و در آن چند مطلب است .
1-بعضي مواد در ثلاثي مجرد و مزيد بر حسب قاعده بايد اعلال شود ، ولي به طور استثناء بدون اعلال استعمال شده مانند : دوش يدوش دوشاً : تباه شدن چشم و اجوف واوي از اين باب در ماده اي كه معني عيب يا لون داشته باشد بسيار بدون اعلال آمده و غيد يغيد غيداً : گردن كج بودن و اعوز يعوز اعوازاً : تنگ دست شدن و استحوذ يستحوذ استحواذاً : چيره شدن و غير اينها مثال هايي هست .
2-بعضي مواد از دو باب آمده و ماضي آن از بابي ومضارعش را از باب ديگر استعمال كرده اند مانند موت كه فعلش از باب فعَل يفعُل - مات يموت و هم فعِل يفعَل - مات يمات آمده است ودر قران متّ متّم متنا قرائت شده و مضارعش را از يفعُل قرائت كرده اند و مانند دوام كه فعلش نيز از هر دو باب آمده و گفته شده : دمتُ تدوم و چنين ملتزم شده اند تا لازم نيايد بر شش باب ثلاثي مجرد باب فعِل يفعُل اضافه شود و اين را تداخل لغتين مي گويند و تداخل لغتين در غير اجوف نيز واقع شده مانند ركن يركن ركوناً : ميل و رغبت كردن به سوي چيزي ، در قران است : و لاتركنو.ا الي الذين ظلموا فتمسكم النار : و ميل و رغبت نكنيد سوي كساني كه ستم كرده اند پس شما را آتش مالش نمايد (هود-11-113) ابن قتيبة در كتاب ادب الكاتب گفته : اين ماده از باب فعَل يفعُل و فعِل يفعَل آمده و از باب فعَل يفعَل نيامده ، زيرا شرط اين باب حرف حلق است ، پس در اين استعمال ماضي از يك باب و مضارع از يك باب گرفته شده است .
3-بعضي ماده ها هم اجوف واوي استعمال شده از باب فعَل يفعُل و هم يايي استعمال شده از باب فعَل يفعِل به يك مهني .
مانند : صار يصور صُرْ صوراً و صار يصير صِرْ صيراً : آوردن به يك سويي ، در قران است در قصه ابراهيم عليه السلام : قال فخذ اربعة من الطير فصرهنّ اليك : خدا گفت پس بگير چهار تا از پرندگان را پس آنها را به سوي خود آور (بقره-2-260) اين كلمه در قران صُرْ و صِرْ هر دو قرائت شده و اين ماده به معني خرد و پاره كردن نيز آمده است و بعضي مفسران به اين مهني تفسير كرده اند ، ولي مي توان گفت باصطلاح در اين كلمه تضمين است ، يعني هر دو معني در ضمن كلمه وارد شده و لاط يلوط لوطاً و لاط يليط ليطاً : چسبانيدن و ساغ يسوغ سوغاً و ساغ يسيغ سيغاً : گوارا شدن طعام و شراب و در غير اجوف نيز از اين قبيل بسيار است .
4-همان گونه از دو باب استعمال شده به دو معني مانند : قال يقول قولاً : گفتن و قال يقيل قيلولة و قيلاً و مقيلاً : خوابيدن يا آشاميدن در ميان روز و كان يكون كوناً : بودن و كان يكين كيناً : فروتني كردن و مار يمور موراً : پراكنده شدن و مار يمير ميراً : خوار و بار آوردن و امثال اينها در لغت بسيار است .