سؤالات تستی کفایهالاصول مبحث وضع و اقسام آن سؤال 1 وضع در اصطلاح اصولی به چه معناست؟ جعل لفظ برای معنای ذهنی اختصاص لفظ به معنا به نحو خاص استعمال لفظ در معنای عرفی تطابق لفظ با مصداق خارجی ✅ پاسخ صحیح: گزینه 2 📜 استناد: الوضع هو نحو اختصاص للفظ بالمعنى و ارتباط […]
سؤالات تستی کفایهالاصول
مبحث وضع و اقسام آن
سؤال 1
وضع در اصطلاح اصولی به چه معناست؟
✅ پاسخ صحیح: گزینه 2 📜 استناد: الوضع هو نحو اختصاص للفظ بالمعنى و ارتباط خاص بينهما 🔍 ترجمه: وضع نوعی اختصاص لفظ به معنا و ارتباط خاص میان آن دو است 🧾 توضیح: در کفایه، وضع به معنای ایجاد رابطه خاص میان لفظ و معناست، نه صرف جعل یا استعمال. این رابطه ممکن است از طریق جعل تعیینی یا کثرت استعمال حاصل شود. 🎯 مثال: واژه «کتاب» در زبان عربی به معنای «نوشتار» وضع شده و این معنا بهطور خاص با لفظ مرتبط است.
سؤال 2
کدام عامل میتواند منشأ تحقق وضع باشد؟
✅ پاسخ صحیح: گزینه 3 📜 استناد: ناش من تخصيصه به تارة و من كثرة استعماله فيه أخرى 🔍 ترجمه: ناشی از تخصیص لفظ به معنا گاهی و از کثرت استعمال در آن معنا گاهی دیگر 🧾 توضیح: سید خراسانی دو منشأ برای تحقق وضع ذکر میکند: جعل تعیینی (تخصیص مستقیم) و تعینی (کثرت استعمال). 🎯 مثال: واژه «سلام» در فارسی ابتدا با جعل تعیینی وضع شد، اما کاربرد گسترده آن در معنای «درود» موجب تثبیت آن شد.
سؤال 3
تقسیم وضع به تعیینی و تعینی بر چه مبنایی صحیح است؟
✅ پاسخ صحیح: گزینه 2 📜 استناد: و بهذا المعنى صح تقسيمه إلى التعييني و التعيني كما لا يخفى 🔍 ترجمه: و با این معنا، تقسیم آن به تعیینی و تعینی صحیح است، چنانکه پوشیده نیست 🧾 توضیح: تقسیم وضع به تعیینی و تعینی بر اساس منشأ ارتباط لفظ با معناست؛ تعیینی با جعل مستقیم و تعینی با کثرت استعمال. 🎯 مثال: واژه «موبایل» در فارسی ابتدا با جعل تعیینی وارد شد، اما با کثرت استعمال تثبیت شد.
سؤال 4
در حالت وضع، اگر ملحوظ معنای عام باشد، چه نوع وضعی حاصل میشود؟
✅ پاسخ صحیح: گزینه 2 📜 استناد: ثم إن الملحوظ حال الوضع إما يكون معنى عاما فيوضع اللفظ له 🔍 ترجمه: در حالت وضع، گاهی معنای عام ملحوظ میشود و لفظ برای آن وضع میگردد 🧾 توضیح: اگر هنگام وضع، معنای کلی مدنظر باشد و لفظ برای آن جعل شود، وضع عام و موضوع له عام خواهد بود. 🎯 مثال: واژه «انسان» برای نوع بشر وضع شده است؛ هم وضع و هم موضوع له عاماند.
سؤال 5
چرا وضع خاص و موضوع له عام ممکن نیست؟
✅ پاسخ صحیح: گزینه 1 📜 استناد: فإن الموضوع له و هي الأفراد لا يكون متصورا إلا بوجهه و عنوانه و هو العام 🔍 ترجمه: زیرا موضوع له که همان افرادند، جز از طریق عنوان و وجه آنها که همان عام است، قابل تصور نیستند 🧾 توضیح: تصور افراد بدون عنوان عام ممکن نیست؛ لذا وضع خاص و موضوع له عام ممتنع است. 🎯 مثال: نمیتوان واژهای را برای «علی» جعل کرد و آن را برای «انسان» بهطور عام بهکار برد.
سؤال 6
وضع عام و موضوع له خاص در کدام مورد توهم شده است؟
✅ پاسخ صحیح: گزینه 3 📜 استناد: فقد توهم أنه وضع الحروف و ما ألحق بها من الأسماء 🔍 ترجمه: گمان شده که این نوع وضع مربوط به حروف و اسمهایی است که به آنها ملحق شدهاند 🧾 توضیح: برخی اصولیان مانند صاحب فصول، وضع عام و موضوع له خاص را در مورد حروف مطرح کردهاند، اما سید خراسانی آن را رد میکند. 🎯 مثال: واژه «فی» بهعنوان حرف جر، نمیتواند موضوع له خاص داشته باشد چون معنا در غیر خود است.
سؤال 7
معنای حرفی چگونه در ذهن تحقق مییابد؟
✅ پاسخ صحیح: گزینه 2 📜 استناد: لا يكاد يكون المعنى حرفيا إلا إذا لوحظ حالة لمعنى آخر 🔍 ترجمه: معنای حرفی تحقق نمییابد مگر آنکه بهعنوان حالتی برای معنای دیگر لحاظ شود 🧾 توضیح: معنای حرفی مانند «ابتداء» در «من» فقط در ارتباط با معنای دیگر تحقق مییابد و مستقل نیست. 🎯 مثال: «من البصرة»؛ معنای «ابتداء» فقط در ارتباط با «بصره» معنا دارد.
در وضع عام و موضوع له خاص، تصور افراد چگونه ممکن میشود؟
✅ پاسخ صحیح: گزینه 2 📜 استناد: فإن الموضوع له و هي الأفراد لا يكون متصورا إلا بوجهه و عنوانه و هو العام 🔍 ترجمه: زیرا موضوع له که همان افرادند، جز از طریق عنوان و وجه آنها که همان عام است، قابل تصور نیستند 🧾 توضیح: در وضع عام و موضوع له خاص، افراد فقط از طریق عنوان عام قابل تصورند؛ لذا وضع خاص برای موضوع له عام ممکن نیست. 🎯 مثال: برای تصور «زید»، باید ابتدا مفهوم «انسان» را در نظر گرفت.
کدام نوع وضع در مورد اسماء اجناس صدق میکند؟
✅ پاسخ صحیح: گزینه 2 📜 استناد: و كذا الوضع العام و الموضوع له العام كوضع أسماء الأجناس 🔍 ترجمه: و همچنین وضع عام و موضوع له عام مانند وضع اسماء اجناس 🧾 توضیح: اسماء اجناس مانند «شجر» یا «انسان» برای معنای کلی وضع شدهاند و موضوع له آنها نیز کلی است. 🎯 مثال: «فرس» در عربی برای جنس اسب وضع شده است.
در تعریف حرف، چه ویژگیای برای معنای آن ذکر شده است؟
✅ پاسخ صحیح: گزینه 2 📜 استناد: فالمعنى و إن كان لا محالة يصير جزئيا بهذا اللحاظ … فإنه ما دل على معنى في غيره 🔍 ترجمه: معنا اگرچه جزئی میشود، اما حرف چیزی است که بر معنایی در غیر خود دلالت دارد 🧾 توضیح: معنای حرفی فقط در ارتباط با غیر خود معنا دارد؛ مانند «من» که دلالت بر ابتداء دارد در ارتباط با مکان. 🎯 مثال: «من البصرة»؛ حرف «من» دلالت بر ابتداء دارد، نه بهصورت مستقل.
آیا لحاظ معنای حرفی در غیر خود موجب جزئیت آن است؟
✅ پاسخ صحیح: گزینه 3 📜 استناد: و كما لا يكون هذا اللحاظ معتبرا في المستعمل فيه فيها كذلك ذاك اللحاظ في الحروف 🔍 ترجمه: همانگونه که لحاظ معنا در خود در اسمها معتبر نیست، در حروف نیز لحاظ در غیر معتبر نیست 🧾 توضیح: لحاظ معنا در غیر، شرط تحقق جزئیت نیست؛ لذا معنای حرفی میتواند کلی باشد. 🎯 مثال: «إلى» در «ذهبت إلى المدرسة» دلالت بر انتها دارد، بدون اینکه جزئی باشد.
فرق اصلی میان اسم و حرف در چیست؟
✅ پاسخ صحیح: گزینه 3 📜 استناد: فالاختلاف بين الاسم و الحرف في الوضع يكون موجبا لعدم جواز استعمال أحدهما في موضع الآخر 🔍 ترجمه: اختلاف میان اسم و حرف در وضع موجب عدم جواز استعمال یکی در جای دیگری است 🧾 توضیح: اسم برای دلالت بر معنا بهصورت مستقل وضع شده، اما حرف برای دلالت بر معنا بهعنوان حالت برای غیر. 🎯 مثال: نمیتوان «ابتداء» را بهجای «من» در جمله «من البصرة» بهکار برد.
آیا میتوان اسم را در جای حرف بهکار برد؟
✅ پاسخ صحیح: گزینه 2 📜 استناد: فالاختلاف بين الاسم و الحرف في الوضع يكون موجبا لعدم جواز استعمال أحدهما في موضع الآخر 🔍 ترجمه: اختلاف در وضع موجب عدم جواز استعمال یکی در جای دیگری است 🧾 توضیح: اگرچه معنا ممکن است یکی باشد، اما تفاوت در نوع وضع مانع از جایگزینی اسم و حرف است. 🎯 مثال: نمیتوان «ابتداء» را بهجای «من» در «من البصرة» گذاشت.
در مورد ضمائر و اسماء اشاره، تشخص از کجا ناشی میشود؟
✅ پاسخ صحیح: گزینه 2 📜 استناد: و أن تشخصه إنما نشأ من قبل طور استعمالها 🔍 ترجمه: و تشخص آن تنها از نوع استعمال آن ناشی شده است 🧾 توضیح: ضمائر و اسماء اشاره بهگونهای استعمال میشوند که تشخص را القا میکنند، نه اینکه ذاتاً خاص باشند. 🎯 مثال: «هذا» در عربی بهسبب اشاره، به فرد خاص دلالت دارد.
آیا تشخص در استعمال موجب تشخص در مستعملفیه است؟
✅ پاسخ صحیح: گزینه 3 📜 استناد: فإن التشخص الناشئ من قبل الاستعمالات لا يوجب تشخص المستعمل فيه 🔍 ترجمه: تشخصی که از طریق استعمال حاصل میشود، موجب تشخص مستعملفیه نمیشود 🧾 توضیح: تشخص در استعمال مانند اشاره یا خطاب، به معنای خاص بودن مستعملفیه نیست. 🎯 مثال: «إياك» در خطاب، به مخاطب خاص اشاره دارد، اما مستعملفیه آن کلی است.
آیا در کلمات حروفی مانند «من»، لحاظ معنا در غیر شرط تحقق معناست؟
✅ پاسخ صحیح: گزینه 3 📜 استناد: فكما لا يعتبر في معناه لحاظه في نفسه و مستقلا كذلك لا يعتبر في معناها لحاظه في غيرها 🔍 ترجمه: همانگونه که در معنای اسم لحاظ آن در خود شرط نیست، در معنای حرف نیز لحاظ آن در غیر شرط نیست 🧾 توضیح: سید خراسانی تصریح میکند که لحاظ معنا در غیر، شرط تحقق معنای حرف نیست؛ بلکه معنا بهخودیخود معتبر است. 🎯 مثال: «من البصرة»؛ معنای «ابتداء» در «من» بدون لحاظ خاص در غیر نیز قابل درک است.
اگر معنا در غیر لحاظ شود، آیا موجب جزئیت آن میشود؟
✅ پاسخ صحیح: گزینه 4 📜 استناد: و كما لا يكون هذا اللحاظ معتبرا في المستعمل فيه فيها كذلك ذاك اللحاظ في الحروف 🔍 ترجمه: همانگونه که لحاظ معنا در اسمها موجب جزئیت نیست، در حروف نیز چنین نیست 🧾 توضیح: لحاظ معنا در غیر، موجب جزئیت نمیشود؛ زیرا معنا همچنان کلی باقی میماند. 🎯 مثال: «إلى» در «ذهبت إلى السوق» دلالت بر انتها دارد، اما کلی است.
تفاوت معنایی اسم و حرف در چیست؟
✅ پاسخ صحیح: گزینه 1 📜 استناد: وضع الاسم ليراد منه معناه بما هو هو و في نفسه و الحرف ليراد منه معناه لا كذلك بل بما هو حالة لغيره 🔍 ترجمه: اسم برای دلالت بر معنا بهصورت مستقل وضع شده، اما حرف برای دلالت بر معنا بهعنوان حالت برای غیر 🧾 توضیح: اسمها معنا را بهصورت مستقل میرسانند، اما حروف معنا را در ارتباط با غیر بیان میکنند. 🎯 مثال: «ابتداء» بهعنوان اسم مستقل است، اما «من» بهعنوان حرف، ابتداء را در ارتباط با مکان نشان میدهد.
آیا میتوان گفت که «من» و «ابتداء» مترادفاند؟
✅ پاسخ صحیح: گزینه 2 📜 استناد: و لزم كون مثل كلمة من و لفظ الابتداء مترادفين … و هو باطل بالضرورة 🔍 ترجمه: و لازم میآید که «من» و «ابتداء» مترادف باشند … و این بهوضوح باطل است 🧾 توضیح: اگرچه معنا ممکن است یکی باشد، اما تفاوت در وضع مانع از ترادف کامل است. 🎯 مثال: نمیتوان «ابتداء» را در جای «من» در جمله «من البصرة» بهکار برد.
تفاوت خبر و انشاء در چیست؟
✅ پاسخ صحیح: گزینه 3 📜 استناد: فيكون الخبر موضوعا ليستعمل في حكاية ثبوت معناه … و الإنشاء ليستعمل في قصد تحققه 🔍 ترجمه: خبر برای حکایت از ثبوت معنا وضع شده و انشاء برای قصد تحقق آن 🧾 توضیح: خبر برای گزارش واقعیت است، اما انشاء برای ایجاد واقعیت در مقام گفتار. 🎯 مثال: «جاء زيد» خبر است؛ «اذهب» انشاء است.
آیا تشخص در اسماء اشاره ذاتی است؟
✅ پاسخ صحیح: گزینه 2 📜 استناد: و أن تشخصه إنما نشأ من قبل طور استعمالها 🔍 ترجمه: و تشخص آن تنها از نوع استعمال آن ناشی شده است 🧾 توضیح: اسماء اشاره مانند «هذا» ذاتاً کلیاند، اما بهسبب استعمال در اشاره، تشخص مییابند. 🎯 مثال: «هذا کتاب»؛ «هذا» بهسبب اشاره، به کتاب خاص اشاره دارد.
آیا اسماء اشاره و ضمائر ذاتاً خاصاند؟
✅ پاسخ صحیح: گزینه 2 📜 استناد: أن المستعمل فيه في مثل هذا أو هو أو إياك إنما هو المفرد المذكر و تشخصه إنما جاء من قبل الإشارة 🔍 ترجمه: مستعملفیه در «هذا» یا «هو» یا «إیاک» مفرد مذکر است و تشخص آن از طریق اشاره حاصل شده 🧾 توضیح: ضمائر و اسماء اشاره ذاتاً کلیاند و تشخص آنها از طریق کاربرد در اشاره یا خطاب حاصل میشود. 🎯 مثال: «إياك نعبد»؛ «إياك» به مخاطب خاص اشاره دارد، اما مستعملفیه آن کلی است.
آیا در کلام قدماء، حرف خاص تلقی شده است؟
✅ پاسخ صحیح: گزینه 2 📜 استناد: و لذا ليس في كلام القدماء من كون الموضوع له أو المستعمل فيه خاصا في الحرف عين و لا أثر 🔍 ترجمه: در کلام قدماء هیچ اثری از اینکه موضوع له یا مستعملفیه در حرف خاص باشد، وجود ندارد 🧾 توضیح: قدماء اصولیون حروف را کلی میدانستند و قائل به خاص بودن آنها نبودند. 🎯 مثال: «فی» در «فی المسجد» کلی است و در کلام قدماء خاص تلقی نشده.
چه کسی قائل به خاص بودن حروف شده است؟
✅ پاسخ صحیح: گزینه 2 📜 استناد: و إنما ذهب إليه بعض من تأخر 🔍 ترجمه: تنها برخی از متأخرین به آن قائل شدهاند 🧾 توضیح: برخی از اصولیان متأخر بهاشتباه گمان کردهاند که حروف خاصاند، اما این نظر مورد نقد قرار گرفته. 🎯 مثال: صاحب فصول از جمله متأخرینی است که این نظر را مطرح کرده.
آیا قصد معنا از لفظ، جزء مقومات آن است؟
✅ پاسخ صحیح: گزینه 2 📜 استناد: و الغفلة من أن قصد المعنى من لفظه على أنحائه لا يكاد يكون من شئونه و أطواره 🔍 ترجمه: غفلت از اینکه قصد معنا از لفظ، از شئون و اطوار آن نیست 🧾 توضیح: قصد معنا از لفظ، از مقومات معنا یا وضع نیست؛ بلکه امری بیرونی و ذهنی است. 🎯 مثال: در جمله «اذهب»، قصد امر وجود دارد، اما این قصد جزء معنای لفظ نیست.
آیا تشخص مستعملفیه در اسماء اجناس مانند «فرس» ناشی از ذات لفظ است؟
✅ پاسخ صحیح: گزینه 3 📜 استناد: فإن التشخص الناشئ من قبل الاستعمالات لا يوجب تشخص المستعمل فيه 🔍 ترجمه: تشخصی که از طریق استعمال حاصل میشود، موجب تشخص مستعملفیه نمیشود 🧾 توضیح: لفظ «فرس» در ذات خود کلی است، اما در استعمال خاص ممکن است به فرد خاص اشاره کند؛ این تشخص از استعمال ناشی میشود نه از ذات لفظ. 🎯 مثال: «رأيت فرساً» ممکن است به یک اسب خاص اشاره کند، اما لفظ «فرس» کلی است.
آیا میتوان گفت که حروف مانند اسماء اجناس کلیاند؟
✅ پاسخ صحیح: گزینه 3 📜 استناد: و لعمري هذا واضح و لذا ليس في كلام القدماء من كون الموضوع له أو المستعمل فيه خاصا في الحرف عين و لا أثر 🔍 ترجمه: به جانم قسم این واضح است و لذا در کلام قدماء هیچ اثری از خاص بودن موضوع له یا مستعملفیه در حرف وجود ندارد 🧾 توضیح: حروف مانند اسماء اجناس کلیاند و در کلام قدماء نیز چنین تلقی شدهاند. 🎯 مثال: «إلى» در «ذهبت إلى المدرسة» کلی است و به مکان خاصی اشاره نمیکند مگر در استعمال خاص.
چه چیزی موجب توهم خاص بودن حروف شده است؟
✅ پاسخ صحیح: گزینه 1 📜 استناد: و لعله لتوهم كون قصده بما هو في غيره من خصوصيات الموضوع له أو المستعمل فيه 🔍 ترجمه: و شاید این توهم از آن ناشی شده باشد که قصد معنا در غیر، از خصوصیات موضوع له یا مستعملفیه تلقی شده است 🧾 توضیح: برخی گمان کردهاند که چون معنا در غیر لحاظ میشود، پس موضوع له یا مستعملفیه خاص است؛ در حالی که این توهمی نادرست است. 🎯 مثال: «من» در «من البصرة» معنا را در ارتباط با «بصره» نشان میدهد، اما این موجب خاص بودن آن نیست.
آیا قصد معنا از لفظ، موجب تغییر در نوع وضع میشود؟
✅ پاسخ صحیح: گزینه 2 📜 استناد: و الغفلة من أن قصد المعنى من لفظه على أنحائه لا يكاد يكون من شئونه و أطواره 🔍 ترجمه: غفلت از اینکه قصد معنا از لفظ، از شئون و اطوار آن نیست 🧾 توضیح: قصد معنا از لفظ، امری ذهنی است و تأثیری در نوع وضع یا دلالت لفظ ندارد. 🎯 مثال: در جمله «اذهب»، قصد امر وجود دارد، اما این قصد جزء معنای لفظ نیست.
چرا برخی از اهل تحقیق در مبحث وضع دچار لغزش شدهاند؟
✅ پاسخ صحیح: گزینه 2 📜 استناد: فتأمل في المقام فإنه دقيق و قد زل فيه أقدام غير واحد من أهل التحقيق و التدقيق 🔍 ترجمه: در این مقام تأمل کن، زیرا دقیق است و بسیاری از اهل تحقیق و تدقیق در آن دچار لغزش شدهاند 🧾 توضیح: مبحث وضع و اقسام آن، بهویژه در تفاوت میان لحاظ معنا در اسم و حرف، بسیار دقیق است و موجب لغزش برخی از محققان شده است. 🎯 مثال: برخی گمان کردهاند که «من» بهسبب دلالت بر ابتداء، خاص است؛ در حالی که این نتیجهگیری نادرست است.
| شماره | پاسخ صحیح |
|---|---|
| 1 | 2 |
| 2 | 3 |
| 3 | 2 |
| 4 | 2 |
| 5 | 1 |
| 6 | 3 |
| 7 | 2 |
| 8 | 2 |
| 9 | 2 |
| 10 | 2 |
| 11 | 3 |
| 12 | 3 |
| 13 | 2 |
| 14 | 2 |
| 15 | 3 |
| 16 | 3 |
| 17 | 4 |
| 18 | 1 |
| 19 | 2 |
| 20 | 3 |
| 21 | 2 |
| 22 | 2 |
| 23 | 2 |
| 24 | 2 |
| 25 | 2 |
| 26 | 3 |
| 27 | 3 |
| 28 | 1 |
| 29 | 2 |
| 30 | 2 |
الثاني [تعريف الوضع و أقسامه]
الوضع هو نحو اختصاص للفظ بالمعنى و ارتباط خاص بينهما ناش من تخصيصه به تارة و من كثرة استعماله فيه أخرى و بهذا المعنى صح تقسيمه إلى التعييني و التعيني كما لا يخفى
______________________________
(1) هذا مراد صاحب الفصول، الفصول/ 12.
كفاية الأصول، ص: 10
ثم إن الملحوظ حال الوضع إما يكون معنى عاما فيوضع اللفظ له تارة و لأفراده و مصاديقه أخرى و إما يكون معنى خاصا لا يكاد يصح إلا وضع اللفظ له دون العام فتكون الأقسام ثلاثة و ذلك لأن العام يصلح لأن يكون آلة للحاظ أفراده و مصاديقه بما هو كذلك فإنه من وجوهها و معرفة وجه الشيء معرفته بوجه بخلاف الخاص فإنه بما هو خاص لا يكون وجها للعام و لا لسائر الأفراد فلا يكون معرفته و تصوره معرفة له و لا لها أصلا و لو بوجه.
نعم ربما يوجب تصوره تصور العام بنفسه فيوضع له اللفظ فيكون الوضع عاما كما كان الموضوع له عاما و هذا بخلاف ما في الوضع العام و الموضوع له الخاص فإن الموضوع له و هي الأفراد لا يكون متصورا إلا بوجهه و عنوانه و هو العام و فرق واضح بين تصور الشيء بوجهه و تصوره بنفسه و لو كان بسبب تصور أمر آخر.
و لعل خفاء ذلك على بعض الأعلام[1] و عدم تميزه بينهما كان موجبا لتوهم إمكان ثبوت قسم رابع و هو أن يكون الوضع خاصا مع كون الموضوع له عاما مع أنه واضح لمن كان له أدنى تأمل.
ثم إنه لا ريب في ثبوت الوضع[2] الخاص و الموضوع له الخاص كوضع الأعلام و كذا الوضع[3] العام و الموضوع له العام كوضع أسماء الأجناس و أما الوضع العام و الموضوع له الخاص فقد توهم[4] أنه وضع الحروف و ما ألحق بها من الأسماء كما توهم[5] أيضا أن المستعمل فيه فيها[6]
______________________________
(1) الظاهر أنّه صاحب البدائع، البدائع/ 39، في تقسيم الوضع إلى العام و الخاص.
(2) في «أو ب»: وضع.
(3) في «أو ب»: وضع.
(4) صاحب الفصول، الفصول/ 16، في الوضع.
(5) الفصول/ 16، في الوضع.
(6) في «أ»: أن المستعمل فيها.
كفاية الأصول، ص: 11
خاص[7] مع كون الموضوع له كالوضع عاما.
و التحقيق حسب ما يؤدي إليه النظر الدقيق أن حال المستعمل فيه و الموضوع له فيها حالهما في الأسماء و ذلك لأن الخصوصية المتوهمة إن كانت هي الموجبة لكون المعنى المتخصص بها جزئيا خارجيا فمن الواضح أن كثيرا ما لا يكون المستعمل فيه فيها كذلك بل كليا و لذا التجأ بعض الفحول[8] إلى جعله جزئيا إضافيا و هو كما ترى و إن كانت هي الموجبة لكونه جزئيا ذهنيا حيث إنه لا يكاد يكون المعنى حرفيا إلا إذا لوحظ حالة لمعنى آخر و من خصوصياته القائمة به و يكون حاله كحال العرض فكما لا يكون في الخارج إلا في الموضوع كذلك هو لا يكون في الذهن إلا في مفهوم آخر و لذا قيل في تعريفه بأنه ما دل على معنى في غيره فالمعنى و إن كان لا محالة يصير جزئيا بهذا اللحاظ بحيث يباينه إذا لوحظ ثانيا كما لوحظ أولا و لو كان اللاحظ واحدا إلا أن هذا اللحاظ لا يكاد يكون مأخوذا في المستعمل فيه و إلا فلا بد من لحاظ آخر متعلق بما هو ملحوظ بهذا اللحاظ بداهة أن التصور المستعمل فيه مما لا بد منه في استعمال الألفاظ و هو كما ترى مع أنه يلزم أن لا يصدق على الخارجيات لامتناع صدق الكلي العقلي عليها حيث لا موطن له إلا الذهن ف امتنع امتثال مثل سر من البصرة إلا بالتجريد و إلغاء[9] الخصوصية هذا مع أنه ليس لحاظ المعنى حالة لغيره في الحروف إلا كلحاظه في نفسه في الأسماء و كما لا يكون هذا اللحاظ معتبرا في المستعمل فيه فيها كذلك ذاك اللحاظ في الحروف كما لا يخفى.
______________________________
(1) في «أ و ب»: خاصا.
(2) المراد من بعض الفحول، إما صاحب الفصول، الفصول/ 16، و إمّا المحقق التقي، هداية المسترشدين/ 30.
(3) في «ب»: إلقاء.
كفاية الأصول، ص: 12
و بالجملة ليس المعنى في كلمة من و لفظ الابتداء مثلا إلا الابتداء فكما لا يعتبر في معناه لحاظه في نفسه و مستقلا كذلك لا يعتبر في معناها لحاظه في غيرها و آلة و كما لا يكون لحاظه فيه موجبا لجزئيته فليكن كذلك فيها.
إن قلت على هذا لم يبق فرق بين الاسم و الحرف في المعنى و لزم كون مثل كلمة من و لفظ الابتداء مترادفين صح استعمال كل منهما في موضع الآخر و هكذا سائر الحروف مع الأسماء الموضوعة لمعانيها و هو باطل بالضرورة كما هو واضح.
قلت الفرق بينهما إنما هو في اختصاص كل منهما بوضع حيث [إنه][10] وضع الاسم ليراد منه معناه بما هو هو و في نفسه و الحرف ليراد منه معناه لا كذلك بل بما هو حالة لغيره كما مرت الإشارة إليه غير مرة فالاختلاف بين الاسم و الحرف في الوضع يكون موجبا لعدم جواز استعمال أحدهما في موضع الآخر و إن اتفقا فيما له الوضع و قد عرفت بما لا مزيد عليه أن نحو إرادة المعنى لا يكاد يمكن أن يكون من خصوصياته و مقوماته.
ثم لا يبعد أن يكون الاختلاف في الخبر و الإنشاء أيضا كذلك فيكون الخبر موضوعا ليستعمل في حكاية ثبوت معناه في موطنه و الإنشاء ليستعمل في قصد تحققه و ثبوته و إن اتفقا فيما استعملا فيه فتأمل.
ثم إنه قد انقدح مما حققناه أنه يمكن أن يقال إن المستعمل فيه في مثل أسماء الإشارة و الضمائر أيضا عام و أن تشخصه إنما نشأ من قبل طور استعمالها حيث إن أسماء الإشارة وضعت ليشار بها إلى معانيها و كذا
______________________________
(1) أثبتناها من «ب».
كفاية الأصول، ص: 13
بعض الضمائر و بعضها ليخاطب به[11] المعنى و الإشارة و التخاطب يستدعيان التشخص كما لا يخفى فدعوى أن المستعمل فيه في مثل [هذا] أو هو أو إياك إنما هو المفرد المذكر و تشخصه إنما جاء من قبل الإشارة أو التخاطب بهذه الألفاظ إليه فإن الإشارة أو التخاطب لا يكاد يكون إلا إلى الشخص أو معه غير مجازفة.
فتلخص مما حققناه أن التشخص الناشئ من قبل الاستعمالات لا يوجب تشخص المستعمل فيه سواء كان تشخصا خارجيا كما في مثل أسماء الإشارة أو ذهنيا كما في أسماء الأجناس و الحروف و نحوهما من غير فرق في ذلك أصلا بين الحروف و أسماء الأجناس و لعمري هذا واضح و لذا ليس في كلام القدماء من كون الموضوع له أو المستعمل فيه خاصا في الحرف عين و لا أثر و إنما ذهب إليه بعض من تأخر[12] و لعله لتوهم كون قصده بما هو في غيره من خصوصيات الموضوع له أو المستعمل فيه و الغفلة من أن قصد المعنى من لفظه على أنحائه لا يكاد يكون من شئونه و أطواره و إلا فليكن قصده بما هو هو و في نفسه كذلك فتأمل في المقام فإنه دقيق و قد زل فيه أقدام غير واحد من أهل التحقيق و التدقيق.
[1] ( 1) الظاهر أنّه صاحب البدائع، البدائع/ 39، في تقسيم الوضع إلى العام و الخاص.
[2] ( 2) في« أو ب»: وضع.
[3] ( 3) في« أو ب»: وضع.
[4] ( 4) صاحب الفصول، الفصول/ 16، في الوضع.
[5] ( 5) الفصول/ 16، في الوضع.
[6] ( 6) في« أ»: أن المستعمل فيها.
[7] ( 1) في« أ و ب»: خاصا.
[8] ( 2) المراد من بعض الفحول، إما صاحب الفصول، الفصول/ 16، و إمّا المحقق التقي، هداية المسترشدين/ 30.
[9] ( 3) في« ب»: إلقاء.
[10] ( 1) أثبتناها من« ب».
[11] ( 1) في« ب»: بها.
[12] ( 2) صاحب الفصول، الفصول/ 16.
فهرست
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.