و آن را مثال نيز مي نامند ، زيرا صرف كردن صيغه هايش در معتل يايي و بيشتر صيغه هاي واوي مثل صحيح است و اعلال در آن كمتر از اقسام ديگر است و معتل الفاء واوي از هر شش باب آمده است :
1-وعد يعد عِدْ عدةً و وعداً و وعدةً و موعداً و وعيداً : نويد دادن و از خصوصيات اين ماده آن است كه وعيد در نويد شرّ و وعد در نويد خير استعمال مي شود ، اگر گفته شود وعد وعداً يعني نويد خيري داد و وعد وعيداً يعني نويد شري داد و نيز گفته اند ثلاثي مجرد استعمال مي شود براي نويد خير و باب افعال استعمال مي شود براي نويد شر .
2-وجل يوجل ايجلْ وجلاً و موجلاً : ترسيدن و از خصوصيات اين ماده آنكه جائز است فاءالفعل در مضارع قلب به ياء يا الف گردد و ييجل و ياجل گفته شود و در اين باب مانند باب فعل يفعِل گاهي فاءالفعل از مضارع حذف مي گردد ، اگر حرف حلق در آن باشد مانند : وسع يسع سعة : فراخ بودن و گنجايش داشتن و فرا گرفتن .
3-وهب يهب هبْ وهْباً و وهَباً و هبةً : بخشش كردن و از اين باب است ودع يدع دعْ ودْعاً و از باب فعل يفعَل است و ذر يذر ذرْ وذراً هر دو به معني : رها كردن و گفته اند كه صيغه ماضي و اسم فاعل و مفعول و مصدر از اين دو ماده استعمال نشده و در قران و غير آن فقط صيغه مضارع و امر آمده است . لكن در صحاح الغه و تاج العروس مثال هايي در ضمن اشعاري آورده و در قران بعضي قراء غير سبعه ماودَعك ربّك و ماقلي : و نه رها كرده ترا پروردگارت و نه دوري كرده (ضحي-93-3) خوانده اند و قرائت مشهور از باب تفعيل است ، پس مي توان گفت نادر است ، نه متروك بالكليه و از اين باب است وضع يضع ضعْ وضعاً و موضِعاً و موضَعاً و موضوعاً و ضعةً : نهادن و وقع يقع قعْ وقوعاً : افتادن وپديد آمدن و در اين باب گاهي فاءالفعل حذف نمي شود مانند : وبه يوبه ايبهْ وبهاً : تكبر كردن و علتي كه در بعضي كتابهاي صرف براي حذف واو از مضارع اين قسم ذكر كرده اند سخني موهوم است ، بلكه بطور كلي علل لغت و قواعد آن ، وضع و استعمال اهل آن لغت است .
4-ورث يرث رِثْ وراثةً و وِرثاً و رِثةً و اِرثاً و تراثاً : مالك شدن ما ترك ميت ، همزه و تاء در دو مصدر اخير اصلش واو بوده قلب گرديده و وثق يثق ثقْ وثوقاً و ثقةً و موثقاً : اعتماد كردن .
5-مشهور آن است كه معتل الفاء واوي از باب فعل يفعُلدر لغت فصيحه نيامده ، لكن در بعضي از كتابهاي لغت اين چند مثال ذكر شده : وَتَخَ يوتخ وتخاً : با ميتخه زدن (ميتخه: چوب دستي) و در بعضي ديگر اين مثال از باب فعل يفعِل ثبت گرديده ، وجل يوجل وجلاً : بيشتر ترسيدن و وسم يوسم وسماً : بيشتر زيبا بودن و اين دو مثال براي بيان مغالبه است كه در باب مفاعله توضيح داده شده ، و در آنجا گفتيم اگر فعل معتل الفاء باشد بيان مغالبه اش بايد از باب فعل يفعِل بشود پس بهر حال آمدن معتل الفاء واوي از اين باب مشكوك است .