1-هر دو از يك ماده نباشند ، زيراآن اشتقاق است كه قواعدش درمباحث گذشته بيان شد ، فلذا نمي پرسند كيف تبني من عرف مثل عارف .
2-هيئت هر دو نيز يكي نباشد ، پس نمي پرسند كيف تبني من خرج مثل نصر زيرا فائده اي ندارد .
3-حروف فرع از اصل كمتر نباشد ،زيرا آن هدم كلمه است نه بناء ، پس گفته نمي شود كيف تبني من دحرج مثل نصر مگر آنكه پس از اعلال كمتر شود ، چنانچه گويي : كيف تبني من قضي مثل عضدٌ جواب قضٍ است ، زيرا مي شود قضيٌ ضمه ضاد به مناسبت ياء قلب به كسره ، سپس اعلال قاضٍ انجام مي شود قضٍ مي گردد .
4-اگر اصل وفرع در عدد حروف اصول اختلاف دارند بايد از ثلاثي رباعي و خماسي واز رباعي خماسي گرفته شود و بر عكس جائز نيست ؛ زيرا لازم مي آيد بعضي از حروف اصول حذف شود وآن نيز مثل كلمه است چنانچه گويي : كيف تبني من سفرجل مثل دحرج بلكه مي گويي : كيف تبني من دحرج مثل سفرجل جواب دحرجج است .
5-هر گونه حذفي كه در اصل شده در فرع بشود گر چه مقتضي حذف نباشد مانند كيف تبني من خرج مثل مرتضون جواب مخترون است ، زيرا لام الفعل در مرتضون محذوف است وابو علي فارسي گفته : چون مقتضي حذف در فرع نيست مخترجون بايد گفت وقول جمهور بهتر است زيرا در منظور مؤثر تر است .
6-هر گونه زياده كه در اصل باشد درفرع آورده مي شود چنانچه نباشد ،زيرا اين بردن مجرد است به ابواب مزيد و به تفصيل در مباحث گذشته دانسته شد ، پس نمي گويي كيف تبني من اكل مثل استخرج .
8-اصل وفرع از اشتقاقات اسمي نباشد مانند كيف تبني من رجل مثل كتاب اونجيم اوعضدي زيرا جواب رجال ورجيل ورجلي است وقواعد جمع و تصغير ونسبت در مبحث اسماء به تفصيل دانسته شد .
9-رعايت معني و استعمال كلمه لازم نيست مانند كيف تبني من نصر مثل متدحرج جواب منتصرر است ، در صورتي كه اين كلمه به معني دارد و نه استعمال شده است.
10-در صورتي كه توافق وزن ميان اصل و فرع ممكن باشد رعايت بعضي از آن شرائط لازم نيست مانند كيف تبني من دحرج مثل ضارب جواب دحرج است .