فعل يا معلوم است يا مجهول : معلوم آن است فاعلش در كلام مذكور است و مجهول آن است كع فاعلش به هيچ وجه در كلام مذكور نيست و فعل به مفعول نسبت داده مي شود و عدم ذكر فاعل يا از جهل متكلم است ، يا به جهتي مصلحت مي بيند كه ذكر ننمايد ، در مثال معلوم مي گويي : ضرب زيدٌ عمراً و در مثال مجهول مي گويي : ضُرِبَ عمروٌ و قُتِلَ بكرٌ : زيده شد عمرو و كشته شد بكر و در فعل معلوم مفعول منصوب است و در فعل مجهول به جاي فاعل مرفوع مي شود و آن را نائب فاعل مي نامند و معلاوم و مجهول صفت فاعل است ، ولي به طور مجاز گفته مي شود : فعل معلوم وفعل مجهول و براي اينكه مجاز گويي نشود بعضي فعل مجهول را : فعل مالم يسمَّ فاعله : فعلي كه فاعلش نامبرده نشده و فعل معلوم را : فعل ماسُمّيَ فاعله : فعلي كه فاعلش نامبرده شده اصطلاح كرده اند و اصطلاح اول از جهت مختصر بودن بهتر است وصيغه فعل مجهول با تغيير دادن اول و آخر فعل معلوم ساخته مي شود و آن تغييرات عبارت است از :
1-فعل ماضي هر چه باشد از هر بابي حرف اولش را مضموم مي نمايند .
2-ابوابي كه همزه وصل در اول آنها است مانند باب انفعال و استفعال حرف سوم ماضي نيز مضموم مي گردد .
3-ابوابي كه تاء زائد در اول آنهاست باب تفعّل و تفاعل و تفعلل ، حرف دوم ماضي نيز مضموم مي شود .
4-ابوابي كه پس از حرف مضموم شده الف است ، يعني باب مفاعله و تفاعل آن الف قلب به واو مي گردد .
5-حرف ماقبل آخر را هر چه باشد مكسور مي نمايند .
6-فاءالفعل در معتل العين ثلاثي مجرد مكسور مي شود ، مگر در نه صيغه واوي غير مكسور العين و به مناسبت كسره فاءالفعل ، عين الفعل قلب به ياء مي شود اگر نباشد .
7-در معتل اللام از هر بابي باشد حرف آخر به مناسبت كسره ماقبل قلب به ياء مي گردد اگر نباشد ، اين تغييرات ماضي ، اما تغييرات در مضارع عبارت است از :
1-حرف مضارع در هر بابي باشد مضموم مي گردد اگر نباشد .
2-ماقبل حرف آخر در هر بابي مفتوح مي شود اگر نباشد .
3-حرف آخر قلب به ياء مي گردد اگر نباشد ، سپس در پنج صيغه كه ضمير ظاهر ندارد قلب به الف مي شود و حذف حرف عله در معتل العين و معتل اللام مانند معلوم است ، لكن فاءالفعل محذوف در معتل الفاء بر مي گردد .
اما صيغه امر مجهول در هر چهارده صيغه لام مكسور مي آورند و حرف مضارع در شش صيغه حاضر نيز به جاي خود است و حذف در آخر صيغه هاي امر و نهي و جحد مانند معلوم است ، چنانچه همه اينها در مثال ها مشاهده خواهد شد .
در ماضي ثلاثي مجرد صحيح مي گويي : ضُرِبَ ضُربا ضُربوا ضُربتْ ضُربتا ضُربن ضُربتَ ضُربتما ضُربتم ضُربتِ ضُربتما ضُربتن ضُربتُ ضُربنا .
ضُرِبَ يعني : زده شد آن يك مرد غائب ، و بر اين قياس باقي صيغه ها است . و نيز اگر مضموم العين يا مكسور العين باشد ، مثلاً مي گويي : عُلم عُلما عُلموا عُلمتْ عُلمتا عُلمن عُلمتَ ... و ميگويي : شُرِف شُرفا شُرفوا شُرفت شُرفتا شُرفن شُرفتَ ... اين مثال را براي تفهيم آوردم و گر نه صحيح نيست ، زيرا باب فَعُلَ يفعُلُ لازم است و فعل لازم مجهول ندارد ، مگر آنكه به چيزي متعدي گردد ، چنانچه گذشت و اگر به حرف جر متعدي شود صيغه مجهولش گونه ديگري است كه بيانش خواهد آمد و در معتل الفاء مانند صحيح ميگويي : وُعِدَ وُعدا وُعدوا وِعدتْ وُعدتا وُعدنَ وُعدتَ ... و در يايي ميگويي : يُقِنَ يُقنا يُقنوا يُقنتْ يُقنتا يُقنَّ يُقنتَ ... .
و در معتل العين مي گويي : قيل قيلا قيلوا قيلتْ قيلتا قُلنَ قلتَ قلتما قلتم قلتِ قلتما قلتن قلتُ قلنا . قيل يعني : گفته شد ، در اصل قُوِلَ بود ، كسره عين الفعل را چون بر واو ثقيل بود به فاءالفعل نقل كردند ،ضمه فاءالفعل حذف گرديد ، واو به مناسبت كسره ماقبل قلب به ياء گشت قيل شد ، قُلن در اصل قُوِلْنَ بود ، از جهت ثقل كسره بر واوو حذفش كردند ، ميان عين الفعل و لام الفعل التقاء ساكنين شد ، عين الفعل حذف گشت قلن گرديد و همچنان در هشت صيغه ديگر و در اجوف يايي نيز مي گويي : بيع بيعا بيعوا بيعتْ بيعتا بِعنَ بعتَ بعتما بعتم بعتِ بعتما بعتن بعتُ بعنا . بيع يعني : فروخته شد (و بر اين قياس سائر صيغه ها ) در اصل بُيِعَ بود ، كسره عين الفعل براي ثقل به فاءالفعل نقل گرديد ، ضمه فاءالفعل حذف گشت ، بيع گرديد ، بِعْنَ در اصل بُيِعْنَ بود ، كسره عين الفعل به فاءالفعل نقل گرديد ، ضمه حذف شد ، پس براي التقاء ساكنين عين الفعل ساقط گشت بعن گرديد و در اجوف واوي مكسور العين نيز مي گويي : خيف خيفا خيفوا خيفتْ خيفتا خِفنَ خِفتَ خِفتما خِفتم خِفتِ خِفتما خِفتن خِفتُ خِفنا . خيف چون فعل لازم است مجهولش معني ندارد ، مگر با حرف جر آورده شود ، يا به باب افعال و تفعيل برود تا متعدي گردد ، چنانچه در شُرِفَ گفتيم و بيانش خواهد آمد و از جهت صيغه سازي در اصل خُوِفَ بود ، عمل شد درباره اش آنچه در قُوِلَ گفتيم و خِفنَ در اصل خُوِفنَ بود ، كسره عين الفعل به فاءالفعل نقل گرديد ، پس التقاء ساكنين شد ، عين الفعل ساقط گشت ، خِفنَ شد و مخفي نماند كه صورت نه صيغه اخير ماضي مجهول اجوف ثلاثي مجرد با معلومش يكي است ، ولي در اصل مختلف هستند و تشخيص آنها در ضمن كلام با قرينه است .
و در معتل اللام واوي مفتوح العين مي گويي : دُعِيَ دُعيا دُعوا دُعِيَتْ دُعِيتا دُعينَ دُعيتَ دُعيتما دُعيتم دُعيتِ دُعيتما دُعيتن دُعيتُ دُعينا . دُعِيَ يعني : خوانده شد ، در اصل دُعِوَ بود ، واو به مناسبت كسره ماقبل قلب به ياء گشت ، دُعِيَ گرديد و اعلالش فقط حذف لام الفعل است از صيغه جمع مذكر غائب و هم چنان ديگر اقسام و در يايي مي گويي : رُمِيَ رُميا رُموا رُميتْ رُميتا رُمينَ رُميتَ ... ، رمي يعني : پرتاب شد و چون يايي است قلبي درش نيست و در مكسور العين واوي مي گويي : رُضِيَ رُضِيا رُضوا رُضِيَتْ رُضيتا رضينَ رضيتَ رضيتما رضيتم رضيتِ رضيتما رضيتن رضيتُ رضينا . رُضِيَ يعني : پسنديده شد ، در اصل رُضِوَ بود ، واو قلب به ياء شد چنانچه در معلومش شد ، رُضِيَ گرديد و بر اين قياس ديگر مثال ها را تمرين نمائيد و لفيف مفروق و مقون بر قياس اينها دانسته مي شود ، چنانچه گويي : وُقِيَ وُقِيا وُوا وُقِيَتْ وُقيتا وقينَ وقيتَ وقيتما وقيتم وقيتِ وقيتما وقيتن وقيتُ وقينا . وُقِيَ يعني : نگه داشته شد و گويي : رُوِيَ رُويا رووا رُويتْ رويتا روينَ رويتَرويتما رويتم رويتِ رويتما رويتن رويتُ روينا . ، روي يعني : روايت شد .
و در مضاعف گويي « مُدَّ مُدّا مُدّوا مُدَّتْ مُدَّتا مددنَ مددتَ مددتما مددتم مددتِ مددتما مددتنّ مددتُ مددنا . مدّ يعني : كشش داده شد ، در اصل مُدِدَ بود ، عين الفعل ساكن و در لام الفعل ادغام شد مُدَّ گرديد .
اما مضارع ثلاثي مجرد مجهول را گويي : يُنصَرُ يُنصران يُنصرون تُنصر تُنصران يُنصرين تُنصر تُنصران تُنصرون تُنصرين تُنصران تُنصرين اُنصَرُ نُنصَرُ ، يُنصَرُ يعني ياري مي شود و بر اين قياس سائر صيغه ها و هم چنان است مكسور العين و مفتوح العين ، چنانچه گويي : يُضرَبُ يُضربان يُضربون تُضرب تُضربان يُضربين تُضربُ ... و يُمنَعُ يُمنعان يُمنعون تُمنعُ تُمنعان يُمنعنَ تُمنعُ ... .
و در مضاعف مي گويي : يُمَدُّ يُمدّان يُمدّون تُمدُّ تمدّان يمددن تمدُّ تمدّان تمدّون تمدّين تمدّان تمددن امدُّ نُمَدُّ و همچنان مكسور العين و مفتوح العين را گويي : يُفَرُّ يُفَرّان يُفرّون تُفرُّ تفرّان يفررنَ تفرُّ ... و يُبَرُّ يُبَرّان يُبَرّون تُبَرُّ تُبرّان يبررنَ تبرُّ ... .
و در معتل الفاء گويي : يوعَدُ يوعدان يوعدون توعد توعدان يوعدن توعد توعدان توعدون توعدين توعدان توعدين اوعد نوعد و همچنان مفتوح العين را چه در معلوم فاءالفعلش حذف شود مانند : يوضَعُ يوضعان يوضعون توضع توضعان يوضعن توضَعُ ... يا نشود مانند : يوجل يوجلان يوجلون توجل توجلان يوجلن توجل ... و همچنان مضموم العين مانند : يوجَهُ يوجهان يوجهون توجه توجهان يوجهن توجَهُ ... در هر صورت عين الفعل مفتوح مي شود و فاءالفعل هم حذف نمي شود و د ر معتل العين هر چه باشد عين الفعل قلب به الف مي شود ، چنانچه گويي : يُقالُ يقالان يقالون تقال تقالان يُقَلْنَ تقال تقالان تقالون تقالين تقالان تقلن اقال نقال و در مكسور العين و مفتوح العين نيز ميگويي : يُباعُ يُباعان يُباعون تُباعُ تُباعان يُبَعْنَ تباعُ ... و يُخافُ يُخافان يخافون تُخافُ تخافان يُخَفْنَ تخافُ ... و در دو جمع مؤنث عين الفعل براي التقاء ساكنين حذف گرديده ، چنانچه در معلوم حذف مي گردد .
و در معتل اللام هر چه باشد لام الفعل قلب به ياء مي گردد ، سپس در پنج صيغه قلب بهالف مي شود ، چنانچه گويي : يُدعي يُدعيان يدعون تدعي تدعيان يدعين تدعي تدعيان تدعون تدعين تدعيان تدعين ادعي ندعي ، لام الفعل در دو صيغه جمع مذكرو صيغه مفرد مؤنث حاضر حذف شد ، چنانچه درمعلوم حذف مي شود ، ولي تشابه در غير صيغه مثنّي كه عمومي است فقط ميان مفرد مؤنث حاضر و جمع مؤنث حاضر است و همچنان در مفتوح العين و مكسور العين گويي : يُرضي يُرضيان يرضون ترضي ترضيان يرضين ترضي ترضيان ترضون ترضين ترضيان ترضين ارضي نرضي و يرمي يرميان يرمون ترمي ترميان يرمين ترمي ترميان ترمون ترمين ترميان ترمين ارمي نرمي .
و در فعل امر مي گويي : ليُضرَبْ ليُضربا ليُضربوا لتُضربْ لتُضربا ليُضربن لتُضربْ لتضربا لتضربوا لتضربي لتضربا لتضربن لاضربْ لنضربْ ، ولي حذف آخر در هر بابي و هر قسمي مانند معلوم است و بر اين منوال است نهي و جحد و نيازي به مثال هاي آنها نيست ، محصلين خودشان تمرين نمايند .
و در باب افعال ميگويي : اكرِمَ اُكرِما اُكرموا اُكرمت اُكرمتا اُكرمنَ اكرمتَ اُكرمتما اكرمتم اكرمتِ اكرمتما اكرمتنّ اكرمتُ اكرمنا و مضارع را گويي : يُكرَمُ يُكرمان يُكرمون تُكرَمُ تكرَمان يكرمن تكرم تكرمان تكرمون تكرمين تكرمان تكرمنَ اكرمُ نكرمُ و صيغه هاي مضارع مجهول در باب افعال با مجهول ثلاثي مجرد مشابه است ، به واسطه قرينه در ضمن كلام تشخوص داده مي شود .
و در معتل الفاء از باب افعال مي گويي : اوعِدَ اوعدا اوعدوا اوعدتْ اوعدتا اوعدنَ اوعدتَ اوعدتما اوعدتم اوعدتِ اوعدتما اوعدتنّ اوعدتُ اوعدنا و اگر يايي باشد به مناسبت ضمه ماقبل قلب به واو مي گردد ، چنانچه گويي : اوقِنَ اوقنا اوقنوا اوقنتْ اوقنتا اوقنَّ اوقنتَ اوقنتما اوقنتم اوقنتِ اوقنتما اوقنتنّ اوقنتُ اوقنّا معلومش اَيْقَنَ بود ، و در مضارع واوي ميگويي : يوعَدُ يوعدان يوعدون توعدُ توعدان يوعدنَ توعَدُ توعدان توعدون توعدين توعدان توعدنَ اوعَد نوعَدُ و در يايي قلب به واو مي شود مانند معلومش ، چنانچه گويي : يوقَنس يوقنان يوقنون توقن توقنان يوقنَّ توقن توقنان توقنون توقنين توقنان توقنَّ اوقَنس نوقَنُ .
و در معتل العين از باب افعال گويي : اَقيم اُقيما اُقيموا اُقيمتْ اُقيمتا اُقِمنَ اُقِمتَ اُقِمتما اُقِمتم اقِمتِ اُقِمتما اُقِمتنّ اُقِمتُ اُقِمنا ، اُقيمَ در اصل اُقْوِمَ بود ، كسره عين الفعل را چون بر واو ثقيل بود به فائالفعل نقل كردند و عين الفعل به مناسبت كسره ماقبل قلب به ياء شد ، اُقيمَ گشت ، اُقِمنَ در اصل اُقْوِمنَ بود ، پس از نقل كسره به فاءالفعل با لام الفعل التقاء ساكنين شد ، واو ساقط گشت ، اُقِمنَ گرديد و همچنين تا آخرين صيغه و در يايي مي گويي : اُبينَ اُبينا اُبينوا اُبينتْ اُبينتا اُبِنَّ اُبِنتَ ... ، اُبينَ در اصل اُبْيِنَ بود ، كسره به فاءالفعل نقل شد ، لكن قلبي نيست ، چون عين الفعل خودش ياء است ، اُبِنَّ در اصل اُبْيِنْنَ بود ، عين الفعل پس از نقل حركتش به فاءالفعل براي التقاء ساكنين با لام الفعل ساقط گشت و لام الفعل در نون جمع ادغام گرديد اُبِنَّ شد و در مضارعش عين الفعل قلب به الف مي شود ، چنانچه گويي : يُقامُ يقامان يقامون تقام تقامان يقَمنَ تقام تقامان تقامون تقمين تقمان تقَمنَ اقام نقامُ ، عين الفعل از دو صيغه جمع مؤنث براي التقاء ساكنين حذف گرديده و همچنان است يُبانُ يُبانان يُبانون ... .
و در معتل اللام از باب افعال لام الفعل ياء مي شود به مناسبت كسره ماقبل در ماضي و ياء مي شود ، سپس در آن پنج صيغه قلب به الف مي گردد در مضارع ، مانند ثلاثي مجرد ، چنانچه گويي : اُرضِيَ اُرضيا اُرضوا ... و يُرضي يُرضَيان يُرضون ... .
و در باب تفعيل معتل و صحيح يكسان صرف مي شود مگر در ناقص كه مانند ناقص ثلاثي مجرد است ، چنانچه گويي : صُرِّفَ صُرِّفا صُرِّفوا ... و يُصَرِّفُ يُصَرِّفان يُصَرِّفون ... و وُقِّتَ وُقِّتا وُقِّتوا ... و يُوَقِّتُ يُوَقِّتان يُوَقِّتون ... مصدرش توقيت است به معني تعيين وقت كردن و كُوِّرَ كُوِّرا كُوِّروا ... و يُكَوِّرُ يُكَوِّران يُكَوِّرون ... مصدرش تكوير ، به معني در هم پيچيدن است و رُوِّيَ رُوِّيا رُوّوا ... و يُرَوَّي يُرَوّيان يُرَوّون ... مصدرش تروية به معني سيراب نمودن .
و در باب مفاعله ميگويي : ضورِبَ ضوربا ضوربوا ضوربتْ ضوربتا ضوربنَ ضوربتَ ضوربتما ضوربتم ضوربتِ ضوربتما ضوربتنّ ضوربتُ ضوربنا ، ضوربَ معلومش ضارَبَ است ، فاءالفعل را مضموم كردند ، الف زائد به مناسبت ضمه قلب به واو گرديد و عين الفعل را مكسور كردند ضورب شد ، مضارعش : يُضارَبُ يضاربان يضاربون ... در مضاعف ميگويي : ضُودَّ ضُودّا ضُودّوا ضُودَّتْ ضُودّتا ضُوددنَ ضوددتَ ... ، ضودَّ اصلش ضودد بود ، پس از ادغام ضودَّ شد ، مضارعش : يُضادُّ يضادّان يضادّون تضادّ تضادّان يضاددن ... ، معتل الفاء و معتل العين مانند صحيح است ، چنانچه گويي : ووعِدَ ووعدا ووعدوا ... و قووِلَ قووِلا قووِلوا ... و اعلال در ناقص مانند باب تفعيل است ، چنانچه گويي : وورِيَ وورِيا ووروا ووريتْ ووريتا وورينَ ... ، مضارعش : يوارَي يواريان يوارون تواري تواريان يوارين ... ، مصدرش مواراة به معني پنهان كردن است .
و در باب افتعال گويي : اُكتُسِبَ اُكتسبا اكتسبوا اكتسبتْ اكتسبتا اكتسبنَ اكتسبتَ اكتسبتما اكتسبتم اكتسبتِ اكتسبتما اكتسبتنّ اكتسبتُ اكتسبنا ، مضارعش : يُكتَسَبُ يكتسبان يكتسبون تكتسب تكتسبان يكتسبنَ تكتسب تكتسبان تكتسبون تكتسبين تكتسبان تكتسبين اكتسب نُكْتَسَبُ .
و در مضاعفش مي گويي : اُمتُدَّ امتدّا امتدّوا امتدّتْ امتدّتا امتُدِدْنَ امتددتَ ... و يُمتَدُّ يمتدّان يمتدّون ...يُمتَدَدْنَ ...
و در معتل الفاء مي گويي : اُتُّعِدَ اُتُّعدا اُتّعدوا اُتّعدتْ اُتّعدتا اُتّعدنَ ... ، اُتُّعِدَ اصلش اوتُعِدَ بوده و يُتَّعَدُ يتعدان يتعدون تُتَّعَدُ ... ، يُتَّعَدُ اصلش يوتعد بوده و همچنين اگر يايي باشد مانند : اُتُّسِرَ يُتَّسَرُ .
و در معتل العين گويي : اُختيرَ اختيرا اختيروا اختيرتْ ... ، اُختير معلومش اِختارَ و اصلش اُختُيِرَ بوده ، كسره عين الفعل به تاء افتعال نقل شد ، ضمه تاء ساقط گشت ، اُختيرَ گرديد ، در اختيرن همين عمل انجام شد ، عين الفعل ساقط گشت ، اختِرنَ گرديد و همچنين تا آخرين صيغه و مضارعش : يُختارُ يختاران يختارون تختار تختاران يختَرنَ تختار تختاران تختارون تختارين تختاران تخترن اختار نختار ، يختارُ يُختَيَرُ بود ، ياء حرف عله متحرك ماقبل مفتوح قلب به الف شد يختار گرديد و همچنين اگر واوي باشد قلب به ياء مي گردد مانند : اُبتيرَ اُبتيرا اُبتيروا اُبتيرتْ اُبتيرتا اُبتِرنَ اُبتِرتَ ... ، اُبتيرَ اُبتُوِرَ بود ، كسره عين الفعل به تاء افتعال نقل شد و واو به مناسبت كسره ماقبل قلب به ياء گرديد ، مصدرش ابتيار آزمودن است .
و در معتل اللام مانند ثلاثي اعلال مي شود ، چنانچه گويي : اُرتُضِيَ اُرتضيا ارتضوا ارتضيتْ ارتضيتا ارتضينَ ... و يُرتَضَي يُرتَضيان يُرتَضَون ... .
و در باب انفعال مي گويي : اُنطُلِقَ اُنطُلِقا اُنطلقوا انطلقتْ ... و يُنطَلَقُ يُنطَلَقان ينطلقون ... ، انطلاق به معني روانه شدن است و مضاعف و معتلش مانند باب افتعال است ، جز معتل الفاء چنانچه گويي : اُنمُدَّ يُنمَدُّ و اُنقيدَ يُنقادُ و اُنرُضِيَ يُنرَضَي و در معتل الفاء اُنوُعِدَ يُنوَعَدُ و اينها مثال هايي است بناء بر قاعده لكن استعمال ندارد .
و در باب تفعل گويي : تُصُرِّفَ تُصُرِّفا تُصُرِّفوا ... و يُتَصَرَّفُ يُتَصَرَّفان يُتَصَرَّفون ... ،مضاعف و معتل الفاء و معتل العين در اين باب مانند صحيح است ، چنانچه در مباحث گذشته دانسته شد ، و معتل اللام اعلالش مانند ثلاثي مجرد است ، چنانچه گويي : تُعُدِّيَ تُعُدِّيا تُعُدّوا تُعُدِّيَتْ ... و يُتَعَدَّي يُتَعَدَّيان يُتَعَدّون ... .
و در باب تفاعل گويي : تُشورِكَ تَشوركا تُشوركوا ... و يُتَشارَكُ يُتَشارَكان يُتَشارَكون ... و در مضاعف گويي : تُضُودَّ تُضودّا تُضودّوا ... و يُتَضادُّ يُتَضادّان يُتَضادّون ... و معتل الفاء و معتل العين مانند صحيح است ومعتل اللام مانند ديگر ابواب است .
و در باب استفعال گويي : اُستُكشِفَ اُستُكشِفا اُستُكشِفوا ... و يُستَكشَفُ يُستَكشَفان يُستَكشَفون ... و مضاعف را گويي : اُستُمِدَّ يُستَمَدُّ و معتل الفاء را گويي : اُستوقِدَ يُستَوقَدُ و اگر يايي باشد ضمه تاء در ماضي قلب به كسره شود و گويي : اُستيسِرَ يُستيسَرُ و معتل العين را گويي : اُستُخيرَ يُستَخارُ و اگر واوي باشد در ماضي به مناسبت كسره قلب به ياء مي شود ، چنانچه گويي :اُستُعيدَ يُستَعادُ و معتل اللام مانند ديگر ابواب است ، چنانچه گويي : اُستُرضِيَ يُستَرضَي .
و در باب افعلال و افعيلال گويي : اُحمُرَّ يُحمَرُّ و اُحمورَّ يُحمارُّ ، الف در ماضي به مناسبت ضمه قلب به واو شد .
و در باب افعيعال گويي : اُعشوشِبَ يُعشَوشَبُ .
و در باب افعوّال گويي : اُعلُوِّطَ يُعلَوَّطُ اِعلوّاط : از گردن شتر سوار شدن .
و در باب فعللة گويي : زُلزِلَ يُزَلزَلُ .
و در باب تفعلل گويي : تُدُحرِجَ يُتَدَحرَجُ .
و در باب افعنلال گويي : اُحرُنجِمَ يُحرَنجَمُ .
و در باب افعللال گويي : اُقشُعِرَّ يُقشَعَرُّ .