حروف لغت عربي همان حروف لغت فارسي است به استثناء چهار حرف پ ، چ، ژ، گ پس حروف لغت عرب بيست و نه حرف است.
و هر حرفي اسمي و رسمي دارد ، اسم آنها از اين قرار است:
الف-باء-تاء-ثاء-جيم-حاء-خاء-دال-ذال-راء-زاء-سين-شين-صاد-ضاد-طاء- ظاء-عين- غين-فاء-قاف-كاف-لام-نون-واو-هاء-ياء-همزه.
و رسم آنها يا رسم افرادي است يا رسم تركيبي و رسم افرادي آنها اين گونه است:
ا-ب-ت-ث-ج-ح-خ-د-ذ-ر-ز-س-ش-ص-ض-ط-ظ-ع-غ-ف-ق-ك-ل-م-ن-و-ه-ي-ء .
و حروف را به اين صورت مفرده ، تنها تنها ، و مقطعه ، جدا جدا ، گويند.
حروف مقطعه معني ندارد، يعني در ميان اهل لغت براي يك يك آنها معنايي تعيين نشده كه اگر كسي آن حرف را تنها تلفظ كند ديگران از آن معنايي بفهمند، ولي مي شود افراد مخصوصي در ميان خودشان آنها را علامت چيزي قرار بدهند ، چنانچه در نوشته هاي رمزي به كار مي برند و حروف مقطعه كه در اول بعضي از سوره هاي قران است از اين قبيل مي باشند.
و رسم تركيبي آنها قواعدي دارد كه در مدارس آموزش مي شود و آنها قواعد را رسم الخط و علم كتابت گويند.
و از رسم تركيبي حروف ، كلمه پديد آيد و كلمه چند حرفي است كه با هم تركيب شده و داراي معني مي باشد و مي شود كلمه يك حرف متحرك باشد چنانچه خواهد آمد.
و كلام چند كلمه ايست كه با هم تركيب شود به طوري كه شنونده از آن مطلبي بفهمد.
در اين مثال كلمه و كلام را بشناسيم.
الله : خدا خالق : آفريننده كل : همه شيء : چيز .
هر يك از اين كلمه ها چند حرف است كه با هم تركيب شده و هر كلمه اي معناي دارد ، ولي شنونده از يك يك آنها مطلبي دريافت نمي كند. و اگر اين كلمات با هم به اين صورت :( الله خالق كل شيء : خدا آفريننده هر چيزي است ) تركيب شود ، شنونده از آن مطلبي مي فهمد.
پس حرف تنها معنا ندارد ، كلمه ي تنها معنا دارد ولي مطلبي نمي فهماند ، كلام مطلبي را مي فهماند و در اين علم بحث از كلمه است و بحث كلام در علم نحو و غير آن است.