فعل يا مثبت است يا منفي و تا حال مثال هاي بسياري از فعل مثبت مذكور شد و فعل منفي همان فعل مثبت است به اضفه حرف نفي ببر سر آن و حروف نفي شش است : ( ما اِنْ لا لمْ لمّا لَنْ ) سه حرف اول بر سر فعل مي آيد و عمل و تغييري در فعل ندارد جز آنكه مثبت را منفي مي نمايد مانند :
لايضربُ لايضربان لايضربون لاتضرب لاتضربان لايضربن لاتضرب لاتضربان لاتضربون لاتضربين لاتضربان لاتضربن لااضرب لانضرب ،
لايضربُ يعني نمي زند يك مرد غائب و بر اين قياس صيغه هاي ديگر و شناختن و امتياز لاي نهي از لاي نفي تغيير فعل است كه آن آخر فعل را تغيير ميدهد و اين نميدهد و «ما و انْ » براي نهي نيست و فقط براي نفي است و تغييري در فعل نمي آورد و مي توانيد در اين امثله به جاي لا ما يا ان بياوريد و همچنين فعل ماضي ، لكن «ما» در ماضي بيشتر استعمال مي شود و لا در مضارع و ان در هر دو كمتر استعمال مي گردد ، در قران است :
فلاصدّقَ و لاصلّي و لكن كذّب و تولّي : پس نه تصديق كرد و نه نماز خواند و لكن تكذيب كرد و روي گردانيد (قيامت-75-31و32) اين سخن فرشتگان است درباره كافر هنگام جان دادنش و مشهور است كه علما عربيّت گفته اند : لا با فعل ماضي در صورتي استعمال مي شود كه مكرر باشد مانند اين آيه ، يا فعل ماضي براي طلب استعمال شود نه خبر مانند : لا عذّبكَ الله : خدا غذابت نكند و مثال ماضي مثبت براي طلب : تبّتْ يدا ابي لهب و تبَّ : نابود باد دو دست ابي لهب و نابود باد ابو لهب (مسد-111-1) و اين گونه طلب را دعا مي گويند ، لكن بدون اين دو شرط به ندرت استعمال شده است .
ماخلقناهما الّا بالحق و لكن اكثرهم لايعلمون : نيافريديم آسمانها و زمين را مگر به حق و لكن بيشترشان نمي دانند (دخان-44-39) مثال ماضي با ما و مضارع با لا .
ان يدعون من دونه الّا اناثاً و ان يدعون الّا شيطاناً مريداً لعنه الله : نمي خوانند از غير او مگر ماده گاني را و نمي خانند شيطان سرشي را خداش لعنت كند (نساء-4-117) مثال مضارع با ان نافيه .
و ما يخدعون الّا انفسهم و مايشعرون : و منافقان نمي فريبند مگر خودشان را و نمي فهمند (بقره-2-9) مثال ما با مضارع .
و ليخلِفُنَّ ان اردنا الّا الحسني و الله يشهد انهم لكاذبون : و منافقان سوگند ياد مي كنند كه ارده نكرديم مگر نيكي و خدا گواهي دهد كه آنان دروغگو يانند (تاوبه-9-107) مثال ان با ماضي .
اما لم و لمّا بر سر مضارع مي آيد و سه عمل مي كند : مثبت را منفي مي كند و مضارع را از جهت زمان ماضي مينمايد و حذفي كه به واسطه لام امر و لاي نهي در آخر صيغه ها واقع ميشد به واسطه اين دو حرف نيز واقع مي شود ، چنانچه گويي :
لم يضربْ لم يضربا لميضبوا لم تضرب لم تضربا لم يضربن لم تضربْ لم تضربا لم تضربوا لم تضربي لم تضربا لم تضربن لم اضربْ لم نضربْ ، لم يضرب يعني : نزده يك مرد غائب و بر اين قياس ديگر صيغه ها و همچنين است لمّا و در اصطلاح فعل منفي به اين دو حرف را فعل جحد گويند وجحد به معني انكار است .
و فرق ميان لم و لما آن است كه لم نفي فعل مي كند در گذشته تا زمان حال و لما اين معني را دلالت دارد به اضافه توقع وقوع فعل در آينده كه در فارسي با كلمه هنوز تفهيم مي شود ، چنانچه در قران فرموده : بل هم في شكّ من ذكري بل لما يذوقوا عذاب : بلكه آنان از ذكر من در شك هستند ، بلكه هنوز عذاب مرا نچشيده اند (ص-38-8) ذكر : قران است و استعمال لم در كلام بيشتر از لما است و لما براي معاني ديگري استعمال مي شود ، چنانچه ما و ان براي معاني ديگري وي آيد .
و اما لن بر سر مضارع مي آيد و مثبت را منفي ميكند و نفي به اين حرف نفي اكيد است و عمل لفظي آن حذف نون است از هفت صيغه مانند آن حروف و تبديل ضمه آخر به فتحه در پنج صيغه كه ضمير ظاهر ندارد ، چنانچه ميگويي :
لن يضربَ لن يضربا لن يضربوا لن تضربَ لن تضربا لن يضربن لن تضربَ لن تضربا لن تضربوا لن تضربي لن تضربا لن تضربن لن اضربَ لن نضربَ .
لن يضربَ يعني : نميزند يك مرد غائب و بر اين قياس ديگر صيغه ها و ابواب .
و آخر معتل اللام را نيز در آن پنج صيغه فتحه مي دهد اگر الف نباشد ، گر چه ضمه محذوف شده ، چنانچه گويي :
لن يرميَ لن ترميَ لن ترميَ لن ارميَ لن نرميَ و لن يدعوَ لن تدعوَ لن تدعوَ لن ادعوَ لن ندعوَ ، لكن ، لن يرضي لنترضي لن ترضي لن ارضي لن نرضي به همان حال است كه پيش از آمدن لن بوده ، زيرا الف قبول حركت نمي كند .