حجت الاسلام والمسلمين عالي

1389

89-03-30- دينداري در آخرالزمان

وقتي تو نيستي نه هست هاي ما چونان که بايدند و نه نبايدها، مثل هميشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض مي خورم، عمري است که لبخندهاي لاغر خود را در دل ذخيره کرده ام باشد براي روز مبادا، اما در صفحه هاي تقويم روزي به نام روز مبادا نيست، آن روز هر چه باشد روزي شبيه ديروز، روزي شبيه فردا، روزي درست مثل همين روزهاي ماست، اما کسي چه مي داند شايد امروز نيز روز مبادا باشد، وقتي تو نيستي نه هست هاي ما چونان که بايدند و نه نبايدها، هر روز بي تو روز مباداست.

سوال: هفته گذشته آخر برنامه يک سوالي را طرح کرديم که شايد پاسخ آن ناتمام ماند. شما به شرايط آخرالزمان اشاره کرديد و زمينه هايي که در اين دوره به تضعيف دينداري مي انجامد. در فرهنگ ديني و فرهنگ شفاهي ما مردي به نام دَجال اشاره شده است که مثلاً يک چشم دارد و عده اي را هوادار خود مي کند. آيا واقعاً چنين فردي با چنين اتفاقاتي رُخ خواهد داد و سارق دين مردم خواهد بود يا خير؟

پاسخ: در رابطه با دجال بحث بسيار زياد است که مقداري از آن را در جلسه قبل گفتم. اجازه مي خواهم خيلي به آن بحث فعلاً نپردازيم. بعضي از بزرگان ما مثل شهيد صدر در کتاب موسوه الامام المهدي

ص: 1

که بعضي از قسمتهاي آن ترجمه شده است به نام امام مهدي قبل از ظهور و پس از ظهور در دو جلو مجزا است، ايشان يک احتمال معقول و منطقي درباره دجال دادند که آن يک چشم بودن دجال گفته شده است چه بسا اشاره به جريان فرهنگي فاسد در آخرالزمان است که فقط به چشم مادي و دنيا بين دارد و چشم ملکوتي و خدابين ندارد. چون بحث ما علائم ظهور نيست بهتر است بيشتر از اين به آن نپردازيم. منتها آن تعبير سارقين دين که تعبير زيبايي است. البته من درباره اينکه دجال يا سفياني سارق دين هستند، روايتي نديدم، اما اين تعبير سارق دين در روايات به گونه اي ديگر آمده است. از پيغمبر اسلام نقل شده است که غارت زده و دزد زده آن کسي است که دينش را دزد برده است يعني آنقدر که آدم دقت مي کند نسبت به اموالش که مورد سرقت نگيرد، نسبت به دين دقت نمي کند و به تعبير پيغمبر غارت زده واقعي چنين کسي است که دستش خالي شده است. در رابطه با سارقان دين از مباحث مهم اين موضوع دينداري در آخرالزمان است. ابتدا من يک نکته اي را عرض کنم. همانطور که ما نسبت به يک بيماري خطرناک و جديد وارد کشور مي شود، براي خودمان و عزيزان احساس خطر مي کنيم و سعي مي کنيم آن بيماري را بشناسيم و علل بيماري و علائم ان را بشناسيم و راههاي پيشگيري و درمان آن چيه؟ همينطور حتي دقيقتر و حساستر نسبت به آن چيزهايي که دين ما را مورد خطر و تهديد

ص: 2

قرار مي دهد آن آسيبها و آفات هايي که دين ما را مورد خطر قرار مي دهد، باشيم. بايد اين را در نظر بگيريم به تعبير حضرت امير المومنين (ع) که فرمود: بزرگترين مصيبت، مصيبتي است که بر دين آدم وارد مي شود و زندگي ابدي را دچار خسران و تباهي مي کند. انصافاً بايد دنبال اين بحث باشيم با سوال و دنيال کردن بتوانيم اين بحث را کاملاً به سرانجام برسانيم و براي خودمان جا بندازيم و به آن عمل کنيم. مهمترين چيز براي اولياء دين و معصومين ما سلامتي دينشان بود. حتماً آن روايت معروف را شنيده ايد که پيغمبر در آخرين هفته در جمعه ماه شعبان که در آستانه ماه مبارک رمضان بود، خطبه اي براي مردم خواندند. از فضايل ماه رمضان و وظايفي که مومنين در رمضان بايد داشته باشند، گفتند. اميرالمومنين (ع) در بين جمعيت بود بلند شد و سوال کرد، يا رسول الله، بالاترين عمل در ماه رمضان چيست؟ پيغمبر (ص) فرمودند: اينکه از محرمات خدا دوري کنيد: الورع المحارم الله. بعد پيغمبر شروع به گريه کرد. همه تعجب کردند. حضرت امير (ع) سوال کردند: چرا گريه مي کنيد؟ پيغمبر (ص) فرمودند: يا علي از آن حادثه اي که در اين ماه براي تو رُخ خواهد داد و شقي ترين آدمها تو را در اين ماه تو را به شهادت مي رساند. وقتي اميرالمومنين (ع) خبر شهادت را شنيدند، اولين سوالي که کردند اين بود که دينم سالم است؟ وقتي پيامبر (ص) بشارت دادند که شما در موقع شهادت دينتان سالم خواهد بود. اميرالمومنين (ع) فرمود: جاي شکر دارد

ص: 3

که من با دين سالم از دنيا مي روم. ببينيد مهمترين چيز برايشان اين بوده است. يکي از اصحاب امام صادق (ع) که پيش حضرت رفت و آمد مي کرد يک چند روز نيامد. از رفقاي آن صحابي خدمت امام صادق (ع) آمد. امام (ع) پرسيد: فلاني چند روز است که نيامده، چکار مي کند؟ رفيق آن فرد چون آن دچار فقر مالي و ورشکستگي شده بود، براي اينکه امام ناراحت نشود، به ايشان نگفت. حضرت فرمود: دينش برقرار است؟ رفيق آن فرد گفت: دينش سالم است. حضرت فرمود: به خدا قسم او داراست. متاسفانه بعضي از ما و خانواده ها آنقدر که فکر معيشت عزيزان خودشان هستند، فکر فرايض و اخلاقيات آنها نيستند چون اهميت و ضرورت آن را حس نمي کنيم. پيغمبر اکرم (ص) يک جمله تکان دهنده اي دارند، فرمودند من تاسف بخورم از بچه هاي آخرالزمان به خاطر بزرگترهايشان. اصحاب گفتند: از پدر و مادر مشرکشان. فرمودند: از پدر و مادر مومن و باايمان، آنها وظايف خود را انجام نمي دهند و به يادگيري فرايض ديني و احکام و عمل به آنها اهميت نمي دهند. اين نشاندهنده اين است که پيغمبر نگران بودند که در آخرالزمان مومنين و مسلمين آن اهميت لازم را نسبت به آسيب هاي ديني ندهند. در رابطه با سارقين و راهزنان دين بخش کوچک آن مي تواند شخص باشد و ممکن است به صورت پنهاني وارد زندگي ما بشود و خودمان نمي فهميم و خطرش همين است که بايد حساس باشيم. درد اين بيماري و آفت مشخص و روشن نيست و زماني مي فهميم که خيلي چيزها

ص: 4

از دست ما رفته است. عواملي که باعث دين گريزي و تضعيف دين مي شود، دو دسته هستند: عوامل دروني که ريشه در درون ما دارند، مثل هوا و هوسهاي کنترل نشده که انسان را نهايتاً به گناه مي کشانند و اين منجر به بي ديني مي شود. دنيازدگي و تشريفات و لوکس دنيا شدن ريشه در درون ما دارد. عوامل بيروني که از بيرون به ما تحميل مي شود و دين و اعتقادات ما را مورد حمله قرار مي دهد. يراي مثال محيط آلوده و فاسد از جهت اخلاقي و فرهنگي مي تواند انسان را از بيرون مورد خطر قرار بدهد يا تبليغات و عملکرد دشمنان دين که اين را نبايد از نظر دور داشت. حملات در آخرالزمان از سمت دشمنان دين که در راس آن شيطان است، بسيار زياد خواهد شد. فقر مي تواند ناشي از عوامل بيروني و هم دروني باشد. اگر دروني باشد که ريشه اش در بي مسئوليتها و تنبلي و راحت طلبي و در بعضي افکار و خصلت هاي ناپسند درون خود من باشد و يا در بيرون من باشد مانند ضعف مديريت ها و سوء مديريت ها و ظلمهاي اجتماعي و بي توجهي ها و اصل آن آفت دين مي تواند باشدکه روايات ما بسيار تکيه شده است. يک نکته اينکه همه آفات را نمي توانيم در اينجا توضيح بدهيم، بلکه اهم آنها که بيشتر در زندگي ما مي تواند نقش داشته باشد، آنها را و مقابله با آنها را مي پردازيم. گناهان و هواهاي سرکش و فقر فقط آخرالزمان دين را تهديد نمي کنند، بلکه هميشه بوده

ص: 5

است، منتها اينها در آخرالزمان تشديد مي شود. يکي از سنگين ترين و خطرناکترين عوامل که خيلي هم رايج است، بحث هواها و هوسها و سرکشي هاي نفس است که انسان را دچار گناهان و در نهايت باعث تضعيف و سستي و بي ديني خواهد شد. در ابتدا که نفس انسان تربيت نشده است، سرکشي ها و چموشي هايي دارد مثل يک اسب سرکش مي ماند و نمي خواهد تحت برنامه اي در بيايد و اصلاً با هر برنامه اي مخالف است و آزادي مطلق مي خواهد. چشم مي خواهد هر چيزي را که دلش مي خواهد، ببيند و لذت ببرد و حلال و حرام براي او مهم نيست. زبان هرچه دلش مي خواهد بگويد و گوش هر چه مي خواهد بشنود و شکم هر چه دلش مي خواهد بخورد و لذت هاي او را تامين کند. امام سجاد در مناجات شاکين در خمسه عشر تعبيري دارد که من توصيه مي کنم که خمس عشر که 15 تا مناجات است را بخصوص در ماه رجب بخوانند، به خدا از نفس شکايت مي کند: خدايا من شکايت دارم از نفسي که خيلي امر به بدي مي کند و خيلي به سمت گناهان حرص دارد و مرا به آن سمت مي خواهد ببرد. واقعاً ريشه بسياري از بديها و مشکلات در نفس مهار نشده و تربيت نشده است و به تعبير مولوي مادر بتها، بت نفس شماست. بت اصلي اوست که در درون ماست و شکستن آن خيلي سخت است. مولوي يک تمثيل زيبايي دارد، کسي مادرش را کشت. از او سوال کردند که چرا مادرت را

ص: 6

کشتي؟ گفت: من اين را ديدم با يک مرد غريبه اي مي گشت و رگ غيرتم به جوش آمد و ديدم نصيحت فايده ندارد، زدم او را کشتم. به او گفتم: خوب آن مرد را مي کشتي، چرا مادرت را کشتي؟ گفت: من چند تا مرد را بکشم، من اين را مي بينم هر روز با کسي است من ام الفساد را قطع کردم. مولوي مي گويد اين ام الفساد نفس ماست که هر روز با يک شيطان دوستي مي کند و ما را بيچاره مي کند. مارگيري تمثيل بسيار زيبايي از سرکشي نفس است. مولوي مي گويد مارگيري ماري را بسيار عظيم الجثه در کوهستانهاي برفي ديد، آن مار يخ زده بود و خيال کرد مرده است. اين مار را در بند کرد و خيلي خوشحال که در شهر مي توانم با اين مار يک بساط راه بياندازم و پولي به جيب بزنم. با يک مکافاتي آن را به شهر بغداد آورد و افراد را دور خودش جمع کرد. مردم جمع شدند و آرام آرام آفتاب بالا آمد و خورشيد بر اين مار شروع به تابيدن کرد و يخ زدگي آن شروع به آب شدن کرد و اين از کرختي در آمد و حمله کرد و اولين کسي را که بلعيد مارگير بود که در حالت بهت بود و بعد يک عده ديگر را زخمي کرد. مولوي درس زيبايي مي دهد: اژدها را دار در برف فراق، هين مکش او را به خورشيد عراق، نفست اژدرهاست او کي مرده است، از غم و بي آلتي افسرده است. اين نفس را در برف فراق از

ص: 7

دنيا نگهدار و نگذار گرمي هاي شهوتها و لذتهاي دنيا اورا تحريک کند که اژدهايي مي شود که اولين کسي را که مي بلعد خود تو هستي. البته توصيه مولوي بر او نقدي است چون او مي گويد اژدها را دار در برف فراق، هميشه او را از دنيا دور بدار. آن چيزي که توصيه ديني است اين است که نفس را تربيت اش کن. به قول شهيد مطهري نمي شود هميشه تقواي گريز را توصيه کرد اين براي مبتدي ها و اوائل کار است که توصيه مي کنيم از دنيا دور باشيد، ولي توصيه اصلي اين است که تربيت اش کن و سرکشي را از بگير. از پيغمبر (ص) سوال کردند يا رسول الله شما هم شيطاني داريد؟ حضرت فرمود: بله ولي شيطان من به دست من رام شده است. اين نفس در درون زمينه را براي شيطان برون آماده مي کند. بنابراين اين هواها و سرکشي هاي نفساني که حد نمي شناسد، انسان را به سوي گناه مي کشاند و بدترين نتيجه گناه قطع رابطه با خداست. روايات زيادي داريم کسي که گناه مي کند، در هنگام گناه، ارتباطش با خدا قطع مي شود. پيغمبر در يک روايتي فرمود: شخص در حال زنا مومن نيست و قطع رابطه با خدا صورت مي گيرد در حال سرقت و گناه نيز همينطور است. لذا در آيه توبه تعبيري است که بعضي از مفسرين خيلي ظريف استفاده کردند تابه و آمنو و عملوالصالحات مگر کسي که توبه کند و ايمان بياورد که نشان مي دهد که گناه ارتباط را قطع کرده بود و احتياج به يک

ص: 8

ايمان دارد و توبه و برگشتن به خدا آن قطع ارتباط را ترميم و جبران مي کند.

سوال: مشخص شد هواهاي نفس از مهمترين منشاء گرفتاريهاي ماست، راه درمان آن پيست؟

پاسخ: اگر ما اين عامل را يک عامل ضربه زننده به اعتقادات و دين و سست کننده دين است و باعث قطع ارتباط با خدا مي کند. شخص در هنگام ارتکاب در ولايت شيطان است و ولايت خدا نيست و تحت سرپرستي خدا قرار نگرفته است. لذا امام باقر (ع) فرمود: آدمي که گناه مي کند يک نقطه سياهي در دلش حک مي شود، اين نقطه سياه شروع ولايت ابليس بر جان و روح ماست چون سرپرستي ابليس تاريکي و ظلمت مي آورد. يخرجونهم من النور الي ظلمات (سوره بقره-آيه 257). اگر چنين است و فرد آرام آرام ارتباطش با خدا کم مي شود و اگر اهل تکاليف و دين بوده، کم کم به آنها بي رغبت و بي ميل مي شود. وقتي ارتباط با خدا قطع مي شود عبادت براي او سنگين مي شود و اگر انجام هم بدهد با بي رغبتي است. اولين چيزي که فرد بايد بداند که بيمار شده، بي اشتهايي نسبت به مسائل ديني و معنوي است. ممکن است نماز بخواند ولي با بي ميلي و همين ها مي گويند که دينداري سخت است. اين گناه باعث مي شود که شيريني و لذت نبريد بخصوص که گناه تکرار شود و جزء عادت شود. اگر نماز مي خوانم و روزه مي گيريم، صرفاً براي رفع تکليف است و ديگر ميل ندارم و چه بسا سال تا سال مي

ص: 9

گذرد و من حال ندارم که يک مفاتيح باز کنم و دعا بخوانم، اشک و ناله ندارم. بر دهان و بر دلش قفل است و بند، تا ننالد با خدا وقت گزند. دلي که به گناهان عادت کرده ني يک صفا مي ماندش و ني لطف و فر، ني به سوي آسمان راه سفر. پس اولين علامت بي اشتهايي و بي ميلي است و اگر کسي خودش را مداوا نکرد دومين علامت سستي دين مي آيد، نسبت به بعضي از باورها و آموزهاي ديني دچار شک مي شود. آرام آرام بندهاي دين در اينجا قطع مي شود. علامت سوم سوء ظن است. نسبت به بعضي از مسائل ديني دچار سوء ظن مي شود. اي په بسا مي گويد بعضي از اين مسايل ديني معلوم و راست نيست، اينها را از خودشان در آوردند و به ما گفتند. علامت چهارم دلمردگي است که دل مي ميرد. در مجلس يزيد، وقتي يزيد شروع به گفتن اشعار کفرآميز کرد. حضرت زينب (س) به يزيد فرمود: آيه سوره روم-آيه 10 را خواند: ثم کان عاقبه الذين اساؤا السوآي ان کذبوا بايات الله وکانوا بهايستهزؤن: عاقبت گناه تکذيب آيات خدا و تمسخرآنها است. دلمردگي به جايي مي رسد که مُهر مي خورد: ختم الله علي قلوبهم و علي سمعهم و علي ابصارهم غشاوه و لهم عذاب عظيم (سوره بقره-آيه 7). راه درمان آن سه چيز است که از روايات براي مقابله با گناه گرفته شده است. انشاءالله در آينده عواملي که باعث تقويت دين و غفلت زدايي مي کند صحبت مي کنيم. اولين مطلب عزم جزم کند که گناه را

ص: 10

ترک کند و از گناه بدش بيايد و به گناه افتخار نکند. در روايت داريم که علامت مومن اين است که از گناه بدش مي آيد. آدم مومن ذاتش پاک است و با گناه سنخيت ندارد و لذا وقتي گناهي را انجام مي دهد احساس خوبي ندارد. از امام موسي بن جعفر (ع) پرسيدند که شيعه شما گناه هم مي کند؟ حضرت فرمود: بله. سوال کردند مي توانيم از آنها تبري بجويم؟ فرمودند: نه چون ذات او خوب و پاک است و از طينت ما اهل بيت است، ولي عمل اش بد است و از عمل او تبري بجوييد. سوال کردند: مي توانيم به آنها بگوييم فاسق. حضرت فرمود: فاسق العمل، ولي طيب الروح است مثل يک الماسي است که در لجن افتاده است. الماس ذاتش ارزشمند است، ولي ظاهرش آلوده است. او مي تواند خودش را پاک و رها کند. پس اين مرحله خيلي مهم است و به تعبير آقاي بهجت ذکر عملي اين است. ايشان يک تعبير زيبايي دارد. مي فرمايند بعضي مي آيند از ما ذکر مي خواهند و بالاترين ذکر، ذکر عملي است که شما تصميم بگيريد گناه را ترک کنيد. اگر اين را هر مومني در نظر بگيرد که اگر در حين گناه از دنيا برود، موقعي است که رابطه اش با خدا قطع است. اين را اگر آدم در نظر بگيرد، به صورت جدي تصميم مي گيرد که دنبال گناهان نرود. نکته دوم و مرحله اي که بايد شخص بعد از عزم و تصميم انجام بدهد، مراقبه کوتاه مدت است.

سوال: شما در اين برنامه از دينداري در

ص: 11

آخرالزمان و شرايط و سارقان آن مي گوييد، اما من مي خواهم به تکاليفم عمل کنم پيش خودم مي گويم امام زمان (ع) که 313 يار که بيشتر يار ندارد، با وجود اين همه آدم خوب کي نوبت ما خواهد رسيد که مورد توجه امام زمان (ع) قرار بگيريم.

پاسخ: اين سوال بسياري از افراد است و بايد گفت که به هيچ وجه اينطور نيست که ياران امام زمان (ع) منحصر به 313 شود. آن 313 نفر اولين ياران حضرت و هسته مرکزي ياران حضرت که در واقع حکوکت امام را در جهان اداره مي کنند و به تعبير امروز کابينه امام را تشکيل مي دهند. در روايت داريم که اينها حکام و کارگزاران خدا در زمين هستند. ما مي توانيم جزء آن 313 نفر باشيم، ولي ياران امام منحصر به آنها نيستند. اتفاقاً کسي که مي خواهد جزء منتظران حضرت باشد، همت اش را بلند کند و جزء بهترين ياران حضرت باشد و جزء کساني باشد که بار بيشتري از دوش امام برمي دارند. در روايتي از امام صادق (ع) است که از ايشان سوال کردند که کي حضرت خروج مي کند؟ امام فرمود: خروج نمي کند مگر آنوقت که عدد تکميل شود. سوال کردند آن عدد چقدر است براي شروع نهضت؟ امام فرمود: ده هزار نفر يعني ابتدايي که حضرت ظهور مي کند آن 313 نفر اطراف امام را مي گيرند و اولين کساني هستند که با امام بيعت مي کنند. در روايتي از امام محمد باقر (ع) است که اولين کسي که با امام زمان (ع) بيعت مي کند جبرئيل است

ص: 12

وبعد 313 نفر است، ولي شروع نهضت زماني است که ان ده هزار نفر جمع شوند. در روايت ديگر اين تعداد را 15 هزار نفر قيد کردند و در روايت ديگر توده هاي مردم ذکر کرده است و اينها هيچ با هم منافات ندارند، اينها سير تکاملي ياران حضرت هستند که پيوسته به حضرت (ع) براي ياري دادن مي پيوندند. پس يک مومن با تلاش و همت خودش مي تواند جزء 313 نفر شود.

سوال: در ماه رجب چکار کنيم که امام زمان (ع) از ما خشنود شوند؟

پاسخ: در ماه رجب هستيم و در سه ماه رجب، شعبان و رمضان انسان مي تواند خودش را در رديف ياران امام زمان (ع) و حتي ياران خاص حضرت قرار دهد. بايد در اين ماهها با امام زمان (ع) سنخيت پيدا کرد. خيلي ها بودند که امام علي (ع) و معصومين را مي ديدند، ولي در دل آنها جا نداشتند و يار نبودند، بلکه به تعبير امام علي (ع) در نهج البلاغه خاري جلوي پاي او بودند. از مرحوم بهلول کسي سوال کرد آيا مي شود امام زمان (ع) را ديد؟ بهلول گفت: بله، ولي مهمتر از اينکه حضرت را ببينيد و توي چشم حضرت جا داشته باشيد، اين است که در دل حضرت جا داشته باشيد. اين ماهها براي اينکار است که پاک شويم و هم سنخ امام زمان (ع) شويم. ماه رجب مقدمه اي است که شخص براي شعبان و رمضان و درک شبهاي قدر آماده شود. در دعاي روز اول ماه رجب در موقع ديدن هلال ماه مي گوييد: خدايا مرا موفق

ص: 13

به اعمال اين ماه بکن تا بتوانم به ماه رمضان برسم. در اين ماه چکار کنيم؟ مهمترين سوال اين است که چه نکنيم؟ ما در زندگي امان کارهاي خوب زياد مي کنيم. براي مثال يک نماز جماعت که از ده نفر بالاتر باشد، ثواب آن را جن و انس نمي توانند بنويسند و ما از اين جماعت ها زياد خوانديم. در روايت است که پيغمبر (ص) فرمود: در ماه رمضان خوابتان عبادت است و نفس هايتان ذکر و تسبيح است و يک خط قرآن خواندن به اندازه ختم قرآن است. ما از اين کارها زياد کرديم، ولي چرا بالا نمي رويم؟ چون کارهايي مي کنيم که نبايد انجام بدهيم. معصوميت درست گفتند اين ثوابها براي اين اعمال است، ولي به شرطي که آنها را حفظ کنيم و نسوزانيم. پيامبر (ص) فرمود: اگر سعي ما باشد که در ماه رجب و حتي شعبان و رمضان اين خرابکاريها را نداشته باشيم، بسيار ارزنده است. لذا از اعمال رجب استغفار و پاک کردن است و خرابات را شستشو مي کند. در روز 70 مرتبه و يا در بعضي روايات صد مرتبه استغفار کند. اگر اين ذکر را با توجه بگويد و عزم و تصميم به ترک گناه داشته باشد و از گناه بدش بيايد، اين خودش يک رشد است که در ماه رجب است. يکي ديگر از اعمال ماه رجب زيارت امام رضا (ع) از دور و نزديک است.

از خدا توفيق مي خواهيم که در اين ماه و ماههايي که در پيش داريم، به ما کمک کند براي دور شدن از گناهان و انجام دادن آن

ص: 14

ذکر عملي، تا اين مقدمه اي شود براي ياري امام زمان (ع) و اينکه جزء ياران امام زمان (ع) قرار بگيريم.

گفت قطعه گمشده از پر پرواز کم است، يازده بار شمرديم ولي باز کم است، اين همه آب نه از جاري اقيانوس است، عرق شرم زمين است که سرباز کم است.

89-04-06 - دينداري در اخرالزمان

بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه بي تاب شدن عادت کم حوصله هاست، مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب، در دلم هستي و بين من و تو فاصله هاست، بي تو هر لحظه مرا بيم فرو ريختن است مثل شهري که روي گسل زلزله هاست، باز مي پرسمت از مسئله دوري و عشق و سکوت تو جواب همه ي مسئله هاست.

سوال: هفته گذشته به عوامل تضعيف دين اشاره کرديد. گفتيد که هواي نفس از مهمترين عوامل تضعيف دين است و شما به چهار مرحله اشاره کرديد که اين چهار مرحله ناخودآگاه و خيلي آهسته در زندگي و وجودمان رخنه مي کنند و منجر به تضعيف دين شده و نهايتاً از دست رفتن دين مي شود که خيلي خطرناک است. خواهش مي کنم در مورد اين نکته توضيحي بدهيد.

پاسخ: اولين و مهمترين عوامل تضعيف دين که چه بسا باعث از دست رفتن و سرقت دين مي شود که هواها و هوسها و بي بندباريها و گناه است. روند و جرياني که دين انسان را تضعيف و سست مي کند که گاه پنهان و ناخودآگاه است. چهار مرحله را ما گفتيم مراحلي است که سستس ايمان رُخ مي دهد تا به از دست رفتن

ص: 15

ايمان منجر شود. مرحله اول بي ميلي و بي اشتهايي نسبت به مسائل ديني و معنوي بود. انسان در اثر گناه، ديگر نسبت به اعمال عبادي رغبت ندارد و سرد مي شود و اگر انجام بدهد با بي رغبتي است. ممکن است در زندگي يکبار و دوبار بي حال باشد، ولي دائم بي رغبت و سرد نسبت به دعا و نماز و روزه و به قرآن باشد، اين خطرناک است. در يک حديث قدسي، امام صادق (ع) فرمود: خداوند متعال فرمود که کمترين عقوبت از کسي که هواهاي نفساني را بر خواست و اراده من ترجيح مي دهد، اين است که لذت مناجات را از او مي گيرم يعني گناه ها اينکار را مي کند. بعد مرحله دوم که پيشرفت اين بيماري و آسيب در انسان است و اگر درمان نکند، دچار شک شک در اعتقادات و باورها مي شود و اي چه بسا از قيامت و قبر بشنود، پذيرش آن برايش سخت است و نمي تواند بپذيرد. القاء شيطان الزاماً در اين مراحل نيست، اين بحث شک چيزي فراتر از القاء شيطان است و در باورهاي ديني اش نمي تواند بپذيرد و دچار ترديد مي شود. اين مرحله دوم است که بجاي تسليم، شک مي آيد. بعد اگر پيشرفت بيشتري داشته باشد در مرحله سوم بدگماني و سوء ظن است و گمان مي کنند خيلي از اينها دروغ است. بدگمان به اين باورها مي شوند. مرحله چهارم دلمردگي به حدي است که انسان اصلاً تکذيب مي کند و در حد کفر است. ثم کان عاقبه الذين اساؤا السوآي ان کذبوا بايات الله وکانوا بهايستهزؤن

ص: 16

(سوره روم-آيه 10): عاقبت گناه بخصوص آنها که عادت بر گناه دارند، تکذيب آيات خدا و حق است. با توجه به روايات اين مراحل تضعيف دين است.

سوال: من تمام علائمي را که در برنامه قبل شما گفتيد در خودم ديدم، البته غير از علامت چهارم که کافر شدن است و مشکرم که مرا آگاه کرديد، ولي حرفهاي شما باعث شد که آبروي من جلوي خانواده ام برود چون آنها هم بيننده برنامه شما بودند و اين علائم نه قابل پنهان کردن است و نه قابل انکار کردن. حالا من چکار کنم؟

پاسخ: ما که بحث آسيب در دينداري را مي کنيم، براي اين است که متدين حساس شوند و متدين علائم را جدي بگيرند. اين علائمي که مي گويم حتماً در بعضي افراد بوده که بيان شده است و عواملي است که در آخرالزمان رُخ خواهد داد. اين جوان گفت قابل انکار نيست، ولي قابل درمان است بخصوص در اين سن. البته نمي خواهم اين را بگويم که هر کس من در مرحله دوم سقوط هستند. شک گاهي بطور موردي پيش مي آيد و به تعبير شهيد مطهري اگر يک شکي باشد که انسان را تحريک کند و برود دنبال کند و اين باور و اعتقادي که دچار شک شده سوال کند و از آن کارشناسي که مي تواند براي حل کند و يا با مطالعه اين شک اش را برطرف کند و به يک ايمان قوي تر تبديل کند، اين شک پيش برنده است، اما اگر در شک بماند آنهمه نه صورت يک مورد ديني، بلکه در تمام اعتقاداتش حس کند

ص: 17

اين شک سرايت کرده است و باورش به مسائل ديني سخت شده است. اين علامتي است که بايد پي گيري کند، البته خانواده ها در اين مواقع به جوانان خودشان کمک بدهند و اگر سوالي و مشکلي براي آنها ايجاد مي شود، دستگيري کنند. خداي ناکرده اينطور نباشد که با تيکه انداختن، درد او را مضاعف کنند. بنابر اين ما در اينجا چيزي که مي خواهيم بحث کنيم، اصلاً درمان اينها است. اين خيلي خوب است که اين برادر يا خواهر بزرگوار متوجه اين مسئله شدند و حساس شدند و اين درمان دارد.

سوال: راههاي درمان اين مراحل که باعث تضعيف دين مي شود، چيست؟

پاسخ: اين بحث، بحث توبه نيست چون بحث توبه زماني است که فرد مرتکب گناه شده و مي خواهد جبران کند. اين مراحل آثار گناهان است که در واقع بيماري بروز مي کند و علائمي است که آن گناه در ما بطور قهري بوجود خواهد آورد. کسي که عادت به گناه مي کند بخواهد و نخواهد بي ميلي، شک، سوءظن و تکذيب براي او ايجاد مي شود. ما مي خواهيم کاري کنيم که اصلاً از اول مرتکب نشويم. سه تا کار را براي درمان انجام بدهيم اولين کار عزم و تصميم جدي بر ترک گناه است. واقعاً نخواهيم گناه در زندگي امان باشد. اين نشانه خيلي خوبي است، اگر اين تصميم را بگيرد و همين يک مرحله است در روايتي از پيغمبر (ص) داريم که اين علامت مومن بودن است که از گناه بدش آمده است. در روايت زياد داريم که اين مسئله را گفته اند و نشانه

ص: 18

زنده بودن دل است. ما اگر بدانيم که گناهان چه بلايي به سر ما مي آورد و چه آثاري در دنيا و آخرت ما دارد و چگونه قلب و روح ما را ساقط کند. اميرالمومنين (ع) در يک روايتي فرمود: فاسدتر از فاسدکننده تر از گناه براي قلب چيزي نيست. چيزي بدتر از گناه قلب را فاسد نمي کند. طبق روايات اگر بدانيم گناه رابطه امان را با خدا قطع مي کند و شخص در هنگام گناه تحت سلطه و سيطره شيطان است يعني در ولايت ابليس قرار گرفته است. يک لحظه امکان دارد هوسراني داشته باشد، ولي عواقب سنگين بدنبال داشته باشد و چه بسا قرنها در قبر معطل شود. در روايتي از پيغمبر (ص) داريم که مرحوم فيض کاشاني در کتاب اعمال اليقين آورده است که بعضي از اشخاص در عالم آخرت قرنها اسم پيغمبر را فراموش مي کنند. آن کسي که بايد به او توسل کنند و آنها را کمک کند. در سفر برمي گشتم يک تصادف شده بود، اگر فرد تمام مسير بيدار و هوشيار بوده است، ولي يک لحظه خواب آلودگي باعث مي شود يک عمر پشيمان شود. يا در دعوا يک چاقو در چشم کسي زده شود، يک لحظه فقط چاقو خورده، ولي يک عمر او کور است. يک لحظه کسي يک سيلي به بچه مي زند، ولي آن بچه يک عمر در قلب اش رنجش باشد. پس عمل يک لحظه است، ولي اثر طولاني است. ما خيلي نمي دانيم که اين آثار گناه چقدر جلوي رشد ما را مي گيرد. مرحوم ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي که استاد

ص: 19

اخلاق امام راحل بودند، ايشان در يک جلسه که يک شبهه غيبت شد، با اينکه وظيفه اش را انجام داد و از آن جلسه بيرون آمد فرمود: اين مجلس چهل روز مرا عقب انداخت. همين ها است که آخرت ما را تباه مي کند. بهشت و جهنم را از جاي ديگر براي ما نمي آورند، بلکه ما از اينجا با خودمان مي بريم. مار و عقرب در واقع خود اعمال ماست. به قول قرآن انما تجزون ما کنتم تعلمون (سوره تحريم-آيه 7). اگر بار خارست خود کشته اي، و گر پرنيانست خود رشته اي ( شاهنامه فردوسي). بنابر اين مرحله اول که از گناه بدش بيايد و تصميم جدي بر ترکش بگيرد. هر فکري از درون و يا بيرون ما را در اين تصميم سرد کرد، بداند از شيطان است. مثلاً من که غرق در اين گناه هستم و عادات و اعتياد پيدا کردم و ديگر نمي توانم ترک کنم، اين وسوسه شيطان است. يا از بيرون کسي متلک بياندازد، مثلاً کسي نماز اول وقت مي خواند، بگويند حالا چه بچه مثبت شده يا چقدر مقدس شده است و يا دختر خانمي مي خواهد حجاب کامل داشته باشد، با نامحرم رعايت حريمها را کند، ديگر بي خود بگو و بخند نداشته باشد، به او بگويند اين خشک مقدسي ها را بگذار کنار. اينها نبايد آدم را سرد کند. همه خوبان و انبياء و اولياء از اين متلک ها و دست انداختن ها زياد داشتند. اگر آدم بخواهد دينداريش را منوط به دلبخواه اين و آن بکند، اين دينداري نخواهد ماند. آدم فقط بايد خشنودي يک نفر را

ص: 20

جلب کند و آن رضايت پروردگار عالم است. در روايت داريم که خدا فرمود: دلها دست من است تو دنبال راضي کردن دلهايي ديگر نرو، اگر تو مرا خشنود کني، من کاري مي کنم که آن دلها به طرف تو متمايل شود و آبروي تو محفوظ بماند. بنابر اين چيزي ما را سرد نکند. شهيد بهشتي سنگين ترين متلک ها و آماج ها به سمت اش بود، هر چه به ايشان مي گفتند از خودت دفاع کن. ايشان يک آيه را مي خواند: ان الله يدافع عن الذين آمنوا (سوره حج-آيه 38): خدا از مومنين دفاع مي کند، وظيفه ما اين است که مومن باشيم، دفاع دست خداست. اين خيلي زيباست. يعني ما تکليف امان را انجام بدهيم، خدا خودش مي داند چکار کند. مرحله دوم مراقبت هاي کوچک از خودمان داشته باشيم. ما نبايد تواقع زيادي از خودمان داشته باشيم. ما آن امامزاده اي هستيم که معجزه اش کوچک است. کسي در روستايي بود الاغش که وسيله کارش بود، گم شده بود. به امامزاده محل رفت و شروع به توسل کرد که اين وسيله کار و درآمد ما بود و شروع به گريه کرد. خادم امامزاده گفت: اينجا چرا توسل مي کني؟ برو آن ده بالايي امامزاده اي که قبه اش بزرگ است. گفت: چه فرق مي کند هر دو امامزاده هستند. گفت: نه اين گنبدش کوچک است و چيزهاي کوچکي که گم مي شود مثل چاقو، قيچي و کليد را اينجا پيدا مي کند و چيزهاي بزرگ آن امامزاده پيدا مي کند. حالا ما آن امامزاده ي هستيم که گنبدمان کوچک است و

ص: 21

معجزه بزرگ از خودمان نداريم که تواقع بزرگ از خودمان داشته باشيم. يک وزنه بردار روز اول 200 کيلو وزنه را بالا نمي برد و با کم شروع مي کند. اين راهش است و گاهي شيطان مي آيد چيزهاي بزرگ را روي دوش آدم مي گذارد چون مي داند اين نمي تواند انجام بدهد، اما اگر از کم شروع کند مثلاً ما يک روز خودمان را نگه داريم نسبت به يک عضو که زياد از آن زمين مي خوريم. کسي که حس مي کند زبانش خيلي خرابکاري دارد و يا کسي که حس مي کند چشمش خيلي خرابکاري دارد و دست خودش نيست. يک روز با خودمان تصميم بگيريم، اين عضو را مراقب باشيم، حتي اگر زورمان به اين مقدار هم نمي رسد، مي توانيم يک نذر مجازات کوچک کنيم. شهيد رجايي با خودش نذر کرده بود که اگر يکبار اول وقت به جاي نماز، غذا بخورد، يک روز روزه بگيرد. آيت الله بروجردي نذر کرده بود که اگر يک جا بيجا عصباني شود، روزه را به خودش نذر کرده بود. اگر در اين روزه چشمم عمداً و يا زبانم گناه مرتکب شد، خودم را مجازات کنم. اين مراقبه کوچک را انجام بدهيد اعتماد به نفس پيدا مي کند. يک روز که انجام دادي، آن را به دو روز تبديل کن و بعد چهار روز و بعد يک هفته و اگر بتواني خودت را تا چهل روز برساني، در روايت است که زمان تکامل نفس چهل روزه است، ديگه زورت به اين عضو مي رسد. پس آدم از کم شروع کند از يک عضو، بعد

ص: 22

به سراغ عضو ديگر برود. سومين مرحله که بسيار مهم است، پيشگيري از گناه است. همه ما شنيديم که بهترين درمان پيشگيري است. سعي کنيم در فضاي گناه و تحريک و توفاني شدن غرايز و هواها قرار نگيريم. من نمي توانم بگويم من در فضاي غرايز قرار مي گيرم و خودم را کنترل مي کنم. در جلسه اي که غيبت در آن راحت صورت مي گيرد، کمتر کسي است که مي تواند خودش را کنترل کند. کمتر کسي است که در خلوت با نامحرم قرار مي گيرد و دست از پا خطا نمي کند. کمتر کسي است که در خانه اش ماهواره با شبکه هاي باز است بخصوص جوان و تحريک نشود. ما نبايد در فضاي گناه قرار بگيريم که تحريک بشويم. توجه کنيد من اگر لبه پرتگاه بروم، توقع نداشته باشم سقوط نکنم. سعي کنم کمتر لبه پرتگاه بروم و عواملي که باعث گناه ما مي شود را از خودمان دور کنيم و خودمان را در موقعيت گناه قرار ندهيم. بعضي محيط يا دوست روي آنها تاثير دارد و يا اگر با خودشان خلوت کنند، خطرناک است. بعضي موقعيت خلوت با نامحرم در دسترس اشان است. در بعضي از شغل ها دو تا نامحرم ساعتها در خلوت در کنار هم هستند، اينجا توجيه پذير نيست و تعارف بردار نيست که ما به خودمان مطمئن هستيم. در خلوت يوسف صديق با زليخا، خداوند مي فرمايد ولقد همت به و هم بها لولا أن رأى برهان ربه (سوره يوسف-آيه 24): يوسف ميل پيدا مي کرد اگر آن نشانه خدا را نمي ديد. اميرالمومنين (ع) مي فرمايد:

ص: 23

من به زنان و دختران جوان سلام نمي کنم مبادا صداي آنها روي من تاثير بگذارد. آيا ما از اميرالمومنين (ع) محکم تر هستيم و هيچ تاثيري روي ما نمي گذارد؟ از مرحوم مقدس اردبيلي که در رفاقت با حضرت ولي عصر (ع) معروف است و تقدس و زهد او زياد است. از ايشان سوال کردند که اگر خلوت با نامحرم قرار بگيريد چکار مي کنيد؟ گفت: به خدا پناه مي برم. جايي که برق عصيان بر آدم صفي زد، ما را چگونه زيبد دعوي بي گناهي (حافظ). بنابر اين هم در محيط هاي حقيقي گناه نبايد قرار بگيريم و هم بايد مراقب محيط هاي مجازي نيز بود. اگر کسي مي بيند وارد اينترنت مي شود، تحريک مي شود که به بعضي سايت هاي غير اخلاقي برود، اين صلاح نيست تا قوت روح پيدا نکرده، به اينترنت سر بزند و شيطان هم دائم وسوسه مي کند و اصلاً کارش همين است. بله آدمهايي که سالها با خودشان کار کردند و مراقبه داشتند و حالا آن نهال ضعيف که با هر بادي جابجا مي شود، تبديل به درخت تنومندي شده که در هر محيطي قرار بگيرد، ديگر نمي لغزد. اما ما براي شروع بايد اين سه کار را انجام بدهيم، عزم و تصميم بر ترک گناه، مراقبه هاي کوچک و پيشگيري از محيط و موقعيت گناه.

روايتي از امام صادق (ع): عبدالله بن سنان از ياران امام صادق (ع) نقل مي کند که روزي آن حضرت خطاب به ما فرمود بزودي به شبهه اي گرفتار خواهيد شد که نه نشانه اي براي پيدا کردن راه خواهيد

ص: 24

ديد و نه پيشوايي که هدايتتان کند. از آن شبهه تنها آن کساني رهايي مي يابد که دعاي غريق را بخواند. عرض کردم دعاي غريق چگونه است؟ فرمود: مي گوي يا الله يا رحمان يا رحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينک: خدايا، بخششگرا، مهربانا، اي دگرگون کننده دلها، دل مرا بر دينت استوار و پابرجا دار.

سوال: من صحبت هاي شما را در باره عوامل موثر بر تضعيف دينداري و راههاي تقويت آن شنيدم. من بعضي وقتي که مي خواهم براي ظهور امام زمان (ع) دعا کنم احساس مي کنم که دعايم از ته دل نيست. واقعيت اش اين است که من خيلي دوست ندارم در زمان ظهور باشم زيرا من در خيلي جاها خواندم که اگر امام زمان (ع) بيايد با ظالمان و گناهکاران مبارزه مي کند و حتي آنها را به قتل مي رساند. فکر مي کنم واقعاً با اين وضع من وضعيت خوبي در مواجه با امام زمان (ع) ندارم من چگونه براي ظهور ايشان دعا کنم و چکارکنم؟

پاسخ: اين سوال بسياري از افراد است چون من يک آماري ديده بودم که در مجله اي يک و دو سال قبل بود که از بعضي از جوانان به صورت تصادفي از قشرهاي مختلفي آمار گرفته بودند که چقدر ظهور را دوست داريد؟ يک تعدادي گفته بودند ما حضرت را دوست داريم، منتها از آمدن حضرت مي ترسيم و حس مي کنيم آماده نيستيم چون امام با بديها و ظلمها مبارزه مي کند و در ما هم بديهايي است و طبيعتاً يکي از آنها هم ما هستيم. گاهي هم

ص: 25

شوخي مي کنند که بيا پشت گردنت را ببوسم که جاي شمشير حضرت است. اينها باعث دامن زدن اين افکار مي شود. مشکل ما در اين مسئله اين است که اين کريمان و پاکان را مثل خودمان مقايسه مي کنيم. ما بدي را خيبي اوقات با بدي جواب مي دهيم يعني مقابله به مثل مي کنيم، اما اخلاق الهي اين نيست و بدي را با خوبي جواب مي دهند. خداوند در دعاي ابوحمزه ثمالي امام سجاد (ع) عرض مي کند خدايا تو نعمتهايت بر ما سرازير است اما ما جوابت را با گناه مي دهيم و خوبيت را با بدي جواب مي دهيم. خيرت به سمت ما سرريز است، ولي شر ما به سمت تو بالا مي آيد. با اين وجود تو دست بردار نيستي و خوبي مي کني، خدا اخلاقش اين است و بدي را با خوبي جواب مي دهد و اين اخلاق خود پروردگار عالم است. در يک روايت عجيبي در کتاب علل الشرايع مرحوم صدوق از امام رضا (ع) دارد که وقتي فرعون داشت غرق مي شد آن لحظه آخري که در آب بود از حضرت موسي کمک خواست و استغاثه کرد و حضرت موسي سرش را برگرداند و جواب نداد و او غرق شد. خطاب از خدا رسيد که اي موسي تو جواب فرعون را ندادي چون تو خالقش نبودي و اگر از من کمک مي خواست من کمکش مي کردم. فرعون مظهر بديها و سمبل فساد، ولي خدا فرمود اگر از من کمک مي خواست، ردش نمي کردم، اين اخلاق خداست. اولياء خدا هم همينطور هستند. در داستان حضرت يوسف،

ص: 26

وقتي برادران حضرت يوسف براي عذرخواهي آمدند و گفتند: ما خطاکاريم و اشتباه کرديم. يوسف اين ولي خدا گويا نمي خواهد شرمندگي برادرانش را ببيند، فوري برگشت و گفت: اصلاً ملامتي هم بر شما نيست، بريد از شما هم گذشتم. ببينيد کساني که باعث چهل سال فراق يوسف شدند و چشم پدرشان يعقوب کور شد، اينهمه سختي کشيد، يوسف در جواب آنها گفت: سرزنشتان هم نمي کنم، اين حق من، خدا هم انشاءالله مي بخشد. اين اولياي خدا هستند، بدي را با بدي جواب نمي دهند. پيغمبر اکرم (ص) دور از مدينه زير سايه درختي خوابيده بود و يکي از دشمنان پيغمبر از مشرکين ديد و گفت: اينجا جايش است که من ضربه را به پيغمبر بزنم و با شمشير کشيده بر بالين پيغمبر رفت. پيغمبر چشمهايش را باز کرد و اين را ديد و گفت: يا محمد چه کسي مي تواند تو را از دست من نجات بدهد؟ پيغمبر (ص) با آرامش رو به آسمان کرد و گفت خداي من. او با ناراحتي گفت خدا کيه؟ و شمشيرش را بلند کرد و يک سنگي از زير پايش لغزيد و زمين خورد و شمشيرش افتاد. پيامبر سريع بلند شد و شمشيرش را برداشت و بالاي سر او گفت: حالا چه کسي تو را از دست من نجات مي دهد؟ گفت: لطف و کرم تو. پيامبر (ص) فرمود: پاشو برو. بعداً اين فرد مسلمان شد. امام زمان (ع) عصاره و چکيده تمام خوبان گذشته و تمام انبياء است. به تعبير بزرگي شيشه عطري است که عصاره همه گلهاي قبلي در آن است. تعبير رحمت العالمين براي

ص: 27

دو نفر است يکي پيغمبر (ص) که در قرآن آمده است و يکي در حديث لوح فاطمه (س) راجع به امام زمان (ع). در روايت است که وقتي امام بزرگوار مي آيد، خدا مي فرمايد به واسطه او زمين را پر از مهرباني و رحمت و عدالت مي کنم بعد از اينکه از شقاوت، بدي و پستي و طلم و جور پر شده است. امام براي گسترش رحمت مي آيد. سيد بن طاووس در بحارالانوار نقل مي کند وارد سرداب مقدس امام زمان (ع) در سامرا شدم که خيلي ها مشرف شدند، وقتي به اين سرداب مقدس مي خواهيم وارد شويم، پله هايش پيچ مي خورد يعني اگر کسي روي پله هاي اول است آن انتها را نمي بيند. سيد بن طاووس مي گويد من روي پله اول و دوم بودم ديدم صداي مناجات از سرداب مي آيد. گوش کردم ديدم صداي امام زمان (ع) است. اين خيلي ارزشمند است که از صدا تشخيص بدهند که امام زمان (ع) است. مي گويد همانجا نشستم. ديدم حضرت دعا مي کند، خدايا شيعيان ما از ما هستند، خدايا گناهاني مرتکب شده اند. خدايا آنها را ببخش، اگر گناهشان حق الله ي بوده تو آنها را ببخش، اگر حق الناسي بوده، ازهم راضي اشان کن. ديدم براي ما دعا مي کندو براي گناهان ما اشک مي ريزد. شمشير امام زمان (ع) شمشير ظلم نيست، بلکه شمشير رحمت و عدالت است که علفهاي هرز بشريت را قطع مي کند يعني آن کساني که وقتي حضرت تشريف آوردند، با وجود اين همه استدلال، معجزه، رحمت و رأفت، دوباره لجوجانه و

ص: 28

عنادانه در مقابل حضرت بيايستند. اين افرادي که تخم گناه را در دنيا پاشندند و براي گناه زيرسازي و فرهنگ سازي کردند. نه تو عزيزي که در اثر چيزي که آن سران گناه در اين عالم آلوده کردند، مبتلا به ويروس گناه شدي. حضرت مي آيد دست عنايت روي اين عزيزان مي کشد و اينها پاک مي شوند. در متن روايت است که کساني که تاکنون دين را نمي شناختند و کافر بودند و لجاجتي هم نداشتند، اينها دين را قبول مي کنند و ايمان مي آورند و گناهکاري هم نيست، مگر اينکه صالح مي شود چون زمينه پاکي ها فراهم مي شود و دست تربيت امام زمان (ع) مربي خواهد بود. بنابر اين به هيچوجه کسي اين گمانش هم نيايد که ترسي از آمدن امام زمان (ع) داشته باشد. روايت زيبايي از امام زمان (ع) است. جواناني که رفيق مي خواهيد و رفقايتان به شما جفا کردند، امام رضا (ع) مي فرمايد: رفيق مي خواهيد، امام زمان (ع) مونس و رفيقتان است و پدر مهربان است و مثل برادر صميمي است و مثل مادر مهربان براي بچه کوچکش است. اين تعبير بسيار عجيب است بچه ايي که شيرخوار است، اگر يک چنگي تو صورت مادر بياندازد، مادر آن را طرد نمي کند و به سينه اش مي چسباند يعني چنگ اش را هم خريدار است. امام زمان (ع) مثل مادر مهربان براي طفل کوچکش است. بنابر اين تو مگو ما را بدان شه بار نيست، با کريمان کارها دشوار نيست (مولوي).

سوال: وقتي امام زمان (ع) ظهور مي کنند، دوران حکومتشان آنقدر است

ص: 29

که ما بتوانيم کاملاً درکشان کنيم. بعضي مي گويند امام زمان (ع) که ظهور کند چون آخرالزمان است، ديگر دنيا تمام مي شود و هيچ اتفاقي نمي افتد.

پاسخ: يک تعبير زيبايي مقام معظم رهبري داشتند. ايشان فرمودند که زماني که حضرت ظهور مي کند تازه شروع يک زندگي انساني است و يک دوره ديگر بشريت است که انسانيت انسان بخواهد بروز کند. واقعاً همينطور است تا قبل از حضرت ما مي بينيم فرهنگ و تمدن بشري تحت ولايت خدا و اولياي خدا شکل نگرفته است و متاسفانه بعضي جاهايش ظلم و جور حاکم بوده است و از اين جهت تربيت انساني صورت نگرفته است و آنموقع تازه شروع زندگي انساني است. آنموقع حيات طيبه انساني است که تازه براي انسان رُخ مي دهد و تمام استعدادهاي انسان بروز پيدا مي کند و بهشتي قبل از آن بهشت در اين دنيا، بهشت مهدوي خواهد بود. کرامات و بزرگي هايي که از اولياي خدا مي شنويم، آنموقع براي مردم معمولي خواهد بود چون مردم معمولي آنموقع، مردم رشد يافته هستند. اخلاق، عقول و علمشان وصل به کُر هستند و ديگر آلودگيها از ان رخت برمي بندد. از اين جهت يک دوره طولاني زندگي انساني و پاک و با عدالت است و يک دوران جديد شروع مي شود. آن اعتراضي که ملائک مي کردند که خدايا کساني را مي خواهي خلق کني که ظلم و خونريزي مي کنند. آنموقع جوابش داده مي شود که عالم را براي اينها خلق کردم که در راس آن معصوم و ولي خداست و بعد دست پرورده هاي اوست که گلهاي

ص: 30

اين گلستان و باغبان است و آنموقع است که ظهور مي کند.

سوال: خيلي ها دوست دارند با امام زمان (ع) دوست باشند، چگونه مي شود اين دوستي ها حاصل شود. خيلي اتفاق خوبي است که آدم آنقدر به امام زمان (ع) آنقدر نزديک شود که اين حاصل نمي شود مگر اينکه يک معرفت خاصي ما به امام زمان (ع) پيدا کنيم. چکار کنيم اين رفاقت حاصل شود.

پاسخ: در روايات داريم که امام زمان (ع) روزي صد مرتبه به مومنين دعاي خاص مي کند. بيايم يک کاري بکنيم در ازاي اين صد بار که حضرت بطور خاص عنايت مي کند، صد بار صلوات با عجل فرجهم روزانه به حضرت هديه کنيم. آقا تو که صد بار ما را در روز دعا مي کني و به ما نگاه خاص داري، وگرنه او به همه عالم نگاه دارد، ولي به مومنين نگاه خاص دارد که خودش فرمود: اگر دعاي من براي مومنين نبود بلاها آنها را در هم مي پيچيد. ما پشت صحنه را نمي بينيم که چه بلاهايي هست و در آن عالم نشان دادند که چه خبر بود، آنوقت شرمنده مي شويم که چرا آنروز غافل بوديم از کسي که اينقدر به ياد ما بوده است. من توصيه مي کنم اين صد صلوات را در روز تقسيم کنيد يعني هر دو ساعت 10 تا که دائم به ياد حضرت باشيم. کار ديگر که شايد مهمترين کار باشد، سعي در ترک گناه است. پاک کن ديده و پس ديده خاک انداز. وقتي خانه يکي از دوستان مي رويد و مي دانيد او از

ص: 31

شلغم بدش مي آيد، ولي براي او دو کيلو شلغم هديه مي بريد. دوستت مي گويد من از اين بدم مي آيد و تو اين را براي من آوردي. من وقتي آلودگي و گناه دارم، براي حضرت اين را هديه نبريد. وقتي گناه مي بريد حضرت گريه مي کند و او پيش خدا شرمنده مي شود. آخر سال پدر مي رود کارنامه بچه اش را بگيرد، اگر کارنامه تجديدي و يا مردودي را به دست بچه بدهند شايد خيلي غصه نخورد، اولين کسي که شرمنده مي شود پدر است. اگر ما پيش خدا، مدير عالم، گناهي بکنيم اولين کسي که شرمنده شود امام ماست که پدر اين امت است. نامه اعمالمان به خدمت ايشان مي رسد و ايشان اولين کس است که اشک مي ريزد. او انيس و رفيق است و مي گويد: رفيق، اين رسم رفاقت بود با همديگر. پس مهمترين کار اين است که آنچه که او دوست ندارد در زندگي ما نباشد.

گفتيد پلک زدن غافل از آن ماه نباشم شايد که نگاهي کند آگاه نباشم

يک نکته اي عرض کنم ما مراحل ترک گناه را گفتيم که زمينه تقويت دين و مقابله با آسيب ديني است. خدا در ترک آلودگي ها مشتاق تر از ما به ماست و امدادهاي خدا مي رسد. در روايت است که تو يک قدم بيا من دو قدم مي آيم يعني دو برابر. در کتاب المراقبه مرحوم ملکي تبريزي آمده که خدا مي فرمايد: اگر آنهايي که به من پشت کردند بدانند که من چقدر مشتاق آنها هستم. شب جمعه بود يک آلوده اي

ص: 32

از کنار مسجد جامع تهران رد مي شد، يک اهل نفسي روي منبر صحبت مي کرد و مي گفت: گناهکارها بگوييد الهي العفو، انگار يک برق او را گرفت بيرون مسجد بود، صدا به او رسيد. اين برق همان برقي است که حافظ مي گويد برق عشق آتش غم ز دل حافظ زد و سوخت، يار ديرينه ببينيد که با يار چه کرد. به مسجد امام در آن نزديکي رفت و زير گنبد دامنش را تکان داد و گفت: خدايا شتر ديدي نديدي، تمام شد.

دعا مي کنيم براي آمدنش، آمدن همان کسي که مژده باران سبز شالي هاست، خدا کند که بيايد، همين حوالي هاست.

89-04-13- دينداري در آخرالزمان

دلم امروز گواه است کسي مي آيد، حتم دارم خبري هست گمانم بايد، فال حافظ هم بار که مي گيرم باز مژده اي دل مسيحا نفسي مي آيد، بايد از جاده بپرسم که چرا مي رقصد مست موسيقي گامي شده باشد شايد، ماه در دست بدنبال که اينگونه زمين مست مي چرخد و يک لحظه نمي آسايد، گله کم نيست ولي لب به سخن خواهم بست اگر آن چهره به لبخند لبي بگشايد.

سوال: در طول تاريخ و در صدر اسلام و قبل آن پيروي از هوا و هوس هميشه بوده و هست، چرا شما آن را به عنوان مهمترين عوامل دروني که به دين آسيب مي رساند، مطرح کرديد و اين چه اختصاصي به آخرالزمان و دوره ما دارد؟

پاسخ: اين عامل و عواملي که بعداً خواهيم گفت اختصاص به آخرالزمان ندارندو هميشه آلودگيها و گناهان مانع دين و دينداري بوده است، منتها نکته اي

ص: 33

که است در آخرالزمان، زمينه و شرايط براي گناهان بسيار فراهم تر است يعني به گونه اي خواهد شد که گناه سهل مي شود و شرايط دينداري سخت تر مي شود يعني موانع دين و دينداري بيشتر مي شود. دليلش هم اين است که در آخرالزمان يک فرهنگ مادي سربلند مي کند و به يک اوجي مي رسد و قبلاً گفتيم شايد آن دجال فتنه گر که در آخرالزمان ظهور مي کند و فساد را گسترش مي دهد، همين فرهنگ يک چشمي باشد که فقط نگاهش به دنيا و ماديات است. در آخرالزمان اين فرهنگ و ابزارهاي قوي و جذابي که در اختيار دارد، آنچنان فساد را گسترش مي دهد که قپح و زشتي گناه و منکرات ريخته مي شود و حساسيت افراد نسبت به گناهان کم مي شود. همان چيزي که پيامبر اسلام (ص) فرمود در آخرالزمان جاي منکر با معروف عوض مي شود. اين فرهنگ دجال منش کاري مي کند که گناه در ذائقه ها تلخ نيايد، بلکه برعکس با تزئين و بزک کردن و تبليغات فراوان و جذابيت هايي که دارد، گناه را در ذائقه ها شيرين جلوه مي دهد و برعکس کارهاي خوب و معروف و ارزشهاي ديني و اخلاقي را منفور جلوه مي دهد. در يکي از کشورهاي اروپايي يکي پيش من آمد و گفت: حاج آقا خانواده من نجيب و متدين هستند، يک دفعه دختر من که در دبيرستان درس مي خواند معلم اش مرا خواست و گفت: دختر شما بيماريي دارد و مشکل و افسردگي دارد؟ گفتم چطور؟ گفت: چرا او با پسرها ارتباط ندارد، چرا همه دوست

ص: 34

پسر دارند و او ندارد. يعني آنجا طوري شده که دختري بخواهد نجيب و عفيف زندگي کند، اين را بيمار مي دانند. يعني همان چيزي که پيغمبر (ص) فرمود معروف، عفت و نجابت مثل اينکه يک منکري شده و اصل بر بي بند و باري است. يکي از اساتيدي که در فيلادلفيا يکي از ايلات آمريکا زندگي مي کند براي يکي از اساتيد برجسته کشور ما نقل مي کرد من نمي بخشم کسي را که من را آورد که اينجا زندگي کنم. سوال کرد مگر چه اتفاقي افتاده است؟ گفت چند روز پيش شب دير وقت بود خانه برگشته بودم، اتاق دخترم روشن بود، گمان کردم بيمار است. رفتم در زدم و در را باز کردم ديدم متاسفانه کنار يک مرد امريکايي است. من عذرخواهي کردم و در را بستم. دخترم با پرخاش آمد و هر چه از دهانش در آمد به من گفت و بعد گفت تو چه حقي داشتي که در را باز کردي. گفتم من نگرانت شدم، فکر کردم مريض هستي. گفت: اگر يکبار ديگر در را باز کني من به پليس زنگ مي زنم که پدرم مرا اذيت مي کند. يعني چه اتفاقي دارد رُخ مي دهد که او بجاي اينکه عذرخواهي کند، پدر را که نگرانش بوده، وادار به عذرخواهي مي يکند و تازه طلبکار هم هست. اين جابجا شدن همان ارزشهاست. هم جنس گرايي تا چند مدت پيش فحش محسوب مي شد، اما الان قپح اش ريخته و در بعضي ايالات قانوني شدن و نشاندهنده اُپن و روشنفکر بودن است و حتي با تظاهرات خيابانب حقوقشان را مطالبه مي

ص: 35

کنند. تازه کشوري مثل ايران را محکوم مي کند که چرا در آن ممنوع است و چرا خط قرمزهايي دارد که اين پديده در آن رواج ندارد و آزاد نيست. اين همان مسئله اي است که در آخرالزمان اين فرهنگ مادي آنچنان به ارزشهاي الهي و انساني حمله مي کند که عفت و حجاب و پاکدامني و احترام به والدين و پاي بند بودن به ارزشها و خانواده، همه زير سوال مي رود و از اين جهت است که زمينه براي گناهان فراهم تر از هر زماني است. دوباره تکرار مي کنم آن حديث پيامبر (ص) را که عجيب است، وقتي ارزشها وارونه شود و معروف و منکر جايش عوض شود، طبيعتاً ساده ترين زمان براي گناه کردن است و موانع دينداري از هر زماني بيشتر مي شود.

سوال: حالا که شرايط گناه کردن فراهم تر است و موانع دينداري سر راهمان قرار مي گيرد و دينداري سخت تر است مثلاً خيلي وقتها در دوره زمانه اي که ما در آن زندگي مي کنيم روابط نامحرم بسيار شايد عادي جلوه کند و برخي از گناهان که قبح اش ريخته شده است. يکسري هستند که در مقابل اين موانع مي ايستند و سعي مي کنند در دينشان ثابت قدم باشند و اين موانع را به سلامت پشت سر بگذارند و دينشان را از دست ندهند، اينها که شايد يک وقتهايي مورد تمسخر اطرافيان قرار بگيرند به خاطر جابجايي معروف و منکر، ولي به خاطر خدا و حفظ دينشان همه اينها را تحمل مي کنند. اينها چه جايگاهي پيش خداوند متعال دارند و خدا با اينها

ص: 36

چگونه برخورد مي کند؟

پاسخ: هنر دينداري در آخرالزمان خودش را نشان مي دهد و به تعبير روايات دين عاريه اي از دين پايدار و مستقر جدا مي شود. در روايات ما است که ايمان دو جور است بعضي از ايمانها عاريه اي است و ايمانهاي سستي است و مثل امانتي است که از اين دست مي گيريد و دوباره با همان دست برمي گردانيد و چه بسا ايمان فصلي و جوي است يعني در شدايد اين ايمان شايد از دست برود. ايمان سطحي است و عميق و پايدار نيست و اگر مورد طعنه و مسخره قرار گيرد، مقاومت نمي کند و اين را از دست مي دهد. در آخرالزمان کساني که ايمانهاي پايدار و مستقر دارند، آنها باقي مي مانند و بايد به همين سمت برويم. هنر دينداري در آخرالزمان است و هنر دينداري استقامت در دينداري است. إن الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا (سوره فصلت-آيه 30): کساني که گفتند الله و پاي آن ايستادند. هنر دينداري اين است. هنر اين است که آن زماني که من شرايط برايم فراهم است و در محيطي هستم که اگر گناه کنم کسي مرا نمي بيند و يا اگر ببيند تشويقم هم مي کند. در شرايطي هستم که اي چه بسا پاک بودن و پاک زيستن و پاک کاسبي کردن در داخل کشور يا در خارج کشور، در خانه، مدرسه يا محيط کار، باعث طعنه و مسخره شود، اينجا ايستادگي کردن هنر است. قرآن را ببينيد، يکي از داستانهاي طولاني قرآن داستان حضرت يوسف است. معمولاً قرآن داستانهايي که نقل مي کند کوتاه است، ولي

ص: 37

اين داستان را طولاني در يک سوره به همين نام آورده است و اين را به عنوان بهترين داستانها ياد کرده است، چرا؟ چون يکي از دلايل اش اين است که در اين داستان قرآن مي خواهد هنر انسانيت و اراده انسان را نشان بدهد و هنرمند بودن يک ديندار را نشان دهد که يک ديندار در جايي که کسي گناه او را نمي بيند و شرايط در خلوت از هر لحاظ با نامحرم براي او فراهم است، اما در عين حال اراده او مقاومت مي کند و فايق مي آيد. البته يکي شايد بيايد بگويد او پيغمبر بود. اين حرف درستي نيست، در عين اينکه پيغمبر بود ولي غرايز بشري داشت، ولي مقاومت کرد و ثانياً فقط مخصوص حضرت يوسف نيست در قرآن زن فرعون را هم به عنوان يک نمونه ذکر کرده است که در خانه فرعون يعني خانه ام الفساد، کاخ محيطي که آلودگيها در آن فراهم است و محيط اشرافي که معمولاً زمينه همه نوع گناهان فراهم است، اما در آنجا ايستادگي کرد. آسيه زن فرعون نه پيغمبر نه امام و نه امامزاده بود، ولي ايستادگي کرد و قرآن او را به عنوان ضرب المثل و الگو براي مومنين معرفي مي کند. ضرب الله مثلا للذين آمنوا امرأة فرعون (سوره تحريم-آيه 11). لطافت قرآن را هم ببينيد اسم هم نمي برد که آسيه، بلکه مي فرمايد زن فرعون که فرعون به چشم بيايد که من خدا کسي را الگوي پاکي معرفي مي کنم که در کنار سمبل ناپاکي خودش را توانست حفظ کند. هنر دينداري همين است. من در تاريکي ها

ص: 38

بدرخشم و از کوير آب در آورم هنر است و الا آن زماني که همه چيزم فراهم باشد و پايم را روي پا انداختم و زير باد کولر نشستم، آنجا دينداري خوب است، ولي هنر نيست. لذا خدا هم خريدار اين افراد است. خدا به اين بنده ها مباهات مي کند. اتفاقاً در روايات همين مضمون را داريم. اولاً در روايات است که افضل الاعمال احمزها: بهترين اعمال عملي است که سخت تر است و زحمت اش بيشتر است. همين باعث مي شود که پيغمبر اکرم (ص) مشتاق مي شود که آخرالزماني ها را ببيند و آه بکشد که من برادرانم کساني هستند که در آخرالزمان با شدايد و سختي ها دست و پنجه نرم مي کنند و دين خودشان را حفظ مي کنند. در يک روايتي که اين روايت خيلي فوق العاده است که در حکمت هاي نهج البلاغه است. اميرالمومنين (ع) مي فرمايد: اجر آن کسي که مجاهده کرده و در راه خدا به شهادت رسيده، بيشتر نيست از آن کسي که قدرت آلودگي و گناه دارد، اما عفيفانه خودش را حفظ مي کند و مقاومت مي کند و اجر شهيد هم از اين بالاتر نيست و يا اجر اين فرد کمتر از اجر يک شهيد نيست، چرا؟ چون هم مجاهدت دارد و جهاد با نفس دارد و همانطور که شهيد از خودش به خاطر خدا گذشت، اينهم پا روي هوسهاي خودش در سخت ترين شرايط مي گذارد، لذا اجرش کمتر از شهيد نيست. فرمود: اين شخص هم افق و هم شان ملائکه شده که پاک زندگي مي کند. مرحوم شيخ رجبعلي خياط

ص: 39

که از خوبان تهران بود و خدا به او خيلي چيزها داده بود و آن خروارها رحمتي که خدا در دامنش ريخته بود محصول هنرنمايي در اين سختي ها بود و مقاومت کرد و دينش را حفظ کرد يعني در يک امتحاني در 23 سالگي بحبوبه جواني شبيه امتحان حضرت يوسف در يک خانه تنهايي و از او تقاضاي عمل حرام هم شد، ايشان مي گويد همان موقع در دلم گفتم: فلاني خدا در زندگي تو را خيلي امتحان کرده و يکبار هم تو بيا خدا را امتحان کن و همانجا گفتم: خدايا من به خاطر تو از اين لذت حرام مي گذرم، تو هم مرا به خاطر خودت تربيتم کن و از آنجا فرار کردم. از آن به بعد بود که "نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت، به غمزه مسئلت آموز صد مدرس شد" خدا در دامنش رحمتهايي در دامنش ريخت و چشمش را باز کرد. مقصود من اين است که اين کوره ها است که ناخالصي ها را دوب مي کند و اگر انسان بتواند بر دينداري خودش مقاومت کند، اين انسان را خدا به طور خاص خريدارش مي شود. عفت که اينجا عرض مي کنيم فقط عفت جنسي نيست، عفت مالي اينکه انسان در شغل خودش آن کسبي که در مي آورد و خودش و زن و بچه اش را ارتزاق مي کند و بتواند شکمها را پاک نگه دارد. بعضي شغلها حرام است و يا کنارش يک حرامي سر بزند و يک بي انصافي، احتکار و گرانفروشي باشد و کنارش خمس و زکات ندادن باشد و اختلاط گناه

ص: 40

آلود با نامحرم باشد. جواني به من گفت من در مغازه اي کار مي کنم دائم در گناهم. گفتم در قسمت ديگر فروشگاه برو، کار کن. گفت: نمي شود. گفتم: کارت را عوض کن. گفت: من شغلم را عوض کنم، چکار کنم؟ گفتم: عزيز من اينقدر به خدا اعتماد نداري، خداي که کافر را رزق مي دهد و مومني که مي خواهد قدمي براي دين خودش بردارد، خدا دست او را خالي مي گذارد، خودش در قرآن وعده داده است: و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب (سوره طلاق-آيه 2): نترس از آنجايي که گمان نمي کني برايت مي فرستد. گفت: نه. پس اگر ما چوبي در زندگي خورديم و دعايمان مستجاب نمي شود و يا حال دعا نداريم و بي برکتي در زندگي امان است، چون در مسائل مادي عفت نيست. در يک شب قدر در يکي از کشورهاي خارجي کسي آمد به من گفت من در سوپري کار مي کنم که جنس حلال و حرام با هم فروخته مي شود و يک دخل هم بيشتر ندارد و همانجا به من حقوق مي دهند، مي توانم آنجا بمانم؟ گفتم: مسئله شرعي اش اين است که صندوق حلال و حرام که قابل جدا شدن که نيست، پس نمي توانيد. گفت: پس من رفتم شغلم را عوض کنم. گفتم: خدا به تو جزاي خير بدهد. دينداري يعني همين. إن الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا (سوره فصلت-آيه 30) و هنر دينداري همين است.

داستانکي مي خواندم، مي گويند مجاهد في سبيل الله است کسي که عفت پيشه مي کند و

ص: 41

جهاد با نفس مي کند. بعد از پذيرش قطع نامه، با چهره گرفته خانه آمد، بالاخره هشت سال در جبهه بوده. بچه اش گفت خدا را شکر پدر جان جنگ تمام شد. گفت: نه دوباره جنگ شروع شده. بچه با کنجکاوي گفت کجا؟ اشاره به سينه اش کرد گفت: اينجا، جهاد با نفس.

روايتي از امام صادق (ع): عبدالله بن سنان از ياران امام صادق (ع) نقل مي کند که روزي آن حضرت خطاب به ما فرمود بزودي به شبهه اي گرفتار خواهيد شد که نه نشانه اي براي پيدا کردن راه خواهيد ديد و نه پيشوايي که هدايتتان کند. از آن شبهه تنها آن کساني رهايي مي يابد که دعاي غريق را بخواند. عرض کردم دعاي غريق چگونه است؟ فرمود: مي گوي يا الله يا رحمان يا رحيم يا مقلب القلوب، ثبت قلبي علي دينک.

يک روايت زيبا از امام علي (ع): چون بلايي براي جانتان فرا رسد مالهايتان را سپر جانهايتان کنيد و چون حادثه اي براي دينتان پيش آيد جانهايتان را فداي دينتان کنيد و بدانيد هلاک گشته کسي است که دينش هلاک شده باشد و غارت زده کسي است که دينش به غارت رفته باشد.

سوال: حرفهاي شما را در مورد دين زدگي و عوامل ايجاد آن و راههاي پيشگيري آن را شنيدم و خيلي به حرفهايتان فکر کردم، اما خواهش مي کنم شما هم به حرفهاي ما گوش کنيد. نمي خواهم بگويم آدم خيلي درست و بي گناهي هستم، اما فکر نمي کنم آنچه که شما فرموديد همه عوامل باشد. يک وقتهايي آدم مي بيند که خدا

ص: 42

اصلاً به حرفهايش گوش نمي دهد به وجودش شک مي کند. وقتي مي بيند خيلي از آدمها همينجور گناه مي کنند و دلشکسته ها را آزار مي دهند، ولي برعکس همه جوره موفقتر و زندگي اشان روبرا است و هيچ عقوبت و بدي نمي بيند به عدالت خدا شک مي کنم. وقتي مي بيني آدمهاي گناهکار همه چيز دارند و يکي مثل من همه حواسش که خدا از او ناراحت نباشد، ولي يکبار هم به صداي خدا خدا گفتنش جواب نمي دهد مي گويد حتماً خدايي وجود ندارد و بد بودن بهتر است چون هر کي هر کيه. وقتي که با تمام وجود به ائمه متوسل مي شوي، اما گره اي از کارت باز نمي شود، خوب آدم دلش مي گيرد. همين الان که دارم اين نامه را براي شما مي نويسم، بغض گلويم را گرفته، ياد همه وقتهايي که عاجزانه از خدا خواستم که نگاهم کند و گره از کار پيچ خورده ام باز کند، ولي جوابي نگرفتم، افتادم. شايد الان با خودتان مي گوييد اين آدم ديگر با اين حرفهايش جهنمي است و کارش ديگر تمام است، ولي اي کاش شما هم جاي من بوديد تا مي فهميديد چي مي گويم. همه سمت خداييها که دلشان محکم است خواهش مي کنم به حق اين روزهاي عزيز و اين شبهايي که مي گويند خيلي عزيز و با برکت است براي مني که کارش تمام است و حسابي نااميد است، دعا کنند. خواهش مي کنم دعا کنيد کارم بدجوري گير است و احوالم بدجوري بهم ريخته است. اميدوارم نامه ام را بخوانيد و منتظر جواب

ص: 43

شما هستم.

پاسخ: اينطور که خواهر يا برادر گرامي مي گويد که ما او را جهنمي مي دانيم، به هيچوجه اينجور نمي دانيم و از انتهاي سوالاشان که به حق اين شب و روز عزيز درخواست دعا کرده بودند، ما مي فهميم که به خاطر مشکلي که پيش آمده، يک دلخوري پيدا کرده است و ايشان از دين و خداوند و اهل بيت عصباني و دلگير شده استف ولي مطمئن هستيم که لايه هاي دروني ايشان جور ديگري فرياد مي کند. من مي خواهم به بهانه اين سوال چند نکته عرض کنم. نکته اول اينکه يکي از عواملي که مي تواند باعث تضعيف دين مي شود و از عوامل بيروني است که مي تواند دين را ضربه زند و آنها را در دينداري دلسرد کند، اطلاعات ناکافي و معارف ناقص از دين داشتن است، بد فهميدن دين و يا اطلاعات کم داشتن از دين باعث مي شود تواقعات آدم تعادل نداشته باشد و چه بسا در شدايد و ايجاد شبهات بدليل اطلاغات کم و بي حوصلگي براي تحقيق باعث شک و ترديد و سردي در خودشان مي شوند. ائمه اطهار و اولياي دين بسيار توصيه کردند که دينداري اتان را عميق کنيد و به تعبير روايات بسيار زياد ما تفقه در دين پيدا کنيم و دينداري اتان را عميق کنيد. اين به آن معني نيست که همه حوزه بروند و مجتهد شوند، بلکه در آن مسائل مورد نياز و اعتقاداتش تفقه پيدا کند. پيغمبر (ص) در يک روايت فرمود واي بر هر مسلماني که در هر هفته يک جلسه ندارد که تفقه در دين

ص: 44

پيدا کند. من يک توصيه مي کنم اين هيئت هاي خانگي و محلي که از قديم الايام در ما رواج داشته، يکي از بهترين راهکارها است. جمعي فاميلي يک هئيت خانگي هفتگي تشکيل دهند که مجموعاً 5/1-1 ساعت طول مي کشد، فردي که آشنا به معارف ديني است، دعوت کنند و درباره مسائل مورد ابتلا صحبت کند و سوالاتي مطرح شود. اين در صورتي است که دين را جدي بگيريم. در روايات داريم که اين استخاف به دين و کوچک شمردن دين است که انسان به همه کارهايش بپردازد و به دينش نه. به تعبيري در روايتي از اميرالمومنين (ع) که شما خوانديد غارت زده کسي است که دينش غارت شود، به جانش و مالش حمله شود، دفاع مي کند، اما به دينش حمله مي شود، دفاع نمي کند. چقدر خوب است که هر مسلماني با يک اسلام شناس در ارتباط باشد و هر مسئله اي که لازم است با او چک کند. دوستان ائمه اين رسم قشنگ را داشتند که هر چند مدت ايمان خود را به ائمه عرضه مي کردند. نکته دوم اينکه مشکل بسياري از ما اين است که ربوبيت و مديريت خدا را در اين عالم نفهميديم، لذا راضي نيستيم چون تقديرات الهي را خوب نگرفتيم و به مديريت خدا راضي نيستيم. کسي که مديريت خدا و تقديرات الهي را خوب فهميده، او اين اشکال را ندارد. به قول حافظ: پير ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت، آفرين بر نظر پاک خطاپوشش باد. او خطا نمي بيند و همه چيز را زيبا مي بيند. حضرت زينب در دل بلاها و

ص: 45

سنگين ترين مصيبت ها زيباي مي ديد و مديريت خدا را نقص نمي ديد. البته وحشي گريها و ظلمهايشان را تقبيح مي کرد، اما اين مربوط به مديريت خدا نيست. ما نارسايي ها، ظلمها و کجي هاي ديگران را پاي خدا ننويسيم. کم کاريهاي خودمان را پاي خدا ننويسيم. اگر بخواهيم آن ربوبيت و تقديرات الهي و تدبير و مديريت خدا را راضي باشيم اولاً نعمت هاي خدا را ببينيم، وفور نعمت هايي که در آن غرق هستيم را گاهي به آن توجه نداريم مثل ماهي در آب. خود ديدن اين نعمتها پايه اولي است که مديريت خدا را ببيند و به آن راضي شود. ديدن نعمتها لطافت مي خواهد و متاسفانه ما نيمه خالي ليوان را زياد مي بينيم و گله و شکايت زياد داريم، ولي وفور نعمتها را نمي بينيم. من يک مرتبه خدمت مرحوم آيت الله اراکي رفتم باور مي کنيد که ايشان اشک مي ريخت و از نعمتهايي مي گفت و شکر مي گفت، ببين اين ابروهايت بالاي چشم توست، اگر زير چشمهايت بود چقدر زشت بود. ببين انگشتهايت مساوي نيست و اگر مساوي بود يک دکمه ات را نمي توانستي، ببندي. اين نعمتها اصلاً به چشم ما مي آيد. امام کاظم (ع) يک دعايي به نام دعاي جوشن صغير در مفاتيح دارد که معمولاً کمتر خوانده مي شود. در اين دعا راه شاکر شدن و ديدن نعمتها را ياد داده است. امام در آنجا فرموده: خدايا يک عده الان در بيماري هستند و ما به تعداد بيماريها سالم هستيم، خدايا خيلي ها در رنج و درد هستند که لذت طعام

ص: 46

را نمي برند، خدايا يکعده الان در غربت هستند و در وطن نيستند و چشم براه عزيزانشان هستند، ولي اطراف من زيادند، يک عده الان در درد و شکنجه اسيرند و من در عافيت و سلامتي ام. ببينيد نقص ها را مي بيند و به تعداد آن نقص ها، کمال را مي بيند، بيماريها را مي بيند و به تعداد بيماريها، راحتي است، گرفتاريها را مي بيند و به تعداد گرفتاريها، عافيت است، ناامني ها را مي بيند و به تعداد ناامني ها در امنيت است. اين باعث مي شود که ما خجل شويم و اين خدايي که اينهمه نعمت داده است و عجيب اينجاست که اين سرمايه را که داده براي خودش نيست، بلکه سرمايه را داده و گفته سودش هم براي خودت باشد. ما خيال مي کنيم خدا مانند يک کارفرمايي است که ما صبح تا شب پيش او کار مي کنيم و شب بايد طلبکار باشيم و اگر نداد گله کنيم. حالا با اين سرمايه ها چه کرديم، بيايم منصفانه ببينيم آيا به اندازه اين سرمايه ها از او تشکر کرديم. بسياري از اين سرمايه ها را ما سوزانديم و فرصت سوزي کرديم، اما با اين وجود منع نکرده است که در دعاي ماه رجب است: يا من يعطي من لم يسئله: اي کسي که از او چيزي نخواسته، دوباره به او داده است. ما نبوديم تقاضامان نبود، لطف حق ناگفته ما مي شنود (مولوي). باز به ما داده و منع نکرده است. ببينيد اين نکته دوم يعني سرمايه سوزي خودمان را ببينيم. نکته سوم اينکه عالم فرمول دارد و به صرف

ص: 47

اينکه من ادعا مي کنم مذهبي هستم، ولي اگر آن کارهايي که لازم است براي گرفتن بعضي از عطاهاي الهي و جواب گرفتن نکرده باشم، به من نمي دهند. يک کسي را که ما گناهکار مي دانيم، اگر آن فرمول را عمل کرده باشد و طبق يک برنامه تلاش کرده باشد و منظم جلو رفته است، به او مي دهند. البته دنيا اينطور است و حساب آخرت فرق مي کند. عالم دنيا يک فرمول دارد، اصلاً آن کافر نظم و تلاش و برنامه ريزي دارد و از کار کم نمي گذارد و به نتيجه مي رسد و يک کسي که ادعاي ايمان دارد، نطم ندارد و تلاشگر نيست و تنبلي مي کند و کارها را به خدا مي سپارد، جواب به او داده نمي شود. بايد از خودش گله کند. خداوند گاهي جواب خوبان را نداده است. در روايت داريم که حضرت موسي مريض شد، دنبال داروي گياهي نرفت و گفت خدايا توکل مي کنم به تو. مدتي گذشت شفا نيامد. گفت خدايا من درخواست شفا کردم، شفا نيامد. خطاب رسيد يا موسي تو مي خواهي با توکل خودت، حکمت ما را زير سوال ببري. ما حکيمانه آن گياه را خلق کرديم و خاصيت دارويي در آن گذاشتيم. عالم، عالم اسباب است و بايد به سراغش بروي و اگر نروي، طبق فرمول اين عالم عمل نکردي. تويي که موسي هستي جوابت داده نمي شود. خداوند ابا دارد که امور در آن مجراي خودش قرار نگيرد. آن بهشت است که تو هر چه بخواهي، در آن است. عالم دنيا فرمول خودش را دارد و بايد طبق

ص: 48

اسباب پيش برود. گاهي موقع ها داده نمي شود و يا با تاخير داده مي شود. موسي و هارون دعا کردند قرآن مي فرمايد دعايتان مستجاب شد ولي در روايت است که 50 سال طول کشيد تا مستجاب شد. نکته بعدي بحث دعا است که نمي رسيم بحث کنيم. من فقط بگويم ما بايد بندگي را بدانيم. بندگي آن است که او خدا باشد و تو بنده و بندگي آن است که عملاً بگوييم چشم و مطيع هستيم. اگر تا آنجا که به ميل ما همه چيز بخواهيم بيايد و او بگويد چشم و آنجا که به ميل ما نبود ما اعتراض کنيم. اين بندگي عملي اش کجاست؟ در واقع ما مي خواهيم خدايي کنيم و او را مطيع مي خواهيم.

سوال: يک نکته هم درباره توسل به اهل بيت در سوال قبل گفته بودند که به ائمه متوسل مي شوم، ولي باز هم جواب نمي گيرم. با روايتي که هفته پيش شما خوانيديد منافات دارد که امام مهربان و شفيق و رفيق است.

پاسخ: اين گله مندي که ايشان دارد، بدانيد که امامان ما پدران امت هستند. امام زمان (ع) روايتي که هفته قبل از امام رضا (ع) خواندم که امام زمان (ع) مونس و رفيقتان است و پدر مهربان است و مثل برادر صميمي است و مثل مادر مهربان براي بچه کوچکش است. يک همچنين کسي و رفيقي، شما مطمئن باشيد اگر عوامل از طرف شما کوتاهي نشده باشد و آن فرمول را عمل کرديد و دوباره به شما داده نشده است مطمئن باشيد بجاي او، بهتر از آن براي شما

ص: 49

قرار خواهد داد. شما عملاً نشان بدهيد: چشم و آنچه شما مي گوييد به مصلحت است.

به حق آن رفيق مي خواهم که رسم رفاقت را خدايا به ما ياد بده.

دعا مي کنيم براي آمدن آن روزي که آسمان در حسرت ستاره نباشد، روزي که آرزوي چنين روزي معتاج استعاره نباشد.

98-04-14- بهشت و جهنم

سوال – در ادامه ي ترجمه سوره واقعه در مورد بهشت و جهنم توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – قرآن مي فرمايد: اصحاب يمين افرادي هستند که در بين سايه هاي درخت سدري که خار ندارد زندگي مي کنند و از درخت موز که برگ هاي پهني دارد و ميوه هاي چيده شده اي روي آن مي خورند، درختان بلند و کوچک در بهشت موجود است، سايه هايي که گسترش دارد و آبشارهايي که جاري است، ميوه هاي زيادي که تمام نمي شود، هيچ کس آنرا منع نمي کند. طبيعي است که هواي بهشت معتدل ترين هواست. همسران ارزشمند و گرانقدر براي آنها موجود مي باشد، ما آفرينش ديگري به همسران بهشتي مي دهيم، هميشه با طراوت و جوان هستند و بکر و تازه هستند (همسر مخصوص فرد است و زندگي مومن دنبال زندگي دنيايي اوست. مومني که عفيف بوده است در آنجا هم عفيف است)، اين همسران شوهرشان را دوست دارند و با هم همسن هستند.

لذت هايي که در بهشت است براي کساني است که از لذت هاي حرام دنيا پشم پوشي کرده اند. از امام صادق (ع) سوال کردند که در بهشت موسيقي هم وجود دارد؟ امام مي فرمايد :بله، در بهشت درختي هست که وقتي نسيم الهي

ص: 50

به آن مي وزد از آن آهنگي بوجود مي آيد که تابحال به گوش کسي نخورده است و نغمه ي مست کننده دارد. اين نغمه ي بهشتي به گوش کسي مي خورد که از شنيدن موسيقي هاي حرام در دنيا پرهيز کرده باشد. پيامبر فرمود: کسي که شراب را در دنيا ترک کرده است در بهشت به او شراب بهشتي نوشانده مي شود. کسي که صبر مي کند شاخه نبات هم بدست مي آورد. اين خصوصيات بهشت اصحاب يمين است. بيشتر توصيفاتي که از بهشت شده است از لذت هاي جسماني است. بيشتر توصيفاتي هم که از جهنم شده است از عذاب هاي جسماني است و از عذاب هاي روحاني کمتر صحبت شده است. روايت داريم که اگر يک لباس بهشتي به دنيا بيايد اهل دنيا نمي توانند آنرا تحمل کنند. يکي از اهل معرفت مي گويد که من در سحر بلند شدم و بدون مناجات خوابيدم، در خواب صورتي از بهشتيان را به من نشان دادند و گفتند که ما اشک هاي سحر تو هستيم، اگر مي خواهي به ما برسي نبايد تنبلي کني، از شوق اين خواب بيدارشدم و تا مدتي خواب نداشتم. مرحوم آيت الله اراکي مي فرمودند که آيت الله حائري خيلي خوش مجلس بودند، ما فهميديم که امام حسين (ع) مشتي نقل به ايشان داده بود و اين شيريني کلام براي خوردن آن نُقل ها بود. شيخ جعفر شوشتري با اينکه مجتهد و مرجع تقليد بودند، دوست داشتند که روضه براي امام حسين (ع) بخوانند ولي نمي توانستند. ايشان شبي در خواب ديدند که در روز عاشورا در خيمه ي

ص: 51

امام حسين(ع) هستند و شنيدند که امام به حبيب فرمود که ما آبي نداريم که از شيخ پذيرايي کنيم، حلوايي درست کن و به او بده. ايشان آن حلوا را خوردند و بعد که از خواب بيدار شدند عاشورا را طوري ديگري مي فهميدند. ايشان اسراري از عاشورا را مي دانستند که ديگران چنين فهم هايي ندارند. در لذت هاي جسماني بهشت معرفت هايي وجود دارد. امام صادق (ع) مي فرمايد: نوشيدني که به بهشتي مي دهند علاوه براينکه از غير خدا کنده مي شود محبتش به خدا بيشتر مي شود. و همه ي آنها کمال است.

دسته ي ديگر اصحاب شمال مي باشند که اهل جهنم هستند. در سوره واقعه مي فرمايد: اصحاب شمال چه کساني هستند؟ در بين بادهاي بسيار داغ قرار گرفته اند و تشنگي شديد دارند و به آنها آب هاي داغ و گداخته مي دهند.(در روايت داريم: وقتي موهاي گوسفند را روي آتش مي سوزانند دندان هايشان بيرون مي آيد و جهنميان هم اين طور سوخته مي شوند.)از دور به سمت ابر مي روند و اين سايه دود غليظ است که نه خنکي دارد و نه منفعتي دارد. در سوره اعلي داريم : جهنميان نه مي مي ميرند که راحت بشوند و نه مي توانند زندگي کنند. در سوره مدثر داريم :آتش جهنم انسان را رها نمي کند. پيامبر دعاي مجير را براي رفع غم و شفاعت بيمار مي خواندند. در اين دعا 86 بار از آتش جهنم به خدا پناه مي بريم. در جهنم مرگ وجود ندارد. در سوره واقعه سه علت جهنمي شدن افراد را گفته است.

ص: 52

قرآن مي فرمايد: جهنميان در دنيا خوش گذران بودند، به حلال و حرام کاري نداشتند (حضرت عيسي با حواريون از محلي رد مي شدند که عذابي به آنها رسيده بود. حضرت عيسي يکي از آنها را زنده کرد و او گفت که ما افراد خوش گذراني بوديم و رعايت حق همديگر را نمي کرديم و حاکم ظالمي داشتيم که براي ما مهم نبود و از طاغوت تبعيت مي کرديم، بخاطر همين دچار عذاب شديم.)،اصرار بر گناهان بزرگ داشتند و آخرت را تکذيب مي کردند. اينها علت هايي است که عده اي جهنمي شده اند. در سوره واقعه علت جهنمي شدن را گفته است ولي علت بهشتي شدن را نگفته است، درست است که زمينه ساز بهشت اعمال ماست ولي بيشتر لطف خداست. اگر اعمال ما همراه با تفضل خدا باشد، بهشتي مي شويم. مثلا اگر نماز ما را پيش نماز امام علي(ع) بگذارند، ما بايد استغفار کنيم. روايت داريم که بعد از نمازهاي واجب سه بار استغفار کنيد و بگوييد: استغفرالله الذي لااله الاهوالحي القيوم ذوالجلال والاکرام واتوب اليه. احتمالا اين استغفار براي اين است که ما دچار عجب وغرور نشويم. روايت داريم که قسم به کسي که جانم در دست اوست، احدي به صرف عمل، وارد بهشت نمي شود مگر اينکه کرم خدا ضميمه آن بشود. اصحاب پرسيدند حتي شما؟ پيامبر فرمود: بله، حتي من. مگر اينکه رحمت و فضل خدا شامل من بشود. يکي از عابدين بني اسرائيل مقامي نزد خدا نداشت و فرشته ها از خدا پرسيدند که اين بنده با اينکه اين قدر عبادت مي کند چرا مقامي ندارد. خدا به

ص: 53

او پيام داد که من مي خواهم با فضل خودم با تو برخورد بکنم نه با عدل خودم. عابد گفت :من نيازي به فضل خدا ندارم، به خدا بگوييد که با عدلش با من برخورد بکند. سهم من در روز يک قرص نان و يک انار بود. خدا به ملائک گفت که يک قرص نان و انار را با او حساب کنيد. همه ي عبادت او به اندازه ي يک حبه انار شد. ما بايد عمل خودمان را انجام بدهيم تا فضل خدا هم شامل حال ما بشود. يکي از برادران امام رضا(ع) بنام زيدُالنارعده اي را در مسجد مرو جمع کرده بود و از خودش تعريف مي کرد. امام فرمود: زيد چه مي گويي؟ اگر خدا بي عمل براي تو اين همه حساب باز کرده است پس وضع تو از پدرت موسي بن جعفر بهتر است زيرا پدرت اين همه زنداني کشيد و خدا به او چيزي داد و تو بدون عمل اينها را بدست آورده اي؟ مردم را فريب نده. در دعاي ابوحمزه داريم :خدايا، در نجات از جهنم به اعمال مان تکيه نمي کنيم بلکه به فضل تو تکيه مي کنيم. اگر انسان در مقابل خدا شکسته بشود فضل خدا شامل حال او خواهد شد.

سوال – صفحه 115 قرآن را توضيح بفرماييد.

پاسخ – در آيه 45 مي فرمايد :اگر کسي جان کسي را بگيرد بايد قصاص بشود و جانش گرفته بشود و گوش در مقابل گوش و چشم در مقابل چشم و... گرفته مي شود. کسي که اين قصاص را صدقه (گذشتن از حق)بدهد، اين صدقه کفاره ي

ص: 54

گناهانش مي شود.

براي دست يابي به تفسير سوره واقعه مي توانيد به کتاب سراي ديگر نوشته شهيد آيت الله دستغيب مراجعه کنيد.

98-04-21- معراج پيامبر اکرم

فواره وار سر به هوايي و سر بزير چون تلخي شراب دل آزار و دلپذير، ماهي تويي و آب من و توييم و روزگار من در حصار تو مي گويم و تو در مشت من اسير، مرداب زندگي همه را غرق کرده است اي عشق همتي بکن و دست مرا بگير، شيريني فراق کم از شور وصل نيست گر عشق مقصد است خوشا لذت مسير، چشم انتظار حادثه ي ناگهان مباش با مرگ زندگي کن و با زندگي بمير.

سوال – حقيقت معراج چيست؟

پاسخ – از مسلمات اعتقادي ما اين است که الان بهشت و جهنم برزخ و قيامت وجود دارد ولي ما شرايط درک آنرا نداريم. اگر کسي در دنيا برود برزخ را درک مي کند و وقتي نفخ صور دميده شود، بهشت و جهنم قيامتي درک مي شود. بهشت و جهنم در کجاست؟ جاي بهشت و جهنم در عالم ظاهر و ملک دنيا نيست بلکه جاي بهشت و جهنم در ملکوت اين عالم دنيا است.يعني پشت پرده ي و باطن اين دنياست. وقتي شما خواب مي بينيد در عالم ظاهر هيچ اتفاقي نيفتاده است بلکه در عالم باطن خودتان اتفاقاتي افتاده است. پس ما براي ديدن بهشت و جهنم ملکوتي، ابزار مي خواهيم. بزرگترين مشاهده ي ملکوت عالم تا الان و تا قيامت، مشاهده ي معراج پيامبر اکرم است. پيامبر ملکوت عالم را مشاهده کرد است که براي احدي رخ نداده است. حضرت ابراهيم ملکوت را

ص: 55

ديد ولي پيامبر به فوق ملکوت رفت. پس معراج مشاهده از غيب عالم است. بخشي از مشاهده اي غيب، مشاهده ي بهشت و جهنم و بخشي مشاهده ي ملائک و بخشي مشاهده ي پيامبران بود. در سوره اسرا و نجم، بطور تصريح به معراج پيامبراشاره شده است. امام صادق (ع) مي فرمايد: اگر کسي سه چيز را انکار کند از شيعيان ما نيست، معراج، سوال و جواب در قبر و شفاعت. امام صادق(ع) مي فرمايد: براي پيامبر صد و بيست مرتبه معراج اتفاق افتاده است که يکي از معراج هاي پيامبر استثنائي است و در قرآن به اين معراج اشاره شده است.

خصوصيات معراج ايشان اين بود که علاوه بر اينکه روح پيامبر به معراج رفت بود جسم پيامبر هم همراه پيامبر بود. معراج هاي ديگر پيامبر روحي بوده است يعني جسم پيامبر در همين عالم بوده است و روح پيامبر به بالا مي رفته است، مثل خواب. ما با بدن مثالي مان خواب مي بينيم. اين معراج پيامبر در سال سوم نبوت اتفاق افتاده است. اين سير و سفر پيامبر( معراج) سه تا سفر بوده است: سفر زميني (پيامبر از مسجد الحرام تا مسجد الاقصي رفتند و در مسجد الاقصي نماز خواندند )،از مسجدالاقصي تا ملکوت(سير دوم از عالم دنيا خارج مي شود. پيامبر تا مرز عالم ملکوت رفتند که جبرئيل با او همسفر بود) و فوق ملکوت. ( در اين سفر احدي با پيامبر نبود و پيامبر با خدا تنها بود. حتي پيامبران هم تا قسمت دوم سفر را رفته اند. بخش سوم سفر پيامبر، عالم امکان بود و هيچ مخلوقي از

ص: 56

آنجا بالاتر نرفته بود. اين از افتخارات ماست. امام سجاد (ع)مي فرمايد: من فرزند کسي هستم که آنقدر بالا رفت که از عالم ملکوت هم گذشت و خيلي به خداي خودش نزديک شد. اين سفر سوم فقط براي پيامبر اتفاق افتاده است. وقتي پيامبر با جبرئيل به مرزعالم ملکوت رسيدند،جبرئيل گفت که پيامبر قبلي از اينجا جلوتر نمي رفتند ولي تو از اينجا رد مي شوي ولي من نمي توانم با تو بيايم. )

اين سفر معراج پيامبر غيرعادي است ولي چيزهاي غير عادي مثل معجزات اتفاق مي افتد. پس انسان مي تواند مسيري بالاتر از فرشته ها را طي کند. تنها عامل سير براي پيامبر بندگي پيامبر بود. خالصانه بندگي کردن و تسليم بودن پيامبر در برابر خدا باعث اين سفر عجيب شد. در سوره اسرا داريم: منزه است خدايي که عبدش را به مسجدالاقصي برد. اين سير با قدم عبوديت بوده است و اين درس بزرگي براي ما است. اين معراج در توان پيامبر است ولي در مرتبه پايين تر، اين معراج براي انسانها امکان پذير است. قرآن مي فرمايد: آيا به ملکوت آسمانها و زمين نمي نگرند؟ اين معراج فقط با قدم بندگي امکان پذير است.

روايت داريم: کسي که متواضع است، خدا او را بالا مي برد ولي فرد متکبر به بالا نمي رود زيرا سنگين است و سقوط مي کند.علامه طباطبايي را در مسجد سهله به عالم ملکوت بردند (البته اين سفر روحي بوده است) تا جايي که جسم خودش را مي ديد و حقيقت ص را به او نشان دادند. ص نهري در بهشت است. آيت الله

ص: 57

طباطبايي مي فرمودند که در تعقيبات نماز صبح ديدم که برادرم با حضرت ادريس آمدند يعني ايشان هم بهشت وهم بهشتي ها را مي ديد. حضرت ادريس معارفي را به من گفتند. آيت الله طباطبايي مي فرمودند که استادم مرحوم قاضي فرموده بودند که اگر در سحر چيزهايي را ديديد به آن توجه نکنيد. روزي من در سحر مشغول نماز بودم که حوريه بهشتي آمد و به من قدحي تعارف کرد ولي من توجهي نکردم. علامه طباطبايي فرد مهربان و با تقوايي بود و نسبت به اهل بيت محب بود، اهل عمل و فوق العاده متواضع بود. مرحوم ميرزا آقاي تهراني مرگ اختياري داشت. ايشان به اختيار خودشان روح را خارج مي کردند و بر مي گرداند. ايشان فوق العاده مراقب بود که به هيچ کس يا چيزي ظلم نکند. ايشان شبي دير به منزل رسيدند و تا صبح پشت در ايستادند ولي در نزدند که اهالي خانه را بيدار کنند. اين افراد بندگي خدا را کردند و به مقاماتي رسيدند.

پيامبر دراين معراج چيزهايي ديدند. خدا مي فرمايد: ما او را بالا برديم تا آيات الهي و اسرار را به او نشان بدهيم. در سوره نجم داريم:آيات بزرگ خدا را به پيامبر نشان داديم.

در روايت داريم که اين معراج يک سوم شب(سه ساعت) طول کشيده است. در سفر زميني پيامبر توسط جبرئيل با مرکب بهشتي به مسجدالاقصي رفتند. از مسجدالاقصي با مرکب ديگري رفت و از ملکوت به فوق ملکوت با امداد الهي پيش مي رفت. ما بسياري از جزئيات معراج را خبر نداريم. يکي از مشاهدات پيامبر در آسمانها، ديدن

ص: 58

انبياء بود. پيامبر در آسمان اول حضرت آدم، در آسمان دوم حضرت عيسي، در آسمان ششم حضرت موسي و آسمان هفتم حضرت ابراهيم را ديد. وقتي پيامبر به هر کدام از پيامبران مي رسيد آنها اظهار ارادت مي کردند و خوش آمد مي گفتند. معصومين در برزخ نيستند و جايگاه بهشتي آنها بالاتر از برزخ است. برزخ در احاطه ي آنها است. يکي از هديه هايي که به پيامبر داده شده نماز است. پيامبر در معراج کيفيت نماز را گرفتند يعني نماز خواندن و وضو گرفتن را در معراج ياد گرفتند، و پيامبر خيلي از اسرار نماز را دريافت کردند. روايت نماز معراج پيامبر در علل الشرايع شيخ صدوق آورده شده است. کتاب اسرار الصلاة مرحوم ملکي تبريزي هم از همين نماز معراج پيامبر گرفته شده است. روايت داريم که خدا فرمود: يا احمد، همانطور که من بر پيامبر و امت هاي گذشته پنجاه بار نماز را واجب کردم، به تو و امت تو پنجاه بار نماز را واجب مي کنم. حضرت موسي به پيامبر گفت که امت تو ضعيف است، پس از خدا بخواه که در نماز تو تخفيف دهد. پيامبر از خدا اين را خواست و خدا پنجاه نماز را به اندازه ي پنج نماز تخفيف داد. منت خدا بر پيامبر، کم شدن بعضي فريضه هاست. انسان بايد خيلي تنبل باشد که اين پنج نوبت نماز را نخواند يا آنرا سبک بشمارد. يکي ديگر از مشاهدات پيامبر انواع ملائک بود. پيامبر يکي از فرشتگان را ديد که داراي تعداد زيادي انگشت است و در حال محاسبه است. پيامبر از جبرئيل سوال کرد که

ص: 59

اين کيست؟ جبرئيل گفت: اين ملک، حساب تمام قطرات باراني که ريخته مي شود را دارد. پس يک قطره ي باران بي حساب نيست. پيامبر با آن ملک صحبت کرد و سوال کرد که شما حساب تمام قطرات باران را داريد؟ ملک گفت که من حساب تمام قطرات باراني که در روي درياها يا صحراها ريخته مي شود را هم دارم. ولي حساب يک چيز از دست من در رفته است و آن حساب کسي است که بر تو صلوات بفرستد. پيامبر ديد که يکي از ملائک حالت عبوس دارد و خيلي با ابهت بود. پيامبر پرسيد که او کيست که انسان از او مي ترسد؟ جبرئيل گفت: او مالک، نگهبان جهنم است. از وقتي خدا او را خلق کرده است و مالک جهنم کرده است اصلا يک لبخند هم نزده است. پيامبر به مالک نزديک شد و او بشارت بهشت را به پيامبر داد. اسم نگهبان جهنم مالک و اسم نگهبان بهشت رضوان است. بهشت مظهر رضايت خداست و بخاطر همين اسم نگهبان بهشت رضوان است. جهنم جاي افراد متکبر هستند و در آنجا خدا به آنها مي فهماند که مالک کيست و بخاطر همين اسم نگهبان جهنم مالک است. پيامبر مشاهدات ديگري هم داشتند.

سوال – صفحه 122 قرآن را توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيه 87 سوره مائده مي فرمايد: چيزهايي که خدا بر شما حلال کرده است بر خودتان حرام نکنيد.به حدودي که خدا براي شما مقرر کرده است تجاز نکنيد. خدا اين افراد را دوست ندارد.

ما بايد از لذت هاي حلال استفاده کنيم تا بتوانيم جلوي لذت

ص: 60

هاي حرام را بگيريم. روايت داريم که خدا دوست دارد از رخصت هاي خدا استفاده کنيد. اگر کسي حال کار مستحبي را ندارد بگويد: خدايا چون تو اجازه دادي من اين مستحب را ترک مي کنم، براي اين فرد ثواب مي نويسند. محدث بهرامي در کتاب سير به سوي خدا دارد که اگر کسي مي خواهد مستحبي را ترک کند، به نيت اين که خدا به او اجازه داده است، خدا به او ثواب مي دهد زيرا فرد اين کار را در چارچوب بندگي انجام مي دهد. از رخصت هاي خدا و محدوده ي هاي باز خدا استفاده کنيد.

98-04-28- معراج پيامبر(ص)

تکرار نام تو شده آواز جبرئيل آگاهي از مقام تو اعجازجبرئيل، تا اوج عرش در شب معراج رفته اي بالاتر از نهايت پرواز جبرئيل، مثل حرير روشني از جنس نور پهن شد در مقدم بُراق پر باز جبرئيل، مداح آستان تو و دوستان توست بايد شنيد وصف شما را ز جبرئيل، سر مست نام توست بزرگ فرشتگان پير غلام توست بزرگ فرشتگان.

سوال – در مورد مشاهدات پيامبر در معراج توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – يکي ازمشاهدات پيامبر ديدن انبيا در آسمان هفتگانه بود، سوغاتي بزرگ معراج، نماز است و کيفيت نماز در معراج تثبيت شد. کيفيت وضو و اذکار و. . در معراج تثبيت شد. يکي ديگراز مشاهدات پيامبر ديدن ملائک و کارگزاران خدا بود. يکي از ملائکي که پيامبر در معراج ديدند حضرت عزرائيل بود. در جلد هجدهم بحارالانوار داريم که پيامبر فرمود: ديدم ملکي نشسته است و تمام دنيا بين دو زانوي و مقابل او است و در دستش صفحه اي از

ص: 61

نور و نوشته اي بود که آنها را نگاه مي کرد و مشغول کار خودش بود و به چپ و راست نگاه نمي کرد. و اين ملک چهره ي محزوني داشت. پيامبر پرسيد که او کيست؟ جبرئيل گفت که او عزرائيل است که دائما مشغول است و جان ها را قبض مي کند. پيامبر نزديکتر رفت و جبرئيل پيامبر را به عزرائيل معرفي کرد. حضرت عزرائيل خوش آمد گفت و خصوصيات امت او را گفت. جبرئيل گفت که پرکارترين ملک، عزرائيل است. پيامبر پرسيد: آيا تمام کساني که تا بحال مرده اند يا در آينده خواهند بوسيله ي عزرائيل قبض روح مي شوند؟ جبرئيل گفت: بله. پيامبر سوال کرد: آيا او در همه جا هست؟ جبرئيل گفت: بله او در همه جا هست. حضرت عزرائيل گفت: تمام دنيا در دست من، مثل سکه اي در دست شما انسانهاست و به همه جا احاطه دارم. هيچ خانه اي نيست مگر اينکه من هر روز پنج مرتبه به آنجا سرکشي نکنم. وقتي يکي فوت مي کند و ديگران براي او گريه مي کنند، به آنها مي گويم که گريه نکنيد نوبت شما هم مي رسد. من اين قدر مي آيم و شما را قبض روح مي کنم تا احدي از شما در اين عالم باقي نماند. شديدترين حادثه مرگ است. جبرئيل گفت: حادثه هاي بعد از مرگ شديدتر از خود مرگ است. يکي ديگر از هديه هايي که پيامبر در معراج دريافت کرد، خمير مايه حضرت زهرا (س)بود. هديه به اندازه ي شأن هديه دهنده است و خدا حضرت زهرا، ادامه دهنده ي نسل پيامبر را به

ص: 62

حضرت هديه داد. در زيارت داريم که سلام بر بتول( يکي از اسامي حضرت زهرا) هديه پيشکش الهي به پيامبر. پيامبر به درخت طوبي رسيد، سيبي از آن برداشت که بسيار معطر بود و سيب را به دو نيم کرد و نوري از آن ساطعه شد که پيامبر تعجب کرد و جبرئيل گفت که اين نور فاطمه در زمين است که در آسمان به آن منصوره مي گويند. پيامبر پرسيد که چرا او در آسمان به منصوره و در زمين به فاطمه معروف است؟ جبرئيل گفت: کساني که در دنيا پيرو فاطمه هستند در قيامت آنها را از آتش جهنم جدا مي کند. پس فاطمه يک لفظ يا اسم نيست بلکه اين حاکي از حقيقتي است. الفاظ آسماني که براي ائمه انتخاب شده است يک مقام و شأن است. مثلا باقر يعني کسي که کارش شکافنده ي علوم خواهد بود يا رضا يعني کسي درمقام رضا به نهايت رسيده است. مهدي يعني کسي که از طرف خدا هدايت خاصي شده است و ديگران را هم دستگيري مي کند. فاطمه يعني کسي که پيروانش را از جهنم قطع مي کنند. چون خدا فاطمه را براي شفاعت نصرت و ياري مي کند، در آسمان به ايشان منصوره مي گويند. در کتاب کامل الزيارات از شفاعت گسترده ي اباعبدالله و حضرت فاطمه (س)صحبت مي کند. در روايات داريم که حضرت زهرا بقدري شفاعت خواهند داشت که به جز يک عده کافر هرز،در جهنم باقي نمي مانند. هر کس نوري در وجودش داشته باشد مورد شفاعت آن حضرت قرار مي گيرد. در آن روز همه ي کافران آرزو مي

ص: 63

کنند که اي کاش ما فاطمي بوديم. پيامبر سيب بهشتي را خوردند و محصول اين سفر آسماني تولد حضرت زهرا بود. پيامبر مي فرمود: من هر وقت مشتاق بهشت مي شوم او را بو مي کنم. در زيارت نامه حضرت زهرا داريم که حضرت ميوه ي بهشتي است.

يکي ديگر از هديه هاي که پيامبر از خدا گرفتند احاديث معراج است که به آن احاديث قدسي مي گويند. قرآن کلام خداست و توسط جبرئيل بر پيامبر نازل شده است ولي در معراج، زماني که پيامبر در فوق ملکوت بود با خدا گفتگوهايي داشت و پيامبر آن گفتگوها را نقل مي کرد. بسياري از احاديث قدسي از پيامبر است. علامه ي مجلسي تعدادي از اين احاديث را جمع آوري کرده است. درجلد 77 بحاراالنوار داريم: اي احمد( خدا در معراج پيامبررا احمد ناميده است. در زمين نام پيامبر محمد يعني پسنديده است، رفتار و منش پيامبر آنقدر پسنديده بود که به او محمد مي گويند. وقتي باطن پيامبر در ملکوت ظهور پيدا مي کنيد، پيامبر علاوه بر محمد پسنديده ترين يا دلپذيرترين يعني احمد نام مي گيرد)آيا مي داني چه زماني بنده ي من به عبوديت مي رسد؟ پيامبر فرمود: پروردگارا، من نمي دانم. خدا فرمود: کسي که هفت صفت در او جمع بشود، عبد من است، يکي تقوا از گناهان. انسان بايد خودش را با گذشته مقايسه کند و ببيند که حساسيتش به گناه بيشتر شده است يا خير. تعظيم در مقابل خدا همان تقوا است. ما بايد در مقابل گناهان پيش خدا خاضع باشيم و اگر گناه هم بکنيم، نبايد افتخار کنيمو سريع

ص: 64

توبه مي کنيم. عالمي در مکاشفه ديد که فردي که مرد متين و متديني بود، دو سر دارد يکي سر حالت بالا و يکي سر حالت پايين. او سِّر اين کاشفه را نفهميد. هنگام مرگ اين فرد عده اي از علما دور او جمع بودند واو گفت که خدايا شاهدي که از وقتي که من خودم را شناختم گناهي نکردم. بعد اين عالم سِّرمکاشفه را فهميد که اين فرد در باطن پيش خدا سر فرود آورده است و او عبد خدا بود.ما بايد در مقابل خدا سر به زير باشيم و قلب مان تسليم خدا باشيم. عبد واقعي کسي است که باطنش خضوع کرده است و به سجده افتاده است. دوم داشتن سکوت و نزدن حرف هاي بيهوده. کساني که زياد صحبت مي کنند اشتباه هم زياد دارند. بعضي ها حرفهاي بيهوده مي زنند و نمي توانند جلوي خودشان را بگيرند. پس عبد کسي است که زبانش دست خودش باشد. سوم اينکه خدا ترسي داشته باشد که هر روز اشک و سوزش بيشتر باشد. ترس از خدا به چه معناست؟ در دعاي جوشن داريم: اي کسي که ترسي از او نيست مگر از عدالتش يعني بايد از عدالت خدا ترسيد. عدالت خدا اقتضا مي کند که اگر توجرمي وخطايي بکني، دامن تو را بگيرد. ما مي ترسيم که نکند مرتکب اشتباهي بشويم و عدالت خدا گردن ما را بگيرد. ترس ازخدا، به ترس از خودمان بر مي گردد. امام سجاد (ع) در دعاي ابوحمزه ثمالي مي فرمايد: وقتي گناهانم را مي بينم به ترس و اضطراب مي افتم. خوف از عدالت خدا يعني خوف از

ص: 65

اينکه من گناهي بکنم تا گير عدالت خدا بيفتم. کساني هم که گناه ندارند در مقابل عظمت خدا خشيت وخوف دارند و خودشان را نمي بينند. معصومين از اين سنخ خشيت ها و دلهره داشته اند. مرحوم آخوند کاشي از شدت خشيت خدا درنمازش آنچنان مي لرزيد که براي بعضي از شاگردانش اين سوال پيش آمده بود که نماز ايشان با اين لرزش ها درست است يا خي؟ آيت الله بهجت در نمازهاي شب جمعه وقتي به سوره اعلي مي رسيدند که مي فرمايد: انسانهايي که خشيت دارند حرف خدا را مي پذيرند و افراد شقي هستند حرف خدا را نمي پذيرند و به جهنم مي روند و جهنمي ها نه مرگ دارند که از عذاب خلاص بشود نه زندگي دارند و...، ديگر صداي ايشان شنيده نمي شد.

سوال – صفحه 129 قرآن کريم را توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيه ده سوره انعام مي فرمايد: اي پيامبر، انبياء قبلي را ههم مسخره مي کردند نگران نباش. بدان که استهزاي افراد مسخره کننده به خودشان بر مي گردد و باعث عذاب و نکبت دردنيا و آخرت آنها مي شود. کساني که براي دين داري خودشان و ديگران تلاش مي کنند با شنيدن متلک يا مسخره کردن ديگران، کنار نکشند.

کتاب معراج پيامبر که توسط آقاي زکي زاده جمع آوري شده است کتاب جامع و خوبي است.

سوال – در مورد ادامه ي مشاهدات پيامبر در معراج توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – چهارمين خصوصيات عبد اين است که مهار شکمش را در دست داشته باشد و هر چيزي نخورد و به اندازه ي

ص: 66

ضرورت بخورد. کسي که زياد مي خورد و دير مي خوابد، نمي تواند براي نماز صبح بيدار بشود. حضرت يحيي شيطان را تمثلي ديد و سوال کرد که چه زماني از من خوشت مي آيد؟ شيطان گفت: زماني که غذاي سنگيني مي خوري و مي خواهي صبح بلند بشوي. حضرت يحيي عهد بست که ديگر غذاي سنگين نخورم و شيطان هم گفت که من عهد مي بندم ديگر مومني را نصيحت نکند. يکي ديگر از ويژگي هاي بنده اين است که از دنيا بدش بيايد چون خدا بدش مي آيد و از خوبان خوشش بيايد چون خدا خوشش مي آيد يعني حب و بغض بنده تابع خدا باشد. منظور از دنيا يعني کسي که ظواهر دنيا را هدف قرار بدهد و در اين دنيا گير کند و ِالا اگر انسان از لذت هاي حلال خدا براي بندگي استفاده کند اشکالي ندارد و نبايد دلبستگي و وابستگي به دنيا نداشته باشد. پنجمين ويژگي هاي بنده، داشتن حيا است.

89-05-03 -پاسخ به پرسش هاي بينندگان

سلام اي باران فراگير، سلام اي ابر سايه گستر، سلام اي خبري که قطعي است، سلام بر تو، سلام چون ايستاده اي هر جا و هر لحظه، سلام بر تو چون مي نشيني بر هر خاک و هر گونه، سلام آنگاه که قدم مي زني، سلام آنگاه که به نماز مي ايستي، سلام آنگاه که به رکوع مي روي، سلام آنگاه که سجده مي کني، سلام آنگاه که بزرگي خدا را فرياد مي کني، سلام آنگاه که گل واژه استغفار را به زبان مي آوري، سلام برتو سلامي دلي که جز به پنجره نگاه مهرآميزت دخيل نبسته است،

ص: 67

سلام چشمي که جزء آمدنت را اميد ندارد، سلام دلخسته ي اميدوار، سلام درمانده ي منتظر، سلام سلام کننده اي که خداحافظي نمي کند با تو که هميشه هستي و هيچگاه غايب نبوده اي، اي صاحب سلام، و سلام مخصوص و ويژه به مردم سرزميني که دعاي اللهم عجل لوليک الفرج روي زبانشان است.

سوال: خيلي خوب است که آدم بتواند آن محبوب پنهاني و آن معشوق آسماني را ببيند خيلي ها آرزوي ديدن امام زمان (ع) را دارند در خواب و يا در بيداري. خيلي ها دنبال يک دستور مي گردند آيا ذکر خاصي است و يا عمل خاصي است که ما بتوانيم امام زمانمان را ببينيم و چشممان به جمال او روشن شود. بعضي گفتند چهل شب شما به جمکران برويد و يا چهل شب به مسجد سهله برويد فلان ذکر و دعا و عمل خاص را انجام بدهيد، شما مي توانيد امام زمان (ع) را ببينيد، آيا واقعاً اينطور است يا خير؟

پاسخ: اين سوال رايجي است که متدينين و دوستداران امام زمان (ع) مي پرسند. ابتدا دو نکته را عرض کنم. نکته اول اينکه در عين حال اينکه ديدن امام زمان (ع) و هر کدام از معصومين و اولياء بزرگ الهي يک سعادت بزرگ است و يک آرزوي است که هر مومني دارد و به يقينش مي افزايد، اما در عين حال واقع مطلب اينکه نبايد اين را هدف تلقي کرد و جوري باشد که همه هم و غم ما رويت فيزيکي و ديدن آن بزرگوار باشد. اين را انصافاً در ابتدا بايد در نظر بگيريم. ببينيد در زمان معصومين

ص: 68

خيلي ها بودند که اينها را مي ديدند و در کنار آنها بودند ولي در دل آنها جا نداشتند و از آنطرف کساني هم بودند که دور بودند ولي در دل معصوم جاي داشتند. اويس قرني معروف بود، با اينکه پيغمبر اکرم (ص) را نديد، يکبار از مادرش اجازه گرفت که از يمن براي ديدن پيغمبر بيايد و بدليل مسافرت حضرت، نتوانست در مدت خاصي که به مادرش قول داده بود، ايشان را ببيند. وقتي پيامبر آمد فرمود: بوي خدا را از طرف يمن مي شنوم. ضربالمثل در يمني پيش مني از اينجاست که او در يمن است ولي در دل پيامبر است. مالک اشتر از اميرالمومنين (ع) دور مي شد به سمت مصر مي رفت براي اينه باري از دوش امام بردارد، او در دل اميرالمومنين (ع) جاي داشت. ولي کساني بودند کنار حضرت امير و نه تنها يار نبودند، بلکه خواري جلوي پاي او بودند. پس ديدن فيزيکي حضرت هدف نيست و در روز قيامت نمي پرسند که تو چرا نديدي؟ بازخواست نمي کنند چون ما مامور به اين امر نيستيم، انچه که بازخواست مي کنند کسب رضايت حضرت است، تحت ولايت و سرپرستي او زندگي کردن است و مطيع اوامر او و دين بودن است. اين امور را از او مي پرسند. خلاصه اين نکته را در يک جمله زيباي مرحوم آقاي بهلول که فرمودند بيش از آني که توي چشم حضرت خودت را جا بدهي، خودت را در دل او جا بده. نکته دوم اينکه آن دستورالعملهايي که نقل شده مثل بيتوته چهل هفته در مسجد جمکران يا سهله و يا

ص: 69

بعضي اذکار، بايد بدانيم اينها الزام آور نيست بر حضرت که الزاماً جوري شود که در چنگ ديدار ما بيايد. اصلاً در زمان غيبت کبري مصلحت غيبت اينچنين اقتضاء مي کند که ديدن حضرت به اختيار حضرت است و هر کس هم هر چقدر کارهايي را انجام دهد با اين وجود چه بسا ديدن و ملاقات صلاح نيست. در زمان حضور معصومين شخص خدمت معصوم براي ديدن و يا سوال کردن مي رود مثل الان که خدمت يک عالمي و بزرگي و يا متديني مي رويد، ولي در زمان غيبت اين الزام آور نيست و فرد آن کارها را انجام بدهد و به نتيجه نرسد، گله مند شود. مهمترين ذکري که مي تواند انسان را به ارتباط با حضرت و احياناً ارتباط ديداري مشرف کند، ذکر عملي است يعني واقعاً انسان عامل و متدين باشد و دستورات دين و محکماتي که به عنوان وظيفه بر دوش او است، او را انجام بدهد. دنبال ذکر عجيب و غريب نگرديد و به تعبيري از آيت الله بهجت، بعضي دنبال ذکري هستند که نه خدا، نه پيامبر و نه امام گفته، ولي اگر به او بگوييد که در قرآن آمده اين عمل را انجام بدهيد مي گويد اين را که مي دانستيم و اين را خيلي مهم تلقي نمي کند. اتفاقاً در اينها نکته ها است. بنابر اين مهمترين ذکر، ذکر عملي است. بايد عمل کند و در عمل نشان دهد که به ياد او هستم. پدر آيت الله سيستاني که الان در عراق هستند، پدرشان سيد محمد باقر سيستاني از خوبان مشهد بود. ايشان يک خاطره معروف

ص: 70

دارند. ايشان ختم زيارت عاشورا را در مشهد شروع کرده بود. يکي از چيزهايي که در برآوردن حاجات و از جمله حاجت تشرف موثر است، چله زيارت عاشورا است که يا چهل روز و يا چهل هفته مداومت داشته باشد. ايشان چهل هفته به نيت اين حاجت که به خدمت حضرت برسد، اين زيارت عاشورا را به صورت سيار در مساجد مشهد مي خواند. هفته چهلم بود که اميد داشت خبري شود. ايشان مي گويد من آخرهاي زيارت عاشورا که شد يک چيزي يکي از منازل اطراف حس کردم که نوري است. سريع زيارت عاشورا را تمام کردم و به سمت آن منزل دويدم. نزديک که شدم ديدم صداي شيون و گريه مي آيد متوجه شدم کسي از دنيا رفته، ولي من دنبال آن نور مي گردم. تسليت گفتم و وارد منزل شدم. به يک اتاقي وارد شدم که جنازه متوفي وسط آن اتاق بود و يک پارچه روي آن کشيده بودند و در بين چند نفر ديدم حضرت نشسته و ديگران او را نمي شناختند. من عرض ادبي کردم و نزديک که شدم، من فقط شنيدم که فرمودند فلاني چله گرفتن نمي خواهد مثل اين خانم مسلمان باشيد خودمان سراغتان مي آييم. اين خانم کسي بود که در کشف رضا خان که حجاب را از سر خانمها برداشته بودند، اين خانم هفت سال از منزل اشان بيرون نيامدند و آذوقه اشان را يک جوري تهيه مي کردند و رفت و آمد از داخل خانه از زيرزمينها به خانه هاي ديگر يک راهي باز کرده بودند، انجام مي شد. اين همان ذکر عملي است. اگر

ص: 71

بتواند در کسب و کار، بازار، تحصيل، خانه، خانواده و ارتباطات مسلمان بودن خودش را عملاً نشان بدهد اين مهمترين چيز براي جلب توجه و احياناً در صلاحيت هاي لازم پيدا شدن براي تشرف حضرت است. در مفاتيح اين آمده کس که بخواهد اولياي الهي را ببيند مي تواند فهرست را ببيند و چيزهاي ديگر که صلاحيت هاي لازم پيدا شدن براي تشرف حضرت است، ولي الزام آور براي حضرت نيست مثل چله زيارت عاشورا و مسجد جمکران رفتن و صلوات زياد هديه کردن به حضرت که از چيزهايي است که ذکر محبوب براي معصومين است. اينها اموري است که گفته شده ولي بهترين ذکر همان ذکر عملي است.

سوال: در روايت داريم از پيغمبر اسلام که فرمودند: من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية، هرکس بميرد و امام زمان خودش را نشناسد به مرگ جاهلي مرده است. معرفت يعني چي؟ ايا صرف اينکه ما نسب حضرت را مي دانيم و مي دانيم که امام دوازدهم است و ويژگيهاي حضرت را، معرفت صدق مي کند و يا معرفت يک چيزي وراي اين حرفها است که شايد ما کمتر به آن توجه مي کنيم.

پاسخ: ما يک علم داريم و يک معرفت. علم همان اطلاعات ذهني است که با مطالعه و شنيدن و خواندن تحصيل مي شود، اما معرفت علم قلب است يعني باور و يقين قلبي که انسان از صميم قلب و از ته دل چيزي را قبول داشته باشد. معرفت يک نوع نورانيت در دل است از جنس باور و عقيده است که طريقه بدست آوردن اين معرفت صرفاً مطالعه

ص: 72

کردن و کلاس رفتن نيست، آنها مي تواند مقدمه باشد، ولي عمده چيزي که باعث بدست آوردن اين معرفت مي شود. معرفت امام نه فقط بدانم او فرزند کي است و نه فقط فضايل او را بدانم، بلکه باور داشته باشم او کسي است که در روايتي از امام صادق (ع) است فرمود: پايين ترين معرفت آن است که تو باور داشته باشي که معرفت داشته باشي او مثل پيغمبر اطاعتش واجب است، تسليم او بودن اوحق ولايت و سرپرستي بر ما دارد چون از ما عالمتر به مصالح ماست و از ما مهربانتر است و از اين جهت ولايت را در آنها گذاشته و از اين جهت اولي هستند به خود ما نسبت به ما. آن چيزي که باعث بدست آمدن اين معرفت مي شود آن صرفاً عمل است. ما در روايت داريم و در قرآن هم است: واعبد ربک حتي يأتيک اليقين (سوره حجر-آيه 99) بندگي کن تا به يقين برسي. در روايتي از امام کاظم (ع) که فرمود معرفت از راهي بدست نمي آيد مگر با عمل. مقصود از عمل اين است که دستورات امام زمان (ع) جداي از دستورات معصومين و قرآن که نيست، بنابر اين آن کتابچه دستورات حضرت در دست ماست. قرآن، احکام و اخلاق دين چيزهايي است که در اختيار ماست و بسياري از آنها را ما مي دانيم. ما در يک فرهنگي بزرگ شديم که با ما عجين شده است و انطور نيست که نسبت به خواسته هاي حضرت بيگانه باشيم. اگر همان مقدار از محکمات و مسلمات که مي دانيم، عمل کنيم، آن معرفت را بدست

ص: 73

مي آوريم. ما پاک بودن و پاک زيستن و دستورات و واجبات را انجام دادن را نمي دانيم و از محرمات چشم پوشيدن، همين ها را عمل کنيد، مسلماً آن معرفت بدست خواهد آمد.

امام زمان (ع) فرمود: به راستي علم ما به اوضاع شما احاطه دارد و هيچ چيز از احوال شما بر ما پوشيده نيست و نسبت به لغزشهايي که از شما سر مي زند، شناخت داريم. بعضي از اعمال و رفتارها هستند که حضرت آزرده مي شوند و يک وقت که کار خوب انجام مي دهيم و به سمت عمل مي رويم و يک ديندار واقعي مي شويم حضرت خوشحال مي شوند.

سوال: ما مي دانيم که اعمال صالح باعث خوشنودي امام زمان (ع) مي شود. آيا بطور خاص در بيان آن حضرت از عمل خاصي نام برده شده يا خير؟

پاسخ: بطور عام آن اعمالي که در دين توصيف شده و باعث خوشنودي و رضايت خداوند متعال شده، طبيعتاً و بدون ترديد باعث خوشنودي امام زمان (ع) هم خواهد شد. در تشرف يک از بزرگان که خدمت حضرت رسيده بودف حضرت فرموده بود هر چه بنده تر باشيد ما شما را بيشتر دوست داريم، ما شما را براي خودمان نمي خواهم، بلکه شما را براي خدا مي خواهم. اميرالمومنين (ع) در نهج البلاغه دارند که من شما را براي خدا مي خواهم شما را مي خواهم که مشتري خدا شويد نه مشتري من و اگر هم مي گويم اطاعت من را کنيد چون من حرف از خدا مي زنم. پس هر چه بنده تر باشيد بيشتر حضرت راضي تر و

ص: 74

خشنود مي شود. در يک طوقه اي که وجود مبارک امام زمان (ع) به شيخ مفيد دارند يک تعبير گويايي دارد. امام فرمودند: اگر شيعيان ما يک دل و يک پارچه با همديگر وفا مي کردند به آن عهدي که با ما داشتند، ديدار ما با آنها عقب نمي افتاد، آنچه که ما را محبوس و پنهان کرده است که همان چيزهاي ناپسندي است که ما از شيعيان مي بينيم. اين عهد در زيارت سرداب امام ذکر شده است که آقا من تمام مالم، جانم و خانواده ام و آبرويم و تمام سرمايه هايم در اختيار خاص شما و آنچه که در دستور شماست يعني هيچ چيزي را بر شما و خواسته هاي شما مقدم نکنم و اگر دنبال کار خودم باشم در اولويت دوم است، اول دنبال کار شما باشم. اين عهدي که دارم اين است که امام من بر من مقدم باشد. ببينيد با اين تعبير حضرت بطور عامي آنچيزي که حضرت را خوشحال مي کند وفاي به عهد است. شما هفته قبل سوالي کرديد اهميت نماز را خيلي ها مي دانند اما چکار کنيم بچه هايمان نمازخوان بشوند؟ بطور مسلم اولين قدم براي والدين اين است که خودشان نماز را جدي بگيرند و فضاي خانه را آماده مي کنند مثل کم کردن صداي تلويزيون و يا آن را خاموش مي کنند و همه مي دانند اول وقت يک اتفاقي در خانه ما افتاده است و همه اين را مي فهمند. يا وقتي قطرات اشک را در چشم پدر و مادرش مي بيند در موقعي که دعا مي کند و يا قرآن مي

ص: 75

خواند، اين بزرگترين تربيت براي آن بچه است. بچه هاي ما آن چيزي نمي شوند که ما مي خواهيم، بلکه آن چيزي مي شوند که ما هستيم. بنابر اين اگر ما آموزه هاي دين را جدي بگيريم، همين باعث تربيت بچه ها مي شود و اين چيزي است که امام زمان (ع) را خشنود مي کرد. بطور خاص در روايات داريم آنچيزي که باعث مسرت معصومين مي شود اين است که شما دست يک افتاده اي را بگيريد. اين افتاده، فقط افتاده مالي نيست، بلکه افتاده فکري هم است. مومني که گاهي دچار شک و ترديد مي شود و يک جاهايي شايد در زندگي کم بياورد و تو مي تواني با يک کم وقت گذاشتن و صحبت کردن او را تقويت کني. روايتي است که شخص کشاورزي خدمت امام صادق (ع) رسيد و گفت من مشکل مالي دارم، حاکم اهواز از شيعيان شماست يک توصيه اي کنيد مرا رعايت کند و مالياتي که براي من داده اشتباه است و من اين مقدار را ندارم. امام يک کاغذي نوشت که برادر ديني ات را خوشحال کن، خدا تو را خوشحال مي کند. وقتي اين کشاورز پيش حاکم رفت، کار اين را راه انداخت و خيلي کمکش کرد. يکسال بعد اين کشاورز پيش امام برگشت و شروع به توصيف اينکه حاکم چه خدماتي داد، امام صادق (ع) فوق العاده خوشحال شد. اين کشاورز گفت مثل اينکه شما هم خيلي خوشحال شديد. حضرت فرمود: خدا و رسول را خوشحال کرد و قبل از اينکه تو خوشحال شوي ما خوشحال مي شويم. وقتي شما به يک بچه احترام کنيد

ص: 76

اول پدرش خوشحال مي شود. بنابر اين اگر دست مومنين و افتادگان را بگيريد، فوق العاده موجب مسرت امام زمان (ع) و دعاي امام در حق اين شخص مي شود. طوقه به معني همان نامه است منتها از نظر لغوي به معني پاورقي کتاب و پاي چيزي حاشيه زدن است. اما طوقه به معني خود نامه است و مقصود از طوقعات امام زمان (ع) که حدود 80 تا از نامه اي است که در زمان غيبت صغري و کبري امام به نواب خودشان و يا به بعضي از فقها و بزرگان و علما مثل شيخ مفيد نوشته اند و الان در دسترس است.

از حضرت نقل شده است که فرمود ما در رعايت حال شما کوتاهي نمي کنيم و شما را فراموش نمي کنيم، اگر جزء اين نبود گرفتاريها بر شما فرود مي آمد و شما را ريشه کن مي کرد، پس تقوي خداي بزرگ را پيشه سازيد.

دعا مي کنيم براي آمدنش، آمدن همان کسي که مژده باران سبز شالي هاست، خدا کند که بيايد، همين حوالي هاست.

سوال: خيلي ها اين سوال در ذهنشان مطرح است که حضرت در کجا سکونت دارند؟ صحبت از جزيره خضراء مي شود، آيا اين جزيره محل سکونت حضرت است؟ آيا محل سمونتي براي ايشان بيان شده است يا خير؟

پاسخ: فيض کاشاني مي گويد: گفتم که از که پرسم جانا نشان کويت، گفتا نشان چه پرسي آن کوي بي نشانست. حضرت آنجور نيست که جاي مشخصي داشته باشد. در دعاي ندبه است: ليت شعري اين استقرت بک النوي: اي کاش مي دانستم کجايي؟ واقعيت بحث جزيره

ص: 77

خضراء که بعضي مطرح کردند محل سکونت اولاد و ياران خاصي از حضرت و گاهي خود حضرت است، هيچ سند روايي ندارد و ما در هيچ روايتي اسمي از جزيره اي به نام خضراء که حضرت و اولادش در آن باشند، اصلاً وجود ندارد. جزيره خضراء داستاني است که مرحوم مجلسي هم اين را ذکر کرده است ولي در کتب معتبر نديدم و از قرن هفتم هجري يعني هفتصد سال بعد از معصومين اين داستان وارد کتب ما شده است و آن هم نه در کتب معتبر ما که شخصي به نام علي فاضل مازندراني مي گويد من چند روزي به جزيره رفتم که در اقيانوس اطلس بود و فرزندان حضرت را آنجا يافتم، که اين داستان داراي تناقضات و حتي تحريف قرآن است و بيشتر علماي ما هم آن را نپذيرفتند. فقط يک تعبير زيبا از آيت الله بهجت که خيلي شيرين است که فرمودند خضراء به معني سبز است و جزيره خضراء آن دلي است که به ياد حضرت سبز شود. اگر کسي دائم سعي کند به ياد حضرت فضاي روحي خودش را قرار دهد اين دل سبز و با نشاط مي شود.

سوال: نقش بانوان در شکل گيري حکومت مهدي چقدر موثر است و بانوان کجاي اين حکومت قرار دارند؟

پاسخ: چندين روايت داريم که به عنوان نمونه يکي از آنها را روايت مي کنم از امام محمد باقر (ع) که فرمود: از آن 313 نفر از نخبه هاي عالم 50 نفر از آنها زنان بزرگي هستند که کنار حضرت هستند. ما در صدر اسلام هم داشتيم زناني که کنار پيغمبر

ص: 78

و حتي در جنگهاي بزرگ مثل اُحد نصيبه يکي از زنان بسيار برجسته است و در بعضي روايات است که جزء کساني است که رجعت مي کنند و در زمان ظهور برمي گردند. ام ميموئه نيز جزء کساني است که برمي گردند. نصيبه در جنگ اُحد که بسياري فرار کرده بودند و حضرت امير از جان پيغمبر (ص) دفاع مي کرد، با اينکه براي مداواي مجروحين وارد جنگ شده بود، اما انجا شمشير را برداشت و جلوي پيغمبر از پيغمبر دفاع مي کرد. ما چنين زناني در صدر اسلام داشتيم و در انتها هم چنين زناني هم کمک کار خواهند بود هم جزء ياران خاص و هم جزء ياران عمومي که از زن و مرد متدين است.

سوال: از فضيلت شب نيمه شعبان بگوييد و که از اين شب نهايت استفاده را بکنيم؟

پاسخ: يکي از شبهاي ممتاز در طول سال شب نيمه شعبان است که در روايت از امام صادق (ع) است که شب نيمه شعبان براي ما اهل بيت نقش شب بيست و سوم ماه مبارک رمضان و شب قدر را براي پيغمبر دارد يعني همانطور که شب قدر براي پيغمبر شب نزول قرآن بوده و شب سرنوشت ساز است، شب نيمه شعبان براي ما اهل بيت هم همينجور است. اين خيلي روشن است چون همانطور که شب قدر قرآن بر پيغمبر نازل شده، اين شب هم قرآن ناطق و تجسم قرآن است، بدنيا مي آيد. در زيارت آل ياسين مي خوانيم: السلام عليك تالي كتاب الله و ترجمانه: سلام بر تو اي تلاوت کننده کتاب خدا و تفسير کننده آيات او. شريک

ص: 79

القرآن و حقيقت و تجسم قرآن مي آيد. همچنين که شب قدر شب تقدير و سرنوشت ها است، در شب نيمه شعبان کسي خواهد آمد که سرنوشت بشريت را رقم مي زند و لذا موقع ميلاد حضرت که در سحر شب جمعه سال 255 هجري بود که حکيمه خاتون عمه امام حسن عسگري (ع) در کنار مادر بزرگوار امام زمان (ع) که موقع حملشان بود، نشسته بودند. اضطرابي به ايشان دست داد. امام حسن عسگري (ع) که پشت پرده بودند فرمودند عمه جان سوره قدر را بخوان. بنابر اين شب نيمه شعبان واقعاً يکي از شب هاي است که مثل مرحوم ميرزا ملکي تبريزي که از عرفاي بزرگ ما بودند، يکي از محتملات قدر را آن شب دانسته و احياء بسيار توصيه شده است. در روايت از امام باقر (ع) است که خدا قسم خورده حاجتمندي را آنشب دست خالي برنگرداند و امام صادق (ع) فرمود به ميمنت و برکت اين شب هر کس در اين شب در هر جاي عالم بدنيا مي آيد به نوعي عاقبت به خير مي شود. در زيارت نيمه شعبان در مفاتيح آمده: زمان تولدش بسيار با جلالت است. وقتي زمان تولد آنقدر با جلالت است مولود ديگر چقدر با جلالت است.

سوال: چند تا کتاب معرفي کنيد؟

پاسخ: يک کتاب که بسيار ارزشمند است به نام زن منتظر و منتظر پروري که کتاب برگزيده همايش بين المللي دکترين مهدويت هم شده که خانم پريان معين الاسلام آن را نوشته که بخش زيادي از آن مشترک بين زن و مرد است و همه مي توانند استفاده کنند که وظايف يک

ص: 80

منتظر را مطلع بشوند، ولي يک بخش آن که بسيار جالب است تربيت نسل منتظر است که بخصوص از خواهران بزرگوار که نقش تربيتي اشان نقش ممتاز در خانه است، تقاضا مي کنم اين کتاب را تهيه کنند و استفاده کنند. کتاب دوم کتاب عصر زندگي است که آقاي محمد حکيمي نوشتند که عصر ظهور امام زمان (ع) و خصوصيات و ويژگيهاي آن عصر و اينکه ما چگونه خودمان را نزديک کنيم. وقتي اوصاف ظهور را شنيدم بايد در آن جهت گام برداريم و از اين جهت اين کتاب خيلي ارزشمند است. کتاب سوم کتاب معرفت امام زمان (ع) و تکاليف منتظران نوشته ابراهيم شفيع سروستاني است که هم در مورد معرفت که بحث امروز ما بود درباره حجت الهي و هم بايد و نبايدهاي انتظار را بيان کردند.

سوال: بالاخره وقت آمادن امام زمان (ع) کي است؟

پاسخ: همانطور که خود اهل بيت فرمودند تعيين وقت ظهور از اسرار الهي است که کتمان شده است. فقط چيزي که وظيفه داريم که ظهور را نزديک ببينيم. اين در روايات ما است که هر مومني بايد ظهور را نزديک ببيند که آمادگي خودش را روز افزون کند. شايد اين جمعه بيايد شايد. بلکه زودتر از اين مطلب، امام صادق (ع) فرمود: شب بگو فردا صبح حتي اگر جمعه هم نباشد امروز يکشنبه است، فردا صبح و صبح بگو شب، ظهور را اينجور نزديک ببينيد و واقعش يک مومن بايد به اينصورت ببيند، هم تحمل نداشته باشد تاخير را، هم آمادگي لازم را کسب کند و آنقدر صبر داشته باشد که اگر به مصلحت الهي عقب افتاد

ص: 81

مأيوس و افسرده نشود.

سوال: دعاي ما براي ظهور هم تاثير دارد؟

پاسخ: بدون ترديد. خود امام زمان (ع) مي فرمايد: دعاي را زياد براي تعجيل فرج کنيد. يکي از کارهايي که مومن اگر کند در بحث دينداري در آخرالزمان باعث تثبيت و تقويت دين اشان مي شود، دعا براي فرج امام زمان (ع) است.

اللهم عجل لوليک الفرج

خدايا من از آن زمان که شنيدم محبوبمان ناشناس در ميان ما مي گردد و در همين فضا تنفس مي کند و وقتي ظهور کند همگان مي گويند که ما پيش از اين او را ديده ايم، به همه سلام مي کنم، شايد لااقل که پاسخي هر چند به ناشناس از او بشنوم. خدايا تا کي ما ناشناسا بمانيم و او ناشناخته بماند، عجل لوليک الفرج.

اي که يک گوشه چشمت غم عالم ببرد حيف باشد که تو باشي مرا غم ببرد.

98-05-11- معراج پيامبر اکرم

سوال – در مورد احاديث قدسي يا معراجيه پيامبر توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – يکي از دستاوردهاي معراج پيامبر،احاديثي قدسي است. در يکي از احاديث قدسي خدا مي فرمايد که وقتي هفت ويژگي در بنده ي من جمع بشود او عبد مي شود: تقوا داشته باشد، سکوت نسبت به حرفهاي بيهوده داشته باشد، ترسي از خدا داشته باشد، به اندازه ي نياز بخورد، دنيا را هدف قرار ندهد زيرا من اين را دوست ندارم و از خوبان خوشش بيايد چون من از اين کار را خوشم مي آيد و در خلوتها از من حيا داشته باشد. خيلي ها در جلوي جمع گناه انجام نمي دهند و حيا مي کنند و اين حيا، حيا از

ص: 82

مردم است که البته خوب است ولي حيا الهي اين است که انسان در خلوت گناه نکند و خودش را حفظ کند. حاج شيخ کريم حائري مي فرمودند که اگر من در خواب هم نامحرمي را ببينم چشم فرومي بندم. در زمان هاي ما خلوتگاه هاي زيادي وجود دارد مثل خلوتگاه هاي مجازي اينترنت يا نگاه کردن ماهواره يا کنار هم بودن دوتا نامحرم در ساعت هاي طولاني. ابوبصير که يکي از ياران امام صادق(ع) بودند به خانمي قرآن ياد مي دادند و روزي ايشان با اين خانم شوخي کردند. وقتي ايشان خدمت امام رسيدند امام فرمود: هر کسي در خلوت مرتکب گناهي شود خداوند براي او ارزشي قائل نيست. ابوبصير خجالت کشيد و توبه کرد. پيامبر فرمود: در قيامت گروهي هستند که عذاب سختي دارند و خدا به آنها مي فرمايند شما در خلوت گناهان کبيره انجام مي داديد ولي وقتي با مردم بوديد متواضع بوديد. اين يک کار منافقانه است.اين نشانه ي ضعف ايمان و باور انسان است.معناي اينکار کوچک شمردن خداست. امام صادق (ع) مي فرمايد: اگر کسي خدا را حاضر و ناظر نداند، اين کفر است و اگر خدا را حاضر بداند و باز گناه کند، خدا را کوچک شمرده است.اگر کسي باور قوي داشته باشد دوربين خدا را در همه جا مي بيند. اميرالمومنين از بازار رد مي شدند که ديد فردي قسم مي خورد که قسم به خدايي که در حجاب و آسمانها است. حضرت پرسيد چه کسي در حجاب است ؟ او گفت: خدا. حضرت فرمود: بين خدا و بنده حجابي نيست.اين را بدان که تو هر جا

ص: 83

هستي خدا هم هست. يکي از اهل معرفت مي گفتند که در نيمه شبي بلند شدم و ديدم که دايي ام درحال عبادت است و به او غبطه خوردم.دايي ام به من گفت که تو تا سحر بگو يا حاضر يا ناظر. استادي به شاگردانش گفت که مرغي را در يک محل که کسي آنجا نيست سر ببريد و آنرا بياوريد. همه با خودشان يک مرغ کشته شده آوردند ولي يک نفر با خودش مرغي نياورد و گفت که من جايي را پيدا نکردم که خلوت باشد زيرا در همه جا خدا ناظر براعمال ماست.امام رضا(ع) مي فرمايد: پنج کار نکن و بعد هر کاري مي خواهي بکن، سرسفره ي خدا ننشين، از سلطنت خدا بيرون برو، جايي برو که خدا تو را نبيند و هرچه مي خواهي گناه کن، وقتي عزرائيل مي خواست جان تو را بگيرد او را بران و وقتي مالک نگهبان جهنم مي خواست تو را به جهنم ببرد به او بگو نمي آيم.

ما تا جايي که مي توانيم بايد خلوتگاه هاي مفسده انگيز نداشته باشيم و از خلوت گاه ها فرار کنيم.در ضمن اگر چنين خلوت هايي پيش آمد اهل بيت مي فرمايند که در اين زمان ذکر خدا را زياد بگوييد. پيامبر به يکي از اصحابش فرمود: وقتي در خلوت هستيد ذکر خدا را بکنيد. خوب است که انسان در زمان خلوت، ذکر يا حاضر يا ناظر، يا رقيب يا رفيق را زياد بگويد. وقتي يوسف با زليخا در خلوت بود، زليخا روي مجسمه اش را کشيده بود زيرا از او خجالت مي کشيد و يوسف گفت

ص: 84

که ما بايد از خدا خجالت بکشيم و ذکر خدا را گفت و فرار کرد. شيخ رجبعلي خياط در شبي براي او زمينه ي گناه در خلوتي فراهم شد ولي او با خدا معامله کرد. و به خدا گفت که من از اين لذت حرام مي گذرم، تو هم مرا تربيت کن و از آن موقع چشم و گوش او باز شد و ناديدني ها را مي ديد و ناشنيدني ها را مي شنيد. پس حيا يکي از صفات عبد شدن است.

يکي ديگر از دستاوردهاي بزرگ پيامبر در معراج سفارش به ولايت اميرالمومنين بود. امام صادق(ع) مي فرمايد: پيامبر صد و بيست بار به معراج رفتند وهيچ دفعه اي نبود مگر اينکه خدا سفارش ولايت را به پيامبر کرد. سفارشي که به ولايت اميرالمومنين و فرزندانش شد بيشتر از سفارش به واجبات بود. ابن عباس مي گويد: اولين کسي که علي را اميرالمومنين خطاب کرد يپامبر بود.روزي با پيامبر نشسته بوديم و علي وارد شد و سلام کرد و پيامبر گفت: سلام اميرالمومنين.من تعجب کردم و پيامبر قسم خورد که هيچ چيزي در مورد علي نمي گويم مگر اينکه آنرا ديده ام. پيامبر فرمود: در شب معراج ديدم که در همه ي درهاي بهشت نوشته شده بود که قبل از خلقت آدم، مشيت خدا اين بوده است که علي بن ابيطالب اميرالمومنين بشود. بخاطر احترام ائمه به حضرت علي (ع)، آنها اجازه نمي دادند که کسي آنها را اميرالمومنين خطاب کند. فردي از امام صادق (ع) پرسيد که ما مي توانيم امام آخري يعني مهدي را اميرالمومنين خطاب کنيم؟ امام فرمود: خير. اين

ص: 85

اسم مخصوص جدمان علي است و کسي اين اسم را بر خودش نمي گذارد مگر اينکه کافر باشد. امام فرمود، بگوييد: السلام عليک يا بقيةالله.از پيامبر سوال شد که خدا در معراج با چه زباني با شما صحبت کرد؟ پيامبر فرمود: با صداي علي.پيامبر وقتي اين صدا را شنيد، پرسيد که خدايا تو با من حرف مي زني يا علي؟ خدا خطاب کرد: من ديدم تمام زواياي قلب تو پر از محبت علي است. بنابراين با صداي آشنا با تو صحبت کردم که آرامش بگيري.پيامبر فرمود: من در هر طبقه ي آسمان که مي رفتم ملائک به من خوش آمد مي گفتند. جبرئيل گفت: اي محمد، اگر محبت علي در دل همه ي امت تو بود، خدا جهنم را خلق نمي کرد.خدا به پيامبر فرمود که من يکي از اسامي خودم را براي توانتخاب کردم، من محمود هستم و تو محمد وعلي را بعنوان جانشين تو انتخاب کردم و اسمي از خودم را بر او گذاشتم من اعلي هستم و او علي. خدا فرمود: تو، علي، فاطمه، حسن و حسين از نورالهي خلق شده ايد و اگر کسي به شما ايمان بياورد پيش من مومن است و اگر کسي به شما ايمان نياورد پيش من کافر است.اي احمد، مي خواهي جانشينان خودت را ببيني ؟ پيامبر فرمود: بله. خدا انوار پاک معصومين را نشان داد که بصورت حلقه ي وار دور خدا خضوع کرده بودند.(در زيارت جامعه داريم: اهل بيت وقتي شما درعالم نور بوديد در عرش الهي طواف مي کرديد.) يکي از آنها مثل ستاره مي درخشيد که او مهدي بود. و خدا فرمود

ص: 86

که او از ظلم ها انتقام مي گيرد.اين انتقام شخصي نيست و بخاطر ظلم هايي است که که به مقام ولايت و امامت شده است. پس پيامبر دستور جانشيني را در معراج گرفت و بعد در قرآن داريم که آنچه به تو رسيده است را به مردم بگو.پيامبر به جز روز غدير، در مکانهاي ديگري هم مسئله ي جانشيني را مطرح کرده بود.

يکي ديگر از مشاهدات پيامبر در معراج ديدن بهشت و جهنم و ديدن بهشتي ها بود. معراج در سال سوم بعثت پيامبر بود. پيامبر وجود نوري ائمه را مشاهده کرد ولي بهشت و جهنمي که در عالم ملکوت است را ديد.

سوال – صفحه 106 قرآن کريم را توضيح بفرماييد.

پاسخ – اولين آيه اين صفحه مي فرمايد: انسانهاي با تقوا که در مجلس گناه هستند بشرط اينکه به گناهکاران تذکر بدهند در آنجا بنشينند و با آنها همراه نباشند. دراين صورت مواخده گناهکاران پاي فرد با تقوا نوشته نمي شود.

سوال- در مورد ديدن بهشت و جهنم پيامبر در معراج توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – يکي از دستاوردهاي معراج اين بود که پيامبر بهشت و جهنم و خصوصيات آن را ببيند تا وقتي به مردم بشارت مي دهد يا آنها را مي ترساند، خودش به عين اليقين رسيده باشد. پيامبر فرمود: کساني که پيامبر آنها را در حال عذاب ديدند عبارتند از: رباخوراران، زنان بي مبالات، کساني که مال يتيم خورده اند و عالمان بي عمل.پيامبر عذاب آنها را ديده و توصيف کرده است.پيامبر بهشت و خصوصيات بهشت را هم ديد. پيامبر مي فرمود: بهشت را ديدم

ص: 87

که خالي بود و ملائک داشتند قصري مي ساختند با خشتي از طلا و خشتي از نقره، گاهي اوقات از کار دست مي کشيدند و کار نمي کردند. پيامبر سول کردند که چرا گاهي اوقات کار نمي کنيد؟ آنها گفتند که گاهي اوقات مصالح کار تمام مي شود. يک سبحان الله والحمدلله و... گفتن يا يک ذکر يک خشت است. با ذکر در آخرت به انسان قصر مي دهند ولي دردنيا با اين کلمات هيچ چيز به انسان نمي دهند. پيامبر فرمود: در بهشت قصر زيبايي را ديدم که با ياقوت سرخ درست شده بود و خيلي جذاب بود. از جبرئيل پرسيدم اين قصر براي کيست؟ جبرئيل گفت: براي کساني که کلامش درست باشد، روزه بگيرد، هميشه اطعام کند و هر شب از خواب بلند بشود در حاليکه ديگران خواب هستند.حضرت علي(ع) فرمود: مگر چنين فردي پيدا مي شود؟ پيامبر فرمود: پاکي سخن به اين است که فرد بگويد سبحان الله والحمدلله...و فردي که هميشه روزه است يعني ماه رمضان را روزه بگيرد و کسي که هميشه اطعام مي کند و به ديگران غذا مي دهد، اين همان کسي است که مخارج زن و بچه اش را تامين مي کند و کسي هر شب بلند مي شود و تحجر دارد يعني کسي که بين نماز مغرب و عشا نخوابد.

آقا شيخ عبدالله گلپايگاني را در خواب ديدند و از ايشان پرسند که بعد از مرگ چه اتفاقي براي شما افتاد؟ (روايت داريم وقتي کسي ازدنيا مي رود بازماندگان مي گويند که چه چيزي گذاشت و ملائک مي گويند که چه چيزي با خودش آورده

ص: 88

است؟)ايشان گفتند که از من سوال کردند که چه چيزي با خودت آورده اي و من گفتم که من مشغول درس و تدريس بوده ام، باز سوال کردند ديگر چه چيزي با خودت آورده اي؟ گفتم: اشک، توسل و زيارات و باز سوال کردند که چه چيزي آورده اي؟ ايشان گفت که دستم خالي است. ملائک گفتند که تو گوهر گرانبهايي پيش ما داري.وقتي عده اي از دوستان تو به نجف آمده بودند تو پول نداشتي که آنها را ميهمان کني و گفتي که خدايا چرا بايد وضع مالي ما اين طور باشد ولي بعد پشيمان شدي و الحمدلله گفتي. اين الحمدلله همان گوهري است که پيش ما داري.

خدايا کم ما را بپذير، گناه زياد ما را ببخش.

89-05-17- دينداري در آخرالزمان

اي مستي مدام من، اي سکر بي خمار، آرام من، قرار من، آرام بي قرار، از هر طرف گريزم در حلقه توام، از حلقه کمند تو لا يمکن الفرار، اني اَخاف منک ورجو برحمتک، اي دست تو نوازش و افرود ذلفقار، مي تابي از دريچه و من روز مي شوم، در من طلوع مي کني اينبار شمس وار.

سوال: شما عوامل تضعيف دين را به دو دسته دروني و بيروني تقسيم کرديد و در دسته عوامل دروني به بحث هوا و هوس، دنيازدگي و فهم سطحي از دين را اشاره کرديد و امروز به يکي ديگر از عوامل مي پردازيد.

پاسخ: ما عوامل را دو دسته کرديم عواملي که ريشه در درون ما دارند و خود ما عامل تضعيف دين خودمان مي شويم و بعضي از عوامل از بيرون به ما تحميل مي شوند و

ص: 89

دين را مورد آسيب قرار مي دهند. يکي از آن عواملي که هم دروني و هم بيروني است، فقر است. حقيقتاً يکي از خطرناکترين و جدي ترين آسيب هاي ديني که اگر مراقبت از آن نشود و با آن برخورد نشود، بسيار خطرناک براي فرد و جامعه مي تواند باشد. ما روايات بسياري داريم که اين عامل چنان مي تواند شخص را دچار لغزش کند که تا سرحد کفر بکشاند و اي چه بسا تجربياتي که در اين عمر کوتاه کرديم و به اين افراد برخورد کرده که دچار مشکلاتي بخاطر فقر و تنگدستي شدندف ديگر نيازي نباشد که ما رواياتي را بخوانيم. آن ضرب المثل معروف را همه دارند که شکم گرسنه ايمان را نمي شناسد و متعارف است که مي گويند فقر از يک در تو بيايد، ايمان از در ديگر بيرون مي رود. شخصي که دچار فقر است اي چه بسا در معرض نااميدي و ياس از رحمت خدا و سوء ظن تقدير الهي قرار مي گيرد، شخصي که در فقر است و ستون فقراتش شکسته، اين چه بسا خط قرمزها و حدود الهي را رعايت نکند و يک جاهايي براي امرار معاش اش خودش را مجبور ببيند مقاومت ديني اش بشکند و خداي ناکرده دچار لغزشها و مفاسدي شود. شخصي که دچار فقر است، آنقدر مشغول و آشفته است که براي پيدا کردن اوليات زندگي به وظايف اوليه خودش شايد نتواند بپردازد، چه برسد به نماز جمعه و جماعت و هئيت و مطالعه و امور مستحبي. لذا روايتي از پيغمبر داريم که فرمود: اگر نان نبود معلوم نبود ما فريضه ها

ص: 90

و واجبات و نماز و روزه امان را انجام بدهيم. اميرالمومنين (ع) به فرزندشان محمد حنفيه فرمود من از تو براي فقر مي ترسم، پس به خدا پناه ببر که فقر مي تواند باعث نقصان دين شود. از يک عالم سني پرسيدند که در گذشته يک عده مردم بودند که ادعاي خدايي و پيغمبري مي کردند، الان چرا ديگر اينجوري نيست؟ گفت: در اين روزگار آنقدر گرسنگي و گرفتاري زياد است که خدا و پيغمبر يادشان نمي آيد. عطار در مصيبت نامه اش آورده که از يک عارفي پرسيدندکه اسم اعظم خدا چيه؟ گفت من مي گويم ولي خيلي جاها نمي توانيد بگوييد. گفتند بگو. گفت: نان. با ناراحتي از او پرسيدند يعني چه؟ من در زمان قحطي از فلان شهر عبور مي کردم نه در مسجدي را باز ديدم و نه بانگ اذاني وقت ظهر شنيدم و تنها ناله اي که شنيدم ناله در خواست نان بود. البته اين مبالغه است چون افراد نيازمندي را داريم که در عين نيازمندي به تعبير قرآن آنقدر آبرومند و عزتمند هستند و اين بلا را با صبر تحمل مي کنند.

سوال: آيا فقر مي تواند يک حجتي براي بي ديني ما بشود. حالا که ما تنگدست هستيم و روايات هم که اين را تاييد کردند، پس ما از خدا فاصله بگيريم.

پاسخ: قطعاً نه. درست است که يک لغزشگاه است و همين يک وظايفي را بعهده ديگران مي آورد که بحث خواهيم کرد. يک لغزشگاه جدي هم است، اما اينجور نيست که الزاماً هر کسي مقاومت خود را در مقابل آن از دست بدهد و سقوط

ص: 91

کند. مثل هر بلا و مصيبتي و امتحان ديگري، شخص مي تواند به صورتي از پس آن بر آيد. انشاءالله ما راههاي کمک به اين افراد را که در روايات آمده است، عرض مي کنيم، ولي به هيچ وجه اين يک حجتي نيست که الزاماً اين فرد سقوط کند. کساني بودند که در عين فقر و تنگدستي شديد، اما توانستند خودشان را حفظ کنند و اين را براي خودشان يک سکوي پرتاب قرار دهند. اين افراد که در فقر تحمل مي کنند ثروتي دارند و آن درونشان است و آن عزتي است که دارند و ارتباطي که سعي کردند با خدا حفظ کنند و به جاي گفتن نان نان، يا رب يا رب اشان را ترک نمي کنند. مرحوم محدث قمي در سفينه النجاه يک نقل زيبا دارد که در زمان پيغمبر اکرم (ص) صفهاي جماعت تا صف اول پر نمي شد، صفهاي بعد نمي نشستند. پيغمبر (ص) نشسته بودند تا نماز شود و صف پر شود. شخص ثروتمندي آمد نشست، يک دفعه متوجه شد که کنار او فقيري با لباس مندرس نشسته است، خودش را جمع کرد. پيغمبر (ص) ديد و فرمود چرا خودت را جمع کردي، ترسيدي از فقر او به تو برسد و يا از ثروت تو به او برسد؟ گفت نه يا رسول الله شيطان مرا گول زد و حاضرم به خاطر اين بي احترامي که به اين فرد کردم، نيمي از ثروتم را به او بدهم. پيغمبر به آن فرد گفت تو حاضري اين پول را دريافت کني؟ گفت نه چون مي ترسم مثل او آنقدر مغرور بشوم که اعتنا

ص: 92

به مردم فقير نکنم. اينجور مردم عزتمند هم داريم. حضرت امام راحل به فرزندشان احمد آقا نقل مي کرد که در زمان رضا خان که عمامه ها را از سر روحانيون برمي داشت، در قم شيخي را ديدم که قرص ناني در دستش است که به من رسيد گفت فلاني گفتند عمامه ها را برداريد، برداشتم و به يک زني که يتيمي را بزرگ مي کرد، دادم تا با پارچه لباسي براي بچه ها درست کند. الان هم با اين نان سير شدم و تا شب هم خدا بزرگ است. امام گفت: احمد به جان تو قسم، روحيه آزادمنش و توکلي که از اين شخص فقير که به اين صورت مي خواستند او را بشکنند و روحيه استغنا و بلند طبعي و توکلي که از او ديدم هنوز در حسرت او هستم. ما اين چنين کساني را داريم که يک گنج دروني يافتند. به قول حافظ که مي گويد: من که ره بردم به گنج حسن بي پايان دوست صد گداي همچو خود را بعد از اين قارون کنم. امام علي (ع) مي فرمايد: چه يسيار فقرايي هستند که از هر ثروتمندي، ثروتمندترند. اينها در درونشان گنجي است. با اين وجود نمي شود واقعيت را نگرفت که از آنطرف کسان زيادي را داريم که به خاطر همين فقر زمين مي خورند و دچار لغزشها و سستي در دين و خداي ناکرده از دست دادن دينشان مي شوند. عامل فقر هم ريشه در درون و هم در بيرون دارد. گاه تقصير خود فرد است که به دينش ضربه مي زند و اين فقر را ايجاد کرده

ص: 93

است و فقر خودساخته است. مثلاً يکي از علل فقر که در روايات هم به آن اشاره شده است اين است که اگر فرد دچار تن پروري و سستي و دنبال کار نرود بخصوص کاري که مشقت دارد و يا کاري را براي خود عار بداند با اينکه کار و حلال و شريفي است. طبيعي است که شخص با چنين ديدگاهي اي چه بسا در اثر اين بيکاري که خودش ساخته است، دچار فقر شود. همين شخص که بعضي از شغل هاي حلال را عار مي داند، اي چه بسا اگر خارج از کشور برود به راحتي اين کار را بدون خجالت انجام مي دهد. حضرت امير (ع) با آن شان عظيم، گاهي براي کارگري مي رفت، بيل و کلنگ مي زد و گِل درست مي کرد و درآمدي در مي آورد. ارزش مرد به اين است که يک شغل شريف و حلال حتي اگر سخت باشد، داشته باشد. پيغمبر اکرم (ص) گاهي فردي را که توانمند بود مي پرسيدند فلاني کار دارد؟ مي گفتند: نه يا رسول الله، بيکار است. مي فرمود: از چشم من افتاد، ارزش يک چيزي است که او دنبالش نرفت. فردي نزد امام صادق (ع) آمد که معلول بود و از ناحيه دست فلج بود و گفت من کسب و تجارت نمي توانم بکنم، چکار کنم؟ شايد مي خواست يک مجوز تکدي گري از امام بگيرد و يا با دعا مي خواست کارش را حل کند. حضرت به او فرمود: برو کار کن و يک چيز را روي سرت حمل کن و دستت را جلوي کسي دراز نکن. البته زمانها

ص: 94

و مکانها فرق مي کند و من همان توصيه را نمي خواهم کنم، ولي وقتي فرد در اين حد تواني دارد، امام نمي گويد کارت را از راه دعا و نه دست دراز کردن پيش کسي حل کن. در اينجور مواقع ائمه دعا را به شدت جلوي آن را مي گيرند که فرد دعا را جاي تلاش و کار و زحمت بکند. کسي پيش امام صادق (ع) آمد گفت: آقا نان در آوردن اين روزها خيلي مشکل است، يک دعايي به ما بکنيد. حضرت فهميد اين مي خواهد از کار در برود، لذا فرمود: برو برگرد کار پيدا کن، من دعا نمي کنم. اصلاً ما در رواياتمان داريم که يک دسته از کساني که دعاي آنها مستجاب نمي شود، آن کساني است که خدا به آنها توان داده است و مي توانند بروند کاري کنند و نشستند و دعا مي کنند رزق به ما برسد. خدا مي فرمايد هرچه دعا کنيد من رزق ات را نمي فرستم چون راه برايش گذاشتم و سبب اش دست خودت است و آن اموري که اسبابش دست خودمان است و ما دنبال نمي کنيم و مي خواهيم دعا را بجاي تلاش جايگزين کنيم، دعا مستجاب نمي شود. به تعبير يکي از بزرگان که حرف قشنگي مي زد مي گفت اينها از امور دعوايي است نه دعايي و اينها مداوا مي خواهد. يکي ديگر از ريشه هاي دروني فقر، اسراف و خرج بي رويه است. سعدي در گلستان نصيحت قشنگي مي کند چو دخلت نيست خرج آهسته تر کن، که مي گويند ملاحان سرودي، اگر باران ب__ک__وه__س__ت__ان ن__ب__ارد، به سالي

ص: 95

دجله گردد خشک رودي. دجله با آن آب زياد اگر پشتيبان آن باران کوهستان را نداشته باشد خشک مي شود. اگر فرد حالا توانمند است، اما خرج زياد و بي رويه و فوق شان موجب فقرش مي شود. گاهي مخارجي انجام مي دهيم براي اينکه کم نياورند براي چشم و هم چشمي، براي اينکه باجناق و برادرش فلان مجلس و خانه و اثاث و ماشين را دارد و من براي اينکه کم نياورم، مخارج سنگيني را متحمل مي شوم و خدا نکند در همچنين وقتي از طرف خانواده هم بر آدم فشار بيايد که تو چرا اينجوري هستي و آنجوري نيستي؟ فشار بياورند و باعث شود آنقدر تلاشش را در زندگي زياد بکند که روزهاي هفته را گم مي کند و حتي ممکن است به حرام کشيده شود. در روايت داريم که پيغمبر اکرم (ص) فرمود هلاک امت من در آخرالزمان گاه بدست خانواده اشان است. پرسيدند: چگونه؟ فرمود: آنقدر سرکوفت فقر را به او مي زنند که تو چي کمتر از او داري، تو چرا اينطوري هستي که او را تحريک مي کنند يا تمام وقتش را بگذارد دنبال کار رفتن و از همه چيز ديگر و از جمله مسادل دينش بماند و يا خداي ناکرده مبتلا به حرام شود. امام علي (ع) فرمود قناعت يک ثروت بي پايان است. اگر کساني قناعت نکنند و با اسراف خودشان را گرفتار قسط کنند، جزء خودشان کسي را ملامت نکنند که حد کفاف را در زندگي اشان رعايت نکردند. ولي گاهي فقر از بيرون به آدم تحميل مي شود، مثلاً گاهي ضعف برنامه هاي اقتصادي در

ص: 96

يک نظام و يا ضعف مديريت مديران اقتصادي، آن کساني که وظيفه تامين معاش زندگي مردم را بعهده دارند و يا حتي سوء نيت ها، باعث مي شود که بعضي افراد دچار فقر و تنگدستي شوند و از اين ناحيه در معرض خطر ديني قرار گيرند. اينجاست که فرياد اميرالمومنين (ع) بر حاکمان و مسئولين و کارگزاران بلند مي شود که الله الله، به داد آن کساني که دستشان به جايي نمي رسد و افتاده هستند، برسيد. اين فرياد امام بر مالک اشتر به عنوان کارگزار حکومت ديني بود. آن مسئول و مدير مي تواند موفق باشد که طعم فقر را چشيده باشد و طعم سختي را کشيده باشد، اين که اميرالمومنين (ع) در کمتر از پنج سال حکومت با وجود جنگهاي زياد و مشکلاتي که بر امير تحميل کرده بودند، حضرت فرمود من کاري کردم که کسي ديگر در کوفه نيست مگر اينکه متنعم است. هيچکس در کوفه نيست که نان گندم نخورد و سرپناه نداشته باشد و از آب سالم براي شرب اش استفاده نکند يعني مشکل مسکن و نان مردم را من حل کردم. او چون خودش طعم گرسنگي را چشيده چه آن زماني که حکومت نداشت و چه آن زماني که حکومت داشت، فقيرانه زندگي مي کرد. فقر ائمه، فقر اختياري بود. ائمه ما مي توانستند ثروتمندگونه زندگي کنند چون توليد درآمدشان بسيار زياد بود. در ناحيه توليد اسلام نگفته اسراف کنيد، بلکه مي گويد تا مي توانيد توليد کنيد و در ناحيه مصرف است که با قناعت زندگي کنيد. در روايت دارد از امام صادق (ع) که اميرالمومنين (ع) هزار

ص: 97

برده را خريد و درآمد غلات امير از زمينهايش 60-40 هزار دينار در سال يعني ميليونهاي تومان به قيمت فعلي بوده، باغستانها و نخلستانها و چاه هاي بسيار زياد که الان هم که اطراف مدينه است که آنها را انفاق و يا وقف مي کرد و خودش فقيرانه زندگي مي کرد. امام صادق (ع) با اينکه در زماني بودند که رشد اقتصادي فراهم شده بود و حضرت در پوشش زندگي مثل بقيه مرفه تر زندگي مي کردند و يک موقع که قحطي در مدينه آمده بود حضرت فوراً به بعضي از کساني که در خانه اشان کار مي کردند فرمودند گندمهايي که در انبار ذخيره داريم، بفروشيد و روزانه گندم آن هم مخلوط با جو تهيه کنيد يعني اين فقر را خودشان انتخاب مي کردند و دوست داشتند در سطح مردم و يا نازلتر زندگي کنند. آنوقت چنين کسي است که طعم مشکلات را چشيده، سر ظهر در گرماي کوفه مي آمد بيرون دارالاماره مي نشست و آن نگهبان در مي گفت يا اميرالمومنين داخل برويد اگر ارباب رجوع که آمد من داخل مي فرستم. حضرت امير (ع) مي فرمود: حالا که بالا کسي نيست من آمدم که اگر نيازمندي کاري داشت به همين مقدار معطل نشود. خدا شهيد رجايي را رحمت کند. در زمان نخست وزيري کسي براي ايشان يک گلابي آوردف گفت اين گلابي را براي همه آوردي. گفت نه نوبرانه است براي شما آورديم. گفت مي دانيد شاه چگونه شاه شد؟ گفت: نه. گفت همينجوري، ابتدا يک امتيازي براي او قائل شدند او خوشش آمد بعد آرام آرام ادامه پيدا کرد تا

ص: 98

اينکه به اشرافگري عادت کرد و خوشش آمد. اگر شما مي خواهيد به من خدمت کنيد به من گوشزد کنيد تو همان دوره گردي بودي که کاسه و بشقاب و قوري مي فروختي و او را به ياد من بياوري که من فراموش نکنم و من همانکس هستم که در زندان نمناک با يک زيرپيراهن بودم و پتويي نداشتم که زيرانداز و رواندازم باشد، الان که به نخست وزيري رسيدم مي خواهم شب که مي خوابم به ياد محرومي بخوابم که طعم گرسنگي و سختي او را من چشيدم. اين که مي بينيد چنين مسئولين کار مي کنند و موفق مي توانند باشند چون خودشان طعمش را کشيدند. حاکمان و مسئولان و کارگزاران حکومت ديني به عنوان يک وظيفه بزرگ ديني که زمينه دينداري را فراهم مي کند وظيفه اشان محروم زدايي و فقرزدايي است، لذا شما در زمان امام زمان (ع) وقتي تشريف مي آورند از جمله اولين کاري که انجام مي دهد مسئله مبارزه با فقر و فقرزدايي است و پس از مدتي آنچنان رفاهي براي مردم مي آورد که ديگر کسي محتاج خمس و زکات نيست. اين همان است که در تعقيبات نماز در ماه مبارک رمضان مي گوييم: اللهم اغني کل فقير اللهم اشبع کل جائع اللهم اکس کل عريان اللهم اقض دين کل مدين: خدايا هر فقيري را غني کن و هر گرسنه اي را سير کن و هر برهنه اي را بپوشان و هر قرض داري را قرضش را ادا کن. اين چيزي است که در زمان مهدويت اتفاق مي افتد. لذا بعضي از بزرگان حرف زيبايي زدند اين

ص: 99

دعاي تعقيبات نماز در ماه مبارک رمضان، دعاي فرج است چون تحقق اين دعا براي آن زمان است يعني با زبان زيبايي داريم مي گوييم اللهم عجل لوليک فرج، آنوقت در همچنين زمينه اي است که امام زمان (ع) وقتي فراهم مي کند که رفاه نسبي و امنيت برقرار است، آنوقت قرآن مي فرمايد يعبدک لايشرک بک شيئا: عبوديت و بندگي تحقق پيدا مي کند که شرک همراهش نيست و در آن زمينه فقر از بين مي رود. عوامل ديگري مثل بحث گناه، خيانت در امانت، دم از نداري زدن و بي توجهي به نيازمندان فقر مي آورد.

سوال: حالا يک عده گرفتار اين فقر هستند و دنبال راهکار هستند که از اين فقر رهايي پيدا کنند و چکار کنند که رزقشان وسعت پيدا کند.

پاسخ: روايات متعددي به عوامل موثر بر توسعه رزق و زياد شدن برکت زندگي و نقطه مقابل عواملي که باعث بي برکتي و کاهش رزق مي شود، اشاره کردند. البته اين عوامل به معني علت تامه يعني به اين معنا که اگر کسي اين را انجام داد صددرصد ثروتمند مي شود، نيست، زمينه ساز است. يکي از چيزهايي که عامل برکت است، اظهار بي نيازي است يعني اگر کسي خدا در حد معمولي به او داده، دائم گله مند باشد و اظهار نياز کند، اين باعث فقرش مي شود. در روايتي پيغمبر (ص) فرمود: اگر کسي اظهار فقر کند او مبتلا مي شود چون کفران نعمت مي کند. در روايت داريم که خدا دوست دارد اثر نعمت را در تو ببيند و نه برعکس کفران بکني. کفران نعمت مبتلايت

ص: 100

مي کند و از آنطرف اظهار بي نيازي کردن و استغناء ورزيدن باعث مي شود که برکت در زندگي بيايد. يکي ديگر از چيزهايي که در روايات ما خيلي به آن اشاره شده است، دائم الوضو بودن است. کسي از پيغمبر اسلام (ص) از کمبود روزي شکايت کرد. پيغمبر (ص) فرمود: مداومت بر طهارت داشته باش، سعي کن دائم الوضو باشي، رزقت زياد مي شود. يکي ديگر از چيزها صدقه است. شخص فقير حتي صدقه کم بدهد. اينجا کميت صدقه مهم نيست اين نشاندهنده اين است که معامله با خدا را فراموش نکرده است بخصوص اگر صدقه اي براي سلامتي امام زمان بدهد و دعاي حضرت پشت آن بيايد. يکي ديگر اينکه در روايات به آن خيلي تاکيد شده است، سحرخيزي است و به تجربه آن کساني که سحرخيز بودند حتي ده دقيقه قبل از اذان صبح که بتواند دو رکعت نماز بخواند. يکي از آثار نماز شب خواندن وسعت رزق است. يکي ديگر از چيزها، قرائت قرآن بخصوص سوره واقعه است. در روايت دارند کسي که در خانه اش زياد قرآن مي خواند، برکت اش زياد مي شود و روايت داريم که کسي که سوره واقعه را بخواند دچار فقر نمي شود. يکي ديگر از عوامل گفتن ذکر لاحول و لا قوه الا بالله در روايات اشاره شده است. امام صادق (ع) فرمود: کسي که اين ذکر را صد مرتبه در روز بگويد باعث وسعت رزق است، البته اگر صد مرتبه هم نگفت فقط اين ذکر را هم مي تواند بگويد. يکي ديگر از عوامل وجود نام خوب در خانه است. خانه اي که

ص: 101

در آن نامهايي چون احمد، محمد، حسن و حسين، علي، فاطمه و عبدالله باشد مايه برکت است. موارد زياد است صله رحم و خوش خلقي و مدارا کردن با مردم از عوامل وسعت رزق و زياد کردن برکت است. يک نکته ذکر کنم که اين عواملي که ذکر شد به معني علت تامه يعني به اين معنا که اگر اين را انجام داديد صددرصد اين بدون هيچ شرطي براي آدم فراهم مي شود، نيست، بلکه اينها زمينه هايي را مي سازد که رزق در زندگي اش زياد شود و ثانياً رزق هميشه به معني پول نيست. علم رزق بزرگي است و يک موقع علم به او مي دهند. گاهي همان مقدار مالي که فرد دارد، با برکت مي شود يعني او به راحتي خودش را اداره مي کند، نه اينکه الزاماًيک کسي به او پول بندازد، بلکه هماني که دارد زندگيش را خوش مي کند. برکت يعني خير مستدام و خيري که دوام داشته باشد. گاهي هم احساس بي نيازي مي کند.

گفت فقيرم. فرمود: نيستي. گفت: فقيرم دستش را نشان داد که هيچ چيز ندارم. فرمود: نه اصلاً نيستي. گفت: به خدا قسم هيچي ندارم. حضرت فرمود حاضري من صد دينار به تو بدهم و همه جا بروي بگويي از ما متنفري؟ گفت: آقا به خدا قسم چنين کاري نمي کنم. فرمود: هزار دينار چطور؟ گفت: نه. فرمود: ده هزار چطور؟ گفت: اصلاً حرفش را نزنيد. امام صادق (ع) فرمود: تو چطور مي گويي فقيرم در حاليکه چيزي داري که حاضر نيستي به هيچ قيمتي بفروشي و چطور مي گوييد فقيرم در حاليکه

ص: 102

عشق به ما اهل بيت داريد.

سوال: استخاره چقدر حجيت دارد و چقدر ما مي توانيم براساس استخاره اي که مي کنيم عمل کنيم؟ دختري هستم که مدتي پيش با يک آقا پسري آشنا شدم. من به او خيلي وابسته شدم و او از من چند تا عکس خواست و به من گفت اگر عکسها به من ندهي رابطه امان را بهم مي زنم، من هم که نمي خواستم او را از دست بدهم با اينکه مي دانستم اين خلاف شرع است، استخاره کردم و خوب آمد. عکسها را به او دادم و بعدها فهميدم او متاهل است و با اين وجود با هم قرار ازدواج گذاشتيم و بعدها دچار مشکلات زيادي شدم. حالا من ماندم که چرا استخاره خوب آمد. من روي استخاره حساب کرده بودم. راهنمايي ام کنيد؟

پاسخ: اين مدل استخاره براي همه ما پيش مي آيد و وقتي از روي سوال متوجه مي شويم که اصلاً در قبل مورد نداشته و شخص يک استخاره اي کرده و خودش در آن مانده است. واقعاً اين استخاره ها باعث دلخون شدن آدم است. اين همان است که قبلاً بحث شد که يکي از عواملي که مي تواند به دينداري ضربه بزند، اطلاعات ناقص و نادرست از دين است. من وقتي ندانم استخاره به عنوان يک آموزه ديني جايگاهش کجاست و از آن استفاده کنم و نتيجه نگيرم، آنوقت به جاي اينکه به خودم برگردم و خودم را مورد انتقاد قرار بدهم که چرا جايش را نفهميدي، دين را مورد ضربه قرار مي دهم که چرا استخاره اينجوري شد؟ اين خواهر محترم مي

ص: 103

گويد در جايي که از من عکس خواست و من مي دانستم خلاف است، جايي که آدم مي داند خلاف شرع است، ديگر ترديدي برايش مي ماند که محل استخاره باشد. استخاره با قرآن يا تسبيح، در هنگامي است که انسان بر سر دو راهي است و در تحير و سرگرداني مانده است، اصلاً نمي داند چکار کند و هيچ راهي هم ندارد که از اين تحير خارج شود. بنابر اين اگر کسي با فکر و انديشه مي تواند خودش را از تحير درآورد، اصلاً جاي استخاره نيست. اگر کسي با عقل ديگران يعني مشورت با يک عاقلي مي تواند خودش را از تحير درآورد، اصلاً جاي استخاره نيست. اگر دين جايي توصيه و حکم دارد که فلان چيز واجب و فلان چيز حرام است، جاي استخاره نيست. اگر اين موارد امکانپذير نيست و من در کاري در تحير و سردر گمي ماندم و نمي دانم چکار بکنم، آنوقت اينجا به استخاره رجوع مي کند.

انشاءالله خدا ما را به معارف دينمان آشنا و به عمل به آن توفيق عطا کند.

98-05-18- معراج پيامبر اکرم

رسيدم تا اجل اما رسيدن شد فراموشم، دميدم در ني دنيا دميدن شد فراموشم. سرم با خنده ي گل گرم شد در فصل گل چيني، دلم چون سيب سرخ افتاد چيدن شد فراموشم. نداي ارجعي گل کرد برگشتم دمي تا خود، همين که پر در آوردم پريدن شد فراموشم. چنان از آخرت گفتم که دنيا گشت عقبايم، چنان گرم تماشايم که ديدن شد فراموشم. شب جانکدن آمد باز دل بستم به دل دادن، تب دل دادن آمد دل بريدن شد فراموشم. اگر گفتند نامت

ص: 104

چيست در غوغاي من ربک، بگو من هم ملک بودم پريدن شد فراموشم.

در خصوص مشاهدات حضرت رسول در شب معراج توضيح بفرماييد.

پاسخ – در روايات است که کلاً سفر با عظمت پيامبر اکرم از مسجدالحرام به مسجد الاقصي و سيري که در ملکوت و فوق آن داشتند حدوداً سه يا چهار ساعت طول کشيده است. در برخي جاها آمده که اين سفر به حدي کوتاه بود که زماني که پيامبر رفتند و بازگشتند هنوز بستر ايشان گرم بود. يا زماني که پيامبر به اين سفر مي رفتند بدن ايشان با کوبه ي در برخورد کرد. موقع بازگشت هنوز کوبه ي در درحال تکان خوردن بود. البته اين مسائل سند روايي ندارد. آن چيزي که سند دارد اين است که اين سفر حدوداً از مغرب تا اذان صبح طول کشيده است. سيري که پيامبر در زمين پيمودند با مرکب خاصي بود و به سرعت طي شد. و سيري که ايشان در ملکوت و فوق آن طي کردند خارج از قوانين و فوق زمان بوده است. اصولاً قوانين عالم خواب با بيداري تفاوت دارد. ممکن است ما در عالم خواب مسافت هاي بسيار طولاني را در يک لحظه طي کنيم. شايد براي پيمودن مسافت هايي که در عالم خواب طي مي شود در عالم بيداري ماه ها زمان نياز داشته باشد. مرحوم آيت الله علامه تهراني در کتاب معاد شناسي ذکر کرده اند که روزي يکي از دوستان خوب ايشان براي زيارت به مشهد مشرف شدند. ايشان داخل صحن ايستادند و گفتند که من معرفتي ندارم و همينجا مي ايستم تا زماني که

ص: 105

معرفتي پيدا کنم سپس وارد حرم مي شوم. اين فرد مي گويد همينطور که نشسته بودم خوابم برد. در خواب ديدم که امام رضا (ع) آمدند و با نوک انگشت پاي خود آهسته به من زدند و گفتند که بلند شو کاري انجام بده. تا متوجه شدم که ايشان امام رضا(ع) هستند خم شدم پاي ايشان را ببوسم. حضرت زير بغل من را گرفتند و گفتند چکار مي کني بلند شود. اين فرد مي گويد همان لحظه از خواب بيدار شدم. به صحن گوهرشاد رفتم و وضو گرفتم. چون شب جمعه بود در يکي از ايوان ها نشستم و شروع بخواندن دعاي کميل کردم. در اواسط دعا مجدداً خوابم گرفت. در خواب يک فردي با محاسن زيبا به نزد من آمد و گفت مي خواهي باهم گردش کنيم ؟ گفتم من در خدمت شما هستم. آن فرد من را به مدينه و سپس به کربلا، کاظمين و سامرا براي زيارت برد. بعد از آن در عالم ملکوت بالا رفتيم و ملائک را ديديم. در هنگام سفر آن فرد نکاتي را از جهت معرفتي به من گوشزد مي کرد. بعد از اينکه سفر تمام شد من را به مسجد گوهرشاد بازگرداند. سپس از من پرسيد مي داني اين سفر چقدر طول کشيد ؟ گفتم چقدر ؟ گفت: پنج دقيقه. اين زمان را هم براي اين گفتم که شما وحشت نکنيد، وگرنه در ملکوت زمان و ساعت وجود ندارد. از خواب بيدار شدم و زمان را نگاه کردم ديدم که همان پنج دقيقه گذشته است. مرحوم علامه تهراني مي گويد: اين دوست من سه روز و هر

ص: 106

روز به مدت چهار ساعت خواب خود را نقل مي کرد. ايشان مي فرمايد وقتي اين خواب را براي آيت الله انصاري همداني نقل کردم، فرمودند از خواب هاي بي نظير است و مشخص است که آن فرد بسيار قابل بوده است. البته سفري که براي پيامبر رخ داد که با اين خواب قابل مقايسه نيست. چرا که سفر پيامبر در بيداري رخ داده و با استعداد دريافت ايشان هماهنگ بوده است. پيامبر مطالب را به سرعت دريافت کرده و نيازي به زمان نبوده است. سفر پيامبر معجزه بوده ولي با معجزه هاي ديگر تفاوت داشته است. برخي معجزه ها به گونه اي است که ديگران هم آن را مي بينند. ولي امکان ديدن بعضي معجزه ها براي ديگران وجود ندارد. در روايات است که سفر پيامبر از نظر آسماني و زميني به اندازه ي يک سوم شب طول کشيده است. پيامبر اکرم مي فرمايند که من در اين سفر درهاي بهشت و جهنم را ديدم. در روايت است که پيامبر مي فرمايند: جبرائيل به من گفت که من مأمور هستم بهشت و جهنم را به شما نشان بدهم. وقتي درها را به من نشان داد ديدم که بهشت هشت در دارد و بر روي هرکدام چهار جمله نوشته شده است. سپس درهاي جهنم را به من نشان داد که هفت در بود. بر روي هرکدام از آنها سه جمله نوشته شده بود. همه ي اين جمله ها براي کسي که اهل عمل باشد از دنيا و آنچه که داخل آن است بهتر است. يکي از اصحاب بزرگ پيامبر اکرم فرزند پسري داشت که از

ص: 107

دنيا رفت. به قدري از اين مسئله غصه دار شد که در خانه ي خود محلي براي عبادت و مسجد قرار داد و تصميم گرفت که مدتي از مردم دور باشد. اين خبر به پيامبر رسيد. پيامبر نزد وي رفت و فرمود از طرف خداوند براي ما رهبانيت نوشته نشده است. رهبانيت امت من در جهاد في سبيل الله است. سپس پيامبر فرمودند که بهشت هشت در و جهنم هفت در دارد. تو خوشحال نمي شوي که وقتي وارد يکي از درهاي بهشت شدي پسر خود را آنجا ببيني، دست در دست تو بگذارد و شفاعت بخواهد؟ به اين دليل تعداد درهاي بهشت بيشتر است که راه هايي که انسان را به سمت بهشت مي برد بيشتر است. امام باقر (ع) درروايتي فرمود که نسبت به خدا حسن ظن داشته باشيد چون بهشت هشت در دارد. در برخي روايات نيز هفتاد و يک در براي بهشت ذکر شده است. روايتي در تفسير نورالثقلين آمده است که حضرت امير (ع) فرمودند: بهشت هفتاد و يک در دارد. از هفتاد در شيعيان و اهل بيت من وارد مي شود. يک در مربوط به ديگران است که اهل توحيد و لا اله الا الله بوده اند و با ما دشمني نداشته اند. مرحوم علامه طباطبايي در جلد چهارده بحار الانوار مي پرسند که آيا درهاي بهشت و جهنم مانند درهاي يک حياط است که همه به يک نقطه منتهي مي شود؟ يا اينکه منظور از درهاي بهشت و جهنم عوامل، اسباب و راه هاي ورود بوده و هرکدام انسان را به يک درجه و طبقه مي رساند؟ بنابراين

ص: 108

اينطور نيست که همه ي درها به يک نقطه منتهي شود بلکه هرکدام انسان را به يک طبقه و درجه انسان مي رساند. به تعبيري راه ها و عوامل اصلي ورود به بهشت هشت عدد است. عوامل و اسباب کلي ورود به جهنم نيز هفت عدد است. شايد منظور از هفت در، هفت عضوي باشد که انسان با آنها مرتکب گناه مي شود. زبان، چشم، گوش، دست، پا، شکم و شهوت. شايد هم هفت در جهنم اشاره به هفت ملکه، صفت و خصلتي است که هرکدام ريشه ي گناهان بسياري است. مثلاً شيطنت يک ورودي به يکي از طبقات جهنم است. تند خويي و عصبانيت ورودي ديگر به طبقه ي ديگري از جهنم است. شهوت راني ورودي ديگر به طبقه ي ديگري است. هرکدام از اين صفات ريشه ي گناهان زيادي است. مثلاً کسي که عصباني مزاج و تند خو است مرتکب ده ها گناه ديگر مي شود. بنابراين تعداد درها که در روايات مختلف گفته شده منافاتي با هم ندارد. مرحوم علامه طباطبايي مي فرمايند: درست است که قرآن تأکيدي به اين مسئله ندارد. تنها در يکي از آيات قرآن هفت در جهنم ذکر شده است. علامه طباطبايي مي فرمايند: در سوره ي زمر آيه ي هفتاد و دو يک نکته وجود دارد. در آن آيه مي فرمايد: کفار را دسته دسته به سمت جهنم مي آورند. زماني که کفار به جهنم رسيدند، درها را باز مي کنند. به کفار گفته مي شود که وارد درها شويد. علامه طباطبايي مي گويند که از اين سخن برمي آيد که منظور از درها، طبقه ها است.

ص: 109

اگر منظور درهاي معمولي باشد، نبايد گفت وارد درها شويد، بلکه بايد گفت از درها وارد شويد.در واقع منظور از هر در، سبب و اسبابي است که انسان را وارد يک طبقه و درجه مي کند. در بسياري از روايات به يک کار خير به عنوان يک در بهشت اشاره شده است. مثلاً در روايتي از پيامبر اکرم است که کارهاي خوب يک دري از بهشت است. اگر فردي روزه بگيرد، دستي به سر يتيم بکشد، کار فردي را راه بيندازد و غيره عاملي براي ورود به بهشت است. از پيامبر اکرم است که راست بگوييد که راست گويي، دري از بهشت است. در نهج البلاغه است که جهاد دري از درهاي بهشت است که خدا به روي اولياء و بندگان خود باز کرده است. در بهشت درها نام گذاري دارد. يک در باب الصبر است که براي صابرين است. يک در باب الشکر است براي کساني که شکر مي کنند. يک در باب البلاء است براي کساني که در دنيا بلا کشيده اند. در روايتي از امام رضا (ع) است که بهشت هشت در دارد يکي از آنها متعلق به اهل قم است. منظور از اهل قم صرفاً يک منطقه ي جغرافيايي وشهر نيست. اهل قم در روايات به عنوان يک جريان ناب اهل ولايت، اهل شريعت، اهل فقاهت، اهل دينداري، اهل عبادت و اهل علم است. در روايتي از امام صادق (ع) است که فرمودند: قم معدن شيعيان ما است. درروايتي از امام کاظم (ع) است که خوبان ولايت ما در آنجا جمع هستند. اولين منطقه اي که ولايت اهل بيت را پذيرفتند

ص: 110

قم و اطراف آن بوده است. قم به عنوان يک جريان است و هرکسي در هر کجاي که ايران زندگي کند و اين خصلت ها را داشته باشد قمي است. در روايت است که عده اي از اهل ري به خدمت امام صادق (ع) در مدينه رسيدند و گفتند که ما از اهل ري هستيم. امام فرمودند:مرحبا به برادران قمي ما خوش آمديد. آنها گفتند: ما اهل ري هستيم. امام باز فرمودند: خوش آمدند برادران قمي. براي بار سوم نيز امام همين سخنان را فرمودند. بنابراين معلوم مي شود افرادي که اين جريان و مکتب را پذيرفته اند قمي هستند. سپس حضرت فرمودند: خداي متعال حرمي در مکه دارد. پيامبرحرمي در مدينه دارد، علي ابن ابيطالب (ع) حرمي در کوفه دارد. حرم ما اهل بيت نيز در قم است. بنابراين هشت در اسباب کلي ورود به بهشت است. مثلاً کسي که صبور باشد ده ها خير از او سر مي زند. در روايت است که امام حسين (ع) دري از درهاي بهشت است. اين در بسياري از افراد رابا خدا آشنا کرده و عاملي بسيار بزرگ و با عظمت است. با توجه به اينکه محرم نزديک است، افراد مي توانند آن را به عنوان يک دوره ي اخلاق و سير و سلوک قرار بدهند. با شرکت در مراسم و عزاداري ها مي توان بسياري از آلودگي ها را سوزاند و پاک کرد.

سوال - آيا اندازه ي درهاي بهشت متفاوت است ؟

پاسخ - اصولاً اين درها معمولي نيست و يک راه است. آنگونه نيست که چون جمعيت زياد است درها را زياد

ص: 111

کرده اند. در روايت است که طول هرکدام از اين درها به اندازه ي چهارصد سال راه رفتن است. مقياس هاي عالم آخرت با مقياس هاي دنيا تفاوت دارد. بنابراين تعدد درها به دليل کثرت جمعيت نيست. اينها ورودي ها و اسبابي است که هرکدام از آنها فرد را به يک طبقه مي رساند. در برخي از روايات به اين مسئله تصريح شده که منظور از درهاي بهشت و جهنم، طبقات آن است. در روايتي از پيامبر اکرم است که بهشت هشت و جهنم هفت در دارد و برخي از اين درها بر ديگري برتر است. فردي از اميرالمومنين پرسيد که درهاي بهشت و جهنم مانند درهاي خانه است ؟ حضرت فرمودند نه. سپس هرکدام از دست هاي خود را بالاي ديگري قرار دادند. (يعني طبقه طبقه است ). مرحوم طبرسي در مجمع البيان نقل کرده است که حضرت علي (ع) در رابطه با درهاي جهنم فرمودند: درها، طبقه طبقه ها است، برخي از آنها بالاي ديگري است. بعد حضرت با دست هاي خود طبقه ها را نشان دادند. سپس فرمودند: بهشت را خدا مسطح قرار داده و درجات بهشت در عرض هم هستند. اما جهنم را طبقاتي قرار داده است. شايد به اين خاطر خدا جهنم را طبقه طبقه قرار داده که کسي بيش از حد خود عذاب نبيند. هرچقدر در جهنم پايين تر برويم عذاب شديد تر مي شود. اما در بهشت، آن فردي که در پايين ترين درجه است باز هم به تناسب خود نصيبي از درجات بالاتر دارد. سپس اميرالمومنين هرکدام از طبقات جهنم را اسم بردند. که در قرآن اسم

ص: 112

هاي آن آمده است. اولين طبقه ي جهنم که از قسمت هاي ديگر بهتر است هاويه است هرچقدر پايين تر برود سخت تر مي شود. حضرت مي فرمايند: در جهنم چاهي است که اگر سر آن برداشته شود همه ي دوزخ را شعله ور مي کند. شبي امام صادق (ع) بر سر سفره نشسته بودند و شام مي خوردند. فردي مي گويد که براي حضرت يک ظرف آبگوشت داغ آوردند. زماني که دست حضرت نزديک ظرف شد و داغي آن را حس کردند فرمودند: پناه بر خدا از آتش جهنم.A سپس حضرت فرمودند ما طاقت اين را نداريم تا چه برسد به جهنم.

سوال - در خصوص آيات 119 تا 124 سوره ي انعام توضيح بفرماييد.

پاسخ – در اين سوره خداوند مي فرمايد: از حيواني که موقع ذبح اسم خداوند بر آن برده نشده نخوريد. چرا که اين کار فسق است. شياطين به دوستان خود پيام مي فرستند تا با شما مومنين درگير شوند. اگر شما هم از شياطين اطاعت کنيد مشرک هستيد. از اين آيه برمي آيد که اگر کسي از چيزي که با خدا ارتباط ندارد بخورد، فسق بوده و فرد را آماده ي پذيرش وسوسه هاي شيطان مي کند. همانطور که خداوند متعال و ملائکه وحي و الهاماتي براي دوستان خود دارند. شياطين نيز براي دوستان خود پيغام مي فرستند. آن چيزي که فرد را آماده ي پذيرش پيام هاي شيطان مي کند، لقمه هايي است که رنگ و بوي الهي ندارد.

سوال – منظور از درهاي بهشت و جهنم چيست؟

پاسخ- مقصود از درهاي بهشت و

ص: 113

جهنم، ورودي هاي معمولي نيست بلکه اسباب ورود به بهشت و جهنم است. هرکدام از کارهايي که انسان را بهشتي و يا جهنمي مي کند، او را به يکي از درها و راه هاي بهشت و جهنم مرتبط مي کند. همه ي مباحث مربوط به بهشت و جهنم ما را براي رفتن به اين سفر ابدي آماده تر مي کند. امام سجاد(ع) در دعاي خود فرمودند: خدايا کاري کن که من به دنيا نچسبم، چشمي به عالم آخرت و سراي ابدي خود داشته باشم. جايي که زندگي اصلي ما خواهد بود. آماده ي مرگ شوم قبل از آمدن آن. مبادا در دنيايي که عوامل غفلت در آن خيلي زياد است، زمين گير شويم. آنقدر مشغول دنيا شويم که بدون آمادگي با ملک الموت مواجه شويم. افرادي که دوستان اهل بيت هستند بالاترين نور را دارند. ما بايد با پيروي از آنها نور خود را بدست بياوريم. امام صادق(ع) يک خادمي داشت که هميشه با ايشان به مسجد مي رفت و در بيرون مسجد اسب حضرت را نگه مي داشت. يک روز دم در مسجد ايستاده بود، چند نفر از اهالي خراسان آمدند. يکي از آنها به خادم گفت: حاضر هستي که من کار تو را بپذيرم؟ من تمام اموال خود را که خيلي هم زياد است به تو مي دهم. خادم گفت اجازه مي دهي که من از امام صادق بپرسم. آن فرد قبول کرد. آن غلام خدمت حضرت آمد و گفت اگر خيري خدا براي ما فراهم کرده باشد شما مانع از آن مي شويد؟ امام صادق (ع) فرمودند: خير من مانع اين کار

ص: 114

نمي شوم. غلام گفت: کسي آمده و به من گفته که تمام اموال خود را به من مي دهد تا جاي من را بگيرد. اگر اجازه بدهيد من اين کار را انجام دهم. امام صادق (ع) فرمودند: هرطور که دوست داري عمل کن. زماني که غلام شروع به رفتن کرد، امام فرمودند بازگرد، چون زياد نزد ما بوده اي مي خواهم يک نصيحتي به تو بکنم. روز قيامت زماني که لحظات سخت آن پيش مي آيد پيامبر اکرم به انوار الهي توسل مي جويد. امير المومنين به دامن پيامبر، ما اهل بيت به دامن اميرالمومنين و شيعيان ما نيز دست به دامن ما مي شوند و ما آنها را به بهشت مي بريم. حالا تو هرکاري که مي خواهي انجام بده. غلام از نزد امام بيرون آمد و به آن شخص خراساني گفت: اگر تمام دنيا را به من بدهي دست از غلامي امام صادق (ع) بر نمي دارم.

خدايا ما را براي سفر ابدي آماده کن قبل از اينکه فرا برسد.

89-05-24 -پاسخ به پرسش هاي بينندگان

دلم امروز گواه است کسي مي آيد، حتم دارم خبري هست گمانم بايد فال حافظ هم هر بار که مي گيرم باز، مژده اي دل که مسيحا نفسي مي آيد، بايد از جاده بپرسم که چرا مي رقصد، مست موسيقي گامي شده باشد شايد، ماه در دست بدنبال که اينگونه زمين مست مي چرخد و يک لحظه نمي آسايد، گله کم نيست ولي لب ز سخن خواهم بست اگر آن چهره به لبخند لبي بگشايد.

سوال: استخاره چقدر حجيت دارد و چقدر ما مي توانيم براساس استخاره اي که مي کنيم عمل

ص: 115

کنيم؟ هفته پيش دختري گفتند که آقا پسري به من ابراز علافه کردند و از من چند تا عکس بي حجاب خواست و من با اينکه مي دانستم اين خلاف شرع است، استخاره کردم و خوب آمد و بعدها دچار مشکلات زيادي شدم. حالا من ماندم که چرا استخاره خوب آمد. استخاره چقدر حجيت دارد؟ توضيحات تکميلي را بفرماييد.

پاسخ: جايگاه استخاره بخوبي روشن نشده است و در نتيجه براي افرادي مشکلاتي ايجاد مي شود و تقصير را به عهده استخاره مي گذارند. اولاً ما بطور کلي دو جور استخاره داريم يک استخاره اصلاً دعاست و استخاره به معني معروف استخاره با قرآن و تسبيح نيست و اصلاً طلب خيرکردن و خير خواستن از خداست که به اين معنا، اهل بيت زياد براي کارهايشان استخاره مي کردند و اصلاً بحث شک و ترديد و سردرگمي نيست که آدم سر دو راهي باشد و نداند که چکار بايد کند. مقدمات کاري را آماده کرديد از خدا طلب خير کنيد. در روايتي از امام محمد باقر (ع) فرمود: پدر بزرگوارم امام سجاد (ع) عمره اي مي خواست برود و يا معامله اي انجام بدهد، دو رکعت نماز مي خواند بعد طلب خير از خدا مي کرد: اَسْتَخيرُ اللَّهَ بِرَحْمَتِهِ خِيَرَةً فى عافِيَةٍ. از خداوند طلب خير را با عافيت و سلامتي مي خواست و اي چه بسا اين جمله دعا را دويست بار تکرار مي کرد. در روايت از امام صادق (ع) است که اگر مي خواهيد کار مهمي را انجام بدهيد با وجودي که همه مقدمات فراهم است، دو رکعت نماز بخوانيد و بعد صدمرتبه از

ص: 116

خدا طلب خير کنيد: استخيرالله، استخيرالله و بعد با بسم الله آن کار را شروع کنيد. در روايت از امام صادق (ع) است که فرمودند هر کاري مي خواهيد کنيد، استخاره کنيد و مطمئن باشيد خدا خير براي شما قرار مي دهد، حتي اگر شما از آن کراهت داشته باشيد. اين حديث درباره استخاره نوع اول است، وگرنه جاي استخاره نوع دوم هرجايي نيست و اصلاً کثرت و عادت کردن و افراط در آن مطلوب نيست. نوع دوم استخاره که غير از اين استخاره دعا است، به معني معروف استخاره با قرآن و تسبيح است و جايي که انسان در تحير و ترديد و ي ماند و واقعاً اسباب ظاهري که در اختيار دارد از جمله فکر و انديشه خودش و يا مشورت گرفتن از ديگران جواب نمي دهد و با اين وجود سر دو راهي مانده و دستوري از شرع هم که الزاماً حرام و يا واجب است، نيامده است، استخاره با قرآن و تسبيح کند که بعضي مراجع استخاره با تسبيح را از نظر سند روايي قوي تر مي دانند و بعضي فرق بين قرآن و تسبيح نمي دانند و اولويتي ندارد. البته با قرآن کسي مي تواند استخاره کند که بتواند بفهمد و خوب و بد بودن مطلب و عمل را در بياورد، وگرنه رجوع به کسي کند که فهم قرآن داشته باشد. استخاره کار هر کس نيست جايي که آيت الله شيخ عبدالکريم حائري يزدي موسس حوزه علميه قو مي فرمود من آيه يسبح لله ما في السموات و الارض را نمي دانم خوب است يا بد. به کساني که عالم

ص: 117

دينند و آشنا به مفاهيم و معارف قرآن هستند رجوع کنيد، وگرنه با تسبيح استخاره کنيد. سه بار صلوات بفرستد و دعاي استخيرالله را سه بار بگويد و بعد يک بخشي از تسبيح را بگيرد و بعد دوتا دوتا بشمارد، اگر آخر آن دوتا آمد بد است و اگر فرد آمد به فرديت خدا براي اينکه در ذهن بماند، خوب است. جاي استخاره بايد باشد و افراط نبايد کرد. بايد از عقل و مشورت استفاده کرد و بعد استخاره کرد و اگر اين موارد را رعايت نکرد و استخاره کرد، بد يا خوب هيچ اعتباري ندارد. خانمي که اين سوال را کرده است خودش مي داند اين کار او خلاف شرع است و اصلاً جاي استخاره نبوده است. مطلب ديگر اين است که استخاره الزام آور نيست يعني اينچنين نيست که اگر خوب آمد واجب باشد من انجام بدهم و جزء ادله شرعي مثل يک آيه قرآن و يک روايت نيست و اگر بد بيايد حرام باشد و ترک آن عمل گناه داشته باشد، منتها احترام به استخاره اين را اقتضا مي کند که از جهت اخلاقي به قرآن يا تسبيح پناه برديد، تسليم باشيد. اگر مجبور شد جايي بر خلاف استخاره عمل کند يک صدقه اي بدهد و مقدراتي عوض شود.

سوال: بعضي ها براي کاري چند بار استخاره مي کنند و آنقدر استخاره مي کنند تا خوب بيايد، اين چطور است؟

پاسخ: اين هم يکي از موارد اشتباه در بحث استخاره است، اصلاً تکرار در استخاره در جايي که هنوز موضوع عوض نشده است. من يک بار از قرآن الهي سوال کردم اين

ص: 118

خوب است يا بد؟ گفت خوب است، تا وقتي آن موضوع است مثلاً من براي يک معامله و يا سفر استخاره کردم و تا موضوع سفر عوض نشده است، حکم استخاره همان اولي است، لدا تکرارها هيچ اعتباري ندارند و بايد به آن اولي عمل کنند. با تکرار استخاره خودشان را بيشتر در تحير مي کند و قرار بود از حيرت در بيايند. قرآن که صفحه سفيد ندارد، خوب و يا بد مي آيد و حتي اگر شما در غير موردش استخاره بگيريد، يک چيزي مي آيد و اين به معناي اين نيست که جواب شماست و مال شماست و شما بي جا زديد و اگر مي خواهيد به آن اولي عمل کنيد.

سوال: من و همسرم هر دو براي ازدواج استخاره کرديم و اتفاقاً هر دو استخاره بد آمد، اما به علت علاقه اي که به هم داشتيم، با هم ازدواج کرديم، وليکن الان زندگي ما در کشمکش است و شوهرم مي گويد ما بايد به استخاره عمل مي کرديم و با هم وصلت نمي کرديم و الان بايد از هم جدا شويم. آيا براي ما راهي به جزء طلاق وجود ندارد؟

پاسخ: اگر واقعاً استخاره گرفتن براي اينها جا داشته يعني تحقيقاشان را در مورد همديگر براي شناخت هم انجام دادند و مشورتشان را کردند و دوباره در تحير بودند و استخاره کردند و اقتضاء مي کرد براي احترام به قرآن، مخالفت به آن نمي کردند و اگر مي خواستند انجام بدهند، صدقه مي دادند. به هر حال الان شرايط خودشان را دارند و بايد ببينند مي توانند با هم سازگار باشند، طبيعتاً

ص: 119

ادامه بدهند و به خاطر آن استخاره بر خودشان الزامي براي جدا شدن و طلاق نبينند. عرض کرديم که استخارره الزام آور که نيست که حالا بودن با همديگر حرام باشد. حالا که ازدواج کرديد به سمت سازش و ايجاد تفاهم حرکت کنيد و اگر آن تفاهم و سازش که لازمه زندگي است با هم نداريد، دوباره نه به خاطر استخاره، جدا شويد. محل استخاره گذشته و انجان نشده و نبايد براي استخاره، دوباره يک اشتباه ديگري کنيد، بلکه دنبال راهکار جديد باشند که توصيه به تفاهم مي شود و اگر نه طلاق.

گاهي استخاره هايي که از ما مي کنند براي پيشگويي و آينده خواني است و اينهم يکي از اشتباهات است. مثلاً فرد قصد دارد معامله و يا امتحاني را انجام بدهد و شک هم ندارد و يا انجام داده و مي خواهيد ببيند قبول مي شود يا نه؟ گاهي در روايت داريم که با قرآن فال نزنيد. گاهي بالاي قرآن خوب و بد نوشته شده است، اين براي مواقعي است که فرد به کسي دسترسي ندارد که او قرآن را بفهمد، مي تواند به همان اعتماد کند، وگرنه اگر فرد عالمي باشد ديگر لازم نيست به آن خوب و بد توجه شود. نکته آخر اينکه خوب و بدي که در استخاره مي آيدالزاماً به اين معني نيست که آن مقصودي که شما از عملتان داريد انجام مي شود يا نمي شود. مثلاً من مي خواهم مسافرت بروم و قصد ديدن يک اقوام را دارم، ولي شک دارم که بروم، استخاره مي کنم خوب مي آيد، معناي خوب اين نيست که تو مي

ص: 120

تواني به مقصودت مي رسي و يا بد آمد تو به مقصودت نمي رسي، بلکه به اين معني است که آن اتفاق مي افتد خير است و خير الزاماً آن مقصود تو نيست و اگر بد مي آيد يک شري به تو مي رسد ولي شر الزاماً اين نيست که تو به مقصودت نمي رسي. کسي خومت امام صادق (ع) رسيده بود گفت آقا يک استخاره اي براي من بکنيد. حضرت استخاره کردند فرمودند: بد است. يک مدت گذشت و آن فرد خدمت آقا آمد و گفت اين چطور بد بود آن سفري که رفتم خيلي هم خوب بود و معامله سودآوري هم بود و به مقصودم هم رسيدم. حضرت فرمود: در آن مسافرت يک نمازت قضا نشد؟ گفت: چرا. فرمود: بديش همين است، شما هر چي هم سود ببريد جاي آن نماز فوت شده را نمي گيرد.

سوال: در جلسه گذشته اشاره کرديد که فقر باعث تضعيف دين مي شود، البته اين مجوز اين نيست که اگر ما فقير شديم بي دين باشيم، اما نکته اينجاست که اگر کسي در معرض فقر قرار گرفته شده باشد و با وجود فقر و مشکلاتي که همه ما از آن مطلع هستيم دين خودش را حفظ کند و به هيچ قيمتي دين خودش را نفروشد آيا دين ما يک نگاه ويژه اي به اين شخص مي کند و يک امتياز ويژه به اين شخص قائل است و به عبارت ديگر اگر کسي در فقر و تنگدستي دين خودش را حفظ کند فرق مي کند با آدمي که در آسايش و نعمت قرار گرفته و دين خودش

ص: 121

را حفظ مي کند و يا نه هيچ فرقي نمي کنند؟

پاسخ: ما رواياتي داريم که اگر فقرايي که از اين امتحان سربلند بيرون بيايند و مقاومت ديني آنها درهم نشکند و بتوانند صبورانه اين بار بلا را تحمل کنند، ارزششان نسبت به کساني که در راحتي و عافيت بودند، البته آنها هم امتحان دارند، ولي به فرض اينکه آنها هم سربلند بيرون بيايند، ارزش آن فقرا از اغنياء فاصله بسيار زياد و باور نکردني است. چند تا روايت عرض کنم. يک روايت است که پيغمبر (ص) فرمود: فقر نزد مردم ممکن است عيب و عار باشد، اما در روز قيامت در نزد خدا زينتي است، البته آن فقري که صبورانه تحمل شده باشد و فرد را به لغزش نکشانده باشد و از پس اين امتحان بتواند بيرون بيايد. بعد پيغمبر (ص) فرمود: فقرا پادشاهان بهشتند و آنجا قدرت و دولتي دارند و شما از اينجا دستي از فقرا براي خودتان پيدا کنيد و از اينجا يک جا پا از فقرا براي خودتان دست و پا کنيد و ارتباط برقرار کنيد پون انها آنجا پادشاهي مي کنند و در روايت است که فقرا 500 سال جلوتر از اغنياء به بهشت مي روند چون فقرا براي محاسبه چيزي ندارند و خدا براي مال حلال اغنياء حساب مي کند. حضرت سليمان آخرين پيامبري است که وارد بهشت مي شود چون ثروت و مکنت او بسيار زياد بود. از امام صادق (ع) و پيغمبر (ص) رسيده که حضرت سليمان چهل سال ديرتر از انبياء ديگر به بهشت مي رود و فقرا اول از همه مي روند و

ص: 122

در روايتي از پيغمبر (ص) است که همه مشتاق بهشتند و بهشت مشتاق فقراست. در يک روايت از امام صادق (ع) است که فوق العاده است، فرمودند فقر مثل شهادت از گنجهايي است که در خزانه هاي خودش نگهداشته و به هر که بخواهد مي دهد. در روايتي از پيغمبر (ص) است که اين کيميا را به انبياء و يا به مومني که کرامتي پيش خدا دارد، مي دهد. در يک روايت فوق العاده که مايه تحير است و هم در اصول کافي و هم در بحارالانوار است که خداوند در روز قيامت از فقرا عذرخواهي مي کند. خداوند متعال در روز قيامت به مومنين فقير نگاه مي کند و گو اينکه مي خواهد عذرخواهي کند و خيال نکنيد که شما را در دنيا فقير کردم به خاطر اينکه شما را حقير مي دانستم به عزت و جلالم از اينکه از چشم افتاده بوديد فقير نکردم، بلکه به شما کيميا دادم که به منزله شهادت است، حالا امروز (قيامت) رفتار مرا با خود مي بيني. بعد خداوند متعال آنچنان به آنها لطف مي کند که فقرا مي گويند با اين عِوضي که خدا به ما داد، ديگر چه زيان که آنها را در دنيا از ما گرفته بود. فقرا چه کسي هستند؟ ما فکر مي کنيم که فقير کسي است که به حدي برسد که درخواست کند، در حاليکه فقير آن کسي است که خرج سال زندگي اش را در حدي که بتواند زيارت برود، پوشش مناسب داشته باشد و مرکب داشته باشد و حتي اگر خدمتکار براي کارش نياز داشته باشد و ضروري زندگي

ص: 123

اش باشد، نداشته باشد و کمتر از اين فقير است و لذا در روايات ما اشاره شده است که اگر شما مي خواهيد به فقرا برسيد، اينطور نباشد که از سر ترحم يک چيز کوچکي به او بدهيد، اين که فقرش را برطرف نمي کند و آنها را به حد غني نمي رساند، اين يک مسکن است و آنچيزي که در روايات توصيه شده است اين است که آنقدر به فقير بدهد که به غنا برسد و در بعضي روايات اين غنا را تعريف مي کنند که فرد پوشش داشته باشد، حج برود و عمره اي انجام بدهد يعني در حد کفاف يعني آن زندگي که در حد رفاه نسبي باشد، نه اينکه خاک نشين باشد و اگر پايين تر از اين باشد فقير است و ديگران بايد او را به اين حد برسانند. گاهي طرف يک ماشين و يک خانه نقلي دارد، منتها دخل و خرجش به هم نمي خواند و آنهايي که مي خواهند کمک کنند مي گويند خانه اش را بفروش، مستاجر شود. اين اشتباه است، ما در دين جايي نداريم که توصيه شده باشد کسي که خانه داشته باشد، غني است و بايد خانه اش را هم بفروشد و خرج اوليه زندگي اش را کند. البته فقير دو نوع است يک نوع فقير به حدي مي رسد که به حد سوال مي رسد که به آن سائل مي گويند و يک نوع فقر پنهان است و صورت خودش را با سيلي سرخ مي کند و اينها در اولويت هستند که به حد سوال نرسند. ما در نگاههاي ديني خودمان داريم آن

ص: 124

کساني که غني و ثروتمند هستند، اموال و حق فقرا در اموال اينها هست. اين خيلي نگاه عجيبي است. در قرآن و در نهج البلاغه اين مسئله ذکر شده است. در سوره زاريات و معارج داريم که در اموال اغنياء حقي معلوم براي فقرا و سائلين است. امام صادق (ع) فرمود: هيچکس گرسنه و برهنه نماند، مگر آنکه ثروتمندان آن وظيفه اشان را انجام ندادند و بايد از سر وظيفه و نه از سر ترحم و منت گذاري اموالشان را بدهند. نگاه دين، نگاه ترحم آميز به فقرا نيست و نگاهي است که بايد از سر وظيفه به او بدهند. اول طلبگي در قم ما با لبخند رد مي شديم، يکي بود که از مردم درخواست مي کرد و تکدي گري مي کرد و با پرخاش مي گفت حق مرا بدهيد. حالا ما مي بينيم واقعاً فقير حقي دارد. اگر خمس و زکات ندهد سرقت و غصب از مال فقرا است. حتي از بعضي روايات بر مي آيد که فقط خمس و زکات نيست و حتي تا آنچيزي است که فقرا را غني کند، حداقل آن فقرايي که مي شناسيم. اگر ما حق او را نمي دهيم و توانمنديم، اين به گونه اي است که غصب کرديم. تعبير روايت اين است که اغنياء توشه فقرا را سرقت کردند. اميرالمومنين (ع) در نهج البلاغه دارد که خدا واجب کرده است. ما اينها را توصيه اخلاقي مي دانيم، در حاليکه اگر کسي به اينها عمل نکند در مسلماني اش کم دارد. طلبه اي نزد آخوند کاشي آمد که از عرفاي اصفهان بود، گفت سلام عليکم. ايشان جواب

ص: 125

دادند: سلام عليکم اي فاسق. او گفت: آقا يعني چي؟ مرحوم کاشي گفت: در همسايگي تو ديشب کسي بود که گرسنه سر بر بالين گذاشت و تو بي خبر بودي. گفت: والله نمي دانستم. گفت: نمي دانستي گفتم يا فاسق، اشکال من اين است که چرا نمي دانستي و بايد مي رفتي و پيدا مي کردي و اگر مي دانستي و عمل نمي کردي، مي گفتم سلام عليکم يا کافر. پس کسي که مي داند و بخل مي ورزد و عمل نمي کند دچار کفر عملي نه کفر اعتقادي شده است.

سوال: شايد ما در زندگي خيلي مشکل نداشته باشيم و کساني را مي شناسند که به نان معتاجند. نکته اي که شما گفتيد که بايد آنقدر کمک کنيد تا آنها غني شوند، آيا اين شائبه پيش نمي آيد که حالا که من نمي توانم اينها را غني کنيم پس اصلاً کمک نکنم؟

پاسخ: بله هر کس در وسع خودش بايد کمک کند و اينچيزي که ما عرض کرديم که تا حدي کمک کند که غني کند، در حد آن توانمندان و اغنياء جامعه است که گاهي خرجهاي اضافه دارند. من شنيدم که در يکي از شهرها فردي که به ظاهر متدين هم بود، 500 ميليون هزينه جهيزيه و ازدواج دخترش شده است. اين شخص مي تواند 100 تا جوان را با جهيزيه و زندگي اشان راه بياندازد. اين چه اسلامي است. نه اقشار متوسط جامعه که خودشان هم اگر قناعت نکنند چه بسا جزء فقرا باشند.

روايتي از امام رضا (ع) است که فرمود هرکس با مسلمان فقير روبرو شود و به او سلامي

ص: 126

متفاوت با سلامي که به ثروتمند مي کند، داشته باشد، روز قيامت خداوند را در حاليکه خداوند خشمگين از او است، ملاقات مي کند.

سوال: چه وظايفي متدينين در قبال فقرا دارند؟ من نوعي با حد بضاعتي که دارم چقدر مي توانم در رفع فقر کساني که در اطراف ما هستند و مي شناسيم موثر باشيم.

پاسخ: ديدي که معارف ديني ما در قبال همه و بخصوص فقرا دارد، عجيب است. آن ديد معروف که همه مي دانيم که دنيا دار امتحان است و ما بايد به فقير به عنوان ماموري که براي امتحان الهي به سمت ما مي آيد، نگاه کنيم. اگر ما او را رد کنيم و يا منت بگذارم و يا تحقير کنم، در واقع خودم در امتحان رد شدم. اگر اخلاص در کار باشد اين مسائل هم پيش نمي آيد. وقتي مواجه با فقير را مواجه با خدا بدانيد، کاري به شخص او نداري و او دست خداست که بطرف شما مي آيد و از شما امتحان مي گيرد. لذا امامان ما وقتي به فقير چيزي مي دادند، دستشان را مي بوسيدند چون مي گفتند در دست خدا قرار گرفته است، حتي توصيه مي کنند که دست خود را بالاي دست فقر قرار ندهيد و زير دست فقير قرار دهيد که او بيايد بردارد. اما يک ديدفوق العاده اي که دين براي ما ايجاد مي کند، در جامعه مومنين ارتباطي که مومنين با همديگر دارند، با آن چيزي که آنها را به هم پيوند مي دهد، آن محبت و ولايت خداوند و اولياي خداست که شعبه اي از آن در

ص: 127

همه است. وقتي شما فقيري را مي بينيد، جلوه اي از امامت را در آن مي بيني مثل يک نخ تسبيح که در تمام دانه ها رفته و آن چيزي که ما را پيوند مي دهد، ولايت است. پس اگر فقيري به سمت تو مي آيد، اگر او را احترام کردي و راه انداختي، به ولايتي که در او است، احترام کردي و اگر به او بي احترامي کردي، در واقع به ولايتي که در اوست، بي احترامي کردي. در روايت ماست که کمک به کساني که در جامعه ايماني کمک بخواهند، اگر انجام دادي، ولايت تو به ما محکم است. امام صادق (ع) به محمد بن خونعيس فرمود: اگر برادر ديني ات آمد و حق او را رعايت نکردي، به همان مقدار که رعايت و احترام نکردي، ولايت خودت با خدا و حق را قطع کردي و اگر اعتنا کردي و اهميت دادي، ولايت خودت را با ما محکم کردي. چرا اهل بيت اين را به ما ياد دادند؟ چون به قضيه به صورت ولايي نگاه کنيد که فقرا جلوه اي از ولي خدا در اوست و احترام بگذاريد تا اخلاق ولي محوري در جامعه مومنين تمرين شود، تا براي آمدن ولي الله و ظهور آماده شود چون وقتي من به شما احترام مي گذارم به خاطر ولي خدا به شما نوعي کمک مي کنند، وقتي خود ولي خدا بيايد قطعاً به او احترام مي گذارند. اگر نگاهمان به هم سرد باشد و هر کس به فکر خودش باشد و نگاه فردگرايانه و بخيلانه داشته باشد اين جامعه خيلي فاصله دارد.

سوال: اغنياء خيلي

ص: 128

ها پولهاي کلاني خرج مي کنند که شايد خيلي ضروري نباشد و گفتمان با اينها متفاوت از کساني است که بضاعت نسبي دارند، شايد ما خيلي از سفرهايي مي رويم و چيزهايي مي خريم که ضروري نباشد. ما چقدر مي توانيم کمک کنيم و چه وظيفه اي به دوش ماست؟

پاسخ: اگر اين نگاه را داشته باشيم، او نيازمند به من نيست بلکه من نيازمند به او هستم، لذا هر مقداري که در توانم است، کمک کنم. گاهي ما خرجهاي اضافه داريم و اي چه بسا فرد پشت سر هم به زيارت مي رود. يک نفر است که اگر تو کمک کني مي تواند يک بار به زيارت برود و تقويت دينش مي شود. ما در حد وسع خودمان کمک کنيم. اگر همه را نمي توانيم يک بخشي که مي توانيم انجام دهيم و خودمان را در مسير آن کساني که ولايتشان را با اين کار تقويت مي کنند، قرار بدهيم.

سوال: يک بار ديگر ذکر استخاره را بگوييد؟

پاسخ: ساده آن استخيروالله است يعني خدايا از تو خير مي خواهم و ادامه آن که در کلام ائمه است اَسْتَخيرُ اللَّهَ بِرَحْمَتِهِ خِيَرَةً فى عافِيَةٍ يعني از رحمت و لطف خداوند خير همراه با عافيت و سلامتي مي خواهيم. که براي طلب خير کردن دو رکعت نماز بخواند و صد مرتبه اين ذکر را بگويد.

اللهم اغني کل فقير اللهم اشبع کل جائع اللهم اشف کل مريض

89-05-31- پاسخ به پرسش هاي بينندگان

بي تو اينجا همه در حبس ابد تبعيدند، سالها هجري و شمسي همه بي خورشيدند، سير تقويم جلالي به جمال تو خوش است فصل ها را همه

ص: 129

با فاصله ات سنجيدند، تو بيايي همه ساعت ها و ثانيه ها از همين روز همين لحظه همين دم عيدند.

سوال: عوامل تضعيف دين دو دسته دروني و بيروني هستند و در دسته عوامل دروني به بحث هوا و هوس، دنيازدگي و فهم سطحي از دين اشاره کرديد و يک عاملي که هم دروني و هم بيروني است، فقر است. يک وقت فقر انسان ناشي از اتفاقاتي است که در جامعه رُخ مي دهد و بخشي از آن به حکومت و جامعه برمي گردد و دست ما نيست مثل سيل و زلزله و حوادث غير مترقبه و يک بخش آن به خود ما برمي گردد که چگونه زندگي امان را مديريت کنيم و چه کار کنيم که زندگي امان برکت پيدا کند و يا کارهايي را مرتکب مي شويم که باعث بي برکتي زندگي مي شود. گاهي کارهايي را حتي به صورت ناخواسته مرتکب مي شويم که اين کارها منجر به بي برکتي زندگي ما مي شود و اين رزق و روزي ما را کاهش مي دهد. به اين عوامل اشاره کنيد؟

پاسخ: در روايات ما موارد متعددي داريم که اشاره شده بعضي امور باعث افزايش رزق وروزي مي شود و بعضي امور باعث کاهش و بي برکتي رزق و روزي آدم مي شود. اصلاً رزق يعني چه؟ چون ما تا کلمه رزق را مي شنويم ذهن ما سراغ ثروت و امور مادي زندگي مي رود، در حاليکه روايات را وقتي مي بينيم رزق معناي بسيار وسيعي دارد. همه نعمت ها و همه داشتهاي آدم چه اکتسابي و چه غيراکتسابي که خداوند متعال

ص: 130

مي دهد، رزق است. زيبايي و کمالات و استعدادهايي مثل ذهن و حافظه قوي که خدا به آدم مي دهد، همه رزق است. علم، عقل و ولايت رزق است. شايد فردي از نظر اين موارد پر رزق باشد، ولي از نظر مادي دستش خالي باشد و اين به چشم نمي آيد. يک کسي خدمت اميرالمومنين (ع) آمد سوال کرد چرا عقلها؟ به تجربه معمولاً اينها از فقرا هستند. عالمان و انديشمندان بزرگ در طول تاريخ نوعاً فقير متوسط بودند. فرمود چون خداوند بزرگ قبل از آن که به آنها رزق (ثروت) بدهد يک رزق بزرگتر به آنها داده است، عقل و علم. آن روايت زيبا که شما جلسات قبل خوانديد که کسي خدمت امام صادق (ع) رسيد و گفت من فقيرم. امام گفت فقير نيستي چند بار اين را گفت و اين جواب را شنيد. گفت فقيرم من نان شب ندارم براي زن و بچه ام ببرم. حضرت فرمود از شما يک سوال مي کنم حاضري تمام ثروت دنيا را به تو بدهند ولايت و محبت ما را از تو بگيرند. گفت: نه آقا. فرمود تو فقير نيستي ثروتي داري که با تمام ثروت عالم عوض نمي کني و قدرش را بدان و بالاترين نعمت است. در قرآن که نعيم اسم برده شده ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم (سوره تکاثر-آيه 8). نعيم اين نعمت هستي همين محبت به ولايت خدا و اولياي خداست. بنابر اين رزق معني وسيع دارد و فقط او را در يک مصداق مادي نبينيم. وقتي مي گوييم عوامل برکت رزق، همه اين امور مي تواند وسعت پيدا کند و عوامل کاهش

ص: 131

رزق همه اين عوامل مي تواند کاهش پيدا بکند. اين خيلي مهم است که دنبال عوامل برکت و بي برکتي برويم. بعضي آنچنان بضاعت مالي نداشته باشند، ولي خداوند به آنها چشم و دل سير داده است و اين ماديات به چشمشان نمي آيد و انگار همه چيز دارند. خود اين استغناء، عزت و قناعت جزء سرمايه ها و رزقشان است که چه بسا از آن رزق مادي بالاتر است و باعث مي شود خوش و راحت زندگي کند و اي چه بسا ثروتمندي که ثروت مادي دارد ولي خوش و راحت نيست و گرفتار است و فکرش هميشه مشغول است و از زندگي لذت نمي برد. برکت يک معنايي است که خير و گشايش در زندگي بيايد و گره در کارها نيافتد. روال زندگي طوري باشد که در مسير رشد شما به موانعي برخورد نکنيد که پشت آن بمانيد. برکت رزق و افزايش رزق را به اينصورت ببينيم. انشاءالله خدا يک چشم بينا به ما بدهد که اين رزقها را ببينيم. البته خود اين لطافت روحي مي خواهد که انسان بتواند اين چيزهايي که خدا به او داده بتواند ببيند و اگر اين را نبيند و يک چيز کوچک نداشته باشد ناشکري مي کند و مي گويد خدايا ما را اصلاً نگاه نکردي و هيچ چيز به ما ندادي. اي چه بسا همين ناشکري باعث کاهش برکت شود. برعکس اگر آدم ببيند و شکرگذار باشد: لئن شکرتم لازيدنکم (سوره ابراهيم-آيه 7) اين باعث افزايش برکت و رزق و رشد فرد مي شود. يکي از عوامل کاهش رزق و بي برکتي اين است که توکل

ص: 132

به خدا را تبديل به اين کند که چشمش به دست اين و آن باشد و تماماً تکيه اش را به اين و آن قرار دهد. اين به من داد توانستم زندگي ام را اداره کنم و اگر اين به من نداد ديگر ساقط هستم. حافظ توصيه اي مي کند: بر در شاهي گدايي نکته اي در کار کرد، بر سر هر خان که بنشستم خدا رزاق بود. يک فقيري در خانه ثروتمندي رفت و يک نکته و درسي داد و گفت درست است که جلوي خانه ثروتمندي نشستم، ولي چشمم به دست او نيست و رزاق من کس ديگري است. اگر کسي به اين توصيه نگاه نکرد و رزاق را او ديد، طبيعي است که توجه به خداوند کم مي شود گره هاي در زندگي اش وارد مي شود و گشايش از زندگي او خواهد رفت. پروردگار عالم است که سنتها و فرمولهايي در عالم دارد که اصلي ترين و مهمترين آن اين است که تو با خدا باشي. و هو حسب. خدا مدير عالم و سوار بر کار است. اگر تکيه گاهت خدا باشد تو را به گشايش هاي زندگي مي رساند و در نمي مانيد. خدا در قرآن وعده اي داده است: و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب (سوره طلاق-آيات 2و3): از آنجا که گمانت نمي رسد من رزقت را به تو مي رسانم. گاهي بعضي آدمها مي ترسند. شاگردان علامه طباطبايي خدمت ايشان رفتند و گفتند ما مي خواهيم به حج مشرف شويم يک نصيحتي عنايت کنيد. علامه مي فرمايند خدا در قران مي فرمايد:

ص: 133

فاذکروني اذکرکم (سوره بقره-آيه 152): ياد من باشيد تا من ياد شما باشم، مي دانيد يعني چه؟ يعني اگر شما ياد من باشيد مني که غني مطلق و همه کاره عالم هستم و مني که مهربان هستم و هيچ بخلي و عجزي در من نيست، من پشت سر شما هستم، ديگر از چي مي ترسيد. اگر آدم اينجوري خدا را توکل کند. ابوذر را داشتند از مدينه تبعيد مي کردند و گفتند تنها بايد از شهر بيرون بروي. وقتي از مدينه بيرون مي رفت، اميرالمومنين (ع) و امام حسن و حسين (ع) به بدرقه اش آمدند و هر کدام يک جمله اي به او توصيه کردند. ابوذر هم گفت: يا اميرالمومنين اگر مرا جايي بفرستند که وقتي بالا سرم را نگاه مي کنم يک تکه ابر نيست که دلم خوش باشد که اسباب آبم فراهم است و زير پايم را وقتي نگاه مي کنم سرتاسر مس است که دلم خوش نيست گه گندمي برويد و نانم فراهم شود يعني مرا جايي بفرستند که اسباب آب و نان فراهم نيست، ذره اي نگران نيستم که رزقم از کجا مي آيد چون خدا کوير همان خداي چشمه هاست. همان خدايي سر چشمه به من آب مي دهد در کوير هم به من آب مي دهد. خدا در همه جا رزاق است. رزق کافر را مي دهد و رزق توي مسلمان را نمي دهد، بنابراين بايد به خدا تکيه کرد. پس نکته اول به نگاه ما برمي گردد و اينکه بلد نيستيم توکل کنيم و مهم اين است که نترسيم و با خدا معامله کند. گرت هواست که

ص: 134

معشوق نگسلد پيمان، نگه دار سر رشته تا نگه دارد (حافظ): تو سر رشته بندگي ات را نگه داشته باش و نترس، خدا سر رشته خدايش را بلد است و اگر يک جاهايي چالي در زندگي ايجاد شد، بالاخره عالم دنيا است و جاي امتحان بندگي است و اگر قرار باشد در اينجا فقط راحتي ها باشد که توقع بهشت داشتن از دنيا است.

سوال: بعضي از جوانان که در آستانه ازدواج هستند و يا کساني که ازدواجشان دير شده، وقتي به آنها مي گويند برو ازدواج کن. مي ترسند و واقعاً اين ترس در چهره آنها مشخص است و حتي به زبان مي آورند.

پاسخ: در مورد ازدواج خداوند متعال در قرآن به صورت خصوصي وعده فضل خودش را داده است: ان يکونوا فقراء يغنهم الله من فضله (سوره نور-آيه 32). بنابر اين نبايد ترسيد و بايد اعتماد و تکيه کرد. اگر کسي اينکار را بکند برکت در زندگي اش مي آيد و اگر چشمش به دست اين و آن باشد کم کم به صورت بي برکتي در زندگي اش وارد مي شود. يک شخصي نزد پيغمبر (ص) آمد و به توصيه زنش گفت: يا رسول الله من معتاجم. فرمود: اگر کسي چيزي از ما بخواهد به او مي دهيم، اما اگر از خدا بخواهد و اين طرف و آن طرف اظهار نکند، خدا او را بي نياز مي کند. اين شخص برگشت. زنش گفت: پيغمبر بشر است، نياز ما را نمي داند، دوباره برو بگو. براي بار دوم و سوم اين عمل تکرار شد و پيغمبر همان حرف را تکرار کرد.

ص: 135

اين فرد تکاني خورد و کلنکي از کسي عاريه گرفت و هيزمي کَند و فروخت و در آمدي بدست آورد. بتدريج اين درآمد زياد شد و کم کم لوازم کار را خودش تهيه کرد و صاحب آن زندگي مناسبي که زندگي اش بچرخد، شد. براي تشکر خدمت پيغمبر (ص) آمد ما گفتيم اگر کسي پيش ما بيايد کمکش مي کنيم، ولي اگر از خدا بخواهد بي نيازش مي کند. اين همان نکته اي است که باعث افزودن رزق و روزي مي شود. يک نکته ديگري که اهميت دارد که باعث بي برکتي در زندگي مي شود بحث استخفاف نماز است و اين را در روايات داريم که بسيار باعث بي برکتي مي شود. استخفاف نماز يعني نماز را کوچک شمردن. نه ترک نماز حتي اگر بي اعتنا به نماز باشد و از سر و ته نماز بزند و وقت نماز را خيلي رعايت نمي کند و وقتي نماز مي خواند به سرعت مي خواند و به تعبير بعضي روايات رکوع و سجود او مانند نوک زدن به زمين است. ما اين را بايد بپذيريم که نماز مهره کليدي دين ماست و کليدي است که با آن بسياري از قفلهاي زندگي ما، روحي و جسمي و مادي و معنوي و دنيايي و آخرتي باز مي شود. کسي خدمت پيغمبر (ص) آمد. گفت يا رسول الله فلان جواني است در يک روايت است که اهل خلاف و چشم چران است و در يک روايت ديگر است که جوان سارق است. پيغمبر (ص) فرمود: نماز هم مي خواند گفتند: بله نماز هم مي خواند. پيغمبر (ص) فرمود: اگر

ص: 136

نماز مي خواند همان نماز درستش مي کند. ان الصلاة تنهي عن الفحشاء والمنكر (سوره عنکبوت-آيه 45) يعني از رذايل دورش مي کند. اگر انسان به نماز جدي تر بپردازدف مهره کليدي دين است. حضرت زهرا (س) از پيغمبر (ص) سوال کرد: يا رسول الله اگر کسي نمازش را بي اهميت بشمارد در زندگي دنيايي و آخرت چه عواقب و آثاري دارد؟ پيغمبر (ص) حدود 16-15 آثار شمردند که يکي همين بود که خداوند برکت را از عمر و رزقش مي برد. آقايي با دوستش به مسجد رفت و تا نماز تمام شد بلند شد، دوستش گفتک چرا اينقدر سريع، بشين يک دعايي کن، حيف است که آدم نماز بخواند دعا و تعقيبات نداشته باشد، اصلاً خود تسبيحات حضرت زهرا (س) و تعقيبات بعد از نماز يکي از عوامل وسعت رزق است. آن شخص گفت: مثل اينکه دلت خيلي خوش است، گرفتاري تداري، مگر گرفتاري و چک و سفته مي گذارد ما اينکارها را بکنيم. اتفاقاً چون اينکارها را نکرده، گرفتاريش زياد شده است و چون از نماز کم گذاشته است، از زندگيش کم گذاشته مي شود. بارها گفتيم عالم فرمول دارد. فرمول عالم براي برکت مندشدن اين است که آدم در مقابل خدا و حق خضوع داشته باشد. کسي که خضوع ندارد به هر مقدار که خضوع نداشته باشد، زمين و زمان عليه او لگدپراني مي کنند. لذا شما حتماً شنيده ايد که در زمان امام زمان (ع) در زمان ظهور آسمان و زمين برکات خودش را بدون ضرر مي دهد يعني اگر باران مي فرستد تبديل به سيل نمي شود. پس در آن

ص: 137

زمان زمين و آسمان رام هستند چون بشر در آن زمان عبد و بنده و رام و تسليم خداوند است. همه عالم تسليم او هستند و برکات را در اختيارش مي گذارند. اما اگر لگدپراني کنيم بي برکتي ها را در عالم مي بينيم. در روايت امام رضا (ع) است که هر گناه جديدي براي شما بيماري جديدي مي آورد.، قفلها و گره ها بيشتر مي شود. اينکه شنيديد که خيانت، قطع رحم و دروغ گفتن باعث بي برکتي مي شود. همه اينها از باب تسيلم حق نبودن و آشتي نبودن با پروردگار عالم است. اگر ما تسليم خداوند باشيم زندگيما پربرکت و خير مي شود. اين وعده قرآن است: ولوان اهل القري امنوا و اتقوا لفتحنا عليهم برکات من السماء و الارض (سوره اعراف-آيه 96): اگر مردم مومن و متقي باشند برکات از زمين و آسمان براي آنها مي بارد.

سوال: کساني هستند که به نمازشان توجه نمي کنند و سبک مي شمرند و عادتشان شده است، ولي در ايام ماه مبارک رمضان نمازشان را جدي مي گيرند. اينها در بقيه سال تکليفشان چيست؟ چکار کنند که بتوانند ادامه دهند؟

پاسخ: البته جاي شکر دارد که همين ماه مبارک رمضان يک ماه ويژه الهي است، احترام مي کنند و به خاطر همين احترام نماز و روزه را بجا مي آورند. اما ما اگر بخواهيم آثار نماز و روزه را ببينيم، نبايد اينکار را انجام بدهيم. مقصود اين است که آن يازده ماه ديگر را اضافه کنيد و نماز بخوانيد. احترام به خداوند براي هميشه است و همه ماه ها ماه خداست و

ص: 138

همه عالم براي خداست. خضوع و تسليم در برابر خداوند در يک زمان و مقطع خاص ندارد و مهمترين نماد خضوع در مقابل خدا و تسليم و شکرگذاري نماز است که مهره کليدي دين است. ما که اين شکرگذاري را براي يک ماه شروع کرديم يازده ماه ديگر را هم ادامه دهيم. مطمئناً آثاري که در زندگي خواهيم ديد، مسلماً خودش را نشان خواهد داد، در صورتيکه آن را کامل بجا بياوريد. اين بستگي به معرفتي که شخص به خداوند دارد يعني معرفت او در اين حد است که خدا را سزاور شگرگذاري مي داند و اين ماه را ماه محترم مي داند. آيا خدا فقط شکرگذاري و احترام و تسليم را دراين ماه خواسته يا هميشه خواسته است؟ اگر شما همين مقدار را شکر گذاري قبول داريد، آن شکرگذاري در بقيه سال سر جاي خودش است. پس آن ناشکري و کفران نعمت و ناسپاسي سزاوار نيست. اگر آن معرفت افزون شود که با توجه به اعمال و مناسک اين ماه، آدم اميد دارد در اين ماه معرفتش افزون شود و اثر افزون شدن معرفت و نتيجه روزه گرفتن بايد اين باشد که آن يازده ماه ديگر آدم را شارژ کند، وگرنه من عملي انجام دادم و بعد آن را کنار گذاشتم نشان مي دهد که ماه رمضان آن خاصيتي که بايد براي من داشته باشد، نداشته است.

سوال: بعضي شايد نماز بخوانند و آن را در زندگي جدي بگيرند، ولي در زندگي ايشان گرفتاريهايي دارند، اينها چطور؟

پاسخ: ما نمي خواهيم بگوييم که ساير اعمال اثر ندارند، بالاخره دين يک مجموعه است.

ص: 139

در جلسات قبل گفتيم که سهولت و شيريني دين و آثار کامل از وعده هاي ديني مثل گشايش و راه افتادن زندگي و برکت در روزي، کسي خواهد ديد که به آن مجموعه عمل کند، حداقل در آن حد که در توانش است و سعي خودش را بکند، والا اگر من به صورت بخشي عمل کنم و هر مقدار که کم گذاشتم از من کم گذاشته مي شود يعني اين اثر قهري مسئله است. اگر شما دارويي را از متخصص روح که تجويز کرده، بخوريد ولي ناپرهيزي بکنيد. شما نماز مي خوانيد ولي بخش ديگر را انجام ندهيد طبيعي است که آثار نماز مترتب نمي شود. اين را من نبايد به پاي دين بگذارم و اين هنوز دين کامل نيست، بخشي از پازل را گذاشتيم و آن شکل قشنگ ديني هنوز ايجاد نشده است. بنابر اين اگر هنوز گرفتاريها برطرف نشده است، اين از جاي ديگر است. البته گاهي اين برمي گردد به نوع نگاه ما که مشکل دارد يعني افزايش رزق ايجاد شده ولي به چشم اين نمي آيد و آن لطافت روح لازم است تا تمام آن رزقي که خدا به او داده و آن سرمايه ها را ببيند. يک بخش ديگر همان بخش عملي است که به مجموعه و توصيه هاي دين، حداقل واجبات و محرمات دين عمل کند. ما به اين اصرار کرديم. درست است دين توصيه هاي زيادي دارد، ولي آن مقدار واجب و حرامش دست و پاگير زندگي نيست و اتفاقاً زندگي با او کاملتر و با نشاط تر مي شود و احياناً ما آن را يک جاهايي نافص

ص: 140

برخورد کرديم و آن آثار در زندگي نيست و گرفتاريهايي در زندگي ايجاد مي شود.

سوال: عوامل بي برکتي در زندگي بايد خيلي زياد باشد و شما به بحث عدم توکل و استخاف در نماز گرديد و قطع رحم را نيز اشاره کرديد. بعضي خانواده ها را من مي شناسم که مقيد به بسياري از آداب هستند، ولي اين اتفاق مي افتد که اينها صله رحم را بجا نمي آورند و با هم قهر هستند و اينها را جدي نمي گيرند و دواي دردشان را يک جا ديگر سراغ مي گيرند.

پاسخ: من تقاضا مي کنم آن نگاهي را که هفته گذشته ما به عنوان يک نگاه ولايي در جامعه مومنين، اهل بيت خواستند که در ما بوجود بيايد و روي اين خيلي تاکيد کردند. آن نگاه را مرور کنيم. اين ارتباطي که بايد بين مومنين باشد بر اساس اين باشد که جلوه خدا و ائمه و اولياي خدا توي همديگر ببينند چون شعبه اي از ولايت و محبت خدا در اين افراد است. احترامشان به همديگر و رعايت حقوق آنها و سر زدن به آنها به اين عنوان باشد. روايتي است خداوند به حضرت موسي فرمود: موسي من مريض بودم چرا به عيادتم نيامدي؟ حضرت موسي با تعجب پرسيد مگر شما مريض مي شويد؟ پروردگار عالم فرمود: آن مومن مريض بود. او چون جلوه اي از خدا در آن است، اينطور تعبير کرد. اگر نگاه صميمانه و گرم بين مومنين داشته باشند و حتي فراتر از رحم و خويشاوند، مومنيني که غريبه هستند، خداوند نمي پسندد که نگاه سرد و بي اعتنا

ص: 141

بهمديگر داشته باشند. اين چنين جامعه اصلاً آمادگي آمدن ولي خدا را ندارد. جامعه اي که ارتباطشان ارتباط صميمانه نيست. در جايي که پيامبر اکرم (ص) فرمود صلوا ارحامکم ولو بسلام، حتي از سلام هم دريغ کنند. البته صله رحم به حسب فاميل وخويشان مراتب دارد، ولي اگر جوري برخورد کند که گويي قهر است و ارتباطش قطع است و اين بي برکتي ها و مشکلات و گره ها را در زندگي ايجاد مي کند و با آن نگاه ولايي همچنين فردي و جامعه سرد هنوز آماده آمدن ولي خدا نيستند.

سوال: به غير از عوامل ذکر شده براي بي برکتي در زندگي، آيا عوامل ديگري هم است؟

پاسخ: عوامل بسيار زياد است. از جمله عوامل بي برکتي منع زکات و وجوهات مالي که بعهده يک مسلمان است. پرداخت صدقات مستحبه، خمس و زکات باعث افزون شدن رزق مي شود. در روايت داريم اگر کسي منع زکات کند زمين هم برکاتش را به او منع مي کند و برکتش کم مي شود. يکي ديگر از عواملي که باعث کاهش رزق و بي برکتي مي شود گناهان است که از عوامل جدي است. ظهر الفساد في البر والبحر بما كسبت أيدي الناس (سوره روم-آيه 41) که مشکلات را از زمين و آسمان براي آدم مي آورد و طبيعتاً يکي از مشکلات در رزق و روزي است که باعث تنگ شدن مي شود.

سوال: من کاري کرده ام که هميشه به خاطر آن خود را سرزنش مي کنم و از خدا خجالت مي کشم. شايد گناهم در نظر مردم بزرگ نباشد، ولي فکر مي

ص: 142

کنم پيش خدا خيلي بزرگ است. 18 سال سن دارم و به خاطر خجالت از خدا نمازم را ترک کردم و الان هم روزه نمي گيرم. کمکم کنيد از اين حالت فاصله بگيرم. چکار بايد بکنم؟

پاسخ: بدون ترديد آن مقدار که باعث سوزشي در دلش نسبت به يک گناهي که مرتکب شده، مي شود خوب است. پشيمان شدن و شکستن دل به خاطر کاري که کرده و گناه را کوچک نشمردن خوب است. درست است که گناه صغيره را در مقايسه با گناه کبيره مي گوييم، ولي هر گناهي تمردد خداست و بزرگ است. بنابر اين تا اين مقدار درست است که خجالت کشيدن، سوختن و پشيمان شدن است، ولي اثري که براين محقق شود نه اينکه يک خطاي بزرگتر مرتکب شود و از خدا فاصله بگيرد. اين بايد تازيانه باشد که آدم راه بيفتد. همان خدايي که در قرآن يا در ادله ديني ما بحث حرمت گناهان طرح مي کند خودش وعده مي دهد: ان الله يحب التوابين (سوره بقره-آيه 222): خدا کساني که خيلي توبه مي کنند خيلي دوست دارد. در روايت داريم خدا آن کسي را که زمين مي خورد ولي خيلي زود هم برمي گردد، دوست دارد. پس آن خجالتي که باعث شود نماز و روزه را ترک کند، آن از چاله به چاه افتادن است و يک گناه بزرگ مرتکب شدن است، لذا شما بيايد آن وعده هاي که خداوند داده جدي بگيريد. شيطان مي خواهد اين بلا را بر سر بعضي در بياورد، آب که از سر گذشت، چه يک وجب چه صد وجب. اين اشتباه است

ص: 143

شما هر موقعي که بر گرديد و اصلاً آن خجالت شما پشيماني و توبه است. اصل توبه همان سوزش و شکستن دل است و اينکه از گناه بدتان آمده است. اين نشان مي دهد که ذات شما خوب است. علامت شيعه بودن اين است که از گناه بدش بيايد. خود خدا گفته گناهتان هر چقدر است، بسوي من بيايد. ان الله يغفر الذنوب جميعا (سوره زمر-آيه 53): خدا تمام گناهان را مي بخشد يعني هيچ گناهي نيست که بخشيده نشود و اگر در قرآن همه را بجز شرک مي فرمايد، شرک در جايي است که شخص توبه نکند، وگرنه اگر در دنيا توبه کند آنهم بخشيده مي شود. خود نااميدي و در جا زدن خودش از چاله در آمدن و به چاه افتادن است.

سوال: من قبلاً گناهي مرتکب شدم که اگر فاش شود زندگي و آبرويم تباه مي شود. چهار ماه است که از خدا معذرت مي خواهم و مي خواهم مرا ببخشد و آبرويم را حفظ کند و بعضي اخلاقياتم را عوض کردم شايد خدا مرا ببخشد، اما ته دلم مي گويد خدا تو را نبخشيده است. ترس از خشم خدا و بي آبرويي زندگي ام را تلخ کرده است. من چکار کنم؟ راهنمايي ام کنيد.

پاسخ: بطور کلي يکي از چيزهايي که در دعاها از جمله براي بخشش و مغفرت، بشدت به ما توصيه کردند که حسن ظن داشته باشيد يعني اميدوارانه بخواهيد. روايت داريم که وقتي چيزي مي خواهيد اميد داشته باشيد همين جاست و حاجتتان داده مي شود. اگر با ترديد و سوء ظن باشيد از القائات شيطان

ص: 144

است که هميشه کام انسان تلخ باشد و فکر کند از رحمت خدا دور افتاده است يعني اگر مردانه پشيمان شدند و به سمت خدا برگشتند به اين القائات توجه نکنند. توجه کردن به اينها يعني کم ديدن رحمت خدا. هرچه شما بيشتر حسن ظن داشته باشيد خدا به همان صورت با تو رفتار مي کند. اگر حسن ظن داشته باشي: خدايا تو که ستار هستي آبروي مرا حفظ مي کني و مي پوشاني، خدايا من گناهي کردم تو جبران مي کني چون از آن پشيمان شدم. اگر واقعاً اميدوارانه دعا کند که بايد اينطور باشد، خدايي که اينطور به ما مشتاق است روايت است اگر بدانند آنهايي که به من پشت کردند، من چقدر مشتاق آنها هستم از شوق مي ميرند. شما که پشت نکرديد. پس شما مشتاقانه و اميدوارانه بخواهيد و مطمئن باشيد اگر صميمانه پشيمان شديد آن گناه بخشيده شده است.

سوال: من يک بنده گناهکار هستم که تا يک روز قبل از ماه رمضان هم به گناهم ادامه دادم، اما الان توبه کردم و روزه ام. اما به نظرم توبه ام از ته دل نبوده و بعضي وقتها وسوسه مي شوم به طرف آن گناه برگردم. به نظر شما عبادت من در درگاه خداوند قبول مي شود يا خير؟

پاسخ: مسلماً آن توبه قبول بوده و اين وسوسه است شما را به همان گناه برمي گرداند. هر چيزي که آثارش دور شدن از خدا باشد، از القائات شيطاني است. وقتي واقعاً آدم پشيمان شده است و آدم مي فهمد که پشيمان است و مي بيند که از آن کار

ص: 145

بدش آمده است همين توبه است. امام محمد باقر (ع) مي فرمايد: التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ : توبه کننده از گناه همانند کسي است که گناه ندارد. کسي که پشيمان مي شود نشان مي دهد که ذات پاکي دارد که گناه و آلودگي با او سنخيت ندارد و از گناه بدش مي آيد. اين را به فال نيک بگيريد که شما الماسي هستيد که داخل گِلي افتاديد و وقتي پشيمان شديد و با توبه شستشو داديد، ديگر آلودگي ها برطرف شده و ديگر برنگرديد. برگشت و شک کردن، سوء ظن است.

89-06-07- بهره گيري از فرصت شب قدر

سوال: مقدرات ما در شب قدر رقم مي خورد و حتي مقدرات آينده ما امشب به امضاء امام زمان (ع) مي رسد. ما در اين شب چکار کنيم بهتر است و چکارهايي بايد انجام بدهيم و خدا براي ما چي رقم مي زند و امام زمان (ع) با ما چه برخوردي خواهد داشت؟ رابطه امشب با امام زمان (ع) و اعمال ما در اين شب چيست؟

پاسخ: امشب يکي از شبهاي سرنوشت ساز براي طول سال است و همانطور که مي دانيد ماه رمضان ماه ضيافت خداست و اين شبهاي قدر ضيافتي در ضيافت است و ضيافت خاص الهي است که انصافاً اگر بدانيم در اين شب چه اتفاقي رُخ مي دهد ديگر ساکت نمي نشستيم و به خاطر همين بود که بعضي از بزرگان ما مثل مرحوم ميرزا ملکي تبريزي در کتاب المراقبات تعبيري دارند که کساني از اهل مراقبه بودند که يکسال شب و روزها را مراقبت مي کردند و آمادگي کسب مي کردند که شب قدر را درک

ص: 146

کنند چون مي دانستند چه شب حساس و سرنوشت سازي است. به يک معنا شب قدر، مزد است مزد کسي که آمادگيهايي در خودش ايجاد کرده باشد، البته اين معنايش اين نيست که کسي که در دم آخر رسيده باشد، راهش نمي دهند، اما با اين وجود فرق مي کند اين کس با آن فردي که از مدتها قبل سعي کرده حداقل از اول ماه مبارک رمضان مراقبت هايي براي خودش کسب کرده که بتواند اين شب را درک کند مثل شب قدر، مزد است، نماز با حضور قلب يک نوع مزدي است که اگر کسي روز خوبي و گذشته قبل از نماز خوبي داشته باشد، نماز خوبي دارد و زيارت يک مزد است. يکسري اين چيزها است که مجاني و ساده به کسي نمي دهند و به آن کسي مي دهند که آمادگي هايي در خودش کسب کرده باشد. اين شب با عظمتي است که وقتي قرآن مي خواهد از آن تعبير کند: وما ادراک ما ليله القدر: پيغمبر تو چه مي داني شب قدر چه شبي است؟ وقتي خدا اين تعبير را مي کند کنايه از عظمت اين شب است. تعبير قرآن اين است که ليله خير من الف شهر: اين شب بهتر از هزار ماه است يعني حدود 83 سال يعني يک عمر بندگي بدون معصيت اگر در يک کفه ترازو بگذارند اين شب قدر را در يک کفه ديگر ترازو بگذارند تعبير قرآن اين است که ليله خير من الف شهر، اين از يک عمر بندگي بالاتر است البته به شرط اينکه کسي آن را بتواند درک کند و درک شب

ص: 147

قدر شرط دارد که عرض مي کنم. بيدار بودن و احياء يکي از زمينه هاي درک است ولي هنوز آن شرط اصلي براي درک شب قدر چيز ديگر است. قرآن اين تعبير را دارد که شب قدر از يک عمر بندگي بهتر است که نشان مي دهد که يک زمينه و بستري در شب قدر آماده است که اعمال انسان مي تواند او را به اندازه يک عمر بندگي رشد بدهد. همينجور هم است در روايت از امام باقر (ع) دارد که وقتي درباره شب قدر پرسيدند، فرمود: عمل صالح و اعمالي که در اين شب موفق مي شود انجام بدهد نمازي مي خواند و صدقه اي مي دهد و وجوهات را مي پردازد و بعضي ها سال خمسي اش را يک روز قبل از قدر مي گذارند تا اينجا اموالشان را تطهير کنند. به هر حال هر کار خيري که در اين شب ها و حتي روز قدر که به منزله قدر است، انجام مي دهند، امام فرمود از يک عمر که شب قدر نيست بالاتر است چون از امدادها و تفضلات خاص خداست که بندگان بتوانند خرج و توشه ابدي را کسب کنند. ابديت و عوالمي که بعد از مرگ در پيش داريم چيزي نيست که بتوان با اعمال کم و ناقص و با اين عمرهاي کوتاه خرج آن طرف را در آورد. خدا يک بستري در شب قدر آماده کرده که شما بتوانيد به صورت جهشي يک شب را به اندازه يک عمر کار بکنيد. عمر ما خيلي کوتاه است، خرج آخرت با اين عمر کوتاه درست در نمي آيد. در واقع

ص: 148

يکجور تفضل، ارفاق و لطف خاص است. يک چيزي را توجه کنيد که اين شبهاي قدر اگر شما امسال شب قدر را درک کنيد و آن شرايط را در خودتان مهيا کنيد مي توانيد يک گام قرب به سمت خدا به اندازه يک عمر بندگي برداريد. اين شب قدر تکرار مي شود يعني شما به اندازه يک عمر بندگي را رشد کرديد و کلاس ات بالا رفت، در طول سال در آن کلاس با آن درک و معرفت هستي، تا سال بعد اگر شما بتوانيد شب قدر را درک بکنيد يک گام جهشي ديگر به اندازه يک عمر بندگي برمي داريد و کلاس بالاتر مي رود يعني اگر کسي در طول عمرش 40 شب قدر را بتواند درک کند گويي چهل عمر کرده است يعني چهل بار آمده يعني چهل تا 83 سال در اين عالم بندگي کرده است و رشد کرده است. مسير آخرت مسيري است که احتياج به توشه هاي بزرگ دارد. شما وقتي يک شب را به اندازه يک عمر درک کردي و يک کلاس بالا مي رود و به اندازه 83 سال بندگي رشد مي کني، اما اگر سال بعد را درک کردي، به اندازه دو عمر رشد مي کني. اين درک شبهاي قدر مختلف لازم است و به کم نبايد قانع شد. حتي حضرت سلمان هم نياز به رشد دارد و اينطور نيست که او به جايي رسيده است که ديگر بيشتر از اين نياز ندارد. هر چه شخص جلوتر برود و توشه هاي بيشتري براي خودش کسب کند هم براي دنياي خودش و هم براي سفر ابدي و بي

ص: 149

نهايت آخرتي خودش جا دارد. اين شبهاي قدر را براي ما گذاشته اند که اين رشدهاي جهشي و گامهاي بلند را برمي داريم. منتها سوال اينجاست که شرط درک شب قدر چيست که اين رشدهاي عجيب را به صورت جهشي انجام داد؟ به تعبير زيبايي که حافظ اين سوال را کرده: آن شب قدري که گويند اهل خلوت امشب است، يا رب اين تاثير دولت از کدامين کوکب است. اين شب قدر چرا شب قدر شده، اگر بفهميم شرط درکش را هم مي فهميم و مي فهميم که چه کسي مي تواند شب قدر را درک کند؟ شب قدر را چه کسي شب قدر کرده است؟ چه کسي اين بستر را فراهم کرده که انسان اينگونه در آن رشد مي کند. از روايات بر مي آيد که شب قدر شب ولي الله و معصوم (ع) است و شبي است که خداوند متعال با او يک فرار خصوصي دارد و يک مهماني ويژه دارد و سفره اي براي او پهن مي شود که به برکت او و آن مهماني که براي او ترتيب داده مي شود و مهمان اصلي خدا اوست و ديگراني که هم ارتباطي با ولي معصوم الهي (ع) دارند، چيزي نصيب اشان مي شود. در روايات داريم که سوره قدر را در نماز هاي خود زياد بخوانيد که سوره ما اهل بيت است و با اين سوره مي توان استدلال به وجود معصوم در عالم کرد. شما در اين سوره آيه 4 داريد که: تنزل الملائکه و الروح فيها باذن ربهم من کل امر تمام ملائکه و روح که در روايت امام صادق

ص: 150

(ع) است که مخلوقي اعظم از ملائکه است، رئيس ملائکه پايين مي آيند. ملائکه که از عالم ملکوت و بالا پايين مي آيند کجا فرود مي آيند؟ ملائک که موجودات مادي نيستند که روي زمين بيايند، فرودگاه ملک بايد سنخيت با خودش داشته باشد، موجود مجرد فرودگاهش هم مجرد است، آنها بر روح و قلب و دل وارد مي شوند: نزل به الروح الامين على قلبك (سوره شعراء-آيه 193). چه روحي تحمل اين همه ملائک را دارد که تعدادشان واقعاً بي نهايت است. مگر هر فاسقي امکان اين را دارد که اين همه ملائک از جمله ملائک مقرب و روح بر او وارد شوند اين نشاندهنده اين است که معصومي در عالم در کار است. زمانيکه خود پيغمبر اکرم (ص) بود بر او وارد مي شدند و مقدرات را يا آن طرح و برنامه اي که براي هر فردي از افراد دارد که اينها واسطه فيض هستند که شامل رزق، صحت و سلامتي، بيماري، حيات و مرگ و خصوصياتي که در طول سال براي فرد پيش مي آيد، اين مقدرات از خوب و بد را به تناسب لياقتها و اعمالي که افراد انجام داده اند، بر ولي خدا وارد مي شود. بعد از پيغمبر اکرم (ص) چه کسي است؟ در سوره قدر فعل تنزل آورده است که صيغه مضارع است يعني نزول ملائکه تا قيامت استمرار دارد، پس نشان مي دهد که يک ولي معصوم که جانشين پيغمبر است در عالم وجود دارد و در زمان ما وجود مقدس حجه بن الحسن (ع) که اين ملائکه بر او وارد مي شوند و امور تمام بندگان

ص: 151

را بر او ارائه مي دهند، البته آن مهماني که خدا با ولي معصوم دارد معلوم نيست که فقط اين باشد ما نمي دانيم آن چيست؟ يکي از اين برنامه هاي تنزل ملائکه ارائه کردن مقدرات بر اوست.

سوال: اگر من يکسال هر جور خواستم زندگي بکنم و بعد يک شب بيدار مي مانم کارهايي که گفتند انجام مي دهم مقدرات خوب را يکسال براي من رقم مي خورد. اين درست است؟

پاسخ: البته از تفضل الهي همين انتظار را بايد داشته باشيم که اگر کسي عقب مانده و نتوانستي در طول سال گذشته آن آمادگي هاي لازم را براي اينکه همه مقدرات اش را خوش رقم بخورد و نتوانسته در خودش ايجاد کند و فقط شب امتحان رسيده است و ما از تفضل الهي اين را بعيد نمي دانيم که اگر کسي همين يک شب را خالصانه تضرع کند و صادقانه در خانه خدا برود و از گذشته اش توبه کند، قلم عفو بر گذشته ها کشيده مي شود و مقدرات را خوب مي نويسد. درست است که اعمال گذشته و اعمال بد طول سالش باعث مي شود که مقدرات بدي براي او رقم بخورد مثلاً صله رحم نکرده و با فاميل قهر بوده و اي چه بسا عمر کوتاهي در انتظارش باشد، اما اين شب با دعا و استغفار مي تواند آنها را عوض کند و مقدرات را برگرداند و تبديل به مقدرات خوب کند. بنابر اين شما اين را در نظر بگيريد که شب قدر را ولي معصوم الهي در واقع درست مي کند يعني به اين معني که اين بستر

ص: 152

را آماده مي کند تا اين ملائکه که هيچ گناهي ندارند به عالم پايين وارد شوند و بر روح معصوم و با خودشان رحمت بي نهايتي را بياورند که کساني که آن شب بيدار هستند و در محيط و شعاع ولي معصوم هستند يعني معصومي که اين سفره را پهن کرده و اين ريزشي دارد اين ريزش به کساني که تمسک به معصوم دارند، خواهد رسيد و لذا از اعمال ما در شب قدر شب زنده داري و به سر گذاشتن قرآن است و بک يا الله و به ترتيب معصومين را مي گوييم يعني مي خواهيم بگوييم خدايا ما هم در پناه قرآن هستيم و هم در شعاع ولايت معصوم و متوسل به او هستيم. شرط اصلي درک شب قدر همين است. علاوه بر بيدار بودن، توسل به قرآن و ولي خدا که صاحب آن شب است و آن بستر رشد را آماده کرده است. دليل آن هم روشن است که قرب ما به خداوند متعال از هر راهي نيست و صراطي دارد که بيشتر از يکي نيست. پيغمبر اکرم (ص) در يک جمعي نشسته بودند و يک خطوط کج و ماوجي کشيدند و در بين اين خطوط کج يک خط راست کشيدند و فرمودند صراط يکي بيشتر نيست. اگر صراط يکي بيشتر نيست ما در آموزه هاي ديني امان داريم که هر کس که خدا را مي خواهد بايد از طريق شما انسانهاي کامل که باب الله هستيد، وارد شود. شيطان را گفتند در مقابل انسان کامل و ولي خدا خضوع کن. اينکار را نکرد و گفت خدايا من را از اين سجده

ص: 153

معاف کن تو را چنان عبادتي کنم که احدي تو را عبادت نکرده است. خدا فرمود من آن عبادت تو را نمي خواهم، من آن مسيري را مي خواهم که خودم تعيين کردم و از اين مسير بايد به من برسي و اين مسير، مسير خضوع و تسليم در برابر خداست. بنابر اين شرط درک شب قدر اين است که کسي در محيط ولايت معصوم باشد و او را قبول داشته باشد و معرفت آنها در دلش داشته باشد وآن شب توسل به آنها هم داشته باشد، علاوه بر اينکه در پناه قرآن است و بعد نشانه دارد که شب قدر را درک کرده است. اي چه بسا کسي پنجاه سال از عمرش برود حتي يک شب قدر را نتوانسته باشد درک کند و يا دو تا شب قدر را درک کرده است با اينکه هر سال هم بيدار بوده است. يک نشانه دارد که ما روز قدر که فرداي آن است تغييري در خودمان حس کنيم. چطور مي شود که من شب قدر را درک کردم به اندازه يک عمر بندگي رشد کردم، اما فرداي آن روز دوباره همان اخلاقيات و روحيات و کارها را دارم و هيچ تغييري در من پيدا نشده است. پس اين نشان مي دهد که من شب قدر را درک نکردم. اگر حس کرديم تحولي در ما ايجاد شده و به ولي معصوم يک گام نزديکتر شديم و نسبت به او غفلت ما کمتر شده و بيشتر به ياد او هستيم و دوستي ما با او بيشتر شده و طبيعتاً دوستي و قرب ما به خداوند متعال بيشتر شده

ص: 154

و سعي مي کنيم اعمال خود را عوض کنيم و براي آينده خود را تغيير بدهيم، اينها نشانه اين است که شب قدر را درک کرديم.

سوال: شايد بعضي با عذر و يا بدون عذر نتوانستند روزه بگيرند، آيا مي توانند شب قدر را درک کنند؟

پاسخ: کاملاً. اولاً آن کسي که براي روزه نگرفتن عذر دارد، در مسير بندگي است و اصلاً خود به او گفته روزه نگيريد. روزه گرفتن و يا نگرفتن موضوعيت ندارد، بلکه بندگي موضوعيت دارد اينکه تسليم باشيم. کسي که جايي نبايد روزه بگيرد و بگويد من روزه مي گيرم، اين خلاف بندگي است و خدا آن را از تو نخواسته است. اگر شب قدر پيش آمدف شرط شب قدر روزه نيست. حتي اگر کسي عمداً و از روي معصيت و بدون عذر روزه نگرفته، اما نبايد اين فکر را کند که نمي تواند خودش را به شب قدر برساند. ذلک فضل الله يوتيه من يشاء (سوره فجر-آيه 4 و سوره مائده –آيه 54) فضل الهي درست است که براي آنهايي که آمادگي پيدا کردند و يکسال درس خواندند و موقع امتحان بهتر مي توانند امتحان بدهند، اما ان کسي که شب آخر امتحان آمده، اي چه بسا بتواند موفق شود. اصلاً از رحمت و فضل الهي نبايد نااميد بود. بايد وسط بيايد. پس شرط درک شب قدر روزه نيست. چون شب قدر را در زمان ما امام زمان (ع) بسترش را فراهم مي کند و اوست که ملائکه را پايين مي کشد، اگر ما بتوانيم خودمان را به او نزديک کنيم يک گام بلند را در درک

ص: 155

شب قدر برداشتيم. لذا از اعمال شب قدر خواندن دعاي فرج است. اصلاً از اول ماه مبارک خواسته اند که ما را به امام زمان (ع) نزديک کنند. يک چهارم دعاي افتتاح راجع به امام زمان (ع) است. بخشي از دعاي حج است که خدايا شهادت در راهت را زير پرچم امام زمان (ع) به ما توفيق عنايت کن. دعاي تعقيبات نمازها به يک بياني دعاي فرج امام زمان (ع) است که خدايا همه فقيرها را سير کن و... و همه اين اتفاقات که در زمان ظهور رُخ مي دهد، برسان. با همه اينها خاستند به ما نشان بدهند که بايد خودتان را در اين ماه مبارک رمضان به ولي معصوم نزديک کنيد و اگر شب قدر ما بتوانيم اين قرب را به جايي برسانيم که امام زمان (ع) امضاء کند که ما او را در دستگاه خودمان براي سال آينده يک قدم نزديکتر پذيرفتيم و سربازي ما را قبول کند. قرب ما به خدا تابع قرب ما به ولي خداست چون او باب الهي است. بنابر اين اگر او اين را قبول کند که يک گام به او نزديکتر شويم، آن گام جهشي به اندازه هزار ماه بندگي را توانستيم طي کنيم.

سوال: من يکسال است که توبه کردم و ديگر گناهي نکردم، اما احساس مي کنم خدا مرا نپذيرفته است و دنبال يک اميد در زندگي ام هستم، اما نيست. خيلي خسته ام. به شبهاي قدر نزديک مي شويم من به چه چيزي دل ببندم؟

پاسخ: به اين خواهر يا برادر عرض مي کنم که در شما يک نشانه اي است

ص: 156

که آن بهترين نقطه اميد است و آن دستوري و تعارفي نيست و خودتان مي توانيد حس کنيد. چون شبيه اين سوال خيلي مي شود که فرد حس مي کند که بخشيده نمي شود و يا بخشيده نشده است و يک حالت نااميدي در او القاء مي شود، اين را عرض مي کنم و جزء محکمات دين خود قرار بدهيد که اين در قرآن و روايات است که اگر کسي پشيمان شده است و از گناه بدش آمده است و احساس دل گرفتگي از آن شده، اگر اين سوزش در فرد بوجود بيايد، ما در قرآن و از روايات بخصوص از دعاها اين برمي آيد که اين سوزش از طرف خدا در دل شما انداخته شده است يعني چون او شما را دوست دارد اين را در دلت انداخته است که توفيق توبه پيدا کنيد. تعبير قرآن اين است: ثم تاب عليهم ليتوبوا (سوره توبه-ايه 118) اول توبه از طرف خدا شروع مي شود، توبه يعني رجوع يعني خدا اول به صورت لطف و عنايت به عبدش رجوع مي کند تا بنده به خدا برگردد. اصلاً اگر خدا نمي خواست اين حالت در بنده ايجاد نمي شد و توفيق توبه پيدا نمي کرد. چون خدا خواهد که مان ياري کند، ميل او را جانب زاري کند (مولوي). اين زاري و سوزشي که در ما است و اين طلب ما که پاکي ها را دوست داريم و نمي خواهيم اينجوري باشيم و دوست داريم به سمت خدا برويم، اين طلب از طرف خدا آورده شده است.

سوال: اگر اين پشيماني يک ماه باشد و شيطان دوباره

ص: 157

گول بزند و رغبتي به آن گناه پيدا کند، آنوقت چي مي شود؟

پاسخ: آن گناهان گذشته با اين توبه تمام مي شود، اگر دوباره گناه کند، حرف تازه اي است و توبه جديد مي خواهد. در ما يک نشانه است که اين طلب و ميل و اين سوزش دل در ما بوجود آمده است که از آن آلودگي دور شويم . گاه ممکن است زور کسي به آن نرسد و اراده اش را ضعيف ببيند، ولي از آن عمل بدش مي آيد. اين نشانه خوب است و اين اصل توبه است. حقيقت توبه همين پشيماني است، ندم ذنب توبه. اين ضرب المثلي است که گاهي بين مردم وقتي به زيارت مي روند مي گويند آقا ما را طلبيده، حرف درستي است، طلب اول از آن طرف است. اول از عالم بالا مي طلبند، تا تو طالب مي شوي. اگر کسي طالب خدا نباشد، معلوم است که او را نطلبيدند. تو که طالب هستي و در دلت پشيمان شدي، معلوم است که طلبيده شدي و اين نشانه بسيار مناسبي است. در دعاي صباح معصوم همين را مي گويد: خدايا اگر تو شروع به رحمت نکني و توفيق به من ندهي، چه کسي مي تواند مرا راه بياندازد. مولوي در دفتر سوم مثنوي يک داستاني نقل کرده است که خيلي زيباست، مي گويد يک فردي عابدي بود و دعا مي کرد و دعاي او مستجاب نمي شد. اشک مي ريخت و زاري مي کرد. شيطان آمد او را وسوسه کرد که خدا به تو نظر ندارد، چيه دائم دعا مي کني، اگر نظر داشت دعاي تو

ص: 158

مستجاب مي شد. او دعا را آرام آرام ترک کرد. در خواب حضرت خضر را ديد. حضرت گفت چرا ديگر دعا نمي کني؟ او گفت: براي چي دعا کنم جوابي که داده نمي شود و خدا به من نظري ندارد. حضرت خضر گفت: اگر نظر نداشت آن زاري و اشک را به تو نمي داد و آن سوزش را نداشتي. گفت آن الله تو لبيک ماست و آن درد و سوزت پيک ماست، حيله ها و چاره جوييهاى تو جذب ما بود و گشاد اين پاى تو. همين نشانه خوب است که خدا خريدار ماست. اين را عرض کنم که خدا خيلي زود خريدار مي شود يا من يقبل اليسير (دعاي سحر) خدا آسان مي گيرد و گاهي با عمل کوچکي که به چشم ما نمي آيد، خدا مي بيند و خريدار مي شود. زنون مصري يکي از همسايه هاي يهوديش را ديد که در زمستان دانه روي برف مي پاشد. از او سوال کرد که براي چي الان داري دانه مي پاشي؟ گفت: در زمستان سخت غالباً براي پرندگان غذا گير آوردن سخت است، اين دانه براي آنهاست. با يک خنده و نگاه عاقل اندر سفيه گفت: براي کي اين کار را مي کني؟ گفت: انشاءالله براي خدا. گفت: خدا از تو قبول نمي کند، انما يتقبل الله من المتقين (سوره مائده-آيه 27). او گفت: خدا قبول کند يا نکند، پرندگان غذا گيرشان مي آيد. بعد از يک مدت زنون در حال طواف بود، يک دفعه در بين جمعيت آن يهودي را ديد که با چه اشکي به دور خانه خدا طواف مي کند.

ص: 159

خودش را به او رساند و گفت شما چرا اينجا آمديد؟ گفت: جناب زنون دانه اي که من پاشيده ام، خدا هم ديد و هم پسنديد. خدا آسان مي گيرد و زود توفيق مي دهد و نشانه اش در خود شماست. اين سوزش پيک دعوت الهي است، اين را رد نکن و حسن ظن داشته باش. اينکه شما سوال کرديد و بسيار افراد آن را سوال مي کنند که چطور مي شود که ما گناه را تکرار مي کنيم. از امام باقر (ع) سوال کردند اگر کسي گناه را تکرار کند، و دائم توبه مي کند. امام (ع) فرمود: هر موقعي يک مومني به سمت خدا برگردد، خدا او را مي پذيرد. بعد امام فرمود: تو باور مي کني کسي در خانه خدا برود و صادقانه از عمل اش پشيمان باشد، خدا قبولش نکند، امکان ندارد و مسلم است که خدا قبول مي کند و اگر گناه هم تکرار شود با تکرار توبه خدا قبول مي کند. در نهج البلاغه است که امام علي (ع) فرمود: اگر خدا بنا نبود توبه ات را بپذيرد، اصلاً اجازه توبه به تو نمي داد. در دعا و روايات و تعبير قرآن که خدا تواب است، تواب به تعبير علامه طباطبايي يک توبه ما در دو توبه خدا پيچيده شده است يعني اول خدا توبه مي کند و ما به سمت او مي رويم و سپس او مي پذيرد. اگر ما تائب هستيم او تواب است.

سوال: من از زماني که بالغ شدم تاکنون هيچ نمازي نخواندم، مي خواستم بدانم قضاي نمازهايي که چند ساله ام را چگونه

ص: 160

بجا بياورم، آيا با انجام دستورات صد رکعتي در شبهاي قدر نمازهاي نخواندم جبران مي شود؟ من خيلي نگران اعمال گذشته ام هستم و از اينکه بايد چند سال نماز قضا بخوانم، واهمه دارم. لطفاً مرا راهنمايي کنيد.

پاسخ: اين ترس مقدسي است که در اين خواهر يا برادر بزرگوار افتاده و گذشته خود را مي خواهد به گونه اي جبران کند. اتفاقاً توبه کامل همين است که انسان شروع کند و آن مقدار که از دستش برمي آيد، جبران کند. مهم شروع است، انتها و تمام کردن با خداست. وطيفه ما اين است که بي اهميت و بي توجه به گذشته هايمان نباشيم. تا وقتي انسان در دنيا است مي تواند اعمال گذشته اش را به هر مقدار که مي تواند جبران کند. اگر اين خواهر يا برادر بزرگوار، اين شبهاي قدر را نقطه شروع جبران بگذارد. اگر نمازي از گذشته او فوت شده است به هر مقدار که توان دارد، شروع به خواندن کند. يک شب بخواهد شب قدر را درک کند که اجر و رشد هزار ماه را دارد و جاي آن اعمال را بگيرد، اين متفاوت است و چيزي جاي اعمال فوت شده را نمي گيرد. گذشته اي که جبران نشده بايد پر شود و چيزي جاي او را نمي گيرد و بايد تکليف امان را انجام بدهيم. اگر ثواب هايي از بعضي اعمال به ما مي دهند و از جهتي رشد مي کند، هنوز از آن جهت اعمال فوت شده کمبود دارد. پس بياييم شروع کنيم و مهم اين سعي است ليس للانسان الا ما سعي (سوره نجم-آيه 39): خدا

ص: 161

تو را در سعي و تلاش ببيند و لازم نيست که همه کارهايش را کنار بگذارد. در رساله ها هم است که قضاي روزه و نماز فوري نيست که همه کارهايش را کنار بگذارد و به اينها بپردازد. مهم اين است که شما شروع کنيد، شما هر روز يک نماز صبح يا ظهر را بخوانيد، هر مقدار که مي توانيد در اين مسير قرار گيرند و خداوند به تفضل خودش کمک مي کند و به اين افراد عنايت مي کند و رحمت خاص خودش را براي اينها مي فرستد که سعي در جبران دارند. اتفاقاً اين افراد پيش خدا خيلي عزيز مي شود. ما در روايت داريم که اي داوود به گناهکاران بشارت بده و آن عابدان را بترسان. داوود گفت: چطور به گناهکاران بشارت بدهم؟ گفت بله چون گناهکاران دل شکسته دارند و اين ارزشمند است. در کوي ما شکسته دلي مي خرند و بس (حافظ).

ما در روايت داريم که رحمت خدا را وسيع بدانيد و همانجور که شما فرموديد براي همه مومنين و همه انسانها براي اينکه در مسير انسانيت و الهي قرار گيرند، دعا کنيد و خدا رحمتش را بيشتر از فردي که بخيلانه دعا نمي کند، مي فرستد.

89-06-14- پاسخ به پرسش هاي بينندگان

بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست، آه بي تاب شدن عادت کم حوصله هاست، مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستي و بين من و تو فاصله هاست، بي تو هر لحظه مرا بيم فروريختن است مثل شهري که به روي گسل زلزله هاست، باز مي پرسمت از مسئله ي دوري و عشق، و سکوت

ص: 162

تو جواب همه ي مسئله هاست.

سوال: من چند سال پيش ازدواج کردم. در آن موقع من حجاب درستي نداشتم، اما نمازم را سروقت و با اخلاص مي خواندم و به درخواست همسرم با حجاب شدم و با او ازدواج کردم، اما بعد از ازدواج فهميدم او از اسلام فقط حجاب و عزاداري امام حسين (ع) را مي داند. او نماز نمي خواند و فيلمهاي خلاف اخلاق نگاه مي کند و به راحتي دروغ مي گويد و هزار خلاف ديگر. حالا با اين رفتار شوهرم من خيلي عوض شدم و ديگر آن حال و روز و اخلاص سابق را به هنگام خواندن نماز ندارم و بعضي وقتها حتي نمازم هم قضا مي شود. احساس مي کنم زندگي ام بيهوده در حال سپري شدن است. لطفاً کمکم کنيد.

پاسخ: متاسفانه گاهي اوقات کساني که به گونه اي مدعي دينداري هستند، وقتي وارد زندگي آنها مي شويم، مي بينيم آنچنان به دين عمل نمي کنند و به واسطه اين عملکردشان ضربه زيادي به ديگراني که به نوعي آنها را الگو مي دانستند. اصلاً يکي از عوامل بيروني تضعيف دين که باعث سرد و سست شدن و از دست دادن دين شود، عملکرد ضعيف و نادرست بعضي از منسوبين و مدعيان به دين و الگوهاي ديني است. همانطور که عمل خوب بعضي از افراد، الگوي مثبتي مي تواند براي تدين مردم باشد. ما در صدر اسلام وجود مقدس پيغمبر اکرم (ص)، ائمه دين و اولياي الهي باعث شدند که دين به شدت در جزيره العرب و جهان پيشرفت کند. عمده اين نبوده که سخنراني و نصحيت کنند،

ص: 163

بلکه به واسطه عملش بود. خودشان مجسمه فضيلت و اخلاق و پاکي بودند. قبل از اينکه حرف بزنند، عمل مي کردند و اين باعث گسترش دين شد. به قول شهيد مطهري که تعبير زيبايي دارد مي گويد اينکه شما مي بينيد انبياء و معصوم الهي اين همه افراد را جذب کردند و فدايي براي دين درست کردند که از مال و جان خود بگذرند، ولي فلاسفه و حکما نتوانستند اينهمه طرفدار پيدا کنند چون فلاسفه و حکما نوعاً حرف مي زنند و تئوري مي دهند و کتاب مي نويسند و مکتب درست مي کنند و فرضيه دارند، ولي انبياء عمل مي کنند حتي نه اينکه اول حرف بزنند بعد عمل کنند، بلکه اول عمل مي کنند بعد حرف مي زنند. اميرالمومنين (ع) دارد که من هر چيزي که به شما توصيه کردم، خودم عمل کردم و هر چيزي که شما را از آن نهي کردم، خودم ترک کردم. خودشان اينطور بودند، لذا فدايي درست مي کردند. شهيد مطهري نقل کرده که يک بار بوعلي سينا که فيلسوف بزرگي بود کنار بهمنيار بزرگترين شاگردش نشسته بود. بهمينار به او گفت: جناب استاد شما آنقدر نبوغ داريد که اگر ادعاي پيغمبري کنيد ما قبولت مي کنيم. ابوعلي سينا گفت: اين چه حرفي است که مي زني. گذشت تا يک شب بسيار سردي در زمستان سفري رفته بودند و در اتاقي کنار هم زير لحاف خوابيده بودند. ابوعلي سينا موقع اذان صبح بيدار شد و موذن داشت اذان مي گفت و به بهمنيار گفت از آن کوزه که آنطرف است براي من آب بيار. براي بهمنيار که خيلي

ص: 164

سخت بود از زير لحاف گرم بيرون بيايد گفت جناب خود شما طبيب هستيد مي دانيد التهاب معده اي که الان است با آب سرد مشکل پيدا مي کند. گفت: من استاد هستم تو به من ياد مي دهي، برو آب بيار. بهمنيار دوباره شروع به بهانه کرد. حقيقت اش من آب نمي خواستم، فقط خواستم به تو بگويم تو که به من گفتي براي پيغمبري مدعي شو، ببين پيغمبر کسي بود که چنين نيروي درست کرد که الان روي مناره در اين سرما يک نفر رفته اذان مي گويد و تو که شاگرد من هستي از جايت تکان نمي خوري. انبياء و اولياي الهي با عمل و پاکي اشان اين فدايي ها را درست مي کردند. معروف است که يهودي که روي سر پيغمبر زباله مي ريخت وقتي از کوچه عبور مي کرد، مريض شد. يک روز پيغمبر رد شد و ديد زباله روي سرش نمي ريزند، سوال کرد اين رفيق ما کجاست؟ گفتند: مريض است و در بستر احتضار است. حضرت با تعدادي اصحاب به عيادت او رفتند. تا فهميد حضرت آمده، سرش را از شرم و خجالت زير پتو برد و بعد گفت يا رسول الله وقتي من اين پتو را کنار مي زنم که طريقه مسلمان شدن را به من آموخته باشيد. يعني او فکر نمي کرد پيغمبر با آن جفايي که او کرده، با او خوبي کند. همانطور که عمل خوب ديندار و متدين درست مي کند، از آنطرف الگوي منفي و عمل زشت از آن کساني که منسوب به دين و مدعيان دينداري و الگوهاي دين هستند و هر

ص: 165

چه بالاتر باشند و تدين آنها ضعيف تر باشد، ضربه او به دين مردم بيشتر است. عالم دين، مداح اهل بيت، قاري قرآن، خانم جلسه اي، مسجدي، مربي تربيتي، بسيجي و پاسدار که به گونه اي منسوبين به دين هستند و يا هر کسي که الگويي براي ديگري پيدا کرده يعني ظاهرش ديندار است مثل همين خانمي که مي گويد من از شوهرم براي حجاب تاثير پذيرفتم. اين نشان مي دهد که شوهر حالت الگويي داشته و آنوقت اگر آنها ضعيف از آب در بيايند به شدت مي توانند به دين مردم ضربه بزنند. نوع مردم بين دين و ديندار نمي توانند جدايي بياندازند و بگويند اين ديندار اشتباه و خطا کرده و ربطي به دين ندارد و همه را به پاي دين مي گذارند و مي گويند اگر دين، دين کاملي بود اين را درست مي کرد و خود اينکه ادعا مي کند، عمل مي کرد. در تاريخ مسيحيت يک دوره اي را به نام ارتداد نام مي برند که از رنسانس شروع شد و تا زمان ما ادامه دارد يعني حدود 6-5 قرن است. يکي از مهمترين عواملي که باعث شد مردم آن زمان در کشورهاي مسيحي از دين زده شوند، عملکرد بد روحانيون کليسا بود. عملکرد خشن و بي منطق که گاهي خودشان فسادهاي اخلاقي داشتند، اينها مردم را زده کرد. اينکه ما مي بينيم اهل بيت اين همه مي فرمايند که لغزش عالِم، لغزش عالَم است. افرادي که عنوان هاي ديني دارند مثل آنهايي که اسم بردم، فقط گناهشان به پاي شخص خودشان نيست، شخصي نيست، بلکه يک گناه اجتماعي هم

ص: 166

دارند چون به دين مردم ضربه مي زنند و نمي توانند بگويند به ما چه. نخير شما يک عنوان داريد. قرآن در سوره احزاب- آيه 32 به زنان پيغمبر (ص) خطاب مي کند: يا نساء النبي لستن كأحد من النساء ان اتقيتن: شما زنان پيغمبر هستيد، همانطور که کار خوب کنيد ثواب آن دو برابر است، اگر خطايي هم کنيد کيفرش دوبرابر است چون شما يک عنوان ديني هم داريد ضربه به دين مردم مي زنيد. در ضمن افرادي که منسوب به دين و الگوهاي ديني هستند، نه فقط بايد خودشان را مراقب باشند، وابستگان خودشان را هم مراقب باشند بخصوص خانواده درجه يک چون مي گويند اين خوب بود خانواده اش را درست مي کرد. در اين آيه به زنان پيغمبر گفته مي شود که پيغمبر به خانمهايت بگو اگر مي خواهيد با من باشيد، بايد رعايت خيلي چيزها را بکنيد، اما اگر مي خواهيد دنبال دنيا باشيد، از من جدا شويد و اين عنوان را نداشته باشيد. البته در بين اولياء و انبياء کساني بوده اند که وابستگان درجه يک مانند فرزند و همسرشان بد مي شدند، به هر حال استثناء هم دارد. انسان مالک انسان ديگري نيست، آنها تمام عوامل را رعايت مي کردند، ولي آن فرد ناصالح در مي آمد، اما آنجا که مي ديدند که ديگر نمي تواند روي اينها کاري کرد، حداقل اولين کسي بودند که مزمت مي کردند و به همه نشان مي دادند که حساب ما جداست و ما عمل اين را قبول نداريم. امام رضا (ع) برادري به نام زيد داشت که معروف به زيد نار

ص: 167

است که آدم خوبي نبود و خود امام رضا (ع) با او برخورد مي کرد و وقتي مي خواست افرادي را جمع کند، حضرت در مقابل او مي ايستاد. من توصيه ام به متدين بزرگوار اين است که اولاً سعي کنيد معيارهاي دين را خودتان بگيريد. وقتي مي بيند دين حقي است و به تعبير اميرالمومنين در يک مسيري که بطرف قله مي رود، اگر ديديد راهروان آن کم هستند ديگر نمي ترسد چون مي داند مسير حقي است. ثانياً اگر هم کسي را مي خواهيد الگو قرار دهيد الگوهايي که حجت ديني هستند انتخاب کنند مثل پيغمبر، ائمه دين و حجت هايي که ائمه قرار دادند مثل مراجع بزرگ يا ولي فقيه که ما به عنوان نائب امام زمان (ع) مي شناسيم که اگر خداوند متعال از ما سوال کردند که چرا فلان کار را کردي مي گوييم چون او گفت و اين مي تواند حجت و دليل خدا پسند باشد، اما براي افراد ديگر آنقدر حساب باز نکنيد و به اندازه ظرف او حساب باز کنند. به اين خواهر محترم توصيه مي کنم شما دردينداري خودتان کم نياوريد، شما ديديد دين حق و پاک است و با عقل و فطرت جور در مي آيد به آن تمسک کنيد و شما سعي کنيد جلوي ضعف و لغزشهاي همسرتان را بگيريد و اگر نمي توانيد، حداقل خودتان تاثير نپذيريد و از آن الگوهاي اصلي دين تاثير را بگيريد، آنها که ضعف نداشتند و ضعف در اين افراد است که عمل نکردند. پس عملکرد ضعيف دينداران مانند بحث فقر توجيهي براي عملکرد ضعيف خودمان نمي شود.

ص: 168

آنهايي که در مواجه با اين افراد هستند براي اينکه کمتر ضربه بخورند، سطح معرفت ديني اشان را بالا بياورند که اگر کساني حتي اسم و عنوان داشتند، در کنارشان دچار سقوط و لغزش شدند، اينها نلغزند و مسير حق را طي کنند و حق را بشناسند.

سوال: جوان 20 ساله هستم و از اول ماه رمضان تصميم گرفتم از کارهاي گذشته ام توبه کنم و توبه هم کرده ام، ولي هميشه دلهره دارم، اول اينکه اطرافيانم باور ندارند و هميشه سرکوفت مي زنند و دوم اينکه اعمال گذشته ام هر ثانيه در مقابل چشمهايم مي آيد و نااميد مي شود و با خودم مي گوييم ديگر توبه از گناهانم فايده ندارد. راهنماييم کنيد.

پاسخ: در جلسات قبل گفتيم براي اينکه اين نااميدي نيايد يک نشانه محکم در وجود خودتان هست. اگر از آن گناه گذشته بدتان آمده است، اين بد آمدن و تنفر و اينکه انسان پشيمان شده، اين نشانه خوبي است که خداوند متعال طالب تو شده که تو ميل به او داري.، پس خداي ناکرده دوباره دچار سوء ظن به رحمت خدا نشود آن در هم در سن 20 ساله، مسئله را اينجوري نبيند. در روايات داريم که حسن ظن به رحمت الهي داشته باشيد. در روايت داريم که بقدري رحمت خدا در قيامت جلوه مي کند که حتي شيطان طمع مي کند که شايد ما را هم ببخشند. پس با توجه به وسعت رحمت الهي چرا کسي حالتي پيدا کند که نااميدي براي او بيايد. خود نااميدي باعث مي شود که ديگر به سمت خدا نرود و اين خيلي خطرناک

ص: 169

است. بنابر اين به هيچ وجه اينطور نبينيد. البته اطرافيان هم جداً مراقب باشند اين سرکوفت زدن کار بسيار اشتباهي است. پيغمبر اسلام (ص) فرمود خوشا به حال آن کسي که عيب خودش او را نگهداشته از اينکه عيب ديگران را بپردازد. اين سرکوفت زدن هيچ توجيهي ندارد. فرازي ناب از امام علي (ع) است که فرمود: اي مالک، اگر ديدي کسي مرتکب گناهي شده، فردا به او به آن چشم نگاه نکن چون شايد شب توبه کرده باشد. وقتي ديگران اينطور برخورد مي کنند باعث مي شود دلهره بر اين جوان بيشتر سايه بياندازد، اما خودش بايد شروع کند و اعتماد را در ديگران ايجاد کند. اعتماد به خدا داشته باشيد و نشانه رحمت در خودتان است و اينکه از گناه بدتان آمده به فال نيک بگيريد و اعمالتان را به صحت و پاکي از نو شروع کنيد که هنوز جوانيد و راه خيلي طولاني است.

سوال: مادر دختر 20 ساله هستم و از دخترم از هر لحاظ راضي هستم، ولي او نماز نمي خواند، وقتي به او با مهرباني تذکر مي دهم مي گويد من با روش خودم با خدا ارتباط برقرار مي کنم. به نظر شما من چکار کنم و به او چي بگويم؟

پاسخ: ما از گذشته اين دختر خانم خبر نداريم که آيا والدين ايشان از کودکي مسائل ديني را براي او شروع کردند و يا تا 20 سالگي گذاشتند چون در توصيه هاي ديني داريم که تربيت ديني را از کودکي شروع مي کنند و چه بسا بعضي دير شروع مي کنند و متوجه مي شوند که شخصيت

ص: 170

شخص شکل گرفته است و کار سختتر مي شود. طبيعي است که در اين سن با دعوا هيچ کاري پيش نمي رود و با لجاجت همراه مي شود. اينجا چند تا کار مي توان کرد، اولاً با لحن مهرباني بگويد که دين و دستورات ديني يک دستورالعملي از طرف خداست که سازنده ماست. بنابر اين براي اينکه ببينيم که اين دستگاه چگونه به بهره برداري مي رسد بايد ببينيم آن سازنده اش چي گفته است. خود پروردگار عالم نماز و روزه و دستورات ديني را قرار داده است. شيطان با اصل عبادت خدا مخالف نبود وقتي فرمود که بر آدم سجده کن. شيطان گفت مرا از اين معاف کن، من تو را طوري عبادت مي کنم که احدي تو را آنطور عبادت نکرده است. خدا فرمود: من به عبادت تو احتياجي ندارم من از آن راهي که مي گويم مي خواهم تو مرا عبادت کني يعني روش عبادت را از من بگيريد. شيطان با روش عبادت مخالف بود و مي خواست خودش يک روش از خودش در بياورد و خدا لعنت اش کرد و از درگاه خودش راند. اين مورد را خيلي بايد مواظب باشيم. خداوند متعال که سازنده ماست مي داند که از چه راهي ما رشد مي کنيم. لذا والدين با مهرباني همين مثالي که زدم را براي او بيان کنند. مطلب ديگر اين است که اگر در خانه زمينه هاي معنوي را زياد کند. گاهي يک جلسه روضه و دعا در خانه بگيرند و يا ايام شهادت معصومين حداقل يک سياهي بزنند و يا براي جشن يک پرچمي براي علامت بزنند. اينها

ص: 171

فضاسازي است و خيلي موثر است. سوم خود شما مادر بزرگوار الگوي عملي باشيد که آثار عملي نماز را به اين دختر خانم نشان دهيد که نماز باعث مهرباني و اخلاق خوش و آرامش و راستگويي شماست. چهارم خالصانه براي او دعا کنيد. همه چيز دست ما والدين نيست تا يک جايي ما مي توانيم پيش برويم، حتي بعضي از فرزندان انبياء و اولياء بودند. پس آنچه از دست ما برمي آيد انجام دهيم و بقيه را خالصانه تضرع کنيم و از خدا بخواهيم که او را هدايت کند. انشاءالله دعاي مادر در حق فرزند مستجاب خواهد شد.

سوال: من خانمي هستم که اصلاً به دنيا و زرق و برق آن اهميت نمي دهم، ولي دوستدار اهل بيت هستم. گاهي دلم هواي زيارت مي کند و مي شکند و مي گويم اي کاش از مال دنيا چيزي داشتم. آيا اين دنيادوستي است؟

پاسخ: شخصي از امام صادق (ع) سوال و درد دل کرد و گفت من خيلي دنيا طلب شدم. حضرت فرمود: مال دنيا را براي چي مي خواهي؟ گفت: به زن و بچه ام برسم و صله رحم کنم و به حج بروم و به ديگران کمک کنم. امام فرمود: اين عين آخرت است، اين دنياطلبي نيست. آن چيزي که بد است اين است که خود اين دنيا را هدف قرار بدهد و در اين بماند، ولي اگر آن را ابزار براي کارهاي خير قرار دهد، اين ديگر دنيا نيست. شما آرزوي اين را داريد که مالي نصيب اتان شود که به زيارت برويد. البته من اينجا توصيه مي کنم به دينداراني

ص: 172

که دستش مي رسد و بارها به زيارت رفته اند، ولي يک نفري از آشنايان حسرت همان يک بار را دارد شما کمکي که به او مي کنيد پيش از آن زيارت به شما داده مي شود.

سوال: آيا دعاها و ذکرهايي که براي رزق و روزي توسط خانم خانه که نان آور نيست، خوانده مي شود، تاثيرگذار است و يا بايد مرد اين اذکار را بخواند، اگر زن اهل ايمان باشد و مرد سست ايمان باشد، چطور؟

پاسخ: در روايات ما است که خود وجود زن در خانه باعث برکت است. روايتي از پيغمبر اکرم (ص) است که فرمودند: ازدواج بکنيد چون خود خانمهايي که وارد خانه مي شوند سهمي از برکت را با خودشان مي آورند. بنابر اين اينطور نيست که اين دعا اختصاصي باشد و کارهايي که براي وسعت رزق انجام مي شود اختصاصي براي کاسب و نان آور خانه باشد. در روايت است در خانه اي که قرآن خوانده شود رزق وسعت پيدا مي کند. اصلاً وسعت رزق براي خانه است و تمام اهل خانه دخيل هستند. يک بار مي گوييم وسعت عمر کسي و يا برکت علم کسي، اين مربوط خود شخص است، ولي اين برکت خانه است. بنابراين تمام اهالي خانه براي اين وسعت رزق دخيل هستند.

سوال: در ماه رمضان درهاي جهنم بسته مي شود و شيطان در غل و زنجير است. پس ما نبايد مرتکب گناه بشويم و يک ماه را پاک پاک سپري کنيم، ولي گاهگاهي ديده مي شود گناهان کوچک و بزرگ را انجام مي دهيم. اين سوال پيش مي آيد شيطان که در غل

ص: 173

و زنجير بود، پس اين گناهان از کجا نشات مي گيرد و اين وحشتناک مي شود که شايد اين از طرف خودمان است. اين چگونه است؟

پاسخ: بزرگي مي گفت شياطين در غل و زنجير هستند به شرطي که ما نرويم آنها را باز کنيم. يکي از عوامل گناه شيطان است که عامل بيروني است، اما يکي از مهمترين عوامل گناه نفس خود ماست که اصلاً شيطان مي تواند روي ما تاثير بگذارد بخاطر اين است که اين نفس اماره او را راه مي دهد. اين عامل گناهي است که حتي در ماه رمضان مرتکب معصيت ها و خطاهايي بشويم. مهم اين است که يک جا جلوي آن را بگيرد و ماه رمضان ماه خوبي است که افسارگسيختگي نفس را بگيرد و آن را رام کند. اگرچه بيشتر ماه رمضان گذشته است، ولي 5-4 روز باقي مانده است و اگر کسي بخواهد تحولي در خودش ايجاد کند اين چند روز غنيمت است و مي تواند کاري کند.

سوال: بهترين کاري که در اين چند روز باقيمانده از ماه رمضان مي توانيم انجام دهيم، چيست؟

پاسخ: همانطور که از اول ماه رمضان اين را گفتيم از کلام پيغمبر اکرم (ص) که فرمود بهترين اعمال پرهيز از گناهان است. بهترين وقت براي اين تمرين در ماه رمضان است. در اين چند روز باقيمانده، اگر کسي بطور جدي اين مراقبه را از گناه داشته باشد، بخصوص آن اعضاء و جوارحي که حس مي کند از آن ناحيه مرتکب مي شود. مثلاً بعضي حس مي کنند چشمهايشان خطاي بيشتري دارد، سعي کنند صبح تا شب و شب تا صبح

ص: 174

نگاه آلوده اي به عمد نداشته باشند. اگر بخشي از ماه رمضان را در اين تمرين بگذرانيم، اين بهترين عمل است. در مرحله بعدي تصميم براي جبران خطاهايي که از ما سرزده و قابل جبران است، بگيريم و آنهايي که قابل جبران نيست، چاره اي جز استغفار نداريم و خداوند به کرمش مي بخشد. کسي که صادقانه از خدا بخواهد، ترديدي نيست که آن گناهاني که قابل جبران نيست مي بخشد. ولي آنهايي که قابل جبران است براي مثال من حق مالي يا حيثيتي و آبرويي کسي را ضايع کردم، بروم و حلاليت بطلبم. همين حلاليت را با يک تماس گرفتن و ارتباط برقرار کردن چقدر رحمت پروردگار را براي خودمان در اين ماه جذب مي کنيم. اگر نماز و روزه اي از ما قضا شده، شروع کنيم. اگر ما اين کارهاي خير را که هر کدام بند بسيار بزرگ زندگي ما از روح ما باز مي کند، اگر در اين ماه که زمينه اش فراهم تر است و در اين اواخر ماه رمضان حس مي کند که باورهاي ديني اش تقويت شده چون بيست و چند روز به خاطر خدا روزه گرفته و نمازهايش را بجا آورده است. ما همين را تصميم بگيريم در يازده ماه بعدي اين تمرين را ادامه بدهيم و واقعاً هم از خداوند متعال کمک بگيريم تا شب آخر ماه. ما روايت داريم که امام سجاد (ع) فرمود: شب آخر ماه رمضان يعني اصلاً شب عيد فطر کمتر از شب قدر نيست و خدا به قدري که در طول ماه از بندگانش گذشته و مغفرت شامل افراد شده تا آن

ص: 175

لحظه آخر هم اين مغفرت و رحمت شامل حال مي شود. بنابر اين بدون ذره اي خستگي و نااميدي براي دوري از گناه تمريني بکنيم و شروعي داشته باشيم که زندگي امان را حتي براي يک روز و براي مدت کوتاهي با بندگي همراه کنيم که در ماه رمضان بهترين جا براي شروع است چون اراده قوي است. اگر اين را انجام بدهيد و خالصانه از خدا بخواهيد در طول يازده ماه بعدي مي توانيد انشاءالله ادامه بدهيد و زندگي را با بندگي سپري کنيم.

سوال: بعضي از همين حالا مي ترسند و ترسشان هم جا داشته باشد چون يک ماه تمرين بندگي کردند و سحر خيز بودند و اين حس خوب سحر و دعاي مستجاب وقت افطار لحظات بسيار نوراني است که وقتي به لحظات آخر ماه مبارک مي رسيم واقعاً دلتنگ اين لحظات مي شويم، ولي بعضي ها بودند که حالات خوش آنها منحصر به يک ماه بود که پنج روز ديگر تمام مي شود. حالا خيلي مشتاقم که بدانم چکار مي شود کرد که اين حالات استمرار داشته باشد.

پاسخ: در قسمت اول سوال که گفتيد حسرت اين ماه است، کاملاً درست است. شما اگر دعاي 45 صحيفه سجاديه که وداع امام سجاد (ع) با ماه رمضان را بخوانيد که با چه عزيزي وداع مي کند و حضرت چه تعبيراتي دارد که در اين ماه، خدا براي ما چه کردي؟ چه پاکي هايي آوردي، چه زمينه هايي فراهم کردي، شب قدري بود که تو آمدي و دست عنايت خودت را روي سر ما کشيدي. يک خداحافظي مي کند که از عزيزترين کس

ص: 176

اش خداحافظي مي کند. اين حسرت و سوز خيلي ارزش دارد و اينها در نزد خدا جزء اعمال حساب مي شود. منتها در مورد بقيه ماه، اينها چيزي نيست که با دعا و ذکر حل شوند، اينها امور دوايي است نه دعايي يعني بايد خودش را مداوا کند. همين شيوه اي که در ماه پيش گرفت و به او نتيجه داد و حسي در خودش ايجاد کرد، حس تنفر از آلودگي ها و بديها، حس همراه شدن با پاکي ها و حس نزديک شدن بيشتر به خدا. اگر همين مسير را ادامه دهد اين نتايج براي او پررنگ مي شود راه همين است و مهم استقامت در اين مسير است که بستگي به اراده خودمان دارد. البته در جلسات آينده بحث عوامل تقويت دين را مطرح مي کنيم و سعي مي کنيم آن امور کمکي را بگوييم ولي مهمترين چيز اراده خود شخص براي ادامه مسير است.

سوال: فقط يک دعاي من مستجاب مي شود و آن اينکه در حال عصبانيت مي گويم هيچي از تو نمي خواهم. به نظر شما درخواست يک همسر مومن و صالح براي کسي که سن ازدواجش دارد مي گذرد، مصلحت نيست. مي خواهم يک جمله کفرآميز بگويم به نظر من خود خدا موجبات نااميدي را فراهم مي کند، وگرنه چرا به هر دري مي زنيم به خواسته امان نمي رسيم.

پاسخ: البته راههايي که گفتند براي کساني که مبتلا به اين مشکل هستند مثلاً اگر کسي آيه صخره که آيات 54 تا 56 سوره اعراف است، بخواند بخصوص 70 مرتبه، زمينه براي حاجت خيلي براي او فراهم مي

ص: 177

شود و يا توسل به امام جواد (ع) و آيت الکرسي براي اين حاجت گفته شده است، اما با همه اين وجود من تقاضايم اين است که جايي براي تسليم خدا در سختيها باز کنيد. ما بايد اين را بپذيريم که قرار نيست اگر همه چيز ما سر جاي خودش بود، ما بندگي کنيم و اگر يک چيزي داده نشد، زير بندگي بزنيم و با خدا کفرآميز حرف بزنيم. قرار نيست خدا تسليم ما باشد و هر چه ما بگوييم او بگويد چشم، بلکه قرار بود او خدا باشد و ما چشم بگوييم و بخصوص آن چشم گفتني ارزشمند است که در سختيها باشد. واقعاً اميدوارانه به اين شيوه خداوند متعال دري را باز کند. در قرآن مي فرمايد: و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب (سوره طلاق-آيه 3): از آنجايي که به گمان شخص نمي رسد براي او روزيش را بفرستد. فقط تکيه اش را از خدا قطع نکند.

سوال: چگونه مي توان جلوي افکار بد را گرفت. چند وقتي است که افکار زشت و ناپسندي در ذهنم مي آيد که پشت سر هم تکرار مي شود. برخي از اين افکار در وجود خدا و اهل بيت پيامبر است و فکر اينکه خدا به خاطر اين افکار از من نمي گذرد باعث تشديد اين افکار مي شود. مي خواستم بدانم من چکار مي توانم کن و آيا افکارم گناه است.

پاسخ: مهمترين چيز اين است که خيلي به اين افکار اعتنا نکنيد. اين افکار گاه به شکل يک وسوسه در مي آيد در رابطه با خدا و دين و

ص: 178

گاهي افکار منفي هم است يعني اينها مثل پارازيت هايي هستند که ناخوداگاه در ذهن آدم خطور مي کند، اينها اصلاً گناه نوشته نمي شود. در روايت از پيغمبر اکرم (ص) متعدد است که فرمود: از امتم نه چيز برداشته شده و آنها را خدا مواخذه نمي کند يکي از آنها اين وسوسه هايي است که در مورد خلقت و خدا به ذهن خطور مي کند، اينها گناه نوشته نمي شود. اينها گاهي دست آدم نيست و ناخوداگاه مي آيد و حتي براي بعضي اينطور القاء مي شود و دلهره بوجود مي آيد که اگر من در اين حالت از دنيا بروم، شايد بي ايمان از دنيا بروم، اصلاً اينطور نيست، اين دست خود اين فرد نيست. هر چه حساستر شود و اعتنا کند، چه بسا شيطان اين وسواس فکري را بيشتر کند. البته در روايات ما توصيه شده که اين افراد براي دفع وسواس فکري و عملي لااله الا الله زياد بگويند و به خدا پناه ببرند و عملاً خودشان را به خدا بسپارند. شيطان ضعيف تر از آن است که به قلعه الهي بتواند نفوذ کند، اگر کسي خودش را به خدا بسپارد به قلعه خدا وارد شده است. خود را به خدا بسپاريد، نه با لفظ و لق لق زبان، واقعاً با صميم قلب بگوييد اعوذ بالله من الشيطان الرجيم: خدايا من خودم را به تو سپردم. خيلي ها به اين افکار اعتنا نکنيد. خود اعتنا کردن باعث مي شود که شيطان فکر کند که اين نقطه ضعف اين فرد است و از همين جا وارد شود و اين افکار را زياد

ص: 179

کند و او را از نظر فکري و رواني بهم بريزد و دچار يک تشويش و دلهره کند که تعادل روحي اش را از دست بدهد. گاهي يک سوال و شبهه اي درباره خدا و دين است و آدم مي پرسد و يا مطالعه مي کند، اما گاهي اين خطورات ناخودآگاه است که براي اينها دلهره نداشته باشند و بي اعتنا باشند و کار خودشان را ادامه دهند، وقتي بي اعتنا شويد شيطان هم به سراغ شما نمي آيد. گاهي من عمداً خيالبافي ها را انجام مي دهم، اين دست خودم است. من نبايد اين رشته را دنبال کنم.

89-06-28- دينداري در آخرالزمان

از باغ مي برند چراغاني ات کنند تا کاج جشنهاي زمستاني ات کنند، پوشانده اند صبح تو را ابرهاي تار تنها به اين بهانه که باراني ات کنند، يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند اين بار مي برند که زنداني ات کنند، اي گل گمان مکن به شب جشن مي روي، شايد به خاک مرده اي ارزاني ات کنند، يک نقطه بيش فرق رحيم و رجيم نيست، از نقطه اي بترس که شيطاني ات کنند، آب طلب نکرده هميشه مراد نيست، گاهي بهانه ايست که قرباني ات کنند.

سوال: يک چکيده اي از مباحث هفته ها گذشته بگوييد.

پاسخ: در جلسات گذشته عمده بحثي را که دنبال کرديم در مورد عوامل تضعيف دين و اموري که به دينداري ما آسيب مي رساند، بحث شد. بعضي از اين عوامل دروني است مثل گناهان و هوا و هوسها و حب دنيا و دنيا زدگي و بعضي از عوامل بيروني است. البته بعضي از عوامل هم

ص: 180

دروني و هم بيروني است مثل فقر. امروز هم به يکي از آفات بيروني دين مي پردازيم که از مهمترين آفات و آسيب هاي ديني، بحث شيطان است که يکي از خطرناکترين راهزنان و سارقان دين که در قرآن و روايات ما به شدت ما را نسبت به او حساس کرده اند که توجه داشته باشيد به اين دشمن خطرناک قسم خورده اي که به تعبير امام کاظم (ع) اين دشمن دشمنان ديگر را هم عليه ما تحريک مي کند و باعث مي شود همه به سمت ديانت ما نشانه بروند.

سوال: آيا شيطان وجود و حقيقت خارجي دارد يعني آيا موجود است يا يک نماد و سمبل شر است؟

پاسخ: اين نکته مهمي براي شروع بحث است که واقعاً بدانيم که شيطان چه موجودي است؟ بعضي که متاسفانه با معارف ديني آنچنان آشنا نيستند، شيطان را صرفاً يک موجود تخيلي و يا موجود سمبل شرارت مي دانند ولي يک موجود واقعي بيروني نيست و يا سمبل هوا و هوس است.ولي وقتي با قرآن و معارف دين آشنا مي شويم به هيچوجه اينطور نيست و شيطان يک موجود واقعي است، تعبير قرآن در سوره کهف-آيه 50 اينطور است: كان من الجن ففسق عن امر ربه: شيطان موجودي است که از سنخ جن است و ذريه و فرزنداني دارد که در قرآن به آن اشاره شده است: افتتخذونه و ذريته اولياء من دونى (سوره کهف-آيه 50): آيا شيطان و فرزندان او را به عنوان سرپرست و مدير زندگي خودتان قرار مي دهيد. در سوره شعراء-آيه 95 جنود و لشگرياني براي او تصوير شده است: و

ص: 181

جنود ابليس اجمعون. نقشه و طرح و برنامه او در قرآن و روايات آمده و راههاي مقابله با او اشاره شده است. تمام اين حساسيت ها با اين طول و تفسير که قرآن و روايات به آن مي پردازند و با لحن هاي مختلف نشان مي دهند که يک موجود واقعي و جدي است که يک زماني از زندگي اش عبادت مي کرده و شيطنت نداشته و در برهه ديگري از زندگي به انحراف کشيده مي شود بر اثر آن آلودگي هاي دروني و ار عالم قدس رانده مي شود و رجيم مي شود و از آن به بعد قسم مي خورد که انسانها را از صراط مستقيم منحرف بکند و باعث دوري آنها از مسير بندگي بشود. اينها مجموعاً نشاندهنده اين است که يک موجود جدي و واقعي است که نقشه اي در اين عالم دارد و با کسي شوخي هم ندارد و خداوند متعال هم بشدت در قرآن تاکيد مي کند که إن الشيطان لكم عدو فاتخذوه عدوا (سوره فاطر-آيه 6): شيطان دشمن است او را دشمن بگيريد. ممکن است دشمني باشد که خيلي با ما کاري ندارد ولي اينکه قرآن با اين تاکيد مي گويد يعني در مقابل او حساس باشيد. به تعبيري که ملاصدرا يک بحث تفسيري اش فرموده تعبير زيبايي است. ايشان مي گويد: شيطان براي حضرت آدم و حوا قسم خورد که مي خواهد نصحيت اشان کند، فريب اشان داد، براي ما که قسم خورده که فريب امان بدهد، ديگر چکار مي کند. چون شيطان در عالم بالا بوده که در روايت امام صادق (ع) است که ملائکه گمان

ص: 182

مي کردند که او از خودشان است يعني بر اثر عبادتهاي ممتدي که انجام داده و حضرت اميرالمومنين (ع) در نهج البلاغه به آناشاره کرده است که سالهاي متمادي عبادت خدا را انجام داد، مقامي به او داده شد که در رديف بعضي از ملائکه بود که ملائکه فکر مي کردند از خودشان است. بخاطر آن انحراف که در او ايجاد شد، از بهشت رانده شد. عالم قدس را مي شناسد، ولو اينکه قدسي و مقدس نيست و راههاي انحراف آن را هم خوبمي شناسد. همه بي راهها و راه گمراه کردنها را بلد است و عمر طولاني هم در مقابل عبادتهاي زيادش به او داده شده است. پس موجودي با طرح و برنامه و نقشه جدي است. شيخ محمد زاهد از بزرگان تهران بودند و نمازهاي با حضور قلب و معنويت مي خواندند و زاهد برجسته بودند که حضرت امام راحل نير با ايشان ارتباط داشتند. ايشان با وجود آن حضور قلبي که داشتند، بعضي قسمتهايي که نماز را باطل نمي کند را فراموش مي کردند و بعد از نماز هم که سخنراني مي کردند افراد ديدند که بصورت پراکنده صحبت مي کند و نظم سابق را ندارد و حتي در موقع حرکت در خيابان يکي و دو جا نزديک بود ماشين او را بزند. يکي از دوستان پرسيد آقا دو سه روز است که حواستون سرجايش نيست. گفتند بله که پريشان هستم يک روايت دو سه روز پيش خواندم که آن روايت پريشانم کرده است چون اهل يقين و باور بود، روايات اهل بيت را هم باور داشت. اين روايت اين است که

ص: 183

پيغمبر اکرم (ص) به امام علي (ع) فرمودند: يا علي به تعدادي که تو از راههاي هدايت و خوبي بلدي، شيطان هم از راههاي ضلالت و بدي بلد است. حالا من با اين موجودي که به جان من افتاده و استاد گمراه کردن است، من چه کنم و نمي خواهي پريشان باشم. چنين موجودي در عالم فعاليت مي کند و خستگي ناپذير است. کلاً جن خوب و بد دارد و مثل انسان مکلف هستند و به جن هاي شرور شياطين مي گويند که بزرگترين آنها ابليس است که همان شيطان معروف است که آدم و حوا را در بهشت فريفت و باعث رانده شدن آنها شد و خودش هم رانده شد.

سوال: فلسفه وجودي شيطان چيست؟

پاسخ: نکته اي علامه طباطبايي در الميزان دارند که نظام عالم، نظام سلسله وار و زنجيره اي است که اگر يکي از حلقه ها کم شود، کل آن نظام بهم مي خورد و گويي لغو مي شود يعني اين نظام با تمام حلقه هايش معنا پيدا مي کند و ساخته مي شود و از جمله شيطان يعني شيطان که يکي از حلقه هاي اين نظام است، نباشد، اصلاً نظام خلقت لغو مي شود. وقتي اين را مي شنويم عجيب مي ايد. توضيح مطلبي که خود ايشان فرمودند اين است که خداوند متعال عالم را خلق کرد براي اينکه انسان که گل سرسبد عالم آفرينش است، بوجود بيايد و انسان براي اين خلق شد که تکامل و رشد پيدا کند و به اهدافي که خدا انتظار دارد، برسد. تکامل انسان وقتي است که از بين خير و شر و

ص: 184

از دو راهي خوب و بد، خوب را انتخاب کند و نه اجباراً در مسير خوبي برود. کارهاي غيراختياري براي انسان رشد نمي آورد. الان فرض کنيد ما تنفس انجام مي دهيم و ضربان قلبمان مي زند، اين باعث رشد ما نمي شود چون در اختيار ما نيست. بنابر اين ارزش کار انسان زماني است از بين خوب و بد، خوب را انتخاب کند. شيطان آن کسي است که شر را درست مي کند و از آنطرف انبياء خير را درست مي کنند، پس دو راه در اين عالم انداختند که اين دو راهي درست شود و انسان از اين دو راهي انتخاب کند. البته همه خير و خوبي را انتخاب نمي کنند. اما در عين حال براي نظام تکاملي انسان لازم است که اين دو راهي باشد. پس فلسفه خلقت شيطان همين است که امتحاني فراهم مي کند و يک دو راهي درست مي کند. اين تعبير قرآن است که ليجعل مايلقي الشيطان فتنه (سوره حج-آيه 53): خدا القائات شيطان را وسيله امتحان قرار داده است پس او مامور الهي است، اگرچه خودش دچار خسارت شده است، اما براي انسان اين زمينه را فراهم مي کند. نظام خلقت که براي تکامل انسان است با وجود شيطان معنا مي دهد که آن دو راهي درست شود. به تعبير مولوي: دو علم افراخت اسپيد و سياه، آن يکي آدم دگر ابليس راه. اين دو تا علم بايد باشدکه انسانها زير يکي از آنها بروند و اظهار وجود کنند و شيطان يکي از آن علمها را بلند کرده است. همين که فلسفه وجودش است، فلسفه بقايش هم

ص: 185

هست. اين مهلتي که خدا به او داد، بالاخره انسانها بايد تکامل پيدا کنند و در همه زمانها اين دو راهي بايد باشد. البته جهت ديگرش هم اين است که شيطان از اولش شيطان نبود، بلکه عابدي بود و خداوند او را موجودي خلق کرد که مي توانست خوب باشد يا بد و او بد را انتخاب کرد و رانده شد، ولي براي انسانها در کل نظام احسنت الهي چيزي است که مايه رشد و تکامل باشد.

سوال: راههاي نفوذ شيطان را توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ: يکي از مباحث بسيار مهم بحث شيطان شناسي است و شايد گفت هيچ کتاب آسماني مثل قرآن به اينصورت راههاي نفوذ شيطان را بيان نکرده است. اصل کار شيطان وسوسه است و اصلي ترين کار شيطان دعوت به شر و انحراف است که انسان در صراط مستيقيم نرود. همانکه خودش گفت: قال فبما أغويتني لأقعدن لهم صراطك المستقيم: من بر صراط مستقيم مي نشينم و توري پهن مي کنم که آنها را بتوانم خارج کنم و در جاي ديگر قسم خورد که فبعزتك لأغوينهم أجمعين (سوره ص-آيه 82): پس به عزت تو سوگند كه همگى را فريب مي دهم. منتها فريب انسانها توسط شيطان از طريق وسوسه و دعوت است و به زور کسي را به بيراه نمي برد. بعضي افراد آنقدر هواي نفساني در آنها قوي است که شيطان خيلي نياز ندارد براي آن فرد هزينه کند، وگرنه شيطان براي همه تور پهن مي کند منتها براي همه نياز نيست که رئيس وارد عمل شود و اي چه بسا يک فرد ضعيفي را از شياطين را براي وسوسه او

ص: 186

مي فرستد. کار شيطان دعوت است و به تعبير ديگر شيطان از ديوار و پنجره وارد نمي شود بلکه در مي زند و آن کسي که در را به روي او باز کندف بر او وارد مي شود. به تعبير ديگر به زور خودش را وارد نمي کند و شيطان يک نقطه ضعف مي بيند و سنخيتي از نظر آلودگي ها مي بيند. مثل ميکروبي که وقتي وارد بدن مي شود که بدن ضعيف شده باشد. يک بدني که بنيه قوي داشته باشد و تمام راههاي ورود ميکروب را سد مي کنند و سالم مي مانند. شيطان که وسوسه و دعوت مي کند که در قرآن اين دو آمده است: الا ان دعوتكم فاستجبتم لي (سوره ابراهيم-آيه 22): من دعوتتان کردم خودتان اجابتم کرديد، چرا مرا ملامت مي کنيد. فلا تلوموني ولوموا انفسكم (سوره ابراهيم-آيه 22): خودتان را ملامت کنيد که من را به خانه اتان راه داديد. شيطان براي اينکه دعوتش مورد پذيرش قرار بگيرد راهها و ترفند دارد. يکي از راههاي ورود وسوسه به جان و دل ما اين است که او مي آيد گناهان و آلودگيها را زينت مي دهد. شيطان باطل را چهره حق مي دهد و زشت را زيبا نشان مي دهد که انسان سراغ آن زشتي برود چون شيطان اين را مي داند که انسانها فطرتاً از زشتي ها بدشان مي آيد، لذا چهره آن را زينت مي دهد و مي پوشاند تا انسان به سمتش برود. مثلاً در بين خودمان اين توجيهات هم نفسمان و هم شيطان القاء مي کند که براي آلودگيها کلاه شرعي مي گذارد. مثلاً

ص: 187

از کسي مي خواهد غيبت کند مي گويد غيبت اش نشود. با اين جمله مي خواهد گناهش را سبک کند که بتواند انجام بدهد. يا ابتدا مي خواهد غيبت و يا عيب کسي را بگويد، مي گويد آدم خوبي است من هم دوستش دارم، اما اين عيب را دارد، من به خودش هم گفته ام و يا جلوي خودش هم مي گويم. اينها همه کلاه شرعي است. توجيهات زينت دادن يک گناه و موجه کردن آن است که آدم قانع شود آن را عمل کند. فرض کنيد دختر و پسر نامحرمي هستند و مي خواهند ارتباط با هم داشته باشند، يک کلاه شرعي سر خودش مي گذارند که ما براي آشنايي است تا ببينيم که بدرد هم مي خوريم و ازدواج کنيم، در حاليکه به اينها بگوييد به بزرگترها بگوييد. مي گويندک نه لازم نيست آنها بدانند. اين يک موجه کردن گناه است که شيطان از بيرون و نفس از درون توجيه و تزئين مي کند. يکي ديگر را از راههايي که شيطان انجام مي دهد تحقير گناه است يعني بعضي از گناهان صغيره را مي گوييد اين که چيزي نيست. مثلاً يک فيلم و موسيقي حرام که چيزي است. يک نگاه يا يک دروغ کوچک به کجا برمي خورد. اين تحقير کردن گناه يکي از کارهاي شيطان است که اين پله اول اوست و قطعاً اگر اين پله را برود گناهان بزرگتر را جلوي راه آدم مي آورد. آن ضرب المثل تخم مرغ دزد عاقبت شتردزد مي شود. يکي ديگر از ترفندهاي شيطان که در قرآن اشاره شده است، سياست گام به گام و

ص: 188

تدريج و آهسته آهسته نفوذ کردن در دل و جان است. در چند جاي قرآن آمده لا تتبعوا خطوات الشيطان إنه لكم عدو مبين (سوره بقره-آيات 168و 208). خطوه آن گامهاي کوچک و پنهان و آهسته مثل دزد که شب جايي مي رود. در بحارالانوار مجلسي نقل شده است که يک عده اصحاب پيغمبر اکرم (ص) در مجلسي خدمت حضرت آمدند. گفتند يا رسول الله وقتي پيش شما هستيم حس مي کنيم خيلي حال خوش داريم، اصلاً گويي بهشت و جهنم را مي بينيم، ولي از خدمت شما بيرون رفتيم و وارد زندگي معمولي و کار و کاسبي شديم، حالمان دوباره سرجاي اولش برمي گردد و مي ترسيم اين نفاق باشد. پيغمبر (ص) فرمود: نه اين نفاق نيست اين از خطوات شيطان است. اين رد پاي شيطان است که آرام آرام مي آيد تا وقتي در کنار من هستيد در مجلس پيغمبر دست شيطان به آنها نمي رسد. مثل ماه رمضان که شياطين در قل و زنجير هستند، ولي آنها در بيرون مجلس پيغمبر و يا براي ما بيرون از ماه رمضان در کمين هستند. پيغمبر (ص) مي فرمايد: آرام آرام شياطين مي آيند از حالات خودتان پي ببريد و مواظب سقوط و صعودتان باشيد که شيطان دارد نفوذ مي کند. او ناشناخته وارد مي شود. قبلاً گفتم علائمي در ما است که تدريجاً ما عقب گرد مي کنيم. ابتداً شيطان که در او نفوذ پيدا مي کند، نسبت به معنويت مثل دعا و نماز بي اشتها مي شود و حال ندارد و به زور تکليف را انجام مي دهد. اگر خودش را مداوا نکرد

ص: 189

بي شک در بعضي از مسائل و معارف ديني دچار شک مي شود و اگر در اين مرحله خودش را مداوا نکرد دچار سوء ظن و بدگماني مي شود که نکند اينها دروغ باشد و اگر اين را هم مداوا نکرد مرحله آخر مرگ روح است يعني کفر و اين در بعضي دعاها است که خدايا ما را طوري کن که نه دچار شک و نه دچار ريب و بدگماني و سوء ظن و نه دچار کفر شويم. اين علائمي است که شيطان بتدريج در انسان درست مي کند و آن گام به گامش انسان را تا حد کفر و بي ديني مي برد.

سوال: چکار کنيم که راههاي نفوذ شيطان را سد کنيم. چگونه با او مقابله کنيم، آيا واقعاً توان مقابله با شيطان را داريم يا نداريم؟ آيا شيطان خيلي قوي است و ما ضعيف هستيم و يا در قرآن اشاره شده است که کيد شيطان ضعيف است و ما ضعيف هستيم که شيطان بر ما تسلط دارد. مي خواهيم راههاي سلط او را ببنديم.

پاسخ: هيچوقت خداوند متعال موجودي را خلق نمي کند که انسان را به شرارت بکشد و دستش آنقدر باز باشد و از آنطرف دست انبياء خودش که نقطه مقابل رو به خير دعوت مي کنند بسته باشد و در عين حال اينکه رحمت خدا بر غضب اش سبقت دارد. اولاً اين را بدانيد که در مصاف با شيطان ما تنها نيستيم و کمکي هاي زيادي داريم و مهمترين کمکي ها خود خداوند متعال است. ان الله يدافع عن الذين امنوا (سوره حج-آيه 38): خدا مدافع آن کساني

ص: 190

است که ايمان دارند و در مسير بندگي هستند، ولي شرط اينکه خداوند بزرگ کمک بدهد و شيطان را رد کند، اين است که انسان در مسير بندگي قرار گيرد. اين را به خود شيطان هم گفته شده است. در قرآن به شيطان ذکر شده است که تو سلطه اي بر بندگان من نداري: إن عبادي ليس لك عليهم سلطان إلا من اتبعك من الغاوين (سوره حجر-آيه 42): مگر آن گمراهاني که خودشان بدنبال تو افتادند. آن کساني که مسير و جهت درستي را ندارند و گمراه هستند، مثل کساني که در بيابان تاريکي هستند و نمي دانند کجا بروند و با هر صدايي به سمت اش مي روند. اما کسي که مسير را مي داند و خدا را مي شناسد و به سمت او مي خواهد گام بردارد، حتي اگر يک جاهايي ممکن است لغزش داشته باشد، دستش گرفته مي شود. به تعبير بعضي از روايات ما که در بحارالانوار جلد 60 آمده که وقتي شيطان گفت من از چهار طرف به سمت انسان مي روم و او را فريب مي دادم (سوره اعراب-آيه 16) يعني از پيشرو يعني آمال و آرزوها و از پشت سر يعني دنيا که بعد از مرگ او را پشت سر مي گذارد، از سمت راست يعني از سمت خوبيها و عبادات و از سمت چپ که از طريق گناهان است. ملائک به خداوند گفتند: شيطان از چهار طرف حمله مي کند، انسان چي؟ خداوند متعال فرمود: دو راه براي انسان باز است: بالا و پايين، دعا و کمک از آسمان خواستن و سجده. کسي که دستي بر آسمان

ص: 191

بلند کند و يا سري بر زمين در مقابل خداوند متعال فرود بياورد، اين تنها نمي ماند. اين را بايد در نظر بگيريم. بعضي از عرفا حرف قشنگي دارند مي گويند شيطان سگ آموزش ديده خداست. سگ نگهبان براي غريبه ها پارس مي کنند و براي آنها که آشناي خانه هستند پارس نمي کنند. اگر کسي آشناي ولايت خدا و خانه خدا و مسير بندگي باشد و پناه ببرد، قطعاً دست شيطان به ولايت خدا نمي رسد. شيطان به سمت کساني مي رود که گمراه هستند و از شيطان تبعيت مي کنند. لذا شما تمام راههايي که در روايات و قرآن به آن اشاره شده است به نوعي پناه بردن به خداست و رفتن به حريم الهي است. گفته شده که هر جا که شيطان مي خواهد وسوسه کند، أعوذ بالله من الشيطان الرجيم بگوييد استعاذه، اين استعاذه فقط يک لفظ نيست بلکه با گفتن اين پناه به او مي برد. يک ديگر از راههاي مقابله گفتن بسم الله الرحمن الرحيم در هرکاري است که شيطان شريک نشود. در روايت داريم که در موقع غذا خوردن فرشتگان اگر مي بينند که شخص با توجه به خدا ذکر را مي گويد به شيطان مي گويند دور شو، اين سفره، سفره با برکتي است و ذکر خدا در آن شده است. اگر اينکار را نکردند به او مي گويند خبيث، با او شريک شو. يعني آن نيروي که مي خواهد از اين غذا بگيرد در راه شيطان بکار گرفته مي شود. در قرآن به شيطان گفته شده است: و شارکهم في الاموال و الاولاد (سوره اسرا-آيه 64)

ص: 192

که شريک اموال و اولاد آنها شو. آن کساني که بي توجه به خداوند متعال هستند شيطان از اموال و اولاد و متعلقات آنها در مسير خودش بهره مي گيرد، ولي کساني که توجه به خدا دارند، اينطور نيست. يکي ديگر از چيزها نماز است که شيطان در مواقع نماز به نماز افراد را نگاه مي کند و آنکه مواظب مواقع نمازهايش است و حساسيت به نمازهايش دارد. شيطان مي بيند که او سنخيت با خودش ندارد چون خودش که بنده نيست. در روايتي از پيغمبر اکرم (ص) وارد شده که مجلسي در کتاب بحارالانوار جلد 82 دارد که فرمود: شيطان تا وقتي انساني بر نمازهاي پنجگانه اشان مراقبت دارد از او مي ترسد ولي همينکه نماز را ضايع کرد بر آن شخص جرات پيدا مي کند و او را به گناهان بزرگ مي اندازد. شخصي از امام صادق (ع) پرسيد: کي استخاره کنيم؟ امام فرمود: بهترين وقت استخاره وقتي است که در نماز به سمت خدا ايستاده ايد. دورترين وقت شيطان به انسان وقتي است که در نماز است.

يک نقطه بيش فرق رحيم و رجيم نيست، از نقطه اي بترس که شيطاني ات کنند

89-07-04 - حربه ها و سياست هاي شيطان براي نفوذ در انسان

سوال – در مورد حربه ها و سياست هاي شيطان براي نفوذ در انسان توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – يكي از خطرناك ترين راهزنان دين مخصوصا در آخر الزمان شيطان است . كه با تمام لشكريان و قواي خودش سعي مي كند انسان را به انحراف بكشاند . شيطان مي داند كه در آخر الزمان دارد به اجل خودش نزديك مي شود و به آخرين فرصت هاي خودش

ص: 193

مي رسد . در قرآن داريم كه وقتي شيطان از بهشت رانده شد ، از خدا خواست كه تا قيامت به او مهلت بدهد . خدا فرمود : من تا وقت معلومي به تو مهلت مي دهم . در بعضي از روايات وقت معلوم را زمان ظهور دانسته اند و آن زمان وقت شيطان تمام مي شود . موقع ظهور و رجعت ائمه كه دين گسترش پيدا مي كند ، موانع دين كه يكي شيطان است كم مي شود . بعد از شيطان هنوز هواي نفس است كه باعث تحريك انسان به گناه بشود. البته گناهاني كه بطور فراگيري ظلمي را بوجود نياورند . زيرا آن زمان ، زمان عدل است . شيطان بعنوان يك عامل بيروني كه براي انسان دو راهي خير و شر درست مي كرد ، وقتي خود انسانها خير و عبوديت را انتخاب كردند فلسفه ي وجودي شيطان از بين مي رود . شيطان در آخر الزمان تمام دست و پاهاي آخر خودش را خواهد زد و هر چه تير دارد رها مي كند . اصلي ترين كار شيطان وسوسه و دعوت به شر ، آلودگي ها ، انحراف از دين و ديانت است منتها براي اينكه اين دعوت شيطان مورد پذيرش قرار بگيرد و انسانها او را به خانه ي خودشان راه بدهند شيوه ها و ترفندهايي دارد .او مي داند كه انسانها براحتي شر را قبول نمي كنند بنابراين ترفندهايي دارد كه زشتي ها را بقبولاند و وارد زندگي مردم بكند . يكي از شيوه هاي شيطان تزيين است . يعني زشت را زيبا جلوه دادن ، بدي و

ص: 194

آلودگي را خوب نشان دادن تا انسانها آنرا قبول بكنند زيرا انسانها فطرتا از زشتي ها بدشان مي آيد . وقتي شيطان بدي را به شكل خوبي ها جلوه داد و منكر را به شكل معروف جلوه داد ، چه بسا با توجيحي كه براي انسان در مورد كار زشت صورت مي گيرد موجه مي شود و كار را انجام مي دهد . يكي ديگر از ترفندهاي شيطان تحقير كردن و كوچك شمردن گناه است . يعني شيطان وسوسه مي كند كه اين گناه چيزي نيست . يكي ديگر از ترفندهاي شيطان سياست گام به گام و تدريجي جلو آمدن است كه در قرآن به خطوات تعبير شده است . شيطان در به انحراف كشاندن انسان خيلي صبور است . اميرالمومنين فرمود : شيطان دين شما را گره گره باز مي كند. خيلي آرام و آهسته نفوذ پيدا مي كند . كساني كه در اعمال خودشان مواظبت ندارند ممكن است كه سرباز و اسير شيطان بشوند . شيطان كسي را نمي كشد بلكه اسير مي گيرد . شيطان مي خواهد يار درست كند . شيطان درابتداي كار كسي را دعوت به بت پرستي يا فحشا يا دزدي نمي كند . مخصوصا در انسانهاي متدين مي داند كه اين دعوت ها جا نمي افتد . او ابتدا يك زاويه انحراف كوچكي در زندگي درست مي كند . مثلا شيطان انسان را نسبت به امور شبه ناك بي اعتنا مي كند . مثلا اين غذاي شبه ناك چيزي نيست يا اين حرف نمي دانم غيبت است يا نه ولي چيزي نيست . احتياط نكردن و لبه ي

ص: 195

پرتگاه راه رفتن ، اگر كسي به بي قيدي به مشتبهات و لبه پرتگاه راه رفتن عادت بكند ، شيطان يك قدم جلو مي آيد . در قدم بعدي شيطان گناهان صغيره را كوچك مي كند . مثلا يك شب كه هزار شب نمي شود و اين كار به كسي ضرر نمي زند و بعد كم كم انسان بزرگترين گناهان را انحام مي دهد . ما در تاريخ مي بينيم كه بعضي انسانها، افراد بدي نبوده اند ولي از جنايت كارترين انسانها شده اند . مثلا عبدالملك مروان كه از خلفاي بني اميه بود زماني به كبوتر مسجد معروف بود. او وقتي به خلافت رسيد خيلي كشتار كرد . او مي گفت : زماني اگر من مورچه اي را مي كشتم وجدانم آسوده نبود ولي الان آدم مي كشم و اصلا ناراحت نيستم . او در عرض يك شب به اين مرحله نرسيده است . اين افراد درونشان كم كم پوك شد و شيطان در آن جاي گرفت . شمر زماني جزو سربازان اميرالمومنين بود . شمر در جنگ صفين زخمي شد . چه اتفاقي افتاد كه او آنقدر سقوط كرد كه جزو جلادهاي كربلا شد؟ اين اتفاق تدريج مي افتد . انسانها در اول خوب بدنيا مي آيند ولي بتدريج قاتل مي شوند . اميرالمومنين در خطبه ي 7 نهج البلاغه مي فرمايد: شيطان در بعضي افراد تخم گذاري مي كند . جوجه هايش را پروزش مي دهد و آرام آرام آنها را بزرگ مي كند . در حدي كه اين افراد بلند گو و ديده بان شيطان مي شوند. يعني شيطان در او

ص: 196

نفوذ كرده است . يكي ديگر از راههاي شيطان اين است كه به تناسب روحيات هر كس در او نفوذ مي كند . او روانشناس بسيار ماهري است . او از نقاط ضعف انسانها وارد مي شود و كار خودش را انجام مي دهد . سوره ي اعراف آيه 16 مي فرمايد : شيطان از چهار طرف مي آيد . اين چهار طرف ، جهت جغرافيايي نيست . شيطان وارد روح و جان انسان مي شود و روح انسان مجرد است . اين چهار جهت كنايه است . اينكه شيطان از جلو مي آيد يعني آخرت كه در جلوي ما است را كوچك نشان مي دهد . مثلا اگر فرد گناهي انجام داد مي گويد : بعدا توبه مي كني . يعني آخرت را نسيه مي بيند و فكر مي كند كه خيلي فرصت دارد . علامه طباطبايي در تفسير الميزان مي فرمايد شايد معناي از جلوي اين باشد كه شيطان در آرزوهاي انسان تصرف مي كند . يعني آرزوها را در انسان بزرگ مي كند و انسان براي رسيدن به اين آرزوها دست به هر كاري مي زند . شيطان براي بعضي ها از راه پشت سر مي آيد يعني از راه دنيا كه انسان بعد از مرگ آنها را پشت سر مي گذارد مثل مال دنيا و فرزند . اينكه شيطان از سمت راست و چپ مي آيد كنايه از خوبي ها و سعادت است و سمت چپ كنايه از بدي هاست . شيطان براي بعضي ها از راه عبادات و خوبي ها وارد مي شود. شيطان بعضي ها را وسوسه مي كند

ص: 197

كه در عبادات زياده روي كنند و وقي انسان فوق حد ظرفيت خودش كار كند زده مي شود. يا انسان دچار عُجب مي شود. گاهي شيطان از راه تدين وارد مي شود و فرد را دچار وسواس در طهارت و عبادات ديني مي كند . گاهي شيطان هواها را بصورت دين قالب مي كند . اينها شيوه هاي نفوذ شيطان است .

سوال – ما چكار كنيم كه نقطه ضعف هاي ما راه نفوذ شيطان نباشد ؟

پاسخ – كسي كه لجاجت ، حسادت ، تكبر ،سوء ظن و ... دارد ،اينها نقطه ضعف است . شيطان حس مي كند كه از طريق اين نقطه ضعف ها مي تواند وارد بشود . شيطان فردي كه در عالم قدس مسيري را گذرانده است و بر افراد احاطه دارد . البته شيطان روي انسان تسلط ندارد كه كسي را به زور به راهي ببرد . شيطان در مي زند و خودش را دعوت مي كند ولي ما در را به روي او باز مي كنيم . وقتي ما در را باز مي كنيم در واقع همان نقطه ضعف هاي ماست . انسان وقتي خشمگين مي شود عقلش كار نمي كند و هر كاري مي كند و شيطان از همين جا وارد مي شود . يكي از ياران خوب امام رضا (ع) به امام گفت : من مدتها از خدا حاجتي مي خواهم كه به تاخير افتاده است و در دلم از خدا گله مند هستم . امام : فرمود : مواظب باش كه شيطان از اين طريق وارد نشود و تو را از رحمت خدا مايوس نكند

ص: 198

. اين صفت جاپاي شيطان است . شيطان به حضرت نوح گفت كه من در سه جا به انسان خيلي نزديك مي شوم : وقتي كه انسان دچار خشم و غضب مي شود ، جايي كه انسان قضاوت مي كند و زماني كه با نامحرمي تنها قرار مي گيرد . اين نقطه ضعف هايي است كه ما مي توانيم در اختيار شيطان قرار بدهيم . ما بايد سعي كنيم كه اين نقطه ضعف ها را معالجه كنيم . اگر انسان خودش را زير ذره بين بگذارد بدي هاي خودش را مي فهمد . انسان ممكن است كه بيماري خودش را نداند ولي علائم آنرا مي بيند و مي فهمد كه تعادل جسمي ندارد . بيماري هاي روحي هم همين طور است . هفتاد صفت بعنوان جنود شيطان در انسان وجود دارد مثل حسد، كينه ،خشم و ... كتاب شرح حديث جنود عقل و جهل نوشته ي امام خميني است ( هشتاد صفحه ي اول را نخوانيد ) . كتاب قلب سليم نوشته ي شهيد دستغيب است . ما مي توانيم كتاب هاي اخلاقي را كم كم بخوانيم و به آن عمل كنيم تا اين خصوصيات در وجود ما جا بيفتد . ما بايد نقطه ضعف هاي مان را از بين ببريم تا شيطان از آن راه وارد نشود .

سوال – آيا درست است كه شيطان هنگام مرگ و احتضار مي خواهد دين انسان را از او بگيرد . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – آخريم مرحله اي كه شيطان مي داند انسان از دست او خارج مي شود هنگام مرگ است . بعد از

ص: 199

مرگ دست شيطان به آنجا نمي رسد . شيطان درآن لحظه ي حساس همه ي سعي خودش را مي كند . در هنگام مرگ براي انسان وحشتي بوجود مي آيد زيرا انسان مي خواهد به دنيايي قدم بگذارد كه به كارهاي او رسيدگي مي كنند و از طرفي در اين هنگام براي انسان حسرتي وجود دارد زيرا دارد تعلقات خودش را از دست مي دهد . از طرفي بخاطر ناشناخته بودن مسير يك سردرگمي براي او وجود دارد . اين اتفاقات براي كساني مي افتد كه از قبل خودشان را آماده نكرده بودند . قرآن لحظه ي آخر زندگي انسان را سكرات موت ( حالت مستي و گيجي )مي گويد . شيطان در اين حالت وارد مي شود و مي خواهد يك جوري كفر او را در بياورد و كفر را به زبان يا دل انسان جاري بكند . شيطان تعلقات انسان را جلوي چشمش جلوه مي دهد . شيطان مي خواهد كاري بكند كه شخص ناراضي بشود . در آميزه هاي ديني داريم كه كساني كه در اطراف فرد محتضر هستند عقايد را به او تلقين بكنند . امام صادق (ع) مي فرمايد : شيطان در هنگام مرگ انسان ياران خودش را مي آورد كه در دل فرد شك بيندازد و او رابه كفر بكشاند . وقتي شما در كنار محتضر قرار گرفتيد شهادتين را تلقين كنيد تا از دنيا برود . اين نشان دهنده ي اين است كه در آن هنگام حتي بديهيات دين هم مورد حمله ي شيطان قرار مي گيرد . كسي كه با خدا و دين نداشته و جاپا براي

ص: 200

شيطان گذاشته است،سعي شيطان در اين است كه ايمان آنها را بگيرد.همه ي انسانها مي خواهند به بهشت بروند ولي در لحظه ي آخر هست كه شيطان خوب و بد را از هم جدا مي كند و نشان مي دهد كه عقايد چه كسي واقعي است . كساني كه يك عمر در مسير بندگي بوده اند و حتي ممكن است كه اشتباهاتي را داشته اند ولي در لحظه ي آخر دست آنها گرفته مي شود . در وسائل الشيعه داريم كه حضرت عزرائيل مي گويد كه من پنج نوبت نماز آنها را مي بينم اگر آنها مواظب نمازهاي پنج گانه شان بوده اند من خودم براي آنها تلقين مي خوانم . امام صادق (ع) مي فرمايد : شيطان هنگام مرگ نزد دوستان ما مي آيد كساني كه در مسير بندگي بوده اند و مي خواهد آنها را فريب بدهد تا دين آنها را بگيرد . خدا جلوي او را مي گيرد . اين همان كلام خداست كه خدا با يك گفتار محكم در دنيا و آخرت او را نگه مي دارد . فرزند علامه ي حلي توصيه ي زيبايي دارد . فخر المحققين مي گويد كه يك با ر صادقانه اعتقادات خودتان را در نظر بياوريد و به خدا بسپاريد . خدايا من اعتقاد دارم كه تو يكي هستي و پيامبر توآخريم است و ... من اينها را امانت پيش تو مي گذارم ، اينها را در هنگام مرگ به من برگردان .اين دعاي عديله اي است كه در مفاتيح آمده است . سعي كنيد كه يك بار اين دعا را بخوانيد . در آخر

ص: 201

اين دعا اعتقادات را به خدا بسپاريد كه او هنگام مرگ به شما برگرداند . فردي نزد امام صادق (ع) آمد و گفت كه ياران شما مي گويند : ايمان دو جور است يكي ايمان ثابت و ايمان هاي ظاهري (ع) كه زايل مي شود . آن فرد سوال كرد كه من چكار كنم كه ايمان من ثابت بماند حتي لحظه ي مرگ .امام فرمود اين دعا را زياد بخوان : رضيت بالله ربا ... كه تعقيبات مشتركه ي نماز است . اميرالمومنين مي فرمايد : براي دفع شك و تثبيت ايمان و بدست آوردن اطمينان و يقين آيه 54 تا 56 سوره ي اعراف را هفتاد مرتبه بخوانيد . مرگ هر كسي همرنگ خودش است . اگر مرگ من زشت بودم خودم زشت هستم .

سوال – در مورد راههاي مقابله با شيطان توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – تنها راه مقابله با شيطان استعاذه ي عملي است يعني انسان به خدا پناه ببرد . اگر درنده اي در بيابان به شما حمله كند اگر شما بايستيد و هزار بار بگوييد كه به قلعه پناه مي برم فايده اي ندارد شما بايد عملي اين كار را انجام بدهيد . پناه بردن به خدا اين طور است كه اولا ما بايد از نقطه ضعف ها را كنار بگذاريم و خودمان را معالجه بكنيم و ثانيا به دين خدا پناه ببريم . اول نماز و عبادات اعوذ بالله بگوييم ، بسم الله الرحمن الرحيم و الله اكبر ذكر بزرگ خداست كه شيطان را طرد مي كند . كساني كه نماز را سبك مي شمارند شيطان بر آنها

ص: 202

چيره مي شود . مهمترين كار استعاذه ي عملي است و در كنار آن ذكرها و خواندن صلوات و دادن صدقه است .

89-07-11 - حربه هاي شيطان

سوال – براي مقابله با حربه هاي شيطان چكار بايد كرد ؟

پاسخ – ما بايد از شيطان و حربه هاي آن بترسيم . شيطان دشمني است كه با تمام قوا به ميدان آمده است و كسي است كه اطلاعاتي از درون ما دارد و مي تواند ما را خراب بكند . شيطان كسي است كه مدتي درعالم بالا بوده است و راههاي آنرا مي داند و مي تواند عوامل گمراهي را ايجاد بكند. او در آخرالزمان با تمام قوا مي آيد بنابراين بايد از شيطان ترسيد . از طرفي خدا كمكي هايي در دين تعبيه كرده است و در اختيار دين داران قرار داد است . ما وقتي اين كمكي ها را مي بينيم خيلي اميدوار مي شويم . ما در مقابله با شيطان كمكي هاي فراواني داريم : عقل و فطرت خداجوي و حق طلب از درون ، اولياء الهي و معصومين و شاگردان آنها از ، وحي و كتاب الهي از بيرون و از طرفي ملائك و الهامات خير آنها به انسان و خدا كه مدافع مومنين است . ما چون جزو امت رسول خدا هستيم ، يك خصلت هايي بطور ناخودآگاه و پنهان در ما وارد شده است و ما با اين خصلت ها رشد كرده ايم و انس گرفته ايم كه اينها در مقابله با شيطان خيلي موثر است . روزي پيامبر در مسجدالحرام شيطان را رنگ پريده و زار ديد . (گاهي شيطان بر پيامبران

ص: 203

ظاهر مي شده است مخصوصا در مورد حضرت يحيي اين طور بوده است . البته هيچ كدام از وسوسه هاي شيطان اثر روي آنها نمي كرده است ولي گفتگوهايي بين آنها صورت مي گرفته است . ) پيامبر پرسيد كه چرا اين قدر رنگ پريده و رنجور هستي ؟ شيطان گفت : چند خصلت در امت تو مرا به جان آورده است و نمي توانم اين خلق و خوي را از آنها بگيرم . يكي اينكه وقتي به يكديگر مي رسند سلام مي كنند و سلام يكي از نام هاي خداست و هر كس كه سلام كند از رنج دور مي ماند و كسي كه جواب سلام را مي دهد رحمت حق شامل او مي گردد . ديگر اينكه وقتي با هم ملاقات مي كنند با هم دست مي دهند و مصافحه مي كنند و داريم تا وقتي اين دو نفر دستشان را از هم رها نكرده اند رحمت خدا شامل آنها مي شود كه اين باعث تضعيف شيطان مي شود. ديگر اينكه وقت غذا خوردن و شروع كارها بسم الله الرحمن الرحيم مي گويند . در روايت داريم كسي كه بسم الله مي گويد خدا را در كار خودش شريك مي كند . مثلا اگر هنگام غذا خوردن بسم الله گفته بشود انرژي حاصل از اين غذا در خدمت اهداف شيطاني قرار نمي گيرد . ديگر اينكه وقتي سخن مي گويند انشاءالله مي گويند و به رضاي خدا راضي مي شوند.آنها زحمتهاي من را با همين ضايع مي كنند . ديگر اينكه من از صبح تا شب زحمت مي كشم تا آنها را به

ص: 204

گناه وادار كنم ولي بعد آنها توبه مي كنند . ديگر اينكه تا نام تو را مي شنوند صلوات مي فرستند و من چون ثواب صلوات را مي دانم فرار مي كنم زيرا طاقت آن درجات را ندارم . ديگراينكه وقتي اهل بيت تو را مي بينند به آنها محبت دارند . پيامبر به حاضرين گفت كه هركس اين خصلت ها را داشته باشد ، اهل بهشت است .

سوال – ما چكار كنيم كه دين دار واقعي باشيم و دين خودمان را حفظ كنيم ؟

پاسخ – ما بايد عوامل ديني را تقويت بكنيم تا بتوانيم در لغزش گاهها مقاومت كنيم . نقطه قوت هايي است كه دين و باورهاي ديني ما را شارژ مي كند .

براي كساني كه مي خواهند مسير بندگي را طي بكنند و اين بار را درست به مقصد برسانند و سعادت دنيا و آخرت را شامل حال خودشان بكنند اولين كار اين است كه آنها همت بلند داشته باشند . يعني انساني باشد كه خيلي زود خسته نشود . شيطان به افرادي كه منحرف هستند كاري ندارد ولي براي افرادي كه مي خواهند مسير الهي را بروند دام پهن مي كند و وسوسه هايش را به سمت آنها مي برد. در قرآن داريم كه شيطان مي گويد من بر صراط مستقيم مي نشينم و مانع مي شوم و فريب مي دهم . پس كساني كه از صراط خارج هستند ، شيطان كاري به آنها ندارد . چنين فردي بايد همت بلند داشته باشد و براي هر كاري نتيجه ي زود نخواهد . خدا و دين ما ، افرادي

ص: 205

را كه همت بلند دارند دوست دارد . امام حسين (ع) مي فرمايد : خدا آن همت هاي بلند را دوست دارد و از كساني كه دون همت هستند خوشش نمي آيد . در روضه كافي داريم فردي نزد پيامبر رفت و گفت كه من اهل طائف هستم . و زماني كه در جاهليت مردم شما را نمي خواستند من به شما پناه دادم . پيامبر به او گفت كه بخاطر زحماتي كه كشيدي از ما چيزي بخواه . فرد گفت : دويست تا گوسفند و يك چوپان . پيامبر اينها را براي او تهيه كردند . پيامبر گفت كه اين مرد چرا اينقدر كم همت بود؟ چرا هم آن پيرزن بني اسرائيل را نداشت ؟ پيامبر فرمود :در زمان حضرت موسي به موسي خطاب رسيد كه از مصر به فلسطين برو و با خودت جنازه ي يوسف را هم ببر . موسي گفت كه من نميدانم جنازه ي يوسف كجاست ؟ ندا آمد : پير زني هست كه مي داند . موسي پيرزن را پيدا كرد و سوال كرد . پيرزن گفت كه من مي دانم قبريوسف كجاست ولي يك شرطي دارد . ندا آمد كه قبول كن . پيرزن گفت : من مي خواهم در بهشت با توهمنشين باشم . موسي متوجه شد كه اين پيرزن خيلي با همت است. ما سعي كنيم در مسير الهي كم همت نباشيم . امام خميني كه پانزده سال در نجف بودند هر شب به حرم اميرالمومنين مي رفتند و زيارت جامعه كبيره را مي خواندند . يك شب هوا خوب نبود وپسر بزرگايشان گفتند كه امشب

ص: 206

از همين جا به امام سلام بده . امام فرمودند : اين روحيه را از من نگير ، من كه مي توان به حرم بروم چرا از اينجا سلام بدهم . چرا انسان به كم قانع باشد ؟ وقتي انسان مي تواند چيز بلندتري را بدست بياورد چرا بايد به كم قانع باشد ؟ پس نكته ي اول بلند همت بودن است . نكته ي بعدي اين است كه مشكل بسياري از ما ندانستن معارف ديني نيست . ما مي دانيم خدا همه جا هست ولي باز در مقابل خدا گناه مي كنيم . ما بعضي از گناهان را در مقابل بچه ي كوچك انجام نمي دهيم و حيا مي كنيم ولي در محضر خدا گناه مي كنيم . ما همه مي دانيم مرگي در راه است و آن طرف از ما حساب مي كشند ولي جوري زندگي مي كنيم مثل اينكه مرگي در كار نيست . مشكل ما اين است كه باورها و ايمان هاي ما ضعيف است . بقول آيت الله بهجت ماعلم داريم ولي علم ما اثر نمي گذارد. بين باور و عمل نسبت مستقيم است ولي انسان مي تواند علم داشته باشد ولي ايمان نداشته باشد .شيطان مي داند كه خدا خالق است . داريم كه شيطان مي گويد : تو من را از آتش خلق كردي و انسان را از خاك آفريدي . شيطان مي داند كه قيامتي هست و از خدا خواست كه تا قيامت او را مهلت بدهد و به عزت خدا قسم خورد .پس صفات خدا را هم مي دانست . اما شيطان ايمان ندارد . پس

ص: 207

ما بايد باورهاي مان را تقويت كنيم . بعضي ها با اينكه علم شان كم بود ولي باورهاي شان زياد بود و توانستند به سعادت برسند . اگر ما همان دانسته هاي ديني كم خود را باور بكنيم و به آن تسليم باشيم و بر آن عمل كنيم كافي است .اگر يك آيه ي قرآن بر جان انسانها بنشيند او را به رشدها مي رساند . فردي نزد پيامبر به مسجد آمد و گفت كه من مي خواهم قرآن ياد بگيرم . پيامبر به يكي از اصحاب گفت كه به او قرآن ياد بده . چند دقيقه بعد آن فرد از مسجد بيرون رفت و صحابي پيش پيامبر آمد . گفت : اين شاگرد خيلي كم حوصله بود . با خواندن چند آيه كوچك او بلند شد و رفت . من سوره ي زلزال را با او كار كردم . وقتي به آيه آخر رسيدم كه اگر كسي يك ذره كار خوب انجام بدهد آنرا خواهد ديد و اگر كسي به اندازه ي ذره اي كار بد انجام بدهد آنرا خواهد ديد . او بلند شد و رفت . پيامبر فرمود : او فقيه رفت . او به يك عمق رسيد .يك آيه در جان او شكوفا شد . پس ما بايد باورهاي مان را تقويت كنيم .

سوال – چه عواملي مي تواند باورهاي ما را تقويت بكند ؟

پاسخ – يكي ازعوامل مهم كه باعث تقويت باورهاي ديني ما مي شود نماز است . در روايات و قرآن هم به نماز تاكيد شده است . بيشترين تاكيد قرآن در اعمال عبادي بر نماز

ص: 208

است . داريم : نماز معراج مومن است ، نماز وسيله ي قرب به خداوند متعال است ، نماز جلوي فحشا و منكرات را مي گيرد . سيد بحرالعلوم مي فرمايد كه من اين اثر نماز را بالاتر از اثر عروج مي دانم . اينكه نماز جلوي فحشا و منكر را مي گيرد يعني انسان را به درجه ي عصمت است . نماز ستون دين است .اين آثاري است كه براي نماز گفته شده است . ما در اذان به نماز خير العمل ( بهترين عمل )مي گوييم . نماز انسان را به خضوع و خشوع مي رساند . همسر امام صادق (ع) مي فرمايد : زماني كه امام داشتند از دنيا مي رفتند ، حضرت فرمودند : شفاعت ما به كسي كه نماز را سبك بشمارد نمي رسد . سبك شمردن نماز يعني اينكه گاهي نماز را بخواند و گاهي نخواند يا عادت دارد كه در اول وقت به نماز بي توجهي كند .يك وقت انسان به خواندن نماز در اول وقت مقيد است و يكي دوبار عذر دارد . يك وقت انسان نسبت به نماز اول وقت خواندن بي توجه است . اين درجه اي از سبك شمردن نماز است كه قرآن آنرا سرزنش كرده است . اين افراد نماز مي خوانند ولي نسبت به نماز سهل انگار هستند، صلاتهم ساهون . نمازي كه قرآن مي گويد همان نمازي است كه آن آثار را دارد. يعني نمازي كه روح دارد ، حضور قلب دارد و اين يك نماز واقعي است و انسان را از فحشا و منكر باز مي دارد . چنين نمازي

ص: 209

سنگين است . پس نماز ظاهري سنگين نيست . ما يك صورت نماز داريم كه انسان را بالا نمي برد البته همين نماز با بي نمازي خيلي فرق مي كند . كسي كه نماز نمي خواند در قيامت عقاب مي شود و شفاعت اهل بيت به آنها نمي رسد . حتي ظاهر نماز هم ارزشمند است . اگر انسان بخواهد درجاتي بدست بيارود بايدهمت بلندتري داشته باشد و نمازش را با روحش انجام بدهد . متدينين از اين استاد پنج وقت يعني نماز استفاده كنند. ما همه دنبال استاد مي گرديم . استادي كه باعث رشد و تقرب شما مي شود همين نماز است . اما بشرط اينكه بتوانيم اين نماز را با حضور قلب انجام بدهيم .

سوال - براي حضور قلب در نماز بايد چكار كرد ؟

پاسخ – يكي از چيزهايي كه انسان را به حضور قلب مي كشاند خواندن نماز در اول وقت است . اين كار يعني اينكه من نماز را مهم مي دانم . مرحوم ملكي تبريزي در كتاب اسرارالصلاة دارد : اگر كسي نمازش را در اول وقت بخواند ملائك براي نماز صبح او را صدا مي كنند . ايشان قسم مي خورند كه عده اي صداي آن ملك را شنيده اند كه احتمالا ايشان خودشان بوده اند كه صداي ملك را شنيده اند . رعايت كردن آداب ظاهر نماز باعث حضور قلب مي شود مثل نماز خواندن در مسجد ، جماعت خواندن ، پاكيزگي و طهارت را رعايت كردن ، انگشتر دست كردن وعطر زدن .

89-07-18 -آثار نماز

سوال: نماز چه ويژگي دارد که باعث تقويت دين و

ص: 210

دينداري مي شود؟

پاسخ: ما از مهمترين عوامل تقويت دين و باورهاي ديني معرفت به خدا، معرفت به نبوت، و آخرت را گفتيم، اگر اين باورها بخواهد رشد بکند، پرورش پيدا بکند و تقويت بشود، از مهمترين عواملش نماز است. چرا؟ قرآن مي فرمايد: واعبد ربك حتى يأتيك اليقين (سوره حجر-آيه 99): اگر مي خواهيد داراي يقين بشويد يعني همان باور محکم و ثابت که در فتنه ها دچار سستي و کاستي نشويد، در مسير عبوديت عمل داشته باشيد. بايد بندگي داشته باشيد. مهمترين نماد بندگي و علامت بندگي که خضوع و خشوع در برابر حق در آن پيدا است، بي ترديد نماز است. در قرآن بيشترين تاکيد را در بين اعمال صالح بر نماز کرده است. در قرآن 114 بار از نماز ياد شده است. در کتب معتبر روايي ما در مورد نماز خصوصيات زيادي گقته شده است که قابل تأمل است. امام کاظم (ع) فرمودند: افضل اعمال بعد از معرفت خدا، نماز است. در روايت داريم بالاترين عمل بعد از پذيرفتن دين نماز است. ما مکرر از پيامبر و ائمه معصومين داريم که از اولين چيزي که در آخرت از آن سوال مي شود نماز است که اگر نماز پذيرفته شد بقيه اعمال هم پذيرفته مي شود. چرا؟ يک درختي که خشکيده و ريشه اي در زمين ندارد، شما هر مقداري که به آن آب و کود بدهيد و نور آفتاب را به آن برسانيد آن رشد نمي کند چون حيات ندارد. اما درختي که متصل به زمين است، ريشه هايش در زمين تنيده است، اگر به آن آب و کود و

ص: 211

نور برسانيد، پرورش پيدا مي کند. نماز مثل ريشه اي براي انسان است و او را به خدا و حقيقت هستي متصل مي کند. اگر نماز را از يک انسان بگيريد، اين انسان ديگر حيات معنوي ندارد و اعمال صالح ديگر براي او نفعي ندارد. اما اگر نماز را داشته باشد او متصل به حقيقت هستي است و ريشه دار است و آن وقت اعمال صالح براي او فايده دارد. اولين سوالي که در آخرت از انسان مي شود نماز است. اگر نماز پذيرفته شد، او حيات دارد و مي شود به بقيه اعمال نگاه کرد. اما اگر نماز پذيرفته نشد، او اصلاً حيات ندارد و بقيه اعمال نمي تواند او را رشد بدهد. روح معنوي و زنده بودن قلب ما با نماز است که اگر اين نبود نمي تواند ساير اعمال را پرورش بدهد. لذا شما مي توانيد از اين حديث اهميت نماز را دريافت کنيد. در اذان و اقامه ما مي گوييم: حي علي خير العمل يعني از بهترين اعمال. يکي از آشناسان علامه طباطبايي مي خواست به مشهد مشرف بشود و از ايشان پرسيد در بهترين مکان چه عملي در زيارت چيست؟ ايشان گفتند: بهترين عمل که نماز است. حاج آقا تهراني گفته بودند که اگر کسي بعد از مرگ خواست براي من هديه اي بعد از مرگم بفرست دو رکعت نماز برايم بخواند. اين بهترين تحفه است که مي تواند به من برسد. آيت الله بهجت از استادشان آقاي قاضي نقل مي کردند که اگر کسي نمازهاي پنج گانه واجبش را در اول وقت بخواند، به تمام مقامات معنوي مي رسد

ص: 212

و اگر نرسيد من را لعنت کند. اين از آيه قرآن مي آيد: أقِم الصّلاة انّ الصّلاة تنهى عن الفحشاء و المنکر (سوره عنکبوت-آيه 54): که نماز شما را از همه آلودگي ها را پاک مي کند. بحرالعلوم فرمودند که خواندن نماز عصمت را بدنبال دارد و ذکر خدا بالاتر از نماز است. مراتبي دارد که چه بسا در وهم ما نمي گنجد.

سوال: پدرها و مادرها از نماز نخواندن فرزندان گله دارند و فرزندان هم از والدين گله دارند که آنها به نماز اهميت نمي دادند که باعث شده اين ها نماز نمي خوانند. اين ها چکار بايد بکنند؟

پاسخ: يکي از عوامل سستي و کاهلي در نماز سبک شمردن نماز يا ترک نماز است و متاسفانه بايد گفت عدم توجه والدين يه اين امر خطير است. پايه ي هر تربيتي از خانواده است و اولين الگوها و مربيان تربيتي فرزندان، پدرها و مادرها هستند. فرزند وقتي چشم باز مي کند، آنها را مي بيند. الگو را اين ها قرار مي دهند و سعي مي کنند با والدين شان همانند سازي بکنند و اگر کسي در خانه تربيت لازم را نگيرد، در معرض خطر بسيار جدي نسبت به تمام ارزش هاي انساني است. در پروتکل هاي صهيون اين است که شما بچه ها را از خانه به خيابان ها بکشيد ما خودمان آنها را تربيت مي کنيم چون بچه اي که در خانواده تربيت نشود، بارکش غول بيابان شود و از جهت تربيتي در معرض خطر است. در بحث نماز هم همين جور است و در تحقيقات ميداني که از جوانان سوال

ص: 213

شده، مي گويند که ما در خانه چيزي نديديم، نماز را نديديم و احياناً اگر نماز را ديديدم، آثار نماز را نديديم. ممکن است بعضي از خانواده ها نمازي بخوانند ولي اخلاق خوشي ندارند. از طرفي زمينه ي رشد بچه ها را فراهم نمي کنند و حقوق آنها را رعايت نمي کنند. در خانه اي که پدر و مادر نماز نمي خواند يا زمينه هاي معصيت را در خانه فراهم مي کنند طوري که فرزند از سنين نوجواني خودش را با صحنه هاي محرک و فساد آلود را مواجه ديده است. بهر حال آثار نماز را نمي بينند. مي بينند که پدر و مادر به دنياي آنها اهميت مي دهند، مثلاً وسيله اي مي خواهند، فوري برايشان فراهم مي کنند، حاضرند پول بدهند اگر بيماري جسمي ببينند فوري اقدام مي کنند اما در مسائل معنوي و ديني شان اهميتي نمي دهند. اين همان حديث پيامبر است که فرمود: واي بر فرزنداني که در آخر الزمان بدنيا مي آيند از دست پدر و مادرشان. اصحاب فرمودند: از دست پدر و مادرهايي که مشرک هستند؟ فرمود: پدر و مادرهاي آنان مسلمان هستند، به امر دنياي بچه ها اهميت مي دهند ولي به آخرتشان اهميت نمي دهند. آيه 6 سوره ي تحريم مي فرمايد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَيْهَا: اي مومنين خودتان و خانواده تان را از آتش جهنم نگاه داريد. وقتي شما از پرتگاه ي عبور مي کنيد که خيلي خطرناک است، سعي مي کنيد که آن بچه را به خودتان بچسبانيد، مواظب هستيد که پرت نشود. بايد مواظب باشيد

ص: 214

در جهنم، در آن پرتگاه نلغزد. يکي از صحابه ي پيامبر وقتي اين آيه نازل شد نزد پيامبر آمد و گفت: اينکه ما خودمان را از آتش جهنم حفظ کنيم مي دانيم، اينکه انسان واجباتش را انجام بدهد، پرهيز از محرمات داشته باشد اما اينکه بچه ها و همسرمان را از آتش جهنم حفظ بکنيم يعني چه؟ پيامبر فرمود: چهار تا کار بکنيد. يکي اينکه خودتان اهل خير باشيد. خودتان در اعمال خير جدي باشيد. طبيعي است من که خودم نمازم را آخر وقت مي خوانم و به نماز اهميتي نمي دهم و يک نماز با دستپاچگي مي خوانم، با سرعت مي خوانم بدون تعقيبات با عجله، شتاب و معلوم نيست که دارم چکار مي کنم، انجام مي دهم، چه توقعي دارم که فرزندم نمازش را اول وقت بخواند و سالم بماند. مادري که به حجاب و عفت خودش آنچنان که بايد اهميت نمي دهد و با پوشش نامناسب بيرون مي آيد، چه توقعي دارد که دختري که او را الگوي خودش قرار داده، او با پوشش مناسب بيرون بيايد. نکته بعدي اينکه خوبي ها را به آنها بگوييد و بدي ها را از آنها نهي کرد. نمي شود به بچه در اين دنياي پر تلاطم بي توجهي کرد. اينکه با چه کسي مي گردد توجهي نکرد، چه وقت مي آيد و چه وقت مي رود، توجهي نکرد. البته منظور از امر به معروف و نهي از منکر روش خشونت نيست. به همان روش مناسب خودش بايد باشد. آقاي جواني مي گفت: دير وقت بود و جايي جلسه داشتيم و ديدم که مزاحم خانواده مي

ص: 215

شوم بنابر اين خانه نرفتم. به يک واسطه اي هم گفتم که به خانه ما زنگ بزند و خبر بدهد. واسطه خبر را نرساند و فردا وقتي به منزل رفتم پدرم گفت: فلاني اين رسم رفاقت نبود. ما ديشب خيلي ناراحت بوديم، خيلي اذيت شديم که تو نيامدي. اين پسر مي گفت که وقتي فهميدم که واسطه خبر را نرسانده است و پدرم اين جوري به من گفت، ديگر تکرار نکردم. ببينيد چه طرز برخورد قشنگي. آقايي مي گفت که من سيگاري شده بودم ولي از پدرم پنهان نگه مي داشتم. شبي سيگار را زير تشک پنهان کرده بودم و پاي او خورد و متوجه سيگار شد. پدرم نگاهي کرد و رو به قبله نشست و گفت: خدايا اگر اين سيگار اول انحراف بچه ي من هست، من بچه ام را نمي خواهم، من را از دنيا ببر. اين دعاي پدرم که از صميم قلب و سوز بود به قدري در من تاثير گذاشت که سيگار را کنار گذاشتم. اين نهي از منکرها خيلي قشنگ است. نکته بعدي اينکه فضاي ذکر براي آنها درست کنيد. نه اينکه بنشيند و هزار بار ذکر بگوييد بلکه وقتي مي خواهيد به مسجد برويد بچه ها را در سنين پايين با خودتان ببريد و در ايام محرم و ايام عزاداري پرچمي بزنيد و يا سياه پوش بکنيد. تا بچه حفظ شعائر اسلامي را ياد بگيرد. مي توانيد وقتي که سر سفره نشسته ايد بلند بسم الله بگوييد. مي توانيد نعمتهاي خدا را به ياد او بيندازيد. اينها مصاديق ذکر خداست. پس اول اين عمل ها را انجام بدهيم و

ص: 216

بعد توصيه و نصيحت بکنيد. حالا اگر پدر و مادرها اينکار را نکردند، تکليف از دوش جوان برداشته نخواهد شد. خود او يک تکليفي دارد. خدا به او حجت درون داده، عقل داده، از بيرون هم قرآن و انبياء و اولياء الهي هدايت هايي کرده است. پدر و مادري که به تربيت بچه توجهي ندارند کار بچه را سخت مي کنند. گاهي اوقات زمان تاثير پذيري بچه و آن فرصت را از دست مي دهند و زماني که بچه رشد کرد و الگوهاي ديگري در زندگي او شکل گرفت. جوامع الان جوامع باز هستند که محدود به پدر و مادر نمي شود و از بسياري از جاها اطلاعات مي گيرد و الگو پذيري خواهد داشت. ولي اگر ما آن فرصت را از دست بدهيم کار تربيت سخت مي شود. لذا اين فرصت هاي کودکي و نوجواني از دست ندهيم.

سوال: از آثار و برکات نماز بگوييد.

پاسخ: روايتي را مي گويم که هم آثار نماز را مي فهميم و هم آثار سبک شمردن نماز را مي فهميم. اين روايت را حضرت زهرا (س) از پدرشان نقل کرده اند و در وسايل الشيعه جلد سوم نقل شده است. حضرت فاطمه (س) سوال فرمودند که پدر جان سزاي آن مرد و زني که نماز خود را سبک شمرده است چيست؟ يکي از موارد سبک شمردن نماز اين است که نماز را بدون عذر به آخر وقت مي اندازيم. ترک کردن که تارک نماز است. مقصود عقب انداختن نماز و بي اعتنايي به نماز است. پيامبر فرمودند: هر مرد و زني که نماز را سبک بشمارد

ص: 217

و به آن بي اعتنا باشد، خدا او را به پانزده خصلت مبتلا مي کند که شش تا از آن کيفرها در دنيا، سه تاي آن هنگام مرگ، سه تا در قيامت و سه تا در قبر. اما شش خصلتي که در دنيا به آن مبتلا مي شوند، يکي اينکه برکت از عمرش مي رود. يک عمر در دنيا خواهد بود ولي اثر مثبتي نداشته است. بودن با نبودنش خيلي تفاوت نمي کند. يکي اينکه برکت از رزقش مي رود. يکي ديگر اينکه سيماي صالحين را از صورت او محو خواهد کرد. يکي ديگر اينکه هر عملي که انجام مي دهد اجر و پاداشي انجام نمي دهد. وقتي نماز، نماز نباشد و به انسان روح ندهد و انسان مرده اي باشد، اعمال ديگر بالا نمي رود و اجر چنداني گيرش نمي آيد. يکي ديگر اينکه دعايش به بالا نمي رود. کسي که خيلي مراعات خدا را نکرده، صدايش پيش ملکوتي ها خيلي ارزش ندارد. يکي ديگر اينکه وقتي صالحين دعا مي کنند او بهره اي ندارد. سه تا از آن خصلت هاي که هنگام مرگ پيش مي آيد، يکي اينکه با ذلت از دنيا خواهد رفت. يکي اينکه دچار تشنگي و گرسنگي مي شود. دنباله ي همان خواري است. هرکس نماز اول وقت بخواند من راحت از دنيا رفتن را براي او تضمين مي کنم. سه خصلت در عالم قبر، يکي اينکه در برزخ خدا او را ملکي مي گمارد که در قبر دچار اذيت مي شود. يکي ديگر اينکه عالم قبر و برزخ بر او تنگ مي شود. اين بازتاب دنياست. کسي که در

ص: 218

دنيا ياد خدا نمي کند، در دنيا زندگي تنگي دارد و در آخرت روح کوچک دارد، سعه ي روح و سعه صدر پيدا نکرده است. يکي ديگر اينکه در قبرش ظلمت خواهد بود. چون بايد آن نور را از نماز مي گرفت و او از نماز استفاده نکرد. آن سه چيزي که در قيامت است. يکي اينکه خداوند او را با خواري وارد صحنه ي قيامت مي کند و ديگري اينکه حساب سخت از آن مي کنند. يکي ديگر اينکه خدا به او نگاه نمي کند. بالاترين غربت در قيامت اين است که خدا به کسي نگاه نکند.

سوال: صفحه ي 14 سوره بقره آيات 93-89 را توضيح بدهيد؟

پاسخ: نکته اي در اولين آيه اين صفحه را مي گويم. در شأن نزول اين آيه از امام صادق (ع) اين جوري گفته شده است. يهودي ها چون مي دانست که پيامبري خواهد آمد و کتاب قبلي را تصديق مي کند، در منطقه ي حجاز سکونت کردند، در منطقه ي فدک، خيبر، اطراف مدينه و مکه. وقتي پيامبر آمد، آنها گمان شان اين بود که پيامبر از بني اسرائيل است و قوم آنها را به آقايي مي رساند يعني يک ديد نژادي داشتند و پيامبر را خود خواهانه مي ديدند. منتظر ولي الله بودند ولي ولي اللهي که با تخيلاتشان درست کرده بودند. وقتي پيامبر مبعوث شد و دعوت فراگيري کرد نه نژادي، آنها آن پيامبر را مي شناختند و مي دانستند که چه کسي است ولي انکار کردند و خداوند آنها را لعنت کرد. يعني کسي از انتظار فقط تخيلات خودش را و

ص: 219

خودخواهي هاي خودش را مورد انتظار قرار بدهد، منتظر فرج که هست، منتظر کار خودش است که خودش به نوايي برسد. اين انسان چه بسا در مقابل ولي خدا بايستد. اينکه شما مي بينيد عده اي از مسلمانان در زمان ظهور ولي عصر در مقابل او مي ايستند، همين پديده است که خود خواهانه منتظر ولي خدا بودند نه خدا خواهانه. ما وقتي ظهور فرج را مي خواهيم مي گوييم وعجل فرجهم نه فرجي. فرج خودم را نمي خواهم، فرج آنها را مي خواهم و در واقع گشايش در کار دين خداست. البته با فرج آنها گشايش در کار من هم درست مي شود ولي مهم اين است که نگاه من خودخواهانه نباشد که باعث مي شود يک انتظار واقعي باشد نه تخيلي و موهوم.

سوال: چکار کنيم که شيريني و لذت نماز براي ما بوجود بيايد و بماند؟

پاسخ: اينکه از نماز لذت نمي بريم خيلي فراگير است. از آيت الله بهجت پرسيدند که چه کنيم که در نمازمان حال داشته باشيم؟ ايشان گفت: من هم مثل تو هستم. البته ايشان نمازهايشان خاص و زبانزد بود. ما گفتيم که درک شب قدر مزد است. مزد تلاش و مراقبت هايي است که در ماه مبارک و قبل از آن انجام داده ايم. نماز با حال خواندن مزد است. مزد مراقبتي است که قبل از نماز انجام مي دهيم. زيارت با معرفت رفتن مزد است و نماز شب خواندن مزد است. بعضي از اينها مزد است که انسان بايد قبلش کاري را انجام بدهد. من وقتي قبل از نماز هر کاري دلم مي خواهد

ص: 220

کردم و دلم انس دارد با دلبرهاي ديگر، طبيعتاً وقتي به نماز وارد مي شوم، نمي توانم با نماز انس بگيرم و نمي توانم لذت ببرم. هر چقدر هم که بخواهم حواسم را نگه دارم، وسط نماز دنبال دلبرش مي رود. حالا اگر کسي از قبل از نماز مراقبت هاي خودش را داشته باشد، در مسير بندگي خدا قدم بگذارد، سعي بکند انس خود را با خدا حفظ بکند يعني در واقع احتياج به زير سازي دارد. در دعاي ابوحمزه امام سجاد (ع) دارد که اگر قبل از نماز خوبي داشته باشم نماز خوبي دارم و اگر قبل از نمازم را خراب کردم، نماز را هم خراب مي کنم. حساب تفضلات الهي چيز ديگري است. اگر مي خواهيم نماز خوبي داشته باشيم قبل از نماز حواسمان باشد. حفظ کردن آداب ظاهري نماز خيلي کمک مي کند در اينکه انسان لذت ببرد. يکي از همان چيزها، اول وقت بودن است. امام رضا (ع) در جلسه ي مأمون مناظره اي داشتند. عمران صابي که صابئي مذهب بود با امام بحث مي کرد و هنگام اذان، امام بلند شد. او گفت: ممکن است من مسلمان بشوم ولي ايشان گفتند: وقت نماز است و نماز خواندند. در آخر او هم مسلمان شد.

89-07-25- حضور قلب در عبادت

برگشتم امشب به خود از راه نيشابور، شيرين دلکم يک دو دهن شور بخوان شور، اي سوره اعراف من اي قبله هشتم، در ظلمت من پنجره اي باز کن از نور، اي طوس تو ميقات همه چله نشينان، آبي تري از نور درخشانتري از طور، از شهر سناباد برايم کفن آريد، اميد که با نام تو سر

ص: 221

برکنم از گور، در حادثه موسي اي بهوش آمده ماييم، سبحانک يا نورتر از نورتر از نور.

ميلاد مبارک امام رضا (ع) مبارک.

سوال: چکار کنيم که حال خوشي که از نماز و عبادت بدست مي آيد، استمرار پيدا کند؟

پاسخ: اين سوال براي خيلي از متدينين مطرح است يک آرزويي که حالات خوش استمرار پيدا کند و چرا بعضي مواقع کم رنگ مي شود و اين واقعيتي است. من در جلسه ي قبل اشاره کردم که نماز من و بسياري از عبادات ديگر من مثل زيارت ها و شب قدرها، بگونه اي بازتاب اعمال ما هستند. اينها مزدي هستند که از اعمال خوبمان مي گيريم يا کيفري هستند که از اعمال بدمان بدستمان خواهد آمد. اگر کسي روز خوبي داشته باشد، شب خوب و سحر خوبي هم دارد. اگر کسي قبل از نماز خوبي داشته باشد، نماز خوبي هم دارد. ما هر قدر به نماز و اعمال عبادي اهميت بدهيم، نماز و عبادات هم به ما اهميت مي دهد و آن آثار خودش را در زندگي ما جاري مي کند. بخصوص که الان که در بحث نماز هستيم عرض کردم که نماز حقيقتاً يک مهره کليدي و ويژه در دين است. يک سفره عظيم و پُربرکتي است که خدا در دين تعبيه کرده است. خدا يک استاد تمام وقت در اختيار ما گذاشته است. حالا پنج وقتش که واجب است ولي وقتهاي ديگري هم در اختيار ماست که مي توانيم انجام بدهيم. بزرگان دين مي گويند که نماز انسان را به عالي ترين مقام معنوي مي رساند، چرا ما از اين

ص: 222

استاد درست استفاده نمي کنيم و بهره نمي بريم؟ اين نکته خيلي قابل تامل هست که ما قبل از نماز است که اگر آنجا دلمان را درست بکنيم و دلبرمان را خدا قرار بدهيم، در نماز هم دلبرمان خداست و از او جدا نمي شويم. پيامبراکرم (ص) فرمودند: هر کس با محبوب و دلبرش همراه است. اگر ما در نماز دلبرمان خدا باشد، با او همراه هستيم. اگر جوري باشد که از قبل دلبرمان را کس ديگري گرفته باشيم، ما گاهي قبل از نماز صدها دلبر براي خودمان درست کرده ايم، خوب طبيعي است که در نماز هر چقدر زور مي زنيم دلمان پيش دلبرش مي رود. اين نماز ثمره اش رفع تکليف مي شود. درست است که همين نماز هم که در آن حضور قلب نيست بي ثمر نيست. ثمرش اين است که روز قيامت عقاب نمي شود. رشد و برکات را نمازي خواهد داشت که وارد جان انسان بشود. امام سجاد (ع) در فرازي از دعاي ابو حمزه تحليلي دارد که چرا انسان بعضي مواقع دچار بي حالي مي شود و عواملي را براي آن ذکر مي کند. حدوداً پنج صفحه است آن را بخوانيد و تامل کنيد. ايشان اين تعبير را دارند: خدايا من پيش خودم هر وقت مي گويم که براي مناجات آماده هستم و يک نماز آنچناني بخوانم، يک دفعه يک بي حالي بر من عارض مي شود که آن حال مناجات دعا را از من مي گيرد و بي حال مي شوم. بعد حضرت عوامل آن را ذکر مي کند. خدايا شايد ديدي که من حق تو را سبک

ص: 223

مي شمارم و از اين جهت من را دور کردي. شايد ديدي که وقتي من نوبت به کارهاي ديگر مي رسد اهميت مي دهم ولي وقتي نوبت به کار تو مي رسد انگيزه ندارم. بعضي ها هستند که شش روز هفته را صبح زود و در تاريکي از خواب بلند مي شوند تا به اداره برسند ولي روز جمعه که مي شود، نمازشان قضا مي شود يعني نوبت به خدا که مي رسد برايشان سنگين است. به تعبير قرآن به زمين چسبيده و کار برايش سنگين است. رجبعلي خياط تعبيري دارد که مي گويد که من دلم براي خدا خيلي مي سوزد چون مشتري او خيلي کم است ولي مشتري امام حسين (ع) خيلي زياد است. ماه محرم که مي رسد شلوغ است و گاهي تا نيمه شب روضه است ولي در مسجد خلوت است و اگر کسي به مسجد مي آيد نمازي مي خواند و فوري مي رود. وقتي من اهميت ندهم خدا من را دور مي کنم يعني در واقع من با کارم، خودم را دور مي کنم و گرنه خدا دوست دارد که همه نزديکش بشوند. خودم کاري مي کنم که آثار و برکات را نگيرم. پس يک دليل آن سبک شمردن و ضايع کردن حق خداست. خدايا شايد ديدي که من نه تنها حقت را سبک مي شمارم بلکه اصلاً به تو پشت مي کنم. يعني بدتر از سبک شمردن. پشت کردن به خدا چه وقت است؟ وقتي که گناه مي کنيم. وقتي ما گناه مي کنيم رو به خدا نداريم، آن موقع پشت به خدا و رو به شيطان داريم.

ص: 224

شخص وقتي گناه مي کند ارتباطش با خدا قطع است. يعني از تحت ولايت خدا بيرون مي آيد و تحت ولايت شيطان قرار مي گيرد. روايت از پيامبر (ص) است که در هنگام گناه و فحشا ايمان از انسان سلب مي شود که موقع خطرناکي است. در آن هنگام يک نَه به خدا و يک آري به شيطان مي گويد چون خدا مي گويد: معصيت نکن و من مي گويم: نه. شيطان که مي گويد: گناه بکن، من مي گويم: آري. اين پشت کردن به خدا است و تحت ولايت ابليس رفتن است. امام باقر (ع) در اصول کافي فرمود: شخص وقتي گناه مي کند در قلبش يک نقطه ي سياه حک مي شود که اگر با توبه پاک کرد که هيچ وگرنه گناه دوم نقطه دوم. اين نقطه ي سياه که امام مي گويد، توسعه ي ولايت ابليس در روح انسان است زيرا ولايت ابليس تاريکي است. يخرجونهم من النور الي الظلمات. پس اين پشت کردن، گناه است و بخصوص گناهاني که عادت شده است. اينها خيلي خطرناک است. مثلاً دروغ گو بودن، غيبت کردن، پشت سر ديگران حرف زدن، فحاشي کردن، بددهان بودن و چشم چران بودن که باطن انسان را بگونه اي ديگر رقم مي زند و چهره نگاري مي کند چهره هايي که چه بسا مناسب با چهره هاي انساني نيست. اولين اثر اين گناهان اين است که اشتها انسان نسبت به مسائل معنوي کم مي شود، حال عبادت را از ما سلب مي کند. حديث قدسي داريم که خدا مي فرمايد: آن کسي که نفس خودش را بر خواست و

ص: 225

اراده ي و فرمان من ترجيح مي دهد، اولين عقوبتي که او را مي دهم اين است که لذت مناجات را از او مي گيرم. حال براي مناجات و دعا ندارد مگر اينکه مجبور بشود مثل شب قدر ولي لذت چنداني نمي برد و کم کم باورش نمي شود که چنين لذت هايي هم در اين عبادات هست. يکي از علماي بزرگوار مي گفت که من باورم نمي شد که اويس قرني يک شب را در رکوع و يک شب را در سجده بود. مقداري برايم شُبهه بود. يکبار از خدا خواستم که اين لذت را به من بچشاند. ايشان مي گويد که رکوعي انجام دادم و ذکري گفتم، بقدري لذت بردم که اين لذت چيز ديگري بود. دومي را گفتم و ديدم لذتم بيشتر شد و ديگر نفهميدم چقدر طول کشيد ولي اين قدر تکرار کردم که فکر مي کردم ساعتي در رکوع ايستاده ام. اين لذت ها براي آن کساني است که پشت به خدا ندارند، مال کساني هست که دچار غضب الهي نشده اند. امام مي گويد که شايد من به تو پشت کردم و من را مورد غضب قرار داده اي. خدايا شايد من دارم دروغ مي گويم. مي گويم دوستت دارم، اهل بيت تو را دوست دارم و قرآن را دوست دارم اما کارهايم، کارهاي يک مُحب نيست. آثار آن خيلي در زندگي ام نيست. امام مي فرمايد: شايد دارم دروغ مي گويم و من را رها کردي. خدايا شايد ديدي که من شکر نعمت تو را نمي کنم و من را محروم کردي. متاسفانه بعضي از ما انسان ها

ص: 226

يا آنقدر پرتوقع شده ايم که داده هاي خدا را نمي بينيم، سرمايه هايي که به ما داده نمي بينيم مثل ماهي درون آب، آب را نمي بينيم، دائم نيمه ي خالي ليوان و نداده ها را مي بينيم و گله مند هستيم، زبان شکر کم است و يا اگر هم داده هاي خدا را مي بينيم عملاً شاکر نيستيم که در راه خودش خرج کنيم. در راه خودش مي ترسيم که خرج بکنيم که اين باعث قساوت هايي خواهد بود. در همين زمان هاي نزديک ما تاجر ثروتمندي حرم امام رضا (ع) مشرف شده بود. چند روزي زيارت رفته بود. دريغ از يک قطره اشک، انواع زيارت ها را مي خواند ولي مي ديد خبري نيست و حالي در آن نيست. ديد که فايده ندارد. بليط براي برگشت گرفت. چند ساعت به پرواز مانده بود و داشت در خيابان مي رفت. پيرمردي را ديد که گاري دستي در دستش است و بارش خيلي سنگين است و نمي تواند آن را ببرد. جلو رفت و به او کمک کرد و گفت: کمتر بار بزن که بتواني ببري. گفت: اي آقا من دختر دم بخت در خانه دارم و منتظر جهيزيه است و خانمم گفته تا پول جهيزيه را نياوردي به خانه برنگرد، مجبورم کار بکنم. در ذهن تاجر جرقه اي زد و گفت مي شود که من دنبالت بيايم. بار را خالي کردند و به خانه ي پيرمرد رفتند و ديد که او راست مي گويد و زير بار زندگي خم شده است. يک چک کشيد و پول جهيزيه ي آن دختر را داد و

ص: 227

مقداري هم به او داد تا سرمايه پيرمرد بشود. وقتي او از خانه بيرون مي آمد اشک هايي بود که بدرقه اش مي کرد. پيرمرد گفت: من چيزي ندارم که به تو بدهم، اميدوارم امام رضا (ع) به تو جزاي خير بدهد و عاقبتت بخير بشود. او رفت که آخرين زيارت وداع را بکند. وقتي به زيارت آمد چشمانش مثل چشمه جوشيد و طعم زيارت با معرفت را چشيد. وقتي سرمايه ها را در راه خدا خرج کردي و اين نتيجه را هم مي گيري که زيارت با معرفت هم نصيب تو مي شود. خدايا شايد من را شاکر نعمتهايت نديدي و از اين جهت بود که من را محروم کردي. خدايا شايد من را با علما نديدي که نشست و برخاست بکنم و از اين جهت من را محروم کردي. بحث نشست و برخاست با علما که اهل بيت براي آنها مشخصاتي گفته اند مهم است. علمايي که وقتي با آنها مي نشيني ياد خدا مي افتي، علمشان، علم ما را زياد مي کند و ما را به آخرت ترغيب مي کنند وقتي نيم ساعت با آنها مي نشيني حس مي کني شارژ شده اي، با اينها نشست و برخاست داشته باشيم. سعي کنيم که از مجالس شان استفاده کنيم. بعضي مواقع يک جمله از آنها مسير زندگي را عوض مي کند. امام عسگري (ع) در بحارالانوار مي فرمايد: در زمان غيبت که همان دوره ي فتنه هاست و دينداري سخت است، علما هستند که شيعياني که ضعيف هستند، استدلال ندارند و ابزار در مقابل شيطان ندارند را تجهيز مي کنند، کمک مي کنند

ص: 228

و آنها را از دام هاي شيطان مي رهانند. اينها برترين ها نزد خدا هستند. اگر انسان خودش را از چنين کساني محروم بکند، خودش محروم مي شود. سعي کنيم آدرس و تلفن يک عالم برجسته و بزرگواري را داشته باشيم نه براي اينکه استخاره بگيرم و يا برايمان خواب تعبير کند، براي اينکه مشکلات زندگي و مسائل را با او در ميان بگذاريم و با او معاشرت بکنيم. اخلاق خيلي گفتني نيست، ديدني است. من هرچقدر از آب شيرين بگويم ولي به شما آب شور بدهم، تشنگي شما برطرف نمي شود. خوش به حال کسي که در تمام عمرش بگردد يک نفر را پيدا کند که باور و يقيني در آن شکل گرفته و فضيلت ها در او تجسم پيدا کرده است. وقتي حضرت موسي را دنبال خضر فرستادند، در قرآن هست که گفت: يا او را پيدا مي کنم يا هشتاد سال دنبال او مي گردم يعني يک عمر شده دنبالش مي گردم. چون اگر او را پيدا کني، يک عمر رشد کرده اي. خدايا شايد من را ديدي که با انسانهايي که عمرشان را به بطالت مي گذرانند نشست و برخاست کرده ام. يعني افرادي که برنامه ي درستي در زندگي شان ندارند، از عمرشان استفاده نمي کنند و شيطان از اعضا و جوارح آنها استفاده مي کند يعني زحمت ها، تلاش ها و انرژي شان خرج خدا و دين نمي شود، خرج شيطان مي شود. اينها زندگي شان را به لغو و بيهودگي مي گذرانند. من اگر بخواهم با آنها نشست و برخاست بکنم طبيعي است که آن حال عبادت از

ص: 229

من سلب مي شود. بالاخره حالت سرايت مي کند همانطور که از علما هم حالي سرايت مي کند. خدايا شايد نخواستي که صداي من را بشنوي و من را دور کردي و ما از اين حالت به خدا پناه مي بريم. خدايا شايد حس کردي که صداي من بوي ريا، خود خواهي، تکبر و طمع مي دهد و از اين جهت من را دور کردي. يعني همين که از چشم خدا افتاده باشيم. اين عواملي که امام سجاد (ع) مي گويد براي درون نماز نيست، براي بيرون نماز است. قبل از عبادات اين حالت ها براي انسان رخ مي دهد اما خودش را در عبادات بصورت کسالت و بي حالي نشان مي دهد. در آخر هم امام مي گويد: خدايا آخرش هم بايد به سمت تو برگردم و بگويم العفو. امام سجاد (ع) بي حالي هايش را پيش خدا مي برد. از بي حالي هايمان نزد خدا پناه ببريم.

سوال:کتاب در مورد آداب نماز خواندن معرفي کنيد؟

پاسخ: کتاب هزار و يک نکته درباره ي نماز، نوشته ي آقاي ديلمي است و کتاب بسيار روان است و مستند جمع آوري شده است. اين کتاب براي کساني که مي خواهند شروع کنند، خيلي ارزنده است و کسانيکه اسرار نماز و مفاهيم عميق تر نماز را مي خواهند، کتاب اسرار صلاة مرحوم جواد ملکي تبريزي را بخوانند. اين فقط اسرار نماز نيست نکاتي درباره ي عبادات هست که اگر اين ها در زندگي عملي بشود انسان بعد از يک مدت حس مي کند که تغيير پيدا کرده است. اين را بصورت يک الگو قرار بدهند

ص: 230

و به آن عمل کند.

سوال: صفحه 21 سوره بقره آيات 135-141را توضيح بدهيد؟

پاسخ: آيه 138 مي فرمايد که رنگ خدايي به خودتان بگيرد که بهترين رنگ است. شأن نزول آن اين بوده است که مسحيان و يهوديان وقتي بچه اي بدنيا مي آيد آب زرد رنگي به بدن بچه مي زنند و غسل تعميد انجام مي دهند و مي دانند که بچه رنگ مسيحيت يا يهوديت به خود گرفته است، خدا مي فرمايد که رنگ خدايي بگيريد. رنگ خدا بي رنگي است. رنگ خدا خلوص و پاکي است. انسان وقتي کاري را انجام مي دهد براي خدا انجام بدهد و او خودش مهر خلوص را مي زند. خدا بايد اين جوري رنگ آميزي بکند. يکي از علما مي گفت که حرفهاي يک نفت فروش من را خيلي تکان داد. اوايل که در تهران گاز کشي شده بود ولي هنوز نفت هم بود، نفت فروش محله با گاري اش گالن هاي نفت را مي برد، به من سلامي کرد و من جوابش را دادم و داشتم توي خانه مي رفتم. گفت: حاجي آقا بيست روز است که سلام و عليک شما با ما عوض شده است. بيست روزي است که فرق کرده اي، بالاخره خانه گاز کشي شده و خانه ي شما هم گاز کشي شده، شما قبل از گازکشي ها، وقتي به من سلام مي کردي با لبخند همراه بود و احوال خانواده را هم از من مي پرسيدي ولي از وقتي گاز به خانه ات آمده، ما را تحويل نمي گيري. حاج آقا مي داني که سلام هايت بوي نفت

ص: 231

مي داد. شايد آن موقع هم که به قصابي و نانوايي مي رفتي، سلام هايت بوي نفت، نان و گوشت مي داد. بنده خدا گفت: تکاني خوردم و ياد اين آيه صبغة الله و من أحسن من الله صبغة و نحن له عابدون (سوره بقره-آيه 138) افتادم به خودم گفتم: واي اگر از پس امروز بود فردايي و در آخرت به من بگويند که عبادات و اعمالت بوي طمع مي داد، بوي خدا نمي داد، کارهايت رنگ خدايي نداشت و تاييد خدا روي آن نداشت چه چيزي بايد بگويم؟ و اين ارتباط مستقيم با نيت ما دارد و عمل مان طبق دستور بودن است.

سوال: با اطرافيان که به نماز بي توجهي مي کنند چکار کنيم تا حال خوش عبادت به آنها هم برگردد؟

پاسخ: ممکن است اطرافيان شما چنان که شما مسائل عبادي را جدي مي گيريد، جدي نگيرند، من از شما تقاضا مي کنم که شما الگوي عملي باشيد. در قرآن مي گوييم: واجعل المتقين لنا إمام (سوره فرقان-آيه 74): خدايا ما را الگو قرار بده. شما سعي بکنيد که الگوي آنها باشيد. شما آنها را گرم بکنيد نه اينکه آنها شما را سرد بکنند. همين راه هايي که از امام سجاد (ع) گفته شد سعي کنيد آنرا براي ديگران و اعضاي خانواده ي خود هم پياده کنيد. مثلاً در بحث نشست و برخاست با علما سعي کنيد که نشست و برخاست خانواده ي خود را هم با علما فراهم بکنيد. براي خانواده تان کاري بکنيد که با غافلين و بطالت کننده ها نشست و برخاست نکنند و يا رابطه ي

ص: 232

آنها کم بشود. اين عوامل را مي دانيد پس کاري بکنيد که ديگران را هم از اين بيحالي در بيايند. اگر شما جدي باشيد و سرد نشويد و اگر آثار و برکات نماز را در زندگي شما ببينند که جاري شده يعني مهربان و خوش برخورد و سخي شده ايد قطعاً بدانيد دير يا زود شما با اين کارتان آنها را راه مي اندازيد بالاخره مومنيني در اطراف شما هستند، دشمنان خدا که نيستند. ممکن است غفلتي بر آنها عارض شده باشد. اگر شما بتوانيد در اين مدت يک نفر را تحت تاثير قرار بدهيد خير دنيا و آخرت به تعبير پيامبر نصيب شما خواهد شد و از آنچه که خورشيد بر آن بتابد بيشتر بر شما خواهد رسيد. ببينيد خورشيد در روز چقدر مي تابد ؟ خيراتي که نصيب شما خواهد شد به اين وسعت است.

سوال: راه کاري براي حضور قلب در نماز بگوييد تا آثار نماز هم شامل حال ما بشود.

پاسخ: راه کار اصلي که شايد دراز مدت باشد بايد قبل از نماز باشد. حالا چند تا کار هست که در خود نماز بايد انجام بدهيم. يکي اينکه يک مرتبه وارد نماز نشويم. با مقدمه و با مؤخره. از هنگام وضو شروع به توجه بکنيد. بعضي ها وقتي وضو مي گيرند با ديگران حرف مي زنند. اولاً موقع وضو دعاهايي وارد شده است اگر آن دعاها را حفظ نيستيد صلوات بفرست. يعني موقع وضو با غفلت نباشي. ائمه ما از هنگام وضو حالشان عوض مي شد. امام حسن مجتبي (ع) از هنگام وضو منقلب مي شد. اين ها مهيا

ص: 233

شدن براي گفتگو با خداست. به ما اذان و اقامه سفارش شده است. روايت است که کسي که اذان و اقامه مي گويد، دو صف فرشته پشت سر او صف مي بندند که خيلي از بزرگان آنها را مي ديدند. هواپيما وقتي مي خواهد اوج بگيرد که يک مرتبه اوج نمي گيرد ابتدا مقداري روي زمين مي رود و آماده مي شود و بعد اوج مي گيرد. شما قبل از نماز که مي خواهيد اوج بگيريد و پرواز بکنيد يک مقدار قبل بايد آمادگي هايي درست بکنيد. بعد از نماز هم يک مرتبه نماز را ترک نکنيد. بعد از نماز احترام نماز اقتضا مي کند که دعايي بکنيم، تعقيباتي بخوانيم مخصوصاً تسبيحات اربعه و روايت داريم که شما بعد از نماز يک دعاي مستجاب داريد. حيف نيست که اين دعاي مستجاب را نکنيد و برويد. از امام صادق (ع) نقل است که قبل از ورود به نماز يک توسلي به يکي از ائمه بکنيم. يک لحظه امام حسين (ع) را در نظر بگير، طول نمي کشد. يا ابا عبدالله شما نماز را بپا داشتي، کاري کن که من هم بتوانم نمازم را خوب بخوانم. يکي ديگر اينکه در نماز هر جمله اي را که مي خواهيم بخوانيم معني اش را به ذهن بياوريم. از آيت الله بهجت به تواتر رسيده است که هر جا در نماز حواستان پرت شد اشکالي ندارد اين به درد شيطان نمي خورد، عمدي بيرون نرويد، سهوي بيرون رفتن از نماز به درد شيطان نمي خورد. آنجايي که حواستان هست و مي فهميد که داريد بيرون مي رويد، برگرديد. اگر سهواً

ص: 234

حواستان مي رود اشکالي ندارد. شيطان مي خواهد که کسي عمداً دنبالش راه بيفتد، راه افتادن سهويي به دردش نمي خورد .

89-08-16 - امام زمان

مي خواستم تو را خورشيد بنامم از روشنايي منتشرت ، ديدم خورشيد سكه ي صدقه اي است كه تو هر صبح از جلد شرقي ات در مي آوري دور سر عالم مي چرخاني و در صندوق مغرب مي اندازي و بدين سان استواري جهان را تضمين مي كني ، مي خواستم نام تو را ابر بگذارم از شدت كرامتت ، مي خواستم تو را آسمان بنامم از وسعت آبي نگاهت ديدم كه آسمان سجاده ي كوچكي است كه تو براي غلامت زير پا مي افكني ، مي خواستم تو را نسيم لقب دهم از لطافت و مهربانيت ، ديدم نسيم فقط بازدم توست كه در فضا قدسي فرشتگان تنفس ميكني ، به اينجا رسيدم زيباترين و زيبنده ترين همان است كه خدا براي تو برگزيده است ،اي كريم ترين بخشنده ي روي زمين ،اي جواد .

آقاي عالي 16/8/89

سوال – كساني كه آخر الزمان را درك مي كنند بايد چه دعايي را زياد بخوانند ؟

پاسخ – ما بعنوان توسل به همه ي معصومين (ع) كه يكي از راههاي تقويت دين داري است خصوصا با امام زمان (ع) بعنوان امام حي و زنده اي كه تمام فيض ها و رحمتها از كانال اين بزرگوار به ما مي رسد . به اين عنوان دعايي را مطرح كرديم كه امام صادق (ع) اين را به زُراره تعليم فرموده اند . وقتي امام درباره ي آخر الزمان و درباره ي سختيهاي آن زمان صحبت مي

ص: 235

كردند ، زراره از سختي هاي آن دوره ترسيد و پرسيد كه اگر من آن زمان را درك كردم چكار بكنم ؟ امام فرمودند : با اين دعا ملازم باش . اين دعا در جلد 52 بحارالانوار است و در مفاتيح كه دعاي غيبت امام زمان است با كمي تفاوت شيخ عباس قمي نقل كرده است . دعاي اما زمان است كه محدث قمي نقل كرده است . بعد از دعاي عاليه المضامين است . مومنين از اين دعا غفلت نكنند بخصوص بعد از زيارت معصومين مثلا بعد از زيارت امام رضا (ع) كه مشرف شدند دعاي عاليه المضامين خوانده ميشود ، بعد دعاي غيبت است كه فرموده اند كه در عصر جمعه اگر كار ضروري نداشتيد اين دعا را حتما بخوانيد. كه در اين دعا ما سه تا معرفت از خدا مي خواهيم . يكي معرفت به خودش ، يكي به پيامبر و يكي معرفت به امام كه اين سه معرفت را از خدا مي خواهيم . معرفت صنع خداست ما بايد زمينه هايش را در خودمان ايجاد بكنيم كه آن معرفت عطا بشود . امام فرموند كه اين دعا را ملازم باشد . دعا يعني يك درخواست واقعي يعني دنبال آن سه تا معرفت باش كه اگر اين سه معرفت را پيدا كني نوري در قلب تو پديد مي آيد كه اين نور الهي است و در فتنه هاي آخر الزمان تو را هدايت ميكند .

سوال – در حديثي مي فرمايد : هركس بميرد و امام زمان خودش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است . منظور از مرگ جاهليت چيست ؟

ص: 236

معرفت به امام زمان (عج) چگونه حاصل ميشود ؟

پاسخ – يكي از سوالهاي مهم در باب امامت و مهدويت همين سوال است . حديث بالا هم متواتر است . مرگ هر كسي زندگي و حيات اوست . مرگ هر كسي تابع زندگي اوست بنا به روايت هر جوري كه زندگي كرده اي همان جور هم مي ميري . اگر زندگي در هدايت بوده ،استعدادهاي انساني شكوفا شده ، نوري در وجودش شكل گرفته و در صراط مستقيم الهي حركت مي كرده ، مرگش هم يك مرگ طيب و طاهري است. يك مرگ با معرفتي است كه در انتقال از عالم دنيا به آخرت از او استقبال ميكنند ، يك مرگي است كه رشد ندارد يعني انتقال از يك كلاسي به كلاس خيلي بالاتر رفتن است و رشدي بدنبال دارد . مرگ جاهلي دنبال حيات جاهلي است . اگر كسي زندگي جاهلانه اي داشته باشد، در تاريكي قدم برمي داشته ، استعدادهاي انساني او رشد پيدا نكرده ، ضلالت و گمراهي از راه حق مثل كفر ، شرك و عناد با خدا داشته و يا زندگي حيواني داشته است در مقابل خدا نبوده است كه بقول قرآن پايين تر از از زندگي حيواني است. حيوانات استعداد رشد نداشتند ولي من داشتم و خرابش كردم. از اين جهت اين شخص از حيوان پايين تر است . طبيعتا در مرگ او هم رشدي نيست . مرگ جاهلي است ، مرگي است كه در آن سقوط است ، سقوط به قهر خداي متعال و در وادي غضب خدا وارد شدن است . اين مال كسي است كه به

ص: 237

هدايت امام ، نتوانسته صراط را پيدا كند . صراط يك راه بيشتر نيست و اين فقط توسط كسي ميتواند به صراط مستقيم برسد كه آن فرد را ه را رفته است . بنابر اين اگر كسي بدون امام باشد، بدون هدايت و نورانيت او باشد ، در كفر و گمراهي خواهد ماند . در همان دعا هست كه خدايا اگر حجتت را به من معرفي نكني من دينم را بدست نخواهم آورد و كسي كه گمراه از صراط بشود رشد نمي كند و با همان تاريكي از دنيا خواهد رفت ، اين معرفتي كه در اين روايت اشاره كرده است كه بايد به امام پيدا بكنيم . اين معرفت يك شناخت نَسَبي امام نيست . اين خوب است كه بدانيم پدرانشان چه كساني بودند و حتي فضايل آنها را هم بدانيم اما اينها آن معرفتي كه مانع از مرگ جاهليت بشود نيست . اينها را چه بسا دشمنان اهل بيت هم مي دانستند . آنها هم پدر و مادر اهل بيت را مي شناختند و مي دانستند كه چه فضايلي دارند . آن معرفتي كه انسان را از مرگ جاهلي نجات مي دهد اين است كه انسان يك باور قلبي داشته باشد نه فقط شناخت هاي ذهني و علمي كه دل هنوز باور نكرده است . معرفت يعني اينكه ولايت و سرپرستي او را بر خودم قبول داشته باشم و همچنين اولويت او را بر خودم قبول داشته باشم . همان كه پيامبر در غديرخم به مردم فرمود : مردم من نسبت به شما بر خودتان تقدم ندارم ؟ و صاحب اختيارتر از خودتان

ص: 238

نيستم ؟ همه تصديق كردند . معصوم ، پيغمبر و امام كسي است كه هم علم بي خطا دارد هم عمل بي خطا و هم عصمت دارد . امام عطوفت سرشار و بسياري دارد كه كاملا دلسوزتر به من از خود من است و آگاه تر از مسائل من به خود من است . من بايد خودم را در اختيار چنين كسي قرار بدهم . عقل اين را اقتضا مي كند . اين تقليد كوركورانه نيست ، كمال عقل است كه انسان خودش را به كسي كه از من به من مهربانتر و به مصالح من به خودم آگاه تر است بسپارد . اين همان صراطي است كه انسان را رشد مي دهد و استعدادها را شكوفا ميكند . من با امام همان صراط را طي ميكنم . اين همان نوري است كه غير از او هيچ نور ديگري نيست . امام باقر(ع) با قسم به شاگردش ابا خالد مي فرمايد : اهل بيت نور زمين و آسمان هستند . در جاي ديگر مي فرمايد : نور امام در قلب مومنين كه باعث هدايتشان مي شود از نور خورشيد روشن تر است . اين نور جوري آشكار است و انسان را جلو مي برد . ما به امام زمان (عج) اين جوري سلام مي دهيم : السلام عليك يا نورالله ....اي نور الهي كه هدايت ميكني . معرفت آن باور قلبي است . معرفت آن نوري است كه در قلب تابيده و روشن شده نه اينكه فقط ذهن روشن شده باشد . اين باطن شفاعتي است كه روز قيامت به آن محتاج هستيم . خلق

ص: 239

اولين و آخرين حتي انبياء محتاج شفاعت پيامبر اكرم و آل او هستند . چون شفاعت فقط بخشش از گناهان نيست . شفاعت فقط در اين نيست كه آنها واسطه ي شفاعت بشود كه گناهان بخشيده بشود . شفاعت براي اين است كه آنها باعث بشوند درجاتي بدست بيايد و هيچ درجه اي در قرب الهي طي نميشود مگر با وساطت اين ها . آن شفاعت عظيم از همين دنيا شروع ميشود ، از اينكه دست مان را به آنها بدهيم . اگر ما تابع آنها بشويم ،تبعيت بكنيم همين مسير منتهي ميشود به اينكه در آخرت اگر مشكلي در دنيا باعث مشكلاتي در آخرت ميشود آنها كمك مي دهند . شفاعت ياري دادن به كسي است كه خودش دستش را داده . اينكه ائمه فرموده اند كه شفاعت شان شامل بعضي ها نميشود مثل آنهايي كه كاري با نماز و اهل بيت نداشتند ، آنهايي كه ظلم هاي زيادي داشتند بگونه اي كه ارتباط شان با اهل بيت قطع شده است ، از آنها تبعيتي نداشتند وقتي در دنيا تبعيتي نداشتند و شباهتي نداشتند طبيعي است كه شفاعتي هم شامل حال اين ها نمي شود . بزرگواري مي فرمود كه امام زمان (عج) در جايي فرموده : ما بايد شما مومنين را ببريم ، با ايمان و تقواي خودتان به ما كمك بدهيد . اگر كسي اهل گناهي باشد كه او را از ولايت اهل بيت خارج نكرده باشد يعني در حالي كه شيعه ي اهل بيت است گناهاني را مرتكب بشود ، كار شفاعت را بر اهل بيت سخت مي كند . چه

ص: 240

بسا اهل بيت بايد از طرف خداوند به او بلايي بدهند كه پاك بشود . ممكن است بيست سال زمين گير بشود و در اين بلا اولين كساني كه غصه مي خورند خود ائمه هستند . مثل امير المومنين در نهج البلاغه فرمود : من كه دارم شما را مي برم به من كمك بدهيد و خودتان بياييد . معرفت با تسليم و تبعيت بدست مي آيد . حالا سوال اين است كه اگر ما قرآني را بخوانيم و ثواب آن را به امام زمان (عج) هديه كنيم آيا در قبال اين اهداء امام به ما تفضل مي كند ؟ بله - آن خيري كه توفيق پيدا شده كه ما به خود اهل بيت هديه كنيم اين توفيق را خداوند متعال به وساطت واسطه ي فيضش به ما داده است . چون هر توفيقي كه براي انسان حاصل ميشود به واسطه ي فيضي است كه خداوند به ما كرده است و به ما داده است . پس او عنايتش قبل از كاري است كه ما كرديم حالا چه برسد به بعدا وقتي كسي اين لطف را از خدا دريافت كند و آن را خرج امام زمان (ع) بكند . مثلا قرآن مي خواند و ثوابش را به حضرت مي داده كه در روايت دارد كه قرآني كه به معصومين هديه بشود ثوابش را نفس ها نمي تواند بشمارد . اين ثواب يك چيز بيرون از ما نيست كه بگوييم فلان كار را مي كنيم ثواب ميبريم . اين ثواب درجاتي پيدا مي كنيم . اين يك كيسه ي بيروني نيست كه ذخيره بشود. ثواب درجاتي

ص: 241

است كه در خود ما اتفاق مي افتد خود ما هستيم كه رشد ميكنيم . اگر كسي اين ثواب ها را به حضرت هديه بكند اين ثواب هاي عجيب را به او مي دهند يا به نيابت امام زمان (عج) زيارتي برود يا صدقه اي براي سلامتي حضرت بدهد يا كاري را انجام بدهند و به مادر بزرگوارشان هديه بكنند كه من توصيه مي كنم كه حتما اين كار را بكنند مثلا در نذرهايشان ثواب سوره اي از قرآن را به مادر حضرت هديه كنند و كسي كه به مادر ايشان عنايت كند ببينيد كه فرزند چه عنايتي خواهد كرد . در مقابل اين كار ، كارهايي كه حضرت براي ما مي كند فوق العاده است . حضرت خضر با اينكه پنهان و ناشناس است كاملا فعال است . او را نمي شناسند ولي در اجتماع حضور دارد از حوادثي كه رخ مي دهد آگاه هست و به مصالح افرادي كه در اطرافش است آگاه است . فعاليت هايي را به نفع مومنين و ضعفا انجام ميدهد . در عين حال هدايت هايي را براي كسي كه قابليت هدايت دارد تعليمات و تربيت هايي بر او انجام ميدهد . يك ولي خدا بصورت پنهان و ناشناخته كارهايي را بصورت كاملا فعالانه انجام مي دهد و تصرفات ولايي ميكند . وجود حضرت امام زمان (عج) ناشناس و ناشناخته در اين عالم كاملا فعال است . چنين نيست كه ما فكر كنيم كه زمان غيبت زنگ تفريحي است كه امام زمان (عج) كنار است . الان فقط حكومت ندارد . بقيه ي شئونات امامت مثل هدايتها ،

ص: 242

دستگيريها و الطاف برقرار است . اولا مثل پدري مهربان مراقب است . كسي كه ياد حضرت باشد يك جور ديگر به او نگاه مي كند . البته اين شان براي همه ي ائمه بوده است ولي در حال حاضر اين حجت الهي است. اين روايت در اصول كافي است كسي پيش امام رضا (ع) آمد و گفت كه براي خانواده ام دعا كنيد . اما گفت كه من اينكار را نمي كنم يك پدر دائم دعا گوي بچه اش است . اين بزرگواران اين چنين ناظر و حامي هستند كه اگر كسي از مومنين مريض بشود آنها هم مريض مي شوند ، اگر كسي از مومنين غمناك بشود آنها هم غمناك ميشوند ، اگر كسي از مومنين مسرور بشود آنها هم مسرور مي شوند چون با هم سنخيت دارند . اگر كسي دعا كند آنها برايش آمين ميگويند و اگر كسي سكوت كند باز هم برايش دعا ميكنند . يكي از ياران حضرت علي (ع) بنام رُمَيِه تب داشت و گفت : روز جمعه به نماز جمعه در مسجد كوفه رفتم . در اين ميان تب من زياد شد و تحمل كردم تا نماز تمام بشود و وقتي بيرون رفتم درد داشتم . امام فرمود : چه شده ؟ درد مي كشيدي و فرمود كه هيچ مومني نيست كه مريض بشود و ما مريض نشويم و هيچ مومني نيست كه محزون بشود و ما محزون نشويم و فرمود : هيچ مومني دعا نميكند مگر اينكه ما براي او آمين بگوييم . بعد رُميه گفت كه شما با همه اين جوري هستيد؟ ايشان فرمودند :

ص: 243

بله هر كس در مشرق و مغرب عالم باشد . پدر مهربان همه جا حامي و ناظر بچه هايش است . علامه مجلسي در جلد 53 بحار نقل كرده است كه سيد بن طاووس مي گويد : به سرداب امام زمان (عج) رفتم . روي پله هاي اول بودم و انتها را نمي ديدم . و شنيدم صداي مناجاتي از زير زمين سرداب مي آيد . دقت كردم ديدم صداي امام زمان (عج) است. ديدم حضرت بر شيعيانش دعا ميكند كه خدايا شيعيان ما با ما سنخيت دارند اگر گناه حق اللهي انجام داده اند تو از آنها بگذر و اگر حق الناسي بوده از حق ما اهل بيت به آنها بده تا از همديگر بگذرند تا از هم راضي بشوند . آنجا كه افتاده ايم دستگيري ميكند خيلي از دستگيري ها را ما متوجه نمي شويم . بزرگواري ميگفت كه حاجتي داشتم و به امام زمان (عج) گفتم كه شما متوجه ما نيستي و گفت كه در حالتي به من گفتند كه فلاني تو نبودي كه بچه بودي در خطر افتادي و ما نجاتت داديم و در دلت انداختيم كه عالم دين بشوي و گفت كه اين قدر شرمنده شدم كه ديدم آقا همه جا دستش بر سر من بوده و من متوجه نبوده ام . فرموده اند : ما شما را رها نكرده ايم اگر توجهات ما نبود بلاها شما را از بين برده بودند .

سوال – چطور ميشود در دل امام زمان (عج) جا بازكرد ؟

پاسخ – آن چيزي كه بطور خاص براي امام زمان (عج) مهم است اين است

ص: 244

كه بر عهدمان با ائمه كه همان عهد الهي است باقي بمانيم . عالمي در مشهد حدود 40 سال پيش فرمود كه راننده كاميوني اين را براي من نقل كرده است . من باري براي مقصد دوري در زمستان زده بود . مقداري كه از مشهد گذشتم ديدم كه جاده پر از برف است ماشين را كنار زدم ولي ماشين را روشن نگه داشتم كه در گرماي اتاقك ماشين باشم. چند لحظه ماشين خاموش شد و هر كاري كردم ماشين روشن نشد. خيلي ترسيدم كه نكند من دراين هوا يخ بزنم . داشت خوابم مي گرفت و فهميدم كه اگر بخوابم يخ مي زنم. يادم آمد كه بگويم يا امام زمان (عج) كمك كن. خجالت ميكشيدم كه با خدا حرف بزنم زيرا نمازهايم را درست نمي خواندم و معصيتي را مرتكب مي شدم . در اينجا با خدا عهد بستم كه اگر نجات پيد كنم نمازهايم را اول وقت بخوانم و آن معصيت را ترك كنم . فردي را ديدم كه آچاري دستش بود . فكر كردم اين هم راننده اي است كه ماشينش خراب شده است . كنار ماشين آمد . گفت چه شده و برايش توضيح دادم و گفت كه كاپوت را بالا بزن و هر وقت كه گفتم ماشين را روشن كن و خلاصه ماشين روشن شد و گفت : خدا تو را به مقصد مي رساند و به او گفتم كه حالا برويم ماشين شما را درست كنيم . گفت : نه من كمك نميخواهم . گفتم به شما پول بدهم گفت : من احتياج ندارم . گفتم : اين نامردي

ص: 245

است . گفت : مردي چيست ؟ گفتم : اينكه اگر كسي كمك كرد ما هم به او كمك كنيم . گفت كه اگر تو مرد هستي به عهدي كه بستي عمل كن . گفتم : كدام عهد ؟ گفت : همان عهدي كه با خدا بسته بودي كه نمازت را اول وقت بخواني و معصيتي را ترك بكني . پيش خودم گفتم كه من اين را به كسي نگفته بودم . فهميدم كه استغاثه ام قبول شده است . چيزي كه ما را به خدا نزديك مي كند همان عهدمان است . ما با خدا عهد داريم . با امام زمان (ع) عهد داريم . اي امام زمان (ع) عهد من اين است كه كار شما را بر كار خودم مقدم بدارم و به كار شما اهميت بدهم. هر مقداري كه مي توانم خودم و ديگران را به اين راه بياورم .

سوال – بازخورد برنامه ي سمت خدا را چطور ارزيابي مي كنيد؟

پاسخ – من اين برنامه را خيلي مناسب ديدم از روي سوالات و پيام هايي كه از متدينين براي ما فرستاده شده است فهميديم كه اين برنامه توانسته جايگاه خوبي پيدا كند . انشاءاله باز هم توفيق داشته باشيم خادم معارف اهل بيت باشيم . يادگاري از من به شما اين است كه وقتي پيامبر از معراج برگشت يك يادگاري براي ما گذاشت و آن نماز است . نماز عهد ما با خداست . نماز را محكم بگيرد .

89-08-09 - مسائل مادي و دنيوي

سوال – آيا اين درست است كه ما فقط براي مسائل مادي و دنيوي سراغ اهل بيت برويم ؟ ما معمولا

ص: 246

بيشتر براي گله كردن و بدست آوردن حاجات دنيوي در حرم ها ارتباط برقرار مي كنيم و غصه ها را پيش آنها مي بريم . حاج آقا دولابي مي فرمودند كه امام رضا (ع) حق دارد كه گله كند كه چرا هروقت پيش من مي آييد گريه هايتان را پيش من مي آوريد ؟ خنده هايتان را هم بياوريد. من مي خواهم خوشي ها و خنده هايتان را هم ببينم . اين واقعيتي است كه ما معمولا در گرفتاري هاي مان به اين بزرگواران متوسل مي شويم و حاجت مي خواهيم . اين اشكالي ندارد زيرا خودشان توصيه كرده اند زيرا ما در خانه ي غريبه نمي رويم در خانه ي خدا مي رويم . و حاجت را پيش كس ديگري نمي بريم. در روايات ديني داريم كه مي فرمايند : احتياحات تان را تا جايي كه مي شود بهمديگر نگوييد ، از مشكلات و گرفتاري نگوييد شايد يك جاهايي براي مومن ذلتي پيش بياورد .حالا يك جايي گرفتاري انسان طوري است كه مي تواند به او كمك فكري بشود آن حرف ديگري است . اگر پيش خدا يا واسطه هاي الهي كه همان اهل بيت هستند ببريم اشكالي ندارد چون خودشان گفته اند .در روايتي داريم كه خدا به موسي ميگويد كه نمك غذايت را هم از ما بخواه . يعني براي ريزترين مايحتاج زندگي ات هم در خانه ي ما بيا . تند تند در خانه ي خدا برويم بلكه گرفتار خودش بشويم . خود مراجعه باعث ميشود كه انسان خود خدا را بخواهد . خود معرفت اهل بيت را بخواهد . آنها

ص: 247

را براي چيز ديگري وسيله نكند ، خود آنها هدف هستند . خود معرفت خدا و اهل بيت كه همان معرفت خداست هدف است . به ما گفته اند كه بياييد و آشنا با درگاه خدا آشنا بشويد و كم كم شيريني هايي بچشيم كه در دام خودش بيفتيم . گفت : بهر نان شخصي سوي نانوا دويد ، داد جان چون حُسن نانوا را بديد . رفت موسي كآتشي آرد بدست ، آتشي او ديد كه از آتش برست . موسي در شب دنبال آتش رفت كه گرم بشود و نور نبوت را بدست آورد . گاهي انسان بخاطر حاجت هاي كوچك يك چيز بزرگتري گيرش مي آيد . اين ها خوب است ولي كلاس اين ها كلاس بالايي نيست . انسان بايد خودش را عادت بدهد كه كم كم همت خودش را بالا ببرد و كم كم خودش را عادت بدهد كه از آنها آخرت را بخواهد . خداوند كساني را دوست دارد كه همت بلند دارند .حالا كه به ما راه داده اند و زبان داريم كه دعا كنيم ممكن است لحظه اي پيش بيايد كه ديگر نتوانيم اين زبان را بچرخانيم . زماني ميشود كه محتاج يك ثانيه حرف زدن با خدا هستيم. پس حالا كه زبان در دهان است بلندترين چيزها را بخواهيم و به كم اكتفا نكنيم . حتي نه فقط آخرت را بخواهد بلكه خود اهل بيت را بخواهد . رندي براي زيارت امام رضا (ع) رفته بود و مي گفت كه شنيده ام كه مشهور است كه هر كس اولين زيارتش باشد حضرت سه چيز به اوميدهيد

ص: 248

مثل خانه ي خدا كه هركس اولين بار چشمش به آن بيفتد سه چيز نصيبش ميشود ، گفت كه من هم سه چيز مي خواهم اول خودت را مي خواهم و دوم هم خودت را مي خواهم و خواسته ي سوم هم خودت هستي . اين خيلي زرنگي است زيرا اگر او باشد همه چيز گير مي آيد . چون كه صد آيد نود هم پيش ماست . كتاب كاملُ الزيارات كه از كتب معتبر شيعه است و نكات بسيار ارزنده اي درباره ي زيات در آن هست و شيخ مفيد آنرا نوشته است را تهيه كنيد و بخوانيد . در اين كتاب روايتي نقل شده است كه در صحنه ي محشر روز قيامت كه خلق اولي و آخري جمع هستند ، يك عده دوره ي امام حسين (ع) جمع هستند و مثل پروانه دور شمع وجود او مي چرخند . خبر مي رسد كه بهشت آماده ي شماست ولي آنها توجهي ندارند و دور امام مي چرخند و فرشته ها گله مي كنند كه خدايا اين ها اصلا به ما توجهي ندارند . ببينيد آنها لذتي گير آورده اند از كسانيكه بهشت آفرين هستند كه ديگر بهشت ، سيب و گلابي پيش شان چيزي نيست و به چشمشان نمي آيد . اين ها همتهاي بلند هستند . انشاء الله بتوانيم كم كم اين حاجت هاي بلند را هم طالب بشويم . ممكن است كه سوال كنند كه آنها كه مشكلات ما را مي دانند ديگر چه نيازي به اظهار مشكلات هست ؟ اين سوال در مورد خود خدا هم مطرح است . خدا هم

ص: 249

كه از ضمير و باطن انسانها خبر دارد ولي با اين وجود خودش گفته كه من را بخوانيد . خواستن براي انسان يك ظرفيتي ايجاد ميكند با همين اظهار كردن براي انسان، يك ظرفيت و استحقاق جديد پيدا مي شود . خداوند هر كسي را كه نيازمند او باشد كه البته تمام مخلوقات محتاج خدا هستند ، خدا نيازهاي او را مي دهد اين همان رحمت عام خداست . كه چه او را بخوانند و چه نخوانند ، چه او را بشناسند و چه نشناسند همانطور كه دردعاي ماه رجب مي خوانيم كه آنكسي كه از تو چيزي خواسته و نه اصلا تو را مي شناسد از باب رحمت به او مي دهي ، اين رحمت عام خداست كه روي آن فقر ذاتي كه بندگان دارند به آنها ميدهد و اين رحمت عام است . خدا يك رحمت ويژه و خاص دارد و آن براي بندگاني است كه ظرف بزرگتري بياورند يعني ظرفيتي بزرگتري در نياز و فقر بياورند . آن كسي كه دعا ميكند و چيزي ميخواهد فقر يكپارچه خودش را اظهار مي كند . هم باطنش فقير است و هم ظاهرش مي گويد كه من فقير هستم ، يكپارچه نياز است بنابراين لياقت بيشتري پيدا ميكند تا آن كسي كه خودش باطنا ً فقر دارد ولي خودش اظهار نياز نمي كند . كسي كه يكپارچه فقر و نياز است مورد رحمت ويژه خداوند قرار مي گيرد . امام صادق (ع) مي فرمايد : خدا مي داند آنچه كه بنده اش مي خواهد ولي خدا دوست دارد حوائج را دانه دانه شرح بدهيد .

ص: 250

مثل يك مريض كه پيش طبيب رفته و مشكلات را دانه دانه ميگويد . وقتي ميخواهي دعا كني حاجاتت را بخواه . در دعا فقر در انسان بيشتر ميشود لذا گفته اند كه در هنگام دعا دستهايتان را بالا ببريد چون حالت تضرع را بيشتر مي رساند . هرچه ظرف انسان در فقر و نياز بيشتر بشود ، رحمت بيشتري را كسب مي كند البته رحمت بي نهايت هست . حالا مي گويند كه خدا آنچه به مصلحت ما نيست به ما نمي دهد پس چرا آنچه را كه به ما نداده بايد از او بخواهيم ؟ آيا ميشود چيزي به مصلحت ما نباشد و خدا به ما بدهد ؟ گاهي اصلا چيزي به مصلحت ما نيست . حتي بعضي از اولياء خدا هم چيزي از خدا خواسته اند و به مصلحتشان نبوده و خدا به آنهانداده است . فكر نكنيم تا خدا چيزي را به كسي نداد از چشم خدا افتاده است . انبيائي بوده اند كه از خدا چيزي مي خواستند و به مصلحت آنها نبوده و خدا به آنها نمي داده . در قرآن آمده است كه حضرت نوح براي فرزندش كه در آب افتاده بود دعا كرد تا خدا نجاتش بدهد و گفت كه او از اهل من است . خدا فرمود كه او از اهل تو نيست و غير صالح است ، از من چيزي نخواه كه به آن علم نداري . فكر نكنيد تا خدا چيزي را به شما نداد آدم بدي هستيد ، گاهي اوقات به مصلحت نيست و نمي دهد . همين جا هم كه به مصلحت

ص: 251

نيست عوضش را مي دهد . پس همين دعا كردن هم فايده دارد . خدا به انسان چيزي را بعوض اين دعا مي دهد كه وقتي انسان بعدا مي فهمد خدا را شكر مي كند و خدا چيزي بالاتر از آن را مي دهد . خود خواستن ثمره دارد حتي اگر به مصلحت شما نباشد . هيچ دستي كه بر در خانه ي خدا بلند ميشود ، خالي برنمي گردد . امام صادق (ع) مي فرمايد : هر دستي كه به طرف خدا بلند ميشود خدا حيا مي كند كه آن را خالي برگرداند . مي گويند كه وقتي دست تان را بالا برديد به صورتتان بكشيد چون خدا در اين دست شما چيز گذاشته است و دست شما خالي برنگشته است . گاهي موقع مصلحت است ولي زمانش الان نيست . حضرت موسي و هارون هلاكت فرعون را از خدا خواستند و خدا گفت كه دعايتان مستجاب شد و چهل سال بعد دعايشان مستجاب شد . خدا دعايشان را با تاخير مستجاب كرد . گاهي دعاي ما تاخيرش به صلاح ما نيست و الان بايد اجابت شود يعني في نفسه خوب است مثل اينكه مي گوييم خدايا اين نماز را از ما قبول كن . مثلا مي خواهي زيارت بروي و از خدايا زيارت با معرفت را طلب مي كني اين خوب است . خواسته چيز خوبي است ولي ممكن است كه من راهش را نرفته ام و ظرفيتش را ندارم . اگر من قبل از نماز تلاشي براي آن نكرده ام به همان ميزان مزد من است . من هر كاري دلم خواسته

ص: 252

بيرون از نماز كرده ام و حالا نمازي مي خواهم كه با حضور قلب باشد و درحد اولياءالهي باشد ، خدا مي فرمايد كه اين عدل است كه من به تو بدهم كه كاري نكردي و به كسي هم كه زحمت كشيده باز اين را بدهم . اينجا خواسته چيز خوبي است ولي من بايد ظرفيت آنرا از قبل از نمازم پيدا كنم ، بايد كارهايي كرده باشم و مراقبت هايي داشته باشم . خواسته خوب است ولي راهش اين نيست . تلاشي بايد صورت بگيرد . عالم براي رسيدن به مقاصدش فرمول دارد و اگر انسان از راه آن فرمول نرود و آن سعي كه وظيفه اش بوده انجام ندهد و بخواهد مجاني چيزي گيرش بيايد اين امكان ندارد . حضرت موسي مريض شد . گفتند كه فلان گياه اين بيماري را برطرف مي كند . موسي گفت كه من دعا مي كنم و شفا پيدا مي كنم . مدتي گذشت و شفا پيدا نكرد . خطاب رسيد كه اي موسي تو مي خواهي با توكل خودت حكمت ما را باطل كني . ما آن گياه را حكيمانه خلق كرده ايم . بايد از اين مسير شفا را پيدا بكني . بدون طي كردن مسير اين را از ما ميخواهي ، فرمول عالم را انجام نداده اي . شتر فردي مرض پوستي گرفته بود و به حضرت امير گفت دعا كن و حضرت گفت كه كنار دعا دارويي هم بزن . دلايلي هست كه دعاي بعضي ها مستجاب نميشود با اينكه آدمهاي خوبي هستند . مثلا كسي در خانه اش نشسته باشد و بگويد

ص: 253

كه خدايا رزق من را بده . كسي احيانا همسايه ي بدي دارد و دائم نفرين مي كند ، اين مستجاب نميشود . راه دارد و مي تواني كارهايي انجام بدهي و دست خودت است . يكي توسعه ي رزقش را مي خواهد در حالي كه اسراف كرده و آن چيزها را از دست داده است . آن فرمول را انجام نداده و آن وظيفه اي كه بايد انجام ميداد و تلاشي كه از او خواسته بودند نكرده و مي خواهد نتيجه گيرش بيايد . مثلا براي درمان شهوات اگر براي جوان باشد كه ما به دستور دين مان كه ازدواج است عمل نكرده ايم و كار را سخت كرديم . اگر بفرض اين درمان برايش فراهم نبود مُسَكن هايي براي آن هست كه مي تواند استفاده بكند . اگر شخصي از محيط هاي تحريك آلود دوري بكند و چشم را كه او را تحريك ميكند دائما حفظ بكند حتي كاري بكند كه جلوي تخيلاتش را هم بگيرد مثلا خودش را مشغول كاري بكند . گاهي افراد مراقب چشم خودشان هستند ولي تخيلاتشان دائم كار مي كند و آنها را تحريك ميكند . اينها مُسكن هايي است تا آن درمان كه ازدواج هستآقاي عالي 9/8/89

سوال – آيا اين درست است كه ما فقط براي مسائل مادي و دنيوي سراغ اهل بيت برويم ؟ ما معمولا بيشتر براي گله كردن و بدست آوردن حاجات دنيوي در حرم ها ارتباط برقرار مي كنيم و غصه ها را پيش آنها مي بريم . حاج آقا دولابي مي فرمودند كه امام رضا (ع) حق دارد كه گله كند

ص: 254

كه چرا هروقت پيش من مي آييد گريه هايتان را پيش من مي آوريد ؟ خنده هايتان را هم بياوريد. من مي خواهم خوشي ها و خنده هايتان را هم ببينم . اين واقعيتي است كه ما معمولا در گرفتاري هاي مان به اين بزرگواران متوسل مي شويم و حاجت مي خواهيم . اين اشكالي ندارد زيرا خودشان توصيه كرده اند زيرا ما در خانه ي غريبه نمي رويم در خانه ي خدا مي رويم . و حاجت را پيش كس ديگري نمي بريم. در روايات ديني داريم كه مي فرمايند : احتياحات تان را تا جايي كه مي شود بهمديگر نگوييد ، از مشكلات و گرفتاري نگوييد شايد يك جاهايي براي مومن ذلتي پيش بياورد .حالا يك جايي گرفتاري انسان طوري است كه مي تواند به او كمك فكري بشود آن حرف ديگري است . اگر پيش خدا يا واسطه هاي الهي كه همان اهل بيت هستند ببريم اشكالي ندارد چون خودشان گفته اند .در روايتي داريم كه خدا به موسي ميگويد كه نمك غذايت را هم از ما بخواه . يعني براي ريزترين مايحتاج زندگي ات هم در خانه ي ما بيا . تند تند در خانه ي خدا برويم بلكه گرفتار خودش بشويم . خود مراجعه باعث ميشود كه انسان خود خدا را بخواهد . خود معرفت اهل بيت را بخواهد . آنها را براي چيز ديگري وسيله نكند ، خود آنها هدف هستند . خود معرفت خدا و اهل بيت كه همان معرفت خداست هدف است . به ما گفته اند كه بياييد و آشنا با درگاه خدا آشنا بشويد و

ص: 255

كم كم شيريني هايي بچشيم كه در دام خودش بيفتيم . گفت : بهر نان شخصي سوي نانوا دويد ، داد جان چون حُسن نانوا را بديد . رفت موسي كآتشي آرد بدست ، آتشي او ديد كه از آتش برست . موسي در شب دنبال آتش رفت كه گرم بشود و نور نبوت را بدست آورد . گاهي انسان بخاطر حاجت هاي كوچك يك چيز بزرگتري گيرش مي آيد . اين ها خوب است ولي كلاس اين ها كلاس بالايي نيست . انسان بايد خودش را عادت بدهد كه كم كم همت خودش را بالا ببرد و كم كم خودش را عادت بدهد كه از آنها آخرت را بخواهد . خداوند كساني را دوست دارد كه همت بلند دارند .حالا كه به ما راه داده اند و زبان داريم كه دعا كنيم ممكن است لحظه اي پيش بيايد كه ديگر نتوانيم اين زبان را بچرخانيم . زماني ميشود كه محتاج يك ثانيه حرف زدن با خدا هستيم. پس حالا كه زبان در دهان است بلندترين چيزها را بخواهيم و به كم اكتفا نكنيم . حتي نه فقط آخرت را بخواهد بلكه خود اهل بيت را بخواهد . رندي براي زيارت امام رضا (ع) رفته بود و مي گفت كه شنيده ام كه مشهور است كه هر كس اولين زيارتش باشد حضرت سه چيز به اوميدهيد مثل خانه ي خدا كه هركس اولين بار چشمش به آن بيفتد سه چيز نصيبش ميشود ، گفت كه من هم سه چيز مي خواهم اول خودت را مي خواهم و دوم هم خودت را مي خواهم و خواسته

ص: 256

ي سوم هم خودت هستي . اين خيلي زرنگي است زيرا اگر او باشد همه چيز گير مي آيد . چون كه صد آيد نود هم پيش ماست . كتاب كاملُ الزيارات كه از كتب معتبر شيعه است و نكات بسيار ارزنده اي درباره ي زيات در آن هست و شيخ مفيد آنرا نوشته است را تهيه كنيد و بخوانيد . در اين كتاب روايتي نقل شده است كه در صحنه ي محشر روز قيامت كه خلق اولي و آخري جمع هستند ، يك عده دوره ي امام حسين (ع) جمع هستند و مثل پروانه دور شمع وجود او مي چرخند . خبر مي رسد كه بهشت آماده ي شماست ولي آنها توجهي ندارند و دور امام مي چرخند و فرشته ها گله مي كنند كه خدايا اين ها اصلا به ما توجهي ندارند . ببينيد آنها لذتي گير آورده اند از كسانيكه بهشت آفرين هستند كه ديگر بهشت ، سيب و گلابي پيش شان چيزي نيست و به چشمشان نمي آيد . اين ها همتهاي بلند هستند . انشاء الله بتوانيم كم كم اين حاجت هاي بلند را هم طالب بشويم . ممكن است كه سوال كنند كه آنها كه مشكلات ما را مي دانند ديگر چه نيازي به اظهار مشكلات هست ؟ اين سوال در مورد خود خدا هم مطرح است . خدا هم كه از ضمير و باطن انسانها خبر دارد ولي با اين وجود خودش گفته كه من را بخوانيد . خواستن براي انسان يك ظرفيتي ايجاد ميكند با همين اظهار كردن براي انسان، يك ظرفيت و استحقاق جديد پيدا مي

ص: 257

شود . خداوند هر كسي را كه نيازمند او باشد كه البته تمام مخلوقات محتاج خدا هستند ، خدا نيازهاي او را مي دهد اين همان رحمت عام خداست . كه چه او را بخوانند و چه نخوانند ، چه او را بشناسند و چه نشناسند همانطور كه دردعاي ماه رجب مي خوانيم كه آنكسي كه از تو چيزي خواسته و نه اصلا تو را مي شناسد از باب رحمت به او مي دهي ، اين رحمت عام خداست كه روي آن فقر ذاتي كه بندگان دارند به آنها ميدهد و اين رحمت عام است . خدا يك رحمت ويژه و خاص دارد و آن براي بندگاني است كه ظرف بزرگتري بياورند يعني ظرفيتي بزرگتري در نياز و فقر بياورند . آن كسي كه دعا ميكند و چيزي ميخواهد فقر يكپارچه خودش را اظهار مي كند . هم باطنش فقير است و هم ظاهرش مي گويد كه من فقير هستم ، يكپارچه نياز است بنابراين لياقت بيشتري پيدا ميكند تا آن كسي كه خودش باطنا ً فقر دارد ولي خودش اظهار نياز نمي كند . كسي كه يكپارچه فقر و نياز است مورد رحمت ويژه خداوند قرار مي گيرد . امام صادق (ع) مي فرمايد : خدا مي داند آنچه كه بنده اش مي خواهد ولي خدا دوست دارد حوائج را دانه دانه شرح بدهيد . مثل يك مريض كه پيش طبيب رفته و مشكلات را دانه دانه ميگويد . وقتي ميخواهي دعا كني حاجاتت را بخواه . در دعا فقر در انسان بيشتر ميشود لذا گفته اند كه در هنگام دعا دستهايتان را بالا

ص: 258

ببريد چون حالت تضرع را بيشتر مي رساند . هرچه ظرف انسان در فقر و نياز بيشتر بشود ، رحمت بيشتري را كسب مي كند البته رحمت بي نهايت هست . حالا مي گويند كه خدا آنچه به مصلحت ما نيست به ما نمي دهد پس چرا آنچه را كه به ما نداده بايد از او بخواهيم ؟ آيا ميشود چيزي به مصلحت ما نباشد و خدا به ما بدهد ؟ گاهي اصلا چيزي به مصلحت ما نيست . حتي بعضي از اولياء خدا هم چيزي از خدا خواسته اند و به مصلحتشان نبوده و خدا به آنهانداده است . فكر نكنيم تا خدا چيزي را به كسي نداد از چشم خدا افتاده است . انبيائي بوده اند كه از خدا چيزي مي خواستند و به مصلحت آنها نبوده و خدا به آنها نمي داده . در قرآن آمده است كه حضرت نوح براي فرزندش كه در آب افتاده بود دعا كرد تا خدا نجاتش بدهد و گفت كه او از اهل من است . خدا فرمود كه او از اهل تو نيست و غير صالح است ، از من چيزي نخواه كه به آن علم نداري . فكر نكنيد تا خدا چيزي را به شما نداد آدم بدي هستيد ، گاهي اوقات به مصلحت نيست و نمي دهد . همين جا هم كه به مصلحت نيست عوضش را مي دهد . پس همين دعا كردن هم فايده دارد . خدا به انسان چيزي را بعوض اين دعا مي دهد كه وقتي انسان بعدا مي فهمد خدا را شكر مي كند و خدا چيزي بالاتر

ص: 259

از آن را مي دهد . خود خواستن ثمره دارد حتي اگر به مصلحت شما نباشد . هيچ دستي كه بر در خانه ي خدا بلند ميشود ، خالي برنمي گردد . امام صادق (ع) مي فرمايد : هر دستي كه به طرف خدا بلند ميشود خدا حيا مي كند كه آن را خالي برگرداند . مي گويند كه وقتي دست تان را بالا برديد به صورتتان بكشيد چون خدا در اين دست شما چيز گذاشته است و دست شما خالي برنگشته است . گاهي موقع مصلحت است ولي زمانش الان نيست . حضرت موسي و هارون هلاكت فرعون را از خدا خواستند و خدا گفت كه دعايتان مستجاب شد و چهل سال بعد دعايشان مستجاب شد . خدا دعايشان را با تاخير مستجاب كرد . گاهي دعاي ما تاخيرش به صلاح ما نيست و الان بايد اجابت شود يعني في نفسه خوب است مثل اينكه مي گوييم خدايا اين نماز را از ما قبول كن . مثلا مي خواهي زيارت بروي و از خدايا زيارت با معرفت را طلب مي كني اين خوب است . خواسته چيز خوبي است ولي ممكن است كه من راهش را نرفته ام و ظرفيتش را ندارم . اگر من قبل از نماز تلاشي براي آن نكرده ام به همان ميزان مزد من است . من هر كاري دلم خواسته بيرون از نماز كرده ام و حالا نمازي مي خواهم كه با حضور قلب باشد و درحد اولياءالهي باشد ، خدا مي فرمايد كه اين عدل است كه من به تو بدهم كه كاري نكردي و به كسي هم

ص: 260

كه زحمت كشيده باز اين را بدهم . اينجا خواسته چيز خوبي است ولي من بايد ظرفيت آنرا از قبل از نمازم پيدا كنم ، بايد كارهايي كرده باشم و مراقبت هايي داشته باشم . خواسته خوب است ولي راهش اين نيست . تلاشي بايد صورت بگيرد . عالم براي رسيدن به مقاصدش فرمول دارد و اگر انسان از راه آن فرمول نرود و آن سعي كه وظيفه اش بوده انجام ندهد و بخواهد مجاني چيزي گيرش بيايد اين امكان ندارد . حضرت موسي مريض شد . گفتند كه فلان گياه اين بيماري را برطرف مي كند . موسي گفت كه من دعا مي كنم و شفا پيدا مي كنم . مدتي گذشت و شفا پيدا نكرد . خطاب رسيد كه اي موسي تو مي خواهي با توكل خودت حكمت ما را باطل كني . ما آن گياه را حكيمانه خلق كرده ايم . بايد از اين مسير شفا را پيدا بكني . بدون طي كردن مسير اين را از ما ميخواهي ، فرمول عالم را انجام نداده اي . شتر فردي مرض پوستي گرفته بود و به حضرت امير گفت دعا كن و حضرت گفت كه كنار دعا دارويي هم بزن . دلايلي هست كه دعاي بعضي ها مستجاب نميشود با اينكه آدمهاي خوبي هستند . مثلا كسي در خانه اش نشسته باشد و بگويد كه خدايا رزق من را بده . كسي احيانا همسايه ي بدي دارد و دائم نفرين مي كند ، اين مستجاب نميشود . راه دارد و مي تواني كارهايي انجام بدهي و دست خودت است . يكي توسعه ي

ص: 261

رزقش را مي خواهد در حالي كه اسراف كرده و آن چيزها را از دست داده است . آن فرمول را انجام نداده و آن وظيفه اي كه بايد انجام ميداد و تلاشي كه از او خواسته بودند نكرده و مي خواهد نتيجه گيرش بيايد . مثلا براي درمان شهوات اگر براي جوان باشد كه ما به دستور دين مان كه ازدواج است عمل نكرده ايم و كار را سخت كرديم . اگر بفرض اين درمان برايش فراهم نبود مُسَكن هايي براي آن هست كه مي تواند استفاده بكند . اگر شخصي از محيط هاي تحريك آلود دوري بكند و چشم را كه او را تحريك ميكند دائما حفظ بكند حتي كاري بكند كه جلوي تخيلاتش را هم بگيرد مثلا خودش را مشغول كاري بكند . گاهي افراد مراقب چشم خودشان هستند ولي تخيلاتشان دائم كار مي كند و آنها را تحريك ميكند . اينها مُسكن هايي است تا آن درمان كه ازدواج هست برايش فراهم بشود . حالا كسي كه اين مراقبت ها را انجام نمي دهد و روي خودش آتش مي ريزد و بعد از خدا گله ميكند كه چرا من از تو مي خواهم و نمي شود . حالا در دعا كردن ما بايد اصرار بكنيم يا نه ؟ در روايت داريم كه خدا كسي كه در دعا اصرار مي كند دوست دارد . اصرا در دعا داشتن به اين معناست كه انسان براي خواسته اش زياد در خانه ي خدا برود اما خواسته اي را بر خدا تحميل نكند . بزور براي خدا تعيين تكليف نكند مثلا خدايا حتما بايد به

ص: 262

من پسر بدهي . خدا خواستن را گفته نه خواسته را . مصداق را براي خدا تعيين تكليف نكنيم . اين خوب است كه انسان از خدا خيرش را بخواهد و اصرار كند يعني آنچه كه خير من هست در فرزند ، رزق ، ازدواج و شغل را بده ولي بگوييم حتما بايد فلان جا بايد استخدام بشوم . گاهي براي خدا خط نشان مي كشند و تعيين تكليف ميكنند . اگر خيرش در اين است او را شفا بده ، ما واقعا اين را مي خواهيم . وقتي خدا چيزي را به ما نداد گله مند نشويم و اين نشانه ي اين است كه ما براي خدا تعيين تكليف نكرده ايم . كارها را به خدا بسپاريم . در شان نزول آيه 75 سوره توبه آمده است كه شخصي نزد پيامبر آمد و گفت كه من مي خواهم پولدار بشوم و گوسفنداني داشته باشم . پيامبر فرمود كه اين فقر با شُكر براي تو بهتراست . اصرا كرد و پيامبر هم براي او دعا كرد . او پولدار شد و نمي توانست در تمام نمازهاي جماعت شركت كند و كم كم اصلا مسجد نيامد . زمان جمع آوري زكات فرا رسيد و پيامبر فردي را فرستاد تا از او زكات بگيرد و او مانع زكات شد . پيامبر گفت واي بر او . در طلب خير دعا بكنيم و اصرار بكنيم ولي تعيين تكليف براي خدا نكنيم .

سوال – آيات 224-220 سوره بقره را توضيح بدهيد . پاسخ – در شان نزول آخرين آيه اين سوره آمده است كه يكي از اصحاب پيامبر

ص: 263

عبدالله بن رواحه يك اختلافي بين داماد و دخترش اتفاق افتاده بود . قسم خورد كه وارد زندگي اين ها نشود و كاري نداشته باشد كه اين آيه نازل شد كه براي اصلاح خير بين مردم قسم به خدا را مانع قرار ندهيد . خدا را دست آويز نكنيد كه جلوي خيرات گرفته بشود . گاهي ما از راه مقدسات وارد كار خير نمي شويم . وقتي شما مي خواهيد يك كار خوب را ترك بكنيد اين رجحاني ندارد كه اين قسم نافذ باشد و انسان پايبند آن باشد .

سوال – دعاي اداي قرض را بگوييد .

پاسخ – شيخ بهايي در كتاب اربعين نقل كرده است و در كتاب بحار هم وجود دارد كه پيامبر فرمود : اگر كسي بدهي و قرضي داشته باشد ايندعا را بخواند : اللهم اَغنني بحلالك عن حرامك و بطاعتك عن معصيتك و بفضلك عن مَن سِواك .

سوال – توسل به امام زمان (عج) چه خصوصياتي دارد ؟

پاسخ – امام زمان (عج) الان امام حي ماست و تمام الطاف الهي و رحمتهاي الهي و فيض هايي كه از طرف خدا به ما مي رسد ، فيض هدايت علم شفا عنايت ، طبق آثار ديني ما از كانال حجت خدا و اما زمان (عج) به ما مي رسد حتي اگر ما به امامزاده اي متوسل مي شويم از كانال امام زمان (عج) به ما ميرسد بدون اينكه ما توجه داشته باشيم . يعني شما به امام حسين (ع) توسل كرده ايد اما از كانال امام زمان (عج) داده ميشود. يعني آنها از اين امام كه

ص: 264

واسطه ي فيض اين زمان هستند لذا حساب ويژه اي دارند و از اين جهت ما ميگوييم بايد نسبت به اين بزرگوار يك ارتباط خاص پيدا بكنند . سلام روزانه به امام زمان (عج) را فراموش نكنيم . اگر برايتان مقدور است دعاي عهد را بخوانيد و اگر مقدورنيست بعد از دعاي ندبه هم سلامي هست و اگراين هم نشد با زبان خودمان سلام كنيم و بگوييم به ما كمك كن كه در عهد مان با شما ثابت قدم باشيم . حالا چطور معرفت مان را بيشتر كنيم ؟ معرفت چيزي است كه بايد از طرف خدا داده بشود . دعايي از امام صادق است كه در زمان غيبت بخوانيد كه در دعاي غيبت آمده است و از خدا معرفت بخواهيد و ما بايد زمينه اش را فراهم كنيم و بر عهد خودمان پا برجا باشيم و اعمال مورد رضايت آن بزرگوار را انجام بدهيم .

سوال – آيا توسل به غير از معصومين اشكال دارد ؟

پاسخ – ما روايات زيادي داريم كه مي گويند كه به غير از معصومين بزرگاني هستند كه ميتوانند شفاعت بكنند . كسانيكه در دنيا سبب خير بوده اند چون تا كسي در اينجا سبب خير نباشد در آن دنيا نمي تواند شفاعت كند مثل علما ، شهدا ، پدر و مادرمومن ، اين ها كساني هستند كه ميتوانند شفيعان روز قيامت باشند . آقاي شيخ آملي مي فرمودند كه گاهي من مشهد مي روم حاجتم آنجا داده نميشود و به حضرت عبد العظيم حواله ميشود و اينجا استجابت ميشود . براي اينكه امام زاده ها احيا بشوند ،

ص: 265

اين بزرگواران گاهي اوقات شفا دادن را به زير دستانشان مي دهند كه از اين راه مردم نذرشان را بگيرند . برايش فراهم بشود . حالا كسي كه اين مراقبت ها را انجام نمي دهد و روي خودش آتش مي ريزد و بعد از خدا گله ميكند كه چرا من از تو مي خواهم و نمي شود . حالا در دعا كردن ما بايد اصرار بكنيم يا نه ؟ در روايت داريم كه خدا كسي كه در دعا اصرار مي كند دوست دارد . اصرا در دعا داشتن به اين معناست كه انسان براي خواسته اش زياد در خانه ي خدا برود اما خواسته اي را بر خدا تحميل نكند . بزور براي خدا تعيين تكليف نكند مثلا خدايا حتما بايد به من پسر بدهي . خدا خواستن را گفته نه خواسته را . مصداق را براي خدا تعيين تكليف نكنيم . اين خوب است كه انسان از خدا خيرش را بخواهد و اصرار كند يعني آنچه كه خير من هست در فرزند ، رزق ، ازدواج و شغل را بده ولي بگوييم حتما بايد فلان جا بايد استخدام بشوم . گاهي براي خدا خط نشان مي كشند و تعيين تكليف ميكنند . اگر خيرش در اين است او را شفا بده ، ما واقعا اين را مي خواهيم . وقتي خدا چيزي را به ما نداد گله مند نشويم و اين نشانه ي اين است كه ما براي خدا تعيين تكليف نكرده ايم . كارها را به خدا بسپاريم . در شان نزول آيه 75 سوره توبه آمده است كه شخصي نزد پيامبر آمد

ص: 266

و گفت كه من مي خواهم پولدار بشوم و گوسفنداني داشته باشم . پيامبر فرمود كه اين فقر با شُكر براي تو بهتراست . اصرا كرد و پيامبر هم براي او دعا كرد . او پولدار شد و نمي توانست در تمام نمازهاي جماعت شركت كند و كم كم اصلا مسجد نيامد . زمان جمع آوري زكات فرا رسيد و پيامبر فردي را فرستاد تا از او زكات بگيرد و او مانع زكات شد . پيامبر گفت واي بر او . در طلب خير دعا بكنيم و اصرار بكنيم ولي تعيين تكليف براي خدا نكنيم .

سوال – آيات 224-220 سوره بقره را توضيح بدهيد . پاسخ – در شان نزول آخرين آيه اين سوره آمده است كه يكي از اصحاب پيامبر عبدالله بن رواحه يك اختلافي بين داماد و دخترش اتفاق افتاده بود . قسم خورد كه وارد زندگي اين ها نشود و كاري نداشته باشد كه اين آيه نازل شد كه براي اصلاح خير بين مردم قسم به خدا را مانع قرار ندهيد . خدا را دست آويز نكنيد كه جلوي خيرات گرفته بشود . گاهي ما از راه مقدسات وارد كار خير نمي شويم . وقتي شما مي خواهيد يك كار خوب را ترك بكنيد اين رجحاني ندارد كه اين قسم نافذ باشد و انسان پايبند آن باشد .

سوال – دعاي اداي قرض را بگوييد .

پاسخ – شيخ بهايي در كتاب اربعين نقل كرده است و در كتاب بحار هم وجود دارد كه پيامبر فرمود : اگر كسي بدهي و قرضي داشته باشد ايندعا را بخواند : اللهم اَغنني بحلالك

ص: 267

عن حرامك و بطاعتك عن معصيتك و بفضلك عن مَن سِواك .

سوال – توسل به امام زمان (عج) چه خصوصياتي دارد ؟ پاسخ – امام زمان (عج) الان امام حي ماست و تمام الطاف الهي و رحمتهاي الهي و فيض هايي كه از طرف خدا به ما مي رسد ، فيض هدايت علم شفا عنايت ، طبق آثار ديني ما از كانال حجت خدا و اما زمان (عج) به ما مي رسد حتي اگر ما به امامزاده اي متوسل مي شويم از كانال امام زمان (عج) به ما ميرسد بدون اينكه ما توجه داشته باشيم . يعني شما به امام حسين (ع) توسل كرده ايد اما از كانال امام زمان (عج) داده ميشود. يعني آنها از اين امام كه واسطه ي فيض اين زمان هستند لذا حساب ويژه اي دارند و از اين جهت ما ميگوييم بايد نسبت به اين بزرگوار يك ارتباط خاص پيدا بكنند . سلام روزانه به امام زمان (عج) را فراموش نكنيم . اگر برايتان مقدور است دعاي عهد را بخوانيد و اگر مقدورنيست بعد از دعاي ندبه هم سلامي هست و اگراين هم نشد با زبان خودمان سلام كنيم و بگوييم به ما كمك كن كه در عهد مان با شما ثابت قدم باشيم . حالا چطور معرفت مان را بيشتر كنيم ؟ معرفت چيزي است كه بايد از طرف خدا داده بشود . دعايي از امام صادق است كه در زمان غيبت بخوانيد كه در دعاي غيبت آمده است و از خدا معرفت بخواهيد و ما بايد زمينه اش را فراهم كنيم و بر عهد خودمان پا برجا

ص: 268

باشيم و اعمال مورد رضايت آن بزرگوار را انجام بدهيم .

سوال – آيا توسل به غير از معصومين اشكال دارد ؟ پاسخ – ما روايات زيادي داريم كه مي گويند كه به غير از معصومين بزرگاني هستند كه ميتوانند شفاعت بكنند . كسانيكه در دنيا سبب خير بوده اند چون تا كسي در اينجا سبب خير نباشد در آن دنيا نمي تواند شفاعت كند مثل علما ، شهدا ، پدر و مادرمومن ، اين ها كساني هستند كه ميتوانند شفيعان روز قيامت باشند . آقاي شيخ آملي مي فرمودند كه گاهي من مشهد مي روم حاجتم آنجا داده نميشود و به حضرت عبد العظيم حواله ميشود و اينجا استجابت ميشود . براي اينكه امام زاده ها احيا بشوند ، اين بزرگواران گاهي اوقات شفا دادن را به زير دستانشان مي دهند كه از اين راه مردم نذرشان را بگيرند .

89-08-02 - دينداري

سوال – چه عواملي باعث تقويت دينداري در دوره ي آخرالزمان ميشود ؟

پاسخ – بحثمان عوامل تقويت ايمان و باورهاي ديني است بخصوص كه در آخر الزمان امواج فتنه ها باعث لغزش هاي مومنين ميشود . يكي از عوامل مهم دين داري و تقويت باورها ، توسل و تمسك به معصومين (ع) است بخصوص وجود امام زمان (ع) كه توصيه ي خاصي بر اين مورد شده در هر زمان و مخصوصا در آخرالزمان. اميرالمومنين در نهج البلاغه مي فرمايند : امواج سنگين فتنه ها را بشكنيد و جلو برويد با كشتي نجات . در صلوات شعبانيه كه در ماه شعبان بعد از نماز ظهر خوانده ميشود و مومنين بر آن مداومت مي

ص: 269

كننند ، در شان معصومين داريم : الفلك الجاريه ... اهل بيت كشتي هايي هستند كه جاري هستند و تحرك دارند . يك موقع كشتي در امواج رهاست و آب آنرا اين طرف و آن طرف مي برد اما يك وقت در عين حالي كه كشتي در امواج است آب را مي برد و جلو مي رود و به سمت ساحل مي برد . تعبير اين است كه كشتي كه جريان دارد و سرنشينان خود را به ساحل امن مي برد . اين يكي از وسائل مهم نجات است و پيامبر اكرم فرمودند : صراط مستقيم در بين هزاران راه هاي انحرافي يكي بيشتر نيست ، تشخيص آن يك راه و پيمودن آن با توجه به خطرات زياد در آخرالزمان كاري است كه بدون هدايت معصومان ، كساني كه خودشان اين راه را رفته اند و كاملا آشنا هستند امكان پذير نيست . در قرآن سوره هود دارد كه وقتي حضرت نوح در كشتي تعدادي مومنين را سواركرده بود و پسرش كنعان در آب دست و پا مي زد و حضرت نوح با مهرباني به او گفت : اي پسرم سوار شو و او بي نيازي از معصوم جست و گفت كه من خودم شنا بلد هستم و روي كوه بلند مي روم و نجات پيدا مي كنم در آن موقع موجي آمد و آنها را جدا كرد و پسر نوح از بين رفت . مولوي اين داستان را اين طور مي گويد :

همچو كنعان سر به كشتي وا مكش كه غرورش داد نفس زيركش

كه برآيم من بر سر كوه مشيد منت نوحم

ص: 270

چرا بايد كشيد ؟

كاش چون طفل ازحيَل جاهل بُدي چون طفلان چنگ برمادر زدي

يا زعلم نقل كم بُدي مَلي علم اهل دل ربودي از ولي

كاش در اينجا انسان به خودش تكيه نكند . در اين امواج خروشان دست به دامان ولي الهي بشود و با او حركت بكند . توسل و تمسك يكي از عوامل مهم دين داري در آخر الزمان است .

سوال - چه ضرورتي هست كه ما متوسل بشويم و آيا اين توسل مختص مذهب شيعه است ؟

پاسخ – خير مختص به شيعه نيست . آن چنان كه قرآن نقل كرده و اين كتابي است كه موارد مفيد و قابل استفاده ي گذشته ي تاريخ را بدون تحريف نقل ميكند ، مي بينيم كه بحث توسل در تمام گذشتگان و انبياء جاري بوده است . شما حضرت آدم را در نظر بگيريد ، اين روايت را شيعه و سني از پيامبر نقل كرده اند . در قرآن داريم كه وقتي آدم از بهشت رانده شد گريه كرد ، اظهار پشيماني كرد و خدا فرمود كه آدم كلماتي را از خدا گرفت و بواسطه ي اين كلمات توبه اش پذيرفته شد . پيامبر مي فرمايند كه آن كلماتي كه حضرت آدم از خدا گرفت و به آن توسل كرد ، اسماء پنج تن بوده است . يعني حضرت آدم خدا را به محمد و فاطمه و علي و حسن و حسين قسم داد و گفت كه توبه ي من را قبول كن . در سند اين حديث هيچ شكي نيست ، شيعه و سني آنرا نقل كرده اند .

ص: 271

قرآن در رابطه با فرزندان يعقوب كه آن خطاي بزرگ را كردند ، باعث شدند كه يوسف چهل سال از پدرش دور باشد و او را دچار فراق كردند ، دارد كه وقتي پشيمان شدند ، پيش پدرشان آمدند ، پدري كه چقدر سخت كشيده بود ، كمرش خميده شده بود و چشمش كور شده بود ، گفتند : اي پدر تو براي ما استغفار كن و ما گناهكار هستيم . به او كه ولي و پيغمبر بود يعني به پدرشان كه نبي زمان بود متوسل شدند . حضرت يعقوب فرمودند : من از خدا براي شما طلب مغفرت مي كنم . اين همان واسطه بردن در خانه ي خدا و توسل است . در خود قرآن دستور داده شده كه اي پيامبر ، اگر مردم پيش خدا زانو بزنند و از تو بخواهند براي آنها استغفار كني ، خدا را تواب و رحيم مي بينند و در قرآن داريم با وسيله در خانه ي خدا برويد ، با واسطه در خانه ي خدا برويد حتي چهارده معصومين هم توسل داشتند . روايتي از مرحوم مجلسي در بحار است كه مي فرمايد : امام باقر (ع) تب شديدي داشتند . كاسه ي آب سردي دركنارشان بود و دستشان را در آن فرو مي كردند و روي پيشاني شان مي گذاشتند و مي گفتند يا مادر فاطمه . و محتملا ايشان به مادرشان توسل مي كردند زيرا حضرت زهرا (س) حُجَجي بر حُجَت الهي بوده است . پس توسل از حضرت آدم تا فرزندان يعقوب مرسوم بوده است .

سوال - ما به چيزهايي مي توانيم

ص: 272

متوسل بشويم ؟

پاسخ – واسطه هايي كه مي توانند رحمت خدا را براي ما جلب بكنند ، اين ها مي توانند وسيله ي توسل ما باشند يعني توبه خودش يك وسيله است . قرآن مي فرمايد كه با واسطه اي به خدا برسيد و رحمت خدا را جلب بكنيد . اعمال صالح هم وسيله اي است كه باعث پوشانده شدن اعمال زشت ميشود . خود قرآن و تمسك به آن وسيله است . اما آن وسيله اي كه ذيل خود اين آيه است مي گويد كه اهل بيت همان وسيله اي هستند كه خدا آنرا فراهم كرده است و بزرگترين وسيله ي الهي وجود معصومين هستند . قرآن احتياج به تفسير دارد و هر كس مي تواند ادعا كند كه آن را بيان مي كند ولي معصوم خودش بيان است ، خودش راه و تفسير است ، از اين جهت مهمترين وسيله خود معصومين و اهل بيت هستند . حالا شايد اين سوال مطرح بشود كه ما براي درخواست از خدا چه نيازي به واسطه داريم ؟ بله خود خدا هم حرفهاي ما را مي بيند ، مي شنود و مي داند و هم قدرت دارد كه بدهد ، او احتياج به واسطه ندارد . از طرف خدا براي دادن مشكلي نيست ، مشكل براي گرفتن از طرف ماست . ما نمي توانيم بي واسطه رحمت خدا را بگيريم . در ما مانع وجود دارد . امام سجاد (ع) در دعاي سجاديه تعبيري دارد : خدايا تو محجور از خلق نيستي ، پنهان نيستي ، ما محجور هستيم و مانع داريم . به هرحال

ص: 273

آلودگي ها و گناهان و نوع وارد شدن باعث ميشود كه نتوانيم رحمت الهي را جذب كنيم . همان طوركه نمي توانيم پيام الهي را مستقيم دريافت كنيم و احتياج به پيامبراني هست كه آنها در جهت گيرندگي وحي واسطه بشوند ، بقيه فيوضات هم همين جور است . رحمت ، هدايت ، شفا ، علم و قدرت را بايد انسانهاي بي خطا كه معصومين هستند واسطه بشوند كه از طريق خدا جذب كنند و به ما بدهند . اين همان عقيده ي شيعه است . عقيده ي واسطه ي فيض كه ما قائل هستيم كه امامان ما واسطه ي فيض هستند لذا ميگوييم امام زمان (عج) الان زنده است چون اگر او در اين عالم نباشد ، عالم دنيا برچيده ميشود و به آن فيض نمي رسد. بعضا شما مي بينيد اديان و مذاهب ديگر مي گويند كه منجي و موعود آخرالزمان هنوز بدنيا نيامده است . مسيحيان و يهوديان قائل به موعود هستند اما ميگويند كه هنوز بدنيا نيامده است اما شيعه ميگويد كه بدنيا آمده و زنده است هر چقدر هم كه عمرش طول بكشد چون واسطه ي فيض است . بواسطه ي او فيض به اين عالم مي رسد . داستان شب قدر هم همين است . آن فيضي كه خدا مي خواهد در يكسال به بنده اش بدهد توسط ولي او مديريت مي شود . يعني اراده ي خدا و مشيت خدا از منازل شما اهل بيت صادر ميشود و در عالم پخش ميشود . بنابراين اينكه ما ميگوييم اهل بيت محل مشيت خدا هستند يعني از اينجا فيض پخش

ص: 274

ميشود . ما در دادن حاجات اهل بيت را مستقل نمي دانيم كه توسل به آنها بكنيم ، ديد ما به اهل بيت ديده واسطه ي فيضي است ولي اين چيزي است كه خدا قرآن به ما توصيه كرده است . يكي از بزرگان خدمت آيت الله خوانساري كه از مراجع بزرگ تهران بودند رسيدند و سوال كردند اگر بخواهيم به امام رضا(ع) متوسل بشويم چطور خطاب بكنيم ؟ خدا را مخاطب قرار بدهيم و بگوييم اي خدا بحق امام رضا (ع) به ما چيزي بدهد يا بگوييم كه اي امام رضا (ع) تو چيزي به ما بده . ايشان فرمودند : هر دوي آنها خوب است ولي دومي بهتر است . يعني از امام رضا (ع) بخواهيد كه از خدا بخواهد و واسطه ببريد . اينكه مي گوييم اي امام رضا (ع) به ما بده ، يعني واسطه است . ما كه ميدانيم امام رضا (ع) مستقلا و بي اذن خدا نمي دهد ، نگاه ما به او نگاه استقلالي نيست . اين همان دستگاه الهي است نه اينكه امام رضا (ع) كنار دستگاه خدا دستگاهي زده است . وقتي ديد ما به امام رضا (ع) يك ديد واسطه اي است آنجايي كه ميگوييم يا امام رضا (ع) به ما بده ، در واقع مي دانيم كه خدا به امام رضا (ع) مي دهد . منتها ما با واسطه پيش خدا مي روييم . ما در دعاهايمان تعبيراتي داريم كه به خود معصومين خطاب شده است. دعاي فرج معروف خطاب مستقيم به محمد و علي است ، شما من را كفايت كنيد ، شما

ص: 275

من را كمك بكنيد . حالا كسي نگويد كه اين شرك است زيرا شما از انساني كمك مي خواهيد ، ما مي گوييم اين ها واسطه هستند . مثلا ميگوييم دكتر به دادم برس منظورمان اين نيست كه خدا را قبول نداريم . معنايش همان واسطه ي شفاست بنابراين اين ديد است كه ما به معصومين و واسطه اي فيض الهي داريم و آنها را به اين صورت شفي قرار مي دهيم .

سوال - گاهي بعضي انسانها ارادت خاصي به امام رضا (ع) دارند و به ايشان توسل مي كنند يعني امام رضايي هستند ، بعضي ها امام حسيني هستد ، در اين ها چه اتفاقي مي افتد ؟

پاسخ – بعضي ها در خودشان درمي يابند همچنان كه به همه ي معصومين ارادت دارند و همه را قبول دارند ولي دست خودشان نيست و فكر مي كنند كه جذبه شان نسبت به يكي از معصومين يا امام زاده ها بيشتر است و نسبت به آنها كشش دارند . يكي نسبت به امير المومنين يك حساسيت و عشق خاصي دارد يكي نسبت به حضرت زهرا ، يكي نسبت به حضرت ابوالفضل يا امامزاده ها . ما سِر حقيقي مطلب را نمي دانيم . در بعضي از بزرگان ما هم بوده است ، اين طور نيست كه فقط در مردم معمولي باشد . مرحوم آيت الله تحللي از خوبان همدان بوده است . ايشان آنچنان عاشق اميرالمومنين بودند كه وقتي ميخواست اذان و اقامه را بگويد و وقتي به اشهد ان عليا ولي الله مي رسد بي اختيار مي گفت : جانم به قربان نامت

ص: 276

و اطرافيان ميگفتند چنان با سوز مي گفت كه دل ما مي ريخت و اشكش جاري مي شد . آيت الله كشميري از عاشقان امير المومنين و زيارت ايشان بود طوري كه مرحوم جعفر آقاي مجتهدي مي گفت كه هر وقت ايشان به خانه ي ما مي آيد گنبد و بارگاه امير المومنين را با خودش مي آورد . اين قدر عشق در دلش بود . آقاي حائري استاد امام خميني عاشق امام رضا (ع) بود و مي گفت كه ما چهارده معصوم را در امام رضا (ع) خلاصه كرده ايم و تا تعطيلي گيرش مي آمد به زيارت امام رضا (ع) مي رفت . اين اختلافاتي كه نسبت به معصومين در بندگان خدا هست ، شايد سِرش اختلاف تجليات اسماء الهي باشد . خدا اسم هايي دارد كه در دعاي جوش كبير كه همه ي متدينين با آن آشنا هستند . وقتي اسمهاي خدا را مي خوانيد به تناسب حالت ، به تناسب موقعيت ، مرتبه و معرفت شما به تناسب نيازت گاهي يك اسم شما را جذب ميكند مثلا كسي كه به فقر افتاده به مشكل افتاده ، وقتي به يا رزاق مي رسد يا به كنز الفقرا مي سد اينجا مثل اين است كه يك دفعه او را نگه ميدارد . مثلا كسي كه مريض است يا مريضي سختي دارد يا مريض سختي دارد ، وقتي به يا شافي يا طبيب مي رسد ، اينجا يك حال ديگري دارد . كسي كه بي كس است و نارفيقي ديده است ، وقتي به يا رفيق من لا رفيق له مي رسد حال ديگري

ص: 277

دارد . يكي از افرادي كه نارفيقي ديده بود گفت : خدايا تو هم رفيقي هم شفيق ، آيا مي گذاري كه اين رفيقت را شيطان ببرد ؟ شيطان دارد رفيقت را مي برد . ابن عربي گفته : وقتي اسماء خدا را مي خوانيد اسمي كه شما را جذب كرد ، زود از رويش رد نشويد . و آنرا تكرار بكنيد تا آثار و بركاتش را دريافت بكنيد . همين وضعيت در مورد اسماء ائمه هم هست . اسماء خارجي خدا ائمه اطهار هستند كه صفات الهي در آنها جمع است و به تناسب معرفت ما و رتبه ي ما گاهي يك معصوم براي ما جلوه ي خاصي دارد. مثلا چون امام رضا (ع) مظهر اسم رئوف خداست ، فردي كه احتياج دارد دستي روي سرش كشيده بشود چه بسا آن اسم خيلي برايش جلوه مي كند . در اينجا اختلاف معرفت است . همچنين افراد نيازها و حالاتشان مختلف است . هر كدام از ائمه كه مظهر اسم خدا هستند و بيشتر در آنها فعليت دارد و بر دل ما جلوه اي دارد و دل ما را مي كشاند . شبيه همان اسمائي كه در دعاي جوشن كبير است كه به تناسب حالات افراد يك جذبه هايي دارد ، چه بسا كشش معصومين هم از اين باب باشد . ما يك روايات معتبري به اين معنا كه از فلان معصوم فلان حاجت را بخواهيد و ديگري نمي تواند بدهد ، به اين شكل نداريم چون همه ي معصومين باب الحوائج هستند . همه ي آنها معدن اين هستند كه واسطه بشوند و رحمت

ص: 278

خدا را بگيرند و حاجات را بدهند منتها در كتاب بحار علامه ي مجلسي جلد نود و چهار روايتي نقل كرده است كه دعاي توسلي است كه غير از دعاي توسل معروف است شما مي توانيد بعد از دعاي توسل آن را در مفاتيح پيدا بكنيد بنام دعاي توسل ديگر . در آنجا حاجات تقسيم شده است كه مثلا اگر كسي عافيت و سلامتي ميخواهد متوسل به موسي بن جعفر (ع) و اگر كسي دفع ظلم مي خواهد متوسل به امير المومنين و اگر كسي سلامتي در سفرها مي خواهد به امام رضا (ع) و اگر كسي وسعت رزق مي خواهد به امام جواد (ع) متوسل شود . اگر كسي در اين دعا تمسك به معصومين در اين دعاهاي خاص كه ذكر شده بكند اين خيلي مناسب است ولي ديد مان اين نباشد كه معصوم ديگر نمي تواند . اين ديد خوبي نيست .

سوال – آيه 182- 186 سوره بقره را توضيح دهيد .

پاسخ – آيه 186 مي فرمايد : اي پيامبر اگر از من بپرسند ، بگو من نزديك هستم و من دعاي شما را اجابت مي كنم مردم هم بايد من را اجابت بكنند . با تقوا باشند و ايمان بياورند كه اين بنفع خودشان است و رشد پيدا ميكنند . يك نكته اين است كه خدا مي فرمايد من نزديك هستم . در دعا لازم نيست كه انسان داد و بيداد بكند بخاطر همين در ادب دعا داد و فرياد نيست . بلكه آهسته دعا بكنيد . بعد خدا مي گويد من دعاي آن كسي كه من را مي خواند

ص: 279

جواب مي دهم . دو تا شرط براي استجابت دعا در اين آيه ذكر شده است كه اگر اين دوشرط محقق بشود خدا گفته جواب مي دهد . شرط اول اين است كه انسان حقيقتا بخواهد ولي بعضي مواقع چيزي را مي خواهيم كه به مصلحت مان نيست . اشك هم مي ريزيم ولي نمي دانيم كه به صلاح مان نيست ما ضرر خودمان را نمي خواهيم پس ما در آنجا واقعا دعا كننده نيستيم پس خدا همان واقعي را لطف مي كند و به ما نمي دهد . البته بجاي آن يك چيز ديگر ميدهد كه در قيامت وقتي مردم مي بينند ميگويند كه كاشكي هيچ كدام از دعاهاي ما برآورده نميشود و عوضش را در آنجا مي دهد . پس شرط اول اينكه دعا حقيقي باشد به مصلحت و خير باشد . شرط دوم اخلاص در دعاست . يعني فقط از خدا بخواهد ، خدا را همه كاره ي عالم بداند و فقط از او بخواهد . پيامبر فرمودند : هر بدهكاري كه اين دعا را بخواند قرضش ادا ميشود . خدايا بواسطه ي حلالت من را از حرام بي نياز كن و بوسيله ي چيزهايي كه مورد طاعت توست من را از معصيت خودت بي نياز كن و من را از فضل خودت بي نيازم كن . شيخ بهايي گفت : ما اين كار را انجام داديم و شد . از جايي كه نمي دانستيم قرض هايمان ادا شد . ممكن است كسي اين كار را بكند و نتيجه نگيرد و آن بخاطر اخلاص است كه شرط دوم است . اين همان

ص: 280

مضطر شدن است ، اميدش از همه جا قطع بشود ، فقط از خداي متعال بخواهد و به او متصل بشود .

سوال – آيا توسل بايد هميشگي باشد ؟

پاسخ – اگر ما توسل را به اين معنا بگيريم كه دائم ميخواهيم از خدا فيض بگيريم پس ما هيچ موقع بي نياز از فيض خدا نيستيم ، بي نياز از رحمت و لطف خدا نيستيم . پس دائم احتياج به آن واسطه ها داريم . درست است كه لازم نيست دائم بنشينيم و دعاي توسل بخوانيم و حاجت بخواهيم اما توسل حقيقي توسل دائمي است . آن توسل حقيقي كه دائمي هم هست ، صرف اينكه بنشينيم ختمي بگيريم ، ذكر صلواتي بگيريم ، نذري بكنيم و روضه اي گوش بدهيم اين ها نيست البته اين ها خوب است آن توسل حقيقي كه انسان دائما تحت ولايت و سرپرستي و عنايت اهل بيت باشد و دائما به او لطف ببريد ، اين است كه انسان عملا هم از جهت رفتاري و هم از جهت اخلاقي متمسك به آنها باشد . آنها را الگو قرار بدهد ، آنها را در زندگي اش جاري بكند ، اخلاقيات ، افكار و گفتار آنها را در زندگي اش جاري بكند و من تحت ولايت آنها زندگي بكنم اگر اين باشد توسل دائمي است و اين حقيقي است . ائمه با كساني كه از دوستانشان بودند و اين كار را نمي كردند برخورد مي كردند . كساني از راه دور پيش امام رضا (ع) رفتند . امام رضا (ع) آنها را شصت روز راه نداد و بعد از شصت

ص: 281

روز امام آنها را راه دارد و گفت : شما حقوق همديگر را عايت نمي كنيد و حلال ها و حرام ها را رعايت نميكنيد و مي خواهيد من شما را راه بدهم . راه پيدا كردن به ساحت معصومين ادعايي نيست اين احتياج به يك توسل واقعي دارد يعني توسل عملي و همين زمينه ي شفاعت است اگر كسي اينكار را كرد ، دستش را به معصومين داده است و سوار كشتي شده است . درست است كه محبت معصومين گنجينه ي ارزشمندي است ولي ما علاوه بر محبت بايد دست ولايت را بگيريم . حبي ارزشمند است كه نورش در زندگي ما باشد و در زندگي ما ظهور پيدا كرده باشد و وقتي عملا دستم را به آنها دادم ، در آخرت هم شفاعت اهل بيت شامل حال من ميشود .

89-07-25 - حضور قلب در عبادت

سوال – چكار كنيم كه حال خوشي كه از نماز و عبادت بدست مي آيد ، استمرار پيدا كند ؟

اين سوال براي خيلي از متدينين مطرح است يك آرزويي كه حالات خوش استمرار پيدا كند و چرا بعضي مواقع كم رنگ ميشود و اين واقعيتي است . من در جلسه ي قبل اشاره كردم كه نماز من و بسياري از عبادات ديگر من مثل زيارت ها و شب قدرها ، بگونه اي بازتاب اعمال ما هستند . اينها مزدي هستند كه از اعمال خوبمان مي گيريم يا كيفري هستند كه از اعمال بدمان بدستمان خواهد آمد . اگر كسي روز خوبي داشته باشد ، شب خوب و سحر خوبي هم دارد . اگر كسي قبل از نماز خوبي داشته باشد

ص: 282

، نمار خوبي هم دارد . ما هر قدر به نماز و اعمال عبادي اهميت بدهيم ، نماز و عبادات هم به ما اهميت مي دهد و آن آثار خودش را در زندگي ما جاري ميكند . بخصوص كه الان كه در بحث نماز هستيم عرض كردم كه نماز حقيقتا يك مهره كليد و ويژه در دين است . يك سفره عظيم و پُربركتي است كه خدا در دين تعبيه كرده است . خدا يك استاد تمام وقت در اختيار ما گذاشته است . حالا پنج وقتش كه واجب است ولي وقتهاي ديگري هم در اختيار ماست كه ميتوانيم انجام بدهيم . بزرگان دين مي گويند كه نماز انسان را به عالي ترين مقام معنوي مي رساند ، چرا ما از اين استاد درست استفاده نمي كنيم و بهره نمي بريم ؟ اين نكته خيلي قابل تامل هست كه ما قبل از نماز است كه اگر آنجا دلمان را درست بكنيم و دلبرمان را خدا قرار بدهيم ، در نماز هم دلبرمان خداست و از او جدا نميشويم . پيامبر فرمودند : هر كس با محبوب و دلبرش همراه است . اگر ما در نماز دلبرمان خدا باشد ، با او همراه هستيم . اگر جوري باشد كه از قبل دلبرمان را كس ديگري گرفته باشيم ، ما گاهي قبل از نماز صدها دلبر براي خودمان درست كرده ايم ، خوب طبيعي است كه در نماز هر چقدر زور مي زنيم دلمان پيش دلبرش مي رود . اين نماز ثمره اش رفع تكليف ميشود . درست است كه همين نماز هم كه در آن حضور

ص: 283

قلب نيست بي ثمر نيست . ثمرش اين است كه روز قيامت عقاب نميشود . رشد و بركات را نمازي خواهد داشت كه وارد جان انسان بشود . امام سجاد (ع) در فرازي از دعاي ابو حمزه تحليلي دارد كه چرا انسان بعضي مواقع دچار بي حالي ميشود و عواملي را براي آن ذكر ميكند . حدوداً پنج صفحه است آن را بخوانيد و تامل كنيد . ايشان اين تعبير را دارند : خدايا من پيش خودم هر وقت ميگويم كه براي مناجات آماده هستم و يك نماز آنچناني بخوانم ، يك دفعه يك بي حالي بر من عارض ميشود كه آن حال مناجات دعا را از من ميگيرد و بي حال ميشوم . بعد حضرت عوامل آن را ذكر مي كند . خدايا شايد ديدي كه من حق تو را سبك مي شمارم و از اين جهت من را دور كردي . شايد ديدي كه وقتي من نوبت به كارهاي ديگر مي رسد اهميت مي دهم ولي وقتي نوبت به كار تو مي رسد انگيزه ندارم . بعضي ها هستند كه شش روز هفته را صبح زود و در تاريكي از خواب بلند ميشوند تا به اداره برسند ولي روز جمعه كه ميشود ، نمازشان قضا ميشود يعني نوبت به خدا كه مي رسد برايشان سنگين است . به تعبير قرآن به زمين چسبيده و كار برايش سنگين است . رجبعلي خياط تعبيري دارد كه مي گويد كه من دلم براي خدا خيلي مي سوزد چون مشتري او خيلي كم است ولي مشتري امام حسين (ع) خيلي زياد است . ماه محرم كه مي

ص: 284

رسد شلوغ است و گاهي تا نيمه شب روضه است ولي در مسجد خلوت است و اگر كسي به مسجد مي آيد نمازي مي خواند و فوري مي رود . وقتي من اهميت ندهم خدا من را دور مي كنم يعني در واقع من با كارم ، خودم را دور مي كنم و گرنه خدا دوست دارد كه همه نزديكش بشوند . خودم كاري مي كنم كه آثار و بركات را نگيرم . پس يك دليل آن سبك شمردن و ضايع كردن حق خداست . خدايا شايد ديدي كه من نه تنها حقت را سبك مي شمارم بلكه اصلا به تو پشت ميكنم . يعني بدتر از سبك شمردن . پشت كردن به خدا چه وقت است ؟ وقتي كه گناه ميكنيم . وقتي ما گناه ميكنيم رو به خدا نداريم ، آن موقع پشت به خدا و رو به شيطان داريم . شخص وقتي گناه ميكند ارتباطش با خدا قطع است . يعني از تحت ولايت خدا بيرون ميآيد و تحت ولايت شيطان قرار مي گيرد . روايت از پيامبر در هنگام گناه و فحشا ايمان از انسان سلب ميشود كه موقع خطرناكي است . در آن هنگام يك نَه به خدا و يك آري به شيطان مي گويد چون خدا مي گويد : معصيت نكن و من ميگويم : نه . شيطان كه مي گويد : گناه بكن ، من ميگويم : آري . اين پشت كردن به خدا است و تحت ولايت ابليس رفتن است . امام باقر (ع) در اصول كافي فرمود : شخص وقتي گناه مي كند در قلبش يك

ص: 285

نقطه ي سياه حك ميشود كه اگر با توبه پاك كرد كه هيچ و گرنه گناه دوم نقطه دوم . اين نقطه ي سياه كه امام ميگويد ، توسعه ي ولايت ابليس در روح انسان است زيرا ولايت ابليس تاريكي است . يخرجونهم من النور الي الظلمات . پس اين پشت كردن ، گناه است و بخصوص گناهاني كه عادت شده است . اين ها خيلي خطرناك است . مثلا دروغ گو بودن ، غيبت كردن ، پشت سر ديگران حرف زدن ، فحاشي كردن ، بددهان بودن و چشم چران بودن كه باطن انسان را بگونه اي ديگر رقم مي زند و چهره نگاري مي كند چهره هايي كه چه بسا مناسب با چهره هاي انساني نيست . اولين اثر اين گناهان اين است كه اشتها انسان نسبت به مسائل معنوي كم ميشود ، حال عبادت را از ما سلب ميكند . حديث قدسي داريم كه خدا مي فرمايد : آن كسي كه نفس خودش را بر خواست و اراده ي و فرمان من ترجيح مي دهد ، اولين عقوبتي كه او را ميدهم اين است كه لذت مناجات را از او ميگيرم . حال براي مناجات و دعا ندارد مگر اينكه مجبور بشود مثل شب قدر ولي لذت چنداني نمي برد و كم كم باورش نميشود كه چنين لذت هايي هم در اين عبادات هست . يكي از علماي بزرگوار مي گفت كه من باورم نميشد كه اويس قرني يك شب را در ركوع و يك شب را در سجده بود . مقداري برايم شُبهه بود . يكبار از خدا خواستم كه اين

ص: 286

لذت را به من بچشاند . ايشان مي گويد كه ركوعي انجام دادم و ذكري گفتم ، بقدري لذت بردم كه اين لذت چيز ديگري بود . دومي را گفتم و ديديم لذتم بيشتر شد . و ديگر نفهميدم چقدر طول كشيد ولي اين قدر تكرار كردم كه فكر مي كردم ساعتي در ركوع ايستاده ام . اين لذت ها براي آن كساني است كه پشت به خدا ندارند ، مال كساني هست كه دچار غضب الهي نشده اند . امام ميگويد كه شايد من به تو پشت كردم و من را مورد غضب قرار داده اي . خدايا شايد من دارم دروغ مي گويم . مي گويم دوستت دارم ، اهل بيت تو را دوست دارم و قرآن را دوست دارم اما كارهايم ، كارهاي يك مُحب نيست . آثار آن خيلي در زندگي ام نيست . امام مي فرمايد : شايد دارم دروغ مي گويم و من را رها كردي . خدايا شايد ديدي كه من شكر نعمت تو را نميكنم و من را محروم كردي . متاسفانه بعضي از ما انسان ها يا آنقدر پرتوقع شده ايم كه داده هاي خدا را نمي بينيم ، سرمايه هايي كه به ما داده نمي بينيم مثل ماهي درون آب ، آب را نمي بينيم ، دائم نيمه ي خالي ليوان و نداده ها را مي بينيم و گله مند هستيم ، زبان شكر كم است و يا اگر هم داده هاي خدا را مي بينيم عملا شاكر نيستيم كه در راه خودش خرج كنيم . در راه خودش مي ترسيم كه خرج بكنيم كه

ص: 287

اين باعث قساوت هايي خواهد بود . در همين زمان هاي نزديك ما تاجر ثروتمندي حرم امام رضا (ع) مشرف شده بود . چند روزي زيارت رفته بود . دريغ از يك قطره اشك ، انواع زيارت ها را مي خواند ولي مي ديد خبري نيست و حالي در آن نيست . ديد كه فايده ندارد . بليط براي برگشت گرفت . چند ساعت به پرواز مانده به بود و داشت در خيابان مي رفت . پيرمردي را ديد كه گاري دستي در دستش است و بارش خيلي سنگين است و نمي تواند آن را ببرد . جلو رفت و به او كمك كرد و گفت : كمتر بار بزن كه بتواني ببري . گفت : اي آقا من دختر دم بخت در خانه دارم و منتظر جهيزيه است و خانمم گفته تا پول جهيزيه را نياوردي به خانه برنگرد ، مجبورم كار بكنم . در ذهن تاجر جرقه اي زد و گفت ميشود كه من دنبالت بيايم . بار را خالي كردند و به خانه ي پيرمرد رفتند و ديد كه او راست مي گويد و زير بار زندگي خم شده است. يك چك كشيد و پول جهيزيه ي آن دختر را داد . و مقداري هم به او داد تا سرمايه پيرمرد بشود . وقتي او از خانه بيرون مي آمد اشك هايي بود كه بدرقه اش مي كرد . پيرمرد گفت : من چيزي ندارم كه به تو بدهم ، اميدوارم امام رضا (ع) به تو جزاي خير بدهد و عاقبتت بخير بشود . او رفت كه آخرين زيارت وداع را بكند

ص: 288

. وقتي به زارت آمد چشمانش مثل چشمه جوشيد . و طعم زيارت با معرفت را چشيد . وقتي سرمايه ها را در راه خدا خرج كردي و اين نتيجه را هم ميگيري كه زيارت با معرفت هم نصيب تو ميشود . خدايا شايد من را شاكر نعمتهايت نديدي و از اين جهت بود كه من را محروم كردي . خدايا شايد من را با علما نديدي كه نشست و برخاست بكنم و از اين جهت من را محروم كردي . بحث نشست و برخاست با علما كه اهل بيت براي آنها مشخصاتي گفته اند مهم است . علمايي كه وقتي با آنها مي نشيني ياد خدا ميافتي ، علمشان ، علم ما را زياد مي كند و ما را به آخرت ترغيب مي كنند وقتي نيم ساعت با آنها مي نشيني حس مي كني شارژ شده اي ، با اينها نشست و برخاست داشته باشيم . سعي كنيم كه از مجالس شان استفاده كنيم . بعضي مواقع يك جمله از آنها مسير زندگي را عوض مي كند . امام عسگري (ع) در بحارالانوار مي فرمايد : در زمان غيبت كه همان دوره ي فتنه هاست و دينداري سخت است ، علما هستند كه شيعياني كه ضعيف هستند ، استدلال ندارند و ابزار در مقابل شيطان ندارند را تجهيز مي كنند ، كمك ميكنند و آنها را از دام هاي شيطان مي رهانند . اينها برترين ها نزد خدا هستند . اگر انسان خودش را از چنين كساني محروم بكند ، خودش محروم ميشود . سعي كنيم آدرس و تلفن يك عالم برجسته و بزرگواري

ص: 289

را داشته باشيم نه براي اينكه استخاره بگيرم و يا برايمان خواب تعبير كند ، براي اينكه مشكلات زندگي و مسائل را با او در ميان بگذاريم و با او معاشرت بكنيم . اخلاق خيلي گفتني نيست ، ديدني است . من هرچقدر از آب شيرين بگويم ولي به شما آب شور بدهم ، تشنگي شما برطرف نميشود . خوش به حال كسي كه در تمام عمرش بگردد يك نفر را پيدا كند كه باور و يقيني در آن شكل گرفته و فضيلت ها در او تجسم پيدا كرده است . وقتي حضرت موسي را دنبال خضر فرستادند ، در قرآن هست كه گفت : يا او را پيدا مي كنم يا هشتاد سال دنبال او ميگردم يعني يك عمر شده دنبالش مي گردم . چون اگر او را پيدا كني ، يك عمر رشد كرده اي . خدايا شايد من را ديدي كه با انسانهايي كه عمرشان را به بطالت مي گذرانند نشست و برخاست كرده ام . يعني افرادي كه برنامه ي درستي در زندگي شان ندارند ، از عمرشان استفاده نمي كنند و شيطان از اعضا و جوارح آنها استفاده مي كند يعني زحمت ها تلاش ها انرژي شان خرج خدا و دين نميشود ، خرج شيطان ميشود . اينها زندگي شان را به لغو و بيهودگي مي گذرانند . من اگر بخواهم با آنها نشست و برخاست بكنم طبيعي است كه آن حال عبادت از من سلب مي شود . بالاخره حالت سرايت ميكند همانطور كه از علما هم حالي سرايت مي كند . خدايا شايد نخواستي كه صداي من را

ص: 290

بشنوي و من را دور كردي و ما از اين حالت به خدا پناه مي بريم . خدايا شايد حس كردي كه صداي من بوي ريا ، خود خواهي ، تكبر و طمع مي دهد و از اين جهت من را دور كردي . يعني همين كه از چشم خدا افتاده باشيم . اين عواملي كه امام سجاد (ع) مي گويد براي درون نماز نيست ، براي بيرون نماز است . قبل از عبادات اين حالت ها براي انسان رخ مي دهد اما خودش را در عبادات بصورت كسالت و بي حالي نشان مي دهد . در آخر هم امام ميگويد : خدايا آخرش هم بايد به سمت تو برگردم و بگويم العفو . امام سجاد (ع) بي حالي هايش را پيش خدا ميبرد . از بي حالي هايمان نزد خدا پناه ببريم . كتاب هزار و يك نكته درباره ي نماز ، نوشته ي آقاي ديلمي است و كتاب بسيار روان است و مستند جمع آوري شده است . اين كتاب براي كساني كه مي خواهند شروع كنند ، خيلي ارزنده است و كسانيكه اسرار نماز و مفاهيم عميق تر نماز را مي خواهند ، كتاب اسرارصلاة مرحوم جواد ملكي تبريزي را بخوانند . اين فقط اسرار نماز نيست نكاتي درباره ي عبادات هست كه اگر اين ها در زندگي عملي بشود انسان بعد از يك مدت حس ميكند كه تغيير پيدا كرده است . اين را بصورت يك الگو قرار بدهند و به آن عمل كند .

سوال – سوره بقره آيات 135-141را توضيح بدهيد .

آيه 138 مي فرمايد كه رنگ خدايي

ص: 291

به خودتان بگيرد كه بهترين رنگ است . شأن نزول آن اين بوده است كه مسحيان و يهوديان وقتي بچه اي بدنيا مي آيد آب زرد رنگي به بدن بچه مي زنند و غسل تعميد انجام مي دهند . و مي دانند كه بچه رنگ مسيحيت يا يهوديت به خود گرفته است ، خدا مي فرمايد كه رنگ خدايي بگيريد . رنگ خدا بي رنگي است . رنگ خدا خلوص و پاكي است . انسان وقتي كاري را انجام ميدهد براي خدا انجام بدهد و او خودش مهر خلوص را مي زند . خدا بايد اين جوري رنگ آميزي بكند . يكي از علما ميگفت كه حرفهاي يك نفت فروش من را خيلي تكان داد . اوايل كه در تهران گاز كشي شده بود ولي هنوز نفت هم بود ، نفت فروش محله با چرخش گالن هاي نفت را مي برد ، به من سلامي كرد و من جوابش را دادم و داشتم توي خانه مي رفتم . گفت : حاجي آقا بيست روز است كه سلام و عيلك شما با ما عوض شده است . بيست روزي است كه فرق كرده اي ، بالاخره خانه گاز كشي شده و خانه ي شما هم گاز كشي شده ، شما قبل از گازكشي ها ، وقتي به من سلام مي كردي با لبخند همراه بود و احوال خانواده را هم از من مي پرسيدي ولي از وقتي گاز به خانه ات آمده ، ما را تحويل نمي گيري . حاج آقا مي داني كه سلام هايت بوي نفت مي داد . شايد آن موقع هم كه

ص: 292

به قصابي و نانوايي مي رفتي ، سلام هايت بوي نفت ، نان و گوشت مي داد . بنده خدا گفت : تكاني خوردم و ياد اين آيه سبقت الله ... افتادم به خودم گفتم : واي اگر از پس امروز بود فردايي و در آخرت به من بگويند كه عبادات و اعمالت بوي طمع مي داد ، بوي خدا نمي داد ، كارهايت رنگ خدايي نداشت و تاييد خدا روي آن نداشت چه چيزي بايد بگويم ؟ و اين ارتباط مستقيم با نيت ما دارد و عمل مان طبق دستور بودن است .

سوال - با اطرافيان كه به نماز بي توجهي ميكنند چكار كنيم تا حال خوش عبادت به آنها هم برگردد ؟

پاسخ – ممكن است اطرافيان شما چنان كه شما مسائل عبادي را جدي مي گيريد ، جدي نگيرند ، من از شما تقاضا مي كنم كه شما الگوي عملي باشيد . در قرآن ميگوييم كه خدايا ما را الگو قرار بده . شما سعي بكنيد كه الگوي آنها باشيد . شما آنها را گرم بكنيد نه اينكه آنها شما را سرد بكنند . همين راه هايي كه از امام سجاد (ع) گفته شد را بروييد و آنرا براي اعضاي خانواده ي خود هم پياده كنيد . مثلا در بحث نشست و برخاست با علما سعي كنيد كه نشست و برخاست خانواده ي خود را هم باعلما فراهم بكنيد . براي خانواده تان كاري بكنيد كه با بطالت كننده ها نشست و برخاست نكنند و يا رابطه ي آنها كم بشود . اين عوامل را مي دانيد پس كاري بكنيد كه

ص: 293

ديگران را هم از اين بيحالي در بيايند . اگر شما جدي باشيد و سرد نشويد و اگر آثار و بركات نماز را در زندگي شما ببينند كه جاري شده يعني خوش برخورد و سخي شده ايد قطعا بدانيد دير يا زود شما با اين كارتان آنها را راه مي اندازيد بالاخره آنها مومنيني در اطراف شما هستند ، دشمنان خدا كه نيستند . ممكن است غفلتي بر آنها عارض شده باشد . اگر شما بتوانيد در اين مدت يك نفر را تحت تاثير قرار بدهيد خير دنيا و آخرت به تعبير پيامبر نصيب شما خواهد شد . و از آنچه كه خورشيد بر آن بتابد بيشتر بر شما خواهد رسيد . ببينيد خورشيد در روز چقدر مي تابد ؟ خيراتي كه نصيب شما خواهد شد به اين وسعت است .

سوال – راه كاري براي حضور قلب در نماز بگوييد تا آثار نماز هم شامل حال ما بشود .

پاسخ – راه كار اصلي كه شايد دراز مدت باشد بايد قبل از نماز باشد . حالا چند تا كار هست كه در خود نماز بايد انجام بدهيم . يكي اينكه يك مرتبه وارد نماز نشويم . با مقدمه و با مؤخره . از هنگام وضو شروع به توجه بكنيد . بعضي ها وقتي وضو مي گيرند با ديگران حرف مي زنند . اولا موقع وضو دعاهايي وارد شده است اگر آن دعاها را حفظ نيستيد صلوات بفرست . يعني موقع وضو با غفلت نباشي . ائمه ما از هنگام وضو حالشان عوض ميشد . امام حسن مجتبي (ع) از هنگام وضو منقلب مي شد

ص: 294

. اين ها مهيا شدن براي گفتگو با خداست . به ما اذان و اقامه سفارش شده است . روايت است كه كسي كه اذان و اقامه مي گويد ، دو صف فرشته پشت سر او صف مي بندند كه خيلي از بزرگان آنها را مي ديدند . هواپيما وقتي ميخواهد اوج بگيرد كه يك مرتبه اوج نمي گيرد ابتدا مقداري روي زمين مي رود و آماده ميشود و بعد اوج ميگيرد . شما قبل از نماز كه مي خواهيد اوج بگيريد و پرواز بكنيد يك مقدار قبل بايد آمادگي هايي درست بكنيد . بعد از نماز هم يك مرتبه نماز را ترك نكنيد . بعد از نماز احترام نماز اقتضا مي كند كه دعايي بكنيم ، تعقيباتي بخوانيم مخصوصا تسبيحات اربعه و روايت داريم كه شما بعد از نماز يك دعاي مستجاب داريد . حيف نيست كه اين دعاي مستجاب را نكنيد و برويد . از امام صادق (ع) نقل است كه قبل از ورود به نماز يك توسلي به يكي از ائمه بكنيم . يك لحظه امام حسين (ع) را در نظر بگير ، طول نميكشد . يا ابا عبدالله شما نماز را بپا داشتي ، كاري كن كه من هم بتوانم نمازم را خوب بخوانم . يكي ديگر اينكه در نماز هر جمله اي را كه مي خواهيم بخوانيم معني اش را به ذهن بياوريم . از آيت الله بهجت به تواتر رسيده است كه هر جا در نماز حواستان پرت شد اشكالي ندارد اين به درد شيطان نمي خورد ، عمدي بيرون نرويد ، سهوي بيرون رفتن از نماز به درد

ص: 295

شيطان نمي رخورد . آنجايي كه حواستان هست و مي فهميد كه داريد بيرون مي رويد ، برگرديد . اگر سهواً حواستان مي رود اشكالي ندارد . شيطان مي خواهد كه كسي عمداً دنبالش راه بيفتد ، راه افتادن سهويي به دردش نمي خورد .

89-07-18 - آثار نماز

سوال - نماز چه ويژگي دارد كه باعث تقويت دين و دينداري ميشود ؟

پاسخ - ما از مهمترين عوامل تقويت دين و باورهاي ديني معرفت به خدا ، معرفت به نبوت ، و آخرت گفتيم ، اگر اين باورها بخواهد رشد بكند ، پرورش پيدا بكند و تقويت بشود ، از مهمترين عواملش نماز است . چرا ؟ قرآن مي فرمايد : اگر مي خواهيد داراي يقين بشويد يعني همان باور محكم و ثابت كه در فتنه ها دچار سستي و كاستي نشويد ، در مسير عبوديت عمل داشته باشيد . بايد بندگي داشته باشيد . مهمترين نماد بندگي و علامت بندگي كه خضوع و خشوع در برابر حق در آن پيدا است ، بي ترديد نماز است . در قرآن بيشترين تاكيد را در بين اعمال صالح بر نماز كرده است . در قرآن 114 بار از نماز ياد شده است . در كتب معتبر روايي ما در مورد نماز خصوصيات زيادي گقته شده است كه قابل تأمل است . امام كاظم (ع) فرمودند : افضل اعمال بعد از معرفت خدا ، نماز است . بعد از پذيرفتن دين نماز است . ما مكرر از پيامبر و ائمه معصومين داريم كه از اولين چيزي كه در آخرت از آن سوال ميشود نماز است كه اگر نماز پذيرفته

ص: 296

شد بقيه اعمال هم پذيرفته ميشود . چرا ؟ يك درختي كه خشكيده و ريشه اي در زمين ندارد ، شما هر مقداري كه به آن آب و كود بدهيد و نور آفتاب را به آن برسانيد آن رشد نمي كند چون حيات ندارد . اما درختي كه متصل به زمين است ، ريشه هايش در زمين تنيده است ، اگر به آن آب و كود و نور برسانيد ، پرورش پيدا مي كند . نماز مثل ريشه اي براي انسان است و او را به خدا و حقيقت هستي متصل ميكند . اگر نماز را از يك انسان بگيريد ، اين انسان ديگر حيات معنوي ندارد و اعمال صالح ديگر براي او نفعي ندارد . اما اگر نماز را داشته باشد او متصل به حقيقت هستي است و ريشه دار است . و آن وقت اعمال صالح براي او فايده دارد . اولين سوالي كه در آخرت از انسان ميشود نماز است . اگر نماز پذيرفته شد ، او حيات دارد و ميشود به بقيه اعمال نگاه كرد . اما اگر نماز پذيرفته نشد ، اواصلا حيات ندارد و بقيه اعمال نمي تواند او را رشد بدهد . روح معنوي و زنده بودن قلب ما با نماز است كه اگر اين نبود نمي تواند ساير اعمال را پرورش بدهد . لذا شما مي توانيد از اين حديث اهميت نماز را دريافت كنيد . در اذان و اقامه ما مي گوييم : حي علي خير العمل يعني از بهترين اعمال . يكي از آشناسان علامه طباطبايي مي خواست به مشهد مشرف بشود و از ايشان

ص: 297

پرسيد بهترين مكان چه عملي در زيارت چيست ؟ ايشان گفتند : بهترين عمل . حاج آقا تهراني گفته بودند كه اگر كسي بعد از مرگ خواست براي من هديه اي بفرست دو ركعت نماز برايم بخواند . اين بهترين تحفه است كه ميتواندبه من برسد . آيت الله بهجت از استادشان آقاي قاضي نقل مي كردند كه اگر كسي نمازهاي پنج گانه واجبش را در اول وقت بخواند ، به تمام مقامات معنوي مي رسد . و اگر نرسيد من را لعنت كند . اين از آيه قرآن مي آيد كه نماز شما را از همه آلودگي ها را پاك مي كند . بحرالعلوم فرمودند كه خواندن نماز عصمت را بدنبال دارد . و ذكر خدا بالاتر از نماز است . مراتبي دارد كه چه بسا در وهم ما نمي گنجد .

سوال - پدرها و مادرها از نماز نخواندن فرزندان گله دارند و فرزندان هم از والدين گله دارند كه آنها به نماز اهميت نمي دادند كه باعث شده اين ها نماز نمي خوانند . اين ها چكار بايد بكنند ؟

پاسخ - يكي از عوامل سستي و كاهلي در نماز سبك شمردن نماز يا ترك نماز است و متاسفانه بايد گفت عدم توجه والدين يه اين امر خطير است . پايه ي هر تربيتي از خانواده است . و اولين الگوها و مربيان تربيتي فرزندان ، پدرها و مادرها هستند . فرزند وقتي چشم باز مي كند ، آنها را مي بيند . الگو را اين ها قرار مي دهند و سعي مي كنند با والدين شان همانند سازي بكنند . و

ص: 298

اگر كسي در خانه تربيت لازم را نگيرد ، در معرض خطر بسيار جدي است نسبت به تمام ارزش هاي انساني . در پروتكل هاي صهيون اين است كه شما بچه ها را از خانه به خيابان ها بكشيد ما خودمان آنها را تربيت مي كنيم چون بچه اي كه در خانواده تربيت نشود ، باركش غول بيابان شود و از جهت تربيتي در معرض خطر است . در بحث نماز هم همين جور است و در تحقيقات ميداني كه از جوانان سوال شده ، مي گويند كه ما در خانه چيزي نديديم ، نماز را نديديم و احيانا اگر نماز را ديديدم ، آثار نماز را نديديم. ممكن است بعضي از خانواده ها نمازي بخوانند ولي اخلاق خوشي ندارند . از طرفي زمينه ي رشد بچه ها را فراهم نمي كنند و حقوق آنها را رعايت نمي كنند . در خانه اي كه پدر و مادر نماز نمي خواند يا زمينه هاي معصيت را در خانه فراهم مي كنند طوري كه فرزند از سنين نوجواني خودش را با صحنه هاي محرك و فساد آلود خودش را مواجه ديده است . بهر حال آثار نماز را نمي بينند . مي بينند كه پدر و مادر به دنياي آنها اهميت مي دهند ، مثلا وسيله اي ميخواهند ، فوري برايشان فراهم مي كنند ، حاضرند پول بدهند اگر بيماري جسمي ببينند فوري اقدام ميكنند اما در مسائل معنوي و ديني شان اهميتي نمي دهند . اين همان حديث پيامبر است كه فرمود : واي بر فرزنداني كه در آخر الزمان بدنيا مي آيند از دست پدر

ص: 299

و مادرشان . اصحاب فرمودند : از دست پدر و مادرهايي كه مشرك هستند ؟ فرمود : پدر و مادرهاي آنان مسلمان هستند ، به امر دنياي بچه ها اهميت ميدهند ولي به آخرتشان اهميت نمي دهند . آيه 6 سوره ي تحريم مي فرمايد : اي مومنين خودتان و خانواده تان را از آتش جهنم نگاه داريد . وقتي شما از پرتگاه ي عبور مي كنيد كه خيلي خطرناك است ، سعي مي كنيد كه آن بچه را به خودتان بچسبانيد ، مواظب هستيد كه پرت نشود . بايد مواظب باشيد در جهنم ، در آن پرتگاه نلغزد . يكي از صحابه ي پيامبر وقتي اين آيه نازل شد نزد پيامبر آمد و گفت : اينكه ما خودمان را از آتش جهنم حفظ كنيم مي دانيم ، اينكه انسان واجباتش را انجام بدهد ، پرهيز از محرمات داشته باشد اما اينكه بچه ها و همسرمان را از آتش جهنم حفظ بكنيم يعني چه ؟ پيامبر فرمود : چهار تا كار بكنيد . يكي اينكه خودتان اهل خير باشيد . خودتان در اعمال خير جدي باشيد . طبيعي است من كه خودم نمازم را آخر وقت مي خوانم و به نماز اهميتي نمي دهم و يك نماز با دستپاچگي ميخوانم ، با سرعت مي خوانم بدون تعقيبات با عجله ، شتاب و معلوم نيست كه دارم چكار مي كنم ، انجام ميدهم ، چه توقعي دارم كه فرزندم نمازش را اول وقت بخواند و سالم بماند . مادري كه به حجاب و عفت خودش آنچنان كه بايد اهميت نمي دهد و با پوشش نامناسب بيرون

ص: 300

مي آيد ، چه توقعي دارد كه دختري كه او را الگوي خودش قرار داده ، او با پوشش مناسب بيرون بيايد . نكته بعدي اينكه خوبي ها را به آنها بگوييد و بدي ها را از آنها نهي كرد . نمي شود به بچه در اين دنياي پر تلاطم بي توجهي كرد . اينكه با چه كسي مي گردد توجهي نكرد ، چه وقت ميآيد و چه وقت مي رود ، توجهي نكرد . البته منظور از امر به معروف و نهي از منكر روش خشونت نيست . به همان روش مناسب خودش بايد باشد . آقاي جواني مي گفت : دير وقت بود و جايي جلسه داشتيم و ديدم كه مزاحم خانواده مي شوم بنابر اين خانه نرفتم . به يك واسطه اي هم گفتم كه به خانه ما زنگ بزند و خبر بدهد . واسطه خبر را نرساند و فردا وقتي به منزل رفتم پدرم گفت : فلاني اين رسم رفاقت نبود . ما ديشب خيلي ناراحت بوديم ، خيلي اذيت شديم كه تو نيامدي . اين پسر ميگفت كه وقتي فهميدم كه واسطه خبر را نرسانده است و پدرم اين جوري به من گفت ، ديگر تكرار نكردم . ببينيد چه طرز برخورد قشنگي . آقايي ميگفت كه من سيگاري شده بودم ولي از پدرم پنهان نگه مي داشتم . شبي سيگار را زير تشك پنهان كرده بودم و پاي او خورد و متوجه سيگار شد . پدرم نگاهي كرد و روبه قبله نشست و گفت : خدايا اگر اين سيگار اول انحراف بچه ي من هست ، من بچه ام

ص: 301

را نمي خواهم ، من را از دنيا ببر . اين دعاي پدرم كه از صميم قلب و سوز بود به قدري در من تاثير گذاشت كه سيگار را كنار گذاشتم . اين نهي از منكرها خيلي قشنگ است . نكته بعدي اينكه فضاي ذكر براي آنها درست كنيد . نه اينكه بنشيند و هزار بار ذكر بگوييد بلكه وقتي مي خواهيد به مسجد برويد بچه ها را در سنين پايين با خودتان ببريد و در ايام محرم و ايام عزاداري پرچمي بزنيد و يا سياه پوش بكنيد . تا بچه حفظ شعائر اسلامي را ياد بگيرد . مي توانيد وقتي كه سر سفره نشسته ايد بلند بسم الله بگوييد . مي توانيد نعمتهاي خدا را به ياد او بيندازيد . اينها مصاديق ذكر خداست . پس اول اين عمل ها را انجام بدهيم و بعد توصيه و نصيحت بكنيد . حالا اگر پدر و مادرها اينكار را نكردند ، تكليف از دوش جوان برداشته نخواهد شد . خود او يك تكليفي دارد . خدا به او حجت درون داده ، عقل داده ، از بيرون هم قرآن و انبياء و اولياء الهي هدايت هايي كرده است . پدر و مادري كه به تربيت بچه توجهي ندارند كار بچه را سخت مي كنند . گاهي اوقات زمان تاثير پذيري بچه و آن فرصت را از دست مي دهند و زماني كه بچه رشد كرد و الگوهاي ديگري در زندگي او شكل گرفت . جوامع الان جوامع باز هستند كه محدود به پدر و مادر نميشود و از بسياري از جاها اطلاعات ميگيرد و الگو پذيري

ص: 302

خواهد داشت . ولي اگر ما آن فرصت را از دست بدهيم كار تربيت سخت ميشود . لذا اين فرصت هاي كودكي و نوجواني از دست ندهيم .

سوال - از آثار و بركات نماز بگوييد .

پاسخ - روايتي را مي گويم كه هم آثار نماز را مي فهميم و هم آثار سبك شمردن نماز را مي فهميم . اين روايت را حضرت زهرا از پدرشان نقل كرده اند و در وسايل الشيعه جلد سوم نقل شده است . حضرت فاطمه (ص) سوال فرمودند كه پدر جان سزاي آن مرد و زني كه نماز خود را سبك شمرده است چيست ؟ يكي از موارد سبك شمردن نماز اين است كه نماز را بدون عذر به آخر وقت مي اندازيم . ترك كردن كه تارك نماز است . مقصود عقب انداختن نماز و بي اعتنايي به نماز است . پيامبر فرمودند : هر مرد و زني كه نماز را سبك بشمارد و به آن بي اعتنا باشد ، خدا او را به پانزده خصلت مبتلا مي كند كه شش تا از آن كيفرها در دنيا ، سه تاي آن هنگام مرگ ، سه تا در قيامت و سه تا در قبر . اما شش خصلتي كه در دنيا به آن مبتلا ميشوند ، يكي اينكه بركت از عمرش مي رود . يك عمر در نيا خواهد بود ولي اثر مثبتي نداشته است . بودن با نبودنش خيلي تفاوت نمي كند . يكي اينكه بركت از رزقش مي رود . يكي ديگر اينكه سيماي صالحين را از صورت او محو خواهد كرد . يكي ديگر اينكه

ص: 303

هر عملي كه انجام مي دهد اجر و پاداشي انجام نمي دهد . وقتي نماز ، نماز نباشد و به انسان روح ندهد و انسان مرده اي باشد ، اعمال ديگر بالا نمي رود . و اجر چنداني گيرش نمي آيد . يكي ديگر اينكه دعايش به بالا نمي رود . كسي كه خيلي مراعات خدا را نكرده ، صدايش پيش ملكوتي ها خيلي ارزش ندارد . يكي ديگر ديگر اينكه وقتي صالحين دعا مي كنند او بهره اي ندارد . سه تا از آن خصلت هاي كه هنگام مرگ پيش ميآيد ، يكي اينكه با ذلت از دنيا خواهد رفت . يكي اينكه دچار تشنگي و گرسنگي ميشود . دنباله ي همان خواري است . هركس نماز اول وقت بخواند من راحت از دنيا رفتن را براي او تضمين ميكنم . سه خصلت در عالم قبر ، يكي اينكه در برزخ خدا او را ملكي مي گمارد كه در قبر دچار اذيت ميشود . يكي ديگر اينكه عالم برزخ بر او تنگ ميشود . اين بازتاب دنياست . كسي كه در دنيا ياد خدا نمي كند ، در دنيا زندگي تنگي دارد . در آخرت روح كوچك دارد ، سعه ي روح و سعه صدر پيدا نكرده است . يكي ديگر اينكه در قبرش ظلمت خواهد بود . چون بايد آن نور را از نماز مي گرفت و او از نماز استفاده نكرد . آن سه چيزي كه در قيامت است . يكي اينكه خدا او را با خواري وارد صحنه ي قيامت ميكند و ديگري اينكه حساب سخت از آن مي كنند .

ص: 304

يكي ديگر اينكه خدا به او نگاه نمي كند . بالاترين غربت در قيامت اين است كه خدا به كسي نگاه نكند .

سوال - صفحه ي 14 سوره بقره را توضيح بدهيد .

پاسخ - نكته اي در اولين آيه اين صفحه را مي گويم . در شأن نزول اين آيه از امام صادق (ع) اين جوري گفته شده است . يهودي ها چون مي دانست كه پيامبري خواهد آمد و كتاب قبلي را تصديق مي كند ، در منطقه ي حجاز سكونت كردند ، در منطقه ي فدك ، خيبر ، اطراف مدينه و مكه . وقتي پيامبر آمد ، آنها گمان شان اين بود كه پيامبر از بني اسرائيل است و قوم آنها را به آقايي مي رساند يعني يك ديد نژادي داشتند . و پيامبر را خود خواهانه مي ديدند . منتظر ولي الله بودند ولي ولي اللهي كه با تخيلاتشان درست كرده بودند . وقتي پيامبر مبعوث شد و دعوت فراگير كرد نه نژادي ، آنها آن پيامبر را مي شناختند و مي دانستند كه چه كسي است ولي انكار كردند و خداوند آنها را لعنت كرد . يعني كسي از انتظار فقط تخيلات خودش را و خودخواهي هاي خودش را مورد انتظار قرار بدهد ، منتظر فرج كه هست ، منتظر كار خودش است كه خودش به نوايي برسد . اين انسان چه بسا در مقابل ولي خدا بايستد . اينكه شما مي بينيد عده اي از مسلمانان در زمان ظهور ولي عصر در مقابل او مي ايستند ، همين پديده است كه خود خواهانه منتظر ولي خدا بودند

ص: 305

نه خدا خواهانه . ما وقتي ظهور فرج را مي خواهيم مي گوييم وعجل فرجهم نه فرجي . فرج خودم را نمي خواهم ، فرج آنها را مي خواهم . و در واقع گشايش در كار دين خداست . البته با فرج آنها گشايش در كار من هم درست ميشود ولي مهم اين است كه نگاه من خودخواهانه نباشد كه باعث ميشود يك انتظار واقعي باشد نه تخيلي و موهوم .

سوال - چكار كنيم كه شيريني و لذت نماز براي ما بوجود بيايد و بماند ؟

پاسخ - اينكه از نماز لذت نمي بريم خيلي فراگير است . از آيت الله بهجت پرسيدند كه چه كنيم كه در نمازمان حال داشته باشيم ؟ ايشان گفت : من هم مثل تو هستم . البته ايشان نمازهايشان خاص و زبانزد بود . ما گفتيم كه درك شب قدر مزد است . مزد تلاش و مراقبت هايي است كه در ماه مبارك و قبل از آن انجام داده ايم . نماز با حال خواندن مزد است . مزد مراقبتي است كه قبل از نماز انجام مي دهيم . زيارت با معرفت رفتن مزد است و نماز شب خواندن مزد است. بعضي از اينها مزد است كه انسان بايد قبلش كاري را انجام بدهد . من وقتي قبل از نماز هر كاري دلم مي خواهد كردم و دلم انس دارد با دلبرهاي ديگر ، طبيعتا وقتي به نماز وارد ميشوم ، نمي توانم با نماز انس بگيرم و نمي توانم لذت ببرم . هر چقدر هم كه بخواهم حواسم را نگه دارم ، وسط نماز دنبال دلبرش ميرود

ص: 306

. حالا اگر كسي از قبل از نماز مراقبت هاي خودش را داشته باشد ، در مسير بندگي خدا قدم بگذارد ، سعي بكند انس خود را با خدا حفظ بكند يعني در واقع احتياج به زير سازي دارد .

اگر قبل از نماز خوبي داشته باشم نماز خوبي دارم و اگر قبل از نمازم را خراب كردم ، نماز را هم خراب مي كنم . حساب تفضلات الهي چيز ديگري است . اگر مي خواهيم نماز خوبي داشته باشيم قبل از نماز حواسمان باشد . حفظ كردن آداب ظاهري نماز خيلي كمك مي كند در اينكه انسان لذت ببرد . يكي از همان چيزها ، اول وقت بودن است . امام رضا (ع) در جلسه ي مأمون مناظره اي داشتند . عمران صابي كه صابئي مذهب بود با امام بحث مي كرد و هنگام اذان ، امام بلند شد . او گفت : ممكن است من مسلمان بشوم ولي ايشان گفتند : وقت نماز است و نماز خواندند . در آخر او هم مسلمان شد .

 

 

هدایت به بالای صفحه