اعلالش آن است كه فاءالفعل چه واو باشد چه ياء در لغت فصيح قلب به تاء مي شود و در تاء افتعال ادغام مي گردد ، مثال واوي : اتّعظ يتّعظ اتّعظْ اتّعاظاً : موعظه پذيرفتن اصل اتّعظ اوتعظ بوده ، پس از قلب و ادغام اتّعظ سشد ، همچنان در مضارع و امر و مصدر ، ثلاثي مجردش وعظ يعظ وعظاً و موعظة : اندرز دادن است و مانند آن : اتّصل يتّصل اتّصلْ اتّصالاً : به هم پيوستن اصلش : اوتصل بوده و اتّهب يتّهب اتّهبْ اتّهاباً : بخشش پذيرفتن اصلش : اوتهب بوده ، مثال يايي : اتّسر يتّسر اتّسر اتّساراً : بخشكردن چيزي كه در قمار برده اند ، اصلش ايتسر بوده و مانند آن : اتّبس يتّبس اتّبسْ اتّباساً : خشكيدن و در لغت غير فصيح واو را قلب به ياء مي نمايند و در مضارع فاءالفعل قلب به الف مي شودد و ادغامي در كار نيست پس مثلاً از وعد يعد گفته مي شود : ايتعد ياتعد ايتعدْ ايتعاداً : وعده پذيرفتن و از يسر ييسر گفته مي شود : ايتسر ياتسر ايتسرْ ايتساراً .
و در غير اين دو باب معتل الفاء در مصدر باب استفعال اگر واو باشد قلب به ياء مي شود مانند : استوقد يستوقد استيقاداً : آتش افروختن و در باب تفعيل و مفاعله وانفعال و تفعّل وتفاعل و فعللة و تفعلل هيچ اعلالي ندارد و مانند صحيح صرف مي شود و در باب افعلال و افعيلال و افعوّال و افعللال و افعنلال اگر مثالي از معتل الفاء براي اينها يافت شود ، واو قلب به ياء مي گردد براي همزه وصل كه مكسور است .