يعني فعلي كه براي فاعلي است به غير نسبت داده مي شود ، ولي شرطش آن است كه فاعل متعلق به آن غير باشد ، در اين صورت از باب افعال مي آورند و اگر فعل به خود فاعل نسبت داده شود از ثلاثي مجرد آورده مي شود و استعمال فعل به اين گونه در باب افعال مفعول نمي گيرد ، گر چه ثلاثي مجردش متعدي باشد. مانند :
اجرب الرجل : آن مرد شترش يا گوسفندش جَرَب گرفت ( جرب : گري پوست بدن است ) و ااگر جرب را به خود حيوان نسبت بدهي ، مي گويي : جَرِبَ ، يجرب ، جَرَباً.
انحز زيدٌ : زيد شترش نحاز گرفت (نحاز : مرضي است در شش شتر كه به سبب آن سرفه مي كند ) و اگر خواستي به خود شتر نسبت بدهي همان ماده را از باب فعِل يفعَل يا فعُل يفعُل مي آوري.
احال القوم : آن گروه مردم در حيواناتشان حوول واقع شده ( حوول و حيال : نازاييدن حيوان است )و اگر به خود حيوان نسبت بدهي ، مي گويي : حال ، يحول.
اهزلنا : هُزال به چهارپايان ما افتاد ( هُزال : لاغري است ) و اگر به فاعلش نسبت بدهي مي گويي : هَزِلَ، يهزل ، هَزلاً.
احررتُ : شترم حره زده شد و اگر بخواهي فعل را به شتر نسبت دهي مي گويي : حَرّابلي : شترم حره زده شد و حره گرما است و مقصود در اين جا تشنگي است ، چنانچه از ماده عطش : تشنگي نيز همين گونه گفته مي شود.
اعاه الرجل : آن مرد عاهه به مالش رسيد ( عاهه مانند آفه به معني آسيب است كه به زراعت و مواشي يا انسان مي رسد ) ثلاثي مجردش عاه يعوه عاهة و عووهاً است و ضد اين معني از ماده صحّة استعمال مي شود.
افرس الراعي : چوپان گوسفندش فريسه گرگ شد ( فريسه : حيواني است كه شكار حيوان ديگر شود) و اگر به خود حيوان نسبت بدهي از ثلاثي مجرد مي آوري و مي گويي مثلا : فرس الذئبُ او غيره الشاة : دريد گرگ يا غير آن گوسفند را و اين مثال ، ثلاثي مجردش متعدي است.
افرضتْ المواشي : بر اين حيوان زكاة فرض شد و اگر فعل را به زكاة نسبت دهي مي گويي : فرض الله الزكاةَ : واجب كرد خدا زكاة را و اين ثلاثي مجردش نيز متعدي است.
اكسد الكاسبون : كاسب ها بازارشان كساد شد ( كساد : بي مشترش بودن متاع است ) و نيز گفته مي شود اكسد السوقُ : بازار متاعش كساد شد ونسبت به غير در اين ماده درد و مرتبه است ، چنانچه مثالش را آورديم ، زيرا نسبت حقيقي آن به متاع است و ثلاثي مجردش كه به متاع يا سوق نسبت داده مي شود كَسَد يكسُد كُسوداً و كسُد يكسُد كَساداً است و ضد اين معني كه رواج باشد در ماده انفق است كه از هر جهت مانند اكسد استعمال مي شود .
اخبث الرجل : آن مرد يارانش خبيث شدند ( خبيث : پليد) در دعاء بيت الخلوة درباره شيطان خبيث ، مخبثٌ گفته شده ، يعني خودش پليد و يارانش پليد هستند ، ثلاثي مجرد اين ماده خَبُث يخبُث و خُبثاً و خَباثة و خباثيةً است.
اقوي الجمّال : شتر بان شترانش قوي شدند ، ثلاثي مجردش قوِي يقوي قوّة است.
اعاف الرجل : آن مرد چهارپايانش از آب خوردن عياف داشتند( عياف: كراهت و بي ميلي است ) و اگر به خود حيوان نسبت دهي مي گويي : عاف يعاف عَيَفاناً و عيافا و عاف يعيف عيفا و ثلاثي مجرد اين ماده متعدي است.
اكلب الجمّال : ساربان شترش كلب گرفت ( كلب : هاري سگ . مستي شتر و ديوانگي حيوانات است كه چموش و ناآرام مي شوند ) ثلاثي مجردش كلب يكلب كلبا است.
امات زيدٌ : زيد فرزندش مرد يا موت در مواشي او افتاد ثلاثي مجردش مات يموت موتا است.
اشبّ زيدٌ : زيد فرزندش شاب شد (يعني جوان شد) ثلاثي مجردش شبّ يشبّ شبابا و شبيبة است.
اطلب الماء : آب طالب پيدا كرد ثلاثي مجردش طلب زيدٌ الماءَ : طلب كرد زيد آب را متعدي است.
اين مثال ها از ماضي آورده شد ، مثال هاي مضارع و امر آنها را با قاعده اي كه در دست است تمرين نماييد.