حرف اول هر چه هست به حال خود ابقاء مي شود ، گر چه مقلوب باشد مانند وعد يعفور ادد : پدر قبيله اي از يمن ، تراث تقوي دولج : خانه حيوان وحشي ، ارث ، در تصغير اينها گويي : وعيد يعيفير اديد تريّث تقيوي دويلج اريث . و پنج کلمه اخيره اصلش ودد وراث وقوي تولج ورث بوده است و در اينها و امثالش به اصل خود بر نمي گردد ، در صورتي که گفته اند : الجمع و التصغير يردّان الاشياء الي اصولها ، زيرا سبب قلب که تخفيف است در حال تصغير نيز باقي است و از اين روي بايد آن قاعده به قيد غالباً مقيد گردد .
و حرف دوم اگر مقلوب باشد در حال تصغير به اصل خود برمي گردد مانند ناب : دندان ، باب : در ، ميزان : ترازو ، موقظ : بيدار کننده ، طيّ : درهم پيچيدن ، قيمه : ارزش ، ديوان : کتابخانه و دفتري که اسامي حقوق گيران در آن ثبت شده ، موقن : صاحب يقين ، ميسم : آلت داغ نهادن بر بدن حيوان و غير آن ، دينار : پول زرد ، در تصغير اينها مي گويي : نييب بويب مويزين مييقظ طويّ قويمه دويوين مييقن مويسم دنينير ، زيرا اصل آنها نيب بوب موزان ميقظ طوي قومه دوّان ميقن موسم دنّار ، بوده است و بناء بر اين قاعده در مانند متصل بايد مويصل گويي : زيرا اصلش موتصل بوده ، تاء را حذف مي کني چنانچه در اسم خماسي گفته شد ، سپس بر وزن فُعَلِل مصغر مي نمايي ، لکن سيبويه و اتباعش گفته اند : تاء را به اصلش بر نمي گرداني و متيصل مي گويي ؛ زيرا با تصغير موعد که مويعد است مشتبه مي شود و حتي الامکان حرف صحيح به عله منقلب نمي شود گر چه اصلش عله باشد و نيز بر خلاف قاعده تصغير عيد عييد آمده است ، تابا تصغير عود اشتباه نشود .
و اگر حرف دوم الف زائد باشد مانند ضارب يا ياء زائد باشد مانند ضيراب يا الف مجهول الاصل باشد مانند عاج به مناسبت ضمه ماقبل در حال تصغير قلب به واو مي شود و در اين مثال ها مي گويي : ضويرب ضويريب عويج .
و اگر حرف دوم ياء اصلي باشد مانند صيحه يا واو باشد چه اصلي مانند جوهر و عوسجه و غوغاء يا زائد مانند کوثر به حال خود ابقاء مي نمايي و مي گويي : صييحه جويهر عويسجه غويغيء کويثر .
و حرف سوم اگر عله باشد چه اصلي چه زائد قلب به ياء مي شود اگر نباشد و يائ تصغير در آن ادغام مي گردد مانند کتاب حساب غفور عجيب عصا ظبي دلو شمال قدوم هدي قديد فتاة طوي کرامه عصاره مقيم مقام عمياء حوّاء يسار بياض سواد اسود جدول مريم مروية عروة رسالة ، در تصغير اينها گويي : کتيّب حسيّب غفيّر عجيّب عصيّة ظبيّ دليّة شميّل قديّم هديّ قديّد فتيّة طويّ کريّمة عصيّرة مقيّم مقيّم عميّاء حويّاء يسيّر بييّض سويّد اسيّد جديّل مريّم مريّحة عريّة رسيّلة و در مثل اسود و جدول که ماقبل واو ساکن است اسيود و جديول بدون ادغام نقل شده است .
و مانند عَليّ بَغيّ بَقيّة خَديو صَبيّ وَليّ که با ياء تصغير سه ياء جمه مي شود در آخر کلمه ياء زائد را حذف مي نمايي و مي گويي : عُليّ بُغيّ بُقيّة خُديّ صُبيّ وُليّ و همينگونه است اگر چهار ياء جمع شود مانند حَييّ در تصغيرش مي گويي : حُيَيّ و اگر حرف زائد نداشته باشد ، يا حرف زائدش فقط تاء باشد ، يا سه ياء در وسط کلمه باشد چيزي حذف نمي گردد مانند حُيَيّ و حُيَيّة و بُيَيّض در تصغير حيّ و حيّة و بياض .
و نيز اگر در آخر کلمه چهار حرفي همزه اي باشد که اصلش ياء يا واو بوده قلب به ياء مي گردد و حرف زائد حذف مي شود مانند عطاء و شفاء الف حذف مي شود و در تصغيرش عُطيّ و شُفيّ گفته مي شود ، بر خلاف وضوء که وُضَيء مي گويي ، زيرا همزه اصلي است نه مقلوب و مثل قائم و بائع که همزه در اصل واو يا ياء بوده به حال خود ابقاء و قُويئم و بويئع مي گويي .
و اينها همه در صورتي است که کلمه سه يا چهار حرفي باشد و گر نه حرف عله زائد که در مرتبه سوم است حذف مي شود و به هر يک از دو وزن مناسب بود مصغر مي گردد مانند مقاتل مقاوم علابط : شير خفته و گله گوسفند که بيش از پنجاه باشد ، علودّ : دراز و بزرگ ، علودّة : اسب سرکش که از پس رانده شود ، عميثل عميثله : خرامان ، در تصغير اينها مي گويي : مقيتل مقيّم عليبط عليدد عليددة عميثل عميثلة و حرف چهارم در کلمه چهار حرفي اگر الف است احکامش گفته شد .
و اگر ياء باشد به حال خود باقي است ، مانند عالي بادية ساري ماني قاضي قوري موذي مکري ، در تصغير اينها مي گويي : عُويلي بُويدية سويري مويني قويضي قويري مويذي مکيري و در آنها که تاء آخرش نيست اگر تنوين داخل شود اعلال قاضٍ مي شود .
و اگر کلمه پنج حرفي است حرف عله قلب به ياء مي شود اگر نباشد و بر وزن فُعَيليل مصغر مي گردد مانند منصور عصفور مسکين معراج يربال دحراج ، در تصغيرش گويي : منيصير عصيفير مسيکين معيريج سريبيل دحيريج .
و اگر حرف سوم و چهارم عله باشد مانند اداوة : آفتابه ، غاوي غاوية راوي راوية ريال غير ياء را قلب به ياء مي نمايي و با ياء تصغير سه ياء جمع مي شود ، ياء سوم را حذف مي کني و در تصغير آنها مي گويي : اُديّة غويّة غويّ رويب رويّة ، چنانچه در عطاء و شفاء گفته شد و غير از اينها از اسماء شش حرفي و مافوق تصغيرش نادر است و از آنچه گفته شد ميزان تصغير آنها دانسته مي شود .