حجت الاسلام والمسلمين عالي

1392

92-12-25

برنامه سمت خدا موضوع برنامه: يادي از امام عصر(عليه السلام) كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين عالي تاريخ پخش: 25/12/92 بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين بفرماييد فروردين شود اسفندهاي ما ***

ص: 1006

نه بر لب بلكه در دل گل كند لبخندهاي ما بفرماييد هر چيزي همان باشد كه مي خواهد *** همان يعني نه مانند من و مانندهاي ما سر مويي اگر با عاشقان داري سر ياري *** بيافشان زلف و مشكن حلقه ي پيوندهاي ما ببالايت قسم سرو و صنوبر با تو مي بالند *** بيا تا راست باشد عاقبت سوگندهاي ما شب و روز از تو مي گوييم و مي گويند كاري كن *** كه مي بينم بگيرد جاي مي گويندهاي ما نمي دانم كجايي يا كي اي آنقدر مي دانم *** كه مي آيي كه بگشايي گره از بندهاي ما بفرماييد فردا زودتر فردا شود امروز*** همين حالا بيايد وعده ي آينده هاي ما «اللهم عجل لوليك الفرج» آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. دوستان خوب و گرامي. خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما. آرزو مي كنم در هر كجا كه هستيد تنتان سالم باشد و قلبتان سليم و خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. افتخار داريم كه برنامه ي امروز را با حضور حاج آقاي عالي تقديم نگاه شما كنيم. سلام عليكم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد. حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي دوستان بزرگوار سلام و عرض ادب دارم و همچنين تسليت عرض مي كنم ايام شهادت ام الائمه، حضرت زهرا(س) را خدمت امام زمان(ع) و همه ي دوستان بيننده. آقاي شريعتي: انشاءالله عزاداري هاي همه ي بيننده هاي خوبمان هم قبول باشد. انشاءالله شفاعت حضرت زهرا(س) شامل حال همه ي ما شود. خوشحاليم كه روزهاي يكشنبه ما مزين و منور است به نام حضرت ولي عصر(عج). بحثي را كه هفته ي گذشته حاج آقاي عالي ارائه

ص: 1007

كردند بحث بسيار مفيد و خوبي بود و خيلي هم مورد استقبال دوستان بيننده ما قرار گرفت. خيلي ها منتظر هستند كه بحث امروز شما را بشنوند كه ادامه ي بحث جلسه ي گذشته است. حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. خصوصيات و ويژگي هاي حضرت وليعصر(ع) را بنا بود كه مطرح كنيم و اولين خصوصيت و ويژگي اين بزرگوار كه هر حجتي از حجت هاي الهي بايد اين ويژگي را داشته باشد، حيات، زنده بودن و حاضر بودن در زمين... اين ويژگي بود كه اين را بررسي مي كرديم كه امام عصر(ع)، بنابر عقيده ي ما شيعيان و بر خلاف ديدگاه هايي كه ساير اديان و مذاهب دارند، بايد زنده باشند. ما امام زمان را زنده و حي مي دانيم كه در بين ما زندگي مي كند. ديدگاهي كه، مكتب اهلبيت نسبت به وليعصر(ع)، ديدگاهي كه ما شيعيان نسبت به امام زمان(ع) داريم، حضرت را خيلي ملموس و عيني در بين خودمان مي دانيم، آنچنان كه هر روز صبح با سلام به حضرت شروع مي كنيم. با عهد بستن با حضرت شروع مي كنيم كه «اللَّهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ يَوْمِي هَذَا وَ مَا عِشْتُ مِنْ أَيَّامِي عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَيْعَةً» (بحارالانوار/ج53/ص95) خدايا من امروز صبح تا هروقت كه زنده هستم، با او عهد مي بندم. هر روز صبحمان را با دعا براي سلامتي حضرت، براي سلامتي ايشان، يعني هست و حضور دارد. يا صدقه دادن. مرحوم سيد بن طاووس در سفارش هايش به پسرش مي گويد: محمدم! صبح به صبح دعا براي سلامتي حضرت و صدقه را فراموش نكني. مقدم بر صدقه دادن براي خودت و فرزندانت و عزيزانت براي حضرت صدقه اي بده و دعا كن،

ص: 1008

تا او به تو توجه كند و با احسان او روز تو، روز با بركتي باشد. ما نگاهمان و ديدمان به حضرت آنچنان عيني هست كه اگر يك مشكلي داشته باشيم، عريضه مي نويسيم و بر امام زمان(ع) عرض حال مي كنيم. دردهايمان را به او مي گوييم. كه در مباحث بعد بحث عريضه نويسي و آدابي كه دارد را مي گويم. يعني اينقدر ما او را نزديك مي بينيم و در كنار خودمان حس مي كنيم كه مشكلات و عرض حال خودمان را به حضرت ارائه مي دهيم و اين بركاتي دارد كه عرض خواهم كرد. وقتي شما اينقدر حضرت را نزديك مي بيني كه در كنارت دارد زندگي مي كند، چه بركات و آثاري در زندگي ات دارد. به هر حال اين ديدگاهي است كه ما نسبت به امام زمان(ع) داريم. اينكه شما نگاه كنيد يك كسي آرزوي ديدن حضرت را دارد. يعني حضرت را در همين جهان مي بيند. مي داند كه مي گويد: «اللَّهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَة» خدايا او را به من نشان بده. و بسياري از افراد با عظمت، موثق، راستگو، به هر حال در طول تاريخ بودند كه خدمت حضرت رسيدند و جزئيات شمايل حضرت و سيماي مبارك امام زمان(ع) را نقل كردند. چشمش چطور بود؟ ابروهايش چطور بود؟ صورت مباركش چطور بود؟ قد و قامتش چطور بود؟ چه لباسي تنش بود؟ ما حضرت را اينطور ملموس، عيني، در كنار خودمان و نزديك و حي و حاضر مي بينيم. در بين ما حضور دارد. ولو ظهور ندارد، شناخته شده نيست ولي حضور دارد و در بين ما زندگي مي كند. دلايل متعددي بر اين مسأله داريم. من تقاضا مي كنم دوستان اهلبيت، دوستان بزرگوار، مؤمنين،

ص: 1009

مسلمانان خوب ما، البته يك تعداد نسبتاً زيادي از علماي اهل سنت هم قائل هستند بر اينكه موعود زنده است. شايد حدود هفتاد نفر از آنها، كه آيت الله صافي گلپايگاني در كتاب «منتخب الاثر» اسامي آنها و كتبشان را نوشتند. ولو اكثر علماي اهل سنت هم قائل هستند او هنوز به دنيا نيامده است. منجي در آخرالزمان به دنيا خواهد آمد، ولي يك تعداد آنها هم همين عقيده ي ما شيعيان را دارند كه حي است و زنده است و در بين ما دارد زندگي مي كند. دلايل ما هم دلايل عقلي و هم نقلي است. من فقط به همان مقدار كه در ذهن دوستان بماند و به هر حال اعتقاد راسخي نسبت به اين مطلب پيدا كنند عرض كنم. اولين دليل اين است كه ما امام را حجت الله، خليفة الله و انسان كامل مي دانيم. نه صرفاً يك رهبر سياسي و حاكم بر جهان. صرفاً براي اين نمي آيد. حضرت خليفة الله و انسان كامل است. و او كسي است كه عبد مطلق خداست و حق بندگي خدا را بر جاي مي آورد. هدف آفرينش خدا را او تأمين مي كند. ببينيد خدا عالم را براي شيطنت نيافريد. عالم را براي فسق و فجور، براي فساد و خونريزي نيافريد. براي اين چيزها كه عالم را نيافريد. عالم دنيا را آفريد تا بندگي او، همانطور كه «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» (ذاريات/56) تا بندگي صورت بگيرد و در آن بندگي رشد صورت مي گيرد و آن كسي كه بندگي كامل خدا را مي كند، انسان كامل است. خليفة الله است. او كامل ترين بندگي را مي كند. پس ببينيد هدف

ص: 1010

آفرينش اوست كه در رأس همه او هست كه بندگي خدا را برجاي مي آورد. بقيه بندگي هايشان آنچنان كامل نيستند كه حق بندگي را بر جاي آورند. پس بنابراين اگر خدا به اين عالم عنايتي مي كند به واسطه ي اين هست كه او در اين عالم وجود دارد، در عالم دنيا. يعني هدفش تأمين است. اگر حجت خدا و خليفه ي خدا در اين دنيا نبود، آفرينش اين دنيا ديگر لغو است. چون آن هدف تأمين نشده است. آن هدف الهي كه بندگي كاملي باشد، تأمين نشده است. بنابراين اگر عنايتي به اين عالم مي شود به يمن او است. «بيمنه رزق الوراء» كه در دعاي عديله آمده است، « و بوجوده ثبتت الارض و السماء» (مفاتيح الجنان، دعاي عديله) اين همان مطلب است. امام سجاد(ع) فرمود: «بِنَا يُنَزِّلُ الْغَيْثَ» (بحارالانوار/ج23/ص5) به واسطه ي ما بود كه خدا باران را فرستاد. «وَ بِنَا يَنْشُرُ الرَّحْمَة» رحمت را نشر داد «وَ يُخْرِجُ بَرَكَاتِ الْأَرْض» و بركات زمين را خارج كرد. ببينيد شما نگاه كنيد ما در رواياتمان داريم، گاهي مواقع به واسطه ي يك مؤمن بركاتي و عنايات خدا در زمين سرازير مي شود و بلاهايي دفع مي شود. روايت در اصول كافي هست كه امام صادق (ع) فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لَيَدْفَعُ بِمَنْ يُصَلِّي مِنْ شِيعَتِنَا عَمَّنْ لَا يُصَلِّي مِنْ شِيعَتِنَا» (كافي/ج2/ص451) خدا به واسطه ي آن شيعه ي نمازگزار، آن مؤمن نمازگزار بلا را از آنهايي كه نماز نمي خوانند دفع مي كند. «وَ لَوْ أَجْمَعُوا عَلَى تَرْكِ الصَّلَاةِ» اگر همه بي نماز بودند، «لَهَلَكُوا» هلاك مي شدند. «وَ إِنَّ اللَّهَ لَيَدْفَعُ بِمَنْ يُزَكِّي مِنْ شِيعَتِنَا عَمَّنْ لَا يُزَكِّي» خدا به واسطه ي آن مؤمني كه زكات مي دهد بلا را

ص: 1011

از مؤمني كه زكات نمي دهد هم دفع مي كند. و او بايد خيلي بلاها سرش بيايد. اگر همه بي زكات بودند، بر همه بلا نازل مي شد. يعني به واسطه ي آن مؤمني كه اهل عمل است ديگران هم روزي مي خورند، به ديگران هم بركاتي مي رسد و بلاهايي دفع مي شود. حالا اگر يك مؤمن اين چنين است كه منشأ خير شده و دفع بلا از ديگران مي كند، انسان كامل و خليفة الله كه مؤمن ترين انسان در عالم وجود است، او چطور؟ قطعاً به واسطه ي او بركات نازل مي شود. پس خداوند متعال به واسطه ي او بر عالم نظر مي كند. در قم يك قبرستاني نزديك حرم حضرت معصومه(س) هست به نام قبرستان شيخان، معروف است و قمي ها مي دانند. يك قبر بسيار با فضيلتي آنجا هست كه قبَه و بارگاهي دارد و محل زيارت است، قبر يكي از اصحاب امام رضا و امام جواد(ع) به نام زكريا بن آدم كه اين بزرگوار به قدري با فضيلت و با جلالت بوده كه در روايت دارد كه امام رضا(ع) شبي را با او يك بحث علمي داشت تا طلوع فجر. كه مرحوم محدث قمي در كتاب منتهي الآمال مي گويد: ظاهر اين روايت كه تا طلوع فجر موقع نماز صبح با هم بحث علمي داشتند، نشان مي دهد كه امام رضا(ع) نافله ي شبشان را آن شب نخواند. يعني چقدر مباحث مهمي و انتقال اسرار الهي به او بوده كه حضرت مهمتر دانستند كه ظاهر اين روايت اين هست كه تا طلوع فجر بحث علمي مي كردند. مي خواهم عظمت اين شخص را بگويم. ايشان يك مرتبه به امام رضا(ع) عرض كرد كه آقا من مي خواهم از قم بروم.

ص: 1012

بعضي از كساني كه دور و بر ما هستند، آدم هاي اهلي نيستند. امام رضا(ع) فرمودند: اين كار را نكن. به واسطه ي تو بلا از قم دفع مي شود. همانطور كه به واسطه ي پدرم موسي بن جعفر بلا از بغداد دفع شد. ببينيد يك مؤمن چه مقامي مي تواند پيدا كند كه امام رضا

(ع) به آن فرد، از معصومين كه نبود، يكي از اصحاب و شاگردانشان بود. فرمود: به واسطه ي تو بلا دفع مي شود. به واسطه ي تو بركات نازل مي شود. خدا آيت الله كوهستاني را رحمت كند. بين ساري و بهشهر، يك منطقه اي به نام كوهستان است، من رفته بودم. جايي هست كه هنوز هم مدرسه ي آيت الله كوهستاني هست. مرحوم آيت الله كوهستاني سال 56 تقريباً مرحوم شدند. ايشان فوق العاده بود. مرحوم آيت الله مرعشي نجفي راجع به ايشان مي گفت: لنگر زمين! باعث امنيت و امان مي شود. در يك منطقه اي، در يك سرزميني، در يك بلادي، در حوزه اي كه خودشان هستند. خوب ببينيد آدم هاي مؤمن وقتي به چنين مقاماتي مي رسند كه خدا به واسطه ي آنها عناياتي مي كند تا چه رسد به خليفة الله! پس بنابراين يك دليل بر اينكه ما مي گوييم: حجت خدا و امام عصر(ع) زنده است، اين است كه او انسان كاملي است كه عبوديت و بندگي را كه هدف آفرينش است محقق مي كند. دليل دوم اينكه خداوند متعال فيضش را كه به اين عالم مي دهد از طريق اسباب مي دهد. «أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَاب» (كافي/ج1/ص183) خدا كار را با اسباب مي كند. يعني فيضي اگر به اين عالم مي رساند اول به آن كسي مي رسد كه در وجود از همه كاملتر است.

ص: 1013

او مي گيرد بعد او به مرتبه ي پايين مي دهد. به مرتبه ي پايين، به مرتبه ي پايين، يك نظام طولي برقرار هست. يك نظام اسباب و مسببي و علت و معلولي برقرار هست. طبيعتاً فيض خداوند متعال، هر فيضي حيات باشد، موت باشد، رزق باشد، علم باشد، هدايت باشد، شفا باشد، هر فيضي، اول به آن كاملترين وجود مي رسد و كاملترين وجود در اين عالم انسان كامل است، خليفة الله است. قطعاً او بي واسطه از خود خداوند متعال مي گيرد و بعد ديگر او اين فيض و رحمت را تقسيم مي كند. يكي از كنيه هاي پيغمبر ابوالقاسم بود كه در معراج در روايت هست وقتي كه آنجايي رسيد كه با خداوند متعال خلوت كرد پروردگار عالم فرمود و بعد ديگر صحبت ها تمام شد. فرمود: «يَا أَبَا الْقَاسِمِ امْضِ هَادِياً مَهْدِيّا» (بحارالانوار/ج18/ص315) ديگر برو. برگرد در حالي كه هم هدايت شده هستي، هم هدايت كننده ي ديگران. پيغمبر وقتي كه در مرتبه ي پايين تري آمد و به جبرئيل مصادف شد، داستان گفتگوي خودش با خداي متعال را و اينكه با خطاب ابوالقاسم خدا به او خطاب كرد، اين را مطرح كرد. جبرئيل عرض كرد يا رسول الله! نپرسيدي براي چه خداوند متعال به شما ابوالقاسم گفت؟ پيغمبر فرمود: من از عظمت پروردگار عالم حيا كردم كه ديگر حرفي بزنم و بپرسم. همانجا خطاب رسيد اي رسول ما! به تو ابوالقاسم گفتيم، «لِأَنَّكَ تَقْسِمُ الرَّحْمَةَ مِنِّي بَيْنَ عِبَادِي» چون تو تقسيم كننده ي رحمت هستي و اين شأن را بعد از پيغمبر خليفة الله بعدي، اين شأن، شأن خليفة الله است كه تقسيم كننده ي فيض است. فقط براي شخص پيغمبر نيست. بعد از او خليفه ي

ص: 1014

بعدي آن انسان كامل، آن عبد مطلقي كه هست كه وصي و جانشين او است. بنابراين دليل ديگر ما كه مي گوييم: خليفة الله، حجت الله و امام عصر زنده است، اين است كه اگر او در زمين نباشد، هيچ فيضي به زمين نمي رسد. اين زمين مي ميرد. مثل روح در پيكره است، كه اگر روح در اين پيكره نباشد، اين بدن ديگر مرده است. اگر او حيات را نگيرد، رزق را نگيرد، علم و شفا و هرچيزي را نگيرد، به عالم دنيا چيزي نمي رسد. «لو لا الحجة لساخة الارض باهلها» او از يك دست از خدا مي گيرد و با يك دست ديگر به اين عالم مي دهد. نه فقط به عالم دنيا، به همه ي عوالم وجود، به ملائكه و تمام موجودات. ولي ما بحثمان در عالم دنيا است كه خود حضرت حضور دارد. آن حياتي كه بعداً حضرت مي دهد، آن يك تربيتي هم خواهد كرد. يعني اين حيات حتي همين حيات ظاهري ما، نه آن حيات طيبه، آن حيات طيبه كه به واسطه ي ظهور حضرت و حكومت حضرت و تحت تربيت قرار گرفتن انسان ها، آن ديگر حد اعلاي حيات است، حيات متعالي است. ولي حتي همين حياتي كه الآن داريم. همين زندگي كه الآن داريم، به يمن اوست. آقاي شريعتي: محبين حضرت يا همه ي عالميان؟ حاج آقاي عالي: هيچ فرقي نمي كند. آن فيضي كه حضرت از خداوند متعال مي گيرد و در عالم پخش مي كند، رحمتي كه مي گيرد، دو نوع است. يك رحمت عام است، يك رحمت خاص است. آن رحمت و فيض عام براي همه ي عالميان است چه او را بشناسند، چه او را نشناسند. چه او را

ص: 1015

قبول داشته باشند، چه او را قبول نداشته باشند؟ مثل خود خداوند متعال كه «يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ سَأَلَهُ يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ لَمْ يَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ تُحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَة» (بحارالانوار/ج95/ص390) حتي آن كسي كه خدا را نشناسد، و از او چيزي هم نخواهد خدا به او مي دهد. از جنس همان رحمت است. بله يك فيض و رحمت خاص است كه براي آن كساني است كه او را بشناسند، ارتباط برقرار كنند، دستي دراز كنند، آن رحمت خاص گيرشان مي آيد. پس بنابراين دليل دوم ما براي اينكه امام زمان(ع) حيّ است اين است كه در اين زمان او تقسيم كننده ي فيض است و اگر نباشد فيضي به عالم نمي رسد. خدا مرحوم جعفر مجتهدي را رحمت كند. ايشان از اولياي الهي بود. از بندگان صالحي بود، كه در حدود بيست سال قبل زنده بودند. ايشان قم بودند، يك مدتي مشهد بود، قم بود، گاهي در بعضي از شهرهاي ديگر بود. يكي از دوستان ايشان كه زمان دانشجويي اش در آلمان در شهر آخن درس مي خواند، الآن ديگر ايشان دكتر هستند، مي گفت: يك مرتبه من از محل كارم به خانه آمدم، ديدم روي ميز من نامه اي است. برداشتم ديدم جعفر آقا هست كه گفته: احمد جان! اين نامه كه بدست تو رسيد، بيا فلان جا من آنجا هستم. من تعجب كردم، جعفر آقا كجا؟ آلمان كجا؟ آن هم در اين شهر. آن آدرسي هم كه گفته بود بيا، يك جايي بود در حاشيه و حومه ي شهر، يك جاي برف گير و تپه اي بود. خلاصه مي گويد: من رفتم. يك تپه ي برفي بود كه گفتم: چه كنم؟ ديدم از

ص: 1016

بالاي تپه يك صدايي مي آيد كه احمد جان يا علي بگو و بالا بيا! مي گويد: من در آن سرما و برف اين راه را بالا رفتم، رفتم با ايشان روبوسي كردم و ديديم يك كلبه اي است. وارد كلبه شديم، ديديم پيرزني است، يك جواني كه معلوم مي شود تازه از يك بيماري بلند شده است. سلام و عليك كردم گفتم: حاج آقا براي چه اينجا آمديد؟ گفت: كاري بود آمديم و بايد مي آمديم. چند لحظه جعفر آقا بيرون رفت، من به زبان آلماني از آن پيرزن پرسيدم: شما ايشان را مي شناسيد؟ گفت: نه! ولي گمان مي كردم حضرت مسيح است. گفتم: چطور؟ گفت: من سه ماه است كه متوجه شدم، هيچكس را در اين دنيا ندارم، جز اين جوان، اين پسرم! سه ماه است كه متوجه شدم سرطان حنجره دارد و اين سرطان بدخيم هست. وقتي هم رفتيم ديديم كار از كار گذشته و دكترها گفتند: ديگر زمان چنداني از عمر ايشان باقي نمانده است. فقط بايد اميدوار باشيد. مي گويد: تا اينكه دو سه شب پيش ديدم حال او فوق العاده بد شد و من ديدم كه اين پسر را اگر از دست بدهم من هم ديگر از دست مي روم. ديگر كسي را ندارم! التماس كردم به حضرت مريم كه ايشان را شفا بدهد. خيلي گريه كردم. وقتي خوابيدم شب حضرت مريم را در خواب ديدم. حضرت مريم فرمودند: ديگر ايشان عمرش به سر آمده و ديگر از دنيا مي رود. گفتم: خانم فرزند شما مسيح مرده زنده مي كرد. پسر من هنوز زنده است، نمرده است. شما يك عنايتي كنيد. حضرت مريم گفتند: در اين زمان كار دست

ص: 1017

ما نيست. پيغمبر آخرالزمان اسمش محمد بود. او دختري به نام فاطمه داشت و آن دختر يكي از فرزندانش مهدي است كه در اين زمان او همه كاره است. از او بخواه! مي گويد: من از خواب بلند شدم، خيلي در خواب گريه كرده بودم. آن سه اسم در ذهنم ماند. محمد، فاطمه، مهدي! شروع به تكرار كردن كردم. به اسم آخر كه مي رسيدم چون فرموده بود كه كار دست او هست، يك توجه ديگري داشتم. مي گويد: يك مرتبه در كلبه را مي زنم و اين آقا آمد. آمد يك سلامي كرد و سراغ تخت پسر من كه افتاده بود و حالش هم فوق العاده بد بود، دستش را زير كمر او انداخت و يك اسمي برد، اسم چهارمي غير از آن سه اسمي كه در خواب به من ياد داده بود كه بدن من لرزيد و بعد از چند لحظه ديدم پسرم چشمش را باز كرد و كم كم حالش خوب شد و ديگر يواش يواش تا الآن كه خيلي خوب شده و نشسته است وحس مي كنم شفا پيدا كرده است. من به دست و پاي اين آقا افتادم گفتم: شما مسيح هستي. گفت: من مسيح نيستم. گفتم: شما مسيح هستيد. من ديدم كه پسرم را كه مرده بود و شما شفايش داديد. گفت: نه من مسيح نيستم. آن سه اسمي كه به تو ياد دادم، آن اسم سومي چه بود؟ گفتم: مهدي! گفت: من يكي از نوكران او هستم كه مأموريتي دارم بيايم و به هر حال يك شفايي به ايشان بدهم. مي گويد: در همين حين بود كه جعفر آقا از بيرون كلبه داخل شد. وقتي

ص: 1018

وارد شد گفتم: حاج آقا آن اسم چهارمي كه برديد چه بود؟ گفت: احمد جان با يك ياعلي كار را تمام كرديم! چون خيلي ايشان به اميرالمؤمنين علي(ع) علاقه داشت. مقصود اينكه در اين زمان حضرت هست كه شفا، هدايت، عنايت، موت هرچه كه هست تقسيم مي كند. پس اين دومين دليل ما كه حضرت واسطه ي فيض است و به خاطر اين ما او را حي و زنده مي دانيم. سومين دليل از قرآن است. شما سوره ي قدر را ببينيد. سوره ي «انا انزلناه» كه در روايات ما گفته شده سيد دين شما است. آقاي دينتان است. و اين سوره، سوره اي است كه مي شود با آن اثبات كرد حجت خدا زنده است و اين سوره را در نمازهايتان زياد بخواند. سوره ي ولايت است. اين در روايات ما هست. خوب در اين سوره يك آيه اي هست «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ» (قدر/4) تمام ملائكه و روح كه اعظم ملائكه هست، رئيس ملائكه هست در شب قدر پايين مي آيند. اولاً از اين آيه برمي آيد كه شب قدر هر سال هست. استمرار دارد. چون اين به تعبير ادبيات عرب صيغه ي مضارع است. «تَنَزَّلُ» نمي گويد: «تَنَزَّلَ». يعني در زمان پيغمبر فقط ملائكه نازل شدند و تمام شد. نخير! نازل مي شوند. يعني شب قدر استمرار دارد. در روايات هم هست «بل هي علي يوم القيامة» شب قدر تا روز قيامت هست. ثانياً مهم اين است كه اين تعداد ملائكه آن هم با آن مأموريتشان كه مقدرات هركسي را مي آورند «مِنْ كُلِّ أَمْرٍ» هرچيزي را مي آورند. هر چيزي را عرضه مي كنند، ملائكه بر چه كسي وارد مي شوند؟ ملائكه موجودات

ص: 1019

مادي نيستند كه روي زمين بيايند؟ بر روح وارد مي شوند. مگر هر فاسق و فاجري مي تواند، ملائكه مثل جبرئيل و ميكائيل و اينها بر او نازل شوند؟ اين نشان مي دهد كه حجت خدا زنده است. ببينيد ما اين دلايل را اگر داشته باشيم، يعني يكي از راه هايي كه خليفة الله هدف خلقت را تأمين مي كند بايد باشد. دوم اينكه واسطه ي فيض است، بايد باشد. سوم اينكه سوره ي قدر كه مي گويد: هرسال ملائكه مي آيند، بايد باشد تا بيايند و آن مأموريت را بر او عرضه دارند. از اين جهت ما حجت را زنده و حي مي دانيم كه با همين جسم فيزيكي در بين خودمان دارد زندگي مي كند. و اين ديدگاه بسيار متفاوت هست با آن ديدگاهي كه بگوييم: موعود در آينده خواهد آمد. منجي در آخرالزمان خواهد آمد و فقط يك نگاه آرماني داشته باشيم، نخير! حجت در بين ما است. آنوقت آثار اينكه ما حجت را در بين خودمان، امام زمان را در بين خودمان بدانيم، آثار فوق العاده اي است. يكي از آثار كه طبيعتاً به ذهن هركسي مي آيد وقتي ما بدانيم امام زمان آن هم با اين قدرتي كه به اذن خدا دارد، يعني واسطه ي تمام فيض ها هست، با اين قدرت و عنايت كه خدا همه ي كارش را به واسطه ي او انجام مي دهد. ايشان درست است مافوق انسان نيست، ولي انسان مافوق است. انساني متكامل و كامل است. آنوقت شما نگاه كنيد. اگر اين را باور داشته باشيد، كه اين مهربان در بين ما دارد زندگي مي كند، با غم ما غمناك مي شود، با شادي مؤمنين شاد مي شود. بي خبر نيست. اينطور نيست كه در قله ي

ص: 1020

قاف و در عالم ديگري باشد، در همين جا است. اميرالمؤمنين(ع) يكي از اصحابش به نام رُميله بود. مي گويد: من خيلي مريض بودم و تب شديدي داشتم. روز جمعه شد ديدم يك مقداري آرام شدم. گفتم: خوب است نماز جمعه بروم و از خطبه هاي حضرت امير استفاده كنم. رفتم نماز نشستم، بين خطبه ها تبم برگشت و حال من خيلي خراب شد. ولي خودم را نگه داشتم كه بتوانم نماز را بخوانم و بروم. نماز كه تمام شد از مسجد كوفه بيرون مي آمديم، اميرالمؤمنين(ع) ايستاد، فرمود: رميله چه بود؟ مريض بودي؟ ما هم ناراحت بوديم. تو مريض بودي ما هم ناراحت بوديم. بعد حضرت فرمود: مگر نمي داني «لَيْسَ مِنْ مُؤْمِنٍ يَمْرَضُ إِلَّا مَرِضْنَا بِمَرَضِه» (بحارالانوار/ج65/ص167) هيچ مؤمني نيست كه مريض شود مگر اينكه ما هم مريض شويم. «وَ لَا اغْتَمَّ إِلَّا اغْتَمَمْنَا لِغَمِّه» غمناك نمي شويم مگر اينكه ما هم اندوهناك شويم. در يك روايتي دارد شاد نمي شود مگر اينكه ما هم خوشحال شويم. دعا نمي كند مگر اينكه ما آمين بگوييم. ساكت نمي شود مگر اينكه ما برايش دعا مي كنيم. خوب يك چنين حجت دلسوزي وقتي هست چقدر مايه ي دلگرمي و آرامش است. اينطور نيست كه بي خبر از ما باشد. در طوقي و نامه اي كه به شيخ مفيد نوشت فرمود: اينطور نيست كه ما شما را رها كرده باشيم. بي توجه به شما باشيم. از شما خبر نداشته باشيم. «وَ لَا نَاسِينَ لِذِكْرِكُم» (بحارالانوار/ج53/ص174) و اگر ما به شما توجه نداشتيم كه «لَنَزَلَ بِكُمُ اللَّأْوَاء وَ اصْطَلَمَكُمُ الْأَعْدَاء» بلاها بر شما وارد مي شد، دشمنان شما را ريشه كن كرده بودند. نگوييد كه خوب حاج آقا پس چرا الآن بلاها بر ما

ص: 1021

نازل مي شود؟ ما الآن بلا مي بينيم. گرفتاري داريم، بلا داريم، قرض داريم، مريضي داريم، مشكلات داريم، مگر امام زمان نگفت كه بلاها را دفع مي كنيم. نه دقت بكنيد! امام زمان كه سنت هاي خدا را عوض نمي كند. عالم دنيا با همين گرفتاري هايش دنيا است. اينها امتحان است. كوره ي امتحان الهي را همين چيزها گرم مي كند. جمله ي حضرت را دقت كنيد. حضرت فرمود: اگر ما نبوديم بلايي مي آمد كه ريشه كن مي شديد. يعني آن بلاها را دفع مي كند. بلاهايي كه بنيان كن است نسبت به مؤمنين. از بين مي برد. در جنگ جهاني اول كه ايران محل تاخت و تاز متفقين و متحدين و گروه هاي مختلف و روس ها و انگليس ها، از جهات مختلف، قحطي شده بود. كشتارهاي متعدد در اين كشور به وجود آمده بود، مرحوم آيت الله نائيني كه به هر حال همه ي بزرگواران اين عالم با عظمت را مي شناسند. مي گفتند: ايشان خيلي نگران بود، خيلي غصه مي خورد كه كشور امام زمان محل تاخت و تاز شده است. چه اتفاقي دارد رخ مي دهد؟ با همين نگراني شبي بود كه در خواب ديد كه يك ديواري است به شكل نقشه ي ايران كه اين ديوار دارد مي افتد و سقوط مي كند و زير اين زن و بچه هايي نشستند. در همين حين كه ديد اين ديوار دارد سقوط مي كند، فرياد زد كه خدايا به داد برس! خودش مي گويد: در اين حين ديدم كه وجود مقدس امام زمان(ع) كه به من الهام شد كه حضرت وليعصر است، تشريف آوردند با يك انگشت اشاره به نقشه كردند، او را به جاي خودش برگرداندند. فرمودند: ممكن است خطر باشد، بشكند، ما اجازه نمي دهيم ايران

ص: 1022

سقوط كند. آن بلاهاي بنيان كن را خود حضرت فرمود و دست مقدسش هست و كمك مي كند. اين خيلي دلگرمي مي آورد. اين يك اثر است. اثر دوم همان است كه گفتيم، بودن حضرت و دعاي حضرت بركات نازل مي كند. اثر سومش اين است كه ما وقتي ببينيم رهبر ما در بين ما است، اين اثر اجتماعي است. رهبر يك لشگر وقتي در آن لشگر است، آن لشگر نمي پاشد. مدير يك اداره باعث انسجام آن اداره است. رئيس يك گروه باعث انسجام آن گروه است. رهبر يك امت مثل يك نخ تسبيح است. اين دانه ها را نگه داشته است. باعث انسجام و اتحاد آن گروه است. شما نگاه كنيد در جنگ احد يك شايعه اي پخش كردند كه پيغمبر كشته شد. «قُتِلَ محمد» تا اين شايعه پخش شد، يك عده فرار كردند. يك عده از مسلميني كه متأسفانه آن شجاعت لازم را نداشتند، فرار كردند. يك عده به لشگر دشمن پناه بردند. لشگر مسلمين پاشيده شد تا اينكه يك كسي فرياد زد نه زنده است، كه برگشتند. واقعيت همين است. كه رهبر يك امت باعث انسجام و اتحاد اوست و دور او جمع مي شوند. شما نگاه كنيد حضرت امام قبل از انقلاب ولو تبعيد بود، ولي چون بود حول محور او مردم جمع بودند و منسجم بودند. اين هم سومين اثر، انسجام و اتحاد يك امت. چهارمين اثر اين است كه وقتي بدانيم امام ما بين ما هست، تلاشي مضاعف خواهيم كرد. وقتي بدانيم امام ما در حبس است چه كار مي كنيم؟ امام راحل ما قبل از انقلاب در تبعيد بود. مردم چقدر زحمت مي كشيدند و كاري كنند

ص: 1023

او برگردد. اگر بدانيم امام ما حي است، هست ولي در حبس غيبت است. محبوس است. اين كلمه ي حبس را خود امام زمان در نامه اش به شيخ مفيد فرمود: «فما يحبسنا عنهم» هيچ چيزي ما را محبوس از مردم نكرده است مگر آن كارها و مشكلات و خلاف ها و گناهان و ظلم ها و اينها. حضرت در حبسي است. خوب آدم وقتي اين را بداند كه محبوبش آن كسي كه تمام فيض ها از او مي رسد، در زندان است، و كليد آن زندان هم دست تو است. چه مسؤوليتي بر گردن آدم مي آيد؟ اينها بعضي از آثار است و اهم آثار اين است كه ما حجت را در بين خودمان ببينيم و به علاوه وقتي ما مي بينيم هست سعي مي كنيم كسب رضايت او كنيم. سعي مي كنيم آن چيزي كه او مي خواهد مثل او شويم. يعني خودمان را با او تنظيم كنيم. يعني خيلي متفاوت است با آن ديد آرماني كه اصلاً بين ما حجتي نيست. اين آثار، اميد، دلگرمي، آرامش، نزول بركات، انسجام و اتحاد امت است. اينها آثار حيّ و حاضر ديدن حجت است. آقاي شريعتي: بسيار خوب، آقا خيلي ممنون و متشكرم. حالا شايد بيشتر معني آن بيت معروف را بفهميم كه شايد بارها شنيديم، «يك پلك زدن غافل از آن ماه نباشم *** شايد كه نگاهي كند و آگاه نباشم» خدا كند كه انشاءالله با اين نكاتي كه گفتند: حواسمان از اين به بعد بيشتر جمع باشد و انشاءالله نگاه حضرت هم شامل حال ما شود. قرار روزانه ي امروز ما تلاوت صفحه ي 31 قرآن كريم خواهد بود. تلاوت اين آيات را از مسجد مقدس

ص: 1024

جمكران خواهيم شنيد. آيات 197 تا 202 سوره ي مباركه ي بقره را جناب آقاي فروغي عزيز براي ما تلاوت مي كنند. برمي گرديم و خدمت شما هستيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. «الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَّعْلُومَاتٌ فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ الحَْجَّ فَلَا رَفَثَ وَ لَا فُسُوقَ وَ لَا جِدَالَ فىِ الْحَجّ ِ وَ مَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيرٍْ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيرَْ الزَّادِ التَّقْوَى وَ اتَّقُونِ يَأُوْلىِ الْأَلْبَابِ(197) لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُواْ فَضْلًا مِّن رَّبِّكُمْ فَإِذَا أَفَضْتُم مِّنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُواْ اللَّهَ عِندَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَ اذْكُرُوهُ كَمَا هَدَئكُمْ وَ إِن كُنتُم مِّن قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ(198) ثُمَّ أَفِيضُواْ مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَ اسْتَغْفِرُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(199) فَإِذَا قَضَيْتُم مَّنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُواْ اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ ءَابَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا ءَاتِنَا فىِ الدُّنْيَا وَ مَا لَهُ فىِ الاَْخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ(200) وَ مِنْهُم مَّن يَقُولُ رَبَّنَا ءَاتِنَا فىِ الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ فىِ الاَْخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ(201) أُوْلَئكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِّمَّا كَسَبُواْ وَ اللَّهُ سَرِيعُ الحِْسَابِ(202)» ترجمه آيات: «حج در ماه هاى معيّنى است. هر كه در آن ماه ها اين فريضه را ادا كند بايد كه در اثناى آن جماع نكند و فسقى از او سر نزند و مجادله نكند. هر كار نيكى كه انجام مى دهيد خدا از آن آگاه است. و توشه برداريد، كه بهترين توشه ها پرهيزگارى است. اى خردمندان، از من بترسيد. (197) اگر به هنگام حج طالب روزى خدا باشيد، مرتكب گناهى نشده ايد، و چون از عرفات بازگشتيد خدا را در مشعر الحرام ياد كنيد، از آن رو كه شما را هدايت كرده، در حالى كه پيش از آن

ص: 1025

گمراه بوده ايد. (198) سپس از آنجا كه ديگر مردم بازمى گردند، شما نيز بازگرديد و از خدا آمرزش بخواهيد كه آمرزنده و مهربان است. (199) چون مناسكتان را به جاى آورديد، هم چنان كه پدران خويش را ياد مى كرديد- حتى بيشتر از آن- خداى را ياد كنيد. برخى از مردم مى گويند: اى پروردگار ما، ما را در دنيا چيزى بخش. اينان را در آخرت نصيبى نيست. (200) و برخى از مردم مى گويند: اى پروردگار ما، ما را، هم در دنيا خيرى بخش و هم در آخرت، و ما را از عذاب آتش نگه دار. (201) اينان از آنچه خواسته اند، بهره مند مى شوند و خدا به سرعت به حساب هر كس مى رسد. (202)» آقاي شريعتي: اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. حاج آقاي عالي اشاره ي قرآني را امروز را بفرماييد و بعد هم انشاءالله خدمتشان باشيم. حاج آقاي عالي: در آيه ي 200 و 201 سوره ي مباركه ي بقره خداي متعال مردم را دو دسته نام مي برد كه دسته اي از مردم كساني هستند كه همتشان خيلي كم است. معلوم است كه خدا را قبول دارند، از خدا چيزي مي خواهند. ولي از خدا وقتي مي خواهند دنيا را مي خواهند و كاري به خوب و بد و حلال و حرامش هم ندارند. ببينيد تعبير اين است. «فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا ءَاتِنَا فىِ الدُّنْيَا» خدايا در دنيا به ما بده. چه به ما بدهد؟ حلال، حرام، خوب، بد، حسنه، سيئه، فقط در دنيا به ما بده. خدا مي فرمايد: اينها «وَ مَا لَهُ فىِ الاَْخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ» اينها در آخرت نصيب ندارند. يعني مي شود كسي باشد كه در عين

ص: 1026

حال كه خدا را قبول دارد، چون از خدا مي خواهد. ولي چون همتش فقط دنيا است، و خدا را فقط وسيله كرده است براي دنيا و كاري به حلال و حرامش هم ندارد، مشركانه مي خواهد. اين يك نوع شركي است. و چه بسا اين نصيبي از آخرت نداشته باشد. آنچه مطلوب خدا و دين هست، هماني است كه در قنوت هايتان مردم متدين مي خوانند و اين را خداوند متعال به ما ياد داده است كه «وَ مِنْهُم مَّن يَقُولُ» بعضي از مردم اينطور مي گويند: «رَبَّنَا ءَاتِنَا فىِ الدُّنْيَا حَسَنَةً» خدايا به ما در اين دنيا بده، اما يك قسمت دنيا، آن حسنه و خوبش را بده. حلالش را بده، پاكش را بده. «وَ فىِ الاَْخِرَةِ حَسَنَةً» ما در آخرت هم خوبش را مي خواهيم. چون در آخرت هم مي تواند عذاب باشد. بدي باشد، اين نگاه، نگاه درستي است كه «وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ» و ما را از عذاب جهنم نجات بده. بنابراين همتي كه بلند است وقتي هم از خدا چيز دنيايي مي خواهد، دنياي حلال مي خواهد كه در عين حال آخرتش هم محفوظ باشد. آقاي شريعتي: بسيار خوب، خيلي ممنون و متشكرم. فايل هاي صوتي و متني برنامه ي ما را مي توانيد در سايت ما ببينيد. Samtekhoda.tv3.ir يك اتفاق خوبي هم افتاده كه اين به عنوان هديه ي نوروزي برنامه ي سمت خدا است. فايل هاي متني برنامه ما كه دوستان زحمت كشيدند و بسيار هم زحمت كشيدند كه من صميمانه تشكر مي كنم. فايل هاي متني برنامه ي ما در قالب يك نرم افزار با قابليت جستجو انشاءالله به زودي رونمايي خواهد شد، براي اطلاع از جزئيات بيشتر هم شما مي توانيد به سايت ما

ص: 1027

مراجعه كنيد و اين نرم افزار را به صورت رايگان تقديم شما خواهد شد كه باز هم صميمانه از دوستان تشكر مي كنم. حاج آقاي عالي: اصل بحث همان سه دليلي بود كه ما بر حيّ و زنده بودن حجت خدا مطرح كرديم كه دو موردش دليل عقلي بود. يكي هم همان دليل سوره ي قدر بود. كه نشان دهنده ي اين است كه حجت خدا در بين ما هست و زنده است، و زندگي مي كند و آثاري كه به هر حال اين عقيده براي ما به دنبال خواهد داشت. من قط مي خواستم يك نكته را كه جلسه ي قبل خيلي گذرا به آن اشاره كرديم، بيان كنم كه با توجه به اين مباحث آن چيزي كه عرض كردم روشن مي شود. وجود مقدس ولي خدا و حجت خدا مثل روح است براي عالم وجود. چطور روح ما نسبت به پيكر ما حيات را به ارمغان مي آورد. اگر روح كاري به اين پيكر نداشته باشد، اين را مديريت نكند و جدا شود، اين بدن مرده است و افتاده است. وجود مقدس وليعصر(ع) هم نسبت به عالم، در هر عالمي است، اگر در عالم دنيا است، براي اين عالم دنيا روح كلي اين عالم است كه اگر نباشد، زنده نباشد، اين عالم نخواهد بود. به علاوه اينكه همانطور كه روح ما نه فقط مايه ي حيات ما است. روح ما به جزء جز بدن ما اشراف دارد. به تمام اجزاء بدنتان الان روح شما اشراف دارد. نمي شود يك ضربه اي، به يك جايي بخورد و روح متوجه نشود. اگر يك چنين چيزي باشد، آن قسمت ديگر مرده است. تمام انسان هايي كه در عالم

ص: 1028

زمين و اين كره ي خاكي هستند و در عوالم ديگري هستند، تحت اشراف و نظارت حجت خدا و ولي خدا هستند. او شاهد بر همه است. ناظر بر همه است. دعبل خزايي خدمت امام رضا(ع) رسيد. خواست آن اشعار معروف خودش، «مدارس آيات خلت من تلاوة» كه خيلي اشعار زيبايي است، خواست آن اشعار را بخواند، يك مرتبه حضرت شروع كرد چند بيت را خواند. اطرافيان يك نگاه معناداري به دعبل كردند كه اين شعرها براي خودت نبود. مثلاً از كسي ديگر گرفتي و اينجا آمدي. دعبل بنده ي خدا يكباره ماند. گفت: آقا من اين شعر را ديشب گفتم. پيش كسي هم نخوانده بودم. اول از همه اينجا آمدم. حضرت فرمود: بله! آن چيزي كه تو در ذهنت بود را من ارائه دادم. از نيات آگاه است. مشرف بر نيات است. من مي خواهم بگويم كه اين وجود مقدس كه اين چنين است، نبينيد به عنوان اينكه يك پليس بالاي سر ما است، كه مراقب ما است. ببينيد به عنوان اينكه يك پدر دلسوز بالاي سر ما است. نبينيد يك رقيب بالاي سر ما است كه فقط مي خواهد مچ گيري كند، ببينيد يك رفيق ناظر بر ماست كه مي خواهد دستگيري كند. همان كه امام رضا فرمود: «الْإِمَامُ الْأَنِيسُ الرَّفِيقُ وَ الْوَالِدُ الشَّفِيقُ وَ الْأَخُ الشَّقِيق ُ وَ الْأُمُّ الْبَرَّةُ بِالْوَلَدِ الصَّغِير» (كافي/ج1/ص198) يك چنين كسي است. حيف نيست با اين امام مهربان آدم انسش، رابطه اش، صميميتش بيشتر نباشد. خيلي از خوبان ما بودند، به هر حال جمكرانشان رها نمي شد. به هر حال شهرهاي دوري است، جاهايي هست كه همه ي دوستان بزرگوار نمي توانند بيايند، اما نيت كنند، سعي

ص: 1029

كنند. اولاً همان جايي كه هستند ارتباطشان را روزانه با حضرت بيشتر كنند. بيشتر به ياد حضرت باشند. و ثانياً اماكن و جاهايي كه بعدها خواهيم گفت كه منسوب به حضرت است، از جمله جمكران كه به هر حال خوباني اينجا چيزهايي ديدند و انشاءالله فرصت شود مي گويم اينجا چه بوده و چه خصوصياتي داشته است، ارتباطتان را بيشتر كنيد كه انشاءالله دست مقدس ان ولي مهربان خدا به طور خاص بر سر ما كشيده شود... آقاي شريعتي: خيلي ممنون و متشكرم. باز هم من يادآوري مي كنم كه به يمن نام مبارك حضرت صديقه ي كبري، حضرت فاطمه ي زهرا كه ايام، ايام شهادت ايشان هست. فايل هاي متني برنامه ي سمت خدا از ابتدا تا كنون در قالب يك نرم افزار به عنوان هديه ي نوروزي تقديم شما مخاطبين خوب خواهد شد. جزئياتش را بعد خدمت شما عرض خواهم كرد. مي توانيد به سايت ما Samtekhoda.tv3.ir مراجعه كنيد كه باز هم واقعاً از دوستانمان بسيار تقدير و تشكر مي كنم. حاج آقاي عالي دعا بفرماييد و بيننده هاي خوبمان هم انشاءالله آمين بگويند.. حاج آقاي عالي: حضرت يكي از القابش اين است كه منتَظَر است. يكي ديگر از القابش منتظِر است. او منتظر ما است كه ما كاري كنيم. او كه كامل است. عرض كرديم در حبسي است كه كليدش دست ماست. ما بايد ميلي متر، ميلي متر، سانتي متر، سانتي متر به سمت او برويم. به سمت ظهور برويم. ما بايد خودمان را لايق او كنيم و الا او كه لايق ترين فرد است. از اين جهت هست كه خدايا از تو مي خواهيم كه ما را لايق او كن و به ما سعي و تلاش و

ص: 1030

كوشش مناسب براي اينكه در مسير ظهور گام بردارم به همه ي ما عنايت بفرما. آقاي شريعتي: خيلي ممنون و متشكر هستم. ياد نامه اي افتادم كه حضرت به شيخ مفيد نوشتند و فرمودند: اگر شيعيان ما در اجراي عهدي كه با ما بسته بودند همدل و هم پيمان مي شدند، هيچ وقت توفيق ديدار ما از ايشان سلب نمي شد. سهم ما چقدر است؟ اللهم عجل لوليك الفرج.

92-12-18

برنامه سمت خدا

موضوع برنامه: يادي از امام عصر(عليه السلام)

كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عالي

تاريخ پخش: 18/12/92

بسم الله الرحمن الرحيم

و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين

لب ما و قصه ي زلف تو چه توهمي، چه حكايتي *** تو و سر زدن به خيال ما، چه ترحمي، چه عنايتي

به نماز صبح و شبت سلام و به نور در نصبت سلام *** و به خال كنج لبت سلام چه نشسته با چه ملاحتي

به جمال وارث كوثري، به خدا محمد ديگري*** به روايتي خود حيدري، چه شباهتي، چه اصالتي

بلغ الاولي به كمال تو، كشف الدجي به جمال تو *** به تو و قشنگي خال تو صلوات هر دم و ساعتي

تو كه آينه، تو كه آيتي، تو كه آبروي عبادتي *** تو كه با دل همه راحتي، تو قيام كن كه قيامتي

زد اگر كسي در خانه ات، دل ماست كرده بهانه ات *** همه جا گرفته نشانه ات، به چه حسرتي، به چه حالتي

نه مرا نبين، رصدم نكن، و نظر به خوب و بدم نكن*** ز درت بيا و ردم نكن، تو كه آستان سخاوتي

آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، همه ي آنهايي كه دعاي اللهم

ص: 1031

عجل لوليك الفرج ورد زبانشان است. خيلي خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما. خوشحاليم كه امروز هم با سمت خدا از شبكه ي سه سيما همراه شما هستيم و در كنار شما و خدمت حاج آقاي عالي عزيز. آقا سلام عليكم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي دوستان و بينندگان مؤمني كه به هر حال در خدمتشان هستيم سلام و عرض ادب دارم.

آقاي شريعتي: خيلي خوشحال هستيم كه روزهاي يكشنبه، مزين و منور است به نام حضرت ولي عصر(عج). و خيل عظيم مشتاقان مباحث مهدويت با آن نگاهي كه در دور جديد برنامه ي سمت خدا نسبت به اين مسأله داريم، مترصد هستند و منتظر هستند كه مباحث امروز شما را بشنوند. ما خدمت شما هستيم.

حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. بله جناب آقاي شريعتي ما در واقع انشاءالله يك چشم اندازي را در جلسات قبل عرض كرديم كه مباحثي كه مطرح مي شود، در راستاي اين هست كه ما از ياد حضرت به اضطرار به حضرت برساند. يعني به هر حال خود اين مباحث اولاً موضوعيت دارد. چون در هر جلسه اي به ياد حضرت، به نام حضرت مباحثي مطرح مي شود و خود اين از غفلت جلوگيري مي كند دقايقي را ذهن و دل به ياد او بودن، حقيقتاً ارزشمند است. به علاوه اينكه خود اين مباحث و معارف به هر حال مي تواند آدم را كم كم دردمند و محتاج او و بلكه مضطر به او كند كه همانطور كه عرض كرديم كليد فرج و گشايش هست.

بنابراين حالا ما

ص: 1032

به هر حال مباحثي را كه انشاءالله مي خواهيم مطرح كنيم در همان راستا هست. به نظرم رسيد كه اگر بخواهد مباحث يك سيري داشته باشد، ما بياييم و در يك جلساتي ويژگي ها و خصوصيات حضرت وليعصر(ع) را بيان كنيم، بعد از اينكه حالا طي جلساتي اين خصوصيات و ويژگي هايي كه بعضي از اينها مختص خود حضرت است، و بعضي هايشان مشترك است بين هر كسي كه حجت و امام هست. به تعبير ديگر بعضي ها مخصوص حضرت هست، و شخصيت حقيقي شان و بعضي هم مربوط به شخصيت حقوقي او و منصب امامت است. هر معصومي، هر امامي، اين ويژگي را دارد. از جمله امام عصر(ع) هم دارد.

يك بخشي از مباحث در رابطه با ويژگي ها و مختصات حجت و امام عصر(ع) است. بخش دوم از مباحث، حقوقي است كه اين بزرگوار بر گردن ما دارد. به هر حال خداوند متعال وقتي يك چنين نعمتي كه بزرگترين نعمت اوست در عالم مي گذارد، حقوقي بر گردن ما مي آيد و سومين بخش از مباحث ما در آينده، وظايف و تكاليفي است كه ما در قبال او بر عهده داريم و به هر حال از پس آن حقوق كه او بر گردن ما دارد بايد بربياييم. اين مباحثي است كه انشاءالله طي جلسات آينده ادامه مي دهيم. البته همه ي دوستان مي دانند كه به هر حال راجع به شخصيت بزرگوار حضرت وليعصر(ع) اين وجود مقدس، از ابعاد مختلف بحث هاي متنوع و گوناگوني شده است. ولي خوب به هر حال ناگفته ها و ناشنيده ها هنوز خيلي زياد است. اين شخصيت ها، شخصيت هاي دريا گونه اي هستند كه هرچه وارد شوي، به عمق بيشتري مي رسي كه آدم مي بيند

ص: 1033

كه به هر حال كار امثال ما نيست. ما در آن سواحلش داريم پيش مي رويم. در آن عمق كمش داريم پيش مي رويم، آن هم با آن مقدار آموزه هايي كه در اختيار ما گذاشتند، به هر حال داريم پيش مي رويم.

من اجازه مي خواهم يكي از ويژگي هاي حضرت را كه به هر حال از خصوصيات مكتب اهلبيت و عقايد ما شيعيان است را مطرح كنم و يك مقداري پيرامون آن بحث كنيم. اين ويژگي اختصاص به حضرت وليعصر دارد؟ نخير! اصلاً. اين ويژگي مختص هركسي است كه امام است. هركسي است كه حجت خداست و از جمله اين حجت الهي كه در زمان ما هست، همه اين ويژگي را دارند و آن زنده بودن است، حي بودن است. امام و حجت خدا بايد زنده باشد. ما يك بابي در اصول كافي داريم كه مرحوم كليني آنجا مطرح كرده كه «لا تقوم الحجة لله عزَّ وَ جل علي خلقه الا بامام حيٍّ يُعرف» حجت بر مردم، حجت خدا بر مردم، قائم نمي شود، تمام نمي شود مگر اينكه زنده باشد كه او را بشناسند. «الا بامام حيٍّ يعرف» بنابراين اين يكي از خصوصياتي است كه به عقيده ي ما امام زمان و حجت هر عصري بايد داشته باشد و اين مي دانيد يكي از تفاوت هاي ديدگاه مكتب اهلبيت با بقيه ي اديان و مذاهب است. اجمالاً شما مي دانيد كه تمام اديان ابراهيمي و مذاهب همه مسأله ي منجي و موعود آخر الزمان را قبول دارند. اين يكي از عقايد مشترك بين همه ي اديان و مذاهب است.

در يكي از سلام هايي كه به امام مهدي(ع) مي دهيم اينطور است كه: «السلام علي مهدي الامم» سلام بر

ص: 1034

آن كسي كه مهدي است و در همه ي امت ها شناخته شده است. براي همه ي امت ها است. منتهي در عين حال كه همه به منجي عقيده دارند، كه عدالت را در آخرالزمان گسترش مي دهد و نجاتي براي بشريت از ظلم است، ولي يك تفاوت هايي بين ديدگاه ما و ديگران هست كه اين تفاوت ها بسيار قابل توجه است. مثلاً يكي از تفاوت ها كه ديدگاه ما، مكتب اهلبيت با بقيه ي اديان و مذاهب دارد، اين است كه ما مسأله ي ظهور حضرت وليعصر(ع) را يك مرحله از سير تكاملي عالم به سمت خدا مي دانيم. يعني عالم بشري در مراحل تكاملي اش كه مي خواهد به سمت خداوند متعال پيش برود يك مرحله اش ظهور است، يك مرحله ي ديگر رجعت است، يك مرحله ي ديگرش برزخ و قيامت است. ببينيد اينها سير تكاملي است كه پله پله و مرحله به مرحله بشريت پيش مي رود براي اينكه به هر حال به حضرت حق و به قرب حضرت حق برسد. اين ديدگاه را خوب بقيه ي اديان و مذاهب به اين صورت تحليل نمي كنند. اصلاً رجعت در بين آنها نيست. اين جزء خصوصيات مكتب اهلبيت است.

يكي ديگر از تفاوت هايي كه ما با بقيه ي اديان و مذاهب داريم، اين است كه آنها منجي را كه در آخرالزمان مي آيد منجي مي دانند. ولي ما او را علاوه بر آنكه منجي و نجات دهنده مي دانيم، حجت خدا هم مي دانيم. حجت يعني كسي كه از طرف خدا گذاشته شده و ديگر خدا با اين بر بندگانش احتجاج مي كند و ديگر كسي نمي تواند عذر و بهانه بياورد. مردم بايد خودشان را با او تنظيم كنند. زندگي شان را با او تنظيم كنند. يعني

ص: 1035

مسأله ي امام زمان(ع) و منجي براي ما يك مسأله ي آرماني فقط نيست كه در آينده يك اتفاقي مي خواهد بيفتد. نه همين الآن بايد در زندگي ما وارد شود، حجت است. كارهايمان را بايد با او تنظيم كنيم. شما روز قيامت ديگر عذر نداريد، بايد با رضايت او زندگي مان را تنظيم كنيم.

آقاي شريعتي: نه اينكه در عصر ظهور حجت باشد، الآن هم حجت خداوند است.

حاج آقاي عالي: ببينيد من مي خواهم بگويم نه اينكه در عصر ظهور فقط كسي مي آيد كه نجات بخش است. يعني فقط يك نگاه به آينده، يك نگاه آرماني و الآن ديگر كاري با او نداريم. نخير! حجت است يعني همين الآن تو بايد خودت را با اين تنظيم كني، چون خدا بعداً عذر و بهانه ي شما را نمي پذيرد و با او با شما احتجاج مي كند. مي گويد: من حجت را بر شما تمام كردم. بايد خودت را و زندگي ات را با رضايت او تنظيم مي كردي. اين هم تفاوت دومي كه ما داريم.

سومين تفاوت كه محل بحث امروز ما هست، اين هست كه اديان و مذاهب ديگر غير از مكتب اهل بيت شيعه موعود را مي گويند: الآن زنده نيست. مي گويند: در آينده، در آخر الزمان متولد مي شود. هنوز متولد نشده است. ولي ما طبق عقايدي كه داريم مي گوييم: موعود زنده است. حي است، در بين ما دارد زندگي مي كند با همين جسم فيزيكي اش. دارد در بين ما تردد مي كند. امام صادق(ع) فرمود: «صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ يَتَرَدَّدُ بَيْنَهُمْ وَ يَمْشِي فِي أَسْوَاقِهِمْ وَ يَطَأُ فُرُشَهُمْ» (بحارالانوار/ج52/ص154) بين شما حركت مي كند، در بازارهاي شما مي آيد. روي فرش هاي شما گام برمي دارد. «و إنه ليحضر

ص: 1036

الموسم كل سنة» (خرائج/ج3/ص1174) هر سال كه در مراسم حج هست كه خود اين جاي تأمل هست كه چه سري است كه امام زمان هر سال مكه تشريف دارند. كه انشاءالله در مباحث آينده اگر پيش آمد بعضي از خصوصياتش را، آن مقداري را كه به ذهن مي رسد عرض خواهيم كرد. اميرالمؤمنين(ع) در روايتي فرمود: «إِنَّ حُجَّتَهَا عَلَيْهَا قَائِمَة» (بحارالانوار/ج28/ص70) حجت خدا روي زمين ايستاده است، وجود دارد. «مَاشِيَةٌ فِي طُرُقَاتِهَا» در زمين مشي مي كند. در زمين حركت مي كند. «جَوَّالَةٌ فِي شَرْقِ هذه الْأَرْض» اين طرف و آن طرف مي رود. «يَسْمَعُ الْكَلَامَ وَ يُسَلِّمُ عَلَى الْجَمَاعَة» حرفتان را مي شنود. به شما سلام مي دهد. «يَرَوْنَهُ وَ لَا يَعْرِفُونَهُ» (وسايل الشيعه/ج9/ص399) مردم او را مي بينند ولي او را نمي شناسند. ببينيد ما ديدگاهمان نسبت به امام زمان(ع) و حجت خدا اين است كه اينقدر ملموس و عيني او را مي بينيم.

آقاي شريعتي: اينها همه تفسير و ترجمه ي همان چيزي است كه زمينه از حجت خدا خالي نيست.

حاج آقاي عالي: زنده است و در بين ما دارد زندگي مي كند و آثار متعددي دارد. قطعاً آن وظايفي كه به گردن ماست، مسؤوليت هايي كه به گردن ما مي آورد. اميدي كه براي ما مي آورد. امام زمان در بين ما است. با غم ما غمناك مي شود. با شادي هاي شيعيانش شاد مي شود. پدر مهرباني كه از فرزندانش دور نيست. ببينيد اين خيلي فرق مي كند با آن كسي كه مي گويد: الآن نيست. يا رهبري است كه بعداً خواهد آمد. نخير اين رهبر با سختي ها و مشكلات و به هر حال از خوشي هاي دوستانش، مؤمنين، مسلمين، همراه است. و آنوقت بعداً انس با او، ارتباط حتي

ص: 1037

با او برقرار كردن. ببينيد اينها چقدر فرق مي كند. با آن كسي كه صرفاً يك چيز آرماني، او را مي بيني كه خبري از او نيست. فقط بايد از آينده بيايد. اين همان تعبيري است كه گفت:

«يار نزديك تر از من به من است *** اين عجب تر كه من از وي دورم»

او خيلي نزديك است. منتهي خوب گاهي مواقع ما حجاب داريم، از او دور مي شود.

در هر حال اين عقيده اي است كه ما داريم. پروفسور كوربن كه به هر حال يك عالم دانشمند فرانسوي بود و خيلي با مرحوم علامه طباطبايي مباحثي داشت و رفت و آمدهاي زيادي داشت، آخر هم ايشان شيعه شد. ايشان يك سخنراني در دانشگاه سوربن فرانسه داشت. آنجا پروفسور كوربن يك تعبير بلندي كرد و واقعاً هم اين تعبير جزء معارف ما است كه تنها مكتبي كه همواره رابطه ي آسمان و زمين را برقرار مي داند مكتب اهلبيت است. كه هميشه اين رابطه برقرار است. اين قطع نيست. اين همان است كه در دعاي ندبه مي گوييم، «اين سبب المتصل بين الارض و السماء» آن رابط بين آسمان و زمين هميشه برقرار است.

خدا مرحوم آيت الله ميلاني را رحمت كند. ايشان در مشهد از بزرگان بودند. ايشان مي فرمودند: در روز بنشينيد هر روز يك مقدار با امام زمان درد و دل كنيد. خوب نيست اين شيعه روزش شب شود و شب اش روز شود، و اصلاً به ياد او نباشد. بنشينيد چند دقيقه ولو آدم حال هم نداشته باشد، مثلاً از مفاتيح دعايي بخواند، با همين زبان خودمان سلام و عليكي با آقا كند. با حضرت درد و دلي كند.

خدا

ص: 1038

مرحوم آيت الله بهجت را رحمت كند. يك حرف بلندي مي زد. مي گفت: بين دهان تا گوش شما كمتر از يك وجب است. يك وجب هم نيست. قبل از اينكه از دهان خودتان به گوش خودتان برسد، به گوش او رسيده است. نزديك است. درد و دل ها را مي شنود. با او حرف بزند، و ارتباط برقرار كند. در زمان امام هادي(ع) شخصي نامه اي نوشت از يكي از شهرهاي دور، نامه اي نوشت كه آقا من دور از شما هستم. گاهي حاجاتي دارم، مشكلاتي دارم، به هر حال چه كنم؟ حضرت در جواب ايشان نوشتند: «إِنْ كَانَتْ لَكَ حَاجَةٌ فَحَرِّكْ شَفَتَيْك» (بحارالانوار/ج53/ص306) لبت را حركت بده، حرف بزن. بگو. ما دور نيستيم. حالا بعداً خواهيم گفت كه وجود مقدس وليعصر و امام حي و زنده مثل يك روح مي ماند براي كل عالم وجود، نه فقط براي عالم دنيا. براي عالم ملائكه، براي عالم جن، براي تمام عوالم وجود هرچه كه موجود است، آن ولايت و سرپرستي تامي كه امام زمان(ع) دارد، اشراف دارد بر تمام عالم وجود. مثل يك روح!

شما الآن ببينيد روحتان بر جزء جزء و سلول سلول بدنتان اشراف دارد. اگر يك قطعه اي از بدن شما روح را اشراف نداشته باشد، و كاري به او نداشته باشد، آن قطعه مرده است. آن قطعه اي كه روح به آن كاري نداشته باشد، اصلاً حيات ندارد. او مرده است. فرض اگر يك سوزني كف پاي شما زده شود، لازم نيست كه حتماً مثلاً با اين چشم ببينيد تا دردتان بيايد. روح به همه جا اشراف دارد. از همه چيز اطلاع دارد. وجود مقدس ولي خدا كه خليفة الله در

ص: 1039

اين عالم است، اشرافي كه بر تمام عالم وجود دارد، مثل يك روح بر تمام اين پيكره است. بنابراين از همه ي افراد، از همه ي اجزا، از همه ي موجوات، از همه ي انسان ها اطلاع دارد. خبر دارد.

خوب اين ادعاي ما است كه ما حجت را زنده مي دانيم. ممكن است كسي سؤال كند چه دليلي بر اين مسأله است. چه ضرورتي است كه ما اصرار داريم كه حتماً حجت خدا بايد زنده باشد؟ چه اشكال دارد مثل آن كساني كه مي گويند: در آينده متولد مي شود، بگوييم در آينده، يعني در همان نزديكي ها و حوالي ظهورش متولد شود و بيايد، ظهور كند. عالم را نجات بدهد. چه نيازي هست كه ما بگوييم: هست و اين عمر طولاني كه الآن هزار و صد و خرده اي سال مي گذرد، اين عمر طولاني هم دارد و هرچقدر هم طول بكشد، عمر طولاني كه چيزي نيست به آن محاليت وجود داشته باشد. خداي متعال به هر حال عمر طولاني به ايشان داده است. چه لزومي دارد، چه دليلي دارد كه اصرار داريم كه ايشان بايد زنده باشد؟

ببينيد من اشاره اي در جلسات قبل كردم. ولي حالا اجازه مي خواهم باز به يك عنوان ديگري مطرح كنم. شما نگاه كنيد ببينيد تعريف ما از امام و حجت خدا صرفاً اين كسي نيست كه مي آيد و يك رهبري اجتماعي و سياسي را به عهده مي گيرد. مثلاً رهبري جهان را از جهت سياسي و اجتماعي بر عهده مي گيرد و مشي امور را مي كند. نه ديد ما فقط اين نيست كه شما بگوييد، خوب الآن كه جهان آماده نيست چه نيازي است كه او زنده باشد؟ ما ديدمان

ص: 1040

نسبت به امام اين هست كه يكي از كارهاي امام، يكي از شئون امام رهبري سياسي و اجتماعي است كه اگر مردم به او رو كردند، قبول مي كنيم. مثل پنج سالي كه به حضرت امير(ع) رو كردند و قبول كردند. مثل شش ماهي كه به امام حسن مجتبي (ع) رو كردند و قبول كرد و رهبري اجتماعي و حكومت را بدست گرفتند. اين يكي از شئون است. كه در صورت آمادگي هاي مردم و پذيرش مردم مي آيد. اما اگر بر فرض مردم هنوز پذيرش نداشتند. اينطور نيست كه زنگ تفريح امام باشد، كه ديگر بيكار باشد. آنوقت بگوييم: پس چه فايده اي؟ حالا كه بيكار است، اصلاً نباشد. نه! شئون و وظايف بسيار مهمي در عالم دارد. ما امام را خليفة الله مي دانيم. ما امام را حجت الله مي دانيم. ببينيد اين مفهوم خليفه در قرآن يك مفهوم بسيار بلندي است كه خداوند متعال اصلاً آفرينش را به هدف خلق او خلق كرد. شما در قرآن ببينيد وقتي خداوند متعال گفت: «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَة» (بقره/30) من مي خواهم خليفه روي زمين، جانشين روي زمين خلق كنم، ايجاد كنم. جانشين نه به اين معنايي كه ما الآن در ذهنمان است. كه مثلاً در فلان اداره رئيسي داريم و جانشينش، كه جانشين يعني در غياب آن رئيس مثلاً امضاء مي كند و كارهايي را انجام مي دهد. جانشين و خليفه ي خدا اين نيست كه در غياب خدا، خدا كه هيچ موقع غايب نمي شود، اينطور نيست كه نباشد، جانشين يعني كسي كه تمام صفات او را دارد. يعني كسي كه تمام كمالات و صفات خداوند متعال به او داده شده و مظهر تمام

ص: 1041

اسماء و صفات اوست. خداوند فرمود: من مي خواهم چنين كسي را خلق كنم. ملائكه گفتند: چه نيازي است كه يك آدمي خلق شود كه افساد كند، خونريزي كند و به هر حال اين كارها را انجام دهد. خداوند در جواب ملائكه فرمودند: من يك چيزي مي دانم كه شما نمي دانيد. «إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ» (بقره/30) چون شما نمي توانيد بدانيد. شما مظهر بعضي از اسماء و صفات خدا هستيد. شما موجودات همه بعدي نيستيد، نمي توانيد شأن آدم، خليفه ي خدا را بفهميد. او تمام صفات و اسماء را دارد. خوب ببينيد خدا مي خواهد يك چنين كسي را خلق كند و تمام عالم براي اوست.

در روايت هست كه خداي متعال فرمود: «يابن آدم خلقت الاشياء لاجلك، و خلقتك لاجلي» تمام عالم را براي تو خلق كردم، تو را براي خودم، كه بندگي خودم را بكني. خوب ببينيد پس بنابراين خليفة الله در اين عالم هست كه سر آفرينش است. هدف آفرينش است. اگر او نباشد، آفرينش لغو است. يعني اگر آن كسي كه مظهر تمام اسماء و صفات خداست، در اين عالم نباشد آفرينش لغو است. همه را براي او آفريده است. خدا فقط براي خوردن و خوابيدن و كارهاي اين چنيني نيافريده است. خدا آفريده كسي كه تمام اسماء و صفات او را نشان بدهد و به همه ي آن كمالات برسد.

آقاي شريعتي: در بحث ياد مرگ هم اگر خاطر دوستان باشد، در آستانه ي قيامت ما اشاره كرديم كه آخرين كسي كه روي زمين هست، حجت خداست.

حاج آقاي عالي: ببينيد اين روي همين حساب است. نكته همين جا است كه اگر خليفه ي الهي در زمين

ص: 1042

نباشد، بودن آن زمين لغو است. آن زمين برچيده مي شود. لذا هميشه بايد خليفه باشد. آخرين كسي كه در زمين هست كه با رفتن او قيامت برپا مي شود و عالم دنيا برچيده مي شود خليفه ي خداست. حجت خداست. كه در روايت هست كه به پيغمبر اكرم، خداي متعال در معراج فرمود: «يَا مُحَمَّدُ عَلِيٌّ آخِرُ مَنْ أَقْبِضُ رُوحَهُ مِنَ الْأَئِمَّة» (بحارالانوار/ج53/ص68) آخرين كسي از ائمه كه من روح او را قبض مي كنم، علي است. كه ايشان رجعت دارد. چند بار هم رجعت دارد. آخرين رجعتش خداوند متعال وقتي كه اين انسان شگفت انگيز و شگفت انگيزترين انسان را مظهر العجايب را وقتي قبض روح مي كند و از دنيا مي رود، آنوقت قيامت برپا مي شود. عالم دنيا برچيده مي شود. پس ببينيد ما كه مي گوييم: زمين خالي از امام و حجت نيست، چون حجت خليفه ي خداست. حجت خدا همان كسي است كه به واسطه ي او خدا به عالم نظر مي كند. تشبيه من مثل اين است كه در يك باغي، يك گل استثنايي، يك درخت ميوه ي استثنايي است، باغبان اگر آبي مي دهد، اگر رسيدگي به آن باغ مي كند، به واسطه ي او است. آب مي دهد ولو علف هاي ديگر هم بخورند. گياهان ديگر هم بخورند، اما نظر باغبان به اوست. حتي علف هرزها هم ممكن است استفاده كنند، اما باغبان به خاطر آن آب مي دهد. اگر آن گل نبود، اگر آن درخت ميوه ي استثنايي نبود، باغبان رسيدگي نمي كرد. باغبان عالم آفرينش، پروردگار عالم واسطه ي اين گل استثنايي است. وجود مقدس خليفة الله و حجت خدا است كه به عالم نظر مي كند، عنايت مي كند. اين يك معنايي است كه خداوند متعال فيض را به اين

ص: 1043

عالم به واسطه ي او مي رساند.

يك معناي ديگرش اين هست كه او كه واسطه ي فيض است، يعني اينكه اول موجود و برترين موجود كسي است كه ابتدا كمال را، فيض، علم، رزق را، هدايت را، شفا را، هر عنايت و رحمتي از خدا را، اول بالاترين موجود آن كمال را مي گيرد، بعد تقسيم مي كند. از كانال او به بقيه مي رسد. همان واسطه ي فيض بودن. امام زمان(ع) همان واسطه ي فيض است كه خدا كمالات را از او به بقيه مي دهد. نگوييد كه مگر خدا عاجز است، خودش مستقيم بدهد؟ خدا عاجز نيست، ما عاجز از گرفتن هستيم. همينطور كه ما نمي توانيم وحي را مستقيم بگيريم، كمالات را آن شاگرد اول كلاس خدا، خليفة الله، حجت الله، او هست كه مي گيرد و به بقيه مي دهد. تشبيه به يك كلاسي كه معلم مطالب سنگيني مي گويد، يك شاگرد اولي هست كه از همه با استعداد تر است. زودتر از همه مطلب را مي گيرد. و يك كلاس را او بعداً براي ديگران توضيح بدهد. يعني او فيض علم را از استاد گرفته و بعد به ديگران داده است. هيچ اجحافي هم به ديگران نيست. او كار كرده، زحمت كشيده، ظرفيتش را دارد.

ما ديدمان اين چنين است. خوب با اين ديد لحظه اي نمي تواند عالم دنيا بدون حجت خدا و خليفه ي خدا باشد. چون اگر خليفه ي خدا نباشد اصلاً فيضي به آدم نمي رسد. اين همان است كه در روايات بي شمار داريم. «لَوْ لَا ذَلِكَ لَسَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا» (بحارالانوار/ج57/ص213) زمين با اهلش فرو مي رود. آنوقت با اين ديد هست كه اگر ما احياناً حاجاتي از ائمه مي خواهيم، از امام زمان حاجت مي خواهيم،

ص: 1044

از امام رضا حاجت مي خواهيم، چون اينها واسطه ي فيض خدا هستند. ما مي دانيم اينها استقلال ندارند. خودشان فقير خدا هستند. پيغمبر اكرم فرمود: «الْفَقْرُ فَخْرِي» (بحارالانوار/ج69/ص30) نقلي كه از حضرت هست. خودشان افتخارشان به اين است كه چيزي از خودشان ندارند. عبد محض خدا هستند. فقير محض الي الله هستند و اين را با تمام اعماق وجودشان، سلول سلول وجودشان درك مي كردند و چون اين چنين بود خدا به اينها همه چيز داد. چون ذره اي معصيت و سركشي در مقابل خدا ندارند. ما اگر از اينها حاجت مي خواهيم از باب داشتن استقلال نيست، از باب واسطه بودن است. لذا مثلاً در دعاي فرج مي گوييم: «يا محمد يا علي، يا علي يا محمد، اكفياني فانكما كافيان و انصراني و فانكما ناصران» از خودشان چيز بخواهيم.

من يك مرتبه خدمت دوستان عرض كردم. خدا آيت الله مجتهدي تهراني را رحمت كند. از ايشان شنيدم. ايشان گفت: خيلي سال پيش بود، من خدمت آيت الله خوانساري مرجع با عظمت تقليد كه واقعاً يك فوق العادگي هايي ايشان داشت. آقاي مجتهدي مي گفت: من خدمت ايشان رسيدم، يك سؤالي كردم. گفتم: آقا ما زيارت مي رويم، مثلاً زيارت امام رضا(ع) مي رويم، چطور بخواهيم؟ بگوييم: خدايا به حق امام رضا فلان چيز را به ما بده؟ يا بگوييم: يا امام رضا شفا بده، يا امام رضا علم به ما بده، يا امام رضا كارهاي مرا درست كن. از امام رضا بخواهيم و او را مخاطب قرار بدهيم؟ آيت الله خوانساري فرمودند: هردو خوب است. اما آن دومي كه از امام رضا بخواهيد، كه امام رضا از خدا براي شما بخواهد، اين دومي بهتر

ص: 1045

است. واسطه ببريد. حتي بعضي ها مي گفتند كه واسطه ها را بيشتر كنيد. سر قبر بعضي از اولياي خدا برويد، بعضي از امامزاده ها، يا بعضي از علما و فقهاي با عظمت و بزرگوار، از آنها بخواهيد كه از ائمه بخواهند، كه از خدا بخواهند. واسطه ها بيشتر باشد. چون اين واسطه هاي پايين تر سنخيت شان با ما هم بيشتر است. نزديك تر به ما هستند.

خدا يكي از بزرگان تهران، آيت الله شاه تقي آملي را رحمت كند. از مراجع صاحب رساله در تهران بود. استاد بعضي از بزرگان فعلي ما كه هستند، ايشان نقلي كه مي فرمود، مي گفت: من گاهي حرم امام رضا(ع) كه مي روم، يك حاجت مي خواهم، آنجا نمي گيرم، مي روم حرم عبدالعظيم شهر ري مي گيرم. مي آيم اينجا مي گيرم. يعني گاهي اوقات آن بزرگواران به زير دستانشان مي دهند. براي اينكه اينها احيا شوند، مقصود اين هست كه اينها به عنوان واسطه ها هستند. ديد ما نسبت به امام و حجت اين است. لذا هميشه بايد زنده باشيم.

در روايات امام صادق(ع) فرمود: «الْحُجَّةُ قَبْلَ الْخَلْقِ وَ مَعَ الْخَلْقِ وَ بَعْدَ الْخَلْقِ» (كافي/ج1/ص177) قبل از خلقت دنيا حجت بوده است. در عوالم قبل كه ما وارد آن بحث نمي شويم. در هنگام خلقت دنيا و همراه با اين خلقت بوده و بعد از خلقت دنيا هم هست. هيچ عالمي از عوالم وجود خالي از حجت نيست. هر عالمي خالي از حجت باشد، فيض ديگر به آنجا نمي رسد. ديگر عنايت خدا به آنجا نمي رسد. رحمت خدا ديگر به آنجا نمي رسد. چون او سر آفرينش است. به واسطه ي او خدا به عالم نظر مي كند و نگاه مي كند. بنابراين وجود مقدس امام زمان(ع)، وليعصر زنده است. با

ص: 1046

همين جسم مطهرشان دارد در بين ما زندگي مي كند، نزديك ما است و همين نزديكي خيلي نزديك تر از آن چيزي است كه ما گمان مي كنيم هست و هر فيضي نه فقط اين نفس كشيدن ها، هر فيضي كه به ما مي رسد. آخر گاهي از مواقع بعضي ها آدم خجالت مي كشد واقعاً اين را مطرح كند كه بعضي ها گله مي كنند كه چرا به ياد ما نيستي؟ اين ها بي توجهي است، گاهي اينها بي معرفتي است. يك مقدار كه چه عرض كنم، براي آن كسي كه مؤمنانه به قضيه نگاه مي كند، مگر مي شود او به اينها نگاه نكند. نگاه نكند، نيستي. نگاه نكند نفسي بالا و پايين نمي آيد. نگاه نكند هيچ عنايتي به تو نيست. نباشد به اينكه اگر يك حاجتي احياناً يك جايي به آدم داده نشد، اين گلايه ها را آدم بكند.

يكي از خوبان بود، حاجتي داشت، مدتي به امام زمان توسل كرده بود. حاجاتش برآورده نمي شد. از حضرت گله كرد. گفت: آقا مثل اينكه شما به ياد ما نيستي؟ حضرت در يك حالت خوابي بود، بيدار شد، به ايشان فرمود: فلاني، از بچگي نبودي كه از فلان جا افتادي و ما تو را گرفتيم. آن حادثه براي تو پيش نيامد ما ردش كرديم. آن بلا پيش نيامد ما دفعش كرديم. آن مشكل پيش نيامد ما كار تو را راه انداختيم؟ يكي يكي شروع كرد از بچگي روند زندگي من و نكاتي را كه براي من يك جاهايي درست شده بود و من هم حس مي كردم كه خيلي در زندگي ام به هر حال يك جاهايي هست كه كار درست مي شود، ولي توجه به پشت پرده نداشتند. فقط اين طرف قضيه

ص: 1047

را مي ديدند. فقط اين ظواهر را مي بينيم و در بند همين ها قرار مي گيريم. آن دست مهربان را نمي بينيم. اين بنده ي خدايي كه عرض كردم از خوبان بود وسط صحبت گفت: آقا ديگر نفرماييد. شرمنده شدم! من فكر كردم شما به ياد ما نيستي. شما لحظه اي بي ياد ما نيستي.

خوب حالا شما نگاه كنيد اين ديد را ما داريم و در اين زمان، حرفي از يكي مي رسد، حتي اگر شما به بقيه ي معصومين توسل مي كنيد، اگر به امام رضا توسل مي كنيد، حضرت زهرا(س) توسل مي كنيد، ولو فعلاً توسل شما به يك معصوم ديگر است، آنچه كه قرار است به شما برسد از كانال امام حي و مجراي فيض ايشان است، واز ايشان به شما مي رسد. اين حالا يك بخش بحث است. باز اگر فرصت شد...

آقاي شريعتي: وقتي كه شنيدم از قول حضرت كه مي فرمايد: «إِنَّا غَيْرُ مُهْمِلِينَ لِمُرَاعَاتِكُمْ وَ لَا نَاسِينَ لِذِكْرِكُم» (بحارالانوار/ج53/ص174) يك وقت هايي واقعاً مي لرزم. يك وقت هايي شايد ما غافل باشيم از ياد حضرت. و اين نكته هم كه شما اشاره كردي كه حضرت هرگز از ما غافل نيست، خيلي مسأله ي بزرگي است. نبايد ساده از كنارش رد شد. و نكاتي هم كه حاج آقاي عالي اشاره كردند و عظمت حضرت را واقعاً حالا اين نكاتي كه شما گفتيد و اينكه حضرت محبوب خداوند متعال هستند، بزرگ هستند و عزيز هستند، تازه ما مي فهميم كه هيچي نيستيم و چرا بايد اضطرار ما نسبت به حضرت روز به روز بيشتر شود.

حاج آقاي عالي: در آينده يكي از خصوصيات حضرت مهرباني است. مهرباني حضرت را خواهيم گفت. كه آنوقت ما چقدر شرمنده مي شويم. يكي

ص: 1048

از خصوصيات همين مهرباني عجيب حضرت است. آنوقت مي بينيم نظر ايشان بر ما به چه صورت هست. كه كسي ديگر در مقابل اين مهرباني جز اينكه سر خجالت فرود بياورد چيز ديگري نيست.

آقاي شريعتي: بسيار خوب، امروز خيلي مباحث خوبي را شنيديم. خدا انشاءالله حفظتان كند. خيلي ممنون از توجه فرد فرد بينندگان خوبمان. مشرف شويم به محضر قرآن و انشاءالله زندگي همه ي ما منور به نور قرآن باشد و انوار اهلبيت(ع) مخصوصاً امام عصر(عج). صفحه ي 24 قرآن كريم آيات 154 تا 163 سوره ي مباركه ي بقره تلاوت مي شود. صميمانه تقاضا مي كنم كه بيننده ي بخش دوم گفتگوي ما با حاج آقاي عالي باشيد.

«وَ لَا تَقُولُواْ لِمَن يُقْتَلُ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتُ أَحْيَاءٌ وَ لَاكِن لَّا تَشْعُرُونَ(154) وَ لَنَبْلُوَنَّكُم بِشىَ ْءٍ مِّنَ الخَْوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابرِِينَ(155) الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ(156) أُوْلَئكَ عَلَيهِْمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ(157) * إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةَ مِن شَعَائرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَ مَن تَطَوَّعَ خَيرًْا فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ(158) إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَ الْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّهُ لِلنَّاسِ فىِ الْكِتَابِ أُوْلَئكَ يَلْعَنهُُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنهُُمُ اللَّعِنُونَ(159) إِلَّا الَّذِينَ تَابُواْ وَ أَصْلَحُواْ وَ بَيَّنُواْ فَأُوْلَئكَ أَتُوبُ عَلَيهِْمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ(160) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَ مَاتُواْ وَ هُمْ كُفَّارٌ أُوْلَئكَ عَلَيهِْمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلَئكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ(161) خَالِدِينَ فِيهَا لَا يخَُفَّفُ عَنهُْمُ الْعَذَابُ وَ لَا هُمْ يُنظَرُونَ(162) وَ إِلَاهُكمُ ْ إِلَاهٌ وَاحِدٌ لَّا إِلَاهَ

ص: 1049

إِلَّا هُوَ الرَّحْمَانُ الرَّحِيمُ(163)»

ترجمه آيات:

«آنان را كه در راه خدا كشته مى شوند، مرده مخوانيد. آنها زنده اند و شما در نمى يابيد. (154) البته شما را به اندكى ترس و گرسنگى و بينوايى و بيمارى و نقصان در محصول مى آزماييم. و شكيبايان را بشارت ده. (155) كسانى كه چون مصيبتى به آنها رسيد گفتند: ما از آن خدا هستيم و به او باز مى گرديم. (156) صلوات و رحمت پروردگارشان بر آنان باد، كه هدايت يافتگانند. (157) صفا و مروه از شعاير خداست. پس كسانى كه حجّ خانه را به جاى مى آورند يا عُمره مى گزارند، اگر بر آن دو كوه طواف كنند مرتكب گناهى نشده اند. پس هر كه كار نيكى را به رغبت انجام دهد بداند كه خدا شكر گزارنده اى داناست. (158) كسانى را كه دلايل روشن و هدايت كننده ما را، پس از آنكه در كتاب براى مردم بيانشان كرده ايم، كتمان مى كنند هم خدا لعنت مى كند و هم ديگر لعنت كنندگان. (159) مگر آنها كه توبه كردند و به صلاح آمدند و آنچه پنهان داشته بودند آشكار ساختند، كه توبه شان را مى پذيرم و من توبه پذير و مهربانم. (160) بر آنان كه كافر بودند و در كافرى مُردند لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم باد. (161) جاودانه در لعنتند و در عذابشان تخفيف داده نشود و لحظه اى مهلتشان ندهند. (162) خداى شما خدايى است يكتا. خدايى جز او نيست بخشاينده و مهربان. (163)»

آقاي شريعتي: اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. خيلي ممنون و متشكريم از دوستاني كه تلاوت قرآن كريم امروز را از جمكران براي ما محيا كردند. با صداي

ص: 1050

خوب قاري ارجمندمان جناب آقاي فروغي. حاج آقاي عالي اشاره ي قرآني را امروز را بفرمايند و بعد هم انشاءالله خدمتشان باشيم.

حاج آقاي عالي: آيه ي 159 سوره ي مباركه ي بقره خداوند متعال مي فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَ الْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّهُ لِلنَّاسِ فىِ الْكِتَابِ أُوْلَئكَ يَلْعَنهُُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنهُُمُ اللَّعِنُونَ» خدا در اين آيه يك لعن بسيار شديدي، يك نفرين و دورباش از رحمت بسيار شديد در اين آيه دارند، كه در جاي ديگر از قرآن شايد به اين شكل لعن نشده باشد كه لعنت خدا و همه ي لعنت كنندگان بر آن كساني كه حقايق ديني را كتمان مي كنند. حقايقي را كه خداوند متعال در كتابش بيان كرده است. حقايقي كه باعث هدايت مردم مي شود. باعث روشنگري مردم مي شود. باعث اين مي شود كه گمراه نشوند. اگر كسي اين حقايق را كتمان و پنهان كند، به هر دليلي، به دليل ترسش، به دليل اينكه به هر حال، به عنوان مثال طمعي دارد. به خاطر وابستگي به جايي و كسي طمعي دارد و نمي تواند اين را بيان كند چون احياناً منافعش به خطر مي افتد، اگر كسي اين كار را بكند، هم لعنت خدا بر او خواهد بود طبق اين آيه «أُوْلَئكَ يَلْعَنهُُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنهُُمُ اللَّعِنُونَ» چون دارد حق خدايي را ضايع مي كند كه هدايت به مردم است، و هم لعنت به لعنت كنندگان مردم، چون حق مردم هم هست كه هدايت خدا را بگيرند. و اين كسي كه از حقايق اطلاع دارد و به آنها نمي گويد و كتمان مي كند، اين حق مردم را هم دارد ضايع مي كند. لذا لعنت از طرف آنها

ص: 1051

هم بر اين شخص خواهد بود. در روايات ما هست كه اين در رابطه با علمايي است كه از اميرالمؤمنين(ع) پرسيدند كه بهترين خلق كيست؟ حضرت امير(ع) فرمودند: علمايي كه صالح هستند، حقايق دين را بيان مي كنند. از حضرت پرسيدند كه بدترين خلق كيست؟ اميرالمؤمنين(ع) فرمودند، ذيل همين آيه در روايات است. فرمودند: علمايي كه حقايق ديني را پنهان مي كنند. درست است كه اين آيه شأن نزولش مربوط به يهود و علماي يهود بوده كه حقايقي را كه در كتب خودشان خوانده بودند، به يهوديان نمي گفتند: كه اين پيغمبر آخرالزمان است. حق است! اما خصوصيت ندارد براي علماي يهود. هر عالم ديني كه حقايق دين را در اختيار مردم نگذارد، اين شامل حالش خواهد بود.

آقاي شريعتي: بسيار خوب، خيلي ممنون و مشتكرم. يك نكته اي را من عرض كنم. همانطور كه ديروز هم اشاره كردم به مناسبت ميلاد با سعادت حضرت زينب كبري(س) تالار ايده هاي پايگاه اينترنتي برنامه ي سمت خدا افتتاح شد. و اين روزها آن چيزي كه متداول هست، و رايج است و مباحثي كه مطرح مي شود ضمن اينكه من خيلي تشكر مي كنم از همه ي دوستاني كه به سايت ما سر زدند، و وارد تالار ايده ها شدند و نظر گذاشتند. بحثي كه اين روزها خيلي رايج هست، بحث امر به معروف و نهي از منكر است كه از روز چهارشنبه حاج آقاي ماندگاري بحثي را مطرح كردند و خيلي هم مورد استقبال دوستان خوب ما قرار گرفته است. خيلي ها حاج آقاي عالي مشتاق هستند كه نظر شما را هم در مورد اقامه ي معروف بدانند. و اين لحظات پاياني را به اين اختصاص بدهيم.

ص: 1052

اج آقاي عالي: من چون فرصت كم هست، فقط يكي دو نكته عرض مي كنم. اولاً اين آيه اي كه الآن به اين اشاره شد، اگر يك عالم ديني باشد، حقايقي را در جامعه ببيند، منكري را در جامعه ببيند، و احكام دين را هم بداند كه اين طبق احكام دين منكر است، وظيفه دارد به مردم بگويد. نه وظيفه ي يك عالم به معناي اينكه يك روحاني باشد. آن كسي كه خبر از احكام دين دارد. همه ي مردم! امر به معروف و نهي از منكر مربوط به يك فرد خاص نيست. همه به خصوص عالمان دين. و اين را هم من عرض كنم اگر احياناً كارشناسان محترم اين برنامه يا هر برنامه ي ديني عالمانه وارد اين شدند، كه تذكري بدهند از باب امر به معروف، يا نهي از منكر در جامعه اين حقشان است و اگر اين كار را نكنند مشمول اين آيه هستند.

ببينيد يك عالم وارسته ي ديني وابستگي به هيچ جا ندارد. ما هچ كدام هيچ وابستگي به صدا و سيما نداريم. آن چيزي كه ما وابسته هستيم، ما نان خور امام زمان هستيم! ما به دينمان وابسته هستيم. يعني اگر قرار است آدم حسابي ببرد از حجت خدا حساب مي برد. از رهبر بزرگوارمان، از فرامين و دستورات او كه او هم نايب امام زمان(ع) هست، از او حساب مي برد. ديگر معطل كس ديگري نيست. بنابراين اين يك نكته كه در بيان حقايق عالمان دين با حريت بايد بيايند و بيان كنند.

نكته ي دوم اينكه در بحث امر به معروف و نهي از منكر يك فريضه اي است كه در روايت داريم بقيه ي اعمال خوب در مقابل اين

ص: 1053

فريضه مثل رطوبت دهان نسبت به دريا است. فاصله ي اعمال را ببينيد چقدر است؟ اين تعبير امام صادق(ع) است. كه «كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّي» تمام اعمال خوب، حتي «وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ إِلَّا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّي» (وسايل الشيعه/ج16/ص134) مثل رطوبت دهان است در مقابل آب دريا. خوب ببينيد اگر اين فريضه خداي نكرده فراموش شود و زمين بخورد و كسي به هر حال بترسد، يا مثلاً فرض كنيد بي اعتنايي شود، ديگر چيزي نمي ماند. به خصوص بعضي از منكراتي كه به خاكستر مي نشاند. مردم را به خاك سياه مي نشاند. منكر درشتي مثل ربا، منكراتي مثل تجمل گرايي، منكراتي مثل خداي نكرده به فرهنگ ديني مردم در جاهايي لطمه زده اند، حالا ولو جاهايي باشند كساني كه ممكن است ندانند. بنابراين اين چيزي كه برادر بزرگوارمان جناب آقاي ماندگاري فرمودند، كاملاً برگرفته از ايده هاي ديني هست. ما از طرف خداوند متعال دستور داريم و دين ما كه يك عالم ديني بگويد. ايشان هم از يك منظر ديني وارد شدند و دست روي نقطه اي گذاشتند كه نقطه ي فسادي است. فرق نمي كند هرجا باشد. عرض كردم اگر هم در صدا و سيما احياناً يك جايي يك اتفاق افتاده در عين حال كه ما مديران صدا و سيما را متدين مي دانيم. ولي به هر حال روي ندانستن يا روي هر چيز ديگري كه هست، اين خبط را ممكن است بكنند. تذكر برايشان واجب است. و اين تذكر را اگر عالم ديني ندهد، روز قيامت مسؤول است. يك كسي مثل آقاي ماندگاري عزيزمان طبيعي است كه دردمندانه مي آيد اين را مي گويد و قطعاً هم نه

ص: 1054

از طرف ما، براي همه ي متدينين، وظيفه ي ديني است. بحث، بحث سياسي كاري و اين بحث ها نيست. قطعاً دفاع از اين به عنوان يك وظيفه براي ما واجب است.

آقاي شريعتي: بسيار خوب، خيلي ممنون و متشكرم. انساءالله همه ي اين اتفاقات و اين اقامه ي معروف منجر شود به اصلاح جامعه ي ما، انشاءالله اتفاقات خوبي در آن بيفتد، خيلي ممنون و متشكريم از همراهي فرد فرد دوستان بزرگواري كه در اين مسير همراه ما هستند و همينطور از كارشناسان بزرگوار و گرانقدر برنامه ي ما. حاج آقاي عالي خيلي ممنون و متشكريم از شما. دعا بفرماييد و بيننده هاي خوبمان هم انشاءالله آمين بگويند..

حاج آقاي عالي: خداوند متعال همه ي ما را به وظايفمان از جمله اين وظيفه ي بزرگ امر به معروف و نهي از منكر كه واقعاً فريضه ي خاموش و مغفولي است آشنا و انشاءالله عامل به آن قرار بدهد.

آقاي شريعتي: انشاءالله. خيلي ممنون و متشكر هستم. فردا انشاءالله با حضور حاج آقاي فرحزاد خدمت شما مي رسيم. دعوت مي كنم بيننده ي برنامه ي فردا هم باشيد. مثل هميشه بهترين ها را براي همه ي شما آرزو مي كنم. والحمدلله رب العالمين و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.

كليد واژه ها:

حجت

اضطرار

امام حي

حاجت

توسل

كتمان حقيقت

امر به معروف

نهي از منكر

92-12-11

برنامه سمت خدا موضوع برنامه: كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين عالي تاريخ پخش: 11/12/92 بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين گمان مبر كه همين جان سپرده ام بي تو *** قسم به جان عزيزت، كه مرده ام بي تو اگرچه دست خيالم به دامنت نرسيد *** خوشم كه دل به خيالت سپرده ام بي تو چه

ص: 1055

جاي غير تو حتي وجود خود را نيست*** كنار ياد تو از ياد برده ام بي تو ز اشك مردم در خون نشسته ام پيداست *** كه پاره هاي جگر را فشرده ام بي تو نمي رسند به اشكم ستاره هاي سپهر *** كه يك به يك همه شب را سپرده ام بي تو من آن شكوفه ي نشكفته ي خزان زده ام*** كه گل نكرده جنونم، فسرده ام بي تو بيا و هستي پروانه را نسوز اي گل *** كه پيش از آنكه بسوزيم مرده ام بي تو اللهم عجل لوليك الفرج آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان، دوستان خوب و گرانقدر. خيلي خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما. آرزو مي كنم در هركجا كه هستيد، انشاء الله خداوند متعال پشت و پناهتان باشد و در همه ي لحظات زندگي انشاءالله موفق و مؤيد باشيد. حاج آقاي عالي، سلام عليكم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد. حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي دوستان سلام و عرض ادب دارم و در خدمت شما هستم. آقاي شريعتي: سلامت باشيد. ما خيلي خوشحال هستيم كه روزهاي يكشنبه، مزين و منور اين به حضرت ولي عصر(عج). قرار شد كه در مسير اضطرار به حضرت حجت گام برداريم و الحمدلله مباحث خوبي را در جلسات گذشته شنيديم و بازتاب خيلي خوبي هم خدارو شكر داشت. هفته ي گذشته انواع مختلف اضطرار را شما بيان كرديد، يك قسم آن طلب بيننده هاي خوبمان شد كه اين جلسه بشنوند. ما خدمت شما هستيم و بحث امروز را مي شنويم. حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. بله جناب آقاي شريعتي همينطور كه فرموديد ما اضطرار به حجت

ص: 1056

و وجود مقدس ولي اعظم خدا را سه قسمت كرديم كه انشاءالله بتوانيم در اين جلسه ي امروز اين بحث را كه در واقع ديگر اتمام يك بحث مقدماتي اين مباحث اضطرار بود، و ترسيم آن چشم انداز آينده مان بود، انشاءالله اين را بتوانيم در اين جلسه ي امروز تمام كنيم و ديگر وارد مباحث اصلي تري شويم كه حالا در رابطه با وجود مقدس ولي عصر(ع)، به خصوص در روايات ما يا احياناً در تعبير بعضي از آيات وجود دارد. ما عرض كرديم كه دردمندي و اضطرار به خحجت خدا و ولي خدا كه باب خدا و راه ورود به خدا هست، اين در سه صورت هست. اولين صورت اين هست كه گرفتاري ها و مشكلات و حوائج دنيا آدم را دردمند مي كند. به عقيده ي ما آدم هاي معمولي اينطوري هستيم كه در زماني كه به صورت عادي زندگي روزمره ي ما مي گذرد، آن نيازهايي كه داريم معمولاً رفع آن نيازها را با همان اسباب و وسايلي كه به طور عادي باز فراهم است، مي بينيم. و از اين جهت خيلي دردي حس نمي كنيم. سوزشي كه از نيازها در ما هست، به وسيله ي همين اسباب معمولي برطرف مي شود. اگر كسي فرض كنيد نياز به غذا دارد، خوب غذا هست كه رفع نياز را كند. اگر نياز به خواب دارد، خستگي برايش كه خودش يك نياز است، خوب خواب هست كه برطرف كند، اگر نياز به فرض كنيد، همه اش مريضي پيش آيد و اين نياز فراهم شود، دكتر و دوا برايش هست. اگر سرگرمي و تفريحاتي نياز دارد، وسايل مورد نيازش هست. براي اين طرف و آن طرف رفتن ما، وسايل نقليه هست.

ص: 1057

براي رفع به هر حال نيازهاي عاطفي و غريزي ما ازدواج و تشكيل خانواده و زندگي مي تواند رفع آن غرض را بكند. نيازهاي غريزي و عاطفي را. به هر حال نيازهاي مختلفي را آن پول و درآمدي كه احياناً داريم، اين وسيله مي شود براي اينكه اين نيازها برطرف شود. لذا خيلي دردي در خودمان آنچنان كه باشد حس نمي كنيم. مگر اينكه اوضاع غير عادي شود، و بعضي از اين اسباب از كار بيفتد. آن نياز ما باشد ولي به سبب ظاهري نباشد كه رفع نياز كند. تشنگي باشد، ولي آب نباشد. درد و بيماري باشد، ولي علاج نباشد. دوا و دكتري نباشد. ديگر جواب ندهد. به طور مثال فرض كنيد نيازهاي عاطفي و غريزي باشد ولي ازدواجي فراهم نباشد، خانه و زندگي فراهم نباشد. يا نيازهاي روزمره ي زندگي باشد، ولي پول و درآمدي به اندازه ي كفاف نباشد. در اينطور جاها ببينيد نياز هست، درد هست ولي اسباب ديگر از كار افتاده است. آقاي شريعتي: نمونه ي بارزش حاج آقا همين مريضي ها و گرفتاري هايي كه اتفاق مي افتد،كه ديگر پزشكان مي گويند: كاري از دست ما برنمي آيد، اوج اضطرار كاملاً محسوس است. حاج آقاي عالي: خوب در اينطور جاها آدم احتياج پيدا مي كند به يك جايي كه فراتر از اين اسباب ظاهري مي تواند كار كند، و فطرت ما به هر حال آنچه كه عقل ما، ما را راهنمايي كرده است، خداوند متعال، آنچه را كه واسطه ي خدا هست، طبيعتاً ما را نيازمند و دردمند مي كند به در خانه ي ولي خدا را رفتن. اينجا ديگر از سر سيري دعا نمي كنيم. اينجا ديگر واقعاً دردي است. اينجا ديگر گرفتاري و بلا

ص: 1058

و مشكل و همان چيزي كه شما فرموديد، مرض و قرض و امثال اينطور چيزها يك طور ديگري، چون راه ديگري نيست. اين همان اضطرار است. بيچاره شدن است. خدا آيت الله احمدي ميانجي را رحمت كند. ايشان در قم بودند، از خوبان قم و بزرگان اخلاقي قم بودند و به هر حال قمي ها و مؤمنين ايشان را مي شناسند، كه در مسجد بازار قم، ايشان آنجا به هر حال نزديك بازار قم صحبت مي كردند و معمولاً با اينكه مسجد كوچكي بود، هميشه جمعيت داشت. ايشان يك موقعي مي گفت: ما استادي داشتيم، كه به ما مي گفت: اگر دعا مي كنيد، دعاي مضطر كنيد كه او از سر درد دعا مي كند، نه از سر سيري. بعد آن استاد ما مي گفت، ايشان مي فرمود: اگر باور نداري، دعا مي كنم مضطر شوي تا ببيني دعاي مضطر چطور است؟ دعاي مضطر واقعاً دعاست و از صميم قلب چيزي را مي خواهد. خوب ما آدم هاي معمولي معمولاً اينطور هستيم كه در هنگام گرفتاري ها هست كه آن درد براي ما به وجود مي آيد. البته آن آدم هايي كه رشد يافته هستند، آدم هايي كه با خودشان كار كردند، به يك در جات بلندتري از ايمان رسيدند، آنها فقط اينطور نيست كه در بلا اضطرار پيدا كنند، نخير! در حالت نعمت و عافيت و راحتي آنجا هم خودشان را مضطر خدا مي بينند. يعني هميشه مي دانند كه آن رفع نيازكن واقعي، آن كسي كه همه ي اسباب به دست اوست و فوق اين اسباب دارد كار مي كند، خداست و بايد از طريق ولي خدا از خدا بگيرند، در همه جا. به اين مقام رسيدند كه هميشه مضطر هستند. اميرالمؤمنين (ع) در

ص: 1059

دعاي يستشير، اين دعا در مفاتيح است. پيغمبر اكرم به حضرت امير توصيه كرد، و فرمود: گنجي از گنج هاي عرش است و واقعاً هم دعاي ارزنده و فوق العاده اي است. آنجا اين تعبير را دارد كه حضرت مي فرمايد كه، به خداي متعال خطاب مي كند كه «انت المجير، و أنا المضطر» خدايا تو اجابت مي كني، من مضطر هستم. اين من مضطر هستم، اين نه فقط در بلا و گرفتاري مضطر هستم، يعني هميشه مضطر هستم. و واقعاً هم همين است. عرض كردم انسان هاي رشد يافته هميشه خودشان را مضطر خدا، هميشه نيازمند و فقير به خدا و ولي خدا مي دانند و حجت خدا مي دانند. يك روايت خيلي زيبايي از امام صادق(ع) است كه مرحوم مجلسي در بحار اين را نقل كردند، خيلي راحت و قابل توجه است از حضرت امير(ع) هست كه فرمود: «مَا الْمُبْتَلَى الَّذِي اسْتَدَرَّ بِهِ الْبَلَاءُ بِأَحْوَجَ إِلَى الدُّعَاءِ مِنَ الْمُعَافَى» (بحارالانوار/ج90/ص301) كسي كه در گرفتاري مبتلا است، و گرفتار بلا و مشكلات هست، اينطور نيست كه نيازش بيشتر باشد به دعا كردن از آن كسي كه در راحتي و عافيت است. آن كسي كه فقير است، فكر نكنيم بيشتر احتياج به دعا دارد نسبت به غني. اگر به قول سعدي نگوييم: آنان كه غني ترند، محتاج ترند. ولي حداقل هردو نياز دارند. هردو مضطر هستند. چرا؟ حضرت مي فرمايد: به خاطر اينكه آن كسي كه در عافيت و راحتي و سلامتي است، «الَّذِي لَا يَأْمَنُ الْبَلَاءَ» بدانيد كه به هر حال او هم در امان نيست. اين نيست كه در عالم دنيا كسي نسبت به بلاها، امنيت داشته باشد. كسي نسبت به بلاها و گرفتاري ها

ص: 1060

مصون باشد و تضمين داشته باشد كه برايش هيچ مريضي پيش نمي آيد. هيچ مشكلي پيش نمي آيد. هيچ فقري پيش نمي آيد. كسي تضمين ندارد. بلكه اگر با يك ديد ديگري ببينيم، گاهي اوقات اصلاً آدم دچار بلا هست و نمي داند. چه بسا همان فردي كه در سلامتي هست، يكي مثل همان بيماري هايي دارد كه پنهان است. چه بسا آن كسي كه حس مي كند عمر طولاني دارد، نيم ساعت بعد ديگر در اين دنيا نيست. و عجل در كمين اوست. مي خواهم عرض كنم ببينيد انسان اينطور است. امواج بلا اطرافش را گرفته است. يكي از بزرگان مي گفت: هر روز صدقه زياد بدهيد. هر روز صدقه يادتان نرود بدهيد. اگر بدانيد چه امواج بلايي اطراف شما است. اينطور نيست كه آدمي كه در راحتي است، فكر بكند كه واقعاً هيچ موجي اطرافش نيست. خطري در كمين اش نيست. پس بنابراين همه بايد خودشان را مضطر بدانند. همه بايد خودشان را نيازمند بدانند. ولي خوب عرض كردم، معمولاً ما انسان هاي عادي در موقع گرفتاري ها و بلاها هست كه حواسمان را جمع مي كنيم. همينطور كه در جلسات قبل گفتيم، اين اضطرار اشكالي ندارد. بالاخره آدم دردمند مي شود در خانه ي خدا مي رود. در خانه ي باب الله مي رود كه ولي خداست. شما بسياري از تشرفات را آقاي شريعتي ببينيد. در بحارالانوار در جلد 53 ، يا در كتاب نجم الثاقب، كه من به دوستان بزرگوار توصيه مي كنم. حالا بحارالانوار شايد عربي باشد، ترجمه هم شده است. ولي كتاب نجم الثاقب يكي از كتاب هاي بسيار ارزنده در باب مهدويت است كه ما بعدها از آن خيلي استفاده خواهيم كرد. اين كتاب فارسي است. «نجم الثاقب»

ص: 1061

ستاره ي درخشان! نجم الثاقب كه در واقع مقصود امام زمان(ع) هست. و اين كتاب را مرحوم محدث نوري، استاد محدث قمي صاحب مفاتيح فرمود: محدث نوري كه از علماي بزرگوار ما بوده، يك چيز حدود 120، 130 سال پيش و به هر حال فردي حديث شناس و خبره اي بوده است. اين كتاب را نوشته است. انصافاً كتاب ارزنده اي است چون احادث بسياري در اين كتاب در باب هاي مختلف آن آمده است. آنوقت يكي از باب هاي اين كتاب «نجم الثاقب» تشرفاتي است كه يك عده از مؤمنين خدمت حضرت ولي عصر(ع) رسيدند. سه تشرف را آنجا نقل كرده است. خوب شما مي بينيد در اين كتاب هايي كه بعضاً تشرفات را نقل كرده است، خيلي از اينهايي كه خدمت حضرت رسيدند، به واسطه ي همين گرفتاري هايشان بوده است. همين مشكلاتشان بوده است. يك مريضي داشتند كه احياناً لاعلاج بوده است. يك فقر سنگيني داشتند، يك قرض سنگيني داشتند. فرض كنيد قضيه ي اسماعيل هرقِلي كه در زمان سيد بن طاووس بود. قضيه ي شيخ حسين آل رحيم، كه در زمان نزديك خود مرحوم محدث قمي بود. كه مثلاً چهل هفته مسجد كوفه مي رفت، شب هاي چهارشنبه به مسجد كوفه مي رفت، تا اينكه بعد از چهل هفته خدمت حضرت ولي عصر(ع) رسيد، مشكلي كه داشت يكي مريضي بود كه داشت، مريضي ريوي بود كه سرفه زياد مي كرد و خون از سينه و گلويش مي آمد و فقر شديدي داشت و نياز به ازدواج كه به خاطر فقر به هر حال كسي به او همسر نمي داد. اين سه نياز باعث شده بود، اين سه گرفتاري باعث شده بود كه چهل هفته رفته بود و به حضرت

ص: 1062

ولي عصر(ع) توسل كرده بود و آخر هم توانست تشرف خدمت حضرت پيدا كند. حضرت يك مقداري از قهوه اي كه او درست كرده بود، از فنجان قهوه اش يك لب زد و فرمود: تو بخور. بعد حضرت فرمود: مريضي ات خوب مي شود. يعني ببينيد حضرت توبيخش نكرد كه چرا در خانه ي ما آمدي؟ چرا براي گرفتاري هاي دنيايي ات آمدي؟ نه! در خانه ي ولي خدا آمده است كه باب الله است. حضرت فرمود: مريضي ات را خوب مي شود. ازدواجت هم درست مي شود. ولي آن فقرت به صلاحت است. آن فقر با تو هست. به صلاح تو است. خوب ببينيد خيلي از تشرفات اينطور بوده است. نه فقط در رابطه با حضرت ولي عصر(ع)، زمان ائمه را شما ببينيد، خيلي از مردم كه به حضور ائمه مي رسيدند، مشكلات مادي و گرفتاري هاي دنيايي شان بوده است. حوائج شان بوده است كه مي رفتند. به خصوص خدمت امام جواد(ع) كه مي دانيد در زمان امام جواد(ع) به خاطر اينكه اولين امامي بود كه در خردسالي به امامت رسيد، و اين امتحان، امتحان سنگيني بود كه از شيعيان گرفته شد در آن زمان كه اين امام را با اين سن بپذيرند، كرامات زيادي به دست ايشان صادر شد كه به هر حال اين جا بيفتد. كرامات زيادي براي حضرت جواد(ع) بود، كه به هر حال امامت او را بپذيرند، اصلاً امام جواد به باب المراد معروف شد. كه مراد مي دهد. به باب المراد معروف شد. حالا ببينيد اين يك قسم اضطرار است كه اين قسم با وجود اينكه اشكالي ندارد، ولي اگر آدم فقط به همين اكتفا كند كه هنگام حاجت ها در خانه ي آنها برود، هنگام ناخوشي ها در خانه ي

ص: 1063

آنها برود، و هدفش فقط حاجات باشد، گفتيم عيبش اين است كه اگر حاجت آدم را دادند، چهار سال آدم كارش راه مي افتد ديگر، او را فراموش كند. و اگر حاجت آدم را ندادند، روي مصلحتي گله مند شود. قهر كند. مثل ان خانمي كه، من خودم در بيمارستاني بودم آقاي شريعتي، بعضي از جاها هم نقل كردم. واقعاً درسي براي خود من بود. يك بنده ي خدايي بود، البته خوب مريض داشت، در اتاق عمل بود، معلوم بود كه حالش هم حال خرابي است. اين خانم پشت درب اتاق عمل منتظر آن مريضش بود، بلند بلند فرياد مي زد كه خدايا اگر اين مريض ما را شفا دادي، دادي. اگر شفا ندادي، نه من، نه تو! من قهر مي كنم. نه نمازي مي خوانم. نه روزه اي مي گيرم. نه كاري انجام مي دهم. و اين از آفات اين راه است. آفتش اين است كه اگر فقط ديد ما حاجتي باشد، يعني براي ما فقط خداي نكرده، امام زمان (ع) و بالاتر وجود مقدس خداي متعال وسيله باشند براي حاجات، آنوقت وسيله آن موقع كه حاجت را ندهد، مي گويد: خوب ديگر چه فايده؟ امام زماني كه حاجت مرا نمي دهد، چه فايده؟ مي گويد: تو كه از دوست، چشمت به احسان اوست *** تو در بند خويشي، نه دربند دوست يعني آدم هنوز در بند خودش است. بنابراين آنچه ارزش دارد اين است كه از اين سطح بالاتر بياييم. اشتباه نكنيم. موقع حاجات در خانه شان برويم. اما به اين اكتفا نكنيم. همانطور كه در جلسه ي قبل از مرحوم حاج اسماعيل دولابي عرض كردم، مي گفت: موقع ناخوشي هايتان كه فقط نباشيد. موقع خوشي هايتان هم بياييد. ما

ص: 1064

اهلبيت مي خواهيم خنده ي شما را هم ببينيم. فقط موقع گرفتاري ها و براي حاجات اينچنين نباشد. قسم دوم اضطرار اين است كه انسان دردمند حضرت شود، اضطرار به حجت پيدا كند و بيچاره ي او شود. اما دردش نه به خاطر دنيا و حوائج دنيا و گرفتاري هاي دنيا باشد، بلكه به خاطر آخرت باشد. درد آخرت داشته باشد، و آن درد او را به ولي خدا كشيده باشد كه دستش را بگيرد. اين قسم دوم كه اگر خاطر شريف شما باشد عرض كرديم كه اگر كسي اعتقاد داشته باشد كه عمرش و زندگي اش فقط شصت، هفتاد سال نيست. امتداد دارد تا ابد، اولاً! و ثانياً تا ابد رفتن شوخي نيست. توشه مي خواهد. خرج دارد. بايد يك چيزهايي باشد كه توشه ي راه آدم در اين مسير طولاني باشد. كار آدم را راه بياندازد در منزل، منزل اين سفر ابدي، و همچنين آسيب هايي جاهايي هست كه بايد آن آسيب ها دفع شود. هركسي نمي تواند اين توشه ي ما را تعيين كند. هركسي نمي تواند ما را راه ببرد. دستگيري كند از آن خطرات نجات بدهد. يك كسي احتياج هست كه اين مسير ابدي را، يعني اين مسير رشد را تا آخر رفته است. بعد آمده و دست افتاده ها را مي گيرد. و در اين مسير مي برد و اينكس غير از حجت معصوم خدا كه خطايي در آن نيست، كس ديگري نيست. عرض كرديم قرآن ولو حجت است ولي به تنهايي نمي تواند اين مسير ما را ببرد. چون نسبت به قرآن، همه ي گروه ها و فرقه هاي اسلامي تمسك مي كنند و قرآن فيصله نمي دهد. فصل الخطاب نيست. رسول خدا هم در عين حال كه خحت است

ص: 1065

اما چون عمر شريفشان تا قيامت در دنيا نيست، كساني كه در عالم دنيا هستند، دستشان از ايشان كوتاه است كه قرآن را به ايشان تبيين كنند، مقاصد قرآن را، جلوي تحريف قرآن را بگيرد، اينها را از خطرات آگاه كند، و در اين مسير ببرد و راهنمايي كند. عقل هم به تنهايي كافي نيست. اولاً عقل كجا وسيله ي ابدي را مي داند، كه چه چيزهايي مي خواهد پيش بيايد، خطراتش چيه؟ توشه ي راه آن چه هست؟ عقل ما آشنايي به امور ندارد. در همين جا مي مانيم. در دنيا مي مانيم. درمانده مي شويم. به علاوه كه، چه كسي مي گويد ما بي عقل هستيم؟ همه ي فرقه ها و گروه هاي مخالف به همديگر مي گويند: حرف ما عاقلانه است. آنچه ما مي گوييم درست است. باز هم عقل فصل الخطاب نيست. لذا يك حجت زنده اي كه شبيه رسول خدا باشد، با همان صفات، با همان علم، و با همان عصمت، بايد باشد كه دست ما را بگيرد، تا ابديت. آقاي شريعتي: باز هم مسير منحصر مي شود در حضرت ولي عصر. حاج آقاي عالي: منحصر مي شود در حجت خدا و اين نوع اضطرار، اين قسم دوم اضطرار كه به خاطر رفتن به بهشت ابدي، و نرفتن به جهنم، و پرهيز از او، آدم زانو جلوي حضرت ولي عصر بزند، اين هم خيلي مرتبه ي بالايي است. خيلي ارزشمند است. آقاي شريعتي گاهي مواقع بعضي ها، متأسفانه بي خود كلاس مي گذارند. بي خود اينجا مي آيند مي گويند: نه، اين چيزي نيست كه آدم به خاطر بهشت، به طمع بهشت راه بيفتد به سمت خدا و ولي عصر برود و كارها را به طمع بهشت و شوق بهشت انجام دهد. از ترس جهنم،

ص: 1066

يك چيزهايي را ترك كند. اين مثلاً مرتبه ي ارزشمندي نيست. آقاي شريعتي: براساس روايت حضرت امير اين را مي گويند. حاج آقاي عالي: قطعاً همين است. حضرت امير(ع)، مردم را تقسيم مي كند. منتهي ببينيد. مقصود حضرت امير اين نيست كه اين هيچ ارزشي ندارد. اين در آن كلاس خودش و حد خودش فوق العاده است. و نسبت به آن كسي كه دردمند به حضرت مي شود، براي حوائج دنيا، آن بالاتر است. اين چشم به آخرت دارد. اصلاً ببينيد خود اميرالمؤمنين(ع)، خود حضرت امير دارد كه وقتي كه چاهي را حفر كرد و به آب رسيد، در نخلستان هايي كه چاه حفر مي كرد، به آب كه مي رسيد، وقتي كه به كارگرش گفت: دست مرا بكش و بالا بياور. تا بالا آمد، هنوز سر و صورت به هر حال گلي بود و هنوز خودش را تميز نكرده بود، فرمود: يك چيزي بياور من مي خواهم وقف كنم. مي خواهم يك وقف نامه اي بنويسم. بعد حضرت فرمود: اين چاه را علي بن ابي طالب وقف كرد براي اينكه خداوند متعال او را از آتش جهنم نجات بدهد. اينطور نيست كه خود اهلبيت، خود اميرالمؤمنين(ع) از آتش جهنم نمي ترسيدند. از عذاب جهنم نمي ترسيدند. شوق به بهشت نداشتند. ما حساب كنيم بهشت چه جايي است؟ بهشت مهمانسراي خدا است. بله اگر فكر كنيم بهشت يك باغي مثل باغ هاي شمال است، كه در آن شراب و كباب و حور و غسور و سيب و گلابي است. حالا يك مقدار بهتر از آنجا، اگر هست، و فقط آنجا آدم ها مي خورند و يك كيف و لذت نفساني و مثلاً مثل خوردن هاي اينجا انجام مي دهند، خوب بله اين

ص: 1067

چنگي به دل نمي زند. ولي اگر بدانيم بهشت مهمانسراي خداست، كه پروردگار عالم در ذره ذره آنجا جلوه كرده و خودش را نشان داده است، ما هنوز اين را نمي فهميم كه يعني چه؟ در آب آنجا جلوه ي خدا هست. در نهرهاي آنجا، در ريگ هاي آنجا، در خشت خشت آن قصرهايي كه آنجا هست. در حوري آنجا، در ميوه هاي آنجا، در درخت آنجا، شما هر ميوه اي، هر غذايي كه در بهشت مي خوري، قبل از اينكه لذت از آن ميوه و از آن طعام ببري، آن دستي كه به تو مي دهد، دست خداست. از آن لذت مي بري. از انعام جلوتر از نعمت لذت مي بري. لذا در مباحث خودمان، در مباحث گذشته عرض كرديم كه شما در بهشت هرچه كه مي خوري، خوردن، خوردن نفساني و لذت و كيف نفساني نيست. هرچه كه مي خوري بر معرفت تو افزون مي شود. هرچه كه مي خوري، جلوه ي خدا را در آن مي بيني. هرچه كه نگاه مي كني در آن جلوه ي خدا است. بهشت يك چنين جايي است كه فوق العادگي دارد كه وقتي آدم تصور بكند، يك لحظه نمي خواهد اينجا بماند. گاهي اوقات بعضي از كساني كه عزيزانشان از دست دادند، تصور كنند كه انشاءالله اينها مؤمن بودند و اهل ولايت بودند، اينها الآن كجا هستند؟ اينها جايي هستند كه خودش ما اگر آنجا را به شما نشان مي دادند، يك لحظه اينجا نمي ماني. اگر به آنها اختيار بدهند به دنيا برگرد، مي گويد: من برنمي گردم. بودند كساني كه صحنه ي آن طرف را ديدند، بعد خواستند آنها را اين طرف برگردانند، هنوز عجل حتمي شان فرا نرسيده بود اصلاً برايشان عذاب بود كه برگردند دوباره به دنيا. بنابراين

ص: 1068

بهشت، چيز كمي نيست. اين را آدم بايد در نظر بگيرد. اين خيلي ارزشمند است. از ان طرف جهنم هم همينطور است. جهنم مسأله ي غضب خداست، قهر خداست، مگر دردش چيزي هست كه آدم مي تواند به اين سادگي تحمل كند؟ لذا آن كساني كه سطح همتشان بالا رفته است، در زندگي چشمشان به آخرت است، و كارشان را با آنجا تنظيم مي كنند، و براي اينكه آن زندگي ابدي شان آباد شود، مضطر به حجت مي شوند. در خانه ي ولي خدا مي روند كه دستشان را در اين ابديت بگيرد، و ببرد و به انها كمك كند، خيلي آدم هاي بزرگي هستند. كسي كه خداوند متعال تمام رحمتش را به او داده است. كسي كه مهربان است، از پدر مهربان تر است. به كسي كه خطرات راه را مي داند و دلسوزانه سرمايه گذاري مي كند براي اينكه اين بچه هايش را ببرد. يك چنين كسي، مضطر هستيم، دست بدهيم تا برويم. شما اگر در يك راه ناشناخته اي بخواهي بروي، اصلاً شما نگاه كنيد، اگر سوار هواپيمايي شوي كه خلبانش خيلي راه را بلد نيست. از همان اول ترس فرا مي گيرد. ترس و اضطراب مي گيرد، كسي است كه اصلاً وارد نيست. اصلاً وارد به كارش نيست. وارد به اين رانندگي نيست كه تو را ببرد و راهنمايي كند و ببرد. اصلاً سوار آن هواپيما نمي شوي. اينچنين است. يك چنين كس كار بلدي را آدم جلويش زانو مي زند، عرض كردم اينطور آدم ها خيلي ارزشمند مي شوند. كارهاي دنيايي شان هم، كه در دنيا انجام مي دهند، قشنگ مي شود. يعني هر كاري مي كنند يك چشمي به آخرت دارند. اين كار ما باعث نشود خراب شود. ببينيد چقدر ارزشمند است. خدا

ص: 1069

مرحوم آقاي شيبخ مرتضي زاهد را رحمت كند. رضوان و رحمت خدا بر ايشان كه مرحوم آقاي مجتهدي تهراني هم به هر حال از ايشان استفاده كرده بود. خيلي سال نيست از دنيا رفته است. حضرت امام خيلي با ايشان رفيق بود. خيلي آقاي شيخ مرتضي زاهد را دوست داشت. مي گفتند كه يك مرتبه بعد از نماز، مسأله گفته بود براي مردم، مسأله مي گفت، اشتباه گفت. وقتي كه خانه آمد رساله را ديد، ديد مسأله را اشتباه گفته، همان شب راه افتاد، در خانه ي آن كساني كه پشت سرش نماز مي خواندند و مسجدي ها كه همسايه اش بودند، دوري و بري ها بودند، دانه دانه در خانه ي آنها رفت، آقا من مسأله را اشتباه گفتم. درستش اين است. خانه ي دوم، آقا من مسأله را اشتباه گفتم، درستش اين است. همينطور تا در خانه ي يكي از اينها كه رسيد، ان طرف گفت: حاج آقا چه عجله اي است، فردا شب بعد از نماز تصحيح مي كردي. درستش را مي گفتي. فرمود: عزيزم، تو عجله نداري، شايد حضرت عزرائيل عجله داشته باشد. و امشب ديگر به فردا نرسد. من بايد زود كارم را درست كنم. تصحيح كنم. ببينيد اينطور آدم ها معمولاً كارهايشان روي زمين نمي ماند. چاله هايشان را پر مي كنند. محيا هستند. اينها چقدر آدم هاي بلندي و بزرگي شدند. چقدر كارشان زيبا مي شود؟ اينها ظلم در زندگي شان نيست. اين هم قسم دوم اضطرار، كه اضطرار به ولي خدا و حجت خدا به خاطر آخرت. درد آخرت ما را در خانه ي او كشانده است. و دستمان را به دامن او وصل كرده است. قسم سوم اضطرار اين است كه آدم اضطرار به ولي خدا

ص: 1070

پيدا كند به خاطر خدا يعني چون درد خدا دارد، نه درد دنيا و حوائج دنيا، و گرفتاري هاي دنيا، نه درد آخرت، رسيدن بهشت و نرفتن به جهنم، بلكه درد خدا دارد. مي خواهد به خدا برسد. مگر نمي شود يك كسي درد دوستش را داشته باشد كه دور از او است. مگر نمي شود كسي كه دوست خدا شود، كسي كه دوست خدا و محب خدا بشود و عاشق خدا شود، خوب درد دارد. اين دردش اصلاً از همه ي دردها هم بيشتر است. اين درد از همه ي دردها هم بيشتر است. آنوقت طبيعتاً مي داند كه اگر بخواهد، به خدا برسد، از راهش بايد برود. ار هر راهي كه نمي شود به خدا رسيد. شيطان هم مي خواست از خودش يك راه من درآوردي در بياورد، و به خدا برسد، ولي جز رَجم هيچي نصيب او نشد با وجود شش هزار سال عبادت. از هر راهي نمي شود. صراط يكي بيشتر نيست. صراط مستقيم يكي بيشتر نيست. و قطعاً در آن يكي اهلبيت هستند. مگر مي شود آدم ترسيم كند صراط مستقيم اين است كه آدم را به خدا برساند ولي اهلبيت در آن نيستند. خوب اگر اهلبيت هستند بايد با اينها رفت. مضطر او شد و دست به دامن او شد كه او تو را به خدا مي رساند. ببينيد اين تيپ آدم ها، كه درد خود خدا را دارند، اينها كساني هستند كه كارهايي را كه در زندگي شان انجام مي دهند، كارهايشان براي رضايت خداست. من اين كار را انجام مي دهم، دنبال اين نيستم كه چيزي به من بدهند يا ندهند، دادند دادند، ندادند، نداند. همين هم خدا خوشش مي آيد. من اين كار

ص: 1071

را انجام مي دهم چون مي دانم روي لب امام زمان لبخند مي آيد. ببينيد كارها روي دوستي است. اصلاً منتظر نيست چيزي به من بدهند. همين كه او خوشش بيايد. نه من به جايي برسم. او خوشش بيايد. اين نوع خيلي خالص است. اين شدني است، و فقط براي معصومين نيست. فكر نكنيم اين فقط در حد حضرت امير(ع) و معصومين بوده است. نه! شدني است. كه آدم دوستي و محبتش به حدي برسد، كه عرض كردم كار را انجام مي دهد، همين كه امام زمان خوشش بيايد، براي من بس است. من مزدم را گرفتم. در بند اين نيستند كه چيزي به آنها بدهند يا ندهند. گفت: حافظ وظيفه ي تو دعا گفتن است و بس *** در بند آن مباش كه نشنيدي يا شنيد در بند اين نباش كه به تو چيزي دادند يا نه؟ اينها انطور نيست كه چهل شب جمكران بروند، طلبكار شوند كه ما بايد امام زمان را ببينيم. يعني خرج ديدن امام زمان فقط چهل شب است. كه آنوقت بعدش آدم توقع پيدا كند. طلبكار شود. يك كاري كردم بايد به من بدهي. يا احياناً چهار قطعه اشكي ريخته و مثلاً نماز شبي بلند شده، حالا از خدا توقع دارد كه خدايا ديگر من دعا كه مي كنم، هرچه گفتم بايد گوش بدهي. من بايد مستجاب الدعوة بشوم. اين طلبكاري و توقع، اين عمل را ديدن است. اين خود را ديدن است. ولي آنهايي كه حد خدا هستند، آنهايي كه در مسير بندگي اينقدر بندگي كردند و تمرين كردند كه ياد گرفتند پا روي خودشان بگذارند، و دوستي در وجودشان به شكلي شده كه

ص: 1072

اگر هم درد دارند، درد دوستي شان را دارند. و اگر درد دارند، درد فراق او را دارند. و اگر لذتي دارند، لذت وصل به او را دارند. يعني بييند اين تيپ دسته ي سوم است. نه اينكه از بهشت، هميان بهشت حور و غسور و امثال اينها، شوق به او ندارند، نه اينكه از جهنم بدشان نمي آيد و نمي ترسند، نه! بهشت و جهنمشان يك چيز ديگر شده است. بهشت شان و لذتشان با او بودن شده است. با دوست بودن! جهنم شان فراق شده است. مي دانيد بدترين جاي جهنم كجاست؟ بدترين جاي جهنم آتش و فرض كنيد سيخ و ميخ و اينطور چيزها نيست، بدترين جاي جهنم يك جايي است، كه خدا به يك عده مي گويد: من با شما قهر هستم. نه با شما حرف مي زنم و نه ديگر نگاهتان مي كنم. بدترين جاي جهنم، جهنم فراق است. كه خدا با يك عده قهر است. قرآن مي گويد: « ِ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَة» (آل عمران/77) در روز قيامت خدا با يك عده قهر است. اين دردش از همه جا بالاتر و بيشتر است. بالاترين جاي بهشت كه لذتش از همه ا بيشتر است، سيب و گلابي و حور و غسور با همه ي ارزششان نيست، بالاترين جايش «رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ» است. و رضوان، بهشت رضوان. « وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَر» (توبه/72) اين دسته ي سوم كساني هستند كه از جهنم فراق دردشان مي آيد، ار فراق! آنچه برايشان لذت دارد بهشت وصل است. حافظ اشاره به اين دارد كه: «شنيده ام سخني خوش، كه پير كنعان» يعقوب چون دچار فراق شده بود، درد فراق را چشيده بود. شنيده ام سخني

ص: 1073

خوش كه پير كنعان گفت *** فراق يار نه آن مي كند كه بتوان گفت حديث حول قيامت كه خوان بائض شهر *** حكايتي است كه از روزگار هجران گفت حديث حول قيامت آن هجرانش است. آن دوري اش است. براي اينطور آدم هاي دسته ي سوم همين هجران برايشان سخت است. درد هجران دارند. چرا دوري؟ چرا نزديك تر از اين نبايد شويم. چرا دور از امام زمان هستيم؟ درد خودش را دارد. مرحوم آ سيد كريم محمودي تهراني، حدود شصت سال پيش در همين تهران بود. خوبان و بزرگان تهران، آيت الله حاج شيخ عبدالنبي نوري كه ار مراجع بود، صاحب رساله بود. آيت الله ياسري، آيت الله مزد الدوله، آقا شيخ مرتضي زاهد كه شمردم اينها همه ارادت داشتند به اين سيد كريم محمودي تهراني، معروف بود به سيد كريم كفاش. چون يك دكه ي پينه دوزي و كفاشي داشت. ايشان تشرفات متعددي خدمت حضرت ولي عصر داشت، البته بي سر و صدا و فقط خواص مي دانستند. و خيلي حالت خاصي داشت. نقل مي كنند در يك از تشرفات خدمت حضرت ولي عصر(ع)، آقا جاي او را در بهشت به او نشان داد. اولين سؤالي كه كرد اين بود كه آقا شما هم آنجا هستيد؟ حضرت فرمود: نه! چون جاي حضرت خيلي بالاتر است. آنجا نيست. سيد كريم كفاش گفت: آقا من هم آنجا را نمي خواهم. جايي كه شما نباشي به چه درد من مي خورد؟ گفت: كدامين شهر زان ها خوشتر است *** گفت: آن شهري كه در آن دلبر است آنجايي كه تو در آنجا باشي براي من بهشت است. بهشت من شما هستي. ما هنوز لذت بودن با ولي خدا

ص: 1074

را، لذت سيب و گلابي و شراب و اينها را مي دانم ولي آن لذت را هنوز نمي دانيم. دسته ي سوم آدم هايي هستند كه همتشان بالا رفته است، و آن را ساحل بهشت را، او را هدف قرار مي دهند. دردشان او است. و به خاطر اينكه به خدا برسند از طريق ولي خدا زانو زدند كه به او برسد. آقاي شريعتي: بسيار خوب. خدا كند كه دردمند شويم از اين... حاج آقاي عالي: عرض كردم از صد درمان بهتر است. درد خواهم دوا نمي خواهم! آقاي شريعتي: خيلي خوب. مباحث خوبي را اشاره كرديد حاج آقاي عالي. خيلي ممنون از توجه دوستان. فضاي برنامه را منور كنيم به نور قرآن كريم. انشاءالله تمام لحظات زندگي ما منور به نور قرآن باشد. به نور حضرت ولي عصر(عج). حال و هواي تلاوت قرآن امروز ما متفاوت خواهد بود. دعوت مي كنم كه همراه ما باشيد. صفحه ي 17 مصحف شريف آيات 106 تا 112 سوره ي مباركه ي بقره تلاوت مي شود. باز مي گرديم همراه شما خواهيم بود. «مَا نَنسَخْ مِنْ ءَايَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بخَِيرٍْ مِّنهَْا أَوْ مِثْلِهَا أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلىَ كلُ ِّ شىَ ْءٍ قَدِيرٌ(106)أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا لَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلىِ ٍّ وَ لَا نَصِيرٍ(107) أَمْ تُرِيدُونَ أَن تَسَْلُواْ رَسُولَكُمْ كَمَا سُئلَ مُوسىَ مِن قَبْلُ وَ مَن يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْايمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ(108) وَدَّ كَثِيرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَينَ َ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُواْ وَ اصْفَحُواْ حَتىَ يَأْتىِ َ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلىَ كُلّ ِ شىَ ْءٍ قَدِيرٌ(109)وَ أَقِيمُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتُواْ

ص: 1075

الزَّكَوةَ وَ مَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِكمُ مِّنْ خَيرٍْ تجَِدُوهُ عِندَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(110)وَ قَالُواْ لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَن كاَنَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ(111) بَلىَ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ محُْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يحَْزَنُونَ(112)» ترجمه آيات: «هيچ آيه اى را منسوخ يا ترك نمى كنيم مگر آنكه بهتر از آن يا همانند آن را مى آوريم. آيا نمى دانى كه خدا بر هر كارى تواناست؟ (106)آيا نمى دانى كه خدا فرمانرواى آسمانها و زمين است و شما را جز او يارى و ياورى نيست؟ (107) آيا مى خواهيد از پيامبر خود چيزى بپرسيد، هم چنان كه قوم موسى پيش از اين از موسى پرسيده بودند؟ آن كس كه كفر را به جاى ايمان برگزيند، چون كسى است كه راه راست را گم كرده باشد. (108) بسيارى از اهل كتاب با آنكه حقيقت بر آنها آشكار شده، از روى حسد، دوست دارند شما را پس از ايمان آوردنتان به كفر بازگردانند. عفو كنيد و گذشت كنيد، تا خدا فرمانش را بياورد، كه او بر هر كارى تواناست. (109) نماز بگزاريد و زكات بدهيد. هر نيكى را كه پيشاپيش براى خود روانه مى داريد نزد خدايش خواهيد يافت. هر آينه خدا به كارهايى كه مى كنيد بيناست. (110) گفتند: جز يهودان و ترسايان كسى به بهشت نمى رود. اين آرزوى آنهاست. بگو: اگر راست مى گوييد حجّت خويش بياوريد. (111) آرى، هر كس كه از روى اخلاص رو به خدا كند و نيكوكار بود، پاداشش را از پروردگارش خواهد گرفت و دستخوش بيم و اندوه نمى شود. (112)»

ص: 1076

آقاي شريعتي: تلاوت مصحف شريف از فضاي نوراني مسجد مقدس جمكران بود كه تقديم نگاه شما شد. انشاءالله روزهاي يكشنبه ي ما فضاي تلاوت ما همين فضا خواهد بود. تشكر مي كنم از همه ي دوستان خوبمان، كه زحمت كشيدند و اين فضاي نوراني را براي مهيا كردند. حاج آقاي عالي اشاره ي قرآني را امروز را بشنويم. حاج آقاي عالي: در آيه ي 111 سوره ي مباركه ي بقره خداوند متعال مي فرمايد: «وَ قَالُواْ لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَن كاَنَ هُودًا أَوْ نَصَارَى» يهودي ها و مسيحي ها به صورت يك تعصب نژادي مي آمدند مي گفتند: ما اهل بهشت هستيم. غير از ما كسي نيست. مسيحي ها مي گفتند: ما اهل بهشت هستيم. غير از ما ديگر كسي نيست. خداوند متعال مي فرمايد: «تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ» اينها آرزوها و به هر حال آن تمناهاي واهي هست كه همينطور ادعا دارند. «قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» دليل شما چيه؟ اگر راست مي گوييد، دليل شما چيه كه شما فقط بهشتي هستيد؟ بهشت براي شما است؟ ببينيد اين نكته كه درس قشنگي است از اين آيه ي شريفه خداي متعال مي فرمايد: بايد نسبت به كارهايتان دليل داشته باشيد. نسبت به ادعاهايتان، نسبت به عقايدتان، اين خيلي نكته ي قشنگي است كه ما بياييم در زندگي مان نسبت به افكارمان، نسبت به عقايدمان، نسبت به چيزهايي كه از ديگران مي شنويم، چه كارهايي كه خودمان مي خواهيم بكنيم، چه حرف هايي كه خودمان مي خواهيم بزنيم. دليل داشته باشيم. يك حجتي داشته باشيم نزد خدا. كه اگر از ما پرسيد كه چرا اين حرف را زدي؟ چرا اين كار را كردي؟ چرا اين دستور العملي كه آمد به تو گفت، پذيرفتي؟ اين در كدام روايت بود. كجا بود؟ همينطور

ص: 1077

كه يك كسي آمد گفت: فلان ذكر را بگو، فلان دستور العمل را انجام بده، يا در خواب كسي به تو يك پيامي داد، مؤمن اهل اين آيه است. كه در هرجايي ببيند كه يك دليلي دارد و مي تواند پيش خدا عرضه كند. دليلي كه طبق بر آيات يا روايات يا دستور مرجع تقليدش يا رهبرش، يعني اين چيزهايي كه حجت شرعي است كه پيش خدا بتواند ارائه كند. صرف اينكه من از خودم، من درآوردي يك عقيده اي، يك حرفي، يك كاري كنم. بدون اينكه پشتوانه و دليل داشته باشد، اين همان توبيخ خدا به يهودي ها و مسيحي ها است كه بي دليل داريد. و اين حجت نيست. آقاي شريعتي: خيلي ممنون و مشتكرم حاج آقاي عالي. شايد خيلي فرصت نداشته باشيم تا پايان برنامه ي امروز، جمع بندي بفرماييد. حاج آقاي عالي: من فقط همين را عرض كنم كه آنچه كه قسم سوم اضطرار بود كه ارزشمندترين نوع است كه همت مؤمنين بايد تا آنجا باشد، خداوند متعال اصلاً تمام نيازهايي كه در ما گذاشته است، حتي نيازهاي مادي. حتي نياز به خواب و خوراك و غذا و همه ي اينها، براي اينكه انسان عجز پيدا كند به خدا و زانو بزند به جلوي پيشگاه پروردگار عالم، و به اضطرار او برسد. تمام نيازها در انسان، چه نيازهاي مادي، چه نيازهاي معنوي، همه فقر به خدا را مي خواهد براي ما ايجاد كند. «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ» (فاطر/15) اين ماحصل نيازهايي است كه خدا به ما گذاشته است. اگر ما نيازمند نمي بوديم، شايد مستكبرانه احساس استغناء مي كرديم و خودمان را غني مي دانستيم، زانو نمي زديم. اين نياز را در ما

ص: 1078

گذاشته است. خوب وقتي ما به خدا نياز داريم، بايد از طريق آن كسي كه مظهر همه ي اسماء خداست، و مي تواند ما را به او برساند، يعني ولي خدا را برسيم و غير از ان راهي نيست. اين هماني است كه به ما گفتند اين دعا را بخوانيد. «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّك َ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَك اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي» (بحارالانوار/ج52/ص146) يعني خدايا سه تا معرفت از تو مي خواهم، با اين ترتيب، اول معرفت خودت، تا خودت را نشناسم و مضطر به خودت نشوم، زانو جلوي نبي و ولي نمي زنم. اگر تو را شناختم و فهميدم براي رسيدن به تو بايد از طريق وسيله ي اي كه اسماء و صفات تو را معرفي مي كند، در بين خود ما انسان ها يعني نبي و ولي. از اين طريق است. اين مسير، مسيري است كه آدم را مي رساند. لذا نيازها را خدا گذاشته است. تا زانو بزنيم جلوي خدا و براي رسيدن به خدا از طريق اسماء اش كه نبي و ولي هستند. انشاءالله كه بتوانيم از اين طريق به آستان مقدس پروردگار عالم به اندازه ي خودمان برسيم. آقاي شريعتي: الهي آمين. آقا خيلي ممنون و متشكرم و خيلي ممنون از توجه همه ي دوستان خوبمان. حاج آقا دعا بكنند و همه ي ما آمين بگوييم. حاج آقاي عالي: من همين دعا را تأكيد مي كنم. «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّك َ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَك اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ

ص: 1079

إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي» آقاي شريعتي: بسيار ممنون و متشكر هستم. فردا انشاءالله با حضور حاج آقاي فرحزاد خدمت شما مي رسيم. چقدر خوب است كه در پايان برنامه امروز همه با هم براي سلامتي حضرت حجت، حضرت ولي عصر(ارواحنا فداه) دعا مي كنيم. بهترين ها را براي همه ي شما آرزو مي كنم.

92-12-04

برنامه سمت خدا موضوع برنامه: يادي از امام عصر(عليه السلام) كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين عالي تاريخ پخش: 04/12/92 بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين از بس براي آمدنت دير مي شود *** آخر نگاه آينه هم پير مي شود خواب هزار ساله ي شب هاي انتظار *** كي با صداي سبز تو تعبير مي شود بي تو غريب و شب زده ام، پس كي آفتاب *** از مشرق نگاه تو تكثير مي شود لبريزم از تهاجم يكريز مبهمي *** بغضي كه سخت بي تو نفس گير مي شود مولاي من به حرمت آلاله ها قسم *** بي تو دل از زمين و زمان سير مي شود صبحي طلوع كن و بزن رنگ تازه اي *** براين غروب كهنه كه دلگير مي شود آقاي شريعتي: اللهم عجل لوليك الفرج. سلام عليكم و رحمة الله. سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. خيلي خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما. آرزو مي كنم در هركجا كه هستيد انشاءالله تنتان سالم باشد و قلبتان سليم، و باغ ايمانتان آباد آباد. حاج آقاي عالي سلام عليكم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد. حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي دوستان محترم بيننده سلام و عرض ادب دارم و خدمت شما هستم. آقاي شريعتي: خيلي خوشحال هستيم كه

ص: 1080

خدمت شما هستيم. خدمت دوستان عزيز باز هم عرض كنم كه از اين هفته انشاءالله همانطور كه عرض كرديم روزهاي يكشنبه خدمت حاج آقاي عالي عزيز هستيم و روزهاي سه شنبه هم خدمت حاج آقاي حسيني قمي، و مشتاقان مباحث ايشان مي توانند بحث هاي ايشان را روز سه شنبه دنبال كنند. در هر صورت خيلي خوشحال هستيم كه در خدمت شما هستيم. سه شنبه ي گذشته بود كه اولين جلسه مان را با حاج آقاي عالي عزيز داشتيم. و چشم اندازي كه ايشان ترسيم كردند و قرار شد كه از اين به بعد روزهايي كه خدمت شما هستيم اين مباحث را بشنويم، يادي از امام عصر(عج) بود، مي دانم كه خيلي از شما مشتاق هستيد كه برنامه ي امروز را ببينيد و بشنويد. ما خدمت شما هستيم و سراپا گوش هستيم. حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. همينطور كه فرموديد به هر حال قرار شد كه موضوع بحث ما يادي از امام عصر(ع) باشد و اين حداقل چيزي است كه در مباحثمان دنبال مي كنيم. هرچند كه آن حداكثرش و آن اوج مباحث مربوط به امام زمان(ع) و امر ظهور حضرت آن موقعي است كه ما به اضطرار حضرت برسيم. همانطور كه در جلسه ي قبل عرض كردم و يك مقداري هم به نظرم مي رسد كه در اين جلسه از آن صحبت كنيم. آن چيزي كه كارگشا و راهگشا است و كليد براي رفع موانع فرج و ظهور حضرت وليعصر(ع) را محقق مي كند، صرفاً علم و اطلاعات ما نسبت به ايشان نيست. حتي صرفاً معرفت هاي قلبي ما نيست. آن چيزي كه كارگشا هست آن است كه ما نسبت به او دردمند شويم و مضطر به

ص: 1081

او شويم. و آنها ما را مي رساند به اينكه ما بفهميم راه فقط اوست. دارو فقط اوست. راه نجات او هست و غير از او نيست. بيچاره ي او و دردمند او شويم. تنها درمان اوست. اگر ما به چنين نقطه اي برسيم، طبق همان آيه ي اضطرار كه در سوره ي نمل، آيه ي 61 خداوند متعال فرمود، خداوند جواب شخص مضطر را مي دهد. «أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء» (نمل/62) گرفتاري، گره ها، و مشكلاتشان را رفع مي كند «وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ» و شما را جانشينان در زمين قرار مي دهد. بنابراين آن چيزي كه كارگشا است، اوست و در غير اين صورت حركتي در انسان ايجاد نمي شود. صرف علم تنها و معرفت تنها، بدون آن دردمندي شور و گرمي و حركت و تلاش را براي انسان نمي آورد. نيازي را بايد آدم در خودش حس كند تا به سمت او برود و حركت كند. شما نگاه كنيد همانطور كه جلسه ي قبل عرض كردم شيطان حتي شهود داشت، يعني عالم بالا را مي ديد. اما چون نيازي در خودش نمي ديد كه در مقابل ولي خدا خضوع كند، در مقابل انسان كامل و در مقابل آدم، خضوع كند، از اين جهت خودش را مستغني مي ديد روي همان استكباري كه داشت، وقتي خداوند متعال ملائكه را امر به سجده كرد، شيطان هم در زمره ي آنها بود، در روايت هست كه شيطان عرض كرد خدايا، مرا از اين سجده معارف كن، تو را آنچنان عبادتي مي كنم كه احدي اينگونه تو را عبادت نكرده است. خداوند متعال فرمود: من احتياج به عبادت تو ندارم. «إِنَّمَا أُرِيدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَيْثُ أُرِيدُ لَا مِنْ حَيْثُ

ص: 1082

تُرِيد» (بحارالانوار/ج11/ص141) من مي خواهم از آن راهي كه من تعيين كردم، شما بياييد. راه فقط اين است. بقيه چاه است. راهي كه من تعيين كردم اين است. و شيطان زير بار خضوع در مقابل ولي خدا نرفت و لذا رجم شد. با وجود شهود عوالم بالا چون نيازي در خودش نديد، اضطراري به ولي خدا نديد، از اين جهت نتوانست استفاده اي كند، و بلكه از مسير قرب خدا دور شد. پس بنابراين كارگشا و نقطه ي كليدي تمام اين مباحث مهدويت و مسأله ي ظهور رسيدن به آن اضطرار و دردمندي نسبت به امام زمان(ع) است. من يك نكته اي را خدمت شما عرض كنم. نه فقط اضطرار و نياز حركتي را در ما به سمت او ايجاد مي كند، بلكه هرجا اضطرار باشد در هر بعدي از ابعاد دين، اضطرار و نياز ما ببينيم، بدانيم كه او چه خلأيي را از ما پر مي كند، چه نيازي از ما را برطرف مي كند، نسبت به او حركت بيشتري خواهيم داشت. نسبت به او توجه بيشتري خواهيم داشت. شما نگاه كنيد، مثلاً واجباتي كه خداوند متعال در دين گذاشته است، تمام واجبات استثناء و نقاط اضطرار ما هستند. يعني چيزهايي هستند كه ما به آنها مضطر هستيم، و در مسير ابديت به آنها نياز داريم و هيچ چيز جاي آنها را پر نمي كند. نه هيچ واجبي جاي واجب ديگر را مي گيرد و جايگزين مي شود، نه هيچ چيز ديگري جاي واجبي را مي گيرد. به عنوان مثال فرض كنيد نماز. نماز چيزي است كه به حد ضرورت و وجوب رسيده است. ما به آن مضطر هستيم اگر مي خواهيم شخصيت معنوي خودمان را

ص: 1083

بسازيم، اگر مي خواهيم براي خودمان شخصيت بهشتي درست كنيم، مجبور هستيم كه نماز را در زندگي مان داشته باشيم. نه روزه جاي نماز را مي گيرد، نه امر به معروف و نهي از منكر جاي نماز را مي گيرد، و نه هيچ واجب ديگري، يا مستحب ديگري جاي نماز را مي گيرد. آقاي شريعتي: حتي اگر اين احترام را نفهميم و متوجه نشويم. حاج آقاي عالي: قطعاً اينطور است ولي اگر بفهميم و متوجه شويم، با توجه بيشتري به سمت نماز مي رويم. اقبال بيشتري به سمتش خواهيم داشت. آدم از لحظه لحظه اش استفاده مي كند. مثل اعضاي بدن، چشم جاي گوش را نمي گيرد، كار آن را نمي كند. گوش جاي دست را نمي گيرد. دست جاي معده را نمي گيرد. هر كدام از اينها يك كاركردي دارند. يك خاصيتي دارند. هيچ كدام جايگزين ديگري نمي شود. واجبات يعني اموري كه به سر حد وجوب و اضطرار به ضرورت رسيدند كه اگر كسي بخواهد براي خودش شخصيت بهشتي درست كند و به قرب خدا برسد، ضرورت دارد بايد باشد. اينها واجبات الهي است. شما نگاه كنيد در روايتي هست ابن مسعود كه از اصحاب پيغمبر بود، دير به نماز پيغمبر رسيد. مقداري از نماز پيغمبر گذشته بود. بعد كه نماز تمام شد خدمت آقا رسيد و عرض كرد: يا رسول الله! اگر اين مقداري كه از من فوت شده است، به جايش مثلاً يك انفاقي كنم، مثلاً يك بنده آزاد كنم، جاي او را مي گيرد؟ پيغمبر فرمود: نه! گفت: اگر دو تا بنده آزاد كنم؟ پيغمبر فرمود: نه! حضرت فرمود: اگر تمام ثروت دنيا را بدهي، جاي اين مقداري كه از نماز تو فوت شده است

ص: 1084

را نمي گيرد. چون انفاق يك خاصيتي دارد كه جاي نماز را نمي گيرد. كمااينكه نماز هم جاي انفاق را نمي گيرد. اينها هر كدام كاركرد و خاصيت خودشان را دارند. يك روايتي هست از امام صادق(ع) كه خيلي روايت قابل توجهي است. من خاطرم هست كه در مباحث ياد مرگ و مباحث آخرت كه خدمت دوستان بوديم، اين روايت را آنجا به مناسبتي خوانده بودم. اجازه مي خواهم برگرديم و يكبار ديگر اين روايت را با اين ديدي كه الآن مي خواهيم ببينيم كه واجبات هركدامشان چه كاري دارند كه هيچ جايگزين و بديلي ندارند، با اين ديد به اين روايت نگاه كنيم. خيلي روايت قابل توجهي است. امام صادق(ع) فرمود: «إِذَا مَاتَ الْعَبْدُ الْمُؤْمِنُ دَخَلَ مَعَهُ فِي قَبْرِهِ سِتَّةُ صُوَرٍ» (بحارالانوار/ج6/ص234) وقتي شخص از دنيا مي رود و وارد قبر و عالم برزخ مي شود، شش تا صورت مثالي، نوراني و زيبا با اين مؤمن وارد قبر مي شوند، وارد آن منزلگاه برزخي اش مي شوند كه يكي از اين شش صورت از همه زيباتر و نوراني تر است. آنكه از همه نوراني تر و زيباتر است، بالاي سر او مي ايستد. آن پنج صورت ديگر پنج طرف او را مي گيرند. يكي سمت راست، يكي سمت چپ، يكي جلو، و يكي پشت سر و يكي هم پايين پا. اين شش صورت خودشان را معرفي مي كنند. آنكه سمت راست اين شخص مؤمن هست، مي گويد: من نماز هستم. نمازهايي كه در دنيا مي خوانيم. سمت چپ مي گويد: من زكات هستم. آن انفاقات مالي كه مي كردي. آنكه پيش رو هست، مي گويد: من روزه ي تو هستم. روزه هايي كه مي گرفتي. حالا به اين شكل درآمدند. آنكه پشت سر است مي گويد: من حج

ص: 1085

عمره ي تو هستم. آنكه پايين پا هست مي گويد: من آن احسان ها و خوبي هايي هستم كه تو به مؤمنين و به ديگران مي كردي. دست گيري هايي كه از ديگران مي كردي. اين پنج صورت از آنكه از همه زيباتر و نوراني تر است كه بالاي سر هست مي پرسند تو كه هستي كه از همه زيباتر هستي؟ او مي گويد: «أَنَا الْوَلَايَةُ لِآلِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ» من آن ولايت اهلبيت هستم كه بالاي سر هستم. من تقاضا مي كنم از اين روايت زود نگذريد. ببينيد اين شش جهتي كه اين اعمال ما در دنيا به شكل هاي آخرتي آمدند اطراف ما را گرفتند، شش جهت جغرافيايي نيست كه همين سمت راست و سمت چپي كه الآن ما برايمان مرسوم است. اين نيست! اين كنايه از يك مطلبي است. سمت راست كنايه از آن قسمت خوبي ها، معنويات، دين، مقدسات، اين امور خوب است. يمين! سمت چپ كنايه از بدي ها، آلودگي ها، گناهان است. كه اگر خاطر شريف شما باشد مي گفتيم كه در ملائكه يكي ملك سمت راستي است، يعني آن ملكي است كه اعمال خوب را مي نويسد، سمت راست كنايه از آن سمت ميمنت است. و سمت چپ كنايه از آن سمت شوم است و ملكي كه سمت چپ است اعمال بد است. اصحاب اليمين كه به اصحاب الميمنه هم تعبير شده است، يعني اصحابي كه مبارك هستند. اصحاب الشمال يا اصحاب المشئمه آنهايي كه شوم و بدكار هستند. پس سمت راست و چپ يعني آن خطراتي كه از سمت راست ما مي آيد، نماز مي ايستد و جلوي آن خطرات را مي گيرد. زكات سمت چپ ما و آن خطراتي كه از سمت چپ مي آيد. جلوي

ص: 1086

ما و پيش روي ما يعني آن چيزهايي كه آمال و آرزوهاي هركسي است. ببينيد آمال و آرزوهاي هركسي پيش رويش است. آدم آرزوهايي در آينده دارد. در عالم دنيا آرزوهايي دارد كه از اين ناحيه مي تواند ضربه ها و آسيب هايي به آن وارد شود. گاهي مواقع آرزوهاي دراز باعث غفلت از آخرت مي شود. گاهي از مواقع آرزوهاي طولاني باعث وابستگي شديد به دنيا و تعلق به دنيا مي شود. گاهي مواقع باعث بخل مي شود. من براي اينكه به آن آرزو برسم، تنگ دست مي شوم و ديگر هرجايي خرج نمي كنم. پس بنابراين پيش رو اشاره از آمال و آرزوهاست. پشت سر يعني آن چيزي كه انسان پشت سر مي گذارد و در عالم آخرت مي رود. فرزندان، مال، مال و فرزندان را آدم پشت سر مي گذارد و مي رود. آسيب هايي از ناحيه ي پشت سر مي تواند بر آدم وارد شود. يعني از ناحيه ي مال و فرزندان! آنها مي تواند براي آدم فتنه شود. پايين پا اشاره از آن چيزهايي است كه از ناحيه ي زمين، از ناحيه ي دنيا، بلاها و آسيب هايي كه از اين ناحيه بر آدم وارد مي شود كه آدم دارد روي دنيا زندگي مي كند، آسيب هايي كه وارد مي شود، مثلاً فرض كنيد فقر، قرض، مرض، گرفتاري هاي دنيوي و چيزهايي كه در دنيا لازمه ي زندگي دنيايي است. بالاي سر هم اشاره به خداوند متعال است كه از طرف خدا مي تواند دست عنايت روي سر كسي باشد، مي تواند آسيب وارد شود. آسيبي كه از طرف خدا وارد مي شود، البته خدا كه آسيب نمي زند. ما كاري مي كنيم كه دست عنايت برداشته شود و آسيبي كه از بالا بيايد شك و شبهه در دين است. قساوت

ص: 1087

قلب است. يا خداي نكرده كفر است. وقتي كه شخص وارد عالم آخرت مي شود، كه عالم آخرت باطن عالم دنيا است. هر اتفاقي كه در دنيا رخ داده به شكل ديگري دارد در آخرت رخ مي دهد. به شكل ديگري براي ما متمثل مي شود، شش عمل ما در دنيا مي آيند به شكل هاي زيبا شش جهت را كه مي شود آسيب پذير باشد، مي گيرد. يعني اينها در دنيا آسيب هاي شش طرف را مي گرفتند. يعني نماز شما كه سمت راست است، آن آسيب هايي كه از خوبي ها و مقدسات مي توانست به تو وارد مي شود، يعني فرض كنيد به عنوان مثال ممكن است كسي دچار ريا شود در مسائل معنوي، در خوبي هايش. ممكن است كسي دچار افراط و تفريط شود، دچار وسواس شود. دچار يك سري امور، يعني از ناحيه ي خدا، دين، مقدسات، از اين ناحيه خوبي ها دچار يك آفت هايي شود. نماز جلوي آن آفت ها را مي گيرد. هرچه نماز پاكيزه تر و بهتر باشد، جلوي اين آسيب ها را بيشتر مي گيرد. در عالم آخرت نمود اين است. به ما نشان مي دهند. و الا در همين دنيا، نمازي كه در اين دنياست، آسيب هايي از سمت راست، يعني از ناحيه ي خوبي ها بر ما وارد مي شود، جلويش را مي گيرد. زكات آن آسيب هايي كه از ناحيه ي آلودگي ها، شهوات، گناهان، بر آدم مي تواند وارد شود، جلويش را مي گيرد. روزه يك سپري در مقابل آدم است كه آن آسيب هايي كه از ناحيه ي آمال و آرزوها مي تواند بر آدم وارد شود، جلويش را مي گيرد. حج و عمره از پشت سر آن آسيب هايي كه از ناحيه ي مال و فرزندان كه آدم پشت سر مي گذارد و مي رود. از آن ناحيه بر آدم وارد

ص: 1088

مي شود، جلويش را مي گيرد. احسان ها و خوبي هايي كه آدم به مؤمنين كرده و دست كسي را گرفته است، خيري به كسي رسانده است، اينها آسيب هايي است كه از پايين به انسان وارد مي شود، از پايين يعني آفات دنيوي، فقر و قرض و مرض و گرفتاري ها و امثال اينها مي تواند به جان آدم آسيب بزند و به روح آدم بزند، جلويش را مي گيرد. البته اين پنج عمل تحت اشراف ولايت است. ولايت بالاي سر است. اين پنج عملي كه خاصيت دارند و آسيب هايي از پنج جهت را مي گيرند، تا وقتي است كه تحت ولايت هستند. تا وقتي است كه آدم ولايت دارد. دست عنايت خدا روي سرش است والا اگر خداي نكرده كسي ولايت را از دست داد، آن دست عنايت حق، وقتي كه از كنار رفت، آنوقت ديگر آسيب ها از بالا هم مي آيد دچار شك و شبهه و قساوت قلب و حتي كفر مي شود. و آنوقت ديگر اين اعمالش هم ديگر خاصيتي نخواهد داشت. اين اعمال تا وقتي كه تحت ولايت است، آن ولايت از همه كاركردش بيشتر است. نوراني تر و زيباتر هست. اگر كسي ولايت داشت، ولي نماز نداشت، خوب آن آسيب هاي سمت راست از سمت خوبي ها بر او وارد مي شود و هيچ چيز هم جايگزين او نيست. اگر نماز داشت، زكات نداشت، از ناحيه ي سمت چپ، در دنيا آسيب هايي بر او وارد مي شود. آفتي به دينش مي رسد، از ناحيه ي بدي ها و آلودگي ها و همينطور. اين است كه اگر آدم بفهمد، علاوه بر خاصيت هاي بسيار زيادي كه نماز و روزه و حج و اين اعمال دارد، هركدام اين خاصيت ها را هم دارند. هركدام جلوي

ص: 1089

يكسري از بلاها را از طرفي مي گيرند كه فقط آن عمل جلوي آن بلا را از آن طرف مي گيرد. هيچ عمل ديگري جايگزين آن نيست. آنوقت اين آدم اگر باور داشته باشد، مي داند كه خلأ نماز را هيچ چيز ديگري پر نمي كند. من مضطر به او هستم. براي من ضرورت دارد. لذا قربي كه واجبات براي انسان مي آورد، خلأيي كه اگر انسان واجبات را انجام بدهد، پر مي شود، مستحبات را مي تواند پر كند. واجبات يك قربي براي آدم مي آورد، يك شخصيتي براي آدم درست مي كند كه مستحبات در آن حد نمي تواند. قرب فرايض بيشتر از قرب نوافل است. من مي خواهم اين را عرض كنم. اگر ما به اين درك برسيم، درك نيازمان، كه چقدر به اين اعمال واجب نياز داريم، آنوقت آدم ديگر اين اعمال را پشت گوش مي اندازد؟ تنبلي مي كند؟ اين اعمال را سرسري انجام مي دهد؟ يا خداي نكرده اصلاً در انجامش كوتاهي مي كند يا اينكه وقتي بداني كه تنها دواي درد او براي اينكه جلوي يكسري از آسيب هاي روحي را بگيرد، همين نماز است. همين روزه است. همين زكات است. آقاي شريعتي: انشاءالله مي رسد به آنجايي كه اين خلأ را مي تواند حس كند و اين منفذ را و از آن ناحيه آسيب پذير مي شود. حاج آقاي عالي: آنهايي كه اين مسائل را مي فهمند، نه فقط واجبات، حتي توسعه مي دهند. مي توانند كه هر كدام از مستحبات، اعمال خير هركدام يك چيزي هستند و خاصيتي دارند كه جايگزين آن چيز ديگري نيست. لذا گاهي اگر يك چيزي را از دست بدهند، عزايشان است. اينكه شما مي بينيد بعضي از خوبان اگر نماز شب نمي خواندند گريه مي كردند، تا

ص: 1090

چه برسد به اينكه نمازشان قضا شود. نماز واجبشان! اين را يك بلا براي خودشان مي دانستند. يك عذاب مي دانستند. روز مصيبت خودشان مي دانستند. يك دانشجويي در دفترچه ي خاطراتش خيلي زيبا نوشته بود. آفرين بر اين دانشجو! نوشته بود در تاريخ فلان روز يك نماز صبح از من قضا شد. اين بلايي بود كه امسال بر من وارد شد. چقدر قشنگ است. اينكه در زندگي حضرت امام (رض) مي گويند: ايشان از جواني هايش اهل تهجد و نماز شب بود. اگر يك نماز شب از ايشان فوت مي شد، مي نشست گريه مي كرد. مي دانستند كه اينها چيست كه... مرا در اين ظلمات كه رهنمايي كرد نياز نيمه شبي و گريه ي سحري خدا مرحوم آيت الله اراكي را رحمت كند. ببينيد اگر ما اضطرارمان به اين كارهاي خوب را بفهميم، آنوقت از هيچ كدام آنها سرسري عبور نمي كنيم. واجبات كه جاي خود دارد. مرحوم آيت الله اراكي كه رضوان خدا بر اين سلمان زمان ما باد، ايشان مي فرمودند كه: در نجف يك حاج شيخ عبدالله گلپايگاني بود از بهترين شاگردان مرجع بزرگ نجف، آخوند خراساني. اين حاج شيخ عبدالله گلپايگاني از دنيا رفت. يكي از خوبان ايشان را در خواب ديد و از او پرسيد، بعد از مرگ تو چه اتفاقي افتاد؟ گفت: وقتي من از دنيا رفتم، ملائكه براي سؤال از من آمدند. به من گفتند: تو با خودت چه چيزي اين طرف آوردي؟ من گفتم كه درس و بحث و خدمات علمي و تحقيقاتي كه داشتم و شاگردهايي كه تربيت كردم و اينها. يك ايراداتي و اشكالاتي را كردند. من نتوانستم جواب ايشان را بدهم. گفتند: خوب ديگر چه

ص: 1091

آوردي؟ گفتم: خوب نماز و روزه و عبادات و اين كارها. گفتند: از تو توقعي بيش از اين و بهتر از اين بود در اين كارهايي كه انجام دادي. نتوانستم جواب ايشان را بدهم. گفتند: خوب ديگر چه آوردي؟ گفتم: توسل و زيارت و اشك و روضه رفتن ها و اينها. گفتند: كساني كه كمتر از تو بودند، بيشتر از تو اين كارها را كردند. بيشتر از تو اين كارها را انجام دادند. ديگر چه آوردي؟ من گفتم: ديگر چيزي ندارم. ديگر چيزي نياوردم. گفت: چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست كه خدمتي بسزا بر نيامد از دستم من چيزي ندارم. گفتند: نه، يك چيزي داري. يك گوهر گرانبهايي پيش ما داري. من گفتم: من گوهر گرانبها خبر ندارم. ملائكه گفتند: نه، چرا داري. گفتند: يك موقعي يك تعدادي از همشهري هاي شما از گلپايگان به نجف براي زيارت اميرالمؤمنين آمدند، مهمان تو شدند. شب تو براي پذيرايي از آنها پولي نداشتي. آمدي بيرون براي اينكه از يكي از تجار قرض بگيري، پايت در تاريكي به يك چيزي خورد و خيلي درد آمد و خون افتاد. از رفتن عاجز شدي، نشستي. با ناراحتي گفتي: خدايا اين چه وضعي است؟ ما كه وضعيت علمي مان در اين حد است، اينقدر كار كرديم بايد اينقدر از جهت مالي ضعيف باشيم؟ يك حالت گله اي كرد، بعد خودت يك مرتبه در ذهنت اين آمد كه اينها مهمان هاي اميرالمؤمنين هستند، با خودشان بركت آوردند. پذيرايي از اينها براي آدم سعادت است. اين چه حرفي است كه مي زني. اين فكر در ذهنت آمد و الحمدلله گفتي. آن الحمدلله كه گفتي و آن فكر

ص: 1092

و نيتي كه در ذهنت آمد، آن گوهر گرانبهايي است كه پيش ما داري و برزخ تو را راه مي اندازد. گاهي آنهايي كه مي فهميدند، مي فهميدند هر عمل خيري چه كاركردي دارد. واجبات كه جاي خود را دارد. بنابراين من مي خوام عرض كنم اضطرار كه كليد گشايش و فرج بود در مسأله ي ظهور و امر وليعصر(ع)، اضطرار به حجت، در جاهاي ديگر دين هم اگر آدم اضطرار پيدا كند از تنبلي درمي آيد. دينداري اش يك طور ديگري مي شود. ارزش خودش را همه جا دارد. آن اضطرار همه جا كارگشاست. يك مطلبي كه من نياز مي بينم در اين بحث خودمان باز مطرح كنم، يك مطلب ديگري است. اين است كه اضطرار به امام زمان كه نقطه ي اوج ياد امام زمان، معرفت به امام زمان، انتظار امام زمان، نقطه ي اوجش رسيدن اضطرار به اوست، اين اضطرار از چه راه هايي حاصل مي شود. آقاي شريعتي: قبل از اينكه وارد اين بحث شويم با توجه به نكاتي كه در بخش اول صحبت هايتان شما اشاره كرديد، واقعاً مي شود فهميد و يا اهل معرفت خواهند فهميد كه هيچ چيزي جاي نياز به امام زمان و معرفت به امام زمان را پر نمي كند با توجه به نكاتي كه شما اشاره كرديد. حاج آقاي عالي: معرفت به امام زمان كه چيزي جاي آن را پر نمي كند، آن سر جاي خودش است. آنها مقدمه است و مقدمه ي ضروري هم هست. منتهي مي خواهم عرض كنم همه ي اينها بايد نهايتاً شخص مؤمن را به اين برساند كه بفهمد تنها درمان دردهاي دين و دنيا و آخرتش امام زمان است و آمدن اوست. دردمند او شود. من درد او را داشته باشد

ص: 1093

و بدانم او دواي درد من است. بدانم او تنها راه نجات است و چيز ديگري جاي او را پر نمي كند. بله براي رسيدن به اضطرار بايد امام زمان را بشناسم. بايد بفهمم كه امام زمان(ع) چه كارهايي دارد. آنها مقدمه است. ولي نهايتاً من بايد دردمند او شوم كه اگر اين اتفاق افتاد، آنوقت فرج رخ مي دهد. عرض كرديم حالا يا فرج شخصي براي آن شخصي كه دردمند شده است، يا اگر جامعه به اضطرار و دردمندي رسيده است، دردمندي نسبت به او؛ نسبت به امام زمان، يعني فهميدند او گره گشا است، آنوقت فرج عمومي رخ مي دهد. نكته اي كه مي خواستم عرض كنم اين است كه اضطرار و دردمندي ما به حضرت حجت و امام زمان(ع) سه نوع است. مي تواند با سه سبب حاصل شود. اولين سبب اين است كه اضطرار به خاطر دنيا حاصل شود، حاجات دنيايي ما را دردمند امام زمان مي كرده است. گرفتاري هاي دنيا و مشكلاتي كه داريم. خوب ببينيد ما در اين دنيا براي رسيدن به يكسري منافع يا براي اينكه دفع يكسري ضررها را كنيم، مشكلاتي كه براي ما پيش مي آيد، ضررهايي كه براي ما پيش مي آيد، مريضي، قرض، گرفتاري، خانه نداشتن، ازدواج، و به خاطر هزار و يك بلا و مشكلات توسل به حضرت كنيم، بعضي ها كه دردشان خيلي زياد است، گرفتاري هايشان خيلي زياد است و مي فهمند كه جاي ديگر كارگشا نيست، مضطر حضرت مي شوند و توسلاتي به او دارند. اين يك نوع اضطرار است كه سبب آن رسيدن به امور دنيايي است. همين دردهايي كه ما گرفتار آن هستيم. ببينيد اين هيچ اشكالي ندارد خيلي هم خوب

ص: 1094

است كه كسي به خاطر گرفتاري هايش در خانه ي امام زمان برود. چله بگيرد، مثلاً مسجد جمكران، مسجد سهله، مسجد كوفه، اگر گيرش بيايد. نماز استغاثه به حضرت حجت بخواند. در مفاتيح آمده است. كارهايي كه هست، توسلاتي كه هست. دردمند حضرت شده است، چه دردش آورده است؟ گرفتاري هاي دنيوي دردش آورده است. هيچ اشكالي هم ندارد. آدم پيش غريبه نمي رود. پيش ولي خدا مي رود. پيش كسي مي رود كه باب الله است و او نزد خداوند متعال واسطه مي شود و براي ما مي خواهد. از اين جهت هيچ دردمند او شدن مشكلي نيست. منتهي فقط اين يك عيب دارد. آن عيبي كه دارد و بايد مراقب اين مسأله باشيم اين هست كه فقط و فقط اگر براي حاجات دنيايي ياد او بيافتيم، فقط و فقط براي حاجات دنيايي اگر به او توسل كنيم، مضطر او شويم، شايد اين عيب را داشته باشد، آن موقع كه حاجتمان را دادند، و كار ما راه افتاد، ديگر ياد او را فراموش كنيم. يا اگر مصلحت ديدند و حاجت ما را ندادند، با آنها قهر كنيم. چون ما دنبال حاجتمان بوديم. به تعبير ديگر در اين نوع اضطرار حاجات ما هدف است و امام زمان وسيله است. ما مي خواهيم به هدفمان برسيم. اگر رسيديم خوب ديگر وسيله را براي چه مي خواهيم؟ به هدف رسيديم. اين همان است كه در قرآن مي گويد: بعضي ها وقتي در كشتي قرار گرفتند و دچار امواج بلا مي شوند، «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ» (عنكبوت/65) با اخلاص خدا را مي خوانند. «فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ» وقتي نجاتشان داديم، به هرحال كارشان راه افتاد، «إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ» دوباره

ص: 1095

به همان شكل برمي گردند. اشكال اين مسأله همين است كه اگر ما به حاجت رسيديم ديگر وسيله را كنار مي گذاريم. اگر به دليلي مصلحت نديدند و به ما ندادند، چون ما دنبال آن هدف بوديم، باز مي گوييم: اين وسيله به چه درد ما مي خورد؟ باز كنار مي گذاريم. يعني مي خواهم عرض كنم نبايد خودمان به اين حد اكتفا كنيم. حاجاتمان را ببريم. ما در روايات متعدد داريم نمك طعامتان را هم از ما بخواهيد. بند كفشتان هم از ما بخواهيد. كنايه از كوچكترين چيزهاي زندگي است. چه اشكالي دارد آدم براي اين چيزها هم مرتب در خانه ي امام زمان(ع) برود؟ مرتب در خانه ي خدا برود؟ بلكه به اين بهانه ها در تور خود خدا بيافتد. خدا امام (ره) را رحمت كند. در درس هاي اخلاقي شان آن زمان كه در قم بود، قبل از سال 42 مي فرمود: دانه مي ريزند تا كبوتر بگيرند. گاهي مواقع با اين دانه ها ما مي رويم تا در تورشان بيافتيم، اين كبوتر را بگيرند. در مثنوي مي گويد: موسي وقتي شب با خانواده اش داشتند در بيابان تاريك مي رفتند، از دور يك نوري ديد، به خانواده اش گفت: هوا سرد است، راه را هم گم كرديم. من بروم آتش بياورم. فكر مي كرد آتش است. مي گويد: يعني شعر اينطور است. مي گويد: «بهر نان شخصي سوي نانوا دويد» رفت نان بخرد. «داد جان چون حسن نانوا را بديد» عاشق خود نانوا شد. در تور نانوا افتاد. «رفت موسي تا آتشي آرد به دست آتشي او ديد كز آتش برست» نور نبوت شامل حالش شد. يك چيز بالاتري گيرش آمد. گاهي آدم به اين بهانه ها در خانه ي امام زمان مي رود. يك چيز

ص: 1096

بالاتر گيرش مي آيد. عيبي ندارد ولي من مي خواهم بگويم: نبايد به اين اكتفا كرد. ياد امام زمان فقط نبايد موقع گريه ها و مشكلات باشد. خدا حاج آقاي دولابي را رحمت كند. مي گفت: بعضي ها فقط براي گريه هايشان در خانه ي امام رضا مي روند. امام رضا مي خواهد خنده هاي شما را هم ببيند. در خوشي هايتان هم بيايد. نه فقط در ناخوشي ها! يك آقايي در قم بود از علماي بزرگوار بود و الآن هم زنده هستند. ايشان مي فرمود: من در جواني يك زماني فقر شديدي پيدا كرده بودم. ما يحتاج اوليه ام را نداشتم. نشستم در حجره، يك عريضه اي، يك نامه اي، براي امام زمان نوشتم و حاجاتم را در آن ذكر كردم. مثلاً چند كيلو گوشت مي خواهم. چقدر برنج مي خواهم. چقدر روغن مي خواهم. اينها را نوشتم. اينها كه تمام شد، به محض اينكه تمام شد ديدم در مي زنند. رفتم در را باز كردم ديدم يك كسي روي سرش عبا كشيده و چهره اش درست پيدا نيست. يك كيسه ي بزرگي در دستش گذاشت جلوي سكوي، جلوي حجره گفت: اين آن چيزهايي است كه مي خواستي. اما امام زمان را فقط براي اينها نخواهيد. امام زمان را فقط براي اين چهار كيلو برنج و گوشت و روغن نخواهيد. مي گويد: من دقت كردم ببينم چه كسي است. ديدم خدا رحمت كند حاج آقاي فخر تهراني يكي از خوباني بود كه به هر حال خيلي از كساني كه در قم بودند يادشان هست. چند سالي است كه از دنيا رفته است. آن حواله را آورد ولي يك تذكري هم داد كه فقط در اين حد نخواهيد. گاهي مواقع آدم ائمه را تنزل مي دهد فقط در همين حد

ص: 1097

كه كارگشاي گرفتاري ها هستند، فقط توسل براي فقر و رسيدن به حاجاتش است. اينها بالاتر از اين هستند. نمي گويم اينها را نخواهيد ولي فقط براي اينها نخواهيد. اينها سلمان درست مي كردند. ابوذر درست مي كردند. آدم مي ساختند. سلماني درست مي كردند كه اگر دو روز در خانه ي اهلبيت دير مي رفت، اهلبيت گله مي كردند. مي گفتند: ما دلمان برايت تنگ مي شود. چقدر دير مي آيي. ما در روايت داريم كه شيعيان خاص ما كساني هستند كه ملائكه خادم آنها هستند و از ملائكه بالاتر هستند. «إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَخُدَّامُنَا وَ خُدَّامُ مُحِبِّينَا» (بحارالانوار/ج18/ص345) يك چنين كساني را درست مي كردند. ما اهلبيت را در مسير آدم سازي ببينيم. آمدند براي چنين كاري نه اينكه شفا بدهند، يك قرضي را راه بياندازند، يك گرفتاري را راه بياندازند. اين قسم اول اضطرار است. قسم دوم اضطرار را در بخش ديگر خدمت شما مي گويم. آقاي شريعتي: بسيار خوب انشاءالله در بخش بعدي گفتگو. دوستان را دعوت مي كنيم كه انشاءالله بيننده ي بخش بعدي ما باشند و بخش دوم اضطرار را بفرماييد. خوش به حال همه ي كساني كه در مسير اضطرار به وجود حضرت وليعصر(عج) گام برمي دارند و انشاءالله برسيم به آنجا. همانطور كه حاج آقاي عالي در جلسه ي قبل هم اشاره و تأكيد كردند از بركاتش بهره مند شويم. و خوش به حال همه ي آنهايي كه متنعم نعمت ولايت امام عصر هستند و به اين باور رسيدند كه ولايت حضرت وليعصر(عج) نعمتي است كه با چيزي پر نخواهد شد و واقعاً تنها نياز آنهاست و اين نياز با چيزهاي ديگري پر نمي شود. اينطور اگر باشد همه ي ما قدر اين نعمت را خواهيم دانست. خيلي ممنون هستم از شما.

ص: 1098

امروز صفحه ي 10 مصحف شريف آيات 62 تا 69 سوره ي مباركه ي بقره در سمت خدا تلاوت مي شود. انشاءالله برمي گرديم دعوت مي كنم بيننده ي بخش بعدي برنامه هم باشيد به بركت صلوات بر محمد و آل محمد. «إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ الَّذِينَ هَادُواْ وَ النَّصَرَى وَ الصَّبِِينَ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَْخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لَا خَوْفٌ عَلَيهِْمْ وَ لَا هُمْ يحَْزَنُونَ(62) وَ إِذْ أَخَذْنَا مِيثَقَكُمْ وَ رَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُواْ مَا ءَاتَيْنَاكُم بِقُوَّةٍ وَ اذْكُرُواْ مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ(63) ثُمَّ تَوَلَّيْتُم مِّن بَعْدِ ذَالِكَ فَلَوْ لَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَكُنتُم مِّنَ الخَْاسِرِينَ(64) وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْاْ مِنكُمْ فىِ السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُواْ قِرَدَةً خَاسِِينَ(65) فجََعَلْنَاهَا نَكَالًا لِّمَا بَينْ َ يَدَيهَْا وَ مَا خَلْفَهَا وَ مَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ(66) وَ إِذْ قَالَ مُوسىَ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تَذْبحَُواْ بَقَرَةً قَالُواْ أَ تَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الجَْاهِلِينَ(67) قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَينِ ّ لَّنَا مَا هِىَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنهََّا بَقَرَةٌ لَّا فَارِضٌ وَ لَا بِكْرٌ عَوَانُ بَينْ َ ذَالِكَ فَافْعَلُواْ مَا تُؤْمَرُونَ(68) قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَينِ ّ لَّنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنهََّا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَّوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ(69)» ترجمه آيات: «كسانى كه ايمان آوردند و كسانى كه آيين يهودان و ترسايان و صابئان را برگزيدند، اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داشته باشند و كارى شايسته كنند، خدا به آنها پاداش نيك مى دهد و نه بيمناك مى شوند و نه محزون. (62) و به ياد آريد آن زمان را كه با شما پيمان بستيم و كوه طور را بر فراز سرتان بداشتيم. آنچه را كه

ص: 1099

به شما داده ايم با اطمينان بگيريد و آنچه را كه در آن است به خاطر بسپاريد. باشد كه پرهيزگار شويد. (63) ولى زان پس از فرمان سرباز زديد و اگر فضل و رحمت خدا نبود از زيانكاران مى بوديد. (64) و شناخته ايد آن گروه را كه در آن روز شنبه از حد خود تجاوز كردند، پس به آنها خطاب كرديم: بوزينگانى خوار و خاموش گرديد. (65) و آنها را عبرت معاصران و آيندگان و اندرزى براى پرهيزگاران گردانيديم. (66) و به ياد آريد آن هنگام را كه موسى به قوم خود گفت: خدا فرمان مى دهد كه گاوى را بكشيد. گفتند: آيا ما را به ريشخند مى گيرى؟ گفت: به خدا پناه مى برم اگر از نادانان باشم. (67) گفتند: براى ما پروردگارت را بخوان تا بيان كند كه آن چگونه گاوى است؟ گفت: مى گويد: گاوى است نه سخت پير و از كارافتاده، نه جوان و كارناكرده، ميانسال. اكنون بكنيد آنچه شما را مى فرمايند. (68) گفتند: براى ما پروردگارت را بخوان تا بگويد كه رنگ آن چيست؟ گفت: مى گويد: گاوى است به زرد تند كه رنگش بينندگان را شادمان مى سازد. (69)» آقاي شريعتي: انشاءالله به بركت صلوات بر محمد و آل محمد و به بركت اين آيات نوراني و به بركت حقيقت قرآن همه ي ما متنعم نعمت ولايت و قدردان آن باشيم. حاج آقاي عالي اشاره ي قرآني را امروز را بفرمايند و بعد هم انشاءالله خدمتشان باشيم. حاج آقاي عالي: آيه ي 65 و66 يك قضيه اي را خداوند نقل مي كند در رابطه با يك معصيتي كه بني اسرائيل انجام مي دادند و يك ديد شرعي را كه نسبت به

ص: 1100

يك وظيفه اي خداوند روي دوششان گذاشته بود، يك كلاه شرعي را به هر حال براي از زير بار آن وظيفه در رفتن انجام مي دادند. خدا به آنها فرموده بود كه روزهاي شنبه را براي عبادت تان قرار بدهيد و ديگر صيد نكنيد. كساني بودند كنار دريا زندگي مي كردند. براي آن ها يك امتحاني بود، اين وظيفه روي دوششان آمد. اينها يك نوعي كلاه شرعي درست كردند و يك فريبي كه از زير اين فرمان در بروند، اما ظاهراً صيد نكرده باشند. يعني يك طور راه ماهي ها را به يك سمتي منحرف كرده بودند كه در حوضچه هايي قرار بگيرند كه ديگر نتوانند به دريا برگردند. ولي به هر حال تور و مثلاً قلابي، چيزي هم صيد نكردند. خدا وقتي كه اينها اين كار معصيت به صورت مستمر مي كردند، و بر خودشان جايز مي دانستند، اين حرام را حلال كرده بودند، خداوند متعال اينها را دچار يك عقوبتي كرد كه اين ها را مسخ كرد كه اينها « كُونُواْ قِرَدَةً خَاسِِينَ» به شكل بوزينه هايي باشيد كه ذليلانه زندگي كنند كه تا سه روز هم اينها مسخ شده بودند و بعد ديگر نسلشلن منقرض شد. از بين رفتند. بعد دنباله ي آيه كه مقصود من اينجاست، خدا مي فرمايد: اين را ما يك عبرتي قرار داديم. « فجََعَلْنَاهَا نَكَالًا لِّمَا بَينْ َ يَدَيهَْا» يك عبرتي قرار داديم براي آن زمان، براي كساني كه آن زمان بودند، يك عقوبتي قرار داديم، «وَ مَا خَلْفَهَا» و كساني كه در آينده مي آيند. امام صادق(ع) فرمود: يعني ما مسلمان ها! كه براي ما عبرت باشد كه اگر كسي گناهي را مستمراً انجام دهد و حلال بشمارد، دچار اين عقوبت مي شود

ص: 1101

ولو ظاهرش به شكل بوزينه اي درنمي آيد ولي قلبش قلب حيواني مي شود. از اين جنبه هم گفته شده كه بوزينه اي كه بازيگري مي كند. يعني از اين جهت تبديل به اين حيوان مي شود. كسي كه بازيگري با دين خدا كند و حرام هاي خدا را به راحتي حلال بشمارد. در روايت دارد شراب خوردن، لهو و لعب، موسيقي هاي حرام، در روايت هست كسي كه براي خودش مجاز بداند، ولو يك كلاه شرعي هم براي خودش درست كند. آنوقت خداي نكرده «الصورة صورة الانسان و القلب قلب الحيوان» قلب به يك قلب حيواني تبديل مي شود. اين عقوبت همان عقوبتي است كه خداي متعال اينجا گفته بر سر كساني كه در آينده هم هستند، پرونده باز است. ممكن است بر سر آنها هم وارد شود. آقاي شريعتي: بسيار خوب، خيلي ممنون و مشتكرم. قسمت اول اضطرار را شما اشاره كرديد كه به واسطه ي بن بست ها و گرفتاري هايي كه در دنيا هست ما مضطر مي شويم و گفتيم خيلي مسير مطمئن نيست. قسمت دوم را در اين دقايق پاياني بفرماييد. حاج آقاي عالي: قسم دوم اضطرار اين هست كه كسي كه درد آخرت دارد مضطر به حجت مي شود. در قسم اول درد دنيا باعث شد كه آدم دردمند حضرت شود. در قسم دوم كسي كه درد آخرت دارد. درد ابديت دارد. از طرفي من باور دارم كه زندگي فقط محدود به شصت، هفتاد سال نيست و تا ابد زنده هستم. تا يك ميليارد و دو ميليارد و ده ميليارد نه! ديگر تمامي ندارم. حالا كه متولد شدم، در اين دنيا آمدم كه بمانم. اين از طرفي است. از طرف دوم من نمي دانم

ص: 1102

كه در مسير ابديتي به اين طولاني چه چيزهايي به درد من مي خورد. توشه هاي من چيست؟ من از نيم ساعت ديگر خودم خبر ندارم كه چه احتياجاتي دارم. نيم ساعت ديگر مثلاً فرض كنيد يك مشكلي براي من پيش مي آيد. يك مريضي پيش مي آيد، يك دردي پيش مي آيد كه دوايي مي خواهم. گرسنگي پيش مي آيد كه چه مي خواهم. آسيبي پيش مي آيد. آفتي پيش مي آيد. ببينيد من از هيچي خبر ندارم. ممكن است هر اتفاقي براي من بيافتد. خداي نكرده يك تصادفي كنم و براي من مشكلاتي پيش بيايد. چطور راه ابديت كه ميليارد سال جلوي من است، خبر دارم كه چه اينجا نياز است؟ چه چيزهايي از من دفع خطر مي كند؟ آسيب هاي مرا برطرف مي كند. چه چيزهايي توشه ي اين مسير طولاني من است؟ پس احتياج به يك راهنما دارم. يك كسي را مي خواهم كه بيايد مرا راهنمايي كند. نه فقط راهنمايي دست مرا بگيرد ببرد. كسي كه اين مسير را رفته باشد و برايش آشنا باشد. اين از طرف دوم است. پس اولين مورد زندگي من ابدي است و محدود به شصت، هفتاد سال نيست. در اين زندگي ابدي چون براي من ناشناخته است، توشه براي من مشخص نيست. خطراتش براي من مشخص نيست. من يك كسي را مي خواهم كه توشه ي راه را براي من راهنمايي كند. خطرات را رفع كند. دست من را بگيرد. شفاعت و دستگيري كند در مسير ابديت. اين دومين مورد است. از طرف سوم قرآن به تنهايي نمي تواند اين كار را كند. ممكن است شما بگويي: قرآن اين كار را كرده است. براي ما حجت است. قرآن مي گويد: چه كاري بكن،

ص: 1103

چه كاري نكن؟ توشه ات چيست؟ خطرات راه چيست؟ جواب اين است كه به قرآن همه ي فرقه ها تمسك مي كنند. قرآن فصل الخطاب نيست كه كار را قطع كند و تمام كند. احتياج دارد كه مقاصد قرآن تبيين شود، تفسير شود و گفته شود. آن مقصود خدا بيان شود. و الا شما نگاه كنيد هم خوارج تمسك به قرآن مي كردند و هم اميرالمؤمنين. هم معاويه به قرآن تمسك مي كرد و هم سپاه علي! اميرالمؤمنين وقتي ابن عباس را مي خواست براي بحث كردن با خوارج بفرستد، فرمود: با قرآن با آنها بحث نكن. چون تو يك آيه مي خواني و آنها يك آيه ي ديگر را مي خوانند. تو يك آيه مي خواني مي گويي: معنايش اين است. آنها مي گويند: نه! مقصود اين آيه چيز ديگري است. بحث ختم نمي شود. خوب پس ببينيد قرآن به تنهايي كافي نيست. رسول خدا هم حجت است ولي حجتي است كه در همه ي زمان ها، تا قيامت نيست. ببينيد بايد كسي باشد كه زنده باشد و در هر زماني حافظ قرآن باشد. از تحريفش جلوگيري كند. مقاصد و اهداف خدا در قرآن را در هر زمان تبيين كند. در هر زماني بگويد: به اقتضاي آن زمان چه كار بايد كرد و چه كار نبايد كرد؟ خطراتش چيست؟ و اينجاست كه باز هم ضروري است كه كسي مثل رسول خدا با همان علم، با همان عصمت و خطا ناپذيري باشد. مقاصد قرآن را تبيين كند. قرآن را از تحريف حفظ كند. دست ما را بگيرد و تا ابديت ببرد. پس بنابراين اگر كسي دردمند شد، آخرت و ابديت را باور دارد، آنوقت مجبور است جلوي حجت زانو بزند. چون

ص: 1104

مي داند كه در اين شب ظلماني و طولاني كسي غير از او نيست. من فقط مي خواهم بحثم را تمام كنم با اشاره به يك غزلي از حافظ كه اشاره به همين دارد. زان يار دلنوازم شكري است با شكايت گر نكته دان عشقي بشنو تو اين حكايت رندان تشنه لب را آبي نمي دهد كس گويي ولي شناسان رفتند از اين ولايت در اين شب سياهم گم گشت راه مقصود از گوشه اي برون آي اي كوكب هدايت او بايد در اين سياهي و تاريكي نجات بدهد. اين راه بي نهايت است. اين راه را نهايت صورت كجا توان بست كز صد هزار منزل بيش است در بدايت اولش صد هزار منزل دارد. پس او بايد بيايد. لذا در آخرين بيتش مي گويد: عشقت رسد به فرياد، گر خود بسان حافظ قرآن زبر بخواني با چهارده روايت اگر قرآن را با روايت چهارده نفر، با روايت چهارده معصوم و تبيين آنها بخواني به داد تو مي رسد. قسم سوم اضطرار به حجت است به خاطر خدا، نه درد دنيا، نه درد آخرت، درد خدا دارد و زانو مي زند، اين را جلسه ي بعد مي گذاريم. آقاي شريعتي: بسيار خوب، خيلي ممنون و متشكرم از توجه شما. وقتمان تمام شده. انشاءالله فردا با حضور حاج آقاي فرحزاد خدمت شما خواهيم رسيد و انشاءالله روز سه شنبه هم با حضور حضرت حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي در خدمت شما هستيم. دعا بفرماييد. حاج آقاي عالي: انشاءالله خداوند متعال همه ي ما را تحت ولايت اهلبيت، همان ولايتي كه عرض كرديم بالاي سر ما قرار مي گيرد و تمام اعمال با توجه به او خاصيت دارند و كار مي كنند

ص: 1105

و در قبر ما و در قيامت ما از همه نوراني تر و زيباتر دست ما را مي گيرد، انشاءالله ما هميشه در خانه ي آن ولايت برويم. آقاي شريعتي: انشاءالله. خيلي ممنون و متشكر هستم. مثل هميشه بهترين ها را براي همه ي شما آرزو مي كنم. والحمدلله رب العالمين و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.

92-11-29

برنامه سمت خدا موضوع برنامه: يادي از امام عصر(عليه السلام) كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين عالي تاريخ پخش: 29/11/92 بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين اگرچه در نظر خلق، اهل پرهيزيم *** به ياد گوشه ي چشم تو اشك مي ريزيم شنيده ايم كه فصل بهار مي آيي *** چقدر برگ به اين شاخه ها بياويزيم هنوز از كف دريا فروتريم اما *** به موج هاي فراگير درمي آميزيم تو مهرباني و با ذره مهر مي ورزي *** وگرنه پيش تو ما چون غبار ناچيزيم غبار روي زمينيم و آنچنان مغرور *** كه پيش پاي كسي جز تو برنمي خيزيم آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. خيلي خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما. آرزو مي كنم در هر كجا كه هستيد تنتان سالم باشد، و قلبتان سليم. همانطور كه وعده كرده بوديم و سه شنبه ي اين هفته خدمت حاج آقاي عالي عزيز هستيم. مي دانم خيلي ها مشتاق حضور ايشان بوديد. الحمدلله خدا را شكر مي كنيم كه يكبار ديگر توفيق درك محضر ايشان به همه ي ما دست داد. آقا سلام عليكم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد. حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي دوستان بيننده، متدينيني كه به هر حال چند سالي هست كه همراه اين برنامه

ص: 1106

هستند و با ما هستند سلام و عرض ادب دارم و خدا را شكر مي كنم كه يكبار ديگر توفيقي شد كه خدمت شما و دوستان عزيز باشيم. آقاي شريعتي: من بگويم دوستان چه وقت هايي كه ما را مي ديدند، چه از طريق پيامك، چه از طريق تلفن، چه از طريق ايميل جوياي احوال شما و مشتاق حضور شما در برنامه بودند. جاي حاج آقاي قرائتي عزيز در برنامه ي ما خالي است. انشاءالله باز هم شاهد حضور گرم ايشان در برنامه ي سمت خدا باشيم. تنها بيتي كه مي شود گفت اين است. «صد شكر كه اين آمد و صد حيف كه آن رفت» انشاءالله روزهاي سه شنبه ي ما از هفته ي آينده در خدمت حاج آقاي حسيني هستيم. حاج آقاي عالي از روز يكشنبه ي هفته ي آينده خدمتشان هستيم و يكشنبه ها شاهد حضور ايشان در برنامه ي سمت خدا هستيم. موضوع بحثي كه در خدمت حاج آقاي عالي هستيم، خيلي از دوستان خوب ما مي گفتند يك بحث معرفتي پيرامون حضرت حجت، امام عصر(عج) در برنامه ي سمت خدا خاليست. اگرچه ما مدت ها قبل با حضور حاج آقاي حيدري كاشاني يك چنين بحثي را داشتيم، و تقديم حضور بيننده هاي خوبمان كرديم. اما واقعاً هرچقدر از معرفت امام زمان (عج) بگوييم، كم گفتيم و اين معرفت و نياز به اين معرفت شايد بسيار محسوس است. لذا بحثي را پيشنهاد كرديم و آن هم بحث معرفت به امام عصر(عج) است و انشاءالله روزهايي كه خدمت حاج آقاي عالي هستيم، منور خواهد شد به نام و ياد امام عصر(عج). ما خدمت شما هستيم و فكر مي كنم روزهاي خوبي خواهد بود و انشاءالله مباحث خوبي را خدمت شما

ص: 1107

خواهيم داشت. حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. بنده هم با استمداد از وجود مقدس حضرت وليعصر(ع) كه توفيق دادند اين بحث كه راجع به حضرت هست، انشاءالله دقايقي را به ياد اين بزرگوار باشيم، اين بحث را شروع مي كنيم و بحثي هست كه همينطور كه دوستان مي دانند از اساسي ترين و محوري ترين اعتقادات شيعيان هست. مسأله ي اعتقاد به حجت، و مسأله ي امامت كه يك مسأله اي است كه در قرآن و روايات بسيار سهم وافري را به خودش اختصاص داده است. اينكه شيعه اعتقاد دارد كه بايد حجت زنده اي در هر زمان باشد، و هيچ موقع و هيچ زماني خالي از حجت نيست. روايات زيادي داريم كه حتي اگر در زمين دو نفر انسان زندگي كنند، يكي از آن دو نفر حجت است. جون او هست كه به هر حال حجت خدا بر زمين است و عضوي را بر كس ديگر، بري بندگي نكردن، براي ديندار نبودن باقي نمي گذارد. ديگر كسي نمي تواند بگويد من راه نداشتم، راهنما نداشتم. دين را نمي شناختم. كسي نبود از من دستگيري كند و گمراه شدم. با وجود حجت، و راهنمايي هاي او اين عضو بسته مي شود و حجت تمام مي شود. مباحثي را كه انشاءالله مطرح مي كنيم بحث هايي از همين دست است. كه اصلاً حجت كيست؟ چه شرايط و اوصافي دارد؟ چرا با وجود اينكه قرآن در بين ما هست و او حجت خداست، با وجود اينكه رسول خدا در ميان مسلمين بود و او حجت خدا بود، چه نيازي است كه در هر زماني حجت زنده اي علاوه بر قرآن و رسول، او هم باشد. طوري كه زمين نمي تواند خالي از

ص: 1108

آن باشد و چرا؟ چرا اگر حجت در زمين نباشد، زمان و زمين بر هم مي ريزد و نظام عالم برچيده مي شود؟ اين حجت چه كسي است و چه خصوصياتي دارد؟ حجت زمان ما چه صفاتي دارد؟ چه حقوقي ب گردن ما دارد و ما چه وظايفي نسبت به او داريم؟آيا ما مي توانيم با اين حجتي كه در اين زمان هست ارتباط برقرار كنيم؟ اگر نمي توانيم چه فايده اي دارد؟ حجتي كه غايب است و در دسترس نيست، چه فايده اي دارد؟ و اگر مي توانيم با چه شرايطي؟ به چه صورتي؟ اين سؤالات و امثال اين سؤالات كه دهها سؤال را تشكيل مي دهد مباحثي است كه انشاءالله ما به آن مي پردازيم. انشاءالله كه معرفتي را بر ما افزون كند. البته ما به هر حال آنچه را كه اميد داريم اين است كه همين دقايقي كه به ياد او باشيم، خود همين ارزشمند است. اينكه انسان دقايقي، فكرش، قلبش، ذهنش را او فرا بگيرد، انشاءالله اين دقايق تبديل به ساعات شود، تبديل به روزها شود. و كم كم عمر انسان طوري شود كه خودش را وقف كند، تمام زندگي اش را در مسير آنها قرار بدهد. در روايت اهلبيت هست «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً حَبَسَ نَفْسَهُ عَلَيْنَا» (بحارالانوار/ج52/ص126) خدا رحمت كند آن كسي را كه خودش را وقف ما كرد. به هر حال ما انشاءالله اين بحث را تا جايي كه بضاعت ما باشد و توفيق باشد، شروع خواهيم كرد و ادامه خواهيم داد. در مباحث مهدويت و مسائل مربوط به امام مهدي(ع) و آمدن حضرت و تحقق ظهور، به نظر مي رسد كه محوري ترين و كليدي ترين موضوع چيزي به نام اضطرار

ص: 1109

به حجت است. اضطرار چيزي فراتر از نياز است. چيزي فراتر از احتياج است. ببينيد احتياج اين است كه فرض كنيد به غذا و آب احتياج داريم. به خواب احتياج داريم. انسان يك سري نيازهايي دارد. اما يك موقع هست كه انسان نياز به يك چيز را مي تواند برايش جانشين بگذارد. مشابه بگذارد، فرض كنيد شما يك دارويي را الآن نياز داري. اما اگر اين دارو پيدا نشد، مشابه اين هست. اين را نمي گويند: الآن شما مضطر شدي و ناچار هستي به آن دارو. چون شما هنوز چاره داري. نيازت منحصر به او نيست. اضطرار در جايي است كه انسان يك راه داشته باشد و غير از آن راه هيچ راه ديگري نداشته باشد. يك درمان و دارو داشته باشد و غير از آن هيچ مشابه و جانشيني نداشته باشد. ما اعتقادمان اين است كه آن چيزي كه كارگشا است و محوري ترين و كليدي ترين نقطه در موضوعات مهدويت هست، و ما بايد عملاً به آن سمت برويم، اين است كه مضطر و بيچاره ي حضرت شويم. دردمند حضرت شويم به نوعي كه هيچ چاره ي ديگري غير از او نداشته باشيم. ما بايد به اين نقطه برسيم. ببينيد اگر اين نقطه براي ما حاصل شد، اين نقطه فراتر از معرفت به حضرت است. فراتر از اثبات وجود امام زمان است. ممكن است ما معرفت به حضرت داشته باشيم، امام زمان را اثبات كنيم، منتظر حضرت باشيم اما هنوز مضطر نباشيم. تا به آن اضطرار و دردمندي نرسيم، درمان را براي ما نمي فرستند. لذا ما همين جا يك نقد كوچكي به اين تيتر و عنواني كه شما فرموديد، البته

ص: 1110

بسيار عنوان خوبي است ولي با اين وجود من به نظرم به جاي معرفت امام زمان و آن چيزي را مهمتر از معرفت است بايد مطرح كنيم، اضطرار به حجت، اضطرار به امام زمان است. آقاي شريعتي: به نظرم واقعاً رويكرد خيلي خوبي خواهد شد، با اين نكته اي كه شما فرموديد. ولي واقعاً بايد به اضطرار رسيد و اين نياز را درك و حس كرد و بدانيم كه تنها راه درمان و علاج ما حضور و وجود و ظهور حضرت حجت (عج) است. اما تا معرفت نباشد كه اين اضطرار رخ نمي دهد. يعني بايد اين معرفت و اين شناخت باشد كه ما مضطر شويم و بدانيم كه براي چه مي خواهيم به اينجا برسيم و به اين حالت اضطرار برسيم. حاج آقاي عالي: ببينيد اين چيزي كه مي فرماييد كاملاً درست است. هيچ شكي نيست كه تا معرفت نباشد، تا من نسبت به حضرت شناختي نداشته باشم، تا باوري در من شكل نگرفته باشد كه او چه نيازهايي را از من برطرف مي كند، چه خلأيي را پر مي كند، بيچاره ي او نمي شوم. دردمند او نمي شوم. تا معرفت نباشد اين اضطرار پيدا نمي شود. حرف در اين نيست. شكي در اين نيست كه اول بايد معرفت باشد تا آن اضطرار پيدا شود. اما بحث ما اين نيست كه اول چه، دوم چه؟ بحث ما اين است كه آن نقطه ي كليدي، آن محور، آنچه باعث فرج مي شود، آيا فقط معرفت است؟ در اين شكي نيست كه معرفت لازم هست ولي آيا كافي است؟ ما همين بحث را داريم. شكي نيست كه بايد بحث معرفت را داشته باشيم. تا اينكه به آن

ص: 1111

اضطرار برسيم. من مي خواهم آن ادعايي را كه بعد دلايلش را خدمت شما عرض مي كنم، ادعاي ما اين هست معرفت هاي عقلي، علمي و حتي قلبي، باورهاي قلبي، اين كافي نيست. انتظار كافي نيست با اينكه همه ي اينها لازم است. مگر اينكه اين مسيري شود و ما را به دردمندي و اضطرار برساند. او هست كه درمان است و باعث گشايش مي شود. اگر ما به آن برسيم، اين باعث فرج مي شود. اگر درد در حد اضطرار در ما ايجاد شود، درمان قطعاً وجود دارد. طبيب مسيح آدم است و مشفق دين چو درد در تو نبيند كه را دوا بكند يك دردي را بايد در ما ببيند. اين درد اگر در ما وجود بيايد، از صد درمان بهتر است. گفت: هركجا دردي، دوا آنجا رود هركجا آهي، شفا آنجا رود ما اگر آن درد را داشته باشيم، شفا هست. يكي از عاشقان امام زمان(ع) كه خيلي سال نيست از دنيا رفته است. اين بزرگوار در يك امامزاده اي نزديك كاشان كه آقاعلي عباس است. به هر حال متدينين اين امامزاده ي با فضيلت را مي شناسند، آنجا رفته بود و توسلي به امام زمان كرده بود. اشكي و آهي و مناجاتي و در آن دل سوزاني كه او داشت و دردمندي كه او داشت، اينقدر گريه كرد كه از حال رفت. دورش جمع شدند، آب به صورتش مي زدند. برايش آب قند مي آوردند. يك نفر گفت: برويم براي او طبيب بياوريم. او در همين حين چشمش را باز كرد و گفت: نمي خواهد طبيب بياوريد. خودت طبيب مرا به اين روز انداخته است. اين درد هم بايد از او خواست. اين

ص: 1112

درد از صد درمان بهتر است. اين درد خودش درمان است. واقعاً اين چنين است. بنابراين حرف ما اين است كه دنبال اين اضطرار بگرديم و آن بايد چشم انداز ما باشد. من يك مثال خيلي واضح بزنم. اين ليوان آب الآن جلوي ما است. به اين يقين هم داريم. شكي نداريم. حتي اگر يك دانشمند شيمي يا فيزيك هم باشد خواص شيميايي و فيزيكي اش را هم مي داند. تركيباتش را هم مي داند. حركتي در ما ايجاد نمي شود كه دست برداريم. اين آب را برداريم و بخوريم. چرا؟ چون نيازي در ما نيست. تا عطش نباشد، حركت ايجاد نمي شود. صرف يقين كافي نيست، اما يقين داريم هست ولي در ما حركت ايجاد نكرد. شما قرآن را مي بيني در سوره ي نمل آيه ي 15، حضرت موسي براي فرعونيان معجزاتي را نشان داد. معجزاتي را كه ديگر همه شك نداشتند اينها سحر نيست، اينها معجزه است. مي دانستند كه اين يك عصايي را انداخت، اژدها شد و رفت. همه ي سحرهاي آن ها را بلعيد، اين چيز ساده اي نيست. همه مي فهميدند. فرعونيان مي فهميدند. اما در عين حال قرآن مي گويد: با اينكه يقين داشتند، در مقابل موسي ايستادند. تعبير قرآن اين است. «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا» (نمل/14) در عين حال كه به اين آيات و معجزات يقين داشتند، اما كفر ورزيدند. امام صادق(ع) در ذيل اين آيه مي فرمايد: اين كفري كه ورزيدند، كفر با وجود معرفت بود. يعني با وجود اينكه يقين و معرفت داشتند اما اين معرفت به درد اينها نخورد. چون براي خودشان نيازي نسبت به موسي حس نمي كردند. نسبت به خداي موسي، كه تسليم شوند. بالاتر

ص: 1113

هم شيطان است. مگر شيطان عوالم بالا را نديده بود؟ مگر ملكوت را نديده بود؟ ملائكه را ديده بود. عوالم بالا را ديده بود. شهود كرده بود كه بالاتر از علم و يقين و اين حرف ها است. ديده بود اما با اين وجود چون نيازي در خودش در مقابل ولي خدا و حجت خدا نمي ديد، سجده كند، در مقابل انسان كامل سر فرود بياورد، نيازي نمي ديد، حتي خودش را بالاتر از او مي ديد. استكبارش طوري بود، تكبرش طوري بود كه خودش را بالاتر از او مي ديد، از اين جهت آن يقين و آن شهودش به درد نخورد و باعث رجم و طرد او شد. به درد او نخورد. پس ببينيد اگر انسان آن نياز و اضطرار در او به وجود نيايد، حتي آن يقين، علم، حتي شهود، باعث حركت در او و تسليم نسبت به خدا و لي خدا نمي شود. آقاي شريعتي: پس اگر ما مي گوييم كه منتظر هستيم، و اگر قرار هست كه به معناي واقعي كلمه منتظر باشيم و محيا شويم براي ظهور حضرت بايد به اين مقام اضطرار برسيم. آنوقت رسيدن به اين مقام اضطرار يك سري مقدماتي دارد. حاج آقاي عالي: همينطور است و شكي نيست. اين چيزي است كه در مباحث تمام سعي ما بر اين است، البته آن مقدار كه در حد توان ما است. اوج اين نكاتي را كه عرض كردم كه اضطرار كارگشا است و كليد گشايش و فرج است، اوجش در آيه ي اضطرار را خدمت شما عرض كنم. «أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء» (نمل/62) اين آيه را ببينيد. حيف كه ما اين آيه

ص: 1114

را فقط براي ختم ها و چندبار خواندن ها به كار مي بريم. البته اشكالي ندارد از باب تيمم و تبرك، مثلاً 5 بار يا چند بار اين آيه را خواندن. ما در روايتي اين وارد نشده كه براي شفاء چند بار اين آيه را بخوانيد. ولي خيلي خوب است اين آيه را به كار ببنديم. اين يك دستورالعمل است. يك نسخه است. انگار يك دكتري نسخه مي دهد كه سه بار اين شربت را در روز بخور، ما بنشينيم اين را تكرار كنيم. سه بار اين شربت را بخور! ذكر بگوييم. آقا عمل كن. اين دستورالعمل است. اينها دعايي نيست، اينها دوايي است. بايد خود را مداوا كرد. يك كسي خدمت آيت الله بهجت بود. گفت: آقا يك ذكري به ما بگوييد كه در نماز حضور قلب داشته باشيم. آقا فرمود: حضور قلب كه دعايي نيست، دوايي است. بايد آدم خودش را مداوا كند. بايد عمل كني. يك تمرين دارد. يك كارهايي دارد. شما در اين آيه نگاه كنيد. در اين آيه مي گوييم: «أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ» آن خدايي كه مضطر را كه بيچاره شده و دردمند شده، وقتي او را بخواند، خدا او را اجابت مي كند. بعد دنباله اش را ببينيد. خدا مضطر را اجابت مي كند «وَ يَكْشِفُ السُّوء» آن مشكل را برطرف مي كند. آن گره را باز مي كند. گشايش درست مي كند و بعد انتهاي آيه مي گويد: «وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ» و شما را جانشينان روي زمين مي كند. روايات ذيل آيه اگر نگاه كنيد مي گويند: مصداق تام اين آيه امام زمان(ع) است. اولاً او مضطري است كه در طول تاريخ به خاطر اينكه ظلم ها را ديده است،

ص: 1115

دردمند است. مضطر است. در هنگام ظهور، در آن هنگامي كه خروج مي كند، خدا را دعا مي كند. خدا را فرا مي خواند، و خدا «وَ يَكْشِفُ السُّوء» موانع را برطرف مي كند، «وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْض» و شما صالحان را جانشينان در زمين قرار مي دهد. چه شد كه باعث شد كه آن موانع برطرف شود و مشكلات برطرف شود؟ اضطرار! آن اضطرار باعث شد. بنابراين نقطه ي كليدي آن اضطرار هست. من مي خواهم از اين زود نگذريم. خود اين اضطرار و رسيدن و درك اين نياز خود يك نعمت بزرگي است. اگر كسي به اين اضطرار برسد. اين را بايد از خدا خواست كه خدايا مرا دردمند كن. من را درمند كن به آن نيازهاي واقعي خودم كه نيازهاي كاذب در زندگي من مرا به دنبال خود نكشد. دردهاي بي خودي تمام عمر مرا تلف نكند. نيازهاي اصلي، نياز به خدا، نياز به دين، نياز به آن چيزي كه ابديت من را مي تواند تشكيل بدهد. نياز من به حجت خدا، كه دست مرا مي گيرد. در اين مسير طولاني مرا هدايت مي كند و هيچ جا مرا رها نمي كند. اين نيازها را دنبال كنيم. امام حسين(ع) در دعاي عرفه يك تعبيري دارد از خدا مي خواهد كه خدايا! به من اضطرار بده. «وَ أَوْقِفْنِي عَلَى مَرَاكِزِ اضْطِرَارِي» (بحارالانوار/ج95/ص226) خدايا مرا واقف كن و به ريشه هاي اضطرار آگاهم كن! آن ريشه هاي نيازهاي من و آن نيازهاي اصلي من! آنها را به من نشان بده و واقفم كن. اين خودش يك نعمت است. اوج عشق، معرفت، انتظار، ما را به اضطرار مي رساند. اوج همه ي اين معرفت ها انتظارهايي هستند كه شايد مضطر شود. چون اگر مضطر

ص: 1116

شد گشايش حاصل مي شود. اگر گشايش عمومي براي همه ي جامعه ي جهاني هم حاصل نشد براي او حاصل مي شود. فرج كلي اگر حاصل نشد، فرج جزئي براي او راه باز مي شود. علاوه بر اينكه در راستاي آن فرج كلي و آن حكومت جهاني هست، براي خود شخص هم گشايش درست مي كند. پس بنابراين اوج همه ي اين حرف ها آن اضطرار است. آقاي شريعتي: در بخش بعدي انشاءالله گفتگوي مان را ادامه خواهيم داد. انشاءالله به مقام اضطرار برسيم، و در اين مسير گام برداريم. صفحه ي 5 مصحف شريف قرار روزانه ي امروز ما است، مشرف مي شويم به محضر قرآن آيات 25 تا 29سوره ي بقره در سمت خداي امروز تلاوت مي شود به بركت صلوات بر محمد و آل محمد. «وَ بَشِّرِ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لهَُمْ جَنَّاتٍ تجَْرِى مِن تحَْتِهَا الْأَنْهَرُ كُلَّمَا رُزِقُواْ مِنهَْا مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقًا قَالُواْ هَاذَا الَّذِى رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَ أُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهًا وَ لَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ(25) * إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْىِ أَن يَضْرِبَ مَثَلًا مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُواْ فَيَقُولُونَ مَا ذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَاذَا مَثَلًا يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَ يَهْدِى بِهِ كَثِيرًا وَ مَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ(26) الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فىِ الْأَرْضِ أُوْلَئكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ(27) كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ كُنتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يحُْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(28) هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُم مَّا فىِ الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلىَ السَّمَاءِ فَسَوَّئهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ هُوَ بِكلُ ِّ شىَ ْءٍ عَلِيمٌ(29)» ترجمه آيات:

ص: 1117

«به آنان كه ايمان آورده اند، و كارهاى شايسته كرده اند، بشارت ده كه برايشان بهشتهايى است كه در آن نهرها جارى است. و هر گاه كه از ميوه هاى آن برخوردار شوند گويند: پيش از اين، در دنيا، از چنين ميوه هايى برخوردار شده بوديم، كه اين ميوه ها شبيه به يكديگرند. و نيز در آنجا همسرانى پاكيزه دارند و در آنجا جاودانه باشند. (25) خدا ابايى ندارد كه به پشه و كمتر از آن مثل بزند. آنان كه ايمان آورده اند مى دانند كه آن مثل درست و از جانب پروردگار آنهاست. و امّا كافران مى گويند كه خدا از اين مثل چه مى خواسته است؟ بسيارى را بدان گمراه مى كند و بسيارى را هدايت. امّا تنها فاسقان را گمراه مى كند. (26) كسانى كه پيمان خدا را پس از بستن آن مى شكنند و آنچه را كه خدا به پيوستن آن فرمان داده مى گسلند و در زمين فساد مى كنند، زيانكارانند. (27) چگونه خدا را انكار مى كنيد، در حالى كه مُرده بوديد و او شما را زنده ساخت، باز مى ميراند و زنده مى كند و آن گاه به نزد او بازگردانده مى شويد؟ (28) اوست كه همه چيزهايى را كه در روى زمين است برايتان بيافريد، آن گاه به آسمان پرداخت و هر هفت آسمان را برافراشت و خود از هر چيزى آگاه است. (29)» آقاي شريعتي: انشاءالله به بركت اين آيات نوراني و به بركت صلوات بر محمد و آل محمد زندگي ما منور به نور قرآن و منور به نور حضرت حجت باشد. حاج آقاي عالي اشاره ي قرآني را امروز را بفرمايند و بعد هم انشاءالله خدمتشان باشيم. حاج آقاي عالي: در

ص: 1118

آيه ي 26 سوره ي مباركه ي بقره، تعبيري هست كه فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْىِ أَن يَضْرِبَ مَثَلًا مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا» خدا حيا نمي كند از اينكه وقتي مي خواهد براي هدايت مردم مثالي بزند، به پشه مثل بزند. به مگس مثل بزند. به عنكبوت مثل بزند. اين چيزهايي كه در قرآن آمده است. خداوند از اين مثل ها حيا نمي كند. يك نكته اين است كه ما در روايت داريم كه خداوند متعال با حياء است. «كَرِيمٌ يَسْتَحْيِي وَ يُحِبُّ أَهْلَ الْحَيَاء» (فقيه/ج3/ص506) حيا را دوست دارد. خداوند متعال حيا دارد. منتهي اين حيا را خداوند مي فرمايد: در جايي كه يك امر حقي است، خدا پاي آن ايستاده است. جاي حيا هم نيست. يك امر حقي را مي خواهد مطرح كند. اما در جايي كه يك امر قبيحي است، آنجا جاي اين هست كه به هر حال آدم حيا كند و آن كار را ترك كند. يك جاهايي جاي حيا نيست، در آن بيان حق جاي خجالت نيست. جايي كه من حيا كنم و حق را نگويم. يا يك عمل حقي را انجام ندهم. يك جاهايي جاي حيا است. جاي اينها نبايد جا به جا شود و عوض شود. متأسفانه شما نگاه كنيد گاهي ما بعضي از افراد هستند كه يك جايي كه بايد از حقشان دفاع كنند، پاي آن بايستند، خجالت مي كشند. طرف مثلاً فرض كنيد مي خواهد نماز بخواند. يك وقتي هست كه يك جمعي نشستند مي خواهد نماز بخواند. يا نماز اول وقت بخواند. خجالت مي كشد! يا مثلاً مردي است نماز صبح يا مغرب و عشايش را خجالت مي كشد بلند بخواند. عزيزم در اين چيزهايي كه مربوط به خداست و حق

ص: 1119

است و هيچ قبحي ندارد، اينجا جاي حيا كردن نيست. يا مثلاً دختر خانمي هست كه چادري هم هست، در جمعي كه فرض كنيد اين چنين نيستند، گويي مثلاً از اين كار خودش خجالت مي كشد. يا كساني هستند كه شغلي مثلاً دارند، با اينكه شغل حلالي هم دارند، يا پدرشان شغل حلال دارد، خجالت مي كشند بگويند: شغل پدرم اين است. يا مثلاً مادرم خانه دار است. در امور حق خدا حيا نمي كند. خدايي كه «كَرِيمٌ يَسْتَحْيِي» بسيار با حياء است، در اموري كه حق جاي ابرازش هست، حق را بايد گفت و جاي خجالت كشيدن و حيا ندارد. آن امور قبيحي است، آن امور زشت كه شرعاً و عرفاً زشت است، آنجا هست كه آدم بايد خجالت بكشد و حيا كند. آقاي شريعتي: بسيار خوب، خيلي ممنون و مشتكرم. حاج آقا يك وقت هايي ما در زندگي مان كم مي آوريم و واقعاً به بن بست مي رسيم و شايد اين اضطرار را در آن لحظات زندگي مان حس كنيم. آن اضطراري كه در مسائل مادي و مشكلاتي كه در زندگي روزمره رخ مي دهد، در راستاي همين اضطرار مي تواند باشد يا نه؟ حاج آقاي عالي: اتفاقاً يكي از حكمت ها و فوايد بلاها و گرفتاري هايي كه گاهي براي يك شخصي پيش مي آيد همين است كه به اضطرار برسد. عرض كردم خود اضطرار به يك معنا نعمتي است چون آدم بيچاره ي خدا مي شود. برمي گردد به فطرت خودش. غفلت ها را كنار مي زند. و از اين جهت هست كه يكي از فوايد گرفتار ي ها همين است كه بتواند از مسائل ديگر ببرد و وصل شود به آن كسي كه بايد وصل شود. شما قرآن را ببينيد.

ص: 1120

در قرآن دارد ما انبيايي را براي امت هاي خودشان مي فرستاديم، «فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاء» (انعام/42) براي آنها بلاها و سختي ها و مشكلاتي پيش مي آورديم، «لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُون» تا تضرع كنند، در خانه ي خدا اظهار عجز و لابه كنند. اين خيلي ارزشمند است كه آدم دردمند شود. ببينيد اصلاً به تعبيري اينكه اضطرار باعث كارگشايي است اين است كه آدم وقتي مضطر مي شود و از خدا چيزي مي خواهد تازه دعا مي كند. تازه دعاي او دعاست و به آسمان مي رود. تا وقتي آدم مضطر نشده و از سر سيري يك چيزي را مي خواهد هنوز دعايش دعا نيست. ولي مضطر دعايش، دعا است. نقل مي كنند كه نادر شاه كه خيلي معروف بود به ابهت و قاطعيت، يك مرتبه به مشهد مي رفت، دم در حرم ديد يك فقيري هست، نابينا هست و گدايي مي كند. به او گفت: چه مدت اينجا اين كار را مي كني؟ شخص نابينا گفت: شش سال! گفت: تو شش سال دم حرم امام رضا داري گدايي مي كني، هنوز شفايت را از حضرت نگرفتي؟ من الآن مي روم نيم ساعت زيارت مي كنم، برمي گردم اگر شفايت را نگرفته باشي مي دهم گردنت را بزنند! دو تا مأمور هم گذاشت آنجا بايستند كه اين فرار نكند. وقتي كه رفت اين بنده ي خدا به امام رضا رو كرد و شروع كرد مضطرانه از حضرت درخواست كرد. ديگر راهي نمانده بود. بعد از نيم ساعت كه نادر برگشت. ديد اين شفايش را گرفته است. برگشت به او گفت: تو تا به حال با امام رضا شوخي مي كردي. تو تا به حال گدا نبودي. و الا شش سال پيش شفايت را گرفته بودي. نياز به

ص: 1121

اين فرصت نبود! واقعاً همين است. تازه دعايت بالا رفت. اگر الآن بحرين، منامه شما تشريف ببريد. بحرين مردم بسيار خوبي دارد كه خدا انشاءالله از اين گرفتاري ها و مظلوميت هايي كه به وجود آمده بر آنها و ظلمي كه خليفه بر آنها مي كند نجات پيدا كنند. يك محله اي آنجا به نام رُمانه است. يك گنبد و بارگاه و ضريحي آنجا هست كه خيلي هم با معنويت است. قبر يكي از علماي بحرين در ساليان گذشته به نام محمد بن عيسي بوده است. مرحوم محدث نوري در كتاب نجم الثاقبش داستان محمد بن عيسي بحريني را آنجا ذكر كرده است. من خيلي خلاصه مي گويم. در زمان او يك مشكل بزرگي از طرف حكومت وقت كه خيلي با شيعيان بد بود، يك بلاي سنگيني براي شيعه به وجود آمد. علماي شيعه از حكومت براي اينكه بتوانند اين بلا را از خودشان دفع كنند سه روز مهلت خواستند. سه نفر از بهترين اخيار علمايشان با هم قرار گذاشتند كه هر شبي ايشان برود و استغاثه به امام زمان كند كه از اين بلا نجاتشان بدهد. واقعاً بلا، بلاي مهلكي بود. نفر اول شب اول رفت استغاثه كرد، خبري نشد. نفر دوم شب دوم رفت، خبري نشد. شب سوم همين محمد بن عيسي، اين جنابي كه عرض كردم ضريحش آنجا است، رفت و شروع كرد با اضطرار، چون شب آخر هم بود. «المستغاث بك يا صاحب الزمان» شروع به دعا و استغاثه كردند. وجود مقدس حضرت وليعصر(ع) تشريف آوردند. محمد بن عيسي به حضرت عرض كرد كه آقا! شيعه ي شما به مويي بند شد. حضرت راه چاره را به

ص: 1122

ايشان گفت و بعد كه تمام شد، محمد بن عيسي گفت: آقا چرا شب اول نفرموديد كه ما در اين دلهره باشيم؟ حضرت فرمود: خودتان سه روز مهلت خواستيد. اگر آن حالي كه تو امشب داشتي، همان شب اول آن كسي كه آمده بود داشت، گرفته بود. تو الآن مضطرانه آمدي. عاشق كه شد كه يار به حالش نظر نكرد اي خواجه درد نيست، وگرنه طبيب هست اگر در ما اين اضطرار ايجاد شود شك نكنيد، اضطرار به حجت همان و اثبات اينكه حجتي هست در زمان و زمين همان. چون قطعاً اگر يك نيازي در ما باشد و اين نياز يك نياز واقعي باشد، خدا او را بي پاسخ نگذاشته است. من اين را در جلسه ي بعد بيشتر توضيح مي دهم. كه نيازي نيست ما حجت را اثبات كنيم. اگر به اضطرار برسيم نشان بر اين است كه قطعاً حجت وجود دارد. اين را بعداً خواهيم گفت. اگر من نياز به آب دارم، خداي حكيم در عالم آب قرار داده است. اگر من نياز به خواب دارم، خدا به ازاي آن كه رفع نياز مرا بكند گذاشته است. خدا نياز هيچ اسيري را بي پاسخ نگذاشته است. اگر من نياز به حجت داشته باشم چطور مي شود خداي حكيم در عالم نگذاشته باشد؟ نياز به راهنما داشته باشم، كه مرا تا ابديت ببرد، چطور خدا نگذاشته و مرا رها كرده است؟ بنابراين اين اضطرار اوج مباحث است. البته ما بايد يك مقداري متواضعانه برخورد كنيم. ما خيلي نمي خواهيم گام بلند برداريم و خيلي بلند پرواز باشيم. انشاءالله كه اينطور شود و به آن برسيم. اما مقصود ما از

ص: 1123

اين مباحث اين است كه قدم اول را برداريم. ما هنوز بچه مدرسه اي هستيم. قدم اول را در مدرسه ي امام زمان برداريم. قدم اول اين است كه ياد حضرت باشيم و اين غفلت كم شود. اين بحث هاي ما بهانه است كه بتوانيم غفلت زدايي كنيم. آن قدم اول را برداريم. در دعا هست كه خدايا مرا نسبت به ياد او فراموشي نيانداز كه فراموش كنم. اگر اين ياد بيايد، يواش يواش ما را به آن اضطرار مي كشاند. ما آن قدم اول را برمي داريم. حافظ در آن غزل قشنگش مي گويد: اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي جان بي تو به لب آمد وقت است كه باز آيي در اين غزل به هر حال مفصلي كه دارد يك قسمتش اين است كه: اي درد تو هم درمان در بستر ناكامي اي ياد تو هم مونس،در گوشه ي تنهايي اگر ما به اين ياد برسيم خودش خيلي كمك مي كند. اين غفلت هايي كه متأسفانه در دنيا فراگير مي شود، ما بتوانيم آن غفلت ها را با يك چيزهايي از بين ببريم. يكي از آن چيزها ياد ولي خداست كه قطعاً باعث مي شود كه او هم دعاگوي ما باشد. هست ولي به طور خاص! عنايت خاص او بر سر ما بيايد. ما دنبال اين هستيم. انشاءالله بتوانيم در مباحثمان اين كارها را بكنيم. مرحوم كليني كه رضوان خدا بر اين عالم بزرگوار باشد. شما ببينيد چقدر خوش سليقه بوده است. در كتاب كافي وقتي بحث امامت را شروع كرده است، آن قسمت «كتاب الحجة» اولين بابي كه قرار داده است، اثبات حجت نيست. بياييم حجت را اثبات كنيم. نه اضطرار الي الحجة است.

ص: 1124

اولين بابي كه مرحوم كليني قرار داده اضطرار به حجت است. نياز ما به حجت است. اگر اين نياز ثابت شد، خدا هيچ نياز اسيري را بي پاسخ نگذاشته است. امكان ندارد اين خدا يك نيازي را كه خودش در ما قرار داده است، بي پاسخ بگذارد. نيازهاي كاذب را خدا قرار نداده است. نيازهاي كاذب نيازهايي است كه در همه ي مردم نيست. در همه نيست. مثلاً اگر كسي خداي نكرده معتاد شود و نياز به مواد مخدر پيدا كند، علاوه به اينكه نياز به آب و خواب و غذا دارد، نيازهاي مختلف و طبيعي دارد، يك نياز ديگر هم در او پيدا شد. نياز به مواد مخدر! اين نياز كاذب است. دليلش اين است كه در بقيه نيست. اگر يك نياز اصلي و واقعي بود هر انساني بايد اين را داشت. اين نياز كاذب است. اينقدر اين نياز براي خودش جا باز مي كند كه جاي آن نيازهاي ديگر را هم مي گيرد. اين نياز را كاري ندارم. اما نيازهاي واقعي كه خود خدا در ما گذاشته است، و نشانه اش اين است كه در همه ي انسان ها هست، در فطرت همه هست، امكان ندارد خداي حكيم اين نياز را بگذارد، ولي ما به ازاي آن را در عالم خارج نگذارد. لذا ما مي گوييم اگر اضطرار به حجت در ما ايجاد شد، قطعاً وجود حجت هست. آقاي شريعتي: آنوقت در زندگي مان و در اين مسيري كه مي خواهيم گام برداريم، وجود حضرت حجت(عج) صرف عنايات ايشان است كه شامل حال ما مي شود. يا اينكه نه باز اين گشايش ها با توجه به عنايات حضرت براي ما خواهد بود. يا اتفاقات ديگري براي

ص: 1125

ما مي افتد. حاج آقاي عالي: شكي نيست و ما بعداً هم اين را طبق ادله اي كه داريم مطرح خواهيم كرد. هر عنايتي، هر نعمتي كه در اين عالم وجود دارد، هر نفسي كه از ما بالا و پايين مي رود، لحظه لحظه اي كه عمر ما استمرار پيدا مي كند، اگر نعمت علمي براي ما به وجود مي آيد، اگر نعمت كار خيري از ما به وجود مي آيد، عبادتي، عمل خيري به وجود بيايد، هر چيزي كه هست اين نعمت ها از خداست. و باب نعمت ها حجت زمان است. از كانال او به ما مي رسد. اينها به عنايت حضرت است. اين هماني است كه در دعا هست، به يمن حضرت هست كه مردم روزي مي خورند. حتي اگر به اضطرار نرسيده باشند. ببينيد ما كه مي خواهيم به اضطرار برسيم، از اين باب هست كه بتوانيم آن فرج را چه براي خودمان، چه فرج كلي را ايجاد كنيم. اما اگر هم ما به آن اضطرار نرسيديم، هرچه به ما از رزق و روزي مي رسد، ولو ندانيم و نشناسيم، مگر آن كساني كه الآن خدا را نمي شناسند، مگر به آنها روزي نمي رسد؟ به آنها مي رسد. آن تعبيري كه در دعاي رجب هست، كه خداوند متعال به آن كسي كه «لَمْ يَسْأَلْهُ وَ لَمْ يَعْرِفْه» نه او را مي شناسد و نه معرفتي به او دارد، باز خدا به او روزي مي دهد. او رحمت عامش گسترده است. وجود مقدس وليعصر(ع) كه واسطه ي فيض خدا و رحمت خدا هست، آن هم يك رحمت عمومي براي همه دارد، ولو براي كسي كه او را نشناسد. اما ما دنبال آن عنايت و رحمت خاص او هستيم. آن رحمت

ص: 1126

خصوصي كه به آن كساني مي رسد كه به ياد او هستند. بعديك قدم بالاتر معرفت به او دارند. بعد يك قدم بالاتر اضطرار به او پيدا كردند. اينها درجات رشدي است كه يك مؤمن بايد به كم اكتفا نكند. قدم به قدم بردارد، از ياد حضرت و رفع غفلت از او گرفته تا معرفت ها، تا عميق شدن اين معرفت ها، تا پيدا شدن يك نياز جدي به او، و اينكه اين نياز را هيچكس ديگري غير از او نمي تواند پر كند. يعني اضطرار به او كه تنها راه اوست. اين درجات معرفتي تا به اضطرار باعث مي شود آن عنايت خاص حضرت شامل حال ما شود والا رزق عام را كه به همه مي دهد. آقاي شريعتي: ولذا فكر مي كنم اگر به مقام اضطرار برسيم، لحظه به لحظه به ياد او خواهيم بود. يعني كوچه به كوچه، شهر به شهر دنبال او خواهيم گشت. حاج آقاي عالي: عرض كردم عطش باعث مي شود شما راه بيفتي. شما اگر در يك بياباني عطش داشته باشي، يقين به آب هم نداشته باشي، حتي احتمال هم بدهي، كيلومترها دنبالش مي دوي. اما اگر عطش و نيازي نداشته باشي، يقين به آب هم داشته باشي، حركتي در شما ايجاد نمي شود. پس آن كسي كه گرما مي آورد، شور مي آورد، حركت مي آورد، تلاش مي آورد، اضطرار است. ولي عرض كردم كه چون خيلي مقام بلندي است پله پله بايد به سمت آن رفت. ما قدم اول را كه همان ياد حضرت است از اين مباحث دنبال مي كنيم. من تقاضا مي كنم اگر اين عنوان بحث و تيتر بحث را مثلاً به جاي معرفت امام زمان كه بسيار ارزشمند

ص: 1127

است، بگذاريم در نقطه ي كليدي بحث يعني اضطرار به امام زمان، يا قدم اول و عملي بحث كه يادي از امام عصر(ع) است. ياد امام مهدي(ع). آقاي شريعتي: كه اين ياد و معرفت انشاءالله ما را برساند به آن مقام اضطرار كه اشاره كردند، مقام بلندي است و در واقع ما در اين مسير در طول مباحث و سير مباحث كه خدمت حاج آقاي عالي هستيم، داريم گام برمي داريم. خيلي روز خوبي بود خدمت شما بوديم. انشاءالله فردا با حضور حاج آقاي ماندگاري خدمت شما خواهيم رسيد، ايشان به سؤالات شما پاسخ خواهند داد. باز هم من يادآوري كنم كه انشاءالله از هفته ي آينده روزهاي يكشنبه ما خدمت حاج آقاي عالي هستيم و حاج آقاي حسيني قمي روزهاي سه شنبه از اين به بعد در خدمتشان هستيم. بهترين ها را براي همه ي شما آرزو منديم. حاج آقا دعا كنند، همه آمين بگوييم. حاج آقاي عالي: همان دعايي كه اباعبدالله(ع) در دعاي عرفه به خداوند متعال عرض كردند، عرض مي كنيم كه خدايا ما را به اضطرار خودمان آگاه كن. «وَ أَوْقِفْنِي عَلَى مَرَاكِزِ اضْطِرَارِي» انشاءالله كه مضطر حضرت وليعصر(ع) شويم و گامي در ظهور او بتوانيم برداريم. آقاي شريعتي: انشاءالله. بهترين ها را براي همه ي شما آرزو مي كنم. «خليل آتشين سخن، تبر به دوش بت شكن، خداي ما دوباره سنگ و چوب شد، نيامدي!» والحمدلله رب العالمين و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.

 

 

هدایت به بالای صفحه