدار هستي. خودت به ما امر کردي که امانت را برگردانيم. در هنگام مرگ اين اعتقادات را به من برگردان. مرحوم حائري مي گفتند که در کنار آيت الله حجت که از مراجع تقليد در زمان آيت الله بروجردي بودند دوبار دعاي عديله را خوانديم. ايشانبا اينکه به بالشتي تکيه داده بود با خلوص نيتي اين کلمات را مي گفت و وقتي به کلمه ي علي مي رسيديم، اين اعتقاداتش را مرور مي کرد. بعد که اين دعا تمام شد و آنرا به خدا وديعه سپرد، چون ايشان بيمار بود مقداري آب با تربت خوردند و گفت که آخرين توشه ي من تربت اباعبدالله است.

سوال – در مورد قبر و وحشت آن توضيحاتي بدهيد.

پاسخ – مسئله ي قبر و ورود به قبر براي هر کسي ترسناک است. بعد از قبض روح و توفي شخص که شخص ميت شد، اولين عالم آخرتي قبر است. پيامبر فرمود: اگر کسي از اين منزل بتواند خلاص بشود و نجات پيدا کند مراحل بعدي راحتتر است. اما اگر نتوانست از اين منزل خلاص بشود معلوم نيست که مراحل بعدي راحتتر باشد. اگر در دنيا پرونده اش به نوعي بوده که آمادگي هايي کسب کرده و در اين منزل او راحت است و مشکلي برايش پيش نيامده دليلي ندارد که

ص: 1614

در مراحل بعدي مشکل خاصي برايش پيش بيايد. در عالم قبر اين منزل به منرل بايد طي بشود و زمانش در مورد افراد مختلف فرق مي کند. بعضي ها هستند که در دنيا بقدري براي خودشان آمادگي کسب کرده اند و بقدري تعلقات شان را رها کرده اند که اين افراد منازل را به سرعت طي مي کنند. به تعبيري اين منازل را در دنيا طي کرده اند. پيامبر فرمودند: قبل از اينکه شما را ببرند خودتان برويد. ائمه و اولياء الهي که در مراحلي را از کمال روح طي کرده اند ( عالم قبر طي کمالات روح است ) بعد از مرگ در کلاسي هستند که تا آنجا رفته بودند. اين افراد کلاس هاي ابتدايي را گذرانده اند. پس گذراندن راهها متفاوت است. يکي اينها را در دنيا رد کرده است يا يک کسي ديرتر اينها را رد مي کند.

اين منزل که اولين منزل آخرت است مرحله ي سختي است. در تشييه جنازه اي امام کاظم (ع) حضور داشتند. وقتي شخص را در قبر گذاشتند امام درکنار قبر نشست و فرمود: دنيايي که آخرش با يک کفن ساده، يک قبر کوچک و دست خالي ختم مي شود شايسته است که انسان از اول به آن دل نبندد. آخرتي که اولش از اينجا شروع مي شود را بايد جدي گرفت. امام سجاد (ع) در دعاي ابوحمزه اشک مي ريزد و مي گويد که من گريه براي مرگ خودم، براي تاريکي قبر و تنگي قبر گريه مي کنم. ترسي که اين اولياء الهي با آن پاکي وصفا داشتند يک ترس مقدسي بود که همه

ص: 1615

بايد آن ترس را داشته باشند. اين ترس از روي معرفت و ايمان است. از روي اين است که آنها متوجه هستند که دارند کجا مي روند. با اينکه اينها تمام اعمال شان کار صالح و خير بود اما تکيه به اعمال نداشتند و تکيه شان به خداوند بود. آنها خجل بودند از اينکه اعمالشان را اسم ببرند. چگونه سر زخجالت برآورم بر دوست که خدمتي بسزا بر نيامد ازدستم. بعضي مواقع ما با دو تا عمل کوچک از خدا طلبکار مي شويم و گله مي کنيم و چرا هاي زيادي داريم. در حاليکه بيشتر مشکل آنها هم تقصير خودمان است. گاهي آنها مشکل اجتماعي است ولي ما آنرا به خدا نسبت مي دهيم. مرحوم مجلسي در جلد شش بحار اين روايت را آورده است. حضرت علي (ع) با گريه بر پيامبر وارد شدند و فرمود که مادرم از دنيا رفت. پيامبر گفت که او مثل مادر من بود و گاهي اگر بچه هايش گرسنه مي ماندند من را سير مي کرد. پيامبر گاهي او را مادر صدا مي زد. پيامبر به او لباسي دارد که آنرا کفن بکنند و در تشييع پيامبر پاي برهنه و آهسته آهسته تشييع مي کردند. پيامبر نماز اين بانو را خواند و هفتاد مرتبه تکبير گفت. وقتي مي خواستند او را در قبر بگذارند پيامبر ابتدا خودش در قبر خوابيد و بعد او را در قبر گذاشتند و پيامبر تلقين را فرمودند. وقتي مردم داشتند پراکنده مي شدند پيامبر فرمود: اَبنُک اَبنُک نه جعفر و نه عقيل، علي بن ابيطالب. علت اين کارها را از پيامبر پرسيدند. پيامبر فرمودند

ص: 1616

که يک روزي من از احوال آخرت مي گفتم و از قيامت مي گفتم که همه عريان محشور مي شوند. يک دفعه فاطمه لرزيد و گفت: واي از خجلت آن روز. من لباس خودم را تن او کردم تا روز قيامت پوشيده محشور بشود. اينکه من آهسته آهسته تشييع مي کردم بخاطر ازدحام فرشته ها بود که آهسته آهسته تشييع مي کردند و اينکه هفتادمرتبه در نماز تکبير گفتم بخاطر اين بود که هفتاد صف از ملائکه بسته شده بود. اينکه در قبر خوابيدم بخاطر اين بود که روزي براي او از عالم قبر مي گفتم، ديدم فاطمه ترسيد و گفت: واي از ضعيفي من اين فشار را چطوري تحمل بکنم ؟ گفتم: مادرم من در قبر تو مي خوابم و از خدا مي خواهم که اين قبر بر تو فشاري نياورد و اينکه آن فرياد را زدم به اين جهت بود که دو تا ملک براي سوال پيش او آمدند. روايت داريم که به محض ورود به عالم قبر دو ملک مي آيند. بعد از اينکه انسان مُرد روح جدا مي شود و روح به بدن برزخي تعلق مي گيرد. در لحظات اول و بخصوص در شب اول قبر هنوز خودش را نيافته و با عالم برزخ اُنس نگرفته و هنوز درست متوجه اين نظام نشده است. سالها در اين بدن و در اين دنيا بوده است و در تحير است. بخاطر همين مي گويند که سه تا تلقين به مرده بکنيد زيرا متحير است. و خودش را هنوز بدني مي بيند که در قبر خاکي مي برند. فشار قبر و سوال قبر براي

ص: 1617

اين قبر دو متر در يک متر نيست. عالم قبر اسم ديگر برزخ است منتها شخص در اوايل هنوز متحير است. پيامبر فرمود وقتي دو ملک از او سوال کردند که پروردگار و پيامبرت کيست ؟ گفت: خدا و محمد. وقتي سوال کردند که ولي و امام تو کيست ؟ اين خانم خجالت کشيد که بگويد: فرزندم. دسته گلي مثل علي در اين دامن پرورانده شده است ولي خجالت مي کشد که بگويد من کاري کرده ام. من به او گفتم که بگو: فرزندم علي بن ابيطالب نه جعفر نه عقيل. وقتي او اين را گفت، خدا براي او رحمتي فرستاد که او با چشم روشني در آن عالم زندگي مي کند. اولياء همه مي ترسيدند. حضرت زهرا در وصيتش به اميرالمومنين مي فرمود: بعد از اينکه من را در قبر گذاشتي نرو، بنشين و قرآن بخوان. ميت احتياج به خواند قرآن دارد. در آداب دفن داريم که وقتي شخص متوفا را دفن کردند و مردم داشتند پراکنده مي شدند چند نفر از نزديکان متوفا در آنجا بمانند. اين توصيه ي اکيد است. مدتي بمانند و تلقين بخوانند. امام صادق (ع) فرمود: يکي از نزديکان ميت دستش را روي خاک بگذارد و با صداي بلند تلقين بخوانند. وقتي اين تلقين را گفتند، آن دو ملک به همديگر مي گويند که برويم حجت را به او تلقين کردند. آمده که بعد از دفن بر سر قبر بنشينند و قرآن بخصوص سوره ي ياسين، ملک، حمد و يازده مرتبه قل هوالله، حمد و هفت مرتبه انا انزلنا را بخوانند، دعا بکنند و براي ميت طلب رحمت بکنند.

ص: 1618

در روايت داريم که اگر چهل نفر کنار قبر و جنازه بيايند و طلب مغفرت براي ميت بکنند خداوند مي گويد که من شهادت شما را پذيرفتم و او را مي بخشم.

سوال – سوره اسرا آيات 50 تا 58 را توضيح بدهيد.

پاسخ – آيه پنجاه و سه مي گويد که يکي از ترفندهايي که شيطان براي فريب انسان دارد تفرقه و فتنه انگيزي است. بيشتر فتنه گري ها با يکسري حرف هاي جزئي شروع مي شود. بين زن و شوهر، برادر و خواهر، دو تا دوست با يک طعنه و نيش اختلافي پيش مي آيد و شايد منظوري هم نداشته است. قرآن به ما درس مي دهد که اين حربه را از دست شيطان بگيريد. مي فرمايد: اي پيامبر به بندگان من بگو بهترين نوع حرف زدن را با هم داشته باشند هم محتوا و هم شکل حرف زدن خوب باشد. زيرا شيطان در کمين است که تفرقه بيندازد. او دشمن آشکار شما است. مواظب باشيد که حربه به دست او ندهيد.

سوال – چکار مي شود کرد که از اين وحشت قبر کاسته بشود؟

پاسخ – کساني که مومن هستند و مي دانند فردي مثل فاطمه زهرا (س) و امام سجاد (ع) از اين مسئله اشک و ترس داشتند، ما هم بايد از آنها ياد بگيريم، ما که پاک تر از آنها نيستيم. اين يکي از فريب هاي شيطان است که مي گوييم خدا مهربانتر از آن است که ما را عذاب بکند و باعث وحشت ما بشود. آنها با اينکه رحمت خدا را مي ديدند از مرگ هم خوف هم داشتند.

ص: 1619

ما نبايد اين را مفري براي خودمان قرار بدهيم که هرکاري دلمان خواست بکنيم. خدا بي ديني و لاابالي گري را نمي بخشد. ما نمي توانيم کلاه شرعي سرخودمان بگذاريم. خدا فردي را مي بخشد که تمام سعي و تلاش خودش را دارد مي کند و يک جا کم آورده است. اما کسي که سعي نمي کند و دستورات الهي را انجام نمي دهد خيلي جذب رحمت الهي نمي کند. مواظب باشيم که گرفتار اين ترفند شيطان نشويم. عمده وحشت عالم قبر بخاطر اين است که ما با عالم غيب نامانوس هستيم. ما با عالم آخرت و برزخ و ملائکه خيلي انس نداريم آنها براي ما نامانوس و وحشتناک هستند. از طرف ديگر تعلق زياد ما به اين دنيا باعث وحشت ما مي شود. اولين کاري که بايد بکنيم اين است که انس خودمان را با خدا زياد بکنيم. وقتي انس با خدا که معدن همه ي رحمتهاست و همه چيز در دست اوست، ديگر در هيچ جا وحشتي به شما دست نمي دهد و شما ديگر تنهايي نداري. ديگر از تنهايي و غربت نمي ترسي زيرا هيچ جا تنها نيستي. بزرگي تنهايي نشسته بود و با خدا صحبت مي کرد فردي وارد شد وگفت که ديدم شما تنها هستي و پيش شما بنشينم. بزرگ گفت که من تنها نيستم. من الان با خدا مشغول بودم و شما بزم ما را بهم زدي. کسي که با خدا مانوس است وقتي در تنهايي قرار مي گيريد لذت مي برد. امام کاظم (ع) وقتي در سخت ترين سياه چال ها زندانها قرار مي گرفت مي گفت: خدايا

ص: 1620

شکرت، دنبال جاي خلوتي مي گشتم که با تو انس بگيرم. پس انس خودمان را با خدا زياد کنيم. وقتي انس با خدا زياد بشود در امور خدايي هم با ملائک مانوس مي شويم. دومين مطلب که در روايت به آن تکيه شده است صدقه و نماز وحشت يا ليلة الدفن است. شب اول قبر يعني ورودي ميت به عالم برزخ است که هنوز وحشت بر او هست و مدتي که بگذرد کار سبک تر مي شود. شب اول خيلي سخت است. پيامبر فرمود: سخت ترين ساعات بر اولاد آدم شب اول قبر است. با صدقه دادن به اموات تان رحم کنيد و اگر نتوانستيد دو رکعت نماز بخوانيد که همان نماز ليلة الدفن است. پس اگر مومني از دنيا رفت اولين کار براي او صدقه است. اين از نماز مهمتر است. به نيت ميت صدقه به فقير داده بشود تا خدا رحمتش را بر او نازل بکند. اين نماز بدين صورت است که در رکعت اول بعد از حمد آيت الکرسي و در رکعت دوم بعد از حمد يازده ده مرتبه اناانزلنا دارد که وقتي نماز تمام شد صلوات مي فرستيم و مي گوييم که ثواب اين نماز را به فلاني بفرست. پيامبر فرمود که اگر اين نماز را بخوانيد قبر او تا قيامت وسعت پيدا مي کند. منظور عالم برزخ است. خود شخصي که نماز را خوانده به تعداد مخلوقات عالم ثواب مي برد زيرا بزرگترين خدمت را کرده است. استاد محدث نوري در کتاب دارالسلام از قول استادش ملا فتح علي سلطان آبادي که از عرفا در نجف بود نقل مي کرد

ص: 1621

که من عادتي داشتم که وقتي مسلماني از دنيا مي رفت بعداز نماز عشا دو رکعت نماز ليلة الدفن براي او مي خواندم. يک کسي به من گفت که من يک از اقوامي که از دنيا رفت بود را در خواب ديدم. او به من گفت که خدا رحمت کند پدر اين عالم بزرگوار را زيرا با دو رکعت نماز من آزاد شدم. سومين چيزي که براي رفع وحشت موثر است خواندن قرآن است. خواندن سوره ي ياسين قبل از خواب موثر است. خواند سوره ياسين بر سر قبر کسي که از دنيا رفته است بسيار موثر است. چهارمين چيز صلوات فرستادن است. گاهي فرستادن يک صلوات قبرستاني را نوراني مي کند. ما نمي دانيم که يک صلوات چيست. با يک صلوات ميت از سختي رهايي پيدا مي کند. کار ديگري که در روايات تاکيد شده رکوع را کامل انجام دادن است. ما نمي دانيم چه ارتباطي بين دفع وحشت و انجام دادن کامل رکوع است. بعضي ها رکوع را مثل نوک زدن انجام مي دهد اين رکوع ناتمام است. يکي ديگر از تفضلات الهي اين است که اگر کسي از ظهر پنجشنبه تا جمعه از دنيا برود عذاب قبر از او برداشته مي شود. ديگري محبت اهل بيت است. پيامبر فرمود: محبت من و اهل بيت درهفت جاي وحشتناک که اولين آن مرگ قبر و... است نجات بخش است.

سوال – بعضي ها وقتي فوت مي کنند در قبر قرار نمي گيرند مثلا در دريا غرق مي شوند يا دفن نمي شوند. آيا اينها هم شب اول قبر دارند ؟

پاسخ – بله. امام

ص: 1622

صادق (ع) فرمود که اسم ديگر برزخ قبر است. قبر دو تا معنا دارد. يکي همين گودالي است که در قبرستان است و جايگاه بدن گوشتي ما است. بعد از مرگ تا قيامت ديگر با اين بدن کاري نيست. يک بدن ديگري به ما داده مي شود که روح به آن بدن تعلق مي گيرد بنام بدن برزخي که مثل اين بدن است ولي سنگيني ندارد شبيه بدني است که ما در خواب مي بينيم. البته هزاران بار کامل تر از اين بدن ما است. عالم برزخ روح با بدن مثالي استک ه مثل اين بدن است. اگر کسي در دريا دنيا رفته است يا مثل هنديها که مرده را مي سوزانند و بر باد مي دهند، قبر خاکي ندارد. ما به اين قبر کاري نداريم. سوال و فشار قبر براي برزخ است. در عالم برزخ اين اتفاقات رخ مي دهد. قرآن در مورد قوم نوح مي فرمايد: بخاطر گناهانشان در دريا غرق شدند و وارد آتش شدند.

97-05-04- شب اول قبر

سوال- چکار کنيم که در روز قيامت برهنه محشور نشويم؟

پاسخ – مسئله ي عريان بودن در قيامت و نه در برزخ در روايات بسيار زيادي مطرح شده است. در روايتي داريم که يکي از همسران پيامبر همين سوال را از پيامبر اکرم (ص) پرسيد. پيغمبر (ص) فرمود: آنجا هر کسي به فکر خود است و وحشت بسياري وجود دارد. اين مسئله آنقدر افراد را از يکديگر باز مي دارد که مانند نظام دنيا چشم چراني و نگاه وجود ندارد. اما نکته ي مهمتر اين است که در روايات داريم که شيعيان و مومنين خالص که ولايت

ص: 1623

اهل بيت (ع) را دارند مستور هستند. در روايتي از پيامبر اکرم (ص) است که فرمود: شيعيان علي (ع) کساني هستند که با لباس هاي سفيد در قيامت از قبر ها برانگيخته مي شوند. اين لباس هاي سفيد يا همان کفن ها است ويا اينکه به قدري نور آنها را فرا گرفته که بدن آنها قابل ديدن نيست. درروايت ديگري از امام صادق (ع) داريم که شيعيان ما از قبور برانگيخته مي شوند در حالي که بدن آنها مستور و پوشيده هستند. بنابراين بايد ولايت خود نسبت به اهل بيت (ع) را تقويت کنيم و جزو همين شيعياني باشيم که مستور هستند.

سوال – شب اول قبر چيست؟ در شب اول قبر چه اتفاقي مي افتد که همه ازآن وحشت دارند؟ آيا اصولاً در آن زمان شب و روز مفهومي دارد يا خير؟

پاسخ – هر مسلمان معتقدي مي داند که در آينده ي دور يا نزديک با چنين شبي روبرو خواهد بود. ما در روايات داريم که کلمه ي قبر همان عالم برزخ است. اين قبري که حفره اي است در قبرستان و بدن مادي را در داخل آن قرار مي دهند. ديگر با اين بدن دنيايي کاري ندارند و نظام دنيا برچيده مي شود. يک نظام کامل تري بعنوان عالم برزخ افتتاح مي شود. و با اين بدن تا قيامت کاري نيست. بنابراين اگر گفته مي شود فشار قبر، سوال اول قبر، وحشت قبر و تعبيراتي از اين قبيل، مراد برزخ است. از همان زمان مرگ که فرد از عالم دنيا مفارقت مي کند و روح از بدن جدا مي شود شخص وارد

ص: 1624

برزخ مي شود. از امام صادق (ع) سوال کردند که برزخ چيست فرمود: برزخ همان قبر است، از هنگام مرگ تا قيامت. اين فاصله ي زماني از زمان مرگ تا قيامت، زندگي برزخي است. آن ساعات اوليه اي که روح از بدن مفارقت کرده و جدا مي شود، ساعات عجيبي است و حتي روزهاي اوليه که روح انسان از بدن جدا شده و فرد مي ميرد روزهاي عجيبي است. از اين جهت که در عين حالي که شخص از دنيا رفته هنوز به اين خاطر که انس با آن عالم و موجودات برزخي نگرفته و سالها با اين بدن و نظام دنيوي انس گرفته، آنچنان تحير و سردرگمي و ابهامي دارد که درست نمي تواند دريابد که کيست. يعني هنوز فکر مي کند همان بدن خاکي است که در داخل حفره مي گذارند. با اينکه از آن بدن جدا شده اما به اين خاطر که درست خود را نيافته گمان مي کند که همان بدن است. بايد زمان بگذرد تا کم کم با عالم برزخ انس پيدا کرده و از اين عالم دنيا دور شده و بداند که ديگر جدا شده است. در دين و توصيه هاي ديني ما اکيداً گفته شده که مراعات حالات اوليه ي ميت را بکنيد. که او خود را بيابد و در درک آن حالات و رفع سردرگمي و گيجي او را کمک بدهيد. توصيه هاي ديني چقدر زيبا شما را پيش برده تا آن ميت بتواند خود را بيابد و درک کند که کجا است. در قدم اول گفته شده که هنگام غسل آب داغ بر روي فرد نريخته

ص: 1625

و ادب بدن را حفظ کنيد. در روايت داريم که با او مدارا کرده و مهربان باشيد. چون شخص ميت در آن جا حضور داشته و گمان مي کند که همان بدن است. چه بسا زماني که مي خواهند او را چپ و راست کنند اذيت مي شود. او مانند تنه ي درخت نيست که هرکاري خواستند بکنند و آب داغ بر روي او بريزند. در روايتي از پيامبر اکرم (ص) است که خدا غضب مي کند بر کسي که با مومن ضعيفي مدارا نمي کند. اين ميت الان مومن ضعيف است و دست او از همه جا کوتاه بوده و کاري از او بر نمي آيد بنابراين بايد مراعات او را کرد. درقدم بعدي گفته شده وقتي او را تشييع مي کنيد و به سمت قبر مي بريد، آهسته آهسته ببريد. با شتاب نبرده و ناگهان او را وارد قبر نکنيد. چون او هنوز خود را نيافته و خيلي سخت است که بدن او وارد حفره شود. امام صادق(ع) در روايتي فرمود که ميت را در چند قدمي قبر بر روي زمين بگذاريد، چند لحظه صبر کنيد. بعد بلند کنيد و يک مقدار جلوتر ببريد، براي بار دوم بر روي زمين بگذاريد. باز يک مقدار جلوتر ببريد و براي بار سوم همين کاررا تکرار کنيد. در آخر در کنار قبر بر روي زمين بگذاريد، چون قبر وحشت هاي زيادي دارد. بگذاريد آمادگي پيدا کند. براي بار چهارم او را بلند کنيد و بدن را وارد قبر کنيد. چقدر خوب است افرادي که اين آداب را مي دانند و مي خواهند اين کارها را بکنند

ص: 1626

در موقع دفن زيارت عاشورا بخوانند. يا صداي قرآن و ذکر و صلوات بلند شود. ما نمي دانيم ارتباط آن چيست ولي فقط مي دانيم که ذکر به ميت کمک مي کند که زودتر خود را بيابد. در قدم سوم گفته شده که وقتي او را داخل قبر مي گذاريد تلقين همراه با تکان دادن بکنيد. يعني شخصي که وارد قبر مي شود ميت را تکان داده و به او تفهيم کند که کجا است. به او بگويد توجه داشته باش، حواس خود را جمع کن و نترس. وقتي که دو ملک مي آيند و از تو سوال مي کنند به آنها اين جواب ها را بده. چون ميت گيج است فوق العاده اين مسائل به درد او مي خورد. در قدم چهارم گفته شده که وقتي روي قبر را پوشاندند، نزديکان ميت که او در زمان حيات با آنها انس داشته و صداي آنها براي او آشنا است در کنار او بمانند. يک بار ديگر از روي قبر و در قسمت بالاي سر او را تلقين کنند. حضرت زهرا(س) در وصيت خود به اميرالمومنين (ع) فرمودند که بعد از مرگ من بالاي سر من بنشين. بدرستي که اين ساعتي است که ميت نياز دارد که افراد زنده يک انسي با او داشته باشند. يک دفعه نرفته و او را تنها نگذارند. متأسفانه گاهي اوقات در اين زمان برخي از افراد به زور بستگان ميت را از سر قبر دور مي کنند. درست است که امکان دارد برخي از بستگان خيلي بي تابي کنند ولي اين بي تابي کردن ها در آن زمان بايد به

ص: 1627

گونه اي باشد که بيشتر به درد فرد متوفي بخورد. يعني انسان فقط نخواهد که غم خود را تخليه کند. چند نفر از آشنايان او بمانند و اين تلقينات را انجام دهند. اين کارها قدم به قدم باعث مي شود که فرد متوفي انس بگيرد. او فريادهايي دارد که ما نمي شنويم. مرحوم آيت الله انصاري همداني رضوان اله که استاد شهيد دستغيب بودند مي گفتند يک بار در همدان در حال تشييع شخصي بودند که من او را با بدن برزخي بالاي جنازه ديدم. البته کسي او را نمي ديد. مي ديدم که او را به سمت تاريکي عميق و مبهمي مي برند. مي خواست فرياد بزند که خدايا من را نجات بده اما زبان او به سمت کلمه ي خدا نمي چرخيد. من او را مي شناختم که فرد بسيار ستمگر و از حکام آن زمان بود. زبان او به خدا و کمک از خدا خواستن نمي چرخيد. او به مردم التماس مي کرد که من را نبريد. واقعاً يک حالاتي است که ما نمي شنويم. بنابراين حالات اوليه، حالات تحير و ترس است. شب اول قبر همان شبي است که فرد را دفن کرده اند. عالم برزخ بر خلاف قيامت شب و روز دارد. در قيامت خورشيد و ماه و شب و روز برچيده مي شود. اما در برزخ هنوز شب و روز وجود دارد. در قرآن در رابطه با فرعونيان داريم که آنها صبح و شام بر آتش عرضه مي شوند. امام صادق (ع) فرمود: اين آيه مربوط به برزخ است که صبح و شام گفته است، چون قيامت روز و

ص: 1628

شب ندارد. در برزخ چون اولين شبي است که فرد با يک عالم ناشناخته و موجودات ناشناخته برخورد مي کند و شب بودن نيز مزيد بر علت است. آيا کسي مي تواند به سادگي يک شب را در قبرستان بخوابد ؟ معمولاً افراد از اين کار وحشت دارند. حالا اين فرد از يک طرف در عالم نامأنوس و ناشناخته و با ديدن چهره هاي عجيب و غريب از طرف ديگر که برخي از چهره هاي برزخي بسيار وحشتناک هستند وتنهايي و دلتنگي از کساني که با آنها مأنوس بوده از طرف سوم، در يک تحير و ترس و اضطراب شديدي فرو مي رود. لذا پيامبراکرم(ص) فرمود: شديدترين ساعات بر ميت شب اول قبر است. اين همان شب اولي است که او را دفن مي کنند. اما چون تحيري دارد که هنوز خود را نيافته و نمي خواهد در آن قبر زندگي کند ترس دارد. البته تعلق روح به بدن تعلق تدبيري نيست به آن معنا که بدن را مديريت کرده و بتواند حرکت کند. اما انسي که از قبل بوده برقرار است. لذا کساني که به زيارت قبر متوفي مي آيند، ميت متوجه مي شود و با آنها انس دارد.

سوال – چکار مي توان کرد که از اين ترس و وحشت کاسته شود؟

پاسخ – در همين روايتي که پيامبر(ص) فرمود: سخت ترين ساعات شب اول قبر است. فرمود بر اموات خود رحم کنيد اولاً با صدقه دادن در آن هنگام و بعد اگر نتوانستيد دو رکعت نماز هديه کنيد. اين دورکعت نماز به غير از آن دو رکعت نماز ليلة الدفن است. دو

ص: 1629

رکعت نماز به کيفيت نماز صبح است که آن را هديه مي کنيم. پيامبر(ص) در روايتي فرمود: اين دو رکعت نماز که شما کوچک مي شماريد، نمي دانيد براي او چکار مي کند. و البته نماز ليلة الدفن که بايد خوانده شود. و از همه مهمتر در اين دنيا انس با خداوند داشته باشيد. يا انيس من لا انيس له که در تنهايي هاي ما در هميشه ي زندگي و پس از مرگ، خدا است.

سوال – لطفاً درخصوص آيات 62 تا 74 سوره ي کهف توضيح بفرماييد.

پاسخ – در اين صفحه و صفحه ي بعدا داستان حضرت موسي و خضر که يکي از داستان هاي بسيار زيبا و پر رمز و راز قرآني است بيان شده. مرحوم علامه طباطبايي در الميزان فرمودند که سوره ي کهف براي بيان سه داستان آمده است. يکي داستان موسي و خضر، يکي داستان اصحاب کهف و سوم داستان ذوالقرنين است که آنقدر اهميت داشته که يک سوره براي آن آمده است. اين داستان حضرت موسي و خضر يک داستان به هم پيوسته است که اگر قرار باشد کل نکات آن بيان شود بايد کل داستان مطرح شود. در آيه ي شصت و پنج و شصت و شش آداب استادي و شاگردي و آداب تعلم و تعليم بيان شده است. آيه ي شصت و پنج ويژگي هاي استاد را بيان مي کند. اينکه استاد کسي است که بايد عبد باشد. مهمترين خصلت حضرت خضر که موسي را براي شاگردي او فرستادند تا چيزهايي را به موسي بياموزد عبد بودن او بود. به خاطر همين خصلت او است که

ص: 1630

خداوند فرمود: ما رحمت هم به او داده بوديم و علم هم به او داده بوديم. عبوديت درس اصلي است که بايد محور همه ي درس هاي استاد باشد. حضرت موسي وقتي که درخواست کرد اجازه مي دهيد يک مدت من از شما استفاده کنم ؟ تعبير حضرت موسي اين است که اجازه مي دهيد من از علم شما در مسير رشد استفاده کنم ؟ يعني تعلم و يادگيري بايد در مسير رشد باشد. اگر غير از اين باشد تعلم ارزشي ندارد.

کلاً در ارتباط با زندگي برزخي دست ما کوتاه است و تا زماني که ما به آنجا نرويم نمي توانيم آن را درک کنيم. مرحوم حاج آقا بزرگ تهراني نقل مي کنند که استاد ايشان آيت اله سيد احمد کربلايي که از عرفا بود زماني که از دنيا رفت در يک حالتي ايشان را ديد ( ظاهراً در حالت خواب بوده است ) دست ايشان را گرفت و گفت ازآن طرف چه خبر داريد؟ او با يک حالتي دست خود را کشيد و گفت بايد اينجا بيايي تا ببيني چه خبر است. شبيه همين مطلب را نيز مرحوم آيت الله گلپايگاني که از مراجع بزرگ تقليد و همزمان با آيت الله بروجردي بود نقل مي کنند. ايشان مرحوم ميرزاي نائيني را در حالتي ديد و از ايشان پرسيد از عالم برزخ چه خبر؟ مرحوم نائيني فرمودند: يک چيزي مي گوييم، يک چيزي مي شنويد و يک چيزي مي شنويم. بايد آن را ببينيد. اين واقعيت مسئله است. اما آن چيزي که از اهل بيت به ما رسيده و ما به غير از اين

ص: 1631

سند ديگري نداريم اين است که بعد از مرگ زندگي برزخي به اين شکل شروع مي شود که روح که تا به حال با اين بدن سنگين، خاکي و گوشتي و استخواني کار مي کرد، زندگي خود را با يک بدن سبک آغاز مي کند. بدن سبک همان بدن برزخي است که به آن بدن مثالي هم مي گويند. چون شکل و مثل اين بدن است. از امام صادق (ع) پرسيدند که بعد از مرگ چطور زندگي مي کنيم ؟ حضرت در يک روايتي فرمودند: در يک بدن هايي مثل بدن هاي دنيايي. بهترين مثال شبيه همان چيزي است که در خواب مي بينيم. در خواب بدن گوشتي زير لحاف است و هيچ تحرکي ندارد، اما آن بدن را مي بينيم که کاملاً فعال است، حرکت مي کند، مي فهمد، مي خورد، مي آشامد، درد مي کشد و لذت مي برد. البته بدني که با آن در برزخ هستيم اين بدن که ما در خواب مي بينيم نيست. هزاران بار متکامل تر از اين بدن است چون بدن در خواب هنوز متعلق به عالم دنيا است. اما بدن برزخي، ما از عالم دنيا بيرون رفته ايم و به عالم کامل تري رسيده ايم. در روايت ديگري امام صادق(ع) فرمود که وقتي بعد از مرگ ما وارد عالم برخ مي شويم در يک شکل و قالبي مانند همين قالب دنيا هستيم. پس شکل و صورت دارد اما جرم و سنگيني ندارد. بدن برزخي مي خورد، مي آشامد، لذت مي برد و درک و فهم دارد. لذت و عذاب او يا درک و فهم او به مراتب

ص: 1632

قوي تر از درک و فهم و لذت و عذاب هايي است که در عالم دنيا مي برد چون کامل تر بوده و حجاب هايي دنيايي برداشته شده است. شخصي از امام صادق (ع) پرسيد که بعد از مرگ ارواح کجا مي روند ؟ امام صادق (ع) فرمود: ارواح مومنين در يک اتاق هايي مربوط به بهشت برزخي از غذاهاي آنجا مي خورند. از نوشيدني هاي آنجا مي آشامند. البته خوردن و آشاميدن در بهشت مانند دنيا فقط تأمين غريزه نيست، آنجا قرب مي آورد. در اين دنيا بدن ما نياز دارد و يک تأمين غريزه است. حيوانات نيز مي خورند و مي آشامند. اما در آن جا خوردن براي شخص قرب به همراه مي آورد. بعد حضرت فرمودند: مومنين در برزخ يکديگر را مي بينند، مي شناسند و با يکديگر انس داشته و مراوده دارند. شخصي که از دنيا مي رود اگر بهشتي باشد به دور او جمع مي شوند. از او سوال کرده و راجع به فاميل مي پرسند. البته نظام زندگي برزخي اجتماعي نيست و نظام فردي است. زندگي ما در عالم دنيا اجتماعي است. در جامعه همه به يکديگر احتياج داريم. ما به مشاغل مختلف احتياج داريم و به تنهايي نمي توانيم نيازهاي خود را برآورده کنيم. احتياج به نانوا، قصاب، پزشک و.. داريم. اما آنجا ديگر اينگونه نيست. آنجا زندگي هر نفر فردي است. يعني هر کسي در گرو اخلاقيات، عقايد و اعمال خود است. زندگي اجتماعي به اين معنا که به يکديگر وابسته بوده و به هم کمک کنيم وجود ندارد. اما مي تواند به صورت جمعي بوده و

ص: 1633

در کنار هم جمع شويم و يکديگر را ببينيم. يعني خانواده ها مي توانند يکديگر را ببينند. جزو لذت هاي بهشت برزخي اين است که افراد يکديگر را ديده و با هم انس بگيرند. اين يک لذتي است که شامل حال مومن مي شود. از طرف ديگر شخصي که دچار جهنم و عذاب برزخي مي شود هم خوردن و آشاميدن دارد اما اين خوردن و آشاميدن براي او عذاب است. درزندگي برزخي تکامل و رشد وجود دارد. اما تکامل برزخي، تکامل عملي نيست. يعني آنگونه نيست که ما آنجا بتوانيم اعمال انجام دهيم يعني خيرات کرده، نماز بخوانيم و بتوانيم کارهاي خود را جبران کنيم. يعني دار عمل و مزرعه همين دنيا است. اما تکامل معرفتي و علمي است. يعني مرحله به مرحله حجاب ها کنار رفته و اسراري براي فرد کشف مي شود. افرادي که اهل بهشت هستند با ديدن و فهميدن لذت آنها بيشتر مي شود. افرادي که اهل عذاب هستند، حسرت و عذاب آنها بيشتر مي شود. در روايتي از امام موسي ابن جعفر(ع) در جلد دوم اصول کافي است که حضرت به يکي از افرادي که در کنار ايشان نشسته بودند فرمودند که دوست داريد در دنيا عمر شما طولاني شود ؟ آن شخص گفت بله. حضرت فرمود به چه دليل؟ گفت خيلي سوره ي قل هو الله احد را دوست دارم و دوست دارم که اين سوره را زياد بخوانم. امام چند لحظه سکوت کردند و بعد فرمودند: شخصي از مومنين که از دنيا برود اگر دردنيا قرآن را نياموخته باشد (البته به شرطي که براي آموختن کوتاهي نکرده باشد)

ص: 1634

در عالم قبر به او تعليم مي دهند. بنابراين تعليم و رشد علمي درآنجا وجود دارد. بعد حضرت فرمود: به اين خاطر که درجه ي او را بالا ببرند. چون درجات بهشت به اندازه ي آياتي است که خوانده ايد و بر جان شما نشسته است، به شما مي گويند بخوانيد و بالا برويد. لذا در آن دنيا به او تعليم مي دهند. دررواياتي است که بچه ها ي کوچکي که هنوز بالغ نشده و از دنيا مي روند و يا حتي سقط شده و از دنيا رفته اند در يک روايت است که حضرت ابراهيم (ع) آنها را در عالم برزخ تربيت کرده و از جهت معرفتي آنها را رشد مي دهد. پيامبر فرمود: من در معراج ديدم که بچه هاي زيادي به دور او نشسته بودند. در روايت ديگري است که امام صادق (ع) فرمود: اطفال شيعيان ما که از دنيا مي روند حضرت زهرا (س) تربيت مي کند. اينها همه تکامل هاي برزخي است. به همين خاطر است که شما در دعاها صلوات براي اهل بيت فرستاده و ترفيع درجه براي آنها مي خواهيد. در تشهد نماز شما مي گوييد که خدايا درجه ي پيامبر را بالا ببر. دعا براي ترفيع درجه نشان مي دهد که درجات هنوز وجود دارد.

سوال – در بهشت برزخي اين رشد و تکامل مي تواند وجود داشته باشد، آيا در جهنم برزخي نيز ممکن است رشد و تکاملي بوجود بيايد که فرد ديگر بعد از برزخ وارد جهنم نشود؟

پاسخ – کساني که حداقل هاي شرايط ورود به بهشت را دارند يعني اصل ايمان را دارند

ص: 1635

اما در دنيا گناهان زيادي مرتکب شده اند. کساني که اصل ايمان، اعتقاد به پيامبر و ولايت اهل بيت را دارند يعني عقائد را دارند ولي عمل نداشته يا معصيت زياد دارند، بايد در مراحلي پاک شده و کفاره ي اعمال بدي را که انجام داده اند ببينند. اين پاک شدن يا در فشار هنگام مرگ است، يا شب اول قبر است و يا در مراحل برزخ است. لذا درروايتي داريم که عذاب هاي برزخ براي مومنين کفاره ي گناهان است تا پاک شده و به بهشت بروند. اما براي کافران و کساني که اعتقادات نداشته و با حضرت حق عناد دارند. يعني مستضعف فکري نبوده اند که حق به آنها نرسيده، رسيده اما قبول نکرده اند. اين افراد در جهنم برزخي هستند و تکامل آنها به سمت غضب خدا است. يعني مرحله به مرحله درکات آنها بالا رفته و بيشتر به باتلاق فرو مي روند. هرچه قدر حجاب ها بيشتر برداشته شود حسرت و پشيماني آنها بيشتر مي شود. خيلي از افراد مي پرسند برزخ کجا است ؟ فکر مي کنند برزخ در آسمان ها است. يعني يک گمان عوامانه اي در اذهان شکل مي گيرد که گويي برزخ در آسمان ها و کهکشان ها است. به هيچ وجه اينگونه نيست. تمام آسمان ها و کهکشان ها که با ملياردها سال نوري با ما فاصله داشته باشند هنوز در عالم دنيا هستند. فاصله ي عالم برزخ با ما فاصله ي مکاني نيست. فاصله ي زماني هم نيست که چند ميليون سال ديگر به آن برسيم. فاصله ي رتبي است. مثلاً اگر الان يک حيواني

ص: 1636

دريک مکان و يک زمان کنار ما باشد، ما چيزهايي مي فهميم که او نمي فهمد. چون رتبه ي ما متفاوت است. پس الان رتبه ي ما پايين تر از برزخ است که نمي توانيم بشنويم و درک کنيم. همين الان اينجا برزخ است. يعني در باطن اين عالم برزخ وجود دارد اما نبايد به سراغ بعد زماني و مکاني برويم. و اگر بخواهيم باطن را بفهميم اينگونه است که ما موقع خواب ظاهر را از دست داده و به سراغ باطن مي رويم.

97-05-11- برزخ

سوال – سوال هاي قبر چيست و چه زماني آنرا از ما مي پرسند ؟

پاسخ – يکي از مباحثي که مربوط به برزخ و زندگي پس از مرگ است بحث سوال قبر است و از مسلمات معارف ديني ما است . در زيارت آل ياسين که يکي از زيارت هاي مربوط به حضرت ولي عصر است و روي خواندن آن هم تاکيد شده داريم که اين سوال نکير و منکر سوال حقي است و واقعيت دارد . در روايتي از امام صادق (ع ) داريم که اگر کسي اين سه چيز را انکار بکند از ما شيعيان نيست ، يکي معراج پيامبر و يکي سوال قبر و يکي شفاعت اهل بيت . سوال قبر يکي از عقايدشان همه ي شيعيان است . در روايات بسيار زيادي چگونگي سوال قبر موشکافي شده است و بسياري از مباحث در آن مطرح شده است . روايتي از پيامبر است که مي فرمايد : خدا دو تا فرشته دارد که به آنها منکر و نکير مي گويند ، وارد بر ميت مي شوند و

ص: 1637

از او سوال مي کنند . شايد علت اين که به آنها نکر مي گويند اين است که آنها ناشناخته هستند و فرد بواسطه ي آنها چيزي نمي فهمد . در بعضي از روايات داريم که ورود اين دو ملک براي همه به يک شکل نيست . افرادي که اهل معصيت هستند اينها به شکل عبوس بر آنها وارد مي شوند که نکير و منکر هستند . براي مومنين اين دو ملک بنام مبشير و بشير هستند که بشارت مي دهند و برخورد بسيار ملايمي دارند . در جلد سوم کافي داريم که ابو بصير از امام صادق (ع) سوال کرد که اين دو ملک براي مومن و کافر به يک شکل مي آيند ؟ ايشان فرمودند : خير به يک شکل نمي آيند . دردعاي ماه رجب داشتيم که خدايا من را از سوال برزخ نجات بده ، از من نکير و منکر را دور بکن و بشير و مبشر را براي من بفرست که اينها با چهره هاي باز و بشارت دهنده هستند . در مورد زمان سوال قبر در روايات پاسخ داده شده است . در همان ابتداي ورود به عالم برزخ اين دو ملک مي آيند و تعيين تکليف مي کنند . عالم برزخ يعني عالم قبر . بعد از مرگ با بدن دنيايي کاري ندارند . شخص ميت ساعتها و روزهاي اوليه هنوز نمي تواند بين عالم دنيا و عالمي که وارد آن شده است فرق بگذارد . و هنوز نمي فهمد که از اين دنيا بيرون رفته است و گمانش اين است که هنوز در اين دنيا است .

ص: 1638

پيامبر مي فرمايد وقتي شخص را در قبر مي گذارند ، وقتي صداي کفش کساني که دارند مي روند مي شنود ، دو ملک مي آيند ، يعني اين دو ملک اين قدر سريع مي آيند . روايتي در نهج البلاغه است که مي فرمايد : وقتي تشيع کنندگان رفتند و کساني که گريه مي کردند برگشتند ، اين فرد را مي نشانند و از او سوال مي کنند و اين قدر اين سوال ناگهاني است و شخص از دنيا رفته ترس رد شدن از اين امتحان را دارد که سوال را به آرامي جواب مي دهد . روايتي داريم که شخصي که از دنيا رفته را دو تا تلقين بکنيد ، يکي وقتي او را در قبر مي گذارند و يکي هم بعد از دفن که پوشانيده شد تلقين بکنيد و امام صادق (ع) مي فرمايد که وقتي تلقين دوم را مي کنيد نکير و منکر مي گويند که او را تلقين کردند پس برويم . پس همان موقعي که شخص را تلقين مي کنند اين دو فرشته مي آيند . نکير و منکر به يکديگر مي گويند که آن حجتي که بايد همراه اين متوفا باشد به او تلقين شد ، برويم . آقاي حائري يزدي که مرجع تقليد بيست و شش سال پيش بود ، يکي از دوستانشان فوت کرده بودند و ايشان وارد قبر شدند و کمي طول کشيد .از ايشان سوال کردند که چرا اين قدر طول داديد؟ ايشان گفتند که مي خواستم نکيرين که آمدند بشنوم که درست جواب داده است و خيالم راحت بشود . پس زمان سوال

ص: 1639

قبر همان اول ورود به عالم برزخ است . بخاطر همين گفتيم که وقتي همه قبرستان را ترک مي کنند عده اي در کنار قبر بمانند و دعا و تلقين بخوانند که اينها بسيار براي او موثر و مفيد است .

سوال – با توجه به اينکه ما بايد در روز قيامت هم اين سوالها را پاسخ بدهيم ، چه لزومي دارد که در برزخ هم اين سوالات پاسخ بدهيم ؟

پاسخ – ما يک سوال در عالم برزخ داريم و يک سوال هم در عالم قيامت داريم . سوالاتي که در عالم برزخ مي شود يک بازجويي اوليه است که سوال از کليات و اصول عقايد و بعضي از اصول اعمال است ولي در قيامت از ريز و درشت عقايد اخلاقيات سوال مي کنند . مثلا در برزخ از اصل نماز سوال مي کنند که آيا نماز مي خواندي يا خيراما در قيامت مي پرسند که فلان نمازي که خواندي نيت تو چه بود و آيا لباس تو غصبي يود يا خير ؟ قرائت و رکوع و سجود تو درست بوده است يا خير ؟ جز به جز سوال مي کنند . در برزخ کليات عقايد را سوال مي کنند .يعني آن چيزي که محور اصلي تشکيل شخصيت انسان است . اصلي ترين عنصري که شخصيت انسان را و جهت گيري و مسير زندگي دنيايي انسان را تشکيل مي دهد باورها وعقايد او هست که آيا عقايد کلي در زندگي را باور دارد يا ندارد. اين اوليه و مهمترين عنصر تشکيل دهنده ي شخصيت فرد است . درست است که اخلاقيات و رفتارهاي انسان

ص: 1640

هم در شخصيت او اثرگذار است اما مهمترين عنصر تشکيل دهنده ي شخصيت عقايد است و لذا از آنها سوال مي کنند . مي پرسند که معبود تو در اين عالم که بود ؟ دين تو چه بود ؟ پيامبر و امام تو که بود ؟ و از يک تعداد محدود اعمالي که آن اعمال شاهد اعتقادات هستند . مثل نماز، روزه ،خمس ، حج . از انجام اين اعمال سوال مي کنند و ديگر اينکه مي پرسند کسب و درآمد تو از چه راهي بوده است حلال يا حرام ؟جواني و عمر خودت را در چه راهي مصرف کرده اي ؟ حالا چرا از اين اعمال مي پرسند؟ چون اين اعمال اصلي ترين اعمالي است که شاهد بر صدق اعتقادات است . اگر من بگويم که من خدا را قبول دارم و اعتقادات را دارم ، بعد مي گويند نشانه ي تو که نماز است کجاست ؟ تو که مي گويي امام و پيامبر را قبول دارم چرا سهم امام را غصب کردي ؟ خمس ندادي ؟ چرا درآمد خودت را از هر راهي درآوردي ؟ چرا عمرت را به بطالت گذراندي و در راه معصيت خدا گذراندي ؟ پس از جزئيات نمي پرسد. اين سوالات مثل سوالات امتحاني پرسيده نمي شود که وقتي براي آن بگذارند . ملائک خيلي راحت آنها را از فرد در مي آورند . داريم که اگر سوال را سربلند جواب داد نتيجه اش اين مي شود که عالم برزخ گشايش پيدا مي کند و دري از بهشت به او باز مي کنند . يعني از آن باغ ،

ص: 1641

يک باغچه اي به او مي دهند ، يک جلوه اي از بهشت قيامتي به او مي دهند که در اين مدت راحت باشد. اما کسي که از اين سوالات رد شد نتيجه اش اين مي شود که يک دري از جهنم را براي او باز مي کنند . بايد تکليف فرد از همان قدم اول روشن بشود ،پس سوال قبر از همان ابتداي ورو به برزخ است . ما سرگرداني نداريم .

سوال – آيا همه انسانها سوال قبر را دارند ؟

پاسخ – مي گويند که کسي وصيت کرده بود که وقتي من مردم من را با يک کفن کهنه بپوشانيد که وقتي نکير و منکر آمدند گمان کنند که من مرده ي قديمي هستم و قبلا از من سوال کرده اند . سوال قبر را از همه مي پرسند منتها از همه ي کساني که در دنيا يک موضع اعتقادي يا ضد اعتقادي داشته اند . هر کسي که در دنيا آنقدر آگاهي و فهم داشته که براي خودش موضعي انتخاب بکند .حالا يا اين موضع درست ديني و اعتقادي است که ما به آن مومن مي گوييم يا يک موضع ضددين است که ما به آن کافر مي گوييم . از اين دو دسته سوال قبر مي شود . داريم که سوال نمي شود مگر از کساني که در طريق ثبيت دين يا در طريق تثبيت کفر بوده اند . اما دو دسته هستند که سوال قبر ندارد . يک دسته کساني که شان شان بالاتر از اين است که از آنها سوال بپرسند ، مثل انبياء و امامان . بي

ص: 1642

معنا است که از پيامبر بپرسند که پيامبر تو کيست . آنها امتحان شان را در دنيا پس داده اند . پيامبر خودش دين و کتاب را آورده است .همچنين از شهدا هم سوال نمي شود . پيامبر فرمود : شهيد در قبر مورد سوال قرار نمي گيرد . پرسيدند که چرا از مومنين سوال مي کنند ولي از شهدا سوال نمي کنند. پيامبر فرمود: همين که او به زير تيغ شمشير بخاطر خدا رفت ، آن بالاترين امتحان براي شهيد است . عزيزي است که دو چشم و دو دستش را براي خدا داده است. ايشان مي گفتند که من زمان جنگ آرپيچي زن بودم . يکي از دوستان ما که مجروح هم بود نزديک تانگ شد تا موشک بزند ولي موشک به تانک اصابت نکرد . تانک از روي بدن او رد شد و من گوشت هاي بدن او را مي ديدم که به اطراف پرت مي شد. من خودم را به بالين او رساندم . وقتي آخرين نفس هايش را مي کشيد مي گفت که خدايا از من راضي شدي ؟ کسي که اين جوري جانش را داده است و عملا اعتقادش را نشان داده ديگر احتياجي به سوال ندارد . يک دسته ي ديگر شان شان پايين تر از اين است که از آنها سوال بشود . مثلا کساني که درفرهنگ ديني ما مستضعف فرهنگي و فکري شمرده شده اند . يا در دنيا به حد رشد فکر نرسيده اند که ايمان داشته باشند يا نداشته باشند مثل بچه ها يا ديوانگان که تکليفي ندارند . که اينها نه جزو مومن

ص: 1643

و نه جزو کافر به حساب مي آيند . يا کساني که انسانهاي بالغي هستند که حجت بر آنها تمام نشده است . کساني که دين حق به آنها عرضه نشده است چه بسا اگر دين حق به آنها عرضه بشود آنها هيچ انکاري ندارند . اين جور افراد نه مومن هستند نه کافر . فردي که اطلاعات در اختيار او قرار نگرفته است . يک وقت اطلاعات هست و ما بايد تحقيق بکنيم و اگر اين کار رانکنيم ما مقصر هستيم ولي يک موقع اصلا به فرد صدايي نرسيده است و مقصر نيست . ممکن است که پيرو ديني بوده است و احتمال نمي داده که اسلام دين حقي است که برود سوال بکند. اين جور افراد که دست رسي به حق نداشته اند و حجت بر آنها تمام نشده است ، مستضعف نام دارند . رحمت خدا وسيع تر از اين است که کساني که حجت بر آنها تمام نشده عذاب بکند . به تعبير قرآن امر آنها به خداواگذار شده است . و خدا خودش مي داند که با آنها چه رفتاري بکند. چيزي که از آيه بر مي آيد اين است که آنها مورد عفو خدا واقع مي شوند . در آيه ي متسضعفين مي فرمايد که اميد است که عفو خدا شامل حال آنها بشود. پس اين دو دسته سوال قبر ندارند .

سوال – سوره مريم آيات 39 تا 51 را توضيح بدهيد .

پاسخ – در اين آيه ي سي و نه خدا از روز حسرت نام مي برد ، روزي که کار به پايان رسيده است .

ص: 1644

يک عده اي در غفلت هستند و به ايمان نمي رسند . آن روز حسرت بالايي است . يکي از اسامي روز قيامت يوم الحسرة است . پيامبر فرمود : به ازاي هر روز زندگي انسان بيست و چها رتا مخزن براي انسان در روز قيامت باز مي شود . وقتي در يک جعبه را باز مي کنند براي شخص مومن آنچنان نور و سروري و هديه اي است که بقدري خوشحال مي شود که اگر اين سرور و خوشخالي را در اهل جهنم توزيع بکنند مقداري از عذاب شان کاسته مي شود . وقتي يکي از اين خزانه ها را باز مي کنند بقدري وحشت و ظلمت وغم در آن است و آن ساعتي است که در آن معصيت کرده است که شخص دچار عذاب مي شود که اگر اين عذاب و ناراحتي را در بين اهل بهشت توزيع بکنند از خوشحالي آنها کم مي شود. يک خزانه را براي فرد باز مي کنند که خالي است و فرد بقدري حسرت مي خورد که اين حسرت براي فردي قاب درک نيست . اين يعني ساعتي که فرد در دنيا از دست داده و نتوانسته کار مفيدي انجام بدهد . لذا اين ساعتها را غنيمت بشماريد .

سوال – با اينکه ما سوالات روز برزخ را مي دانيم چرا نمي توانيم آنها را پاسخ بدهيم و پاسخ دادن به آنها سخت است ؟

پاسخ – به ظاهر اين سوالات ساده است و پاسخ آن هم ساده است . چون ما اين سوالات را با سوالات دنيايي مقايسه مي کنيم . دردنيا وقتي از ما امتحان

ص: 1645

مي گيرند يا مسابقه اي هست از محفوظات ذهني ما مي پرسند . اگر کسي از قبل مطالبي را حفظ کرده مي تواند اينها را جواب بدهد . ما فکر مي کنيم که سوالاتي که در برزخ مي پرسند مثل سوال دنيايي است که در محفوظات ما هست و جواب آن ساده است . در حاليکه ما نبايد سوال کردن دنيايي را با سوال کردن برزخي مقايسه بکنيم . سوالات برزخي از محفوظات ذهني نيست بلکه از باورهاي قلبي است يعني وقتي ملائکه سوال مي کنند عقايد و باورها را واکاوي مي کنند . بخاطر همين اينجا کار سخت مي شود. در اينجا لازم نيست که ذهن کار بکند قلب بايد باورهايشا را رو بياورد . قلب بايدباورهاي محکمي داشته باشد که وقتي سوال کردند بتواند قلبا اعتقاد خودش را به آنها برساند و آنها مي فهمند که تو به رب اعتقاد داري يا خير . فيض کاشاني مي گويد که افرادي هستند که قرن ها اسم پيامبر را فراموش مي کنند و يادشان نمي آيد . اين نشان مي دهد که عقايد و باور به پيامبر در قلب شان نفوذ نکرده است . سوالات قبر را از بدن ظاهري و گوشتي نمي پرسند . سوالات را از باطن مي پرسند و در باطن دروغ نيست . در اين دنيا مي توان به ظاهر دروغ گفت ولي در برزخ ظاهر کنار رفته و دروغ معنا ندارد . مي پرسند که در دنيا رب تو و معبود تو چه کسي بوده است ؟ کسي که در دنيا معبودش مال و ثروتش بوده است ، مي گويد

ص: 1646

شيطان است . آنها خودشان درمي يابند و احتياج به گفتن نيست . اين عقيده و باطن مخفي نيست و رو است . اما کسي که در دنيا معبود و هدفش خدا بوده است و باورش در دنيا اين بوده است ، وقتي از او مي پرسند امام تو که بود ، چون در دنيا از علي و آل او تبعيت کرده است نام امامش را مي گويد ولي کسي که دردنيا هر کاري خواسته کرده و از امام تبعيت نکرده است ، وقتي از او مي پرسند که امام تو که بوده است مي گويد : نفس من بوده است . چيزي که به درد برزخ مي خورد عقايد و باورهاي قلبي است . قلب بايد خدا را بعنوان معبود باور کرده باشد ، امام را بعنوان يک جلودار قبول کرده باشد . در بعضي از روايات از اين دو فرشته بعنوان کسي که خالص را از ناخالص جدا مي کند نام برده شده است يعني وقتي آنها واکاوي مي کنند قلب خالص از ناخالص را جدا مي کنند. اينها بسته به باورهايي دارد که در دنيا براي خودمان تثبيت کرده ايم و واقعا در قلب مان نفوذ کرده است . کساني که اين اعتقادات در قلب شان نفوذ کرده است و با نماز و روزه اعتقادات را تثبيت کرده اند ، آنها آنجا کاملا جوابگو هستند .

سوال – آيا مي شود کاري کرد که ما پاسخ اين سوالات را براحتي بدهيم ؟

پاسخ – امام سجاد (ع) هر جمعه در مسجد النبي در مدينه موعظه مي کرد . در کتاب بحار جلد

ص: 1647

ششم داريم که مي فرمايد : بعد از اين که از خدا و پيامبر سوال مي کنند ، به هوش باش و به خودت فکر کن ، قبل از اينکه از تو سوال کنند دراين دنيا آماده باش . آمادگي اين امتحان به اين صورت نيست که محفوظات ذهني مان را زياد کنيم يا کتاب بخوانيم که جواب بدهيم بلکه بايد اعتقادات و باورهاي مان را در اين دنيا تقويت کنيم . وقتي بحران هاي زندگي به سراغ من مي آيد بحران هاي مالي ، سياسي ، جنسي و خانوادگي ، دست از اعتقادم برندارم و با کوچکترين مشکل با خدا قهر نکنم و نمازم را ترک نکنم . با بالا و پايين شدن مد دست از حجابم برندارم . با يک تغيير در زندگي تمام عقايدم را دور نريزم . وقتي درا ينجا در باورهايم ثابت قدم هست در آنجا با غرش ملائکه ( در روايت داريم که صداي اين دو ملک مثل غرش رعد است ) شخص نمي ترسد . زيرا در بحران هاي زندگي اعتقادش را نگه داشته است. حالا چطور باورهاي مان را تقويت کنيم که بتوانيم پاسخ سوالات قبر را درست بدهيم . جواب سوالات ما باورهاست . قرآن مي فرمايد : اگر مي خواهي باورهايت قوي بشود بايد طبق باورهايت عمل بکني . من اگر طبق اعتقاداتم عمل بکنم در زندگي کسب و کار و ... اينها باورهاي من را تقويت مي کند. موقع نماز وقتي کارم را رها مي کنم و به سراغ نماز مي آيم ، اين باعث مي شود که اعتقادات من محکم بشود . وقتي

ص: 1648

دلم مي خواهد هر جوري کاسبي بکنم ولي دلم را کنار مي گذارم و آنچيزي را که خدا مي خواهد رفتار مي کنم اين باعث مي شود که اعتقادات من قوي بشود . هر عملي برخلاف اعتقادات مثل موريانه اي است که از درون اعتقادات ما را پوک مي کند . هر معصيت بند ارتباط با خدا را قطع مي کند . پس آن چيزي که اعتقادات را تثبيت مي کند عمل بر طبق بندگي و دستورات الهي است . کسي که در اين دنيا سعي اش را کرده است اگر در آن دنيا کم بياورد ائمه دست او را مي گيرند . روايتي از امام صادق (ع ) داريم که در قبر از پنج چيز مي پرسند : از نماز ، روزه ، حج ، زکات و ولايت . ولايت اهل بيت کناري مي ايستد و مي گويد هر جا شما کم آورديد من آنرا تکميل مي کنم . هر نقصي که بر شما وارد شد من آنرا تمام مي کنم . مرحوم آيت الله حائري عاشق امام رضا (ع) بود . گاهي ايشان براي رفتن به مشهد بليط اتوبوس گيرش نمي آمد و اين پيرمرد روي پيت حلبي مي نشستند و به مشهد مي رفتند . مدتي هم که در مشهد بود در حرم مي ماند . در طول عمرش هفتاد بار به مشهد رفته بود. در آخرين بار که ايشان به مشهد رفته بودند مي گفتند که امام رضا (ع) فرموده که تو ديگر نيا ، نوبت ماست . ايشان مي گفت که من فهميدم که اين آخرين باري است که به

ص: 1649

زيارت مي روم . مرحوم آيت الله مرعشي نجفي با آيت الله حائري با هم قراري گذاشته بودند که هر کدام که از دنيا بروند به يکديگر خبري بدهند . آيتالله حائري زودتر ازدنيا رفتند . آيت الله نجفي در حالتي ايشان را ديد و ايشان گفتند که وقتي من از دنيا رفتم دو ملک براي سوال قبر آمدند که من خيلي ترسيدم که در عمرم اينقدر نترسيده بودم . يک دفعه يک صداي دلنوازي از پشت گفت که نترس . با نزديک ترين شدن اين صدا ، اين دو ملک رفتند . وقتي چهره را ديدم پرسيدم شما چه کسي هستيد ؟ گفت : يک بار از آن هفتاد بار به ملاقات تو آمدم ، شصت و نه بار ديگر به ملاقات تو مي آيم . اين کمکي ها براي کسي است که اعمالي انجام داده و يک جايي کم آورده است .

سوال - يک تحفه اي در طليعه ي ماه مبارک رمضان به ما بدهيد تا قدر لحطات خودمان را بدانيم .

پاسخ – شما اين ماه مبارک رمضان را يک بستر مناسبي براي تقويت باورها قرار بدهيد . يکي از اين چيزهايي که باورها را تقويت مي کند درک سحر است . خدا در سحر گنجي گذاشته است . در قرآن خدا مي فرمايد که کسي نمي داند که در اين سحر من چه چيزي برايشان مخفي کرده ام . امام حسن عسگري (ع) فرمود : راه رسيدن به خدا يک راه بي نهايت است که يک مرکبي مي خواهد که بهترين مرکب شب و سحر است . از شب استفاده

ص: 1650

کنيد . بخاطر همين براي پيامبر درک سحر و شب زنده داري واجب بود . وقتي حضرت علي (ع) مي خواست آخرين اذان صبحش را بگويد به فجر نگاهي کرد که فجر يک شب چشم او را خفته نديده بود و او هميشه بيدار بود . ما مي توانيم سه رکعت نماز شب را در اين سحرهاي ماه رمضان بخوانيم .

97-05-18- فشار قبر

سوال – من يک اقليت مذهبي هستم و برنامه ي شما را خيلي دوست دارم اما هر کارشناسي که راجع به زندگي پس از مرگ و معيار قبولي اعمال صحبت مي کند من دچار اضطراب و ترديد مي شوم که اگر خدا بخواهد با اين معيارها من را بسنجد من نمي دانم چه عاقبتي خواهم داشت و با خودم مي گويم که اي کاش خدا من را خلق نکرده بود. وقتي شما مي گوييد که سبک شمردن نماز باعث بي ارزش شدن و ساير اعمال مي شود من خيلي مضطرب مي شوم زيرا در دين ما نماز واجب نيست و با نخوان نماز شخص فقط لذت صحبت کردن با خدا را از دست داده است. همين طور حجاب و گوش دادن به موسيقي و. .. من ارتباط با نامحرم را در حدي که در اسلام گفته شده رعايت مي کنم و چند بار تصميم گرفتم که به اين مجالس نروم ولي ديدم که منزوي مي شوم. من حجاب را در حدعرف رعايت مي کنم. مثلا شما مي گوييد که محبت اهل بيت مثل نخ اسکناس است، وقتي من اين حرفها را مي شنوم احساس نااميدي مي کنم. لطف کنيد معيار اعمال را در مورد

ص: 1651

اقليت هاي مذهبي توضيح بدهيد.

پاسخ – ما در معارف ديني خودمان يک بحثي بنام مستضعف فکري داريم يعني کساني که به هر دليلي حقيقت به آنها نرسيده است، دسترسي نداشته اند وحجت بر آنها تمام نشده است، اينها کساني نيستند که کافر محسوب بشوند. در روايات ما تصريح شده است که اين افراد نه بعنوان مومن محسوب مي شوند زيرا ايمان به آن معنا نداشته اند و نه کافر محسوب مي شوند زيرا آنها به حق پشت نکرده اند و با حق لجبازي نداشته اند. اين افراد به تعبير قرآن مستضعف فکري هستند و کارشان هم با خداست. و از برآيند آيات و روايات برمي آيد که عفو خدا شامل حال اينها مي شود منتها بشرطي که مستضعف باشند. اگر کسي احتمال مي دهد که حقيقتي در جايي هست نبايد از روبرو شدن با حقيقت وحشت داشته باشد. مثلا بترسد از اينکه منزوي بشود و نبايد به قضيه اين طور نگاه بکند. وقتي ما قبول کرديم که حقيقت بزرگي هست که اين حقيقت مسير زندگي دنيا و آخرت ما را تغيير مي دهد و ابديت ما را تضمين مي کند، در اينجا ما نبايد از تحقيق کردن در مورد آن وحشت بکنيم. اگر اين طور باشد کلمه ي مستضعف بر اين انسان اطلاق نمي شود زيرا خودش دنبالش نرفته و خودش تقصير داشته است. مستضعف کسي است که حق به او نرسيده است ولي اگر من خودم دست در گوشم بگذارم که حق به من نرسد، من جزو مستضعف نيستم. هيچ انصاف منصفي با پيدا کردن حق مشکلي ندارد. انسان مي تواند دنبال آن

ص: 1652

چيزي برود که که عقلش مي گويد. اگر عقل براي شما چيزي را اثبات کرد و حجيت بر شما تمام شد، پاي آن بايستيد و از تبعات آن نترسيد بخصوص که ما امدادهاي الهي را در پيش خواهيم داشت.

سوال – فشار قبر چيست؟ آيا فشار قبر در مورد همه صدق مي کند؟

پاسخ – فشار قبر يکي از مسلمات عقايد ماست و ما اين قدر در اين زمينه روايات داريم که ترديد در آن نيست. فشار قبر الزاما به اين معنا نيست که اين فشاري بر روي قبر خاکي بيايد. در واقع فشار قبر گرفتاري ها، سختي ها و عذاب هايي است که شخص در اوايل ورود به عالم برزخ بخاطر آلودگي ها و تعلقاتي که در دنيا داشته است دارد. مثلا شخص معتاد اگر مواد به او نرسد چه فشاري مي بيند ؟ اعتياد به چيزي دارد که در اختيارش نيست و درد مي کشد. حالا اگر کسي به دنيا اعتياد داشته است وقتي از دنيا مي رود، دنيا را به او نمي دهند ولي اعتياد و تعلقات او سرجايش است. او را از محبوبش جدا کرده اند و به او نمي دهند، در اين صورت خيلي فشار مي بيند و مدت فشار آن بستگي به قطع وابستگي دارد و از اينجا مي فهميم که فشارها با هم فرق دارد. اصل فشار هم براي افراد فرق مي کند. فردي که تعلقاتش به دنيا بسيار کم است، اصلا تعلقي به دنيا نداشته است و به دنيا دل نبسته است و با دنياي آخرت مانوس بوده است و علاقه اش به ائمه بوده است، اين

ص: 1653

فرد فشار قبر ندارد يا کمي دارد. پس عالم برزخ فشاري به کسي نمي آورد. اين فشار، انعکاس و پژواک دنيا است که در عالم برزخ به ما برمي گردد. آلودگي ها و تعلقات ما در دنيا تبديل به فشار درعالم برزخ مي شود. فيض کاشاني مي گويد که تنگي يا وسعت قبر بسته به کوچکي با بزرگي روح ماست. روحي که در اين دنيا کوچک است يعني روحي که حسادت و کينه دارد و در همين دنيا هم با خودش درگير است، اين فرد وقتي به عامل برزخ برود فشارهاي خودش را منتقل مي کند و فشار قبر او همين است ولي روحي که بزرگ است يعني گذشت دارد و از کسي کينه ندارد و به ديگران اعتماد دارد، اين فرد در همين دنيا برايش بهشت است. يک دسته از روايات ما مي گويند که همه فشار قبر دارند ولي يک دسته از روايات مي گويند که همه فشار قبر ندارند. پيامبر مي فرمايد: هيچ مومني نيست که فشار قبر نداشته باشد. وقتي دختر پيامبر رقيه که مظلومه اي بود از دنيا رفتد پيامبر براي او گريست وفرمود که خدايا اين دختر در دنيا سختي زياد ديده است او را بر من ببخش و فشاري بر او نباشد. روايت ديگري داريم که امام صادق (ع) فرمود: ما از فشار قبر به خدا پناه مي بريم. خيلي کم هستند که فشار قبر نداشته باشند. روايت ديگري از امام صادق (ع) است که مي فرمايد: مومن فشار قبر ندارد. اين روايت ها با هم تضاد دارند. و تضاد آنها اين طور حل مي شود که مومنين

ص: 1654

با هم اختلاف دارند. بعضي از مومنين تعلق خاطر به دنيا دارند و بعضي ها اصلا به دنيا تعلق ندارند که اين افراد خيلي کم هستند. اگر کسي تعلقش به دنيا کم است فشار او مثل مادري است که سر بچه اش را فشار مي دهد يعني فشار قبر آنها خيلي کم است. کساني که تعلق به دنيا زياد داشته اند، آنها طول مي کشد تا اعتيادشان به دنيا کم بشود. پس فشار قبر يکي ارتباط مستقيم با دلبستگي به دنيا دارد که اين خيلي مهم است و ديگري آلودگي هاي اخلاقي باعث عذاب هاي ما در قبر مي شود. فشار قبر عذابها، سختي ها و گرفتاري هايي است که بخشي از آن به آلودگي هاي اخلاقي و رفتاري و اعتقادي ماست ولي بخشي ديگر آن بخاطر انس به دنيا است و کنده شدن از دنيا براي او سختي دارد.

سوال – زمان فشار قبر چه موقعي است؟

پاسخ – به محض ورود به عالم برزخ، فشار قبر شروع مي شود. وقتي انسان با دنياي برزخ روبرو مي شود فشارهايش شروع مي شود. در داستان تشييع سعدمعاذ روايتي از پيامبر داريم که ايشان همان که هنوز بالاي سر قبر او بودند، فرمودند که فشار قبر او را گرفت.

سوال – کساني که قبر ندارند يا در زلزله از بين مي رود فشار قبرشان بچه صورت است؟

پاسخ – فشار قبر از مسلمات است و اينکه فشار قبر به چه صورت است و. .. به کار ما نمي آيد. مهم اين است که ما چکار کنيم که اين فشار قبر را نداشته باشيم يا کم داشته

ص: 1655

باشيم.

سوال – چه عواملي باعث فشار قبر مي شود؟

پاسخ – بطور کلي فشار قبر، سختي ها و عذاب ها نتيجه ي دلبستگي، تلقات و آلودگي هاي ماست. اما در روايات بطور خاص روي چند چيز دست گذاشته شده است که باعث فشار قبر مي شود و ازعوامل فشار قبر هستند. روايت داريم که يک سوم فشار قبر براي غيبت کردن است. متاسفانه چون غيبت کردن گناهي عادي شده است قبحش ريخته است و ما آنرا کوچک مي شماريم. بدترين گناهان، گناهاني هستند که به چشم نمي آيند. حضرت علي (ع ) مي فرمايد: بدترين گناه، گناهي است که آنرا کوچک بشماريم. در جامعه ي ما روابط نامشروع داشتن گناه بزرگي محسوب مي شود چون متداول نيست ولي با اينکه گناه غيبت شديدتر از داشتن روابط نامشروع است چون متداول شده است قبح آن ريخته است. آقاي ملکي تبريزي که اهل سير و سلوک بود مي فرمود که من در مجلسي بودم که در آن شبه ي غيبت بود و من چهل روز عقب افتادم. يکي ديگر از عواملي که در روايات آمده است اين است که مردي بي جهت از زنش دوري بکند و وظايف شوهري را انجام ندهد يا زني باشد که وظايف زناشويي را انجام ندهد. عوامل ديگر تند خويي و خشونت با خانواده است.

سوال – سوره طه آيات 52 تا 64 را توضيح بدهيد.

پاسخ – در آيه ي 54 بعد زا اينکه خدا در آيه ي قبلي مي فرمايد که ما زمين را به گونه اي آماده کرده ايم که شما در آن زندگي بکنيد نباتات و گياهان

ص: 1656

را براي ارتزاق شما فراهم کرديم و خدا در اين آيه مي فرمايد که هم خودتان بخوريد و هم به چارپايان خودتان هم بدهيد. اينها نشانه هايي براي صاحبان عقل است. يعني اين غذا خيلي چيز مهمي نيست چون هم شما بخوريد وهم به چاريايان بدهيد. اين زندگي دنيايي به درد ما نمي خورد و ما بايد به دنبال زندگي ديگري باشيم.

سوال – چه عواملي باعث افزايش فشار قبر مي شود؟

پاسخ – يکي بحث غيبت است که در روايات از آن نام برده شده است و گفته شده که يک سوم فشار قبر به خاطر غيبت است. يکي ديگر از عوامل اين است که زن يا شوهر بي جهت از همسرش کناره گيري بکند و وظايف مربوط به زناشويي انجام گرفته نشود. عامل ديگر فشار قبر بداخلاقي و تندي و خشونت نسبت به خانواده است. داستان تشييع سعدمعاذ معروف است که سعد معاذ از اصحاب با عظمت پيامبر بود که در جنگ هاي زيادي پيامبر را کمک مي کرد. در جنگ بدر احد و خندق بود. در جنگ خندق يا احزاب او تير خورد و مجروح شد. گاهي پيامبر از او پرستاري مي کرد ولي حال او وخيم شد تا اينکه پيامبر براي او دعا کرد که خدايا سعد را بپذير. او از دنيا رفت. پيامبر پابرهنه جلوي تابوت او را گرفت و ايشان فرمودند که هفتادهزار ملائکه در اين تشييع حضور دارند. بعد خود پيامبر او را در قبر گذاشت و روي قبر را پوشاند. مادر سعد وقتي احترام پيامبر را نسبت به سعد ديد، گفت پسرم بهشت گواراي تو باد. پيامبر

ص: 1657

به مادر او گفت که دستور براي خدا ننويس. همين الان فشار قبري او را گرفت. حضرت فرمود: او يک بد اخلاقي با خانواده اش داشت. بداخلاقي زن نسبت به شوهر و شوهر نسبت به زن و هر دوي آنها نسبت به فرزندان. افرادي که در خانه با اذيت، خشونت و فشار بر ديگران آنرا تنگ مي کنند، انعکاس اين کار در عالم آخرت براي خودشان است. رجبعلي خياط هنگام دفن خانم يکي از دوستانش به دوستش گفت: هنگامي که خانم شما مُرد، در ابتدا گفت خوب مُردَم که مُردَم، چه شد ؟ اما الان يک سگ بزرگي را همراه او در قبر مي گذارند و آن بخاطر اين است که او اخلاق تندي داشت. اين زن آنچنان ترسيده و نعره مي کشد که مرا ببخشيد. و از تو مي خواهد که تو او را ببخشي. شوهر گفت که من از طرف خودم او را حلال کردم. بداخلاقي ها براي خودمان فشار ايجاد مي کند. سعد معاذ با آن عظمت از فشار قبر بخاطر بد اخلاقي رهايي پيدا نکرد. مدت فشار قبر ممکن است که براي بعضي ها مدتها طول بکشد. در روايات داريم که اين فشار براي مومنين کفاره ي گناهانشان است تا دلبستگي اش را به دنيا از دست بدهد يا اگرآلودگي داشته پاک بشود. اين بستگي به تعلق و گناهان او دارد. پس اين مدت بستگي به افراد دارد. عامل بعدي اسراف کردن نعمت هاي خداست. در روايت داريم که از ضايع کردن نعمت، فشار قبر بوجود مي آيد. عامل ديگر فشار قبر سبک شمردن نماز است. سبک شمردن نماز از نماز

ص: 1658

نخواندن شروع مي شود. کسي که نماز نمي خواند آنرا سبک شمرده و به آن اهانت کرده است. حالا ممکن است که فردي يکي در ميان نماز مي خواند و اين هم بي اهميتي به نماز است. بعضي ها به وقت نماز بي اعتنا هستند و آنرا جدي نمي گيرند. حتي کساني که سعي نمي کنند که در نماز حضور قلب داشته باشند و حواس شان به نماز باشد جزو کساني هستنتد که نماز را سبک مي شمارند. البته مصداق مهم سبک شمردن نماز همان است که يکي درميان نماز مي خواند که گاهي در وقت مي خواند و گاهي خارج از وقت مي خواند. در جلد هشتاد و سه بحارالانوار حضرت زهرا از پدرش سوال کرد کسي که نماز را سبک مي شمارد چه عقوبتي دارد ؟ پيامبر فرمودند که پانزده عقوبت شامل اين فرد مي شود. از اين پانزده عقوبت شش تاي آن در دنيا و سه تاي آن را در عالم برزخ و سه تاي آنرا در قيامت مي بيند. از شش عقوبتي که فرد در دنيا مي بيند يکي اين است که عمرش بي برکت مي شود، نه خاصيتي براي خودش دارد و نه خاصيتي براي ديگران دارد. ديگر اينکه رزقش بي برکت مي شود. چه بسا فرد خيلي براي کار بدود ولي کفاف زندگي اش در نمي آيد. ديگر اينکه محو شدن سيما و چهره ي صالحين را از دست مي دهد. ديگر اينکه اعمالش بي نتيجه مي ماند. و در کارش گره افتاده است. ديگر اينکه دعاي او قبول نمي شود و مشمول دعاي صالحين هم نمي شود. کسي

ص: 1659

که به خدا بي اعتنايي مي کند خدا هم به او بي اعتنا مي شود. سه چيز هنگام مرگ يکي اين است که مرگش با ذلت، خواري، گرسنگي و تشنگي خواهد بود. سه چيزي که در برزخ نصيب او خواهد شد يکي فشار قبر است، ملکي او راعذاب مي کند و قبر و منزل تاريکي خواهد داشت. سه چيزي که در قيامت نصيب او مي شود اين است که در محشر او را وارانه مي کشند. ديگر اينکه از او محاسبه ي شديدي مي شود و ديگري اينکه خدا به او نگاه نمي کند و در قيامت اين بالاترين غذاب است. عوامل ديگري که باعث فشار قبر مي شود بي مبالاتي نسبت به نجاست است. در رويات داريم که يک سوم فشار قبر بخاطر اهميت ندادن به نجاسات است. ما نمي خواهيم بگوييم که شما دچار افراط و وسواس بشويد. اما از آن طرف هم تفريط نکنيم و به نجاسات ظاهري مثل خون و ادرار و چه به نجاسات باطني مثل کسي که جنابت دارد و بايد غسل بکند حتي اگر ظاهر را هم تميز بکند باز بايد با غسل درونش را هم پاکيزه بکند.

سوال – آيا مي شود کاري بکنيم که فشار قبر از ما برداشته بشود يا کم بشود؟

پاسخ – در روايات ما از چندين عامل صحبت شده است. بعضي از اين عوامل را ما در بحث رفع وحشت قبر گفته ايم. مثل صدقه ي شب اول قبر، نماز ليلة الدفن و قرآن خواندن بخصوص سوره ي ساسين و ملک. اگر کسي هر شب قبل از خواب سوره تکاثر را بخواند

ص: 1660

ذاب قبر برداشته مي شود، مداومت بر خواندن سوره ي زخرف باعث مي شود که عذاب قبر برداشته بشود. عامل ديگر جريرتين است که همراه مرده گذاشته مي شود که عذاب قبر را کم مي کند. عامل ديگر اينکه اگر کسي بين ظهر پنجشنبه تا ظهر جمعه از دنيا برود عذاب قبر او برداشته مي شود. زمان مردن دست ما نيست. اموري که رفع فشار قبر مي کند تفضلات الهي است و اعمال آن فردي که از دنيا رفته نيست. قرآن خواندن يا جريرتين همراه مرده گذاشتن، دست فرد مرده انيست و همه ي اينها تفضل الهي است و چون خدا بنايش بر رحمت است. آب پاشيدن بر روي قبر ميت مخصوصا وقتي او را قبر مي کنند و تا وقتي تازه باشد عذاب از او برداشته مي شود و دفن کردن در نجف همين طور است. اينها دست ميت نبوده است ولي خيرش به مرده مي رسد. تفضلات الهي حکيمانه است. خدا کسي را غير حکيمانه مورد رحمت قرار نمي دهد که شب جمعه از دنيا برود. خدا کسي را مورد رحمت قرار مي دهد که يک صلاحيت حداقلي از رحمت خدا را داشته باشد. سعدمعاذ با اينکه پيامبر او را تشييع کرد و آب هم روي قبرش پاشيدند ولي باز بخاطر اخلاق بدش عذاب قبر داشت. هارون الرشيد در مشهد کنار امام رضا (ع) دفن است ولي اين از او دفع عذاب نمي کند. پس براي جذب رحمت بايد يک صلاحيت حداقلي باشد. صلاحيت حداقلي يعني اينکه حق الناس برگردنش نباشد. اگر کسي اين را مراعات کرده است و کمي حق الناس برگردنش

ص: 1661

هست اينها مي تواند به او کمک کند. پس حق الناس عمده به گردن نداشتن شرط است. يکي ديگر از عوامل که باعث کم شدن فشار قبر مي شود خواندن نماز شب است. امام رضا (ع) فرمود که اگر کسي نماز شب بخواند از عذاب قبر نجات پيدا مي کند، عمرش طولاني مي شود و روزي اش زياد مي شود. مرحوم بحرالعلوم که به تعبيري از رفقاي امام زمان (ع)بود، چند روزي به کلاس درس نيامد و شاگردان از او پرسيدند که چرا درس را تعطيل کرديد؟ ايشان فرمودند که چند شب قبل من نيمه شب بيرون آمدم و ديدم که چراغ خانه هايتان خاموش است و صداي گريه و مناجات از خانه هاي تان نمي آيد، من براي چه کسي درس بدهم ؟ کساني که اهل نماز شب نيستند علم به چه دردشان مي خورد. بزرگان مي گفتند که اگر کسي به جايي رسيد با درک شب و سحر رسيد. در اين ماه که بستر نماز شب فراهم است آنرا غنيمت بشماريم.

97-05-25- تجسم اعمال

فروتنانه يادم کن تا مهرورزانه يادت کنم، روي خاک مرا بخاطر آور تا در زير خاک تو را بخاطر آورم، در سلامتي و بي نيازي نامم ببر تا در سختي و گرفتاري نامت ببرم، با ياري درماندگان به يادم باش تا در بهشت رضوان به يادت باشم، در گمنامي و خلوت مرا بخوان تا در جمعيت و شهرت تو را بخوانم، به زبانت با من سخن گوي تا در جانت با تو سخن بگويم.

سوال – عوامل کاهش فشار قبر چيست ؟

پاسخ – از عوامل رفع فشار قبر صدقه و نماز

ص: 1662

شب اول قبر براي ميت است. ديگري نماز شب است که اگر فرد خودش بخواند فشار قبر او برداشته مي شود. ديگري خواندن قرآن است. اگر کسي براي خودش قرآن بخواند بخصوص سوره ي ياسين و ملک و سوره ي تکاثر هنگام خوابيدن و مداومت بر خواندن سوره ي زخرف. هم چنين قرآن خواندن بر سرقبر مرده بخصوص خواندن سوره ي ياسين و ملک. ديگري پاشيدن آب روي قبر بخصوص هنگام دفن و هر بار که براي زيارت اهل قبور مي رويم. ديگري گذاشتن جريرتين در کفن است. ديگري مرگ از ظهر پنجشنبه تا ظهر جمعه است. هر کس بين او دو وقت فوت کند خدا عذاب را از او بر مي دارد. ديگري دفن در اماکن مقدس بخصوص کربلا و نجف. البته درست است که خيلي از اين امور اعمال ميت در زمان حياتش نبوده است و اعمالي است که ديگران براي ميت انجام مي دهند و اين تفضلات خاص الهي است منتها براي کسي که صلاحيت حداقلي براي اين تفضلات الهي را داشته باشد. يعني اينکه حق الناس عمده اي برگردنش نباشد و ظلم فاحشي از او سر نزده باشد. ممکن است که خطاهايي هم کرده است ولي خدا درهاي لطفي براي اين افراد باز کرده است. اگر هنگام دفن چهل نفر بگويند که ما از اين فرد بدي نديديم و فرد خوبي بود خدا او را مي آمرزد. اينها باب تفضلات الهي است که صلاحيت حداقلي را داشته باشد اما اگر کسي آبروي کسي را برده يا مال کسي را خورده باشد با اين چيزها فشار قبر از او برداشته نمي شود.

ص: 1663

دميَري در کتاب حيات الحيوان نقل مي کند که يکي از حکام مصر از دنيا رفت. حکومت قاري قرآني را با حقوق خوب سر قبر او گذاشت که برايش قرآن بخواند. بعد از دو روز ديدن که قاري نيست. او گفت من ديگر قرآن نمي خوانم. شبي در خواب روح متوفا با من درگير شد که هر آيه اي که تو مي خواني من را عذاب مي دهند. مثلا به آيه امربه معروف مي رسي، من را کتک مي زنند که چرا اين کار را نکردي و. .. براي فرد ظالم، اين قرآن خواندن فايده ندارد که عذاب قبر او را کم کند. ديگري هدايا و خيرات و مبراتي است که زنده ها به براي متوفا هديه مي کنند مثل نماز و خيرات. خيراتي که فرزند صالح براي متوفا مي فرستد. مدت فشار قبر بستگي به آلودگي ها دارد. اگر آلودگي ها و گناهان فرد زياد باشد بايد مدت زيادي عذاب آنها را پس بدهد. لذا اين هدايا بسيار مي تواند موثر باشد. در روايت از پيامبر داريم که حضرت عيسي از قبرستاني رد مي شد و متوجه شد که فردي در فشار قبر است. سال بعد از همانجا رد شد و متوجه شد که عذاب قبر از او برداشته شده است. علت را خداوند پرسيد. خطاب رسيد که اين شخص فرزند صالحي داشت که به حد بلوغ رسيد و کارهاي خوب کرد و بواسطه آن خدا از گناهان صاحب قبر گذشت. البته کارهاي خير انجام دادن خوب است ولي مهم اين است که ميت خودش خير و صالح باشد. يکي ديگر از عواملي که

ص: 1664

رفع فشار قبر مي کند در مورد خانم ها است. پيامبر فرمود که سه دسته از زنان فشار قبر ندارند و در قيامت با دخترم فاطمه زهرا مشهور مي شوند. يکي زناني که با فقر شوهرشان بسازند و با او مدارا مي کند با فرض اينکه شوهر کوتاهي نمي کند ولي درآمدش کم است. ديگري زناني که با بداخلاقي شوهرشان بسازند. البته اين حديث معنايش آزاد گذاشتن مرد در بداخلاقي نيست. در روايات ما تاکيد کرد اند که اگر مرد بداخلاقي در خانه داشته باشد فشار قبر مي بيند. اگر مرد بداخلاق باشد بالاخره زن بايد کوتاه بيايد. ديگري زني که مهريه ي خودش را ببخشد. مهريه حق زن است و مي تواند آنرا مطالبه بکند. مرد هم بايد بنا را بر پرداختن مهريه بگذارد ولي زندگي زوجين يک معامله ي حقوقي نيست. زندگي بر اساس رفاقت، اخلاق وسازش است. پس اگر زني مهريه اش را ببخشد يا آنرا در زندگي بياورد و باري از دوش شوهرش بردارد، فشار قبر از او برداشته مي شود. خدا براي اينکه تعادلي در خانواده بوجود بيايد خيلي زيبا عمل کرده است. در حديث به مرد توصيه ي اکيد کرده است که خانواده ي خودش را در رفاه نسبي قرار بدهد وتوسعه ايجادبکند واز طرفي به زن توصيه کرده است که اگر مرد زحمت کشيد و نتوانست اي رفاه را فراهم کند تو با او بساز. از طرفي به مرد توصيه کرده که خوش اخلاق باشد و اگر بداخلاقي باشد عقوبت دارد و از طرفي ديگر گفته که اگر مرد بداخلاق بود و زن با او ساخت، فشار قبر

ص: 1665

از زن برداشته مي شود. از طرفي به مرد گفته شده که هنگام ازدواج مهريه را بعنوان يک دِين ببيند و بايد بدهيد. در روايت داريم که اگر مردي بنا را بر اين بگذارد که مهريه را ندهد اين دزدي است و سرقت بحساب مي آيد و از طرفي به زن توصيه شده که مهريه را سبک بگيرد زيرا مهريه براي ايجاد مهر است و هديه اي است که مرد به زن مي دهد. کينه ي سنگين عداوت و دشمني مي آورد. حتي اگر زن مي بيند که بخشيدن مهريه محبت ايجاد مي کند آنرا ببخشد و با خدا معامله کند تا فشار قبر برداشته بشود. اين موهبتي براي خانم ها است که اگر در فشار قرار گرفتند براي اينکه جو تفاهم در خانه ايجاد بشود ابديت را براي خودشان بخرند و آخرين عامل بحث ولايت و محبت اهل بيت است. مهمترين عامل در برداشتن فشار قبر محبت اهل بيت است. ما در هنگام احتضار و سکرات موت، هنگام قبض روح و آمدن ملکه ي مرگ، هنگام ورود به عالم برزخ، هنگام سوال نکير و منکر، هنگام فشار قبر و ديدن مناظر هولناک قيامت به اهل بيت نياز داريم. در هيچ لحظه اي از دنيا و آخرت ما بي نياز از دستگيري اهل بيت نيستيم. دستگيريهاي اهل بيت شامل کسي خواهد بود که در دنيا دستش را به اهل بيت داده باشد. شفاعت اهل بيت مثل واسطه گيري هاي دنيايي نيست که با خواهش و تمنا بخواهند کاري را راه بيندازند. شفاعت اهل بيت سرمايه گذاري است که اهل بيت براي بعضي ها انجام مي

ص: 1666

دهند. شفاعت شامل حال بعضي ها نمي شود. بعضي ها نمي توانند شفاعت اهل بيت را جذب بکنند. اهل بيت مي خواهند که دست او را بگيرند ولي او دستش را به آنها نداده است. دستگيري و شفاعت اهل بيت از دنيا شروع مي شود. يعني اينها بگونه اي شروع به تربيت و دستگيري مي کنند. شبيه به معلمي که براي تعليم و تربيت شاگردان سرمايه گذاري مي کند. در بين اين شاگردهاي شيطان و تنبل و باهوش هست. براي همه ي آنها زحمت مي کشد. در موقع امتحان از شاگردي زحمت خودش را کشيده باشد و نمره کم بياورد معلم به او کمک مي کند و معلم به تناسب صلاحيت و لياقت کمک هايي مي کند. آيا کسي که اصلا به مدرسه نيامده است مي تواند از کمک معلم برخوردار بشود ؟

حالا اگر کسي در دنيا به کلاس اهل بيت نيامده است که درس اهل بيت را بگيرد. درس آنها صراط مستقيم است. پيامبر فرمود که صراط مستقيم يکي است بقيه اش انحرافي است. اگر کسي در اين دنيا در کلاس آنها ننشيند از هدايت آنها بهره اي نمي برد. اين مثل شاگردي مي ماند که در کلاس معلم نبوده است. پس او نبايد آخر سال توقع ارفاق داشته باشد و شفاعت شامل حال او نخواهد شد. در بين معصومين شفاعت امام حسين (ع) تاکيد شده است. خدا در آخرت به امام حسين (ع) شفاعت عجيبي داده است زيرا دستگيري عجيبي در دنيا داده است. شفاعت همان هدايت و دستگيري است. امام حسين (ع) در دنيا بخاطر شهادتش در قلبها نفوذ کرده است

ص: 1667

و همه حق طلبانه را جذب کرده است. شفاعت در آنجا تابع هدايت در اين دنيا است. کسي که هدايت شد شفاعت را در آن دنيا مي گيرد. حتي امام حسين با شهادتش بعضي از افرادي که مسلمان هم نيستند جذب کرده است. بخاطر همين خدا به امام حسين (ع) شفاعت گسترده اي داده است. در زيارت عاشورا مي خوانيم که شفاعت حسين را در بدو ورود به عالم قبر و بعد از مرگ نصيب من بکن. در کتاب کامل الزيارة که استادشيخ مفيد اين کتاب را نوشته است، امام باقر (ع) مي فرمايد: اگر فضايل زيارت اباعبدالله را مي دانستند جانشان براي اين کار پر مي کشيد. جزو فضايل زيارت امام حسين (ع) ( گاهي زيارت يک جمله است السلام عليک يا اباعبدالله، السلام عليک رحمة الله و برکاته ) اين است که عالم قبر توسعه پيدا مي کند و خدا او را از فشار قبر در امان نگه مي داد و از ترس سوال منکر و نکير او را در امان مي دارد. مرحوم رجبعلي خياط با عده اي وارد قبرستاني شدند و ايشان به امام حسين (ع) سلام داد. از او سوال کردند که اين سلام براي چه بود؟ ايشان گفتند که بوي خوشي را استشمام مي کنيد ؟ آنها گفتند: خير. از مسئول قبرستان پرسيد ه کسي را اينجا دفن کرده اند ؟ مسئول گفت که يک ساعت پيش فردي را دفن کردند و رفتند. آنها سر قبر رفتند. ايشان گفتند که صاحب اين قبر از محبين و متوسليان اباعبدالله بوده است و ايشان براي دفن او بر قبر آمده اند

ص: 1668

و بخاطر همين عذاب از اين قبرستان برداشته شد. مرحوم آيت الله مرعشي نجفي در وصيت نامه اش مي نويسد که دستمالي که من براي امام حسين (ع) گريه کرده ام در کفن، روي سينه ام بگذاريد. بعد تابوت من را در حسينه ام ببريد. يک سر عمامه ي من را به تابوت و يک سر آنرا به منبري که بر روي آن خوانده مي شد ببنديد و آنجا روضه بخوانيد. اينها به شفاعت اعتقاد عجيب داشتند. وقتي نظام رشتي از دنيا رفت. پرسيدند که در عالم قبر وضعت چطور است ؟ گفت: شکر خدا را که در پناه حسينم در عالم از اين خوبتر پناه ندارم. کسي که حب اباعبدالله در قلبش است ترديد نکند. وقتي من او را دوست دارم کم کم مي خواهم مثل او باشم. امام حسين (ع) خيلي از کساني که با منبر و خدا قهر بوده اند آشتي داده است و اين اثر همان محبت است. منظور ما از محبت اهل بيت، محبتي است که انسان از آنها تربيت پذير شده باشد يعني بگونه اي کلاس آنها نشسته و دست به دست آنها داده است و فقط در حد ادعا نبوده است. اگر من رنگي از آنها در زندگي خودم نگرفته باشم و سعي نکنم که آثار کمالات معلمين بزرگ را رد زندگي ام پررنگ تر بکنم معلوم است که درسي نگرفته ام و در اين کلاس شرکت نکرده ام و ادعاي شرکت در آن کلاس را داشته ام. ما بايد سعي کنيم که آثار اين محبت در زندگي مان بيايد.

سوال – سوره انبياء آيات 1 تا 10

ص: 1669

را توضيح دهيد.

پاسخ – آيه اول يک موعظه ي الهي است و موعظه تکان دهنده اي است. خدا مي فرمايد: حسابرسي مردم نزديک شده است ولي به آن غافلانه پشت مي کنند و مي روند. درست است که حسابرسي دقيق و جزء به جزء در روز قيامت است اما ما يک حسابرسي اجمالي بعد از مرگ داريم. از ابتداي آخرت زمان حسابرسي شروع مي شود. در يک لحظه مي شود که پرونده ي عمر کسي بسته بشود و وارد آخرت بشود. و همان لحظه شروع به حساب دادن بکند. پس حسابرسي اين قدر نزديک است و انسان در اثر غفلت پشت کرده و کارش خودش را مي کند. در آيه ي بعدي مي فرمايد که آنچه از موعظه هاي خدا مي آيد که مي تواند باعث تذکر او بشود همه را به بازي و شوخي مي گيرد. اگر دل زنده و روشني باشد و اين دو آيه را مرور بکند، حتما هدف آيه که تلنگر به دلها است تحقق پيدا مي کند.

سوال – تجسم اعمال به چه معناست ؟

پاسخ – بحث تجسم اعمال از مسلمات روايات و آيات ماست. ما از ابتدا تا انتهاي منزل آخرت، هيچ چيزي از پاداش ها و کيفرها، لذتها و عذابهاي خدا را نخواهيم ديد مگر اينکه همان اعمال خودمان را ببينيم. صورت دنياي ما در آخرت مجسم مي شود و صورت زشت يا زيبا پيدا مي کند. يعني ما بعد ازمرگ سر سفره ي خودمان هستيم. و به ما مي گويند که دست پخت خودتان را بخوريد. در واقع خودمان بهشت و جهنم خودمان را مي

ص: 1670

سازيم. داريم که بهشت خالي است. مصالح آن همان اعمال اين دنيا است. اگر اعمال خير بود آنجا لذت هاي بهشت مي شود ولي اگر اعمال شر بود مار و عقرب جهنم را از جاي ديگر براي ما نمي آورند. اين همان نيش هايي است که به کسي مي زنيم. البته اعمال دنيايي ما به اين شکل آن طرف نمي رود يعني اين طور نيست که اگر من پولي به فقير دادم در برزخ پولي به من بدهند بلکه اي کمکي که به فقير کردم باعث توانمند شدن او در زندگي مي شود و در آخرت و مسير زندگي آخرتي هم اين کار من را توانمند مي کند. اگر من در اينجا نيشي به کسي زدم يا طعنه اي زدم، همين الان عقرب درست کرده ام ولي آنرا نمي بينم و فقط نيش آنرا مي بينم. اين عقرب در قبر همراه ما خواهد بود و بقول مولوي: آن سخن هاي چو مار و کژدمت مار و کژدم گردد و گيرد دمت. تجسم اعمال يعني اعمال انسان به شکل آخرتي به ما بر مي گردد و بصورت لذت هاي ياعذاب هاي عالم آخرت در مي آيد. خدا در قرآن مي فرمايد: هيچ جزايي نمي بيند مگر اعمال خودتان را. کيفرهاي آخرت نتيجه ي اعمال ما نيست بلکه خود اعمال ماست. مي فرمايد: هر کسي در گروي اعمال خودش است. يکي از اصحاب صحرا نشين به پيامبر گفت که من را موعظه اي بکنيد. پيامبر فرمود که تو بعد از مرگ با کسي همراه خواهي بود که تا قيامت همراه تو هست. اگر همنشين تو کريم و

ص: 1671

زيبا باشد به تو احسان خواهد کرد ولي اگر همنشين تو زشت باشد در آنجا تو را تسليم بدبختي آخرت مي کند و همنشني تو عمل تو است. اين عمل اگر زشت باشد چيزي است که در قبر از آن وحشت مي کني. اين عملي است که از آن سوال مي شود و هميشه با تو خواهد بود. مرحوم قاضي سعيد قمي يکي از عرفاي شيعه در کتاب اربعين از شيخ بهايي نقل مي کند که ايشان مي گويد که من رفيقي داشتم که اهل معرفت بود. بيشتر مواقع به تنهايي به قبرستان مي رفت و فکر مي کرد. شيخ بهايي مي گويد که از دوستم پرسيدم که در قبرستان چيز عجيبي به چشم تو نخورد ؟ او گفت: ديروزي فردي را دفن کردند و رفتند. مکاشفه اي داشت م و ديدم که يک جوان بسيار زيبارو و لباس فاخر و بوي خوش به قبر نزديک شد و بعد ناپديد شد. بعد از مدت کوتاهي ديدم بوي متعفني به مشام مي رسد که نفسم گرفت ديدم که سگي مي آيد و آن سگ به قبر نزديک شد. بعد ديدم همان جوان معطر از قبر خارج شد در حاليکه خونين است و داشت مي رفت. از او پرسيد که اين داستان چيست؟ گفت که من اعمال خوب اين شخص هستم و قرار بود که همراه اوباشد. آن سگ تجسم اعمال زشت او بود. چون بديهايش بر خوبي هايش غلبه داشت من را خارج کرد. تا وقتي اعمالش تسويه بشود آن سگ همنشين او است تا من برگردم. اين واقعيتي است که ما در تجسم اعمال خواهيم

ص: 1672

داشت. ما نبايد اعمال را شوخي بگيريم و هيچکدام از عمل من بي پاسخ نمي ماند و همه چيز ثبت مي شود. پس بايد مراقبت بيشتري داشت.

سوال – در مورد کيفيت خواندن نماز شب توضيحاتي بدهيد.

پاسخ – در مفاتيح دستور العمل مفصلي آمده است. من دستور العمل ساده ي آنرا توضيح مي دهم. نماز شب يازده رکعت است که چهار تا دو رکعتي به کيفيت نماز صبح و به نيت نماز شب خوانده مي شود. حتي مي توان آنرا نشسته خواند. دو رکعت نماز به نيت نماز شفع ( جفت ) بخواند که در رکعت اول حمد و فلق و در رکعت دوم حمد و ناس خوانده مي شود. بعد يک رکعت نماز وتر ( فرد) خوانده مي شود که يک مرتبه حمد، سه مرتبه قل هوالله، يک مرتبه سوره فلق و يک مرتبه سوره ناس در آن خوانده مي شود و در قنوت آن هفتاد مرتبه استغفر الله ربي و اتوب اليه و بعد چهل تا مومن زنده يا مرده را دعا کند. مي تواند به فارسي بگويد: خدايا فلاني را ببخش. حتي مي توانيم اقوام و دوستان را دعا کنيم و اين خودش يک نوع صله رحم است. يک نوع خير خواستن است. چهل نفر بعنوان حداقل است. بعد تشهد و سلام داد ه مي شود.

97-06-01 - برزخ

سوال – ارواح در برزخ چگونه زندگي مي کنند ؟

پاسخ – در زندگي آخرت بعد از مرگ، هر کسي ميهمان اخلاق، اعمال، ملکات و عقايد خودش است. اين جور امور به لذت هايش تبديل مي شوند اگر به لذت تبديل بشود و به عذاب

ص: 1673

تبديل نشود. در عين اينکه نظام آخرت نظام اجتماعي است و در تامين نياز به ديگران وابستگي ندارد، اما در عين حال مي توانند با هم جمع بشوند و همديگر را ببينند. يکي از لذت هاي خوب در بهشت، ملاقات هايي است که مومنين با هم دارند. روايتي در کتاب کافي از امام صادق (ع) داريم که ارواح که به شکل جسم هستند يعني صورت هاي مثالي دارند، در بوستانها و باغ هاي بهشت هستند، همديگر را مي شناسند و با هم سوال و پرسش دارند، وقتي يک نفر از دنيا مي رود و به عالم روح مي پيوندد، برزخيان مي گويند که او را رها کنيد زيرا خسته است. او از وحشت بزرگي خلاص شده است و بعد از مدتي، از احوالات قوم و خويش خودشان در دنيا از او سوال مي کنند. اگر بگويد که وقتي من در دنيا بودم او زنده بود، بهشتيان اميد دارند که او در بهشت به آنها مي پيوندد. اگر بگويد که او قبل از من مُرد، بهشتيان مي گويند، اي واي حتما او به برزخ سقوط کرده است. چون اگر بهشتي بود پيش ما مي آمد. اين نشان مي دهد که بهشتيان در برزخ با هم ملاقات دارند. ملاقات بهشتيان با هم صرفا يک برخورد معمولي نيست که از تنهايي دربياند و لذتي ببرند، نيست و خيلي بالاتر از اين حرفهاست. بهشتيان وقتي با هم ملاقات مي کنند، صفا و نورانيت شان بهم منتقل مي شود چون آنها بهشتي هستند. وقتي دو نفر مومن در دنيا همديگر را ملاقات مي کنند به يکديگر ثواب و معرفت مي

ص: 1674

رسانند. سلامي که مي کنند به يکديگر ثواب مي دهند، وقتي با هم دست مي دهند، به يکديگر نورانيت منتقل مي کنند و محبت مي ورزند. در آخرت هم ملاقات بهشتيان صرف يک ملاقات معمولي نيست. در اين ملاقات به يکديگر صفا و نورانيت مي دهند و رشد مي کنند. در قرآن ملاقات بهشتيان را طرح مي کند که بهشتيان از هم سوال مي کنند و در تفسير مي گويند که از معارف اهل بيت سوال مي کنند. در آنجا ملاقات دائم در معرفت و رشد است و لحظه اي هدر ندارند که به بطلان بگذرد. بنابراين خود اين ملاقات براي آنها يک رشد است. ملاقات بهشتيان با يکديگر قانوني دارد. اين قانون هميشه برقرار است. قانون آنها اين است که فردي که درجه ي بالاتري دارد مي تواند به پايين بيايد و پاييني ها را ملاقات بکند ولي کسي که درجه ي پاييني دارد نمي تواند به درجه ي بالا برود. اين يک قانون کلي هميشه ي بهشت است. کسي که درجه ي پايين بهشت را دارد، استحقاق اين را ندارد که بالا برود. او بايد دردنيا استحقاق کسب مي کرد. ديگر اينکه آن کسي که پايين است و به درجه ي بالاتر برود، در آنجا احساس حقارت مي کند و غصه مي خورد. ولي در بهشت غصه نيست. کفار هم با يکديگر ملاقات دارند و همديگر را مي شناسند ولي دين آنها عذاب است. کساني که اهل فحش وکينه و عداوت هستند، در همين دنيا وقتي همديگر را مي بينند، در عذاب و فشار روحي هستند. روايتي از ابوبصير است که از امام

ص: 1675

صادق (ع) سوال مي کند که ارواح مومنين کجا مي روند ؟ امام فرمود: ارواح مومنين در جايگاههاي بهشتي خودشان هستند، مي خورند، مي آشامند و همديگر را ملاقات مي کنند. خوردن و آشاميدن در بهشت رشد است، صرفا يک لذت طعام يا نوشيدني نيست. بهشتيان وقتي يک طعام را مي خورند علاوه بر لذت خوردن که مي برند، مهم برايشان دست حق است که اين را به آنها مي دهد. اگر شما در اين دنيا يک هديه از بزرگي بگيريد که خيلي ارزش مادي ندارد ولي لذت بالايي مي بريد زيرا لذت بخاطر اهداء است، بخاطر آن دستي است که آنرا به شما داده است. در اين دنيا هم هستند کساني که لذتشان بيش از آنکه از خوردن ها و آشاميدن ها باشد از اطعام است. يعني از آن دستي که داده و اين لذت بخش است. لذا غذا خوردن براي آنها قرب، رشد و معرفت جديدي است. امام سجاد(ع) درمناجات الذاکرين ( يعني کساني که حواسشان جمع است ) به خدا مي فرمايد که خدايا هر لذتي که در اين دنيا بردم و ذکر تو در آن نبود استغفرالله. يک مومن هيچ کارش غافلانه نيست حتي خودنش هم همينطور است. چنين کسي در کارهاي دنيايي اش هم به ياد خداست يعني هيچ موقع غافل نيست. اين افراد وقتي طعام را مي بينند چون ازدست حق است، از خدا تشکر مي کنند وديگر اينکه اسراف نمي کنند زيرا اسراف را بي احترامي به هديه مي دانند. آقا ميرزا رحيم ارباب که در گلزار شهداي اصفهان دفن است، وقتي داشت سبزي پاک مي کرد دانه

ص: 1676

دانه برگ هاي ريحان را پاک مي کرد و يک نفر گفت که اگر شما همه را با هم بِکنيد، کنده مي شود. ايشان گفت که اگر من همه را با هم بکنم ممکن است که يکي ازاين برگ ها کنده نشود و اگر از من گله بکند که چرا هديه ي خدا را ضايع کردي من چه جوابي بدهم ؟ البته ما نمي خواهيم اين همه ريزبيني اولياء خدا را داشته باشيم اما از اين طور هم نباشد که دانه درشت هاي اسراف را هم نبينيم. پس اسراف بي احترامي به هديه هاست. در بهشت خستگي از خوردن و آشاميدن نيست. بعضي ها فکر مي کنند که ما اگر در بهشت صدسال غذاي خوب بخوريم، بالاخره تکراري و يکنواخت مي شود. اگر بهشت يکي از باغ هاي دنيا بود که فقط سيب و گلابي و کباب مي آورند، بعد از مدتي تکراري مي شد. ولي اين طور نيست. خدا در قرآن مي فرمايد: بهشتيان نمي خواهند که جايشان عوض بشود و جاي ديگر برود. زيرا آنجا خدا ميهمان دار است و رزق مي دهد. دست خدا را مي بينند و خدا را ميزبان مي دانند. در عالم آخرت رشد عملي نيست. ولي معرفت مرحله به مرحله رشد مي کند. شما وقتي به قبرستان مي روييد، مي گوييد: اسلام عليک يا اهل لا اله الا الله: سلام بر شما اهل توحيد. اينها به آن طرف رفتند و چشمان باز شد و چيزي را فهميدند که تابحال نفهميده بودند. آنها فهميدند که همه عالم را خدا اداره مي کند. لاحول و لا قوة الا بالله را

ص: 1677

درک کردند، لذا اهل لا اله الا الله شدند و رشد کردند. مرحوم آيت الله بهاءالديني شاگردي داشت که از نظر تقوا قوي بود ولي از نظر درسي ضعيف بود. اين شاگرد بعد از مدتي از دنيا رفت. آيت الله بهاءالديني فرمود که او در برزخ چه رشدي کرده است. اگر آنرا در دنيا به او مي گفتند نمي فهميد ولي الان در آنجا چه رشدي کرده است. در آنجا دائم رشد علمي و معرفتي برقرار است. پس شغل اصلي آنها ملاقات ها و خوردن و آشاميدن هاست و دائما دارند رشد مي کنند. تمام اينها در بهشت بزرخي است. اين بهشت بلافاصله بعد از مرگ شروع مي شود. علاوه بر اين ملاقات ها و و خوردن و آشاميدن که بهشتيان در منازل بهشتي خودشان دارند و جهنميان در جايگاه هاي جهنمي برزخ دارند، از روايات برمي آيد که يک ملاقات همگاني و يک پذيرايي ويژه چه براي بهشتيان و چه براي جهنميان برقرار است. در روايات داريم که اهل بهشت را هر روز به وادي السلام مي برند و يک پذيرايي ويژه از آنها مي کنند که غير از پذيرايي است که در منزل هاي بهشتي برزخي خودشان داشته اند و براي جهنميان هم چنين مجمعي در برهوت است که در آنجا يک عذاب مضاعفي براي آنها هست. اين روايت در فروع کافي است که مي فرمايد: يکي از اصحاب همراه حضرت امير از کوفه خارج شدم و به وادي السلام رسيديم. ( البته با وادي السلام فعلي قدري فرق مي کند ) حضرت امير توقف کرد و مثل اينکه داشت با عده اي

ص: 1678

حرف مي زد واين قدر امير ايستاد که من خسته شدم و عباي خودم را روي زمين پهن کردم و گفتم که آقا شما خسته شديد بفرماييد روي آن بنشينيد. اميرالمومنين فرمود: ايستادن من لحظه اي گفتگو با ارواح مومنين بود. اگر پرده از چشم تو کنار برود مي بيني که ارواح مومنين با هم گفتگو دارند. هر شخص مومني که از دنيا برود به او مي گويند که به وادي السلام ملحق شو و اين قطعه اي از بهشت برين است. در بحارالانوار مرحوم مجلسي روايتي داريم که قنبر و عده اي همراه با علي مي رفتند و به چند فرسخي کوفه رسيدند که زمين برهوتي بود. ( وادي السلام زمان حضرت اميرالمومنين همين است. وادي السلام الان قبرستاني در نجف است ولي آن موقع شهر نجفي نبود. فقط شهر کوفه بود. يک فرسخ بعد از کوفه بياباني وسيعي بود که چند تا قبر در آن بود که بعدا شهر نجف در آن بيابان وسيع قرار گرفت و در روايات منظور اين وادي السلامي است که نجف در آن قرار گرفته است. ) وقتي حضرت به اين سرزمين رسيدند نشستند. قنبر مي خواست چيزي پهن کند که حضرت روي خاک ننشيند ولي حضرت قبول نکرد. حضرت فرمودند که اينجا تربت يک مومني هست يا محل ملاقات مومنين است. يکي از اصحاب گفت: اينکه اينجا قبر يک مومني است يا بعدا قبر مومني مي شود معلوم است ولي اينکه محل ملاقات مومني است يعني چه ؟ حضرت فرمودند: اگر پرده از جلوي چشم شما کنار برود مي بيند که در پشت کوفه مومنين گروه، گروه

ص: 1679

نشسته اند و با هم ملاقات مي کنند. دراين پشت کوفه ارواح مومنين است و در برهوت ارواح کفار است. ( برهوت بيابان وسيع، مخوف و متعفني در يَمن است. منظور اين نيست که ارواح در زمين خاکي وادي السلام يا برهوت هستند بلکه منظور اين است که آنها در ملکوت وادي السلام يا برهوت هستند. يعني با چشم عادي ديده نمي شود. چون ارواح دربدن هاي مثالي هستند و روي خاک نمي نشينند. شخصي به امام صادق (ع) گفت که برادر من در بغداد است و مي ترسم در آنجا که جاي مقدسي نيست از دنيا برود. امام فرمود که نگران نباش که برادرت کجا مي ميرد. هيچ کسي در شرق و غرب عالم نمي ميرد مگر اينکه روحش را به وادي السلام مي رسانند. طرف پرسيد وادي السلام کجاست ؟ امام فرمود: پشت کوفه. گويي من آنها را مي بينم که با هم نشسته اند و با هم حرف مي زنند. مرحوم ملکي تبريزي استادحضرت امام فرمودند که من در وادي السلام ديدم که حلقه هاي ارواح مومنين با هم نشسته اند و با هم مجلس دارند.

سوال – سوره ي حج آيات 31 تا 38 را توضيح بدهيد.

پاسخ –آيه ي سي و دو مي فرمايد: اگر کسي شعارهاي الهي يعني نشانه هاي دين را احترام بگذارد و بزرگ بشمارد، اين نشان مي دهد که تقواي قلب و پاکي باطن دارد. يعني هر کس خداترس است و در باطنش از خدا حساب مي برد، به نشانه هاي ديني احترام مي گذارد و اينها را آشکار مي کند. اين آيه درست خلاف حرف

ص: 1680

است که بعضي ها مي گويند: باطن تو پاک باشد ظاهر را براي چه مي خواهي. مي گويند مگر دين داري اين است که موقع عزا پرچم سياه بزني يا ريش بگذاري يا حجاب داشته باشي يا اسم ائمه را روي بچه ات بگذاري. دينداري ظواهري دارد. باطن کسي که از خدا حساب مي برد بايد ظاهرش هم نشانه هايي داشته باشد. اگر شما تمام ظواهر را کنار بگذاريد محتوا هم از دست مي رود. پس کسي که دين دار است بايد ظواهر دين خودش را آشکار بکند و اين معنايش تظاهر نيست بلکه مي خواهد نشانه هاي خدا را حفظ بکند و در ظاهر زندگي اش داشته باشد. مثل اينکه ما اول غذا بلند مي گوييم بسم الله ارحمن الرحيم. و هنگام آمدن اسم پيامبر صلوات مي فرستيم. بايد اين شعائر را پاس داشت.

سوال – در سرزمين وادي السلام و برهوت پذيرايي ويژه اي از ارواح مي شود. توضيح بفرماييد.

پاسخ – در يک زمان مشخصي ارواح مومنين را از منزل هاي بهشتي خودشان به وادي السلام مي برند. در کتاب کافي به نقل از شيخ کليني روايتي داريم که امام باقر مي فرمايد: در هنگام غروب يعني از اول شب آنها را به وادي السلام مي برند و آنجا متنعم مي شوند و همديگر رامي شناسند و با هم گفتگو دارند و اول صبح از آن بهشت خارج مي شوند. پس اين پذيرايي ويژه در شب است. در برهوت هم همين جور است. از قرائن روايات بدست مي آيد که چهره ي دنيايي وادي السلام ارتباطي با چهره ي اميرالمومنين و نجف

ص: 1681

دارد. قبر حضرت علي از زمان حضرت آدم و نوح آمده شده بود. ما در هنگام سلام دادن به حضرت امير مي گوييم: سلام بر تو و آن دو نفري که در کنار تو آرام گرفته اند. سرزمين وادي السلام ارتباطي با قبر اميرالمومنين و نجف و ولايت دارد. پس وادي السلام وادي سلامتي و امنيت است. يعني وادي ولايت است. هر کس وارد اين وادي ولايت بشود ايمن از همه ي عذابها است. ارواح مومنين در وادي ولايت در وادي السلام وارد مي شود و پذيرايي آن در محضر ولايت رسيدن است واستفاده از جرعه هاي ناب از حضرت علي (ع) و ائمه است البته هر کس به تناسب لياقت و ظرفيت خودش. هر کسي در حد خودش يک جرعه اي از جام ولايت اميرالمومنين و محبت اهل بيت را مي چشد که اين بالاترين لذت هاي بهشت است. خوردني هاي بهشت پايين ترين لذات بهشت است. در کامل الزياره که استادشيخ مفيد آنرا نوشته است دارد که در قيامت وقتي بهشت را براي يک عده آماده مي کنند، آنها دور امام حسين (ع) مي چرخند و توجهي به بهشت ندارند و بهشت گله مند مي شود که چرا آنها توجهي به من ندارند. زيرا آنها صاحب بهشت را پيدا کرده اند. کساني که اهل معرفت هستند در بهشت دنبال اين لذت ها هستند. شاگرد مرحوم الهي قمشه اي نقل مي کردند که ايشان وقتي نهج البلاغه را درس مي داند در قسمت هايي مي گفتند که دعا کنيد که به بهشت برويم و اين درس را از خود اميرالمومنين بگيريم. اينکه مي گويند:

ص: 1682

شبها به قبرستان رفتن مکروه است شايد وجهش اين است که شبها مومنين را به پذيرايي مي برند، مزاحم آنها نشويد. وقتي شما براي زيارت سر قبر مومني مي رويد، صاحب قبر به شما که زائر او هستيد توجه دارد و توجهش به وادي السلام کم مي شود يا مانع رفتن به آنجا مي شود. يکي از مادر شهدا شبها سر قبر شهيدش مي رفت. يک بار خواب ديد که در قبرستان همه آمده هستند که به مسافرت بروند و از پسرش پرسيد که اينها کجا مي روند؟ پسرش گفت که آنها به زيارت اميرالمومنين مي روند. (البته اين يک مويد است نه دليل مطلب) مادرش گفت که پس چرا تو نمي روي ؟ گفت: من به احترام شما نمي روم. از آن موقع ديگر مادر شهيد شبها به سر قبر پسرش نمي رفت و مي گفت که من نمي خواهم مانع اين بشوم که پسرم به زيارت اميرالمومنين برود. پس شايد وجه اينکه رفتن به قبرستان در شب کراهت دارد اين است که ما مانع پذيرايي ويژه نشويم.

خدايا، اگر در اين ماه رمضان تا الان مورد رحمت الهي قرار نگرفته ايم، در همين لحظه مورد رحمت خدا قرار بگيريم.

97-06-15- قيامت

هرجا که سر زدم همه در مرز بودن است، کو مرز تازه اي که فرا تر ز بودن است. پروانه وار بال و پر گر گرفته ام، پروانه ي عبور من از مرز بودن است. کو عمر خضر، رو طلب مرگ سرخ کن، کين شيوه جاودانه ترين طرز بودن است. خاموش مي شويم و فراموش مي شويم، ما را اگر که وسوسه در سر،

ص: 1683

ز بودن است.

سوال – در خصوص قيامت توضيح بفرماييد.

پاسخ – بعد از عالم برزخ، وارد مرحله ي بسيار هولناک و بسيارعظيمي مي شويم که عالم قيامت است. صحنه هاي عجيبي در قيامت اتفاق مي افتد که شايد تصور برخي از صحنه هاي آن براي ما مشکل باشد. زماني که قرآن مي خواهد قيامت را توصيف کند مي فرمايد: قيامت سنگين است. بار گراني بر آسمانيان و بر اهل زمين است. قيامت به ناگهان فرا مي رسد. در روايتي داريم که حضرت عيسي (ع) از جبرائيل پرسيدند که قيامت چه زماني فرا مي رسد؟ حضرت جبرائيل وقتي اسم قيامت را شنيدند به خود لرزيدند. سپس گفتند که از کسي چيزي پرسيدي که در اين مسئله داناتر از شما نيست. فقط همينقدر به شما بگويم که بر آسمان ها و زمين سنگين است. و ناگهان فرا مي رسد. علامه مجلسي در جلد شانزده بحار الانوار نقل کرده که امام باقر (ع) فرمودند: روزي پيامبر اکرم (ص) و جبرائيل نشسته بودند. يک مرتبه جبرائيل به عالم بالا توجهي کرد. و رنگ او تغيير کرد. در روايت است که پيامبر فرمودند جبرائيل از ترس زرد شد. به همان نقطه اي که او نگاه کرد، من هم نگاه کردم. ديدم فرشته ي بسيار عظيمي که مغرب و مشرق عالم را پر کرده بود، به طرف پايين آمده و به من نزديک شد. گفت: يا محمد (ص) خداي متعال فرموده که من تو را بين دو چيز مخير کنم. اينکه پادشاه يا سلطاني باشي يا عبد و بنده باشي. پيامبر مي فرمايد من به جبرائيل نگاه کردم ديدم که

ص: 1684

حال او به حالت عادي بازگشت. بعد به من گفت که يا رسول الله (ص) انتخاب کن که عبد باشي. پيامبر اکرم (ص) فرمود که من مي خواهم عبد و بنده اي از بندگان خدا باشم. آن فرشته بازگشت. پيامبراکرم (ص) از جبرائيل سوال کردند: چرا حال تو تغيير کرد ؟ از ترس و نگراني تو من به قدري هراسناک شدم که تا بحال اينقدر نگران نشده بودم. جبرائيل گفت: يا رسول الله اين ملک را مي شناسيد ؟ اين ملک اسرافيل بود. ( دربين ملائک مقرب الهي که چهار ملک هستند. طبق روايات اسرافيل از همه مقرب تر است ). جبرائيل گفت: از زمان خلق آسمان ها و زمين تا به امروز اين ملک به عالم پايين نيامده بود. الان که اينجا آمد من فکر کردم که براي امر قيامت آمده است. به همين خاطر ترسيدم. بعد از آن متوجه شدم که مأموريتي دارد. آمده است که شما را بين اين دو امر مخير کند. برخي از افرادي که اين موضوع را مي فهميدند، خيلي مي ترسيدند. موي برخي از مردگاني که حضرت عيسي (ع) زنده مي کرد از ترس سفيد شده بود. زماني که حضرت عيسي (ع) پسر حضرت نوح را زنده کرد، همه ديدند که موي او سفيد است. حضرت عيسي سوال کردند که شما در همين سن پيري از دنيا رفتيد؟ گفت من جوان بودم. اما الان چون به اذن خدا شما من را زنده کرديد گمان کردم که بخاطر قيامت بلند شده ام. به همين خاطر از ترس موهاي سر من سفيد شد. البته قيامت براي همه هولناک نيست. در

ص: 1685

قرآن هم آمده است که برخي از افراد از قيامت در امان هستند. البته اينطور نيست که کسي از قبل تضميني داشته باشد که از قيامت نترسد. وقتي که پيامبر(ص) و اولياي خدا اينگونه ترس داشتند. ما چقدر مي توانيم مطمئن باشيم؟ هرزماني پيامبر اکرم (ص) ياد قيامت مي کردند، رنگ ايشان عوض شده و اشک مي ريختند. شايد برخي از دوستاني که به قم مشرف شده و نماز حضرت آيت الله بهجت را بودند فراموش نکنند. اين بزرگوار نمازهاي عجيبي داشتند. بدون استثناء در همه ي نماز ها منقلب مي شدند. اما نماز شب جمعه ي ايشان نماز ديگري بود. گويي در و ديوار مسجد گريه مي کرد. ايشان در شب هاي جمعه در رکعت اول بعد از حمد سوره ي جمعه را مي خواندند. در رکعت دوم بعد از حمد سوره ي ديگري را مي خواندند. زماني که سوره ي جمعه را مي خواندند و به اين آيه مي رسيدند که مي گويد اي پيامبر به مردم بگو آن مرگي که از آن فرار مي کنيد، يک روز به سراغ شما مي آيد. شما را به محضر آن کسي مي برند که به همه چيز عالم است. هم به پنهان و هم به ظاهر شما آگاه است. خدا به آن کارهايي که مي کرديد خبر مي دهد. آيت الله بهجت به اينجا که مي رسيدند، کاملاً مشخص بود که منقلب شده اند. در رکعت دوم زماني که به اين آيه مي رسيدند که مي گويد اي پيامبر به مردم تذکر بده و آنها را موعظه کن شايد فايده اي داشته باشد. اما آن

ص: 1686

کسي از موعظه ها و تذکرات تو نفع مي برد که دل زنده اي داشته و خدا ترس باشد. آدم شقي و کسي که قساوت دل، او را گرفته از اين موعظه ها دوري مي کند. آن کسي است که وارد بزرگترين آتش مي شود. آيت الله بهجت به اينجا که مي رسيد سکوت مي کرد. گويي ديگر توان خواندن نداشت. ما درروايت داريم که آتش هاي دنيا نسبت به آتش قيامت هفتاد مرتبه تنزل پيدا کرده اند. شما حتي نمي توانيد نزديک آتش کوره هاي ذوب آهن و يا ريخته گري ها شويد. با اين حال اين آتش هفتاد مرتبه تنزل يافته ي آتش جهنم است. البته در جهنم تنها آتش نيست بلکه چيزهاي ديگري هم است که عذاب آن از آتش بيشتر است. آقاي بهجت بعد از چند لحظه با يک صداي بسيار ضعيف ادامه ي آيه را قرائت مي کردند. آن کسي که در آن آتش بزرگ رفته نه مي ميرد که رهايي پيدا کند و نه مي تواند زندگي کند. بين مرگ و زندگي دست و پا مي زند. آقاي بهجت هفتاد سال، هر روز زيارت عاشورا، زيارت جامعه ي کبيره، نماز جعفر طيار مي خواندند و هر روز بين الطلوعين بيدار بودند. و هر روز نيز به زيارت حرم مي رفتند. آن موقعي که در نجف بودند به زيارت حرم آن مکان مي رفتند و زماني که قم بودند به زيارت حرم حضرت معصومه (س) و زماني که در مشهد بودند به زيارت حرم حضرت امام رضا (ع) مي رفتند. گاهي ما هفتاد روز و يا هفت روز هم نمي

ص: 1687

توانيم اين کار را بکنيم. اما ايشان هفتاد سال اين کار را تکرار مي کردند. اما باز هم اينگونه ترس داشتند. درجات معرفت انسان متفاوت است و نسبت به اين درجات، حالات فرد نيز مختلف است. ما نيز بايد يک شباهتي با انبياء و اوليا و يا اين کساني که شاگردان آنها بودند داشته باشيم. اما گاهي اوقات حتي ترس آن را هم نداريم. يک نفر پيامک زده بود به اين مضمون که من با اينکه گناهان بزرگي مرتکب شده ام که خدا مي داند، اما ترسي از مرگ و عالم آخرت ندارم. در جواب ايشان بايد گفت که يا شما نمي دانيد گناه چيست و چه عواقبي دارد و يا مرگ و آخرت را نمي شناسيد. وگرنه اگر انسان مرگ را شناخته و بداند که به چه جايي مي رود و يا حتي احتمال آن را بدهد، بسيار تکان دهنده است. درروايت است که اميرالمومنين (ع) زماني که حاکم بودند، به نزديک بازار مي آمدند و از اينکه مي ديدند همه مشغول کار خود هستند گريه مي کردند. مي فرمودند: بندگان خدا بانگ کوچ زده اند، حواس خود را جمع کرده و غافل نباشيد. يک ابديتي در پيش داريد. اين سال هاي کوتاه که به اندازه ي يک پلک به هم زدن هم نيست، شما را مشغول نکند. اين حالات را اين بندگان بزرگ الهي داشته اند. گاهي برخي از جملات براي ما يک تخيلي ايجاد مي کند. اميرالمومنين (ع) اينگونه مي فرمودند، ولي گاهي برخي از ما مي گوييم که ما علي داريم چه غم داريم. گويي اميرالمومنين (ع) خداي نخواسته يک بيمه

ص: 1688

ي گناهي است که به ما مي گويد شما هرکاري مي خواهيد بکنيد. يک نفر از حضرت سوال کرد که چرا شما اينقدر عبادت مي کنيد ؟ ايشان فرمود: مي ترسم به برادرم رسول خدا نرسم. يک زماني امام سجاد (ع) روي چهار دست و پا حرکت مي کردند. از بسياري سجده ورکوع نمي توانستند روي پاي خود بايستند. امام باقر(ع) فرزند ايشان مي فرمايد که من نوجوان بودم. وقتي پدر خود را با پيشاني پينه بسته و چهره ي نوراني ديدم که اين چنين چهار دست و پا حرکت مي کند، گريه کردم. گفتم: پدر جان شما خيلي سخت مي گيريد.

امام سجاد (ع) فرمود: فرزندم کتاب جدم علي (ع) را بياور. وقتي کتاب اميرالمومنين که حالاتي از ايشان در آن نوشته شده بود را آوردم. امام سجاد (ع) چند ورقي را نگاه کرده و آن را کنار گذاشتند. سپس فرمودند: چه کسي مي تواند به عبادت هاي علي (ع) برسد. حضرت علي (ع) اينگونه بودند. آنوقت گاهي برخي از ما مي گوييم که علي داريم چه غم داريم. با اين حرف گويي مي خواهيم بابي از تنبلي رابراي خود باز کنيم. يک شاعري بود به اسم حاجب که شعري به اين مضمون گفت که حاجب اگر معامله ي حشر با علي است، آسوده باش هرچه بخواهي گناه کن. آن حضرت را در خواب ديد. ايشان فرمود: اين چه حرف اشتباهي است که زدي ؟ اينگونه بگو: حاجب اگر معامله ي حشر با علي است، شرم از رخ علي کن و کمتر گناه کن. کسي که وارد ولايت اميرالمومنين (ع) مي شود اهل

ص: 1689

عمل است. در روايت است کساني که اهل ولايت هستند، اهل تقوا بوده و در آن شهري که آنها زندگي مي کنند از همه باتقوا تر و خدا ترس تر هستند. کساني که اهل ولايت هستند حقوق ديگران را رعايت مي کنند. يک عده اي براي ديدن امام رضا(ع) به مرو رفتند. خادم ايشان به نزديک در آمده و گفت چکار داريد ؟ گفتند ما يک عده از شيعيان اميرالمومنين (ع) هستيم و از راه دور آمده ايم که به خدمت امام رضا(ع) برسيم. خادم به نزد امام رضا(ع) آمده و گفت يک عده از شيعيان جد شما هستند و مي خواهند با شما ملاقات کنند. امام فرمودند بگوييد بروند من الان فرصت ندارم. خادم به آنها گفت برويد امام وقت ندارند. فردا آمدند بازهم امام ايشان را نپذيرفتند. در روايت است که تا دو ماه امام رضا (ع) ايشان را راه ندادند. بعد از دو ماه آنها به خادم گفتند از آقا بپرسيد مگر ما چه جفايي کرده ايم که اينگونه ما را دشمن شاد مي کنيد. حضرت فرمود: مي توانيد داخل شويد. سپس به آنها فرمود: شما واجبات خدا را درست انجام نمي دهيد. حرام هاي خدا را مرتکب شده و حقوق يکديگر را هم مراعات نمي کنيد. آنوقت مي خواهيد من شما را به خانه ي خود راه بدهم. شيعه کسي است که از همه اهل عمل تر و باتقواتر است. ما که شيعه ي اميرالمومنين (ع) سعي کنيم که به سمت قله هايي که اهل بيت دوست داشتند، برويم. به تعبير امام رضا (ع) شيعه کسي است که در زندگي او

ص: 1690

حضرت علي (ع) و اهل بيت وارد شده باشند. حضرت امير(ع) فرمود که شما نمي توانيد مانند من باشيد ولي زحمت خود را بکشيد. ما هم دست شما را مي گيريم. شفاعت مربوط به کسي است که در کلاس اهل بيت نشسته و احياناً در جايي کم آورده است. در اين صورت اهل بيت به او کمک مي کنند. امام صادق (ع) فرمود که روزغدير در عالم بالا، به معناي روز عهد است. يعني روزي است که ما بايد تجديد عهد کنيم. اينکه کارهايي که از ما خواسته شده، انجام داده ايم يا خير. امام ما خداترس و اهل عمل بود. اين را نيز به ما توصيه مي کند.

سوال – آيا قيامت ذاتاً هولناک است؟

پاسخ – در مورد قيامت ما به طور کلي سه مرحله بحث داريم. اولين مرحله اي که بايد در ارتباط با آن بحث کنيم، نفخ صور است. همان دميدن حضرت اسرافيل در صور است. نفخ صور باعث ميراندن يک عده و بعد از آن زنده شدن تمام اموات خواهد شد. مرحله ي دوم قيامت: بعد از اينکه همه از قبر ها برخواسته و روح به جسم بازگشت و تعلق دوباره گرفت. و همه در عرصه ي محشر جمع شدند. تمام خلايق و انسان ها از اولين تا آخرين حضور پيدا مي کنند. همه ي انسان ها بايد در صحنه ي محشر، از توقف گاه هايي عبور کنند. به تعبير قرآن و برخي روايات عقبه ها و گردنه هايي وجود دارد. شما ديده ايد که در کوه ها گاهي اوقات گردنه هاي صعب العبوري وجود دارد. اين هم به همين

ص: 1691

صورت است. کلاً پنجاه توقفگاه است که ما بايد در هرکدام از آنها توقف کنيم. جماعت محشر بايد حرکت کرده و به هرکدام از اين توقفگاه ها برسند. البته هرکسي حساب خود را دارد و اينطور نيست که مثلاً در صف بايستند. هيچ کس به ديگري کاري نداشته و مشغول کار خود است. اگر کسي از اين توقفگاه هاي پنجاه گانه عبور کرد به جزايي که يا بهشت و يا جهنم است، مي رسد. اينجا ديگر ابدي و جاودانه است. کسي که وارد بهشت مي شود ديگر بيرون نمي آيد. اما کسي که وارد جهنم مي شود تا زماني که تطهير شود در آنجا باقي مي ماند. در جهنم سختي هايي را مي چشيم که باز تاب اعمال خود ما در دنيا است. به تعبير مکرر قرآن، سختي ها و آساني هاي آخرت فقط مربوط به اعمال انسان در دنيا است.

سوال –در خصوص سوره ي لقمان آيات بيست تا بيست و هشت توضيح بفرماييد.

پاسخ- در آيه ي بيست اين سوره خداوند متعال مي فرمايد: نمي بينيد که خدا همه ي موجودات آسمان و زمين را مسخر و در خدمت انسان قرار داد. گويي همه چيز مقدمه اي است براي اينکه در خدمت انسان باشد و انسان بتواند رشد کند. خدا نعمت هاي خود را گسترده و فراوان سرازير کرد. نعمت هاي ظاهري همين نعمت هاي مادي است که به چشم مي آيد. مانند بدن سالم، خانواده ي آبرومند، عقل و هوش و غيره. اما نعمت هاي باطني، نعمت هاي معنوي است. مثل معرفت به خدا، دين، حب اهل بيت وغيره که خيلي اوقات

ص: 1692

ناديده مي گيريم. من زماني خدمت آيت الله اراکي ره بودم. ايشان اشک مي ريخت و نعمت هاي خدا را اسم مي برد. که اگر من الان بگويم شايد برخي بخندند. ايشان مي گفت: خدا ابروي ما را بالاي چشم قرار داده است. اگر اين ابرو زير چشم بود چقدر زشت بود. انگشت ها با هم مساوي نيست. اگر مساوي بود ما يک دکمه را هم نمي توانستيم ببنديم. اينها چيزهايي است که به چشم نمي آيد و ما فکر مي کنيم عادي است. هرچقدر انسان لطيف تر باشد، اين نعمت ها بيشتر به چشم او مي آيد. در اين آيه خداوند مي فرمايد که نعمت هاي مادي و معنوي خود را سرازير کرده است. اما با اين وجود بازهم برخي از مردم با خدا جدل مي کنند. بدون اينکه علمي داشته باشند و يا فطرت، آنها را راهنمايي کند و نه اينکه کتاب آسماني آنها را هدايت کند. يعني بدون هيچ حجت و دليلي اين کار را مي کنند. اينها همه نعمت ها و نشانه هايي است براي اينکه انسان، با خداوند آشتي کند. اما باز هم لجوجانه بر روي موضع خود مي ايستد.

سوال – لطفاً چند کتاب درخصوص رجعت معرفي بفرماييد.

کتاب بازگشت به دنيا در پايان تاريخ – از آقاي خدامراد سليميان. کتاب ارزنده اي است که بسيارروان درخصوص رجعت نوشته شده است. از انتشارات بوستان کتاب. کتاب دوم: عصر شکوهمند رجعت است. از آقاي محمد رضا اکبري. کتابي است که در آن رواياتي که درخصوص رجعت است به خوبي بررسي شده است. کتاب سوم: رجعت بازگشت بزرگ در هنگام ظهور

ص: 1693

است. از آقاي حسين شهميري. کتاب چهارم: زيبايي مرگ در کلام عارفان. از آقاي محمد جواد شعباني مفرد.

سوال – در خصوص زمان هاي توقف در زمان حشر توضيح بفرماييد.

پاسخ – در قرآن در سوره ي معارج خداوند متعال فرموده که ملائکه و روح که کارگزاران حکومت الهي هستند بالا مي روند، گويي کار آنها تمام شده است. روز قيامت همان روز محشر است. اين يک روز است اما روزي که به تعبير قرآن به اندازه ي پنجاه هزار سال است. البته مي تواند نسبت به افراد متفاوت باشد. در روايتي از امام صادق (ع) است که قيامت پنجاه موقف است که هرکدام هزار سال طول مي کشد. در جلد هفت بحارالانوار روايت شده که امام صادق (ع) فرمود: خود شما در اينجا به حساب خود رسيدگي کنيد، قبل از اينکه در قيامت از شما حساب بکشند. در قيامت هر موقف هزار سال است. مرحوم شيخ صدوق قرموده که در هرکدام از اين توقف گاه ها يک تکليفي از تکاليف بررسي مي شود. يک موقف مربوط به نماز. يکي مربوط به ذکات است. يکي مربوط به ولايت است. يکي مربوط به صله ي رحم است. يکي مربوط به حق الناس است. که در روايت است اسم آن مرصاد است. مرصاد در آيه ي قرآن نيز آمده است. پيامبر فرمودند: در همين مرصاد که توقفگاهي است که حق الناس را بررسي مي کنند، مي دانيد مفلس چه کسي است؟ اصحاب گفتند: مفلس کسي است که پولي نداشته و هزينه هاي زيادي بر روي دوش او است. پيامبر(ص) فرمودند: نه مفلس کسي است که با کوله

ص: 1694

باري از خيرات و حسنات وارد موقف مرصاد مي شود. اما آنجا طلبکاران او را مي آورند. چون حق الناس است و بايد از آنها حلاليت بطلبد. در آنجا آنقدر بايد از کيسه ي خيرات خود به اين طلبکاران بدهد تا او را حلال کنند. همه چون نياز دارند، به سادگي فرد را حلال نمي کنند. اگر اين کيسه ي خيرات تمام شد، از گناهان فرد طلبکار برداشته و داخل کيسه ي او مي گذارند. مفلس اين فرد است که ابتدا با کيسه اي از حسنات وارد شده، اما الان کيسه اي پر از گناهان دارد. نبايد گفت که اين مسئله خلاف قرآن است. البته قرآن گفته است که کسي گناه ديگري را بردوش نمي کشد. پس چطور گناه ديگران را بر روي دوش ما مي گذارند. اين گناه ديگران، درواقع تاوان عمل خود ما است. ما که در دنيا ظلمي کرده ايم و حالا بايد از آن افراد حلاليت بطلبيم. در دنيا مي توانستيم با دو کلمه حلاليت بطلبيم. يا از اول مراقب بوديم که حقي از ديگران ضايع نمي کرديم. در قيامت بايد حلاليت طلبيد، اما کسي پول نياز ندارد. حسنات هم که تمام شده است. بنابراين بايد باري از دوش فرد طلبکار برداريم تا ما را حلال کند. وگرنه بايد در اين موقف هزار سال باقي بمانيم. يک آيه ي ديگري در سوره ي حج است که گفته زمان روز قيامت هزار سال است. اما در سوره ي ديگري پنجاه هزار سال گفته است. البته اينها با هم منافات ندارد. چون آيه ي سوره ي حج تنها يک موقف را گفته است.

ص: 1695

گاهي مي پرسند مگر سال از گردش زمين به دور خورشيد بوجود نمي آيد ؟ در قيامت به فرموده ي قرآن، خورشيد و زمين وجود ندارد، پس اين سال چگونه است. جواب در خود آيه آمده است. منظور پنجاه هزار سال، از سال هايي است که شما مي شماريد. يعني مقدار آن طولاني است و اگر شما بخواهيد با مقياس هاي دنيايي آن را اندازه بگيريد، به اندازه ي پنجاه هزار سال است. از پيامبر(ص) سوال کردند که اين مدت خيلي طولاني است. با وجود پنجاه هزار سال ديگر رمقي نداريم که به بهشت برسيم. پيامبر(ص) فرمود: قسم به خدايي که جان من در دست او است. براي يک مومن از خواندن يک نماز واجب کمتر طول مي کشد. مومن بايد تا آنجا که مي تواند نماز اول وقت بخواند. نماز خود را بي جهت قضا نکند. مي تواند اين پنجاه هزار سال را با نماز کوتاه کند. بنابراين براي شخص مومن سريع مي گذرد. افرادي که اهل ولايت هستند، از ترس روز قيامت در امان خواهند بود. البته اهل ولايت بايد تلاش کند. در جايي که مشکل پيدا کردند، ولايت از آنها دست گيري خواهد کرد.

97-06-22- نفخ صور

دل اين سوره فجر پشت اين صبح مبين به تفاسير نگاه تو اگر گرم نبود، شب ظلماني يخبندان را هيچ از قالب تکرار زدن شرم نبود، آه اي عالم رباني عشق در کتابي ابدي شرح منظومه ي بيداري ما را بنويس.

سوال – در مورد نفخ صور و آثار آن توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – شروع قيامت با صيحه و فرياد کوبنده اي است. کساني که در عالم دنيا

ص: 1696

به سرمي برند با اين صيحه وارد برزخ بشوند و بعد از آن دو تا نفخ توسط حضرت اسرافيل صورت مي گيرد. نفخ اول نفخ مرگ است و کساني که در عالم بالا هستند مثل ملائک فاني مي شوند و نفخ دوم که پس از مدتي صورت خواهد گرفت نفخ حيات است که موجودات مجدد زنده مي شوند و وارد قيامت مي شوند. اولين اثري که در نفخ اول رخ مي دهد فزع و ترس بسيار شديدي است که همه را در بر مي گيرد به جز يک عده. قرآن مي فرمايد:همه به فزع مي افتند جز يک عده. شيخ مفيد در کتاب ارشاد نقل کرده است که وقتي پيامبر از جنگ تبوک بر مي گشتند، به يکي از سران کفر که خيلي به شجاعت معروف بود گفت که اسلام بياور تا تو در بزرگترين ترس ها در امان باشي. او با قلدري گفت که من از چيزي نمي ترسم. پيامبر فرمود: تو نمي داني چه اتفاقي خواهد افتاد. همه با نفخ اول صور مي ميرند و با نخ دوم صور همه زنده مي شوند، آسمان و کوهها به حرکت در مي آيند و منهدم مي شوند و در آن روزه همه در فکر خويش هستند. تو در آن روز چکار مي کني؟ او گفت: اين چيزهاي جديدي که مي شنوم ترسناک است و همانجا با عده اي که همراهش بودند به اسلام ايمان آورد. در آن روز اگر کسي در پناه خدا نباشد قطعا کم خواهد آورد. حضرت علي (ع) مناجاتي بنام مناجات مسجد کوفه دارد. خوب است که گاهي اين مناجات در خلوت

ص: 1697

قبرستان خوانده بشود و خوب است که به معاني آن توجه بشود. بعضي از دعاهاي آنرا مي توان در قنوت و سجده نماز خواند. حضرت مي فرمايد: خدايا من از تو پناه و ايمني مي خواهم براي روزي که هيچ چيز به درد نمي خورد نه مال و نه فرزندان، سرمايه ي انسان قلب بدون شرک است که مي تواند به خدا ارائه بدهد، خدايا از تو امان مي طلبم از آن روزي که ظالم آنچنان دو دست خودش را از پشيماني به دندان مي گيرد و مي گويد که اي کاش با رسول خدا همگامي مي کردم و از او عقب نمي افتم، خدايا از تو پناه مي خواهم از آن روزي که مجرمين را با چهره شان مي شناسند موي پيشاني يا پاهاي او را مي کشند و مي برند. (کسي که در فکرش گناه مي کرده او را از موي پيشاني مي گيرند وکسي که با پا گناه کرده او را از پا مي گيرند.)، خدايا از تو امان مي طلبم از آنروزي که هيچ پدري از فرزندش حمايت نمي کند و هيچ فرزندي به درد پدرش نمي خورد، وعده ي خدا حق است خدايا از تو ايمني مي طلبم از آن روزي که معذرت خواهي ظالم به دردش نمي خورد ( در دنيا انسان مي توانست معذرت خواهي بکند و خدا او را مي بخشيد ولي در آن دنيا معذرت خواهي رشدي براي انسان ندارد ) آن موقع فقط عاقبت بد است که شامل انساني مي شود که در اين دنيا از خدا معذرت نخواسته است، خدايا از تو ايمني مي

ص: 1698

خواهم از آن روزي که هيچ کسي مال کسي نيست و خدا مالک همه چيز است ( البته الان هم خدا مالک همه چيز است ولي ظهوري ندارد و انسان فکر مي کند که خودش مالک است)، خدايا از تو امان مي طلبم از روزي که هر کسي عزيزاني داشته از آن فراري است (يکي از اين جهت که نبيند که خجالت بکشد و يکي از اين جهت که هرکس مشغول کار خودش است ) هر کس مشغول خودش است، در آن روز نه تنها از عزيزانش فرار مي کند بلکه مي خواهد آنها را گِرو بگذارد تا خودش خلاص بشود زيرا گرفتاري شديد است و انسان مي خواهد خودش را نجات بدهد. فراز بعدي اين دنيا مولاي يا مولا است. در اين فراز حضرت مي فرمايد که تو مولا هستي و من عبد هستم و من مشمول بخشش تو هستم زيرا تو بزرگ هستي و اگر قرار است که کسي ببخشد تو بايد بر من ببخشي زيرا تو غني هستي و من فقير هستم، خدايا اگر قرار باشد که کسي بر کسي ترحم کند تو هستي که بايد به من کمک بدهي، تو راهنما هستي و من سرگردان، راه بلد بايد به سرگردان کمک بدهد و من چيزي از خودم ندارم. ما در قرآن داريم که عده اي از اين هول و اضطراب قيامت در امان هستند. ترس بزرگ آنها را محزون نمي کند و آنها خوش هستند. در روايات ما گفته شده که ده گروه هستند که از آن فزع اکبر درامان هستند. دسته ي اول معصومين و کساني که در پرتوي معصومين

ص: 1699

و تحت ولايت معصومين زندگي شان را سپري کرده اند. اگر معصومين به آرامش مطلق رسيده اند.بخاطر اين است که به خدا وصل شده اند و هيچ چيز آنها را نگران نمي کند. قرآن مي فرمايد: کساني که مومن هستند و عمل هم انجام داده اند که در ايمان وعملشان شرک نيستند، اين افراد امنيت دارند. امام حسين (ع) در روز عاشورا همه ي عالم مضطرب بودند که ولي خدا را آن طور به شهادت مي رسانند. در زيارت اول رجب زيارت امام حسين (ع) داريم: من شهادت مي دهم که در خون شما پايه هاي عرش خدا لرزيد و مضطراب شد و تمام مخلوقات آسمان و زمني بر شما گريه کردند، ساکنين آسمان و درياها و بيابان ها. نير تبريزي در ديوان آتشکده مي گويد: اي در غم تو ارض و سماء خون گريسته ماهي به آب و وحش به هامون گريسته، جعفر آقاي مجتهدي وقتي به اين شعر رسيده بود گفت: يا اباعبدالله من مي دانم تمام عالم در مصيبت تو گريستند ولي من مي خواهم گريه عالم را ببينم. به ايشان صحنه اي نشان دادند که تمام عالم يک چشم گرياني براي اباعبدالله در عاشورا دارد. محتشم کاشاني مي گويد: در بارگاه قدس که جاي ملال نيست سرهاي قدسيان همه بر زانوي غم است. وقتي محتشم به اين مصرع رسيد: گرچه از ملال بري ذات ذوالجلال، ديگر نتوانست قسمت دوم را بگويد. چه چيزي بگويد که جسارت به خدا نباشد. خدا بري از ملال است و نتوانست مصرع دوم را بگويد. او خوابيد و در خواب مصرع دوم را به او الهام

ص: 1700

کردند. بگو: او در دل است و هيچ دلي نيست بي ملال. در روز عاشورا که همه مضطرب بودند يک دلي بود که آرام بود و خطاب يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي. ... بود. ( آخر سوره ي فجر ) اين نفس آرام متلاطم نمي شود حتي در روز قيامت. وقتي حضرت ابراهيم را در کوه آتش پرتاب مي کردند، روايت داريم که جبرئيل بر او نازل شد و گفت که تو حاجتي داري؟ ابراهيم گفت: من به تو احتياجي ندارم ولي به خداي خودم خيلي حاجت دارم و خدا مي داند که من چه مي خواهم. معصوم و ولي خدا کسي است که خدا و قدرت او را باور کرده است، لاحول و لاقوه الا بالله را باورکرده است و باور کرده که يک برگ بدون قدرت خدا از درخت نمي افتد. بخاطر همين راحت خودش را به خدا مي سپارد و متلاطم نمي شود. کساني که در تحت ولايت ولي خدا هم هستند از هول قيامت در امان هستند. تحت ولايت معصوم بودن يعني اينکه چارچوب زندگي انسان با معيارهايي که آنها داده اند تنظيم بشود، بايد و نبايد هايي که آنها ترسيم کرده اند. معيارهايي که آنها بيان کرده اند همان معيارهايي است که خدا براي بندگي تنظيم کرده است و کل زندگي چنين انساني خضوع و يک سجده در مقابل خدا مي شود. در مقابل معيارهاي خدا از خودش چيزي در نمي آورد. چنين فردي در حصار معصومين وارد شده است. اين چارچوب ابتدا با يک اعتقاد شروع مي شود. کسي که به سرپرستي و امامت آنها اعتقاد دارد، اين خودش

ص: 1701

گام بلندي است. کسي که محبت اهل بيت را دارد و اعتقاد به سرپرستي آنها دارد، اين خودش ورود به قلعه ي ولايت است. منتها هرکس که بتواند تمام زندگي اش را با آنها تنظيم کند به آنها نزديکتر است. سلمان بدون اجازه ي اميرالمومنين آب نمي خورد. سلمان در اين مرتبه بود. حالا ممکن است که کسي در مرتبه اي باشد که گناهاني هم داشته باشد، درست است که گناهان او بد است. از امام کاظم (ع) پرسيدند که شيعه ي شما گناه هم مي کند ؟ امام فرمود: بله. سوال کردندکه مي شود از آنها تبري بجوييم؟ امام فرمود: خير، بايد از اعمال آنها تبري بجوييد. ذات آنها خوب است ولي اعمال شان بد است مثل الماسي که در لجن افتاده است و مي توان آنرا تطهير کرد. پس ما نبايد نااميد باشيم. بعضي ها محبت اهل بيت را ناديده مي گيرند و مي گويند که ما بايد فقط عمل را انجام بدهيم. محبت و اعتقاد يک عمل قلبي است و ورود به چارچوب ولايت است. اين باعث مي شود که ذات الماس بشود. هرچه انسان بتواند اخلاق و رفتارش را به آنها نزديکتر بکند خودش را به کانون معرفت که معصومين هستند نزديکتر مي کند. آيت الله بهجت هفتاد سال هر روز زيارت عاشورا، زيارت جامعه کبيره و نماز جعفر طيار مي خواندند، نماز سحر ايشان ترک نمي شود و هر روز به زيارت يک امام يا امام زاده مي رفتند. بعضي ها مي گويند که اگر تحت ولايت اينها است ما نمي توانيم اين کارها را بکنيم زيرا وقت نداريم. شايد

ص: 1702

ما نتوانيم حتي هفت روز اين کارها را انجام بدهيم. حتي اميرالمومنين هم خودش را در امان نمي دانست. ما وقت هاي هدر زياد داريم. طلبه به مرحوم حاج شيخ انصاري گفت: من يک ساعت مانده به اذان صبح بيدار مي شوم، خوب است که در اين ساعت عبادت کنم يا درس بخوانم؟ ايشان گفتند که در روز حرف زدن زيادت را ترک کن که هم به نماز شب برسي و در روز هم به درس خواندن برسي. ما گاهي دو ساعت مسابقه ي فوتبال را مي بينيم و وقت براي مان مهم نيست ولي وقتي به عبادت مي رسيم همان نيم ساعت براي ما مهم مي شود. تمام کارشناسان اين برنامه گفته اند که مي شود کل زندگي را به بندگي تبديل کرد. ما نمي خواهيم عبادت را از زندگي جدا بکنيم. زندگي معمولي انسان مي تواند عبادت باشد. انسان بايد سعي بکند که تمام اعمالش را از يک فيلتر رضايت معصوم که همان رضايت خداست عبور بدهد. اگر انسان همه ي کارهاي روزمره را در چارچوب و معيار قرار بدهد همه ي اينها سجده مي شود. خوشا آنان که دائم در نمازند. نشانه ي ملموس که انسان بتواند خودش را بسنجد که ببيند راهش چقدر همگام با معصوم است، اين است که خودش را با گذشته مقايسه کند و ببيند که ترازويش چقدر حساس تر شده است. من بايد خودم را با ده سال پيش مقايسه کنم و ببينيم که ترازوي من در وزن کردن گناهان حساس تر شده است يا خير. مثلا اگر قبلا نسبت به مال حرام يا شبه ناک بي

ص: 1703

تفاوت بودم اما الان مي ترسم و نسبت به آن حساس شده ام و بي تفاوت نيستم. اين نشانه ي رشد است. بعضي از ترازوها مثقال ها را حساب مي کند زيرا خيلي حساس است ولي بعضي از ترازو ها حتي کيلوها را هم حساب نمي کند. قرآن مي فرمايد: وقتي شيطان به يک مومن نزديک مي شود تمام وجودشان آژير مي کشد و حساس مي شوند. مرحوم عبدالکريم حائري يزدي اگر به سمت غذايي دست مي بردند که نمي دانستند حرام است، حالت تهوع به او دست مي داد. ايشان اينقدر تمرين کرده بود که وجودشان با حرام هيچ سنخيتي نداشت. اياشندر ميهماني رفته بودند تا آمدند ميوه را بردارند دست کشيدند. صاحب خانه اصرار کرد که من خمس ميوه ها را داده ام. ايشان فرمودند که من وقتي دستم را به سمت اين مبوه ها بردم حالت تهوع به من دست داد. بعد طرف فهميد که پسرش بخاطر اينکه ميهمان داشته اند ميوه ها را از باغ همسايه بدون اجازه چيده است. حساسيت ترازوها با هم فرق دارد. هر کس بايد خودش را با خودش مقايسه کند نه با ديگران. اگر ترازوي ما حساسيتش را از دست داده است معلوم مي شود که ما از ولايت دور شده ايم. ولي اگر ما حساس تر شده باشيم يعني به کانون پاکي نزديکتر شده ايم.

سوال – آيات پاياني سوره ي احزاب را توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيه هفتاد مي فرمايد: اي مومنين کساني که اعتقاد داريد در عمل هم خدا را مراقب باشيد کلامتان حق و محکم باشد. قول سديد دو ويژگي دارد. يکي

ص: 1704

اينکه دروغ نباشد و ديگري اينکه بيهوده نباشد و مفيد باشد. اين گفتار ميتواند انسان را بهشتي يا جهنمي بکند. روايت داريم که هر روز صبح با ساير اعضا احوال پرسي مي کند. اعضا و جوارح مي گويند که اگر تو بگذاري ما خوب هستيم. هيچ اعضاي مثل زبان نمي تواند پرگناه باشد. سي گناه از زبان امکان پذير است. مي فرمايد: اگر انسان بتواند زبان را کنترل کند زندگي تان خوب مي شود و گناهانتان بخشوده مي کند و اطاعت از خدا و رسول شما را به سعادت مي رساند.

97-07-05- قيامت

در مشک تشنه جرعه ي آبي هنوز هست اما به خيمه ها برسد با کدام دست ؟ برخاست با تلاوت خون بانگ يا اخاه وقتي در کنار درک تو کوه از کمر شکست، تيري زدند و ساقي مستان ز دست رفت سنگي زدند و کوزه ي لب تشنگان شکست، شد شعله هاي العطش تشنگان بلند باران تيري روي چشمها نشست، ناگاه بانگ ساقي اول بلند شد پيمانه پر کنيد هلا عاشقان مست، باران مي گرفت و سبوح ها که پر شدند در موج تشنگي چه صدف ها که دُر شدند.

سوال – در مورد حوادثي که بعد از نفخ صور اتفاق مي افتد توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – دوتا نفخ صور توسط حضرت اسرافيل دميده مي شود که نفخ اول نفخ مرگ است. يا اين نفس رحماني تمام کساني که در اين عالم هستند و همه ي موجودات اعم از ملائکه و جن مي ميرند. اولين حادثه اي که بعد از نفخ صور اتفاق مي افتد همان هراس و ترسي است که درموجودات ايجاد مي

ص: 1705

شود. جز ده گروه که از فزع و ترس قيامت در امان هستند ولي بقيه باوحشتي مي ميرند البته کساني هم که از فزع قيامت در امان هستند هم مي ميرند. حادثه ي بعدي بعد از نفخ اول اين است که نظام کائنات و عالم ماده بهم مي خورد. وقتي کرات و سيارات ازمدار خارج مي شوند، برخوردهاي شديدي بين آنها رخ مي دهد و بر کل عالم لرزه اي مي افتد. هنگامي که خورشيد تاريک مي شود، ستاره ها مي ريزند يعني اجرام آسماني از بين مي روند. زمين بشدت کوبيده مي شود بصورتي که کوههاي از جا در مي آيند و به حرکت در مي آيند و در اثر کوبيده شدن کوهها مثل پنبه حلاجي شده مي شوند. به اين شکل نظام دنيا برچيده مي شود. در صيحه ي آسماني همه انسانها مي ميرند و به برزخ مي روند. بعد نفخ صور اول شروع مي شود. در اين نفخ همه ي موجودات عالم مي ميرند. منظور از مُردن جن و ملائک چيست ؟ آيا آنها معدوم مي شوند ؟ به تعبير علامه طباطبايي حقيقت مطلب خيلي براي ما روشن نيست. چيزي که از قرآن و روايات برمي آيد اين است که در نفخ اول که همه مي ميرند يعني وجه ي ظاهري موجودات که وجه استقلال و بي ربط بودن با خداست فاني مي شود. تمام موجوداتي که اطراف ما هستند، با اينکه همه مخلوق خدا هستند و با خدا ارتباط دارند و هستي و کمالاتي که دارند را از خدا مي گيرند، وجود و خاصيت هايي دارند. آتش وجودي دارد و خاصيت

ص: 1706

آن سوزاندن است. غذا وجودي دارد و خاصيت آن سيرکنندگي است. ما مي بينيم که آب رفع عطش مي کند و دوا است که شفا مي دهد ولي در واقع اين طور نيست. ما مي بينيم که ديوار يک تکيه گاه است و اين ديورا پشت ما را گرفته است که به آن تکيه مي دهيم يعني تمام موجودات اين طور نشان مي دهند که مستقل هستند و متکي به خودشان هستند. حقيقت اين است که تمام عالم فقر محض است و از خودش چيزي ندارد، لا حول ولاقوة الا بالله. هيچ چيز کمال وزيبايي و اثر و وجودش براي خودش نيست اما اينها ظهور ندارد و چيزي که الان در موجودات ظهور دارد. قرآن مي فرمايد: شما فقير هستيد و چيزي از خودتان نداريد. خدا صمد است. مرحوم ميرداماد استاد مرحوم ملاصدرا نقل مي کند که در جمعه اي نشسته بودم و ذکر يا غني ( اي بي نياز ) و يا مغني ( اي بي نياز کننده ) مي گفتم. يک مرتبه ديدم تمام عالم وجود مي گويند يا غني نو يا مغني. اين براي فردي که صاحب چشم بود لحظه اي نمود پيدا کرد. پس در نفخ اول وجه ظاهري از بين مي رود. در نفخ دوم چهره ي ديگر موجودات نمود پيدا مي کند. نفخ دوم احيا موجودات بصورت چهره ي واقعي شان است. چيزي که الان ظهور ندارد ظهور پيدا مي کند. پس نفخ دوم همان حيات اول نيست و باطن موجودات است. زمين و آسمان جور ديگري مي شود و خدا نما بودن همه موجودات نشان داده مي شود.

ص: 1707

بعد شما مي بينيد که زمين و آسمان و درخت و. .. همه ذکر مي گويند. الان شما ذکر موجودات را نمي شنويد ولي در آن موقع که باطن موجودات ظاهر بشود شما مي بينيد که همه خدانما هستند و ذکر مي گويند. البته الان هم اين طور هستند ولي چشم مي خواهد که بتواند اينها را ببيند. آيت الله کاشي که استاد آيت الله بروجردي و آيت الله قوچاني بود. يکي از طلبه هايي که در محضر آيت الله کاشي بود گفت که شبي از کنار اتاق استادم رد شدم و يک لحظه متوجه شدم که ايشان در سجده ذکر مي گويد و يک مرتبه ديدم که تمام عالم ذکر مي گويد. چون اولين بار بود که گوشم اين را شنيده بود وحشتي به من دست داد ولي لذتي هم به من دست داد. فردا صبح به آيت الله کاشي گفتم که من شنيدم که همه ي عالم ذکرمي گفتند. ايشان فرمودند: ذکر گفتن عالم که تعجب ندارد، تعجب اين است که گوش شما باز شده است. پس در نفخ دوم موجودات با باطن به محضر قيامت مي آيند و اولين اثر نفخ دوم اين است که همه با چهره خدانما به عرصه ي محشر مي آيند. در قيامت که همه جمع مي شوند و روز جمع است و در آن روز همه احساس غبن مي کنند و آن روز، روز تغابن است اما نظام قيامت فردي است. نظام برزخ و قيامت فردي است. داريم که همه شما تنها مي آييد. در قيامت همه جمع مي شوند ولي کسي به کسي کمک نمي کند

ص: 1708

و زندگي اجتماعي نيست. در آنجا هر کس ميهمان اعمال و اخلاق خودش است. از اين جهت نظام آخرت فردي است حتي اگر با جمع هم همراه باشيم اما کسي به کسي کمک نمي دهد و کاري ندارد. فرد يک حشري با امام، رهبر و کساني که در دنيا از آنها تبعيت مي کرد دارد زيرا از نظر سرنوشت با هم شريک هستند و با هم محشور مي شوند. تيپ ها و گروهها در کنار هم قرار مي گيرند. کساني که در دنيا طرفدار امام حق يا باطل بودند با آنها محشور مي شوند. مولوي مي گويد: ذره ذره کاندر اين ارض و سماست/ جنس خود را همچو کاه و کهرباست/ نوريان مر نوريان را جاذبند/ ناريان مر ناريان را طالبند.

پس هر کسي به سمت هم سنخ خودش مي رود. زيرا کسي که از رهبري تبعيت کرده است يک سنخيتي بين محب و محبوب برقرار شده است که باعث شده اينها يک تيپ را تشکيل بدهند. در واقع آن پيشوا و محبوب، جزئي از هويت ما مي شود. شخصي وقت ظهر نزد پيامبر آمد و پرسيد قيامت چه وقت برپا مي شود. پيامبر نماز را خواندند. بعد پيامبر به آن فرد فرمودند: تو براي قيامت چه چيزي آماده کرده اي ؟ او گفت که من خيلي اعمال ندارم و اهل مستحبات نيستم ولي خدا و رسول را دوست دارم. پيامبر فرمود: هر کسي با محبوبش همراه است. کسي که دل من را برده است کم کم جزئي از وجود من مي شود. فرهنگ، اخلاق و رفتار محبوب جزئي از هويت محب مي شود.

ص: 1709

امام رضا (ع) فرمود: اگر کسي هر چيزي را دوست داشته باشد با او محشور مي شود حتي اگر سنگي باشد. يکي از دوستان رجبعلي خياط مي گويد که ما منزل را عوض کرديم و ميزي در اين منزل جديد جا نشد. در هنگام نماز، اين ميز در ذهن من بود که آنرا جايي جاي بدهم. بعد از نماز رجبعلي خياط به او گفت که اين چيست که من در گوشه ي دلت مي بينم. من گفتم: ميزي در اتاق جا نشدم و من آنرا در دلم جاي دادم. اينها هستم که تعلقات قلبي انسان را مي سازند. گاهي انسان به انگشتر که سنگي بيش نيست چنان دل مي بندد که سليمان به ملکش دل نمي بندد. پس لازم نيست که ما براي دل بستن يک ثروت انبوه داشته باشيم. گاهي انسان به تسبيح خودش دل مي بندد. محشور شدن هر فردي با امام و محبوبش است. هزار سال از شهادت اباعبدالله مي گذرد ولي اين سوز در مومنين هنوز از بين نرفته است و ما بايد خدا را شکر بکنيم. پيامبر فرمود: سوزي از شهادت حسين در قلب مومن است که خنک نمي شود. کسي که اين سوز را دارد نشانه ي ايمان او است. ائمه اول محرم غمناک مي شدند. امام رضا (ع) مي فرمود: از اول محرم غم بر پدرم غالب مي شد تا روز عاشورا. امام زمان (عج) در مرم چنان عزادار است که در زيارت ناحيه مي فرمايد: صبح و شب بر تو گريه مي کنم. اگر اشک چشم من خشک شدن خون گريه مي کنم. پس هر کس سوز

ص: 1710

بيشتري دارد شباهت بيشتري با امام خودش دارد و طبيعي است که اين پيوندها باعث محشور شدن با هم مي شوند.

سوال – آيات آخر سوره سبأ و اول سوره ي فاطر را توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيه دوم سوره فاطر مي فرمايد: اگر خدا در رحمتي را به سوي فردي باز کند، ديگر کسي نمي تواند آنرا ببندد و اگر دري بسته بشود کسي نمي تواند آنرا باز بکند. دادن يا محروميت تحت دو تا اسم است. يکي اينکه خدا عزيز است و کسي نمي تواند بر آن غالب بشود و ديگر اينکه کار خدا حکيمانه است. اين حکيمانه بودن بدون ارتباط با اعمال ما نيست. يعني ما هستيم که ظرفي فراهم مي کنيم که خدا به ما مي دهد. و ما خودمان هستيم که مي توانيم خودمان را محروم کنيم. وقتي کسي لياقت را ازخودش سلب کرد رحمت از او گرفته مي شود و اين حکيمانه است. پس دادن يا پس گرفتن خدا مستبدانه نيست زيرا او حکيم است.

سوال – در ادامه اتفاقاتي که بعد از نفخ صور مي افتد توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – پيامبر فرمود: يکي از چشمهايي که در آخرت خندان است چشمي است که بر حسين گريه کند. او خوشحال و مسرور است. پس دراين شبها بايد بگرييم. مرحوم ملکي تبريزي در کتاب المراقبات مي گويد: من فرزند خردسالي داشتم که در ايام محرم خودبخود محزون مي شد و حتي غذاي او کم مي شد. مومنين در روز عاشورا مي توانند سنخيت خودشان را دريابند. کسي که مي خواهد در عزاداري و مراسم عاشورا باشد سنخيت دارد ولي اين

ص: 1711

سنخيت درجاتي دارد. امام صادق (ع) به يکي از اصحابشان فرمود: جدم اباعبدالله حسين را زيارت مي کني ؟ گفت: من خيلي نمي توانم زيرا خطرناک است. امام فرمود: مصيبت هاي جدم را ياد مي کني ؟ گفت: بله. گاهي بخاطر مصيبت هاي آن حضرت کاملا بهم مي ريزم و اهل و عيال هم متوجه ي اين مطلب مي شوند. اما فرمود: تو از شيعيان ما هستي. تو از کساني هستي که آنجايي که ما در امنيت هستيم تو هم در امنيت هستي و آنجايي که ما خوف داريم تو هم خوف داري. وقتي در قيامت ائمه امنيت دارند شيعيان و کساني که با آنها سنخيت دارند در امنيت هستند. شخصي از انصار نزد پيامبر آمد و گفت که من بقدري شما را دوست دارم که وفتي شما را نمي بينم دل تنگ مي شوم و دوست دارم که يک جوري شما را ببينم و ناراحتي من از اين است که وقتي شما را در اعلي عليين مي برند من را به آنجا نمي برند و من شما را نمي بينم. پيامبر فرمود: اگر کسي تابع خدا و رسول باشد روز قيامت با اينکه او از دسته ي آل الله نيست ولي او را به انبياء، صديقين، شهدا و صالحين ملحق مي کنند.

سوال – در مورد کساني که در روز قيامت از هول و ترس در امان هستند توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – کساني که صحنه ي شهوت و حرامي برايشان پيش مي آيد و از آن دست مي کشند از کساني هستند که از هول و ترس قيامت در امان هستند. دسته ي دوم

ص: 1712

کساني هستند که آتش خشم خودشان را مهار مي کنند. دسته ي سوم کساني هستند که به سالخورده ها تکريم و احترام مي کنند. دسته ي چهارم کساني که گره گشا و خدمت رسان به مومنين باشند. دسته پنجم کساني که در نمازهايشان سوره ي والعصر يا دخان را مي خوانند و کساني که سوره ي يوسف را در شب مي خوانند. دسته ي ششم کساني هستند که سر قبر مومنين هفت مرتبه انا انزلناه را مي خوانند. دسته ي هفتم کساني هستند که شبي در راه خدا بيدار بمانند يا اشکي براي حسين بريزند.

سوال – در مورد علي اکبر امام حسين (ع) توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – در زيارت ناحيه داريم که سلام بر اولين کشته و شهيد از نسل اهل بيت. وقتي همه ي افراد امام حسين (ع) به ميدان رفتند، اولين فردي که از خاندان امام به ميدان رفتند حضرت علي اکبر بود. امام حضرت علي اکبر را بسيار دوست داشت ولي تا ايشان اجازه ي ميدان گرفتند امام به او اجازه داد. عاطفه هاي اهل بيت به فرزندانشان بيشتر از افراد عادي است ولي اين تعلق ايجاد نمي کند که باعث مانع بشود. وقتي حضرت علي اکبر به ميدان رفت امام بلند بلند پشت سر ايشان گريه کرد. فرمود: خدا قطع بکند نسل تو را که نسل من را قطع کردي. ما کسي را فرستاديم که شبيه پيامبر بود و هر وقت ما دلمان براي پيامبر تنگ مي شد به اونگاه مي کرديم هم چهره و اخلاقش شبيه پيامبر بود. شيخ جعفر شوشتري فرمود: امام حسين (ع) در روز عاشورا هم

ص: 1713

مسموم شد، هم شهيد شد و هم مُرد. مسموم شدن ايشان وقتي بود که تير سمي هرمله به سينه ي امام نشست. شهيد شدن امام وقتي بود که از اسب به زير افتاد. امام وقتي مُرد که صورتش را بر صورت خوني علي اکبر گذاشت. امام فرمود: خاک بر دنيايي که تو در آن نباشي.

97-07-12- حشر در قيامت

سوال – در مورد مرحله ي حشر قيامت توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ - اولين مرحله بعد از نفخ صور دوم برخاستن انسانها از قبور ورود به عرصه ي محشر است. ميلياردها انسان از بدو خلقت تا آخر هراسان از قبر بلند مي شوند و به نقطه اي سرازير مي شوند. امام رضا (ع) مي فرمايد: سه روز است که خيلي وحشتناک است. يکي وقتي که بچه بدنيا مي آيد زيرا براي اولين بار دنيا را مي بيند و براي او وحشت آور است، يکي وقتي که انسان مي ميرد و چشمش به عالم برزخ مي خورد و يکي روز رستاخير و برخاستن از قبور است که براي انسان ناشناخته است. ما برزخ را بهتر مي توانيم تصور بکنيم زيرا به دنيا نزديکتر است. ولي قيامت براي ما دورتر است. قرآن مرحله ي برخاستن از قبر و حاضر شدن در قيامت را در چند آيه ترسيم کرده است. در سوره يس آيه 51 مي فرمايد: وقتي در صور دميده مي شود ناگهان و بدون آمادگي قبلي همه از قبرها بر مي خيزند و به سمت خدا سرازير مي شوند. عده اي که اين حرفها را قبول نداشتند و فقط دنيا را مي بينند، وقتي از قبر برمي خيزند و اين صحنه ي

ص: 1714

عجيب را مي بينند مي گويد: اي واي بر ما چه کسي ما را از اين قبور بلند کرده است. فرشتگان مي گويند: اين همان وعده اي است که خدا به شما داده بود و شما حرف پيامبران را جدي نمي گرفتيد. سوره قمر آيه 6 مي فرمايد: هنگامي که يک صداي ناشناخته مردم را به سمتي دعوت مي کند، در حاليکه چشم هايش با ترس همراه است و چشمهايشان فرو افتاده است از قبور برمي خيزند مثل ملخ هايي که درهوا پراکنده هستند با شتاب و عجله به سمت صدا زننده مي روند و در اين حال کفار مي گويند که چه روز سختي است. در سوره معارج آيه 42 مي فرمايد: پيامبر ما، غصه ي اينها را نخور بگذار آنها با بازيچه هاي دنيا مشغول باشند تا ملاقات کنند روزي را که به آنها وعده داده شده بود. روزي که همه با سرعت از قبرها بلند مي شوند و گويي به سوي تابلوهاي مشخصي مي روند. چشمها از ترس فرو افتاده و غبار ذلت بر چشمها نشسته است. اين همان روزي است که به آنها وعده داده شده بود و آنها جدي نمي گرفتند. اين آيات در مورد کساني است که قيامت را قبول نداشته اند. و عمدتا اين هول و هراس براي کافران است. عرصه ي محشر يا صحراي محشر زميني است که هموار شده است و در آن کوهي وجود ندارد. زميني است که متناسب با عرصه ي قيامت و خدانما شده است. قرآن مي فرمايد: اين زمين غير از اين زمين است. امام صادق (ع) مي فرمايد: زمين است که

ص: 1715

پستي و بلندي ندارد و مسطح است. يکي از خصوصيات صحراي محشر گرماي سخت و فوق العاده ي آن است. امام مي فرمايد: جنس زمين قيامت از آتش است جز سايه ي مومن که آنجا خنکي دارد. گرماي زمين و ازدحام جمعيت ( مثل تير دان هايي که در ترکش هستند ) باعث عرق مي شود که راه نفس گرفتن را مي بندند. امام علي (ع) در خطبه ي دو مي فرمايد: در آن روز خوش شانس ترين افراد کساني هستند که بتوانند در آنجا جاي پايي پيدا بکنند که بتوانند بايستند و نفسي بکشند. روايت داريم که اين يکي از مواقف هزار ساله است. امام صادق (ع) فرمود: در اين گرماي شديد مومنين سايه اي دارند که در خنکاي آن هم نفسي مي کشند وهم راحت هستند. سايه آنها صدقاتي است که در دنيا داده اند. وقتي شما در اين دنيا صدقه اي داده اي و سايه بان کسي شده اي، اين صدقات در آنجا سايه ي سر خودت مي شود. بقول فروغي بسطامي همان دست که دادند همان دست گرفتند. در جلد 72 بحارالانوار داريم که پيامبر فرمود: هر مسلمان بايد هر روز صدقه بدهد. فردي پرسيد: مگر ما چقدر پول داريم که هر روز صدقه بدهيم ؟ پيامبر فرمود: صدقه فقط مالي نيست. اگر شما راهي را هموار بکني و بتواني باعث بشوي که کسي راهي را برود ( راه علم، تقوا، دينداري يا راه عبور )، بتواني جاهلي را هدايت بکني، عيادت مريض بکني، جواب سلام بدهي، اينها صدقه است. پس هر گونه دستگيري و کمک به مومن که نوعي خدمت

ص: 1716

رساني و دستگيري مومني باشد و سايه ات را بر سر او مي بري يا سايه ي محبت خودت را بر سر کسي با جواب سلام دادن مي بري، اين سايه عطوفت پهن کردن است. کار خير گاهي فردي است و گاهي خير آن به همه مي رسد، منظور از صدقه کار خيري است که به همه مي رسد. صدقه ي نشانه ي صدق ايمان ما است. اگر کسي اين کار را انجام بدهد، در آن گرماي عجيب اين صدقه کمکش مي کند. علامه مجلسي با تيمي بحارالانوار را جمع آوري کردند. سيد نعمت الله جزايري از شاگردان علامه مجلسي بود و در جمع آوري اين کتاب به سيد کمک کرد. آنها بين خودشان قرار گذاشتند که هر کس که زودتر از دنيا رفت خبري به ديگري بدهد. علامه مجلسي از دنيا رفت. جزايري دوست داشت که استادش را ببيند. او روزي بر سر قبر علامه رفت و برايش قرآن خواند و گريه کرد و همانجا خوابش برد. در خواب استاد را ديدم که در وضعيت بسيار خوبي بود. هم لباس فاخري بر تن داشت و هم روي زيبايي داشت. من از ايشان پرسيدم که بعد از مرگ چه شد. در هنگام مرگ من بخاطر بيماري جسمي که داشتم از خدا خواستم که فرجي براي من بفرستد. ناگهان يک چهره ي زيبايي ديدم. او به من گفت که درد مي کشي ؟ دستهايش را روي پايم گذاشت و پايم بهتر شد. دستهايش را به همه جا کشيد تا به سينه ام رسيد، در آن لحظه روح خودم را در آن طرف اتاق ديدم، ديدم جسمم

ص: 1717

افتاده است و همه گريه مي کنند. من فرياد مي زدم که من خوب شده ام ولي ديگران نمي شنيدند و گريه مي کردند. بعد از اينکه من را غسل دادند و در قبر گذاشتند ندايي آمد براي ما چه آورده اي ؟ يک دفعه ياد چيزي افتادم. از بازار اصفهان عبور مي کردم. ديدم چند نفر دارند يک نفر را مي زنند و مي گويند که طلب ما را بده. هرچه او مي گفت که من طلب شما را مي دهم، آبروي من را نبريد، آنها گوش نمي کردند. من طلب او را دادم و آبروي او را حفظ کردم. او براي من دعايي کرد که آبروي من را حفظ کردي انشاءالله خدا تو را حفظ کند. چيزي که در عالم قيامت دست من را گرفت اين بود. در آنجا ما خيلي محتاج هستيم. البته مرحوم مجلسي خدمات علمي ايشان به جاي خودش بوده است. بقول حضرت امام در آنجا محل بروز علم نبوده است و محل آن جاي ديگري بوده است. پس چيزي که اول انسان را دستگيري مي کند دستگيري فردي در اين دنيا است. ما درعرصه ي محشر برهنگي داريم. امام باقر (ع) فرمود: خدا در قيامت همه ي انسانها را بر مي انگيرد درحاليکه همه ي انسانها پابرهنه و عريان هستند. در دعاي ابوحمزه ي ثمالي امام سجاد (ع) توصيف ظريفي دارد: گريه مي کنم براي روزي که از قبر خارج مي شوم در حالي که برهنه هستم و بار اعمال سنگين اعمالم بر دوشم سنگيني مي کند. اطراف خودم را نگاه مي کنم که کسي به من کمک بدهد

ص: 1718

ولي هر کس مشغول کار خودش است. آنجا چهره ها متفاوت است. عده اي خندان هستند و به آنها بشارتي داده اند اما گروهي هستند که غبار تيرگي و ذلت بر چهره ي آنها نشسته است و غمناک هستند.

برهنگي و گرما براي غيرمومنين است. مومني که در اين دنيا زشتي هايش را از خودش دور کرده است در آن دنيا زشتي هايش آشکار نمي شود. خوبي ها و اعمال صالح نوري مي شود که پوشش آنها مي شود. زشتي ها براي کساني است که در اينجا زشت بوده اند. ابن مسعود مي گويد که حضرت علي (ع) فرمود: قيامت پنجاه موقف دارد و اوج هر کدام هزار سال است. اولين موقف خروج از قبر و محشر است. در محشر هزارسال نگه داشته مي شوند. انسانها نگه داشته مي شوند تا مومنين بروز پيدا بکنند که همان داشتن سايه بر سر است. از همان ابتدا ثمره ي مومن بودن مشخص مي شود. بعد مرحله ي دادن عمل است. در اينجا وقتي کارنامه ي قبولي به مومنين مي دهند آنها با افتخار مي گويند: بياييد بخوانيد. اين مرحله هزار سال طول مي کشد در حالي که گرسنه، تشنه و پابرهنه هستند. امام مي فرمايد: اگر کسي که از قبر بر مي خيزد ايمان به خدا و قيامت داشته است، پيامبر، رسالت و دستورات او را قبول داشته باشد، از سختي و گرسنگي نجات پيدا مي کند. جبرئيل به پيامبر گفت که به قبرستان بقي برويم. جبرئيل بالاي يک قبر صدا زد که برخيز، فردي سفيد رو بلند شد و خودش را تکاند. وقتي که او برخاست

ص: 1719

ذکر الله اکبر را گفت و گفت: الحمدلله. جبرئيل گفت که با اذن خدا به قبرت برگرد. باز جبرئيل پيامبر را سر قبر ديگري برد و گفت که برخيز. شخصي سياه رويي بلندشد و اولين کلمه اش اي واي بر من و هلاکت بر من بود. جبرئيل گفت: برگرد و او به قبر بازگشت. جبرئيل گفت که در قيامت مردگان اين طوري از قبور برمي خيزند، مومنين با چهرهاي نوراني و ذکر خدا ولي کفار با روي سياه و با ذکر وا حسرتا بر مي خيزند. پس عمده ي اضطراب ها براي غير مومنين است. درست است که نگراني ها و سختي ها در قيامت براي غير مومنين است اما بشرطي که بتوانيم ايمان خودمان را تا دم مرگ ببريم. کساني بوده اند که سابقه هايي در علم، عبادت، جهاد و جنگ داشته اند ولي سقوط کرده اند. در تاريخ و قرآن داريم افرادي که عاقبت به خير نشده اند. اولياء خدا هراس داشته اند زيرا خدا به کسي ضمانت نامه نداده است که تا آخر بماني. خود انسان بايد سعي بکند که ايمانش را ثابت نگه دارد. وقتي پيامبر به حضرت علي (ع) گفت که تو شهيد مي شوي، اولين سوالي که حضرت پرسيد اين بود که آيا در هنگام شهادت دين من سالم است؟ پيامبر گفت: بله و حضرت شکر کرد. حفظ کردن دين سخت نيست. اگر ما حداقل هايي که خدا مي خواهد انجام بدهيم دين مان را حفظ کرده ايم. اگر کسي يک مرحله را برود، در مراحل بعدي امدادهاي الهي به سراغ او مي آيد. خدا مي فرمايد: شما تلاش

ص: 1720

خودتان را بکنيد ما هم دست شما را مي گيريم. پس دين دار بودن سخت نيست. اگر ما سعي بکنيم خودمان را در مسير الهي قرار بدهيم و در چارچوب زندگي حلال و حرام خدا را رعايت بکنيم، اگر جايي از دست ما در رفت خدا براي ما کمکي گذاشته است. در زمان امام سجاد (ع) فردي بنام حسن بصري گفت: من تعجب مي کنم با اين همه شيطان و عوامل غفلت و سقوط چطور انسان مي تواند به بهشت برود ؟ امام فرمود: من تعجب مي کنم با اين همه رحمت خدا چطور کسي به جهنم مي رود. خدا به بهانه هاي مختلفي شما را کمک مي کند. مرحوم آيت الله کوهستاني مي فرمودند: من جوري زندگي کرده ام که در روز قيامت اعضا و جوارح من عليه من شهادت ندهند. مرحوم شيخ مرتضي زاهد در آخر عمر در بستر فوت مي کرد و مي گفت که دنيا را فوت مي کنم. اين کسي بود که يک عمر دنيا را فوت مي کرد و به دنيا نچسبيد. اين دنيا بايد به اندازه اي باشد که انسان بتواند توشه اش را بردارد و خوب زندگي بکند و در چارچوبه ي حلال تفريح داشته باشد. خدا در کنار هر لذت حرام، لذت حلال را در کنارش گذاشته است. هيچ کدام از واجبات ما سختي طاقت فرسايي ندارد. هر کاري در دين ما به هرج رسيد، دين آنرا از ما نمي خواهد. دين ما آسان گرفته است.

سوال – سوره ي صافات آيات 52 تا 76 را توضيح بفرماييد.

پاسخ – نوح وقتي در سختي قرار گرفت

ص: 1721

دعا کرد که خدايا آنهايي که بايد هدايت مي شدند هدايت شدند و بقيه را روي زمين نگذار. در آيه 75 خدا مي فرمايد: نوح ما را صدا زد. ما چه خوب جواب دهنده هايي هستيم. اين معنايش اين نيست که هرچه نوح خواست ما همان را به او داديم. يکي از خواسته هاي نوح اين بود که پسرش که داشت غرق مي شد نجات پيدا کند. خدا فرزند او را نجات نداد. پس جواب دادن خدا به دعاها الزاما اين نيست که ما هرچه بخواهيم بشود. خدا مي فرمايد: ما بيش از آن چيزي که نوح مي خواست به او داديم. او فقط مي خواست از زخم زبان ها ي کفار و از طوفان نجات پيدا کند ولي ما افراد با ايمان او را از سختي نجات داديم. فرزندان او را درزمين گذاشتيم و فرزندان خوب او را تا قيامت در زمين گذاشتيم سلامتي روح در تمام عوالم.

گاهي انسان چيزي را مي خواهد و خدا سه تا چيز ديگر به او مي دهد، پس ما خيلي گله مند نباشيم. وظيفه ي ما خواستن است و دادن را به خدا بسپاريم.

سوال – در مورد دادن نامه اعمال در صحنه ي محشر توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – اين بحث مورد توجه روايات ما است و در قرآن مکرر به آن اضافه شده است. نامه ي عملي که به ما مي دهند ( بدست مي دهند که البته ما در روايتي نداريم که نامه را به دست مي دهند چون ما ذهن دنيايي پيدا کرده ايم اين کلمه را مي گوييم)، در واقع آنرا به ما

ص: 1722

ارائه و نشان مي دهند. مسلم نامه عمل نوشته ي با کاغذ و قلم نيست. حتي نامه ي عمل مثل فيلم نيست که در جلوي انسان گذاشته بشود يعني بيرون انسان چيزي باشد که انسان را نشان بدهد. در واقع در آنجا کل اعمال عمرت را طوري مي بيني مثل اينکه الان داري آنرا انجام مي دهيد. امام صادق (ع) فرمود:وقتي روز قييامتمي شود نامه ي عملش را به او مي دهند و به او مي گويند: بخوان. هيچ لحظه ي از عمرش نيست، هيچ کلمه اي که از دهانش خارج شده نيست، هيچ قدمي که در زندگي اش برداشته نيست مگر اينکه يادش بيايد و جوري يادش مي آيد مثل اينکه دارد آنرا انجام مي دهد. عده اي در آنجا مي گويند: واي اين چه کتابي است که ريز و درشت زندگي ما را حساب کرده است، ما فکر نمي کرديم که اين قدر دقيق است. خواندن نامه ي عمل يعني تذکر و يادآوري. يعني شما يکجا بر اعمال هشتاد ساله ي خودت احاطه پيدا مي کني. به تعبير قرآن متذکر مي شوند و عملشان را حاضر مي بينند. علي القاعده نامه عمل باز است. قرآن مي فرمايد: نامه ي عمل را مي بيند در حاليکه باز است. يعني هم هشتاد سال عمر را مي بيند و هم اينکه همه آنرا مي بينند. يکي از رسوايي هاي قيامت همين است. يکي از دعاها اين است که خدايا ما را رسوا مکن و نامه ي عمل ما را به کسي نشان نده. چيزي که در نامه ي عمل تاکيد شده اين است که ريز و

ص: 1723

درشت حساب شده است و هيچ چيزي فراموش نشده است. بعضي از گناهان براي ما عادي شده است و ما توجه نداريم که اينها ثبت مي شود. ما بايد به اينها بيشتر دقت کنيم.

در کتاب اصول کافي از امام صادق (ع) داريم که پيامبر در صحرايي که هيچ چيزي در آن بود به يارانشان فرمودند که هيزم جمع کنيد. اصحاب گفتند که در اينجا هيزمي نيست. پيامبر گفت: بيشتر دقت کنيد. وقتي آنها هيزم جمع کردند. پيامبر فرمود: گناهان هم اين جوري با دقت جمع مي شوند. بترسيد از گناهان کوچکي که انسان به آن بي اعتنا مي کند. گاهي قسم خوردن به خدا و قرآن تکه کلام شده است و گاهي آنرا بعنوان دروغ حساب مي کنند. گاهي هم غيبت و نگاههاي آلوده براي ما عادي شده است. اين عادي شدن براي ما به اين معنا نيست که اين براي ما گناه محسوب نمي شود. گاهي دروغ ها، ناسزاها، فحش ها و تکه کلامهاي شوخي که دل مي شکند هم همين طور است. فرمود: هر چيزي يک طالبي دارد. خواهان گناهان کوچک ما ملک ثبت اعمال است که آنها را مي نويسد. انشاءالله ما نامه ي عمل خودمان را طوري بنويسيم که آن ملک هميشه بيکار باشد.

اللهم الرزقنا شفاعة الحسين يوم الورود.

97-07-19- خواب

هزار جهد بکردم که سِر عشق بپوشم نبود بر سر آتش ميسرم که نجوشم، به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم شمايل تو بديدم نه عقل ماند و نه هوشم، حکايتي ز دهانت به گوش جان آمد دگر نصيحت مردم حکايت است به گوشم، مگر تو روي

ص: 1724

بپوشي و فتنه باز نشاني که من قرار مدارم که ديده از تو بپوشم، مرا به هيچ بدادي و من هنوز بر آنم که از وجود تو مويي به عالم نفروشم.

سوال – وقتي ما اموات خود را در خواب مي بينيم يا خوشحال هستند يا ناراحت يا بيمار هستند يا چيزهايي از ما مي خواهند. اين خواب ها چه پيامي براي ما دارد؟

پاسخ – خواب بخشي از زندگي ما هست. همه ي ما خواب ديدن (رويا) را تجربه کرده ايم. براي معصومين خواب ديدن روياي صادقه اي است که اتصال به عالم ملکوت است. به تعبيري اتصال به عالم بالا و لوح محفوظ است، آنها اخباري را که در آينده مي خواهد اتفاق بيفتد يا دستورات الهي را از روياي خود مي گيرند. اين خوابها نوعي الهام است. روايت داريم که اين خوابها نوعي وحي است. پيامبر در ابتداي نبوت، دريافت وحي از طريق روياهاي شان بوده است. بعد بحث جبرئيل و ملکه ي وحي پيش آمد. هيچ تصرف و خطايي از طرف شيطان در روياهاي آنها نيست. حتي تخيلات خودشان هم، در خواب تصرفي ندارد که خواب را به يک خواب خطا و اشتباه تبديل بکند. حتي بعضي از انبياء تکاليف خودشان را در خواب مي گرفتند. حضرت ابراهيم به فرزندش گفت که من در خواب ديدم که سر تو را مي برم و ابراهيم اين تکليف را از خواب گرفت. قبل از فتح مکه در خواب به پيامبر فهماندند که وارد مکه مي شود و در امان هستي. خواب حضرت يوسف شفاف نبود هم بود. البته اين خواب رازگونه بود و

ص: 1725

تعبير مي خواست. او ديد که يازده ماه و خورشيد برمن سجده مي کردند. روياهاي انبياء که هيچ تصرفاتي از بيرون از طرف شيطان و از درون توسط نفس در آن نيست، صادق است. اما بعضي از خوابها و روياهايي که ما مي بينيم روياهاي صادقه است مخصوصا اگر فرد راستگو باشد. روايت داريم که هرکس راست تر است روياهايش هم راست تر است. پس راست گويي در نوع ديدن خواب تاثير مي گذارد. چيزهايي در روياهاي ما تاثيرگذار است. از درون نفس، تخيلات، افکار و آرزوهاي ما مي تواند در خواب هاي ما تاثيرگذار باشد. از طرفي از بيرون هم شيطان مي تواند القائاتي داشته باشد. البته ديدن روياهاي صادقه هم براي ما امکان پذير است. آيت الله اراکي از استادش آيت الله حائري شيرازي نقل مي کرد که من در خواب ديدم که به من گفتند که تا ده روز ديگر بيشتر زنده نيستي. من به خواب توجهي نکردم. همان روز دهم، با دوستان به باغي رفته بوديم. من دچار لرز شديدي شدم. به خانه برگشتيم و حالم بسيار بد بود. ديدم که دو تا ملک براي قبض روح من آمده اند. در آن موقع آن خواب به ياد من آمد. مرحوم حائري نسبت به امام حسين (ع) ارادت داشت و در بعضي دسته جات خودشان نوحه مي خواندند. او توسل به امام حسين (ع) کرد و خواست که زنده بماند زيرا توشه اي براي آخرت نداشت. لحظاتي بعد امام حسين (ع) آمد و به آن دو ملک گفت که ما براي او مهلت گرفته ايم، شما برويد. بعد از لحظه اي چشمهايم

ص: 1726

را باز کردم و ديدم که پارچه اي روي من انداخته اند زيرا فکر مي کردند که من مرده ام. مرحوم آيت الله اراکي مي فرمودند:حدس قوي من اين است که تاسيس حوزه ي علميه قم همان ذخيره اي بود که فرصتش را از امام حسين (ع) گرفت. اينها روياهاي صادقه است. چون عالم خواب عالم پر رمزي است، خيلي نمي توان روي آن حساب باز کرد. امام صادق (ع) مي فرمايد: خواب صادق و کاذب در هم است. خيلي روي خواب حساب باز نکنيد. بخاطر همين مي گويند که خواب حجيت نيست. خيلي به خواب اعتماد نکنيد. اگر در خواب ديديد که مي گويند: فلان نماز را با فلان کيفيت بخوانيد يا چهل بار فلان سوره را در نمازتان بخوانيد يا فلان ذکر ار به فلان عدد بگوييد، نبايد روي اينها تکيه بشود. اين دستورات عبادي بايد از يک منبعي صادر بشود که کاملا حجت باشد. وقتي شما مي خواهيد خدا را عبادت کنيد نبايد شکل عبادت را از خودتان در آورده باشيد. ما بايد خواب هاي مان را در کنار قرآن و سنت قرار بدهيم تا ببينيم که خواب ما صادق است يا خير. البته به شرط اينکه قرآن و سنت را بشناسيم. تعبيري کننده ي علاوه بر اينکه بايد رموز تعبير خواب را بداند، بايد کسي باشد که رموز ديني را هم بشناسد. و بتواند خواب را با کتاب و سنت تطبيق بدهد تا ببينيد که اين خواب صادق است يا کاذب. بخاطر همين تعداد کساني که تعبير کننده خواب هستند زياد نيست. ما در روايت داريم که خواب را براي هر

ص: 1727

کسي نقل نکنيد. خواب را فقط پيش اهلش نقل کنيد. وقتي حضرت يعقوب خواب يوسف را شنيد به او گفت که خواب خودت را پيش برادرانت نگو. زيرا آنها نااهل هستند. اهل کسي است که بتواند خواب را تعبير بکند يا مومن نجيب سِر نگهداري باشد که وقتي اين خواب را نقل مي کنيم سوء استفاده نکند. تعبير خواب با رمالي و کتب تعبير خواب ميسر نيست. اين طور نيست که مثلا هر کس خواب فلان چيز را ببيند تعبيرش فلان چيز است. کتاب هاي تعبير خواب هم تعبيري بوده است که مثلا ابن سيرين براي فردي تعبير کرده است. اين تعبير بنا به شخصيت و موقعيت فرد بوده است. معبر بايد شرايط شما، مزاج شما را حتي از نظر فيزيکي و شرايط روحي شما را هم بفهمد. علاوه بر آن معبر بايد رموز آيات و روايات را هم بداند که بتواند خواب را با آنها تطبيق بدهد تا پيام خواب را بفهمد و بداند که اين مطابق کتاب و سنت است که شما به آن عمل بکنيد. مثلا ما در خواب مي بينيم که فردي از دنيا رفته است، تعبيرش از دنيا رفتن فرد نيست. ممکن است که اين خواب پيام ديگري داشته باشد. اگر ما در خواب وضعيت بد فردي را مي بينيم الزاما اين طور نيست که وضعيت فرد خراب است. گاهي ما در خواب مي بينيم که اموات به ما مي گويند که خيرات کنيد. اينکار مشکلي ندارد زيرا در بيداري هم به ما مي گويند که اين کار را بکنيد. يک وقت اموات مي گويند که فلان ملک يا زمين

ص: 1728

را بفروشيد، در اينجا انسان نبايد به خودش اعتماد بکند. ما نبايد به ظاهر خواب توجه بکنيم. فردي به ابن سيرين گفت که من خواب ديدم دنيا و آخرت را از دست داده ام. ابن سيرين او را آرام کرد. فرد ديگري گفت که من خواب ديدم که دنيا و آخرت را بدست آورده ام. ابن سيرين گفت که شما قرآن خودت را گم نکرده اي؟ آن فرد اول گفت: بله. ابن سيرين به فرد دوم گفت که تو قرآني پيدا نکردي ؟ او گفت: بله. ابن سيرين گفت که اين همان قرآني است که گم شده است. دنيا و آخرت همان قرآن بود. روياهاي صادقه اي که تعريف مي کنند با قرائن و شواهد کاملا محرز شده است.

کتاب خواب ها با ما چه مي گويند نوشته ي آقاي مجتبي بلوچيان، کتاب خوبي است. اين کتاب قواعد حاکم بر رويا را ذکر کرده است و از روايات اهل بيت کمک گرفته است.

سوال – آيا حضرت اسرافيل با نفخ اول مي ميرد؟ چه کسي او را مي ميراند؟ تکيلف حضرت عزرائيل چه مي شود؟

پاسخ – در روايات داريم که خدا به حضرت اسرافيل مي فرمايد: بمير. يعني خدا او را قبض مي کند. در هنگام احيا، خدا اول حاملين عرش را زنده مي کند از جمله حضرت اسرافيل و بعد احياء توسط نفخ صور دوم اتفاق مي افتد. در جلد شش بحار امام سجاد مي فرمايد: وقتي اسرافيل در صور دميد هيچ صاحب روحي نمي ماند و همه ي آسماني ها هم مي ميرند بجز اسرافيل و خدا با اسرافيل مي گويد که

ص: 1729

تو هم بمير. بعد در همين حالت مي مانند تا نفخ دوم دميده مي شود. بعد خدا به آسمانها و زمين مي گويد که بهم بريزند و بعد حاملين عرش زنده مي شود و نفخ دوم دميده مي شود. جان حضرت عزرائيل را اسرافيل مي گيرد. اسرافيل با عظمت تر از حضرت عزرائيل و ملائک ديگر است.

سوال – گناهاني که ما توبه کرده ايم آيا باز در نامه ي اعمال ما ديده مي شود و ديگران از آن آگاهي مي يابند يا خير؟

پاسخ – امام صادق (ع) فرمود: اگر بنده اي توبه ي واقعي بکند خدا او را دوست دارد. خدا در دنيا و آخرت او را مي پوشاند. دو ملکي که نويسنده ي اعمال هستند، خدا آنها را به فراموشي مي اندازد. خدا به اعضا و جوارح دستور مي دهد که گناهش را بپوشانيد. و ديگر اعضا و جوارح عليه انسان شهادت نمي دهند. خدا به زمين مي فرمايد که بر او بپوشانيد که در روز قيامت نتواند شهادت بدهد. خدا را ملاقات مي کند در حاليکه هيچ چيزي نيست که شهادت بدهند که او گناه کرده است.

درقرآن داريم که اگر کسي صادقانه توبه کند و اعمالش را جبران بکند، نه فقط گناهان او پاک مي شود بلکه آن گناهان به حسنه تبديل مي شود. اگر کسي تک تک گناهان را به ياد بياورد و پشيمان بشود و اشکي بريزد و خضوعي نشان بدهد، خدا آن اشک و خضوع را مي نويسد. و بعد گناه به حسنه تبديل مي شود زيرا کنار هر گناه يک اشک و طاعت است. امام باقر

ص: 1730

(ع) مي فرمايد: روز قيامت مومن گناهکار را مي آورند در موقف حسابرسي، خدا خودش حسابرسي اين شخص مي شود. هيچ کسي بر حساب او آگاه نيست. زيرا مومن است و دين و خدا را قبول دارد ولي دراعمالش کم آورده است. خدا گناهان او را به او ارائه مي دهد. اين شخص مي گويد که خدايا من اقرار مي کنم که اين کارها را کرده ام. خدا به نويسندگان اعمال مي گويد که اينها را به حسنه تبديل کنيد و به مردم نشان بدهيد. وقتي مردم نامه ي اعمال شخص توبه کننده را مي بينند، مي گويند که اين فرد يک گناه هم نداشته است ؟ خدا مي فرمايد که او را به بهشت ببريد. اين براي شيعيان گناهکار ماست. آنها در تحت ولايت حضرت علي (ع) هستند و در محيط رحمت هستند. کساني که مومن نيستند، خدا حساب آنها را در پيشگاه مردم مي کند که همه مي بينند.

پس کساني که شيعه علي (ع) هستند تا گناه کردند فورا توبه مي کنند.

سوال – سوره ي ص آيات 27 تا 42 را توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيا سي ام مي فرمايد: ما سليمان را به داود داديم. سليمان خوب بنده اي بود. او زياد به در خانه ي خدا رجوع مي کرد و دور نمي شد. هنگام عصر او از رژه اسب سواران ديدن مي کرد. سليمان فرمود: من اينها را دوست دارم ولي اين دوست داشتن ناشي از ياد خدا بودن است. کسي که زياد به درخانه ي خدا رجوع مي کند کسي است که فرزند و همسر و اموالش را

ص: 1731

دوست دارد ولي او اينها را بخاطر اينکه ابزاري هستند که انسان را به خدا نزديک مي کند دوست دارد. ما مي توانيم دنيايي ترين چيز را بخاطر خدا دوست داشته باشيم. بزرگي مي فرمود: کساني که دنيايي هستند حتي عبادات آنها هم بوي دنيا مي دهد اما کساني که ياد خدا هستند کارهاي دنيايي آنها هم بوي خدا مي دهد. پس شما چيزهاي دنيايي را دوست داشته باشيد ولي اينها نبايد شما را از خدا دور کند.

سوال – در مورد خواب هايي که ما بصورت مکرر در مورد اموات مان مي بينيم توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – ما نيازهاي اموات را گفتيم. نيازهاي آنها از جمله دادن ديون، حق الناس، حق الله و خيرات است. پس پيام آنها در همين چارچوب است. اگر شما پيامهاي عجيبي از آنها دريافت مي کنيد مکلف نيستيد تا وقتي که به يک تعبير کننده خواب موثق را پيدا نکنيم. همان چيزهايي که ما از روايات گفتيم براي اموات انجام بدهند.

سوال – آيا کساني که در بهشت برزخي هستند امکان دارد که در قيامت به جهنم بروند و کساني که در جهنم برزخي هستند در قيامت به بهشت بروند ؟

پاسخ – کساني که در جهنم برزخي هستند تا تطهير بشوند امکان خارج شدن از آنجا وجود دارد. حتي در قيامت هم ممکن است افرادي که خيلي آلودگي داشته باشند وارد جهنم بشوند ولي خلود نداشته باشند که تا آخر آنجا باشند تا يک مرحله اي در آنجا هستند و بعد به بهشت مي روند. خروج از جهنم و بهشت امکان پذير است هم در برزخ و در

ص: 1732

قيامت. کساني که وارد بهشت مي شوند امکان ندارد که به جهنم بروند. کسي که وارد بهشت برزخي شده است صلاحيت ها و ظرفيت هايي را داشته که وارد وادي رحمت خدا شده است. منتها اين بهشت جزاي اين مرحله است. در برزخ اعتقادات و اعمال کلي را مورد بررسي قرار مي دهند. وقتي اين فرد به قيامت مي آيد وارد جهنم نمي شود ولي بايد از مواقف عبور کند. در آنجا بحث طول کشيدن است. اين فرد در صراط معطل مي شود و اين معطلي باعث مي شود که شعاع هايي از سطح جهنم را ببيند و اين برايش سخت است. روايت داريم که کسي که اهل ولايت اميرالمومنين باشد و نسبت به دشمنان اهل بيت موضع داشته باشند و دوستان اهل بيت را دوست داشته باشد، او جهنم را با چشم نمي بيند که وارد آن بشود مگر همان مقداري که مي بيند که برايش سخت است.

سوال – توصيه اي در مورد آخرين روز ماه محرم بفرماييد.

پاسخ – دوستان يک عادتي را بعنوان توشه اي از محرم براي خودشان درست کنند: هر روز يک سلامي به امام حسين (ع) بدهند. امام صادق به شاگردش فرمود: هر روز جد ما را زيارت مي کنيد؟ او گفت که من در مدينه هستم و هر روز نمي توان به کربلا بروم. امام فرمود بگو: السلام عليک يا ابا عبدالله، السلام عليک و رحمة الله و برکاته. اگر اين را بخواني ثواب يک حج در نامه اعمالت نوشته مي شود. او اين کار را در روز تا بيست بار انجام مي داد. پس ما هر

ص: 1733

روز يک سلام به امام حسين (ع) را داشته باشيم.

97-07-26- نامه اعمال

حتي به خنده اي شده مهمان مان کنيد زلفي نشان دهيد و پريشانمان کنيد، از ما مسافران قدم دور خود زدن سلمان شدن گذشت مسلمانمان کنيد، يک نور واحديد که در چهارده افق تکرار مي شويد که حيران مان کنيد.

سوال – در مورد بحث نامه ي اعمال توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – اولين بحثي که ما در مورد محشر بيان کرديم بحث نامه ي عمل بود که اين اولين اتفاقي است که در محشر بعد از جمع شدن تمام خلائق ازابتدا تا انتها رخ مي دهد. حسابرسي بر اساس نامه ي عمل است. قطعا نامه ي عمل يک نوشته يا کتاب نيست که به دست کسي بدهند حتي يک فيلمي از تما زندگي نيست که فيلم وعکس اعمال ما را نشان بدهند بلکه خود عمل ما حاضر مي شود بصورتي که گويي ما داريم آن عمل را انجام مي دهيم. قرآن مي فرمايد: کاري را که انجام مي دادند حاضر مي بينند. يعني عمل را در همان حال مي بينند و امکان انکار آن وجودنداردو خدا مي فرمايد: نامه ي عمل خودت را بخوان. امام صادق (ع) در روايتي جمله ي نامه عمل خودت را بخوان را به اين صورت معني کرده است که متذکر تمام اعمال عمر خودت بشو. منظور از خواندن قرائت از روي کتاب نيست بلکه يعني تمام اعمال حاضر مي شود و درنظرت آنها را مرور مي کني. امام مي فرمايد: هيچ لحظه از عمر و هيچ کلمه اي و حرفي که زديم نيست مگراينکه آنها آنچنان حاضر مي شود مثل

ص: 1734

اين است که داري همان لحظه آنرا انجام مي دهي. علاوه بر اعمال ظاهري، اعمال باطني ما هم ظاهر مي شود يعني هر نيتي، فکري، تصميمي و اراده اي از انسان صادر شده است ظاهر مي شود. شخصي از امام کاظم (ع) سوال کرد که آيا فرشته ها هم از نيت ها هم خبر دارند ؟ امام فرمود: بله. شخص پرسيد که فرشتگان چطور از اعمال خوب و بد ما آگاه مي شوند ؟ امام فرمود: زماني که انسان نيت کار خيري را مي کند نفس او بوي عطر و خوش دارد و وقتي که انسان نيت کار شر را مي کند نفس او بوي بد دارد.

سوال – اينکه نامه اعمال را به دست راست يا چپ مي دهند به چه معناست؟

پاسخ - در روز قيامت نامه اعمال بعضي ها را به دست راست آنها مي دهند که به آنها اصحاب اليمين مي گويند که آنها با خوشحالي به بهشت مي روند. بعضي از مردم نامه ي اعمالشان از پشت سر به آنها مي دهند که به آنها اصحاب الشمال مي گويند. اين افراد با غم وغصه راهي جهنم مي شوند. قرآن مي فرمايد: کسي که نامه ي عملش را به دست راستش مي دهند با خوشحالي مي گويد که بياييد نامه ي عمل من را بخوانيد. من اعتقاد به چنين روزي داشتم. چنين شخصي در زندگي متنعمي غوطه ور خواهد بود. و آنها اهل بهشت است. اما کسي که نامه ي عملش را بدست چپش مي دهند با شرمندگي مي گويد که اي کاش نامه ي عمل ما را به ما

ص: 1735

نمي داند و اي کاش حساب خودم را نمي دانستم. گرفتن نامه عمل به دست چپ و راست چه معنايي دارد؟ در دنيا و عالم ماده، عالم ديگري هم اطراف ما را گرفته است مثل عالم ملکوت که ناديدني است. چه ملکوت اعلي که فرشتگان و ارواح طيبه در آن قرار دارند و چه ملکوت اسفل که قسمتي از ملکوت است که حتي ازعالم دنيا هم پست تر است که در آن شياطين و ارواح خبيثه هستند. پس يک سمت ما قسمت ملکوت اعلي است که قسمت رحمت است و يک سمت ما ملکوت اسفل است که سمت غضب خدا است. وقتي ما عملي انجام مي دهيم چه عمل ظاهري و چه عمل باطني، اگر اين عمل پاک و صالح باشد به سمت ملکوت اعلي بالا مي رود. در واقع صورت ملکوتي عمل ما بالا مي رود. هر عمل شکلي دارد مثلا نماز خواندن يک صورت ملکوتي و شکلي دارد. پس هر کارخيري يک صورت ملکوتي دارد که اين بالا مي رود. اين اعمال خير به گفته ي قرآن در عليين ثبت و نگه داشته مي شود. در قرآن داريم اعمال انسانهاي خوب به عليين مي رود. اعمال زشت و آلوده هم با زشت ترين چهره به ملکوت اسفل مي روند و در آنجا نگه داشته مي شوند. به تعبير قرآن به سجين مي رود. ناسزا، غضب و غيبت چهره هاي بسيار زشتي دارند. در بعضي مواقع اين چهره هاي زشت به بعضي افراد در دنيا نشان داده مي شود.يک اهل معرفتي مي گفت:زماني که با همسرم دعوا مي کردم و غضبناک شده بودم، چهره

ص: 1736

ي غضب را به من نشان دادند. از اين خلق غضب آلود زشت بقدري ترسيده بودم که همانجا از همسرم عذرخواهي کردم و دست او را بوسيدم. او باطن عملش را ديد. شهيد مطهري در کتاب عدل الهي فرموده است: ميرزا علي آقاي شيرازي استاد ما که فرد با عظمتي بود، يک روز سر درس شروع به گريه کردن کرد و گريه او را امان نمي داد که صحبت بکند. ايشان مي گفت که من ديشب خواب ديدم که از دنيا رفته ام و وقتي من را وارد قبر کردند يک سگ بسيار بزرگ و مهيبي با من وارد قبر شد. من با خودم گفت که بالاخره سگ به اين طرف آمدي. او فوق العاده عاشق امام حسين (ع) بود. من به امام حسين (ع) متوسل شدم و ايشان آن سگ را رد کردند. اين سگ تند خوئي هاي من بود. اين صورت اخلاق اعمال يا عقايد ملکوتي اعلي يا اسفل ما است. در سوره ي فاطر داريم: عقايد پاک بالا مي رود و عمل صالح اين ايمان را تقويت مي کند و بالا مي برد. عمل صالح و ايمان بالا مي رود و رتبه ي خود انسان هم بالا مي رود. پس اعمال انسان را بالا مي برد يا باعث سقوط انسان مي شود. يعني ما بواسطه ي اعمال خودمان همين الان در دنيا بالا مي رويم يا سقوط مي کنيم. پيامبر با اصحاب نشسته بود و يک دفعه فرمود: الله اکبر. پيامبر فرمود: يک سنگي از لبه ي جهنم پرت شد و هفتاد سال به طرف قعر جهنم مي رفت و الان به

ص: 1737

ته جهنم رسيد. ناگهان صداي گريه از اطراف خانه ي حضرت بلند شد. اصحاب فهميدند که يکي از مشرکين از دنيا رفته است. سنگي از لبه ي جهنم پرت شد همين شخص مشرک بود که هويت انساني او به سنگ تبديل شده بود و هفتاد سال بوده که به سمت جهنم مي رفته است. ما همين الان به سمت جهنم يا بهشت مي رويم. امام باقر (ع) مي فرمايد: شخصي عمل صالحي انجام مي دهد وعمل او را به عليين مي برند. بعد او عملش را به ديگران مي گويد و ريا مي شود و بعد خدا دستور مي فرمايد که ثواب او را به يک ثواب عمل آشکار تبديل کنيد يعني درجه اش از عليين پايين تر مي آيد. بار ديگر شخص ريا مي کند و خدا مي فرمايد که اين عمل را برداريد و براي او گناه بنويسيد يعني او را در سجين ببريد. پس ما بين دوعالم ملکوت اعلي و اسفل و دو عالم خوبي و بدي هستيم، عالمي که اعمال خوب ما در آن جمع مي شود به آن يمين مي گويند. زيرا يمن و برکت در آن است. منظور دست راست، راست جغرافيايي نيست. راست يعني آن قسمتي که يمن و برکت در آن است يعني ملکوت اعلي. اصحاب اليمين يعني اصحابي که با ميمنت هستند. در سوره ي واقعه اصحاب يمين را اصحاب ميمنه (اصحاب مبارک) گفته است. ملکوت اسفل که قسمت شر و شقات است همان چپ است. يعني شمال و مشمئه. نامه ي اعمال بعضي را از سمت راست يعني ميمنه مي آورند يعني اعمالي که در

ص: 1738

عليين ثبت شده است را مي آورند. اگر اعمال در سمت سجين يعني چپ ثبت شده است آن اعمال را مي آورند. پس از سمت راست يا چپ يعني از قسمت رحمت يا شقاوت. همان اعمالي که ما تمام عمر بصورتي در عليين يا سجين ثبت کرده ايم را مي آورند و انسان به آن اشراف پيدا مي کند.

سوال – در مورد دو فرشته اي که اعمال خوب و بد انسان را ثبت مي کند توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – ما دو ملک داريم بنام رقيب عتيد که اين دو ملک مامور ثبت اعمال هستند. قرآن مي فرمايد: بخاطر بياوريد وقتي که دو فرشته از چپ و راست هستند اعمال تان را دريافت مي کنند و آنها را حفظ مي کنند. هيچ گفتار يا عملي از انسان صادر نمي شود مگر در کنار آن ملک رقيب عتيد است. ملک سمت راست ملکي است که اعمال سعادت آميز و اعمالي که انسان را به سمت بهشت مي برند ثبت مي کند. ملک سمت چپ اعمال بد را ثبت مي کند و به سجين مي برد. پس در اينجا هم چپ و راست همان سمت رحمت و سمت غضب است. حضرت علي (ع) در نهج البلاغه تعبيري دارد که هيچ چيزي از اين دو ملک پوشيده نيست. اين دو ملک حتي برنيت شما هم آگاه هستند. وقتي شخص مي خواهد از دنيا برود، اين دوملک با شخص گفتگويي دارند. پيامبر مي فرمايد: اين دو ملک که اعمال فرد را ثبت مي کردند در هنگام مرگ با او گفتگويي دارند. اگر فرد اعمال صالح انجام مي داده است،

ص: 1739

اين شخص را دعا مي کنند که ما در اين عمر جز خوبي از تو نديديم، از تو جز خوبي چيزي نشنيديم و چقدر ما را به مجالس خوب و حلال بردي و او را دعا مي کنند. اين دو ملک مي گويند: امروز ما آن جوري خواهيم بود که تو دوست داري. ما شفيع تو نزد پروردگار مي شويم و به نفع تو شهادت مي دهيم که تو انسان خوبي بوده اي. اگر فردي که مي خواهد از دنيا برود فرد بدي بوده باشد اين دو ملک او را نفرين مي کنند و مي گويند که ما در اين مدت چقدر معذب بوديم و تو ما را در مجالس آلوده بردي. امرزو در نزد پروردگار ما دشمن تو هستيم و عليه تو شهادت مي دهيم. کسي از اميرالمومنين نزد پيامبر گله کرد. پيامبر فرمود: جبرئيل به من گفت که من با دو ملک علي ملاقات کردم. اين دو ملک گفتند: از زماني که علي بدنيا آمده است تاکنون يک عمل آلوده و شر از او بالا نبرده ايم و ملک سمت چپ بيکار بوده است. دو ملکي که براي علي هستند بر تمام ملائک افتخار مي کنند و مي گويند که ما دو ملکي هستيم که هيچ چيز بدي که باعث خشم خداب شود از او نديده ايم.

سوال – سوره ي زمر آيات 32 تا 40 را توضيح بفرماييد.

پاسخ – امروز بنا به رواياتي شهادت امام حسن مجتبي (ع) و تولد امام کاظم (ع) است. گاهي در رسم الخط هاي کوفي چون نقطه گذاري انجام نمي شده است بطور کامل نمي توان

ص: 1740

اعداد را در روايات تشخيص داد. مثلا در مورد شهادت حضرت فاطمه (س) در روايت داريم: خمس تسعين البته بدون نقطه نوشته شده است که اين مي تواند خمس سبعين هم خوانده بشود که بخاطر همين ما دو نقل براي شهادت حضرت فاطمه داريم. اين باعث اختلاف است. ما چون علم امامت نداريم نمي توانيم تکليف را مشخص کنيم.

آيه 33 مي فرمايد: اگر کسي در زندگي صداقت بياورد و صداقتي را هم در جايي ديد تسليم او باشد و مانع آن نشود، اين فرد باتقوا است. خوب است که معيارهاي ما با معيارهاي قرآن در مورد متقين و مومن يکي باشد. ازنظر قرآن صدافت معيار باتقوا بودن است. گاهي ما به رفتارهايي امتياز مي دهيم که خدا امتياز نمي دهد و گاهي ما به رفتارهايي امتياز نمي دهيم که خدا امتيازمي دهد. بايد معيارهاي ما با خدا يکي باشد.

سوال – مي گويند: بعد از گناه بلافاصله توبه کنيد تا ملائک آنرا ثبت نکرده اند. در اين مورد توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ –دو ملک که اعمال خوب و بد ما را ثبت مي کنند يعني آن عمل را نگه مي دارند نه اينکه با قلم آنرا مي نويسند. در سوره ي انفطال داريم: مردم بر شما ملائکه اي هستندکه ناظر و حافظ هستند که اعمال شما را حفظ مي کنند. کاتبين و ثبت کنندگان بزرگواري هستند و هر کاري شما بکنيد آنها مي دانند. اينکه مي گويند اين کاتبين بزرگوار هستند بخاطر اين است که وقتي شخصي کار خيري انجام مي دهد ملکي که حسنات را ثبت مي کند فورا آن عمل خير را ده

ص: 1741

برابر مي نويسد. اگر کسي گناهي انجام بدهد ملک رحمت به ملک شقاوت مي گويد که عجله نکن، ننويس، هفت ساعت ( در بعضي روايت دايم به اندازه يک شب تا صبح ) مهلت بده که اگر توبه کرد چيزي نوشته نشده باشد. يعني در نامه ي عمل فرد ثبت نمي شود. بخاطر همين مي گويند که توبه واجب فوري است. بعد از هفت ساعت اگر فرد توبه نکرد ملک سمت راست که حکم رئيس را دارد مي گويد که ثبت کن. در روايت داريم که دو تا ملک از غروب تا اذان صبح با ما هستند و بعد از اذان صبح دو ملک ديگر جاي شان را با هم عوض مي کنند و مي آيند. هر دو ملک شب و روز اذان صبح را نگاه مي کنند به خاطر همين مي گويند که نماز صبح اول وقت خيلي با فضيلت است. آيت الله ملکي تبريزي در کتاب المراقبات فرمودند: دو ملکي که در شب با ما هستند، موقع سحر براي نماز شب ما را صدا مي زنند. بعضي ها صداي دو ملک را مي شنوند که بنام آقا آنها را صدا مي زنند. اگر شخص بلند بشود آن دو ملک خير و رحمت براي ما مي فرستند و براي انسان حال ايجاد مي کنند و اگر فرد بلند نشد براي او کسلي مي نويسند و مي روند. ايشان مي گويند که اگر بلند شديد و آن دو ملک را نديديد حداقل به آنها سلامي بکنيد و از آنها تشکر بکنيد. اين افراد با فرشته ها همنشين بودند و صداي آنها را مي شنيدند. انصاري

ص: 1742

همداني استاد شهيد دستغيب موقع نماز مغرب به موذن گفت که اذان را بگو. موذن گفت: هنوز موقع اذان نشده است. ايشان فرمودند که مگر نمي بيني ملائک جايشان را عوض کرده اند. از امام صادق (ع) سوال شد، با اينکه خدا خودش ناظر است اين ملائک چکاره هستند؟ امام فرمود: هر چه چشم بيشتر باشد مراقبت انسان از اعمالش بيشتر است. اگر انسان بفهمد که علاوه بر خداوند متعال چشمان ملائکه هم دائما ناظر اوست و معصومين هم او را مي بيند بيشتر مراقب خودش است. پس فلسفه ي وجودي اين ملائکه مراقبت بييشتر ما از اعمال مان است.

انشاء الله ملکي که اعمال خير ما را بالا مي برد پرکار باشد و ملکي که اعمال بد ما را به پايين مي برد بيکار باشد.

97-08-03- پل صراط

دلم امروز گواه است کسي مي آيد حتم دارم خبري هست گمانم بايد فال حافظ هم هر بار که مي گيرم باز مژده اي دل مسيحا نفسي مي آيد، بايد از جاده بپرسم که چرا مي رقصد مست موسيقي گامي شده باشد شايد ماه در دست بدنبال که اينگونه زمين مست مي چرخد و يک لحظه نمي آسايد، گُِله کم نيست ولي لب ز سخن خواهم بست اگر آن چهره به لبخند لبي بگشايد.

سوال – در مورد پل صراط که يکي از مراحل قيامت است توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ- در صحنه ي محشر بعد از اينکه نامه ي عمل را ارائه کردند و انسان به اعمال خودش دست پيدا کرد، جهنم را مي آوردند و بر جهنم صراطي زده مي شود که انسانهايي که مي خواهند به بهشت بروند

ص: 1743

بايد از آن عبور بکنند. روايت داريم که پل صراط نازکتر از مو و بُرنده تر از شمشير است. در سوره ي فجر داريم: موقعي که زمين به شدت کوبيده بشود و عرشه ي محشر آماده بشود و پروردگار ظهور بکند و ملائک صحنه ي حسابرسي را آمده بکنند جهنم آورده مي شود. پيامبر فرمود: هزاران ملک زمام جهنم را در دست دارند و آنرا وارد محشر مي کنند. جهنم مثل يک حيوان سرکش و درنده سرکشي مي کند و اگر خدا آنرا نگه ندارد همه جا را مي سوزاند. جهنم و بهشت يک موجود زنده هستند. در قرآن صحبت کردن و شنيدن جهنم نقل شده است. جهنم ناله و صدا دارد. در سوره ي فرقان آيه دوازده مي فرمايد: وقتي جهنم مجرمين را از راه دور مي بيند يک مرتبه مجرمين يک صداي غضبناک را از جهنم مي شنوند. پس جهنم حي است. امام سجاد (ع) در دعاي سي دو صحيفه ي سجاديه مي فرمايد: پناه مي برم از جهنمي که آسان آن هم سخت است. مثل اينکه ما چيزي را مي گوييم که کم آن هم زياد است. يکي از شاگردان سيد بحرالعلوم خيلي گريه مي کرد. از او پرسيدند که تو چرا اينقدر گريه مي کني؟ او گفت: من يک روز در درس علامه بحر العلوم بودم که ايشان حديثي از احمدبن محمد نقل کردند. من به آقا گفتم که اسم او محمدبن احمد است. علامه بحر العلوم فرمودند: خير نام ايشان احمدبن محمد است. من خودش و پدر و اجدادش را مي شنام. من تمام افرادي که در اين مجلس نشسته

ص: 1744

ام را مي شناسم و حتي مي دانم چه کسي بهشتي و چه کسي جهنمي است و با چشم به من اشاره اي کرد. از آن موقع ترسي در من افتاده است که نکند من جهنمي باشم. ما نمي دانيم که جهنم را از کجا مي آورند. ظاهرا جهنم يکي از اسماء خداست. يعني يک تنزلي از اسم منتقم الهي است. اسماء رحمت خدا ظهور بهشت و اسماء قهر وغضب ظهور جهنم است. پس جهنم آورده مي شود و همه بي استثنا بايد وارد جهنم بشوند حتي اولياء و معصومين. در سوره ي مريم آيه 71 خدا مي فرمايد: همه بايد وارد جهنم بشويد و اين حکم قطعي خداست. از پيامبر پرسيدند که شما هم وارد جهنم مي شويد ؟ پيامبر فرمود: بله ولي مثل باد از آن عبور مي کنم. وقتي اين آيه نازل شد پيامبر خيلي گريه کرد. ادامه آيه نازل شد. مي فرمايد: انسانهاي با تقوا را نجات مي دهيم ولي ظالمين در جهنم به زانو درمي آيند و در آنجا مي مانند. در مجمع البيان مرحوم طبرسي روايتي است که وقتي مومنين مي خواهند از جهنم عبور کنند جهنم مي گويد که زود رد بشويد، شما با نوريتان آتش من را خاموش کرديد. پيامبر فرمود: کساني که وارد جهنم مي شوند دو فرقه هستند. يک فرقه فريادشان از جهنم بلند مي شود و يک فرقه که جهنم فريادشان از آنها بلند مي شود که با نورتان آتش من را خاموش کرديد. روايت داريم وقتي اهل بهشت به بهشت رسيدند با همديگر صحبت مي کنند و مي گويند: اينکه مي گفتند ما

ص: 1745

بايد از جهنم رد بشويم تا به بهشت برسيم را ما نديديم. مي فرمايد: رد شديد ولي آتش جهنم سرد بود. جنس شما سوختني نبود و جنس مومن سوختني نيست. شبيه آتشي که ابراهيم را نسوزاند. عبور مومنين از جهنم نسبت به درجات شان با هم تفاوت هايي دارد. چون قرآن مي فرمايد که همه بايد وارد جهنم بشوند پس معلوم است که صراط توي جهنم است. مرحوم فيض کاشاني هم مي گويد که صراط داخل جهنم است نه بالاي جهنم. کساني که آهسته رد مي شوند شعاع هايي از جهنم به آنها مي خورد و کساني که در مواقفگاه ها معطل مي شوند سختي هايي مي بينند. چه سِّري وجود دارد که همه بايد وارد جهنم بشوند؟ چرا راه بهشت از جهنم مي گذرد؟ عالم آخرت بگونه اي نمود باطن اين عالم دنيا و خصوصيات اعمال و وضعيت ما در اين دنياست. جهنم در آنجا چهره ي باطني دنياست. در آنجا همه ي باطن ها رو مي آيد از جمله باطن خودمان و باطن خود دنيا. باطن دنيا در آنجا به شکل آتش و جهنم است. البته دنياي حرام مثل باطن آلودگي ها، گناهان، شهوت ها، غضب ها و شيطنت ها. دنياي حلال نعمت خداست که در اختيار ما قرار داده مي شود. اگر کسي از چارچوب حلال دنيا استفاده کند، اين سرمايه آخرت فرد مي شود. اين مذموم نيست. فردي نزد حضرت اميرالمومنين آمد و به مذمت دنيا پرداخت. حضرت اميرالمومنين فرمود: اي کسي که فريفته ي دنيا هستي و دشنام مي دهي، تو به دنيا بد کرده اي يا دنيا به تو

ص: 1746

بد کرده است ؟ دنيا محل عبادت دوستان خداست. مردان خدا در همين دنيا معامله مي کنند. سرمايه ي آخرت ما از همين دنياست. رشد عملي و شکوفايي ما در اين دنياست. ما در اينجا مي توانيم نهال وجود خودمان را به درخت تبديل بکنيم تا بار بدهد. اگر کسي با اعمال خودش انسانيتش را شکوفا نکرد، در برزخ و آخرت جاي شکوفايي نيست. پس دنيا به اين معنا بد نيست. يکي از اصحاب امام صادق (ع) گفت که فلاني اهل دنياست و هر روز به دنبال کار مي رود. اگر کسي براي توسعه ي زندگي واهل وعيالش به دنبال کار مي رود اين عين آخرت است. دنياي مذموم که در آخرت چهره اش به شکل جهنم است همان کارهاي حرامي است که ما در اين دنيا انجام مي دهيم و يا تعلقات و دلبستگي هايي است که انسان را از خدا و خودش غافل مي کند. مثل اينکه شما به زيارت مي رويد و هدف تان زيارت است و بعد به يک هتل مي رويد و به اتاق مي پردازيد و همه اش در فکر دکوراسيون اتاق هستيد و از زيارت باز مي مانيد يا اينکه اگر هم به زيارت مي رويد در فکر اتاق هستيد. حضرت علي (ع) مي فرمايد: دنياي مذموم ظاهر زيبايي دارد ولي باطن آن سم است. حافظ مي گويد ما براي بندگي به اين دنيا آمده ايم. گاهي ما اين هدف را گم مي کنيم. مرحوم کوهستاني نمازهاي عجيبي داشت. او مي گفت که يک لحظه نمازم را با حکومت دنيا عوض نمي کنم. ايشان در آخر عمرشان بخاطر

ص: 1747

کهولت سن، رکعات نمازشان را اشتباه مي کردند و شک مي کردند. ايشان به اطرافيانشان مي گفتند که زندگي کردن در اين دنيا که رکعت هاي نمازش اين شکلي شده است ديگر فايده ندارد. ايشان زندگي را براي ارتباط باخدا و مناجات و قرب مي خواستند. بعضي از افراد مناجات را کار نمي دانند و براي آن وقت نمي گذارند. درواقع دنياي مذموم ما هستيم. دنيا طبيعت که مذموم نيست. نوع نگاه و برخورد ما به اين نعمت خداهاي باعث مي شود که اين دنيا براي ما مذموم باشد يا اينکه دنيا براي ما توشه ي آخرت باشد. پس همه وارد جهنم يعني باطن دنيا مي شوند. انبياء و اولياء به دنيا دل نبستند و مرتکب حرام نشدند و گذشتند. بخاطر همين پيامبر فرمود: ما از جهنم رد شديم و خاموش بود. آنها در اين دنيا دلبستگي پيدا نکردند که زمين گير بشوند. بنابراين از دنيا رد شدند و يک لحظه هدف را فراموش نکردند. هر کسي که مرتکب حرام شد در آن جهنم مي ماند. کساني که از امتحانات دنيا گذشتند و آلوده نشدند و به قرب الهي رسيدند، صراط مستقيم را طي کردند يعني صراط بندگي و دين و تمسک به دستورات الهي. اين راه عمل به دستورات الهي است. آنها اين راه را طي کردند و توانستند به سعادت برسند. پس صراط درعالم آخرت، باطن صراط مستقيم است که انسان را از دنيا عبور مي دهد. پيامبر فرمود: صراط مستقيم يکي بيشتر نيست. کسي که در اين دنيا به صراط مستقيم يعني دين ثابت قدم بوده است در آخرت هم بر صراط

ص: 1748

مستقيم ثابت قدم است و رد مي شود تا به بهشت برسد. هر کس در صراط لغزيد در آخرت هم روي صراط مي لغزد. امام صادق (ع) فرمود: مردم مختلف روي صراط عبور مي کنند. صراط از مو باريکتر است (زيرا تشخيص صراط مستقيم مو شکافانه است و از شمشير تيزتر است يعني وقتي شما راه را تشخيص دادي، رفتن آن هم دقت مي خواهد. پس وقتي شما وظيفه را تشخيص مي دهيد انجام دادن آن هم سخت است.) بعضي ها مثل برق از آن عبور مي کنند که در اين دنيا روي صراط مستقيم محکم و استوار باقي مانده بودند. بعضي ها مثل دويدن با اسب از آن عبور مي کند اينها کساني هستند که همت دسته ي اول را نداشتند و بعضي ها مثل دونده از صراط عبور مي کنند. اينها کساني هستند که در اين دنيا مقداري تعلقات پيدا کرده اند ولي باز هدف را گم نکرده اند. بعضي ها روي صراط پياده مي روند که گرماي و سختي را مي چشند، اينها کساني هستند که در دنيا کند مي رفتند يعني بي جهت کار خير را به تاخير مي انداختند. بعضي ها افتان و خيزان مي رفتند يعني پرت مي شوند و آويزان مي شوند و دوباره خودشان را بالا مي کشند اينها کساني هستند که حرام هايي مرتکب شده اند ولي دين را از دست نداده اند. کساني که در اين دنيا دين و صراط را از دست مي دهند در آتش جهنم پرت مي شوند. مرحوم آيت الله بهجت مي فرمودند: اگر صراط آخرت از اينجا شروع مي شود

ص: 1749

براي اينکه ما نلغزيم دعاي غريق ( که امام صادق (ع) ياد داده است ) را بخوانيد: ياالله يا رحمن يارحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينک.

سوال – سوره غافر آيات 17 تا 25 را توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيه 19 مي فرمايد: خدا هم خيانت هاي چشم و هم نگاههاي آلوده را مي داند ( محاسبه مي کند ) و هم آن چيزهايي که شما در افکار و نيات خوتان پنهان مي کنيد. به جز چشم ساير اعضا هم خيانت دارند مثلا دست و پا هم مي توانند خيانت بکنند اما خيانت چشم خيلي زياد است و خيلي ظريف است و کسي متوجه آن نمي شود. خوب است که اين آيه را بعنوان يادآوري هر روز تکرار کنيم. يکي از علما وقتي مي خواست از نجف به شهر خودش باز گردد به استادش گفت که نصيحتي به من بکنيد. ايشان فرمودند: اين آيه را هر روز با خودت تکرار کن: مگر نمي داني خدا تو را مي بيند.

سوال – شما گفتيد که هر نيتي که از ما صادر مي شود ثبت مي شود. داريم که اگر ما فکر و نيت گناه داشته باشيم ولي عمل نکنيم، اين گناه محسوب نمي شود. آيا اين دو جمله با هم تناقض ندارد ؟

پاسخ – ما در روايات داريم که نيت گناه بعنوان گناه براي ما نوشته نمي شود اما خدا آنرا حساب مي کند. آيا خدا بايد با کسي که نيت گناه مي کند با کسي که نيت گناه نمي کند يکسان برخورد بکند ؟ پروردگار اينها را در محاسبه اش دخيل مي

ص: 1750

کند. کسي که نيت گناه مي کند مورد عذاب قرار نمي گيرد چون گناه نکرده است ولي در درجه بندي از کسي که نيت گناه نکرده است پايين تر است. خدا نيت ها را خبر دارد و حساب مي کند. با نيت گناه درجه ي ما پايين مي آيد ولي ما عذاب نمي شويم.

سوال – در ادامه ي توصيف صراط توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – صراط آخرت که ما را از جهنم به سمت بهشت عبور مي دهد نمود صراط مستقيمي است که در اين دنيا اگر کسي به آن پايبند باشد انسان را عبور مي دهد و از دنيايي که مي تواند انسان را در آلودگي ها فرو ببرد به سعادت برساند. صراط مستقيم در اين دنيا يک جاده آسفالت نيست بلکه همان دستورات الهي است. و همان چيزي است که دين ارائه داده است. اين دستورات الهي که صراط مستقيم را تشکيل مي دهد در وجود معصومين تجسم يافته است. معصوم تمام دستورات را در خودش عملي کرده است و مجسمه ي دستورات الهي شده است. معصوم کسي است که هم عقايدش پاک است و شرک در آن نيست و هم اخلاقش پسنديده است و صفات عاليه را در اوج دارد و هم رفتارش صالح و سالم است. مجسمه ي صراط خود معصومين است. روايت داريم که علي صراط است. امام صادق (ع) فرمود: ما اهل بيت صراط مستقيم هستيم. در زيارت جامعه کبيره داريم که شما اهل بيت صراط مستقيم هستيد. اگر کسي تحت ولايت اهل بيت باشد و اخلاق و رفتار و عقايدش را به آنها نزديک بکند، در آخرت تحت

ص: 1751

ولايت اميرالمومنين خواهد بود. ما بايد سطح زندگي و اخلاق خودمان را به آنها نزديک بکنيم. سلمان خودش را مطابق ميل اميرالمومنين کرده بود. پس اگر کسي خودش را نزديک به اخلاق و رفتار معصومين بکند در واقع خودش را به کانون ولايت نزديک تر کرده است. وعبورش از صراط آخرت راحت تر است. در روايت داريم که کسي نمي تواند از صراط عبور کند مگر اينکه علي جوازعبور او را بدهد. کسي که تحت ولايت اميرالمومنين بوده است در آنجا جواز عبور دارد. در جلد هشت بحارالانوار مفضل بن عمر مي گويد از امام صادق (ع) در مورد صراط سوال کردند و حضرت فرمود: راه به سمت خداست و ما دو تا صراط داريم يکي صراط در دنيا و يک صراط در آخرت. صراط دنيا که ما بايد با سلامت عبور بکنيم امام است. اگر کسي به او معرفت پيدا کرد و از او پيروي کرد راحت از صراط آخرت مي گذرد ولي کسي که در دنيا کاري به ولايت نداشته و مقابل آن ايستاده، به جهنم مي افتد (ظلم به اولياء خدا ظلم به خداست. در روايت داريم که خدا به موسي گفت که چرا به عيادت من نيامدي ؟ موسي گفت: مگر شما بيمار مي شويد ؟ خدا فرمود: مومني از اولياء من بيمار شد و بايد به عيادت او مي رفتي. پس خدا بيماري بنده ي مومن را بيماري خودش دانسته است.) او در صراط آخرت لغزش دارد. صراط اين دنيا همان صراط مستقيم است و تجسم آن در معصومين است. حضرت زهرا از پيامبر پرسيد که مردم در روز قيامت

ص: 1752

چطوري هستند ؟ پيامبر فرمود: در آن روز همه مشغول کار خودشان هستند و کسي به کسي نگاه نمي کند. حضرت زهرا پرسيدند که آيا در هنگام بيرون آمدن از قبرها در بدن مرده ها کفن هست؟ پيامبر فرمود: کفن ها مي پوسد و بدن ها از قبر خارج مي شوند ولي مومنين پوشيده هستند و کفار برهنه هستند. نوري که مومنين دارند آنچنان درخشان هست که اجازه نمي دهد بدنشان ديده بشود. حضرت زهرا سوال کردند که در روز قيامت من شما را کجا ببينم؟ پيامبر فرمود: سه جا من را ببين. يکي در پاي ميزان اعمال که من مي گويم: خدايا ترازوي مومنين را سنگين کن و يکي در جايي که نامه ي اعمال را ارائه مي دهند که من مي گويم: خدايا با امت من آسان حساب کن و ديگري در کنار صراط که وقتي مسلمانان مي خواهند عبور کنند مي گويم: خدايا امت من را به سلامت بدار.

97-08-10- حسابرسي در قيامت

ما را کبوترانه وفادار کرده است آزاده کرده و گرفتارکرده است، بامت بلند باد که دلتنگي ات مرا از هر چه هست غير توبيزار کرده است، خوشبخت آن دلي که گناه نکرده را در پيشگاه لطف تو اقرار کرده است، تنها گناه ما طمع بخشش تو بود ما را کرامت تو گنهکار کرده است، چون سرو سرفرازم و نزد تو سربزير قربان آن گلي که مرا خار کرده است.

سوال – در مورد حسابرسي و رسيدگي توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – در صحنه ي محشر وقتي جهنم آورده مي شود همه بايد وارد جهنم بشوند و از طريق صراط عبور بکنند. مواقف ايستگاههايي

ص: 1753

است که تکاليفي از انسان را باز خواست مي کنند و اين امر روي صراط اتفاق مي افتد. پس بحث رسيدگي و حسابرسي اعمال پيش مي آيد.

مهمترين مبحث قيامت بخش حسابرسي است. در اين بخش به اعمال ما رسيدگي مي شود. در اين دادگاه قاضي خودش شاهد بوده است. يعني آن کسي که شاهد است خودش مي خواهد حکم بکند. کل نظام آخرت همه براي رسيدگي به اعمال و حسابرسي است. خدا اسمائي دارد که در دعاي جوشن هزار اسم خدا نام برده شده است. اين دعا صد بند است که در هر بندي ده اسم خدا آمده است. اين دعا توسط جبرئيل به پيامبر و پيامبر به امامان داده است. اين دعا يک زره اي است که انسان را از خطرات نگه مي دارد. امام علي (ع) وصيت کرد که دعاي جوشن را بر کفن من بنويسيد. يکي از مستحبات نوشتن دعاي جوشن کبير بر کفن است. در روايت است که اين دعا عذاب ها را دفن مي کند. اين دعا بايد اعتقاد نوشته بشود البته صرف نوشتن هم اثر دارد ولي اثر مهم را کسي مي گيرد که با اين اسماء ارتباطي داشته است. سعي کنيد اين دعا را در غير ماه رمضان بخوانيد. اسم خدا با اسم ما فرق مي کند. اسم ما لفظي است که بصورت قراردادي روي فردي مي گذارند و ممکن است که آن اسم با فرد تناسب نداشته باشد. ممکن است که يک فرد خيلي ترسو باشد و اسم او هيبت الله باشد. ممکن است که فردي خيلي زيبارو نباشد ولي نامش حسن باشد اما اسماء الهي

ص: 1754

صرف نامگذاري نيست و هر کدام از اسماء کمالي از کمالات الهي است و هر کدام هم آثاري دارد. يکي از اسماء خدا خالق است. خدا با اين جنبه ي کمالي عالم را خلق کرده است. يکي از اسماء خدا رحمن است. چون خدا شان رحمانيت را دارد رحمت عام خودش را درعالم وجود سرازير کرده است. تمام عالم به تناسب خودشان فهم و شعور دارند. بخاطر همين همه ي موجودات عالم ذکر و تسبح دارند. در سوره ي نور مي فرمايد : هر موجودي به تسبيح خودش آگاهي دارد. تمام کمالاتي که درعالم وجود هست منشا آن اسم هاي خداست يعني اسمهاي خدا آثاري را در اين عالم پخش کرده است. خدا با اسماء خودش عالم را اداره مي کند. در دعاي کميل اميرالمومنين مي فرمايد : اسماء تو عالم را پر کرده است. يکي از اسماء خدا حسيب است يعني حساب کننده و حسابرس. اين اسم خدا فقط براي روز قيامت نيست. اين اسم حسيب آثاري دارد. اثر اين اسم اين است که در اين عالم هيچ حرکتي وعملي از ذره گرفته تا بزرگترين اجرام، بي حساب و رها نيست. اين طور نيست که انسان کاري را بکند و مثل باشد که آنکار را نکرده باشد. شما هرکاري در اين دنيا بکني نتيجه اي دارد. يک دانه در زير زمين حرکتي را شروع مي کند و به سمت ميوه شدن مي رود و اگر به مانعي برخورد نکند اثرش اين است که به يک محصول تبديل بشود و اگر به مانع بخورد بکند به ميوه تبديل نمي شود. هر عملي نتيجه اي دارد.

ص: 1755

ما عملي نداريم که هيچ خاصيتي نداشته باشد. محدث نوري رواياتي را آورده است که اگر خاري در دستتان فرومي رود يا سنگي پرت مي شود و به صورت کسي مي خورد يا کابوسي مي بينيد، اينها همه روي حساب است. ما مي گوييم که شانسي بود که يک تيغ در دستمان فرو رفت. يک برگ بي حساب از روي اين درخت نمي افتد. اگر اين اتفاق بيفتد يعني از حکومت خدا خارج است و خدا روي اين تسلط ندارد. معناي حسابگر بودن خدا اين نيست که مثل حساب دنيايي باشد که ما بخواهيم جواب مسئله اي را بدست بياوريم. براي خدا چيزي مجهول نيست. مرحوم نخودکي اصفهاني مي فرمود در کل عمرم يک نماز صبح از من قضا شد و آن روز چنان بلايي بر سر من آمد که اگر الان يک نماز شب از من فوت بشود منتظر بلايي هستم. حضرت يعقوب هر روز سفره اي پهن مي کند و اطعام مي داد. روزي گدايي به در منزل آمد ولي اهل خانه احراز نکردند که او نيازمند است. و به او توجهي نکردند و اتفاقا او نيازمند بود. نيازمند به خدا شکايت کرد که من به در خانه ي ولي تو رفتم ولي چيزي به من نداند. از طرف خدا به يعقوب خطاب شد که منتظر بلايي باش و بلا همان فراق يوسف بود که حدود چهل سال يا بيست سال طول کشيد. آن بلا در اثر يک غفلت بود. يوسف وقتي در زندان بود به هم زنداني خودش که قرار بود آزاد بشود گفت : وقتي پيش پادشاه رفتي من را هم

ص: 1756

ياد بياورد. در انسانهاي معمولي اين گفتار خلاف نيست ولي اين گفتار از يوسف پسنديده نبود و همانا جبرئيل نازل شد و گفت که اي يوسف چه کسي تو را از همه زيباتر کرده است و چه کسي تو را محبوب يعقوب قرار داد ؟ چه کسي قابفله را به سمت چاه فرستاد تا تو نجات پيدا کني؟ چه کسي حسادت زنان مصري را نسبت به تو دفع کرد ؟ يوسف گفت : خدا. پس چرا تو حاجت خودت را به نزد پادشاه بردي؟ پس چند سال ديگر در زندان مي ماني. اتفاقا آن هم زنداني يوسف يادش رفت که اسم او را به پادشاه بگويد. پس عالم بي حساب نيست. و خدا همه چيز را حساب مي کند. پس هر عملي عکس العملي دارد همان حسابگري خداست. اگر شما در دلتان نيتي بکنيد چه شما آنرا پنهان کنيد چه آشکار، خدا آنرا حساب مي کند. اين نيت يک وجودي است که در شما آمده است، اين حرکت وعملي که در شما شکل گرفته است ثمري دارد و خدا همه را حساب مي کند. خدا سريع الحساب است و دقيق حساب مي کند. هيچ چيزي از نظر خدا پنهان نمي ماند. خيلي از بندگان صالح الهي نسبت به اعمال شان مراقبت دارند زيرا مي دانند که تبعات آن عمل دامن آنها را مي گيرد. مرحوم مرشد چلويي (احمد نهاوندي ) ديوان شعري بنام سوخته دارد. ايشان اهل معرفتي بود. ايشان از رفقاي رجبعلي خياط بود. يک روز از وضع کاسبي نزد رجبعلي خياط گله مي کرد. رجبعلي خياط گفت که تقصير خودت است زيرا مشتري

ص: 1757

هاي خودت را مي پراني. ايشان گفتند که من حتي يک لقمه به شاگردهاي مغازه مي دهم. رجبعلي خياط گفت که چند روز پيش، سيدي سه روز پيش در مغازه ي تو غذاي نسيه خورد و در روز چهارم توبه او غذا ندادي. اين بي برکتي کاسبي تو به خاطر آن کارت است. ايشان آن سيد را پيدا کرد و از او حلاليت خواست. از آن پس ايشان يک تابلويي درمغازه اش زد: " نسيه داده مي شود حتي به شما در حدتوان، وجه دستي هم داده مي شود. " مراقبت اين بزرگان بخاطر اين است که مي دانند عالم بي حساب نيست. چرا انسان خيلي از اوقات نمي تواند نماز اول وقت خودش را بخواند ؟ يک موقع انسان مي بيند که نمي تواند اين کار را بکند البته يک وقت عذري دارد. چرا خيلي ازاوقات انسان حال دعا و زيارت ندارد؟ چرا عمر ما برکت ندارد؟ چرا انسان در زندگي آرامش ندارد ؟ ما يک کاري کرده ايم که نتيجه اش اين شده است. اينها بي جهت و بي دليل نيست. استادمطهري در شب جمعه همراه با استادش ميرزا آقا علي شيرازي به محفلي رفته بودند. استاد اشعاري خواند و اشعار را نقد کرد. شب برگشتند و خوابيدند. استادهنگام اذان صبح بلند شد درحالي که هميشه قبل از اذان براي نماز شب بلند مي شد و استاد گفت که اين بخاطر شعر خواندن ديشب بود زيرا در شب جمعه شعر خواندن مکروه است. صفت حسيب خدا فقط براي قيامت نيست. گاهي عکس العمل عمل ما در همين دنيا به ما مي رسد يعني

ص: 1758

کاري که اينجا انجام مي دهيم بخصوص کار بد، در همين جا چوب آنرا مي خوريم و بي حساب مي شويم که اميرالمومنين مي فرمايد که خدا شيعيان ما را به سختي ها مبتلا مي کند که در همين دنيا بي حساب بشوند. گاهي عکس العمل عمل ما در آن دنيا به ما داده مي شود. ممکن است که جنايتکاري در هنگام جنايت از بين برود يعني نتواند اثرش را در دنيا ببيند. و اثر آن به آخرت مي رود. خدا آثار عمل کفار را به قيامت مي گذارد. پس هيچ عملي بي اثر نمي ماند. خدا سريع الحساب است زيرا شما هر کاري انجام بدهيد اثرش بوجود مي آيد. پس شما هر عملي انجام بدهي سريع عکس العملش بوجود مي آيد و منظور از سرعت اين است. پس در قيامت هر عملي حسابش روشن است. در روايت داريم که خدا مثل يک چشم بهم زدن حساب مي کند. حساب کردن خدا سريع است ولي حساب پس دادن ما طول مي کشد. توقف در مواقف صراط ما را تطهير مي کند. پس خدا حساب را طول نمي دهد زيرا او سريع الحساب است. حساب پس دادن ما طول مي کشد. ما بايد تاوان کارهايي که در دنيا نداده ايم، در آنجا بدهيم. زوايد زندگي و تجملات انسان را در مواقف قيامت نگه مي دارد البته منظور ضرويات زندگي نيست. از مسکن و پوشاک و خوراک در حد کفاف و شان طرف سوال نمي شود اما تشريفاتي که باعث دلبستگي ها شده است سوال مي شود. حسابرسي در قيامت گوشه اي از حسابرسي خدا در عوالم

ص: 1759

ديگر است. خداهمه جا حسيب بوده است. خدا از همه حساب مي کشد. ما گفتيم که کفار خالص بي حساب به جهنم مي روند و مومنين خالص هم بي حساب به بهشت مي روند. اگر عده اي بي حساب به بهشت و جهنم مي روند پس حسابرسي خدا چه مي شود ؟ مومنين خالص و کفار خالص مرحله ي روي صراط را ندارند نه اينکه هيچ حسابرسي نداشته باشند. آنها فقط نيازي به توقف گاهها ندارند. ولي خدا در مورد آنها هم حسيب است. حسيب بودن خدا دراينجا يعني آنها بخاطر کار خوب به بهشت يا جهنم مي روند ولي ديگر حساب روي صراط را ندارند. اگر کسي در اينجا حسابرسي کند و به کارهايش برسد ديگر در قيامت نيازي به حسابرسي نداريد. خداوند دو بار از کسي حساب پس نمي گيرد.

سوال – سوره غافر آيات 78 تا 85 را توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيه 85 مي فرمايد : بعضي ها زماني به ما ايمان مي آورند که عذاب رسيده باشد اين ايمان ديگر به درد نمي خورد. (زيرا اين ايمان رشد ندارد و ايمان اجباري است. ) اينکه ما ايمان اجباري را نمي پذيريم يک سنت است. در آن لحظه کافران احساس خسران مي کنند.

ما بايد قبل از اينکه ملائک قبض روح بيايند کارهاي مان را درست کنيم.

سوال – در سوره ي واقعه گروهي بنام سابقون داريم. آيا اين افراد با اصحاب يمين فرق دارند؟

پاسخ – اصحاب يمين کساني هستند که از سمت ملکوت اعلي نامه ي عملشان را بهآنها ارائه مي دهند. اصحاب شمال کساني هستند که از سمت

ص: 1760

ملکوت اسفل، نامه ي اعمال شان به آنها ارائه مي شود. در قرآن گروه سومي بنام سابقون معرفي شده است. سابقون کساني که در راه الهي پيشي گرفتند مقربين هستند. اين افراد نامه ي عمل ندارند. به تعبير ديگر قرآن سابقون همان مخلصين هستند. آنهامراحل قيامت را ندارند و بي حساب به بهشت مي روند زيرا در دنيا اين مراحل را زودتر رفته اند و سبقت گرفته اند. قرآن مي فرمايد : همه را در عرصه ي محشر جمع مي کنند بجز مخلصين. مخلصين همان مقربين هستند. اين مراحل براي کساني است که مي خواند تطهير بشوند تا لايق بهشت بشوند. کساني که اين مراحل را در دنيا رفته اند و مخلَص شده اند و نيازي به تطهير ندارند. ( مخلِص کسي است که تازه وارد وادي اخلاص شده است ) پس مقربون کساني هستند که نامه ي عمل ندارند. و مراحل محشر را ندارند.

سوال – در دعاي کميل داريم :خداوند شاهد چيزهايي است که بر فرشتگان پوشيده است ولي شما گفتيد که ملائک تمام کارهاي ما را ثبت مي کنند. راهنمايي بفرماييد.

پاسخ - دو فرشته هستند که همه ي اعمال ما و حتي نيات ما را ثبت مي کنند. در دعاي کميل حضرت امير مي فرمايد که خداوند تو خودت شاهد هستي بر چيزهايي که بر فرشتگان مخفي است. انسان لايه هاي عميقي دارد که حتي بعضي از لايه هاي دروني انسان برخودش هم پنهان است. امروزه به آن ضمير ناخودآگاه مي گويند. امام صادق (ع) مي فرمايد : خدا هم سِر شما را و هم پنهان تر از سِر شما را

ص: 1761

مي داند. سر شما يعني چيزي که من مي دانم ولي ديگران نمي دانند. پنهان تر از سِر اين است که نه تنها ديگران هم نمي دانند بلکه خودم هم نمي دانم. يعني چيزي در اعماق وجود من هست که فراموش شده است و خودم هم به آن آگاهي ندارم. ملائک از بعضي از اين لايه هاي پنهان خبر ندارند. ذات انسان که ريشه ي اعمال خوب يابد انسان است و گاهي در انسان بروز مي کند، مخفي است. اين يکي از الطاف الهي است که کسي از ذات انسان خبر پيدا نکند. ستاريت خدا باعث مي شود که فرشتگان از ذات ما خبر نداشته باشند.

سوال – چطور مي شود فهميد که خدا جواب ظلم انساني را در همين دنيا به او مي دهد؟

پاسخ – ظلم درجاتي دارد و بعضي از ظلم ها خيلي شديد است. ظلم گاهي باعث ساقط شدن زندگي فردي يا آبروريختن فردي مي شود. ظلم هاي شديد آثار و تبعات سنگيني دارد و خدا آنرا جواب آنرا براي آخرت گذاتشه است. زيرا در اين دنيا جزاي کامل عمل داده نمي شود. زيرا دنيا محدود است. کسي که چندين نفر را مي کشد نمي تواند او را چند بار کشت. البته اصل اين است که خدا جواب مومنين را در همين دنيا بدهد مگر اينکه ظلم خيلي سنگين باشد که بايد مقداري از آن به برزخ يا قيامت واگذار بشود.

انشاء الله خدا با ستاريت خودش لايه هاي درون ما را بپوشاند

97-08-24- حسابرسي در قيامت

سوال – در مورد حسابرسي و حسابگري خداوند توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – مهمترين مرحله ي قيامت، مرحله ي

ص: 1762

حسابرسي خداوند است. خداوند پرونده هاي ما را در دادگاههايي که حاکم آن خود اوست بررسي مي کند. بزرگواري مي گفت: کاري بکنيد و حرفي بزنيد که در قيامت بتوانيد جواب خداپسندانه بدهيد و دليل کارهايتان را بياوريد. بابا طاهر مي گويد: مکن کاري که بعدها سنگت آيد جهان با اين فراخي تنگت آيد، چو فردا نامه خوانان نامه خوانند تو بيني نامه ات را ننگت آيد. به مرحوم ميرزاي شيرازي گفتند که اگر به شما خبر بدهند که يک هفته ديگر زنده نيستيد، اين يک هفته را چطور زندگي مي کنيد. ايشان فرمودند: همانطور که تابحال زندگي مي کردم. من در زندگي سعي کرده ام وقتي مي خواهم کاري انجام بدهم اول پاسخ آنرا در آخرت در نظر مي گيرم و بعد آن کار را انجام مي دهم. مرحوم کوهستاني مي فرمود: من طوري زندگي کرده ام که اعضا و جوارح من در قيامت عليه من شهادت ندهند. گوش و چشمم نگويند که تو به ما خيانت کردي و من آنجا خجل بشوم. از اسماء حسناي خدا حسيب است يعني در اين عالم هيچ عملي بي عکس العمل نيست. اثر هر عملي يا در اين عالم به ما مي رسد يا در عالم قيامت به ما برمي گردد. پس ريزترين عمل ما رها و محمل نيست. حسابرسي خدا در قيامت يک گوشه اي از قانون کلي اسم حسيب خداست. يعني خدا درا ين عالم هم هيچ عملي را بي حساب نمي گذارد. پس هيچ چيزي اتفاقي و بي حساب نيست ولي ظهور کامل اسم حسيب در روز قيامت است. يوم الحساب يعني اينکه خدا

ص: 1763

در روي صراط حسابگر اعمال ما خواهد بود.

سوال – شما فرموديد که تمام آن چيزهايي که به ما مي رسد نتيجه ي اعمال ماست. آيا منظور شما اين است که بيماري، فقر و مصيبت هاي دنيوي نتيجه ي گناهان ماست ؟

پاسخ – اثر و نتيجه ي اينکه خدا حسيب است اين است که هيچ عملي بي نتيجه و بي عکس العمل نيست. بنابراين هر اتفاق خوشايند يا ناخوشايند شانسي نيست. اگر خاري در دست ما مي رود يا سنگي به سر ما مي خورد تصادفي نيست. هيچ اتفاقي شانسي نيست و اثر يک عمل است ولي الزاما اين طور نيست که اثر يک گناه باشد. گاهي اتفاقاتي ناخوشايندي که براي ما بوجود مي آيد بخاطر گناهي نيست که انجام داده ايم. در روايات داريم که بلاهايي که بر سر ما مي آيد بخشي از آن بخاطر کفاره ي گناهان ما است. اميرالمومنين مي فرمايد: مومنين در همين دنيا تنبيه مي شوند. اما بخشي ديگر از بلاها ترفيعي و ارتقائي است. يعني خدا دارد زمينه اي پيش مي آورد که ظرفيت فرد را بالا ببرد. نمونه ي آن بلاهايي است که بر سر اهل بيت آمده است. اهل بيت بخاطر اينکه گناه کرده اند اين بلاها سرشان نيامده است. در مجلس يزيد، يزيد به امام سجاد(ع)گفت که اين بلاهايي که بر سر شما مي آيد بخاطر گناهان شماست. امام فرمود: بعضي مواقع بلاها بخاطر بالابردن ظرفيت است. پس اگر بلايي بر سر کسي آمد ما سوء ظن پيدا نکنيم که طرف حتما گناهي کرده است. شايد خدا او را بواسطه بلا بالا مي برد.

ص: 1764

مقتضاي زرنگ بودن يک مومن اين است که اگر براي خودش بلايي پيش آمد خودش را زير ذره بين بگذارد که نکند بخاطر گناهي که کرده اين بلا بر سرش آمده است و به خودش سوء ظن داشته باشد. اتفاقاتي که براي ما پيش مي آيد در اثر اعمال ماست نه بخاطر گناهان ما.

سوال – يکي ديگر از موارد حسيب بودن خداوند را مطرح بفرماييد.

پاسخ – ما از طرفي گفتيم که خدا حسابگر است. از طرفي در روايات و دعاهاي اهل بيت داريم که حساب خلاق در دست ائمه و معصومين است. ما در آيه 25سوره ي غاشيه داريم: رجوع مردم به ماست و حسابگري آنها با ماست. اهل بيت در ذيل اين آيه مي فرمايند که ما هستيم که ماموريت حسابگري خدا را برعهده داريم. امام کاظم (ع) فرمود: رجوع مردم به ماست و حساب آنها با ما اهل بيت است. امام صادق (ع)هر امتي حسابش با امام زمان خودش است و ائمه دوستان و دشمنان شان را در هنگام حسابرسي مي شناسند. ما با چهره مردم را مي شناسيم. در زيارت جامعه کبيره از زيارات معصومين است و بهترين متن امام شناسي است. خوب است که مومنين ماهي يک بار زيارت جامعه کبيره را بخوانند. اين زيارت سفارش امام زمان (عج) و بزرگان است. داريم: اهل بيت، رجوع مردم به شماست و حساب آنها برعده ي شماست. در واقع بايد گفت که حسابگري ائمه منافاتي با حسابگري خدا ندارد زيرا آنها واسطه هاي اسم حسيب خدا هستند. مظهر اسم حسيب خدا اهل بيت هستند. اولياء خدا کساني هستند که تجسم صراط

ص: 1765

مستقيم هستند و بر دل و اخلاق و رفتار آنها جز اراده خدا چيزي حاکم نيست. وجود آنها سرتاسر وجود الهي است. آنها خليفة الله هستند. در روايات بسياري داريم که خدا حالات اولياء الهي را به خودش نسبت مي دهد. خدا به موسي گفت: چرا من بيمار شدم به عيادتم نيامدي ؟ موسي گفت که مگر شما بيمار مي شوي ؟ خدا فرمود: بله. يکي از اولياء من بيمار شد و تو به عيادت او نرفتي، عيادت او عيادت ماست. در روايات توصيه شده است که به افردي که نمي شناسيد احترام بکنيد زيرا ممکن است که او ولي خدا باشد و با اهانت به او عقوبت آنرا بچشيد. مرحوم شاه آبادي استاد امام خميني (هر وقت امام اسم ايشان را مي آورد مي فرمود: روحي فدا ) به يک حمام قديمي رفته بود. و آهسته آهسته از پله ها پايين مي رفت. فردي به ايشان گفت که زودتر پايين بيا و توهيني به ايشان کرد. آقاي شاه آبادي حرفي نزد. فرد توهين کننده در همان حمام به زمين خورد و سرش به سنگ خورد. جسم بيجان او را از حمام بيرون بردند. در روايات داريم که خدا چهار چيز را پنهان کرده است: يکي اولياء خود را در بين مردم، يکي شب قدر را در ميان شبها، يکي گناهي را بين گناهان که اگر کسي آنرا انجام بدهد شايد ديگر توفيق توبه پيدا نکند و يکي طاعاتي را بين عبادت که هر کس آن عبادت را انجام بدهد توشه ي آخرتش را برداشته است. از آن مرد خدا در ديده ي عامي بود

ص: 1766

پنهان که عارف داغ بر دل دارد و زاهد به پيشاني. پس مراقب باشيد که به ولي خدا توهين نکنيد. هر کس به ولي خدا توهين کند در حکم جنگ با خداست. در قرآن داريم سوره ي زخرف آيه 55 وقتي فرعونيان ما را متاسف کردند ما انتقام گرفتيم و همه را غرق کرديم. خدا ناراحتي و خوشحالي ندارد ولي خدا تاسف و خوشحالي اولياء خودش را تاسف و خوشحالي خودش معرفي کرده است. زيرادل آنها حرم خداست. روايت معروف شيعه و سني در مورد حضرت فاطمه داريم: رضايت و غضب حضرت زهرا معيار و ملاک خشنودي و غضب خداست. اين حسابگري اولياء همان حسابگري خداست. حسابگري کل خلق با ائمه است. شيعيان و مومنين بايد خدا را شکر بکنند که کساني حسابگر آنها هستند علاوه بر اينکه مظهر اسم حسيب خدا هستند، مظهر اسم رحيم (مهرباني خاص) خدا هم هستند. امام صادق فرمود(ع): ما حساب شيعيان را مي رسيم. ما از خدا مي خواهيم حق هاي الهي (حق الله) که به گردن شيعيان است ببخشد. خداهم آنها را بخشد. در مورد حق الناس ما از خدا مي خواهيم که آنقدر به صاحبان حق ببخشد که آنها هم از مومنين بگذرند و آنها هم مي گذرند. باز اين به نفع آنهاست. حقوقي از ما که شيعيان ضايع کرده اند ما از آنها مي گذريم و اين حسابگري ماست. اين روايت نبايد مايه ي غرور مومنين بشود که فکر کنند که بيمه گناه هستند. اينکه ائمه ما را دستگيري بکنند براي آنها هزينه دارد. پيامبر فرمود: سوره ي هود من را پير کرد. کساني که سعي

ص: 1767

کرده اند در کلاس اهل بيت باشند و تحت ولايت آنها باشد و گناهي از دستش در رفته است ائمه شفاعت آنها را مي کنند ولي کساني که عمدا حق الناسي را ضايع مي کنند ممکن است که از کلاس اهل بيت بيرون بروند. مثلا کسي نبايد فکر کند که حق الناس سخت است ولي خدا حق الله را مي بخشد پس ما نماز نخوانيم. کسي که نماز را عامدا کنار بگذارد در حد کفر است. ائمه به کساني کمک مي کنند که گناهان حق الناسي را کوچک نشمرده اند. حسابرسي ما با کساني است که کريم هستند.

سوال – سوره ي زخرف آيات 11 تا 22 را توضيح بفرماييد.

پاسخ – در آيه 12 خدا به نعمت مرکب ها اشاره کرده است و مي فرمايد: خدا کشتي و چارپايان را قرارداد تا بتوانيد با آن سفر کنيد و بر پشت آنها بنشينيد. بعد شما نعمت پروردگاراتان را متذکر بشويد. خدا در هر چيزي مي خواهد ربط آن چيز با خدا را به ما نشان بدهد. اين حيوان رام و کشتي نعمتي است. پس ياد خدا بکنيد و بگوييد: (دعاي سفر آيه 13 سوره ي زخرف) منزه خدايي که اين مرکب را مسخر و رام ما کرد و ما خودمان نمي توانستيم از آن استفاه کنيم و خدا اين کار را کرد. و ياد سفر آخرت هم بکنيد.

سوال – در مورد ويژگي هاي حسابرسي خدا در روز قيامت توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – در روايات و قرآن ما به سه ويژگي حسابرسي خدا تاکيد شده است. يکي اينکه يوم الحساب را نزديک ببينيد. آيه اول

ص: 1768

سوره ي انبياء مي فرمايد: حساب خيلي نزديک است ولي مردم غافل هستند و کار خودشان را مي کنند. اگر کل دنيا را نسبت به عمر آخرت حساب بکنيم عمر دنيا خيلي کم است و نزديک به آخرت است. عمر دنيا در مقابل عمر آخرت نامحدود است و تمام مي شود. وقتي حضرت عزرائيل براي گرفتن جان نوح آمده بود، نوح گفت: که وقت ما تمام شد ؟ حضرت عزرائيل گفت که عمر شما خيلي طولاني بود. در آخر الزمان بيشتر از هفتاد سال عمر نمي کنند. در قرآن دوران نبوت حضرت نوح 950 سال آمده است. نوح گفت: اگر عمر من هفتاد سال بود با يک سجده آنرا تمام مي کردم. کل عمر دنيا پلک بهم زدن است. نزديک دين آخرت ثمراتي دارد. دومين خصوصيتي که در قرآن و روايات به آن اشاره شده است سرعت حسابرسي خداست. حسابرسي خدا نوبت به نوبت و يکي يکي نيست. حسابرسي خدا طول نمي کشد. اميرالمومنين فرمود: همان طور که خدا به همه يک دفعه رزق مي دهد، يک دفعه هم به حساب همه مي رسد. اينکه مي گويند: در صراط حساب بعضي ها طول مي کشد بخاطر حسابرسي خدا نيست بلکه بخاطر حساب پس دادن ما است. به تعبيري انسان در آنجا براي تطهير نگه داشته مي شود. داريم که حسابرسي خدا در حد يک چشم بهم زدن است. امام صادق (ع) مي فرمايد: دو نفر يکي فقير و يکي پولدار را در نزد خدا مي آورند. فرد فقير مي گويد که من مال و سرمايه اي نداشته ام که خيلي بتوانم کاري بکنم. خدا دستور

ص: 1769

مي دهد او را به بهشت ببرند. فرد ثروتمند متوقف مي ماند تا پاسخ کارهاي خودش را بدهد. حتي حلال هاي خدا هم حساب و کتاب دارد. بعد از مدتي که اين فرد پولدار به بهشت مي رود به فرد فقير برخورد مي کند. فرد پولدار فرد فقير را نمي شناسد ولي فرد فقير مي گويد: حسابرسي تو چقدر طول کشيد. فرد ثروتمند مي گويد: من بخاطر قصوري که در بعضي از اموالم داشتم معطل شدم، زيرا حساب هاي من يکي يکي در جلوي من آورده مي شد. البته خدا به رحمت خودش من را بخشيد. دراينحا اين طول کشيدن مربوط به خود شخص بوده است. فرد فقير از نعمت هاي الهي در بهشت استفاده کرده بود و به شکل فعلي درآمده بود. سومين خصوصيت دقت در حسابرسي خداوند است. سوره لقمان آيه 16 ميفرمايد: اگر يک عمل خوب يا بد شما به اندازه دانه ي خردل (دانه ي فلفل ) در صخره يا آسمان پنهان باشد خدا آنرا حساب مي کند، خدا آگاه و با دقت است. آيت الله بروجردي در آخر عمرش غمگين بودند و گريه مي کردند و مي فرمودند که من دارم دست خالي مي روم. اطرافيان به ايشان مي گفتند که شما اين همه شاگرد تربيت کرده ايد واين همه اعمال ارزشمندي انجام داده ايد. ايشان فرمودند: اعمال شما بايد خالص باشد. کسي که در آنجا اعمال را حسابرسي مي کند خيلي دقيق است. امام صادق (ع) از فردي پرسيد که اين آيه که ما حساب همه چيز را داريم چطور معنا مي کني؟ فرد گفت: يعني اينکه خدا حساب

ص: 1770

ايام عمر همه ي بندگان و مخلوقات را دارد. امام فرمود: خدا حساب نفس هاي بندگانش را دارد و هر نفسي که در طاعت يا معصيت خرج بشود به دقت حساب مي شود. براي بعضي از افراد اين حسابرسي دقيق وجود ندارد. در روايت داريم: کساني که به زن و بچه هايشان سخت نمي گيرند، افرادي که در اين عالم سختگير نبوده اند، کساني که صله ي رحم انجام مي دادند، کساني که براي خانواده شان توسعه بوجود مي آوردند، کساني که در معامله مخصوصا با نزديکان سخت نمي گرفتند، خدا به اين افراد در قيامت تخفيف مي دهد. پس ما استثنايي داريم که خدا به آنها تخفيف مي دهد. اصل دقت خدا در حساب است. خدا در حساب فريب نمي خورد. اگر کسي بخواهد توجيح بکند خدا در آنجا دقت دارد. يکي اينکه خدا همه ي جهت اعمال را در نظر مي گيرد و ديگر اينکه خدا آگاه به اعمال است و فريب نمي خورد. پس خدا توجيحات را قبول نمي کند. اگر کسي بگويد که من در بالاي شهر زندگي مي کردم، خدا مثال آسيه را براي او مي آورد که او جوان بود و در خانه ي فرعون زندگي مي کرد ولي ايمانش را حفظ کرد. اگر کسي بگويد که من زيبا بودم و فريب خوردم، خدا براي مردها يوسف و براي خانم ها مريم را مثال مي زند که اينها خودشان را حفظ کردند. قرار نيست که اين امکانات و سرمايه ها باعث گناه بشود. خدا حجت غالبي بر همه دارد.

انشاء الله خدا ما را جزو کساني قرار بدهد که

ص: 1771

در حساب به آنها تخفيف مي دهد.

97-09-01- تکفير اعمال

با آمدن بهار برمي گرديم چون ميوه به شاخسار برمي گرديم، وقتي برسيم دستها مي چينند هر سال سر قرار برمي گرديم، مانند مسافران کشتي از بحر با رجعت روزگاربرمي گرديم، هر قدر که رود پر غروري باشيم با سيلي آبشار برمي گرديم، گر شانه به شانه بي نشان مي چرخيم چنگيم و به زلف يار برمي گرديم، اندازه دل سپردني ميهمانيم آنک همگي دچار برمي گرديم.

سوال – در مورد حبط و تکفير اعمال توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – يکي از بحث هايي که در مورد حسابرسي روز قيامت مطرح مي شود بحث حبط و تکفير اعمال است. اين دو واژه از قرآن گرفته شده است. در موقف حساب، بعضي از افراد در پرونده ي حساب شان، اعمال خوب و صالح شان را نمي بينند. آنها سوال مي کنند اعمال خوب ما کجاست؟ خدا مي فرمايد که تو عمل زشتي انجام داده اي که آن عمل زشت تو باعث شد که اعمال خوب تو از بين برود. به اين عمل حبط يا سوخت شدن عمل مي گويند. بعضي از اين گناهان به قدري زشت هستند که تمام اعمال خوب گذشته را از بين مي برد و بعضي از اين گناهان، بعضي از اعمال خوب را از بين مي برند که به نوع گناه و زشتي آن گناه بستگي دارد. پيامبر در جمعي از اصحاب فرمودند: هر کس که يک بار ذکر " سبحان الله والحمدلله و لا اله الاالله والله اکبر" بگويد به ازاي آن ده درخت در بهشت براي او کاشته مي شود. بعضي از اصحاب گفتند

ص: 1772

که ما باغ بزرگي از پيش براي خودمان در بهشت فراهم کرده ايم. زيرا اين ذکر را زياد گفته ايم. پيامبر فرمود : به شرط اينکه آنرا نسوزانده باشيد. بعضي از افراد در روز قيامت مي بينند که در پرونده شان هيچ گناهي نيست. آنها تعجب مي کنند که گناهان شان در پرونده نيست. به آنها مي گويند که شما کارهاي خوبي کرده ايد که بعضي از گناهان تان را از بين برده است. به اين کار تکفير ( پوشانيدن ) مي گويند.

سوال – اعمالي که باعث حبط و تکفير مي شوند کدامند؟

پاسخ – قانون اوليه در اعمال اين است که همه ي اعمال محفوظ باقي بماند و چيزي از آن از بين نرود. فمن يعمل مثقال ذرة خيره يره، فمن يعمل مثقال ذرة شره يره. اما بعضي از اعمال آنقدر زشت هستند که اعمال خوب ما را از بين مي برند و همچنين بعضي از اعمال خوب آنقدر خوب هستند که اعمال بد را از بين مي برند. پس قانون اوليه بقاي اعمال است ولي بعضي از اعمال مي توانند روي هم اثر بگذارند. بنابراين برايند کلي اعمال محاسبه مي شود. چيزي که باعث حبط و سوختن تمام اعمال مي شود کفر و ارتداد است. يعني اينکه انسان در مقابل خدا و دين بايستد. اين انسان اگر توبه نکند و از دنيا برود، تمام اعمال خوبش از بين مي رود. در سوره کهف آيه چهار داريم : کساني که به آيات الهي کافر شدند اعمال خوب شان از بين مي رود و در روز قيامت براي آنها ميزان نمي گذاريم. آنها بي

ص: 1773

حساب به جهنم مي روند. کار ديگر که باعث حبط اعمال مي شود بي ادبي و تمسخر در حد بي معرفتي است که در حدکفر نيست. در زمان پيامبر وقتي مي خواستند حضرت را صدا بزنند با صداي بلند و بي ادب ايشان را صدا مي زدند و صدايشان را در محضر پيامبر بالا مي بردند. سوره ي حجرات آيا دوم مي فرمايد : اي مومنين، صداي تان را بالاتر از صداي پيامبر نبريد و همانطور که خودتان را صدا مي زنيد پيامبر را صدا نزنيد، مبادا که اعمال شما حبط بشود در حاليکه نمي دانيد. الان ما بايد ادب را نسبت به اولياء خدا رعايت کنيم. حساب اولياء در نزد خدا حساب خاصي است. امام خميني وقتي معصومين را اسم مي بردند با القاب آنها را مي خواندند مثل حضرت امير يا سيدالشهدا. امام صادق (ع) وقتي اسم پيامبر را مي شنيدند بعلامت تعظيم نشسته سرشان را خم مي کردند و سر و صورت امام به زمين مي رسيد. خود معصومين هم ادب الهي را رعايت مي کردند. ما حتي در مورد روايات و اولاد معصومين هم بايد ادب را رعايت کنيم. مثلا ما نبايد به عزاداران سيد الشهدا و روايات معصومين بي احترامي بکنيم. بعضي ها کتب معصومين را با وضو مي خواندند و اگر روايتي را از معصوم مي ديدند، در مقابل آن نظر نداشتند. اين بي ادبي است که انسان فوري يک روايت را کنار بزند. بخاطر همين است که ما ضريح و ديوار حرم معصومين را مي بوسيم. در قرآن داريم که وقتي پيراهن يوسف را براي پدرش آوردند، او

ص: 1774

پيراهن رابه چشم هايش ماليد و بينا شد و شفا گرفت. وقتي پيراهن يوسف شفا مي دهد پس چيزهايي هم که متعلق به معصومين هست مي تواند شفا بدهد. مرحوم علامه اميني صاحب کتاب الغدير نسبت به اهل بيت و فرزندانشان محبت شديد داشت. فردي به ايشان گفت که اگر من تعبيرات بلندي نسبت به حضرت ابوالفضل نداشته باشم آيا اشکالي دارد ؟ ايشان با حالت تندي گفت : اگر شما حتي به من هم که فرزند او هستم بي احترامي بکني دچار عذاب الهي مي شوي. اگر شما به بچه اي بي احترامي بکنيد پدر او ناراحت مي شود و اين بي احترامي را نسبت به خودش تلقي مي کند. يکي ديگر از کارهايي که باعث حبط اعمال مي شود عُجب است. اگر انسان قدرت يا ثروتي دارد فوري به خودش مي نازد و غروري به او دست مي دهد و خودش ار بزرگ مي شمارد و ديگران را کوچک مي شمارد. کسي که خودش را بزرگ مي بيند وقتي کسي را مي بيند که داراي کمال است روي او عيب مي گذارد. کسي که دچار غرور است از خدا هم طلبکار است. اين صف يک کفر خفيف است زيرا انسان کمالات خودش را مي بيند نه خدا را. در روايت داريم : عجب اعمال صالح را فاسد مي کند. يکي از اصحاب امام رضا (ع) نزد امام رفت و شام در محضر ايشان بود و شب هم همانجا خوابيد، او پيش خودش دچار فخر و افتخار شد، امام رضا (ع) فرمود: اميرالمومنين به عيادت يک از اصحابش رفته بود و به او گفت

ص: 1775

که مبادا عيادت من را افتحاري براي خودت حساب بکني، تو مراقب خودت باشد، امام هم فرمود: پس تو هم مواظب خودت باشد. در دعا داريم : عبادات من را با عجب خراب نکن. محدث قمي به مساجد کم جمعيت مي رفت تا آنجا آباد بشود. وقتي ايشان در مسجدگوهرشاد نماز مي خواندند جمعيت زيادي در پشت سر ايشان نماز مي خواندند و صداي يا الله از دور به گوش مي رسيد. ايشان در يک لحظه گفتند که عجب جمعيتي. ايشان بلافاصله بعد از نماز مغرب از مسجد بيرون رفتند و نماز عشا را نخواندند. و گفتند که من صلاحيت خواندن اين نماز را ندارم. آنها در اعمال شان ريز بودند و نمي گذاشتند که چيزي وارد اعمال شان بشود. حسد هم باعث حبط عمل مي شود. حسد با غبطه فرق دارد. غبطه از صفات مومنين است. يعني وقتي شما خوبي در اعمال کسي مي بيند دوست داريد که مثل او بشويد، اين صفت بدي نيست و مقدمه ي تلاش است ولي حسد بد خواهي است و من دوست ندارم که آن صفت خوب از طرف گرفته بشود. امام باقر(ع): مواظب حسد باشيد که حسنات را از بين مي برد مثل آتشي که کم کم همه چيز را مي سوزاند و از بين مي برد. کار ديگر که باعث حبط اعمال مي شود غيبت کردن است. الان اين گناه رايج است و ما آنرا جدي نمي گيريم زيرا قبح آن ريخته شده است. اميرالمومنين مي فرمايد : بدترين گناه، گناهي است که انسان آنرا کوچک بشمارد. در بحارالانوار روايتي از پيامبر داريم که در قيامت

ص: 1776

وقتي نامه ي اعمال بعضي را بدست شان مي دهند، اعمال خوب خودشان را در آن نمي بينند. به خدا مي گويد : من اعمال خوبي داشته ام ولي آنرا درA پرونده ام نمي بينم. به او مي گويند: توغيبت فردي را کرده اي که به واسطه ي آن اعمال تو از بين رفته و به پرونده ي فرد غيبت شونده منتقل شده است. فرد غيبت شونده وقتي نامه ي اعمالش را مي بيند، فکر مي کند که پرونده ي خودش نيست ولي به او مي گويند : چون فرد غيبت کننده آبروي تو را برده، به مقداري که به تو ضربه زده، از اعمال او برداشته و به اعمال تو اضافه مي شود. يکي از بزرگان مي گفت که من غيبت فردي را کرده بودم. او نزد من آمد و گفت که من ديشب خواب ديدم که چند تا باربر از خانه ي شما براي من اثاثيه مي آورند و گفتند که اين اثاثيه را فلاني فرستاده است و من خوشحال شدم. اين بزرگ فهميد که اعمال صالح خودش به طرف او رفته است. چند روز بعد اين بزرگ از آن فرد حلاليت طلبيد. چند روز بعد آن فرد گفت که خواب ديدم چند تا باربر آن اثاثيه اي که آورده بودند برگرداندند. توبه کردن باعث مي شود که کارها جبران بشود. کسي که خودش را مي شکند و از کسي که غيبتش را کرده، حلاليت مي طلبد گناهش پاک مي شود البته بشرط اينکه با حلاليت طلبيدن کينه ي جديدي درست نشود. اگر انسان غيبت کسي را کرده و حلاليت طلبيدن باعث کدورت

ص: 1777

بشود لازم نيست که انسان حلاليت بطلبد و استغفار و انجام دادن اعمال خير به نيت آن فرد کافي است. توبه باعث تکفير همه ي اعمال بد مي شود. حتي اگر کسي که کافر است توبه بکند باعث مي شود که اعمال صالح فرد باقي بماند.عمل ديگر که باعث حبط اعمال مي شود ظلم به پدر و مادر است ( عاق والدين ). کسي که پدر و مادرش را آزرده و آنها را ناراحت کرده است، اعمالش به درد نمي خورد و به او مي گويند : هر کاري مي خواهي بکن. امام صادق (ع) مي فرمايد: کسي که نگاه خشمگينانه به پدر و مادرش مي کند نمازش قبول نيست. بحث حقوق والدين وعاق آنها فقط مربوط به زنده بودن پدر و مادر نيست. اگر ديني بر گردن پدر و مادر بوده و فرزندان به آن بي اعتنايي کرده اند، اين باعث عاق والدين مي شود. پس عاق والدين بعد از مرگ آنها هم امکان پذير است. آنها بعد از مرگ حيات ندارند ولي حق شان پابرجاست و هنوز پدر و مادر هستند. ما عاق اولاد هم داريم. همانطور که فرزند مي تواند مورد خشم پدر و مادر قرار بگيرد، پدر و مادر هم مي توانند موردخشم فرزندان قرار بگيرند، پدر و مادري که به بچه هايشان ظلم مي کنند يا تبعيض بيجا بين فرزندان شان مي گذارند، پدر و مادرهايي که دخالت هاي بيجا در زندگي فرزندان شان مي کنند مخصوصا وقتي که آنها متاهل هستند، پدر ومادري که سخت گير هستند و باعث مي شوند که بچه بي احترامي بکند، پدر و مادري

ص: 1778

که کارهاي سخت به بچه مي دهد و باعث مي شود که بچه زير کار سخت بماند، اين پدر و مادر عاق اولاد مي شوند. پيامبر فرمود : عاق والدين شدني که براي فرزندان بوجود مي آيد براي پدر و مادر هم بوجود مي آيد و آنها عاق فرزندانAA مي شوند. حقوق دو طرفه است البته حقوق پدر و مادر خيلي بالاتر است. مورد ديگر بداخلاقي و آزاردادن به ديگران است. اگر مسلماني بد اخلاق باشد باعث مي شود که اعمل خوبش از بين برود. به پيامبر گفتند : خانمي است که زياد عبادت مي کند اما بددهان است. با توهين و فحش اطرافيانش را آزار مي دهد. پيامبر فرمود : خيري در او نيست و او اهل آتش است. امام صادق (ع) فرمود : بداخلاقي اعمال خوب را از بين مي برد و ديگر چيزي نيست که اين فردرا به بهشت ببرد. مسلمان بودن فقط به نماز و روزه و... نيست. مهربان بودن و نرنجاندن هم جزو مسلماني است. پيامبر فرمود: مسلمان مثل گل است و ديگران از آن استفاده مي کنند. مسلمان مثل خار نيست که ديگران را آزار بدهد. بسياري از بي توفيقي ها در نماز و دعا و قرآن خواندن بخاطر سوء اخلاق ها ونيش زدن هاست. شخصي شبي ميهمان سيد بن طاوس شد. سيد ايشان را خيلي تحويل نگرفت. البته به او بي ادبي نکرد. وقتي ايشان براي نماز شب بلند شد، ديد که براي خواندن نماز شب حال ندارد. هنگام صبح ميهمان گفت: من را تحويل نگرفتي، آنها هم تو را تحويل نگرفتند. موارد ديگر ريا و منت گذاشتن

ص: 1779

است که در قرآن وجود دارد.

سوال – سوره احقاف آيات 15 تا 20 را توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيه پانزده مي فرمايد : ما به انسان سفارش کرديم که به پدر و مادر نيکي و محبت کنيد. سه تا چيز مربوط به انسان است يکي وفاي بعهد است، برگرداندن امانت و احسان به والدين است. خيلي از افراد به پيامبر مي گفتند که پدر و مادر ما مسلمان نيستند ولي پيامبر مي فرمود که به آنها محبت بکند و احترام بگذار. احسان به والدين يکي از مواردي است که باعث تکفير مي شود. يعني باعث مي شود که گناهان انسان پوشانده بشود و از بين برود. در ادامه مي فرمايد : کساني که به پدر و مادر احسان مي کنند ما بهترين اعمال آنها را قبول مي کنيم و از گناهان آنها مي گذريم و آنها را به بهشت مي بريم.

خدا از باب رحمت اعمالي را گذاشته است که باعث از بين رفتن گناهان ما مي شود. امام رضا (ع): اگر انسان چيزي ندارد که باعث تکفير گناهان او بشود بر محمد و آل او صلوات بفرستد که اين باعث تکفير گناهان او مي شود.

هر مومني بايد اعمالي که باعث حبط مي شود ميل غبت وحسد و... را در خودش پيدا بکند و آنرا در ديگران جستجو نکند. ما بايد مراقب خودمان باشيم. هرکس بايد بازنگري در خودش بکند.

97-09-08- تکفير گناهان

چشم مي بندم نبايد جاده سرگرمم کند چند کوه و آبشار ساده سرگرمم کند، راه را در شهرهاي پر خيابان گم کنم يا دهي آرام و دور افتاده سرگرمم کند، هم نبايد کنج

ص: 1780

مسجدهاي دنج بين راه سجده سرگرمم کند سجاده سرگرمم کند، دل به راهي داده ام چون رود و شرمم باد اگر برکه اي دل به ماهي داده سرگرمم کند، مي روم چون آهوان از مردمان ترسيده ام چشم آهوي کنار جاده سرگرمم کند.

سوال – در مورد تکفير گناهان توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – قانون اوليه اعمال ما اين است که اعمال خوب ما به سمت راست عالم وجود مي روند يعني در ملکوت اعلي و در آنجا محفوظ بمانند و اعمال بد ما به سمت چپ عالم که همان سجين است برود و در آنجا محفوظ بماند. از بسياري از روايات و آيات قرآن اين طور بر مي آيد که اعمال ما در عالم ملکوت و سجين با هم بي ارتباط نيستند. بعضي از گناهان ما بقدري زشت هستند که اعمال خوب و صالح ما را مي سوزانند و آنرا پاک مي کنند که اين همان بحث حبط اعمال است. بعضي از اعمال خوب بقدري مثبت هستند که همه ي يا بعضي اعمال بد را مي سوزانند و از بين مي برند که اين همان بحث تکفير است. ازعواملي که باعث تکفير و گناهان گذشته مي شود اسلام و ايمان است. اگر کسي سالها مشرک بوده است و بعد ايمان بياورد و مسلمان بشود، اين اسلام آوردن او اعمال بدش را مي پوشاند. در روايت داريم که اسلام گذشته را جبران مي کند. کساني که در دم آخر مسلمان مي شوند و وقتي هم براي انجام اعمال ندارند، خداوند اعمال حق الله آنها را مي پوشاند. اين افراد چون تسليم خدا مي شوند

ص: 1781

يعني مسلمان مي شود، خدا از حق خودش مي گذرد. پيامبر براي جوان يهودي که به مسلمين خواندن و نوشتن ياد مي داد، تلقين خواند و او چند دقيقه قبل از مرگش شهادتين را گفت و بعد او از دنيا رفت. پيامبر دستور داد که او را در قبرستان مسلمين دفع کنند. در سوره ي مائده آيه 65 مي فرمايد : اگر اهل کتاب ايمان بياوند و تقوي پيشه کنند ما گناهان آنها را مي پوشانيم. ( مغفرت ) اين لطف خداست. ممکن است که اين ذهنيت پيش بيايد که آنها عملي انجام نداده اند. مستضعف کساني هستند که حق به آنها نرسيده است و مسلمان هم نشده اند ولي کساني که کافر هستند و مسلمان مي شوند، اعمالي داشته اند. زيباترين عملي که خدا دوست دارد تسليم شدن در برابر حق است. يعني فرد با حضرت حق عناد و لجبازي نداشته باشد. بدترين صفتي که خداوند از او بدش مي آيد در مقابل حق ايستادن و استکبار است. استکبار يکي از صفت هاي شيطان است که باعث رانده شدن او شد. اعمالي مثل کفر، شرک، ريا، حسد، عُجب، غرور، منت گذاشتن بر کسي و آزار دادن ديگران باعث حبط اعمال ما مي شوند وريشه ي اين اعمال کفر يا کفر خفي است. مثلا ريا يک کفر خفي است. خدا از اين کفر و عناد بدش مي آيد. ريشه ي تکفير به تسليم بودن و خضوع در برابر حق برمي گردد. پس فردي که مسلمان مي شود يعني تسليم در برابر خدا شده است و اين کار کمي نيست که بدون هيچ کاري فرد به

ص: 1782

بهشت برود. بهشت درجاتي دارد. قرآن مي فرمايد : درجات هر کس در بر طبق عملش است. عملي که باعث تکفير و آمرزش گناهان مي شود مسلمان شدن است. عمل ديگري که باعث تکفير گناهان مي شود شهادت در راه خدا است. شهادت بالاترين تسليم عملي در برابر حق است. کسي که شهيد مي شود با عملش اثبات مي کند که تسليم حق است. سوره ي آل عمران آيه 195 مي فرمايد : کساني که در راه من شهر خودشان را ترک کردند و در راه من جهاد کردند و کشته شدند، گناهان آنها را مي پوشانيم و آنها را داخل بهشت مي کنيم. امام باقر (ع) مي فرمايد : اولين قطره از خون شهيد که نشانه ي استقامت برعهد الهي است مي ريزد کفاره ي همه ي گناهان او مي شود مگر حق الناس. کفاره ي او بايد پرداخت بشود. در روز عاشورا امام حسين (ع) به يارانش فرمود: کساني که بدهي دارند بروند و آنرا ادا بکنند. من از رسول خدا شنيدم اگر کسي بميرد و بدهي برگردنش باشد، در روز قيامت از حسنات او برمي دارند و به طلبکار او مي دهند. امام حسين (ع ) مي خواست کساني که خالص هستند بمانند و حادثه ي عاشورا را رقم بزنند. عمل ديگر توبه کردن است که باعث تکفير گناهان مي شود. توبه در واقع يک نوع زانو زدن در برابر حق است. تمام موارد تکفيرAA آمرزش گناهان به خضوع در برابر حق برمي گردد. در اينجا من از بين مي رود. آبرو مي رود اي ابر خطاپوش ببار که به ديوان عمل

ص: 1783

نام سياه آمده ايم. ابر خطاپوش همان توبه است. توبه باران رحمت الهي است که از طرف خدا شروع مي شود، توبه يعني رجوع. اول خدا به دل کسي رجوع مي کند. يعني به دل طرف مي انداز که از گناه بدش بيايد و بويي از حقيقت به مشام او مي رساند. در قرآن داريم که اول خدا توبه (رجوع ) مي کند و بعد فرد توبه مي کند. وقتي که فرد فکر مي کند که بي حرمتي کرده و بايد کاري بکند، آن موقع پشيمان مي شود و به سمت خدا توبه مي کند و بعد خدا توبه ي او را قبول مي کند. يعني در توبه دو بار خدا رجوع مي کند. بنابراين خدا تواب و بخشنده است. توبه نه تنها باعث آمرزش گناهان قبل مي شود بلکه باعث تبديل سيئات به حسنات مي شود. سوره فرقان آيه 70 مي فرمايد : کسي که توبه کند و بعد ايمان به خدا را داشته باشد و بجاي هر گناه عمل صالحي انجام بدهد، خدا گناهان او را به تبديل به حسنات مي کند. توبه بالاتر از تکفير است. کسي که خودش را شکسته و پيش خدا آمده است و پاي هر گناه او شرمنده اي هست، پاي هر گناهش يک شکستگي است و خدا اين را دوست دارد. رسول ترک بعد از اينکه توبه کرد (امام حسين واسطه ي کار او شده بود) به هر مسجدي که مي رسيد دو رکعت نماز مي خواند يا اگر در مسجدي بود که تا موقع نماز وقت داشت در هر گوشه ي مسجد نماز مي خواند. رفيقش

ص: 1784

به او گفت که چرا درهر گوشه ي مسجد نماز مي خواني، ممکن است که ما را مسخره کنند. او گفت: در اين شهر جايي نيست که من در آنجا گناه نکرده باشم. من مي خواهم در هر قسمت مقدس زمين عبادت بکنم تا در روز قيامت آنها شهادت بدهند که من در هر گناهم، کار خوبي انجام داده ام. در جلد هفت بحارالانوار داريم که امام باقر (ع) مي فرمايد : در روز قيامت در موقف حسابرسي مومن گناهکار را مي آورند. خدا خودش متولي حسابرسي به او مي شود، احدي را بر حساب او مطلع نمي کند، خدا گناهان فرد را به او مي گويد ولي کسي اينها را نمي شنود حتي خدا اين صحنه ي دادرسي را به پيامبر هم نشان نمي دهد تا فرد خجالت نکشد. خدا مي فرمايد که بدي هاي او را به خوبي تبديل کنيد و بعد پرونده ي او را به همه نشان بدهيد. اين فرد عبد مذنبي بوده است که توبه کرده است. پس از آثار توبه تبديل گناهان به خوبي هاست. اگر انسان اين شرمندگي ها را بعد از هر نمازش بگويد و توبه کند، در آن روز شرمندگي نخواهد داشت. اگر کسي توبه مي کند و بدي هاي او به خوبي تبديل مي شود، بايد در ظاهر اين فرد هم تحول ايجاد بشود. پيامبر فرمود : تائب واقعي کسي است که اگر استغفرالله بگويد ولي دِين خودش را به ديگران ادا نکند، اين توبه اش واقعي نيست، اگر کسي توبه کرد ولي عبادتش اضافه نشده است و رابطه اش با خدا بيشتر نشده است

ص: 1785

اين توبه ي واقعي نيست، اگر کسي توبه کرد ولي ظاهرش عوض نشود توبه ي او واقعي نيست، اگر کسي توبه کرد ولي رفقايش همان رفقاي قديمي اش هستند اين توبه واقعي نيست، اگر کسي توبه کرد ولي روحياتش عوض نشود اين توبه ي واقعي نيست. توبه بايد در درون و ظاهر ما تغييراتي ايجاد بکند. خدا توبه اي را قبول مي کند که فرد هم در ظاهر و هم در باطن تسليم حق بشود و تغييراتي در او ايجاد بشود.

سوال – آيات ابتدايي سوره ي فتح آيات را توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيه چهارم در مورد کساني است که آرامش دارند. خدا مي فرمايد :خداست که آرامش را به قلب مومنين قرار مي دهد. تا علاوه بر ايماني که داشتند ايمان شان اضافه بشود. بدانيد که آسمان و زمين لشکر خداست. (اگر کسي باور بکند که همه چيز لشکر خداست حيلي آرام است. در حادثه ي طبس امام فرمودند : شن هاي طبس هم از سربازهاي خدا بودند. علامه ي طباطبايي به طلبه هايش مي فرمود : خدا مي فرمايد که شما به ياد من باشيد، من به ياد شما هستم. يعني اينکه خدا پشت شماست.) خدا عليم و حکيم است.

پس اگر انسان بداند که همه ي آسمان و زمين لشکر خدا هستند و خدا عليم و حکيم است، آرامش براي انسان بوجود مي آيد.

سوال – در مورد عوامل ديگر تکفير توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – يکي ديگر از عواملي که باعث مي شود که گناهان ما پوشانده بشود شفاعت است. يکي ديگر از عوامل تکفير، گذشتن

ص: 1786

از گناهان کبيره است. در قرآن براي گناهان کبيره وعده ي آتش داده شده است. شما سعي کنيد گناهان کبيره را بشناسيد. بهترين کتاب، کتاب گناهان کبيره شهيد دستغيب است. خدا در قرآن مي فرمايد: اگر از کبائر پرهيز بکنيد ما از گناهان صغيره ي شما مي گذريم. ممکن است که اين تلقي پيش بيايد که آيه باعث تجري بر گناه مي شود، ولي اين طور نيست. اين برداشت اشتباهي از آيه است. مقصود آيه اين است که اگر کسي اين قدر خدا ترس و باتقوا هست که از گناهان کبيره دوري بکند، خدا کم کم در وجودش آثار گناهان صغيره را از بين مي برد. مثلا اگر کسي مواد مخدر و غذاهاي مضر را ترک بکند، مزاجش سالم مي شود و اگر مزاجش سالم شد، مي تواند بعضي از غذاي ناسالم را دفع بکند. اگر کسي از گناهان کبيره اجتناب بکند روح سالم مي شود و آن وقت آثار گناه صغيره خيلي نمي تواند در زندگي فرد ضرر بزند. اگر کسي گناه صغيره را کوچک بشمارد و به آن بي اعتنا بکند اين به بدترين گناهان تبديل مي شد. اميرالمومنين مي فرمايد : بدترين گناه اين است که شخص انجام بدهد و بگويد اين چيزي نيست. حالا اگر اين فرد توبه نکند و گناه براي او عادت بشود و بر گناه اصرار بورزد، اين خودش گناه کبيره است. گناه صغيره يکي از تورهاي شيطان است که اگر کسي آنرا انجام داد به سمت گناه کبيره هم مي رود. اين همان دانه پاشيدن شيطان است. يکي ديگر از موارد تکفير کهولت سن است. همان طور

ص: 1787

که خدا مي فرمايد به پيرها احترام کنيد، خودش هم به پيرها احترام مي کند. کهولت سن باعث مي شود که خدا از بعضي گناهان آنها بگذرد. کسي که پير مي شود در مقابل خدا خاضع مي شود و گردن کشي ندارد و اين خودش تسليم در برابر خداست. کهولت سن يک نعمت است. وقتي ما طفل هستيم هيچ قدرتي نداريم ولي بعد که جوان شديم مغرور مي شويم. اگر انسان هميشه جوان بماند مغرورمي ماند ولي بعد از مدتي همه چيز از انسان گرفته مي شود و انسان پير مي شود و مي فهمد که اين نعمت ها از طرف خدا بوده است و اين باعث مي شود که در مقابل خدا خاضع بشود. البته پيرها هم بايد حياي ديني داشته باشند. داريم کسي که از سن چهل مي گذرد خدا از او توقع دارد، وقتي سن انسان به شصت و هفتاد سالگي رسيد خدا از او توقع بيشتري دارد که حياي ديني نسبت به خدا داشته باشد. آيت الله احمدي ميانَجي مي فرمودند : پدر من رفيقي داشت که سواد نداشت و اموال زيادي داشت و وقتي هنگام زکات مي شد چون سواد نداشت مي گفت: اين باغ براي زکات. (با اينکه آن باغ خيلي بيشتر از زکات مي شد) ايشان خانه اي داشت که اتاق هاي متعددي داشت و به مسافران مي داد و در محرم و صفر در آنجا مراسم برپا مي کرد. روزي او بيمار شد و گفت که من مي خواهم بميرم. ايشان به پدرآيت الله ميانَجي فرمودند که تو امشب اينجا بمان تا من را غسل و کفن

ص: 1788

بدهي. در نيمه شب او بلند شد و به چهارده معصوم سلام داد و گفت :خدايا خودت فرمودي و ما هم شنيديم که به پيرها احترام کنيد. من هم پير شدم بعد او جان داد.

97-09-15- عوامل تکفير

ما شهيدان جنون بوديم ازعهد قديم سنگ قبر ماست دريا نبش قبر ما نسيم، شهر ما آنسوي آبي هاست دور از دسترس شهر ابراهيم ادهم شهر لقمان حکيم، اندکي بالاتر از آبادي تسليم محض صاف مي آيي سر کوي صراط المستقيم، خاک آن عرشي است گلهايش زيارت نامه خوان سنگ فرش آسمانش بال هاي ياکريم، شهر ما آبادي عشق است اما راز عشق عشق يعني واژه هاي رمز قرآن کريم، عشق يعني قاف و لام قل هوالله احد عشق يعني باي بسم الله الرحمن الرحيم.

سوال – در مورد عوامل تکفير توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – بدترين و منفورترين صفت در نزد خدا تکبر و لجاجت و خصوع نکردن در برابر در مقابل حق است. ريشه ي تمام عواملي که اعمال خوب ما را از بين مي برد همان خود محوري و خودراي بودن است. محبوب ترين حالت نزد خدا خضوع و شکستگي در مقابل حق و تسليم خدا بودن است. روح تمام عواملي که باعث آمرزش گناهان و تکفير مي شود به خضوع در برابر حق برمي گردد. مثلا اگر کافري عمري را در شرک بوده و بعد مسلمان بشود اين مسلمان شدن باعث مي شود که گناهانش آمرزيده بشود زيرا تسليم خدا شده است. يکي ديگر ازعوامل تکفيري شهادت در راه خداست. زيرا شهادت تسليم عملي در مقابل خداست. توبه هم شکستن در برابر خداست و يکي

ص: 1789

از عوامل ديگر تکفير است. عوامل ديگر تکفير شفاعت، اجتناب از گناهان کبيره و کهولت سن است. خداوند از باب تفضل بخشي از گناهان اشخاص پير را مي بخشد. عوامل تکفير يا همه ي گناهان گذشته را پاک مي کند مثل توبه يا بخشي از گناهان گذشته را پاک مي کند. البته بخشش گناهان حق الناس به فرد صاحب حق برمي گردد. از عوامل ديگر آمرزش گناهان بلاها، مصيبت ها و رنج هايي است که انسانها در دنيا تحمل مي کنند. حتي اگر اين بلاها در اثر عمل خود آنها باشد و منشا بلا مهم نيست. اگر کسي در اين دنيا بلا و سختي بکشد خداوند از باب کرمش گناهان او را مي بخشد. اما اينکه چه مقدار از گناهان پاک مي شود را خدا مي داند. انسان به تناسب رنج وبلايي که مي کشد باعث پاک شدن برخي از گناهانش مي شود. زيرا وقتي کسي دچار بلا و مصيبت ميشود، درخانه ي خدا مي شکند و عجز او ظاهر مي شود و بايد به خدا التماس بکند و اين تضرع در مقابل خدا باعث آمرزش گناهان مي شود. کسي کارهاي عبادي را انجام بدهد ممکن است که دچار عجب و غرور بشود. و از خدا طلبکار بشود و به خود و اعمالش تکيه بکند. امام سجاد (ع) در دعاي ابوحمزه مي فرمايد: خدايا من براي اينکه از جهنم عبور بکنم نمي توانم به کشتي شکسته ي اعمال خودم تکيه بکنم و بايد به رحمت تو تکيه بکنم. بلاها از طريق شکستن انسان را بالا مي برد. بلاهايي که انسان در دنيا دچار آن مي

ص: 1790

شود بخشي از آن بخاطر اعمال انسان است و بخشي از آن براي ترفيع است. پس وقتي ما در دنيا دچار بلا و رنج مي شويم خدا گناهان ما را پاک مي کند و اگر بلا خيلي سنگين باشد ممکن است که حساب ما با خدا صفر بشود. اميرالمومنين فرمود: اگر خدا کسي را در اين دنيا عقاب بکند، خدا کريم تر از آن است که او را يک بارديگر در آخرت عقاب بکند. سلمان بيمار بود و پيامبر به عيادت او رفته بود. پيامبر به سلمان فرمود: تو در اين بيماري سه امتياز داري: اولين امتياز تو اين است که تو مورد توجه خاص خدا هستي، دومين امتياز تو اين است که در حال بيماري دعايت مستجاب مي شود ( يکي از آداب عيادت اين است که از بيمار بخواهيد براي شما دعا بکند.درروايت دارمي که دعاي بيمار، دعاي ملائکه است) و سومين امتياز تو اين است که اين بيماري براي تو گناهي نمي گذارد و آنها را پاک مي کند. يکي از فدائيان بنام عبدالله بن يحيي اميرالمومنين خدمت ايشان آمد و روي تختي نشست. او از تخت ليز خورد، افتاد، سرش به جايي خورد و شکست. او خودش از اين اتفاق تعجب کرد. حضرت فرمود: خدا را شکر که خداوند شيعيان ما را در همين دنيا عقوبت مي کند که در آخرت بي حساب بشوند. او گفت که من چه گناهي کردم که اين بلا به سرم آمد ؟ حضرت فرمود: وقتي تو روي تخت نشستي بسم الله الرحمن الرحيم نگفتي. ( البته بسم الله نگفتن گناه نيست.اين به مراتب درجات است.

ص: 1791

گناه انبياء غيبت کردن و دروغ گفتن نيست. ترک اولي براي آنها گناه محسوب مي شود. حاج شيخ حسن اصفهاني مي فرمود: در تمام عمرم يک نماز صبح از من قضا شد که بلاي سنگيني بر سر من آمد که از آن به بعد هر وقت که نماز شب من قضا مي شود منتظر بلا هستم. خدا با اين افراد جور ديگري برخورد مي کند.) بندگان خدا و اهل بيت وقتي بلايي بر سرشان مي آمد خدا را شکر مي کردند. وقتي آيه 4 سوره ي نساء نازل شد: هر کسي که کار بدي بکند کيفر آنرا مي بيند، خدمت رسول خدا رسيدند و گفتند که با اين آيه کار خيلي سخت شد. پيامبر فرمود: شما در همين دنيا مبتلا به سختي مي شويد و خدا اينها را هم حساب مي کند. خدا رنج هاي بندگانش را حساب مي کند. پيامبر فرمود: اگر کسي سرددردي بگيرد کفاره يکسال گناهان او است. حتي ممکن است که اين سردرد بخاطر کوتاهي خودمان باشد. پيامبر فرمود: وقتي خانمي از ايام عادتش خارج مي شود همه ي گناهانش گذشته آمرزيده مي شود. در ايام بارداري هم همين طور است. داريم که اگر کسي در ايام عادت از دنيا برود خدا او را شهيده حساب مي کند. جبران خدا با اين رنج قابل مقايسه نيست. غم و غصه هايي که شخص براي تامين زندگي مي خورد، کفاره ي گناهان انسان بحساب مي آيد. پيامبر فرمود: گناهاني است که با عبادت پاک نمي شود، غم و غصه هايي که براي تامين معيشت زندگي است آنرا پاک مي کند. ( البته در

ص: 1792

حديک زندگي معمولي و در حد شان انسان ) در کتاب بحارالانوار داريم که فردي صورتش لک و پيس داشت.او خدمت رسول اکرم آمد و گفت که واجبات چيست ؟ نماز و روزه. او گفت که من فقط واجبات را انجام مي دهم، اين چه قيافه اي است که خدا به من داده است. همان موقع جبرئيل نازل شد و گفت که خدا به تو سلام مي رساند و در آخرت خدا مي خواهد چهره جبرئيل را به تو بدهد. او خيلي خوشحال شد و گفت که من ديگر در راه خدا چيزي را کم نمي گذارم. اگر ديد ما نسبت به بلاها اين ديد باشد، حتما شکرگزاري مي کنيم. در روايات به ما ياد داده اند که از خدا عافيت را بخواهيم اما اگر بلا آمد، انسان بايد آن بلا را هديه اي بداند و جزع و فزع نکند و علاوه بر صبر، شکر هم مي کند. در آخر زيارت عاشورا داريم: اللهم لک الحمد حمد الشاکرين. امام سجاد (ع) در 35 صحيفه ي سجاديه مي فرمايد: خدايا شکر من را در بلا بيشتر قرار بده. وحشي بافقي از عاشقان امام زمان (عج) بود. او در آخرعمر سکته اي کرده بود و زمين گير شده بود و دستهايش از کار افتاده بود. فردي به عيادت او رفت و گفت: حال تان چطور است ؟ ايشان فرمودند: از اين بهتر نمي شود. از صبح تا بحال ناز دستهايم را مي کِشند و مي گويند که کار نکنيد، ما غذا در دهانت مي گذاريم. آنها بلا را نمي خواستند ولي اگر بلا مي آمد مي دانستند

ص: 1793

که خدا آنرا جبران مي کند. اگر کسي يک شب تب داشته باشد گناهان يکسال او پاک مي شود. پس اگر مصيبت بيشتر باشد گناهان بيشتري پاک خواهد شد. يکي ديگر از عوامل تکفير گناهان واجبات است. پس يکي از خاصيت واجبات صفر کردن گناهان ما است.

سوال – سوره ق آيات ابتدايي را توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيه شش و هفت خدا مردم را دعوت مي کند که به خلقت زمين و آسمان نگاه کنند. بعد خدا در آيه هشتم مي فرمايد: اينها را ببينيد تا باعث بصيرت و آگاهي بيشتر شما بشود.کسي مي تواند متذکر بشود و موعظه بگيرد کسي است که مي تواند به حق رجوع کند.

عالم هستي براي کسي مي تواند موعظه باشد که صلاحيتي در خودش ايجاد کرده باشد يعني انصاف داشته باشد و حق طلب باشد. بالاترين موعظه که قرآن است در فردي که در خودش زمينه ايجاد نکرده باشد تاثير گذار نيست. کساني که در امر تربيت کار مي کنند بدانند که اول بايد زمينه ي پذيرش تربيت را آماده بکنند تا فرد بتواند آنها را بپذيرد.

سوال – عوامل ديگر تکفير را توضيح بفرماييد.

پاسخ – يکي ديگر از عوامل تکفير عباداتي است که خداوند بر ما واجب کرده است مثل نماز، روزه، حج، جهاد.اين واجبات عبادي اموري هستند که علاوه بر اينکه خودشان خاصيت دارند، هيچ کدام جاي ديگري را نمي گيرد. همانطور که جسم انسان به ويتامين هاي مختلف نياز دارد روح انسان هم به ويتامين هاي مختلف نياز دارد که عبادت هر کدام بخشي را تامين مي کند.

ص: 1794

روزه جاي نماز و نماز جاي روزه را نمي گيرد. با اينکه هر کدام از عبادات خصوصيات خاصي دارند ولي يک خصوصيت مشترک دارند و آن اين است که اين عبادات گناهان را پاک مي کنند. اين خاصيت عمومي عبادات واجب است. روح همه ي عوامل آمرزش به خضوع و تسليم در برابر خدا برمي گردد. عبادات باعث مي شود که منيت از انسان کنار برود و انسان در مقابل خدا تسليم بشود. اين تسليم بودن در برابر خدا باعث مي شود که وجود خدا بر ما حاکم بشود و ميل هاي نفساني کنار برود. مرحوم آخوند کاشي وقتي مي خواست وضو بگيرد خيلي مواظب بود که آب وضوي ديگران به او ترشح نکند. فرد روستايي پيش ايشان رفت و وضوگرفت و آب وضو به مرحوم آخوند خراساني ترشح مي کرد. ايشان به فرد روستايي گفتند که اين وضو به درد خودت مي خورد. فرد روستايي گفت: شما از کتاب و قرآن سردر مي آوري، من آمده ام که يک وضو بگيرم که به خدا بگويم که من ياغي نيستم. همانجا ايشان سرش را در زانو گرفت و گريست و فرمود: او خدا را شناخته است. وقتي ما وضو مي گيريم مي خواهيم بگوييم: خدايا ما به ياد تو هستيم و ياغي نيستيم. ممکن است که بعضي از نمازهايي که ما مي خوانيم راست نباشد و حضور قلب در آن نباشد، اما بالاخره ممکن است يکي از اياک نعبد بگيرد و انسان به خضوع کامل در برابر خدا برسد. واجبات انسان را در مقابل خدا خاضع مي کند. آيه 115 سوره هود مي فرمايد: اول

ص: 1795

روز نماز بخوان و بعد نماز ظهر و عصر و بعد نماز مغرب و عشا را بخوان، همانا کارهاي خوب کارهاي بد را از بين مي برد. مظهر کارهاي حسنات همان نماز وعبادات است که بدي ها را از بين مي برد. شخصي در هنگام نماز گفت: يا رسول الله من گناهي انجام داده ام. کفاره ي گناه من چيست ؟ پيامبر نماز را خواندند و آن مرد دوباره سوالش را تکرار کرد. پيامبر فرمود: همين نمازي که خواندي تو را پاک مي کند. پيامبر فرمود: مسلمان وقتي وضو بگيرد و نماز پنجگانه اش را بخواند گناهانش مي ريزيد مثل برگ هاي درخت که در ايام پاييز مي ريزد. سلمان با شخصي زير درختي نشسته بود، شاخه اي از آن درخت را تکان داد و برگهاي آن ريخت. سلمان گفت من روزي با پيامبر بودم و پيامبر اين کار را انجام داد و فرمود: وقتي شما نماز مي خوانيد گناهان شما اين طوري فرو مي ريزد. اميرالمومنين مسابقه اي در مسجد برگزار کرد و سوال کردند که اميدوار کننده ترين آيه ي قرآن کدام است ؟ فردي گفت که اين آيه است: خدا همه ي گناهان را مي بحشد جز شرک را. فرد ديگري گفت اين آيه است: اگر کسي گناهي بکند و توبه بکند خدا او را مي بخشد.فرد ديگري گفت اين آيه است: اي کساني که گناه کرده ايد نااميد از رحمت خدا نباشيد خدا همه ي گناهان را مي بخشد. حضرت فرمودند که اين ها خوب است ولي اين آيات نيست. آيه 115 سوره يهود مي فرمايد: در اول روز، در ظهر

ص: 1796

و شب نماز بخوان، همانان حسنات سيئات را از بين مي برد. اگر نمازها در وقت خودش خوانده بشود فاصله ي نمازها هفت ساعت بيشتر نيست. گناهان تا هفت ساعت نوشته نمي شود. ملائکه مي گويند که گناهان را ننويسيد شايد فرد توبه بکند يا کار خوبي انجام بدهد. پس اگر کسي گناهي بکند و به نماز برخور بکند، آن نماز گناه را پاک مي کند. اين هديه اي است که خدا براي نمازگزاران قرار داده است. عوامل ديگر تکفير احسان به پدر و مادر، صلوات فرستادن، به مظلوم کمک کردن و خوش اخلاقي است.

انشاء الله خدا همه ي گناهان ما را در اين دنيا پاک بکند که در آن دنيا بي حساب بشويم.

97-09-22- مواقف قيامت

بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه بي تاب شدن عادت کم حوصله هاست، مثل عکس رخ مهتاب که افتاده درآب در دلم هستي و بين من و تو فاصله هاهست، بي تو هر لحظه مرا بيم فروريختن است مثل شهري که به روي گسل زلزله هاست، باز مي پرسمت از مسئله دوري و عشق و سکوت تو جواب همه ي مسئله هاست.

سوال – آيا ما بايد در قيامت هر موقفي به سوالات جواب بدهيم ؟

پاسخ – تمام تشکيلات قيامت براي اين است که اعمال ما بررسي بشود. تا در دادگاه الهي مشخص بشود که اعمال چه کسي احتياج به تطهير يا جايزه دارد. مقتضاي اسم حسيب خدا اين است که هيچ عملي رها و محمل و بي عکس العمل نباشد. لذا ريز و درشت اعمال ما در قيامت مورد سوال قرار

ص: 1797

مي گيرد. حتي لايه هاي عميق باطني ما مشخص مي شود تا خدا پاداش هر عملي را بدهد. در سوره ي نحل آيه نود و سه مي فرمايد: به پروردگارت قسم که از همه ي گارهايي که کرده ايد سوال مي شود و از همه کس سوال خواهد شد. فرق سوالاتي که در قيامت مي شود با سوالاتي که در برزخ مي شود در اين است که سوالات برزخ يک بازپرسي اجمالي است از کليات عقايد و از اصول عقايد که شخصيت انسان را تشکيل مي دهد مثل قبول داشتن خدا، پيامبر و کتاب. و همچنين برخي از کليات اعمال مثل اصل نماز، خمس، روزه زکات. پس اصلي ترين سوال در برزخ در مورد اعتقادات است که مسير بهشت برزخي يا جهنم برزخي را روشن مي کند. ولي در قيامت کوچکترين عمل و نتيجه اش معلوم بشود. مثلا در مورد نماز به رکعت، سجده نماز و تمام حرکات رسيدگي و سوال مي شود.

روي صراط مواقف متعددي است و در هر مواقف ( ايستگاه ) يک عمل با همه ي جزئيات به آن پرداخته مي شود. پس در هر ايستگاه به يک عمل و جزئيات آن پرداخته مي شود. پس در قيامت به جزئيات اعمال مي پردازند تا اسم حسيب خدا پديدار بشود. بحث سوال کردن در قيامت از بحث حسيب بودن خداست. چون خدا حسيب است بايد همه چيز را حساب بکند. تجلي بودن اسم حسيب خدا با سوالات است. اميرالمومنين فرمود: منو معاويه بايد پاسخگوي کساني که در صفين کشته شده اند باشيم. هر کس بايد پاسخگوي اعمال باشد. چرا به قيامت

ص: 1798

روز قيامت مي گويند در حاليکه آنجا خورشيد نيست ؟ در آنجا روز معنا ندارد زيرا خورشيد از بين رفته است. در آنجا خورشيد ديگري است و حقايق آفتابي مي شود. و چيزي مخفي نيست يعني چون حقيقت روشن است روز است. در آنجا حقيقت بالا مي آيد. مرحوم يزدي صاحب کتاب عروةالوثقي فتواهاي زيادي در کتابش داده است. فردي به ايشان گفت: سيد براي روز قيامت بايد براي اين فتواها جواب آماده بکني. ايشان فرمودند: من اول جوابش را داده ام که فتوا داده ام. اينها انسانهايي هستند که اول جواب اعمالشان را آماده مي کنند بعد عمل مي کنند. از اميرالمومنين در نهج البلاغه داريم که در قيامت از زمين ( محيط زيست )، از شما سوال مي کنند. پيامبر از محلي رد مي شدند و ديدند که روي شتر، باري بسته شده و شتر معطل بود. پيامبر فرمودند: صاحب اين شتر خودش را براي جوابگويي در قيامت آماده کند ( شتر را معطل گذاشته است ). حضرت علي (ع) در شب نوزدهم وقتي از خانه دخترشان بيرون مي رفتند مرغابي ها خيلي سر و صدا مي کردند، حضرت فرمودند: يا به اين مرغابي ها بِرس يا اينکه آنها را آزاد کن، اينها جواب دارد. در عرصه ي قيامت از همه ي کارهاي ريز و درشت ما سوال مي شود. اين سوالات براي اين نيست که به علم خدا افزوده بشود زيرا خدا همه چيز را مي داند در سوره ياعراف آيه شش مي فرمايد: هم از مردم سوال مي کنيم و هم از پيامبراني که براين مردم فرستاده شده اند، فکر نکنيد

ص: 1799

که سوال کردن ما بخاطر اين است که ما نمي دانيم ما خودمان شاهد بوديم. سوال خدا از ما براي اين است که اتمام حجت بشود. وقتي کسي جوابگوي اعمال خودش (اعمالي که جلوي چشمش است يا گويي دارد همه را انجام مي دهد. امام صادق مي فرمايد: اعمال چنان مجسم مي شود که گويي فرد دارد اعمال هفتادساله ي خودش را انجام مي دهد. ) خواهد بود و اقرار بکند، وقتي در قيامت بخواهند به او جزا بدهند عذر نمي آورد که خدايا چرا درجه ي من در بهشت کم بود يا چرا من عذاب مي شوم. اگر کسي توجيهي براي عملش دارد بايد بگويد. در اينجا راه عذر بسته مي شود. مرحوم مجلسي در جلد هفت بحارالانوار بعد از مبحث سوال کردن، بابي بنام اتمام حجت دارد. در اين باب رواياتي هست که خدا با چند سوال باب عذر را بر بندگان مي بندد که بعدا کسي عليه خدا اعتراض نداشته باشد. خدا مي فرمايد: فلان کاري که کردي مي دانستي يا نمي دانستي ؟ اگر بنده بگويد که من مي دانستم فلان چيز حرام است و انجام دادم، خدا سوال مي کند که چرا به دانسته هايت عمل نکردي ؟ (آنجايي که بايد حرف مي زدي سکوت کردي و آنجا که بايد سکوت مي کردي حرف زدي، آنجا که بايد اخم مي کردي خنديدي و آنجا که بايد مي خنديدي اخم کردي،آنجا که بايد مي شنيدي نشنيدي و آنجا که بايد نمي شنيدي شنيدي. فردي خدمت خواجه نصيرالدين طوسي رسيد و خطايي انجام داد. او خيلي خجالت کشيد. خواجه خودش را به

ص: 1800

نشنيدن زد. و وقتي اين فرد سوال کرد مي گفت که من نمي شنوم، بلندتر سوال کن. اين فرد خدا را شکر کرد که آبرويش پيش خواجه محفوظ ماند. خواجه تا آخر عمر وقتي اين فرد را مي ديديد خودش را به نشنيدن مي زد. ) در اينجا فرد عذري ندارد. اگر فرد بگويد که من نمي دانستم، خدا مي فرمايد: چرا ياد نگرفتي ؟ بي خبري عذر نيست. معمولا ما حال يادگرفتن نداريم. پس در قيامت عذرها شنيده و رد مي شود. در روايت داريم که اگر ما به خدا بگوييم جوان بودم و پدر و مادرم اهل دين و رعايت نبودند و من به اين خاطر به گناه افتادم، خداوند آسيه زن فرعون را جلو مي آورد و مي گويد او در خانه ي فرعون زندگي مي کرد ولي خودش را حفظ کرد. اگر فردي بگويد که من بخاطر زيبايي ام گول خوردم، خداوند براي زنها حضرت مريم و براي مردها حضرت يوسف را مي آورد. پس عذر با حجت ها تمام است. وقتي خدا از پيامبران سوال مي کند از باب تشويق آنهاست نه از باب تنبيه آنها. پس سوالاتي که خدا از انبياء مي پرسد بخاطر تشويق است و سوالاتي که از ديگران مي پرسد بخاطر اتمام حجت است. سوالات در قيامت مثل سوالات در دادگاههاي بشري نيست که قاضي مي خواهد چيزي را روشن بکند زيرا خدا همه ي حقايق را مي داند.

اگر ما سوال و جواب روز قيامت را باور بکنيم، اگر حتي جهنمي هم وجود نداشته باشد انسان پيش خدا شرمنده مي شود و اين شرمندگي

ص: 1801

براي انسان کامل است. پس خوب است که انسان هر عمل يا حرفي را مي زند اول حجت آنرا براي روز قيامت آماده بکند. از ميرزاي شيرازي سوال کردند که اگر به شما خبر بدهند که تا يک هفته ي ديگر بيشتر زنده نيستند چکار مي کنيد. ايشان فرمودند: همان کاري که تا الان انجام مي دادم. زيرا من هر کاري که مي کنم جواب آن طرف را هم آماده مي کنم و در نظر مي گيرم. بخاطر همين من آماده هستم و روند زندگي من عوض نمي شود حتي اگر بخواهم يک هفته ي ديگر بميرم.

سوال – چه کسي سوالات محشر را از ما مي پرسد ؟

پاسخ – ما در مورد اينکه چه کسي سوال مي کند تصريحي نداريم. چه بسا در روز قيامت مامورين خدا کار مي کنند همانطور که در دنيا کار مي کردند يا ممکن است که خود خداوند متکلف سوال ازانبياء و اولياء بشود و آنها متکلف سوال از امت هايشان بشوند يعني مامورين خدا پيامبران و انبياء باشند. مهم عرصه ي سوال است که برقرار است و سوال کننده مهم نيست. در بعضي از مواقف سوال و جواب به اين صورت نيست. در آنجا مهر بر دهان ها زده مي شود و آنجا چهرها، قيافه ها، اعضا و جوارح هستند که شهادت مي دهند چکار کرده اند و ديگري نيازي نيست که زبان جواب بدهد. در سوره ي الرحمن خدا مي فرمايد: سوالي از انس و جن نمي شود. بنظر مي رسد که تناقضي در قرآن است.

ولي اين طور نيست. اميرالمومنين مي فرمايد:

ص: 1802

مواقف آن فرق مي کند. در سوره الرحمن مي فرمايد: مجرم ها به چهره شناخته مي شوند. وقتي آيه هجده سوره نبا نازل شد: روزي که در صور دميده مي شود و شما به عرصه ي قيامت دسته دسته مي آييد. پيامبر فرمود: ده دسته از دسته جات امت من با چهره هاي ديگر به قيامت مي آيند و پيامبر براي آنها گريه کرد و فرمود: آنهايي که حرام خور هستند به شکل خوک مي آيند، آنهايي که سخن چين و نمام هستند به چهره ي ميمون مي آيند، آنهايي که ربا خوار هستند به چهره ي واژگون مي آيند، آنهايي که شراب خوار هستند آنقدر بوي بد مي دهند که تمام اهل قيامت از بوي آنها ناراحت هستند. مرحوم کاشي چهره ي واقعي فردي را ديده بود و از هوش رفته بود. اين چهره ها خيلي عجيب و غريب است. اين افراد ديگر سوال و جواب ندارند. اين با ستاريت خداوند تناقض ندارد. افرادي که چهره ي باطني شان کشف مي شود و پرده از آنها برداشته مي شود کساني هستند که در دنيا از گناه حيا نداشته اند و آبروي خودشان را نگه نداشته اند. وقتي خود فرد حيا را کنار مي گذارد واز گناهش ناراحت نمي شود در قيامت رسوا مي شود. در فقه ما غيبت افرادي که تجاهل به گناه مي کنند اشکالي ندارد. يعني فسق و گناه شان راعملي کرده اند و اگر در مورد گناه شان غيبت بکنند اشکالي ندارد. کساني که آبروي ديگران را مي برند خدا در روز قيات آبروي آنها را مي برد و پرده ي

ص: 1803

ستاريت را از آنها برمي دارد. پس مواقف و افراد با هم فرق مي کنند.

سوال – آيات پاياني سوره طور را توضيح بفرماييد.

پاسخ – دو آيه آخر اين سوره فرمولي را دراختيار انسان مي گذارد. کساني که مي خواهند در زندگي استقامت و صبر بر گناه داشته باشند مي فرمايد: اي رسول ما در مقابل حکم خداي خودت صبر داشته باش هم حکم تکويني و هم حکم تشريعي خدا استفامت کن، ما تو را مي بينيم، اهل ذکر باش و مناجات داشته باش، اين حمد و تسبيح کفاره ي اين مجلس است، در شب هم تسبيح بکن و همان موقعي که ستاره ها افول مي کنند. اگر انسان باور کند که خدا او را مي بيند گناه نمي کند. امام حسين (ع) فرمود: چيزي که اين مصيبت سنگين را براي من ساده مي کند اين است که خدا دارد من ما را مي بيند. پيامبر از هر مجلسي که بلند مي شد سبحان الله مي گفت که اگر حرف لغويي در آن مجلس زده شده است کفاره ي آن باشد. اگر انسان بداند که خدا او را مي بيند اهل ذکر و مناجات مي شود.

سوال – در قيامت چند موقف وجود دارد ؟

پاسخ – در قيامت پنجاه موقف يا دادگاه وجود دارد که اينها روي صراط است. مرحوم شيخ صدوق مي فرمايد: در هر موقف سوالاتي از ما مي کنند که بر دوش ما بوده است و جزو تکاليف ما بوده است. مواقف عبارتند از: عقايد، روزه، حج، خمس، نماز، زکات، صله ي رحم، امانت، حق الناس،

ص: 1804

نعمت ها ( عمر، جواني، اموال، سلامتي و. .. )

اينکه اولين موقف کدام است در روايات مختلف است. در بعضي از روايات داريم که اولين سوال از اعتقادات است يعني از خدا و رسول و ولايت علي. در بعضي از روايات داريم که اولين چيزي که سوال مي کنند نماز است که اگر آن قبول بشود بقيه اعمال پذيرفته مي شود. پيامبر فرمود: شخص روز قيامت حرکتي نمي کند مگر اينکه از چهار چيز سوال از او بشود: عمر( بخل در عمر خوب است. فخر رازي مي گويد: من در تابستان ديدم که فردي يخ مي فروشد و فرياد مي زد: رحم کنيد به فردي که سرمايه اش دارد آب مي شود و من همانجا فهميدم که تفسير سوره ي والعصر همين است. زيرا خدا به زمان قسم مي خورد )، جواني ( جواني بخشي از عمر است که حساس است و از آن سوال مي کنند. بيشتر بزرگان زحمات علمي خودشان را در جواني کشيده اند ولي انسان نبايد نااميد بشود و تا وقتي زنده است مي تواند عوض بشود. علامه طباطبايي مي فرمودند: من دوازده سال در نجف بودم و دوازده روز تعطيلي داشتم يعني سالي يک روز و آن روز عاشورا بود. زماني رسيد که پزشک به ايشان گفته بودند که مطالعه نکنيد واز آن به بعد ايشان بيست جلد الميزان را نوشتند )، مال ( مال خودت را از کجا بدست آورده اي و کجا مصرف کرده اي )، محبت اهل بيت.

از مطالعه ي روايت اين برمي آيد که مهمترين چيز اعتقادات انسان است لذا اولين سوالي

ص: 1805

که در قيامت از انسان مي شود در مورد اعتقادات است. بعد اولين عمل، نماز است که در قيامت از آن سوال مي شود.

97-09-29- پرسش و پاسخ( ياد مرگ)

هوا، هواي لطيفي ست طراوت و ترنم و شبنم است و شقايق، هواي هم همه دارند ابر و تندر و باران، هواي زمزمه دارند بيد و باد و بنفشه و من هواي تو را دارم.

سوال – در تعاليم ديني گفته مي شود که ياد مرگ نشاط انگيز است ولي نمي دانم چرا من هر وقت به مرگ فکر مي کنم دچار استرس و نگراني زيادي مي شوم که حتي دل و دماغ انجام کارهاي روزمره زندگي ام را هم ندارم. راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – بعضي ها با يادآوري مرگ و قيامت دچار اضطراب و استرس مي شوند. و اين نشان دهنده ي اين است که در اين کار افراطي صورت گرفته است. علي القاعده اعتقاد به آخرت و عوالم بعد از مرگ و ياد آنها بودن، نشاط آور است و باعث رقت قلب و از بين بردن قساوت قلب مي شود. پيامبر مي فرمايد: دلها زنگار مي گيرد همان طور که آهن زنگ مي زند. از حضرت پرسيدند: چه چيزي باعث از بين رفتن زنگار دلها مي شود ؟ پيامبر فرمود: ذکر آخرت باعث مي شود که دل صفا پيدا بکند. اگر ياد مرگ باعث نشاط و شادي مي شود باعث يک نشاط و شادي واقعي مي شود نه بي خيال بودن. شايد اين موضوع آنچنان که بايد خوب بيان نشده است يا ما به دنبال آن نرفته باشيم. اولا ما بايد بدانيم که بعد از اين دنيا،

ص: 1806

عالم بزرگتر و بهتر در انتظار ما هست. پيامبر فرمود: وضعيت انسان در دنيا مثل وضعيت جنين در شکم مادر هست. با مرگ انسان به دنيا ي بهتر و غير قابل مقايسه با دنيا مي رود. جنين وابستگي هايي به مادر پيدا کرده است و اگر دنيا را برايش توضيح بدهند متوجه نمي شود ولي وقتي جنين به دنيا مي آيد با ترس و گريه مي آيد و وقتي وارد اين دنيا مي شود و با لذت هاي غير قابل مقايسه با رحم مواجه مي شود ديگر نمي خواهد به عالم رحم برگردد. ثانيا بدانيم که چشم هيا مهربان و آغوش هاي گرم در انتطار ماست. خدا مي فرمايد: يک جز از صد جز مهرباني خودم را در اين عالم پخش کرده ام. مهرباني بين فرزند و والدين، خواهر و برادر و دوستان، يک جلوه از صد جلوه ي محبت خداست. در اصول کافي داريم: در قيامت وقتي بنده ي گنهکاري که اعمال صالحي نداشته است را حکم به عذاب مي کنند و به سمت جهنم مي برند، او ملتمسانه نگاه مي کند و مي گويد که نگاه من به تو اين نبود، خدا خطاب مي کند که او را برگردانيد. با اينکه او دردنيا خيلي به من خوش گمان نبود او را برگردانيد. همچنين ملائکه اي که پاک هستند با بندگان مهربان هستند. در روايت داريم که حضرت عزرائيل و ملائکه ديگر خودشان به مومنين تلقين مي کنند و از پدرA ومادر به آنها مهربانتر هستند. سلمان از بازار آهنگرهاي کوفه رد مي شد، او ديد جواني افتاده است و مردم دور او جمع

ص: 1807

شده اند. مردم به سلمان گفتند که شما دعايي بکنيد که اين جوان بلند بشود. اين جوان گفت که من وقتي از بازار رد مي شدم صداي چکش آهنگرها را شنيدم و ياد اين آيه قرآن افتادم که در جهنم دوزخيان را با گرزهاي آتشين مي زنند. و افتادم. سلمان متوجه شد که او اهل معرفت است. سلمان با او دوست شد. بعد از مدتي اين جوان به حال احتضار افتاد. سلمان به حضرت عزرائيل گفت: رعايت اين دوست من را بکن. حضرت عزرائيل فرمود: من براي همه ي مومنين از پدر مهربانتر هستم و با همه ي آنها مدارا مي کنم. در روايت داريم کساني که مراقبت در نماز اول وقت دارند خود ملک الموت آنها را تلقين مي کند و شياطين را از اين مومن دور مي کند. در جلد شش بحارالانوار داريم: اهل بيت هنگام مرگ مومن ظاهر مي شوند و آنها را ياران خودشان مي دانند و براحتي از دنيا دل مي کند. فردي از امام صادق (ع) پرسيد: آيا مومن هنگام مرگ ناراحت است و کراهت دارد ؟ امام فرمود: خير. زماني که ملک الموت براي قبض روح مي آيد ابتدا مومن جزع و فزعي نشان مي دهد. ( اين نشان مي دهد مومن يک انسان معمولي و درجه ي پايين است ) ملک الموت مي گويد اين دوست خدا جزع نکن، قسم به خدا من از پدر به تو مهربانترهستم. چشمهايت را باز کن. بعد ائمه و پيامبر بر مومن ظاهر مي شوند و دوستان او معرفي مي شوند. خطاب مي رسد: اي کسي که پيامبر و آل او

ص: 1808

را باور داشتي، به سمت پروردگارت بيا در حالي که تو از خدا راضي هستي بواسطه ي ولايتي که داري و خدا هم از تو راضي است بخاطر ثوابي که به تو مي دهد. و هيچ چيز براي مومن محبوب تر از اين نيست که برود و ديگر برنگردد. آيت الله حائري داماد آيت الله حجت بودند. وقتي دم آخر دعاي عديله را براي او خوانديم و تربت به دهانش ريختيم. و ايشان گفتند: اين تربت آخرين توشه ي من است. آيت الله حجت فرمود: آقا علي (ع) دارد مي آيد. ما بايد باور بکنيم که بعد از مرگ چنين آغوش هاي گرمي باز است. فردي مي گفت: يک طلبه ي هندي در مدرسه نجف بود که در دفترهايش نوشته بود: يا حضرت عزرائيل ادرکني يعني با حضرت عزرائيل دوست بود. ما بعضي مواقع جفا مي کنيم و از اين فرشته ي مهربان خدا هيولايي درست مي کنيم. ثالثا اگر عذاب و ناراحتي که در آن دنيا هست، بخاطر عکس العمل کارهاي خودمان است نه اينکه خدا براي ما عذاب بخواند. زشتي و معصت ما در اين دنيا، عذاب هاي آن دنيا را درست مي کند. علامه طباطبايي از عارفي که از قبرستان وادي السلام برمي گشت پرسيدند: چه خبر ؟ ايشان گفتند که از بعضي از قبرها سوال کردم که شما هم مار و مور داريد؟ قبرها گفتند: خير ما چيزي نداريم. اگر ما بدانيم اينها از اعمال خود ما است دو چيز را در دنيا رعايت مي کنيم. يکي اينکه دنيا محل گذر است و نبايد براي خودمان تعلقاتي درست کنيم که فکر

ص: 1809

کنيم هميشه مي خواهيم در آن بمانيم. اگر ما عزيزي را از دست داديم بدانيم شان دنيا همين است. اگر شئ ارزشمندي بشکند شما ناراحت مي شويد ولي اگر به شما بگويند که اين شئ شکستني است، شما مي دانيد که اين شئ قرار است که بشکند و ماندني نبوده است. يک موقع مي گويند که فلاني از دنيا رفت و يک موقع مي گويند که طرف رفتني بود. پس قرار نيست که در اين دنيا چيزي بماند و هر چيزي در دنيا رفتني است. شما بايد دنيا را مثل يک مسافرخانه اي بدانيد که بايد مدتي در آن زندگي کنيد و بعد از آنجا برويد. پس انسان بايد شان دنيا را بداند و به آن دلبستگي پيدا نکند. ديگر اينکه هر کاري که انسان در اين دنيا مي کند بايد حجت آخرتي آنرا آماده بکند. يعني انسان بتواند جوابگوي کارهايش باشد. پس اگر شما ديد خودتان را نسبت به مرگ اصلاح کنيد و بدانيد که چه آغوئش هاي گرمي منتظر ما هستند و اگر مي دانيد سختي هايي در آن دنيا است بايد به اين دنيا دل نبنديد و هر کاري که در دنيا مي کنيد حجت آخرتي براي آن داشته باشيد. اگر ديد انسان اين طور باشد، مرگ صيقل دهنده است نه ترساننده. اگر انسان با اين ديد از مرگ بترسد اين يک ترس مقدس و مفيدي است. اولياءهم اين ترس را دارند. پس بايد از مرگ ترسيد ولي نبايد اضطراب داشت. اگر انسان به مر اشتياق داشته باشد هميشه آماده ي مرگ است. اين دنيا با دنيا بعد از مرگ، قابل مقايسه

ص: 1810

نيست که باعث بشود انسان به اين دنيا دل ببندد.

سوال – برادرزاده ي من يک دخترکاملا خوب و محجبه و مومني بود که مخارج خانواده اش را تامين مي کرد ولي بخاطر مخالفت پدرش با ازدواج او، دست به خودکشي زد. ديد گاه خدا و دين نسبت به افرادي که به نفس خودشان ظلم کرده اند چيست و وظيفه ي بازماندگان براي طلب مغفرت از درگاه خداوند متعال بايد به چه نحويي باشد ؟

پاسخ – خودکشي يکي از گناهان کبيره است. نفس خود را از بين بردن يعني هديه الهي را از بين بردن. روح انسان جلوه اي از روح خدا است. همان طور که قتل فرد ديگري گناه کبيره محسوب مي شود خودکشي هم گناه کبيره محسوب مي شود. کسي نمي تواند بگويد که من اختيار جان خودم را دارم. انسان نسبت به جان خودش حقي ندارد. خدا اجازه ي برخورد انسان با جان خودش را به او نداده است. خدا به انسان وعده داده است که من گره ها و بن بست ها را باز مي کنم. البته انسان بايد با خدا معامله بکند و خدا هم گره هاي او را باز مي کند. مورچه اي در آب افتاده بود و فرياد مي زد که آب دارد عالم را مي برد. مورچه ي ديگري که در خشکي بود گفت: آب داردتو را مي برد نه عالم را. ما گاهي فکر مي کنيم که اگر ما در بن بست هستيم خدا هم در بن بست است. اگر ما با خدا معامله بکنيم خدا گره را باز مي کند. در قرآن

ص: 1811

داريم: کساني که در راه ما کار مي کنند، ماراه را براي آنها باز مي کنيم. در سوره طلاق داريم: از آنجايي که انسان به گمانش نمي رسد براي او روزي مي فرستيم. پس کسي که خودکشي مي کند علاوه بر اينکه هديه الهي يعني روح را از بين مي برد، نسبت به خدا بي اعتمادي دارد. حالا کساني که خودکشي مي کنند همه عامداً نمي خواهند در مقابل خدا مقاومت کنند. گاهي افراد در زندگي به يک مشکلي برمي خوردند و جنون آني به آنها دست مي دهد و مغزشان کار نمي کند و دست به خودکشي مي زنند. ما مواردي داشته ايم که بعد از خودکشي از کارشان پشيمان شده اند البته آنهايي که زنده مانده اند يعني دچار جنوني آني شده اند و خداوند اينها را درنظر دارد. وظيفه ي ما پي بردن به نيت فردي که خودکشي کرده است نيست بلکه ما بايد مثل يک مسلمان با او برخورد بکنيم. در وسايل الشيعه داريم که پيامبر فرمود: هر کس که اهل قبله است شما براي او نماز بخوانيد و براي او خدايي نکنيد. وظيفه ي ما اين است که براي اين فرد نماز بخوانيم و در نماز بگوييم خدايي ما جز خوبي از او نديديم منظور از خوبي يعني اينکه ما از او کفري نديديم. پيامبر تصريح فرمود: بر کسي که سنگسار شده يا کسي که خودکشي کرده نماز بخوانيد و فرمود: از آنها به بدي ياد نکنيد. و بازماندگانبايدبراي او خيرات انجام بدهند و اگر واجباتي بر گردن او هست برايش بجا بياورند. اينها براي فرد مرده، فايده ي زيادي

ص: 1812

دارد حتي اگر ما براي کفار کارخوبي انجام بدهيم، باعث تخفيف عذابش مي شود.

سوال – افرادي بوده اند که مرتکب گناهان آشکاري شده اند و الان از دنيا رفته اند. وظيفه ي ما چيست ؟

پاسخ – وظيفه ي ما همان دستورات پيامبر است يعني کارهايي را که ما براي يک مسلمان انجام مي دهيم براي اين فرد هم انجام بدهيم. مرحوم آيت الله بهجت از قول استاد آيت الله قاضي، مرحوم کشميري نقل مي کردند که ايشان مي فرموند: در نمازشبهاي تان فقط ابوذر و سلمان را دعا نکنيد بلکه گناهکاران را هم دعا کنيد زيرا آنها محتاج تر هستند. مومنني هم اين توصيه را رعايت بکنند.

سوال – سوره الرحمن آيات 17 تا 40 را توضيح بفرماييد.

پاسخ – در اين سوره يک آيه حدود سي مرتبه تکرار مي شود که خدا خطاب به جن و انس مي فرمايد: کداميک از نعمتهاي پروردگارتان را تکذيب مي کنيد ؟ در روايت داريم که با شنيدن اين آيه بگوييم: خدايا من تکذيب هيچ کدام از نعمتها را نمي کنم. اين سوره عروس قرآن است زيرا خدا نعمت ها و زينت ها را مي شمارد و يادآوري مي کند. ديدن نعمتهاي خدا لطافت مي خواهد. بعضي ها هزاران نعمت خدا را که به آنها داده است نمي بينند ولي يک نعمت که خدا به آنها نداده است را مي بينند و اعتراض مي کنند. دعاي جوشن صغير که از امام کاظم (ع) است به انسان ياد مي دهد که نعمتها را ببيند و شاکر باشد. در اين دعا امام نقص ها

ص: 1813

را مي بيند که مثلا الان افرادي در بيمارستان دچار درد هستند ولي من به تعداد اين بيمارها، سلامتي دارم و تو را شکر مي کنم. عده اي در زندان دچار مشکلاتي هستند ولي من اين طور نيستم و تو را شکر مي کنم. حضرت با ديدن نقص ها، کمالات را يادآوري مي کند.

سوال – من نوزده سال دارم و افکار پست و گناه آلود به سراغ من مي آيد و من بخاطر اين موضوع خيلي عذاب مي کشم. گاهي دچار افسردگي ميش وم واحساس مي کنم گناهکارترين افراد هستم. من نماز و دعا مي خوانم ولي اين افکار هنوز هم هست. دو سال است که ترس از گناه باعث شده است که اين افکار به سراغ من بيايد. آيا الان من يک فرد گناهکار محسوب مي شوم ؟

پاسخ – گاهي افکاري مثل پارازيت در ذهن ما مي آيد چه بسا که اين افکار در مورد مقدسات باشد، ممکن است که اين افکار در نماز يا غير نماز بيآيد. با توجه به اينکه خدا نيات ما را هم محاسبه مي کند، اگر خدا بخواهد اين کار را انجام بدهد ما خيلي کم مي آوريم. اين افکار که دست انسان هم نيست و يک شعبه اي از وسواس فکري است، ( در وسواس فکري فرد مقهور اين تفکرات و خطورات است ) بدانيد که اين افکار گناه محسوب نمي شود و مواخده ندارد. زيرا اينها بي اختيار است. اينها القائاتي از شيطان است. در جلد دوم اصول کافي در باب حديث نفس و وسوسه داريم که از پيامبر سوال مي کردند که

ص: 1814

چنني خطوراتي در مورد خدا به ذهن ما آمده است. پيامبر مي فرمايد: اين نشانه ي ايمان است زيرا تو از گناه مي ترسي. پيامبر فرمود: وقتي شيطان نمي تواند در عمل بر شما مسلط بشود به افکار شما ورود پيدا مي کند تا تعادل شما را بهم بزند. شما نبايد از اينها بترسيد. در اين زمان شما بايد خدا را به ياد بياوريد و لااله الاالله، لاحول ولا قوة الا بالله بگوييد و وقتي اين افکار به ذهن شما آمد سعي کنيد که تغيير حالت بدهيد و ذکر بگوييد. ديگر اينها به اين افکار اعتنا نکنيد و کارتان را ادامهA بدهيد. در روايت داريم که اگر شما به شيطان بي اعتنايي بکنيد، شيطان ديگر به سراغ شما نمي آيد. زيرا او متکبر است. مثل اينکه شما در خيابان ويترين ها را مي بينيد ولي نمي ايستيد و مي رويد. پس شما در مقابل اين افکار نايستيد و رد شويد. با اين کار بعد از مدتي اين مشکل برطرف مي شود.

سوال – در مورد آداب زيارت اهل قبور توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – يکي از سنتهاي خوب ايام سال تحويل ديد و بازديد اقوام، اموات و شهدا است. با يک ديد، قبرستان محل ناخوشايندي است زيرا در آنجا عزيزانمان را جا گذاشته ايم ومي دانيم که روزي هم خودمان به اينجا مي آييم ولي از ديد ديگر قبرستان، يک فرهنگستان است که انسان مي تواند در آن تربيت بشود و ياد بگيرد. بزرگان ما به شاگردان خودشان مي گفتند که در قبرستان بنشينيد و فکر بکنيد و زيارت مناجات اميرالمومنين در مسجد کوفه

ص: 1815

را با تفکر بخوانيد. اينها همه به انسان درس مي دهد علاوه بر اينکه براي اموات هديه مي برد. در روايت داريم که اموات با هديه هاي شما خوشحال مي شوند و اينها باعث مغفرت خود فرد هم مي شود. امام رضا (ع) مي فرمايد: هر کسي که يک حمد و هفت تا قل هوالله براي مرده بخواند خدا او و مرده را مي آمرزد. بهترين زمان براي رفتن به زيارت اموات عصر پنج شنبه تا صبح جمعه است. در اين موقع ارواح مرخصي مي گيرند تا هديه ها را با خودشان ببرند. البته هر موقع ديگري خوب است ولي شب کراهت دارد. از آداب رفتن به قبرستان اين است که با وضو وارد بشويد و سلام بدهيد ( السلام اهل لاالله الاالله ) ديگر اينکه هديه براي مومن ببريم. بهترين هديه خواندن آيت الکرسي، سوره ي ياسين، ملک، حمد و هفت مرتبه قل هوالله، حمد و يازده مرتبه اناانزلناه است. توصيه اکيد روايات ما اين است که اين هدايا را به ارواح کل مومنين هديه کنيد. اين ثواب به همه ي مي رسد بدون اينکه از يکي کم بشود. شما خيال نکنيد که اگر شما ثواب را به فرد ديگري بفرستيم، از ثواب عزيز شما کم مي شود. در روايت داريم: وقتي شما آيت الکرسي را بخوانيد و ثواب آنرا براي همه ي اهل قبور قرار بدهيد، خدا ثواب آنرا به هر ميتي مي رساند. وقتي شما ثواب را به همه ي اموات هديه کنيد، خدا از اين کار بيشتر خوشش مي آيد و اين کار نشان مي دهد که شما بخل نداريد و

ص: 1816

رحمت خدا را وسيع ديده ايد. هنگام خواندن قرآن انسان بايد روبه قبله باشد و سر قبر بنشيند. خواستن حاجت خصوصا در کنار قبر پدر ومادر است. يکي از مکان هايي که براي گرفتن حاجات تاکيد شده است کنار قبر مومنين، بزرگان، شهدا و پدر و مادر است. مرحوم آيت الله اراکي مي فرمودند: من هر وقت حاجتي داشتم، به سر قبر ميرزاي قمي در قم مي رفتم، يک سوره ي ياسين هديه مي کردم و حتما حاجتم را مي گرفتم. يکي ديگر از آداب زيارت آب پاشيدن روي قبر است البته هنگام دفن اين کار توصيه شده است. از باب تفضل الهي تا زماني که قبر مرطوب است عذاب از مرده برداشته مي شود. خيرات و مبرّات جزو آداب زيارت اموات نيست ولي مي توان در قبرستان يا غير قبرستان خيرات و مبرّات داد.

سوال – در مورد دعاي غريق توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – امام صادق (ع) وقتي در مورد سختي دين داري و لغزش هاي دوره ي آخر الزمان فرمودند، بعضي از شاگردان آن حضرت ترسيدند و سوال کردند که اگر ما آن زمان را درک کرديم چکار کنيم ؟ امام فرمودند: دعاي غريق را بخوانيد. اين دعا براي کسي است که در حال غرق است و مضطر و بيچاره شده است: ياالله يا رحمان يا رحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينک: خدايا دل من را در دين خودت ثابت قدم بدارد.

97-10-06- پرسش و پاسخ

بي تو اينجا همه در حبس ابد تبعيدند سالها هجري و شمسي همه بي خورشيدند، سير تقويم جلالي به جمال تو خوش است فصل ها را همه

ص: 1817

با فاصله ات سنجيده اند، تو بيايي همه ساعتها و همه ثانيه ها از همين امروز همين لحظه همين دم عيدند.

سوال – بعضي مواقع که سختي هاي زندگي به من فشار مي آورد نااميدي مرا فرامي گيرد و احساس مي کنم که خداوند ما را آفريده و افرادي زيادي از فرشته ها، ائمه و اولياء را قرارداده است که اگر ما خطايي کرديم، آنها اين اعمال را ثبت کنند. اين فکرها من را نسبت به مهرباني خدا دلسرد مي کند و من احساس مي کنم توجه خدا و اولياء خدا به رفتارهاي ما، ما را دچار تشويش خاطر مي کند. راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – اينکه ما در زير چشمان افرادي مثل ائمه و اولياء خدا هستيم درست است. آنها جزو شاهدان روز قيامت هستند. در اين دنيا ما ما محلي را نداريم که خلوت ما باشد و بتوانيم در آنجا تنها باشيم. خدا و اولياء خدا وديگر موجودات شاهد ما هستند. شخصي خدمت امام حسين (ع) رسيد. و گفت که من مرتکب گناهاني مي شوم، مرا نصيحت بکنيد. حضرت فرمود: يک جاي خلوتي پيدا کن که کسي تو را آنجا نبيند بعد برو گناه بکن. پس خدا و اولياء رقيب و مراقب ما است. ايشان معناي مراقب بودن خدا را درست در نظر نگرفته اند. مراقب بودن خدا مثل يک نگاه بازرس و پليس نيست که ما تحت نظر باشيم. پليس در شهر دنبال متخلف مي گردد تا مچ او را بگيرد. نگاه خدا، نگاه مچ گيرانه نيست. مراقبت خدا مثل مراقبت پدر و مادر از بچه ي کوچک شان است. يعني مراقبت براي

ص: 1818

رشد، کمک و تربيت است. مراقبت پرستار براي بيمار براي بهبودي است نه مچ گيري. اگر بيمار صدايي از درد بلند کند، پرستار با او برخورد نمي کند. خدا رب است يعني نگاه خدا، نگاه تربيتي است. خدا به اقتضاي حالات و موقعيت انسان چيزهايي را تقدير مي کند. براي بعضي ها بلا و براي بعضي ها فقير يا غنا را تقدير مي کند. اميرالمومنين مي فرمايد: در حديث قدسي خدا مي فرمايد که من به اقتضاي حال بندگانم دارويي تجويز مي کنم، من عالم تر هستم که صلاح دين هر کس چيست و سرنوشت او را رقم مي زنم. خدا در هر حالتي يک جور لطف مي کند. در اصول کافي روايت داريم: بعضي از بندگان مومن خدا بعد از مدتي دچار عجب و غرور مي شوند و به عبادات خودشان مي نازند، خدا که مراقب آنها است، چند شبي آنها را به خواب مي اندازد تا براي نماز بلند نشود. اين فرد وقتي مي بيند براي نماز خواب مانده است خودش را سرزنش مي کند و به خودش فحش مي دهد. او با اين شکستن به خدا نزديک مي شود. تقديرات الهي همان اقدامات خداوند است که اگر ما داريم از خدا دور مي شويم آنرا تجويز مي کند. بعضي ها که دچارنااميد مي شوند، خدا نسيم هاي لطف مي فرستد. ما پشت صحنه هايي که خدا مديريت مي کند را نمي بينيم. و ممکن است که از خدا گِله بکنيم. گاهي پدر و مادر تشر يا پشت دستي به بچه شان مي زنند و همين بلا براي بچه ها مفيد است. بعضي

ص: 1819

از داده ها براي ما بُت مي شود و به آن دلدادگي پيدا مي کنيم. چه بسا براي اينکه اينها به وابستگي تبديل نشود خدا بلاهايي را بر سر ما مي آورد. ما چون اينها را نمي دانيم با خدا درگير مي شويم. مرحوم شيخ بافقي با رضا خان درافتاده بود و رضا خان او را زنداني کرده بود. او از غذاي زندان استفاده نمي کرد. از مقداري نخود و کشمش هاي خودش استفاده مي کرد و بعد اينها هم تمام شد. او به خدا گفت که در قرآن فرموده اي هيچ جنبده اي نيست مگر اينکه رزقش با من باشد. همان روز يک ملاقاتي از بيرون آمد و براي من ناهار آورد. خدا زود گله ي من را جواب دارد. خدا و اولياء قبل از اينکه رقيب باشند رفيق هستند. آنها از باب رفاقت مراقبت مي کنند. خداوند به مصلحت ما تقديراتي را رقم مي زند که ما بتوانيم درست جلو برويم. اگر ديد ما عوض بشود، نگاه خدا و اولياء را سنگين نمي بينيم. مشکل ما اين است که اولا ما خوبي ها و لطف هاي خدا را نمي بينم و ثانيا بدي هاي خودمان را پاي خدا مي گذاريم. اگر خوبي هايي که خدا در تربيتش به ما مي کند به ما بگويد ما شرمنده مي شويم. شيخ بهايي در ديوان اشعارش بنام نان و حلوا، داستاني را نقل مي کند: عابدي در کوه لبنان مقيم بود و شبها و روزها عبادت مي کرد. غذاي مختصري به او مي رسد و از کوه هم پايين نمي آيد. خدا خواست او را محک

ص: 1820

بزند. دو روز غذاي او نرسيد. او از کوه پايين آمد و به منزل گبري رفت و دو قرص نان از او گرفت. وقتي خواست از خانه بيرون بيايد سگ گرسنه به او حمله کرد و او قرص نان را بطرف او پرت کرد و فرار کرد. سگ نانها را خورد و باز به سمت او حمله ور شد. او به سگ گفت که من هر چه صاحبت به من داده بود را به تو دادم. چرا اين قدر تو بي حيا هستي ؟ سگ گفت: من بي حيا هستم يا تو ؟ من در خانه ي اين گبر بزرگ شدم و نگهبان او بودم. الان هم که پير هستم هنوز اينجا هستم. او گاهي به من غذا مي دهد و گاهي هم فراموش مي کند که به من غذا بدهد. گاهي هم من را با چوب يا سنگ مي زند. ولي من هيچ جا نمي روم. من به او وفادار هستم اما يک شب نان تو نيامد و تو خدا را رها کردي و پيش دشمن او آمدي. اي سگ نفس بهايي ياد گير، اين وفا را ازآن سگ گبر پير. گاهي خدا وابستگي هاي ما را مي شکند و بلايي بر سر ما مي آورد و ما شروع به بد و بيراه گفتن مي کنيم و از درخانه ي خدا قهر مي کنيم. در دعاي افتتاح داريم: خدايا گويي من در کارهايم بر تو منت مي گذارم اگر چيزي را با تاخير به من بدهي من عتاب مي کنم بخاطر جهالتي که دارم، شايد اين دير دادن به مصلحت من بود که اگر

ص: 1821

من مي دانستم از تو تشکر مي کردم، خدايا با اين همه بدهي هايم، مولايي صبورتر از تو بر خودم نديدم، خدايا تو من را دعوت مي کني و من به تو پشت مي کنم، تو به من خوبي مي کني و من روي به سوي تو نمي آورم گويي من بر تو منت دارم، با اين وجود تو کرم خودت را ديدي و بدي هاي من را بخشيدي و آنها را نديدي. پس ما بايد لطف هاي خدا را ببينيم و بدهاي خودمان را تقصير خدا نيندازيم. بديها آثاري در دنيا و آخرت دارد. بي برکتي و نقص ها آثار اعمال ماست و ما آنرا تقصير خدا مي گذاريم و از خدا گله مي کنيم. جاي افتخار دارد که خدا ما را نگاه مي کند. خدا به پيامبر فرمود: نسبت به تقديرات صبر کن، تو جلوي چشم ما هستي. ما بايد بدانيم جلوي چشم خدا بودن انسان را اميدوار تر مي کند. سايه ي خدا بر ما سنگين نيست. ما بايد ديد خودمان را درست کنيم، بجاي هراس بيجا طرح رفاقت با خدا بريزيم.

سوال – من از توبه هاي مداوم و توبه شکستن هايم خسته شده ام. شما دعا يا ذکري به من ياد بدهيد که بتوانم در توبه هايم، پايدار بشوم.

پاسخ – بزرگواري مي گفت که ما ميهماني داشتيم و پسر او مي خواست با پسر من که قويتر از او بود کشتي بگيرد. من به پسرم گفت که تو زمين بخور زيرا آنها ميهمان ما هستند. پسر من زمين خورد. پسر من خيلي ناراحت بود ولي دفعه ي بعد که

ص: 1822

با او کشتي گرفت، او را چنان به زمين زد که جبران دفعه ي اول را هم کرد. وقتي در کسي تواضع ريشه دار نيست، دوام ندارد و دوباره به حالت اوليه برمي گردد. گاهي ما مي خواهيم گناهي را ترک کنيم اما چون هنوز ريشه خوبي ها در ما شکل نگرفته است، ريشه ي آن بدي ها بر ما غالب مي شود. ممکن است که ما بخاطر مجلس باحال يا فيلم باحال جو گير بشويم و گناهي را ترک کنيم ولي چون ريشه ي آن گناه در ما هست، آن گناه برمي گردد. اهل معرفت مي گويند که اگر شما مي خواهيد آلودگي را ترک کنيد ريشه ي محکم تري براي خودتان درست کنيد يعني بجاي حب نفس، حب خدا را جايگزين بکنيد. وقتي اين محبت مي آيد، خودبخود آن آلودگي ها کنار مي رود. مولوي در ديوان شمس داستاني را نقل مي کند (ظاهر داستان خودش با شمس تبريزي است). مولوي اهل شعر نبود، او فقط تدريس مي کرد. وقتي او با شمس تبريزي ملاقاتي کرد، خودش نقل مي کند: مرده بودم زنده شدم گريه بودم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاينده شدم. يعني از افسردگي در آمدم و يک عشقي در دل من آمد. بعد مي گويد: ديده سير است مرا جان دلير است مرا، زَهره ي شير است مرا، زُهره ي تابنده شدم. حالا که آن عشق آمد، ديگر دنبال هر چيزي نمي روم. انسان وقتي غذاي اصلي گيرش بيايد، ديگر دنبال غذاي کاذب نمي رود. وقتي حب خدا آمد، انسان ديگر دنبال حب نفس دنيا و آلودگي

ص: 1823

ها نمي رود. انسان بايد زمينه ي محبت را در خودش ايجاد بکند. امام خميني در درس هاي اخلاق شان مي فرمودند: خدا دانه هايي را مي پاشد و مناسبت هايي را ايجاد مي کند تا اين صيد وحشي را بگيرد و ما بايد از آن دانه ها استفاده بکنيم.

سوال – سوره ي حديد آيات 12 تا 18 را توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيه 13 مي فرمايد: روز قيامت مومنين نوري همراهشان هست که با اين نور راهشان را پيدا مي کنند ولي کفار در ظلمت هستند. مردان و زنان منافق به مومنين مي گويند که به ما نگاه بکنيد تا ما از نور شما استفاده بکنيم. به آنها گفته مي شود که شما بايد در دنيا نورتان را تهيه مي کرديد. بعد بين دسته ي مومنين و منافقين جدايي بوجود مي آيد که از سمت مومنين رحمت و از سمت منافقان عذاب است. پيامبر فرمود: وقتي نماز مي خوانيد، طوري نماز بخوانيد مثل اينکه آخرين نمازتان است. خوب است که ما اين توصيه ي پيامبر را در مورد تمام اعمال خير بکار ببريم. قرآني را که شما مي خوانيد گمان کنيد آخرين قرآني است که مي خوانيد. اگر انسان سعي بکند که در هر کار خوبي حس بکند که اين آخرين فرصت است، کيفيت اعمال بالا مي رود.

سوال – يک راه کار عملي در مورد پايداري توبه ها بفرماييد.

پاسخ – اگر ما مي خواهيم به عادات زشت مان برنگرديم، بايد يک محبت بالاتر از گناهان در خودمان بوجود بياوريم. زمينه هايي است که اين محبت و انس خدا در ما ايجاد

ص: 1824

بشود تا کامي را شيرين بکند که ديگر لذت گناه براي آن شيرين نباشد. يکي از آن راهها موعظه است که مي تواند به انسان کمک بکند. شما حداقل هفته اي يک بار موعظه بشنويد يا در جايي بنشينيد يا سخنراني هايي را گوش بدهيد. اميرالمومنين به فردي گفت که من را موعظه کن. آن فرد گفت که شما همه چيز را مي دانيد. اميرالمومنين فرمود: در موعظه اثري است که در دانستن نيست، انسان بايد بشنود. گاهي انسان با شنيدن يک جمله، مسير زندگي انسان عوض مي شود. مرحوم جهانگير خان قشقايي تا چهل سالگي اهل نماز و خدا نبود. روزي او براي تعمير تارش به اصفهان آمده بود و از پيرمردي سوال مي کند که معازه ي تعمير تار کجاست. پيرمرد آدرس را داد و گفت: همان طور که تار انسان نياز به تعمير دارد، خود انسان هم نياز به تعمير دارد. او پرسيد: انسان را کجا تعمير مي کنند؟ پيرمرد مدرسه اي را به او نشان داد. او به آنجا رفت و مسير زندگي اش عوض شد و آيت الله جهانگير خان قشقايي و عارف بزرگي شد. آيت الله بروجردي و آيت الله نجفي قوچاني ازشاگردان ايشان بودند. راه ديگر ياد مرگ است که مي تواند اثر گذار باشد. رفتن به قبرستان براي تدبر نه فقط براي يک فاتحه خواندن. راه سوم خواندن و شنيدن قرآن. وقتي ما قرآن مي خوانيم، خوب است که ثواب آنرا به اولياء الهي يا پدر و مادرمان هديه کنيم. راه ديگر مراقبت کوتاه مدت است. اگر انسان گناهي دارد، يک روز با خودش عهد بکند که

ص: 1825

آن عادت را ترک بکند و اگر اراده اش ضعيف است نذر بکند. وقتي انسان در يک روز موفق به ترک آن گناه بشود اعتمادبه نفس پيدا مي کند و آنرا طولاني تر تا چهل روز مي کند. راه ديگر انس با مناجاتها و دعاها است. انسان بايد با ارتباط داشته باشد حتي اگر به يک صفحه. انسان نبايد بگويد که وقت ندارم و گرفتار هستم. ما چون به اينها نمي رسيم گرفتار هستيم. ما نبايد براي ترک گناه دنبال ذکر باشيم. اينها دانه هايي است تا آن صيد و کبوتر را بگيرند. ما با اين کار به تور خداوند مي افتيم.

سوال – من به امام زمان (عج) معتقد هستم ولي براي ظهور ايشان بطور جدي دعا نمي کنم. آيا من براي اين کوتاهي ام، مواخذه مي شوم؟

پاسخ – ما در برابر امام مان وظايفي داريم. به تعبيري امام بر گردن ما حقوقي دارد. اولين حقوق اين است که امامت ايشان را بپذيريم و دومين حقوق اين است که سعي بکنيم که براي آمدن ايشان دعا بکنيم. حضرت مهدي فرمود: در امر فرج من، زياد دعا بکنيد.

نگاه شما بايد اين باشد که وقتي شما براي اين امر دعا نمي کنيد، چه فوايدي را از دست مي دهيد، شما فايده ي رفاقت و انس با حضرت را از دست مي دهد و کم کم باعث مي شود که از حضرت دور بشويد و دل تان پژمرده بشود. بحث فقط بازخواست نيست بلکه خود ما از فوايد آن محروم مي شويم. حضرت يعقوب در فراق يوسف اشکها ريخت و به رشد رسيد ولي برادرانش

ص: 1826

به دنبال کار خودشان بودند. اگر شما به ياد امام زمان (عج) باشيد اولين فايده ي اين کار به شما برمي گردد. در سال تحويل و آمدن بهار همه خانه تکاني مي کنند، خوب است که ما هم براي آمدن اين بهار ( آمدن مهدي ) خانه تکاني بکنيم و خودمان را عوض بکنيم.

97-10-13- مواقف قيامت

سوال – در مورد مواقف روز قيامت توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – مواقف و ايستگاههايي براي بازرسي در صراط هست که تعداد آنها پنجاه موقف است. امام صادق (ع) فرمودند: در قيامت پنجاه موقف است. شيخ صدوق مي گويد که اين مواقف تکاليفي است که بر دوش ما بوده است که بايد آنرا در صراط دنيا انجام مي داديم، در واقع لوازم بندگي بوده است. در آنجا اعمال ما را بررسي مي کنند که ما آنرا درست انجام داده ايم يا خير. در مورد ترتيب مواقف، ما روايت صحيحي نداريم. البته اين مهم نيست. مهم اين است که همه ي اينها بررسي مي شود. از روايات اين طور برمي آيد که اولين موقف بر صراط، بررسي اعتقادات حقي است که بايد يک مومن يا انسان داشته باشد. در روايت داريم: از توحيد، نبوت و ولايت اميرالمومنين سوال مي شود. پس ما بايد اعتقادات مان را با خودمان به قيامت ببريم و درضمن بايد اعتقادات صحيح باشد. و همراه با اعتقادات شرک آلود نباشد. در روايت داريم: ايمانها دوجور است بعضي از ايمان ها عاريه اي است يعني موقت است و با جان ما عجين نشده است. امام حسين (ع) مي فرمايد: نبايد دين به زبان باشد. وقتي هنگام مرگ زبان از

ص: 1827

کار بيفتد، ايماني هم که بر سرزبان بوده است از کار مي افتد و جان انسان بدون ايمان خواهد رفت. هنگام مرگ کم کم باطن انسان آشکار مي شود و انسان ديگر ملاحظه ي اطرافيان را نمي کند. اگرانسان جان شرک آلودي داشته باشد، خودش را نشان مي دهد. در خواب انسان ملاحظه ي بيرون را نمي کند. انسان تا وقتي بيدار است، ملاحظه مي کند که خودش را بيرون نريزد. در خواب روانکاوها با استفاده از هيپنوتيسم سعي مي کنند که درون فرد را بفهمند. در مرحله ي مرگ، انسان آنچه دردلش است بيرون مي ريزد. کساني که ايمان شان سطحي بوده و با خدا زندگي نکرده اند، کفر بيرون بريزد. پيامبر بر بالين شخص محتضري بود، پيامبر اشهدان لااله الاالله را بر او تلقين کرد ولي او گفت که من اين ذکر را نمي گويم و از آن بيزار هستم. و در همين حال هم از دنيا رفت. پيامبر از همسر او سوال کرد که او عادت به چه گناهي داشت که دچار سوء عاقبت شد؟ همسرش گفت: او مشروب خوار بود. زمان انجام گناه، انسان تحت ولايت خدا نيست. انسان در حين گناه تحت ولايت ابليس است. در روايت داريم: شخص هنگامي که در حال انجام دادن فحشاء و دزدي است، ايمان ندارد. عادت بر گناه هويتي براي انسان مي سازد که تحت ولايت شيطان بودن براي او تثبيت مي شود و ايمان از او سلب مي شود. البته اينها قابل جبران و توبه است. اگر کسي با همين حالت وعدم اعتقاد درست بميرد، دچار سوء عاقبت مي شود.در کتاب منازل الآخرة،

ص: 1828

محدث قمي، از فضيل عياض نقل کرده است که او بر بالين يکي از شاگردانش سوره ي يس را خواند و شاگردش گفت: نحوان و او هم نخواند. بعد او تلقين اعتقادات را به او گفت. او گفت: من بيزار هستم و در همين حال از دنيا رفت. فضيل شاگردش را خواب ديد که در عذاب است و از او پرسيد: تو بهترين شاگرد من بودي، چرا اين طورشدي ؟ او گفت: من مبتلا به سه گناه بودم: سخن چيني، حسادت و مشروب خواري ( البته ابتداي آن بخاطر مداوا بوده است. خدا مي فرمايد که ما مداوا را در شراب قرار نداديم.) انساني که در زندگي با خدا بوده است و از صميم قلب خدا را دوست دارد. در آخر الزمان، بعضي از افراد در اعمال کم مي آورند. و بخاطر همين خدا تخفيف داده است و مي فرمايد که هر کس در آخرالزمان يک دهم اعمال را بجا بياورد اهل نجات است ولي در اعتقادات تخفيف داده نشده است زيرا اعتقادات قلبي است و سختي ندارد. در عمل بخاطر ضرورت هاي بيروني، ممکن است مشکلاتي پيدا بشود البته ما نبايد تصميم بر بي ديني داشته باشيم. در اعتقاد قلبي، ما مي توانيم عميقا پايبند باشيم و تخفيف داده نشده است. ما بايد اعتقاداتمان را محکم بکنيم. شخصي که در دنيا و حوادث سخت زندگي صراط مستقيم بندگي را از دست نداده و از چارچوب دين بيرون نرفته است، اين شخص مي تواند براحتي در سختي هاي صراط آخرت جلو برود. رئيس بيمارستاني که علامه طباطبايي درآخر عمرشان در آنجا بستري بودند نقل مي

ص: 1829

کردند: ايشان حافظه اش را از دست داده بود و اصطلاحات ديني و علمي را به ياد نداشت اما نزديکان ايشان نقل مي کنند که در ده روز آخر زبان ايشان دائم حرکت مي کرد و با حضرت حق تکلم مي کرد. اينها اعتقادات را تا دم مرگ فراموش نکردند و اعتقادات هم آنها را در سفر آخرت نگه مي دارد. آيت الله بهجت مي فرمودند: اگر صراط آخرت از همين دنيا شروع مي شود ( که از همين دنيا هم شروع مي شود) دعاي غريق را زياد بخوانيد که در اين صراط ثابت قدم بمايند. در دعاي غريق امام صادق مي فرمايد: ياالله يا رحمن يا رحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينک مهم اين است که ايمان قلبي تثبيت بشود. پيامبر به اصحاب شان فرمودند که اگر شما که من را مي بينيد و سوالاتتان را از من مي پرسيد، از اعمال يک دهم کم بگذاريد، در هلاکت هستيد ولي در آخرالزمان کساني که به يک دهم عمل کنند اهل نجات هستند. اين براي کسي است که هم و غم ديني اش را حفظ کرده است ولي مقتضيات زمان دست و پاي او را بسته است و او را مجبور مي کند. مثلا ممکن است که فرد در مجلسي رفته باشد و ناخودآگاه با گناهي روبرو بشود و نتواند وظيفه ي خودش را انجام بدهد ولي در اعتقادات کسي جلوي او را نمي گيرد. تثبيت عقايد با آموختن خوب است ولي آنها عقل را قانع مي کند ولي اگر انسان مي خواهد اعتقادات به جانش رسوخ کند بايد به آنها عمل بکند.

ص: 1830

فقط علمي ياد گرفتن در مورد خدا خوب است ولي اين نمي تواند انسان را نگه دارد. در صراط مستقيم بودن يعني بندگي کردن. شيطان اطلاعات ديني زيادي دارد. در واقع شيطنت شيطان کار مي کند نه عقل او. اعتقادات شيطان در جانش رسوخ نکرده است. امام صادق (ع) حديثي بنام عنوان بصري در بحارالانوار داريم که بندگي را تعريف مي کند و دستور بندگي را مي دهد. سيد علي قاضي به شاگردانش توصيه مي کرد که اين حديث را همراه داشته باشند و در هفته دو بار آنرا بخوانند و خودشان را با آن تطبيق بدهند. ما بايد دنبال اين دستور العمل ها باشيم. بعضي ها دعاهايي از اهل بيت مي گويند که از آنها وارد نشده است و سنديت ندارد مثل. دعاي شش قفل يا گنج العرش. بعضي ها دنبال دعاهاي عجيب هستند که نه از خدا هست نه از پيامبر. شخصي خدمت امام مي رسد و از ايشان علم مي خواهد. امام مي فرمايد: اين باور قلبي (علم حقيقي ) با آموختن نيست. اين نوري است که بايد خدا در قلب انسان بگذارد،. (در روايت داريم: معرفت کار خداست.) اگر تو اين علم را مي خواهي بايد زمينه اش را فراهم کني، در ابتدا دنبال بندگي در خودت باشد و به علم عمل کن. امام صادق (ع) از کوچه اي رد مي شد و ديد که صداي ساز و آواز مطرب مي آيد. امام از خادم پرسيد که صاحب خانه عبد است يا آزاد است. خادم گفت: او آزاد است. امام فرمود که او آزاد است که هر کاري مي خواهد مي

ص: 1831

کند و اگر عبد بود اين کارها را نمي کرد. با شنيدن اين صحبت ها، صاحب خانه پابرهنه به دنبال حضرت دويد و توبه کرد که به او بُشر حافي مي گويند يعني بشر پابرهنه. ما بايد عبد بودن را در خودمان جستجو کنيم. آيا بندگي ما تا زماني است که ميل ما است ؟ يا تا زمان راحتي ما است ؟ يا تا زماني است که ما حال داريم بندگي مي کنيم و بنده ي خودمان هستيم ؟ بندگي خدا حد و اندازه ندارد. وقتي دستور از طرف خدا باشد فرقي نمي کند که من حال داشته باشم يا نداشته باشم. امام فرمود: اگر به علم عمل بکني نورت زياد مي شود از خدا بخواه که به تو بفهماند و خدا به تو مي فهماند. آن فرد پرسيد بندگي چيست که من در خودم پيدا بکنم ؟ امام فرمود: بندگي سه رکن دارد: رکن اول بندگي اين است که بنده سرمايه ها و امکانات را از خدا مي داند ( اگر علم، زيبايي و قدرتي به تو دادند بدان که از خداست نشانه ي اينکه اين سرمايه ها براي تو نيست اين است که ما در زمان پيري خيلي از سرمايه ها را از دست مي دهيم. اگر ما رکن اول عبوديت را بدانيم و امانت هاي خدا را در در راه غير خدا خرج نکنيم و در مسير خدا بکار ببريم، اگر ما اين را باور کنيم )، آن گاه بخشيدن سرمايه ها در راه خدا آسان مي شود. اگر انسان سرمايه ها را براي خدا بداند براحتي سرمايه ها را مي دهد.

ص: 1832

ندادن خمس يعني اينکه يک پنجم زندگي شما غصبي است و مال تو نيست و سهم امام است. يکي از بزرگان قم مي فرمود: به فردي گفتيم که وصيت کن، او گفت: خمس مُد نيست، اگر من مردم ورثه زکات ندهد، اگر من زنده ماندم خودم يک کاري مي کنم. او از دنيا رفت و وارثان خسم و زکات نداندو بر گردن او ماند. رکن دوم عبوديت اين است که شخص براي خودش تدبير و تقدير نکند. بگذاريد که مديريت زندگي او را بعهده بگيرد. خدا از ما به ما مهربانتر است. ما بايد بندگي بکنيم و نتيجه را به خدا بسپاريم. يکي از بزرگان نقل مي کرد که استاد من در زندان غصه مي خورد و در رنج بود، حتي بدنش هم به عفونت افتاده بود، او در زندان قرآن مي خواند: اگر در دنيا دو تا خدا باشد دنيا فاسد مي شود، من ديدم که در من، دوتا خدا حکومت مي کند يکي خود خدا و يکي خداي خودم. من خودم را کنار کشيدم و همه را به خدا سپرددم. بعد از آن چنان خوشي براي من پيش آمد که باورم نمي شد و راحت بودم.

سوال – آيات ابتدايي سوره ي تحريم را توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيه شش مي فرمايد: اي مومنين هم خودتان و هم اهل خانواده تان را از آتش جهنمي حفظ بکنيد که هيزم آن خود مردم و سنگ ها است و در آتش جهنم ملائک سخت گيري هستند و تخلف و نافرماني ندارند و دستورات خدا را انجام مي دهند و ظلم نمي کنند. هيزم

ص: 1833

آنجا وجود خارجي ندارد که انسان را در آن آتش بيندازند بلکه آتش از وجود خود انسان است. سنگ همان بت ها هستند ولي بعضي ها مي گويند که منظور قلب هايي است که مثل سنگ شده است. يعني ظاهر و باطن انسان مي سوزد. در دنيا، آتش جسم را مي سوزاند ولي روح را نمي سوزاند. آتش جهنم دل را مي سوزاند. بقول قرآن آتش جهنم، روح را مي سوزاند. يعني هم جسم مي سوزد و هم دلهاي سنگي.

در روايات داريم که وقتي اين آيه نازل شد، پيامبر ديد شخصي کنار مسجد گريه مي کند. پيامبر پرسيد چرا گريه مي کني؟ فرد گفت که من چطور مي توانم خانواده ام را از آتش جهنم حفظ بکنم ؟ پيامبر فرمود: تو کار خودت را بکن، امر به معروف و نهي از منکر بکن و اگر کسي گوش نداد بار مسئوليت از دوش تو برداشته خواهد شد. روايت داريم: اگر کسي در خانه تذکر بدهد که مواظب نماز و روزهتان باشد، اگر خانواده اطاعت تو را کردندتو وظيفه ات را انجام داده اي و اگر اطاعت تو را نکردند به گردن تو نيست.

سوال – در مورد حديث عنوان بصري از امام صادق (ع) توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – اين حديث اقتضائات بندگي است. اگر کسي مي خواهد در عمل مومن باشد و با دستورات خدا و ائمه زندگي کرد دين در قلب او تثبت مي شود و اين فرد در مواقف مشکل ندارد. و موقف عقايد را براحتي مي گذراند. امام صادق فرمود: بندگي سه رکن دارد: اول اينکه سرمايه ها را

ص: 1834

از خدا بدان و تو آنرا کسب نکرده اي و براحتي در راه خدا خرج کن، دوم اينکه مديريت را به خدا بسپار و درگير قضا نشو. تو بندگي بکن و نتيجه را به خدا بسپار زيرا خدا از تو به تو دلسوز تر و آگاه تر است، رکن سوم بندگي اين است که مشغوليت بنده اين است که آيا دائم امر خدا را انجام بدهيد يا ندهد، خدايي که دائم رب است آيا من دائم بنده هستم ؟ شخصي که مي خواهد بنده باشد و ايمانش در قلبش تثبيت بشود، دائم مراقب دستورات ديني است و از ديگران هم خجالت نمي کشند. اگر شما به روي کسي که دارد غيبت مي کند بخندي خدا ناراحت مي شود ولي اگر به مردم نخندي، بنده ي خدا ناراحت مي شود. نتيجه ي رکن سوم اين است که چنني شخصي دنبال اين نيست که دل ديگران را به خودش جلب کند يا فخرفروشي کند زيرا دستورات الهي براي او مهم است. چنين کسي عبد مي شود و نمونه ي اعلي عبويت مي شود. وقتي از پيامبر مي پريند که تو که هستي ؟ مي فرمايد: بنده ام، پسر بنده ات. يعني خدا همه کاره است و ما فقط بنده هستيم. درويشي به يکي از شاه هاي قاجار احترام نکرد و شاه ناراحت شد، درويش گفت که مگر تو که هستي ؟ شاه گفت: من شاه هستم. درويش گفت: بعد چه مي شوي ؟ شاه گفت: هيچي. درويش گفت که من از الان هيچي هستم، تو مي خواهي بعدا هيچي بشوي. مرحوم شيخ مرتضي انصاري مادري داشت که

ص: 1835

بسيار متدين بود. ايشان براي ديدن پسرش از شوشتر به نجف رفته بود. زن هاي نجف به او خيلي احترام کردند. او از پسرش که چرا خانم ها دست من را مي بوسند و احترام مي کنند ؟ شيخ گفت: زيرا شما نماز شب مي خواني. مادر گفت: خيلي ها نماز شب مي خوانيد. شيخ گفت: زيرا شما زياد به زيارت مي رويد. باز مادرش اين را قبول نکرد. شيخ گفت: آنها بخاطر من به شما احترام مي گذارند. مادر به او گفت: مرتضي، مگر تو کي هستي ؟ اگر انسان باور بکند که همه کاره خداست، مي فهمد که شان انسان بندگي است. ما بايد نوع نگاه مان را اصلاح بکنيم.

امام صادق (ع) مي فرمايد: در آخرالزمان که کار بر شما سخت مي شود دعاي غريق را زياد بخوانيد: ياالله يا رحمن يا رحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينک.

97-10-20- حديث عنوان بصري

سوال – در مورد شرح حديث عنوان بصري توضيحاتي بفرماييد.

حجت الاسلام عالي: اولين موقف از مواقف پنجاه گانه طبق رواياتي که ازاهل بيت رسيده است در مورد اعتقادات است. تنها چيزي که اعتقادات را قلبي و عميق مي کند اين است که انسان با اين اعتقادات زندگي بکند و به آنها عمل بکند. هر عملي که ما بر طبق اعتقادات مان انجام مي دهيم مثل چکشي است که بر ميخ مي خورد و فرو مي رود، اعتقادات ما را عميق تر مي کند و اگر هر تخلفي از اعتقادات صورت بگيرد، يکي از بندهاي اعتقادات ما را سست و پاره مي کند. يکي از دستورالعمل هاي جامع و بسيار

ص: 1836

ارزنده اي که براي عمل به بندگي در زندگي وجود دارد حديث عنوان بصري است که از امام صادق (ع) به ما رسيده است. حضرت سه رکن را بعنوان اصول بندگي مطرح کرده بودند. يکي اينکه انسان خودش را مالک سرمايه ها و امکاناتي که داده شده نبيند و خدا را مالک بداند و بداند که شان او امانت داري است و بايد اين امانت ها را در راه خدا خرج بکند. ديگر اينکه انسان تدبير امور را به خدا بسپارد و انسان بايد وظيفه ي بندگي اش را انجام بدهد اما نتيجه را به خدا بسپاريد و مطمئن باشد که به خير اوست. ديگر اينکه عمده ي نگراني انسان بايد اين باشد که دستورات الهي را انجام مي دهد يا خير. چون خدا دائما رب است، پس تو هم دائما عبد باش. انسان بايد ببيند که در چارچوب الهي حرکت مي کند يا خير. اگر کسي اين سه اصل را در زندگي اش رعايت بکند، مسلما پا روي اميال و هوس هاي خودش بگذارد و امر الهي را انجام بدهد، منيت او از بين مي رود و ديگر حرص دنيا را نمي زند و اين به يک آرامش و نشاط باطني تبديل مي شود.جدي بودن دنيا در حدي است که انسان توشه ي آخرتش را بردارد. از ما عمران دنيا را هم خواسته اند امام اگر انسان اصول امام را رعايت کند حرص زدن و دلبستگي به دنيا از انسان گرفته مي شود. و انسان به يک ثروت دروني مي رسد. امام خميني مي فرمودند: زماني که رضا خان عمامه ها را برمي داشت،

ص: 1837

من براي خريدن نان بيرون رفته بودم. از بزرگي که عمامه اش را برداشته بود پرسيدم حالتان چطور است؟ ايشان گفت: الحمدلله. به ما گفتند که عمامه تان را برداريد. من عمامه ام را به زني فقيري دادم که براي بچه اش پيراهني درست بکند و الان هم نانيخورده ام و تا ظهر هم خدا بزرگ است. امام خميني مي فرمودند: من هنوزم در حسرت بي تعلقي او به دنيا هستم. اين افراد به تعبير روايات ما ثروت درون دارند حتي اگر ظاهر آنها ثروتمند نباشد. ما در روايات داريم که از خدا بخواهيم ثروت و غناي ما را در جانمان قرار بدهد. بعضي ها در پول و ثروت هستند ولي چون درون شان فقير است، حريص هستند و لذت نمي برند و راضي نيستند. من که ره بردم به گنج حُسن بي پايان دوست، صد گداي همچو خود را قارون کنم. حديث عنوان بصري چنين گنجي را به انسان مي دهد. کتاب علم آموزي و معرفت اندوزي نوشته ي رضا رمضاني گيلاني است که شرحي بر اين حديث دارد. امام به عنوان بصري فرمود که من نُه چيز را به تو ياد مي دهم که در زندگي عملي خودت انجام بدهي. امام فرمود: سه چيز از اين نُه چيز در مهار نفس است که انسان بتواند اميال نفس را کنترل بکند و يک تمريني داشته باشد، سه چيز آن درمورد حلم و بردباري است که در زندگي ناملايماتي پيش مي آيد که انسان بايد بردبار باشد و سه چيز هم در مورد کسب علم و دانش است. سه چيزي که درمهار نفس است: مبادا

ص: 1838

وقتي اشتها به چيزي نداري آنرا از سر سيري بخوري. بعضي ها يخچال را زيارتگاه مي کنند و دائم سر يخچال مي روند. پس چيزي که اشتها نداري نخور زيرا ممکن است که باعث حماقت و کند ذهني بشود، ديگر اينکه موقع گرسنگي غذا بخور و ديگر اينکه مراقب غذايت باش که حلال باشد و نام خدا را هم ببر تا اين غذا بتواند سوخت تو براي رفتن به آخرت باشد. هر غذايي نمي تواند سوختي براي رشد انسان باشد. غذايي که حرام است از طرف شيطان رسيده است و باعث صعود انسان نمي شود. امام علي (ع) وقتي به باغ خودش در مدينه رفته بودند به کارگرشان فرمودند: آيا غذايي داري که بخوريم ؟ کارگر گفت: کدوي کمي داريم که مي توانيم آنرا بخوريم. وقتي حضرت آنرا با نان جو خورد، فرمود: حيف است شکمي که با چند لقمه نان سير مي شود با حرام پر بشود. مرحوم حاج آقا حسن اصفهاني مي فرمود( به تعبير استاد مطهري خدا يکي از فوق العاده هايش را يعني اصفهاني در زمان ما بوجود آورد): من اگر به جايي رسيدم بخاطر اين سه کار بود: نمازاول وقت، خدمت به سادات و فرزندان پيامبر و رزق حلال. مرحوم کربلايي کاظم ساروقي در اطراف اراک زندگي مي کردند. خدا به ايشان الطاف خاصي کرده بود. من از پسر ايشان پرسيدم که چطور شد ايشان حافظ کل قرآن (بصورت عجيبي) شده بود. پسر ايشان گفت: پدر من رعيت بود و در مزرعه اي کار مي کرد. پدرم متوجه شد که اربابش زکات نمي دهد و چند بار هم به او

ص: 1839

تذکر داده بود ولي او گوش نکرده بود. پدرم از پيش او رفت. او رزاق را خدا مي دانست. پدرم هيزم مي آورد و در روستا مي فروخت. يک روز در کنار امامزاده اي براي رفع خستگي نشسته بود. دو مرد سيد که معلوم بود اهل آن روستا نبودند به او گفتند که با ما به امامزاده بيا. پدرم قبول کرد و با آنها به زيارتگاه رفت. يکي از آنها به پدرم گفت که تو مي تواني اين کتيبه هاي اطراف امامزاده را بخواني ؟ پدرم گفت: نه، من سواد ندارم. يکي از آن دو سيد، شانه هاي پدر من را تکان شديدي داد و پدرم مي ديدم که اينها غير عادي هستند و از هيبت آن دو بزرگوار از هوش رفت. بعد از به هوش آمدن آن دو سيد را نديد ولي مي توانست تمام کتبيه ها را بخواند. مرحوم نواب صفوي که براي تبليغ به آن روستا رفته بود، ايشان را کشف کرد و به قم در محضر آيت الله بروجردي آورد. تمام مراجع آن زمان و عده اي از بزرگان ايشان را امتحان کردند. ايشان آنقدر مسلط بودند که آيات قرآن را از آخر به اول مي خواندند. مرحوم صدر پدر موسي صدر که مرجع تقليد بودند مي گفتند من نمي توانم سوره ي حمد را برعکس بخوانم. حتي ايشان کلماتي که به قصد قرآن نوشته مي شد تشخيص مي دادند و نور آن را متوجه مي شدند. او از خودش هنري نشان داده بود که خدا چيز نابي به او داده بود. او به اندازه اي که اعتقاد داشت عمل کرد.

ص: 1840

عمل کردن به اعتقادات هم باعث رشد مي شود و هم باعث مي شود که آثاري از اعتقادات و اعمال ديد بشود. برکات اعتقاد وعمل صالح همين است که در زندگي نمي ماند. ممکن است که انسان در زندگي به بن بست هايي برسد ولي خدا راه را براي او باز مي کند. در قرآن داريم: از آنجايي که گمان نداري راه را باز مي کنم و رزق تو مي رسد. حضرت فرمود: سه چيز بندگي در حلم و بردباري است. اگر کسي به تو گفت که اگر تو يک چيز به من بگويي، من ده چيز به تو جواب خواهم گفت، تو به او بگو که اگر تو ده چيز به من بگويي، من يک چيز هم به تو جواب نمي دهم. اينها در مسائل فردي بين دو مسلمان است که انسان بايد خودش را نگه دارد. دوم اينکه اگر کسي به تو دشمنام داد بگو: اگر در اين دشنامي که به من دادي تو راست گفتي، از خدا مي خواهم که من را ببخشد و اگر تودروغ گفتي، من از خدا مي خواهم که تو را ببخشد. اگر کسي بخواهد اين طوري رفتار کند بايد مهار نفس بالايي داشته باشد. پسر عموي امام سجاد (ع) حرفهاي نامربوطي به حضرت زد و امام هيچي نگفت. فرداي آن روز حضرت به خانه ي پسرعمويش رفت و سلام کرد و گفت: اگر چيزي که ديروز به من گفتي در من باشد خدا من را ببخشد و اگر آن چيزي که تو گفتي و در من نبود، خدا تو را ببخشد. پسرعموي حضرت شرمنده شد و امام

ص: 1841

را بوسيد و سوم اينکه اگر کسي تو را تهديد کرد تو او را نصيحت کن. سه چيز بندگي درعلم است: يکي اين که چيزي که نمي داني از علماي آن علم سوال کن. در اينجا محل حيا نيست. مبادا پرسش تو براي زمين زدن فرد باشد پرسش تو بايد براي علم آموختن باشد و ديگر اينکه مستبد به راي نباشد و ديگر اينکه از فتوا دادن و نظر دادن هايي که به او مربوط نيست بپرهيزد. کساني که صاحب نظر نيستند نبايد نظر بدهند مخصوصا اگر اين فتوا در مسائل ديني باشد که ممکن است عده اي را به انحراف بکشاند. اگر کسي بتواند اين نه چيز را رعايت بکند مي تواند درجه ي تقوا را طي کند.

سوال – سوره الحاقه آيات 9 تا 14 را توضيح بفرماييد.

حجت الاسلام عالي: در آيه 9 خداوند از اقوامي نام مي برد که در اثر سرکشي و طغيان بلاهايي بر آنها نازل شد و از بين رفتند. خدا مي فرمايد: فرعونيان و کساني که قبلا بودند زير و رو شدند و بواسطه ي گناه و خطا از بين رفتند. به رسول وفرستاده ي پروردگار تسليم نشدند و خدا آنها را سخت عذاب کرد. وقتي آب بالا آمد و طغيان کرد ما عده اي از مومنان را نجات داديم تا اين تذکري براي آنها باشد. مثلا در مورد قوم ثمود خدا مي فرمايد که آنها با يک عذاب سرکش از بين رفتند يا يک صاعقه ي شديد آنها را از بين برد يا قوم عاد با يک باد سرکش و طوفان شديد از بين

ص: 1842

رفتند يا قوم نوح با طغيان آب از بين رفتند. شايد اين آيات مي خواهد بگويد که عذاب هاي اين اقوام، طغيان طبيعت عليه آنها بود. اين عکس العمل طغيان خود آنها بود. چون آنها عليه نظام آفرينش طغيان کردند، و در مقابل خدا سرکشي کردند، هستي هم عليه آنها طغيان کرد. در زمان ظهور چون مردم عبد هستند و تسليم خدا هستند، طبيعت هم تسليم مردم است و به آنها برکاتش را مي دهد. طبيعت لشکر خداست. ما سعي کنيم که رام خدا باشيم تا برکات از آسمان و زمين بيايد.

شريعتي: در مورد اعتقادات توضيحاتي بفرماييد.

حجت الاسلام عالي: تفاوتي که سوال شب اول قبر با سوالات اولين موقف قيامت دارد اين است که سوال شب اول قبر در برزخ از کليات عقايد است يعني از اصل وجود خدا، نبوت، امامت. اما در قيامت سوالات جزئي تر است. مثلا اگر شما خدا را قبول داشتي، آيا خدا را بعنوان رزاق قبول داشتي يا رزاق را کس ديگري مي دانستي. يعني اعتقادات ريز مي شود. استاندارد يک مومن اين است که خدا را در عالم همه کاره، شفا دهنده،رزاق، حکيم، رب و. .. بداند. ما معمولا اين ها را مي دانيم ولي به آنها عمل نمي کنيم. حديث عنوان بصري براي اين است که دانسته ها و ذهنيات وارد قلب ما بشود و با تمام جان بپذيريم که خدا مالک است. دانستن کفايت نمي کند. در اعتقادات زباني، وقتي زبان از کار مي افتد، آن اعتقادات هم از کار مي افتد. اعتقادات ذهني هم درهنگام مرگ بخاطر هول مرگ کار نمي

ص: 1843

کند. پس در آنجا ملکات و جان انسان است که مي ماند. اينکه ما مي دانيم خدا رزاق و شفا دهنده است، بايد وارد قلب ما بشود. ما بايد حرف خدا را از پيامبر بپذيريم و آنرا تصديق کنيم، بعد از پيامبر بايد حرف معصوميني که شان پيامبر را دارند بپذيرم. براي اينکه اين اعتقادات قلبي بشود انسان بايد به آن عمل بکند. انسان وقتي خدا را مالک دانست ديگر بخل ندارد. وقتي انسانها خمس و زکات را نمي دهند يعني خودشان را مالک مي دانند و اعتقادات آنها قلبي نمي شود. حديث عنوان بصري شيوه ي قلبي کردن اعتقادات است. البته دستورات ديني ديگر هم هست. ما دستورات صلاح دين را انجام مي دهيم که اعتقادات مان محکم بشود. اگر اعتقادات وارد جانمان بشود و آنرا بپذيريم و در قلب ما نفوذ بکند، در قيامت مي توانيم از موقف اعتقادات عبور کنيم. اعتقاداتي که وارد جان انسان مي شود نبايد شرک آلود باشد. يعني اعتقاداتي که مربوط به فرهنگ دين نيست وارد وجود انسان نشده باشد. ممکن است که اعتقادات انسان طوري باشد که رگه هاي شرک يا خرافات در آن وجود داشته باشد. شاهرگ حيات همه ي اعتقادات ولايت است که درموقف اول از آن سوال مي کنند. ما کتاب الهي و وحي را مستقيم از خدا نگرفته ايم بلکه يک انسان معصومي آنها را گرفته و به ما رسانده است. اگر ما بخواهيم به خدا متصل بشويم بايد تسليم او باشيم و او را بپذيريم. باب رسيدن به خدا، معصوم است، بعد از پيامبر اولياء الهي هستند يعني کساني که خصوصيات پيامبر

ص: 1844

را دارند، کتاب خدا را تبيين مي کنند، دين خدا را تشريع و از انحراف آن جلوگيري مي کنند و دين خدا را اجرا مي کنند. پس بعد از پيامبر بايداعتقاد به اوليا الهي باشد. در روايات داريم که از مسئله ي ولايت سوال مي شود. در سوره صافات آيه 24 داريم: آنها را نگه داريد تا از آنها سوال بشود. رواياتي داريم که از ولايت اميرالمومنين سوال مي کنند. يعني از ميزان ولايت پذيري سوال مي کنند. در سوره تکاثر آيه آخر مي فرمايد: خدا در قيامت از نعمت مي پرسد. رواياتي داريم که مهمترين نعمت، ولايت اهل بيت است. اگر اين نعمت نبود شما راهي به خدا نداشتيد. شيطان مي خواست بدون سجده به آدم معصوم، به مقاماتي برسد ولي نرسد با آن همه عباداتي که داشت. پس ما بدون اهل بيت به بهشت نمي رسيم. پيامبر فرمود: وقتي بهشتي ها مي خواهد وارد بهشت بشوند، کوبه ي بهشت از ياقوت سرخ است و روي صفحه ي طلا مي خورد و طنين آن يا علي است. علامه طباطبايي فرمود: وقتي شما در خانه اي را مي زنيد، صاحب خانه را صدا مي زنيد، صاحب بهشت علي و اولاد او هستند. در جلد هفتم بحارالانوار از پيامبر روايتي داريم: حضرت زهرا وارد صحنه ي محشر مي شود و تلاطمي بر جمعيت محشر وارد مي شود. خطاب مي رسد: چشم هايتان را ببنديد فاطمه مي خواهد عبور کند. (اين خطاب، خطاب تکليفي نيست بلکه خطاب واقعي است يعني چشم ها فرو بيفتيد. زيرا چهره ملکوتي حضرت زهرا مي خواهد بروز بکند و هر چشم بهشتي

ص: 1845

در هر مرتبه اي نمي تواند آنرا ببيند) حضرت فاطمه در عرش الهي ظهور پيدا مي کند. حضرت پيراهن اباعبدالله را بلند مي کند و از دشمنان و ظالمين اهل بيت شکايت مي کند و بعد شروع به شفاعت انسانها مي کند مثل مرغي که از زمين دانه جمع مي کند تمام محبين و دوستان اهل بيت را جمع مي کند. جز عده ي قليلي که فقط به درد جهنم مي خورند همه را به سمت بهشت مي برند و در آنجا همه دعا مي کنند که اي کاش از فاطميون بودند. بعد از موقف اعتقادات موقف عمل است که اولين آن نماز است.

شريعتي: انشاء الله که ما بتوانيم زير سايه ي اهل بيت، اعتقادات و اعمال مان را از اين مواقف عبور بدهيم.

97-10-27- مواقف قيامت

سوال – در مورد موقف تکاليف توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – بعد از موقف اعتقادات که اولين موقف بر صراط است، مواقف بعدي بررسي تکاليفي است که بر دوش انسان بوده است. اولين عملي که بررسي مي شود نماز است. روايات متعددي از امام صادق(ع) وامام باقر(ع) داريم که اولين عملي که در قيامت محاسبه مي شود نماز است، اگر نماز را قبول بکنند بقيه ي اعمال مورد تاييد قرار مي گيرد. ما از اين روايت متوجه مي شويم که نماز در بين اعمال خصوصيتي دارد که قبول شدن آن مشروط به اين است که انسان کارهاي متعددي انجام بدهد که در اين صورت زندگي انسان خداپسند خواهد شد. يعني نماز به اعمال ديگر ما جهت مي دهد. ما در نماز، قبول بودن و صحيح بودن داريم. صحيح بودن

ص: 1846

نماز مربوط به صورت ظاهري و پيکره ي نماز است يعني قرائت رکوع سجود و... درست باشد ولي قبولي نماز مربوط به روح و باطن نماز است که نماز روح داشته باشد تا بتواند به عالم ملکوت برود و خداپسند باشد و بتواند روح انسان را ارتقاء بدهد. چنين نمازي شرايطي دارد. ممکن است که نمازي صحيح باشد، اين نماز از انسان رفع تکليف مي کند اما اين نمازي نيست که انسان را رشد بدهد و به معراج ببرد. در جلد هشتاد و چهار کتاب بحارالانوار داريم که امام صادق (ع) فرمود: گاهي نصف يا ثلث يا ريع يا خمس آن قبول مي شود و به اندازه اي که انسان حواسش در نماز باشد که در محضر چه کسي ايستاده است مورد قبول قرار مي گيرد. امام فرمود: اگر کسي بخواهد بداند که نمازش قبول شده است بايد بيند که نمازش چقدر او را از گناه بازمي دارد. يعني به اندازه اي که نماز انسان را از آلودگي ها و فساد دور کند، مورد قبول است. پس اگر من نماز مي خوانم ولي ظلم مي کنم يا رعايت حلال و حرام را نمي کنم، بدانم که نمازم مشکل دارد و اين نماز خداپسندانه نيست. به پيامبر گفتند: خانمي است که اهل نماز و روزه است ولي بددهان است و اطرافيان و همسايه ها از گزند زبان او درامان نيستند. پيامبر فرمود: خيري در نماز او نيست و او اهل عذاب است. يعني اين نماز ارزشي ندارد و او را بالا نمي برد. زيرا او باعث اذيت ديگران شده است. در روايتي از امام باقر(ع )

ص: 1847

داريم که اگر کسي مشروب بخورد چهل روز نمازش بالا نمي رود. يعني اين نماز مانع از گناه شراب خواري نشده است. البته ما نبايد بگوييم پس در اين ايام فرد مشروب خوار نماز نخواند زيرا در اين صورت فرد تارک الصلاة بحساب مي آيد. در ادامه امام مي فرمايد: کسي که نمازش را ترک بکند عذابش(بيشتر است) قابل مقايسه با همان فردي آلوده که نمازش را مي خواند نيست. مرحوم قمي در سفينة البحار از پيامبر نقل کرده است: اگر کسي لقمه ي حرامي بخورد تا چهل روز نمازش قبول نمي شود و تا چهل روز دعايش مستجاب نمي شود. اينها موانعي است که جلوي بالا رفتن نماز ما را مي گيرد و اگر کسي مي خواهد نمازش او را بالا ببرد بايد کارهايي را رعايت بکند. در روايت داريم: خدا نماز کسي که عاق (عاق والدين يا عاق اولاد) است قبول نمي شود مگر اينکه طرف او را ببخشد. پيامبر فرمود: اگر کسي غيبت مسلماني را بکند تا چهل روز نماز او قبول نمي شود مگر اينکه طرف (غيبت شونده) از او بگذرد. پيامبر فرمود: اگر زن و شوهر نسبت به يکديگر آزار داشته باشند، خدا نماز آنها را قبول نيست مگر اينکه طرفي که به او ظلم شده است ببخشد. نماز بگونه اي است که اگر بخواهد قبول باشد شخص بايد مسائل مالي، حقوق ديگران و حق خدا را رعايت بکند. خيلي از واجبات ديني اين طور نيست. اگر کسي بخواهد روزه بگيرد و اهل خمس و زکات نباشد، در روزه ي او مشکلي ايجاد نمي شود و روزه اش قبول است.

ص: 1848

کسي که نماز مقبول خوانده است يعني خيلي کارها را رعايت کرده است. کسي که نماز مي خواند خدا و قيامت را قبول دارد، پس بايد به او تذکر داد که اگرمي خواهي نمازت بالا برود، بايد گناهان را کنار بگذاري. ما بايد نماز (مقبول) را حفظ بکنيم تا بعدا نماز هم ما را حفظ بکند. بخاطر همين است که مي گويند اگر نماز قبول شد بقيه ي اعمال هم قبول مي شود. در قرآن به هيچ فرعي از اصول دين مثل نماز تاکيد نشده است. خدا در قرآن 122 بار کلمه ي نماز را آورده است ولي بعضي از فروع دين يک مرتبه يا چهارده مرتبه در قرآن آمده است و هيچ کدام به اندازه ي نماز نيست. ما دو کتاب حديثي بنام وسائل الشيعه و مستدرک الوسائل داريم که تمام احاديث و روايت فقهي در آن جمع شده است که حدود شصت هزار روايت است که حدود بيست هزار روايت در مورد نماز است، اين اهميت نماز را مي رساند. پيامبر فرمود: در قبرستان مَلکي است که هر روز صاحبان قبور را صدا مي زند، شما به چه چيز دنيا غبطه مي خوريد ؟ آنها مي گويند: به اهل مساجد. زيرا کاري که آنها در مسجد انجام مي دهند بسيار ارزشمند است. حضرت عيسي، مادرش حضرت مريم را در مکاشفه اي ديد و پرسيد که آيا دوست داري به دنيا برگردي ؟ حضرت گفت: بله. مي خواهم به دنيا برگردم که شبهاي سرد براي نماز بلند بشوم و در روزهاي گرم روزه بگيرم، اين راه سخت است و توشه مي خواهد. در مورد

ص: 1849

اهميت نماز زياد شنيده ايد ولي در مورد استفاده از نماز کمتر شنيده ايد، يک کلاس پنج نوبته ي نماز. يک روز امام صادق (ع) در نماز آنقدر اياک نعبدوا و اياک نستعين را تکرار کردند تا افتادند. از امام پرسيدند که چه اتفاقي افتاد. امام فرمود: آنقدر اين را تکرار کردم که صداي گوينده ي سوره حمد (يعني خدا ) را شنيدم. يعني در نماز يک گفتگوي دو طرفه است که انسان مي گويد و از خدا مي شنود. کلاس نماز، کلاسي است که هيچ نقصي ندارد و اگر اشکالي هم هست بخاطر ما شاگردان است که از اين کلاس استفاده نمي کنيم. همه ي هنر براي يک انسان مومن اين است که از اين کلاس کمال استفاده را ببرد. يکي از شاگردان آيت الله بهاءالديني در خانه با خانواده اش مشاجره اي کرده بود و بعد پشت سر آقا نماز مغرب و عشا را مي خواند ولي حواسش به آن مشاجره بود. آيت الله بهاء الديني به ايشان گفت که اين نماز نيست که ما مي خوانيم، ما بايد از آن بيشتر استفاده کنيم. اگر کسي بخواهد در اين کلاس رشد معرفتي بکند،بايد کارهايي را رعايت بکند. اولا شاگرد بايد سر وقت به کلاس بيايد و منظم باشد. اگر شاگرد دير به کلاس برسد، استفاده ي کامل از آن کلاس را نمي برد. کسي که اول وقت ورود به کلاس نماز نداشته باشد يعني نمازش را دير بخواند مخصوصا اگر عذري نداشته باشد، نمي تواند از کلاس استفاده ي کامل را ببرد. پس بايد آداب نماز را رعايت بکند. اگر ما اين آداب

ص: 1850

را رعايت بکنيم براحتي مي توانيم در نماز حضور قلب داشته باشيم. مثلا هنگام وضو گرفتن انسان توجه داشته باشد که مي خواهد ورود به محضري داشته باشد و نبايد با کسي حرف بزند. در وضو مستحب است که انسان رو به قبله باشد. امام خميني در بعضي مواقع که شيرآب رو به قبله نبود، يک مشت آب برمي داشت و شير را مي بست و رو به قبله مي ايستاد و وضو مي گرفت. مستحب است که انسان يک محلي براي نماز داشته باشد. حداقل يک جاي خاص در اتاق سجاده بيندازد که وقتي وارد آن قسمت مي شود بداند که مي خواهد با خدا حرف بزند و بخاطر همين است که مي گويند: فرد محتضر را به محلي که در آنجا نماز مي خوانده است ببريد. خوب است که انسان موقع نماز خواندن معطر باشد و اذان و اقامه بگويد. ما نمي توانيم به نماز آيت الله قاضي (ايشان مي گفتند که من نمي دانم در برزخ از نمازم به اندازه ي دنيا لذت مي برم يا خير) و آيت الله بهجت برسيم. در اين دنيا کساني هستند که لذتهاي زيادي از با خدا بودن مي برند که حتي افرادي اين لذت را در بهشت برزخي نخواند داشت، آنها به نماز عشق مي ورزيدند. رسيدن به اين حضور قلب توجه و مراقبت مي خواهد ولي انسان مي تواند اين آداب ظاهري را رعايت کند. کسي که به نماز اهميت نمي دهد نبايد توقع داشته باشد که نماز او را بسازد و به بالا ببرد. پس ورود به کلاس آدابي دارد. شاگردي که شلخته

ص: 1851

است نمي تواند از کلاس استفاده ببرد. ديگر اينکه اگر انسان بخواهد از کلاس نماز استفاده بکند بايد حضور قلب داشته باشد و حواسش پرت نباشد. شاگردي که در کلاس بازيگوش باشد نمي تواند از درس استاد بهره ببرد. در کلاس نماز، انسان بايد خواسش را جمع بکند و بداند که در محضر کيست، اگر انسان مي تواند به معاني نماز توجه بکند و اگر نمي تواند لااقل اهميت بدهد که در حضور کيست. ديگر اينکه شاگرد بايد تکاليفي را قبل از کلاس انجام بدهد. اگر انسان بيرون کلاس تکاليفش را انجام نداده باشد نمي تواند بخوبي از کلاس استفاده بکند. ازعلامه طباطبايي سوال کردند که چکار کنيم که در نماز حواس مان جمع باشد؟ ايشان فرمودند: قبل از نماز مراقب زبان خودتان باشيد. نماز با حضور قلب مزد است و به هر کسي نمي دهند و اين هديه را به کسي مي دهند که زحمت کشيده باشد. سوز، اشک، حال در نماز، دعا و زيارت، مزد است. بقول حافظ: سوز دل، اشک روان، آه سحر، ناله ي شب، همه را از نظر لطف شما مي بينم. اينها را به کساني مي دهند که قبلا زحمتي کشيده باشد.

امام سجاد (ع) در دعاي ابوحمزه به نکاتي اشاره کرده است که چطور مي شود که انسان در نماز بي حال است. حضرت به ده مورد اشاره مي کند. اين مراقبت هايي پيش از نماز است و انسان بايد آنرا مراعات کند. امام مي فرمايد: خداياهر وقت پيش خودم مي گويم که آماده ي نماز هستم و در پيشگاه تو آمده ام بي حالي به من

ص: 1852

دست مي دهد که حال مناجات از من گرفته مي شود، شايد من خيلي حق تو را رعايت نکرده ام و به تو اهميت نداده ام و از اين جهت من را کوچک کردي و براي من بي حالي آمده است.(مثلا ممکن است که فرد هر روز در سرما و تاريکي، صبح زود بلند بشود و به سرکار برود ولي روز جمعه نمازش قضا مي شود.) خدايا شايد من به تو پشت کرده ام و رو به دشمن تو کرده ام (انسان در هنگام گناه تحت ولايت شيطان است و رابطه اش با خدا قطع است) و شايد تو من را اين جوري ديده اي و اين بي حالي ها بخاطر همين است. داريم: کمترين عقوبت کسي که به من پشت کرده است وعادت بر گناه کرده است، اين است که لذت مناجات را از او مي گيرم يعني انسان بي اشتها مي شود. خدايا شايد من دروغ مي گويم و تو من را دور کردي. خدايا شايد من شاکر نعمت هاي تو نبودم (يعني هيچ وقت داده هاي تو را نديدم و نداده ها را ديدم. من با زبان شاکر هستم ولي بصورت عملي شکر نمي کنم و نعمتها را در راه تو خرج نمي کنم. )تاجري خيلي ثروتمند بود و براي زيارت به مشهد رفته بود. او مي گفت که در چند روز اول در زيارت نه اشکي ئ نه شوقي داشتم. او فکر کرد که براي زيارت طلبيده نشده است بنابراين تصميم گرفت که بليط بگيرد و برگردد. قبل از بازگشت او پير مردي را ديد که به سختي چرخ دستي را

ص: 1853

مي برد، به او کمک کرد و پيرمرد گفت که من دختر دم بخت دارم و مجبورم که خيلي کار کنم. تاجر به دنبال او براه افتاد و به داخل منزلش رفت و ديد که وضع و اوضاع او خوب نيست. تاجر يک چک مبلغ بالا به پيرمرد داد. وقتي تاجر از آن خانه بيرون آمد، پيرمرد به او گفت که انشاءالله امام رضا (ع) جواب تو را بدهد زيرا من چيزي ندارم که به تو بدهم. تاجر وقتي براي خداحافظي با امام رضا (ع) به حرم رفت، اشک در او بجوشش افتاد و اشکش سرازير شد.

سوال – آيات ابتدايي سوره ي مزمل را توضيح بفرماييد.

پاسخ – اين دومين يا سومين سوره اي بود که بر پيامبرنازل شد. خدا مي فرمايد: اي کسي که به خودت پارچه اي پيچيده اي و نشسته اي، بلند شو. اگر بخواهي سختي هاي روز را تحمل کني، شب را از دست نده.

پس کساني که مي خواهند بندگي کنند، نبايدعبادت شب را از دست بدهند.

97-11-04- موقف حق الناس

سوال – در مورد موقف حق الناس در قيامت توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – سخت ترين و مهمترين موقف در قيامت موقف حق الناس است. زيرا کمتر کسي است که تواسنته باشد تمام حقوق را رعايت کند و هر کسي از جهتي گرفتار حق الناس است. بنابراين بايد به حق الناس اهميت بدهيم. در قيامت به موقف حق الناس که در آن به حقوق ديگران رسيدگي مي شود مرصاد مي گويند. در قرآن داريم که خداي تو درکمينگاه است. يعني مراقب است و رصد مي کند و اعمال انسان

ص: 1854

را يکي يکي بررسي مي کند. افرادي که در اين دنيا مراقبت بيشتري داشته اند بررسي اعمال شان کمتر طول مي کشد ولي براي عده اي اين بررسي زياد طول مي کشد. وقتي درقيامت طلبکارها مي خواهند حق شان را بگيرند، در آنجا کار سخت مي شود. در دعاي بيستم صحيفه ي سجاده ي داريم: خدايا رستگاري، پيروزي در معاد و سلامتي از اين گذرگاه و ايستگاه را از تو درخواست مي کنم. امام صادق (ع) مي فرمايد: کسي که ظلمي کرده باشد از اين ايستگاه نمي تواند رد بشود و صلاحيت ورود به بهشت را پيدا بکند. حضرت امير جمله اي را از پروردگار در قيامت نقل مي کند که امروز من بين شما با عدل حکم مي کنم و به هيچ کس ظلم نمي شود.در اينجا حق ضعيف را از طالم مي گيرم. کسي که ظلمي به او شده، خدا حق او را مي گيرد و تلافي مي کند.در قيامت نوع تلافي کردن با سيئات و حسنات است.خوبي هايي که شخص ظالم کرده است به حساب مظلوم مي رود تا مظلوم او را حلال کند. وقتي که حسنات تمام مي شود از گناه ديگران برمي دارند تا آنها راضي بشوند.خدا مي فرمايد: کسي که در قيامت از حقش بگذرد من ثواب زيادي به او مي دهم. ولي آنها مي توانند از حق شان نگذرند. حضرت مي فرمايد: هيچ کس نمي تواند از اين گذرگاه رد بشود که ديني بر گردن او باشد مگر ظلمي که مورد بخشش قرار گيرد. حق الناس علاوه بر اينکه حق مردم است حق خدا هم هست. حق الله

ص: 1855

فقط حق خداست مثل نماز ولي حق الناس مثل تلف کردن مال کسي يا آبروي کسي را بردن، حق خدا هم هست زيرا خدا امر کرده است و آن فرد مخلوق خدا است و کسي حق ندارد به مخلوق خدا بي احترامي کند. پس حق الناسي نوعي تمرد از خدا و ضايع کردن حق خدا هم هست. بخاطر همين حق الناس مهمتر است. پيامبر فرمود: مفلس کسي است که در عرصه ي قيامت با اعمال خير مي آيد و در مرصاد (گردنه ي) وقتي مي خواهد طلبکارانش را راضي کند آنها مي گويند که بايد اعمال خير خودت را به ما بدهي. اگر اعمال خير او تمام شد از بدهي هاي طرف بر مي دارند و به دوش او مي گذارند، اين مفلس و ورشکسته ي واقعي است. حق الناس علاوه بر قيامت در دنيا هم عقوباتي دارد. بعضي از ظلم ها در دنيا بسرعت پاسخ داده مي شود. امام صادق(ع) مي فرمايد: از ظلم کردن به کسي که جز خدا ياوري ندارد بترس زيرا عقوبت آن سريع دامن شما را مي گيرد. عالمي در زمان ناصر الدين شاه نقل مي کند که قحطي شده بود و جوان يهودي به نانوا التماس مي کرد که ناني به او بدهد. نانوا او را کشيد و به طرف تنور برد و مقداري سنگ ريزه هاي داغ را بر پشت گردن او ريخت. جوان سوخت و نفرين کرد و رفت. مدتي بعد خود نانوا فرياد مي زد که سوختم و وقتي او را گرفتند، ديدند که تا پايين گردن او تاول هاي بزرگي زده است. دکتر گفت که

ص: 1856

جوان يهودي را بياوريد. به او گفتند که هرچقدر پول بخواهي به تو مي دهيم تا تو از نانوا بگذري. جوان گفت: آن حالي که من آن موقع داشتم و نفرين کردم الان ندارم که براي او دعا بکنم تا موثر باشد. چند ساعت بعد نانوا از دنيا رفت. البته تمام ظلمهايي که در دنيا مي شود حتما جزايش در همين دنيا است. اين کليت ندارد. دنيا، دنياي عمل و عکس العمل است. اينجا عالمي است که اگر شما بزنيد، مي خوريد زيرا خدا حسيب است. حسيب بودن خدا به اين معنا است که هيچ عملي رها و مهمل نمي ماند. پس هر عملي عکس العملي دارد ولي الزما عکس العمل آن در اين دنيا نيست. بخشي ازعالم وجود دنيا است ولي بخش مهمتر عالم وجود، آخرت است. پاداش و کيفر هر عملي همين الان هست ولي زمان آن مشخص نيست و بدست خدا است. ممکن است که بنظر ماعملي کوچک باشد ولي پيش خدا ظلم بزرگي بحساب بيايد. پس استاندارد اين اعمال دست ما نيست. خدا مهلت مي دهد ولي کار را مُهمل نمي گذارد. حضرت امير مي فرمايد: ممکن است که خدا به ظلم و مظلوم مهلت بدهد ولي خدا اين ظلم را رها نمي گذارد که گم بشود.ما به آخرت اعتقاد داريم. صدام هزاران نفر را کشت و به شهادت رساند.اين عالم فقط ظرفيت يک بار کشتن صدام را داشت. ولي عالم آخرت اين ظرفيت را دارد. مثلا کسي ظلمي مي کند وهمان موقع از دنيا مي رود. او در اين دنيا چيزي نمي بيند. در روايت داربم: ظلم کردن باعث بي

ص: 1857

برکت شدن رزق مي شود. وقتي شما حق کسي را مي خوريد، در عالم وجود رزق، حق شما هم خورده مي شود و رزق شما کم مي شود. پس ممکن است که فردي چند شيفت کار کند ولي در زندگي اش به آرامش نمي رسد و چاله هاي زندگي اش زياد است. من از حرم امام رضا (ع) سوار تاکسي شدم. او فردي را سوار کرد و پول زيادتري از او گرفت. طرف متوجه شد ولي به روي خودش نياورد و پياده شد. راننده تاکسي به من گفت که من خيلي کار مي کنم ولي دخلم به خرجم نمي رسد. آيا ذکري هست که من بگويم ؟ من به او گفتم: اگر شما ظلم نکني، روزي ات زياد خواهد شد و نيازي به ذکر نيست. ظلم چاله اي در زندگي انسان درست مي کند که با اشک، رياضت، گريه و توسل پر نمي شود. ما بايد ظلم را جبران کنيم. پيامبر فرمود: اگر کسي چيزي از حقوق برادر مومنش را ضايع بکند خدا برکت رزق را از او مي گيرد مگر اينکه توبه بکند و آنرا جبران بکند. مثلا در غيبت، اگر غيبتي شده است که به گوش او نرسيده است و اگر من به او بگويم، کدورت پيش مي آيد پس لازم نيست که من به او بگويم. حق الناس در مسائل مالي، جاني و آبرويي است. يکي ديگر از آثار دنيايي ظلم کردن و حق الناس اين است که دعاي انسان پذيرفته نمي شود. مانع استجابت دعا، اعمال ما است. امام صادق (ع) فرمود: اگر کسي مي خواهد دعايش برآورده بشود کسب حلال

ص: 1858

داشته باشد و گردنش را از مظالم بيرون آورده باشد.دعاي هيچ عبدي بالا نمي رود در صورتي که مال حرام خورده باشد يا ظلمي به کسي کرده باشد. معصومين روي حق الناس خيلي تاکيد کرده اند. امام حسين (ع) در روز عاشورا به يارانش گفت که اگر کسي حق الناسي بر گردنش است، از ميان ما برود. پيامبر فرمود: اگر کسي از ما برود و برگردنش ديني باشد با شهادت آن دين جبران نمي شود. امام باقر (ع) مي فرمايد: اولين قطره ي خون شهيد گناهان او را پاک مي کند مگر دين هاي او.

سوال – سوره ي مطففين آيات 7 تا 14 را توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيه ده مي فرمايد: واي بر کساني که قيامت را تکذيب کردند. کساني که قيامت را تکذيب مي کردند، شخص متجاوزي بودند که گناه انجام مي دادند. يعني اين افراد با يک استدلالي به تکذيب قيامت نرسيدند. چون اعتقادات آنها آلوده بود باعث شد که اعمال آنها هم آلوده بشود. فساد عمل باعث فساد اعتقاد مي شود. ما فکر مي کنم که اعتقاد باعث عمل است ولي اعمال روي اعتقادات انسان اثر مي گذارد.شخصي که گناهکار است کم کم باورهاي ش را از دست مي دهد و به تکذيب مي رسد. وقتي آيات الهي به او مي رسد مي گويد که اينها خرافه است و قرآن مي فرمايد: اعمال آنها باعث شده است که دل آنها زنگار بگيرد. کسي که اعمالش گناه آلود باشد کم کم اعتقاد به قيامت را از دست مي دهد. وقتي ما اعمالي انجام مي دهيم چيزي کسب مي کنيم،

ص: 1859

اگر اعمال صالح باشد آنچه که ما کسب مي کنيم نورانيت است و اگر اعمال فاسد باشد چيزي که ما کسب مي کنيم آلودگي است که اعتقاد را هم از بين مي برد.

سوال – بعضي ها استدلال مي کنند که ما فردي را که به ما ظلم کرده است نمي بخشيم تا در روز قيامت از حسنات او بردارند و به حسنات ما اضافه بشود. آيا اين استدلال درست است ؟

پاسخ – به گفته ي قرآن معيار رفتن به بهشت داشتن قلب سليم و دل پاک است. اگر ما حالتي داشته باشيم که بخواهيم کينه اي از کسي در دل مان بپرورانيم ممکن است که صلاحيت رفتن به بهشت خودمان را منتفي بکنيم. ما فکر نکنيم که با گرفتن چند تا حسنه از ديگران در قيامت بارمان سنگين تر مي شود زيرا ما خودمان هم بدهکار کس ديگري هستيم. اما صادق (ع) مي فرمايند: ببخشيد تا شما را هم ببخشند. کسي که گذشت ندارد و مي خواهد تلافي کند، خودش هم ظلمهايي کرده است که آن طرف ها هم او را نمي بخشند. اگر در اين دنيا انسان کسي را حلال بکند معنايش اين نيست که فرد ظالم به بهشت مي رود بلکه شما که گذشت کردي اهل گذشت هستي و دلت صاف است و صلاحيت بهشتي براي خودت درست کرده اي. خدا ظلم هاي فردي که به تو کرده است حساب مي کند. پس در حلال کردن ديگران، بخش زيادي از آن، نصيب خود ما مي شود. در روايت ما توصيه شده است که از يکديگر بگذريد. شما کار را

ص: 1860

به خدايي بسپاريد که عادل است. يک قسمت حق الناس در مسائل مادي است. مثلا تلف کردن مال ديگري وهمه اين موارد را مي دانيم. يک قسمت آن آبروي بردن ديگران است. اگر کسي از ديگري قرضي گرفته است و مي تواند آنرا پرداخت کند و معطل مي کند اين کار دزدي است. مثلا در مورد مهريه حق زن است و مي تواند مطالبه بکند. اگر مرد در زمان حياتش يا بعد از فوت (يعني وصيت نکند که حق زن را بدهند) آنرا نپردازد، اين بر گردن مرد مي ماند و حق الناس است و اين هم نوعي دزدي است. اگر بعضي از وارثين وصيت ميت را نسبت به ثلث رعايت نکنند اين نوعي دزدي است يا اين که يک ورثه نسبت به ديگران اجحاف بکند، اين هم نوعي دزدي است.حالا اگر به عمر کسي ديگري لطمه بزند چه مي شود؟ مثلا معلمي دير به سر کلاس بيايد يا کارمندي دير سر کار بيايد يا در اداره مي تواند کاري را تسهيل بکند ولي او را به قسمت هاي ديگر ارجا بدهد و وقت او را تلف کند، اين هم حق الناس و دزدي است. حضرت امير گاهي اوقات به در دارالاماره مي نشست تا وقتي کسي با ايشان کار دارد تا داخل نيايد که وقتش تلف بشود. پس تلف کردن حق مردم هم حق الناس است. مثلا آسيب هاي جسمي يا روحي به ديگران زدن يا آلودگي هاي صوتي که در شهر ايجاد مي شود يا بوق زدن هاي غير وقت يا درهنگام استراحت مردم يا بوق زدن هاي غير متعارف کاروان عروس در

ص: 1861

شهر يا آلودگي هاي زيستي مثل سيگار کشيدن در محيط هاي بسته،اينها حق الناس است و حرام است. مثلا فردي بيماري دارد که مسري است و مراقبت نمي کند و ديگران هم از او مي گيرند. اين از موارد حق الناس است. پيامبر روبروي خانه ي کعبه ايستاده بود و فرمود: اي کعبه حرمت تو خيلي بالا است ولي حرمت آبروي مومن از تو بالاتر است. زيرا خانه ي کعبه خودش محترم است ولي مومن مال، جان و آبرويش محترم است و بايد رعايت بشود. در اين رعايت ها است که مسلماني پيدا مي شود.امام صادق (ع) مي فرمايند: به طول رکوع و سجود فرد نگاه نکنيد، اگر مي خواهيد مسلماني بودن فردي را بدانيد، ببينيد امانت داري او چطور است و کارهايي که بر عهده اش است خوب انجام مي دهد يا خير. خوب است که انسان به يک اصولي پايبند باشد و حق ديگران را رعايت کند. کارواني به سمت کربلا مي رفت و دچار راهزنان شد. يکي از اهالي کاروان فرار کرد و از تپه ها بالا رفت و چادرهايي را ديد و به پيرمردي رسيد و گفت که من مي خواهم اموالم را به امانت نزد تو بگذارم. پيرمرد قبول کرد. در همان موقع دزدها به طرف چادر پيرمرد آمدند. و اموال دزديده شده را در چادر او گذاشتند. معلوم شد که او رئيس دزدها بوده است. فرد خواست فرار کند ولي رئيس دزدها فرياد زد که چرا مال خودت را نمي بري؟ زيرا تو آنرا نزد من به امانت سپردي. درست است که ما دزدي مي کنيم ولي يک جايي

ص: 1862

آنرا رعايت مي کنيم. خوب است که انسان به اصولي پايبند باشد.

کتاب احکام حق الناس نوشته ي محمد اکبري و کتاب حق الناس نوشته ي علي محمدحيدر نراقي، کتابه هاي خوبي براي مطالعه در مورد حق الناس است.

97-11-11- موقف نماز

سوال – کساني که نماز نمي خوانند، در قيامت چه برخوردي با آنها مي شود؟

پاسخ – از پيامبر داريم: کسي که عمدا نماز را ترک مي کند و به خدا اهانت مي کند کافر است. ترک نماز اهانت بزرگي به خداوند است مخصوصا در جامعه ي ما که امکان ندارد کسي در مورد نماز چيزي به گوشش نرسيده باشد. بعضي ها بهانه مي کنند که نماز ذکر و ياد خداست و ما به ياد خداهستيم، پس ديگر نيازي به نمازخواندن نيست. با اين مغلطه ها نمي شود از زير فرمان الهي شانه خالي کرد. فرق بين اسلام و کفر در نماز خواندن يا ترک نماز است. اين يک کفر حقيقي و عملي است. يعني فرد در عمل مثل کافر است.وقتي وصف جهنم مي آمد رنگ پيامبر عوض مي شد و گريه مي کرد. کسي که ترک نماز مي کند و به خدا بي احترامي به خدا مي کند ممکن است که به مرور اعتقاداتش را هم از دست بدهد و رابطه اش با خدا سست بشود. وقتي شخص اعتقاداتش را از دست بدهد، ديگري اميدي به شفاعت در روز قيامت نخواهد داشت. همه ي بدون استثنا نياز به شفاعت دارند حتي انبياء نياز به شفاعت چهارده معصوم دارند. شفاعت فقط براي خارج کردن فرد از جهنم نيست بلکه براي ارتقاء هم هست. اگر

ص: 1863

کسي تارک نماز باشد صلاحيت شفاعت را از دست مي دهد زيرا او در کلاس خدا و اهل بيت نيامده است تا اگر نمره ي کمي بگيرد،شفاعت شامل حال او بشود. در روايات داريم که شفاعت ائمه شامل کساني که نماز را سبک مي شمارند نمي شود. نماز خواندن صحيح نبايد فقط جلوي به جهنم رفتن انسان را بگيرد بلکه بايد باعث ارتقاء درجه ي انسان بشود و باعث قرب او بشود. اگر انسان بخواهد از اين کلاس خدا (نماز) استفاده بکند بايد نظم و آداب را رعايت کند. که اينکار خيلي سخت نيست. انسان در هنگام وضو سعي کند که با کسي حرف نزند و ذکر بفرستد و در جاي مخصوصي ازخانه نماز بخواند، معطر باشد و لباس تميز بپوشد. درهنگام شروع نماز اذان و اقامه بگويند. کسي که اذان و اقامه مي گويد دو صف فرشته پشت سر او مي ايستد و اين نماز، نماز ارزشمندي مي شود. بعد از نماز، حداقل تعقيبات نماز که تسبيحات حضرت زهرا است را انجام بدهد که اين کيميا است. ميرزاعلي اکبر هسته اي مي فرمود: نماز را با دنباله اش بخوانيد زيرا بادبادک بي دنباله به هوا نمي رود. با رعايت کردن آداب ظاهري، ما به خودمان تلقين مي کنيم که مي خواهيم کار مهمي را انجام بدهيم. فردي که اذان و اقامه نمي گويد و تا آخرين لحظه با ديگران صحبت مي کند و بعد شروع به خواندن نماز مي کند يعني دارد کار بي اهميتي انجام مي دهد و چنين نمازي اثري ندارد و آثار آن در زندگي محقق نمي شود. بعد از رعايت

ص: 1864

نظم و انضباط، انسان بايد حواسش باشد که دارد با چه کسي صحبت مي کند. اگر وقتي ما داريم با يک بچه صحبت مي کنيم روي مان را برگردانيم، آن کودک ناراحت مي شود. پس وقتي انسان مي خواهد با خدا صحبت بکند بايد حواسش را جمع بکند. آيت الله بهجت مي فرمودند: اگر در نماز سهوا حواس تان پرت مي شود اين خيلي به درد شيطان نمي خورد. اما وقتي شما متوجه شديد که در نماز هستيد خودتان را نگه داريد و اين خيلي ارزشمند است و اگر اين کار ادامه پيدا بکند باعث مي شود که انسان کنترل خودش را بدست بگيرد. اگر انسان عمدا در نماز حواسش پرت بشود و به دنبال شيطان برود،اين به درد شيطان مي خورد و به انسان ضربه مي زند. شرط ديگر اين است که شاگرد تکاليف قبل از کلاسش را انجام بدهد. يعني انسان قبل از اينکه وارد نماز بشود يک کارهايي بکند. نماز با حضور قلب و باحال، مزد تلاشي است که انسان بايد انجام داده باشد و براي اين مزدها لياقتهايي طلبيده مي شود تا اين سوز و گريه به کسي داده شود. فردي خدمت اميرالمومنين رسيد و گفت که من نمي توانم نماز شب بخوانم. امام فرمود: گناهان دست و پاي تو را گرفته اند. اگر قبل از نماز شما خوب باشد، نماز شما هم خوب خواهد بود. پس ما بايد تکاليف را قبل از نماز انجام بدهيم والا ممکن است که نماز ما تکراري بشود. به هيچ وجه دوتا نماز تکرار همديگر نيستند. حتي نماز رکعت اول با دوم فرق دارد زيرا

ص: 1865

شما در رکعت دوم در پله اي هستيد که از رکعت اول بالاتر هستيد. حتي شما در رکعت اول، در هر جمله بالاتر مي رويد. اول نماز اين طور شروع مي شود که خدا رحمن و رحيم است بعد مي گوييم: خدايا تو را مي پرستم يعني اول شما حالت خطاب به خدا نداريد و حالت غيابي است ولي بعد از چند جمله شما به محضر مي رسي. اين نماز تکراري نيست زيرا شما در هر لحظه در يک جا هستيد و اوج مي گيريد. مثلا کلنگ هر لحظه به زمين مي خورد ولي هر خوردن آن يک اثري روي زمين دارد. ممکن است که در ظاهر حالت تکرار باشد ولي در باطن هر لحظه اثر خاصي دارد. در مورد تکاليف پيش از نماز، جملاتي از امام سجاد (ع) داريم که حضرت ده علت براي بي حالي و کسلي در نماز ذکر کرده است. اين علتها به چيزهايي که قبل از نماز بايد رعايت بشود برمي گردد. يکي اينکه انسان حق خدا را کوچک بشمارد، ديگر اينکه پشت به خدا بکند و دست خودش را در درست دشمنان خدا بگذارد، وقتي انسان گناه مي کند دستش در دست شيطان است. و از تحت ولايت خدا خارج مي شود و به تحت ولايت شيطان مي رود، ديگر اينکه در مقام بندگي دروغ بگويد يعني مي گويد که من خدا و اهل بيت را دوست دارم ولي آثار اين دوستي در زندگي اش مشخص نيست، ديگر اينکه انسان شاکر نعمت هاي خدا نباشد (اين چهار مورد در جلسه ي گذشته ذکر شده است )، امام مي فرمايد:

ص: 1866

شايد مرا در جلسه ي علما نديدي و من را محروم کردي. عالم کسي است که هم خودش و هم خدا را شناخته است. و راه و مسير را شناخته است و به آن عمل کرده است. اگرانسان با چنين عالمي ارتباط نداشته باشد از يکسري روزي هايي محروم مي ماند. آنها واسطه ي بين ما و اهل بيت هستند يعني آنها معارف را از اهل بيت مي گيرند و به ما منتقل مي کنند. اگر کسي با آنها رابطه نداشته باشد اين چشمه خشک مي شود. زيرا رابطه انسان با خدا و اهل بيت قطع مي شود.در جلد دوم کتاب بحارالانوار از امام حسن عسگري (ع) داريم: اگر عالمان دين که در زمان غيبت مردم را به اهل بيت و خدا هدايت مي کنند نبودند همه از دين برمي گشتند. هر که خواهد همنشيني خدا و نشيند در حضور اولياء، صد قيامت در درون شان نقد هست کمترين شود همسايه مست. امام مي فرمايد: خدايا شايد من را جزو غافلين ديدي و من را از رحمتت مايوس کردي. معاشرت با افراد غافل انسان را مايوس مي کند. جنس روح ما آسماني و خدايي است. اگر ما با ملکوتيان بنشينيم احساس آرامش مي کنيم و اگر با غافلين بنشينيم دچار اضطراب مي شويم. زيرا اين روح، سنخيت با جاي ديگر و کس ديگري دارد. حافظ مي گويد: نخست موعظه ي پير مي فروش اين است که از معاشر ناجنس احتراز کنيد. اين معاشرناجنس هر چيزغير خدايي است. فردي مي گفت که من با آيت الله جمال گلپايگاني به سمت وادي السلام نجف حرکت مي کرديم.

ص: 1867

هوا بسيار گرم بود ولي وقتي من با ايشان بودم هواي خنک و مطبوعي به ما مي خورد. من از دور فردي را ديدم که اهل نبود. تا آن فرد آمد آن هواي مطبوع تبديل به هواي گرم شد. آن فرد رفت. آيت الله گلپايگاني فرمود: مواظب معاشرت هايتان باشيد. همنشين خيلي موثر است. در آخرالزمان غفلت هايي از جاهاي مختلف پمپاژ مي شود. ما بايد مراقب باشيم که زير گرد و غبار اين غفلت ها مدفون نشويم. امام مي فرمايد: خدايا شايد من با انسانهايي که اهل بطالت هستند، نشست و برخاست دارم و تو مرا اين جوري ديدي. زيرا من با آنها انس و الفت دارم. فردي نزد آيت الله کشميري رسيده بود و درخواست ذکري را کرده بود. ايشان گفته بودند که شما روزي صد بار بگوييد: يا ماست يا چغندر. ايشان مي دانست که طرف در زندگي اهل هيچ رعايتي نيست و فقط يک ذکر مي خواهد. بعضي ها در زندگي مراقبتي ندارند ولي دعا يا ذکري مي خواهند که ائمه را در خواب ببينند. انسان بدون تلاش و فقط با ذکر عارف نمي شود. فردي به آيت الله بهجت گفت که دعايي بفرماييد که من در نماز حضور قلب پيدا بکنم. ايشان فرمودند: اين چيزها دعايي نيست بلکه دوايي است و شما بايد خودتان را مداوا کنيد. ذکر بدون تلاش، شدني نيست. امام مي فرمايد: خدايا شايد ديگر دوست نداري صداي من را بشنوي و من را دور کردي. زيرا اين دعا بوي طمع و خودخواهي و ريا مي دهد. اگر من به در خانه ي تو آمدم به خاطر

ص: 1868

خودم بود نه بخاطر تو. بعضي ها عباداتشان بوي گناه مي دهد.يعني درعبادات شان دنبال کار خودشان هستند. اشکالي ندارد که انسان حاجات خودش را بخواهد ولي اين بد است که انسان فقط براي برآورده شدن حاجاتش به درخانه ي خدا برود. فردي با امام صادق (ع)همراه بود و خدم و حشم دولت بني عباس را مي ديد و آهي کشيد و گفت که اي امام چه زماني دولت شما تشکيل مي شود. (او فرج آقا را خواست) امام فرمود: تو هم دنيا طلب شدي؟ يعني دعاي فرج اين فرد بوي دنيا مي داد تا اين فرد به مقامي برسد. انسان نبايد دعا و خدا را وسيله اي براي خودش قرار بدهد. انسان بايد خود خدا را هم بخواهد. طمع خودداشتن بد است. بعضي ها وقتي ناراحتي و غصه دارند به زيارت مي روند. مرحوم حاج آقا دولابي مي فرمودند که امام رضا (ع) حق دارد که از ما گله کند زيرا ما وقتي ناراحت هستيم پيش امام رضا(ع) مي رويم، ما بايد خوشي هاي مان را هم پيش امام رضا(ع) ببريد. امام مي فرمايد: خدايا شايد بخاطر اينکه پيش تو حيا نداشته ام از من لذت عبادت را گرفته اي.

امام سجاد (ع) در انتها درمان را هم ذکر مي کند.

سوال – آيات پاياني سوره مرسلات را توضيح بفرماييد.

پاسخ – در سوره ي مرسلات ده بار اين آيه تکرار مي شود: واي بر کساني که روز قيامت را تکذيب کردند و کفر ورزيدند. مي فرمايد: وقتي آنها وارد جهنم مي شوند سايه اي بالاي سر آنها و اطراف آنها

ص: 1869

قرار مي گيرد که خنکي ندارد و اين سايه خفگي و دود و آتش دارد. به سمت آنها آتش هايي مي آيد که شراره اش مثل کاخ ها و قصرهايي است که به سمت انسان پرتاب مي شود و جرقه هاي آن مثل شتران زرد رنگ است.

ما بايد بتوانيم اعتقادات مان را با خودمان به قيامت ببريم. نکند که در دم آخر ما به تکذيب و کفر از دنيا برويم. حفظ اعتقادات وعميق شدن اعتقادات مهم است. انسان به آنچه که مي داند عمل کند و اين باعث تثبيت اعتقادات ما مي شود.

سوال – در مورد درمان بي حالي در عبادات در دعاي ابوحمزه توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – بعد از اينکه امام سجاد(ع) ده مورد از علت هاي بي حالي در عبادات را ذکر مي کند، درمان را هم ذکر مي کند. برخورد خدا با ما به تبع کارهايي است که ما کرده ايم يعني من کاري کرده ام که در رحمت خدا را به روي خودم بسته ام. پس خدا بواسطه ي اعمال خودمان با ما برخورد مي کند.

حالا کساني که دچار بي حالي در عبادت هستند مايوس و خسته نشوند.گاهي اين بي حالي ها فايده ي بيشتري نسبت به خوشي ها وحال ها دارد. گاهي تنبيه هاي خدا فايده اش بيشتر است مثل تنبيه هايي که پدر و مادر براي بچه بکار مي برند. وقتي ليلي ظرف مجنون را شکست، مجنون خيلي خوشحال شد. اگر با ديگرانش بود ليلي چرا ظرف مرا بشکست ليلي. گاهي تنبيه هاي خدا براي اين است که ما به خودمان بياييم

ص: 1870

و عيب هاي مان را در زندگي پيدا کنيم و ديگر اينکه جلوي غرور و عجب را بگيريم. پس وقتي بي حالي و بي توفيقي بوجود مي آيد اول بايد خودمان را ببينيم و در خانه ي خدا بشکنيم و ادعاي زيادي نداشته باشيم. بعد که شما عيب خودتان را ديديد، عفو خدا را هم ببينيد. در قسمت ديگر امام مي فرمايد: خدايا وقتي خودم را مي بينم عيب مي بينم و مضطرب مي شوم ولي وقتي تو را مي بينم طمع به کرم تو دارم. بعد امام مي فرمايد: خدايا با همه ي بدي هايم از من بگذر مثل کساني که قبلا از آنها گذشته اي زيرا صفت تو عفو است. مرحوم نراقي داستاني را نقل مي کند: جوان چوپاني عاشق دختر پادشاهي شده بود و در عشق او مي سوخت. مادر پادشاه به وزير گفت که پسرم دارد از دست مي رود. وزير گفت ( من کاري مي کنم که پادشاه دخترش را به پسر تو بدهد) که به پسرت بگو در فلان کوه مشغول نمازخواندن بشود. و وقتي من شاه را به آن کوه آوردم اعتنا نکند تا من اشاره کنم. وزير در شهر شايعه کرد که يک جوان مستجاب الدعوة اي در فلان کوه عبادت مي کند. اين شايعه به گوش پادشاه رسيد. پادشاه با وزير به ديدن جوان رفتند. وزير به جوان که در حال نماز بود اشاره اي کرد ولي جوان اعتنا نکرد. پادشاه رفت. وزير برگشت و به جوان گفت که چرا به اشاره ي من توجه نکردي. جوان گفت که من نه تو و نه دختر پادشاه

ص: 1871

را مي خواهم. من يک عبادت دروغي کردم و خدا پادشاه را به پاي من انداخت، اگر من عبادت واقعي بکنم خدا چکار خواهد کرد.

97-11-18- مواقف قيامت

در آن نفس که بميرم در آرزوي تو باشم نه در اميد دهم جان که خاک کوي تو باشم، به وقت صبح قيامت که سر زخاک برآرم به گفتگوي تو خيزم به جستجوي تو باشم، به مجمعي که درآيند شاهدان دوعالم نظر به سوي تو دارم غلام کوي تو باشم، حديث روضه نگويم گل بهشت نَبويَم جمال هور نجويم دوان به سوي تو باشم، بوي بهشت ننوشم ز دست ساقي رضوان مرا به باده چه حاجت که مست روي تو باشم.

سوال – آيا در روايات ما در مورد مواقف پنجاه گانه قيامت توضيحاتي داده شده است؟

پاسخ – پنجاه موقف بر صراط قرار دارد که درآن به اعمال و وظايفي که ما در دنيا داشتيم رسيدگي مي کنند. اين پنجاه موقف صريحا در روايات نام برده نشده است. از مجموعه روايات و سخنان بزرگان مثل شيخ صدوق اين طور برمي آيد که اين پنجاه موقف وظايفي بوده است که بر دوش ما بوده است. بطور کلي مواقف تکاليف و مسئوليت هايي است که ما بايد درقبال خدا و مردم انجام مي داديم. يکي از اين مواقف نماز، روزه، خمس و زکات است. خمس حق ولايت و امامت است. اگر کسي شرايط پرداخت خمس را داشته باشد ولي آنرا ندهد، حق امام را غصب کرده است و او عملا يکي از غاصبين حقوق اهل بيت است. يکي ديگر از آن مواقف زکات است که حق فقرا است. نپرداختن

ص: 1872

خمس و زکات بي برکتي هاي زيادي در زندگي انسان پيش مي آورد. در روايات داريم که پرداخت خمس و زکات باعث سهولت زندگي و زياد شدن برکت رزق است و اين با تجربه هم بدست مي آيد. رئيس سازمان حوادث غيرمترقبه ي کشور مي گفتند که در مناطقي زلزله يا خشکسالي آمده بود و دو تا مزرعه در کنارهم بوده اند که يکي صد درصد سوخت شده بود و يک سالم مانده بود در حاليکه اگر خشکسالي يا سرمازدگي باشد بايد هر دو از بين بروند. وقتي ما تفحص کرده ايم، متوجه شديم که صاحب يکي از آنها اهل خمس و زکات بوده است و يکي نبوده است. در قرآن داريم که اگر مردم مومن باشند برکات زمين و آسمان بر آنها نازل مي شود. ما متوجه بسياري از مشکلات روحي و معنوي نمي شويم. يکي از کشاورزان اطراف مشهد به ديدن مرحوم شيخ نخودکي رفته بود و گفت که آفت ملخ در مزارع خيلي زياد شده است و مزرعه ي من دارد از بين مي رود. ايشان گفتند که شما زکات نمي دهيد و ملخ ها حق فقرا را از زمين شما مي خورند، زکات بده تا کارت درست بشود. کشاورز عهد بست که زکات بدهد و ايشان دعايي کرد و دستورالعملي به او داد. کشاورز مي گفت که وقتي من به عهد خودم وفا کردم، مي ديدم که ملخ ها اطراف ساقه ها مي نشينند ولي علف هاي هرز را مي خورند و ساقه هاي گندم را نمي خورند. اين از وعده هاي قرآني است. موقف بعدي صله رحم است که در

ص: 1873

قيامت از آن سوال مي شود. صله ي رحم فقط صرف رفت و آمد نيست بلکه بايد بين آنها مودتي باشد و کار يکديگر را راه بيندازند. يکي از مواقف، موقف امانت است. گاهي امانت مالي و گاهي غيرمالي است. حرفي که فردي در مجلسي به شما مي زند يک امانت است و اگر شما آنرا جاي ديگر نقل کنيد ممکن است که فتنه اي بپا بشود.يکي ديگر از مواقف، موقف حج است. ما بايد اين تکليف را مثل تکاليف ديگر جدي بگيريم. متدينيني هستند که با توجه به اموال شان توان رفتن به حج را دارند ولي از اين مسئله غفلت مي کنند. وقتي خدا در قرآن حج را مطرح مي کند در ادامه ي آن مي فرمايد: هر کس که کفر بورزد (بجاي ترک حج کلمه ي کفر را بکار برده است) يعني ترک حج در حد يک کفر عملي است. زيرا انسان به دستور ديني عمل نمي کند. پيامبر به حضرت علي (ع) مي فرمود: کسي که مستطيع است و حج را ترک کند، او کافر است. دو دسته هستند که در آخر عمر به آنها گفته مي شود که غير مسلمان بميريد زيرا آنها مسلمان نيستند: يکي تارک زکات و يکي تارک حج. زيرا اگر کسي مسلمان بود به مسلمات دين اسلام پايبند بود. در ضمن کسي هم که به حج رفته است بررسي مي کنند که براي تفريح به حج رفته بود يا براي شهرت يا براي خدا ؟يکي ديگر از مواقف، موقف سوال از نعمت هاست. نعمت هايي که خدا بدون استحقاق به ما داده است مثل نعمت، سلامتي،

ص: 1874

جواني، عمر، ولايت، دين و. ..اينها نعمت هايي است که خدا به ما داده تا انسان مسير سعادت را با آنها براي خودش هموار بکند. نعمت جواني و سلامتي نعمت بزرگي است. اينها نعمت هايي است که وقتي انسان آنرا از دست مي دهد تازه قدر آنها را مي داند. اگر ما مي گوييم که از اين نعمت ها استفاده بکنيد منظورمان اين نيست که شما دائم در گوشه اي بنشيند و ذکر بگوييد يا عبادت به معناي خاص خودش انجام بدهيد. زندگي انسان بايد در چارچوب عبوديت باشد نه الزاما عبادت. يعني زندگي در قالب رضاي خدا باشد و در مسير بندگي باشد و خلاف رضاي خدا نباشد. اگر ما مي خواهيم جواني مان را هدر ندهيم بايد در تمام مسير زندگي در راه خدا باشيم و پشت به خدا نکنيم و در مسير دستورات حجت هاي الهي باشيم. فرقي که يک فرد متدين با ديگران دارد فقط در کميت اعمالش نيست بلکه در جهت گيري آن است يعني جهت گيري زندگي او به سمت رضاي خدا باشد. نعمت فرزندان و مال خيلي بزرگ است. پيامبر فرمود: خوب چيزي است که مال صالح دست انسان صالح بيفتد. حتي اگر اين براي توسعه ي زندگي اهل و عيال خودش باشد. در روايات داريم که مرد بايد يک رفاه نسبي براي خانواده اش ايجاد بکند و اين براي مرد کار دنيا نيست بلکه يک کار آخرتي است. حضرت اميرالمومنين قهرمان توليد ثروت بود. حضرت از افراد فقيري نبودند که در گوشه اي نشسته باشند. ايشان از پرکارترين افراد و مولدترين افراد نسبت به ثروت بودند. در

ص: 1875

کتاب وسايل الشيعه داريم که اميرالمومنين رفيق بيل و کلنگ بود. حضرت مي فرمودند که روزي من از گرسنگي سنگ بر شکمم مي بستم ولي الان روزي چهل هزار دينار صدقه مي دهم. حضرت مي دانست که چطور بدست بياورد و چطور خرج کند. دراين موقف مي پرسند که اين اموال از کجا آورده اي و چگونه خرج کرده اي. ما بايد مواظب بدست آوردن ثروت و خرج کردن آن باشيم. روزي حضرت امير به دفتر دار خود گفت که يک خرواز گندم براي فلاني و يک خروار خرما براي فلاني بفرست و او گفت اين خيلي زياد است. حضرت فرمود: خدا امثال تو را زياد نکند. روزي حضرت امير وارد باغش شد و به کارگرش گفت که چيزي داري که من بخورم. ؟ او گفت که مقداري بادمجان با روغن شتر سرخ کرده ام با مقداري نان جو. او آنها را آورد و حضرت خورد. حضرت فرمود: از رحمت خدا دور است کسي که براي شکم به جهنم برود، شکمي که با مقداري نان جو سير مي شود حيف است که انسان به خاطر آن به جهنم برود. بعد حضرت بلند شدند و چاه را کندند و آب بيرون زد. حضرت از چاه بيرون آمد و وقف نامه ي چاه را نوشت. حضرت در نهج البلاغه مي فرمايند: خودتان وصي اموال خودتان باشيد. مهم اين است که مديريت کار را خودتان بدست بگيريد. در واقع مواقف مسئوليت هاي الهي است که بر دوش انسان است. يکي از مواقف که من به آن فريضه ي خاموش مي گويم زيرا الان خيلي به آن توجهي نمي

ص: 1876

شود ولي خيلي مهم است و حافظ دين است، فريضه ي امر به معروف و نهي از منکر است، از اين فريضه بصورت جدي سوال خواهد شد. در اين فريضه به منافع عده اي برمي خورد و بخاطر همين انجام آن مقداري زحمت دارد و با بهانه هايي اين فريضه را براحتي کنار مي گذارند بخصوص در آخرالزمان. در نماز و حج به منفعت کسي ضرري نمي خورد با اينکه زحمت دارد ولي اينها انجام مي شود. در کتاب فروع کافي و وسايل اشيعه روايتي از امام باقر (ع) داريم: در آخر الزمان مردماني مي آيند که ريا کار هستند، به همه ي دين پايبند نيستند، دعا و قرآن هم مي خوانند ولي رشد و شعور ديني را ندارند. دنبال امر به معروف و نهي از منکر نمي روند مگر اينکه مطمئن باشند براي شان ضرري ندارد، براي خودشان بهانه و عذر مي آورند که اين کار را انجام ندهند، به سمت نماز و روزه مي روند چون ضرري براي آنها ندارد و اگر همين نماز هم به آنها ضرر، مالي، جاني و حيثيتي بزند همين را هم کنار مي گذارند. در حاليکه بالاترين فرائض که امر به معروف و نهي ازمنکر است را ترک کرده اند. اين واجب بزرگي است که بواسطه ي اين است که بقيه واجبات دين حفظ مي شود. امر به معروف و نهي از منکر روش انبياء و صلحا بوده است.بواسطه ي اين فريضه راهها امن مي شود و کسب ها حلال مي شود.

اگر همه به خلاف کارها تذکر بدهند ديگر در آن جامعه رزق حرام بدست نمي

ص: 1877

آيد که همه را بپوساند و مردم را بي حال کند. اگر اين فريضه کمرنگ بشود خسارت بزرگي به جامعه وارد مي شود.

سوال – آيات سوره قريش، ماعون و کوثر را توضيح بفرماييد.

پاسخ – يکي از مواقف به اين مي پردازد که شما با کتاب خدا و قرآن چکار کرديد. در روايت داريم که در روز قيامت قرآن از عده اي شکايت مي کند که من کتاب تبرک آنها بودم ولي وارد زندگي شان نشدم. پس سعي کنيم کتاب خدا را در زندگي مان وارد کنيم و با قرائت و ختم قرآن، کم کم به سمت فهم و عمل به قرآن برويم.

بعضي از نظراعتقادي کفار بحساب نمي آيند ولي از جهت عملي کافر هستند مثل تارک نماز يا حج. در سوره ي ماعون خدا مي فرمايد: نديديد کسي را که دين و آخرت را تکذيب کرد؟ ( کفر عملي )اين کسي است که يتيم را از خودش مي راند و ديگران را تشويق به کمک کردن به يتيم نمي کند و به نماز اهميت نمي دهند و يکي درميان نماز مي خوانند. اينها اهل ريا هستند و جلوي کمک کردن به ديگران را مي گيرند. (ماعون)

پس اين کفر عملي است نه اعتقادي. پس اين نشانه هاي کفر عملي است. انسان مي تواند مسلمان ظاهري باشد ولي کفر عملي داشته باشد.

سوال – در مورد روش فريضه ي امر به معروف و نهي از منکر توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – کساني که مي خواهند امر به معروف و نهي از منکر بکنند، بايد معروف و منکر را

ص: 1878

بشناسند. چيزهاي واجب را بايد امر کرد اگر کسي آنرا ترک بکند و منکر يعني گناهان. انسان بايد بداند که اين کاري که شخص دارد انجام مي دهد گناه است. گاهي طرف دارد کاري را انجام مي دهد که گناه نيست ولي شما خيال مي کنيد که گناه است. مثلا طرف کاري را طبق فتواي مرجع خودش انجام مي دهد و شما خيال مي کنيد که گناه است يا کار دو پهلويي انجام مي دهند که هم مي تواند گناه باشد و هم مي تواند نباشد مثلا خانم يا آقايي باهم راه مي روند و دليلي ندارد که شما تجسس بکنيد که اينها زن و شوهر هستند يا خير، وقتي شما در ظاهر هيچ قرينه يا نشانه ي بدي نمي بيند آن را بر وجه خوب ببينيد. در واقع ما نبايد منکر تراشي بکنيم و بايد منکري رخ بدهد تا ما در مقابل آن بايستيم. درحمام هاي قديم وقتي مي خواستند از حمام بيرون بيايند پايشان را در حوضچه اي مي زدند و بيرون مي آمدند. پيرمردي که حوله بر سرش بود پايش را در اين حوضچه نزد و حمامي با پرخاش گفت که چرا اين کار را نکردي و تمام اينجا را نجس کردي. او گفت: مگر نجس است ؟ و بعد ديدم که اين فرد آيت الله حائري بوده است. شايد يک چيزي منکر باشد ولي منکر آن در حدي است که بايد به همان اندازه با آن برخورد بشود. يعني نبايد با نهي از منکر با شدت بيشتر از خودش برخورد بکنيم تا منکر بزرگتري از آن در بيايد. در زمان آيت

ص: 1879

الله نجفي اصفهاني عده اي نفس زنان پيش ايشان آمدند و گفتند که در چند خانه آن طرف تر عروسي بود که در آن بزن و بکوب بود،ما از روي پشت بام به آن مجلس رفتيم و عده اي را زديم و دف آنها را شکستيم و سيلي به عروس زديم. آقا گفت که شما اشتباه کرديد،شما به بهانه ي نهي از منکر چند تا منکر بزرگتر انجام داده ايد. شما از پشت بام مردم بالا رفتيد و درگير شده ايد شما با چه مجوزي اين کارها را کرده ايد ؟ديگر اينکه ما بايد شيوه ي امر به معروف ونهي از منکر را بدانيم. چيزي که مهم است اين است که معروف انجام بشود و منکر ترک بشود ولي شيوه ي آن به عهده ي ما گذاشته شده است که به تناسب موقعيتها و شرايط آنرا انجام بدهيم. ممکن است که يک منکر با يک تذکر آرام حل بشود وشما حق نداريد از اين مراحله ي فراتر برويد يا تندتر صحبت کنيد. مهم ترک منکر است. ممکن است که شما با يک تذکر مهربانانه آن منکر را ترک بدهيد. گاهي ممکن است که با سکوت يا اخم يا مهرباني اين کار انجام بشود. فردي خدمت امام صادق (ع) رسيد و گفت که من از فردي طلبکار هستم و او طلب من را نمي دهد. امام فرمود: برو در خانه ي او بنشين و سکوت کن. مدتي بعد او توانست طلبش را بگيرد. در روايت داريم که اگر بچه اي کاهل نماز است زياد به او نگوييد زيرا او لجبازتر مي شود، با او قهر کنيد

ص: 1880

ولي قهرتان طول نکشد و با او سنگين باشيد. نبايد قهر کردن طول بکشد زيرا اثر تنبيهي خودش را از دست مي دهد.

ديگر اينکه در رساله ها آمده است که امر به معروف زماني است که شما احتمال ترتيب اثر را بدهيد. اگر من احتمال تاثير نمي دهم، امر به معروف و نهي ازمنکر ديگر به گردن من نيست و اين مي تواند بهانه اي براي فرار کردن از اين امر باشد. ممکن است که تنها گفتن من اثري نداشته باشد ولي وقتي چند نفر اين کار را انجام بدهند تاثير داشته باشد. در ضمن ممکن است که اثر آن فوري نباشد. در زمان امام حسين (ع) مردمان نهي از منکر امام را قبو ل نکردند ولي در طول تاريخ اين امر به معروف اثر گذاشت. گاهي اثر صد درصد منکر را برنمي دارد و اثر آن جزئي است ولي اين هم خوب است. انسان نبايد امر به معروف و نهي از منکر که حافظ اسلام است را با يک احتمال کنار بگذارد. انسان بايد فضاي اثرگذار را ايجاد کند. ما بايد شرايطي را ايجاد بکنيم که کلام و رفتار ما اثرگذار باشد. مثلا اگر ما به يک فرد بد حجاب امر به معروف و نهي از منکر بکنيم ممکن است که اثر نداشته باشد ولي اگر فضايي ايجاد کنيم که با مهرباني و دادن هديه اين کار انجام بشود، اثرگذار خواهد بود. پس ما مي توانيم با فضاي عاطفي تاثير را ايجاد بکنيم.

97-11-25- شاهدان روز قيامت

سوال – در مورد شهود و گواهان روز قيامت توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – در قرآن داريم: روزي که

ص: 1881

شاهدان گواهي مي دهند و بپا مي خيرند. از اين آيه مشخص مي شود که شاهدان متعدد هستند. علاوه بر خداوند که اولين و اصلي ترين شاهد ما دردنيا و گواه درقيامت است، شاهدان ديگري هم هستند. در قرآن داريم که خدا بر هر چيزي شاهد است و بر اعماق وجود ما احاطه دارد.ناظر و شاهد بودن خداوند در اين عالم از باب بربوبيت خدا است. شاهد بودن خدا در دنيا شبيه به مراقبت يک پرستار از بيمار يا مراقبت يک پدرومادر دلسوز از فرزندش است. پس نگاه خداوند نگاه امداد و تربيت است که موجب رشد است نه نگاه يک پليس يا مراقب که مي خواهد مچ بگيرد. البته خداوند شخصي را که تخلف مي کند مي بيند ولي اصل نگاه خدا براي تربيت و ربوبيت است. اگر انسان به اين توجه داشته باشد خجالت مي کشد که در مقابل خداي مهربان گناه بکند. طلبه اي که درسش تمام شده بود و مي خواست به ايران برگردد، يکي از علما به او گفت که اين آيه را زياد بخوان که مي فرمايد: آيا نمي داني که خدا تو را مي بيند. اين آيه بايد تکرار بشود تا در جان انسان بنشيند.حضرت اميرالمومنين مي فرمايد: بپرهيزيد از اينکه در خلوت معصيت کنيد زيرا کسي شما را نگاه مي کند که خودش (حاکم) در قيامت شاهد است. از طرفي انسان بايد خوشحال باشد که تحت نظارت چنين چشماني است. آيت الله اراکي مي فرمودند: سالها قبل دخترم که بسيار متدين است مي خواست تنها به حج مشرف بشود و مي ترسيد. ايشان به من گفت که

ص: 1882

من چکار کنم و من به او گفتم که در آنجا شما ميهمان خدا هستي و ذکر يا حفيظ يا عليم را زياد بگو. وقتي دخترم برگشت به من گفت که من وقتي سيل جمعيت را در طواف ديدم وحشت کردم و در گوشه اي از مسجد الحرام نشستم و ذکر يا حفيظ يا عليم را گفتم. يک دفعه ديدم که تعدادي دور يک نفر حلقه زده اند و ايشان امام زمان (عج) بودند. من هم وارد آن حلقه شدم. من عباي حضرت را گرفتم و هفت مرتبه طواف کردم. در طول اين هفت دور يک تنه به من نخورد. در انتهاي طواف حضرت را نديدم. دختر آيت الله اراکي از حفاظت خدا استفاده کرد. پس شاهد بودن خدا براي امدادرساني است. حالا اگر خدا شاهد است پس چرا شهود ديگري هم هستند؟ اين جنبه ي تربيتي دارد. يک دسته از شهود ملائکه هستند و ناظر اعمال بد و خوب ما هستند. از امام صادق (ع) سوال شد که چرا بجز خدا ملائک هم شاهد هستند. امام فرمود: وقتي کسي بداند که چشمهاي متعددي او را مي بيند بيشتر از خودش محافظت مي کند.در جاي خلوتي که ما فکر مي کنيم کسي ما را نمي بيند دهها و صدها چشم ما را نگاه مي کند. شخصي نزد امام حسين (ع) آمد و گفت که من اراده ي ضعيفي دارم و اهل گناه هستم. شما به من نصيحتي بکنيد. امام فرمود: پنج کار را بکن و هر گناهي خواستي انجام بده: از رزق خدا استفاده نکن، از حکومت و ولايت خدا بيرون برو،جاي خلوتي پيدا کن

ص: 1883

که خدا تو را نبيند، وقتي ملک الموت آمد او را از خودت دفع کن يعني اين قدرت را داشته باش و وقتي ملک جهنم (مالک) خواست تو را وارد دوزخ بکند بگو که من به دوزخ نمي روم و قدرت مقاومت داشته باش.

در مورد مناجات شعبانيه داريم که همه ي ائمه اين مناجات را مي خواندند و بر آن مداومت داشتند. يکي از فرازهاي اين دعا مي فرمايد: خدايا گناهاني را از من در دنيا پوشاندي در حالي که من محتاج تر هستم که در آخرت کسي آنها را نبيند، خدايا من را در مقابل بينندگان آخرت رسوا نکن. ما بايد از خدا بخواهيم که ستاريت خداوند در آخرت هم شامل حال ما بشود. شاهد بعدي انبياء هستند. در قرآن داريم: ما از هر امتي يک شاهد مي آوريم. شاهد کسي است که در دنيا ديده است و از جزئيات اعمال خبر دارد و داراي عدالت است و آن را کم و زياد نمي کند. اين فرد، معصوم هر امت و پيامبر آن امت است.هر پيامبري شاهد و گواه بر اعمال امتش است حتي اگر از دنيا برود باز هم از برزخ ناظر بر اعمال امتش است. در ادامه آيه مي فرمايد: و اي پيامبر، تو را شاهد بر همه ي آنها قرار مي دهيم. حضرت علي (ع)مي فرمايند: پيامبر شاهد بر همه ي شهدا ( انبياء) است. دسته ي بعدي شاهدان ائمه و معصومين هستند. در سوره توبه آيه 105 داريم: هرکاري مي خواهيد بکنيد خدا، رسول و مومنين اعمال شما را مي بينند. کدام مومن اين قدرت را دارد که

ص: 1884

از زواياي قلب ما با خبر بشود و شهادت بدهد؟ اينها ائمه و معصومين هستند. فردي نزد امام رضا (ع) رسيد و گفت که براي من و خانواده ام دعا کنيد. امام فرمود: مگر ما شما را دعا نمي کنيم؟ و بعد امام آيه بالا را خواندند. پس نظارت ائمه هم مثل نظارت خداست. ائمه مظهر رحمت خداهستند و آنها ما را نگاه مي کنند و براي ما دعا مي کنند.ائمه و پيامبران در قيامت هم شفيع ما هستند. واي به حال کساني که قرار است ائمه شفيع آنها بشوند ولي خصم آنها بشوند. پس ما بايد مواظب باشيم که از اين نگاه مهربان استفاده بکنيم نه سوءاستفاده. دسته بعدي شهود، ملائکه هستند. در سوره ي ق آيه 21 داريم:در محشر هر فردي فرشته اي در پشت دارد که او را به سمت دادگاه مي برد و ملکي هم در جلو است که شاهد است. به اين فرشتگان نويسندگان کريم مي گويند زيرا آنها در نوشتن اعمال خير ما عجله دارند و آنرا ده برابر ثبت مي کنند. وقتي انساني عمل شري انجام مي دهد هر دو ملک محزون مي شوند ولي ملک سمت چپ تا هفت ساعت گناه را نمي نويسد و بعد اگر توبه نکرد آن گناه ثبت مي شود. اين دو ملک تمام اعمال ما را مي بينند.

سوال – صفحه ي سوم قرآن کريم را توضيح بفرماييد.

پاسخ- در روايات ما به مداومت عمل تاکيد شده است. اگر يک عمل مستحب را شروع کرديم حتي اگر عمل کم باشد بايد ادامه پيدا کند.امام صادق (ع) مي فرمايد: بهترين عمل

ص: 1885

آن است که عبد بر آن مداومت داشته باشدحتي اگر کم باشد. دراين صورت قرآن با جان ما عجين مي شود.

آيه 7 سروه بقره مي فرمايد: خدا بردلهاي آنها مهر مي زند و هدايت نمي شوند، بر گوشها و بينايي آنها پرده مي کشد و حق را نمي شنوند و نمي بينند و دچارعذاب عظيم خواهند شد. پس خداست که بر دلها مهر مي زند. در قرآن داريم که خدا بعضي ها را گمراه مي کند يا مهر بر دلهاي آنها مي زند که ديگر هدايت نمي شوند يا بيماري بعضي ها را زياد مي کند. اين صفات تبعي خداست که به تبع اعمال ماست. کار ابتدايي خداوند هدايت و راهنمايي کردن است. مگر اينکه خود ما کاري بکنيم که در رحمت به سوي ما بسته بشود. اگر ما از چشم و گوش استفاده درست نمي کنيم در هدايت را به سوي خودمان مي بنديم. پس خدا هدايت را از کسي که در هدايت را به سوي خودش بسته است مي گيرد.

سوال – در مورد ادامه شهود و گواهان روز قيامت توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ- يکي ديگر از شاهدان روز قيامت زمين است. درسوره ي زلزال داريم که زمين در روز قيامت چيزهاي سنگيني که در خودش بوده است را بيرون مي دهد و زمين رازهاي خودش را برملا مي کند. زمين خبر مي دهد زيرا خداوند به او الهام کرده است. در فرهنگ ديني ما همه ي موجودات در عالم از کوچکترين ذرات تا بزرگترين اجرام داراي شعور و درک هستند. در عالم تمام موجودات حي هستند و ذکر دارند.

ص: 1886

در قرآن داريم: هيچ چيزي نيست مگر اينکه در اين عالم ذکر دارد ولي شما نمي فهميد. مرحوم ميرداماد فرمود که من ذکر عالم را شنيدم که همه ي عالم مي گفتند: يا غني (بي نياز) و يا مغني (بي نيازکننده). يکي از شاگردان مرحوم آخوند کاشي مي گفت که وقتي نيمه شب من از کنار حجره استادم رد مي شدم مي شنيدم که درختان مي گفتند: سبوح قدوس ملائکته و روح. وقتي نگاه کردم ديدم که استاد هم همين ذکر را در سجده مي گويد. صبح آن روز ايشان فرمودند: اينکه شما ذکر عالم را شنيده ايد تعجبي ندارد، اينکه گوش شما باز شده است تعجب دارد. يکي از معجزات پيامبر اين بود که پيامبر مقداري سنگ ريزه برمي داشتند و اين سنگ ريزه ها شروع به ذکر کردن مي کردند. معجزه ي پيامبر ذکر گفتن سنگ ريزه ها نبود بلکه معجزه ي پيامبر اين بود که گوش کسي که نمي توانست آن ذکر را بشنود باز مي کردند. زمين کارهاي خوب و بد شما را مي بيند. داريم که نمازهاي واجب را در يک جاي منزل بخوانيد يعني مصلي داشته باشيد ولي در مورد نمازهاي مستحب امام صادق (ع) فرمودند که در جاهاي مختلف منزل تان نماز بخوانيد که در روز قيامت براي شما شهادت بدهند.

امام صادق (ع) مي فرمايد: وقتي شخصي گناهي مرتکب شده است بعد که توبه مي کند خدا به زمين و جاهايي که او گناه کرده است دستور مي دهد که آنها را بپوشانند و کتمان کنند. توبه حجابي براي تمام گناهان درست مي کند. رسول ترک

ص: 1887

که آزاد شده ي دست امام حسين (ع) بود، وقتي از محلي رد مي شد وارد مسجد آنجا مي شد و نماز مي خواند و در هر قسمتي از مسجد دو رکعت نماز مي خواند. يکي از رفقاي او گفت که چرا تو در مسجد مي چرخي؟ رسول ترک گريه اش گرفت و گفت که من زياد گناه کرده ام و حالا بايد آنقدر نماز بخوانم که زمين شهادت بدهد که من روي آن نماز خوانده ام.

خدا را به باب الحوائج قسم مي دهيم که حاجات شرعيه ي همه ي مومنين را برآورده بفرمايد.

97-12-09- شاهدان روز قيامت

سوال – در مورد شهود و گواهان روز قيام توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – شهود و گواهان روز قيامت متعدد هستند. تعدد اين شهود جنبه ي تربيتي دارد ازاين جهت که باعث مي شود ما بيشتر مراقب باشيم. وقتي ما مي بينيم که چشم هاي بيشتري ما را نگاه مي کند و مراقب ما است دقت مان روي اعمال مان بيشتر است و اگر ما بدانيم چشمهاي نگران، چشمهاي مهرباني هستند که نگاه آنها نگاه رحمت و لطف است، احساس امنيت و اميدي هم مي کنيم. اصلي ترين شاهد وجود مقدس خداوند متعال بود. او ناظر بر اعمال ما است و بر تمام اعمالي که بر شهود مخفي است آگاه است و خبر دارد و مراقب است. در دعاي کميل داريم: خدايا همه ي گناهاني را که من انجام داده ام و کرام الکاتبين آنها را ثبت کره اند ببخش، کرام الکاتبيني که شهود بر من هستند علاوه بر اعضا و جوارج، خدايا تو بالاي سرهمه ي شهود، شاهد

ص: 1888

و مراقب من هستي، تو شاهد اعمالي هستي که بر شهود ديگر مخفي است. اسرار و زوايايي است که بر شاهدان ديگر پنهان است. مرحوم محمد مهدي نراقي در جامعه السعادات روايتي از پيامبر دارد: خدايا حساب امت من را طوري برس که هيچ کس اعمال آنها را نبيند، فقط من و تو آنها را ببينيم. خدا مي فرمايد: اي پيامبر اگر تو مهربان هستي من خالق مهرباني هستم و از تو مهربان تر هستم و اعمال آنها را به تو هم نشان نمي دهم وخودم آنها را محاسبه مي کنم. شاهد بعدي انبياء هستند که در راس آنها پيامبر اسلام است، شاهدان بعدي ائمه هستند، شاهدان بعدي ملائکه هستند که همان کرام الکاتبين هستند. اينها فرشتگاني هستند اعمال ما را ثبت مي کند و مراقب ما هستند و براي ما امداد دعا هم دارند. مرحوم تبريزي در کتاب اسرارالصلاة و المراقبات دارد: کرام الکاتبين در سحر مومن را براي نماز شب صدا مي کنند اگر آنها بلند بشوند، آنها نورانيت و صفا پيدا مي کنند والا کسل مي شوند. بعضي صداي فرشتگان را مي شوند که آنها را صدا مي زنند. اگر شما صداي آنها را نشنيدي باز به آنها سلامي بکنيد. ايشان با فرشتگان مراوده داشتند. انسان بايد طوري باشد که اگر پايش لغزيد اين فرشتگان براي او دعا کنند و او را نگه دارند. شاهد بعدي زمين و مکان ها هستند. زمين شعور دارد و اعمال ما را ثبت مي کند و در روز قيامت خبرهايي که در دلش نگه داشته است را بيرون مي ريزد. مستحب است که انسان حجرالاسود را

ص: 1889

ببوسد يا دست بکشد و اگر شلوغ است از دور براي آن دست تکان بدهد. در روز قيامت اين سنگ شهادت مي دهد. پيامبر فرمود: دست و صورت تان را به حجرالاسود بکشيد، اين به منزله ي دست خدا در روي زمين است که با انسانها بيعت مي کند و دست مي دهد مثل کسي که به خدا پناه برده است. و در روز قيامت شهادت مي کند که اين فرد تجديد بيعت کرد. گفته شده است که نمازهاي مستحب را در مکان هاي مختلف بخوانيد. مرحوم قاضي فرموده است که اگر حال نماز خواندن نداريد محل هاي عبادت تان را عوض کنيد.

سوال – شاهدان روز قيامت عليه ما يا به نفع ما شهادت مي دهند؟

پاسخ – شاهدان هم مي توانند به نفع ما و هم بر عليه ما شهادت بدهند، اين بستگي به اعمال ما دارد که اگر انسان کار بد انجام بدهد آنها گواهي مي دهند و اين براي يک انسان تبهکار خجالت آور است و اگر انسان کار خوب انجام بدهد آنها گواهي مي دهند و اين گواهي، براي مومن لذتي دارد. تعدد شهود براي فردي که دچار عذاب و گناه است باعث رسوايي است و نمي تواند اعمال خودش را کتمان کند.

سوال – در مورد شاهدان ديگر قيامت توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ - زمان هم در روز قيامت جزو گواهان است. نيمه شعبان و شب جمعه و تمام ايام براي خودش شخصيتي دارد. امام صادق (ع) مي فرمايد: هيچ روزي بر انسان نمي گذرد مگراينکه آنروز براي انسانها ندايي دارد: اي انسانها، من يک روز

ص: 1890

نويي هستم و شاهد هستم، از من استفاده کن و اعمال خير انجام بده. حتي شب جديد هم اين ندا را دارد. حتي زمين علاوه بر زمان شعور و خطاب دارد. پس هر روز و هر شب يک شخصيت و هويت جداگانه اي دارد. مثل انسانها که هر کدام با هم فرق مي کنند. در هر روز که شما اعمالي انجام بدهيد، اين روز بسته و مهر مي شود. ما بايد قدر هر روز را بدانيم. نه تنها هر روز براي خودش شخصيت جداگانه اي دارد و شاهد است بلکه هر ساعت هم براي خودش شخصيت جداگانه اي دارد. پس تعداد شاهدان زمين هم خيلي زياد است. شهود بعدي اعضا و جوارح است. در سوره ياسين آيه 65 داريم: امروز که روز قيامت است بر دهان شان مهر مي زنيم و دست و پاهاي آنها شهادت مي دهند. اين آيه مربوط به مشرکين است که در دنيا انسانهاي دروغگويي بودند و دروغ ملکه ي آنها شده است و در روز قيامت وقتي آنها مي خواهند حرف بزنند، باز هم دروغ مي گويند. حتي آنها وقتي اعمال شان را مي بينند باز قبول نمي کنند و وقتي ملائکه شهادت مي دهند آنها مي گويند که ملائک بنفع خدا شهادت مي دهند و ما قبول نداريم. در اينجا خدا به دهان آنها مهر مي زند و دست و پاي آنها شهادت مي دهند. شهادت دادن دست به اين صورت است که عمل را نشان مي دهد و در واقع آن عمل بازسازي مي شود. در اينجا ديگر جاي انکار نيست. مرحوم کوهستاني مي فرمود: من طوري زندگي

ص: 1891

کرده ام که در روز قيامت اعضا و جوارج عليه من شهادت ندهند. امام باقر(ع) در کتاب اصول کافي مي فرمايد: جوارح عليه مومن شهادت نمي دهد، بر کسي شهادت مي دهد که عذاب بر او حتمي است، مومني که اعمالش را بدست راستش مي دهند با خوشحالي مي رود. اعضا و جوارح به نفع مومن شهادت مي دهند. در کشف الاسرار داريم: مژه و چشم شهادت مي دهند که اين مومن چقدر گريه کرده است، خدا اين مومن را مي آمرزد و مي فرمايد که اين آمرزيده بواسطه ي تار مو است. پس اعضا و جوارح بنفع مومن شهادت مي دهند. شاهد بعدي وجدان انسان است، وجداني که بيدار شده است شهادت مي دهد. اين وجدان ها دروغ نمي گويند. شاهد بعدي تجسم خود اعمال است. يعني اعمال خوب ما به شکل ملکوتي درمي آيد و تجسم پيدا مي کنند. شاهد بعدي قرآن است. قرآن شهادت مي دهد که خدايا فلاني با من بود يا اينکه فلاني من را ترک کرد. در واقع اين همان شکايت قرآن است. علامه مجلسي در جلد هفت اين روايت را آورده است: رفتارهايي که افراد با قرآن کرده اند، در قيامت شهادت داده مي شود. بشرطي اعضا و جوارح ما در قيامت عليه ما شهادت نمي دهند که ما مومن باشيم و ايمان خودمان را با خودمان به قيامت ببريم.

اگر ما توبه بکنيم تمام اعمال بد ما بر همه ي شاهدان پوشانده مي شود. و در توبه ي واقعي بدي ها به خوبي تبديل مي شود.

سوال – صفحه ي 17 قرآن را توضيح بفرماييد.

ص: 1892

پاسخ – در آيه 110 سوره بقره، خدا مي فرمايد: نماز بخوانيد و زکات بدهيد، خيراتي که براي خودتان مي فرستيد پيش خدا مي ماند و گم نمي شود.

پس ما خيراتي که آن طرف مي فرستيم براي خودمان مي ماند. و چيزهايي که در اين دنيا مي ماند براي وارث است. پيامبر گوسفندي را ذبح کردند و آن را خيرات کردند. يکي از زنان پيامبر گفت که شما همه ي گوسفند را داديد و چيزي نماند. پيامبر فرمود: همه ي اينها ماند يعني چيزهايي که براي خدا داده ايم مي ماند. پس چيزهايي که انسان براي خودش در دنيا پس انداز مي کند براي خودش نيست و اين براي ديگران است. چيزهايي که ما براي آن طرف مي فرستيم، باقي است.

سوال – در مورد ميزان روز قيامت توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – وقتي در دادگاه مي خواهند اعمال ما را بررسي کند بايد ملاک و ميزاني باشد. مثلا وقتي شما مي خواهيد ببيند که خطي زيبا است يا خير آنرا با کامل ترين و زيباترين خط مي سنجيد. وقتي شما مي خواهيد ببينيد که ديواري صاف است آنرا با شاقول ارزيابي مي کنيد. ميزان اعمال ما در قيامت حق و عدل است. يعني اعمال ما را با حق مي سنجند که آيا عمل ما حق بوده است يا باطل. در آيه ي ديگر داريم که عمل ما را با عدالت مي سنجند. در آيه 8 سوره ي اعراف داريم: ميزان در آن روز حق است و اعمال ما را با حق مي سنجند و آيه 47 سوره انبيا داريم: ميزان هاي عدل را مي گسترانيم و اعمال را با آن مي سنجيم و به هيچ کس ظلم نمي شود. امام صادق (ع) مي فرمايد: پيامبر و جانشينان مصداق حق

ص: 1893

و عدل هستند که در راس آنها چهارده معصوم است. آنها مصداق کامل عدالت و حقانيت هستند. نماز ما را با نماز آنها مي سنجند. پس آنها موازين هستند. در اين صورت اعمال ما خيلي با اعمال ائمه فاصله دارد و اين نگران کننده است. اگر کسي مي خواهد به ميزان حق نزديک باشد بايد دو کار انجام بدهد و اينها ميانبُرهستند:خوش اخلاقي و صلوات بر محمد و آل محمد. پيامبر فرمود: چيزي مثل خوش اخلاقي ترازوي عمل را سنگين نمي کند. انسان خوش اخلاق در دنيا اعتبار دارد و انسان بد اخلاق پوک است و ظاهري دارد و درون مايه ندارد. مرحوم ميرزا جواد آقاي تهراني مجسمه ي اخلاق بودند. ايشان وقتي فردي پيش او مي آمد تمام قد بلند مي شد و اگر فردي به ايشان مي گفت که مرا موعظه کنيد، ايشان مي فرموند که اول شما مرا موعظه کنيد. روزي فردي به زور دست ايشان را بوسيد. ايشان از اتاق بيرون رفتند و در بازگشت فرمودند که شما اهل علم هستيد که دست مرا بوسيديد، من هم کفش شما را بوسيدم. روزي ايشان وقتي داشت با شاگردش بحث مي کرد صدايش بالا رفت و اين شاگرد از سادات بود. بعد از درس ايشان مي خواستند دست او را ببوسند. روزي ايشان دير به منزل آمده بود و تا صبح پشت در نشسته بود زيرا مي فرمود که اگر من زنگ بزنم حق بچه ها ضايع مي شود. يکي از شاگردانش که سادات بود مي گفت که من دو ساعت ايشان را سرپا نگه داشتم تا از ايشان سوال کنم. من بخاطر

ص: 1894

اين معطلي از ايشان معذرت خواهي کردم. ايشان فرمودند که در روز قيامت وقتي من را به طرف جهنم مي برند به مادرت زهرا بگو که شفاعت من را بکند. امام صادق (ع) مي فرمايد: در نامه ي عمل چيزي سنگين تر از صلوات نيست. وقتي عمل انسان را وزن مي کنند وعمل انسان سبک است، در اينجا صلوات ها به کمک انسان مي آيد و ميزان را سنگين مي کند.

صلوات نزديک شدن به سمت اهل بيت است و کم کردن فاصله با اهل بيت است. ظاهر صلوات همان ذکر است و باطن آن انجام دادن خواسته ي ائمه است. صلوات ظاهري و باطني هر دو انسان را به ائمه نزديک مي کند.

از خداوند مي خواهيم که ما در هيچ کدام از مواقف قيامت توقف نداشته باشيم و شفاي همه بيماران و گم شدگان را از خداوند خواستاريم.

97-12-15- ياران اميرالمؤمنين علي (عليه السلام)

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد.

بفرماييد فروردين شود اسفندهاي ما *** نه بر لب بلکه در دل گل کند لبخندهاي ما

بفرماييد هر چيزي همان باشد که مي خواهد *** همان يعني نه مانند من و مانندهاي ما

سر مويي اگر با عاشقان داري سر ياري *** بيافشان زلف و مشکن حلقه ي پيوندهاي ما

به بالايت قسم سر و صنوبر با تو مي بالند *** بيا تا راست باشد عاقبت سوگندهاي ما

نمي دانم کجايي يا کي اي، آنقدر مي دانم *** که مي آيي که بگشايي گره از بندهاي ما

سلام مي کنم به همه بيننده ها و شنونده هاي گرانقدرمان، خيلي خوشحاليم که با سمت خدا مهمان لحظات شما هستيم. با

ص: 1895

احترام در اين ايام از عيد ميلاد حضرت زهرا تا عيد ميلاد حضرت اميرمؤمنان خدمت کارشناسان عزيزمان هستيم که طي اين سالها از محضرشان استفاده مي کرديم. با افتخار و احترام در محضر حاج آقاي عالي هستيم. سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي عالي: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم.

شريعتي: خيلي خوشحاليم در خدمت شما هستيم و قرار هست از اصحاب و ياران خاص اميرالمؤمنان علي(ع) بگويند، اينکه اين اصحاب چه ويژگي داشتند که اينقدر به حضرت نزديک شدند. امروز در مورد عمار ياسر خواهيم شنيد.

حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم، در رابطه با شخصيت جناب عمار که يکي از شخصيت هاي بسيار با عظمت است و از اصحاب پيغمبر اکرم و اميرالمؤمنين بود. خصوصيتي دارد که بي نظير است يعني يک جهتي هست که اين جهت باعث مي شود شخصيت ايشان ممتاز باشد. پرداخت به ايشان براي ما خيلي درس ها داشته باشد. آن جهت بي نظير ايشان در بين اصحاب با عظمت پيغمبر اکرم و اميرالمؤمنين(ع) اين است که عمار يک عمر طولاني داشت که هم دوران نبوت را از ابتدا تا انتها و هم دوران امامت اميرالمؤمنين جز دو سه سال آخر را درک کرد. در اين دوران در صف اول با پيغمبر و اميرالمؤمنين بود. در همه جا حضور مؤثر داشت و هيچيک از اصحاب اين خصوصيت را نداشتند. ايشان يک تاريخ شفاهي بود که احاديث پيغمبر را همه جا مي گفت و سند بود و همه به او اعتماد داشتند. در صف اول بود و آدم کنار نشسته اي

ص: 1896

نبود که فقط چيزي را بداند، در وسط ميدان بود. اصحاب ديگر مثل ابوذر سال 32 هجري به شهادت رسيدند و از دنيا رفتند. يعني هنوز خلافت و حکومت اميرالمؤمنين را درک نکرد يا مقداد سال 33 به شهادت رسيد، سلمان سال 35 به شهادت رسيد و باز هم درک نکرد. اميرالمؤمنين اواخر سال 35 و 36 بود تا 40 هجري که به شهادت رسيد. اين چند سال بودند ولي عمار تا سال 37 هجري بود. يعني تا دو سه سال قبل از شهادت اميرالمؤمنين بود. از اين جهت اين شخصيت خيلي ممتاز بود که وقتي به شهادت رسيد، اميرالمؤمنين در بالينش گريه کرد و از خدا درخواست مرگ کرد. اميرالمؤمنين فرمود: کسي اگر در شهادت عمار مصيبت زده نباشد و او را بزرگ نداند بهره اي از اسلام ندارد.

باز در آخرين خطبه ، خطبه 182 فرمودند و بعد ضربت خوردند، در آخر خطبه که حسرت ياران شهيدشان را مي خوردند، اولين کسي را که اسم برد «أين عمار» بود. عمار کجاست؟ «أَيْنَ عَمَّارٌ وَ أَيْنَ ابْنُ التَّيِّهَانِ وَ أَيْنَ ذُو الشَّهَادَتَيْنِ» بعد اسم ديگران را بردند. امام رضا(ع) در نامه اي که مأمون درخواست کرد خلاصه اسلام را براي من بنويسيد. اين را مرحوم صدوق در کتاب عيون آورده است. امام رضا(ع) در يک تعبيري خيلي اين تعبير قابل توجه است، فرمودند: يکي از شروط مسلمان بودن ولايت و تولي داشتن نسبت به اميرالمؤمنين و آن کساني که بر همان شيوه پيغمبر بودند و عوض نشدند. مثل سلمان، ابوذر، مقداد، عمار! اينها ثابت قدم هستند که يکي از شروط مسلماني دوست داشتن اينهاست. امام رضا(ع) مي گويد، همان

ص: 1897

که در زيارت عاشورا هم در فرازي يک اشاره مي شود «و اسئل الله الذي اکرمني بمعرفتکم و معرفة اوليائکم» اشاره مي کنيم هم معرفت اهل بيت و هم معرفت اولياء و دوستان اهل بيت، اين مهم است. چيزي است که خدا بايد به آدم کرامت کند. در مسير رشد يک شخصيتي اگر آدم بخواهد به آن بلوغ ديني و معرفتي برسد، آن هم يک کسي مثل جناب عمار. در رابطه با عمار مرحوم علامه اميني در الغدير، آياتي که شأن نزولش عمار بوده، اين نکته است. مثلاً آيه تقيه، چون اولين کسي که در اسلام تقيه کرد، عمار بود. يعني اصل تقيه را بنيان گذاشت. يکي از اصول مترقي اسلام که در مکتب تشيع روي آن بسيار سفارش شده است.

اوايل صدر اسلام که عمار را مشرکين شکنجه مي کردند، به قدري به او فشار آمد، پدر و مادرش را به شهادت رساندند. سميه و ياسر که اولين شهداي اسلام بودند. اين يکي از خصوصيات عمار است که فرزند اولين شهداي اسلام است. هم پدر، هم مادر و هم برادرش، خود عمار که شکنجه خيلي زياد دادند و تا دم مرگ رفت، از او خواستند نسبت به پيغمبر بيزاري بجويد که عمار با اينکه قلبش مالامال محبت پيغمبر و ايمان نسبت به نبوت پيغمبر و خداوند متعال بود، روي زبانش بيزاري جست و خيلي ناراحت بود. نزد پيغمبر آمد، پيغمبر اشک هايش را پاک کرد و گفت: قلب تو از من تبري نجسته است. روي زبانت فشار بوده است. عمار گفت: بله. پيغمبر فرمود: اگر بار ديگر هم اين کار را کردند، همين کار را کن. اين تقيه است، آيه

ص: 1898

نازل شد «مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ» (نحل/106) اگر کسي را مجبور کنند در حالي که قلباً استحکام دارد و محکم و مطمئن است نسبت به خداوند متعال و مؤمن هست، ولي مجبورش کنند روي زبان چيزي را جاري کند اشکالي ندارد، چيزي نيست که مورد غضب خدا باشد و گناه حساب شود. اين همان اصل تقيه است که در واقع يک سپر حفاظتي است که انساني که در يک مبارزه ديني واقع شده، تقيه سازش با دشمن نيست، سستي نيست بلکه سپري هست همانطور که آدم در جنگ پشت سپر پنهان مي شود، يک سپر و شيوه مبارزه است. قلب در عين اينکه اعتقادات دارد، يک جاهايي واجب مي شود تقيه. اينکه شأن نزول يک آيه مربوط به عمار بود. علامه اميني آيات ديگري که مصداقشان عمار هست را ذکر کرده است.

تعابيري در کلمات بزرگان دين ما در تاريخ در مورد عمار و بعضي ديگر از خوبان وارد شده که قابل توجه است. مرحوم شيخ طوسي در کتاب رجال عمار را جزء ارکان اربعه مي داند. يعني پايه هاي چهارگانه دين، دين که حقيقتش اميرالمؤمنين و ولايت اميرالمؤمنين است، ولايت و حکومتش روي چهار تا پايه استقرار پيدا کرد. يکي سلمان، يکي ابوذر، يکي مقداد و يکي عمار، جزء ارکان اربعه و روايت هست از پيغمبر که بهشت مشتاق چهار نفر است که يکي عمار است. عمار جزء هفت نفري بود از اصحاب که در تشييع جنازه حضرت زهرا(س) که خصوصي ترين تشييع جنازه بود و فقط خواص بودند، حضور داشت. در مورد خصوصيات آن هفت نفر در روايات ما

ص: 1899

گفته شده است. جزء دوازده نفري بود که در دفاع از اميرالمؤمنين در مسجد؛، آن زمان که حضرت را براي بيعت برده بودند، فقط دوازده نفر به حرف زدن بلند شدند و البته بسيار خطرناک بود و برايشان خطر جاني داشت. عمار يکي بود که بلند شد فضايل اميرالمؤمنين و آنچه از پيامبر شنيده بود را در مورد اميرالمؤمنين گفت. عمار جزء شرطة الخميس بود. شرطة الخميس کساني بود که فداييان اميرالمؤمنين بودند با حضرت شرط کرده بودند ما خدمت شما هستيم و تسليم شما هستيم، هرکاري شما بگويي اعتراض نداريم فقط در بهشت با شما باشيم. همراه شما باشيم و از شما جدا نشويم. در سالهاي اخير اسم عمار به يک دليل خيلي برجسته شد. در دوراني که شبهات و فتنه ها خصوصاً سال 88 که فضاي غبار آلودي بود، رهبر بزرگوارمان چند بار اسم عمار را به عنوان نماد بصيرت، به عنوان نشانه و شاخص روشنگري که اين شخصيت بايد در اينطور موقع ها بايد بروز پيدا کنند. خواص تأثيرگذار که بتوانند فضاي شبهه و غبار آلود را بخوابانند. آن موقع چراغ راه شوند.

يکي از برجستگي هاي عمار همين است، منتهي يک نکته را اشاره کنم، اينکه اين شخصيت ها اينقدر بزرگ مي شوند، اين شخصيت هاي با عظمت در دين ايجاد مي شود، چه سرّي دارد؟ چون اين شخصيت ها اينطور نيست که تکرار نشوند. چهارده معصوم فقط همين چهارده نفر هستند. آنها ديگر تکرار نمي شوند و آنها قله ها هستند. اما کساني که به قله ها نزديک مي شوند، کساني که برجستگي هايي درون آنها به وجود مي آيد که آينه مي شوند براي آنهايي که بعد از هزار و خرده اي سال هنوز در

ص: 1900

مورد آنها حرف مي زنيم و از آنها درس مي گيريم. چطور مي شود اين شخصيت ها در دين اينقدر با عظمت مي شوند؟ ما در اعمال ديني و مناسک ديني مان شيوه بزرگ شدن را خدا گفته است. گاهي موقع ها بعضي سؤال مي کنند: چه کنيم؟ اعمال و مناسک ديني، واجبات و مستحبات که عمل آنها باعث رشد و قرب به خدا مي شود، محرمات و مکروهات که تا جايي که مي شود ترک آنها باعث رشد و قرب به خدا مي شود، اين اعمال ديني يک ظاهري دارند. اين ظاهر اعمال است. نماز و روزه هست، حج و خمس و زکات است، قرآن خواندن و نماز شب است، روضه گوش کردن و سينه زدن و انفاق کردن است، امثال چيزهايي که در دين هست، يکسري از واجبات و مستحبات. منتهي اين اعمال يک روحي دارد. يعني بايد ما را به نتيجه اي برساند. ما را بايد به يک محصول برساند. محصول اين اعمال بايد پاکي و طهارت و تهذيب نفس، رحم و مروت، انصاف و عدالت، اخلاق خوش و مهار کردن نفس از اينکه هر چيزي نگويد، هر چيزي نخورد، هر جايي نرود و هر چيزي را گوش نکند. اين اعمال يک خروجي بايد داشته باشد. درخت نماز بايد يک ميوه اي داشته باشد. من که نماز مي خوانم اين نماز بايد يک پاکي در روح انسان ايجاد کند. «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر» اين نتيجه اش است. از پيامبر سؤال کردند: جواني هست که دزدي مي کند. در روايت ديگر هست از پيامبر سؤال کردند: جواني هست چشم چران است. مراقب چشمش نيست. در هردو مورد پيغمبر فرمود: نماز مي خواند؟ گفتند: بله، فرمود: نماز درستش

ص: 1901

مي کند. اگر اين نماز را ادامه بدهد، نماز محصول دارد. پاکي در او ايجاد مي کند، در کسي زودتر و در کسي ديرتر، به هر حال يک معرفت ها و پاکي هايي ايجاد مي کند. روزه که باعث مي شود آدم نفس خودش را ضبط کند و هرچه دلش مي خواهد نخورد، بايد يک کنترل و يک قدرت کنترل در آدم ايجاد کند که بعد از ماه رمضان هم همينطور باشد. حرام در زندگي اش نيايد و حرام خور نباشد. بتواند جلوي حرام گفتن را حداقل بگيرد. مراقب چشم باشد، روزه بايد يک قدرت کنترلي در آدم ايجاد کند و يک محصول داشته باشد. خمس و زکات بايد يک قدرت ارتباط با فقرا که بتوانم راحت نسبت به فقرا نگاه و دستگيري داشته باشم، کسي که توسل به اهل بيت مي کند، سينه زني مي کند، زيارت مي رود و روضه گوش مي دهد بايد بتواند با اهل بيت ارتباطي پيدا کند. تعالي روح، اتصال به معصوم در زندگي او پيدا شود. اينها محصولات اعمال است که اين محصولات همان چيزي است که ما به آن عبوديت مي گوييم. يعني اعمال عبادت هستند اما نتيجه بايد عبوديت و بندگي باشد. بايد خلوص و پاکي باشد. و الا اگر نتيجه نداشته باشد، خوارج هم نماز مي خواندند و روزه مي گرفتند، بيشتر از ما. قرآن را زيباتر از ما مي خواندند اما شکم زن حامله اي که محب اميرالمؤمنين بود را مي دريدند و جنين را از شکم بيرون مي کشيدند و جلوي چشم مادر که نفس هاي آخر را مي کشيد سر مي بريدند.

اعمال محصول نداده و رحم ايجاد نکرده، عقلانيت و رشد ايجاد نکرده است. داعشي هايي که امروز بچه شش ساله را به جرم شيعه بودن،

ص: 1902

سر بريدند. فرض کنيد نوجوان سيزده ساله را لب وانت بگذارد و با خنده سر ببرد. اين معلوم است که فرض هم اگر ديني داشته باشد، آن کسي که عمليات انتحاري مي کند و خيال مي کند به بهشت مي رود، باطن و روح دين در او به بار ننشسته است. نماز و روزه و حج در او محصول نداده و رحم ايجاد نکرده است. بايد خودمان را هم ببينيم. اگر در اين وضعيت سخت اقتصادي که در آن هستيم، اگر بعضي از کساني که نمازخوان و روزه گير و روضه گوش کن هستند، اما در مسائل سخت معيشتي رحم ندارند، گران مي کنند، از جنس مي زنند و از کار مي زنند، کم فروش و گران فروش هستند، اهل اختلاس هستند، اهل ويژه خواري هايي هستند که حق ديگران را ضايع مي کنند. اين بايد در نماز خواندنش تجديد نظر کند. در روضه گوش کردنش تجديد نظر کند، چون من اگر روضه گوش کردم و متصل به اهل بيت شوم مي توانم بي رحم باشم. مي توانم طوري باشم که يک مؤمن ديگري را توجه نکنم. اميرالمؤمنين(ع) در گرماي کوفه بيرون دار الاماره مي نشست و نگهبان مي گفت: آقا داخل اتاقتان برويد، ارباب رجوع آمد پيش شما مي فرستم. مي فرمود: نه، الآن کسي پيش من نيست. مي آيم اينجا تا اگر ارباب رجوع آمد، به همين مقدار که بايد نگهبان ها را رد کند و به من برسد اين فاصله حذف شود و زودتر کارش را راه بياندازم. من چطور مي توانم در محيط کارم شيعه اميرالمؤمنين باشم، روضه اش را گوش بدهم و برايش سينه زني کنم، اما ارباب رجوع را از اين دفتر به آن دفتر بدوانم. اينها يک

ص: 1903

مقدار نياز به تجديد نظر دارد. رحم محصول اعمال ديني ماست. اعمال و مناسک دين ما بايد به بار بنشيند. خدا رحمت کند مرحوم آ سيد مهدي قوام يکي از بزرگان اخلاقي تهران بود که پيرمردهاي تهران هنوز که هنوز است با ايشان مأنوس بودند و از ايشان خاطره دارند. خودم با بعضي از کساني که مستقيم با ايشان بودند، ايشان وقتي از دنيا رفت، يکي از کساني که دستفروش بود و روي گاري دستي ميوه مي فروخت خيلي گريه و بي تابي مي کرد. به او گفتم: چرا اينقدر گريه مي کني؟ تو قوم و خويش نبودي؟ گفت: سيد مهدي قوام بود که مرا از جهنم به بهشت آورد؟ گفتند: چطور؟ گفت: من دزد بودم. يک مرتبه خانه ايشان براي دزدي رفتم. فکر کردم کسي نيست و داشتم فرشي را لوله مي کردم. ايشان خوابيده بود. همينطور سرش را بلند کرد ديد من دارم فرش را لوله مي کنم، گفت: اين را تنهايي نبر، اين يک لنگه است. لنگه ديگر هم بردار، از تو بهتر مي خرند. فلان سرا در بازار برو و بگو: سيد مهدي تو را فرستاده است، بهتر از تو مي خرند. بعد برو يک گاري دستي بخر و ميوه رويش بگذار و بفروش. دم غروب ها هم مي آيم هرچه ميوه مانده از تو مي خرم که ضرر نکني. سيد مهدي قوام بود که مرا حلال خور کرد. دل مي سوزاند که يک جواني که دارد اين کار را مي کند، چرا اين کار را مي کند؟ اگر مي توانم کمکي کنم. ايشان يک دهه محرم، وقتي دهه اول محرم تمام شد ششصد تومان آن زمان در پاکت به او داد. وقتي تهران آمد

ص: 1904

به يکي از رفقا گفت: مي آيي با هم جايي برويم؟ گفت: کجا؟ گفت: بيا برويم. او را در يک کوچه برد. گفت: اين خانه را مي بيني؟ اين پاکت را به آن خانه بده. گفت: چرا خودت نمي روي؟ سيد مهدي قوام گفت: مرا مي شناسند. خجالت مي کشند. تو برو بده و بگو: هديه است. او رفت داد و آنها از خوشحالي گريه کردند. خيلي محتاج بودند. وقتي آمد سيد مهدي قوام گفت: فلاني پنج ريال داري به من قرض بدهي؟ من نان ندارم. هرچه داشت داد، رحم در وجودش بود. اينها کساني هستند که دين برايشان محصول داده است. اعمالي که انجام دادند، اعمال و عبادات به عبوديت و بندگي و حق طلبي رسيده و آنوقت در درونشان يک تقواي قلبي و باطني دارند. يعني عميقاً با تقوا هستند. اين همان است که قرآن مي گويد: «و من يتق الله يجعل له فرقانا» آن کسي که تقواي قلب و تقواي باطني را داشته باشد، خدا به او فرقان مي دهد که حق و باطل را مي تواند جدا کند. در شبهات نلغزد. حق را گم نکند. بصير باشد و بصيرت داشته باشد. نه فقط خودش، دست ديگران را هم بگيرد، چراغ راه شود. هر مقدار که اين تقواي واقعي و باطني، نه فقط ظاهر ديني و اعمال ظاهري، بلکه آن روح اعمال در وجود انسان به بار بنشيند، آنوقت فرقان را پيدا مي کند. عمار چون خالصاً اين اعمال را انجام مي داد، اعمال ديني را صادقانه انجام مي داد، دين در او به بار نشسته بود. مهمترين خصوصيتي که پيدا کرد همين فرقان و همين فرق گذاشتن بين حق و باطل و

ص: 1905

همين چراغ راه شدن بود. اين تکرار پذير است. فقط اينطور نيست که يک عماري بوده و پرونده او بسته شده است. پرونده باز است و عمارها مي توانند به وجود بيايند.

چند مورد از خصوصيت عمار که اشاره به بعضي از نقاط برجسته زندگي عمار هم بشود، يک اشاره اي بکنم. يکي از ويژگي هاي عمار، عمار از 90 تا 94 سال عمرش را ذکر کردند. عمر ايشان عمر طولاني بود که عرض کردم ايشان از زمان قبل از بعثت پيغمبر که پيغمبر اکرم چوپان بودند با عمار رفيق بودند و با هم گوسفندان را مي بردند. حتي در ازدواج پيغمبر با حضرت خديجه واسطه بود. تقريباً همسن پيغمبر بود، براي همين پيغمبر 63 سالگي از دنيا رفتند، ايشان سي سال بعد حدوداً نود و خرده اي سال از دنيا رفتند. عمار جزء «والسابقون» بود «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصار» (توبه/100) يکي از مصاديق بسيار بارزش عمار است. در اين جهت بي نظير است. هيچکسي آن سابقه را به اين مدت طولاني ندارد. هيچکدام از اصحاب ندارند. يکي از خصوصيات اصحاب حضور هميشه در صحنه است که حضور پر تلاش و مؤثر، حضوري که در صف اول است. در هجرت به حبشه با جعفر بن ابي طالب برادر اميرالمؤمنين، حدود بيست نفر از مسلمين که خيلي در فشار بودند، پيغمبر فرمود: برويد که از فشار در امان باشيد. هجرت به حبشه کرد و وقتي پيغمبر به مدينه آمد، سيزده سال مکه تمام شد و ده سال مدينه شروع شد، عمار هم به سرعت خودش را رساند و در مدينه بود. مسجد قبا که اولين مسجد اسلامي بود

ص: 1906

به پيشنهاد عمار بود که يک جايي را بسازيد که نماز بخوانيم. وقتي به شهر مدينه رسيدند، اولين مسجد که مسجد النبي بود بنا شد، عمار معروف بود که دو برابر همه کار مي کرد. دو تا خشت بزرگ برمي داشت. که وقتي مي گفتند: چرا؟ مي گفت: يکي به نيت پيغمبر است. اينقدر پيغمبر را دوست داشت با اينکه پيغمبر خودش مشغول کار بود. بعضي از روي زرنگي بار را خيلي بيشتر روي دوش او مي گذاشتند. عمار مي آمد شوخي مي کرد و مي فرمود: يا رسول الله! اصحاب شما مرا کشتند. پيغمبر يک جمله معروفي گفت: «انک لن تموت» نه اينجا نمي ميري. «تقتلکَ الفئة الباغيه» تو را يک گروه ستمگر مي کشند که اين جمله ديگر براي عمار به عنوان يک شاخص ماند که در هر جبهه اي باشد، جبهه مقابلش گروه ستمگر است. يعني يک شاخصي پيغمبر به عمار داد.

عمار اشعار دارد و يکي از کارها و خصوصيات عمار کار تبليغاتي و فرهنگي با شعرهايش است. شعري که آنوقت رسانه بود. شعرهاي حماسي و ساده و رجزگونه داشت. در زماني که مسجدالنبي را مي ساختند، شروع مي کرد اشعار را خواندن و همه حتي پيغمبر تکرار مي کردند. «لا يستوي من يعمرٌ مساجدا» همه مي گفتند: مساجدا مساجدا. «يدعب فيه قائماً و قاعدا» مساوي نيست آن کسي که مسجد مي سازد، مي نشيند و بلند مي شود و تلاش مي کند، «و من يري من الغبار حائدا» با آن کسي که يک کناري نشسته و عافيت طلب است. آن کسي که جهاد مي کند با کسي که عافيت طلب است مساوي نيست. عمار در همه جنگ ها با پيغمبر بود. جنگاور بود، سياه لشگر معمولي نبود. در بدر درخشيد، در

ص: 1907

جنگ احد که يکي از جنگ هاي سخت پيغمبر بود پيشاپيش پيغمبر مي جنگيد. مرحوم اميني در الغدير آورده و مرحوم مجلسي هم در بحار آورده است. جبرئيل به پيغمبر اکرم نازل شد. جبرئيل عرض کرد: يا رسول الله! بشارت بده به عمار، «ابشره بالجنه حُرمت النار علي عمار» آتش جهنم بر عمار حرام است. اين در احد بود. بعد از پيغمبر اکرم در تمامي مراحل با اميرالمؤمنين بود. مي گفت: اگر علي هيچکسي را نداشته باشد من او را تنها نمي گذارم. اين حضور خستگي ناپذير و فعال، در جنگ جمل و صفين ديگر عمار حدود نود سال داشت. يک لحظه آرام و قرار نداشت. دائم هم شمشير مي زد و هم کار رواني مي کرد، اگر کسي دچار شبهه مي شد فوري سراغش مي رفت و احاديث پيغمبر را برايش مي خواند و شبهه او را حل مي کرد و مانند يک جوان کار مي کرد. اين درس همين است که ما وقتي در دين آمديم با جو عوض نشويم، عقب ننشينيم، خسته نشويم، اگر دو تا فحش شنيديم، دختر خانمي که حجاب دارد دو تا متلک شنيد، يا نماز مي خواند متلک شنيد، فوري سرد نشود. اگر جايي حاجتي خواست به او ندادند. يک مشکلي در زندگي برايش پيش آمد. با خدا قهر نکند. «إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ» (فصلت/30) آنهايي که گفتند: خدا و پاي آن ايستادند. عمار اينطور بود.

خصوصيت دوم عمار اينکه نسبت به ولايت اميرالمؤمنين تعصب و غيرت داشت. نسبت به ولايت اميرالمؤمنين ذره اي کوتاه نمي آمد. به محض اينکه قضاياي بعد از رحلت پيغمبر که يک فتنه اي در امت بود و انحرافي افتاد، عمار به

ص: 1908

کمک اميرالمؤمنين شتافت. سلمان و ابوذر و مقداد هم بودند. اميرالمؤمنين مي فرمود: اگر من چهل نفر مثل اين چهار نفر داشتم اين اتفاقات رخ نمي داد. وقتي حضرت امير را به سمت مسجد مي بردند اين چهار نفر بودند پشت سر اميرالمؤمنين مثل محالفظ مي رفتند. وارد مسجد شدند اشاره کردند جان ما فداي شما، اگر بايد کاري کنيم، بکنيم. اميرالمؤمنين فرمود: پيغمبر عهد کرده که در اين زمان آشوب و فتنه درست نشود و صبر کنيد. بعداً در يک تجمعي که در مسجد بود که دوازده نفر از خصيصين و حواريون اميرالمؤمنين که يکي عمار بود رفتند سخنراني کردند و فضايل اميرالمؤمنين و احاديثي که از پيغمبر شنيده بودند را گفتند. شايد اين نکته قابل توجه باشد که عمار از بنيان گذاران حکومت علوي بود. يعني در زمان خليفه سوم وقتي خليفه سوم کشته شد و انقلابي رخ داد عمار مردم را به خانه اميرالمؤمنين دعوت کرد براي بيعت با حضرت، خودش بعد از اينکه حضرت علي حکومت را تشکيل داد، حضرت او را مشاور خود کرد. عمار کنار حضرت علي بود و مشاور حضرت بود و بعد فرمانده نيروي انتظامي اميرالمؤمنين شد. عمار دو جنگ مهم را درک کرد. جمل بود که اولين جنگ بود و بعد صفين بود که دومين جنگ حضرت علي بود و در صفين به شهادت رسيد و ديگر به نهروان نرسيد ولي در اين دو جنگ فرماندهي قسمت هايي را به عهده داشت. در مسير ولايت بسيار محکم بود. اين يکي ديگر از خصوصيات عمار بود که پيغمبر اين را به عنوان يک بشارت گفته بود. پيغمبر فرموده بود: «يا أبا اليقضان

ص: 1909

فانک اخو عليٍ في ديانة» تو برادر علي هستي در ديانت و دينداري، «و من افاز اهل ولاية» از بزرگان اهل ولايت هستي «و من المقتولين في محبة» در محبت اميرالمؤمنين به شهادت مي رسي. «تقتلک الفئة الباغيه» يک گروه ستمگر تو را به شهادت مي رسانند «و آخر زادک من الدنيا ضياحٌ من لبن» آخرين توشه ي تو از دنيا يک مقدار شير هست. « و يلحق روحک بارواح محمدٍ و آل الفاضلين» روح تو به پيامبر ملحق و اهل بيت مي شود. «فأنت من خيار شيعتي» تو از برگزيدگان شيعيان من هستي.

شريعتي: چقدر امروز محتاج هستيم که عمارگونه زندگي کنيم و راهمان را پيدا کنيم.

حاج آقاي عالي: سنگين ترين امتحان خدا امتحان به ولايت است چون گوهر دين است. گوهر را به سادگي نمي دهند. اهل بيت در کلماتشان هست که امر ولايت ما اهل بيت سنگين است و هرکس نمي تواند تحمل کند و پاي آن بايستد. عمار کسي بود که تا آخر پايش ايستاد. اين بلا را اگر آدم کم نياورد و دچار فتنه نشود و سست نشود، اين براي امروز ما درس است. ما ولايت امام زمان را در اين زمان به عنوان امام حيّ داريم اما در زمان غيبت ما را ارجاع داده خود حضرت ولي عصر(ع) به رهبر فقيه شجاع عادل جامعه، يعني باز ولايت رشته اش قطع نمي شود. در شيعه رشته ولايت قطع نمي شود. اتصال آسمان و زمين هيچوقت قطع نمي شود. امام زمان(ع) الآن تشريف دارند ولي نايب ايشان کارهايي را انجام مي دهند. اگر کسي نائب امام را جفا کند، به خود امام جفا کرده است. آنهايي که در کربلا و کوفه به حضرت مسلم جفا کردند

ص: 1910

که نايب و سفير امام حسين بود، به امام حسين هم جفا کردند. لذا اين نکته که با ولايت همراه بودن و در مسير ولايت بودن، درس عمار است.

سومين خصوصيت ساده زيستي عمار بود. حتي وقتي که مسئوليت گرفت، عمار در زمان خليفه دوم عمر او را به عنوان حاکم کوفه قرار داد. کوفه آن زمان بسيار مهم بود و بخش مهم حکومت ديني بود. به اجازه اميرالمؤمنين قبول کرد وقتي آنجا رفت عمار ساده زيستي اش زبانزد بود. خودش در بازار خريد مي کرد. گاهي علوفه براي مرکبش را روش پشتش مي گذاشت و مي آمد. طوري که بعضي از افراد اشرافي که منافعشان با بودن عمار به خطر افتاده بود خبرچيني کردند که خليفه دوم ايشان را عزل کرد. وقتي عزل کرد از عمار پرسيد: از عزلت ناراحت شدي؟ گفت: نه آن موقع که به من دادي خوشحال شدم و نه زماني که از من گرفتي ناراحت شدم. اينها براي من مهم نيست. مسئولين عزيز ما توجه داشته باشند. کسي که اشرافي زندگي کند يواش يواش اشرافي فکر مي کند، تمايلاتش اشرافي مي شود. در تصميم گيري هايش مستضعفين مورد لحاظ نيستند.

کسي که اشرافي زندگي مي کند و در سطحي که با سطح معمول مردم هماهنگ نيست زندگي مي کند استقامت مردم را در هم مي شکند. يعني مردمي که پاي انقلاب ايستادند وقتي رهبرشان را مي بينند که ساده زيست هستند اين استقامت برايشان پيدا مي شود. مسئولين هم بايد همينطور باشند. يعني وقتي آنها ساده زيست زندگي کنند اين باعث مي شود با سختي ها بسازند. در تحريم ها بتوانند مقاومت کنند. لذا اين مسأله ساده زيستي در مسئولين خيلي مهم است. عمار يکي از

ص: 1911

خصوصياتش اين است. آخرين خصوصيت بحث بصيرت عمار است که گاهي اميرالمؤمنين افرادي که دچار شبهه بودن را نزد عمار مي فرستاد. اين خيلي نکته است. در جنگ صفين عمار بصيرت خودش را از هر زماني بيشتر نشان داد. دليلش اين است که در جنگ صفين جنگ رواني سنگيني از طرف معاويه با عمروعاص صورت گرفت، اوج فتنه در صفين بود. احاديثي را جعل کرده بودند، فضيلت هايي را براي بعضي درست کرده بودند در مذمت اميرالمؤمنين احادث جعل کرده بودند. اوج غبار و تاريکي آن زمان بود و بعضي دچار شبهه شدند. علامه مجلسي در بحار نقل کرده که در جنگ صفين خدمت اميرالمؤمنين آمد و گفت: آن زمان که از خانواده ام جدا شدم و براي جنگ آمدم هيچ شبهه نداشتم تا ديشب، ديشب وقتي که منادي ما اذان گفت براي نماز، ديدم آن طرف هم منادي دارد اذان مي گويد. همان جملاتي که آن طرف مي گويد، اين طرف هم مي گويد. نمازي که ما خوانديم آن طرف هم مي خوانند. همين پيغمبر و خدا را هم آنها قبول دارند. همين قرآن را هم آنها قبول دارند. اينجا بايد چه کار کنيم؟ دو طرف يک چيزي دارند. يک دين و يک خدا و يک پيغمبر و يک قرآن دارند. چرا مقابل هم ايستاديم؟ من دچار شک شدم و از ديشب نخوابيدم. اميرالمؤمنين(ع) گفت: عمار را ديدي؟ گفت: نه، گفت: نزد عمار برو.

ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه مي نويسد از مظلوميت هاي اميرالمؤمنين اين است که اميرالمؤمنين بايد کسي را نزد عمار بفرستد. شاخص خودش است، خود اميرالمؤمنين شاخص است. مگر آن مقدار که پيغمبر در مورد اميرالمؤمنين گفت، کمتر

ص: 1912

بود از چيزي که در مورد عمار گفت. صدها برابرش را در رابطه با اميرالمؤمنين گفت. «عليٌ مع الحق و الحق مع علي» اين از مظلوميت اميرالمؤمنين است. وقتي نزد عمار فرستاد، عمار به او گفت: پرچم را مي بيني دست عمروعاص هست، در لشگر معاويه، پرچم سياهي بود. اين طرف گفت: بله. گفت: اين پرچم را قبلاً ديده بودي؟ گفت: نه، گفت: من سه بار قبلاً ديده بودم. در جنگ بدر، در جنگ احد و در جنگ احزاب، اين پرچم، پرچم کفر است که در آن سه جنگ من با پيغمبر بودم و اين پرچم در مقابل ما بود. همان پرچم در مقابل علي است. الآن با علي هستي، برو هيچ شک نکن. خيلي عمار در جنگ صفين کار کرد و نهايتاً هم روز سوم جنگ صفين بود که عمار نزد حضرت علي آمد و گفت: همان روزي نيست که حبيبم رسول خدا به من وعده داده است. اميرالمؤمنين گفت: برو سر جايت! دو بار ديگر عمار آمد و اميرالمؤمنين او را برگرداند. بار سوم که آمد اميرالمؤمنين از اسب پياده شد. او را بغل کرد، گريه کرد و بعد دعايش کرد و گفت: عمار خدا به تو جزاي خير بدهد. خوب رفيق و برادري بودي. بعد عمار يک جمله گفت: آقا اين مدت که با تو بودم، همه از روي آگاهي و بصيرت بود. پيغمبر به من فرمود: در غبار فتنه ها ببين علي کجاست با علي باش. همه از روي فهم و دستور بود. بعد رفت وقتي به شهادت رسيد، شب هنگام بود که اميرالمؤمنين رفت در پيکرها براي جستجو، بالين کسي يک عمر

ص: 1913

بر حق بود و از حق دم زد. حضرت امير گريه کرد و دعا کرد خدايا چقدر دوستان من دارند مي روند. عمر علي را هم بگير! مرگ را درخواست کرد. بعد گفت: «رحم الله عماراً حين اسلم رحم الله عماراً حين قُتِل و رحم الله عماراً حينَ يبعث حيّا» رحمت خدا بر عمار آن زمان که در اسلام وارد شد. آن زمان که به شهادت رسيد و آن زمان که روز قيامت برانگيخته مي شود. طبق سفارش عمار با لباس خونين، چون شهيد غسل و کفن ندارد. بر او نماز خواند و دفنش کرد و اين شد که اميرالمؤمنين بعدها هر موقع ياد او مي افتاد که من ديگر فرصت نيست، دوستان خطبه 182 را ببينند، ياد عمار طولاني اميرالمؤمنين گريه مي کرد. طولاني گريه مي کرد و مي فرمود: «أين عمار» عمار کجاست؟ انشاءالله بتوانيم عمارگونه زندگي کنيم.

شريعتي: انشاءالله، عماري که خود روشن بود و هم به ديگران روشني مي بخشيد و طي اين قرن ها همچنان چراغ راه عمار بلد راه ماست. امروز روز درختکاري هم بود، انشاءالله همه مردم يک نهال به نام اميرالمؤمنين و به نيت و نشانه محبت اميرالمؤمنين بکاريم و با اين اميد و آرزو که نهال ولايت در وجود همه ما ريشه دار شود، انشاءالله. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي عالي: انشاءالله خدا زندگي و مرگ ما را علوي قرار بدهد و با ولايت اميرالمؤمنين زندگي کنيم و با ولايت اميرالمؤمنين از دنيا برويم.

شريعتي: فردا با حضور آقاي دکتر رفيعي در خدمت شما خواهيم بود. «والحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولاية اميرالمؤمنين عليه السلام»

 

 

هدایت به بالای صفحه