و آن از سه باب آمده : 1-فعَل يفعُل مانند : دعا يدعو اُدعُ دُعاءً و دعوةً و دعوي : خواندن .
چهارده صيغه ماضي : دعا دعوا دعَوْا دعتْ دعتا دعونَ دعوتَ دعوتما دعوتم دعوتِ دعوتما دعوتنّ دعوتُ دعونا .
دعا در اصل دعو بوده ، واو حرف علهمتحرك ماقبل مفتوح را قلب به الف كردند دعا شد ، دعوا بر اصل خود است ، زيرا اگر واو قلب به الف شود ، به التقاء ساكنين ساقط مي شود و با مفردش مشتبه مي گردد ، ديگر آنكه مثني در اثبات و اسقاط تابع مفرد است ، دعوا در اصل دَعَووا بوده ، واو را قلب به الف كردند ؛ پس به التقاء ساكنين بيفتاد ، دعوْا شد بر وزن فعَوْا ، دعتْ در اصل دعوتْ بود ، واو قلب به الف شد وبه التقاء ساكنين ساقط گشت دعتْ گرديد بر وزن فَعَتْ ، دعتا در اصل دعوتا بوده ، واو قلب به الف شد و ساقط گشت ، گر چه التقاء ساكنين نمي شود ، زيرا گفتيم مثني تابع مفرد است ، دعون تا آخر چهارده صيغه بر اصل خود باقي است و اعلالي ندارد و اعلال فقط در چهار صيغه است .
چهارده صيغه مضارع : يدعو يدعوان يدعون تدعو تدعوان يدعون تدعو تدعوان تدعون تدعوين تدعوان تدعون ادعو ندعو .
يدعو در اصل يدعُوُ بود ، ضمه بر واو ثقيل بود حذف كردند و همچنان است تدعو و تدعو و ادعو و ندعو ، يدعون جمع مذكر غائب در اصل يدعوون بود مانند ينصرون ضمه بر واو ثقيل بود حذف كردند ، ميان واو لام الفعل و واو جمع التقاء ساكنين شد ، واو لام الفعل ساقط گشت ، يدعون شد بر وزن يفعون و يدعون جمع مؤنث غائب در صورت با اين يكسان است ، لكن در واقع اعلالي ندارد و واوش لام الفعل است و بر وزن يفعُلنَ ميباشد و همچنان است تدعون جمع مذكر حاضر و تدعون جمع مؤنث حاضر ، آن بر وزن تفعون و اين بر وزن تفعلن مي باشد ، اما تدعين مفرد مؤنث حاضر در اصل تدعوين بوده ، كسره بر واو ثقيل بود ، به عين الفعل نقل كردند پس از سلب حركت عين الفعل ميان واو لام الفعل و يائ كه ضمير مفرد مؤنث حاضر است التقاء ساكنين شد ، لام الفعل ساقط گشت تدعين گرديد بر وزن تفعين پس اعلال در هشت صيغه واقع شده است .
چهارده صيغه امر : ليدع ليدعوا ليدعُوا لتدعُ لتدعوا ليدعون اُدعُ ادعوا ادعُوا ادعي ادعوا ادعون لادعُ لندعُ .
ليدعُ در اصل يدعو بوده ، لام امر بر سرش آمد ، لام الفعل حذف گرديد ، چنانچه در غير ناقص ضمه لام الفعل حذف مي گرديد ، لكن در فعل ناقص ضمه حذف شده بود و همچنان است لتدعُ و ادع و لادع و لندعُ و نه صيغه ديگر تابع مضارع است و از اين باب است : غزا يغزو اُغزُ غزواً وغزاوة و غزواناً : به جنگ رفتن و به معنيخواستن و آهنگ كردن نيز آمده است و بدا يبدو اُبدُ بُدُوّاً : آشكار شدن و به معني باديه نشين شدن نيز آمده است و رجا يرجو اُرجُ رجاءً و رجْواً و رجاءةً و رجاةً و رجاوةً و مرجاةً : اميدوار بودن ، ربا يربو اُربُ رباءً و رُبوّاً : افزون شدن و به معني پرورش يافتن نيز استعمال شده و عفا يعفو اُهفُ عفواً : از گنهكار گذشتن و نجا ينجو اُنجُ نجاةًو نجواً و نجاءً و نجايةً : رستگار شدن و به معاني ديگر نيز آمده و علا يعلو اسلس علوّاً : بلندي داشتن و زكا يزكو اُزكس زكواً و زكاءً : افزايش يافتن و به معني پاك و بي آلايش شدن نيز آمده .
2-باب فعُل يفعُل مانند : سرُو يسرو اُسرُ سرواً و سراوةً و سراً و سراءً : با مردانگي و گذشت بودن .
چهارده صيغه ماضي : سَرُوَ سرُوا سروُا سروتْ سروتا سرون سروتَ سروتما سروتم سروتِ سروتما سروتنّ سروتُ سرونا .
سروا جمع مذكر غائب در اصل سرووا بود ، ضمه لام الفعل را براي ثقل كلمه حذف كردند ، پس لام الفعل به التقاء ساكنين ساقط شد سروا گرديد و سيزده صيغه ديگر بي اعلال و مانند صحيح صرف مي شود ، زيرا عين الفعل مفتوح نيست تا لام الفعل در آن صيغه هايي كه متحرك است قلب به الف شود و اگر التقائ ساكنين شد حذف گردد ، بر خلاف باب سابق و صيغه هاي مضارع و امر از اين باب عيناً مانند باب سابق اعلال و صرف مي گردد ، زيرا مانند آن باب مضارعش بر وزن يفعُل است و از اين باب است : رخُو يرخو اُرخُ رخوةً و رخاوةً : سست بودن و بذُو يبذو بذاءً : بد زبان بودن و فعل ناقص از اين باب اندك است و بيشتر ماده ها كه از اين باب آمده از باب سوم نيز آمده .
3-باب فعِل يفعَل مانند : رضي يرضي اِرضِ رضاً و رضواناً و مرضاةً : پسنديدن و خوشنود شدن .
چهارده صيغه ماضي : رضي رضيا رضوا رضيتْ رضيتا رضين رضيتَ رضيتما رضيتم رضيتِ رضيتما رضيتنّ رضيتُ رضينا .
رضي در اصل رضو بود ، واو به مناسبت كسره عين الفعل قلب به ياء شد رضي گرديد و همچنان در همه صيغه ها ، رضوا در اصل رضووا بود ، ضمه لام الفعل را به عين الفعل نقل كردند ، ميان دو واو التقاء ساكنين شد واو لام الفعل را حذف كردند رضوا گرديد ، در سائر صيغه ها لام الفعل به صورت ياء به حال خود باقي است به همان جهت كه در باب دوم گفته شد .
چهارده صيغه مضارع : يرضي يرضيان يرضون ترضي ترضيان يرضين ترضي ترضيان ترضون ترضين ترضيان ترضين ارضي نرضي .
در صيغه هاي مضارع لام الفعل قلب به ياء شد با آنكه ماثبلش مكسور نيست چنانچه در ماضي بود ، چه اينجا رعايت مطابقت با ماضي را كرده اند و درپنج صيغه قلب به الف شد چون متحرك و ماقبلش مفتوح است و در چهارده صيغه مثني قلب به الف نشد با آنكه متحرك و ماقبلش مفتوح است ، زيرا اگر قلب مي شود با الف تثنيه التقائ ساكنين ميگشت ، در صورتي كه مثني در اثبات و اسقاط بايد تابع مفرد باشد و يرضون جمع مذكر غائب و ترضون جمع مونث حاضر و ترضين مفرد مؤنث حاضر در اصل يرضيون و ترضيون و ترضيين بوده ، لام الفعل ياء متحرك ماقبل مفتوح قلب به الف شد و به التقاء ساكنين ساقط گرديد و ترضين مفرد مؤنث حاضر با ترضين جمع مؤنث حاضر در ظاهر به يك صورت است ، ولي در واقع صيغه مفرد بر وزن تفعَيْن و صيغه جمع بر وزن تفعلن ميباشد.
چهارده صيغه امر : ليرضَ ليرضيا ليرضوا لترضَ لترضيا ليرضين اِرضَ ارضيا ارضوا ارضَيْ ارضيا ارضين لارض لنرض .
آنچه در صيغه هاي امر از دعا يدعو گفته شد اينجا نيزدر نظر گرفته شود ، با فرق آنكه عين الفعل در اينجا مفتوح و لام الفعل قلب به ياء شده و همزه هاي امر حاضر مكسور است .
و از اين باب است : شقي يشقي شِقوةً و شقاوةً و شقاءةً : بدبخت شدن و شقا يشقو شقواً: بدبخت كردن ، از باب نصر ينصر نيز آمده است و ضحي يضحي اِضحَ ضحاً : آفتاب زده شدن و به همين معني از باب نصر ينصر استعمال شده است .