يعني فاعل ماده فعل را طالب است و آن چند گونه مي باشد :
1)خواستن ماده فعل را از كسي و آن كس در كلام مفعول فعل واقغ مي شود مانند :
هو انشاكم من الارض و استعمركم فيها فاستغفروه : او پديد آورد شما را از زمين و زيست خواست براي شما در آن پس آمرزش بخواهيد از او (هود -11-61) استغفروا صيغه جمع مذكر حاضر است از فعل امر ، ثلاثي مجردش غفر يغفرمغفرة و غفراناً : آمرزش است .
استشهدوا شهيدين من رجالكم : گواهي بخواهيد از دو گواه از مردانتان (بقره-2-282) ثلاثي مجردش شهد يشهد شهوداً او شهادة : گواهي بودن و گواهي دادن است .
شهادت دو گونه است : شهادت حضور ، شهادت اداء ، شهادت حضور آن است كه كسي حاضر باشد و واقعه اي را ببيند و شهادت اداء آن است كه در موقع لزوم آنچه ديده اداء كند ، يعني بيان كند و در اين آيه معني اول مقصود است و آيه راخع به آن سات كه در معاملات مؤجل يعني مدت دارد و گواه بگيرد .
و اللاتي يأتين الفاحشه من نسائكم فاستشهدوا عليهن اربعة منكم : از زنانتان كساني كه كار زشت مي كنند پس بر آنان چهار تن از خودتان گواه آوريد(نساء -4-15) شهادت اداء در اين آيه مقصود است ، يعني از چهار نفر كه آن كار زشت را ديده باشند بخواهيد كه شهادت دهند نزد قاضي ،سپس قاضي درباره اش حكم صادر نمايد .
اياك نستعين: از تو عون مي خواهيم (حمد-1-4) عون: كمك و ياري كردن ، نستعين صيغه متكلم مع الغير است .
2)خواستن فاعل ماده فعل را براي كسي ، يا براي چيزي و آن كس يا آن چيز مفعول فعل واقع مي شود مانند :
و استعمركم فيها : خدا خواست براي شما در زمين عمر را (هود-11-61) عمر : زيست كردن است .
و من كل تأكلون لحماً طريّاً و تستخرجون حليةً تلبسونها : و از هر دو درياي شور و شيرين مي خورريد گوشت تازه (يعني ماهي ) و مي خواهيد بيرون آمدن زيوري (يعني جواهر دريايي) را كه مي پوشيدش (غاطر-35-12) .
فرق استخراج با اخراج آن است كه اخراج : واقع كردن فاعل است خروج را بر چيزي و استخراج : خواستن فاعل است خروج چيزي را چه خودش كند يا ديگري ، چنانچه در آيه منظور نيست كه چه كسي بيرون مي آورد و معمولاً غواصان مجهزي براي بيرون آوردن آنها هستند .
3)خواستن فاعل ماده فعل را بي آنكه منظور باشد از چه كسي و براي چه كسي ، گر چه خواستن در واقع براي چيزي يا براي كسي و از كسي است گر چه خودش باشد و در اين صورت فعل مفعول ندارد مانند :
و ليستعفف الذين لايجدون نكاحاً حتي يغنيهم الله من فضله : عفت خواهي كنند كساني كه نمي يابند ازدواجي را تا خدا از فضلش آنان را بينياز نمايد (نور-24-33).
عفت : خودداري كردن از گفتار و كردار زشت است و عفت خواهي كنند يعني از خود بخواهند كه عفت ورزند و از خود خواستن به آن است كه حواس خود را به چيزهاي شهوت انگيز متوجه نكنند و رياضاتي كه در خاموش كردن شهوت مؤثر است انجام دهند . مانند :
پياده راه رفتن ، روزه گرفتن چنانچه از پيغمبر صلي الله عليه و آله دستور رسيده ، ليستعفف : صيغه مفرد مذكر غائب است از فعل امر .
فاستقم كما اُمرتَ : پس استقامت بجوي چنانچه مأمور شدي ( هود-11-112 ) استقم : صيغه مفرد مذكر حاضر است از فعل امر ، مصدر ثلاثي مجردش قيام است ، قيام : ايستادن و ايستادگي كردن در كاري است و در اينجا معني دوم مراد است .
و لكلّ امّةٍ اجلٌ فاذا جاء اجلهم لايستأخرون ساعة ولايستقدمون : و براي هر گروه از مردم پايان مدتي است ، پس چون پتايان مدتشان آمد نخواهند ساعتي پس افتادن را و نه پيش افتادن را (اعراف-7-34) يستأخرون و يستقدمون صيغه جمع مذكر غائب است از فعل مضارع .
يعني چون وقت فنائشان رسيد پيش داشت و پس داشت را نخواهد و پس طلبيدن به آن است كه اميد ساعتي ديگر داشته باشند و پيش طلبيدن به آن است كه تمنّي كنند كاش ساعتي پيش از اين فاني مي شدند ، ولي نه آن آرزو را كنند و نه آن تمني را نمايند ، زيرا موجبات فنا را طوري مي بينند كه جاي آن آرزو و تمني نمي ماند .
يا معني آيه اين باشد : چون وقت مقدر براي غنائشان رسيد خواست آنان در پيش داشت و پس داشت فنائشان تأثيري ندارد ، ولي اگر پيش از رسيدن آن وقت از خدا بخواهند ممكن است خدا تقدير را تغيير دهد و وقت فناء را پيش و پس نمايد .