معتل الواو مانند صحيح است و اعلالي در آن نيست ، چنانچه گويي : واعدٌ وارثٌ واجلٌ ياسرٌ يابسٌ .
معتل العين ، عين الفعل در اسم فاعل قلب به همزه مي گردد مانند بائع از يبيع و قائل از يقول و خائف از يخاف .
و در غير ثلاثي مجرد تابع مضارع است ، اگر اعلال شده باشد در اسم فاعل نيز مي شود و گرنه نمي شود مانند : مختارٌ از يختار و منقاد از ينقاد و معين از يعين و مستعين از يستعين ومسيّر از يسّر و مبايع از يبايع و مقاوم از يقاوم و همچنان ديگر ابواب .
و بعضي از افعال معتل العين در ثلاثي مجرد و غير آن بر خلاف قاعده اعلال نشده و در اسم فاعل نيز به حكم تبعيت اعلال نشده است مانند : عور يعور عوراً : يك چشم بودن ، فهو عاورٌ و صيد يصيد صيداً : سركشي كردن ، فهو صايدٌ و ايس يايس اياساً : نااميد شدن فهو ايسٌ واعوز يعوز اعوازاً : ناياب بودن فهو معوزٌ و احوج يحوج احواجاً : نيازمند شدن فهو محوجٌ و اغيلت الشجرة تغيل اغيالاً : بزرگ و در هم پيچيده شدن درخت فهي مغيلة واجتور يجتور اجتواراً : همسايه شدن فهو مجتور و استحوذ يستحوذ استحواذاً : مستولي شدن فهو مستحوذ و امثال اينها :
معتل اللام از ثلاثي مجرد و غير آن لام الفعل از اسم فاعلش حذف مي شود اگر منوّن باشد مانند : قاضٍ در اصل قاضيٌ بوده ، ضمه بر ياء ثقيل بود حذف كردند ، ميان ياء و تنوين التقاء ساكنين شد ، ياء را حذف كردند و تنوين به كسره ضاد ملحق گرديد قاضٍ شد و اين اعلال در صورتي است كه آخر كلمه مضموم يا مكسور باشد ، ولي مفتوح اعلال نمي شود و قاضياً مي گويند وهمچنين واقٍ كه واقيٌ و راوٍ كه راويٌ و معطٍ كه معطيٌ و مقوٍّ كه مقوّيٌ و مرامٍ كه مراميٌ و مسلوٍ كه مساويٌ و مقتضٍ كه مقتضيٌ و منقضٍ كه منقضيٌ و متعصٍّ كه متعصّيٌ و متقاضٍ كه متقاضيٌ و مسلقٍ و مسلقيٌ ومتعجبٍ كه متعجبيٌ ومعلندٍ كه معلنديٌ بوده و اينها در صورت فتحه واقياً و راوياً و معطياً و مقوّياً ومرامياً ومساوياً ومقتضياً ومنقضياً ومتعصّياً و متقاضياً ومستحيياً و مرعوياً ومعرورياً ومسلقياً ومتجعبياً ومعلندياً گفته مي شود .