-گاهي اسم فاعل بر وزن فاعل آمده ، ولي فعلش از باب افعال استعمال شده مانند ايفعَ الغلامُ : طفل نزديك بلوغ رسيد ، فهو يافع و موفع گفته نمي شود و اورس الشجر : درخت برگ داد ، فهو وارس و بعضي گفته اند : مورس هم نقل شده و ابقلت الارض : زمين سبزي رويانيد ، فهي باقلة و بعضي مبقلة نقل كرده اند .
9-گاهي اسم مفعول از باب افعال بر وزن مفعول آمده مانند : احببت زيداً فذاك محبوب و حِبُّ و حبيبٌ و ابرزت الكتاب : نشر كردم كتاب را ، فذاك مبروز و اسعده الله ، فذاك ، مسعود و سعيد و اضعفه المرض ، فذاك مضعوف و ضعيف و اجنّه الله فذاك مجنون و احمّه فذاك محموم و ازكمه فذاك مزكوم و اكزّه فذاك مكزوز و اقرّه فذاك مقرور .
10-اسم فاعل معتل العين گاهي تبديل به معتل اللام مي گردد مانند شائك : چالاك نيرومند كه در اصل شاوك بوده ، گاهي قلبش كنند و شاكي گويند ولائط كه لاطي گويند و حائر كه حاري گويند .
11-وزن فُعالة براي ته مانده چيزي است كه در اثر كاري پديدار مي گردد مانند صبابة : آب يا مائع ديگري كه در ته ظرف پس از ريختنش مي ماند ، نخاله : چيزي كه در غربال پس از بيختنش مي ماند ، كناسه و كساحه و قمامه : خاكروبه كه پس از روبيدن در پيش جاروب جمع مي شود ، نحاته : خرده هائي كه در اثر تراشيدن چيزي مي ريزد ، قلامة : خرده هائي كه در اثر چيدن ناخن و غير آن مي ريزد ، قوارة : خردو هائي كه از اطراف چيزي بريده شود ، سحالة : پوسته هائي كه از حبوبات وغير آن در اثر سائيدن و كوبيدن و ماليدن مي ريزد ، خلالة : خرده هاي غذا كه در اثر خلال كردن از لاي دندانها يبرون مي آيد و مانند دندان از چيزهاي ديگر ، فضالة : باقي مانده و زيادتي هر چيزي كه آنرا برگيرند ، نفاية : دور ريختنيهاي هر چيزي از ميوه جات و غير آن و اين يك نوع از مشتقات است كه معني مفعولي دارد ، لكن اسم خاصي برايش وضع نكرده اند .
12-وزن فُعال براي چيزهاي تباه شده مي آيد مانند : حطام : هر جسمي كه خشك و خرد شده باشد ، رفات : هر چيزي كه پوسيده شده باشد ، جذاذ : هر چيز پاره پاره شده ، رذال : پست و فاسد از هر جنسي ، رضاض و فضاض و فتات : شكسته وخرد شده و اين نيز نوعي از مشتقات است كه معني فاعلي دارد ، ولي اسم خاص ندارد .
13-گاهي مصدر به جاي مشتق استعمال مي شود و در بعضي از مواردش به قصد مبالغه مي باشد مانند : زيد عدل ثقة ثبت يعني : زيد عادل، موثوق به ،ثابت و ذبح ، طحن يعني : مذبوح و مطحون وحقّ و جرز و سَلَب و سُلُب يعني : حاقّ و مجزور و مسلوب و سالب و در اين صورت مؤنث و مذكر و مفرد و مثني و مجموع در اينها وامثال اينها يكسان است .
14-گاهي براي مبالغه ياء مشددي در آخر مشتق ملحق مي نمايند و آن شبيه ياء نسبت است ولي ياء نسبت نيست مانند : احديّ صمديّ سرمديّ واقعيّ دائميّ به معني احد صمد سرمد دائم واقع مي باشد .
15-در خاتم به معني انگشتر و پايان و پايان دهنده چهارده صيغه است : خَتْم و خَتَم و خاتَم و خاتِم و خاتُم و خأتَم وختام و خيتَم وخاتام و خيتوم و خَيتام و خِيتام و خاتيام و خِياتام و خاتمه به معني دوم و سوم است و براي مشتقات غير از آنها كه مذكور شد صيغه هاي نادري هست كه در كتب لغت مذكور است ، لكن اقسام مشتقات بيش از آنهانيست .