وَ رَبَطْنا عَلى قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً (۱۴) و دلهایشان را [با یقین به حقایق] محکم و استوار ساختیم؛ آن گاه [که در برابر شرک و بتپرستى] به پا خاستند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است، هرگز جز […]
وَ رَبَطْنا عَلى قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً (۱۴)
و دلهایشان را [با یقین به حقایق] محکم و استوار ساختیم؛ آن گاه [که در برابر شرک و بتپرستى] به پا خاستند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است، هرگز جز او معبودى را نمىپرستیم که اگر بپرستیم سخنى گزاف و دور از حق گفتهایم: [که با خدا معبودى دیگر وجود دارد.] (۱۴)
شرح صوتی بزودی فعال می شود
قوله تعالى: «وَ رَبَطْنا عَلى قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا» إلى آخر الآیات الثلاث الربط هو الشَّد، و الرَّبط على القلوب کنایه عن سلب القلق و الاضطراب عنها، و الشطط الخروج عن الحد و التجاوز عن الحق، و السلطان الحجه و البرهان. و الآیات الثلاث تحکی الشطر الأول من محاورتهم حین انتهضوا لمخالفه الوثنیه و مخاصمتهم «إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَهً لَوْ لا یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطانٍ بَیِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً».و قد أتوا بکلام مملوء حکمه و فهما راموا به إبطال ربوبیه أرباب الأصنام من الملائکه و الجن و المصلحین من البشر الذین رامت الفلسفه الوثنیه إثبات ألوهیتهم و ربوبیتهم دون نفس الأصنام التی هی تماثیل و صور لأولئک الأرباب تدعوها عامتهم آلهه و أربابا، و من الشاهد على ذلک قوله: «عَلَیْهِمْ» حیث أرجع إلیهم ضمیر «عَلَیْهِمْ» المختص بأولى العقل.فبدءوا بإثبات توحیده بقولهم: «رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» فأسندوا ربوبیه الکل إلى واحد لا شریک له، و الوثنیه تثبت لکل نوع من أنواع الخلقیه إلها و ربا کرب السماء و رب الأرض و رب الإنسان. ثم أکدوا ذلک بقولهم: «لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً و من فائدته نفی الآلهه الذین تثبتهم الوثنیه فوق أرباب الأنواع کالعقول الکلیه التی تعبده الصابئه و برهما و سیوا و وشنو الذین تعبدهم البراهمه و البوذیه و أکدوه ثانیا بقولهم: «لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً» فدلوا على أن دعوه غیره من التجاوز عن الحد بالغلو فی حق المخلوق برفعه إلى درجه الخالق.
[اقرار به توحید پروردگار و نفى ربوبیت ارباب و آلهه در گفتگوى اصحاب کهف با خود]
” وَ رَبَطْنا عَلى قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا … عَلَى اللَّهِ کَذِباً”. کلمه” ربط” به معناى محکم بستن است. و” ربط بر دلها” کنایه از سلب اضطراب و قلق از آنها است. و کلمه” شطط” به معناى خروج از حد و تجاوز از حق است. و کلمه” سلطان” به معناى حجت و برهان است. این آیات سهگانه قسمت اول از گفتگوى اصحاب کهف را حکایت مىکند، که وقتى علیه بتپرستى قیام نمودند و با آن به مبارزه برخاستند با یکدیگر گفتند.” إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَهً لَوْ لا یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطانٍ بَیِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً- هنگامى که قیام کردند گفتند پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است، ما به غیر او اله دیگرى را نمىخوانیم، چرا که اگر بخوانیم در این هنگام از راه حق تجاوز کردهایم ببین که مردم ما چگونه غیر خدا خدایانى گرفتهاند، اینها اگر دلیل قاطعى بر ربوبیت ایشان نیاورند ستمکارترین مردمند، زیرا ستمکارتر از کسى که بر خدا افتراء و دروغ ببندد کیست؟”. این قسمت از گفتگوى اصحاب کهف مملو از حکمت و فهم است، و در این فراز از گفتگوى خود خواستهاند ربوبیت ارباب بتها از ملائکه و جن و مصلحین بشر را که فلسفه وثنیت الوهیت آنها را اثبات کرده باطل کنند، نه ربوبیت خود بتها را که مشتى مجسمه و تصویرى از آن ارباب و خدایان است. شاهد بر این معنا کلمه” علیهم” است که مىرساند منظورشان ابطال ربوبیت ملائکه و جن و کملین از بشر بوده، و گرنه اگر منظورشان ابطال ربوبیت مجسمهها بود مىفرمود:” علیها- اگر دلیل قاطعى بر ربوبیت آنها نیاورند”. آرى، اصحاب کهف در این قسمت از محاوره خود ابتداء با جمله” رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ” توحید را اثبات نموده و ربوبیت تمامى عالم را منحصر به رب واحدى کردهاند که شریک ندارد، و این غیر آن چیزى است که وثنیت مىگوید. وثنیت براى هر نوع از انواع مخلوقات، اله و ربى قائل هستند. الهى براى آسمانها و الهى براى زمین و ربى براى انسانها و همچنین براى هر قسم از موجودات ربى جداگانه قائلند. آن گاه براى تاکید توحید اضافه کردهاند که:” لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً- ما به غیر او اله دیگرى نمىخوانیم” و فائده این تاکید نفى آلههایست که وثنیت آنها را اثبات مىکرد، و آن آلهه را ما فوق رب النوعها مىدانست مانند عقول کلیهاى که صابئین عبادت مىکردند، و مانند برهما و سیوا و شنوکه براهمه و بودائیان آنها را مىپرستیدند. اصحاب کهف براى نفى الوهیت آنها آن تاکید را آورده مجددا تاکید دیگرى آوردند که:” لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً- اگر چنین کنیم از راه حق تجاوز کردهایم” و با این جمله فهماندند که خواندن غیر خدا تجاوز از حد و غلو در حق مخلوق و بالا بردن آن تا حد خالق است.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.