معتل العين كه به باب افتعال برده شود ، عين الفعل در ماضي و مضارع قلب به الف مي شود ، بناء بر آن قاعده كه گفته شد و در نه صيغه ماضي و دو صيغه جمع مؤنث مضارع براي التقاء ساكنين حذف ميگردد و در صيغه مصدر اگر واو باشد به مناسبت كسره ماقبل قلب به ياء مي شود .
و در امر غير از دو صيغه جمع مؤنث در پنج صيغه ديگر حذف مي گردد ، چنانچه در در ثلاثي مجرد و باب افعال دانسته شد .
مثال ماضي از واوي : اختاض اختاضا اختاضوا اختاضتْ اختاضتا اختضنَ اختضتَ اختضتما اختضتم اختضتِ اختضتما اختضتنّ اختضتُ اختضنا ، اختياضاً : فرو شدن در آب و غير آن ، ثلاثي مجردش : خاض يخوض خوضاً و خياضاً به همان معني ، اختاض در اصل اختوض بوده ، واو متحرك ماقبل مفتوح را قلب به الف كردند اختاض شد ، تا پنج صيغه ، اختضنَ در اصل اختوضن بوده ، پس از قلب واو التقاء ساكنين شد الف حذف گشت اختضن گرديد تا آخر صيغه ها همچنان اعلال گرديد .
مثال مضارع : يختاض يختاضان يختاضون تختاض تختاضان يختضن تختاض تختاضان تختاضون تختاضين تختاضان تختضن اختاض نختاض .
يختاض در اصل يختوض بوده ، واو را قلب به الف كردند يختاض گرديد ، يختضن در اصل يختوضن بوده ، واو قلب به الف گشت ، ميان الف و ضاد كه لام الفعل است التقاء ساكنين شده الف حذف گرديد يختضن شد .
مثال امر : ليختضْ ليختاضا ليختاضوا لتختضْ لتختاضا ليختضن اِختضْ اختاضا اختاضوا اختاضي اختاضا اختضن لاختضْ لنختضْ از آنچه گفته شد اعلال اينها معلوم مي شود .
اختياض در اصل اختواض بوده ، واو به مناسبت كسره ماقبل قلب به ياء شد اختياض گرديد .
و از اين باب است : اجتاب يجتاب اِجتَبْ اجتياباً : بريدن و پاره كردن ، ثلاثي مجردش جاب يجوب جوباً به همان معني است و احتاج يحتاج اِحتَجْ احتياجاً : نيازمند بودن . ثلاثي مجردش حاج يحوج حُجْ حوجاً به همان معني و اجتاز يجتاز اِجتَزْ اجتيازاً : گذشتن ثلاثي مجردش جاز يجوز جُزْ جوزاً و جَوازاً و مجازاً به همان معغني و ابتار يبتار اِبتَرْ ابتياراً : آزمودن ثلاثي مجردش بار يبور بُرْ بوراً به همان معني ، در حديث از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت شده : كُنّا نبور اولادنا بحبّ علي عليه السلام : ما فرزندانمان را به دوستي علي عليه السلام مي آزموديم و اجوف واوي از باب افتعال در قران نيست .
مثال ماضي از يايي : اختار اختارا اختاروا اختارتْ اختارتا اخترن اخترتَ اخترتما اخترتم اخترتِ اخترتما اخترتنّ اخترتُ اخترنا ، اختياراً : پسنديدن ، ثلاثي مجردش خار يخير خِرْ خيرة و خيراً و خِيَرَة به همان معني .
مثال مضارع : يختار يختاران يختارون تختار تختاران يخترن تختار تختاران تختارون تختارين تختاران تخترن اختار نختار .
مثال امر : ليخترْ ليختارا ليختاروا لتخترْ لتختارا ليخترن اِخترْ اختارا اختاروا اختاري اختارا اخترن لاخترْ لنخترْ .
و صرف كردن و اعلال اينها نيز مانند واوي است ، جز آنكه در مصدر قلبي نيست چون عين الفعل خودش ياء است و غفلت نشود كه جمع مذكر غائب ماضي و جمع مذكر حاضر امر به صورت يكسان است ، ولي در واقع جمع ماضي بر وزن اِفتَعِلوا و جمع امر بر وزن اِفتَعَلوا مي باشد .
و از اين باب است : ابتاع يبتاع اِبتَعْ ابتياعاً : قبول بيع كردن ، يعني خريدن وارتاب يرتاب ارتبْ ارتياباً : گرفتار ريب شدن و ريب : شك است و هر عملي كه سبب شك گردد . و ازداد يزداد ازددْ ازدياداً : افزون شدن و اصطاد يصطاد اصطدْ اصطياداً : شكار كردن و امتاز يمتاز امتزْ امتيازاً : جدا شدن به گونه اي كه هر يك به حدّ خود شناخته شود ، ثلاثي مجردش ماز يميز ميزاً به همان معني است .