در آمدى بر تفسير علمى قرآن

مشخصات كتاب

سرشناسه : رضائي اصفهاني، محمدعلي، - 1341

عنوان و نام پديدآور : درآمدي بر تفسير علمي قرآن كريم/ مولف محمدعلي رضايي اصفهاني

مشخصات نشر : تهران: سازمان اوقاف و امور خيريه، انتشارات اسوه، 1383.

مشخصات ظاهري : ص 515

شابك : 964-8653-24-0

وضعيت فهرست نويسي : فهرستنويسي قبلي

يادداشت : ص. ع. به انگليسي:...Mohammad Ali Rezai. an introduction to suentific interpretation of Koran.

يادداشت : فهرستنويسي براساس اطلاعات فيپا.

يادداشت : كتابنامه: ص. [483] - 494؛ همچنين به صورت زيرنويس

موضوع : تفسير -- فن

موضوع : قرآن و علوم

موضوع : قرآن و علوم طبيعي

شناسه افزوده : سازمان اوقاف و امور خيريه. انتشارات اسوه

رده بندي كنگره : BP91/5/ر6د37 1383

رده بندي ديويي : 297/171

شماره كتابشناسي ملي : م 83-31036

فهرست تفصيلى مطالب

مقدمه آيت اللّه معرفت 17

پيشگفتار 19

مقدمه 21

بيان موضوع 23

اهداف تحقيق 25

روش تحقيق 26

پيشينه 26

محدوديت هاى تحقيق 27

خلاصه اى از فصلهاى كتاب 28

بخش اول: تفسير فصل اول: تعريفها تعريف لغوى و اصطلاحى تفسير 35

تاريخچه مختصر تفسير 39

تعريف لغوى و اصطلاحى تأويل 43

فرق تفسير و تأويل 51

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 10

فصل دوم: معيارها معيارهاى تفسير معتبر 53

شرايط مفسر 61

منابع تفسير معتبر 74

فصل سوم: روشهاى تفسيرى علل پيدايش شيوه هاى مختلف در تفسير قرآن 90

1. تفسير قرآن با قرآن 91

2. تفسير قرآن با عقل 95

3. تفسير قرآن با روايات 99

4. تفسير قرآن با علم (تفسير علمى) 105

5. تفسير موضوعى قرآن 107

6. تفسير به رأى 108

7. تفسير رمزى و اسطوره اى 121

8. تفسير اجتهادى (تفسير كامل) 123

جمع بندى و نتيجه گيرى 130

بخش دوم: علم فصل اول: قرآن و علم تأكيد قرآن بر علم 133

علوم و مسلمانان 136

علوم واجب و حرام در اسلام 140

مقايسه قرآن با تورات و انجيل در توجه به علم 143

در آمدى

بر تفسير علمى قرآن، ص: 11

فصل دوم: علوم علم چيست؟ 151

سير طبقه بنديهاى علوم 153

معيارهاى طبقه بندى علوم 159

فصل سوم: مطالب علمى قرآن آيا همه علوم بشرى در قرآن وجود دارد؟ 161

الف. دلايل موافقين 162

ب. دلايل مخالفين 168

جمع بندى و نتيجه گيرى 177

مطالب علمى قرآن استطرادى است 179

فوايد مثالهاى علمى قرآن كريم 181

فصل چهارم: قلمرو علم و دين مقدمه 185

آيا علوم تجربى يقين آور است؟ 186

آيا علوم تجربى مى تواند ماوراى حس را اثبات يا نفى كند؟ 205

توافق قرآن با علوم جديد، اعجاز علمى قرآن است 207

آيا قرآن نظريات علمى را اثبات يا نفى مى كند؟ 212

آيا علوم تجربى در فهم آيات قرآن تأثير دارد؟ 217

مقدار تأثير علوم تجربى در فهم قرآن 218

فصل پنجم: رابطه علم و دين مقدمه 223

الف. تداخل علم و دين 225

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 12

ب. تعارض علم و دين 227

اول. تعارض واقعى علم و دين 229

دوم. تعارض ظاهرى علم و دين 230

ج. جدائى مطلق علم و دين 239

د. توافق و سازگارى علم و دين 239

تأثيرات علم و دين در يكديگر 242

فصل ششم: حوزه هاى مختص و مشترك علم و دين مقدمه 247

1. نظريه كانت (حوزه اخلاق و پديدار) 248

2. نظريه اگزيستا نسيا ليستها (حوزه انسان و جهان) 251

3. نظريه هاى زبان علم و دين 253

الف. نظريه پوزيتيويستها 254

ب. نظريه تحليل زبانى 256

ج. نظريه زبان سمبليك يا اسطوره اى 259

4. نظريه تداخل حوزه هاى علم و دين 263

5. اشتراك علم و دين در حوزه انسان و طبيعت و جدائى در حيثيتها، اهداف، روشها و متافيزيك 265

جمع بندى و نتيجه گيرى 267

بخش سوم: تفسير علمى فصل اول: تمهيدات مقدمه 273

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 13

معنى اصطلاحى

تفسير علمى 274

پيشينه تاريخى تفسير علمى در مسيحيت (غرب) 275

پيشينه تاريخى تفسير علمى در اسلام 278

علل گسترش تفسير علمى در قرن اخير 281

جمع بندى و نتيجه گيرى 289

فصل دوم: تفسير علمى در بستر تاريخ موافقان تفسير علمى:

1. ابن مسعود 292

2. بو على سينا 293

3. غزالى 294

4. مرحوم طبرسى 297

5. فخر رازى 298

6. ابن أبى الفضل المرسى 299

7. زركشى 301

8. سيوطى 302

9. علامه مجلسى 303

10. صدر المتألهين 304

11. حاج ملا هادى سبزوارى 305

12. عبد الرحمن كواكبى 306

13. سيد احمد خان و سيد امير على (هندوستان) 306

14. شيخ محمد عبده 308

15. طنطاوى 309

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 14

16. مصطفى صادق رافعى 310

17. عبد الرزاق نوفل 311

18. متأخران ايران 313

مخالفان تفسير علمى:

1. ابو اسحاق شاطبى 324

2. شيخ محمود شلتوت 325

3. دكتر ذهبى 325

4. متأخران 327

قائلان به تفصيل در تفسير علمى:

1. سيد جمال الدين اسد آبادى 327

2. سيد قطب 329

3. رشيد رضا 330

4. محمد صادق المراغى 333

5. علامه طباطبائى 334

6. آيت اللّه مكارم شيرازى 336

7. آيت اللّه معرفت 339

8. آيت اللّه سبحانى 340

9. آيت اللّه صافى گلپايگانى 342

10. آيت اللّه مشكينى 344

11. دكتر صادقى 345

12. احمد عمر ابو حجر 346

13. احمد امين 346

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 15

فصل سوم: دلايل تفسير علمى و اقسام آن دلايل موافقين تفسير علمى 350

دلايل مخالفين تفسير علمى 354

ديدگاههاى تفصيل و دلايل آنها در تفسير علمى 369

1. تفصيل بين تطبيق و غير آن 369

2. تفصيل بين علوم قطعى و غير قطعى 371

3. تفصيل بين نسبت دادن قطعى و احتمالى 372

4. تفصيل بين استخدام علوم در فهم قرآن و تحميل علوم بر قرآن 373

اقسام تفسير علمى از جهت هدف

مفسر 374

اقسام تفسير علمى از جهت شكل و شيوه تفسير 378

الف. استخراج همه علوم از قرآن 378

ب. تطبيق نظريه هاى علمى بر قرآن 379

ج. استخدام علوم براى فهم بهتر قرآن 380

معيارهاى تفسير علمى معتبر 382

معيارهاى تفسير علمى غير معتبر 385

آثار مثبت تفسير علمى 386

آثار منفى تفسير علمى 388

خلاصه و نتيجه گيرى 389

فصل چهارم: تفسير علمى و تعارض علم و دين آيا تعارض قرآن با علم ممكن است؟ 391

راه حلهاى تعارض علم و دين 394

الف. راه حلهاى غربيها 394

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 16

ب. راه حلهاى مسلمانان 395

ج. راه حل مطلوب 398

تا چه اندازه مى توان در ظواهر قرآن تصرف كرد؟ 400

تعبد و اعتقاد به ظاهر آيات قرآن تا چه اندازه لازم است؟ 401

علل تعارض علم و دين و راههاى جلوگيرى از آن 412

فصل پنجم: نمونه هاى تفسير علمى آيات قرآن قضايا و آياتى كه تفسير علمى در آنها صورت مى گيرد 417

نمونه هايى از تفسير علمى معتبر (استخدام علوم در فهم قرآن) 422

نمونه هايى از تفسير علمى غير معتبر 433

نمونه هايى از تعارض نظريه ها در تفسير علمى 445

كتابشناسى تفسير علمى (كتابنامه) 459

فهرست منابع 483

فهرست آيات 495

فهرست روايات 505

فهرست اعلام 507

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 17

بسمه تعالى

قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ «1»: قرآن را كسى فرستاده كه از تمامى اسرار بالا و پائين جهان آگاه است.

قرآن كتاب هدايت است و براى هدايت انسان به سوى سعادت ابدى آمده، لذا قرآن راهنماى انسان است به سوى زندگى سالم، و تضمين كننده سعادت در دنيا و آخرت مى باشد. قرآن انسان را به عدالت اجتماعى رهنمود مى سازد، تا از حقوق حقّه خود برخوردار بوده، به حقوق ديگران تجاوز نكند.

از اين رو

احكام و تكاليفى كه از جانب قرآن به انسان ارائه شده، همگى زيربناى يك اجتماع سالم را عهده دار است كه از آن به صراط مستقيم و سبيل الى اللّه تعبير مى شود. اين است وظيفه قرآن كه به خوبى در راه سعادت انسان انجام داده است.

آرى از آنجا كه قرآن سخن حق است، و از زبان حق سخن مى گويد، و از زبان كسى صادر شده كه عالم به اسرار و خفيّات عالم هستى است، لا محالة گاه و بيگاه اشاراتى كه جنبه هدف اصلى سخن را تشكيل نمى دهد، از لابلاى سخن تراوش مى كند، كه برخى از اسرار طبيعت را هدف ساخته، كه درك آنها براى انسانهاى بيدار برهان قاطعى است بر اثبات معجزه بودن اين كلام. زيرا چنين اشاراتى كه جنبه علمى

__________________________________________________

(1). سوره فرقان، 6.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 18

دارد، در چنان عهدى كه از هرگونه علوم عارى بودند، از بشريت امكان نداشته، حتما سخن حق است كه اين گونه تراوشها را داشته است.

اكنون براى فهم اين حقايق تراوشى، به كسب علوم طبيعى پيشرفته و قطعيّت يافته نياز است تا مايه حلّ آن رموز و اشارات گردد، وگرنه در بوته اجمال، همانند دوران سابق باقى خواهد ماند، لذا با پيشرفت علم هر آينه حقايق بيشترى از قرآن كشف مى شود و مايه اعجاب و اعجاز اين كتاب الهى مى گردد.

در اين زمينه كتابها و رساله هاى فراوانى نوشته شده، كه هر يك در حدّ خود گوشه اى از اين بار گران را بدوش گرفته اند، و اين حركت قرآنى و علمى را ادامه داده اند. از جمله برادر عزيزمان آقاى محمد على رضائى- زيد فى توفيقه- كه رساله

پايانى دوره كارشناسى ارشد الهيات و معارف اسلامى خود را بر اين اساس نهاده، انصافا بخوبى از عهده اين كار برآمده، و خطوط اوليّه و روش اساسى آن را ارائه داده اند. و بحق كارى ارزنده تحويل جامعه اسلامى داده، از خداوند مزيد توفيق ايشان و همرديفهاى ايشان را خواستاريم .. وفّقه اللّه لمرضاته.

قم- محمد هادى معرفت

8/ 12/ 74

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 19

پيشگفتار:

وحى و علوم تجربى به عنوان دو راه مهم معرفت بشرى، هميشه مورد توجه انسان بوده و رابطه آنها فكر او را به خود مشغول نموده است. در اين بين عدّه اى تلاش كردند تا علم و دين را ناسازگار جلوه دهند. و در مقابل فرهيختگان جامعه بشرى سعى نمودند تا سازگارى و انطباق، يافته هاى علوم تجربى را با دست آوردهاى وحى قرآنى به اثبات رسانند.

هرچند در اين ميان بعضى راه افراط و تفريط پيمودند. ولى اين تلاش مقدس مورد توجه روشنفكران و دانشمندان علوم مختلف قرار گرفت. و قلب ها را متوجه نور قرآن گردانيد.

در اين نوشتار سعى شده تا چهره اى از اين كوشش مداوم بشرى ترسيم شود و سير تاريخى آن بررسى گردد. و تا حدودى تلاش گران اين صحنه معرفى شوند و در نهايت معيارهاى انطباق قرآن با علوم تجربى بررسى و ارائه شود.

اميدواريم اين كتاب با راهنمائيهاى دلسوزانه و انتقادات منصفانه دانش پژوهان كامل تر شود. بويژه كه بخش علم و دين (رابطه- قلمرو- تعارضات) در اين كتاب به صورت فرعى و حاشيه اى مطرح شده است و جاى بحث و كنكاش فراوان در آن وجود دارد. چرا كه علم كلام جديد در كشور ما، نوزادى بيش نيست كه راه كمال خود

را مى پيمايد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 20

در پايان از همه استادان و سروران گرامى كه در طى مراحل مختلف ما را يارى كردند تشكر و قدردانى مى كنم و از خداوند كريم استدعا دارم همه ما را از خدمتگزاران قرآن مجيد مقرر فرمايد. بويژه از زحمات استادان محترم حوزه و دانشگاه حضرت آيت اللّه شيخ هادى معرفت و جناب آقاى دكتر احمد بهشتى دامت بركاتهما سپاسگزارى مى كنم، چرا كه راهنمائيها و حمايت هاى آنان موجب شد تا اين نوشتار كامل شده و بتواند درجه عالى را در هيئت داوران تربيت مدرس حوزه علميه قم كسب كند.

اميد است اين تلاش علمى مورد قبول حضرت حق و عنايات خاصه امام عصر (ع) قرار گيرد.

و الحمد للّه ربّ العالمين

قم- محمد على رضائى

اسفند 1372 ش- شوال 1414 ق

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 21

مقدمه:

اشاره

تفسير علمى يك روش خاص، در تفسير آيات قرآن كريم است كه از ديرباز، در بين مسلمانان رواج داشته است. بعضى سابقه آن را از قرن دوم هجرى مى دانند، ولى ما نمونه هاى مكتوب آن را، از قرن چهارم هجرى (در نوشته هاى بو على سينا) يافتيم.

اين شيوه تفسيرى كه همواره با جذابيت خاصى براى جوانان و افراد تحصيل كرده همراه بوده، در طول تاريخ به صورت يكنواخت رشد نكرده است؛ بلكه گاهى تحت تأثير عواملى اوج گرفته و بعضى اوقات رونق خود را از دست داده است.

اين شيوه تفسير بطور عمده سه دوره داشته است:

دوره نخست از قرن دوم هجرى تا حدود قرن پنجم كه با ترجمه آثار يونانى به عربى آغاز شد و بعضى مسلمانان، سعى كردند آيات قرآن را، با

هيئت بطلميوسى تطبيق كنند (مانند بو على سينا).

دوره دوم از حدود قرن ششم، شروع شد؛ هنگامى كه بعضى دانشمندان به اين نظريه متمايل شدند كه همه علوم در قرآن وجود دارد و مى توان علوم مختلف را، از قرآن كريم استخراج كرد (در اين مورد غزالى سرآمد بود). اين دو نوع از تفسير علمى (تطبيق قرآن با علوم و استخراج علوم از قرآن) قرنها، ادامه داشت و

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 22

در هر زمان دانشمندان مسلمان، به موافقت يا مخالفت با آن مى پرداختند.

دوره سوم از تفسير علمى كه موجب اوج گيرى و رشد فوق العاده آن گرديد، از زمانى شروع شد كه پيروان اصالت حس در اروپا، به پيروزى رسيدند (براى مثال: آمپريستها در قرن هجدهم و نوزدهم ميلادى با پيدايش هيوم بوجود آمدند) و كتابهاى مختلف در زمينه علوم فيزيك، شيمى، پزشكى و كيهان شناسى به عربى ترجمه گرديد؛ اين دوره جديد كه در جهان اسلام، اثرات خود را در مصر و هندوستان برجاى گذاشت، موجب شد تا دانشمندان مسلمان، درصدد انطباق قرآن با علوم تجربى برآيند. اين مسئله آن موقع اهميت بيشترى يافت كه تعارض علم و دين در اروپا، اوج گرفت و كتاب مقدس، به خاطر تعارضات آن با علوم جديد هر روز عقب نشينى تازه اى مى كرد و ميدان براى پيدايش افكار الحادى و ضد دينى باز مى شد. هجوم اين افكار به كشورهاى اسلامى و تفوق صنعتى غرب، موجب جذب جوانان مسلمان به فرهنگ غربى مى گشت.

در اين ميان عده اى از دانشمندان مسلمان، از سر درد و براى دفاع از قرآن و با توجه به سازگارى علم و دين در نظر اسلام، به ميدان

آمدند تا نشان دهند كه آيات قرآن، نه تنها با علوم جديد، در تعارض نيست بلكه برعكس، يافته هاى علمى، اعجاز علمى قرآن را اثبات مى كند از اين رو به استخدام علوم در فهم قرآن اقدام كردند و تفسيرهاى علمى نوشته شد؛ هر چند در اين ميان بعضى افراط كرده يا يكسره جذب فرهنگ غربى شدند و دست به تأويل و تفسير به رأى در آيات قرآن زدند- و از آنجا كه مبانى تفسيرى اين روش بررسى كامل نشده بوده- دچار انحراف شدند و يا عده اى از مغرضين آنها، براى اثبات افكار انحرافى خود دست به تفسير علمى و تأويلات نابجا زدند و همين مطلب موجب شد تا

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 23

احساسات بعضى مسلمانان، برافروخته شود و در مقابل تفسير علمى موضع گيرى كنند و آن را يكسره به باد حمله بگيرند و آن را نوعى تفسير به رأى يا تأويل غلط آيات قرآن بدانند؛ در اين ميان بسيارى از عالمان، و دانشمندان و مفسران، در ايران و مصر راه انصاف پيمودند و بين انواع تفسير علمى و اهداف گويندگان آن، فرق گذاشتند و به اصطلاح قائل به تفصيل شدند.

ولى آنچه مهم است اينكه، مبانى اين موضوع به طور جدى بررسى نگرديد (خصوصا در زبان فارسى) و به اين سؤالات پاسخ روشن داده نشد كه:

آيا قرآن درصدد بيان مطالب علوم تجربى هست؟

آيا علوم تجربى حاوى معرفت قطعى است؟

آيا تفسير علمى در همه انواع آن، تفسير به رأى است؟

و بالاخره تعبد به ظواهر آيات قرآن و اعتقاد به آنها، تا چه اندازه لازم است؟

از اين رو مى بينيم بسيارى از دانشمندان علوم تجربى مثل پزشكان، مهندسان

و فيزيكدانان با عشق وافر به اسلام و قرآن و با ملاحظه مطالب علمى و انطباق آن با آيات قرآن، دست به تفسير علمى مى زنند و چون از مبانى تفسير علمى و معيار صحت و خطاى آن آگاهى ندارند، گاهى دچار لغزشهايى نيز مى گردند. پس بر ما فرض است كه اين مبانى را بررسى و ارائه كنيم. كتاب حاضر گامى كوچك، در اين امر مهم است كه اميدوارم با راهنمايى دانشمندان و صاحبنظران كاملتر شود و مورد رضاى حق قرار گيرد.

موضوع تحقيق:

قرآن به عنوان وحى الهى و كتاب آسمانى مسلمانان، معارفى را دربردارد كه

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 24

به طور قطع و يقين، توسط مسلمانان پذيرفته شده است.

از طرف ديگر علوم تجربى، با توجه به رشد چشمگير آن در دو قرن اخير، مورد توجه همه مردم خصوصا فرهيختگان جامعه قرار گرفته است.

اين در حالى است كه بعضى مطالب علمى، با ظواهر آيات قرآن توافق دارد؛ ازاين رو بسيارى مى كوشند، تا اين موارد را به عنوان اعجاز علمى قرآن، به ثبت برسانند و در مواردى كه به نظر مى رسد ظواهر قرآن با علوم تجربى منافات دارد، به توجيه و تأويل بپردازند.

ولى سؤال اين است كه: آيا هر نظريه و يا قانون تجربى قطعى است؟ و احتمال ندارد پس از قرنها (مانند هيئت بطلميوسى) درهم فروريزد و دانشمندان جديد و قويتر، با ارائه نظريات و تئوريهاى جديد آنها را باطل اعلام كنند؟ در چه مواردى مى توان، ظواهر قرآن را با قوانين و يافته هاى علوم تجربى منطبق كرد؟ در مواردى كه تنافى به نظر مى رسد چه بايد كرد؟ معيار چيست؟ آيا اصولا تعارضى بين علم و دين

ممكن است؟ و مطلب مهمتر اين است كه معيارهاى تفسير صحيح قرآن چيست؟ آيا هركس مى تواند بعد از قرائت و فهم قرآن (كه براى همه افراد لازم است) اقدام به تفسير قرآن كند؟ تفسير قرآن با علوم تجربى در چه مواردى، صحيح و معتبر و در كجا، منجر به تفسير به رأى و يا تطبيق و تأويل مى شود؟ اگر قائل به تفصيل در تفسير علمى شويم، در كدام موارد و در چه شرايطى اين روش تفسيرى صحيح است؟

در اين زمينه ها روايات و اقوالى داريم كه بايد مورد توجه قرار گيرد و دلايل آنها بررسى شده و خصوصا نظريات مفسرين و دانشمندان اسلامى، مورد توجه و دقت واقع شود.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 25

نكته جالب اين است كه امروزه، در كلام جديد (يا مسائل جديد علم كلام) اين مطلب به طور جدى مطرح شده است كه رابطه علم و دين، چگونه است و لذا به نظر مى رسد كه در حقيقت تفسير علمى، زيرمجموعه اى، از بحث رابطه علم و دين است همان طور كه اين موضوع با مسئله تفسير قرآن، رابطه تنگاتنگى دارد و يك روش تفسيرى محسوب مى شود.

ما تفسير علمى را به سه بخش: استخراج علوم از قرآن، استخدام علوم در فهم قرآن و تطبيق قرآن بر علوم تقسيم كرده و مورد بررسى قرار مى دهيم و اهداف مفسرين را هم بيان مى نماييم.

هدفهاى كلى تحقيق: (انگيزه تحقيق)

الف. تعيين قلمرو علوم تجربى با قرآن: آيا علوم تجربى مى تواند، آيات قرآن را تفسير كند و براى آنها تعيين مصداق نمايد؟ آيا قرآن درصدد بيان علوم تجربى است و يا از باب كنايه و ضمنى به مسائل علوم تجربى اشاره دارد؟

ب.

بيان پيامدهاى (كلامى- تفسيرى) تفسير علمى: اين روش تفسيرى چه اثراتى بر عقايد مسلمانان، در كوتاه مدت و بلندمدت خواهد داشت؟

ج. تبيين اقسام تفسير علمى، و تعيين جايگاه هر قسمت از آن و بيان اينكه كدام نوع، منتهى به تفسير به رأى و يا تأويل مى شود و كدام نوع صحيح و معتبر است؟

د. تبيين معيارهاى معتبر، در تفسير قرآن.

ه. جلوگيرى از آثار سوء علم زدگى، در تفسير آيات قرآن و روشن كردن اثرات آن.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 26

پيش فرضهاى تحقيق:

1. قطعى بودن قرآن كريم (خصوصا در نصوص و ظواهر ثابت آن).

2. ظنى بودن علوم تجربى در غالب موارد، هرچند به معناى اعم مى تواند موجب يقين براى انسان شود.

3. سازگارى علم و دين در حوزه اسلام (هرچند ما تعارض، تداخل و جدايى علم و دين را، با دلايل آنها مطرح و بررسى خواهيم كرد).

روش تحقيق:

روش زمينه اى و موردى: در اين روش پژوهش گسترده اى از موقعيت فعلى و قبلى يك واحد انجام مى شود و كنش و واكنشهاى آن مورد بررسى قرار مى گيرد.

تحقيق ما بيان مى كند كه چه هست، نه اينكه چه خواهد بود. در اين شيوه متغيرهاى گوناگون، در يك نمونه، واحد بررسى شده و تصوير كاملى از آن ارائه مى گردد.

روش جمع آورى اطلاعات، در اين تحقيق به صورت استفاده از كتابخانه ها مى باشد كه عمدتا، از كتب تفسير و علوم تجربى استفاده شده است.

هرچند در اين شيوه تحقيق، تأثيرات ذهنى پژوهشگر، غيرقابل اجتناب است؛ لكن ما سعى مى كنيم با رعايت انصاف و امانت، آنها را به حداقل برسانيم.

پيشينه تحقيق:

هرچند بسيارى از دانشمندان و مفسران، در جهان اسلام، اقدام به تفسير علمى

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 27

كرده اند و قرآن را با علوم تجربى منطبق نموده اند (مانند طنطاوى در تفسير الجواهر) ولى كمتر به بررسى مبانى علمى و تفسيرى اين مسئله پرداخته شده است.

در زبان فارسى سابقه اين نوع تحقيق (به صورت مستقل) تقريبا صفر است، هرچند بعضى از بزرگان به صورت حاشيه اى متعرض اين بحث شده اند (مانند كتاب تفسير به رأى نوشته استاد آيت اللّه مكارم شيرازى)، اما در زبان عربى در كشور مصر، تحقيقات مفيدى صورت گرفته است و كتابهايى به طبع رسيده است كه كمتر متعرض ديدگاه مفسرين پيرو اهل البيت (ع) شده اند.

ما در پايان كتاب، اقدام به نوشتن يك كتابنامه، در مورد تفسير علمى نموده و حدود دويست كتاب را نام برده ايم كه در ارتباط با اعجاز علمى و تفسير علمى قرآن نوشته شده است؛ براى اطلاع بيشتر به كتابنامه مراجعه فرمائيد.

محدوديتهاى تحقيق:

الف- محدوديتهاى خارج از كنترل محقق:

1- تأثير ذهن پژوهشگر، در انتخاب موارد و ارزيابى آنها غير قابل كنترل است، گرچه كوشش كرده ايم اين تأثير را به حداقل برسانيم.

2- پراكندگى موارد تفسير علمى در تفاسير بزرگ و مفصّل، كه دسترسى به همه آنها را دشوار مى نمايد.

3- كمبود منابع مستقل كه مبانى نظرى تفسير علمى را بررسى كرده باشند در اين موضوع، كاملا به چشم مى خورد.

4- ريشه دار بودن تفسير علمى، در تاريخ 1400 ساله اسلام كه خود يك

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 28

بررسى عميق و گسترده تاريخى را مى طلبد.

ب- محدوده تحقيق:

1- سعى مى كنيم فقط در گستره علوم تجربى و انطباق آنها با قرآن،

بحث و بررسى كنيم و متعرض علوم عقلى و ... نشويم (چون انطباق قرآن با علوم عقلى رساله مستقلى مى طلبد).

2- تفسير علمى را به قرآن محدود مى كنيم، در حالى كه روايات اسلامى نيز متعرض مطالب علمى جالبى شده اند.

خلاصه اى از فصلهاى كتاب:

الف- بخش اول: تفسير

تفسير در لغت، برداشتن نقاب از چهره است و در اصطلاح، كشف مقاصد گوينده قرآن و بيان مدلول كلام اوست. به دنبال تعريفها تاريخچه مختصرى از تفسير بيان مى شود، سپس معيارهاى تفسير معتبر در نه مورد بيان مى گردد؛ آنگاه شرايط مفسر را در يازده مورد بررسى نموده، پس از آن منابع يازده گانه تفسير را بررسى و ارزيابى كرده، در ضميمه اول، روشهاى هشت گانه تفسير را نقد و بررسى كرده و روش تفسير اجتهادى را برمى گزينيم. و در نهايت به اين نتيجه مى رسيم كه تفسير علمى، روشى است كه مى تواند ما را در فهم قرآن، كمك كند و در عين حال كامل يا ناقص، صحيح يا خطا بوده باشد.

ب- بخش دوم: علم

در اين بخش پس از بررسى مختصر موضوع، اشاره اى به تأكيد قرآن، بر

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 29

دانش اندوزى و كمك مسلمانان به رشد علوم در طول تاريخ بشريت خواهيم داشت؛ آنگاه واژه علم را در لغت و اصطلاح بررسى مى نماييم، تا جايگاه علوم تجربى، در بين علوم روشن شود.

در ادامه بخش دوم با بررسى نظرات موافق و مخالف، به اين نتيجه مى رسيم كه تمام علوم بشرى، در ظواهر قرآن موجود نيست و كوشش براى استخراج آنها از قرآن (چنانكه غزالى انجام داده است) راه به جايى نمى برد؛ ولى مطالب علمى در قرآن به صورت ضمنى و حاشيه اى مطرح شده و فوايدى نيز دارد. در پايان قلمرو علم و دين را بررسى مى كنيم و به اين نتيجه مى رسيم كه علوم تجربى موجب يقين به معناى اعم مى گردد، ولى نمى تواند ماوراى محسوسات را اثبات كند. در ادامه رابطه علم و دين را در نظر دانشمندان

غرب و شرق مورد بررسى قرار مى دهيم و با رد نظريه تداخل، تعارض و جدايى مطلق علم و دين، نظريه سازگارى علم و دين را مى پذيريم. توافق قرآن با علوم تجربى جديد، اعجاز علمى قرآن را اثبات مى كند ولى قرآن درصدد اثبات يا نفى نظريات علمى نيست؛ هرچند قوانين ثابت شده علوم جديد، در فهم ما از قرآن، مؤثر است، ولى اين يك قضيه موجبه كليه نيست. در پايان اين بخش حوزه هاى اختصاصى و اشتراكى علم و دين را بررسى نموده و به اين باور رسيده ايم كه علم و دين در حوزه انسان و طبيعت (به صورت لا بشرط) مشترك هستند و از نظر حيثيتها و اهداف، از هم جدا مى شوند.

ج- بخش سوم: تفسير علمى

اين بخش را با بيان معناى اصطلاحى تفسير علمى و ذكر تاريخچه آن، از قرن دوم هجرى تاكنون و بررسى علل گسترش آن، در قرن حاضر شروع كرده، سپس

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 30

ديدگاههاى موافقين تفسير علمى، مخالفين و قائلين به تفصيل را، در طول تاريخ با ذكر نمونه هايى از كتابهاى آنها مورد بررسى قرار داده، بويژه متأخرين ايران، هند و مصر كه نظرات جالبى در مورد تفسير علمى، ابراز كرده اند را ذكر مى نماييم.

در ادامه بخش دوم اقسام تفسير علمى (استخراج جميع علوم از قرآن، استخدام علوم در فهم قرآن و تطبيق يا تحميل علوم بر قرآن) را بررسى مى كنيم و در نتيجه استخدام علوم در فهم قرآن را، صحيح و مطابق معيارهاى تفسير معتبر، يافته و دو نوع ديگر را غير صحيح مى يابيم؛ چون اغلب به تفسير به رأى يا تأويل نابجا، منتهى مى شود. در اين بخش پس از

بررسى دلايل موافقين و مخالفين تفسير علمى؛ به دلايل طرفداران تفصيل نيز اشاره مى كنيم و به اين نتيجه مى رسيم كه، بيشتر مخالفين به دو نوع باطل تفسير علمى نظر دارند و موافقين به نوع صحيح تفسير علمى نظر دارند.

در ادامه، تفسير علمى را از جهت هدف مفسر تقسيم بندى نموده، معيارهاى تفسير علمى معتبر را، برشمرده و آثار مثبت و منفى آن را بررسى كرده ايم، سپس بيان داشته ايم كه اگر تفسير علمى، به تعارض قرآن با علم منجر شود چه بايد كرد؟ و با بررسى راه حلهاى دانشمندان غرب و شرق، در تعارض علم و دين، راه حل مطلوب را كه تفصيل بين علوم و ظواهر آيات با نصوص و ضروريات دينى است، ارائه كرده ايم.

در پايان اين بخش، تصرف در ظواهر آيات را، منوط به قراين قطعى عقلى يا نقلى يا علمى نموده ايم، سپس بيان كرده ايم كه تعبد به ظواهر آيات قرآن، در صورتى كه از ضروريات اعتقادى باشد لازم است و با بررسى علل تعارض علم و

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 31

دين در شرق و غرب، به قسمت پايانى كتاب كه ارائه نمونه هايى از تفسير علمى معتبر و غير معتبر است رسيده ايم و با ذكر حدود بيست مورد، از آيات قرآن كه مورد تفسير علمى واقع شده، آنها را دسته بندى نموده ايم و پس از آن فهرستهاى كتاب و كتابنامه آورده ايم.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 33

بخش اول: تفسير

فصل اول: تعريفها

تعريف لغوى و اصطلاحى تفسير:

اشاره

براى روشن شدن معناى اين كلمه، به منابع لغت و تفسير مراجعه نموده و براى نمونه، چند تعريف از آنها را ذكر مى كنيم:

الف- تفسير در لغت:

راغب اصفهانى (متوفى 502 ق) در كتاب مفردات مى گويد: «الفسر اظهار المعنى المعقول، و التفسير في المبالغه كالفسر» ماده فسر آشكار كردن معناى معقول از يك كلام يا كلمه است، و با كلمه تفسير، همان معناى فسر را به شكل مبالغه نشان مى دهيم «1».

در كتاب قاموس القرآن اين طور آمده است: «فسّر: ايضاح و تبيين (فسر الشي ء بينه و اوضحه) ماده فسر روشن نمودن و بيان كردن است و تفسير نيز، به همان معناست. تفسير قرآن نيز، مراد خدا را، بيان و روشن كردن است» «2».

در تاج العروس آمده است كه: «الفسر، الابانة و كشف المغطى ... و الفسر، نظر الطبيب الى الماء. كالتفسرة او هى البول يستدل به على المرض. التفسير و التأويل

__________________________________________________

(1). مفردات راغب، ماده فسر، ص 636.

(2). قاموس قرآن، ج 5، ص 175 ماده فسر، نوشته سيد على اكبر قرشى، با تصرف در عبارات.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 36

واحد» «1». كلمه فسر همان شكافتن و پرده بردارى است. و نيز به معناى نظر پزشك است كه به بول بيمار مى كند و از آن به بيمارى او پى مى برد (يعنى اين نگاه نوعى كاشفيت دارد) و تفسير و تأويل به يك معنا است.

نظريه: با توجه به تعريفهاى اهل لغت كه همه، بر بيان و اظهار معنى تكيه مى كنند، معلوم مى شود كه مرحله خواندن، فهم و ترجمه يك مطلب، با مرحله تفسير تفاوت دارد، چون در مراحل مذكور بيان و اظهار وجود ندارد.

ب- تفسير در اصطلاح:

در اينجا به تعريفهاى بعضى از بزرگان تفسير و علوم قرآن اشاره مى كنيم:

1. علامه طباطبائى رحمة اللّه عليه در الميزان مى فرمايد: «التفسير و هو بيان معانى الآيات

القرآنية و الكشف عن مقاصدها و مداليلها» تفسير عبارت است از بيان كردن معناى آيه هاى قرآن، روشن كردن و پرده بردارى از اهداف و مدلول آن آيه ها «2».

2. سيوطى مى گويد: «التفسير تفعيل من الفسر و هو البيان و الكشف و يقال هو مقلوب السفر و قيل مأخوذ من التسفرة و هي اسم لما يعرف به الطبيب المرض».

تفسير كه بر وزن تفعيل (مصدر) است و از ريشه لغت الفسر كه عبارت است از بيان كردن و پرده برداشتن و گفته شده است كه: لغت الفسر، عكس لغت السفر است، (چون جاى فاء و سين در آنها عوض شده است پس نوعى قرابت در معنا را مى رساند) و بعضى گفته اند كه: تفسير از لغت التفسرة و عبارت است از چيزهايى كه پزشك به وسيله آنها، علائم و نشانه هاى بيمارى را، در شخص

__________________________________________________

(1). تاج العروس، ج 3 ماده فسر، تأليف محمد مرتضى الزبيدى.

(2). الميزان، ج 1، ص 4.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 37

مريض، تشخيص مى دهد «1».

3. مرحوم شيخ طبرسى مى فرمايد: «التفسير كشف المراد عن اللفظ المشكل ... و التفسير البيان» «2» تفسير عبارت است از پرده برداشتن از كلمه اى غامض و تفسير بيان كردن مطلب است.

4. در تفسير نمونه آمده است: «تفسير در لغت به معناى برگرفتن نقاب از چهره است، مگر قرآن كه نور و كلام مبين است نقابى بر چهره دارد كه از آن برگيريم؟ نه، نقابى بر چهره قرآن نيست، اين ما هستيم كه بايد نقاب از چهره جان برگيريم، تا مفاهيم قرآن را دريابيم. از سوى ديگر، قرآن تنها يك چهره ندارد، يك چهره عمومى براى همه دارد، اما

چهره هاى ديگر، كه به نام بطون ناميده شده كه بر همه كس تجلى نمى كند و تفسير به چشمها قدرت مى بخشد و حجابها را، كنار مى زند تا چهره ها را ببينيم» «3».

5. در كتاب شناخت قرآن (كه خلاصه اى از البيان مرحوم آيت اللّه خوئى «ره» است) آمده است كه: «تفسير به معناى برداشتن پرده ابهام و نشان دادن معناى غير ظاهرى و درونى لفظ است از اين رو تكيه بر معناى ظاهرى لفظ را تفسير نمى نامند» «4».

در جاى ديگر مى گويد: «تفسير روشن ساختن مفهوم آيات قرآن مجيد و

__________________________________________________

(1). الاتقان في علوم القرآن، ج 2، ص 192، نوشته سيوطى.

(2). تفسير مجمع البيان، ج 1، ص 13، نوشته طبرسى.

(3). تفسير نمونه، ج 1، ص 19، با تلخيص (نوشته جمعى از دانشمندان معاصر زير نظر آيت اللّه مكارم شيرازى «دام بركاته»).

(4). كتاب شناخت قرآن، ص 298، نوشته آقايان نجمى و هريسى.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 38

واضح كردن منظور پروردگار است» «1».

نتيجه گيرى: در تعريفهاى اصطلاحى و لغوى تفسير، بر اين عناصر تكيه شده است:

الف- تفسير كشف و پرده بردارى از ابهامات است.

ب- در تفسير لازم است مقاصد و اهداف گوينده سخن واضح شود.

ج- در تفسير، مدلول لفظ يا كلام روشن مى شود، چه آن لفظ مشكل و چه آسان باشد. پس مقيد كردن تفسير، به لفظ مشكل (چنانچه مرحوم طبرسى فرموده) يا مقيد كردن تفسير به معناى غير ظاهرى (چنانچه در شناخت قرآن فرموده اند)، وجهى ندارد.

به عبارت ديگر اگر معناى الفاظ جمله يا آيه اى به صورت تك تك و كلمه به كلمه آسان و روشن باشد، اما مراد و مقصود از كل جمله معلوم نباشد، كلام احتياج

به تفسير دارد. همچنين اگر لفظى از نظر معنا مشكل باشد و يا تركيب يك آيه مشكل باشد، احتياج به تفسير دارد؛ اگرچه آن تفسير، معناى ظاهرى كلام را بيان كند.

د- بيان و اظهار كردن، يكى از عناصر تفسير است. پس اگر با تفكر و تحقيق مراد يك آيه را كشف كنيم و مدلول براى خود ما روشن شود، ولى به مرحله گفتار يا نوشتار نرسد، تفسير متحقق نشده. به همين جهت است كه اين مراحل را تفسير نمى دانيم:

1- خواندن آيات قرآن (قرائت).

2- علم تجويد و قواعد صحيح خواندن قرآن.

__________________________________________________

(1). همان منبع، ص 308.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 39

3- ترجمه الفاظ و جملات قرآن (ترجمه قرآن بايد «خلاصة التفسير» باشد پس مى توان آن را، نوعى تفسير دانست. اين مطلب را در مبحث تفسير به رأى توضيح بيشتر خواهيم داد).

4- مرحله تدبر و تفكر در آيات كريمه قرآن (فهم قرآن).

ولى اگر ماحصل تفكر ما درباره قرآن، به صورت نوشته يا بيان درآيد، تفسير ناميده مى شود.

سؤال: آيا تفسير جايز است؟

تفسير، بيان و پرده بردارى از ابهامات قرآن و روشن كردن مواضع مشكل آن، براى فهم بهتر مقصود خداوند، ممكن است يكى از اين چند صورت را پيدا كند:

الف- جايز است بر كسى كه تمام شرايط يك مفسر را دارد و شرايط تفسير معتبر را رعايت مى كند اينكه قرآن را تفسير نمايد.

ب- در مواردى كه فهم عقايد صحيح و جلوگيرى از انحرافات و استخراج احكام الهى، متوقف بر تفسير معتبر قرآن است، تفسير آن واجب است (البته براى مفسرى كه شرايط تفسير را داراست).

ج- براى كسانى كه شرايط مفسر را ندارند يا شرايط تفسير

معتبر را رعايت نمى كنند، حرام است كه قرآن را تفسير كنند، چون گفتن چيزى و نسبت دادن آن به قرآن و خداوند بدون اينكه قرآن آن را فرموده باشد، حداقل دروغ است (اگر تهمت و افتراء بر ذات پاك الهى نباشد).

تاريخچه مختصر علم تفسير:

علم تفسير از اولين اشتغالات مسلمانان بوده است و از زمان نزول قرآن، يعنى

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 40

عصر رسول اللّه (ص) شروع شده است؛ اما تفسير به عنوان يك علم مدون و منسجم، از زمان امام على (ع) شروع گرديد. بزرگان اين علم، سلسله اسانيد خود را، به على (ع) مى رسانند «1». اين علم داراى متخصصان و محققانى بوده است كه، در هر عصرى به عنوان يك طبقه (افرادى كه تقريبا همزمان بوده يا داراى يك شيوه مشترك در تفسير بوده اند) از آنها ياد مى شود. البته در اين ميان پيامبر اسلام (ص) و ائمه اطهار (ع) شأن ديگرى داشته اند كه ما متعرض آنان نمى شويم «2».

طبقه اول (صحابه): تعدادى از صحابه پيامبر (ص) بودند كه، به جهات ادبى آيات قرآن و شأن نزول آنها، مى پرداختند و گاهى هم از آيه اى به آيه ديگر استدلال مى كردند؛ چنانكه گاهى نيز به روايات پيامبر (ص) تمسك مى جستند.

آنان بيشتر علوم خود را، از پيامبر (ص) و على (ع) اخذ كردند. از بزرگان اين گروه مى توان، ابن عباس (كه از شاگردان على (ع) بود)، عبد اللّه بن مسعود، جابر بن عبد اللّه انصارى، ابى بن كعب و عبد اللّه بن عمر را نام برد.

طبقه دوم (تابعين): در قرن اول و دوم افرادى بودند كه، راه طبقه اول را ادامه مى دادند لكن تفسير به وسيله روايات

را، بيش از پيش گسترش دادند، بويژه در قصه هاى قرآن و معارف مربوط به خلقت (ابتداى پيدايش آسمانها و زمين و درياها و ...) كه همين مطلب موجب گرديد، تا بعضى از سخنان يهود، در بين مسلمانان رايج گردد.

__________________________________________________

(1). تفسير نمونه، ج 1، ص 19.

(2). در اين مبحث از كتاب الميزان، ج 1، ص 4 به بعد و كتاب روشهاى تفسيرى، نوشته آقاى عميد زنجانى از ص 47 به بعد استفاده شده است كه براى اطلاع بيشتر، به آنها مراجعه كنيد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 41

از بزرگان تفسير در اين دوره، مى توان از اين افراد نام برد: مجاهد، قتاده، ابن ابى ليلى، شعبى، سدى، سعيد بن جبير (م 95 ق)، يحيى بن يعمر (كسى كه قرآن را نقطه گذارى كرد)، طاووس بن كيسان يمانى، ابو صالح ميزان بصرى، محمد بن سائب كلبى (م 146 ق) و جابر بن يزيد جعفى (م 127 ق).

طبقه سوم. جمعى از اصحاب ائمه (ع) كه به داشتن علم تفسير، شهرت دارند و از بزرگان صحابه امامان معصوم (ع) مى باشند، مى توان اين افراد را نام برد: ابو حمزه ثمالى (م 150 ق)، ابان بن تغلب (م 141 ق) صاحب كتاب معانى القرآن و كتاب القرائات، ابو بصير يحيى بن قاسم اسدى (م 148 ق) داراى كتابى در تفسير قرآن، حصيل بن مخارق (مؤلف كتابهاى تفسير القرآن؛ القرائات؛ جامع العلم)، حسين بن سعيد و على بن اسباط از اصحاب امام رضا (ع).

طبقه چهارم. مفسران شيعه نزديك به زمان ائمه كه احاديث راجع به تفسير قرآن را، جمع آورى مى كردند. از اين دسته اند بزرگانى مانند: على بن ابراهيم عمى

(قمى) «1»، صاحب تفسير معروف، فرات بن ابراهيم كوفى، صاحب تفسير فرات، محمد بن مسعود عياشى، صاحب تفسير موسوم به تفسير عياشى كه يك جلد آن در دسترس است و محمد بن ابراهيم نعمانى صاحب تفسير نعمانى.

طبقه پنجم. از زمان شيخ مفيد «ره» كه مفسران، به استنباط از قرآن و احاديث همت گماشتند؛ از بزرگان اين طبقه مى توان اين افراد را نام برد: شيخ مفيد (م 409 ق) صاحب كتاب البيان في انواع علوم القرآن، ابو القاسم مغربى معروف به وزير صاحب كتاب خصائص القرآن، شيخ رشيد الدين معروف به ابن شهر آشوب مؤلف اسباب النزول في القرآن و متشابه القرآن، ابو العباس اشبيلى

__________________________________________________

(1). اين كلمه در كتاب روشهاى تفسيرى آقاى عميد زنجانى عمّى، ضبط شده لكن ظاهرا قمى صحيح است.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 42

مؤلف كتاب علوم القرآن.

طبقه ششم. صاحب نظران مهم تفسير در شيعه كه كتابهاى اساسى را در علم تفسير نوشته اند بزرگانى مانند: سيد مرتضى علم الهدى (م 436 ق) كتابهاى امالى، المحكم و المتشابه را نوشت كه تحقيقات تفسيرى دارد؛ سيد رضى مؤلف حقائق التنزيل و دقائق التأويل؛ شيخ الطائفه ابو جعفر طوسى «ره» (م 460 ق) مؤلف التبيان الجامع لكل علوم القرآن؛ شيخ ابو الفتوح رازى مؤلف روض الجنان في تفسير القرآن؛ شيخ طبرسى «ره» (م 548 ق) مؤلف تفسير ارزشمند مجمع البيان في تفسير القرآن؛ قطب الدين راوندى مؤلف خلاصة التفاسير.

طبقه هفتم. دوران نهضت علمى شيعه كه در قرنهاى هفتم و هشتم شكل گرفت و در قرن دهم و يازدهم به اوج خود رسيد، زمينه تحولى زيربنايى، در تفسير را به وجود آورد. يكى از

مفسرين معروف اين طبقه عبارتند از:

ملا محسن فيض كاشانى (م 1009 ق) مؤلف سه كتاب تفسير صافى؛ تفسير اصفى و تفسير مصفى.

طبقه هشتم. يا مفسران جديد شيعه كه بعضى از معروفترين آنها عبارتند از:

الف. شيخ محمد جواد بلاغى (م 1352 ق) مؤلف كتاب آلاء الرحمن في تفسير القرآن، كه تنها دو جلد تا آيه 57 سوره نساء نوشته شده است.

ب. علامه سيد محمد حسين طباطبائى (م 1402 ق) مؤلف كتاب ارزشمند الميزان في تفسير القرآن كه در بيست جلد، به زبان عربى منتشر و سپس به زبان فارسى ترجمه شد.

ج. سيد مصطفى خمينى «ره»، مؤلف كتاب تفسير القرآن الكريم كه در چهار

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 43

جلد، تا آيه 42 سوره بقره به چاپ رسيده است «1».

د. آيت اللّه سيد محمود طالقانى «ره» مؤلف تفسير پرتوى از قرآن.

ه. آيت اللّه استاد ناصر مكارم شيرازى كه به همراه جمعى از نويسندگان، كتاب تفسير نمونه و تفسير موضوعى پيام قرآن را منتشر كرده اند.

و. استاد آيت اللّه جعفر سبحانى، مؤلف كتاب التفسير الموضوعى (منشور جاويد) كه تاكنون چند جلد آن، منتشر شده است.

تأويل:

اشاره

اين كلمه را از دو ديدگاه لغت و اصطلاح مفسران، به طور اجمال بررسى مى كنيم:

الف. تأويل در ديدگاه اهل لغت:

1. راغب در مفردات مى گويد «2»: «التأويل من الاول اى: الرجوع الى الاصل ...

و ذلك هو رد الشي ء الى الغاية المرادة منه علما كان ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ «3» او فعلا هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ «4»».

تأويل از ريشه لغت «الاول» است به معناى برگشت به سوى اصل و اساس و آن عبارت است از، برگرداندن چيزى به سوى هدف و مقصودى كه از آن چيز

__________________________________________________

(1). در اين بخش از كتاب، مبانى و روشهاى تفسيرى قرآن، تأليف آقاى عميد زنجانى از ص 47 تا 55 با تلخيص، استفاده شد.

(2). مفردات راغب اصفهانى، ماده اول، ص 99.

(3). سوره آل عمران، 7.

(4). سوره اعراف، 53.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 44

موردنظر است، چه آنكه آن مقصد علم باشد يا كار و فعل. مثال براى علم آنكه در آيات قرآن مى فرمايد: «تأويل آن را مگر خداوند نمى داند» و مثال براى فعل در سوره اعراف مى فرمايد: «آيا غير از تأويل آن چيزى مى بينند در روزگارى كه تأويل آن ظاهر مى شود».

2. صاحب قاموس قرآن مى گويد: «تأويل برگشت دادن و برگشتن است و در قرآن مجيد به معناى لازم (برگشتن) و متعدى (برگشت دادن) به كار رفته است.

تأويل، واقع و خارج يك عمل و يك خبر است كه گاهى به صورت علت غايى، نتيجه و گاهى به صورت وقوع خارجى، متجلى شده و به عمل و خبر برمى گردد (مثلا حضرت يوسف، بعد از رؤيا و آمدن خانواده اش به مصر گفت: يا أَبَتِ هذا تَأْوِيلُ رُءْيايَ مِنْ قَبْلُ

«1»).

3. دكتر ذهبى مى گويد: «تأويل مأخوذ من الاول بمعنى الرجوع و قيل مأخوذ من الايالة و هى السياسة فكان المؤول يسوس الكلام و يضعه فى موضعه» «2».

تأويل گرفته شده از الاول است و به معناى رجوع مى باشد و گفته شده كه از ريشه الايالة است و آن به معناى سياست است. پس مثل اين است كه تأويل كننده، كلام را سياست مى كند و او را در جاى خود قرار مى دهد.

4. تاج العروس در ماده الفسر گويد: «التفسير و التأويل واحد و هو كشف المراد عن المشكل و التأويل رد أحد المحتملين الى ما يطابق الظاهر».

نتيجه آنكه در معناى لغوى تأويل، بر چند عنصر تكيه شده است:

الف. بازگشت و رجوع (اعم از بازگشت خود يا بازگشت دادن چيزى).

__________________________________________________

(1). سوره يوسف، 100.

(2). التفسير و المفسرون، ج 1، ص 13 به بعد نوشته دكتر ذهبى.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 45

ب. برگشت چيزى به سوى مقصد مناسب آن (علت غايى) است.

ج. اين مقصد يك فعل خارجى يا خبر و علم است.

ب. تأويل در نزد اهل تفسير و ارباب علوم قرآن:

بزرگان مفسران در اين باب، معانى مختلفى ذكر كرده اند كه گاهى، بعضى از آنها به بعضى ديگر برمى گردد. ما آن معانى را فهرست وار ذكر مى كنيم:

1. مرحوم طبرسى مى فرمايد: «التأويل رد احد المحتملين الى ما يطابق الظاهر» «1».

تأويل عبارت است از برگرداندن به يكى از معانى احتمالى كلام، به آنچه با ظاهر لفظ مطابقت دارد.

سيوطى مى گويد «2»: «التأويل اصله من الاول و هو الرجوع فكانّه صرف الآية الى ما تحتمله من المعاني» تأويل، اصل آن از الاول است و آن به معناى برگشت است و مثل اينكه آيه قرآن به سوى معناى احتمالى

برگشت داده مى شود.

2. دكتر ذهبى گويد: «تأويل نزد متقدمان دو معناى اصطلاحى و در نظر متأخران يك معناى اصطلاحى دارد» «3».

تفسير كلام و بيان معناى آن، چه موافق ظاهر كلام باشد يا نباشد (طبق اين معنا تفسير و تأويل به يك معنا است) تأويل آن است.

3. آنچه مراد كلام است، تأويل آن شمرده مى شود، پس اگر كلام طلب چيزى

__________________________________________________

(1). مجمع البيان، ج 1، ص 13.

(2). الاتقان في علوم القرآن، سيوطى، ج 2، ص 192.

(3). التفسير و المفسرون، دكتر ذهبى، ص 13 به بعد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 46

بكند، آن چيز مطلوب، تأويل كلام است و اگر خبر از چيزى بدهد، آن چيزى كه خبر از آن داده شده، تأويل كلام است.

4. تأويل در نظر متأخران عبارت است از، برگرداندن لفظ از معناى مناسبتر به يك معناى غير مناسب (مرجوح) به خاطر يك دليلى كه همراه كلام است «1».

5. استاد آيت اللّه معرفت مى فرمايد «2»: تأويل داراى دو معنا است: تأويل به معناى توجيه كردن متشابه و بر وزن تفعيل است و آن از ريشه الاول به معناى برگشت است چون شخص تأويل كننده، براى آيه متشابه، توجيه معقولى ارائه مى دهد. پس زمام لفظ را گرفته و آن را به جهتى مى برد كه با توجيه مناسبت دارد. بنابراين هر لفظ يا عمل متشابه (كه موجب شك است) وقتى برايش يك توجيه صحيح باشد، آن توجيه تأويل آن لفظ يا عمل متشابه است. اين معناى تأويل در آيات متشابه مى آيد.

6. تأويل استعمال مى شود در معناى ثانوى آيات قرآن كه همان بطن است.

يعنى اگر يك معنا در اصل براى يك كلام نيست

ولى با دليل خارجى، به آن معناى ثانوى رسيده ايم (معناى اولى و ظهرى آيه را تفسير و معناى ثانوى را بطن يا تأويل ميگويند) و اين معناى تأويل در تمام آيات قرآن مى آيد.

چنانكه از امام باقر- عليه السلام- سؤال شد و حضرت فرمودند: «ظهره تنزيل و بطنه تأويل منه ما قد مضى و منه ما لم يكن يجري كما يجري الشمس و القمر» «3»: ظاهر قرآن تنزيل و باطن آن تأويل است و بعضى تأويلهاى قرآن

__________________________________________________

(1). همان منبع.

(2). التمهيد في علوم القرآن، ج 3، ص 28.

(3). بحار الانوار، ج 92، ص 97.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 47

گذشته و بعضى واقع نشده است و جارى مى شود و مى آيد چنانكه خورشيد و ماه جريان دارد.

7. علامه طباطبايى- رحمة اللّه عليه- تأويل را حقيقت عينى و واقعى مى داند و در تفسير الميزان مى فرمايد: حق در تفسير تأويل اين است كه، تأويل حقيقتى واقعى است كه مستند بيانات قرآنى (اعم از تشريع، موعظه و حكمت) مى باشد و آن براى جميع آيات قرآن، موجود است و از قبيل مفاهيم مدلول الفاظ نيست، بلكه از امور عينى است كه بالاتر از آن است كه الفاظ به آن برسد، بلكه در پس اين آيات كه ما قرائت مى كنيم و آنها را مورد تعقل قرار مى دهيم، چيزى است كه بمنزله روح قرآن و قرآن بمنزله جسم آن است و همانكه از آن به كتاب حكيم تعبير شده است ازاين رو غير از افراد پاك، آن را لمس نمى كنند «1».

8. نظر ابن تيميه اين است: تأويل شى ء با شناخت وجود عينى آن، شناخته مى شود، مثلا اهل كتاب كه

در كتابهاى خودشان صفات حضرت محمد (ص) را مى دانند. اين معرفت كلام است لكن تأويل آن، نفس پيامبر اسلام (ص) است «2».

9. معناى تأويل در قرآن: در قرآن كلمه تأويل در هفت سوره و هفده بار به كار رفته است و چند معنا دارد:

الف. تأويل به معناى تفسير و تعيين است، چنانكه در آيه ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ «3»: غير از خدا كسى تأويل قرآن را نمى داند، ظاهر در همين معناست.

ب. به معناى عاقبت و بازگشتگاه چيزى است، چنانكه در آيه فَإِنْ تَنازَعْتُمْ

__________________________________________________

(1). الميزان، ج 5، ص 25 به بعد.

(2). تفسير المنار، ج 3، ص 195 نقل از تفسير سورة التوحيد ابن تيميه.

(3). سوره آل عمران، 7.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 48

فِي شَيْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلًا «1»: پس اگر در مورد چيزى تنازع كرديد، به نزد خدا و رسول برگردانيد اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد و اين بهتر است و تأويل آن نيكوتر است.

ج. به معناى وقوع چيزى كه از آن خبر داده شده است مثل آيه هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ «2»: آيا غير از تأويل آن را مى نگرند در روزى كه تأويل آن ظاهر مى شود «3».

د. به معناى مصالح و انگيزه ها: قرآن لفظ تأويل را در علل غايى و اسرار كارهاى مرموز و فلسفه احكام، به كار مى برد از باب نمونه: همسفر موسى وقتى او را از اسرار كارهاى مرموز و به ظاهر زننده خود (مانند سوراخ كردن كشتى، تعمير ديوار خراب و كشتن جوان) آگاه

ساخت، رو به موسى كرد و اين جمله را گفت: ذلِكَ تَأْوِيلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً «4»: اين (اسرار و نتايج) تأويل كارهايى است كه براى آنها طاقت نياوردى «5».

نتيجه گيرى بحث تأويل: بعد از بررسى دوازده معنا كه براى تأويل ذكر كرده اند و با توجه به اينكه بعضى از اين معانى به بعضى ديگر برمى گردد، مجموعا چند نظر عمده در معناى تأويل وجود دارد (كه شايد ريشه همه آنها در آيات قرآن و تعبيرات مختلف آن از تأويل است) كه شايد بتوان گفت تأويل مشترك لفظى است و لذا تكيه بر يك معنا و نفى معانى ديگر صحيح نيست.

__________________________________________________

(1). سوره نساء، 59.

(2). سوره اعراف، 53.

(3). اين سه معنا را دكتر ذهبى در التفسير و المفسرون، ج 1، ص 13 ذكر مى كند.

(4). سوره كهف، 82.

(5). كتاب تفسير صحيح آيات مشكله قرآن، نوشته استاد جعفر سبحانى، ص 250.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 49

1. تأويل، همان تفسير است كه اين قول مشهور، در نظر علماى قديم بوده است «1».

2. تأويل، همان معناى مخالف ظاهر لفظ است كه اين نظر، بيشتر در علماى متأخر رواج دارد (و گاهى كلمه بار منفى پيدا مى كند).

3. تأويل همان حقيقت عينى و واقعى و خارجى است چنانكه ظاهر كلام علامه و ابن تيميه، همين بود كه مناسب با معناى لازم كلمه تأويل، در لغت است.

4. تأويل به معناى برگشت دادن چيزى به سوى اصل خود كه همان غايت مراد از آن است مى باشد و اين اصل گاهى فعل خارجى يا خبر يا علم است و اين معناى تأويل با متعدى بودن كلمه تأويل

مناسب است كه همين نيز مورد تأكيد دكتر ذهبى و موافق بعضى آيات قرآن است.

تذكر: چون تحقيق ما در مورد تفسير علمى است به طور خلاصه بحث تأويل را بررسى كرديم، تا در موارد نياز بتوانيم از آن استفاده كنيم و ببينيم آيا تفسير علمى نوعى از تأويل هست يا نيست.

سؤال: آيا تأويل جايز است؟

1. تأويل به معناى تفسير (طبق نظر قدماء) همان احكام تفسير را دارد كه بيان شد.

__________________________________________________

(1). همان طور كه علامه طباطبايى «ره» در تفسير الميزان، ص 23 از جلد سوم، اين مطلب را به مشهور قدماء نسبت داده اند چنانكه دكتر ذهبى، در التفسير و المفسرون، ص 13 نيز به آنان نسبت مى دهد و استاد جعفر سبحانى، در كتاب تفسير صحيح آيات مشكله قرآن، ص 249 مى فرمايد: از بررسى تفسير طبرى (م 310 ق) و تفسير حقايق التأويل سيد رضى (م 406 ق) و كتاب الغرر و الدرر سيد مرتضى (م 436 ق) استفاده مى شود كه در نظر آنان، لفظ تفسير مترادف تأويل بوده است.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 50

2. تأويل به معناى برگرداندن لفظ به طرف معناى خلاف ظاهر دو صورت دارد:

الف. اگر قرينه اى قطعى (نقلى يا عقلى) بر طبق آن باشد جايز است چنانچه يد اللّه را در آيه 10 سوره فتح به معناى قدرت الهى مى گيرند و اين به خاطر قرينه عقليه است كه خداوند جسم ندارد، پس دست جسمانى ندارد (اين مطلب را در روش تفسير عقلى بيشتر توضيح خواهيم داد).

ب. اگر قرينه اى قطعى (نقلى يا عقلى) بر آن معناى خلاف ظاهر نباشد، جايز نيست چون نسبت دادن چيزى به قرآن و خداست كه معلوم نيست

درست باشد و اين همان تفسير به رأى است.

3. تأويل به معناى حقيقت عينى و خارجى، اگر دليلى قطعى بر آن باشد، صحيح است لكن چنانچه استاد معرفت مى فرمايند، اين يك معناى لطيف عرفانى براى تأويل است كه استنادى براى آن نيافتيم «1».

4. تأويل به معناى لغوى كه برگشت چيزى به مراد آن باشد، با ظاهر بعضى آيات متناسب است و لذا هر كجا كه دليل و قرينه نقلى بر آن باشد، صحيح است وگرنه نمى توان بدون دليل، هر لفظى را به معنايى دلخواه برگردانيم و نام آن را تأويل بگذاريم.

چون ممكن است به همان اشكال انتساب كذب به قرآن، دچار شويم و يا به اصطلاح دچار تفسير به رأى گرديم (در اين باب در روشهاى تفسيرى سخن خواهيم راند).

__________________________________________________

(1). التمهيد في علوم القرآن، ج 3، ص 28 به بعد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 51

فرق تفسير و تأويل:

همانطور كه بيان شد واژه تفسير به معناى بيان مراد متكلم، از لفظ و پرده بردارى از آن است و روشن نموديم كه كلمه تأويل مشترك لفظى است و حداقل در چهار معنا به كار مى رود و به همين دليل در تفاوت معناى تفسير و تأويل اختلاف زيادى وجود دارد و هركس، برطبق معنايى كه در تفسير و تأويل انتخاب كرده است آن فرق را بيان نموده است.

لكن ما با توجه به معانى تأويل آن را بررسى مى كنيم.

الف. اگر تأويل به معناى اصطلاح قدما باشد كه تفسير را مترادف تأويل، مى گيرند پس ديگر اختلافى بين آنها نيست، لكن اين در كتب مفسران قديم (در حدود قرن چهارم و پنجم) اطلاق مى شود.

ب. اگر تأويل به اصطلاح متأخران

باشد كه همان معناى مخالف ظاهر لفظ است، اين اصطلاح گاهى با تفسير صحيح و معتبر، مصداقا يكى مى شود و آن زمانى است كه تأويل با قرينه اى قطعى از عقل يا نقل صورت گرفته باشد، بويژه بر آن نظر كه بيان بطن قرآن را تفسير بدانيم و گاهى با تفسير معتبر و صحيح، فاصله مى گيرد و آن وقتى است كه معناى مخالف ظاهر لفظ قرينه اى عقلى يا نقلى به عنوان پشتوانه تأويل نداشته باشد و در حقيقت داخل تفسير به رأى مى شود.

ج. اگر تأويل به معناى سوم يعنى حقيقت عينى خارجى و واقعى باشد با تفسير تباين دارد.

د. اگر تأويل به معناى لغوى (تأويل به معناى متعدى- برگرداندن به مراد اصلى) باشد، گاهى با تفسير مصداقا، يكى مى شود اگر تأويل با كمك قرينه قطعى (نقلى يا عقلى) صورت گرفته باشد، چون هدف تفسير هم، بيان مراد كلام است.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 53

فصل دوم: معيارها

معيارهاى تفسير معتبر:

اشاره

مقدمه. قرآن كتاب آسمانى و نازل شده از طرف خداست و در عين حال، به زبان عربى و براساس قواعد دستورى آن نازل شده است؛ پس براى فهم قرآن و بيان مقاصد آن لازم است شرايطى را رعايت كنيم كه اين شرايط دو دسته است:

الف. شرايط مربوط به شخص تفسيركننده قرآن.

ب. شرايط مربوط به خود تفسير، تا تفسيرى كامل و صحيح و معتبر انجام شود. هرچند مى توان، مفسر داراى شرايط را، يكى از اركان تفسير معتبر، به حساب آورد چون تفسير فرد غير متخصص، از قرآن حتما يك تفسير كامل و معتبر نمى باشد (مگر اتفاقا و با احتمال ضعيف، همان طور كه احتمال بدهيم يك انسان غير متخصص، در

علم فيزيك بتواند قانون نسبيت انشتين را، توضيح دهد و حتى آن را ابطال كند) پس معيارهاى تفسير معتبر عبارتند از:

1. مفسر داراى شرايط، آن تفسير را بيان كند

يعنى فردى متخصص در علم تفسير مى تواند نظر دهد، كه مراد هر آيه قرآن چيست. همان طور كه در جهان امروز بيان هر غير متخصص، در يك رشته علمى را نمى پذيرند و حتى در بعضى موارد، جرم محسوب مى شود (مثل اينكه شخصى كه پزشك نيست اگر اقدام به

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 54

معالجه و يا عمل جراحى بنمايد مجرم است، اگرچه اتفاقا عمل او منجر به بهبودى بيمار شود) اما شرايط مفسر را در مبحث آينده ذكر مى كنيم.

2. پيروى از روش صحيح در تفسير قرآن

چون روشهاى تفسيرى گاهى ناقص و گاهى كامل است و بعضى روشها، صحيح و موجب كشف مراد آيه است و بعضى روشها نادرست و حتى موجب انحراف در تفسير قرآن است (مثل تفسير به رأى) كه اين موضوع را، در مبحث روشهاى تفسير مورد بررسى كامل قرار خواهيم داد. پس يك تفسير وقتى معتبر است، كه از راه صحيح گذشته و با روش صحيح، استخراج شده باشد و به دست ما برسد.

3. رعايت عناصر مطلوب در تفسير

چنانچه در نتيجه گيرى از معناى لغوى و اصطلاحى تفسير بيان كرديم؛ تفسير مطلوب بايد داراى اين عناصر باشد:

الف. از ابهام يك لفظ يا آيه اى پرده بردارى نموده و مفاهيم آن را كشف نمايد.

ب. مقاصد كلام و گوينده آن را واضح نمايد.

ج. تفسير بيان است، پس قرائت قرآن، علم تجويد، صحيح خوانى قرآن، ترجمه كلمه به كلمه قرآن (تحت اللفظى) و حتى تدبر و تفكر در آيات كريم (فهم قرآن)، تفسير محسوب نمى شود، چون هيچ كدام، بيان نيستند بنابراين لازم است كه فهم ما از آيات قرآن (كه كشف از مقاصد آن مى كند) به صورت نوشتار يا گفتار درآيد، تا تفسير بر آن اطلاق شود.

4. تفسير قرآن نبايد منافات با سنت قطعى (خبر متواتر يا خبر واحد محفوف به قرائن) داشته باشد

چون پيامبر (ص) و ائمه (ع) مبين قرآن هستند.

در مورد اين شرط علماى تفسير تعبيرات مختلفى دارند، كه براى نمونه چند عبارت از آنها مى آوريم:

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 55

مرحوم شيخ طوسى «ره» (م 460 ق) مى فرمايد: «و اعلم انّ الرّواية ظاهرة في اخبار اصحابنا بأنّ التفسير القرآن لا يجوز الّا بالاثر الصحيح عن النّبي (ص) و عن الائمة (ع) الّذين قولهم حجّة كقول النّبي (ص) و انّ القول فيه بالرّأي لا يجوز» «1».

برطبق ظاهر روايات كه اصحاب (از پيامبر «ص» و ائمه «ع») نقل كرده اند، تفسير قرآن جايز نيست، مگر به وسيله روايات صحيح از پيامبر (ص) و از ائمه (ع) كه قول آنها، حجت است، مانند قول پيامبر (ص) و گفتار در مورد قرآن، طبق نظر شخصى جايز نيست.

در كلام شيخ طبرسى، در مجمع البيان كلمه نص صريح دارد «2» (لا يجوز الّا بالاثر الصّحيح و النّص الصّريح) و همين مطلب را صاحب قاموس القرآن تأكيد مى كند، بعد از آنكه

فرمود تفسير به معناى ايضاح و تبيين است گويد: «تفسير قرآن نيز از اين معنا است كه مراد خدا را، بيان و روشن مى كند و آن اگر مبتنى بر قرآن و سنت قطعى باشد، يعنى قرآن را با قرآن و حديث مقطوع، تفسير كند درست و صحيح است» «3».

نكات: اولا آيا خبرى كه قرآن را تفسير مى كند، مى تواند خبر واحد صحيح (چنانكه ظاهر كلام تبيان و مجمع همين است) يا حتما بايد قطعى باشد (متواتر يا محفوف به قرائن) اين مطلب مورد نزاع و بحث است كه بعدا متعرض آن خواهيم شد «4». ثانيا بحث مهم در اينجا اين است كه آيا كدام يك از اين دو جمله صحيح

__________________________________________________

(1). تفسير تبيان، ج 1، ص 4.

(2). مجمع البيان، ج 1، ص 13.

(3). قاموس قرآن، ج 5، ماده فسر، ص 175 نوشته سيد على اكبر قرشى.

(4). در مبحث منابع تفسير منبع سوم، مفصل بحث خواهيم كرد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 56

است؟

الف. تفسير قرآن بايد موافق روايات معتبر باشد.

ب. تفسير قرآن نبايد مخالف روايات معتبر باشد.

ظاهر كلام مرحوم شيخ طوسى در تبيان و شيخ طبرسى در مجمع «1» (كه عين كلام تبيان را آورده است) همان جمله اول (الف) است چنانچه مى گويد: «و اعلم أنّ الرّواية ظاهرة في اخبار اصحابنا بأنّ تفسير القرآن لا يجوز الّا بالاثر الصّحيح عن النّبي (ص) و عن الائمة (ع) الّذين قولهم حجّة كقول النّبي (ص)» «2». لكن با تأمل در كلام ايشان، ظاهر مى شود كه منظور آنها، رد تفسير به رأى بوده است. از اين رو در ذيل كلام مى فرمايد: «بل ينبغي أن يرجع الى

الأدلّة الصّحيحة امّا العقليّة او الشرعيّة من اجماع عليه او نقل متواتر به عمّن يجب اتّباع قوله» «3».

پس در نظر ايشان، منبع تفسير مختص به روايات نيست، تا بگوييم تفسير قرآن حتما بايد موافق روايات معتبر باشد، بلكه تفسير قرآن نبايد مخالف روايات معتبر قطعى باشد، هرچند روايات در كنار عقل و ... از منابع تفسير است.

5. تفسير قرآن بدون پيش داورى (پيش فرضهاى غير ضرورى)

در تفسير هر كلامى، احتياج به پيش فرضهاى ضرورى است كه غالبا كسى به آنها توجهى ندارد، مثل اينكه «اين كلام گوينده عاقل بوده است و از گفته خود هدفى داشته است و ظهور آن حجت است، مگر آنكه قرينه اى برخلاف آن آورده شود» «4».

لكن بعضى پيش فرضها هستند كه ممكن است در معنا اثر گذارد، در حالى كه

__________________________________________________

(1). تفسير مجمع البيان، ج 1، ص 13.

(2). مقدمه تفسير تبيان شيخ طوسى «ره»، ج 1، ص 4.

(3). مقدمه تفسير تبيان شيخ طوسى «ره»، ج 1، ص 4.

(4). به علاوه تفسير قرآن با فرض وحى بودن قرآن و قابل تفسير و فهم بودن آن، ممكن است.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 57

گوينده سخن با توجه به اصالة الظهور (فهم عرفى از الفاظ و تركيب هاى زبان رايج) سخن مى گويد، ولى ممكن است مفسر آن را، بدون هيچ گونه قرينه اى به يك معنا كه موافق پيش فرضهاى خاص اوست تفسير كند.

ازاين رو در شرايط مفسر بيان شد كه مفسر بايد، افكار و عقايد شخصى و تمايلات خود را بر معناى كلام تحميل نكند؛ به عبارت ديگر نبايد كلام ديگران، بر خواسته خود تطبيق كند، زيرا اين تفسير به رأى است كه شرعا حرام است و در نظر عقلا هم مذموم است،

لذا تفسيرى معتبر است كه با ظهور و نصوص كلام گوينده هماهنگ باشد (مگر آنكه به وسيله يك قرينه قطعى يا روايت قطعى، معناى خلاف ظاهرى را به گوينده نسبت دهند) و اگر يك مفسر، اعتقادات مذهبى خاص خود و يا نظريه اى علمى كه مورد پسند اوست را بر آيه اى تحميل كند و سعى در تطبيق آنها (بدون شاهد و موافقت ظاهر لفظ) نمايد، اين تفسير معتبر نخواهد بود «1».

6. تفسير يك آيه نبايد مخالف با آيات ديگر قرآن باشد

در اين مورد لازم است كلمه مخالف را توضيح، دهيم كه منظور چيست؟

الف. مخالف گاهى به معناى ناهماهنگ مى آيد كه با اصل مطلب، قابل جمع عرفى است، مثلا يك معناى خاص با يك معناى عام باهم مخالف هستند، لكن قابل جمع عرفى هستند، به اين صورت كه عام را با خاص تخصيص بزنيم (و تقيد نيز چنين است).

مثال: همه انسانها بايد روزه بگيرند، همه مريضها نبايد روزه بگيرند ...

__________________________________________________

(1). براى توضيح بيشتر، به كتابهاى تفسير آيات مشكله، ص 292 و مبانى و روشهاى تفسيرى، ص 209 مراجعه شود.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 58

جمع اين دو جمله ناسازگار و مخالف به اين است كه بگوئيم: همه انسانهاى غير مريض بايد روزه بگيرند.

ب. مخالف گاهى به معناى متناقض و متضاد مى آيد كه دو جمله، طورى باهم مخالف باشند كه قابل جمع عرفى نباشد؛ دراين صورت ناچاريم يكى را قبول و ديگر را رد كنيم، چون از لحاظ منطقى در دو جمله متناقض، صدق يكى مستلزم كذب ديگرى است. مانند: همه انسانها بايد روزه بگيرند، همه انسانها نبايد روزه بگيرند.

اكنون آنچه در عنوان مخالف قرآن ملحوظ است، همان معناى دوم (متناقض) است و

الّا تخصيص آيات قرآن با همديگر، يك امر طبيعى است كه در همه زبانهاى دنيا، رايج است. ازاين رو در روايات زيادى وارد شده كه حتى اگر روايتى، مخالف قرآن بود، آن را قبول نكنيد (و يترك ما خالف حكمه حكم الكتاب و السنه) «1».

و اگر حال روايات اين گونه باشد، حال تفسير روشن است كه آنچه مخالف نصوص و ظواهر قرآن است مخدوش مى باشد و اعتبار ندارد، چون تفسير قرآن نمى تواند ناقض و تكذيب كننده خود قرآن باشد.

7. تفسير قرآن نبايد مخالف حكم قطعى عقل باشد.

چون پيامبران حجت ظاهرى و عقل حجت باطنى است، پس اگر عقل انسان يك حكم قطعى دارد كه تمام عقلا آن را بپذيرند، شرع هم آن را مى پذيرد و از همين روست كه مى گويند: كلما حكم به العقل حكم به الشرع (هرچه را عقل به آن حكم كند دين هم آن حكم را مى كند) البته بالعكس، اين قاعده هم صحيح

__________________________________________________

(1). وسائل الشيعه، ج 18، باب 9 از ابواب صفات قاضى، در احاديث متعددى وارد شده است.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 59

است، چون هرچه را شارع مقدس حكم مى كند، عقل هم حكم مى كند (البته در مورد اين قاعده معانى ديگرى هم شده است) لكن گاهى عقل انسان نمى تواند آن مطلب را درك كند، چون عقل انسان، در حال رشد و تحول است و ممكن است، با پيشرفت علوم بشرى آن را دريابد، و لذا بسيارى از دستورات بهداشتى اسلام و قرآن، با گذشت زمان مورد قبول همه دانشمندان علم پزشكى قرار گرفت؛ با اينكه در محيط جاهليت عرب كه اين احكام در آن عصر، نازل شد عقل انسان آن روزگار، از درك آنها عاجز بود.

پس تفسير

قرآن نمى تواند نتيجه اى بدهد كه مخالف حكم قطعى عقل باشد، چون خداوند حكيم و عاقل است و شخص عاقل حكم خلاف عقل نمى دهد.

تذكر اين مطلب لازم است كه حكم مخالف عقل، با حكم مخالف علم فرق مى كند، چون علوم انسان و خصوصا علوم تجربى، بر اساس نظريات و تئوريهايى استوار است كه ممكن است با گذشت زمان، متحول شود يا از اعتبار ساقط شود. پس حكم قطعى عقل را به دنبال ندارد، و لذا اشكالى ندارد كه يك كلام قرآنى، با يك مطلب علمى رايج، سازگار نباشد و تجربه هم در طول اعصار قرون گذشته، ثابت كرده است كه بسيارى از نظريات علمى كه ما آنها را قطعى و غير قابل تزلزل فرض مى كنيم، با كشفيات جديد دانشمندان از اعتبار ساقط مى شود.

براى نمونه، قرآن در چهارده قرن قبل، سخن از حركت خورشيد مى كند وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها «1»: خورشيد در جريان است تا به محل استقرار خود برسد.

__________________________________________________

(1). سوره يس، 38.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 60

و لكن علوم كيهان شناسى در دوره بطلميوسى، خورشيد را متحرك مى دانستند و سپس از كپلر و كپرنيك از قرن هفدهم ميلادى به بعد، آن را ثابت و زمين را متحرك، فرض بعد مى كردند، لكن با كشفيات جديد، هر دو را متحرك مى دانند ولى قرآن يك حقيقت ثابت را بيان مى كند و بر آن نظر با استوارى مى ايستد و اين است كه مى گوييم اسلام حكم مخالف عقل، ندارد و اگر ظاهر آيه اى با مطلبى علمى، ناسازگار بود، دليل مخالفت علم با دين نيست؛ بلكه اين عقل و علم بشر است كه هنوز، رشد كافى و

نهايى نكرده است، تا همه حقايق طبيعت و معارف الهى را درك كند.

اين بحث را، در قلمرو علم و دين، بررسى بيشترى خواهيم كرد (به بخش دوم كتاب مراجعه كنيد).

8. تفسير قرآن، بايد بر اساس منابع صحيح تفسير باشد

يعنى تفسيرى معتبر است كه بر اساس دليل عقلى، يا نقلى معتبر و يا آيات محكم خود قرآن، بيان شود و اگر تفسير، بر اساس نظر شخصى و بدون مراجعه، به منابع معتبر باشد، آن تفسير به رأى است كه در روايات، مذموم شناخته شده و از آن نهى گرديده است (منابع صحيح و معتبر تفسير و نيز روش تفسير به رأى را، بعدا بررسى خواهيم كرد).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 61

شرايط مفسر قرآن:

اشاره

در علم امروز، اين مطلب از بديهيات است كه هركسى قادر نيست، بدون تخصص در هر رشته علمى اظهار نظر كند و به تأييد، يا تكذيب يك مطلب بپردازد و علم تفسير نيز از اين قاعده مستثنى نيست.

پس مفسر قرآن، بايد داراى شرايطى باشد تا سخن او معتبر و قابل بررسى شود، بعضى از اين شرايط لازمه مفسر قرآن است. مثلا چون قرآن به زبان عربى است پس ادبيات عرب لازم است و بعضى شرايط هم، براى كمال تفسير است كه گاهى جزو شرايط لازم مفسر، شمرده شده است ما سعى مى كنيم اين دو قسم را از هم جدا كنيم.

شرايط مفسر قرآن عبارت است:
1. آشنايى با ادبيات عرب

(صرف، نحو، لغت، اشتقاق، معانى، بيان و بديع) آگاهى به قواعد دستورى، يا به اصطلاح گرامر زبان عربى براى يك مفسر لازم است و حتى بدون اين شرط، تفسير قرآن محقق نمى شود، چون وسيله كار يك مفسر همان ادبيات عرب است و اين بدان جهت است كه قرآن، به زبان عربى نازل شده است؛ هرچند امروزه قرآن، به بسيارى از زبانهاى دنيا ترجمه شده است، لكن ترجمه قرآن نمى تواند مبناى يك تفسير صحيح و معتبر قرار گيرد، چون ساختار كلام عرب و نكات ريزى كه در آن رعايت مى شود، تماما در ترجمه ها منعكس نمى شود، بلكه هر ترجمه، گوياى فهم مترجم از متن قرآن است. ازاين روست كه ترجمه ها با مرور زمان، كهنه مى شود ولى متن قرآن شاداب و گويا مى ماند. نكته قابل توجه اين است كه آيا يك مفسر قرآن، لازم

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 62

است كه متخصص در فنون ادبيات عرب باشد، يا صرف آگاهى او از ادبيات عرب كافى است.

در ميان قدماى مفسرين كسى متعرض اين بحث نشده است، براى مثال: زمخشرى «1» و سيوطى «2» كه متعرض اين شرايط شده اند، اجمالا از آن گذشته اند، لكن متأخرين اهل تفسير «3» به اين نكته توجه داده اند كه تخصص در اين علوم لازم نيست، بلكه آشنايى و آگاهى با ادبيات عرب كافى است، البته تا حدى كه مفسر بتواند، اين مسائل را در قرآن تشخيص دهد، مثلا يك مفسر بايد بتواند با كمك علم صرف و نحو ريشه يك لغت را به دست آورد و با استفاده از كتب لغت معناى آن را بفهمد و با مراجعه به كتابهايى كه ريشه لغات را بررسى مى كند مثل: المقاييس، نوشته احمد بن فارس بن زكريا (م 359 ق)؛ المفردات في غريب القرآن، نوشته راغب اصفهانى (م 509 ق)؛ النهاية في غريب الحديث و الاثر، نوشته ابن اثير (م 606 ق) و مجمع البحرين، نوشته طريحى نجفى (م 1086 ق) ريشه و تحولات يك لغت را به دست آورد، به طورى كه بتواند معناى يك كلمه را كه از گذشته تا به حال تغيير كرده است، تشخيص دهد و با استفاده از علم معانى و بيان و بديع به رموز آيات و تركيبات قرآن پى ببرد، خصوصا اينكه اعجاز قرآن، در الفاظ و تركيبات خاص آن نمودار مى شود.

2. آگاهى از شأن نزول آيات قرآن كريم (تاريخ آيات).

اين مطلب در كلمات قدما به اسباب النزول تعبير شده است «4» و آن عبارت است از واقعه اى كه در طى آن، يك آيه يا مجموعه اى از آيات قرآن نازل شده و

__________________________________________________

(1). زمخشرى (م 528 ق- به نقل از مقدمه مجمع البيان).

(2). الاتقان في علوم القرآن، سيوطى، ج 2، ص

213- 215.

(3). تفسير صحيح آيات مشكله قرآن، نوشته آيت اللّه شيخ جعفر سبحانى، ص 292 به بعد.

(4). به الاتقان في علوم القرآن، نوشته سيوطى، ج 2، ص 213 و مقدمه تفسير مجمع البيان مراجعه شود.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 63

ممكن است آن واقعه يا شرايط زمانى و مكانى خاص، بتواند در روشن شدن معناى آيه كمك كند؛ لكن اختلاف در اين مطلب است كه چه مقدار مى توان، بر شأن نزول يك آيه، اعتماد كرد و آيا مى توان از چهارچوب آن خارج شد يا نه؟

خصوصا آنكه بسيارى از اين شأن نزولها، در قصص قرآن مربوط به پيامبران و امتهاى پيشين است كه بايد احتياط نمود، چون بعضى از اين شأن نزولها به وسيله علماى يهود، مسيحيت و ديگر افراد نقل شده است (در اين مورد در روشهاى تفسيرى باز هم سخن خواهيم داشت) ولى به هرحال يك مفسر، بدون توجه به شأن نزول آيات، نمى تواند يك تفسير صحيحى از آيات داشته باشد چون بدون آن ممكن است، بسيارى از قراينى را كه براى تفسير يك آيه، لازم است از دست بدهد و يك تفسير ناقص انجام دهد.

3. اطلاع از ناسخ، منسوخ و علوم قرآن

مثل شناخت آيات مكى، مدنى و تأويل آيات، متشابه، محكم و ... هرچند موارد نسخ در آيات قرآن محدود است، لكن عدم اطلاع از آنها، موجب مى شود كه مفسر در تفسير بعضى آيات قرآن، به اشتباه دچار شود.

4. علم فقه

فقه عبارت از فرامين و دستورات خداوند در مورد زندگى فردى و اجتماعى انسان است و يك مفسر لازم است، آگاهى از اين نوع مسائل داشته باشد تا بتواند، در آيات الاحكام (كه حدود پانصد آيه است) از اين آگاهى براى تفسير قرآن استفاده كند.

اين شرط را سيوطى و زمخشرى گفته اند «1» و بعضى هم از اين دو پيروى كرده اند، لكن لازم است اين مطلب روشن شود كه فرق اين شرط با شرط ديگرى

__________________________________________________

(1). منبع پيشين.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 64

كه خودشان مى فرمايند (الاحاديث المبينة لتفسير المجمل و المبهم) چيست؟ آيا علم فقه، غير از مراجعه به احاديث در باب احكام است.

اگر مراجعه به تفسير و سنت پيامبر (ص) و ائمّه (ع) شرط لازم مفسر است؛ ديگر احتياجى به اين شرط (علم فقه) نيست؛ مگر آنكه گفته شود آن قوه استنباط فقهى يعنى اجتهاد براى مفسر لازم است كه اين نيز شرط ديگرى است كه كسى متعرض آن نشده، چون اجتهاد را شرط تفسير ندانسته اند زيرا اجتهاد در احكام تخصص خاصى است كه چندان ربطى به تفسير ندارد (مگر آنكه گفته شود در مورد تفسير آيات الاحكام و فهم آنها لازم است) و شايد به همين جهت است كه بعضى از مفسران معاصر اين شرط را حذف كرده اند «1».

5. آگاهى از احاديث و مراجعه به آنها

در قرآن كريم بسيارى از آيات احكام و ديگر آيات مجمل و مبهم است كه تفسير آنها، بدون مراجعه به روايات صحيح اسلامى ممكن نيست، چون در بسيارى موارد مطلقات و عموماتى هستند كه مقيدات و مخصصات آنها در روايات پيامبر (ص) و ائمّه اطهار (ع) وارد شده است، براى

مثال در مورد نماز و روزه از قرآن فقط كليات آنها فهميده مى شود ولى شرايط خاص و احكام ويژه آنها، در سنت و روايات مطرح شده است، براى اين منظور به كتب احاديث و تفسير آيات احكام جصّاص، فاضل مقداد، محقق اردبيلى و جزائرى مى توان مراجعه كرد.

نكته: از ذيل بحث علم فقه روشن شد كه شرط آگاهى از احاديث، ما را از شرط علم فقه، بى نياز مى كند.

6. اصول الفقه

علمى است كه قواعد استخراج حكم الهى را، از منابع اسلامى (كتاب اللّه، سنت پيامبر (ص) و ائمّه (ع)، عقل و اجماع) بيان مى كند. اين علم

__________________________________________________

(1). تفسير صحيح آيات مشكله قرآن از آيت اللّه شيخ جعفر سبحانى، ص 292.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 65

مقدمه اجتهاد در احكام الهى (يعنى مقدمه علم فقه) است، لكن چون قواعد استفاده از ظواهر جملات را نشان مى دهد، براى يك مفسر لازم است. يك مفسر وقتى تفسير صحيحى ارائه مى دهد كه عام و خاص و مطلق و مقيد را بشناسد و بداند ظاهر، با نص، چه فرقى دارد و اين گونه مباحث در علم اصول الفقه مورد بررسى قرار مى گيرد.

لكن در اينجا باز اين مطلب روشن است كه، آگاهى از اين علم كافى است و تخصص زياد در آن لازم نيست (خصوصا آنكه غور زياد در علم اصول، ذهن انسان را از حالت صرافت عرفى، دور مى كند).

7. علم به قرائتهاى مختلف

قرآن به زبان عربى نازل شد ولى در محيطى كه تعداد افراد باسواد، از تعداد انگشتان دست كمتر بود، ازاين رو تا مدتى قرآن را مى نوشتند، ولى نقطه و اعراب نداشت و اين مطلب، موجب مى شد كه افراد در خواندن قرآن، دچار مشكل شوند هركسى قرآن را با يك صورت خاص و نزد استاد خود مى خواند، از اينجا بود كه قرائتهاى مختلف در مورد قرآن، به وجود آمد و در اين ميان هفت قرائت معروف شد.

قرآن امروز بر اساس قرائت عاصم، به روايت حفص چاپ و خوانده مى شود كه مورد اتفاق تمام مسلمانان قرار گرفته است، ولى در قديم يك چاپ از قرآن كه مورد قبول همگان باشد وجود نداشت،

هركس قرآن به قرائت يكى از قرّاء معروف مى خواند و اين امر براى ترجمه و تفسير قرآن، ايجاد مشكل مى كرد، از اين رو بزرگان تفسير مثل زمخشرى «1»، و سيوطى «2» و شيخ طبرسى «ره» «3» در مجمع البيان، علم به اعراب و قرائات را، براى تفسير لازم دانسته اند و حتى شيخ آن را

__________________________________________________

(1). منبع آنها گذشت.

(2). منبع آنها گذشت.

(3). مجمع البيان، ج 1، ص 13.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 66

از مهمترين علوم قرآن مى داند، و ازاين رو در تفسير مجمع البيان، بر اعراب و قرائتهاى مختلف تكيه بسيار شده و در تفسير هر آيه، يا مجموعه آيات قرائتهاى مختلف آن ذكر شده است.

ولى در بين مفسران متأخر و معاصر، به اين مسئله اهميت كمترى داده مى شود، تا آنجا كه در تفسير نمونه، به قرائتهاى مختلف اصلا توجه نشده است (مگر در موارد ضرورى) و شايد علت اين مسئله آن باشد كه بعد از اينكه مسلمانان همه بر يك قرائت اجماع پيدا كردند، ديگر مصلحت نباشد كه مفسران با تكيه بر قرائتهاى مختلف و گاهى غير معتبر و شاذ موجبات اختلاف نظر، در متن قرآن را فراهم كنند.

به هرحال مراجعه به قرائتهاى مختلف، در يك آيه مى تواند براى تفسير بهتر، كمك خوبى باشد، لكن تكيه زياد بر اين قرائتها لازم و مفيد نيست، اگرچه براى مفسران در ايام گذشته از ضروريات تفسير، بلكه لازمه قرائت قرآن بوده است.

8. آگاهى به علم اصول دين

آگاهى بر مباحث جهان بينى اسلامى و شناخت عقايد صحيح، درباره خداوند، نبوت و معاد (و امامت و عدل در نظر شيعيان) را علم اصول دين، مى نامند و به اصطلاح فنى، آن را علم

كلام يا عقايد و امروزه، جهان بينى مى نامند.

سيوطى و زمخشرى بر لزوم اين علم صحه گذارده اند، ولى مفسران متأخر و معاصر، آن را لازم ندانسته اند و يا حداقل ذكر نكرده اند «1» و مرحوم علامه، آن را

__________________________________________________

(1). به تفسير صحيح آيات مشكله قرآن، ص 292 و كتاب مبانى و روشهاى تفسير قرآن، ص 209 به بعد مراجعه شود.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 67

علت پيدايش تطبيق مى داند «1» و شايد بدين علت باشد كه علم كلام، در نزد هر مذهب و گروهى از مسلمانان (مثل شيعيان، معتزله، اشاعره و ...) به نوعى تكوين يافته كه مدافع نظرات خاص آنهاست و اگر كسى با ديدگاه كلامى خاص به قرآن نظر كند و از آن زاويه به تفسير آن بپردازد، در حقيقت با پيش داورى به تفسير قرآن پرداخته است كه اين موجب مى شود، نتواند يك تفسير معتبر و بدون پيرايه ارائه كند، خصوصا كه ما بايد اصول عقايدمان را از قرآن بگيريم، نه اينكه عقايد را از جاى ديگر اخذ كنيم و بر قرآن تطبيق كنيم (اين مطلب را در روشهاى تفسير، بيشتر توضيح خواهيم داد).

بلى اگر منظور از علم اصول دين، آگاهى به مبانى فلسفى و كلامى گروههاى مختلف باشد، خوب است و براى تفسير قرآن مفيد است (كه اين مورد به صورت مستقل خواهد آمد).

9. علم الموهبه

(علمى كه خداوند به هر كس خواهد بخشيد): در تعريف اين شرط، سيوطى مى گويد: آن علمى است كه خداوند به كسانى مى دهد كه به آنچه مى دانند عمل مى كنند «2». زمخشرى هم اين شرط را، براى مفسر ذكر كرده است، ولى متأخران آن را ذكر نكرده اند و شايد علت

اين باشد كه اين شرط، معيار معينى ندارد و ممكن است هر كس ادعا كند كه: «من علم موهبت دارم»، يا به راحتى كسى را متهم كند كه علم موهبت ندارد. علاوه بر اينكه مشخص نيست كه علم موهبت براى چيست؟ آيا براى شناخت ظواهر قرآن و تفسير آنها است؟ كه

__________________________________________________

(1). الميزان، ج 1، ص 4 مى فرمايد: متكلمان برطبق اقوال مذهبى، تفسيرهاى گوناگون گزيدند ... اين همان تطبيق است.

(2). الاتقان في علوم القرآن، ج 2، ص 213 به بعد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 68

در اين صورت لازم نيست، يا براى شناخت بطون قرآن و متصل شدن به منبع وحى براى دريافت حقيقت آيات است؟ كه در آن صورت، هركس مى تواند ادعا كند كه داراى علم موهبت است و هر مطلبى را به عنوان بطن، و حقيقت، تأويل و امثال ذلك، بدون آوردن دليل و شاهد، به قرآن نسبت دهد و هرگاه اعتراض مى شود، در جواب بگويد كه اين از تفضلات و الهامات غيبى است (چنانچه در بعضى روشهاى تفسيرى اين گونه است).

هرچند اگر كسى علم الهى داشته و به غيب متصل باشد، مراتب والاترى از معانى قرآن را، درك مى كند كه در حد اعلاى آن وجود مقدس پيامبر اسلام (ص) و ائمّه اطهار (ع) بودند، ولى ادعاى اين مطلب و شرط كردن آن براى مفسر، غير اصولى است.

بلى ممكن است، شرط كمال تفسير باشد، ولى دليلى بر وجوب و لزوم آن، در تفسير نداريم.

10. ايمان به رسالت اسلامى و دعوت قرآن

طبرى اين شرط را، در اوايل تفسير خود، ذكر مى كند «1» و بعضى از علماى معاصر، اين شرط را براى مفسر لازم دانسته اند و گفته اند: «مفسرى

كه درصدد فهم مقاصد قرآن است، بى شك بدون ايمان كامل، به درستى رسالت و دعوت قرآن، هرگز قادر به فهم صحيح قرآن، نخواهد بود». ايشان با استشهاد به آيه شريفه: هُدىً لِلْمُتَّقِينَ (قرآن هدايت است براى تقواپيشگان) مى فرمايد: «همچنين دلى كه خالى از نور ايمان باشد و عقلى كه به كجرويهاى شرك، بى ايمانى و آثار آن آلوده گشته، هرگز از تمايل به

__________________________________________________

(1). الاتقان في علوم القرآن، سيوطى، ج 2، ص 200 به نقل از طبرى مى گويد: اعلم ان من شرطه، صحة الاعتقاد اولا و لزوم سنة الدين.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 69

كجروى و فساد آزاد نبوده و قادر نخواهد بود بى دخالت ديدگاههاى مختلف و به گونه اى آزاد و مستقيم، مقاصد قرآن را درك نمايد» «1».

به نظر مى رسد كه در اينجا چند مطلب با هم مخلوط شده است:

الف. فهم كامل قرآن، اعم از ظاهر و باطن آن لازم دارد انسان، به منبع وحى متصل شود.

ب. دريافت هدايت قرآن و رسيدن به ايمان راستين و كامل از طريق قرآن.

ج. تفسير كردن آيات غامض و روشن كردن معنا و مراد آن كه با قرائن عقلى و نقلى صورت مى گيرد.

اين شرط (ايمان به رسالت اسلامى) براى بند الف و ب لازم است، ولى براى مورد ج لازم به نظر نمى رسد. براى مثال اگر يك انسان غير مسلمان، ولى با انصاف (بدون اينكه اهل گناههاى فاحش) باشد و بدون غرض، قرآن و تفاسير را مطالعه كند و تمام شرايط يك مفسر را داشته باشد، آيا نمى تواند بفهمد كه سوره ايلاف، چه مى گويد؟ هدف آن چيست؟ در كجا نازل شده است؟ و آن را تفسير كند. امروزه

در جهان كارهاى آكادميك، انجام مى شود و ممكن است در كارهاى آكادميك، كسى فقيه يا مفسر شود نه بخاطر شوق ايمان، بلكه انگيزه هاى ديگر داشته باشد. بلى ممكن است به فهم كامل قرآن، يا هدايت قرآن دست نيافته باشد، ولى به تفسير قرآن مى رسد.

اگر اين شرط، براى جلوگيرى از دروغ گفتن مفسر بى ايمان باشد، براى مسلمان و غير مسلمان مساوى است. البته اين طور هم نيست كه هر شخص مسلمان باايمان، بتواند به هدايت قرآنى، يا فهم كامل آن، برسد. چنانچه بسيارى

__________________________________________________

(1). كتاب مبانى و روشهاى تفسيرى، نوشته استاد عميد زنجانى، ص 209.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 70

از مسلمانان، اهل گناه و ... هستند و اين مانع راه آنان مى شود، ولو اينكه تمام شرايط يك مفسر را داشته باشند؛ ولى اين مطالب مانع تفسير نمى شود، هرچند ممكن است مانع كمال تفسير، يا تأثير آن بر نفوس ديگران بشود.

علاوه بر اينكه اگر فهم قرآن و تفسير آن، براى غير مسلمانان ممكن نباشد، چگونه آنها هدايت شوند و به سوى اسلام روى آورند، در حالى كه قرآن براى ارشاد همه انسانها آمده است «1».

11. آگاهى از بينشهاى فلسفى، علمى، اجتماعى و اخلاقى

اين آگاهى موجب شكوفايى ذهن و سبب برداشتهاى ارزنده اى از قرآن مى گردد، چون امروزه بشر، گامهاى بلندى پيرامون شناخت زمين، كيهان، حيوان و انسان برداشته است كه نمى توان گفت تمام آنچه را كه در اين مقوله، گفته و ترسيم كرده است صحيح است، ولى آگاهى از چنين كشفيات علمى، سبب تقويت تفكر

__________________________________________________

(1). استاد آيت اللّه معرفت، در صحبت دو طرفه، فرمودند كه: علم الموهبه، ايمان علم اصول از شرايط مفسر است. و عمده دليل ايشان اين بود كه،

بدون اعتقاد به وحى بودن قرآن و نزول از طرف خدا، كسى عشق پيدا نمى كند كه ساعتها دقت كند و تفسير يك آيه را بفهمد، ازاين رو تا به حال هيچ كافرى، تفسير قرآن ننوشته است. پس براى فهم كامل و تفسير قرآن (كه از مرحله ترجمه بالاتر رود) لازم است اين شرايط در مفسر موجود باشد.

بنده در جواب ايشان عرض كردم كه: عدم وقوع (كه هيچ كافرى تا به حال تفسير ننوشته) دليل عدم امكان نيست و از طرف ديگر، يك جواب نقضى داريم كه بسيارى از كفار، براى شيطنت و حمله به اسلام، با دقت، مبانى اسلامى را مطالعه كرده و تفسير و استنباط مى كنند (مطالعات آكادميك) و يا عليه مسلمانان به صورت اشكال، به كار مى برند. بلى يك مفسر بايد پيش فرضهايى (مثل وحى بودن قرآن و قابل تفسير بودن) را داشته باشد، تا بتواند آن را تفسير كند، ولى اعتقاد به اينكه قرآن وحى است، لازم نيست هرچند براى فهم كامل قرآن (اعم از ظاهر و باطن) و يا استفاده، از هدايت قرآن لازم است كه شخص مؤمن به قرآن، بلكه با تقوا باشد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 71

فلسفى و علمى انسان مى گردد، مايه شكوفايى ذهن مفسر مى شود و به او توان خاصى، مى بخشد كه از قرآن به صورت كاملترى بهره بردارى كند.

البته منظور اين نيست كه به كمك فلسفه يونانى، يا اسلامى و يا به كمك علوم جديد، به تفسير قرآن بپردازيم (به اين معنا كه) قرآن را بر اين افكار غير مصون از خطا تطبيق كنيم، زيرا چنين كارى ممكن است، به تفسير به رأى (كه عقلا و

شرعا حرام است) منجر شود.

اين شرط را بعضى از بزرگان معاصر، قرار داده اند «1» و شرط لازمى، براى يك تفسير كامل و معتبر است، هرچند تخصص در فلسفه يا علوم تجربى لازم نيست، ولى براى فهم آيات مربوط به آفرينش كاينات، دستورات اخلاقى و اجتماعى خوب است و بدون آن ممكن است، رموز آيات و اعجاز قرآن در مسائل علمى كشف نشود و مفسر از آنها غافل بماند؛ چون بحث اين رساله در مورد تفسير علمى است، در باب حد و مرز و صحت اين نوع تفسير و خطرات آن، مفصلا متعرض خواهيم شد ازاين رو در اينجا به همين مقدار اكتفا مى كنيم.

12. پرهيز از هر نوع پيش داورى «2» و اجتناب از تفسير به رأى

مفسر بايد تابع دلالت لفظى آيات قرآن باشد، نه آنكه دلالت آيه را تابع رأى و فهم خويش سازد، يعنى عقيده اى را قبلا انتخاب كرده است و بعد با استمداد از آيه اى آن را توجيه مى كند و به اصطلاح قرآن را، بر رأى خود تطبيق مى كند و به عبارت

__________________________________________________

(1). مراجعه شود به تفسير آيات مشكله، نوشته استاد آيت اللّه سبحانى، ص 292 به بعد و كتاب مبانى و روشهاى تفسيرى، نوشته استاد عميد زنجانى، ص 209 به بعد.

(2). البته بعضى پيش فرضهاى ضرورى هست كه نه تنها اشكال ندارد، بلكه براى تفسير هر كتاب آسمانى لازم است، مثل فرض اينكه قرآن وحيى قابل فهم و تفسير است كه گوينده آن عاقل بوده است و ...

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 72

ديگر، رأى خود را بر قرآن تحميل مى كند و اين همان تفسير به رأى است كه از آن نهى شده است «1».

البته به نظر مى رسد كه اين شرط، بيش

از آنكه شرط مفسر باشد، شرط تفسير معتبر و صحيح است، هرچند مآل هر دو به يك مطلب است.

13. آشنايى با تفسير و ممارست با آن

(آگاهى از نظرات مفسران و عدم تقليد آنان): اگر مفسر در آغاز، بدون مقدمه و بدون اطلاع از نظرات مفسران بزرگ، بخواهد به تفسير قرآن بپردازد، ممكن است به انحراف دچار شود و يا به نقل نظريات ديگران بپردازد، نه اينكه خود مفسر باشد، چون فرق است بين اجتهاد در تفسير قرآن، با پيروى از ديگران و نقل تفاسير آنان. در صورت دوم نمى تواند مفسر باشد، هرچند براى شخص مبتدى بهتر است، اول به آراى ديگران بپردازد و پس از آگاهى از نظرات آنان (كه ممكن است قراين خوبى در آنها باشد) تلاش تفسيرى خود را آغاز كند و نظر نهايى را انتخاب نمايد. براى محقق ورزيده بهتر است ابتدا، خود تلاش تفسيرى كند و برداشت از آيات (با توجه به قراين عقلى و نقلى) بنمايد و سپس به آراى ديگران مراجعه كند، تا نظر خود را تكميل يا اصلاح سازد.

البته نبايد از اين نكته، غافل شد كه تقليد از مفسران قبلى هم صحيح نيست و اين مطلب مورد تأكيد بزرگان تفسير، مثل شيخ طوسى «ره» «2» در تفسير تبيان و

__________________________________________________

(1). مراجعه شود به تفسير آيات مشكله نوشته استاد آيت اللّه سبحانى ص 292 به بعد و كتاب مبانى و روشهاى تفسيرى، نوشته استاد عميد زنجانى، ص 209 به بعد.

(2). تفسير تبيان، نوشته مرحوم شيخ طوسى «ره» (م 460 ق)، ج 1، ص 4 به بعد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 73

مفسران معاصر «1» مى باشد، بلكه مفسر، مستقلا انديشه كند و

نظر دهد و حتى تقليد از مفسران براى مفسر حرام است چون پيروى از ظن نهى شده است «2».

14. آگاهى از تاريخ صدر اسلام

(خصوصا غزوات و سريه ها)، تاريخ زندگى پيامبران گذشته و تاريخ جاهليت عرب (شناخت محيط نزول قرآن كريم، از حيث آداب و رسوم اعراب و بت پرستى آنها).

اين شرط، هرچند براى يك مفسر لازم به نظر مى رسد، لكن مى توان آن را توضيح ديگرى، براى شأن نزول يا مكمل آن دانست. به هرحال يك مفسر، لازم نيست متخصص تاريخ اديان باشد، بلكه آگاهى او از تاريخ در حد لزوم (كه بستگى به تفسير آيه دارد) مطلوب است.

جمع بندى و نتيجه گيرى

بنابراين يك مفسر قرآن بايد داراى اين شرايط باشد: آشنايى با ادبيات عرب، آگاهى از تاريخ هر آيه، در صدر اسلام، يا موضوع آيه و ...، اطلاع از علوم قرآن، مثل ناسخ، منسوخ، متشابه و ...، آگاهى از احاديث و مراجعه به آنها، اصول الفقه، آگاهى از بينشهاى فلسفى، علمى، اجتماعى و اخلاقى، پرهيز از پيش داورى و تطبيق و آشنايى با تفسير و اقوال مفسران و عدم تقليد از آنها.

__________________________________________________

(1). آيت اللّه خوئى «ره» در كتاب البيان، ص 422 تقليد از مفسران را حرام مى داند، چه فاسد المذهب باشند يا نباشند و دليل آن را نهى از پيروى ظن و حرمة اسناد شى ء الى اللّه بغير اذنه مى دانند.

(2). آيت اللّه خوئى «ره» در كتاب البيان، ص 422 تقليد از مفسران را حرام مى داند، چه فاسد المذهب باشند يا نباشند و دليل آن را نهى از پيروى ظن و حرمة اسناد شى ء الى اللّه بغير اذنه مى دانند.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 74

منابع تفسير:

اول. الفاظ و عبارتهاى هر آيه كه مورد تفسير قرار مى گيرد

از لحاظ بيان مقصود ممكن است چند صورت داشته باشد:

الف. ممكن است آيه، نص در بيان مقصود باشد، يعنى مطلب و هدف گوينده را به طور صريح و قاطع بيان كند. چنانچه در وجوب اصل نماز، روزه و حج اين گونه است. (هرچند گاهى شرايط و جزئيات مورد نظر قرار نگرفته و كاملا بيان نشده است).

ب. ممكن است يك آيه، ظهور در مطالبى داشته باشد، هرچند تصريح به آن ندارد، لكن عموم مردم (كه آشنا به لغت باشند) يك مطلب را از آن، مى فهمند.

ج. گاهى يك آيه قرآن به طور مجمل و مبهم، مطلبى را بيان مى كند كه مقصود گوينده سخن،

روشن نيست، مگر آنكه به آيات واضح ديگر مراجعه شود، اين گونه آيات را متشابه، گويند و آيات صريح و اصول اساسى كه به طور واضح بيان شده را، آيات محكم گويند، براى مثال: چند آيه را در نظر مى گيريم: قال اللّه تعالى: لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ «1»، (هيچ چيزى مثل و مانند خداوند نيست) و قال تعالى: الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى «2»، (به درستى خداوند، بر عرش استوار،

__________________________________________________

(1). سوره شورى، 11.

(2). سوره طه، 5.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 75

قرار گرفته است) و قال تعالى: يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ «1»، (دست خدا بالاى دستهاى آنان است).

اگر ظاهر آيه دوم و سوم را در نظر بگيريم، ممكن است كسى بگويد كه خداوند، دست دارد و بر كرسى و عرش خود مى نشيند و قرار مى گيرد. پس خداوند جسم است؛ ولى با مراجعه به آيه اول كه هرگونه مثل و مانند را، در مورد خدا نفى مى كند، متوجه مى شويم كه او مكان ندارد و جسم نيست (وگرنه مانند ديگر موجودات مادى بود) پس آيه دوم و سوم متشابه بود و آيه اول محكم است؛ چون آيات متشابه، مجمل و مبهم است و احتياج به بيان كننده (يعنى آيات محكم) دارد.

آيات قرآن اگر نص يا ظاهر باشد، براى شنونده و تفسيركننده حجت است؛ چون بناى عقلا بر حجيّت ظاهر و نص است و اگر كسى، خلاف آن را بپذيرد و عمل كند از او قبول نمى كنند و حتى او را سرزنش مى نمايند (مگر آنكه قرينه اى عقلى يا نقلى برخلاف ظاهر آيه وجود داشته باشد).

اما نوع سوم آيات (يعنى آيات متشابه) قابل پيروى نيست؛ چون ظهور ندارد و

هدف گوينده روشن نيست، مگر آنكه در پرتو آيات محكم، عقل و روايات معتبر، تفسير شده و مقصود گوينده روشن شود و اين مورد، يكى از مصاديق بارز تفسير است كه آيات احتياج به متخصص در تفسير دارد، تا مقصود خداوند بر مردم روشن گردد.

پس يكى از منابع تفسير، همان نصوص و ظواهر الفاظ آيات قرآن است كه با توجه به آن، هر آيه مورد تفسير قرار مى گيرد. بلى آيات متشابه بعد از رفع تشابه،

__________________________________________________

(1). سوره فتح، 10.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 76

مى تواند منبع تفسير آيات ديگر، قرار گيرد همان طور كه قضاياى نظرى، پس از اثبات خود مبناى اثبات قضاياى ديگر مى شود.

دوم. عقل سالم و فطرى انسان

(همان طور كه شيخ طوسى «ره» در تفسير تبيان تصريح مى كند) «1».

وقتى عقل از هواهاى نفسانى و تأثير افكار و عقايد و سليقه هاى شخصى، به دور باشد مى تواند در مسير تفسير قرآن، يكى از منابع قرار گيرد؛ چون عقل حجت درونى انسان است، همانطورى كه پيامبران حجت برونى هستند و نقش هردو، راهنمايى انسان است. پس در تفسير قرآن (كه آن هم كتاب هدايت است) بايد از دو هادى و راهنما يعنى عقل و پيامبران الهى كمك گرفت «2».

اگر در تفسير قرآن، به عقل و دلايل عقلى و قضاياى قطعى آن توجه نشود، ممكن است مفسر، به تناقض گويى دچار شود و در تفسير كلام خداوند دچار انحراف شود. عقل است كه بين نص و ظاهر و محكم و متشابه و ... فرق مى گذارد و عام را از خاص جدا مى كند و هركدام را در محدوده خود به كار مى برد.

البته منظور ما از عقل، اعم از دلايل عقلى و عقلايى

است كه در تفسير قرآن راه گشاست و اگر عقل و قراين عقلى و دلايل قطعى عقلى را كنار بگذاريم، در تفسير بسيارى از آيات، دچار مشكل خواهيم شد و در بحث تفسير معتبر، بيان كرديم كه در قرآن چيزى كه مخالف عقل و حكم قطعى عقل باشد وجود ندارد.

سوم. روايات متواتر و قطعى

پيامبر اسلام (ص) به عنوان اولين مفسر وحى، شناخته مى شود او كه كلماتش، ريشه در وحى الهى دارد؛ در بسيارى از موارد با

__________________________________________________

(1). التبيان، ج 1، ص 4.

(2). البيان آيت اللّه خوئى، ص 422.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 77

سخنان خود مقصود خداوند كريم را، روشن كرده است.

اما بعد از او هم، خاندان رسالت و ائمه معصومين (ع) مفسران اصلى قرآن هستند؛ چون معصوم از خطا بوده و سخن آنان، از پيامبر (ص) سرچشمه گرفته و ريشه در وحى دارد و همچنين به دليل حديث ثقلين، هميشه همراه قرآن هستند.

پس سخنان آنها بر ما حجت است و براى تفسير قرآن راه گشاست. اما سخنان پيامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) به چند صورت به ما رسيده است:

الف. اخبار متواتر: يعنى رواياتى كه به صورت متعدد و از طريقهاى گوناگون براى ما نقل شده است، بطورى كه ما علم يا اطمينان پيدا مى كنيم كه آن خبر، دروغ نيست.

ب. اخبارى كه به صورت واحد به ما رسيده است، يعنى فقط يك طريق معتبر دارد، ولى ما قراين و شواهدى در دست داريم كه آن خبر را، صادق مى دانيم و اطمينان پيدا مى كنيم كه از پيامبر (ص) يا ائمه اطهار (ع) صادر شده است.

ج. رواياتى كه به طور واحد به ما رسيده و طريق آن هم

معتبر است، ولى شواهد و قراين صدق به همراه ندارد.

د. رواياتى كه به صورت واحد، به ما رسيده است، ولى طريق آن معتبر نيست.

در مورد روايات نوع اول و دوم، هيچ ترديدى نيست كه مبين قرآن است همان طور كه در مورد روايات نوع چهارم هم شكى وجود ندارد كه نمى تواند مفسر قرآن شود. (پژوهش گران مى توانند به كتاب شريف الميزان، ذيل آيه شريفه 44 سوره نحل، مراجعه كنند).

نقش خبر واحد در تفسير: اما در مورد روايت واحد ظنى معتبر (روايات نوع

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 78

سوم) نظرات متفاوتى وجود دارد كه ما به طور اجمال، به دلايل موافقان و مخالفان اشاره مى كنيم.

دلايل موافقان تفسير قرآن با روايات آحاد ظنى معتبر: اين قول موافق بعضى كلمات اهل سنت (مثل زركشى در البرهان «1» و ...) و بعضى از متأخران شيعه (مثل مؤلفان كتاب شناخت قرآن «2» ...) است.

1. در علم اصول ثابت شده كه اعتبار امارات ظنى، به اين نحو است كه شرعا مى تواند به جاى دلايل علمى و يقين آور به كار رود و خبر واحد معتبر، اماره است كه در تمام موارد، مى توان به جاى يك دليل علمى از آن استفاده كرد چون علم تعبدى است و قول به غير علم نيست «3».

2. روش جارى و دائمى عقلا اين است كه از دلايل ظنى معتبر، پيروى مى كنند همان طور كه از دلايل علمى پيروى مى نمايند، مثل قاعده «يد» كه در نظر خردمندان، نشانه مالكيت است و شارع هم، آن را امضا كرده است «4».

بررسى: 1. اعتبار خبر واحد ظنى، به خاطر بناى عقلا است و بناى عقلا يك دليل لبّى است و آن قدر متيقن

دارد كه همان دايره احكام شرعيه است، پس شامل عقايد و تفسير قرآن نمى شود (اما در موارد احكام شرعى قرآن، مى توان از آن استفاده كرد ازاين رو علماى اصول تخصيص قرآن، با خبر واحد را جايز مى دانند).

2. قاعده «يد» در مورد احكام است و بحث ما تفسير است.

__________________________________________________

(1). در مورد مأخذ تفسير قرآن مى گويد: الاول النقل عن النبي (ص) هذا هو الطراز المعلم لكن يجب الحذر من الضعيف منه و الموضوع (ج 2، ص 156).

(2). شناخت قرآن، نوشته آقايان هريسى و نجمى، ص 311.

(3). البيان آيت اللّه خوئى «ره»، ص 423.

(4). البيان آيت اللّه خوئى «ره»، ص 423.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 79

دلايل مخالفان تفسير قرآن با خبر واحد: شيخ طوسى «ره» در تبيان «1» و محمد عبده «2» و علامه طباطبايى «ره» در الميزان «3» از مخالفان تفسير قرآن با خبر واحد هستند و دلايل آنان به اين شرح است:

1. از نظر اينان، دليل اعتبار خبر واحد ظنى، همان بناى عقلا است و آن دليل است كه خبر واحد را در احكام شرعى، حجت سازد؛ چون در آن دايره است كه انسان، وقتى علم نداشته باشد، به ظن و حكم ظاهرى معتبر هم، اكتفا مى كند.

پس بايد مضمون خبر، حكم شرعى يا موضوعى كه داراى حكم شرعى است باشد (تا بتوان به حكم ظاهرى به جاى حكم واقعى اكتفا كرد) و دليل اين حصر هم، روشن است، چون بناى عقلا يك دليل لبّى است و در موارد شك، قدر متيقن آن را مى گيرند و در اينجا ما وقتى شك كرديم كه آيا خبر واحد ظنى در مورد تفسير

هم معتبر است يا نه؟ حداقل دلالت دليل را (كه همان احكام شرعى است) اخذ مى كنيم و با توجه به اينكه بيشتر روايات تفسيرى، مربوط به تاريخ اقوام و ملل گذشته و يا عقايد است، روايات آحاد ظنى، در آنها معتبر نيست؛ زيرا تفسير بيان مقصود الهى است و نسبت دادن چيزى به خدا به طور ظنى حرام است.

علاوه بر اين در مورد عقايد، احتياج به علم داريم و ظن كفايت نمى كند.

تعجب دارد كه بعضى از بزرگان، در مبانى علم اصول، اكتفا به ظن معتبر را، در اصول اعتقادى (مثل توحيد و معاد جسمانى) حجت نمى داند، اما در البيان خويش، خبر واحد معتبر را در تفسير، كافى مى داند، با توجه به اينكه بسيارى از

__________________________________________________

(1). ايشان در تبيان ص 4 جلد اول مى فرمايد: بل ينبغي ان يرجع الى الادلة الصحيحية، اما العقلية او الشرعية من اجماع عليه او نقل متواتر به عمن يجب اتباع قوله و لا يقبل في ذلك خبر واحد، خاصة اذا كان مما طريقه العلم.

(2). اضواء على السّنة المحمّدية، ص 391، محمود ابو ريّه (به نقل از تاريخ الاستاذ الامام، ج 2، ص 643).

(3). الميزان، ج 12، ص 262، چاپ بيروت.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 80

اخبار تفسيرى، مربوط به اصول اعتقادى است «1».

2. علامه طباطبايى «ره» ذيل آيه شريفه ... وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ «2» (و ما قرآن را بر تو نازل كرديم، تا براى مردم بيان كنى آنچه بر آنها نازل شده است ...) مى فرمايد: «اين آيه دلالت بر حجيت قول پيامبر (ص) در بيان آيات قرآن مى كند

و بيان اهل البيت عليهم السلام هم، ملحق به بيان پيامبر (ص) است و دليل آن حديث ثقلين مى باشد كه به طور متواتر نقل شده است و اما بقيه امت مثل صحابه، تابعين و علما حجيتى براى بيان آنها، نسبت به قرآن كريم وجود ندارد؛ چون آيه شامل بيان آنها نمى شود و دليل منصوصى (مثل خبر ثقلين) در مورد حجيت قول آنان در دست نداريم ...

اما اين حجيت بيان پيامبر (ص) و ائمه (ع)، فقط در مورد بيان شفاهى (رودررو) است. اما اخبارى كه كلام آنها را نقل مى كند اگر متواتر يا محفوف به قرينه قطعيه، يا مانند آن باشد، حجت است، ولى اگر متواتر يا محفوف به قرينه قطعى نبوده، چه موافق و چه مخالف كتاب اللّه باشد، حجيت ندارد؛ زيرا خبر واحد ظنى مخالف كتاب، بيان نيست و خبر واحد ظنى موافق كتاب هم، احراز بيان بودن، برايش نمى شود» «3».

3. مرحوم علامه شعرانى در مقدمه تفسير منهج الصادقين، مى گويد: چنانكه در الفاظ قرآن، اخبار آحاد حجت نيست و قرائت به آن ثابت نمى شود، در معناى قرآن هم اخبار آحاد حجت نيست «4».

بررسى: در اينجا مى توان گفت كه صحيح است كه بيشتر روايات تفسيرى،

__________________________________________________

(1). مصباح الاصول، ج 2، ص 236 و البيان، ص 422 از آيت اللّه خوئى «ره».

(2). سوره نحل، 44.

(3). الميزان، ج 12، ص 261- 262، چاپ بيروت.

(4). تفسير منهج الصادقين، ج 1، ص 31، چاپ اسلاميه تهران، 1346.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 81

مربوط به تاريخ و عقايد است، ولى بعضى از آنها هم، مربوط به احكام (آيات الاحكام) است و در اين مورد، نمى توان

ادعا كرد كه دليل حجيت خبر واحد (بناى عقلا) شامل آن نمى شود (البته اين مطلب بر مبناى سخن كسانى است كه در اصول الفقه، حجيت خبر واحد در احكام را پذيرفته باشند و اين مسئله خود خلافى است و بحث مفصل مى طلبد كه جاى آن اينجا نيست) «1».

جمع بندى و نتيجه گيرى: پس در مورد خبر واحد ظنى معتبر، قائل به تفصيل مى شويم، به اين معنا كه اگر خبر واحد ظنى معتبر، در مورد آيات الاحكام باشد، پذيرفته مى شود و اگر در مورد عقايد، يا موارد ديگر باشد مورد قبول نيست و دليل آن هم، قصور دليل حجيت خبر واحد ظنى است (البته اين مطلب بنابراين است كه تخصيص و تقييد آيات را هم، نوعى تفسير بدانيم).

روايات/ قطعى/ متواتر تفسير قرآن با آن بلامانع است

واحد محفوف به قراين تفسير قرآن با آن بلامانع است

غير قطعى/ واحد ضعيف تفسير قرآن با آن صحيح نيست

واحد معتبر/ در آيات الاحكام تفسير با آن صحيح است

در غير آيات الاحكام تفسير با آن صحيح نيست

__________________________________________________

(1). شيخ طوسى «ره» ادعاى اجماع بر حجيت خبر واحد كرده و بيشتر علماى متأخر با او همراهند، در حالى كه سيد مرتضى «ره» هم، ادعاى اجماع بر عدم حجيت آن كرده است. براى اطلاع بيشتر به كتابهاى معالم الدين، تأليف شهيد ثانى (1011) چاپ اسلاميه، ص 188 و اصول الفقه، تأليف مظفر «ره»، ص 85 و كفاية الاصول آخوند خراسانى «ره»، مراجعه كنيد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 82

تذكر: اينكه روايات به عنوان يك منبع در تفسير قرآن، مورد استفاده قرار مى گيرد بدان معنا نيست كه تفسير حتما، بايد با روايات مطابقت كند و

اگر در مورد آيه اى روايتى وارد شده، تفسير كنيم، اگرنه سكوت نماييم، بلكه معيار، عدم مخالفت تفسير قرآن با روايات قطعى مى باشد. پس روايات تنها منبع تفسير قرآن نيست بلكه يكى از منابع مهم تفسير است.

چهارم. آيات قرآن ديگر

مى تواند منبعى براى تفسير يك آيه قرار گيرد كه اين مطلب را تفسير قرآن به قرآن مى نامند و ما آن را ذيل روشهاى تفسير، روشن خواهيم كرد، به اين معنا كه با توجه به سياق آيات، هماهنگى آنها و يا آيات ديگرى كه در موضوع آيه مورد تفسير وارد شده است، مى تواند مفهوم آيه را، روشن كند و اين مطلب در آيات متشابه، اگر تنها طريق نباشد، يكى از مؤثرترين راهها براى تبيين مقصود آيات مى باشد.

پنجم. تفاسير گذشتگان و علماى سلف از شيعه و سنى

(مثل تفسير مجمع البيان و طبرى). تفسيرهاى قديمى بعد از تفكر و تدبر شخص مفسر، در آيه مى تواند يك منبع خوب و راه گشا باشد؛ چون ممكن است مفسرين سلف، مطالب و قراينى را ذكر كرده باشند كه در فهم آيه، مفيد واقع شود، بويژه كه آنان به زمان پيامبر (ص) و معصومين (ع) نزديكتر بوده اند.

احتمال دارد آنان قراين و رواياتى در اختيار داشته اند كه به دست ما نرسيده است، هرچند اين مطلب نبايد به تقليد از مفسرين سلف، منجر شود؛ همان طور كه در شرايط مفسر بيان كرديم كه نبايد مقلد مفسرين ديگر باشد؛ چون تقليد در تفسير حرام است.

ششم. مراجعه به لغت و ادبيات عرب

براى فهم ظاهر آيه لازم است.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 83

اين مطلب را شيخ طوسى «ره» در تبيان چنين بيان كرده است: «و متى كان التأويل، يحتاج الى شاهد من اللغة، فلا يقبل من الشاهد الا ما كان معلوما بين اهل اللغة شائعا بينهم و اما الطريقة الآحاد من الروايات الشاردة و الالفاظ النادرة فأنه لا يقطع بذلك».

ايشان تذكر مى دهند كه معناى لغت بايد معلوم و شايع باشد. پس هر معنا كه اين دو خصوصيت را ندارد، مثل مفاهيمى كه نادر باشند، براى تفسير مورد استناد واقع نمى شوند.

هفتم. مراجعه به كتابها

و منابعى كه در مورد شناخت محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ و ... (يعنى علوم قرآن) نوشته شده است و اين مى تواند يكى از منابع تفسير باشد چون شناخت اين امور، براى تفسير صحيح لازم است.

در اين مورد مى توان از متشابهات القرآن (ابن شهر آشوب) و التمهيد (استاد آيت اللّه معرفت) نام برد.

هشتم. شأن نزول آيات

يكى از منابع مهم تفسير قرآن است: در مورد استفاده از اسباب نزول، يا شأن نزول يا مورد نزول آيه كه داستانى است، مربوط به مقدمات يا حال نزول يك آيه، اختلاف نظر وجود دارد؛ بعضى همه قصه ها را يكسره ساختگى و جعلى مى دانند و بعضى پايبند شأن نزول هستند و از مورد آيه به موارد ديگر تعدى نمى كنند، اما مى توانيم شأن نزول آيات را به سه دسته عمده تقسيم كنيم:

الف. گاهى شأن نزول طورى است كه موجب انحصار آيه، در يك مورد خاص مى شود (البته در صورتى كه انحصار ثابت شود).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 84

مثال: آيه تطهير با توجه به شأن نزول آن كه به صورت متواتر نقل شده است «1»، آن را منحصر در پيامبر (ص)، على، فاطمه، حسن و حسين (ع) مى كند. پس مقصود، تطهير آنهاست، قال تعالى: إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً «2» و شامل ديگر صحابه رسول اللّه (ص) نمى گردد.

ب. گاهى شأن نزول، براى نمونه آوردن و ذكر مصداق است؛ چون ممكن است آيه داراى مصاديق زيادى باشد كه هر كدام، داراى يك مرتبه است و روايت، مرتبه اعلى را مى گويد، اينكه يا آيه داراى افرادى است و روايت، فرد اكمل را تذكر مى دهد.

مثال: در مورد

آيه اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ در روايات وارد شده است كه منظور على (ع) است «3» لكن اينجا انحصار نيست بلكه ذكر فرد اكمل، يا ذكر مصداق است كه على (ع) (بعد از پيامبر) داراى كاملترين، صراط است و لذا در روايت از امام باقر (ع) وارد شده كه: القرآن يجري كما تجري الشمس و القمر «4»، قرآن مثل ماه و خورشيد، جريان دارد و با مرگ افراد و وقايع موضوع آن تمام نمى شود.

ج. گاهى شأن نزول، در توجه به معناى لغات و فهم آيه كمك مى كند؛ چون بعضى لغات، مشترك لفظى هستند و معانى متعدد دارند و با توجه به شأن نزول

__________________________________________________

(1). در اين مورد، به تفاسيرى مثل الميزان و نمونه مراجعه شود كه در ذيل آيه، متعرض شده اند، ولى اخيرا كتابى به نام «آيه التطهير» توسط آقاى موحد ابطحى، منتشر شده كه تمام روايات مربوط به آيه را، جمع آورى كرده است.

(2). سوره احزاب، 33.

(3). الميزان، ج 1، ص 41 به نقل از الفقيه و تفسير عياشى، از امام صادق (ع).

(4). الميزان، ج 1، ص 42 به نقل از تفسير عياشى.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 85

قطعى، مى توان يكى از معانى را ترجيح داد.

نتيجه: پس نمى توان، همه شأن نزولها را يكسره، كنار نهاد؛ چون بعضى از آنها متواتر، مستفيض و قطعى است و از طرفى نمى توان، به همه شأن نزولها عمل كرد؛ چون ممكن است بعضى ساختگى و جعلى باشد.

لكن روايات قطعى به عنوان قراينى در فهم آيات، فى الجمله قابل استفاده است و يكى از منابع تفسير، به شمار مى رود خصوصا اگر دلالت بر انحصار آيه، در

مورد خاص هم داشته باشد.

براى استفاده از شأن نزول آيات، مى توان به كتابهاى اسباب النزول (واقدى كه در حاشيه الاتقان سيوطى، آمده است) يا شأن نزول آيات (دكتر محقق) و تفسير مجمع البيان، نور الثقلين و البرهان مراجعه نمود.

نهم. مراجعه به تورات، انجيل

(كتاب مقدس كه فعلا در دسترس است) و تلمود؛ چون اين منابع در زمان حيات پيامبر اسلام (ص) هم وجود داشته است و بسيارى از اهل مدينه، يهودى بوده و بعد مسلمان شده اند. پس معلومات افراد يهودى يا مسيحى كه از همين منابع بوده، با منابع اسلامى درهم آميخته است، خصوصا در مورد قصص انبياى گذشته كه در قرآن اشاره شده است.

ازاين رو عمدا يا سهوا در نقل داستانها، جابه جايى صورت گرفته و از اينجاست كه اسرائيليات، وارد حوزه اسلام شده است. پس براى ارزيابى بهتر قصص نقل شده در تفسيرها و روايات، بهتر است به عهد عتيق و جديد مراجعه شود و با آنها مقايسه گردد.

براى مثال: داستان خلقت حضرت حوا، از دنده چپ آدم (ع) كه در بعضى

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 86

روايات وارد شده است، ريشه اى يهودى دارد و اصل آن، در تورات آمده است «1»، ازاين رو علامه طباطبائى «ره» در تفسير الميزان، آن را رد مى كند «2»؛ چون روايات اهل البيت آن را تكذيب مى نمايد. البته صرف مطابقت يك داستان قرآنى، با داستان عهدين، موجب وهن آن نمى شود، ولى بعضى روايات مجعوله كه مضمون آنها مورد شك است، به اين صورت شناخته مى شود.

دهم. مراجعه به علوم جديد و كشفيات آنها

براى روشن شدن معناى آيات علمى قرآن مفيد است؛ چون بشر گامهاى بلندى، پيرامون شناخت زمين، كيهان، حيوانات و انسان برداشته است، هرچند تمام كشفيات انسان قطعى نيست و بسيارى از آنها، تئوريهاى ثابت نشده يا به قول بعضى فيزيكدانان، افسانه هاى مفيد است. پس اين مطلب نبايد ما را به ورطه تحميل نظريات علمى، بر قرآن، يا تفسير به رأى بكشاند.

از طرفى غفلت از آراى

علمى و فلسفى جديد نيز موجب مى شود كه مفسر نتواند، نيازهاى زندگى جديد بشر را، از آيات استخراج كند و راه بشريت را با نور قرآن، منور كند. ما در اين مورد باز هم سخن خواهيم گفت و در مبحث تفسير علمى، در روشهاى تفسيرى و در فصل هاى بعدى متعرض آن خواهيم شد.

يازدهم. عقل

قراين و دلايل عقلانى مى تواند براى تفسير آيات، راه گشا باشد، در بحث تفسير معتبر، بيان كرديم كه در قرآن چيزى كه مخالف عقل و حكم قطعى عقلى باشد، وجود ندارد ولى اينجا مى گوئيم كه آيات قرآن، با كمك

__________________________________________________

(1). كتاب مقدس، چاپ 1932، سفر پيدايش، باب دوم، شماره 22 مى گويد: و خداوند خدا آن دنده را كه از آدم گرفته بود، زنى بنا كرد و وى را به نزد آدم آورد و آدم گفت: همانا اين است استخوانى از استخوانهايم.

(2). الميزان، ج 1، ص 142.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 87

عقل تفسير مى شود و اگر مراجعه به عقل، عقلا و دلايل قطعى عقلى را كنار بگذاريم، در تفسير بسيارى از آيات دچار مشكل مى شويم، يا به خطاء خواهيم رفت. در اين مورد در بحث روشهاى تفسيرى (تفسير قرآن با عقل) بيشتر كاوش مى كنيم.

تذكر اول: در نظر بعضى از علما، تفسير اجماع هم، يكى از منابع تفسير است (چنانچه شيخ طوسى «ره» در كتاب تبيان فرمودند) ولى اثبات آن مشكل است؛ چون اگر اجماع را، به معناى كشف قول معصوم بگيريم، يك دليل لبّى است كه حجيت آن، در محدوده احكام شرعيه فرعيه است. اگر اجماع به معناى صرف اجتماع مردم، بر يك كلام باشد كه حجيت ندارد. پس

همان تفصيلى كه در مورد خبر واحد ظنى داديم، در اينجا هم مى آيد، يعنى اجماع در مورد آيات الاحكام، مى تواند معتبر باشد، اما در مورد آيات قصص، عقايد و اخلاق، كاربردى ندارد.

تذكر دوم: بعضى از اهل سنت، دو منبع ديگر، به منابع تفسير اضافه مى كنند:

الف. اجتهاد شخصى «1».

ب. نظريات صحابه پيامبر (ص) «2».

اما بايد گفت كه منظور از اجتهاد شخصى چيست؟ اگر منظور تفسير به رأى است كه از شيعه و سنى، مورد نهى قرار گرفته است و اگر منظور اجتهاد در تفسير (بعد از توجه به منابع و همراه با شرايط تفسير و مفسر) است، يعنى مفسر نبايد تقليد كند، اين مطلبى است صحيح؛ زيرا كه تقليد در تفسير حرام است و اگر منظور، صرف بيان نظر شخصى، بدون داشتن شرايط تفسير معتبر و مفسر است،

__________________________________________________

(1). اين مطلب را آقاى عميد زنجانى، در كتاب روشهاى تفسيرى، ص 25 به اهل سنت نسبت مى دهند.

(2). الاتقان في علوم القرآن، ج 2، ص 207؛ البرهان، ج 2، ص 156.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 88

صحيح نيست؛ چون اظهار نظر غير متخصص، در علم تفسير است.

اما نظريات صحابه به عنوان منبع تفسير، دو نوع قابل طرح است:

الف. اگر گفته شود كه صحابه چون عارف به زمان پيامبر (ص) و لغات مصطلح آن بوده اند، بنابراين فهم آنان از آيات و لغات قرينه اى براى تفسير آيات شود، اين مطلب صحيح است اما به منبع ششم (لغت) برمى گردد.

ب. و اگر گفته شود كه فهم صحابه از قرآن، حجيت دارد و ما بايد آن را در تفسير قرآن بپذيريم، دليلى بر اين مطلب نداريم و روايت معتبرى،

در اين مورد به ما نرسيده است.

بلى در مورد اهل البيت (ع) به دليل حديث ثقلين، قول آنها حجت است چون ريشه در وحى دارد و مفسر و مبين وحى است

. در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 89

فصل سوم: روشهاى تفسيرى

اشاره

اين روشها عبارت است از طريق و شيوه اى كه، هر مفسر، براى تفسير يك يا چند آيه انتخاب مى كند و غالبا بستگى دارد به ابزارى كه در تفسير به كار مى برد.

در تعريف تفسير متذكر شديم كه تفسير، تقسيمات گوناگون دارد و از لحاظ روش تفسير (صرف نظر از صحيح يا خطا بودن آن) به چند نوع به اين شرح تقسيم مى شود:

تفسير/ كامل تفسير اجتهادى

ناقص/ 1. تفسير قرآن به قرآن

2. تفسير قرآن به عقل

3. تفسير قرآن به روايات

4. تفسير علمى

5. تفسير موضوعى

6. تفسير قرآن به رأى

7. تفسير رمزى

هر كدام از اين روشها، مى تواند معتبر باشد و ما را به مقصود (تبيين آيات

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 90

قرآن) برساند و نيز ممكن است خطا و نامعتبر باشد، ازاين رو ما معيارهاى تفسير معتبر را، در يك فصل جداگانه بحث كرديم و در اين قسمت، بيشتر شيوه و شكل كار هر روش را، مورد بررسى و نقد قرار مى دهيم.

علت پيدايش شيوه هاى مختلف در تفسير قرآن:

در زمان پيامبر (ص) مردم مستقيما از منبع متصل به وحى الهى، (يعنى پيامبر «ص») استفاده مى كردند و هر مشكلى را از ايشان، سؤال مى كردند و تفسير از اين قاعده مستثنى نبود، ازاين رو بسيارى از روايات اسلامى، تفسير آيات قرآن است كه از پيامبر (ص) سؤال شده و ايشان مطلب آيه را، توضيح داده اند.

در زمان ائمه معصومين (ع) تا حدودى وضع بر همين منوال بود، خصوصا براى شيعه كه قول آنها را حجت مى دانند و در مورد تفسير آيات هم، از ايشان سؤال مى كردند.

اما در زمانهاى بعد، در قرون اوليه اسلام، كم كم بحثهاى كلامى زياد شد و اين به علت فتح كشورهاى جديد و برخورد مسلمانان

با فرقه هاى مختلف، اوج گرفت و در زمان خلفا، فلسفه يونانى به عربى منتقل شد از اين جهت در عهد عباسيان (اواخر قرن اول و اوايل قرن دوم هجرى قمرى) بحثهاى عقلى و فلسفى، رشد كرد و در همين زمان هم تصوف، ظاهر شد و بعضى از مردم به رياضت و مجاهدت با نفس و ... روى آوردند و در اين ميان، گروه سومى از مردم اهل حديث شدند كه بر تعبد محض، به ظواهر دينى پايبند بودند و به خاطر همين اختلاف آرا، اختلاف روشهاى تفسيرى هم به وجود آمد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 91

محدثان از روش تفسير، با روايات سلف صالح و صحابه و ... پيروى مى كردند و متكلمان و فلاسفه هم، آيات را طبق مذهب مختار خودشان، تفسير مى كردند و آيات مخالف را تأويل مى كردند و متصوفه به تأويل آيات روى آوردند «1» و به همين ترتيب شيوه هاى تفسيرى متعدد به وجود آمد.

1. تفسير قرآن با قرآن:

اشاره

هرچند تفسير الميزان علامه طباطبائى «ره» به اين روش معروف شده ولى تفسير قرآن با قرآن، يك شيوه سابقه دار، در بين مفسرين شيعه و اهل سنت است و حتى از زمان معصومين (ع) رايج بوده است كه به نمونه هايى از آن اشاره خواهيم كرد.

لكن براى روشن شدن مفهوم تفسير قرآن با قرآن، بهتر است در ابتدا كلام علامه طباطبائى «ره» را نقل كنيم، ايشان مى فرمايد: تشخيص مقاصد عاليه و فهم حقايق قرآن به دو صورت ممكن است:

الف. اينكه ما در ابتدا بحثهاى علمى يا فلسفى انجام دهيم، تا نتيجه مطلوب و حق، در آن مسئله علمى يا فلسفى روشن شود و سپس آيات قرآن را، بر

آن مسئله علمى يا فلسفى حمل كنيم، ولى اين طريق در مورد غير قرآن خوب است ولى در مورد قرآن صحيح نيست.

ب. اينكه قرآن را با قرآن تفسير كنيم و معناى هر آيه را، با تفكر در همان آيه و آيات ديگر، به دست آوريم و مصاديق آيه را، معلوم كنيم و با استفاده از خصوصيات ذكر شده در آيات، آنها را مشخص كنيم؛ چنانچه خداوند مى فرمايد:

__________________________________________________

(1). در اين قسمت از تفسير الميزان، ج 1، ص 4 به بعد استفاده شده است.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 92

نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ ءٍ «1» (بدرستى كه ما قرآن را بر تو، فروفرستاديم، تا روشنگر هر چيزى باشد) و بعيد است كه قرآن روشنگر و مبين هر چيزى باشد ولى مبين خودش نباشد «2».

شواهد و دلايل تفسير قرآن با قرآن:

1. در زمان ائمه (ع) تمسك به آيات قرآن، براى روشن شدن بعضى آيات ديگر انجام مى شد؛ چنانچه از امام باقر (ع) سؤال كردند كه چرا قصر نماز مسافر را واجب مى فرماييد در حالى كه در آيه قرآن آمده است: إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ «3» (وقتى در زمين مسافرت كرديد، اشكالى ندارد كه نماز را شكسته به جا آوريد) و كلمه لا جناح دلالت بر وجوب ندارد، بلكه دلالت بر جواز دارد.

حضرت فرمودند: اين مطلب به دليل آيه ديگرى از قرآن است كه لا جناح را به معناى وجوب استعمال كرده است، آنجا كه مى فرمايد: فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما «4» (كسى كه حج يا عمره را، انجام داد اشكالى ندارد كه طواف نيز انجام دهد)

در حالى كه طواف واجب است «5».

2. شيوه مفسرين بزرگ شيعه و اهل سنت هم، تفسير قرآن با قرآن بوده است.

علامه مجلسى «ره» كه آيات قرآن را در بحار الانوار، در اول هر فصل

__________________________________________________

(1). سوره نحل، 89.

(2). تفسير الميزان، ج 1، ص 11 با تلخيص و تصرف مختصر.

(3). سوره نساء، 101.

(4). سوره بقره، 158.

(5). وسايل الشيعه، ج 5، ص 538 باب 22 از ابواب صلوة مسافر حديث 2.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 93

دسته بندى مى كند ظاهرا منظورش تفسير قرآن با قرآن بوده است. همچنين در تفسير مجمع البيان و تفاسير اهل سنت، گاهى از آيات براى تفسير يك آيه، استفاده مى شده است.

پس اين يك طريق قديمى است و حتى ابن تيميه مى گويد «1»: اگر كسى سؤال كند بهترين طريق تفسير چيست؟ «فالجواب: ان اصح الطرق في ذلك، ان يفسر القرآن بالقرآن» جواب اينست كه صحيحترين روش، تفسير قرآن با قرآن است.

3. تكرار آيات در قرآن، خود شاهد اين مطلب است كه طبعا مى تواند بعضى آيات مفسر بعضى ديگر باشد.

4. در روايت نبوى مرسل، آمده است كه: القرآن يفسّر بعضه بعضا «قرآن بعضى از قسمتهايش بعضى ديگر را تفسير مى كند» اين جمله مشهور است، ولى سند آن براى ما روشن نيست، ازاين رو مرسل ناميده مى شود.

از حضرت على (ع) نقل شده است كه: ان كتاب اللّه ليصدّق بعضه بعضا و لا يكذّب بعضه بعضا «2» «بدرستى كه قرآن بعضى از قسمتهايش بعضى ديگر را تصديق مى نمايد ولى همديگر را تكذيب نمى كنند».

و باز از امير المؤمنين (ع) نقل شد كه فرمودند: كتاب اللّه ... ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه على

بعض «3» «قرآن بعضى از قسمتهايش با بعضى ديگر سخن مى گويد و بر همديگر شهادت مى دهند».

تذكر: كسى تفسير قرآن را با قرآن غير جايز، ندانسته است، ولى روايتى از

__________________________________________________

(1). كتاب مقدمه في اصول التفسير، ص 39، تأليف ابن تيميه، متوفى 728 قمرى.

(2). بحار الانوار، ج 9، ص 127 نقل از توحيد صدوق، چاپ بيروت.

(3). نهج البلاغه، خطبه 133.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 94

امام صادق (ع) نقل شده كه از آن توهم مخالفت مى شود: عن أبي عبد اللّه (ع) قال: قال أبي: ما ضرب رجل، القرآن بعضه ببعض الاكفر «1» «امام صادق (ع) فرمودند كه پدرم فرمود: هيچ كس بعضى از قرآن را به بعضى ديگر، نزد مگر آنكه كافر شد» و در در المنثور و تفسير نعمانى هم، مضمون اين روايت آورده شده و مذموم شمرده شده است.

معانى ضرب القرآن بعضه ببعض، به اين شرح است «2»:

1. علامه مجلسى «ره» احتمال مى دهد كه منظور، معناى ظاهرى ضرب باشد (كوبيدن قرآن به زمين، يا به هم زدن قرآن كه نوعى استخفاف به قرآن باشد و آن حرام است) و كفر هم، به معناى گناه بزرگ باشد؛ چنانچه در ترك صلوة آمده است.

2. شيخ صدوق «ره» مى فرمايد: منظور تفسير كردن آيه اى با تفسير آيه ديگر است (يعنى آيات را جابه جا تفسير كردن است) «3».

3. فيض كاشانى مى فرمايد: شايد منظور تأويل بعضى متشابهات قرآن، به بعضى معانى (برطبق هواى نفس و بدون شنيدن از اهل آن، يا هدايت و نورى از طرف خدا) باشد «4».

4. علامه طباطبائى «ره» مى فرمايد: منظور خلط بين آيات از حيث مقامات معانى آنهاست، يعنى اخلال به

مقام آنها شود، مثلا محكم را متشابه فرض كنيم يا

__________________________________________________

(1). كافى، ج 2، ص 632؛ بحار الانوار، ج 89، ص 39، چاپ بيروت.

(2). در اين قسمت از سخنان آيت اللّه استادى- دامت بركاته- استفاده شد.

(3). معانى الاخبار، به نقل از بحار الانوار، ج 89، ص 39.

(4). وافى، ج 5، ص 274 به نقل از آقاى استادى.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 95

برعكس شود «1».

5. شايد منظور روايت، تناقض گيرى، از قرآن باشد؛ چون در زمان على (ع) و امام حسن عسكرى (ع) زنديقهايى بودند و آياتى كه به ظاهر، مخالف همديگر بود را جمع آورى مى كردند، تا به قرآن اشكال كنند و در اين زمينه، روايات مفصلى، در بحار الانوار، وارد شده كه شايد روايت ضرب القرآن، جواب اين افراد باشد «2».

نتيجه: پس منظور از روايت ضرب القرآن، تفسير قرآن به قرآن نيست، بلكه يا تفسير به رأى، يا تناقض گيرى و يا خلط عمدى آيات و معانى آنها مى باشد.

2. تفسير قرآن با عقل:

اشاره

استفاده و استمداد از قراين عقلى كه مورد قبول همه خردمندان، در راه فهم قرآن است را، تفسير به عقل گويند «3».

و از افتخارات اسلام اين است كه، بين تفسير به رأى و تفسير به عقل فرق مى گذارد، يكى را مذموم و ديگرى را ممدوح مى داند، ازاين رو نفرمودند كه (من فسر القرآن بعقله ... كذا ...) هر كس قرآن را با عقل خود تفسير كند، مجازات دارد؛ چون عقل يكى از ابزارهاى تفسير قرآن است و تفسير قرآن، نبايد مخالف حكم صريح عقل، يا قراين قطعى عقلى باشد، بلكه عقل كمك كننده مفسر است.

براى مثال يك نمونه ذكر مى كنيم كه به

اين شرح است:

__________________________________________________

(1). به نقل از آقاى استادى.

(2). بحار الانوار، ج 90، ص 98- 142، چاپ بيروت.

(3). اين بخش از كتاب ارزنده تفسير به رأى آيت اللّه استاد مكارم شيرازى، ص 38 به بعد استفاده شده است.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 96

خداوند در قرآن مى فرمايد: يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ «1» «دست خدا بالاى دست آنهاست» و يا در جاى ديگر خداوند را سميع و بصير معرفى مى كند.

و از طرفى، عقل انسان درك مى كند و اثبات مى نمايد كه خداوند، نمى تواند جسم باشد پس منظور، ظاهر آيات (دست، چشم و گوش) نيست. پس به كمك عقل، اين آيات را اين گونه تفسير مى كنيم:

قدرت خداوند، بالاتر از همه قدرتهاست و خداوند علم وسيع به ديدنيها و شنيدنيها (مبصرات و مسموعات) دارد.

رابطه عقل و دين:

در اين مورد، سه احتمال، بلكه سه نوع حكم دينى، در رابطه با عقل ممكن است تصور شود:

الف. احكام عقل پذير: يعنى آيات و رواياتى كه دستورات (اوامر و نواهى)، يا مطالبى دارد كه عقل سليم، آن را مى پذيرد، بلكه عقل هم خودبه خود، همان حكم را مى نمايد، مانند: دستورات بهداشتى اسلام و يا محكوم كردن ظلم و پذيرفتن عدالت كه مطابق حكم عقل است.

ب. احكام عقل ستيز: يعنى احكامى كه در دين، وجود داشته باشد و برخلاف حكم صريح عقل سالم، باشد. در اين مورد متكلمان و دانشمندان اديان مختلف، متفقا عقيده دارند كه چنين احكامى، در اديان الهى وجود ندارد، چرا كه دين و خصوصا اسلام، مطابق فطرت و عقل است و خداوند خود، عاقل و حكيم است؛ پس دستورى خلاف عقل نمى دهد، بلكه عقل، خود حجت باطنى است

__________________________________________________

(1). سوره

فتح، 10.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 97

همان طور كه پيامبران، حجت ظاهرى انسانها هستند. پس اگر در موردى ظاهر يك آيه، روايت يا حكم دينى با احكام قطعى عقل، معارض باشد دو احتمال وجود دارد:

اول آنكه حكم عقل مقدماتش كامل نباشد و خطايى در آن، صورت گرفته باشد.

دوم اگر قطعى بودن آن حكم عقلى ثابت باشد، معلوم مى شود، ظاهر آن آيه يا روايت منظور شارع نبوده است. براى مثال؛ اگر روايتى با حكم محال بودن اجتماع النقيضين متضاد بود، بايد در ظاهر آن روايت، تصرف نمود و با قرينه عقلى، حمل برخلاف ظاهر آن كرد؛ چون فهم ما از آيه يا روايت خطا بوده است.

ج. احكام عقل گريز: يعنى احكام و مطالبى در دين، قرآن يا روايات وجود دارد، ولى براى عقل، قابل فهم و درك نباشد، بلكه فراتر از عقل باشد.

هرچند در اين مورد، عقل حكمى برخلاف و متضاد با آن مطلب دينى نمى دهد، ولى دليلى براى پذيرش و توجيه آن نيز ندارد.

براى مثال: عقل انسان وجود خداوند را، مى پذيرد و اثبات مى كند و اين از احكام عقل پذير است، ولى ذات خداوند و چگونگى آن را، درك نمى كند. پس ذات الهى از مطالب عقل گريز است.

يا اينكه بسيارى از احكام تعبدى شرعى وجود دارد كه توجيه عقلانى ندارد (در موارد حلال و حرامهاى فقهى، مثالهاى فراوان وجود دارد. براى مثال: چرا نماز ظهر، چهار ركعت و نماز مغرب سه ركعت است، ولى دليلى هم، بر محال بودن آنها نداريم).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 98

مسيحيان تثليث را، از اين نوع سوم مى دانند يعنى مطلبى فراتر از عقل است كه خداوند

هم واحد باشد و هم سه گانه (هرچند در اينكه تثليث از احكام عقل ستيز است يا عقل گريز، بين دانشمندان و متكلمان اختلاف نظر، وجود دارد كه جاى طرح آن در اينجا نيست).

نكته: از اينجاست كه در اسلام مى گويند «كلما حكم به العقل حكم به الشرع و بالعكس» يعنى هرچه را عقل سليم پذيرفت شرع هم مى پذيرد و عكس اين قاعده هم جارى است؛ چون ما احكام عقل ستيز نداريم و احكام عقل پذير را هم، عقل انسان درك مى كند؛ اما انبيا احكامى و جزئياتى را بيان مى كنند كه عقل بشر، از درك آنها عاجز است و يا احتياج به رشد بيشترى دارد، تا آنها را درك كند و آن احكام عقل گريز است.

به عبارت بهتر، احكام عقلى و شرعى چهارگونه است:

الف. احكام عقلى/ ظنى/ در اين مورد، شرع مقدم است.

قطعى/ در اين مورد، شرع مقدم است.

ب. احكام شرعى/ ظنى/ در اين مورد، عقل مقدم است.

قطعى/ در اين مورد، تعارض نيست پس يا مقدمات دليل عقلى خطاست، يا ظاهر شرع مراد نيست (و خطا در فهم ما است).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 99

تذكر: حكم عقلى وقتى صادر شد، حتما قطعى، جزمى كلى است اما منظور ما از احكام عقلى ظنى (با كمى تسامح)، همان تصديقات نظرى است كه ظن، به اثبات آنها مى رود، ولى يقين قطعى نداريم؛ يعنى مانند بديهيات عقلى كه احتياج به دليل ندارد، نيست.

دلايل عدم امكان تعارض حكم عقل، با حكم قطعى شرع:

الف. عقل حجت باطن است، در كنار حجت ظاهر كه پيامبر (ص) است و تعارضى بين دو حجت نيست؛ چون هردو كاشف حقيقت هستند و حقيقت يكى بيشتر نيست، بنابراين تعارضى ندارند.

ب. خداوند خود، حكيم و عاقل است؛ پس

كلامى خلاف عقل از او صادر نمى شود.

ج. اصل دين، نبوت و وجود خدا با عقل ثابت مى شود، بنابراين اگر دليل نقلى بخواهد حكم قطعى عقل را بى اعتبار كند، در حقيقت دليل نقلى، خود را از اعتبار ساقط كرده است و دليل نقلى باطل مى شود «1».

3. تفسير قرآن با روايات:

اشاره

شكى نيست كه روايات، يكى از منابع مهم تفسير قرآن است و حجيت آن، از طريق حديث متواتر ثقلين، به اثبات رسيده است. پس همان طور كه پيامبر اسلام (ص) مبين و مفسّر وحى بود، ائمّه و اهل البيت (ع) هم مفسر قرآن هستند و حال كه آنها به ظاهر، در جامعه اسلامى حضور فيزيكى ندارند، مهمترين

__________________________________________________

(1). تفسير روح المعانى، ج 9، ص 104، چاپ بولاق (به نقل از تفسير علمى، احمد عمر ابو حجر).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 100

وسيله، براى دستيابى به نظرات آنها، همانا روايات اسلامى است، اما بايد توجه داشت كه نقش روايات در تفسير قرآن چند گونه است:

الف. روايات قطعى، مانند روايات متواتر كه حتما مى دانيم از معصوم (ع) صادر شده است و آنها احاديثى است كه از طرق گوناگون و مكرر براى ما، نقل شده است و يا روايات آحاد كه همراه قراينى است كه شاهد صدق و صدور آنهاست و شكى در اعتبار و حجيت آنها در تفسير قرآن نيست.

ب. روايات غير قطعى كه دوگونه است:

اول. روايات ضعيف و واحد كه در تفسير اعتبارى ندارد.

دوم. روايات واحد ولى معتبر كه صحت سند آنها، ثابت شده است كه در اين مورد در بخش منابع تفسير، به تفصيل از آن سخن گفتيم و در نهايت به اين نتيجه رسيديم كه اين گونه روايات،

در تفسير آيات الاحكام حجت است، اما در غير آنها حجيت ندارد.

كاربرد روايات در مورد قرآن:

روايات اسلامى، تأثيرات گوناگونى بر آيات قرآن و برداشت ما، از آنها دارد كه اينجا به چند مورد مهم، اشاره مى كنيم:

الف. رواياتى كه تفسير آيه را، روشن مى كند و هدف خداوند را بيان مى نمايد.

مثال: روايات متواتر غدير خم، در مورد آيه اكمال دين الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ... «1» كه منظور آيه را، از اتمام و اكمال دين و روز آن مشخص مى سازد.

ب. رواياتى كه مصداق خاصى از آيه را بيان مى نمايد كه شأن نزول آيات در

__________________________________________________

(1). سوره مائده، 3.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 101

بسيارى موارد، از اين قبيل است. براى مثال رواياتى كه در تفسير: اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ، مى فرمايد كه منظور امير المؤمنين على (ع) است «1».

البته اين روايات، در بعضى موارد، اكمل افراد و مصداقها را بيان مى سازند و گاهى هم حصر در مورد خاص دارند (كه در بحث شأن نزول، نمونه هاى آن را آورديم).

ج. رواياتى كه آيات قرآن را تخصيص مى زند يا مقيد مى نمايد كه البته تقييد و تخصيص با روايات متواتر و قطعى جايز است، ولى تخصيص با روايات آحاد، مورد اختلاف (بين شيعه و اهل سنت) است و طبق مبنا عمل مى شود.

اقسام علوم قرآن و رابطه آن با روايات:
اشاره

وقتى به روايات مراجعه مى كنيم، متوجه مى شويم كه بعضى علوم در مورد قرآن وجود دارد كه مخصوص ائمه اطهار و پيامبر (ص) است و بعضى مشترك بين همه مسلمانها است و شايد علت آن اين باشد كه راهبران جامعه، احتياج به علم بيشترى دارند، تا بتوانند مردم را هدايت كنند.

الف. علوم خاص پيامبر (ص) و ائمه (ع) در قرآن:

اول. علم به تمام قرآن (اعم از ظاهر و باطن ...) مخصوص ائمه (ع) است و در اين مورد، رواياتى هم داريم: قال الباقر (ع): ما يستطيع احد يقول جمع القرآن كله غير الاوصياء «2» «هيچ كس نمى تواند بگويد، تمام قرآن را جمع كرده مگر اوصياى پيامبر (ص)».

__________________________________________________

(1). الميزان، ج 1، ص 41.

(2). بحار الانوار، ج 89، ص 89.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 102

دوم. علم به باطن هر آيه قرآن، مخصوص ائمه اطهار (ع) است و آنها هستند كه معناى عميق و تمام جوانب سخن حق را، مى فهمند. علامه مجلسى «ره» در يك باب، حدود صد روايت، جمع آورى كرده كه مى گويد ظاهر و باطن قرآن را فقط ائمه (ع) مى دانند «1».

سوم. از بعضى روايات، استفاده مى شود كه مراد و منظور از هر حرف و كلمه قرآن، به طور كامل و تمام، فقط ائمه (ع) مى فهمند و آنها هستند كه مى توانند چنين ادعا كنند و شاهد اين مطلب، حروف مقطعه قرآن است كه احتمال قوى دارد، رمزهايى باشد كه ما متوجه نمى شويم.

چهارم. علم به متشابهات و محكمات قرآن و تأويل آيات نيز، مربوط به ائمه است ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ ... «2»، ازاين رو ما در مورد آنها، با احتمال سخن مى گوييم.

ب. علومى كه براى همه مردم در قرآن آمده است عبارتند از:

اول. علم به بعضى از قرآن، براى همه مردم ميسّر است؛ چون اثبات علوم قرآن، بتمامه و كلّه براى ائمه (ع) موجب نفى بعضى از آن براى مردم نمى شود، از اين رو نفرمودند كه هيچ كس معانى قرآن را درك نمى كند و حتى امر به تدبر در قرآن شده است و اگر انسانها، قرآن را درك نمى كردند

امر به تدبر، لغو مى بود.

دوم. ظواهر الفاظ و جملات و آيات قرآن را همه مردم مى فهمند و حتى ظاهر قرآن، بر ما حجت است (در صورتى كه قرينه اى قطعى، مانند روايات يا دليل عقلى برخلاف آن نباشد).

__________________________________________________

(1). بحار الانوار، ج 89، ص 78 تا ص 106 هشتاد و چهار حديث نقل مى كند.

(2). سوره آل عمران، 7.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 103

تذكر: البته ما براى فهم كامل قرآن، احتياج به روايات ائمه (ع) داريم، تا بتوانيم از علوم خاص پيامبر (ص) و ائمه (ع) استفاده كنيم و گاهى تأكيد بر علوم خاص ائمه (ع) در قرآن، براى مقابله با افكار كسانى بوده است كه خود را مستغنى از خاندان وحى مى دانسته اند.

ديدگاهها در مورد تفسير قرآن با روايات:

در اين مورد، بعضى به افراط و برخى به تفريط دچار شده اند، ازاين رو اقوال متضادى پديد آمده است:

الف. بعضى اخباريها «1»، مى گويند كه هيچ تفسيرى ميسّر نيست مگر با روايات و ما قرآن را نمى فهميم و براى همين هم، تفسيرهايى كه نوشته اند، آيات را همراه با روايات جمع آورى كرده و خود كمتر نظرى ابراز مى دارند (مانند: تفسير البرهان و نور الثقلين از شيعه و تفسير سيوطى از اهل سنت) و هركجا كه روايتى نبود، سكوت اختيار مى كنند.

ب. عده اى را اعتقاد بر اين است كه ما احتياج به روايات ائمه (ع) نداريم؛ چون قرآن با زبان فصيح عربى، نازل گرديده است؛ پس آن را مى فهميم و عقل ما براى درك آن كافى است.

ج. راه اعتدال اين است كه بگوييم: روايات هم، مانند عقل، وسيله اى براى تفسير قرآن است و جمع آورى روايات مربوط به يك آيه، بخشى از تفسير است، ولى

تفسير اصطلاحى نيست، خصوصا كه گاهى روايات متعارض است و احتياج

__________________________________________________

(1). اخباريها گروهى از علماى شيعه بودند كه مهمترين آنها را، مى توان، امين استرآبادى نام برد و اين گروه، در مقابل اصوليها در شيعه بودند كه با مرور زمان، فكر اخبارى گرى منسوخ شد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 104

به جمع بندى، نتيجه گيرى و اجتهاد دارد.

لازم به ذكر است كه اخباريون، طبق نظريه خود هم، عمل نمى كنند و در بسيارى از موارد ناچار مى شوند، با كمك آيات ديگر، يك آيه را تفسير كنند، مضافا بر اينكه اخبار آحاد، در نظر عده اى براى تفسير حجيت ندارد و اخبار متواتر و محفوف به قراين هم اندك است؛ پس بايد از بخش عمده اى از قرآن، صرف نظر كنيم. در حالى كه ظاهر قرآن، بر ما حجت است و قرآن راه عقل را هم، باطل نكرده است و از اين گذشته چگونه قابل قبول است كه قرآن بيان همه چيز باشد ولى نتواند مبيّن آيات خويش باشد.

در پايان، كلام مفسر معاصر، آيت اللّه مكارم شيرازى را در اين مورد نقل مى كنيم كه ميفرمايد «1»: «بعضى گرفتار اين اشتباه مى شوند كه مفهوم ترك تفسير به رأى، اين است كه انسان بر الفاظ آيات و احاديث جمود كند و حتى قراين عقلى و نقلى را ناديده بگيرد، كنايات را با حقايق اشتباه كند و معانى التزامى را ناديده بگيرد ... جمود بر الفاظ و ناديده گرفتن قراين نيز، به همان نسبت خطرناك و گمراه كننده است؛ چون فرمان عقل و حكم خرد را، به كلى كنار گذاشته تنها پوست و قشر را مى بيند و هيچ توجهى به حقيقت و مفهوم واقعى

كلام ندارد؛ مثل فرقه مشبه و مجسمه كه خداوند را به موجودات مادى، تشبيه مى كنند و براى او جسم، چشم، گوش، دست و پا در نظر مى گيرند و به آياتى، مثل: يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ «2» تمسك مى جويند.

__________________________________________________

(1). كتاب تفسير به رأى، ص 82- 83.

(2). سوره فتح، 10.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 105

4. روش تفسير علمى، يا تطبيق آيات قرآن با علوم جديد:

اشاره

قرآن كتاب هدايت و معجزه هميشگى پيامبر اسلام (ص) است و شكى نيست كه يكى از وجوه اعجاز قرآن، همانا اعجاز علمى آن است كه در هر زمان، با كشفيات تازه علمى (اگر به طور قطعى ثابت شود) حقايق تازه اى از آن، براى مردم روشن مى شود.

همين جنبه اعجاز قرآن موجب شده است، تا علم به عنوان وسيله اى در تفسير قرآن مورد استفاده، قرار گيرد و اين نوع تفسير را دكتر ذهبى، به نام تفسير علمى مى خواند «1»؛ همان طور كه علامه طباطبائى «ره» آن را تطبيق مى داند «2» و برخلاف كسانى كه فكر مى كنند اين نوع تفسير جديد است و در يك قرن گذشته، به وجود آمده است؛ ما ثابت خواهيم كرد كه اين نوع تفسير، سابقه اى بس طولانى دارد و بسيارى از مفسران و علماى سلف، اقدام به تفسير علمى كرده اند، ولى در اينجا به طور مختصر، به مفاد اين نوع تفسير اشاره مى كنيم و تفصيل بحث را، به بخش دوم و سوم اين كتاب واگذار مى كنيم.

در اين شيوه تفسير، چند گونه عمل شده است (يا مى تواند عمل شود):

الف. استخدام علوم

(مانند: فلسفه، منطق، علوم تجربى و كامپيوتر). براى روشن كردن مطالب آيات قرآن و اثبات الهى بودن آنكه در نهايت، منجر به اثبات اعجاز قرآن مى گردد.

براى مثال، اگر آيه اى از قرآن كريم، در هزار و چهار صد سال پيش، سخن از

__________________________________________________

(1). التفسير و المفسرون، دكتر ذهبى، ج 2، ص 475.

(2). الميزان، ج 1، ص 6 به بعد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 106

حركت كوهها، زمين و خورشيد مى كند و انسان بعد از قرنها تجربه، آزمايش و مشاهده به وجود آن حركت، پى مى برد

و اين در حالى است كه گوينده قرآن شخصى امّى (درس نخوانده) است و در محيطى رشد كرده كه از علم و تمدن به دور بوده است و حتى در تمدن هاى همزمان او، مانند ايران و روم، نظريات هيئت قديم (بطلميوسى) حاكم بوده كه آن را از يونانيان به ارث برده بودند و برطبق آن نظرات، زمين را ساكن مى دانستند.

پس با توجه به اين شرايط، صادر شدن اين آيات از پيامبر امّى، چيزى جز وحى و اعجاز نمى تواند باشد و بدين ترتيب، كشفيات قطعى علوم، پرده از صحت مطالب قرآن برمى دارد.

ب. تطبيق آيات قرآن، با علوم و تحميل علوم، بر ظواهر قرآنى:

در اين مورد بعضى سعى كرده اند، كشفيات و نتايج و تئوريهاى علمى را، با آيات قرآن تطبيق دهند و بدين ترتيب، تفسيرى علمى نما ارائه نمايند و خود را روشنفكر و علم گرا، نشان دهند.

اين افراد، گاهى از چهارچوب تفسير معتبر و صحيح، خارج مى شوند و هرجا يك نظريه و تئورى جديد (اثبات شده يا نشده) علمى پيدا كردند كه موافق با ظاهر آيه اى از قرآن بود، به طور جزم و قطع، آن را به قرآن نسبت مى دهند و يا اگر يك قانون علمى، مورد پسند آنها واقع شد، كوشش مى كنند تا آيه اى از قرآن بيابند كه ظاهر آن، با آن قانون علمى، مطابقت داشته باشد و اگر چنين آيه اى نيافتند، به دنبال توجيه، تأويل و تفسير به رأى آيات مى روند و يك يا چند آيه را بر آن قانون علمى، تطبيق مى كند يا قانون را بر آن آيه تحميل مى نمايند.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 107

اين روش، داراى آثار سوء فراوان است؛ چون ممكن است با پيشرفت علم، آن نظريه بى اعتبار شود و

حيثيت قرآن به خطر افتد.

ج. استخراج علوم از ظواهر قرآن:

بعضى از مفسّران خصوصا در گذشته سعى مى كردند كه تمام علوم را، از آيات قرآن به دست آورند، ازاين رو علومى مانند: رياضى، تاريخ، ستاره شناسى و طب را به آيات قرآن نسبت مى دادند و يا با تكلف، از آيات قرآن استخراج مى كردند كه در نتيجه به تأويل غير معتبر، منتهى مى شد.

تذكر اول: در اين قسمت، هدف ما اين بود كه روشن كنيم، تفسير علمى يا تطبيق قرآن با علوم تجربى، در شمار روشهاى تفسيرى است هرچند خود، روش كاملى نيست، ولى اقسامى دارد كه بعضى از انواع آن، در تفسير آيات مفيد است و مى تواند در تفسير اجتهادى كامل، مؤثر باشد.

تذكر دوم: تطبيق يا تفسير علمى، در دو معناى اعم و اخص به كار مى رود كه بحث ما در اين نوشتار، در قسمت اخص آن است.

الف. تطبيق به معناى اعم، يعنى انطباق آيات قرآن با فلسفه، كلام، علوم تجربى، منطق و ...

ب. تطبيق به معناى اخص، يعنى انطباق علوم تجربى (مانند شيمى، فيزيك و ستاره شناسى) با آيات قرآن.

5. روش تفسير موضوعى قرآن كريم:

تفسير قرآن در يك تقسيم كلى به دو روش ترتيبى و موضوعى تقسيم مى شود

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 108

كه در هر دو روش گاهى از عقل يا روايات و ... براى تفسير استفاده مى شود. و هر دو روش ممكن است ناقص يا كامل باشد، در اين شيوه، مجموعه آيات مربوط به يك موضوع، جمع آورى مى شود و به جمع بندى و نتيجه گيرى مى رسد، تا نظر قرآن را در كل مشخص كند.

بعضى از تفاسير، مانند «منشور جاويد» و «پيام قرآن» كه در عصر حاضر، اقدام به استفاده از اين روش نموده اند موفقيتهايى نيز كسب كرده اند.

اين روش مزيتهايى

دارد و موجب مى شود از پراكنده گويى و جزئى پردازى پرهيز شود و در نهايت، نظر و هدف كلى قرآن، در هر موضوع مشخص شود.

ولى برخى به اين تفسير، اشكال مى كنند كه براى تعلّم، مفيد نيست و يا اصلا اين روش، تفسير نيست؛ چون بحث موضوعى است و توجهى به تك تك آيات و تفسير عميق و جداگانه هركدام ندارد.

اين اشكال ممكن است، قابل جواب باشد؛ چون تفسير موضوعى، مرتبه بالاتر تفسير است و كسى كه وارد آن مى شود، از مرحله تفسير عادى (تفسير تك تك آيات) گذشته است و شايد براى تعلم هم، مناسبت بيشترى از تفسير عادى داشته باشد، زيرا شنونده را، به يك جمع بندى، از نظر قرآن مى رساند و او را در لابلاى اقوال و احتمالات آيات مجزا و پراكنده، رها نمى سازد.

6. روش تفسير به رأى:

اشاره

تفسير به رأى، كلمه اى است كه در روايات اسلامى، هميشه همراه با مذمت و وعده به عذاب آمده است و اين يك شيوه اى در تفسير قرآن است كه هركسى مى تواند، به آن دچار شود؛ پس بهتر است معناى آن را، روشن كنيم و به طور

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 109

اختصار به بررسى آن بپردازيم.

معناى لغوى:

تفسير به معناى آشكار كردن و پرده برداشتن است (كه مقاصد گوينده را روشن مى كند) و رأى به معناى عقيده و سليقه شخصى است، يا به معناى گمان، پندار و تخمين است، ازاين رو راغب اصفهانى در مفردات مى گويد: رأى به معناى عقيده اى است كه از غلبه گمان پيدا مى شود، ولى رأى در موارد استعمال آن، در كتاب و سنت به معناى درك عقلانى به كار نرفته است «1».

معناى با در كلمه تفسير به رأى، سه احتمال دارد:

الف. باء سببيت باشد (من فسر القرآن بسبب رأيه ...).

ب. باء به معناى استعانت باشد (من فسر القرآن بمعونة الرأى) در مقابل استعانت از قرآن يا روايات يا عقل.

ج. باء زايده باشد و رأى را به عنوان مصداق تفسير بگيريم (من فسر القرآن و قال عوض تفسيره رأيه).

اما اظهر معناى دوم (استعانت) است؛ چنانچه بعضى از بزرگان مى فرمايند «2».

مذمت تفسير به رأى در روايات:

الف. در روايات شيعه كه در اينجا نمونه هايى ذكر مى شود: قال رسول

__________________________________________________

(1). كتاب تفسير به رأى، استاد آيت اللّه مكارم شيرازى، ص 22.

(2). در بحث روشهاى تفسيرى، ما از سخنان گرانقدر استاد آيت اللّه استادى، استفاده كرده ايم كه در جلسات درس به طور شفاهى از حضور ايشان بهره مند شده ايم.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 110

اللّه (ص): قال اللّه جل و جلاله: ما آمن بي من فسر برأيه كلامي و ما عرفني من شبهني بخلقي «1» «پيامبر (ص) فرمودند كه خداوند مى فرمايد: كسى كه كلام مرا تفسير به رأى، كند به من ايمان ندارد و كسى كه مرا به مخلوقات، تشبيه كند، مرا نشناخته است».

عن الصادق (ع): من حكم برأيه بين اثنين، فقد كفر و من فسر

برأيه آية من كتاب اللّه فقد كفر «2» «هركس طبق رأى خود، بين دو تفسير حكم براند، حتما كافر گشته است و هركس آيه اى از كتاب خدا را تفسير به رأى، كند يقينا كافر شده است».

ب. روايات اهل سنت كه در اينجا يك نمونه، ذكر مى كنيم: عن النبي (ص) من قال فى القرآن برأيه، فليتبوء مقعده من النار «3» «هركس با رأى خود، در مورد قرآن سخن بگويد، جايگاهى از آتش در دوزخ براى خود آماده ساخته است (جايگاه خود را در آتش دوزخ انتخاب كند).

معانى اصطلاحى و احتمالات در معناى تفسير به رأى:

1. هرگاه انسان، عقيده اى را براى خود اتخاذ كند و كوشش نمايد از قرآن و احاديث اهل البيت (ع) شواهدى براى آن، بتراشد و هرگاه چيزى كه صريحا يا ظاهرا موافق عقيده او باشد پيدا نكرد، پس آياتى را انتخاب مى كند و بدون هيچ قرينه اى برخلاف مفهوم ظاهرى آن، تفسير مى كند تا به مقصد برسد «4».

__________________________________________________

(1). امالى صدوق، ص 6، حديث 3.

(2). تفسير البرهان، ج 1، ص 19.

(3). سنن ترمذى، ج 5، ص 199؛ تفسير قرطبى، ج 1، ص 27؛ كنز العمال، ج 2، ص 10.

(4). كتاب تفسير برأى، استاد آيت اللّه مكارم شيرازى، ص 23.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 111

و اين نوع تفسير به رأى، در اثبات مسائل اقتصادى يا سياسى در جايى كه محور، نظر گوينده است و آيات به عنوان مؤيد است، بيشتر پيش مى آيد.

نكته: در عدول از ظاهر الفاظ و معانى حقيقى آنها، به معانى مجازى و كنايى، احتياج به دليل و قرينه روشن عقلى، نقلى يا ادبى داريم و اين مطلب در فهم وصيتنامه ها، جملات قراردادها،

عهدنامه ها، آيات قرآن و احاديث، جارى مى شود.

2. معناى يك آيه را، آن چنان كه قواعد ادبى و لغت اقتضا مى كند بپذيريم، ولى در تطبيق آن بر مصاديق، مرتكب تحريف شويم و چيزى را كه مصداق آن نيست، برطبق سليقه شخصى خود، مصداق آن قرار دهيم «1»، مانند استفاده گروههاى منحرف، مسيحيان و بهائيها، از آيات قرآن، براى اثبات حقانيت خودشان كه از مصاديق روشن تفسير به رأى است.

3. اگر يك مفتى يا مفسر، عمومات و اطلاقات قرآن و قوانين عمومى آن را، در نظر بگيرد و از تخصيصها، تقييدها، تبصره ها و استثنائهايى كه به وسيله پيامبر (ص) يا اهل البيت (ع) بر آنها به عنوان بيان، وارد شده است غفلت كند و يا اعراض نمايد؛ در اين صورت، تفسير قرآن با ميل شخصى است كه مورد انتقاد روايات است «2».

4. آيه اى كه معناى ظاهر دارد (يكى احتمال 90 درصد است و يكى احتمال ضعيف) در اين صورت مفسر معناى خلاف ظاهر را بياورد، بدون اينكه قرينه صارفه اى از معناى ظاهر، در دست باشد و اين مطلب بيشتر، براى افراد متعصب

__________________________________________________

(1). كتاب تفسير برأى، استاد آيت اللّه مكارم شيرازى، ص 23.

(2). كتاب شناخت قرآن (هريسى- نجمى)، ص 299.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 112

پيش مى آيد.

5. تفسير آيه به يكى از دو احتمال و سكوت از معناى دوم. وقتى هر دو معنا در احتمال مساوى است و علت انتخاب معناى اول، نظر خود مفسر است (محور نظر خود اوست نه قرآن) اين مورد هم، بيشتر براى افراد متعصب پيش مى آيد.

6. حمل يك آيه، بر معنايى كه در ابتداى نظر، ظاهر مى شود. يعنى مفسر

بدون اينكه به قراين، تفاسير و منابع مراجعه كند، به طور قطع بگويد كه همين معناى بدوى منظور خداست؛ يعنى مفسر استقلال در تفسير قرآن داشته باشد و اعتماد به خود كند، ازاين رو بعضى مى گويند: كسى حق ندارد قرآن را ترجمه كند، مگر آنكه ترجمه او خلاصة التفسير، باشد و معنا و ترجمه آيه را بعد از دقت در تفاسير و قراين بياورد و اين مورد از تفسير به رأى، بيشتر براى طلاب و دانشجويان تازه كار پيش مى آيد. مرحوم علامه طباطبائى «ره» بر اين معنا از تفسير به رأى، تأكيد مى كند «1».

7. تفسير كردن قرآن، توسط مفسران غير متخصص، موجب تفسير به رأى است. يعنى افرادى كه شرايط مفسر را ندارند، اقدام به تفسير كنند و البته تفسير قرآن، يك فن و علم است و احتياج به تخصص دارد و اين امور هم، بيشتر براى طلاب و دانشجويان مبتدى، رخ مى دهد.

8. تفسير آيات متشابه قرآن، با آنكه تفسير اين آيات، فقط نزد خداست «2».

9. تفسير قرآن با استحسان و بر اساس هواى نفس «3».

__________________________________________________

(1). الميزان، ج 3، ص 77- 78.

(2). الميزان، ج 3، ص 77 به بعد، به نقل از ابن نقيب، در الاتقان سيوطى.

(3). الميزان، ج 3، ص 77 به بعد، به نقل از ابن نقيب، در الاتقان سيوطى.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 113

10. سخن گفتن در مورد مشكلات قرآن، بدون اينكه از صحابه و تابعين اولين چيزى رسيده باشد «1».

11. سخن گفتن در مورد قرآن، با اينكه بداند حق برخلاف اين مطلب است «2».

12. اخذ به ظاهر قرآن، در نظر كسانى كه قرآن ظاهر ندارد، يا بدون

روايت معصوم (ع) آن را حجت نمى دانند «3».

علامه طباطبائى «ره» در تفسير الميزان، اين پنج معناى اخير را، ذكر مى كند و آنها را بدون دليل، يا ظاهر البطلان مى داند.

نكته: هرچند بعضى از اين معانى قابل خدشه است (مانند معناى پنجم) و يا بعضى از آنها باطل است به جهات و اشكالات ديگرى، نه به خاطر اينكه تفسير به رأى است (مانند پنج معناى اخير) ولى چون اين يك بحث مقدماتى در اين كتاب محسوب مى شود، ما از نقد و بررسى مفصل، صرف نظر مى كنيم و آنچه از روايات و اقوال، به نظر مى رسد به صورت نتيجه ذكر مى كنيم.

جمع بندى و نتيجه گيرى از معانى تفسير به رأى:

از جمع اين معانى، ظاهر مى شود كه تفسير صحيح، آن است كه بر اساس دليل (عقلى، آيات محكم و روايات قطعى) باشد و تفسير به رأى، آن است كه بر اين اساس نباشد.

پس تفسير به رأى آن است كه شخص، در پى فهم معناى آيه نباشد، بلكه

__________________________________________________

(1). الميزان، ج 3، ص 77 به بعد، به نقل از ابن الانبارى.

(2). الميزان، ج 3، ص 77 به بعد، به نقل از ابن الانبارى.

(3). الميزان، ج 3، ص 77 به بعد، به نقل از ابن الانبارى.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 114

درصدد تحميل فكر و سليقه شخصى خود، بر آيات باشد و به عبارت ديگر، قرآن را تابع فكر خود سازد، نه اينكه فكر مفسر تابع قرآن شود و بيشتر اين معانى كه از تفسير به رأى شده است ذكر مصاديق آن است.

رابطه تفسير به رأى، با اجتهاد در تفسير:

اجتهاد همان طور كه در فقه دوگونه است، در تفسير هم دو نوع است:

الف. اجتهاد بدون نظر داشتن به روايات ائمه (ع)، قراين عقلى و آيات محكم كه در اين مورد، صرف بيان سليقه شخصى و برداشت مفسر از آيه است.

ب. اجتهاد با توجه به نظرات ائمه (ع)، قراين عقلى و آيات محكم قرآن.

يعنى مفسر بعد از مراجعه به منابع تفسير و با دارا بودن شرايط مفسر، نظر و برداشت و اجتهاد خود را، بيان مى كند و در جايى كه ائمه (ع) سخنى دارند، با توجه به آن تفسير مى نمايد و در جايى كه سخنى ندارند، درك خود را بيان مى كند.

اجتهاد در تفسير در نوع اول، مردود است و همان تفسير به رأى است (چنانچه در فقه هم، اين نوع

اجتهاد از نظر شيعه مطلوب نيست).

و اجتهاد نوع دوم، صحيح و معتبر است و لازمه تفسير معتبر، همين است؛ چون بيان كرديم كه مفسر نمى تواند، مقلد ديگران باشد، پس بايد از خود نظر دهد. علامه طباطبائى هم در تفسير الميزان، به همين مطلب اشاره اى دارد ايشان مى فرمايد:

«رأى همان اعتقاد از روى اجتهاد است و كلمه «برأيه» در حديث، به صورت اضافه به ضمير آمده است، بنابراين نفى اجتهاد مطلق، در تفسير قرآن را نمى كند.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 115

بلى اگر «برأيه» مى فرمود، نفى اجتهاد مطلق بود، تا بگوئى اجتهاد در تفسير ممنوع است و فقط تفسير با روايات ممكن است، بلكه اضافه در كلمه «برأيه» معناى اختصاص، و انفراد و استقلال در رأى را افاده مى دهد. يعنى مفسر نمى تواند، در تفسير قرآن و فهم آيات، مستقل عمل كند؛ چنانچه يك كلام عربى غير قرآن را تفسير مى نمايد، بلكه بايد آيات مناسب ديگر را هم بررسى كند و در فهم آنها كوشش نمايد» «1».

دلايل جواز تفسير به رأى:

بعضى براى جايز بودن تفسير به رأى، چند دليل مى آورند كه ما به طور خلاصه ذكر مى كنيم:

1. آيات زيادى در قرآن به تدبر و تفكر، دعوت مى كند و نمى توان تصور كرد كه انسان، در قرآن تفكر كند ولى فهم شخصى از قرآن نداشته باشد، بنابراين تفسير به رأى جايز است.

2. اين مطلب مشهور است كه صحابه پيامبر (ص) قرآن را قرآئت مى كردند، ولى در تفسير آن اختلاف پيدا مى كردند و با توجه به اينكه تمام آنچه مى گفتند و در آن اختلاف داشتند، از پيامبر (ص) نقل نشده بود و به فهم خود استناد مى كرده اند و در مقابل همديگر

اجتهاد نموده اند و اگر تفسير به رأى حرام بود صحابه مرتكب عمل حرام شده اند!!

3. اگر تفسير به رأى ممنوع است، اجتهاد نيز ممنوع است و باب عقل بسته

__________________________________________________

(1). الميزان، ج 3، ص 77 به بعد، با تلخيص و اندك تصرفى در عبارت.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 116

مى شود، در حالى كه پيامبر (ص) تمام آيات قرآن را تفسير نفرموده است «1».

بررسى: 1. ما در بحث معناى اصطلاحى تفسير، بيان كرديم كه يكى از عناصر تفسير اظهار است؛ پس اگر كسى در قرآن تدبر كند و از آيات هم مطلبى متوجه شود، ولى بيان نكند، به آن تفسير اطلاق نمى شود، ازاين رو خواندن آيات، علم تجويد، ترجمه و مرحله تفكر در آيات را، جزو تفسير نمى شماريم. پس اگر كسى فهم خود از قرآن را، بيان كرد تفسير مى شود و آن تفسير دو صورت دارد:

اگر اين فهم (قبل از مرحله بيان) از كانالهاى تفسير معتبر گذشته باشد و گوينده داراى شرايط يك مفسر باشد، آن تفسير معتبر و صحيح است و اگر اين بيان فهم بدون عبور از كانالهاى تفسير معتبر باشد، يا گوينده آن شرايط مفسر را نداشته باشد، آن تفسير به رأى است، بنابراين صرف تفكر و تدبر در آيات قرآن تفسير به رأى نيست.

2. در مورد اختلاف صحابه در تفسير، چند نكته قابل توجه است:

اولا ممكن است خبرهاى مختلف كه از پيامبر (ص) به صحابه رسيده است و يا فهم آنها از كلام پيامبر (ص) موجب اختلاف در تفسير شده است.

ثانيا احتمال دارد در مورد آيات متشابه يا جمع ناسخ و منسوخ، عام و خاص و امثال اينها اختلاف داشته اند كه امرى

طبيعى است و تفسير به رأى، محسوب نمى شود.

ثالثا ثابت نشده كه در همه موارد، صحابه بدون مراجعه به معيارهاى تفسير

__________________________________________________

(1). التفسير العلمي للقرآن فى الميزان، ص 56، تأليف احمد عمر ابو حجر، چاپ بيروت.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 117

معتبر و بدون داشتن قراين عقلى و نقلى و بدون توجه به آيات محكم قرآن، سخن گفته باشند تا موجب تفسير به رأى شود.

رابعا بر فرض كه بعضى از صحابه، از روى غفلت يا سهو يا ... به تفسير به رأى دچار شده باشند، ما دليلى بر عصمت صحابه نداريم، تا عمل آنها را دليل جواز تفسير به رأى بدانيم.

3. قبلا متذكر شديم كه اجتهاد در تفسير دو نوع است:

اجتهاد پيش از مراجعه به منابع تفسير و بدون در نظر گرفتن قراين عقلى و نقلى و آيات ديگر قرآن كه البته تفسير به رأى است، ولى اجتهاد مفسر، بعد از مراجعه به منابع تفسير و با در نظر گرفتن قراين عقلى و نقلى و آيات محكم قرآن (و با دارا بودن شرايط مفسر) لازم است و حتى تقليد او از مفسرين ديگر حرام است.

نتايج تفسير به رأى:

1. وعده عذاب الهى كه در روايات وارد شده است (مانند: عذاب به آتش و لعنت ملائكه و ...).

2. سرزنش عقلا و گواهى عقل بر زشتى تفسير به رأى.

3. هرج و مرج شديد در فهم معانى آيات قرآن و سنت؛ چون معيارها و ضوابط تفسير كنار مى رود.

4. قرآن كه راهبر افكار بشر است، عملا به صورت وابسته و تابع فكر بشر درمى آيد.

5. قرآن كه روشنگر جامعه است، پشتيبان انحرافات فكرى و اخلاقى خواهد

در آمدى بر تفسير علمى

قرآن، ص: 118

شد.

6. قرآن كه وسيله وحدت است عامل نفاق و پراكندگى مى شود.

7. معانى اصلى آيات مورد غفلت واقع مى گردد و مدعيان دروغگو، گاهى يك آيه را بر دو معناى متضاد حمل خواهند كرد.

8. ارزش تمام قوانين و الفاظ در جهان از بين مى رود.

9. برنامه هاى سعادت عمومى، به برنامه هاى سودجويى شخصى تبديل مى شود.

10. دستاويزى براى افراد گمراه و گمراه كننده به وجود مى آيد.

11. ارزشهاى اصيل كتاب و سنت و محتواى واقعى آنها از بين مى رود.

12. تطبيق قوانين آسمانى بر خواسته هاى انحرافى محيطهاى آلوده و تغيير و تبديل مفاهيم آنها، با دگرگون شدن محيطها را در پى خواهد داشت.

13. از ارزش افتادن احاديث صحيح و جان گرفتن احاديث مجعول؛ چون اين دسته دوم آمادگى بيشترى براى تفسير به رأى دارند.

14. سقوط مفاهيم نامحدود ابدى و تبديل آنها، به مفاهيم مبتذل، محدود و نارساى افكار انسانهاى كوتاه فكر «1».

15. كم رنگ شدن تعبد دينى و اوج گيرى خودمحوريها.

16. گمراهى و گمراه سازى ديگران.

17. حكومت سليقه هاى شخصى بر افكار جامعه.

18. جدايى مسلمين از اهل البيت (ع).

__________________________________________________

(1). اين چهارده مورد را از كتاب تفسير به رأى، استاد آيت اللّه مكارم شيرازى، استفاده كرديم با تلخيص و تصرف.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 119

19. پيدايش و گسترش اخبارى گرى، در جامعه علمى.

20. ناتوان سازى ما در استدلال به قرآن.

21. غلطيدن در قياس و استحسان.

22. رخنه افكار غلط در معارف اسلامى.

23. دورسازى مسلمانان از نور هدايت قرآن «1» و ده ها نتيجه سوء ديگر كه ممكن است با مرور زمان آشكار شود.

چند تذكر در مورد تفسير به رأى:

الف. تفسير به رأى از زمان پيامبر (ص) هم وجود داشته و تا زمان ما ادامه دارد، ازاين رو روايات

نهى از آن، از زمان پيامبر (ص) شروع مى شود.

ب. گاهى نهى از تفسير به رأى، به خاطر كسانى بوده كه مقابل ائمه (ع) مى ايستادند و قرآن را تفسير مى كردند و به بيان قرآن (به ثقل اصغر، يعنى اهل البيت «ع») توجهى نمى نمودند كه اين يكى از مصاديق تفسير به رأى است.

ج. تفسير به رأى، يك روش تفسيرى غلط است، نه اينكه نتيجه آن غلط باشد، بنابراين تمامى نكوهشها به روش بازمى گردد، نه به نتيجه، ازاين رو در بعضى روايات وارد شده است كه «من تكلم فى القرآن برأيه فاصاب فقد اخطاء» هر كس در مورد قرآن بر اساس رأى خود سخن بگويد و سخن او اگر صحيح هم باشد، خطاكار است «2».

__________________________________________________

(1). اين نه مورد اخير را، از رساله پايان نامه آقاى حسن عاشورى لنگرودى كه تحت عنوان تفسير به رأى، در كارشناسى ارشد مدرسه عالى تربيت مدرس قم، گذرانيده اند استفاده كرديم.

(2). الميزان، ج 3، ص 76، چاپ مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 120

پس در تفسير به رأى و نكوهش آن، نظر به نتيجه صحيح يا غلط تفسير نداريم و اين مطلب را علامه طباطبائى «ره» اين طور بيان مى كند: «كه تفسير به رأى كه مورد نهى قرار گرفته است به طريق كشف برمى گردد و به مكشوف برنمى گردد» «1».

مثالهايى از تفسير به رأى: ما نمونه هايى از تفسير به رأى را در بخش سوم مى آوريم، ولى استاد شهيد مطهرى «ره» در كتاب علل گرايش به ماديگرى، بعضى تفسير آيات را اين گونه نقل مى كند: «در تفسير آيه كريمه: الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ «2»، درباره ايمان به

غيب اين چنين مى گويد: مفسرين غيب را آنچه كه ديدنى نيست اعم از خداوند، فرشتگان و ... از اين قبيل دانسته اند حال آنكه اولا خداوند، فرشتگان و ... غيب نيستند، ثانيا با طرح عنوان متقين مسئله ايمان به خدا مطرح شده و گذشته است. منظور از غيب معهود و شناخته شده، همان مراحل ابتدايى رشد انقلاب توحيدى و زمان انجام تحولات كمى است» «3».

و باز نقل مى كند كه: «شما جمله وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ را اين طور تفسير كرده ايد:

آنان براى تحقق ايمان خود، آن پيوستگى را كه در زبان مذاهب، نماز خوانده مى شود برپاى مى دارند» «4».

و باز مى گويد: «شما هر جا كه نام دنيا آمده آن را با كلمه «زندگى پست تر» ترجمه كرده ايد كه اصل ترجمه درست است ولى مقصود از زندگى پست تر را،

__________________________________________________

(1). الميزان، ج 3، ص 78.

(2). سوره بقره، 3.

(3). مجموعه آثار شهيد مطهرى «ره»، ج 1، ص 465 (علل گرايش به ماديگرى).

(4). همان، ص 466.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 121

منحصرا زندگى در نظام به اصطلاح سرمايه دارى قرار داده ايد و آخرت را كه به نظام برتر ترجمه كرده ايد به معناى نظام عادلانه سوسياليستى كه بعد از اين نظام برقرار خواهد شد، دانسته ايد» «1».

سپس استاد شهيد مطهرى «ره» بر اين روش تفسيرى خرده مى گيرند و آن را ماترياليسم اغفال شده يا ماترياليسم منافق مى خوانند «2».

7. روش تفسير رمزى قرآن كريم:

تفسير رمزى، يا بكارگيرى زبان رمز و تمثيل در تفسير متون، از ديرباز در بين انسانها رايج بوده است و گاهى مطالب را، به صورت اسطوره و سمبليك معنا مى كرده اند.

الف. در يونان قديم از «ايليا و ادويسه همر» براى تعليم و تربيت جوانان خود،

استفاده مى كردند اما تمام متون آثار همر، هميشه مناسب تعليم جوانان نبود. بنابراين تفسير تمثيلى را اختراع كردند و مى گفتند حقايقى را، به وسيله آن ابراز مى دارند، يعنى همان طورى كه در متون، يك معناى ظاهرى مى توان يافت، يك معناى باطنى هم وجود دارد.

ب. براى روميان نيز، همين مسئله، جهت تعليم جوانان پيش آمد و براى تربيت از متون كلاسيك مثل «انيئدويرزيل» استفاده مى كردند و براى اين تفسير لفظ airogella (گفتن چيزى كه به وسيله آن چيز ديگرى را مى خواهند بگويند يا بفهمانند) به كار بردند.

__________________________________________________

(1). همان، ص 466.

(2). همان، ص 460.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 122

ج. فيلون اسكندرانى، اين روش را براى تفسير كتاب مقدس يهود (تورات) به كار برد.

د. پولس و مسيحيان، اين روش را از فيلون به ارث بردند و تفسيرى باطنى از شريعت يهود مى كردند و ظواهر آن را رد مى نمودند و مى گفتند: «همه اين چيزها براى ايشان، اتفاق افتاد تا براى ما عبرتى باشد» «1».

اين روش براى مسيحيان، باب شد كه عهد عتيق را، به عنوان رمز و علامتى از آنچه مسيحيان، پس از تجسد عيسى خواهند بود تفسير كنند.

ه. متكلمان مسيحى كاتوليك، چهار معنا براى كتاب مقدس بيان مى كنند كه به اين شرح است:

1. معناى لفظى يا تاريخى (شرح وقايع).

2. معناى اخلاقى.

3. معناى تأويلى كه مربوط به وقايع آينده، آخر الزمان و شرايط برگزيدگان آيين مسيح، پس از پايان جهان است.

4. معناى رمزى و تمثيلى كه حقايق ايمان، به صورت رمز و تمثيل به وسيله كلمات گفته شده است، همين طور تفسير شخصيتها و وقايع كتاب عهد عتيق، نظير پيش گوييهايى در مورد تجسد مسيح و

اعمال او، رمزگونه مطرح شده است. در قرون وسطى تفسير رمزى، طرفداران زيادى داشت و همراه با مسائل اخلاقى و تأويل بيان مى شد و اساس تفسير كتاب مقدس بود «2».

__________________________________________________

(1). كتاب مقدس، نامه اول به قرنتيان، باب 15 آيات 6- 11.

(2). در اين قسمت از جزوه كلام يهود و مسيحيت، ص 42، نوشته آقاى دكتر ايلخانى از انتشارات تربيت مدرس قم، استفاده شد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 123

و. مرحوم علامه طباطبائى «ره» در اين مورد مى فرمايد: «عده اى از متصوفه، چون به سير باطنى مشغول بودند، بيشتر به آيات انفسى توجه كردند و به آيات آفاقى و عالم ظاهر، كمتر توجه نمودند، ازاين رو در تأويل آيات محصور شدند و حتى تنزيل آيات را كنار گذاشتند و اين موجب جرئت مردم به تأويل شد و حتى آيات را با حساب جمل (حساب نجومى كه در علم ستاره شناسى يونانى است) و كلمات را با حروف نورانيه و ظلمانيه و ... برمى گرداندند» «1».

دكتر ذهبى، در التفسير و المفسرون، بعد از اينكه طنطاوى را براى تفسير قرآن با اعداد و رمزها، مورد نكوهش قرار مى دهد مى گويد: «اين شيوه تفسيرى را مسلمانان از يهود اخذ كردند» «2».

طنطاوى، در تفسير الجواهر، در موارد متعدد از اين نوع تفسير استفاده مى كند «3» و در مواردى كه اين نوع تفسير به تفسير عددى منجر مى گردد (كه كتابهاى مستقلى در اين باب نوشته شده و ما در كتابنامه، تعدادى از آنها را ذكر خواهيم كرد) كه خود نوعى تفسير علمى است.

8. روش تفسير اجتهادى (تفسير كامل):

همان طور كه در بحث تفسير به رأى متذكر شديم، اجتهاد در تفسير دو معنا دارد:

الف. اجتهاد به معناى

نظر و رأى شخصى، بدون مراجعه به منابع تفسير و

__________________________________________________

(1). الميزان، ج 1، ص 4.

(2). التفسير و المفسرون، ج 2، ص 509.

(3). تفسير الجواهر، ج 1، ص 4- 14 (جزء دوم) نوشته طنطاوى، چاپ دار الفكر، بيروت.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 124

روايات و آيات.

ب. اجتهاد به معناى استنباط و اعلام برداشت مفسر، بعد از رجوع به آيات، روايات، قراين عقلى، منابع ديگر تفسير و با توجه به اينكه مفسر، داراى شرايط لازم است بعد از تأمل و دقت صورت مى گيرد.

منظور ما از اجتهاد، همان نوع دوم است؛ چون اجتهاد به معناى اول مردود است و به تفسير به رأى، منتهى مى شود و اجتهاد به معناى دوم، لازمه كار يك مفسر است؛ چون در شرايط مفسر بيان كرديم كه تقليد كردن مفسر از ديگران، در مورد تفسير، حرام است و نمى تواند با صرف سخن ديگرى (حتى اگر از بزرگان تفسير باشد) آيه اى را تبيين و تفسير كند.

يك مفسر مجتهد لازم است، مراحلى را بگذراند تا يك تفسير مطلوب، به دست آورد كه ما به طور اختصار ذكر مى كنيم:

1. بررسى معناى مفردات هر آيه لازم است؛ چون بعضى از لغات قرآن روشن است، ولى بعضى لغات با مراجعه به كتابهاى لغت، مانند «قاموس قرآن» و «صحاح» به دست مى آيد و حتى بعضى لغات مشكل است و به اصطلاح «غرايب القرآن» است كه لازم است، به منابع خاصى مراجعه شود مانند: كتابهاى غريب القرآن سجستانى؛ غريب القرآن غريبين؛ غريب القرآن طريحى؛ تفسير مجمع البيان (بحث لغت)؛ مفردات راغب اصفهانى؛ الدر النظيم في لغات القرآن العظيم شيخ عباس قمى و مجمع البحرين طريحى.

2.

بررسى قرائتهاى مختلف يك آيه قرآن، براى مفسر لازم است به اين شرح:

اولا بررسى گردد كه آيه، قرائت ديگرى دارد يا نه و اگر دارد در معناى آيه مؤثر است يا خير (و قبل از هر چيز لازم است، بررسى شود كه قرائتهاى مختلف حجت

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 125

است يا خير) چنانچه در مورد كلمه «يطهرن «1»» و «يطهّرن» در آيه شريفه اختلاف است و حتى در حكم فقهى آن مؤثر است (البته با وجود روايات حكم فقهى آن روشن است).

براى اين منظور، مى توان به اين منابع رجوع كرد: تفسير مجمع البيان، خصوصا با حاشيه هاى مرحوم شعرانى در چاپ اسلاميه؛ كتاب النشر في قرائات العشر (تأليف جزنى) و كتاب حجة القرائات.

3. بررسى تركيب هر آيه (بعد از بررسى مفردات آن) لازم است؛ چون ممكن است تركيب يك آيه، معنايى غير از مفردات داشته باشد و يا يك معناى كنايى و يا مجازى از جمله مراد باشد، ازاين رو مبتدا و خبر، صفت و موصوف و ... بايد مشخص شود.

در اين مورد مى توان به منابع زير مراجعه كرد: كتاب املاء ما منّ به الرحمن و كتاب مجازات القرآن سيد رضى «ره».

4. بررسى آيات قبل و بعد از هر آيه لازم است؛ چون ممكن است حتى يك سوره با سوره قبل يا بعد مرتبط باشد و گاهى دو سوره كه ظاهرا جداى از هم است، در حقيقت يك سوره شمرده مى شود (چنانچه در مورد سوره ايلاف (قريش) و الفيل «2» اين طور فرموده اند) و اگر با مطالعه كل يك سوره، آيات هر قسمت دسته بندى شود و يك جا بررسى گردد مناسب تر است چنانچه روش الميزان،

اين گونه است.

5. بررسى آيات مشابه آيه مورد تفسير، لازم است (كه در حقيقت همان تفسير قرآن با قرآن است) و اين از دو طريق صورت مى گيرد:

__________________________________________________

(1). سوره بقره، 222.

(2). مجمع البيان، ج 8، ص 544 (ذيل سوره ايلاف «قريش»).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 126

الف. بررسى لفظ يا الفاظ آيه، در آيات ديگر قرآن و معانى و مقاصدى كه از آنها اراده شده است.

ب. بررسى موضوع آيه مورد تفسير، در آيات ديگر (ولو با لفظ ديگرى بيان شده باشد).

براى اين منظور مى توان از كشف الايات و كشف المطالب يا معجم الفاظ القرآن بهره گرفت.

6. بررسى شأن نزول (سبب نزول) هر آيه، لازم است.

شأن نزولها گاهى موجب انحصار يك آيه، در مورد خاص مى شود (مانند آيه تطهير كه منحصر در اصحاب كساست) و يا احتمال دارد، ذكر مصداق آن آيه را مى كند و گاهى شأن نزول، موجب روشن شدن لغات و معناى آنها در آيه مى گردد (اين مورد را در بحث منابع تفسير، مفصل بررسى كرديم).

البته شأن نزول آيه بايد از طريق قطعى (خبر متواتر يا محفوف به قراين) به دست ما رسيده باشد و در اين مورد، بايد مواظبت كرد تا دچار اخبار جعلى و قصه هاى ساختگى نشويم.

منابعى كه مى تواند مورد استفاده قرار گيرد عبارتند از: اسباب النزول واقدى كه در حاشيه الاتقان سيوطى آمده است؛ شأن نزول آيات دكتر محقق؛ تفسير مجمع البيان؛ نور الثقلين؛ تفسير برهان.

7. بررسى آيات محكم و متشابه مورد توجه مفسر قرار گيرد، تا معلوم گردد آيه مورد تفسير، از محكمات است يا متشابهات، تا بتواند بهتر به تفسير آن اقدام كند؛ چون گاهى ظاهر

يك آيه از متشابهات است و در پرتو محكمات قرآن، درمى يابيم كه ظهور آيه، مورد نظر خداوند نيست (و اينكه با لفظ مشابه آورده

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 127

است، به خاطر مقصودى ديگر يا قصور لفظ است).

مثال: آيه شريفه يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ «1» «دست خداوند بالاى دست آنهاست» از ظاهر اين آيه، دست داشتن خداوند سبحان استفاده مى شود، ولى در پرتو آيات محكم مانند: لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ «2» «هيچ چيز مثل و مانند خدا نيست» درمى يابيم كه خداوند سبحان، دست، پا، چشم، گوش و جسم ندارد پس منظور از آيه، قدرت الهى است.

در اين مورد مى توان به كتابهاى: متشابهات القرآن ابن شهر آشوب و التمهيد جلد دوم تأليف استاد گرامى آيت اللّه معرفت مراجعه نمود.

8. آيات ناسخ و منسوخ، بررسى شود تا معلوم گردد، آيه مورد تفسير، نسخ شده است يا نه؟ البته بعضى در اين مورد، راه افراط رفته و تا دويست آيه ناسخ و منسوخ برشمرده اند و بعضى هم اصولا منكر نسخ در قرآن شده اند «3». راه اعتدال آن است كه چند مورد معدود نسخ كه طبق روايات متواتر و قطعى ثابت شده است، شناسايى شود و در تفسير قرآن، مورد توجه قرار گيرد. در اين مورد به كتابهاى:

علوم قرآن و البيان مرحوم آيت اللّه خوئى «ره» مراجعه شود.

9. مراجعه به كتابهاى تفسير گذشتگان از شيعيان و اهل سنت لازم است.

در اين مورد بعضى به افراط و تفريط دچار مى شوند؛ چون گاهى آنقدر بر اقوال مفسرين سلف، اصرار مى ورزند كه به حد تقليد از آنها مى رسد و بعضى

__________________________________________________

(1). سوره فتح، 10.

(2). سوره شورى، 11.

(3). آيت اللّه

خوئى «ره» در البيان، ص 304، نسخ را به سه نوع تقسيم مى كند (نسخ تلاوت دون حكم، نسخ تلاوت و حكم و نسخ حكم دون تلاوت) و سپس امكان نسخ را مى پذيرد ولى وقوع آن را در قرآن كريم، منكر مى شوند و در آيات ناسخ و منسوخ خدشه مى كنند.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 128

افراد ممكن است از مراجعه به تفاسير سلف، خوددارى كنند.

ولى همان طور كه به طور مفصل در بحث منابع تفسير ذكر كرديم، تقليد از مفسرين براى مفسر حرام است، ولى مراجعه به كتب تفسير قدما (بعد از اينكه شخص مفسر دقت و تدبر لازم را در آيه انجام داد) لازم است، تا از نظرات و دقتهاى آنها يا قراين موجود در كلام آنها استفاده كند.

براى اين موضوع به كتابهايى مانند: تفسير طبرى از اهل سنت و مجمع البيان از شيعه مراجعه شود.

10. مراجعه به عهد عتيق و جديد (تورات و انجيل).

اين كتابها در زمان حيات رسول خدا (ص) وجود داشته است و افراد مسيحى و يهودى، در آن زمان اطلاعات خود را از اين منابع اخذ مى كرده اند و گاهى مسلمان مى شده اند و كم كم معلومات خود را با معلومات اسلامى مخلوط مى نموده اند (عمدا يا سهوا) و گاهى در نقل هم، جابه جايى صورت مى گرفته، از اين رو اسرائيليات در مسلمانان پيدا شد (اسرائيليات اخبار و رواياتى است كه ريشه در عقايد يهود و مسيحيت دارد و در لابلاى روايات اسلامى نقل شده است).

پس بهترين منبع، براى ارزيابى شأن نزول آيات و داستانها و قصص مذكور در تفاسير، مراجعه به كتاب مقدس (تورات و انجيل) لازم است، تا صحت و اصالت مطالب مذكور روشن

شود (هرچند به صرف مشابهت يك داستان در تورات و انجيل، نمى توان حكم به جعلى بودن آن كرد).

11. مراجعه به روايات پيامبر (ص) و اهل البيت (ع) كه در مورد هر آيه وارد شده، لازم است خصوصا در مورد آيات الاحكام كه بسيارى از مخصصها و

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 129

مقيدهاى آيات، در روايات وارد شده است.

البته در مورد حجيت روايات پيامبر (ص) و اهل البيت (ع) در تفسير قرآن، در مبحث منابع و روش تفسير با روايات مفصل سخن رانديم.

اما متذكر مى شويم كه روايات متواتر و محفوف به قرينه كه قطعى هستند در تفسير قرآن معتبر است، ولى روايات ضعيف اعتبارى ندارد و در مورد روايات آحاد هم، تفصيل قائل شديم كه فقط در مورد آيات الاحكام، مفيد است.

پس بايد قبل از تفسير آيه، به روايات اسلامى مراجعه كرد، اما صحت و قوت روايات بايد بررسى شود.

و از طرف ديگر، بعضى روايات مفسر قرآن است و بعضى تأويل آيات را بيان مى كند و يا مصداق خاصى از آيه را مشخص مى نمايد و گاهى يك روايت تخصيص يا تقييد به عمومات و اطلاقات قرآن است.

براى بررسى روايات وارده در تفسير قرآن، مى توان به تفسير برهان و نور الثقلين از شيعه و الدّر المنثور (از اهل سنت) مراجعه نمود و در مورد آيات الاحكام هم، مراجعه به وسائل الشيعه و صحاح شش گانه اهل سنت مفيد است.

12. در نظر گرفتن قراين عقلى و عقلايى و علمى قطعى، براى تفسير يك آيه لازم است.

در بحث منابع تفسير و تفسير معتبر، متذكر اين مطلب شديم كه در قرآن چيزى كه مخالف حكم قطعى عقل باشد

وجود ندارد؛ چون كلام خداوند حكيم و عاقل است، بنابراين در تفسير آن هم، چيز مخالف عقل نداريم، بلكه بعضى از آيات قرآن، بدون مراجعه به دلايل عقلى، به روشنى تفسير نمى شود؛ پس لازم است براى تفسير آيه، قراين عقلى و عقلايى را در نظر داشته باشيم.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 130

13. در تفسير اجتهادى، مفسر از هرگونه پيش داورى و تفسير به رأى، خوددارى مى كند و فقط بعد از ملاحظه منابع تفسير و دقت در آيات، به جمع بندى و استنباط مى پردازد.

جمع بندى و نتيجه گيرى بحث روشهاى تفسيرى:

هر كدام از روشهاى تفسير قرآن، به يك جنبه از تفسير توجه كرده اند، ولى در روش اجتهادى، تا حد امكان، تمام جوانب تفسير مورد ملاحظه قرار گرفته است و اين روشى است كه شامل تفسير قرآن به قرآن، قرآن به روايات، قرآن به عقل و ... مى شود و حقيقت اينكه در تفسير قرآن، نبايد خود را مقيد و محدود به يك روش خاص كنيم و خود را از قراين عقلى يا نقلى در تفسير محروم سازيم، بلكه در مورد هر آيه ممكن است يك يا چند روش، به كار آيد و هر مورد به قراين معتبر (عقلى، نقلى و قرآن) تمسك جوييم. و اين روشى است كه مورد توجه بزرگان تفسير در عصر حاضر است «1».

__________________________________________________

(1). در اين مورد از سخنان آيت اللّه استادى و سخن آيت اللّه مكارم شيرازى (در پيام قرآن، پيش شماره، دار القرآن كريم، ص 48) الهام گرفتيم.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 131

بخش دوم: علم

فصل اول: قرآن و علم

تأكيد قرآن بر علم:

ماده علم با شكلهاى گوناگون، بيش از 750 بار، در قرآن كريم تكرار شده است. اين مطلب مى رساند كه قرآن، به علم و علما اهميت زيادى مى دهد (و اين گذشته از 45 مورد، ذكر ماده عقل است كه در مورد عقل و توجه به خردمندان آمده است). بلى اين علم است كه انسان را از ظلمتها بيرون مى برد و كاروان بشريت را، به طرف كمال رهنمون مى شود. با علم است كه انسانها از تعاليم انبيا (ع) و مفاهيم قرآن كريم، آگاهى مى يابند و اين علم است كه هر روز دست آورد تازه اى به بشريت، عرضه مى كند.

ازاين رو اسلام آموختن دانش را، فريضه دانسته و بر آن

تأكيد نموده است.

البته در نظر قرآن كريم منظور نوع خاصى از علم (مانند فلسفه، علوم تجربى، اجتماعى، يا احكام الهى و ...) نيست، بلكه علم به معناى عام، مورد توجه اسلام است «1» (هرچند در موارد خاصى، استثنا دارد كه بعد به آن اشاره خواهيم كرد) و اين از افتخارات اسلام است كه توانست طى چند قرن، تمدن عظيمى بر اساس

__________________________________________________

(1). علم در معناى قديمى شامل هر نوع واقع بينى و جهان شناسى (كه از راه تجربه، وحى و تفكر) است به خلاف معناى جديد آن كه فقط شامل دانشى مى شود كه از راه حس و تجربه، به دست آيد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 134

معارف بشرى و الهى پديد آورد، و كاروان علم را، با سرعت به پيش برد و اين جهش علمى، درست در قرون وسطى (6- 16 ميلادى) بود كه اروپا، در ظلمت جهل به سر مى برد.

آياتى از قرآن كريم را كه به علم، توجه مى دهد مى توان به چند دسته تقسيم كرد:

1. آياتى كه ارزش مطلق علم را بيان مى كند و بر شرافت علم و فضيلت دانشمندان اصرار مى ورزد (طبق ظاهر آيات).

مثال: قال اللّه تعالى: هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ «1» «آيا افراد دانا و نادان با هم، مساوى هستند؟ فقط اهل خرد متذكر مى شوند». (البته اين سؤال استفهام انكارى است و خداوند مى خواهد عدم تساوى را گوشزد كند).

مثالى ديگر: قال اللّه تعالى: يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ «2» «خداوند انسانهاى باايمانى از شما را رفعت مى دهد و دانشمندان داراى درجاتى هستند».

2. آياتى كه راههاى افزايش علم را بيان

مى كند، به چشم، گوش، عقل و قلب اشاره مى نمايد و انسان را به استفاده از اين وسايل ترغيب مى كند، تا دانش خود را افزايش دهد و اين را شكر نعمت مى داند.

مثال: قال اللّه تعالى: وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ

__________________________________________________

(1). سوره زمر، 9.

(2). سوره مجادله، 11.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 135

السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ «1» «خداوند شما را از شكم مادرانتان خارج كرد، در حالى كه چيزى نمى دانستيد و براى شما گوش، چشم و قلب قرار داد تا شايد شاكر باشيد».

3. آياتى كه انسان را دعوت به تفكر و تدبر در جهان آفرينش و آيات قرآن مى كند و حتى كسانى را كه تفكر نمى كنند سرزنش مى نمايد.

مثال: قال اللّه تعالى: وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ «2» مثالى ديگر:

قال تعالى: أَ فَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْناها وَ زَيَّنَّاها «3». مثالى ديگر: قال تعالى: صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ «4».

4. آياتى كه اسرارى از طبيعت را، براى انسان فاش مى كند. البته در زمان نزول قرآن علم پيشرفت چندانى نكرده بود و اين مطالب كشف اسرار محسوب مى شد. اگرچه امروزه براى ما مطالبى عادى جلوه مى كند. مثال: قال اللّه تعالى:

أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ كَمْ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ «5» «آيا به زمين نظر نمى كنند كه چقدر گياهان زوج در آن رويانيديم». در اين آيه شريفه، خداوند به زوجيت گياهان اشاره مى فرمايد كه قرنها بعد از نزول قرآن، توسط دانشمندان زيست شناس، كشف گرديد «6».

__________________________________________________

(1). سوره نحل، 78.

(2). سوره آل عمران، 191.

(3). سوره ق،

6.

(4). سوره بقره، 171.

(5). سوره شعراء، 7.

(6). در اين قسمت از دسته بندى كتاب، رابطه علم و دين، نوشته عباسعلى سرفرازى، ص 24- 28 استفاده گرديد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 136

مثالى ديگر: الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها ... «1» «خورشيد در جريان است تا محل استقرار خود» اين آيه به رغم گمان بسيارى از دانشمندان كه دهها سال، خورشيد را، ثابت فرض مى كردند، حركت اين ستاره عظيم را اعلام مى كند و با كلمه «تجرى» معارف زيادى را به بشر گوشزد مى نمايد در مورد اين آيه بعدا بحث خواهيم كرد.

جمع بندى و نتيجه گيرى: اسلام به علم و دانشمندان توجه زيادى دارد و آنها را، تشويق مى كند و در آيات زيادى به تفكر و تدبر دعوت مى نمايد، تا آنجا كه ساعتى تفكر در معارف اسلامى، از هفتاد سال عبادت بهتر است «2» و اين تشويق اسلام، موجب رشد علوم در همه رشته ها گرديد، تا جايى كه در طى چند قرن محدود، اين تلاش به ثمر رسيد و تمدن عظيم اسلامى، از آسيا تا آفريقا و اروپا گسترش يافت و دانشمندان بزرگى، در رشته هاى مختلف علمى، به جهان عرضه كرد.

تاريخ نويسان غرب و شرق به اين جهش علمى جهانى، تصريح كرده اند و شرحهاى طولانى بر آن نگاشته اند كه ما به طور مختصر به آن اشاره مى كنيم:

علوم و مسلمانان

1. قرن اول هجرى

در اين قرن، همت مسلمانان بيشتر به گسترش كمّى سرزمين اسلام بود و در كنار آن از گسترش عدالت غافل نبودند و تا سال 110 هجرى بر تمام آفريقا، سواحل مديترانه، اسپانيا و در آسيا تا هندوستان مسلط

__________________________________________________

(1). سوره يس، 38.

(2). ميزان الحكمه، ج 6، ص 459.

در

آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 137

شدند.

2. قرن دوم هجرى

پس از دوران بنى اميه و آرامش نسبى، در دوران بنى عباس رشد علوم آغاز شد و علوم رياضى و طبيعى گسترش يافت و از زمان منصور عباسى (136- 158 ق) رونق فلسفه و نجوم شروع گرديد «1» و اين رشد علمى، در قسمت آسيا، تا حمله مغولها ادامه داشت و در مصر، تا زوال دولت فاطمى ادامه يافت.

البته در اين نهضت علمى، سهم امام صادق و امام باقر (ع) كه مدينه را به دانشگاهى عظيم، تبديل كردند، بسيار برجسته تر از ديگران بوده است.

3. نهضت ترجمه

علاقه مسلمانان به علوم و تمدنهاى ديگر، زياد بود چرا كه پيامبر اسلام (ص) فرموده بودند: «دانش را به دست آوريد ولو اينكه مجبور شويد به چين مسافرت كنيد» «2».

از سال 125 قمرى به بعد كتابهاى يونانى، پهلوى، سانسكريت و سريانى به عربى ترجمه شد و در زمينه نجوم، شيمى (كيميا)، طب و هندسه نقطه هاى آغاز به دست آمد. ابن نديم در الفهرست و قفطى در تاريخ الحكماء نام مترجمين را مى برند و همچنين تاريخ تمدن اسلامى جرجى زيدان و تاريخ علوم عقلى در ايران دكتر صفا به اين مسئله پرداخته اند.

جرجى زيدان، در اين مورد مى گويد: «ترجمه كتابهاى فلسفى از زمان مأمون شروع شد؛ چون مأمون به قياسات عقلى، علاقه شديد داشت و اين بدين سبب

__________________________________________________

(1). تاريخ التمدن الاسلامي، تأليف جرجى زيدان، ج 3، ص 151.

(2). عن النبي (ص): اطلبوا العلم ولو بالصين فأن طلب العلم فريضة على كل مسلم، ميزان الحكم، ج 6، ص 463، چاپ سوم.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 138

بود كه مسلمانان، از اول اسلام با آزادى فكر و سخن و مساوات

(عدل) عادت كرده بودند؛ پس اگر يكى از آنان فكرى و نظرى داشت، از هيبت خليفه نمى هراسيد و سخن خود را آشكار ميكرد» «1».

4. نهضت تأليف

از همان آغاز اسلام، تأليف و تصنيف متون علمى و تحقيقى، در بين مسلمانان رشد كرد، تا آنجا كه گفته اند: هيچ علمى از علوم و فنون نبود، مگر اينكه مسلمانان در آن رشته، كتابى نوشتند.

و در زمان هارون الرشيد عباسى، علم در ميان مسلمانان آنقدر رشد كرد كه براى شارلمانى فرانسه ساعت زنگ دارى، به عنوان هديه فرستادند كه به طور خودكار، كار مى كرد و اهالى اروپا آن را هشتمين نوع، از عجايب جهان مى پنداشتند «2».

5. دوره انتقال علوم اسلامى به اروپا

از سال چهارصد تا هفتصد قمرى (900- 1200 م) اروپائيان در سه نقطه، با مسلمانان تماس گرفتند كه به اين شرح است:

اول، در فلسطين طى جنگهاى صليبى (1000- 1200 م)، دوم، در جزيره سيسيل و سوم، در آندلس (وقتى اسپانيا از دست مسلمانان خارج و به دست مسيحيان افتاد). در جنگهاى صليبى اروپائيان از ضعف و عقب ماندگى خود و نيز پيشرفت علمى مسلمانان آگاهى يافتند و لذا درصدد رفع آن برآمدند و جزيره سيسيل كه در سال 250 قمرى به دست مسلمانان افتاد، بعدا چندين بار بين مسلمانان و مسيحيان رد و بدل شد و در قرن يازده ميلادى، به دست فردريك

__________________________________________________

(1). تاريخ التمدن الاسلامي، ج 3، ص 154- 155 با تلخيص.

(2). تاريخ علوم، ص 117، نوشته پير روسو.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 139

كبير، امپراطور آلمان، فتح شد و آثار علمى مسلمانان، به دست مسيحيان افتاد و نهضت ترجمه كتب عربى به زبانهاى اروپايى آغاز شد.

در اسپانيا كه از قرن دوم قمرى تا كشف آمريكا به دست مسلمانان بود؛ پس از سقوط آن بسيارى از آثار علمى مسلمانان و دانشگاههاى آنها، به دست يهوديان

و مسيحيان افتاد و بعدا ترجمه شد. براى مثال كتابهاى شفا و قانون بو على سينا و جبر و مقابله خوارزمى و خيام به لاتين ترجمه شد، ازاين رو بعضى دانشمندان، اعتراف مى كنند كه علوم طبيعى و ستاره شناسى كه در اروپا راه يافت، ريشه قرآنى «1» (اسلامى) دارد و اين نهضت ترجمه، تا سال 1150 ميلادى ادامه داشت و تمدن جديد اروپا، نتيجه اين ترجمه ها بود (چنانچه فكر ابن رشد و بو على سينا بين قرن دوازده تا هفده ميلادى، فكر حاكم بر فلسفه اروپا بود كه با ظهور دكارت، هيوم و كانت چهره آن دگرگون شد) ولى از قرن شانزده ميلادى به بعد رابطه تمدن اسلامى با اروپا كاهش يافت «2».

علومى كه به وسيله مسلمانان پايه گذارى شد.

در اين مورد كتابهاى متعدد نوشته شده است و علوم و فنون مسلمانان را به جهانيان معرفى كرده اند. براى مثال در كتاب شيعه و پايه گذارى علوم اسلامى «3»، هفده قسم علم را نام برد كه توسط بزرگان شيعه، به نوعى پايه گذارى و در زمينه

__________________________________________________

(1). العلوم الطبيعية في القرآن، تأليف يوسف مروة، به نقل از كتاب رابطه علم و دين.

(2). در اين قسمت، از كتاب رابطه علم و دين، نوشته عباسعلى سرفرازى، ص 99- 103 كمك گرفته شد با تلخيص و اصلاحات.

(3). شيعه پايه گذار علوم اسلامى، نوشته آيت اللّه سيد حسن صدر، ترجمه سيد محمد مختارى (انتشارات كتابخانه بزرگ اسلامى، 1354 ش).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 140

آن، كتاب نوشته شده است (علوم قرآن، حديث، فقه، كلام، اصول الفقه، فرقه شناسى، مكارم اخلاق، عروض، فنون شعر، علم صرف و علم نحو ...).

علاوه بر اين، ديگر مذاهب اسلامى نيز، بعضى

علوم را پايه گذارى كرده اند.

و بسيارى از علوم بشرى هم، به مسلمانان ارث رسيد و آنها در پيشرفت و كمال آن علوم، سعى تمام كردند و قدمهاى بلندى برداشتند.

براى مثال، علم طب قبل از اسلام به صورت ابتدايى بود و توسط دانشمندانى مانند بو على سينا كه كتاب قانون را، در طب نوشت، چهره تازه اى به خود گرفت و يا فلسفه و منطق از يونانيان، براى مسلمانان به ارث رسيد، ولى چنان رشد و توسعه يافت كه ديگر بار، غرب (كه پدر اين علم بود) آن را، از بو على سينا و ابن رشد مسلمان اخذ كرد و ساليان دراز، كتابهاى آنان در دانشگاههاى اروپا، تدريس و تحصيل مى شد.

علومى كه در اسلام واجب است:

در اسلام، چند نوع وجوب داريم كه ما در اينجا، دو قسم آن را كه مربوط به بحث ماست ذكر مى كنيم:

الف. وجوب عينى: چيزهايى كه بر هر مسلمان مكلف، لازم است انجام دهد مانند نماز و ...

ب. وجوب كفايى: چيزهايى است كه بر همه مسلمانان واجب است، اما اگر يك يا چند نفر، آن را انجام دادند، بقيه وظيفه اى ندارند و تكليف و وجوب از عهده آنها برداشته مى شود مانند: دفاع از سرزمين يا دفن كردن مرده يك مسلمان كه بر همه واجب است انجام دهند كه اگر عده اى انجام دادند، از عهده بقيه ساقط

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 141

است.

وجوب علوم و احتياجات علمى و فنى جامعه اسلامى، نيز از نوع وجوب كفايى است.

براى مثال اگر جامعه اسلامى، به پزشك يا خلبان احتياج داشته باشد، بر همه لازم و واجب است، آن علم يا فن را، بياموزند و اگر همه افراد جامعه نرفتند

و ترك كردند همه گناه كارند، ولى اگر عده اى كه تعداد آنها كافى باشد، براى آموختن پزشكى و ... رفتند و نياز جامعه تأمين شد، اين تكليف از عهده ديگران ساقط مى شود.

از اين قبيل است علومى مانند: فقه، پزشكى، خياطى و تخصص هاى گوناگون صنعتى كه براى جامعه اسلامى ضرورى باشد. روش امام صادق (ع) الگوى ماست كه شاگردان خود را، در رشته هاى مختلف پرورش و تخصص مى داد، براى مثال مؤمن طاق و هشام بن حكم را در علم كلام و جابر بن حيان را در علوم طبيعى (مثل شيمى) تشويق و تربيت كرد «1».

دو اشكال و پاسخ آنها: 1. اگر مطلق علم، مورد عنايت و توجه اسلام باشد، آيا علم سحر، جادو و صنعت ساخت بمب اتم كه بشريت را به نابودى مى كشاند نيز، مورد تشويق اسلام است؟

پاسخ: همان طور كه اسلام به علم، توجه زيادى نموده و آموختن بعضى علوم را واجب دانسته است به اين مطلب هم توجه كرده كه ممكن است از علم، سوء

__________________________________________________

(1). رابطه علم و دين، نوشته عباسعلى سرفرازى، ص 69، به نقل از كتاب الامام الصادق ملهم الكيمياء.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 142

استفاده هايى بشود؛ چون علم مثل يك كارد و شمشير است كه مى تواند وسيله اى مفيد يا كشنده باشد و علوم (چه علوم و معارف الهى يا تجربى) اگر در مسير كمال انسان و تقرب به خدا قرار گيرد مطلوب است، اگرنه ممكن است به انسان ضرر هم بزند. بنابراين اسلام آموزش بعضى علوم را، حرام و ممنوع ساخته است.

براى مثال همين علم سحر (جادو) كه وسيله ضرر زدن به ديگران مى شود و موجب اختلافات و

دشمنى هاست و ...

در اين مورد فقهاى اسلام، نظر داده اند و اقسام آن و دلايل حرمت سحر را، به طور كامل بيان كرده اند «1» و حتى در بعضى روايات، دستور قتل ساحر را صادر شده است «2» (البته با شرايط خاص خود كه در علم فقه مذكور است) و در اين حكم بين مسلمانان اختلافى نيست و يكى از دلايل آنها، آيه شريفه (هاروت و ماروت) «3» است.

علوم ديگرى، مانند كهانت در اسلام نيز حرام شمرده شده است «4» و آن علمى است كه اخبار غيبى از آينده مى دهد (به وسيله كسب اخبار از جن يا غير آن ...)

اما در مورد سلاحها و ادوات جنگى، اگر براى دفاع از اسلام و مسلمانان باشد، تهيه و آموزش آنها لازم است، ولى اگر براى ظلم به انسانهاى ديگر و حمله ظالمانه به مردم باشد حرام است؛ چون تحت عنوان معونة الظالمين قرار مى گيرد «5».

__________________________________________________

(1). جواهر الكلام، تأليف شيخ محمد حسن نجفى، ج 22، ص 75 به بعد، (چاپ بيروت).

(2). وسائل الشيعه، ج 12، باب 25 من ابواب ما يكتسب به، حديث 7.

(3). سوره بقره، 102.

(4). جواهر الكلام، ج 22، ص 89.

(5). جواهر الكلام، ج 22 ص 51.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 143

2. بعضى از روايات اسلامى، علم واقعى را منحصر در شناخت آيات و سنت و احكام مى داند و مى فرمايد: «انما العلم ثلاثة آية محكمة او فريضة عادلة او سنة قائمة و ما خلا هن فهو فضل» «1» و مابقى علوم را فضل مى داند. پس اسلام توجهى به علوم طبيعى ندارد.

پاسخ: در اينجا چند نوع پاسخ مى توان داد:

الف. اين گونه روايات،

مصداقهاى علم را برمى شمارد و در روايات ديگر مطالب و علوم، به نوع ديگرى بيان شده است. در بعضى روايات، عدد علوم را بى نهايت مى داند و در بعضى روايات علوم را، چهار قسم مى نمايد (فقه، طب، نحو و نجوم) و در بعضى ديگر، دو نوع مى كند و ... «2» پس حصر در اين روايات، حصر اضافى است و حصر حقيقى نيست.

ب. اين روايات با رواياتى كه علوم ديگر را علم مى داند، معارض است. براى مثال رواياتى كه پزشكى و نجوم را علم مى داند «3»، با اين روايت متعارض است، بنابراين ظهور روايت و حصر آن، قابل استناد نيست و نمى توان آن را اخذ كرد، بلكه بايد آن را حمل بر اهميت اين علوم (آيات و احكام ...) بكنيم و چون موضوع اين علوم، شرافت بيشترى دارد پس اهميت بيشترى هم دارد.

مقايسه قرآن با تورات و انجيل، در توجه به علم:

توجه اسلام و قرآن به علم را بيان كرديم كه در قرآن بيش از 750 بار ماده

__________________________________________________

(1). ميزان الحكمه، ج 6، ص 523، حديث 13809، اين روايت را از پيامبر (ص) و احاديث ديگرى به همين مضمون آورده است.

(2). همان منبع، ص 527.

(3). همان منبع، ص 527.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 144

علم، به كار رفته و در موارد فراوانى، از علم و علما تمجيد شده است.

در تورات و انجيل اين مطلب از دو ناحيه قابل بحث است:

اول. عملكرد مسيحيان و يهوديان، در طول تاريخ و تشكيل دادگاههاى تفتيش عقايد در قرون وسطى (مانند محاكمه گاليله به جرم اينكه عقيده داشت زمين حركت مى كند) و سوزاندن هزاران نفر در رابطه با عقايد علمى قابل بررسى است «1» كه

البته اين مطلب مربوط به بحث ما نيست و در جاى خود، بايد بحث گردد چون ممكن است ادعا شود كه اعمال خلاف مسيحيان و يهوديان، مربوط به اصل دين يهود و مسيحيت نيست، بلكه ملاك قضاوت، در مقايسه اديان، كتاب آسمانى آنهاست نه عملكرد خوب يا بد طرفداران آن دين زيرا بعضى افراد ممكن است كج فهم بوده، يا از دين سوء استفاده كرده و به نام دين جنايت كنند، به علاوه اين در يك دوره كوتاه و خاص بوده است.

دوم. افعال و اعمال نيك و بد مسلمانان و مسيحيان و يهوديان را كنار مى نهيم و به بررسى متون كتابهاى مقدس و مقايسه آنها مى پردازيم و در اين ميان، از نظرات دانشمندان بزرگ شرق و غرب نيز استفاده مى بريم.

تذكر: منظور ما از كتاب مقدس (تورات و انجيل و ملحقات) همين انجيل و تورات رايج است كه در دسترس ما قرار دارد و البته تورات و انجيل واقعى كه حضرت موسى (ع) و عيسى (ع) براى انسانها عرضه كردند، خالى از عيب و نقص و مناسب زمان خود آنها بود چون از طرف حكيم نازل شده بود.

__________________________________________________

(1). در اين مورد به كتاب رابطه علم و دين، ص 12 به بعد مراجعه كنيد آنجا در آمار ذكر مى كند كه در دوره تفتيش عقايد، پنج ميليون نفر را به جرم تفكر و تخطى از فرمان پاپ، اعدام كردند و يا در سياهچالها، نگاه داشتند و سالهاى 1481- 1499 طى 18 سال 10220 نفر را سوزانيدند.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 145

الف. كلمه علم، در كتاب مقدس، به معناى صفتى از صفات خداوند، وارد شده

است كه تمام حوادث را قبل از وقوع عالم است (مى داند ظ) اع 2: 23

و اين علم ازلى است اع 15: 18

كه بدان استصواب حضرت اقدس الهى، مؤمنين را از براى اطاعت خود برگزيده است (1 پط 1: 2) «1».

حكمت در كتاب مقدس، معانى مختلف دارد از جمله به معناى زيركى، دانش در افعال و اعمال، اشاره به تعمق و هوشيارى، ترقى و پيشرفت شخصى، علم هيئت و تنجيم و فلسفه و سفسطه مى باشد.

و حكمت حقيقى، عبارت از آن است كه خداوند تعالى را، در عقل و زندگانى خود به اعلى درجه كمال توصيف نمائى (ام- 9: 10) «2».

در رساله پولس مى گويد: «زيرا مكتوب است حكمت حكما را باطل سازم و فهم فهيمانرا نابود گردانم، كجاست حكيم؟ كجا كاتب؟ كجا مباحث اين دنيا؟

مگر خدا حكمت جهان را جهالت نگردانيده است زيرا كه چون برحسب حكمت خدا جهان از حكمت خود به معرفت خدا نرسيده، خدا بدين رضا داد كه به وسيله جهالت موعظه ايماندار آن را نجات بخشد» «3».

در قصه حضرت آدم و حوا، درخت ممنوع را، درخت معرفت دانش افزا، معرفى مى كند: «مار به زن گفت هر آينه نخواهيد مرد، بله خدا مى داند هر روزى كه از آن بخوريد، چشمان شما باز شود و مانند خدا، عارف نيك و بد خواهيد

__________________________________________________

(1). قاموس كتاب مقدس، تأليف جميز هاكس، چاپ كتابخانه طهورى، ماده علم، ص 617.

(2). همان منبع، ماده حكمت، ص 326.

(3). كتاب مقدس، رساله اول به قرنيتان، باب اول، آيات 19- 20.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 146

بود و چون زن ديد كه آن درخت، براى خوراك نيكوست و به

نظر خوش نما و درختى دلپذير دانش افزا پس از ميوه گرفته بخورد و به شوهر خود نيز داد و او خورد آن گاه چشمان هر دوى ايشان باز شد و فهميدند كه عريانند ...» «1».

نكته: از آيات ذكر شده در بالا، مى توانيم نتيجه بگيريم كه كتاب مقدس، اهميت چندانى براى علم و حكمت قائل نيست، يا حداقل به اندازه قرآن توجه به آن نكرده است و در بعضى موارد، در مقابل حكمت، موضع گيرى مى كند كه خدا حكمت را باطل كرده است و با جهل موعظه مى كند و يا در بخش ديگر، خداوند انسان را از خوردن درخت معرفت دانش افزا، منع مى كند.

در حالى كه قرآن كريم، دانش و دانشمندان را ستايش مى كند و آنها را تشويق مى نمايد و در مقابل جهل، موضع گيرى مى كند و حتى در اسلام، معيار تكليف، عقل است و عقل و علم حجت انسانها هستند.

ب. بعضى از آيات تورات و انجيل با دانش نو و مسلمات تاريخى و علمى، ناسازگار است و هر چقدر علوم پيشرفت بيشترى مى كند اين مسئله آشكارتر مى شود.

در اين مورد يكى از كاملترين تحقيقات را، دكتر بوكاى، در مقايسه اى بين تورات، انجيل، قرآن و علم انجام داده است و نتيجه اين تحقيقات را در يك كتاب منتشر كرده است.

او مى گويد: آشكارترين ناهماهنگيها با دانش نو، در سفر تكوين يا پيدايش (تورات) وجود دارد و مربوط به سه نكته اساسى زير مى باشد:

1. آفرينش جهان و مراحل آن.

__________________________________________________

(1). كتاب مقدس، سفر پيدايش، باب سوم، آيات 4- 8 (چاپ انجمن كتاب مقدس ايران، 1987 م).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 147

2. تاريخ آفرينش جهان و تاريخ پيدايش انسان روى زمين.

3. داستان

طوفان نوح (ع).

و سپس به بررسى موارد تناقض مى پردازد «1».

او در مورد انجيلها مى گويد: «در انجيلها عبارات خيلى كمى يافت مى شود كه ياراى رويارويى با داده هاى دانش نو را داشته باشند».

و يا مى گويد: «من شخصا با كمال ميل، باور مى كنم كه عيسى (ع) توانسته باشد جذامى را شفا بخشد ولى نمى توانم قبول نمايم متنى را معتبر، تلقى كنم كه فقط بيست نسل بين انسان نخستين و ابراهيم (ع) قائل است، چنانكه انجيل لوقا به ما مى گويد». (28- 23 و 3) «2».

در جاى ديگر مى گويد: «خيالبافيهاى متى، تناقضات مشهور بين انجيلها، دورى از حقيقتها، ناسازگارى با داده هاى دانش نو و تحريفات متوالى متون، سبب مى شوند كه انجيلها حاوى عباراتى منحصرا ناشى از تخيل بشرى مى گردند» «3».

اما در مورد قرآن لازم نيست كه تذكر دهيم كه نه تنها با عقل و علم ناسازگار نيست كه اكتشافات علمى، هر روز پرده اى از حقايق قرآن برمى دارد.

در اينجا به كلام همان محقق (دكتر بوكاى) برمى گرديم كه مى گويد:

«مشاركتى اين چنين، بين قرآن و دانش نو، بداهتا شگفتى مى آورد. خاصه كه

__________________________________________________

(1). كتاب مقايسه اى ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، تأليف دكتر بوكاى، ترجمه مهندس ذبيح اللّه دبيرى، ص 39 تا ص 55 (چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامى).

(2). همان منبع، ص 118.

(3). همان منبع، ص 151.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 148

سخن از همسازى ميرود، نه از ناسازى» «1».

او مى گويد: «آنچه كه موجب جلب توجه كسى كه براى اولين بار، با چنين متنى (قرآن) روبروست مى شود، فراوانى موضوعهاى مطروح است بدين شرح:

آفرينش نجوم، شرح پاره اى مطالب راجع به زمين، طبقه حيوان و طبقه نبات، توليد انسان، در

حالى كه خطاهاى علمى عظيمى، در عهدين وجود دارند در اينجا اثرى از آن خطاها نيافتم، اين امر مرا ناگزير كرد از خود بپرسم اگر بشرى مصنف قرآن مى بود چطور مى توانسته است، در قرن هفتم ميلادى چيزى بنويسد كه امروزه با شناختهاى دانش نو موافق آيد؟» «2».

جمع بندى و نتيجه گيرى:

با توجه به آيات قرآن، كتاب مقدس (تورات و انجيل) و اعتراف دانشمندان بى طرف (از خود غربيها) به اين نتيجه مى رسيم كه برخورد قرآن با علم، به طور فاحشى با برخورد كتاب مقدس با علم متفاوت است، اما نكته مهم اينجاست كه آثار اين مسئله (تعارض كتاب مقدس با مسائل علمى) دامن اسلام و مسلمانان را هم گرفته است؛ چون در غرب بعد از قرن هفده ميلادى، اين مسئله اوج گرفت كه دين با علم ناسازگار است، ازاين رو حملات مكررى توسط فلاسفه (مثل هيوم و ماركس و ...) به دين شد، ولى در اين حملات فرقى بين قرآن و كتاب مقدس نگذاشتند و همين افكار، به كشورهاى اسلامى هم سرايت كرد و كم كم عده اى از روشنفكران مسلمان، باور كردند كه دين با علم سر ناسازگارى دارد.

__________________________________________________

(1). همان منبع، ص 153.

(2). همان منبع، ص 166.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 149

به هرحال آثار سوء اين تعارض كتاب مقدس، با علم، در قرون وسطى دامن اروپائيان را به صورت دادگاههاى تفتيش عقايد گرفت و در چند قرن اخير، به همه جهان سرايت كرد و افكار الحادى كه در مقابل اين تفكر در غرب ظهور پيدا كرد (مثل ماركسيسم و ...) به تمام جهان سرازير شد و تا مدتها افكار بشريت را مشوش و آلوده كرد و هنوز هم

آثار آن جلوه گر است.

در حقيقت، تفسير علمى قرآن كريم، در قرن حاضر واكنشى در مقابل تهاجم غربيها به اساس دين و كتابهاى مقدس اديان الهى بود. ما در اين خصوص در بحث تاريخ تفسير علمى، سخن خواهيم راند.

ج. در اينجا پاره اى از سخنان فرزانگان بشريت و دانشمندان بزرگ غرب را، براى نمونه و شاهد ذكر مى كنيم.

پرفسور هانرى كربن فرانسوى مى گويد: «اگر انديشه محمد (ص) خرافى بود و اگر قرآن او وحى الهى نبود، هرگز جرأت نمى كرد بشر را به علم دعوت كند.

هيچ طرز فكرى به اندازه محمد (ص) و قرآن به دانش دعوت نكرده است، تا آنجا كه در قرآن نهصد و پنجاه بار، از علم، فكر و عقل سخن به ميان آورده است» «1».

ولتر فيلسوف و نويسنده فرانسوى مى گويد: «من يقين دارم اگر قرآن و انجيل را به يك فرد غير متدين ارائه دهند، او حتما اولى را برخواهد گزيد، زيرا كتاب محمد (ص) در ظاهر افكارى را تعليم مى دهد كه به اندازه كافى بر مبناى عقلى منطبق است» «2».

__________________________________________________

(1). كتاب قرآن و ديگران، تأليف سيد على اكبر صداقت با مقدمه دكتر بهشتى (چاپ نشر روح قم) ص 15.

(2). همان منبع، ص 16.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 150

دينورت دانشمند اروپائى مى گويد: «واجب است اعتراف كنيم كه علوم طبيعى، فلكى، فلسفه و رياضيات كه در اروپا اوج گرفت، عموما از قرآن اقتباس شده است، بلكه اروپا شهرى براى اسلام است» «1».

دكتر گرينيه فرانسوى مى گويد: «من آيات قرآن را كه به علوم پزشكى، بهداشتى و طبيعى ارتباط داشت دنبال كردم ... و بنابراين دريافتم كه اين آيات از هر جهت

با معارف و علوم جهانى منطبق است ... هركس كه دست اندركار هنر يا علم باشد و آيات قرآن را، با هنر و علمى كه آموخته است مطابقت و مقايسه كند بدون ترديد به اسلام خواهد گرويد؛ البته اگر صاحب عقلى سليم و بى غرض باشد» «2».

__________________________________________________

(1). همان منبع، ص 22.

(2). همان منبع، ص 44.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 151

فصل دوم: علوم

علم چيست؟

مفهوم لغوى كلمه علم و معادلهاى آن، مثل دانش و دانستن، روشن است «1» ولى معانى اصطلاحى مختلف دارد كه ما براى روشن كردن مقصود خود، از اين كلمه ناچاريم اشارات مختصرى به آنها بكنيم:

1. اعتقاد يقينى مطابق با واقع، در برابر جهل بسيط و مركب.

2. مجموعه قضايايى كه مناسبتى بين آنها در نظر گرفته شود، هرچند قضاياى شخصى و خاص باشد مانند علم تاريخ (دانستن حوادث خاص تاريخى)، علم رجال و ...

3. مجموعه قضاياى كلى كه محور خاصى براى آنها، لحاظ شده و هر كدام از آنها قابل صدق و انطباق بر موارد و مصاديق متعدد مى باشد، هرچند قضاياى اعتبارى و قراردادى باشد، به اين معنا علوم غير حقيقى و قراردادى مانند لغت و دستور زبان هم، علم خوانده مى شود.

__________________________________________________

(1). منطقيين علم را: حصول صورة الشي ء عند العقل (حاصل شدن صورت چيزى در ذهن انسان) مى دانند چنانچه مرحوم مظفر در مقدمه كتاب المنطق مى گويد. ولى فلاسفه آن را به علم حصولى و حضورى تقسيم مى كنند و بحث ما، در علم حصولى است كه همان معناى منطقى علم است، هرچند در اين زمينه فلاسفه غرب سخنان ديگرى دارند كه در خلال بحث، به آنها اشاره خواهد شد.

در آمدى بر

تفسير علمى قرآن، ص: 152

4. مجموعه قضاياى كلى حقيقى (غير قراردادى) كه داراى محور خاصى باشد و اين اصطلاح علوم نظرى و عملى، از جمله الهيات و ما بعد الطبيعه را دربرگيرد.

5. مجموعه قضاياى حقيقى كه از راه تجربه حسى قابل اثبات باشد و اين همان اصطلاحى است كه پوزيتيويستها، به كار مى برند و بر اساس آن، علوم و معارف غير تجربى را علم نمى شمارند؛ اين اصطلاح امروزه در سطح جهان رواج يافته و طبق آن، علم را در مقابل فلسفه قرار مى دهند «1».

هرچند جعل اصطلاح اشكال ندارد اما اصطلاح اخير، به خاطر ديدگاه خاص پوزيتيويستها «2»، در دايره معرفت يقينى و شناخت واقعى انسان است كه آن را، محدود به امور حسى و تجربى مى پندارند و لذا انديشيدن، در ماوراى طبيعت را لغو و بى حاصل مى دانند «3».

منظور ما از علم در تفسير علمى، همين اصطلاح مى باشد (علوم قابل تجربه حسى كه پوزيتيويستها مى گويند) پس علم به معناى فلسفه و يا الهيات، از دايره بحث ما خارج است؛ زيرا كسانى كه قرآن را با علوم تجربى، تفسير مى كنند بيشتر نظر به همين علوم قابل تجربه حسّى دارند.

در اسلام علم به معناى ديگرى نيز آمده است: نورى كه توسط خدا در قلب مى تابد، ولى اين علم حقيقى يا نورانى، از مورد بحث ما خارج است و ما اينجا در مورد علوم ظاهرى سخن مى گوييم.

__________________________________________________

(1). علم در نظر آنان مطابق با كلمه ecneics است.

(2). emsivitisop مكتبى كه توسط آگوست كنت (etnoc- etsugua 1857- 1798 م) بنياد نهاده شد و ريشه او در اصالت حس هيوم بود كه معرفت بشر را، محدود به تجربه حسى

مى داند.

(3). آموزش فلسفه، ج 1، ص 61، استاد مصباح يزدى، با تلخيص.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 153

سير تقسيم بنديهاى علوم:

علم به معناى قديمى آن، هر نوع واقع بينى و جهان شناسى كه از راههاى گوناگون (تجربه، وحى و تفكر) به دست مى آيد را شامل مى شد، ازاين رو علم مشتمل بر معارف حسّى، اجتماعى، اخلاقى و حقوقى هم بود، ولى همان طور كه در معناى اصطلاحى علم توضيح داديم، اين كلمه معناى جديدى پيدا كرده و آن عبارت است از درك قوانين طبيعت بر اساس تجربه و مشاهده حسّى.

پس اين اصطلاح، يك سير طولانى را از معناى قديمى حكمت يا فلسفه به معناى عام، تا علم تجربى خاص كنونى پيموده است و در اين راه تقسيمات گوناگونى را پذيرفته است. براى روشن شدن مباحث آينده (رابطه علوم با تفسير قرآن) لازم است به طور خلاصه، اشاره اى به اين تقسيمات بشود:

1. از اولين تقسيمات براى علوم، تقسيم معلم ثانى، يعنى فارابى است، او علوم را به پنج گروه تقسيم مى كند:

اول. علم لسان، دوم. علم منطق، سوم. علم تعاليم (مثل عدد و ...)، چهارم.

علم طبيعى و علم الهى و پنجم. علم مدنى و فقه و كلام «1».

2. حكماى اسلامى علوم را اين گونه تقسيم مى كردند:

__________________________________________________

(1). احصاء العلوم فارابى، چاپ سوم (چاپ مصر)، ص 111- 120.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 154

حكمت/ نظرى/ علم اعلى- الهيات/ امور عامه

امور خاصه

علم سفلى- طبيعيات

علم وسطى- رياضيات

عملى/ 1. علم اخلاق (اصلاح فرد)

2. سياست مدن (اصلاح اجتماع)

3. تدبير منزل (اصلاح خانواده)

3. بيكن (1561- 1626 م) از نخستين دانشمندان حسّ گرا بود كه به تقسيم علوم اهتمام ورزيد «1».

او معتقد بود كه علوم را بر

اساس ذهن، تقسيم بندى كنيم؛ چون ذهن مركز علم است از آنجا كه سه قوه ذهنى داريم (حافظه، خيال و عقل) پس سه نوع علم داريم.

الف. حافظه، تاريخ/ طبيعى

مدنى، سياسى و مذهبى

ب. متخيّله، هنرهاى زيبا (شعر، موسيقى، نقاشى و ...)

ج. عقل، فلسفه/ 1. علم طبيعت (فيزيك، رياضى، بيولوژى و ...)

2. انسان (روانشناسى، منطق و اخلاق)

3. خدا (فلسفه اولى، الهيات)

__________________________________________________

(1). مبانى فلسفه، نوشته دكتر على اكبر سياسى، ص 212- 253.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 155

4. آگوست كنت «1» (1857- 1798 م) پايه گذار مكتب پوزيتيويسم «2»، علوم را از نظر عينى و خارجى تقسيم كرد، وى همه علوم را بر اساس شش علم اصلى، مى دانست، اول. علم رياضيات (كه بسيطترين و كلى ترين علم و متكى بر علم ديگر نيست)، دوم. نجوم، سوم. فيزيك، چهارم. شيمى، پنجم. زيست شناسى و ششم. جامعه شناسى كه به ترتيب هر كدام از اين علوم، از ديگرى متفرع شده است.

ايشان در فرعيّت علوم زياده روى كرده است. براى مثال، تفرّع فيزيك از نجوم محل تأمّل است.

5. آمپر (1836- 1745 م) بر اساس موضوعات و لحاظ اعتبار آن موضوع، علوم را به 128 علم تقسيم مى كند.

موضوع در علوم/ عالم برونى و مادّى (طبيعت)- علوم جهانى يا ماديات

عالم درون و معنوى- علوم عقلانى يا معنوى

سپس علوم مادى را، به چهار علم رياضى، فيزيك، طبيعى و طبى تقسيم مى نمايد.

همان طور كه علوم عقلانى را به علوم فلسفى، لغت، نژادى و سياسى تقسيم مى كند.

او تقسيمات چهار چهار علوم را ادامه مى دهد، تا به 128 علم مى رسد.

__________________________________________________

(1).. etnoc etsugua.

(2). emsivitisop.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 156

6. طبقه بندى علوم، در نظر دالامبر «1»

را، چون جالب و منسجم است ذكر مى كنيم (در صفحه بعد ملاحظه فرماييد) «2».

__________________________________________________

(1).. TREBMCLA, D.

(2). مبانى اقتصاد اسلامى، ص 9، چاپ دفتر همكارى حوزه و دانشگاه.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 158

7. طبقه بندى معمول علم در عصر جديد:

الف. علوم رياضى كه با موضوع اندازه گيرى مقادير (اعداد و اشكال) سروكار دارد.

ب. علوم طبيعى (فيزيك، شيمى و طبيعى) كه از خواص كلّى ماده و كيفيات مربوط به حيات، بحث مى كند (و بر اساس مشاهده و تجربه به دست مى آيد).

ج. علوم اخلاق كه موضوع آن انسان است و شامل علم اخلاق خاص، علوم اجتماعى و علوم تاريخى است. (كه بر اساس مشاهده، تجربه و به كمك قياس، نتيجه مى دهد) «1».

البته اين تقسيم بندى از مؤلف كتاب مبانى فلسفه، شبيه ديدگاه اصالت حسّ پوزيتيويستها است، ازاين رو مباحث الهيات را، در تقسيم علوم جاى نداده است.

بر اساس اين تقسيمات، ما در اين بحث (تفسير علمى) با علوم طبيعت سروكار داريم كه شامل علومى مانند: فيزيك، شيمى، زمين شناسى، گياه شناسى، طب، جانورشناسى و فيزيولوژى مى گردد.

8. تقسيم بندى علوم بر اساس روش: در اين تقسيم علوم انسانى، به چهار گروه تقسيم مى شود كه به اين شرح است:

الف. علوم تجربى «2»: كه شامل دو قسم مى شود:

اول. علوم طبيعى «3» مانند: فيزيك، شيمى، زيست شناسى و ...

__________________________________________________

(1). مبانى فلسفه، نوشته دكتر على اكبر سياسى.

(2). SECNEICS LATNEMIREPXE.

(3). SECNEICS LARUTAN.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 159

دوم. علوم انسانى «1» جامعه مانند: جامعه شناسى، اقتصاد و ... كه روش اين علوم، بر اساس مشاهده و تجربه حسّى است.

ب. علوم عقلى: كه آن نيز شامل دو قسم مى شود:

اول. علوم منطق

و رياضيات كه تا قبل از، برتراند راسل، گمان مى شد كه رياضيات اصل منطق است ولى او اثبات كرد كه منطق، اصل رياضيات است (منطق و رياضى هر دو ذهنى هستند).

دوم. علم راجع به واقع، يعنى فلسفه كه شامل فلسفه هاى مضاف (مانند:

فلسفه اخلاق، فلسفه تاريخ و ...) و فلسفه هاى غير مضاف (مانند: متافيزيك يا امور عامه) مى شود.

ج. علوم نقلى: مانند: علم تاريخ، لغت و ... كه در آنها از نقل استفاده مى گردد (البته منظور در اينجا علوم تعبدى شرعى نيست).

د. علوم شهودى: كه با علم حضورى، به دست مى آيد مانند: علوم پيامبران (ع) و عرفا.

شايد اين طبقه بندى، كاملترين تقسيم علوم باشد.

9. طبقه بندى دقيق علوم از ديدگاه مور: مور «2» دانشمند قرن بيستم غرب و صاحب كتاب مبانى اخلاق، مى گويد: علوم به دو شاخه عقلى و تجربى تقسيم مى شود، ولى تجربه گاهى با حواس ظاهرى است (علوم تجربى) و گاهى با حواس باطنى (علوم شهودى) و علوم نقلى نيز در نهايت به حسّ برمى گردد.

معيارهاى طبقه بندى علوم

با رشد علوم و گسترش آنها، فراگرفتن همه

__________________________________________________

(1). SECNEICS SEITINAMUH.

(2). EROOM. E. G.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 160

دانشها براى هر انسان مقدور نيست و از طرفى، هر دسته از مسائل قابل شناخت، در ارتباط با همديگر و غير مربوط يا دور از دسته مسائل ديگر است، ازاين رو رشته هاى علمى خاص، به وجود مى آيد و علاوه ذوق انسانها هم، در مسائل علمى مختلف است؛ پس علوم ضرورتا تقسيم شده است و معيارهاى مختلفى براى دسته بندى آنها به كار رفته يا مى رود كه ما به طور خلاصه به آنها اشاره مى كنيم:

1. تقسيم علوم براساس روش و اسلوب تحقيق كه

علوم را به چهار دسته كلى تقسيم مى كند كه عبارتند از: علوم عقلى، علوم تجربى يا حسّى، علوم نقلى، علوم شهودى.

2. تقسيم بندى علوم بر اساس هدف و غايت (هدف مادى، معنوى، فردى و اجتماعى).

3. تقسيم بندى علوم بر اساس موضوع (مثل عدد كه موضوع علم حساب و مقدار كه موضوع هندسه است).

نكته 1: انشعابات جزئى علوم هم گاهى براساس جزء موضوع (مثل غدّه شناسى و ژن شناسى در علم پزشكى) يا نوع خاصى از موضوع (حشره شناسى و ميكروب شناسى در علم زيست شناسى) يا براساس اهداف يا روشهاى مختلف، به وجود مى آيد «1».

نكته 2: منظور ما از علوم تجربى در عنوان (تفسير علمى يا تطبيق قرآن با علوم تجربى) همان علومى است كه روش و اسلوب تحقيق آن، براساس تجربه حسّى است و در مقابل علوم نقلى و عقلى قرار مى گيرد.

__________________________________________________

(1). آموزش فلسفه، ج 1، ص 71، نوشته استاد مصباح يزدى (با تلخيص).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 161

فصل سوم: مطالب علمى قرآن

آيا همه علوم بشرى در قرآن وجود دارد؟

اشاره

شكى نيست كه قرآن، معجزه جاويد پيامبر اسلام (ص) است و از جهات گوناگونى، اعجاز آن به اثبات رسيده است و يكى از وجوه اعجاز آن قرآن جهت علمى آن هم است در عصرى كه جاهليت عرب و سياهى مطلق بر جهان، سايه افكنده بود و حتى اروپائيان در اوهام و خيالات، به سر مى بردند و در آغاز قرون وسطى «1» بودند و مى رفتند تا ده قرن از تاريكترين، دوره تاريخ خود را بگذرانند، دورانى كه مردمان را به جرم اظهار نظرهاى علمى مى سوزاندند و در دادگاههاى تفتيش عقايد انسانهاى بهره مند از دانش را، به محاكمه مى كشيدند.

قرآن با روشنگرى هاى علمى و توجه وافر، به علم و علما

و دعوت به تفكر پا به ميدان مبارزه با جهل و ظلمت گذاشت.

اما در اينجا بحث بر سر اين مطلب است كه آيا، تمام علوم بشرى (علم به

__________________________________________________

(1). قرون وسطى از حدود قرن پنجم تا پانزدهم ميلادى بوده است و پيامبر اسلام (ص) در قرن ششم ميلادى تولد شده است.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 162

معناى عام كه شامل علوم عقلى، نقلى و تجربى مى شود) با تمام دقايق و ظرايف آنها، در لابلاى آيات قرآن، نهفته است، به طورى كه هر زمان مقدارى از آن، توسط دانشمندى كشف مى شود و يا قرآن منشأ بسيارى از علوم و توجه به علم و علما است، اما كتاب فيزيك، شيمى و ... نيست، بلكه كتاب هدايت و تربيت است و فقط اين علوم را تشويق مى كند.

در اينجا دو قول وجود دارد و هر كدام براى خود، دلايلى دارند كه ما به بررسى آنها مى پردازيم:

الف. دلايل كسانى كه معتقدند، همه علوم در قرآن كريم موجود است

عبارتند از:

1. ظاهر آيات قرآن، دلالت بر اين دارد كه همه چيز در قرآن هست، مانند آيه: وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ «1» «هيچ تر و خشكى نيست مگر آنكه در كتاب مبين الهى وجود دارد».

در آيه اى ديگر چنين آمده است: وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ ءٍ «2» «هيچ چيزى را در كتاب، فروگذار نكرديم در حالى كه روشن كننده هر چيز است».

و در آيه اى ديگر آمده است: ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ ءٍ «3» «هيچ چيزى در كتاب فروگذار نكرديم».

__________________________________________________

(1). سوره انعام، 59.

(2). سوره نحل، 89.

(3). سوره انعام، 38.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 163

قرآن وجود كتبى جهان تكوين

و خلاصه اى از اسرار آفرينش است؛ پس همه علوم در قرآن وجود دارد و از آن الهام گرفته است و حتى مسائل فيزيك، شيمى و رياضى در قرآن هست و اگر ما نتوانيم آنها را پيدا كنيم، علتش اين است كه عقل ما، از درك و استخراج آنها از قرآن قاصر است و در آينده بشريت پيشرفت مى كند و همه مسائل را از قرآن به دست مى آورد.

مرحوم فيض كاشانى، در استدلال به آيه دوم، اين طور مى فرمايد: «كه علوم انسان دو گونه است، اول. علوم مستفاد از حس كه به وسيله تجربه و حواس، به دست مى آيد و اين علوم متغيّر، فاسد شدنى، محصور و متناهى است و بيشتر علوم مردم اين گونه است.

دوم. علومى كه از مبادى، اسباب و غايات به صورت علوم واحد كلى بسيط، بر وجه عقلى و غير متغير، به دست مى آيد و آن علم به مسبب الاسباب است و اين علم ضرورى، كلى و محيط به امور و احوال است و شك، تغيير و غلط در آن نيست و اين علم مانند دانش خدا، به اشيا، علم ملائكه، انبيا و اوصياست كه به احوال موجودات، در گذشته و آينده آگاهى دارند و هر كس خدا را، با اوصاف كمال بشناسد پس علم او، محيط به همه امور و احوال است و هر كس كيفيت اين علم را بداند، معناى آيه تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ ءٍ را مى فهمد و متوجه مى گردد كه همه علوم و معانى، در قرآن هست و هر امرى خودش يا مقومات، اسباب، مبادى و غايات آن، در قرآن وجود دارد» «1».

بعضى اين طور استشهاد مى كنند كه: بعد از جمله لكل شي ء در

آيه شريفه آمده است، «هُدىً وَ رَحْمَةً» پس معلوم مى شود كه هدايت قرآن غير از بيان همه چيز

__________________________________________________

(1). تفسير صافى، ج 1، ص 57 (فيض كاشانى «ره»).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 164

است، ازاين رو نمى توان گفت كه بيان همه چيز، عبارت است از بيانات تربيتى و هدايتى قرآن كه براى بشر آورده است.

اين امر (وجود همه علوم دنيايى، علوم بشرى و معارف دينى در قرآن) در تفسير مجمع البيان «1» به عنوان يك احتمال ذكر شده است.

جلال الدين سيوطى در الاتقان، نيز همين قول را انتخاب كرده و به آيات فوق الذكر استشهاد نموده است «2».

غزالى در احياء العلوم نيز، همين مطلب را مى گويد: «پس علوم، همه آنها در افعال و صفات خدا داخل است و خداوند در قرآن، افعال، ذات و صفات خود را توضيح مى دهد و اين علوم بى نهايت است و در قرآن به اصول و كليات (مجامع) آنها، اشاره شده است» «3».

2. دليل دوم، بر اينكه تمام معارف بشرى، در قرآن وجود دارد، آياتى است كه اشاره به علوم مختلف مى كند. براى مثال به چند مورد اشاره مى كنيم:

علوم رياضى، قال تعالى: وَ إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنا بِها وَ كَفى بِنا حاسِبِينَ «4»؛ چون در آيه از حساب و اندازه، سخن گفته است؛ پس اشاره به علوم رياضى دارد.

علوم ماشين سازى و ميكرب شناسى، قال تعالى: وَ الْخَيْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوها وَ زِينَةً وَ يَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ «5»؛ چون در آيه اشاره به خلق وسايل نقليه

__________________________________________________

(1). تفسير مجمع البيان، ج 4، ص 289، ذيل آيه شريفه 38 سوره انعام (چاپ اسلاميه).

(2). الاتقان، ج

4، ص 38، چاپ رضى در قم.

(3). احياء العلوم، ج 1، ص 289، چاپ دار المعرفه بيروت.

(4). سوره انبيا، 47.

(5). سوره نحل، 8.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 165

مى كند كه اعراب آن زمان اطلاعى نداشتند؛ پس منظور وسايل نقليه جديد، ماشين، هواپيما و ... است و شايد اشاره به خلق ميكربها و ويروسهاست كه در آن زمان مردم از آنها اطلاعى نداشته اند.

علوم شيمى از آيات مربوط به حضرت ابراهيم (ع) كه چهار مرغ را، ذبح كرد و بر سر چهار كوه گذارد، استفاده مى شود كه اجزاى موجودات و تركيبات آنها، مورد توجه قرآن بوده و علم جديد، اين تجزيه و تركيبها را شيمى مى نامد.

علم هندسه از آيه شريفه: رَفِيعُ الدَّرَجاتِ «1»، به دست مى آيد، زيرا اين آيه دليل بر اين است كه خداوند، به درجات توجه داشته و با توجه به اينكه رفيع به حساب ابجد 360 مى شود و درجات هم، اشاره به درجه است و محيط دايره هم 360 درجه است پس اين آيه، شايد اشاره به علم هندسه باشد «2».

بنابراين هرچند قرآن فرمولهاى شيمى، هندسه و ... را بيان نمى كند اما گاهى به يك مورد در آيه اى اشاره مى كند كه دهها فرمول، احتياج دارد.

غزالى در كتاب جواهر القرآن، بر اين مطلب اصرار مى ورزد و مثالهاى فراوان مى زند كه علوم مختلف، از قرآن نشأت گرفته است. او بعد از اينكه بيان مى كند تمام علوم دينى و علوم وابسته به آنها (مانند: لغت، نحو، قرائات، علم مخارج حروف، علم تفسير، علم قصص اولين، علم كلام، علم فقه، علم اصول فقه و ...)

از قرآن منشأ گرفته است، معتقد مى شود كه

ساير علوم نيز، همه از قرآن شروع مى شود مانند: علم طب، نجوم، علم هيئت بدن حيوان و تشريح اعضا، علم سحر، طلسمات و ...

__________________________________________________

(1). سوره غافر، 15.

(2). رابطه علم و دين، عباسعلى سرفرازى، ص 47- 49، با تلخيص.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 166

آنگاه مى گويد: اين علوم (آنچه شمرديم و نشمرديم) اوائل و اصول آنها، از قرآن است و براى منشأ علم طب آيه: وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ «1» را كه خداوند از حضرت ابراهيم (ع) نقل مى فرمايد مورد استناد قرار مى دهد و معتقد است كه اين فعل واحد را كسى نمى شناسد مگر آنكه علم پزشكى را كامل بداند و ... «2»

دكتر ذهبى نيز، در كتاب التفسير و المفسرون، مثالهاى زيادى از ادعاى كسانى كه معتقدند، همه علوم در قرآن، يا از قرآن است آورده است. مانند: علم طب، جدل، هيئت، هندسه، جبر، مقابله و ... براى هر مورد نيز، آياتى ذكر مى كند «3».

3. دليل سوم، بر وجود همه علوم در قرآن اين است: رواياتى در اين زمينه وارد شده است كه مؤيد عموميت مستفاد، از لفظ آيات است و به علاوه ائمه (ع) در مورد علوم مختلف (مانند: پزشكى، فضايى و ...) سخن گفته اند و سپس فرموده اند كه تمام علوم ما، از قرآن است، بر اين اساس معلوم مى گردد كه علوم مختلف، در قرآن وجود دارد لكن افراد خاصى از آن مطّلع هستند، براى مثال به چند روايت اشاره مى كنيم:

عن الباقر (ع): ان اللّه تبارك و تعالى لم يدع شيئا تحتاج اليه الامة الا نزله في كتابه و بيّنه لرسوله «4». «خداوند تبارك و تعالى هيچ چيزى را

كه مسلمانان، به آن محتاج باشند فروگذار نكرده است و آنها را در قرآن، نازل فرموده و براى پيامبر (ص) بيان كرده است».

عن ابي عبد اللّه (ع): انّي لا علم ما في السموات و ما في الارض و اعلم ما في

__________________________________________________

(1). سوره شعراء، 80.

(2). كتاب جواهر القرآن، فصل چهارم، ص 18.

(3). التفسير و المفسرون، دكتر ذهبى، ج 2، ص 475- 484.

(4). تفسير نور الثقلين، ج 3، ص 74.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 167

الجنة و اعلم ما في النار و اعلم ما كان و ما يكون قال: ثم مكث هنيئة فرأى ان ذلك كبر على من سمعه منه فقال: علمت ذلك من كتاب اللّه عزّ و جلّ انّ اللّه عزّ و جلّ يقول: فيه تبيان كل شي ء «1». «بدرستى كه من هر چه در آسمانها و زمين است مى دانم، هرچه در بهشت و جهنم است مى دانم، هرچه واقع شده يا مى شود مى دانم، سپس كمى مكث فرمود و ملاحظه كرد كه اين مطلب براى شنوندگان دشوار آمده پس فرمودند: اين مطالب را از قرآن، مى دانم كه خداوند مى فرمايد:

قرآن بيان كننده همه چيز است».

4. دليل ديگر، بر وجود همه علوم در قرآن، مسئله بطون قرآن است.

در بسيارى از روايات اسلامى، به بطون قرآن و اينكه هر آيه، يك بطن دارد اشاره شده است «2». پس اين اعجاز قرآن است كه از يك آيه، هر كس يك مطلب مى فهمد و به بطن آن آگاهى مى يابد و عارف، فقيه، فيلسوف، فيزيكدان و ... هر كدام يك برداشت جداگانه، از آيات قرآن دارند و هر كدام از يك آيه، چيزى متوجه مى شوند كه

ديگران از آن غفلت مى كنند.

پس هيچ كدام نبايد برداشت ديگرى را رد كند، زيرا اگر فيلسوف هم يك فيزيكدان بود مثل او برداشت مى كرد.

به اين مطلب غزالى در احياء العلوم، استشهاد كرده و تعداد علوم قرآن را، تا هفتاد و هفت هزار و دويست علم ذكر كرده است و بعد مى گويد: «اين عدد چهار برابر مى شود؛ چون هر كلمه ظاهر و باطن دارد و حد و مطلع دارد» «3».

__________________________________________________

(1). اصول كافى، ج 1، ص 388 حديث دوم (چاپ تهران دفتر نشر فرهنگ اهل البيت «ع»).

(2). ميزان الحكمه، ج 8، ص 94- 95.

(3). احياء العلوم، ج 1، ص 289، چاپ دار المعرفة.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 168

ب. دلايل كسانى كه معتقدند، همه علوم بشرى، در قرآن كريم موجود نيست:

اول. قرآن كتاب هدايت اخلاقى، تربيتى و دينى انسان است و نازل شده تا انسانها را به سوى فضيلتها و خداشناسى هدايت كند، تا از خرافه پرستى دور شوند و حقوق (افراد و خانواده و اجتماع) را به صورت كلى بيان كرده، تا مردم با رعايت احكام الهى، زندگى سالم داشته باشند و بر جهان شناسى و معرفت طبيعت، تكيه مى كند، تا رابطه انسان و جهان با خدا روشن شود و مردم معرفت بهترى به خدا پيدا كنند.

بنابراين ضرورتى ندارد كه قرآن، همه مسائل علوم تجربى، عقلى و نقلى را با تفصيلات و فرمولهاى آنها، بيان كرده باشد، بلكه اشاراتى به آيات الهى، در زمين و آسمان براى سير در ملكوت و تفكر در صنع الهى دارد، تا به هدف تربيت و تزكيه انسانها، نايل شود و بعيد نيست منظور از بيان همه چيز در قرآن، مسائل دينى و هدايتى مردم باشد همان طور كه

بعضى از مفسرين هم گفته اند «1».

خلاصه كلام اينكه هدف قرآن، تربيت معنوى انسان است و در اين راه، لازم نيست همه معارف تجربى و غير تجربى را براى بشر بيان كند؛ چون انسان عقل و احساس دارد و خود مى تواند، مسائل تجربى و علوم را، به دست آورد. به علاوه اين علوم، لازمه لا ينفك تربيت معنوى انسان نيست.

يكى از اساتيد صاحب نظر مى فرمايد: «لازم نيست قرآن در يك مسئله علمى، حتما نظريه داده باشد، زيرا قرآن در صدد و در جايگاه حل مسائل علمى

__________________________________________________

(1). تفسير مجمع البيان، ج 4، ص 298؛ تفسير كشاف، ج 2، ص 628؛ الميزان، ج 14، ص 325.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 169

نيست، البته آنچه فرموده باشد حق است و اگر اشاره اى به نكته اى علمى داشته باشد و به راستى لفظ قرآن، بر آن دلالت كند حق است و جاى هيچ حرفى نيست» «1».

دوم. ظهور آياتى كه دلالت بر اين دارد كه همه چيز، در قرآن است قابل اخذ نيست. يعنى نمى توان عموميت آنها را پذيرفت كه بگوييم همه علوم بشرى و همه معارف دينى با هم و به صورت مفصل، در قرآن موجود است و براى رفع اين ظهور، سه شاهد داريم:

الف. اين ظهور خلاف بداهت است؛ چون بسيارى از مسائل علوم جديد مانند: فرمولهاى شيمى، فيزيك و رياضى در ظواهر قرآن، موجود نيست و اين مطلب را هر كس كه يك بار، قرآن را با دقت مطالعه كند متوجه مى شود (البته مسئله بطون قرآن و علم ائمه (ع) بحث ديگرى است كه مستقلا به آن اشاره مى كنيم).

ب. بعضى از مفسران قرآن، صريحا اين

ظهور را، انكار كرده اند و جالب اينكه در ميان اين مفسران كسانى به چشم مى خورند كه از سردمداران تفسير علمى قرآن هستند.

براى مثال: سيد محمد رشيد رضا، در ذيل آيه شريفه: ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ ءٍ «2» مى گويد: «اگر مراد از كتاب، علم الهى، يا لوح محفوظ باشد، پس عموميت آيه به ظاهرش محفوظ است (يعنى تمام چيزها و امور دين و دنيا در علم الهى موجود است). اما اگر منظور از كتاب، قرآن باشد شى ء منظور، موضوع

__________________________________________________

(1). معارف قرآن، تأليف استاد مصباح يزدى، ص 229.

(2). سوره انعام، 38.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 170

دينى است و آن هدايت الهى است، پس همه چيز كه مربوط به اقسام هدايت است، در قرآن بيان شده است و اين قول را كه بعضى مى گويند قرآن تمام علوم موجودات را، دربردارد كسى از صحابه و علماى تابعين و غير آنها نگفته است و هيچ كس آن را قبول نمى كند، مگر كسى كه قائل شود هرچه در كتابهاى گذشتگان است حق است، اگرچه مخالف عقل، نقل و لغت باشد» «1».

طنطاوى در تفسير خود «لكل شي ء» را امور دينى (كه گاهى به طور تفصيل و اجمال ذكر شده) مى داند «2».

ابو اسحاق ابراهيم بن موسى الشاطبى (790 ق) در كتاب الموافقات، ظهور آيات را شديدا انكار مى كند «3» و دكتر ذهبى نيز، در التفسير و المفسرون، با او همراهى مى نمايد.

ج. در مورد كتاب، در آيات شريفه، چند احتمال ذكر شده است كه يكى از آنها اين است كه منظور قرآن باشد. پس به طور قطع نمى توان گفت كه قرآن كريم مى فرمايد همه چيزها، علوم و معارف دينى و

دنيايى، در قرآن موجود است (بلى اين يكى از احتمالات در مورد آيه شريفه است، ولى چون اين ظهور، مخالف عقل است آن را كنار مى گذاريم) و اما احتمالاتى كه مفسرين در مورد كتاب در آيات شريفه داده اند عبارت است از:

1. منظور از كتاب، قرآن كريم باشد؛ پس همه امور دين و دنيا در قرآن موجود است يا اينكه منظور از كتاب، قرآن كريم باشد اما فقط امور شرعى و

__________________________________________________

(1). تفسير القرآن الحكيم، معروف به المنار، ج 7، ص 395.

(2). تفسير الجواهر، طنطاوى، ج 8، ص 130 ذيل آيه 89 سوره نحل.

(3). التفسير و المفسرون، ج 2، ص 489.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 171

دينى در قرآن موجود است، چنانچه در تفسير مجمع البيان «1»، كشاف «2» و الميزان «3» آمده است.

2. منظور كتابى است كه نزد خدا است و همه امور گذشته و آينده را، دربردارد و آن لوح محفوظ است، همان طور كه بعضى از تفاسير شيعه «4» و اهل سنت، به آن تصريح كرده اند «5».

3. منظور از كتاب، در آيه شريفه ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ ءٍ اجل باشد، يعنى هيچ چيزى را ترك نكرديم، مگر آنكه مرگ او را واجب ساختيم «6» و چنين احتمالى را نيز در آيه شريفه وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ داده اند «7» و مجمع البيان، غير آن احتمال را ذكر نكرده است.

4. منظور از كتاب، علم خدا باشد؛ چنانچه بعضى به آن تصريح كرده اند (البته شايد منظور از علم خدا، همان لوح محفوظ باشد ولى در بعضى تفاسير جدا شده است) «8».

5. در بعضى از روايات

كه در تفسير برهان، آمده است، كتاب را، به امام مبين

__________________________________________________

(1). تفسير مجمع البيان، ج 4، ص 298 و ج 6، ص 380 (چاپ اسلاميه).

(2). تفسير الكشاف، ج 2، ص 628، ذيل آيه 89 سوره نحل (چاپ بيروت).

(3). الميزان، ج 14، ص 325 (چاپ بيروت).

(4). تفسير مجمع البيان، ج 4، ص 298، ذيل آيه شريفه 38 سوره انعام (چاپ اسلاميه).

(5). تفسير الكشاف زمخشرى، ج 2، ص 21 و ص 31، سوره انعام (چاپ بيروت)؛ تفسير الجواهر، طنطاوى، ج 4، ص 37 (چاپ اسلاميه).

(6). تفسير مجمع البيان، ج 4، ص 298، ذيل آيه شريفه 38 سوره انعام (چاپ اسلاميه).

(7). تفسير مجمع البيان، ج 4، ص 311، ذيل آيه شريفه 59 سوره انعام (چاپ اسلاميه).

(8). تفسير الكشاف زمخشرى، ج 2، ص 31، ذيل آيه 59 سوره انعام (چاپ بيروت).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 172

معنا فرموده اند «1».

سوم. در مورد آيات قرآن كه اشاراتى به علوم طبيعى، تجربى و شناخت طبيعت دارد، آيا هدف آن بيان و كشف فرمولهاى هندسه و شيمى است؟ يا به طور استطرادى و حاشيه اى، اين بحثها را مطرح كرده است؟ در اينجا بسيارى معتقدند كه ذكر مثالهاى علمى در قرآن، موضوعيت ندارد. يعنى صرف مثال است و هدف، آموزش علوم نيست، بلكه مثال را براى هدفى ديگر آورده است.

در اين مورد، چون ما يك بحث مستقل خواهيم داشت، در اينجا از ذكر دلايل و نظرات صرف نظر مى كنيم، اما اين مطلب، لازم به ذكر است كه آياتى را كه براى پيدايش علوم شيمى، ماشين سازى و هندسه، استشهاد كرده اند دلالت بسيار ضعيفى دارد و يا

اصلا بر موارد فوق دلالت ندارد، براى مثال آيه رفيع الدرجات، هيچ ربطى به دايره و 360 درجه بودن آن ندارد و حمل آيات قرآن بدون قرينه عقلى يا نقلى بر يك مطلب تفسير به رأى است. در اين مورد درجات دايره، يك قرارداد و اعتبار رياضى است و آيه شريفه هم اشاره اى، به دايره ندارد و استفاده عدد 360 از اعداد ابجد، هم بلا دليل است و هيچ دليل نقلى يا عقلى نداريم كه قرآن بر اساس حروف ابجد، صادر شده باشد.

بلى بعضى آيات قرآن، اشاراتى به علوم دارد و يا حتى تشويق به علم مى كند و گاهى ممكن است اشاره قرآن، به يك مطلب، موجب توجه انسان به آن رشته علمى شده باشد اما اين مطلب غير از اين است كه كسى ادعا كند، تمام فرمولها و طرز ساخت ماشين و هواپيما در قرآن آمده است.

چهارم. در مورد بطون قرآن و اينكه منشأ علم ائمه (ع) به تمام معارف

__________________________________________________

(1). تفسير البرهان، ج 1، ص 529.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 173

و علوم گذشته و آينده از طريق قرآن است و يا علم به مبادى و مقومات اسباب كه فيض كاشانى، در مورد قرآن مطرح مى فرمود، به چند صورت مى توانيم پاسخ دهيم:

الف. در ضمن احتمالات در تفسير آيات شريفه، بيان كرديم كه بعضى كتاب را، به معناى امام يا لوح محفوظ يا علم الهى گرفته اند و بنابراين تفسير، مسئله حل مى شود؛ چون علوم و معارف، نزد امام مبين است، يا همه علوم در علم الهى يا لوح محفوظ است كه پيامبر (ص) و امام (ع) از آن اطلاع دارند، بنابراين

مسئله وجود جميع علوم در قرآن، مطرح نمى شود و اگر در روايات هم اشاره اى به كتاب اللّه (و اينكه منشأ علوم ائمه (ع) از آنجاست) شده است، اشاره به همان لوح محفوظ، يا علم الهى است (كه شايد منظور فيض كاشانى هم، همين مطلب باشد) و قرينه جالب اين است كه در روايتها كلمه كتاب اللّه (نه كلمه قرآن) آمده بود.

ب. احتمال دارد كه علوم ائمه (ع) يا باطن قرآن هم، مربوط به همان چيزى باشد كه ظواهر قرآن، مربوط به آن است. يعنى در ارتباط با احكام الهى و هدايت الهى باشد، نه اينكه تمام علوم و معارف بشرى، مانند: شيمى و فيزيك در باطن قرآن باشد.

اين مطلب از بعضى روايات كه در ذيل آيات مورد بحث آورده شده، استشمام مى شود «1»؛ چون در اين روايات، مثال به حلال، حرام و حدود مى زنند و سپس كل مايحتاج اليه الناس (هر چيزى را كه مردم به آن احتياج دارند) را ذكر مى كنند، پس ممكن است منظور، احتياجات دينى و هدايتى مردم باشد، هرچند علم پيامبر (ص) و امام (ع) به علوم و معارف بشرى، از طريق باطن قرآن يا از ناحيه

__________________________________________________

(1). تفسير البرهان، ج 1، ص 524.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 174

وحى يا الهام ممكن است، اما بحث در اين است كه آيا اين آيات دلالت بر اين مطلب دارد يا ندارد؟

ج. ممكن است در اينجا تفصيل قائل شويم يعنى بگوييم:

1. ظواهر قرآن كه مردم مى فهمند، عبارت است از بيان معارف دينى و هرچه كه مربوط به هدايت انسان است، پس بيان علوم جديد، با تمام جزئيات آن هدف ظاهر

قرآن نيست.

2. اما قرآن (كه شامل ظاهر و باطن مى باشد) همه علوم و معارف دينى و غير دينى را دربردارد، اما مخاطب آن پيامبر (ص) و ائمه (ع) هستند و فقط آنها مى توانند اين علوم را استخراج كنند. يعنى قرآن تبيان همه چيز (علوم دينى و علوم جديد بشرى) هست، ولى فقط براى پيامبر و اوصياى او تبيان است.

در اين مورد، علامه طباطبائى «ره» كلام جالبى دارند: ايشان در ذيل آيه شريفه وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ ءٍ «1» مى فرمايد: «ظاهرا مراد از كل شى ء هر چيزى است كه به هدايت مربوط باشد، هرچه كه مردم در مورد مبدأ، معاد، اخلاق فاضله، شرايع الهيه، قصص و موعظه ها احتياج دارند، قرآن به آن هدايت كرده است و بيان نموده است و ما از ظاهر الفاظ قرآن و مقاصد آن، همين مطلب را متوجه مى شويم، اما در روايات نقل شده كه در قرآن، علم گذشته و آينده، تا قيامت موجود است و اگر اين روايات صحيح باشد، منظور از تبيان اعم از دلالت لفظى است، پس شايد اشاراتى از غير طريق دلالت لفظى دارد و اسرارى را كشف مى كند كه فهم عرفى، به آنها راهى ندارد» «2».

__________________________________________________

(1). سوره نحل، 89.

(2). الميزان، ج 14، ص 325 (چاپ بيروت) با تلخيص.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 175

بنابراين اگر منظور از بطون قرآن و علم ائمه (ع) به اين طريق باشد، از محل بحث ما خارج است؛ چون اختلاف در اين بود كه آيا همين قرآن موجود، صرف نظر از روايات و بيان پيامبر (ص) و ائمه (ع) ظواهر آن جميع علوم بشرى و دينى

را دربردارد يا ندارد و اگر شما بگوئيد كه پيامبر و ائمه (ع) از باطن و رموز قرآن، همه علوم را درمى يابند ربطى به بحث ما ندارد و شايد اين وجه جمع بين دو قول (موافق و مخالف) در اين مسئله باشد؛ به عبارت ديگر اينجا دو بحث است:

نخست اينكه آيا ظاهر قرآن، با همين كلمات و الفاظ و معانى عرفى آن، بر تمام علوم و معارف دينى و بشرى مانند شيمى و فيزيك دلالت دارد يا ندارد؟ كه البته كسى شك ندارد كه چنين دلالتى وجود ندارد.

دوم اينكه آيا قرآن، با توجه به علم پيامبر (ص) و ائمه (ع) و باطن آن و رموز آن دلالت بر جميع معارف دينى و بشرى مى تواند داشته باشد يا نمى تواند داشته باشد. كه در اين مورد هم، شكى نيست كه اگر روايات وارده در بحث بطون قرآن و علوم ائمه (ع) از طريق قرآن، تمام و صحيح باشد و آنها را بپذيريم «1» اين مطلب تمام است، ولى از محل بحث ما خارج است.

پنجم. دليل ديگر بر اينكه نمى توان گفت، همه علوم بشرى، در قرآن وجود دارد اين است كه بر اساس اين قول اشكالات و محذورات متعددى به وجود مى آيد كه ما به آنها اشاره مى كنيم:

الف. تفسير به رأى و تأويل، خطر اين تفكر است؛ چون قرآن در همه مسائل علمى صراحت ندارد و كسى كه مى گويد همه مسائل در قرآن هست، ناچار

__________________________________________________

(1). ما در اينجا درصدد بررسى اسناد و متون احاديث، بطون و علم ائمه «ع» نيستيم و به بحث ما هم ربطى ندارد و اين مطلب بايد در جاى خود، بررسى شود و

روايات زيادى در اين مورد وارد شده است.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 176

مى شود بعضى آيات را تأويل كند و آيات را، از معانى صحيح و روشن خود منحرف نمايد و قرآن را به طور واژگونه تفسير سازد. در حالى كه پيامبر (ص) و ائمه (ع) از تفسير به رأى، نهى كرده اند و وعده آتش بر آن داده اند (كه نمونه آن را در تفسير آيه رفيع الدرجات ديديم).

ب. باعث مى شود تا قرآن كه كتاب مبين و هدايت است، به صورت يك كتاب مجمل و مبهم و پر از اسرار كشف نشده نشان داده شود، زيرا بسيارى از علوم و جزئيات آنها در قرآن يافت نمى شود، ازاين رو بعضى افراد ناچار مى شوند، دامنه اسرار را توسعه دهند و كم كم بگويند ظواهر قرآن را ما نمى فهميم و براى ما حجت نيست.

ج. تعصب و جمود و تهمت به طرف مقابل، از پيامدهاى اين تفكر است، زيرا بسيارى از مطالب علمى، در قرآن قابل اثبات نيست از اين جهت بعضى افراد اظهار نظر بى دليل مى كنند و در مقابل انكار مخالفان به تهمت (عدم ايمان به قرآن، ملحد، معاند و ...) دست يازند «1».

د. الفاظ قرآن معانى معينى دارد كه در لغت و اصطلاحات شرعى و معانى عرفى مذكور است و اگر بگوييم قرآن بر تمام علوم دلالت دارد، لازم مى آيد الفاظى كه در عصر نزول نازل شده، معانى جديدى كه در نسلها بعد مى آيد (مانند فرمولهاى شيمى و فيزيك) را قصد كرده باشد و اين مطلب در نظر هيچ انسان عاقلى، صحيح به نظر نمى رسد كه اعراب با يك فهم مشخص خطاب به الفاظ معين شوند، ولى معانى هزار

سال بعد از آن الفاظ مراد باشد «2».

__________________________________________________

(1). رابطه علم و دين، تأليف عباسعلى سرفرازى، ص 49 به بعد.

(2). التفسير و المفسرون، ج 2، ص 491، با تلخيص و اضافات.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 177

ه. چون علوم جديد و نظريات علمى در معرض خطا و تغيير است و هرچند سال كه مى گذرد يك نظريه، باطل و نظر جديدى ارائه مى شود كه گاهى اين نظريات با هم تنافى و تضاد دارند و اگر قرآن بر اين نظريات، تطبيق شود و بگوييم همه علوم در قرآن هست، لازم مى آيد كه الفاظ و آيات قرآن هم، در معرض اين آفات قرار گيرد؛ در حالى كه قرآن از باطل به دور است «1».

جمع بندى و نتيجه گيرى:

از تمام مطالب گذشته، به اين نتيجه مى رسيم كه ظاهر آيات قرآن، بر تمام علوم بشرى (با تمام فرمولها و جزئيات آن) دلالت ندارد و اگر با توجه به بطون و علم پيامبر (ص) و ائمه (ع) كسى چنين چيزى اثبات كند، از محل بحث ما خارج است و علم آن، مختص به پيامبر (ص) و ائمه (ع) است.

بلى در قرآن، اشاراتى به بعضى علوم و مطالب علمى شده است كه استطرادى و عرضى است و در بحث آينده، اهداف مثالهاى علمى قرآن را بررسى خواهيم كرد. ولى همه علوم بالفعل در قرآن مذكور نيست، و اين آيات (مانند آيه 89 سوره نحل و 38 و 59 سوره انعام) دلالت بر اين مطلب دارد كه تمام احتياجات دينى و هدايتى مردم، در قرآن به طور تفصيل يا مجمل ذكر شده است.

در اينجا لازم است به برادران دينى تذكر دهيم مواظب باشند، اين گونه

آيات وسيله اى براى فريب مردم و مانعى در جلوگيرى از پيشرفت علمى و انجام تحقيقات تجربى و يا بهانه سستى علمى بعضى افراد نگردد. استعمارگران ممكن است با تمسك به اين آيات و ايجاد اين ذهنيت كه تمام علوم اولين و آخرين و

__________________________________________________

(1). التفسير و المفسرون، ج 2، ص 492، با تلخيص و اضافات.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 178

معارف بشرى در قرآن موجود است، درصدد برآيند كه مسلمانان را از تحقيق و كشف مطالب و علوم جديد، دور نگه دارند و از جهل آنان به نفع خود و براى سلطه بر آنها استفاده كنند. مسلمانان احتياج به علوم جديد و پيشرفتهاى علمى دارند، تا در سايه قرآن و هدايت پيامبر (ص) و اهل البيت (ع) قله هاى سعادت و كمال را يكى پس از ديگرى طى كنند.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 179

آيا مطالب و مثالهاى علمى قرآن استطرادى است:

در اين مورد ممكن است سه نظريه ارائه كنيم:

الف. ذكر مطالب و مثالهاى علمى در قرآن كريم، هدف اصلى و نهايى قرآن نيست بلكه هدف اصلى قرآن، هدايت انسان به سوى خداست اما براى مثال و شاهد آوردن از مطالب علمى حق و واقعى استفاده مى كند. پس علوم تجربى و پرداختن به آنها از اهداف اصيل و اوليه قرآن محسوب نمى شود. اين قول مطابق نظر بعضى بزرگان و كسانى است كه مى گفتند، قرآن تبيان هر چيزى است كه در رابطه با هدايت دينى باشد «1».

ب. همان طور كه بيان هدايت دينى و معنوى انسان و معارف الهى، از اهداف اوليه و اصيل قرآن كريم است، بيان مطالب علمى هم، از اهداف اصيل قرآن است ازاين رو قرآن

به علوم طبيعى و شناخت طبيعت توجه زيادى كرده است. اين كلام مى تواند مطابق نظر كسانى باشد كه مى گفتند، در قرآن همه علوم و معارف دينى، بشرى و تجربى وجود دارد «2».

ج. قرآن در داستانها و مثالهاى علمى، به صورت سمبليك و طبق فرهنگ مخاطبين خود سخن مى گويد و هدف آن، بيان مطالب علمى، به صورت اصلى يا عرضى نيست، ما اين نظريه را، در مبحث رابطه علم و دين مورد بررسى

__________________________________________________

(1). الميزان، ج 14، ص 325؛ مجمع البيان، ج 4، ص 298 (در يك احتمال كه ذكر كرده)؛ كشاف، ج 2، ص 21 و 31.

(2). تفسير صافى، ج 1، ص 57؛ مجمع البيان (در يكى از احتمالاتى كه ذكر كرده است)، ج 4، ص 298.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 180

قرار مى دهيم.

چون در بحث قبل، ما وجود همه علوم در ظواهر قرآن را رد كرديم، بر اين اساس مبناى قول دوم باطل شده است، اما براى روشن تر شدن مطلب، كلام يكى از نويسندگان را در مورد مطالب علمى قرآن مى آوريم: «بعضى از بزرگان معاصر اين طور فرموده اند «1»: در قرآن كريم، بحث درباره جهان، طبيعت و انسان به طور استطرادى و تطفلى (حاشيه اى) به ميان آمده است و شايد هيچ آيه اى نيابيم كه مستقلا به ذكر آفرينش جهان و كيفيت وجود آسمانها و زمين پرداخته باشد، هماره اين بحثها به منظور ديگر عنوان شده است. در موارد بسيار گفتگو از آفرينش جهان و انواع آفريده ها براى آگاهانيدن انسان و رهنمونى اوست به عظمت الهى و سترگى حكمت هايى كه خدا در آفرينش به كار برده است. در همه جا نيز، اين هدف

ممكن است منظور باشد كه انسان با نگرش به عالم، از آن جهت كه آفريده خدا و در چنبره تدبير اوست، معرفت فطرى و شناخت حضورى خود را شكوفايى دهد و شدت و نيروى بيشترى بخشد (و عقربه دل او را در جهت خدا نگاه دارد).

به عبارت ديگر، قرآن كتاب فيزيك، گياه شناسى، زمين شناسى و يا كيهان شناسى نيست. قرآن كتاب انسان سازى است و نازل شده است، تا آنچه را كه بشر در راه تكامل حقيقى (تقرب به خداى متعال) نياز دارد به او بياموزد، و لذا آيات مربوط به جهان و كيهان در هيچ زمينه هيچ گاه به بحثهاى تفصيلى، در مورد موجودات نپرداخته، بلكه به همان اندازه اى كه هدف قرآن، در هدايت مردم تأمين مى شده، بسنده كرده است. به همين جهت برخلاف بسيارى از آيات

__________________________________________________

(1). معارف قرآن، نوشته استاد محمد تقى مصباح يزدى، ص 225، 226، 228 با تلخيص.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 181

ديگر، اين آيات داراى ابهامهايى است و كمتر مى توانيم يك نظر قطعى به قرآن نسبت دهيم» «1».

فوايد ذكر مثالهاى علمى در قرآن كريم:

1. راه قرآن را در زمينه خداشناسى هموار مى كند؛ چون هدف قرآن، بيان آيات الهى و توجه دادن مردم به جلوه هاى فيض و قدرت الهى بوده است، تا مردم را بيشتر متوجه خدا كند. اين مطلب از راه ذكر مثالهاى علمى و آيات الهى، در آسمانها، زمين، درياها، عجايب خلقت انسان و جانوران تأمين شده است، از اين رو احتياج به ذكر فرمولها و تفاصيل هر مطلب نيست، بلكه اشاره ضمنى كافى است.

2. اعجاز علمى قرآن را ثابت مى كند؛ اين مثالهاى حق و واقعى كه با مطالب اثبات شده و يقينى

علوم (نه نظريات متزلزل و ظنى) مطابقت دارد، ما را متوجه مى كند كه قرآن، اين مسائل را از محيط اجتماعى خود، الهام نگرفته است چون نزول قرآن در جزيرة العرب فاقد تمدن بوده است و حتى تمدنهاى آن زمان كه در ايران و روم برپا بوده است، چنين پيشرفتهاى علمى نداشته اند تا بتوانند نظريات علمى قرآن را، به پيامبر (ص) القاء كنند، بنابراين قرآن از طرف خداى حكيم و عالم نازل شده است.

نكته جالب اينجاست كه بعضى از مسائل مطرح شده در قرآن، مثل حركت زمين، يا زوجيّت گياهان، يا توده عظيم گازها و اتمها با تفكر علمى موجود در اعصار بعد از نزول قرآن، مطابقت نداشت ولى قرآن با شجاعت، مطالب علمى،

__________________________________________________

(1). معارف قرآن، نوشته استاد محمد تقى مصباح يزدى، ص 225، 226، 228 با تلخيص.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 182

محكم و به دور از خرافات را بيان مى كند (ما آيات اين مطالب را در فصل آخر كتاب، بررسى و ذكر مى كنيم).

3. مثالهاى علمى واقعى در قرآن، موجب كنجكاوى بشر و تفكر او، در عجايب آسمانها، خلقت انسان و ديگر موجودات مى شود و بشر را متوجه نيروهاى ناشناخته طبيعت مى كند.

يعنى كار مهم قرآن، ايجاد سؤال در ذهن انسان است، زيرا تا انسان سؤال نداشته باشد، به دنبال كشف علمى نمى رود؛ چون فكر مى كند همه چيز را مى داند و دچار يك جهل مركب مى گردد، ولى قرآن مسائل ناشناخته كهكشانها و موجودات ناشناخته را، بزرگ جلوه مى دهد و دعوت به تفكر در طبيعت مى كند و اين موجب پيشرفت علوم و صنايع بشر مى گردد، چنانچه در چند قرن اوليه تمدن اسلامى، همين

امر موجب پيشرفت، بلكه جهش علمى مسلمانان شد «1».

4. همين توجه اسلام و قرآن به علم و مطالب علمى است كه منشأ بسيارى از علوم شد (هرچند بيان كرديم كه تمام علوم، با جزئيات آنها در قرآن وجود ندارد) و الهام بخش بسيارى از معارف بشرى گرديد و رشد علوم را تسريع كرد.

براى مثال توجه اسلام، به آسمانها، حركت خورشيد، ستارگان و سيارات موجب شد، تا علم نجوم در ميان مسلمانان، به سرعت رشد كند. هرچند مسئله قبله در نماز و احتياج جهت شناسى هم، در آن تأثير زيادى داشت.

جمع بندى و نتيجه گيرى: در اينجا به چند مطلب مهم اشاره مى كنيم:

اول. در مورد مطالب علمى قرآن چند هدف قابل توجه است:

الف. ظاهر مطالب علمى قرآن، گاهى در رابطه با شناخت آيات الهى و توجه

__________________________________________________

(1). رابطه علم و دين، سرفرازى، ص 43 به بعد با تلخيص و اضافات.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 183

به مبدأ هستى است، قال تعالى: إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ «1» «در پيدايش آسمانها و زمين آمد و شد شب و روز، نشانه هايى براى صاحبان خرد وجود دارد».

ب. گاهى آيات علمى قرآن، نشانه عظمت آن مطلب است، يعنى گوينده سخن به ظاهر قصد دارد كه اهميت يك مطلب علمى را برساند، پس آن را ذكر مى كند:

براى مثال قسمتهاى قرآن به خورشيد، ماه و ... «2» از اين قبيل است.

ج. گاهى آيات علمى قرآن، براى اثبات معاد است، براى مثال مى فرمايد:

فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ، خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ «3» «پس آدمى بنگرد از

چه چيز آفريده شده است، از آبى جهنده آفريده شده است كه از ميان پشت و سينه بيرون مى آيد، خداوند به بازگردانيدن او قادر است».

دوم. مطالب علمى قرآن را، تا حد مثالهاى ساده، پايين آوردن خلاف انصاف است، چون مثال براى ساده كردن فهم مطالب گوينده است و گاهى واقعيت و حقيقت ندارد، اما مطالب علمى قرآن، حقايق كشف نشده اى را دربردارد كه پس از قرنها دانشمندان را به اعجاب وامى دارد.

اين ساده انديشى است كه بگوييم قرآن براى بيان يك مطلب، يك مثال علمى زده است و اتفاقا صحيح از آب درآمده، مضافا به اينكه بيان كرديم اين مطالب علمى، يك بعد از اعجاز قرآن را نشان مى دهد، پس از حد مثال بالاتر است.

__________________________________________________

(1). سوره آل عمران، 190.

(2). سوره شمس، 1 به بعد.

(3). سوره طارق، 5- 8.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 184

سوم. امكان دارد اين طور گفته شود كه قرآن، يك هدف اصلى و عمده دارد و آن به كمال رساندن انسان (كه همانا تقرب الى اللّه است) مى باشد و اهداف فرعى ديگرى هم دارد كه در طول و راستاى همان هدف اصلى است، از جمله آن اهداف اثبات معاد، نبوت و اعجاز خود قرآن (كه مقدمه اى براى پذيرش وحى، توسط مردم است) مى باشد.

بر اين اساس بيان مطالب علمى، از اهداف قرآن است، چون اعجاز قرآن را ثابت مى كند و هدف اصلى و عمده قرآن نيست. اين مطلب خصوصا با اين نكته روشن مى شود كه آياتى كه همه چيز را به قرآن نسبت مى دهد، در مورد هدايت و دين است. پس هدف اصلى هدايت انسان و بيان معارف دينى است،

ولى يكى از امورى كه مربوط به دين است، اثبات اعجاز قرآن است و يكى از ابعاد اعجاز قرآن، اعجاز علمى آن است؛ ازاين رو مطالب علمى قرآن (در بعضى موارد) خود از اهداف قرآن است، اما هدف عمده و اصلى نيست.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 185

فصل چهارم: قلمرو علم و دين

مقدمه

انسانها در طى قرنهاى متمادى كه در كره زمين زندگى مى كردند، به دو گروه عالم و جاهل، تقسيم مى شدند و دانشمندان در قديم الايام، از همه رشته هاى علمى و دينى آگاهى داشتند و اظهار نظر مى كردند، ولى كم كم با پيشرفت علوم و تقسيم آنها، دانستن همه علوم براى يك نفر غير ممكن شد. بر اين اساس به دنبال تقسيم علوم، انسانها هم، در گروههاى تخصصى از هم جدا شدند و اين مطلب از قرن هيجده ميلادى (دوازده قمرى) شتاب بيشترى گرفت و كم كم، هر رشته علمى نيز به اقسام كوچكترى تقسيم گرديد و متخصصان علوم دينى (فقها، متكلمان و ...) با متخصصان علوم تجربى (مانند: فيزيكدانان، زيست شناسان و ...) و فلاسفه، هر كدام به راه خود رفتند.

آن خلط و آميزش اوليه علوم دينى، تجربى و فلسفى و اين جدايى قابل توجه علوم، اين سؤال را به وجود آورد كه مرز واقعى علم و دين كجاست؟ خصوصا كه در گذشته، دانشمندان هر رشته، در مورد موضوعات رشته ديگر، اظهارنظرهاى صحيح يا خطا كرده بودند و گاهى موضوعات مخلوط شده و همراه با تعصب، با آنها برخورد مى شد.

در قرون وسطى در اروپا، يك رويارويى بين دانشمندان علوم و عالمان

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 186

مسيحيت، به وجود آمد و با ظهور گاليله، نيوتن

و سپس داروين، اين تنازع به اوج خود رسيد «1» و كم كم به صورت يك جدال جهانى، بين علم و دين ظاهر شد و بسيارى تلاش كردند تا با تعيين حوزه ها و مرزهاى علم و دين، اين نزاع را خاتمه دهند و يا قضاوت منطقى در اين مورد بنمايند.

ما براى تعيين مرزهاى علم و دين، لازم است مطالبى را به طور مقدماتى ذكر كنيم. به عبارت ديگر اين بحث متوقف بر حلّ چند مسئله مهم به اين شرح است:

آيا علوم تجربى يقين آور است؟

در بحث تقسيمات علم، يادآور شديم كه منظور ما از علوم تجربى يا طبيعى، علومى است كه از خواص كلى ماده و از كيفيات مربوط به حيات، با روش تجربى و حسى بحث مى كند (مانند: علم شيمى، فيزيك، زيست شناسى و ...)

حال براى پاسخ به اين سؤال لازم است كه روش علوم تجربى در دسترسى به قواعد و قوانين، مورد بررسى قرار گيرد؛ چون عمده فعاليت علوم تجربى، كشف قوانين طبيعت و ارتباط دادن اين قوانين با همديگر است، به طورى كه تشكيل يك سيستم منظم و هماهنگ را بدهد، ازاين رو مى گوييم كه روشهاى هر علم مختص خود آن است مثلا روش علم رياضى، براساس برهان است و روش علم اخلاق، تاريخ و پژوهشهاى دينى، به نحو خاص خود است.

مراحل كشف قانون:

اشاره

در مورد روش كار پديد آوردن فرضيه و قانون يا نظريه ها، در علوم تجربى،

__________________________________________________

(1). در بحث قرآن و علم (مقايسه برخورد قرآن و كتاب مقدس با علوم) ريشه هاى اين نزاع را جستجو كرديم.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 187

سه ديدگاه متفاوت را ذكر مى كنيم و مورد بررسى، قرار مى دهيم كه دو ديدگاه اول، به اثبات پذيرى و ديدگاه سوم به ابطال پذيرى معروف است.

اول. مراحل كشف قانون در نظر دانشمندان قبل از پوزيتيويستها:

1. مرحله اول مشاهده به وسيله حواس ظاهرى است، يعنى بررسى و مطالعه امور آنچنانكه در طبيعت جريان دارند؛ بدون اينكه هيچ گونه دخالت و تصرف در مقدمات يا شرايط حصول آنها صورت گيرد.

2. مرحله دوم طبقه بندى اطلاعات به دست آمده از مشاهده طبيعت است.

3. مرحله بعدى ابراز يك فرضيه توسط دانشمند مشاهده گر است. فرضيه عبارت است از نظريه يا تئورى خاصى كه مشاهده گر، براى توجيه و بيان امور مشاهده شده، بيان مى كند و به آنها مى افزايد. فرضيه مى تواند در مورد علت يك پديده يا روابط علت و معلول (يعنى قانون طبيعى) باشد.

4. مرحله چهارم تجربه است: يعنى تكرار مشاهده به وسيله انجام مورد مشاهده در مكانها و زمانهاى مختلف كه توسط مشاهده گر، با رعايت شرايط تجربه انجام پذيرد.

5 و 6. مرحله پنجم و ششم استقراء استدلالى است: اين مرحله مركب از دو عمل است، ازاين رو دو مرحله محسوب مى شود، اول يافتن امرى كه با امر ملحوظ، داراى مناسبات منظم و ثابت است (يعنى پيدا كردن علت)، دوم برقرارى قانون كلّى، يعنى تعميم نتيجه آزمايش.

تعيين علت در علوم طبيعى: در اينجا دو نظريه عمده را بررسى مى كنيم:

الف. نظريه بيكن دانشمند انگليسى كه معتقد است: در صورتى واقعه يا امرى

در آمدى

بر تفسير علمى قرآن، ص: 188

علت واقعه ديگر، شناخته مى شود كه حضور و غياب و دگرگونيهايش موجب حضور و غياب و دگرگونيهاى آن واقعه، يا امر ديگر، باشد از اين جهت، پيشنهاد رسم جدول زير را كرده است:

جدول حضور/ جدول غياب/ جدول تطبيق درجات

تمام اوضاع و احوال و وقايعى يادداشت مى شود كه پيوسته با واقعه اى كه كشف علت آن منظور است، مقارن و همراهند./ وقايع و اوضاع و احوالى يادداشت مى شود كه حضور آنها مقارن با غياب امر ملحوظ است./ اوضاع و احوال و وقايعى يادداشت مى شود كه دگرگونيهاى آنها موجب دگرگونيهاى امر ملحوظ است.

بعد از تهيه اين جدول، در نظر بيكن، علت اين امر منظور خود به خود نمايان مى شود «1».

ب. استوارت ميل، نظريه بيكن را تكميل كرد و گفت در علت هر امرى، مى توان به چهار طريق عمل كرد:

1. روش توافق، 2. روش اختلاف، 3. روش تغييرات مقارن، 4. روش بقايا (روشى كلى كه جامع سه روش ديگر است) «2».

معمولا دانشمندان علوم تجربى، وقتى از علت سخن مى گويند، منظور علت تامه فلسفى يا علت مفيض (كه وجود معلول از علت پديد مى آيد) نيست، بلكه در تعريف علت مى گويند: ما هيچ امرى را موجه و مبين نمى دانيم، مگر آنكه

__________________________________________________

(1). مبانى فلسفه، دكتر على اكبر سياسى، ص 210- 244 (چاپ دانشگاه تهران).

(2). مبانى فلسفه، دكتر على اكبر سياسى، ص 210- 244 (چاپ دانشگاه تهران).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 189

كيفيت ما قبل آن را كه شرط واجب آن است، مكشوف بداريم؛ اين كيفيت يا امر مقدم، علت نام دارد و اين علت نشانه اش اين است كه ظهور نمى كند، تغيير نمى يابد

و ناپديد نمى شود، مگر آنكه معلولش نيز، به تبع او ظاهر شود، تغيير يابد و ناپديد شود.

تعميم و آزمايش: پس از دريافت علت امرى، بايد آزمايش را عموميت داد و قانون كلى، به دست آورد و كار اختصاصى استقراء در واقع همين است، يعنى استدلال از جزء به كل كردن است. ذهن ما در اين عمل، از حدود مشهودات و تجربيات خود عدول مى كند، زيرا امور مورد ملاحظه محدود و معين بوده و درباره امورى كه مشاهده نگرديده و خصوصا راجع به امورى كه بعدا وقوع خواهند يافت، به ما چيزى نمى آموزند در صورتى كه همه آنها را ما، مشمول قانون قرار داده ايم. براى مثال ما در ده مورد مشاهده مى كنيم كه آب، در صد درجه، به جوش مى آيد پس يك قانون كلى براى همه آبها در حال و آينده اظهار مى كنيم.

در اين استنتاج، وسعت نتيجه از وسعت قانون خيلى بيشتر است يعنى ذهن بر مشهودات خود، چيزى اضافه مى كند و از مقدمات جزئى خود را به نتيجه كلى مى رساند. اما اينكه چگونه ذهن به آن مى رسد و پايه استقراء بر چيست، نظريات مختلفى وجود دارد كه به اين شرح است:

1. استقراء بر مبدأ سبب كافى، پايه گذارى شده است كه از مبادى اوليه ذهن آدمى است. بنابراين مبدأ هرچه هست، سبب وجودى دارد و از اين جهت است كه امور عالم قابل فهم و بيان است «1».

__________________________________________________

(1). اين نظريه آقاى دكتر على اكبر سياسى، در كتاب مبانى فلسفه، ص 244 به بعد است (چاپ دانشگاه تهران)، ما در كل اين مبحث از اين كتاب بهره برده ايم.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 190

2. استقراء ناقص در مشهودات مبتنى بر تعليل است. يعنى ما بعضى جزئيات را مشاهده مى كنيم كه همه، يك وصف مشخص دارند و بعد به علت آن وصف پى مى بريم، و سپس تعميم مى دهيم؛ چون عقل حكم مى كند كه تخلف معلول از علت، محال است هر كجا اين علت يافت شد معلول هم مى آيد. بنابراين هر كجا آتش بود مى سوزاند؛ زيرا علت سوزاندن كه حرارت است، در همه آتشها موجود است «1».

3. استقراء، مبتنى بر يك حكم بديهى عقلى باشد. مثلا شما يك مورد تجربه كرديد و متوجه شديد كه كل كتاب، بزرگتر از جزء آن است و اين با حكم بديهى عقل، سازگار است. پس يك حكم كلى براى تمام موارد جزئى مى كنيم، اما اين مورد قابل خدشه است؛ زيرا حكم بديهى عقلى، با تصور موضوع و محمول (كل و جزء) به دست مى آيد و احتياج به تجربه ندارد «2».

4. استقراء، مبتنى بر مماثلت كامل جزئيات باشد. يعنى وقتى شما امتحان كرديد كه يك گيلاس شيرين است و همه گيلاسها هم مثل هم هستند؛ پس حكم مى كنيد كه تمام گيلاسها شيرينند؛ چون در تكوين تمام اين جزئيات، متماثل و متشابه هستند و وصف يكى وصف همه است «3».

5. استقراء، مفيد يقين است، چون با حساب احتمالات، ثابت مى كنيم كه وقتى موارد مشاهده زياد باشد، احتمال مخالف آن بسيار ضعيف مى شود و عقل بر آن احتمال ضعيف تكيه نمى كند و كالعدم فرض مى نمايد؛ پس تصديق به آن قضيه، تبديل به يقين مى شود «4».

__________________________________________________

(1). المنطق، تأليف شيخ محمد رضا مظفر، ص 264، چاپ بيروت.

(2). المنطق، تأليف شيخ محمد رضا مظفر، ص 264، چاپ بيروت.

(3). المنطق، تأليف شيخ محمد رضا مظفر، ص 264، چاپ بيروت.

(4). اين خلاصه نظريه شهيد صدر، در كتاب الاسس المنطقية للاستقراء است كه بسيار طولانى و با مقدمات مفصل بحث كرده اند، براى نمونه به صفحه 135 و صفحات 383- 400 به بعد مراجعه كنيد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 191

بررسى: اشكالاتى كه در مراحل كشف يك قانون طبيعى، به نظر مى آيد و مانع قطع آور بودن علوم تجربى مى گردد عبارتند از:

1. در مرحله مشاهده شرط شد كه مشاهده گر، هيچ گونه دخالتى در مقدمات يا شرايط حصول نتيجه نداشته باشد، ولى آيا اين شرط عمل مى شود؟ آيا كسى مى تواند ادعا كند كه هر مشاهده گر، هيچ گونه سهمى در شى ء مورد مشاهده، ندارد و تأثيرى بر آن نمى كند؟ آيا مى توان تأثير شخص و وسايل آزمايش را، بر مورد مشاهده به صفر رسانيد؟

تاكنون كسى چنين ادعايى نكرده است و حتى به خلاف مطلب تصريح شده است:

ايان بار بور فيزيكدان آمريكايى «1» مى گويد: «ايده آل مطالعه جهان، چنانكه فى نفسه هست، آن است كه تأثير فعل و انفعالات اندازه گيرى، بر اندازه ها يا سنجشهاى به دست آمده ملحوظ شده باشد، در فيزيك جديد، هيچ حد و مرز قاطعى بين يك عين مستقل و يك مشاهده گر غير فعال، متصور نيست (در فصل دهم خواهيم ديد كه اصل عدم تعيّن هايزنبرگ را لااقل در بعض موارد، مى توان به اختلال سيستم بر اثر روند سنجش نسبت داد). براى اينكه وضع يك الكترون معلوم شود، ناچار بايد با ذرات يا امواج نور درگير شود. همين كار وضع يا مواضع الكترون را، به نحو پيش بينى ناپذير، برهم مى زند. در نسبت جرم، اندازه و زمان بندى يك عين

(شى ء) خواص ثابت آن جسم به تنهائى نيستند، بلكه بستگى به مبناى سنجش مشاهده گر دارد. اين اختلاط يا درگير شدن مشاهده گر،

__________________________________________________

(1). rubraB. G naI.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 192

اثرات ناشى از جريان اندازه گيرى را همسنگر يك عمل فيزيكى مى گرداند» «1».

2. همان اشكال اول (تأثير مشاهده گر در مورد مشاهده) در مرحله چهارم هم، وجود دارد؛ پس نمى توان به طور قاطع گفت كه يك فيزيكدان، مكان واقعى يك الكترون را ثبت كرده، يا در آزمايش دوم تجربه كرده است. مضافا كه حواس ما خطاهاى بسيار دارد و امكان دارد در مشاهده يا تجربه، مكرر دچار خطا شود.

3. تعريف علت در نظر دانشمندان علوم تجربى، اعم از علت تامه يا شرط و مقتضى است، مخصوصا كه بعد از ظهور هيوم، در غرب، مسئله ضرورت و عليت در خارج از ذهن انسان انكار شد و طبق نظر فلاسفه غربى، ما فقط از توالى و تتابع زمانى و مكانى پديده ها، همراه با تداعى معانى در ذهن، مى توانيم سخن بگوييم؛ پس تعيين علت واقعى يك پديده در خارج ميسّر نيست.

از طرف ديگر، چون علت اعم است از علت تامه و شرط و مقتضى؛ پس محال بودن تخلف معلول از علت معنا ندارد و امكان تخلف هميشه وجود دارد، چرا كه صرف حضور و غياب و دگرگونى يك پديده، هنگام حضور و غياب و دگرگونى پديده ديگر، ضرورتى به وجود نمى آورد، تا هميشه اين اتفاق بيفتد، زيرا ما علت واقعى (علت تامه و مفيض) را كشف نكرده ايم، بلكه فقط متوجه شده ايم كه اين دو پديده، تقارن زمانى و مكانى در حضور و غياب دارند و احتمال دارد كه

اين يك قضيه اتفاقيه اكثرى يا دائمى، باشد و عليت واقعى بين آنها نباشد و فقط يكى، شرط حصول ديگرى يا مقتضى باشد. يعنى عليت در ذهن ما ممكن است با خارج مطابق نباشد. اين است كه بعضى دانشمندان معتقدند كه علوم

__________________________________________________

(1). علم و دين، تأليف ايان بار بور، ترجمه بهاء الدين خرمشاهى، ص 213- 214 (چاپ مركز نشر دانشگاهى).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 193

تجربى، قوانين و نظريات در آنها، افسانه هاى مفيد است كه براى زندگى روزمره انسان مفيد است، چرا كه با روند طبيعت سازگارى دارد، ولى اينكه واقعيت امر هم، مطابق همين قوانين است يا چيز ديگرى نمى دانيم.

ايان بار بور در اين زمينه مى گويد: «نظريه هاى فيزيكى، عميقا انتزاعى و كنايى اند و غالبا فقط به طريقى بس غير مستقيم، به آزمايش مربوط مى شوند. در قلمرو اتم آنچه رخ مى دهد، قابل تصور يا حتى تخيّل نيست، يعنى نمونه ها و همانندهاى مناسبى، نمى توان براى آنها از تجربه عادى پيدا كرد (اين مطلب) به ما هشدار مى دهد كه مبادا تجريدات علمى را با جهان واقعى اشتباه كنيم. بعضى از پژوهندگان بر اين قول اند كه نظريه هاى علمى، المثناى واقعيت نيستند، بلكه ساخته و پرداخته ذهن يا افسانه هاى مفيدند كه به كار همارايى داده ها و يافته هاى آزمايش مى آيند» «1».

4. بزرگان علم منطق فرموده اند كه ما دو نوع استقراء داريم:

الف. استقراء تام كه مشاهده گر، تمام موارد و افراد مورد مشاهده را بررسى مى كند و وصف واحدى در همه بيابد؛ پس آن استقراء تام، مفيد يقين است چون برگشت آن به قياس مى شود.

ب. استقراء ناقص كه مشاهده گر، بعضى موارد و افراد مورد مشاهده را، بررسى و

مشاهده كند در اين صورت، اين استقراء مفيد ظن است و موجب قطع و يقين نمى شود چون ممكن است بعضى جزئيات ديگر، همين حكم را نداشته باشد «2». بيشتر قضايايى كه در تجربيات علوم جارى است از همين نوع

__________________________________________________

(1). علم و دين، ايان بار بور، ص 3.

(2). المنطق، تأليف مرحوم مظفر، ص 262- 263 (چاپ بيروت) با تلخيص.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 194

است.

دانشمند بزرگ، شهيد صدر «ره» در توضيح اشكال استقراء ناقص مى فرمايد «1»: «در اينجا سه اشكال وجود دارد:

نخست. اينكه شخص مستدل به دليل استقرائى، اول بايد اثبات كند كه هر چيزى كه در مورد پديده اى ظاهر شد، حتما علتى و سببى دارد، اگرنه ممكن است كسى بگويد كه طولانى شدن طول آهن، در هنگام گرم شدن در آتش، هيچ علتى ندارد.

دوم. اينكه شخص مستدل بايد ثابت كند كه الف علت ب است. يعنى بعد از پذيرش اصل عليت ثابت كنيم كه همين حرارت، علت طولانى شدن آهن است و چيز ديگرى علت نيست.

سوم. اينكه بايد اثبات شود كه اين سبب، در همه حالات حتى حالات آينده هم صادق است. يعنى هر وقت حرارت در كنار آهن باشد آهن طولانى مى شود» «2».

با توجه به اين اشكالات مهم به استقراء ناقص، متوجه مى شويم كه علوم تجربى نمى تواند يقين آور باشد.

5. راههايى كه براى قطع آور بودن استقراء، پيشنهاد شده است مورد اشكالات متعدد واقع مى شود كه به پاره اى از آنها به اين شرح اشاره مى كنيم:

الف. آيا سبب كافى و مبدأ ذهنى كه سبب وجودى است، علت تامه است يا خير؟ اگر بگوييم علت تامه است، سؤال مى شود از كجا آن را

به دست آورده ايد؟

اگر از استقراء ناقص، به دست آورده باشيد كه دور مى شود و اگر از غير آن، به

__________________________________________________

(1). الاسس المنطقيه للاستقراء، تأليف شهيد محمد باقر صدر، ص 25- 27 (چاپ بيروت)، با تلخيص.

(2). الاسس المنطقيه للاستقراء، تأليف شهيد محمد باقر صدر، ص 25- 27 (چاپ بيروت)، با تلخيص.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 195

دست آورده باشيد پس استقراء ناقص، براى اينكه قطع آور باشد، محتاج علت خارجى شد و اگر اين سبب كافى، علت تامه نيست، پس تخلف پذير است و قطع آور نيست.

ب. اگر ما از يك وصف، به علت آن در پديده ها پى برديم؛ پس دليل ديگرى را ضميمه استقراء كرده ايم و استقراء ناقص، به خودى خود موجب يقين نشده است، مضافا كه ما در اشكال سوم، اشاره كرديم كه علت واقعى (تامه) در علوم طبيعى، قابل دسترسى و حصول نيست و اين مورد اعتراف دانشمندان علوم تجربى، نيز هست پس اين فرض كه ما علت واقعى را به دست آوريم و ضميمه استقراء كنيم، در مورد علوم تجربى مصداق ندارد.

ج. آيا صرف مماثلت و مشابهت كامل مى تواند، موجب تعميم يك حكم، به همه موارد شود؟ در حقيقت برگشت اين فرض به تمثيل منطقى است كه در تمثيل هم، بيان مى كنند كه اگر علت واقعى كشف شود، يقين آور است، اگرنه صرف احتمال و گمان است.

د. اين مطلب كه با حساب احتمالات، مى توان ثابت كرد كه احتمال طرف مخالف در قضاياى تجربى، متواتر و ... ضعيف است و اين موجب مى شود، اطمينان حاصل شود كه صحيح و حق است.

اما بحث در اينجاست كه آيا استقراء ناقص، اگرچه به آن يقين داشته باشيم، مى توانيم

بگوييم كه اين يقين صددرصد، مطابق واقع و حقيقت هم هست يا نه؟

به عبارت ديگر، در اينجا دو مسئله است كه در استقراء و علوم تجربى، از هم جدا نمى شود:

مقام اثبات: اول اينكه ما با استقراء ناقص و يا تواتر يك خبر، جزم و اطمينان

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 196

به آن پيدا مى كنيم و در اين بحث شكى نيست، بلكه تمام زندگى بشر، بر اين اصل پايه گذارى شده كه به احتمالات ضعيف، توجه نمى كند؛ براى مثال من احتمال ضعيف مى دهم كه هواپيما سقوط كند ولى باز هم سوار آن مى شوم؛ چون موارد متعددى تجربه شده كه سقوط نمى كند. پس به احتمال ضعيف مخالف، توجه نمى كنم (يقين به معناى اعم) «1».

مقام ثبوت: دوم اينكه آيا اين اطمينان حاصل شده از استقراء يا خبر واحد، حتما و قطعا مطابق واقع است؟ (يقين به معناى اخص) يعنى هيچ احتمال خطا (ولو احتمال ضعيف) نمى دهد كه خلاف آن واقع شود در حالى كه در علوم تجربى، احتمال مى دهيم كه ما علت را به طور كامل نشناخته ايم، يا در مقدمات و تجربيات خطا كرده ايم و يا قضيه دائمى بوده است (يقين به علت واقعى پديده، در علوم تجربى امكان ندارد) «2» براى مثال اگر الف دو صفت به نامهاى ب و ج داشته باشد و صفت (ب) علت پديد آمدن پديده (د) است. در قانون بيان مى شود كه الف علت (د) است چون كه صفت (ج) علت (د) است. اين قانون در عمل كاربرد دارد ولى صادق و مطابق واقع نيست.

اين مورد دوم موردنظر ماست كه مى گوييم علوم قطعى نيست، ولى شهيد صدر آن مورد اول را اثبات

مى كند، پس يقين به معناى اعم را اثبات مى نمايد.

6. همين كه بسيارى از نظريه ها و قوانين علمى، پس از قرنها استوارى و دقت

__________________________________________________

(1). در كتابهاى منطق، يقين را به دو گونه تقسيم مى كنند: الف. يقين به معناى اخص يعنى اطمينان و اعتقاد جازم كه بر اساس تقليد نباشد و طرف مقابل آن، احتمال صدق نداشته باشد و مطابق واقع هم باشد، ب. يقين به معناى اعم كه مطلق اعتقاد جازم است، ازاين رو ممكن است ظن قوى، يا جهل مركب، يا ... باشد (المنطق، مرحوم مظفر، ص 201.

(2). به اشكال سوم، در همين مبحث مراجعه كنيد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 197

و پذيرش دانشمندان، ناگهان فرومى ريزد و با نظريات جديد و كشفيات تازه، باطل مى شود خود بزرگترين دليل بر غير قطعى بودن علوم تجربى است؛ چون مهمترين دليل وجود چيزى، وقوع آن است.

بارى اين همه خطاها كه در علوم تجربى، به اثبات مى رسد و قوانين و فرضيه هاى مهم (مانند هيئت بطلميوسى در علم نجوم يا مدلهاى مختلف در درون اتم و نظرات راجع به نور و گردش سيارات ...) را باطل مى كند، خود دليل خطاپذيرى و غير قطعى بودن علوم است و جالب اين است كه گاهى، يك مسئله علمى اثبات و سپس ردّ مى شد و دوباره اثبات مى گرديد، به اين مثال توجه كنيد:

«قانون بوده «1» را در نظر بگيريد كه ترتيب فواصل مدارهاى سيارات را از خورشيد، طبق ترتيب يك سلسله اعداد رياضى «2» خاص، بيان مى كند. چندى دانشمندان خاطر خود را به اين امر خوش داشتند كه وفاق خوبى بين داده ها و آن فرمول برقرار است. چندى بعد كه

معلوم شد هيچ تبيين معقولى براى چنين قانونى وجود ندارد، آن وفاق را حمل بر تصادف و اتفاق كردند، ولى در ايام اخير توجه دانشمندان، در پرتو فرضيه هاى جديد، در باب منشأ منظومه شمسى دوباره به اهميت و احتمال صحت قانون بوده جلب شده است» «3».

نكته: در مورد قطعيت استقراء، راه حلهاى ديگرى نيز توسط اروپائيانى مانند استوارت ميل و ديگران ارائه شده و جوابهايى نيز داده شده است، ولى ما به همين

__________________________________________________

(1). Wal s" edoB.

(2). بيان قانون اين است كه اگر، به هر يك از اعداد رشته 96، 48، 24، 12، 6، 3 (كه غير از اولى، هر يك دو برابر ماقبل است)، چهار اضافه كنيم و هر جمله را، به ده تقسيم كنيم، جمله هاى رشته اى حاصل (غير از 8/ 2) تقريبا، عدد متناسب، با فواصل سيارات معلوم از خورشيد است.

(3). علم و دين، ايان بار بور، ص 216 (چاپ نشر دانشگاهى).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 198

مقدار بسنده مى كنيم «1».

دوم. مراحل كشف قانون علمى در نظر پوزيتيويستها: (نظريه اثبات پذيرى)

در اوايل قرن بيستم، پوزيتيويستها راه حل ديگرى، براى تشكيل و كشف قانون در علوم تجربى، ارائه كردند كه از شش مرحله تشكيل مى شود:

1. مرحله مشاهده يا تجربه: كه دانشمند از طريق مشاهده فعال، مانند آزمايش در آزمايشگاه و يا مشاهده منفعلانه، مانند رصد يك كسوف يا خسوف، به بررسى يك پديده طبيعى مى پردازد.

2. مرحله تعميم استقرائى: كه اين يك امر ذهنى است و مشاهده گر، وقتى در اثر تكرار مشاهدات، به يك آمادگى روحى رسيد كه بتواند، يك حكم كلى بنمايد، مرحله تعميم استقرائى انجام مى گيرد.

براى مثال: وقتى مشاهده گر، در چند مورد، تجربه كرد كه آب در صد درجه،

به جوش مى آيد، در ذهن خود، يك حكم كلى مى كند كه آب، هميشه در صد درجه، به جوش مى آيد.

3. مرحله فرضيه: و آن وقتى است كه همان تعميم استقرائى را، دانشمندان به صورت يك جمله، بيان و اظهار مى كند (آب هميشه، در صد درجه، سانتيگراد، به جوش مى آيد).

4. اقدام در جهت اثبات فرضيه: كه معمولا اين مرحله، توسط همكاران

__________________________________________________

(1). علاقه مندان را به كتاب ارزشمند الاسس المنطقيه للاستقراء، تأليف دانشمند شهيد سيد محمد باقر صدر (از صفحه 69- 117) ارجاع مى دهيم.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 199

مشاهده گر، انجام مى شود و فرضيه او در مكانها، زمانها و حالتهاى مختلف، مورد آزمايش قرار مى گيرد.

5. اگر فرضيه مورد آزمايش، نقض شد، يعنى يك مورد خلاف آن ثابت شد (كه آب در نود درجه، به جوش آمد) آن فرضيه باطل و رد مى شود، چون نقيض موجبه كليه، سالبه جزئيه است.

و اگر فرضيه مورد بحث اثبات شود، يعنى در حالتها، مكانها و زمانهاى متفاوت، نتيجه يكسان داد، پس آن فرضيه تبديل به قانون مى شود كه وارد مرحله ششم مى شويم.

6. قانون (wal) هميشه معتبر است و اگر در جايى بطلان آن اثبات شد، معلوم مى شود در مقدمات آن اشكالى وجود داشته است، وگرنه قانون هميشه، معتبر و ثابت است.

نكته. در اين مورد، فرضيه و قانون تقابل دارند و هر فرضيه اى كه ثابت شود، در علم مى ماند و همين مطلب است كه هنوز در فكر بسيارى از روشنفكران، وجود دارد كه قوانين طبيعى، ثابت و هميشگى است و به خاطر همين است كه به اين نظر، نظريه اثبات پذيرى گويند؛ چون قوانين علمى را قابل اثبات مى داند «1».

بررسى اشكالات اين

نظريه: بسيارى از اشكالات نظريه اول (مراحل كشف قانون قبل از پوزيتيويستها) به اين نظريه هم وارد است، علاوه بر آنها، يكى از دانشمندان اخير غرب، به نام پوپر «2»، اشكالاتى بر اين نظريه وارد كرد كه به صورت مختصر ذكر مى كنيم:

__________________________________________________

(1). در اين مبحث از نظرات استاد حوزه و دانشگاه، آقاى ملكيان در تاريخ علم استفاده برديم.

(2).. reppop lraK.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 200

1. روانشناسى، كشف و ابداع مراحل سه گانه اوليه (مشاهده، تعميم، فرضيه) را تأييد نمى كند، يعنى هيچ فيزيكدانى براى كشف يك قانون، اين مراحل را نگذرانيده است و تا سؤالى نباشد شروع تجربه، بى معناست.

2. مرحله چهارم و پنجم از لحاظ منطقى معيوب است؛ چون بعد از هيوم، ثابت شد كه استقراء حجت نيست و اگر هزار قضيه شخصيه با هم جمع شود، نتيجه كلى نمى دهد. پس طبيعت نمى تواند نظريه اى را اثبات كند و از آن قانون توليد شود.

براى مثال: اگر هزار بار هم آب، در صد درجه به جوش آيد، باز احتمال دارد در شرايط جديدى اين اتفاق نيفتد «1».

سوم. مراحل تشكيل نظريه علمى در نظر پوپر (نظريه ابطال پذيرى)

پوپر دانشمندى كه چند روز قبل از اين نوشته (شهريور سال 1373) بدرود حيات گفت، پس از اشكالاتى كه به نظريه پوزيتيويستها نمود، پيشنهاد كرد كه كلمه فرضيه و قانون را كنار بگذاريم و كلمه «نظريه علمى» را جايگزين آنها كنيم. او براى تشكيل يك نظريه علمى پنج مرحله معرفى مى كند:

1. مرحله مسئله يا مرحله عدم رضايت از راه حل يك مشكل كه در اين مرحله، شخص از راه حل خود، يا ديگران، نسبت به يك مشكل علمى ناخشنود مى شود و آن را نمى پذيرد.

2. مرحله حدس: كه دانشمند

پس از تفكر درباره مسئله، يك نظريه يا راه

__________________________________________________

(1). براى اطلاع بيشتر به كتاب حدسها و ابطالها و كتاب منطق اكتشافات علمى، تأليف پوپر و ترجمه احمد آرام مراجعه كنيد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 201

حل جديد پيشنهاد مى كند كه غالبا از روى الهام و حدس است. براى مثال:

دانشمندى مدل حركت خورشيد به دور زمين را، نمى پذيرد و در اثر تحقيق و فكر، حدس مى زند كه زمين به دور خورشيد مى چرخد و يا نيوتن از افتادن سيب، بر زمين نظريه جاذبه زمين را حدس مى زند.

3. مرحله استنتاج قضاياى قابل مشاهده و تجربه از راه حل جديد، براى مثال: از نظريه جاذبه زمين، تعدادى گزاره قابل تجربه به دست مى آوريم، براى مثال: اگر زمين جاذبه دارد، پس بايد برگ درخت هم، به طرف زمين سقوط كند و اگر چيزى داراى جرم، به طرف زمين سقوط نكرد، در آن مكان جاذبه وجود ندارد.

4. اقدام در جهت ابطال قضاياى قابل مشاهده و تجربه: چون نقض قضيه موجبه كليه، سالبه جزئيه است؛ پس هرگاه يك مورد نقض پيدا شد و جسمى، به طرف زمين سقوط نكرد، نظريه جاذبه باطل و بى اعتبار مى شود، ولى اگر در همه موارد، قضاياى استنتاج شده (قابل مشاهده)، باطل نشد، قانون توليد نمى شود؛ چون گزاره هاى شخصى، قدرت تخريب گزاره هاى كلى را دارد، اما قدرت توليد گزاره كلى ندارد (چون استقراء حجيت ندارد) پس اشكال منطقى كه به پوزيتيويستها، وارد بود در اينجا وارد نمى شود.

5. اگر قضاياى قابل مشاهده (استنتاج شده) باطل نشود، نظريه در علم مى ماند و مبناى عمل قرار مى گيرد، البته تا وقتى كه نظريه جديد و بهتر وارد ميدان نشود.

و اگر قضاياى قابل مشاهده باطل شود، طبق نظر پوپر (برخلاف نظريه پوزيتيويستها) نظريه از حوزه علم خارج نمى شود، بلكه مبناى عمل قرار مى گيرد تا وقتى كه نظريه كاملتر و بهترى پيدا شود و جايگزين آن گردد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 202

براى مثال: اين نظريه كه «هر جسم در اثر حرارت منبسط مى شود» تاكنون موارد نقض متعددى، براى آن اثبات شده است، مانند يخ و بيسموت و لاستيك كه در اثر حرارت منقبض مى شوند، ولى چون نظريه بهترى ابراز نشده تا اشكالات نظريه اول را برطرف كند و جايگزين آن شود اين نظريه هرچند از لحاظ منطقى، بى اعتبار است اما هنوز در علم باقى مانده و مبناى عمل قرار مى گيرد و فقط موارد نقض آن استثناء مى گردد.

در اينجا به بررسى نظريه پوپر مى پردازيم:

نكته اول: در نظر پوپر تقابل قانون و فرضيه، معنا ندارد و اصلا در علم، قانون قطعى وجود ندارد، بلكه نظرياتى است كه قدرت پيش بينى و تبيين پديده هاى طبيعى را دارد و به اصطلاح، افسانه هاى مفيد است و از روى ناچارى به آنها روى مى آوريم.

نكته دوم: در نظر قدما قضاياى علمى، مطابق واقع بود، ازاين رو مجربات را از يقينيات و مبادى برهان مى دانستند، لكن دكارت در اين مطلب تشكيك كرد، هيوم ارزش آن را كم ساخت، كانت مطابقت قضاياى علمى با واقع را، زير سؤال برد و در نهايت پوپر ارزش رئاليستى تجربيات را زايل كرد و بيان نمود كه معيار صحت قضاياى علمى، همان كارآيى در تبيين امور واقع بالفعل مشهود و پيش بينى امور است و ممكن است، يك قضيه (مانند اينكه: چون الف صفت ب را

دارد پس الف علت د است) در پيش بينى و تبيين امور موفق باشد و در عمل، كارآيى داشته باشد اما صادق و مطابق واقع نباشد؛ يعنى الف داراى دو صفت ب و ج باشد كه ما گمان كنيم، به خاطر صفت ب است كه «د» را به وجود مى آورد، ولى

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 203

در واقع به خاطر صفت ج باشد ولى قضيه «الف علت د است» صحيح مى نمايد «1».

جمع بندى و نتيجه گيرى:

از مجموع مباحث و دلايل گذشته، به اين نتيجه رسيديم كه قضاياى علوم تجربى يقين به معناى اعم (تصديق و اطمينان) مى آورد. و لكن يقين به معناى اخص (اطمينان مطابق با واقع، صددرصد، يعنى با محال بودن طرف مقابل) نمى آورد.

ازاين رو ما وقتى مى گوييم كه علوم تجربى، قطع آور نيست (و اين معناى دوم را، اراده مى كنيم) به خلاف قضاياى عقلى بديهى، يا قضايايى كه از وحى ناشى شده كه آنها را يقينى به معناى اخص مى دانيم.

در ضمن به اثبات رسيد كه استقراء ناقص دو حالت دارد:

الف. استقراء ناقص، بدون ضميمه شدن دليل خارجى (مانند بديهى عقلى يا كشف علت يا بداهت حس) به آنكه اين نوع از استقراء يقين به معناى اخص نمى آورد؛ اگرچه يقين به معناى اعم مى آورد و بيشتر قضاياى علوم تجربى، از اين قبيل است و همين مورد بحث ماست.

ب. استقراء ناقص، به همراه دليل خارجى (مثلا به همراه بديهى عقلى يا كشف علت توسط عقل) كه يقين به معناى اخص (اطمينان مطابق واقع) مى آورد، ولى اين نوع قضاياى تجربى، در حقيقت به قضاياى عقلى، برمى گردد و اعتبار خاص خود را، از عقل كسب مى كند؛ پس از مورد بحث

ما خارج مى شود.

__________________________________________________

(1). براى اطلاع بيشتر به كتاب حدسها و ابطالها، نوشته پوپر، ترجمه احمد آرام و كتاب منطق اكتشافات علمى، از همان نويسنده و مترجم مراجعه كنيد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 204

ج. در نظر دانشمندان متأخر (مثل پوپر) نظريات علمى، افسانه هاى مفيد است كه مبنايى براى عمل و كارايى است و واقع نما نيست تا صادق يا كاذب باشد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 205

آيا علوم تجربى مى تواند ماوراى محسوسات را اثبات يا نفى كند؟

اشاره

در اينجا با چند مقدمه شروع مى كنيم:

1. در مبحث گذشته اثبات كرديم كه علوم تجربى، به خاطر روش خاص خود، يعنى استقراء ناقص، نمى تواند يقين به معناى اخص به ما بدهد (اعتقاد و اطمينان مطابق واقعيت خارجى) به طورى كه صددرصد، احتمال خطا و خلاف را كاملا مردود كند.

2. حواس ما محدود است در چند حس «1» و ما با اين حواس، فقط مى توانيم اشياى قابل حس را درك كنيم. يعنى شناخت علوم تجربى محدود است به جهان مادى و هرآنچه كه در زير چتر حس ما جاى گيرد؛ پس امور ماوراى ماده (متافيزيك) و كليات عقلى از دايره حواس ما خارج است.

3. حواس ما گاهى اوقات امور مادى را هم، درك نمى كند و احتياج به واسطه و پذيرش قانون عليت دارد، تا بتواند آنها را اثبات كند. براى مثال نيروى جاذبه را ما مستقيم حسّ نمى كنيم، ولى از افتادن اشيا و اينكه به طرف زمين مى آيند متوجه وجود اين نيرو مى شويم.

4. حواس ما خطاپذير است و در بسيارى از موارد خطاهاى روشن دارد مانند پديده سراب يا ديدن چوب، به صورت شكسته در آب و ... پس نمى توان به حواس، صددرصد اتكا و

اطمينان كرد.

5. همين حواس محدود و خطاپذير و زندانى در ماديات، مبناى علوم تجربى

__________________________________________________

(1). اخيرا تا 26 حس براى انسان توسط روانشناسان ذكر شده است.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 206

و آزمايشات و قوانين و نظريه هاى آنهاست.

از مجموع اين مقدمات كه بعضى بديهى و بعضى را، ما اثبات كرديم به اين نتيجه مى رسيم كه حواس ما (كه پايه علوم تجربى است) نمى تواند، نسبت به محدوده ماوراى حس چيزى بگويد و آن را اثبات يا نفى كند.

نمى تواند نفى بكند، چون سخن گفتن علوم تجربى، از چيزهاى غير محسوس، كلام بى اساس و سخنى از سر جهل است. متافيزيك به آزمايش و تجربه حسى در نمى آيد. كسى نمى تواند ملائكه يا خدا را در زير چاقوى جراحى، يا در آزمايشگاه، به تجربه حس كند، تا بتواند وجود آنها را از طريق علوم تجربى، اثبات يا نفى نمايد.

بلى حواس ما ممكن است پديده هايى را درك كند (مانند نظم و قانونمندى طبيعت) و با كمك عقل (قانون عليت) پى به وجود صانع حكيم ببرد، ولى اين حكم صرف حواس ما نيست بلكه پاى دليل ديگرى در ميان است «1».

در اين مورد فيلسوف بزرگ شهيد مطهرى «ره» مى فرمايد: حقيقت اين است كه مطالعه طبيعت، ما را تا مرز ماوراءالطبيعه، رهبرى مى كند؛ اين راه جاده اى است كه تا مرز ماوراءالطبيعه كشيده شده است و در آنجا پايان مى يابد و فقط نشان مبهمى از ماوراى طبيعت مى دهد «2».

__________________________________________________

(1). شهيد صدر «ره» سعى مى كند از طريق حساب احتمالات و استقراء، خداوند را اثبات كند كتاب الاسس المنطقيه للاستقراء، ص 403.

(2). روش رئاليسم، ج 5، ص 27.

در آمدى بر

تفسير علمى قرآن، ص: 207

آيا موافقت يك نظريه با مطالب علمى قرآن، بر اعتبار آن مى افزايد و اعجاز علمى قرآن را ثابت مى كند؟

قرآن معجزه جاويد پيامبر اسلام (ص) است و كتابى است كه دليل نبوت و راستگويى پيامبر، يعنى دليل اعتبار اسلام است، ولى اعجاز قرآن، از جهات گوناگون اثبات شده است. در اين ميان اعجاز در الفاظ، محتوا، جامعيت، تحدّى قرآن، نزول تدريجى، عدم تناقض در مفاهيم آن، آهنگ قرآن، نفوذ آيات آن در دلها، پيشگويها و اخبار غيبى قرآن شمرده شده است «1».

ولى اعجاز علمى قرآن، در قرنهاى اخير بين مفسران جايگاه ويژه اى يافته است؛ چون علوم تجربى تكامل يافت و رشد سريع نمود و رازهاى علمى قرآن را آشكار كرد و اين در حالى بود كه كتاب مقدس (تورات و انجيل) هر روز با پيشرفت علوم، عقب نشينى كرد و تحريفات آن برملا گرديد، ازاين رو مفسران در موارد متعدد، به اعجاز علمى قرآن (آياتى كه از قوانين و يافته هاى علمى بشر، در چندين قرن بعد خبر مى دهد) اشاره كرده اند «2» و حتى دانشمندان اروپايى به ابعاد علمى قرآن، اعتراف نموده اند. براى مثال، لورا واكسيا واگليرى، استاد دانشگاه ناپل مى گويد: ما در اين كتاب گنجينه ها و ذخايرى از علوم، مى بينيم كه فوق استعداد و ظرفيت باهوشترين اشخاص و بزرگترين فيلسوفان، قويترين رجال

__________________________________________________

(1). در اين مورد به تفاسير قرآن، از جمله، تفسير الميزان، ج 1، ص 58- 83 و به تفسير نمونه، ج 1، ص 131 و ج 2، ص 432 و ج 3، ص 3 و ج 7، ص 64 و ج 8، ص 289 و ج 11، ص 410 و ج 12، ص 275 و ج 15، ص 568 و ج 20، ص 298 مراجعه شود.

(2). در

اين مورد به تفسير نمونه، ج 5، ص 435 و 8، ص 227 و 10، ص 119 و 11، ص 183 و 15، ص 568 و ... مراجعه شود.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 208

سياست و قانون است و بدليل اين جهات است كه قرآن نمى تواند، كار يك مرد تحصيل كرده و دانشمند باشد «1».

تذكر مهم:

توافق قرآن با علوم جديد، بر سر يك مطلب علمى، اعجاز علمى قرآن را اثبات مى كند، اما ناگفته نماند كه اعجاز علمى قرآن، منحصر در همين بعد آن نيست. پس اگر مطالب علمى قرآن، توسط علوم تجربى، مورد تأييد قرار نگرفت، موجب بى اعتبارى قرآن نمى شود؛ چون اعجاز قرآن از راههاى متعدد، ثابت شده است و اگر از لحاظ علمى هم، در بعضى موارد اثبات شود، شاهد ديگرى، بر اعجاز آن است و اگر ثابت نشود، ضررى به اعتبار قرآن نمى زند. به عبارت ديگر، رابطه مطالب علمى قرآن با علوم تجربى، سه صورت دارد:

الف. مطالب علمى قرآن كه مورد تأييد علوم قرار گرفته و در بسيارى موارد، شگفتى دانشمندان جديد را برانگيخته كه يك كتاب مذهبى، چگونه در چهارده قرن قبل از جديدترين نظريات علمى، با دقت سخن گفته است مانند: حركت خورشيد، زمين، زوجيت گياهان و ... كه ما در فصل پايانى كتاب، نمونه هاى آنها را مى آوريم.

ب. مطالب علمى كه در قرآن وجود دارد و با نظريات علوم تجربى، ناسازگار است كه اين بحث مربوط به تعارض علم و دين مى شود و ما در مبحث رابطه علم و دين آن را بررسى كرديم و به اين نتيجه رسيديم كه تعارض علم قطعى، با دين ممكن نيست؛ بلكه اين

تعارض ظاهرى است كه با دقت بيشتر برطرف مى شود.

__________________________________________________

(1). تفسير نمونه، ج 1، ص 138 (به نقل از كتاب پيشرفت سريع اسلام).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 209

ج. مطالب علمى كه در قرآن هست، ولى توسط علوم تجربى، اثبات يا نفى نشده است و ممكن است قرنها بعد با پيشرفت علوم، كشف شود و هيچ دليلى بر رد آنها نداريم، بنابراين مانعى در اعتقاد به آنها وجود ندارد.

اشكالات مخالفان. بعضى مخالفين تفسير علمى، مى گويند كه اين نوع تفسير، اعجاز قرآن را اثبات نمى كند زيرا:

الف. اينكه بعضى مطالب علمى قرآن، با اكتشافات جديد مطابق است، ثابت مى كند كه قرآن را يك نفر انسان عادى بيان نكرده، بلكه از طرف خداى داناى به همه حقايق، نازل شده است، ولى اين مطلب نمى رساند كه قرآن معجزه است؛ چون تورات و انجيل اصلى هم، از طرف خدا نازل شد، ولى معجزه نبود؛ بلكه اعجاز قرآن كه تحدّى قرآن براى آن است در مورد اعجاز بيانى و ادبى قرآن است كه كسى مثل آن را نمى توانست و نمى تواند بياورد.

ب. آيات و مطالب علمى قرآن، در همه سوره ها نيست، در حالى كه تحدّى قرآن اين است كه: أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «1»، وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ «2» «يك سوره مانند قرآن بياوريد» پس اعجاز قرآن با هر سوره اى اثبات مى شود، در حالى كه طبق نظريه اعجاز علمى، فقط سوره هايى كه آيات علمى دارد، اعجاز را ثابت مى كند.

ج. اين نوع اعجاز را فقط اهل علم و كسانى كه

تخصص در علوم تجربى دارند، مى فهمند در حالى كه قرآن معجزه اى براى همه افراد است.

__________________________________________________

(1). سوره يونس، 38.

(2). سوره بقره، 22.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 210

د. بحث اعجاز قرآن، با علم تفسير مخلوط شده است؛ چون هدف علم تفسير بيان معانى الفاظ و جملات است، ولى هدف اعجاز، دليل آوردن بر صدق سخن پيامبر (ص) است و اين دو با هم ربطى ندارد «1».

پاسخ اشكالات:

الف. معجزه عملى است از كسى كه ادعاى نبوت داشته باشد، براى اثبات و صدق ادعاى خود و با اذن خداوند، به صورت يك عمل خارق العاده كه ديگران از آوردن آن ناتوان هستند.

كسانى كه مى گويند مطالب علمى قرآن، بر اعجاز آن دلالت دارد، منظورشان اين است كه آورده شدن مطالب علمى، در چهارده قرن قبل كه دانشمندان، بعد از قرنها آنها را از طريق علوم تجربى كشف كردند، نشان مى دهد كه قرآن كلام صادر شده از يك انسان معمولى نيست، بلكه از طرف خدا آمده است (تا اينجا با اشكال كننده توافق داشتيم) و انسان عادى نمى تواند، مانند اين مطالب علمى را بياورد، نه در عصر پيامبر (ص) مى توانستند و نه الآن كسى مى تواند، مطالب علمى قرنها بعد را بيان كند. پس قرآن معجزه بوده و الآن هم نسبت به مطالب علمى كه يك قرن بعد، كشف مى شود معجزه است (در عين حال كه اعجاز ادبى آن هم پابرجاست).

اينكه ما از قرآن در هر زمان، يك مطلب جديد به دست مى آوريم، خود اعجاز كلام را مى رساند و براى اثبات اعجاز قرآن (يا از طرف خدا بودنش)

__________________________________________________

(1). التفسير العلمي فى الميزان، تاليف احمد عمر ابو حجر،

ص 130- 138 (چاپ دار القتيبه بيروت 1411 ق).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 211

احتياج به دليلى غير خودش ندارد. تورات و انجيل از طرف خدا بود، ولى اثبات صدق موسى (ع) و عيسى (ع) به وسيله تورات و انجيل نبود (پس نفس تورات و انجيل، معجزه نبود به خلاف قرآن) بلكه اثبات تورات و انجيل (كه كلام خدا باشد) احتياج به معجزه و دليل صدق (مثل عصاى موسى) داشت، همان طور كه اين معجزه اصل نبوت آنان را نيز، اثبات مى كرد.

به عبارت ديگر، در مورد قرآن معجزه و كتاب پيامبر (ص) (كه كلام خداست) يكى شده است، اما در مورد تورات و انجيل اين دو از هم جدا مى شود؛ يعنى مطالب علمى قرآن دو چيز را اثبات مى كند: اول معجزه بودن قرآن و دوم اينكه از طرف خدا نازل شده است.

ب. اعجاز علمى قرآن، در بعضى سوره ها، براى ما آشكار شده و در بعضى سوره ها آشكار نشده است و روشن نشدن آنها، دليل بر عدم اعجاز علمى آن سوره ها نيست. از طرف ديگر، كسى كه ادعا مى كند قرآن اعجاز علمى دارد، نمى گويد تك تك آيات و سوره ها اعجاز علمى دارد، تا اشكال به او وارد شود و تحدّى قرآن در مورد تك تك سوره هاست. اعجاز قرآن جهات مختلف (ادبى، علمى، عدم وجود اختلاف، قوانين عالى و ...) دارد. و لازم نيست هر سوره، از همه جهات معجزه باشد، بلكه از يك جهت هم كه معجزه باشد تحدى قرآن صحيح است.

ج. اشكال سوم به همه جهات اعجاز قرآن وارد است، چون اعجاز ادبى قرآن را هم همه انسانها خصوصا غير عربهايى كه اهل علم نيستند،

نمى توانند تشخيص دهند، ولى اين دليل بى اعتبارى اعجاز ادبى يا علمى قرآن نمى شود.

د. اين مطلب حقى است كه تفسير علمى با هدفهاى گوناگون انجام مى گيرد كه

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 212

عبارتند از:

1. گاهى هدف تفسير علمى قرآن، روشن كردن معانى و مقاصد قرآن است كه همان تفسير اصطلاحى است.

2. گاهى هدف تفسير علمى، اثبات اعجاز قرآن است.

3. گاهى هدف تفسير علمى، اثبات نظريات انحرافى يا تفسير به رأى، يا اثبات وجود همه علوم در قرآن است كه اين امور موجب بدبينى، به تفسير علمى مى شود و نوعى سوء فهم يا سوء استفاده از اين روش تفسيرى است.

آيا قرآن نظريات علمى را اثبات يا نفى كند؟

به عبارت ديگر آيا ظاهر يا نص آيات مى تواند دليل صحت يا بطلان يك نظريه يا قانون علمى باشد؟ در اينجا لازم است اقسام نظريات و قوانين علمى و ظواهر شرعى را مرور كنيم:

احكام شرعى/ الف- ظنى

ب- قطعى

احكام علمى/ الف- ظنى (تجربى محض)

ب- قطعى (تجربه با ضميمه دليل عقلى)

ما در بحث تعارض علم و دين، اين مسئله را بررسى كامل خواهيم كرد كه هنگام تعارض احكام علمى يا عقلى با احكام دينى چه بايد كرد، اما در اينجا يك

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 213

بحث مبنايى داريم و آن اين است كه آيا علوم دينى و معارف الهى، صلاحيت اظهار نظر در مسائل تجربى را دارد يا ندارد؟ و اگر اظهارنظر كرد، مى تواند به عنوان يك دليل براى اثبات يك نظريه قرار گيرد؟

در اينجا ممكن است از دو جهت اين بحث مطرح شود:

اول. از لحاظ علمى، يعنى از نظر دانشمندان علوم تجربى، آيا چيزى غير از آزمايش و تجربه مى تواند صحت

يا بطلان يك نظريه علمى (در علوم تجربى) باشد؟

دانشمندان علوم تجربى، به اين سؤال پاسخ منفى مى دهند، چون روش علوم تجربى اين گونه اقتضا دارد، ازاين رو براهين فلسفى يا دلايل دينى، براى اثبات يا ردّ نظريات و تئوريهاى آنها كارساز نمى باشد، بر اين اساس مى بينيم آنان بدون توجه به ردّ يا قبول اديان الهى، مسئله تكامل انسان را مطرح كردند.

گاليله كه از پرچمداران علوم تجربى در غرب است مى گويد: «حق اين است كه هيچ پديده طبيعى كه تجربه حسّى پيش چشمان ما مى نهد، يا براهين ضرورى صحتش را براى ما اثبات مى كند، نبايد با تشبث به نصوص آيات كريمه (كه اگر صدر و ذيلش سنجيده شود، چه بسا منطوقا يا مفهوما ناظر به معانى ديگرى باشد) آنها را در معرض چون و چرا درآوريم، تا چه رسد كه تخطئه كنيم» «1». در جاى ديگرى مى گويد: «براى معرفت علمى، بايد روشهاى علمى مشاهده و تجربه را، به كار ببريم» «2».

دوم. از نقطه نظر دينى آيا لازم است ما به مطالب علمى مطرح شده در دين،

__________________________________________________

(1). كتاب علم و دين، اثر ايان بار بور، ترجمه خرمشاهى، ص 36 (چاپ نشر دانشگاهى).

(2). همان منبع.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 214

پايبند و متعبد باشيم، يا بايد تابع علوم تجربى و تحوّلات آنها شويم.

با توجه به اينكه ما اثبات نموديم كه قرآن، داراى مطالب علمى حقى است كه دانشمندان علوم تجربى، پس از قرنها به حقانيت آنها پى برده اند (مانند: حركت خورشيد و زمين) و از طرفى ثابت خواهيم كرد كه تعارض علم و دين (در اسلام) ممكن نيست، بلكه دين مؤيد علوم قطعى است «1» و

قرآن درصدد اثبات يا رد مطالب علمى نيست، بلكه اهداف ديگرى از ذكر مثالهاى علمى دارد.

پس در اينجا مى گوييم كه رابطه نظريات علمى با قرآن، از چند صورت خارج نيست:

الف. ممكن است يك نظريه علمى با ظاهر آيات قرآن، موافق باشد كه در اين صورت مانعى وجود ندارد كه ما ضمن تعبد، به ظواهر قرآن آن نظريه علمى را قبول كنيم.

ب. ممكن است يك نظريه، يا قانون علمى با ظاهر آيات كريمه، يا نصوص (كه يك دليل قطعى است) معارض و مخالف باشد و در اين مورد دو صورت متصور است:

1. آن قانون علمى، ظنى بوده يعنى تجربه محض باشد.

در اين مورد عقل انسان حكم مى كند كه ما حق نداريم، با يك دليل ظنى (نظريه علمى) از دليل قطعى (قرآن) دست برداريم؛ پس به ظاهر آيات متعبد و معتقد هستيم و منتظر مى شويم، تا قانون علمى (با توجه به تكامل و رشد علوم تجربى) به طور قطعى اثبات يا ردّ شود «2».

__________________________________________________

(1). اين بحث در فصل رابطه علم و دين مطرح خواهد شد.

(2). در مورد لزوم اعتقاد به ظواهر آيات قرآن، بين مسائل اعتقادى (اصول دين) و ضروريات دينى (مانند: نماز-

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 215

البته ما در بحث قطع آور بودن علم، يادآور شديم كه قضاياى علمى، اثبات شده هم اگر همراه دليل عقلى يا بداهت حسى نباشد، يقين به معناى اخص (قطع مطابق واقع) نمى آورد و حتى طبق نظر دانشمندان اخير، قوانين علمى افسانه هاى مفيد است و مطابقت آنها با واقع قابل اثبات نيست، ازاين رو در هنگام تعارض، آن قسم هم به دليل ظنى ملحق مى شود.

2. بر فرض كه

آن قانون علمى قطعى باشد (يعنى تجربه به همراه دليل عقلى آمده باشد) كه اين صورت، در حقيقت از تعارض علم و دين خارج و در بحث تعارض عقل و دين داخل مى شود «1».

به عبارت بهتر: اگر دليل شرعى ظنى باشد، حتما دليل علمى عقلى مقدم است و لكن اگر دليل شرعى، قطعى باشد (مثل نص) پذيرش حكم عقل، متوقف بر بررسى مجدد مقدمات دليل علمى عقلى است و در صورت پذيرش حكم علمى عقلى، مسئله داخل در تعارض عقل و دين مى شود.

نكته: حالت نظارت دين و احكام دينى بر مكلفين (دانشمندان علوم تجربى و غير آنها) و تعيين كاربرد مجاز و منطقه ممنوعه (مانند كاربرد علم و صنعت اسلحه سازى براى تقويت ظالم) بحث ديگرى است كه در حوزه هاى علم و دين به آن اشاره خواهد شد.

تذكر: روشن نشدن اين مطلب موجب شده تا دخالتها و قضاوتهاى نابه جايى توسط دانشمندان دينى و علوم تجربى صورت پذيرد كه پيامدهاى نابهنجارى، به

__________________________________________________

- و روزه) و غير ضروريات (مانند: حركت زمين، تعداد آسمانها و ...) فرق است. ما در بخش سوم كتاب، تحت عنوان (اگر تفسير علمى به تعارض منجر شد چه بايد كرد؟) به آن موارد مى پردازيم به آنجا مراجعه فرمائيد.

(1). در اين مورد به بحث تعارض علم و دين در فصل رابطه علم و دين مراجعه شود و نيز به بخش سوم كتاب كه تحت عنوان (اگر تفسير علمى به تعارض منجر شد چه بايد كرد؟) مراجعه فرمائيد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 216

دنبال داشته است و گاهى تا سرحد تعارض علم و دين، پيشرفت كرده است.

از طرفى دانشمندان و متكلمان، خصوصا

در جهان مسيحيت (در طى قرون وسطى) با اظهارنظر در علوم طبيعى و تجربى، سعى كردند كه ظواهر دينى را بر علوم تجربى تحميل كنند و حتى با تشكيل دادگاههاى تفتيش عقايد، مخالفان را محكوم مى كردند و از طرف ديگر، دانشمندان علوم تجربى، با استفاده از قوانين خود و با ملاحظه ناسازگارى آنها با بعضى ظواهر دينى و با قطعى پنداشتن تمام نتايج علوم تجربى، به دين و دينداران حمله كرده و علم را براى سعادت و كمال بشريت، كافى دانستند و اين مسئله منجر به پيدايش مكاتب الحادى بويژه در اروپا گرديد و حتى ماركسيستها ادعا كردند كه دين افيون بشريت است.

آرى همه اين نتايج تلخ در اثر عدم رعايت مرز علم و دين و روشن نبودن اين مطالب مبنايى است (هرچند بعضى عوامل ديگر، در مسئله بى تأثير نبوده است).

سخنانى از بزرگان: يكى از اساتيد حوزه علميه قم مى فرمايد: «لازم نيست قرآن، در يك مسئله علمى، حتما نظر داده باشد زيرا قرآن، درصدد و جايگاه حل مسائل علمى نيست. البته آنچه فرموده باشد حق است اگر اشاره اى به نكته اى علمى داشته باشد و به راستى لفظ قرآن بر آن دلالت كند حق است و جاى هيچ حرفى نيست؛ اگرچه هزاران دانشمند برخلاف آن نظر بدهند» «1».

__________________________________________________

(1). كتاب معارف قرآن، اثر استاد مصباح يزدى، ص 229.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 217

آيا علوم تجربى در فهم ما از قرآن تأثير دارد؟

اشاره

معارف بشرى در طى قرون و اعصار، به صورت تدريجى رشد كرده است و هرگاه يك رشته از علم، پيشرفت چشمگيرى كند، در رشته هاى ديگر نيز بى تأثير نخواهد بود، ولى كيفيت و كميت اين تأثير در علوم مختلف متفاوت

است.

به همين جهت برداشتهاى دينى، در پيشرفت علوم تأثير كرده است، همان طور كه پيشرفتهاى علوم تجربى، در فهم ما از دين و كتابهاى آسمانى اثر مى كند. براى مثال: ظهور اسلام، در شبه جزيره عربستان موجب رشد سريع علوم در آن منطقه گرديد، چنانكه بعد از گذشت چهار قرن، تمدن اسلامى، سرآمد همه تمدنهاى بشرى آن زمان گرديد و علت اين امر توجه اسلام، به علم و دانشمندان بود.

و از طرف ديگر پيشرفت علوم تجربى، هم در فهم دينى اثر كرد براى مثال:

قرآن مى فرمايد: الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها «1» «خورشيد در جريان است تا در محل خود استقرار يابد».

در ابتداى نزول اين آيه مردم، از كلمه «تجرى» همان حركت خورشيد از مشرق به مغرب را مى فهميدند، ازاين رو بعضى مفسران هم اين مطلب را تصريح كردند، كه منظور قرآن حركت روزمره خورشيد است «2» و اين فهم از قرآن بر اساس تصورات علمى (در حد علم نجوم آن زمان) بود كه زمين را مركز، مى دانستند و تصور مى كردند كه خورشيد به دور آن مى گردد، اما با پيشرفت علوم

__________________________________________________

(1). سوره يس، 38.

(2). تفسير طبرى (جامع البيان فى تفسير القرآن)، ج 23، ص 5 (چاپ دار المعرفة بيروت).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 218

تجربى و پيدايش نظرات گاليله، كپلر و كپرنيك اين حقيقت كشف شد كه هيئت بطلميوسى، باطل است و اين زمين است كه به دور خورشيد مى چرخد، حركت روزمره خورشيد (از مشرق به مغرب) خطاى چشم ماست و اين حركت كاذب است، بلكه چون ما با زمين در حركت هستيم، گمان مى كنيم خورشيد در حركت است (همان طور كه شخصى كه در قطار

نشسته و حركت مى كند به نظرش مى آيد كه درختان كنار جاده، در حال حركت هستند) و از طرفى دانشمندان كشف كردند كه خورشيد، با سرعت به دور خود و به طرف جلو در حركت است و حركت وضعى و انتقالى دارد (و طبق بعضى نظرات، به طرف ستاره «وگا» در حركت است). پس معلوم شد كه منظور آيه شريفه از حركت خورشيد، همان حركت كاذب روزمره نيست، بلكه حركت واقعى او، به طرف مقصد معين است و از اين نمونه ها، در آيات قرآن باز هم مى توان يافت.

مقدار تأثير علوم تجربى در فهم قرآن:

اصل تأثير علوم تجربى، در فهم دين، شريعت و قرآن محل بحث نيست (و همه آن را به صورت موجبه جزئيه مى پذيرند) اما سخن در اينجاست كه مقدار اين تأثير چه اندازه است.

در اينجا دو نظريه وجود دارد:

الف. بعضى معتقدند كه پاره اى از علوم، يا بعضى تغييرات معارف بشرى، در فهم انسان از دين، شريعت و قرآن اثر دارد (و اين مطلب به صورت موجبه جزئيه صحيح است) و براى اين ادعا دلايلى اقامه مى كنند:

1. اينكه احكام دينى، با مرور زمان و پيدايش مغزهاى متفكر، در اصول الفقه

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 219

تغيير مى كند و با توجه به اينكه احكام شريعت اسلام، از قرآن و سنت برداشت مى شود و آن منابع ثابت است، ولى فهم ما از آنها تغيير مى كند، تا آنجا كه گاهى يك مرجع تقليد، در طول عمر خود در يك موضوع خاص، دو فتواى متفاوت مى دهد و اين نشانگر تأثير پيشرفت علم اصول و يا علوم ديگر، در فهم انسان از قرآن و سنت است.

2. پيدايش تفسيرهاى جديد از قرآن كه

معمولا سخنان تازه اى دارد و حقايق جديدى از قرآن را براى ما، آشكار مى كند و اين مطلب خصوصا در مورد آيات علمى قرآن، كاملا هويداست كه علوم تجربى و پيشرفت آن، در تفسير آيات علمى قرآن، رهگشا و مؤثر بوده است و اگر علوم تجربى، در استخدام قرآن درآيد، مى تواند مفاهيم و حقايق تازه اى از قرآن را بيان كند. مثال اين مطلب را در مورد حركت خورشيد، بيان كرديم و در پايان كتاب هم، مثالهاى متعددى خواهيم آورد.

3. بعضى از روايات «1» كه دلالت مى كند كه قرآن با گذشت زمان، مطالب تازه اى ارائه مى كند مى تواند مؤيد اين قول باشد.

نكته: بنابراين نظريه اصل فهم دينى ثابت و قابل عمل است، مگر آنكه تغييرى در آن به اثبات برسد.

ب. نظريه دوم متعلق به كسانى است كه معتقدند، همه پيشرفتهاى علوم بشرى در فهم دينى، تأثير دارد و لازمه اين سخن اين است كه ما فهم ثابت دينى نداريم و با هرگونه پيشرفت علمى، در فهم دينى خود، شك مى كنيم و در آن تجديدنظر مى نماييم.

__________________________________________________

(1). ميزان الحكمه، ج 8، ص 70 (چاپ چهارم) و بحار الانوار، ج 92، ص 15.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 220

صاحبان اين نوع نظريه كه گاهى آن را، تحت عنوان قبض و بسط تئوريك شريعت مى خوانند اين گونه مى گويند: وقتى ما از تكامل معرفت بشرى- كه تكامل معرفت دينى را نيز دربردارد- سخن مى گوييم، يكى از جوانب اين بحث، تكامل فهم انسانهاست. پس بايد در ابتدا گفت: كه مدعاى ما آن است كه فهم ما، از همه چيز، در حال تحول است آن هم به نحو موجبه كليه كه بدون

استثناء است و بديهيات و حتى اين مدعا را نيز دربرمى گيرد، يعنى فهم ما از همين مدعا نيز تحول مى يابد «1».

و سپس به اختلاف فهم، از معناى خورشيد و آب مى پردازد كه آيا خورشيدى كه در قرآن آمده منظور توده گاز است، يا چشمه آب گرم خورشيد كه حافظ در شعر خود گفته است و آن را مثال اختلاف در فهم مى داند «2». ايشان مدعيات خود را در ضمن سه اصل خلاصه مى كند و مى گويد: اول. هيچ مهمى از دين وجود ندارد كه به معرفتها و فهمهاى بيرون دينى، متكى نباشد، دوم. اگر فهمهاى بيرونى تحول يابند، فهم دينى هم متحول مى شود و اگر ثبات داشته باشند، فهم دينى هم ثابت خواهد ماند و سوم. فهمهاى بيرونى تحول مى يابند، اينها همه قضاياى موجبه كليه اند «3».

ايشان براى مثال، معنا كردن بسم اللّه الرحمن الرحيم را مثال مى زند كه احتياج به علم لغت دارد و اگر معناى لغت، طبق يك تحقيق تاريخى، عوض شود؛ فهم ما از معانى دينى عوض خواهد شد. ايشان در جاى ديگرى براى نشان دادن تأثير

__________________________________________________

(1). قبض و بسط تئوريك شريعت، تأليف عبد الكريم سروش (چاپ مؤسسه فرهنگى صراط 1370)، ص 45.

(2). همان منبع، ص 58.

(3). همان منبع، ص 80.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 221

پيشرفت علوم، در تفسير آيات قرآن به تفسير مرحوم طالقانى از آيه 276 سوره بقره تمسك مى كند كه مسّ شيطان را اشاره به ميكربى مى گيرند كه در مراكز عصبى نفوذ مى يابد (مرحوم طالقانى اين تفسير را، به طور احتمالى از بعضى از مفسران جديد نقل مى كنند).

بررسى: ما در اينجا در مقام بررسى يا

نقد تمام گفتارهاى كتاب مذكور نيستيم، ولى اين نظريه تا آنجا كه به بحث ما (تفسير علمى) مربوط مى شود به صورت موجبه جزئيه صحيح است، يعنى همان طور كه بيان كرديم پيشرفت بعضى علوم و رشته هاى علمى و يا موضوعات علمى، موجب دگرگونى و تكامل در فهم ما از آيات قرآن مى گردد، ولى اين نظريه به صورت موجبه كليه (كه هرگونه پيشرفت در هر رشته از معارف بشرى، بر فهم ما از دين و قرآن اثر كند) قابل قبول به نظر نمى رسد.

چون اگر اصل اول و سوم ايشان را مسلّم فرض كنيم ولى اصل دوم ايشان، احتياج به اثبات به صورت كليّه (كه تمام موارد استقراء تام شود كه هر تحول علمى، موجب تحول فهم دينى مى شود) دارد، اگر نه قابل خدشه است، چون يك قضيه مهمله مى شود كه نتيجه كليه از آن گرفته شده است و در علم منطق، در جاى خود اثبات شده است كه اگر مقدمات به صورت مهمله باشد، نتيجه آن جزئيه مى شود و به عبارت ديگر، اين دو قضيه با هم فرق دارد:

اگر فهمهاى بيرونى تحول يابند فهم دينى هم متحول مى شود (مهمله).

اگر هر فهم بيرونى تحول يابد، فهم دينى هم متحول مى شود (كليه).

اين مطلب بديهى است كه هرگونه پيشرفتى در علم شيمى، فيزيك يا پزشكى در موضوعات غير مربوط به مسائل دينى، مانند تعداد الكترونها در هسته اتمها،

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 222

يا موفقيت در كشف يك ميكرب، موجب تحول و تغيير، در فهم ما از قرآن و دين نمى گردد، هرچند بعضى پيشرفتهاى علوم، در فهم بعضى آيات و مسائل دينى، تأثير دارد، اما هر پيشرفت در

هر قسمت از علوم، موجب تغيير هر فهم ما از هر گزاره دينى نمى شود و اين بديهى است. براى مثال: فهم ما از آيات صلوة، وجوب نماز است، آيا كشف فرمول بنزن تأثيرى در آن دارد «1».

__________________________________________________

(1). براى اطلاع بيشتر به كتاب هاى شريعت در آينه وحى، آيت اللّه جوادى آملى و معرفت دينى، استاد لاريجانى مراجعه فرماييد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 223

فصل پنجم: رابطه علم و دين چگونه است؟

اشاره

هرچند بحث ما در مورد قرآن و علوم تجربى است، اما ناچاريم بحث را به طور عام كه شامل همه مباحث دينى شود (رابطه علم و دين) مطرح كنيم و مطلب را محدود به دين، يا كتاب خاص نكنيم، ولى در پايان به نتيجه اى مطابق با رابطه قرآن با علم، دست پيدا خواهيم كرد.

هرچند اين يك بحث گسترده است و خود مى تواند موضوع يك كتاب، قرار گيرد، ولى ما به طور اختصار، در حدى كه بتواند در اين بحث راه گشا باشد به آن مى پردازيم.

مقدمه، در طول اعصار و قرون متمادى، دانشمندان دينى و عالمان از هم جدا نبودند و گاه يك نفر، فيلسوف، متكلم، شاعر، اديب، فقيه و پزشك بود؛ پس نتيجه عملى اين شيوه، اختلاط علوم و موضوعات آنها و گاهى اظهارنظر هركدام، به جاى ديگر بود.

كم كم با گذشت زمان، علوم و فلسفه، از دين جدا شدند، ولى حوزه هاى مشترك و مختص هر كدام، معين نشد و رابطه دقيق آنها در هاله اى از ابهام، قرار گرفت و اين بود كه دانشمندان مختلف (فلاسفه، متكلمان، مفسران و دانشمندان علوم تجربى) سعى كردند تا مرزبندى دقيق علوم تجربى، با دين را روشن كنند و

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص:

224

در اين راه، زحمات فراوان كشيده شده و نظرات گوناگون داده شد و بعضى با دلسوزى و داعيه نجات فلسفه يا دين يا علوم تجربى وارد ميدان شدند. ما به طور اختصار نظريات آنها را بررسى خواهيم كرد. در رابطه علم و دين بايد دو مبحث از همديگر مجزا شود:

اول. بحث از اصل ارتباط و نوع ارتباط (بحث نظرى) دوم. بحث از تأثير و تأثرات علم و دين در يكديگر (بحث عملى) و ما اكنون در مقام اول بحث، هستيم و تأثير و تأثرات علم و دين را، در ادامه همين فصل بررسى مى كنيم.

اگر بخواهيم بر اساس يك تقسيم صحيح (بر اساس حصر عقلى) سخن برانيم بايد اين طور گفته شود كه:

احتمالاتى كه در مورد رابطه علم و دين مى تواند گفته شود عبارتند از

اشاره

علم و دين/ رابطه اى ندارند- جدايى مطلق علم و دين

رابطه اى دارند/ رابطه خصمانه است- تعارض علم و دين

رابطه غير خصمانه است/ تداخل علم و دين

سازگارى علم و دين

پس ما از چهار نوع رابطه بين علم و دين، مى توانيم سخن بگوييم:

الف. تداخل علم و دين (نظريه متكلمان و مفسران قديمى مسلمان و مسيحى).

ب. تعارض علم و دين (نظريه حاكم در اروپا از اواخر قرون وسطى تاكنون).

ج. جدايى مطلق علم و دين (نظريه اى كه با كانت شروع شد و هنوز ادامه

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 225

دارد).

د. سازگارى علم و دين (نظريه مطلوب كه به نظر ما صحيح است).

اكنون به بررسى تفصيلى نظريه هاى چهارگانه، در رابطه علم و دين مى پردازيم.

الف. تداخل علم و دين:

بعضى بر اين باورند كه موضوع علوم تجربى (طبيعت) بخشى از موضوع دين است، چون دين از طرف خداست و حق اظهارنظر در مورد همه چيز، حتى مسائل علوم تجربى را دارد. پس دانشمندان علوم تجربى بايد، تبعيت كامل از دين داشته باشند و در حقيقت، موضوع تحقيق خود را از دين اخذ كنند و در چهارچوب آن آزمايش و پيشرفت نمايند و اگر تحقيقات آنان، نتايج مخالفى با دين داشت آن را قبول نكنند؛ زيرا تجربه بشرى ظنّى و خطاپذير است اما وحى الهى خطاناپذير است.

مثال: اگر زيست شناسان، تصميم به تحقيق در باب انسان و مراحل تكامل او دارند، اول بايد نظر دين را بررسى كنند و اگر دين به آنها گفت: كه انسان بدون مقدمه و مراحل تكامل، خلق شده است، نبايد ديگر به دنبال تحقيق تكامل انسان از حيوانات قبلى باشند، بلكه در دايره ثبات انواع (فيكسيسم) بررسى و تحقيق كنند.

اين

نظريه در جهان مسيحيت، در دوران قرون وسطى خود را نشان داد و عملا طبق آن عمل مى كردند و اگر يكى از دانشمندان، برخلاف معارف كتاب مقدس، نظريه يا تئورى يا قانون علمى ابراز مى كرد، او را محاكمه مى كردند و مى بينيم كه

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 226

گاليله را به جرم اين كه قائل به حركت زمين است، محاكمه كردند؛ زيرا اين نظريه مخالف نصوص كتاب مقدس است «1».

در بين مسلمانان كسانى كه معتقدند، همه علوم بشرى از ظواهر آيات قرآن قابل استخراج است، نظرشان در نهايت به همين مسئله منتهى مى شود؛ از آنجا كه دانشمند علوم تجربى، مى تواند به جاى تجربه و تحقيق مسائل علمى، آنها را از قرآن برداشت كند، چون همه چيز در قرآن هست و اين قرآن است كه معين مى كند، نتيجه مسائل طبيعى به كجا منتهى مى شود.

بررسى: ما مبناى اين سخن را در مباحث گذشته ردّ كرديم و اثبات نموديم كه ظواهر قرآن، اصول علوم و معارف دينى مربوط به هدايت بشر را شامل است.

و هرچند اشاراتى به علوم طبيعى دارد، اما علوم طبيعى را با تمام جزئيات، بيان نمى كند و درصدد بيان آنهم نيست.

اما در جهان مسيحيت، با گذشت زمان به اين نتيجه رسيدند كه كتاب مقدس، وحى الهى نيست كه ادعا كنند تحريف نشده است، بلكه نتيجه افكار نويسندگان و برداشت هاى آنان است.

و از طرف ديگر، نمى توان علوم تجربى را در چهارچوب موضوعات و احكام دينى محدود و منحصر كرد، اگرنه پيشرفت علوم متوقف و يا كند مى شود.

به اين جمله از ايان بار بور توجه كنيد: «پيشرفت پژوهشهاى مربوط به كتاب مقدس، رهيافتهاى تازه اى نسبت به

وحى پديد آورد. در آلمان و سپس در انگلستان در دانشگاهها و سپس در حوزه هاى علميه، روشهاى عينى تحقيقات تاريخى و ادبى نظير آنچه در بررسى اسناد كهن، معمول مى باشد؛ براى تحليل

__________________________________________________

(1). علم و دين، عباسعلى سرفرازى، ص 17 به بعد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 227

نص كتاب مقدس به كار گرفته شد. در پرتو پژوهشهاى پنج كتاب اول عهد عتيق كه سنتا منسوب به خود موسى است، نشانه هايى از چند مؤلفى بودن به دست داد. بررسى دقيق داستانهاى مكرر و تفاوت سبكها، واژگان و فكر، دلالت بر اين داشت كه اين كتابها (اسفار خمسه) در هيأت كنونى شان، مجموعه اى از چندين روايت و متعلق به زمانهاى مختلف است.

در نگرش نوين به كتاب مقدس، توجه به نظرگاهها و علايق فردى نويسندگان باستان و هدفهايى كه در نگارش اين گونه متون داشته اند و نيز محيط و مقتضيات تاريخى عصر زندگى آنها، معطوف شده است ...» «1».

ب. تعارض كامل بين علم و دين:
انواع تعارض علم و دين:

1. گاهى تعارض بين گزاره هاى موجود در كتب مقدس دينى، با گزاره هاى علمى است.

مثال: قرآن مى فرمايد خداوند هفت عدد آسمان خلق كرد «1»، ولى يافته هاى علوم تجربى، يك آسمان اثبات كرده است و اين دو گزاره، باهم متعارض است.

2. گاهى تعارض بين پيش فرضهاى علم، با پيش فرضهاى دين واقع مى شود.

مثال: علوم تجربى براى هر پديده اى، يك علت مادى فرض مى كند، اما دين مى گويد لازم نيست هر پديده اى، علت مادى داشته باشد، بلكه ممكن است علت مادى يا غير مادى داشته باشد.

3. گاهى تعارض بين لوازم روانشناختى، يا منطقى دين با لوازم روانشناختى يا منطقى علم است.

مثال: تعارض روحيه دينى، با روحيه علمى كه براى مثال مى گويند: زهد و توكل دينى،

موجب تنبلى و سستى و عدم پيشرفت علوم مى شود «2».

__________________________________________________

(1). سوره بقره، 29.

(2). در اين مباحث از افاضات جناب استاد ملكيان، استفاده كرده ايم.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 229

بررسى:

1. اين تعارض، ريشه در اروپا و برخوردهاى مسيحيان با دانشمندان علوم تجربى دارد. بهتر بگوييم اين مسئله، ريشه در تحريفاتى دارد كه در كتاب مقدس، صورت گرفته است و مطالبى خلاف علم و حكمت، در تورات و انجيل داخل شده است و يا داستانهاى ساختگى، به عنوان وحى قلمداد شده و بعد از گذشت چند قرن و كشفيات جديد، بطلان آنها اثبات شد و لذا دانشمندان مسيحى، براى حفظ هويت و اعتبار خود و كليسا سعى كردند هر مطلب علمى را كه با محتويات كتاب مقدس مطابقت ندارد طرد كنند و يا گوينده آن را محاكمه و مجازات كنند.

و اين مسئله ربطى به قرآن و اسلام ندارد؛ زيرا اسلام نه تنها با مطالب و كشفيات علمى تضادى ندارد، بلكه هرچه علوم بشرى پيشرفت مى كند، حقايق قرآن آشكارتر مى شود.

اقسام تعارض علم و دين:

اشاره

تعارض علم و دين به دو معنا مى آيد/ تعارض واقعى علم و دين.

تعارض ظاهرى علم و دين.

اول. تعارض واقعى علم و دين:

اين تعارض بدين معنا است كه گوهر و ذات علم، با دين ناسازگار است و حتى علم و دين در كنار هم جمع نمى شوند؛ پس يك انسان نمى تواند، هم متدين و هم دانشمند باشد و ناچار است، يكى از اين دو راه را انتخاب كند (اين نظريه از

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 230

برتراند راسل نقل شده است). و به عبارت ديگر تعارض واقعى به اين معناست كه دو گزاره دينى و علمى، هر دو قطعى باشند؛ يعنى دليل دينى يك نصّ قرآنى باشد و دليل علمى يك مطلب اثبات شده، همراه با دليل عقلى و باهم تعارض كامل داشته، به طورى كه قابل برطرف شدن نباشد.

در اين مورد، اعتقاد ما بر اين است كه تعارض واقعى بين علم و دين وجود ندارد، بلكه اين نوع تعارض محال است، زيرا به تعارض عقل و دين منتهى مى شود كه محال است. (ما در ادامه بحث به اين مطلب بازمى گرديم).

دوم. تعارض ظاهرى بين علم و دين:

اين قسم از تعارض بدين معناست كه اگرچه گوهر علم و دين تعارض واقعى و حقيقى ندارند، اما گاهى ظواهر دينى، با نظريات علوم، متعارض به نظر مى رسد؛ زيرا بعضى از دانشمندان علوم تجربى، نظريه هاى اثبات نشده علوم را قطعى مى انگارند و هنگامى كه مثلا ملاحظه كردند يك نظريه علمى، با آيات قرآن ناسازگار است فكر مى كنند كه علم و دين متعارض هستند.

از طرف ديگر، بعضى مفسران يا متكلمان دينى، در فهم مطالب دين خطا مى كنند و فهم خود را قطعى و صحيح مى انگارند و گاهى اين برداشت دينى، با نظريات و مطالب علوم تجربى، در تعارض قرار مى گيرد و علم و دين را متعارض مى پندارند

(البته دلايل زيادى براى تعارض علم و دين، هست كه در ادامه آنها را برمى شماريم) اين نوع از تعارض علم و دين پذيرفته است و در اديان الهى، نمونه هاى بسيار دارد در اينجا به طور اختصار راه حلهاى آن را بررسى مى كنيم «1».

__________________________________________________

(1). بررسى تفصيلى دلايل و راه حلها را به بخش سوم واگذار مى كنيم.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 231

در اينجا براى توضيح بيشتر مطلب، به بررسى احتمالات در رابطه علم و دين مى پردازيم زيرا بررسى احتمالات رابطه احكام دينى، با نتايج علوم تجربى براى رفع توهم تعارض علم و دين مفيد است.

در اين مورد سه احتمال قابل تصور است:

الف. احكام دينى علم پذير: يعنى مطالبى كه در قرآن يا روايات وجود دارد و علوم هم آنها را اثبات كرده است.

براى مثال: نجاساتى كه در اسلام نجس و حرام شمرده شده است. عموما از لحاظ بهداشتى، براى انسان مضر شناخته مى شود و پزشكان و متخصصان بهداشت ما را به دورى از آنها توصيه مى كنند «1».

پس در اين مورد تطابق كامل، بين احكام دينى و علمى وجود دارد و شايد بيشتر موارد احكام اسلام، از اين نوع است.

ب. احكام دينى علم ستيز: يعنى مطالبى كه در قرآن وارد شده باشد و با نظريات يا قطعيات علمى، ناسازگار بوده و بلكه در تضاد باشد.

براى مثال: قرآن مى فرمايد ما هفت آسمان داريم «2»، ولى فرض كنيد علوم كيهان شناسى ثابت مى كنند كه صدها كهكشان، در جهان وجود دارد كه يكى از آنها، كهكشان راه شيرى است و در اين كهكشان هم، صدها منظومه وجود دارد كه يكى از آنها، منظومه شمسى ماست؛ پس ظاهر آيات با اين مطلب علمى

ناسازگار است؛ زيرا اگر آسمان را به معناى يك كهكشان بگيريم، تعداد آسمانها زيادتر از هفت عدد است و اگر همه كهكشانها را يك آسمان فرض كنيم، از هفت

__________________________________________________

(1). در اين مورد به كتاب ارزنده فلسفه احكام، نوشته آقاى احمد اهتمام، مراجعه شود.

(2). سوره بقره، 29.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 232

عدد كمتر است.

اين موارد، چند نوع قابل طرح و پاسخ گويى است و به عبارتى، چند احتمال به اين شرح وجود دارد:

اولا ما در مبحث قرآن و علم، ثابت كرديم كه علوم تجربى، قطع مطابق واقع به ما نمى دهد و چنين ادعايى هم ندارد، بلكه خطاپذير است و به قول برخى از دانشمندان افسانه هاى مفيد است.

بنابراين عقل به ما حكم مى كند كه دليل قطعى (ظاهر قرآن) را بر دليل ظنّى (قانون علمى) ترجيح دهيم و تجربه تاريخى هم ثابت كرده است كه همين راه صحيح است؛ زيرا در موارد متعدد، نظريات علمى كه قرنها بر جهان علم و افكار دانشمندان حاكم بود، با ظهور وسايل تازه و كشفيات جديد باطل شد كه نمونه آن را در هيئت بطلميوسى و يا نظريه ثابت بودن خورشيد، مى بينيم كه پس از قرنها از اعتبار افتاد ولى قرآن برخلاف هر دو نظريه قرنها ايستاد و با صراحت حركت خورشيد و زمين را خبر داد «1».

ثانيا اگر يك نظريه علمى، با ضميمه شدن به دليلى ديگر (مانند حكم عقل) به مرحله قطع و يقين رسيد. اين مسئله به تعارض عقل و دين برگشت مى كند (و از مسئله تعارض علم و دين خارج مى شود) و احكام عقلى، با احكام دينى تعارض ندارد؛ بلكه اگر تعارضى بين

يك حكم عقلى و يك حكم دينى به نظر آيد، داراى يكى از دو احتمال است:

نخست احتمال دارد در مقدمات دليل عقلى، خطايى صورت گرفته باشد كه با ظاهر آيات معارض شده است.

__________________________________________________

(1). آيه وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها، سوره يس، 38.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 233

احتمال دوم اينكه ظاهر آيه يا حكم شرعى مراد نباشد؛ بنابراين با قرينه حكم عقل در ظاهر آيه تصرف مى كنيم.

مثال: در آياتى كه مى فرمايد آسمانها هفت گانه است؛ اگر ما يك دليل علمى قطعى (استقراء تجربى همراه با ضميمه دليل عقلى) پيدا كرديم كه صدها آسمان داريم يا يك آسمان بيشتر نداريم، تعارض دليل عقلى و شرع شده است، از اين رو در ظاهر دليل شرعى، با كمك قرينه عقلى تصرف مى كنيم و مى گوييم مراد از هفت، در آيات شريفه تعيين عدد آسمانها نبوده، بلكه بيان كثرت بوده است، چنانكه در محاورات عرفى مردم هم هفت، صد و هزار ... براى بيان كثرت به كار مى رود و اين بر مبانى روش تفسير عقلى است كه در بحث روشهاى تفسيرى، آن را بيان كرديم.

به عبارت ديگر تعارض علم و دين به تعارض عقل و دين برمى گردد و تعارض عقل و دين محال است، به سه دليل كه به طور خلاصه عبارتند از:

1. خداوند حكيم و عاقل است و حكم خلاف عقل، صادر نمى كند.

2. عقل حجت باطنى انسان است و با حجت ظاهرى (پيامبر «ص») تعارض ندارد.

3. اصل دين به وسيله عقل ثابت مى شود و اگر حكم عقل، به وسيله نقل باطل شود، اصل دين باطل مى گردد «1».

به عبارت بهتر، ما در اينجا چند نوع حكم علمى و شرعى داريم:

__________________________________________________

(1). علم قطعى (دليل علمى همراه با دليل عقلى) و وحى دو راه معرفت بشرى هستند كه هر دو انسان را به حقيقت رهنمون مى شوند؛ پس اگر متعارض شدند نمى توانند هر دو صادق باشند چون دو واقعيت متناقض از يك چيز در يك زمان وجود ندارد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 234

الف. احكام دينى/ ظنّى حكم قطعى علمى مقدم است

قطعى حكم دين مقدم است

ب. احكام علمى/ ظنّى (تجربى محض) حكم دين مقدم است

قطعى (تجربه و عقل) تعارض عقل و دين است

در هنگام تعارض دو احتمال وجود دارد:

1. مقدمات دليل عقل خطا باشد.

2. (خطا در فهم دين) ظاهر دين مراد نيست.

سخنان بزرگان: در اين مورد به عنوان شاهد، كلام بعضى از بزرگان و اساتيد حوزه علميه را مى آوريم:

آيت اللّه مشكينى مى فرمايد: «در قرآن هرگز چيزى كه مخالف عقل و منطق و قطعيت علمى (از طريق مشاهده و تجربه) باشد، وجود ندارد و اگر موضوعى بدين روش و به طور قطع به اثبات رسيد مسلما قرآن، موافق آن است نه متضاد و مغاير آن، ولى اگر برخلاف واقعيت موضوع گام برداشته باشيم، نهايت امر كه نادرست بودن نتيجه تحقيق و اشتباه بودن نظريه معلوم خواهد شد، به خطاى خود در اين گونه برداشت و استفاده از قرآن، نيز پى خواهيم برد (مانند هيئت قديم و جديد در علم نجوم)» «1».

آيت اللّه صافى گلپايگانى مى فرمايند: «آرى اگر دليل قاطع عقلى، برخلاف

__________________________________________________

(1). تكامل در قرآن، تأليف آيت اللّه مشكينى، ص 25.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 235

ظاهر دليل نقلى باشد، آن دليل قطعى به منزله قرينه عقليه است بر اينكه ظاهر آن مراد نيست

و آنچه ابتدا و بدون توجه به اين قرينه از كلام استفاده مى شود مقصود نمى باشد» «1».

استاد جعفر سبحانى مى فرمايد: «مسئله تعارض علم و دين، اگر بى پاسخ بماند دين و ديندارى را، زير سؤال برده و آن را متزلزل مى سازد. متكلمان مسيحى كه ناچارند از كتاب مقدس خود و آيين تثليث دفاع كنند، اين تعارض را پذيرفته و حل آن را، اختلاف قلمروها مى دانند.

در حالى كه از نظر متكلمان اسلامى، جريان برخلاف آن است و هرگز (تعارض علم و دين) ممكن نيست و يكى از دو طرف قضيه سست و بى پايه است، يا آنچه را كه دين ناميده ايم دين نيست، يا اينكه علم حالت قطعى ندارد» «2».

ج. احكام دينى علم گريز: يعنى مطالب و احكام تعبدى دينى كه در آيات و روايات وارد شده، ولى فراتر از علم است، يعنى علوم تجربى، دليلى براى اثبات يا نفى آن ندارد. در اين موارد، ناچاريم كه ظاهر احكام شرعى را بپذيريم و به آن متعبد شويم؛ زيرا معارف و علوم بشرى، در حال رشد و كمال است و هنوز به انتهاى كمال خود نرسيده است، بنابراين نمى توان با صرف نبودن دليل مساعد علمى، يك حكم شرعى را تخطئه كرد.

و در اين مورد در طول تاريخ اديان الهى، نمونه هاى بسيارى داشته است كه يك حكم شرعى صادر مى شد و بسيارى از دانشمندان، از فهم آن قاصر بودند و بعد از قرنها حكمت و دليل آن مطلب علمى، آشكار و كشف مى گرديد.

__________________________________________________

(1). بسوى آفريدگار، تأليف لطف اللّه صافى گلپايگانى، ص 74 (چاپ اول دفتر انتشارات اسلامى).

(2). مجله كلام، شماره 1 (بهار 1371)، ص 7، وابسته به مؤسسه امام صادق (ع)

قم.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 236

براى مثال: حرام كردن شراب در اسلام و يا احكام بهداشتى ديگر اسلام كه تا قرنها علت آن مجهول بود، ولى امروزه همه دانشمندان، به مضر بودن آن اعتراف دارند و بشريت را از نوشيدن شراب برحذر مى دارند.

در اين زمينه، هنوز هم احكام تعبدى بسيارى در اسلام، وجود دارد كه هر روز علت يكى از آنها كشف مى شود و جهانيان به حقانيت اسلام و قرآن پى مى برند «1».

راه حلهاى تعارض علم و دين در شرق و غرب:

اشاره

در اينجا به صورت مختصر، به راه حلها اشاره مى كنيم و بررسى تفصيلى راه حلهاى دانشمندان غرب را، به مبحث حوزه هاى علم و دين وامى گذاريم، چنانكه راه حلهاى دانشمندان مسلمان را در بخش سوم تفسير علمى و تعارض علم و دين بررسى تفصيلى خواهيم كرد.

الف. راه حلهاى دانشمندان غرب:

1. راه حل كانت اين است كه علم، متعلق به حوزه پديدارها و دين متعلق به حوزه اخلاق است.

2. راه حل مكتب اگزيستانسياليسم اين است كه علم، متعلق به حوزه خارج از انسان و دين متعلق به حوزه داخل وجود انسان است.

3. طرفداران تحليل زبان، سعى مى كنند بين زبان دين و علم تفاوت قائل

__________________________________________________

(1). در اين مورد به كتاب ارزشمند اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، نوشته دانشمند شهيد دكتر پاك نژاد، مراجعه كنيد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 237

شوند و زبان دين را، زبان عامل و زبان علم را زبان ناظر مى دانند.

4. پوزيتيويستها قائل شدند كه گزاره هاى علمى، قابل تجربه و معنادار و گزاره هاى دينى، غير قابل تجربه و بى معناست.

5. ابزارانگارى در علم: يعنى علم افسانه مفيد است و حكايت از خارج ندارد، در حالى كه دين از واقع و خارج مى گويد (فيزيكدانان اخير).

6. ابزارانگارى در دين: يعنى دين وسيله صعود و معنويت انسان است، بنابراين دين افسانه مفيد است و گزارشى از واقع نمى دهد، تا با علم معارض باشد.

7. اختلاف در تجربه و تعبير پيامبران از آيات الهى، موجب مى شود كه پيامبران تحت تأثير فرهنگ زمان خود، وحى را بيان مى كنند، اگرچه آن را خالص دريافت كرده اند، اما ناچارند فهم مردم و سطح فرهنگى آنان را، رعايت كنند و تعارضات علم و دين از همين مسئله ناشى مى شود.

ب. راه حلهاى دانشمندان مسلمان:

1. صبر و سكوت در مقابل تعارضات علم و دين، بهترين راه حل است زيرا با گذشت زمان، نظريه هاى علمى ظنّى، تغيير مى كند و در نهايت ظواهر دينى اثبات مى شود.

2. تصرف در ظواهر آيات، راه حل نهايى تعارض علم و دين است، البته اين عمل وقتى صحيح است

كه مطالب علمى، به صورت قطعى ثابت شده باشد.

3. ظواهر آيات، منبع اخذ واقعيات است و مى تواند حكم واقعى را، صادر كند و به عنوان دليل در مسائل علمى مطرح شود (پس ظواهر دين بر علم مقدم

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 238

است).

4. تفصيل بين علوم، در هنگام تعارض گزاره هاى دينى با گزاره هاى علمى:

يعنى اگر گزاره و نظريه علمى، به صورت ظنّى بود ظواهر آيات، مقدم است و اگر نظريه علمى، به وسيله دليل عقلى يا حسى، به مرحله يقين مطابق واقع رسيد، خود قرينه اى براى تصرف در ظواهر آيات (گزاره هاى دينى) مى شود و گاهى فهم ما، از آيه به وسيله يك قرينه علمى قطعى تغيير مى كند.

5. تفكيك دين از معرفت دينى، يكى از راه حلهاى ارائه شده، براى رفع تعارض علم و دين است، بدين معنا كه تعارض ظاهرى بين فهم ما، از دين با گزاره هاى علمى، واقع مى شود و با توجه به اينكه ممكن است فهم ما خطا باشد و يا تغيير كند، بنابراين تعارض مستقر و حقيقى بين علم و دين وجود ندارد.

جمع بندى و نتيجه:

پس بين احكام شرعى (در اينجا قرآن به طور خاص منظور است) و مطالب علوم تجربى، تعارض و تضادى وجود ندارد و اگر تضاد ظاهرى، بين بعضى احكام شرعى و علم در ابتدا به نظر برسد با تأمل و دقت رفع مى شود و در نهايت، بيان شد كه تعارض علم و دين، به تعارض عقل و دين منجر مى گردد و ثابت شد كه اين تعارض محال است «1».

__________________________________________________

(1). ما در مبحث آينده (حوزه هاى اختصاصى علم و دين) در مورد عدم تعارض علم و دين، شواهد و دلايل

ديگرى اقامه مى كنيم.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 239

ج. جدايى مطلق علم و دين:

كسانى بر اين باورند كه دين و علم دو روش، هدف، حوزه و موضوع جداى از هم دارند، بنابراين هيچ گونه اصطكاكى با يكديگر ندارند.

طرفداران اين نظر (مانند كانت، اگزيستا نسيا ليستها و طرفداران نظريه تحليل زبانى) اگرچه هركدام سخن خاص خود را مى گويند، اما همه در يك موضوع اشتراك دارند كه حوزه دين با حوزه علم، جداست و تداخل يا تعارض ندارد.

اين نظريه بعد از جنجالهاى قرون وسطى و در اثر پيشرفت علوم تجربى، از قرن هفده ميلادى به بعد، در اروپا پيدا شد و در حقيقت، اين نظر پاسخى بود به تعارض علم و دين، در اواخر قرون وسطى كه به ستيز عالمان دينى، با دانشمندان علوم تجربى منتهى شد «1».

د. توافق و سازگارى علم و دين (بدون تعارض يا تداخل آنها):

اين نظريه كه از روح تعاليم و معارف اسلامى، استنباط مى شود، شواهد زيادى از قرآن و روايات دارد و ما با چند مقدمه، به اثبات آن مى پردازيم.

1. اسلام در موارد زيادى، به علم و عالمان توجه كرده و آنان را، تشويق نموده است و حتى آيات زيادى در قرآن است كه مطالب علمى را بيان مى كند و هرچه علوم تجربى، پيشرفت بيشترى يابد حقايق آن مطالب، بيشتر كشف مى شود.

__________________________________________________

(1). ما دلايل و اشكالات نحله هاى خاص اين نظريه را، در بحث آينده (حوزه هاى اختصاصى مشترك علم و دين) بررسى خواهيم كرد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 240

پس اسلام مؤيد علم قطعى (علوم تجربى همراه با دليل عقلى) و مشوق آن مى باشد و علوم قطعى هم، مؤيد و شاهد اعجاز قرآن است «1».

2. از طرف ديگر اثبات كرديم كه تداخل علوم با دين (اتحاد موضوع آنها) صحيح نيست و اينكه گفته

شده ظواهر قرآن، همه علوم بشرى را دربردارد، صحيح به نظر نمى رسد.

3. و نيز ثابت كرديم كه تعارض علوم تجربى محض، با مطالب علمى قرآن وجود ندارد، بلكه همه موارد قابل جمع است «2».

نتيجه: پس علوم تجربى، با قرآن سازگارى دارد، ولى موضوعات آنها تداخل ندارد و موارد تعارض كه در ابتدا به نظر مى رسد به راحتى قابل رفع است.

شواهد و دلايل سازگارى علم و دين:

1. برهان:

دو مجموعه داراى احكام (علم ودين)/ يكى داخل ديگرى است (تداخل علم و دين).

خارج از همديگرند/ رابطه اى باهم ندارند (جدايى مطلق علم و دين).

رابطه اى باهم دارند/ رابطه سازگارانه

رابطه ناسازگارانه (تعارض)

__________________________________________________

(1). ما در فصل پايانى اين كتاب، به مثالهاى علمى زيادى از قرآن و تطبيق آنها، با مسلمات علوم تجربى، اشاره خواهيم كرد.

(2). در مبحث حوزه هاى اختصاصى علم و دين، شواهد ديگرى بر اين نظريه خواهيم آورد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 241

حصر اين چهار حالت عقلى است؛ پس وقتى ما تداخل و جدايى مطلق و تعارض را باطل كرديم، خودبه خود طريق چهارم، براى رابطه علم و دين باقى مى ماند «1».

2. قرآن به علم اهميت مى دهد و آن را تشويق مى كند «2» و از طرف ديگر، در بعضى روايات، علم تجربى را در عرض علم دين، قرار مى دهند.

چنانكه از پيامبر (ص) نقل مى كنند كه فرمود: العلم علمان: علم الاديان و علم الابدان. «دو نوع علم وجود دارد، معرفت دينها و معرفت بدنها» «3».

يا اينكه در روايات ديگرى علم فقه را از طب و نحو و نجوم جدا مى كند «4».

از اين تقسيم علوم، استفاده مى شود كه فى الجمله قلمرو علم تجربى، از علوم دينى جداست، ولى در

عين حال، اسلام هر دو را تشويق مى كند؛ پس علم و دين باهم سازگارند.

3. مثالها و مطالب علمى قرآن، در مورد ستارگان، زمين، گياهان و ... كه با جديدترين نظريات اثبات شده علمى هماهنگ است، به ما مى فهماند كه علم و دين باهم، سازگارند و تعارضى ندارند (به خلاف بعضى كتابهاى مقدس تحريف شده، در اديان ديگر كه با اثبات هر نظريه علمى، يك قدم عقب نشينى مى كنند).

__________________________________________________

(1). اين همان دليل دوران و ترديد يا سبر و تقسيم است كه در منطق آورده شده است.

(2). براى اطلاع بيشتر به فصل «قرآن و علم» مراجعه كنيد.

(3). ميزان الحكمه، ج 6، ص 57، حديث 13823 (چاپ دفتر تبليغات اسلامى).

(4). همان منبع، حديث 13822.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 242

تأثيرات علم و دين در يكديگر:

اشاره

در ابتداى بحث رابطه علم و دين بيان شد كه دو مبحث نظرى (اصل ارتباط علم و دين) و مبحث عملى (تأثير و تأثر علم و دين) از هم جداست و اكنون مبحث دوم را در دو قسمت پى مى گيريم: الف. تأثيرات دين در علم، ب. تأثيرات علم در دين.

الف. تأثيرات دين در علم:

به طور كلى مهمترين تأثير دين، در علم ايجاد شتاب، در پيشرفت علم است و اين تأثير از راههاى متفاوت، انجام مى گيرد.

1. گزاره هاى دينى (جنبه نظرى دين) موجب پيشرفت علوم مى شود.

براى مثال: اگر در آيه قرآن آمده است وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيٍّ «1» «حيات هر چيزى را از آب قرار داديم» پس انسان مؤمن، در پى اثبات اين گزاره مى رود و تلاش او منتهى به پيشرفت علم شيمى مى شود.

2. جنبه عملى دين موجب پيشرفت علوم تجربى مى شود، زيرا دين نيازهاى جديد و خاصى ايجاد مى كند كه منجر به فراگيرى و رشد علوم مى شود.

براى مثال: اداى نماز احتياج به وقت شناسى و قبله شناسى دارد، ازاين رو مسلمانان در علم نجوم و جغرافى پيشرفت چشمگيرى كردند.

3. در بطن دين حقيقت جويى، تعقيب و تشويق آن وجود دارد، از اين جهت

__________________________________________________

(1). سوره انبياء، 30.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 243

دينداران افرادى حقيقت جو هستند و به دنبال كشف آن مى روند و همين مطلب، زيربناى پيشرفت علوم بشرى است به عبارت ديگر، ديد مثبت اديان الهى، به علم و حقيقت؛ موجب اقبال مردم به دانش شده است.

نكته: بعضى خواسته اند بگويند همه علوم، از قرآن يا اديان الهى، سرچشمه گرفته است ولى اثبات آن، مشكل است و حتى در مورد قرآن، ما خلاف آن را اثبات كرديم.

ب. تأثيرات علم در دين:

در اين مورد از چند نوع تأثير مهم مى توان نام برد:

1. تأثير علم در فهم انسان از دين:

گاهى فهم ما، از گزاره هاى دينى در اثر پيشرفت علوم، تغيير مى كند و اين هنگامى است كه تعارضى بين ظاهر يك گزاره دينى، با گزاره علمى پيدا شود و از طرف ديگر آن گزاره

علمى، قطعى باشد (به وسيله شواهد حسى يا عقلى تأييد شود) در اين صورت گزاره علمى، يك قرينه علمى قطعى براى تفسير ظاهر گزاره دينى (آيه يا روايت و ...) مى شود.

براى مثال: حركت خورشيد كه در آيات قرآن مطرح شده است الشَّمْسُ تَجْرِي «1» اين گزاره را در صدر اسلام، به يك نوع فهم مى كردند و امروز با پيشرفت علوم، فهم ما از آن تغيير كرده است، آنان حركت كاذب خورشيد از مشرق به مغرب را، از آيه مى فهميدند و زمين را ثابت مى دانستند ولى امروزه ما، زمين را متحرك و حركت روزانه خورشيد را كاذب مى دانيم و به جاى آن حركت

__________________________________________________

(1). سوره يس، 38.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 244

وضعى و انتقال خورشيد، به دور محور كهكشان راه شيرى را درك كرده ايم.

2. تأثير علم در شناخت خداوند و آيات او:

طبيعت و نظم آن، از آيات الهى، نشانه هاى حكمت و صنع خداست و مطالعه در آيات آفاقى، شناخت طبيعت و قوانين آن، يكى از راههاى خداشناسى است، ازاين رو هركس طبيعت را بهتر بشناسد، خداوند را بهتر مى شناسد و از اينجاست كه علوم تجربى در خدمت خداشناسى قرار مى گيرد. البته اين مطلب به برهان نظم برمى گردد كه خود احتياج، به كتاب مستقلى دارد و ما به همين مقدار اكتفا مى كنيم.

3. تأثير علم، در عمل به دين كه از دو طريق انجام مى پذيرد:

اول علوم تجربى، روش رسيدن انسان به غايات دينى را، در اختيار افراد متدين و باايمان قرار مى دهد. علم داورى ارزشى ندارد پس مثل اخلاق، حقوق، زيباشناختى و دين، نمى تواند اهداف و غايات را براى انسان، ترسيم كند؛ بلكه علم آلات

و وسايل و روشها را به انسان مى آموزد.

براى مثال: علم روانشناسى، در مورد حسد، قضاوت ارزشى ندارد و نمى گويد حسد بد است، بلكه دين و اخلاق تعيين مى كند كه حسد، بد است و روانشناسى راه رفع حسد را مى آموزد و با ارائه روشهاى تربيت كودك، يك صفت را ايجاد مى كند يا از بروز آن جلوگيرى مى كند.

دومين تأثير علم در عمل به دين، ايجاد انگيزه است زيرا علم با فن و صنعت سروكار دارد و آنها ميل برانگيز است، بنابراين علم مى تواند اميالى را در انسان ايجاد كند يا رشد دهد كه در جهت غايات و اهداف دينى، تأثير مثبت داشته باشد، همان طور كه اگر اين اميال در جهت مخالف اهداف دينى قرار گيرد، موجب

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 245

تأثيرات منفى مى گردد.

مثال: استفاده از ماهواره، وسايل جديد نمايشى و هنرها كه مى تواند براى نسل جوان، جذاب باشد و در آنان انگيزه ايجاد كند و ما مى توانيم از اين وسايل، در راه اهداف دينى يا برخلاف آنها، استفاده كنيم و در هر دو صورت مؤثر است «1».

__________________________________________________

(1). در اين مبحث از سخنان استاد مكرم، آقاى ملكيان استفاده شد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 247

فصل ششم: حوزه هاى مختص و مشترك علوم تجربى و دين:

اشاره

در اينجا نظريات مختلفى اظهار شده و دانشمندان علوم دينى (متكلمان) و فلاسفه، هر كدام جوابهايى داده اند و راه حلهايى ارائه كرده اند.

اين بحث از آن جهت كه همدوش بحث تعارض علم و دين قرار مى گيرد، بنابراين راه حلهاى ارائه شده در اين دو بحث مشابه هستند.

مقدمه: زمينه اين بحث از آنجا شروع مى شود كه در طى تاريخ علم و دين، هميشه اين دو حوزه از هم جدا

نبوده است. هزاران سال، دانشمندان علوم دينى و غير دينى جدا نبوده اند و حتى تقسيم موضوعات علوم و روشها و تخصصها، طى چند قرن اخير اهميت پيدا كرد.

اين آميختگى علوم دينى، علوم تجربى و فلسفى موجب شد، تا گاهى مباحث آنها درهم آميخته شود و هركدام، به جاى ديگرى اظهارنظر كند و اين دخالتهاى دانشمندان علوم و عالمان دينى، در حوزه همديگر، منتهى به تعارض علم و دين (حداقل در ظاهر) گرديد؛ بويژه چند قرن اخير كه در اروپا بين مسيحيت و علوم تجربى، يك جدال جدى درگرفت و شايد اگر حوزه ها، موضوعات و قلمرو علم و دين روشن بود، اين مسائل پيدا نمى شد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 248

همين تنشهاى اروپا، به آسيا هم سرايت كرد و بعضى خواستند بين اسلام و علم، يك نوع تعارض و درگيرى ايجاد كند كه اين توطئه، به دليل سازگارى اسلام با علم و هوشيارى دانشمندان مسلمان ناكام ماند، ولى هنوز اين مسئله به عنوان يك مسئله مهم قابل بحث و بررسى و داراى آثار عملى است.

در مورد تعيين حوزه هاى اختصاصى دين و علوم، دانشمندان طرحهاى مختلف داده اند كه هر كدام، مبتنى بر يك نظر اساسى، در باب رابطه علم و دين است.

به عبارت ديگر، هركس در بحث رابطه علم و دين يك مبنا انتخاب كرد، به مقتضاى همان مبنا در اين مسئله، حوزه هاى علم و دين را معين مى كند.

در اينجا به طور اختصار، نظريات دانشمندان شرق و غرب را مرور مى كنيم.

1. نظريه كانت «1»: (حوزه اخلاق و پديدار)

او با طرح مقدمات طولانى، در كتابهاى «نقد عقل محض و تمهيدات» سعى كرد كه با از كار انداختن عقل نظرى و بيان اينكه

شناخت و شهود عقلانى، غير ممكن است، دين را داخل در حوزه عقل عملى كند و از طريق استدلال به اينكه قوانين اخلاقى احتياج به قانونگذار دارد، خدا را ثابت نمايد.

او با توجه به اصولى كه در فلسفه ثابت مى كرد (و هنوز هم سنگ بناى فلسفه غرب بر زيربنايى است كه كانت بنا نهاده است) عليت را از حوزه خارج، به حوزه ذهن و از مفاهيم پيشينى فاهمه دانست. او بيان كرد كه عليت را ذهن ما، بر

__________________________________________________

(1). tnaK، امانوئل كانت، متولد 1724 م شهر كونيگزبرگ آلمان، صاحب تأليفات زيادى مثل نقد عقل محض، مقدمه بر هر فلسفه آينده (تمهيدات) و مبانى اساسى فلسفه اخلاق و ...

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 249

محسوسات تحميل مى كند؛ پس ديگر جايى براى ضرورت و عليت، در خارج نيست و از طرفى انسان، از طريق قوه حس خود، فقط پديدارها يا نمودها را درك مى كند، اما اشياء فى نفسه (نومن) را درك نمى كند، بنابراين ما نمى توانيم، چيزهايى را كه در چهارچوب حس، نمى گنجد درك كنيم و از اينجا بود كه گفت:

شناخت خداوند (شى ء فى نفسه خارجى) براى ما غير ممكن است، زيرا با حواس ما قابل درك نيست و از طرفى از عليت هم، نمى توانيم به وجود او پى ببريم، چون عليت ساخته ذهن ماست و شهود عقلانى، فقط از طريق فاهمه و آن از طريق حس با پديدارها سروكار دارند، بر اين اساس خدا به وسيله عقل نظرى، قابل اثبات نيست «1».

از اين رو از نظر كانت سرآغاز دين و ديانت، در حوزه كاملا متفاوتى است، يعنى در احساس الزام اخلاقى انسان، نه مسائل نظرى

متافيزيك، بلكه مسائل عملى اخلاق است كه وجود خداوند را، به عنوان اصل مسلم ايجاب مى كند و حتى پيشنهاد كرد كه خداوند، يك اصل مسلم (اصل موضوع) نظام اخلاقى باشد، عقايد دينى در اصل مسلماتى هستند كه آگاهى ما، از الزام اخلاقى آنها را ايجاب مى كند. وقتى كه عمل ما ناشى از ميل به ايفاى وظيفه باشد، تأييد ضمنى اين اعتقاد است كه جهان يك نظام اخلاقى است وجود يا حضور قوانين اخلاقى، مستلزم وجود مقننى هست كه همانا مبدأ و ضامن آن قوانين است.

از نظر كانت، علم و دين حوزه هاى بكلى متفاوتى را دربرمى گيرد و وظايف جداگانه اى، در پيش دارند به نحوى كه هرگز نيازى به تعارض ندارند. حوزه

__________________________________________________

(1). در اين مورد به كتاب تمهيدات كانت، ترجمه دكتر حداد عادل؛ كتاب كانت، تأليف فردريك كاپلستون، ترجمه منوچهر بزرگمهر و كتاب علم و دين نوشته ايان بار بور، مراجعه كنيد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 250

معرفت ممكن متعلق به علم است و علم آزادى كاملى در كشف و كاوش اين حوزه، با روشهاى خود دارد. وظيفه دين راهنمايى، روشنگرى ايثار اخلاقى ما و آرامش هرچه جامعتر بخشيدن به آن است.

كانت تصريح كرده است كه نديده گرفتن دانش را به منظور جا باز كردن براى ايمان لازم يافته است «1».

بررسى: كانت در محيط اجتماعى اروپاى قرن هيجدهم ميلادى، زندگى كرد.

قاره اى كه در آن زمان، تحت تأثير شديد افكار نيوتن و پيشرفتهاى علمى بود و با چشم خود مى ديد كه ظواهر آيات كتاب مقدس، با مفاهيم جديد علمى، ناسازگارند و ذهنيت عمومى، تعارض علم و دين است زيرا، اروپا تازه از قرون وسطى

خارج شده، دانشمندان از قيد و بندهاى كليسا، آزاد گشته اند، علم ادعاى رهبرى جهان را دارد و دينداران با اشتباهات خود از صحنه خارج شده اند، از اين رو كانت سعى كرد با جدا كردن كامل حوزه دين و علم، آنان را آشتى دهد و به قول خودش، با كنار زدن علم، جاى ايمان را باز كند.

ولى حقيقت اين است كه علم با دين (در مفهوم اسلامى آن) ناسازگار و متعارض نيست (چنانچه در بحث تعارض علم و دين بيان كرديم) و از طرفى عقل نظرى هم، از ادراك كليات و انطباق آن با خارج، عاجز و ناتوان نيست (كه جاى اين مطلب در فلسفه است و اختلاف مبانى فلسفه اسلامى، با فلسفه جديد اروپايى از همين جا شروع مى شود) و حتى اثبات خدا مى كند.

پس برخلاف نظر كانت، ما يك چترى به نام عقل داريم كه دين و علم را زير پوشش اصول خود (مانند عليت) مى گيرد و تعارضى هم بين احكام قطعى علم و

__________________________________________________

(1). علم و دين، ايان بار بور، ترجمه بهاء الدين خرمشاهى، ص 93- 95.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 251

عقل و دين وجود ندارد، تا ناچار به جدايى مطلق آنها باشيم؛ بلكه علم و دين مؤيد يكديگر و باهم سر سازگارى دارند.

2. نظريه اگزيستا نسيا ليستها: «1» (حوزه انسان و جهان)

از اين تفكر فلسفى در فارسى، با نام اصالت وجود ياد مى شود كه شايد اصطلاح رسا و كاملى نباشد؛ بلكه آنها بيشتر به اصالت وجود انسان قائل هستند و تمام جهان را، به انسان و غير انسان تقسيم مى كنند و انسان را، چون داراى اراده و آگاهى است (اراده را فصل انسان مى دانند) از ساير موجودات متمايز مى سازند

و بنابراين انسان با يك شى ء بى جان، فرق دارد.

علم متعلق است به قلمرو پديدارهاى بى جان و قوانين آنها كه به طور غير ارادى انجام مى گيرد ولى دين به قلمرو انسان كه موجودى آگاه و بااراده است تعلق دارد.

آنها مى گويند: هر يك از ما يك موجود آگاه، بى همتا و آفرينشگروار هستيم كه بايد نگذاريم همچون اشيا و پيچ و مهره هاى ناآگاه، در يك مرام يا مكتب فكرى، يا در پيچ و خم ماشينى يك جامعه توده وار، گرفتار آييم.

بيشتر نويسندگان و متفكران اگزيستانسياليست، سودمندى دانش علمى را مسلم گرفته اند. فقط يادآور شده اند كه اهم مسائلى كه به هويت و حيات درونى انسان، مربوط مى شود فراتر از دسترس و دامنه علم است و بر اين باورند كه اغلب

__________________________________________________

(1). فلسفه اى كه از قرن نوزده ميلادى، در اروپا رشد كرد و هم اكنون پرطرفدارترين تفكر، در اروپا مى باشد. اين فلسفه دو نحله مادى (الحادى) و الهى دارد. از بزرگان اين فلسفه مى توان از: سارتر (1905- 1980 م)، ياسپرس (1883- 1969 م)، هايدگر (1889- 1976 م)، كى يركيگارد (1813- 1855 م) نام برد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 252

اضلاع وجود انسانى، فقط در طى و از طريق تصميم گيرى، تعهد و درگير شدن، در متن زندگى معلوم و مفهوم مى شود، نه از راه رهيافت فارغ بالانه و خودورزانه دانشمندان «1».

الهيات كه به حوزه خودى و استعلا و تعالى مى پردازد، هيچ نقطه تماسى با علم كه اشياى بى جان را، در جهان خارج بدون التزام و اشتغال خاطر و درگير شدن قلبى عاطفى دانشمند مى پژوهد، ندارد.

بررسى: اينكه دين از معارف انسانى است و در حوزه انسان است، صحيح و حق است اما اين

مطلب كه علم اشياى بى جان را بدون درگيرى شخصى دانشمند، بررسى مى كند جاى بحث دارد.

دانشمندان براى رسيدن به يك قانون علمى، خود قضاوت مى كنند و در مبحث قطع آور بودن علوم تجربى بيان كرديم كه تأثير شخص مشاهده گر، در مورد مشاهده قابل چشم پوشى نيست و از طرفى هم، قابل اندازه گيرى دقيق نيست.

پس مسائل علمى هم انسانى است و عنصر انسان و احساسات و عواطف او در آن اثر دارد «2».

به عبارت ديگر، انسان چترى است كه دين و علم، هر دو در تحت اشراف او قرار مى گيرد، بنابراين علم و دين كه دو بعد فكرى و روحى انسان را سيراب مى كنند، نمى توانند بى رابطه و جدا باشند.

و همان طور كه بيان كرديم، دين (به معناى اسلامى) با علم سازگارى دارد و مؤيد يكديگر هستند و دو حوزه كاملا متضاد يا جداگانه محسوب نمى شوند.

__________________________________________________

(1). علم و دين، ايان بار بور، ص 149- 151، ترجمه بهاء الدين خرمشاهى (چاپ نشر دانشگاهى).

(2). همان منبع، ص 169- 236، در اين مورد بحث مفصل و مستوفا نموده است.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 253

اشكال ديگر در پيامد نظريه اين است كه دين، شخصى و فردى مى شود و عملا از صحنه اجتماع بشرى كنار مى رود، زيرا دين هركس مربوط به خود اوست و يك رابطه درونى است، بين هركس با خداى خويش، پس كارى به صحنه هاى علمى مانند جامعه شناسى، مديريت جامع (سياست) و ... ندارد چنانكه در اروپاى مسيحى قرن بيستم، اين تمايز صورت گرفته و دين از صحنه اجتماع كنار رفته و يك مسئله شخصى شده است، اما در اسلام دين دو بعد اجتماعى و شخصى دارد و

براى جامعه، حكومت و ... طرح دارد.

3. نظريه هاى زبان علم و دين:

اشاره

در نحله هاى فلسفى غرب، گروهى سعى كردند با طرح مسئله زبان علم و دين، راهى براى جدا كردن گزاره هاى علمى، از غير علمى پيدا كنند.

هرچند مشرب اين گروهها مختلف است، ولى بعضى بر اين باورند كه گزاره هاى دينى (مطالب و مفاهيم و قضاياى دينى) فاقد معنا است. در مقابل گزاره هاى علمى معنادار است؛ چون قابل تجربه يا قابل عمل است. اينها سعى كردند با جدا كردن زبان دين و علم، از به وجود آمدن تعارضات احتمالى جلوگيرى كنند (و يا بعضى از آنان سعى كردند دين را غير علمى و غير مفهوم نشان دهند) زيرا بين دو زبان مجزا، با اهداف و كاربردهاى متفاوت، تعارضى صورت نمى گيرد (و يا عملا يكى از صحنه معارف بشرى خارج است).

ما اين نظريات را به طور اختصار مرور مى كنيم:

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 254

الف. نظريه پوزيتيويستها: (پوزيتيويسم منطقى) «1»

اين گروه از فلاسفه كه تا حدودى، احياگر سنت اصالت تجربه هيوم بودند، مى گفتند آنچه ما از واقعيت مى دانيم، فقط همان محسوسات يا داده هاى حسى، جسته و گريخته و لغزان است و عليت را صرف عادت و تداعى معانى داده هاى حسى، مى دانند. آنها به ساخت منطقى زبان، توجه كردند و اصل تحقق پذيرى را مطرح ساختند.

آنان مى گويند: «فقط گزاره هاى تجربى كه به وسيله تجربه حسى، تحقيق پذير هستند معنا دارند (البته تعاريف رسمى، يا همانگويها معنا دارند، ولى اطلاع محصّلى دربر ندارند). به قول اينان و برطبق اين اصل، اغلب عبارات معهود در فلسفه، و همه جملات متداول در متافيزيك، اخلاق و الهيات نه صادق اند نه كاذب، بلكه فاقد معنا هستند. هيچ نوع محتواى واقعى و معناى محصل ندارند، اينها چيزى بيان نمى كنند و

صرفا بيانگر عواطف و هيجانات و يا احساسات گوينده اند» «2».

بر اين نظريه اشكالاتى به اين شرح وارد است:

اشكال اول. سخن اينان در مورد معنادار بودن و بى معنا بودن گزاره ها، طبق معيار تحقيق پذيرى تجربى، در حوزه علوم تجربى صحيح است.

يعنى در علوم تجربى، هر گزاره اى كه قابل تجربه، مشاهده و آزمايش نباشد،

__________________________________________________

(1). msivitisiop lacigol، نحله پوزيتيويسم، در ابتدا توسط آگوست كنت، به وجود آمد اما از 1920 به بعد در حلقه وين به صورت پوزيتيويسم منطقى، خود را نشان داد و به رهبرى موريتس شيليك، كار خود را ادامه داد. در اين مورد به كتاب رساله وين، نوشته آقاى دكتر مير شمس الدين اديب سلطانى و تاريخ فلسفه كاپلستون، ج 8، ص 131- 138 مراجعه كنيد.

(2). علم و دين، اثر ايان بار بور، ترجمه خرمشاهى، ص 153.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 255

فاقد اعتبار است. اگر شما گفتى كه سنگ سخت است، ولى ديگران نتوانند آن را تجربه كنند، اين يك قضيه بى معناست، زيرا به اقتضاى روش علوم تجربى، هرچه كه قابل تجربه نباشد علم نيست.

اما تعميم اين اصل، از علوم تجربى به علوم انسانى و گزاره هاى دينى، هيچ توجيه قابل توجهى ندارد، چرا كه روش و موضوع علوم انسانى و دين با موضوع و روش علوم تجربى متفاوت است، بنابراين نمى توان گفت هر قانونى در آن حوزه صادق بود، در حوزه ديگر هم صادق است.

پس معنادارى و بى معنا بودن گزاره ها، در حوزه علوم انسانى، معيار ديگرى مى طلبد، همان طور كه در حوزه دين، معنا داشتن قضيه، معيار ديگرى دارد و حتى تجربه دينى با تجربه اى كه در علوم تجربى مطرح است

متفاوت است، پس لازم است در معارف دينى كندوكاو كنيم و ببينيم معيار معنا داشتن در دين چيست؟ آيا معيار آن قابل تجربه شخصى و درونى بودن است يا معيار آن، مطابقت با وحى و سنت است، يا معيار آن دادن معرفت زيادتر، نسبت به خدا و متافيزيك است؟ ما در اينجا درصدد تمايز بين اين دو معيار (معيار در علوم تجربى، با معيار در دين و علوم انسانى) هستيم و درصدد تعيين اين معيارها، نيستيم كه اين بحث جاى ديگر و احتياج به تحقيق بيشترى دارد.

اشكال دوم. اينكه هر گزاره، قابل تجربه نباشد معنا ندارد و سخن قابل خدشه اى است.

چنانچه بسيارى از طرفداران نظريه تحليل زبان، به اين نتيجه رسيدند كه هر زبان كاربرد خاص خود را دارد، ازاين رو به پوزيتيويستها اشكال كردند، بنابراين زبان دينى و علمى، هركدام معنا دارد اما كاربرد آنها متفاوت است.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 256

(ما اين نظريه را در قسمت بعدى «ب» مورد بررسى قرار خواهيم داد).

اشكال سوم. اينكه مى گويند: گزاره هاى فلسفى و دينى، معناى محصل ندارند، صحيح به نظر نمى رسد، زيرا اين سخن بر مبناى اصالت تجربه است (كه همه معارف بشرى، از راه حس دريافت مى شود و منحصر در همين راه است) و اين مبنا در جاى خود باطل شده است «1».

پس گزاره هاى دينى معناى محصل دارد لكن معناى خاص علوم دينى را دارد همان طور كه گزاره هاى فلسفى براى فيلسوف معنا دارد چون ما راه معرفت بشرى را منحصر به حس نمى دانيم بلكه كسب علم و معرفت از سه طريق عقل و وحى و حس امكان پذير است.

ب. نظريه تحليل زبانى:

پس از پوزيتيويستهاى منطقى،

گروه ديگرى به نام طرفداران تحليل زبان «2»، پيدا شدند كه به نظريه پوزيتيويستها، اشكالاتى كردند و از جمله گفتند كه هر زبان، كاربرد خاص خود را دارد «3» و معيار معنا داشتن يك گزاره، كاربرد داشتن آن است.

به اين بيان توجه كنيد: «به نظر تحليلگران زبانى وظايف زبان دينى، خيلى با وظايف زبان علمى فرق دارد ... اولين فايده احكام دينى، اعلام اتحاد مجموعه اى

__________________________________________________

(1). به مباحث روش رئاليسم علامه طباطبائى «ره» و استاد شهيد مطهرى «ره» مراجعه كنيد.

(2). در اين مورد، به كتاب تاريخ فلسفه كاپلستون، ج 8، از بنتام تا راسل، ترجمه خرمشاهى، ص 438- 535، مراجعه فرماييد.

(3). شعار آنها اين بود «از مفهوم يك گزاره سئوال نكن از كاربرد آن بپرس» درباره بزرگان اين روش مانند راسل و مور، به منبع گذشته مراجعه كنيد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 257

از اصول اخلاقى است. نقش دين اخلاقى است، ولى صرفا عاطفى نيست ...».

و يا مى گويند: گزاره هاى دينى، اعلام تعهد در برابر يك شيوه زندگى است.

و باز مى گويند: دين يك نقش ارزشمند، ايفا مى كند بى آنكه احكامى راجع به واقعيت صادر كرده باشد.

و در جاى ديگر مى گويند: گزاره هاى دينى، كاربرد منحصرا وجودى دارند كه فقط به مسائل مرگ و زندگى و شكل گيرى رهيافتها و رويكردها مربوط مى شوند.

مى گويند: ايمان هيچ دانش جديدى به بار نمى آورد، بلكه هستى جديدى.

مى گويند: گزاره هاى (دينى) اطمينان بخشند و به شخص، در مواجه با آينده نامعلوم كمك مى كنند. زبان دينى پرستش را بيان مى كند يا برمى انگيزد. وظيفه زبان دينى، تحميد خداوند است نه توصيف او. زبان دينى، همچنين تجربه دينى شخصى را گسترش مى دهد.

نقش زبان دينى تذكر

تعهد است، چنانكه زبان عاشق، احتياج به تبيين علمى ندارد و هيچ شاهد و گواهى دهنده اى، جز همان شور بلافصل، زبان ايمان هم راه خود را مى يابد و معنا و كاربرد خود را دارد» «1».

در كتاب فلسفه دين (جان هيك) تحت عنوان غير شناختارى بودن زبان دينى مى گويد: «هنگامى كه مى گوييم فلان چيز از واقعيت برخوردار است (يا منكر واقعيت داشتن آن مى شويم) زبان را شناختارانه به كار مى بريم: «جمعيت چين، يك ميليارد نفر است» «امسال تابستان گرم است» «دو به علاوه دو مساوى چهار است» او اينجا نيست، گزاره هاى شناختارى هستند ...

__________________________________________________

(1). كتاب علم و دين، ايان بار بور، ص 283- 285.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 258

انواع ديگرى از كلام وجود دارد كه نه صادق هستند و نه كاذب، زيرا آنها نقشى را ايفا مى كنند كه با كوشش براى توصيف واقعيات فرق دارد، ما نمى پرسيم كه آيا اداى سوگند، يا امر و نهى، يا آداب تعميد درست است يا نه؟ نقش سوگند ياد كردن، تسكين احساسات و نقش امر و فرمان، جهت دادن به رفتارهاى كس ديگر و وظيفه «من تو را تعميد مى كنم» اجراى مراسم تعميد است.

اكنون اين پرسش مطرح مى گردد كه آيا گزاره هاى كلامى، نظير: «خداوند نوع انسان را دوست دارد» شناختارى هستند يا غير شناختارى؟

شكى وجود ندارد كه به عنوان يك واقعيت تاريخى، افراد متدين از لحاظ اخلاقى، بر اين باورند كه جملاتى نظير «خداوند انسان را دوست دارد» نه تنها شناختارى، بلكه همچنين صادق هم هستند. پذيرفته اند كه حقايق و واقعيات دينى وجود دارد و اينكه اعتقادات دينى خود آنها، به چنين حقايقى مربوط مى گردد.

اما

امروزه عده روزافزونى از نظريه پردازان، زبان دينى را غير شناختارى به شمار مى آورند».

سپس نويسنده، سه نمونه از اين نظريات زبان دينى را مى آورد «1».

به اين نظريه نيز ايراداتى وارد است:

اشكال اول. اصل اين مطلب كه كاربرد زبان دينى و زبان علمى متفاوت است، صحيح به نظر مى رسد، اما اينكه آنها را دو زبان كاملا متفاوت و بى ارتباط انگاريم، به طورى كه بگوييم «زبان دينى، احكامى راجع به واقعيت صادر

__________________________________________________

(1). فلسفه دين، نوشته جان هيك، ترجمه بهرام راد، ويراسته بهاء الدين خرمشاهى، ص 81- 82 (انتشارات بين المللى هدى چاپ 1372).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 259

نمى كند» صحيح به نظر نمى رسد.

چون بر اساس دين (به معناى اسلام) علم قطعى، مؤيد دين و احكام دينى قطعى، با علم قطعى معارض نيست، بنابراين گاهى مطالب علمى، از زبان وحى بيان شده است و دانشمندان علوم مختلف، بر اين مطلب گواهى داده اند «1». پس گزاره هاى دينى، منحصر در پرستش و اخلاق و ايمان نيست، بلكه نسبت به واقعيات هستى هم، احكامى دارد.

اين مطلب بر اين مبناست كه ماوراى محسوسات را واقعيت ندانيم و اگر متافيزيك و مسائل مابعدالطبيعه، مانند خدا، نفس و ... را واقعى و حقيقى بدانيم بايد بگوييم وقتى دين از آنها سخن مى گويد، از واقعيت سخن مى راند.

اشكال دوم. و اما اينكه گفته شود، زبان دينى مانند زبان عاشق است كه دليل ندارد، با مبانى فلسفه غرب كه عقل نظرى و شناخت عقلى را، غير ممكن مى دانند صحيح است، اما بر اساس مبانى فلسفه اسلامى و تعاليم قرآن كه عقل را منبع شناخت مى دانند صحيح نيست، بلكه دين (به معناى اسلامى آن) معقول

و مستدل است، تا آنجا كه پذيرش اصول بدون دليل را، رد مى كند و ايمان را بر پايه دليل مى پذيرد.

ج. نظريه زبان سمبليك يا اسطوره اى:

طرفداران اين تفكر كه در بين مسلمانان هم يافت مى شوند، بر اين باورند كه زبان دين، زبان حقيقى نيست كه بخواهد از واقعيات خبر دهد، بلكه گزاره هاى دينى و خصوصا داستانهاى قرآن و كتابهاى آسمانى، به صورت رمز و به اصطلاح

__________________________________________________

(1). در بحث مثالهاى علمى قرآن و در فصل پايانى اين كتاب، به آنها اشاراتى داريم.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 260

سمبليك است و براى اشاره به چيزهاى ديگرى، به كار مى رود بنابراين حوزه دين، از حوزه علم كه خبر از واقعيات مى دهد، جدا مى شود.

در اينجا به نمونه اى از اين كلمات اشاره اى مى كنيم: «به زبان قرآن سخن مى گويم كه عميقترين و مترقيترين اومانيسم را در قصه آدم و خلقت وى يافتم.

آدم مظهر نوع انسان است، حقيقت نوعى انسان به معناى فلسفى نه بيولوژيك ...

در آفرينش آدم زبانش زبان متشابه پرمعنا و رمزى و فلسفى است. خلقت انسان يعنى حقيقت و سرنوشت معنوى و صفات نوعى او، در قصه آدم فرمول دارد: روح خدا- لجن متعفن- انسان.

لجن متعفن و روح خدا، دو رمز است دو اشاره سمبليك است. انسان واقعا نه از لجن بدبو (حَمَإٍ مَسْنُونٍ) «1» ساخته شده و نه از روح خدا.

بلكه اولى پستى، ركود و توقف مطلق را نشان مى دهد و ديگرى تكامل بى نهايت و برترى لايتناهى را مى رساند. براى رساندن اين معناى تركيبى، بهتر از روح خدا نمى توان يافت» «2».

در جاى ديگر مى گويند: «اگر قصه هاى متشابه را، به عنوان وقايع تاريخى بگيريم، نامفهوم و بى نتيجه است؛ اما اگر

به عنوان حقايق سمبليك بگيريم مملوّ از اسرار علمى، انسان شناسى و تاريخ شناسى است. پس وقتى داستان هابيل و قابيل گفته مى شود، داستان آغاز بشريت را مى خواهد، به صورت رمزى و سمبوليك (همان طور كه آلبر كامو، در داستان اوران مى گويد) بگويد. پس هابيل

__________________________________________________

(1). سوره حجر، 26.

(2). براى اطلاع بيشتر به كتابهاى تفسير به رأى، نوشته استاد مكارم شيرازى، ص 73- 75 و اسلام شناسى دكتر على شريعتى، جزوه هاى 15 و 16 حسينيه ارشاد ص 43 به بعد مراجعه فرماييد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 261

نماينده يك مرحله از تاريخ بشرى است.

انسانها هم در آن دوره هابيلى هستند دوره اى كه اصولا همه منابع اقتصادى، در اختيار همه انسانها، به تساوى بوده است.

قابيل نماينده دوره اى است كه يك قطعه زمين خدا را، محصور مى كند و نام خودش را بر آن منبع توليد مى گذارد و بعد ديگران را به استثمار و بردگى مى كشد و با از بين رفتن هابيل و ماندن قابيل، ما همه فرزندان قابيل هستيم» «1».

برايت ويت، يكى از طرفداران تحليل زبانى در مورد داستان هاى خاص، نظير سيره مسيح مى گويد: «در واقع يك داستان، شايد اگر بى انسجام باشد، پشتوانه بهترى براى سلوك عملى درازمدت، ايجاد مى كند. داستانها مجعولات مفيدند كه نه تأكيد اكيدى در باب آنها هست و نه ايمان شديدى، ولى همواره چون منبع الهامى براى عمل بوده اند. دين يك نقش ارزشمند ايفا مى كند، بى آنكه احكامى راجع به واقعيت صادر كرده باشد» «2».

بررسى: اين نظريه ريشه در همان نظريات تحليل زبانى اروپا، دارد زيرا يكى از نظريات آنان اين بود كه زبان دين، واقعيت تاريخى يا علمى را نشان نمى دهد، بلكه احكامى

راجع به واقعيت ندارد. بنابراين در اينجا همان دو اشكال كه در نظريه تحليل زبان وجود داشت وارد است.

يكى از بزرگان در اينجا سخنى دارند، ايشان مى فرمايد: «مسئله رمزى بودن آيات و شكل سمبليك به آنها دادن، در حالى كه هيچ مانع عقلى و نقلى وجود ندارد كه انسان در اصل از لجن متعفن آفريده شده باشد، همان چيزى كه به عقيده

__________________________________________________

(1). همان منبع، ص 78.

(2). علم و دين، اثر ايان بار بور، ص 283، ترجمه بهاء الدين خرمشاهى (نشر دانشگاهى).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 262

زيست شناسان آماده ترين ماده بيجان براى پيدايش حيات و زندگى است و نخستين جوانه حيات در جهان، طبق تحقيقات دانشمندان، به احتمال قوى از آن پيدا شده است و نيز هيچ مانع عقلى و نقلى، براى اينكه يك روح الهى، در انسان قرار گرفته باشد وجود ندارد و با نبودن هيچ قرينه اى برخلاف مفهوم اصلى لغات و جمله هايى كه در زمينه خلقت انسان به كار رفته، آنها را به صورت رمزى و سمبليك تفسير كردن، چيزى جز تفسير به رأى نيست.

فتح اين باب، سبب مى شود كه يكى موسى را، كنايه از روح انقلاب توده هاى زحمت كش و فرعون را اشاره به رژيمهاى جبار مى گيرد و ديگرى، عيسى را به معناى افكار زنده كننده اجتماع و مريم را، كنايه از روح پاكى و عفت مى داند و كم كم دامنه اين تفسير به رأى، به احكام و قوانين اسلام كشيده مى شود. يكى مى گويد، منظور از نماز توجه باطنى به خداست، ديگرى مى گويد، روزه به معناى خويشتن دارى از گناه است و به اين ترتيب، همه قوانين، زير چرخهاى تفسير به رأى،

درهم كوبيده مى شود» «1».

جمع بندى. در اينجا بايد بين دو مطلب تفاوت قائل شويم:

الف. يك مفسّر، ممكن است در كنار تفسير صحيح قرآن با شرايط آن، اشاراتى هم از آيات متوجه شود ولو اينكه بسيارى از مردم، يا مفسران ديگر، به اين نكات توجه نكرده باشند و اين مطلب صحيح است و حتى در روايتى نقل شده كه فرمودند:

عن الصادق عليه السلام: كتاب اللّه عز و جل على اربعة اشياء، على العبارة و الاشارة و اللطائف و الحقايق، فالعبارة للعوام و الاشارة للخواص و اللطائف

__________________________________________________

(1). تفسير به رأى، استاد مكارم شيرازى، ص 73 به بعد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 263

للاولياء و الحقايق للانبياء «1» «از امام صادق (ع) و سجاد (ع) نقل شده كه فرمودند: قرآن بر چهار چيز استوار است. بر عبارت، اشارت، لطايف و حقايق.

عبارت براى مردم عادى، اشاره براى خواص، لطايف قرآن براى اوليا و حقايق براى انبياست».

ب. اينكه يك نفر، آيات و داستانهاى كتب آسمانى را غير واقعى، مى داند و آنها را مجعولات مفيد معرفى مى كند و از طرف ديگر، آنها را با افكار مكتب مورد نظر خود، وفق مى دهد (براى مثال: هابيل را، بر جامعه بى طبقه سوسياليستى و قابيل را بر دوره فئودالى و سرمايه دارى تفسير مى كند) شكى نيست كه اين طريق، يكى از مصاديق تفسير به رأى است (كه ما در بخش اول كتاب به آن اشاره كرديم) و براى آن وعده آتش داده شده است.

يادآورى اين مطلب لازم است كه در كتاب مقدس (تورات و انجيل) بسيارى از داستانها با واقعيات و نشانه هاى تاريخى، سازگار نيست، ازاين رو ناچار شدند آنها را بر مطالب اسطوره اى

حمل كنند (چنانچه در مبحث «مقايسه قرآن، تورات و انجيل در مورد علم» به موارد آن اشاره كرديم).

ولى قرآن داستانهايش، با واقعيات تاريخى، ناسازگارى ندارد و هنوز در هيچ موردى كذب آنها ثابت نشده است، بر اين اساس دليلى بر اسطوره و سمبليك بودن آنها نداريم و اين در حالى است كه بسيارى از كشفيات علمى، واقعيات تاريخى قرآن را اثبات مى كند «2».

4. حوزه هاى علم و دين تداخل دارند

و رابطه آنها عام خاص مطلق است:

__________________________________________________

(1). ميزان الحكمه، ج 8، ص 94، حديث 16271، تأليف محمدى رى شهرى (چاپ دفتر تبليغات قم).

(2). در مورد بقاى كشتى حضرت نوح (ع) و يا شهرهاى نابود شده كه قرآن از آنها، ياد مى كند. در بعضى مجلات، اسناد تاريخى ارائه شده است (به جهت قطعى نبودن، از ذكر آنها صرف نظر مى كنيم).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 264

طبق نظر بعضى دانشمندان (خصوصا در جهان اسلام) كه همه علوم را از قرآن و در قرآن مى دانند، به اين نتيجه مى رسيم كه علوم و معارف بشرى، جزيى از معارف دينى است و انسانها همه علوم خود را از قرآن اخذ مى كرده اند.

از مهمترين كسانى كه به اين نظريه پرداخته اند، مى توان از غزالى در احياء العلوم «1» و طنطاوى در تفسير جواهر القرآن «2» نام برد «3».

طبق اين نظريه حوزه علم و دين از هم جدا نيست و نه تنها تداخل كامل دارند، بلكه هر موضوع علمى، يكى از زيرمجموعه هاى موضوعات دينى، به شمار مى رود!

يكى از بزرگان معاصر، در اين مورد مى گويد: «استنتاج مسائل علمى و نظريات جديد از قرآن، امرى عادى و آسان مى گردد، بنابراين ما همچنانكه حركت خورشيد، ماه و ساير كرات را از

آيات قرآن استنباط مى كنيم، در مورد خلقت انسان و بحث و تحقيق در مسائل مربوط به آن نيز، بايستى از اين كتاب بزرگ بهره ببريم» «4».

بررسى. اولا ما در مبحث (آيا همه علوم در قرآن وجود دارد؟) به اين مطلب پرداختيم و بعد از ذكر دلايل موافقان و مخالفان، به اين نتيجه رسيديم كه در ظواهر آيات قرآن، همه علوم بشرى وجود ندارد؛ پس اين مبنا باطل است.

ثانيا تداخل حوزه هاى علم و دين، به تعارضات علم و دين منجر مى شود، چنانچه در قرون وسطى، اين اتفاق در اروپا افتاد و در نهايت به رويارويى

__________________________________________________

(1). احياء العلوم، ج 1، ص 289 (چاپ دار المعرفة).

(2). جواهر القرآن، ج 1، ص 21 چاپ كردستان.

(3). به مبحث آيا همه علوم در قرآن وجود دارد مراجعه شود.

(4). تكامل در قرآن، اثر آيت اللّه مشكينى، ص 21.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 265

دانشمندان علوم تجربى با متكلمان و فقها منجر مى شود.

5. اشتراك علم و دين، در حوزه انسان و طبيعت و جدايى در حيثيتها، اهداف، روشها و متافيزيك.

حوزه ها، موضوعات و روشهاى علوم تجربى با دين (در اينجا قرآن به طور اخص منظور است) جداست، ولى دين مؤيد علم قطعى و علم قطعى مؤيد دين است.

اين مطلبى است كه ما از آيات، روايات و روح تعاليم اسلامى، برداشت كرديم و آن را با چند مقدمه بيان مى نماييم:

الف. در فصل پيشين بيان كرديم كه روش علوم بشرى، نوعا تجربى است و بر آزمايش و خطا استوار است و موضوع اين علوم، طبيعت (ماديّات) است و نسبت به ماوراى طبيعت، چيزى را اثبات يا نفى نمى تواند بكند. يعنى حوزه اختصاصى علوم تجربى، همان پديدارهاى غير ارادى و قوانين حاكم بر آنهاست و اگر احيانا

انسان موضوع علمى قرار گيرد، انسان به عنوان جسم محض (گوشت و پوست و اعصاب) است و از طرف ديگر، هدف علوم كشف قوانين پديدارهاست (نه هدايت انسان به سوى خدا).

ب. در فصول پيشين اثبات كرديم كه موضوع اصلى دين، همانا هدايت انسان به طرف كمال نهايى (كه قرب الى اللّه است) مى باشد و نسبت به ماوراى طبيعت، اظهارنظر مى كند و روش علوم و معارف دينى، بر اساس وحى، عقل و تجربه (آن هم تجربه شخصى دين) است و اگر انسان را متعلق احكام دينى قرار دهيم، انسانى كه عبارت از جسم محض است نمى باشد؛ بلكه انسان صاحب روح و

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 266

عقل، مراد است (ازاين رو بر ديوانگان، احكام شرعى مترتب نمى شود).

و از طرف ديگر، منبع دين وحى است، بنابراين مى تواند احكام قطعى مطابق واقع (يقين به معناى اخص) بدهد و هدف آن هم هدايت انسان به سوى خداست (نه كشف قوانين حاكم بر پديدارها).

ج. در فصلهاى پيشين ثابت كرديم كه علم و دين تعارض و تداخل ندارند، بلكه بين آنها نوعى سازگارى برقرار است. براى مثال قرآن مطالب علمى بيان مى كند و مؤيد علم قطعى است و در موارد زيادى، علم و علما را ستايش مى كند و آنها را تشويق مى نمايد و از طرف ديگر، علوم تجربى قطع آور (يقين به معناى اخص) نيست. پس تعارضى با ظواهر قرآن ندارد و اگر بعضى علوم قطعى (تجربه همراه دليل عقلى) با ظواهر آيات ناسازگار باشد، تعارض آنها ابتدايى است و با دقت و تأمل رفع مى شود.

بر اين اساس حوزه علوم تجربى (طبيعت) از حوزه علوم دينى (ماوراى طبيعت) جداست و

آنها در روشها و موضوعات با هم متفاوتند، ولى اين به معناى جدايى مطلق علم و دين (چنانكه كانت مى گفت) نيست. قرآن و علوم دينى، داراى مطالب علمى و عقيدتى است كه به انسان معرفت و شناخت مى دهد و او را نسبت به جهان اطراف و درون نفس خود و در نهايت با خدا آشنا مى گرداند. پس گزاره هاى دينى، فاقد معنا نيست (چنانكه پوزيتيويستها ادعا داشتند).

از طرف ديگر، گزاره هاى دينى، خبر از واقعيات و حقايق مى دهد، ولى حقيقت را اعم از مادى و غير مادى مى داند. بنابراين زبان دين اسطوره اى و سمبليك و فاقد خبر از واقعيت نيست (چنانكه نظريه تحليل زبان و زبان سمبليك ادعا داشتند) در موارد زيادى قرآن، مطالب علمى را بيان مى كند كه پس

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 267

از قرنها دانشمندان علوم تجربى، صحت آنها را تأييد مى نمايند (مانند: حركت خورشيد، زمين و ...) «1» پس مطالب علمى واقعى و مثالهاى حقيقى و مطابق حق، در دين وجود دارد.

جمع بندى و نتيجه گيرى:

دين و علم، حوزه هاى مختص و مشترك دارند (يعنى رابطه آنها عام و خاص من وجه است).

الف. حوزه مختصّ دين، همان متافيزيك است (ماوراى حس اعم از خدا، نفس و ...).

ب. حوزه اختصاصى علم، شناخت طبيعت از حيث كشف قوانين پديده هاست. يعنى طبيعت، صرف نظر از غير آن. براى مثال شناخت جهان از لحاظ شيميايى، فيزيكى و ... با هدف كشف قوانين حاكم بر ارگانيسم بدن حيوانات بدون توجه به هدف پيدايش، يا كسى كه آنها را به وجود آورده، يا راهى كه طىّ خواهند كرد با صرف نظر از شأن آيه بودن آنهاست.

ج. حوزه مشترك علم و دين، در

موارد متعدد است كه مهمترين آنها، اين چند مورد است:

1. انسان كه موضوع شناخت علوم و اديان است.

2. جهان طبيعت كه موضوع شناخت علوم و اديان است. هرچند حيثيت علم و دين، در اين شناسايى و هدف آنها متفاوت است دين به انسان و جهان طبيعت از اين حيث نظر مى كند كه نظم و قوانين حاكم بر آنها را، حاكى از خالق حكيم

__________________________________________________

(1). در اين مورد در فصل مثالهاى علمى قرآن و در فصل پايانى كتاب، به مثالهاى متعددى اشاره مى كنيم.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 268

مى داند؛ ولى علم در پى كشف روابط پديده ها و پيش بينى است، ازاين رو انسان (بدن مادى او) و طبيعت را موضوع شناخت قرار مى دهد و اين ارتباط تنگاتنگ علم و دين، در موضوع است كه موجب پيدايش تنشها بين دانشمندان علوم تجربى و متكلمان شده و بعضى به خاطر عدم تمايز بين حوزه ها، گمان كرده اند علم و دين متعارض است.

حوزه هاى دين/ متافيزيك (خدا، نفس و ...).

طبيعت (از حيث ارتباط آن با خدا و آيه بودن).

انسان (از حيث ارتباط آن با خدا و آيه بودن).

حوزه هاى علم/ طبيعت (از حيث كشف قوانين و پيش بينى و كنترل آن).

انسان (از حيث جسم بودن).

به عبارت دقيق تر، انسان و طبيعت لا بشرط موضوع، مشترك علم و دين است؛ ولى انسان و طبيعت بشرط جسم بودن و صرف نظر از ارتباطشان با خالق (و صرفا جهت كشف قوانين و كنترل آنها) موضوع علم تجربى است.

پس رابطه علم و دين، شبيه عموم و خصوص من وجه است.

اين جدايى در حيثيتها در علوم ديگر هم هست، براى مثال انسان موضوع علم روانشناسى، پزشكى و حتى مى تواند

موضوع علم شيمى، فيزيك و فلسفه قرار گيرد ولى هركدام از يك حيث (حالات روانى، بيمارى و صحت، فعاليتهاى شيميايى داخلى، حركات او و وجود او) مورد بررسى قرار مى گيرند.

به عبارت ديگر، علوم غالبا از علل مادى طبيعت و انسان، بحث مى كنند اما

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 269

دين غالبا از علت فاعلى و غايى بحث مى نمايد.

البته اديان الهى بعد از مرحله جهان بينى، يعنى در مرحله تشريع (ايدئولوژى) يك حالت نظارت و كنترل بر انسان و روابط او، با همنوعان و طبيعت دارند كه اين مطلب هم، با توجه به رابطه انسان و طبيعت با خدا و سير كمالى آنهاست، اگرنه خودبه خود موضوعيتى براى دين ندارد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 271

بخش سوم: تفسير علمى

فصل اول: تمهيدات

اشاره

مقدمه: قرآن كريم، كتاب آخرين پيامبر الهى، حضرت محمد (ص) براى راهنمايى انسانها نازل گرديده؛ هرچند قرآن با زبان عربى واضح بر پيامبر اسلام، فروفرستاده شد و حتى مردم به راحتى آن را درك مى كردند و از آن بهره ها مى بردند و در مواقعى كه هدف و مقصود يك آيه روشن نبود به آسانى از طريق پيامبر (ص) اين مشكل حلّ مى گرديد، اما اين دوران طلايى ديرى نپاييد و پيامبر (ص) از بين مسلمانان رحلت كردند و آنان را با هزاران سؤال تنها گذارد.

اينجا بود كه احتياج به تفسير و تبيين قرآن آشكار شد؛ خصوصا كه هر سال بر قلمرو مسلمانان در سرتاسر جهان افزوده مى گرديد و هزاران نفر با هزاران سؤال و فكر جديد با اسلام و مسلمانان روبرو مى شدند. از اينجا بود كه مسلمانان به دنبال اصحاب، ياران و اهل بيت پيامبر (ص) رفتند و از

آنها تفسير قرآن را خواستند.

شيعيان به دنبال على (ع) و اهل بيت (ع) كه ثقل اصغر هستند، روان شدند و گروههاى ديگر اسلامى نيز هركدام به دنبال يكى از اصحاب پيامبر (ص) حركت كردند، تا از سرچشمه زلال قرآن سيراب شوند. اينجا بود كه علم تفسير پيدا شد و راههاى گوناگونى براى تفسير قرآن ارائه گرديد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 274

يكى از آن راهها تفسير علمى بود كه از همان سده هاى نخستين اسلام شروع و تا به حال ادامه دارد و نظريات موافق و مخالف زيادى را، برانگيخته است.

معناى اصطلاحى تفسير علمى (انطباق قرآن با علوم تجربى):

تفسير همان برداشتن پرده و حجاب از چيزى است و در مورد قرآن، روشن كردن نكات مشكل در الفاظ، معانى و اهداف يك آيه را تفسير گويند.

اما علم در اينجا مراد علوم تجربى است، يعنى علومى كه با شيوه امتحان و تجربه (آزمايش و خطا) درستى و يا نادرستى نظريات و قوانين حاكم بر طبيعت را بررسى مى كند. پس منظور از تفسير علمى همان توضيح دادن آيات قرآن، به وسيله علوم تجربى است.

ولى تفسير علمى، به شيوه هاى مختلف (توسط مفسران يا غير مفسران) انجام گرفته است و به خاطر همين موضوع، هركس با توجه به شيوه عمل خاصى كه از تفسير علمى در ذهن خود مجسم كرده، در مقابل آن موضع مخالف، يا موافق گرفته و آن را تعريف كرده است و يا نام خاصى (مانند تطبيق، تفسير علمى، استخراج علوم از قرآن، استخدام علوم و تحميل علوم بر قرآن) به آن داده است.

مرحوم علامه طباطبائى «ره» در الميزان (در مورد روش متكلمان، فلاسفه و كسانى كه علوم جديد را با آيات

قرآن، وفق مى دهند و آنچه موافق مذهب و رأى آنهاست از قرآن اخذ مى كنند و آيات مخالف را تأويل مى كنند مى فرمايد: «اين طريق از بحث را سزاوار است كه تطبيق، بناميم و نام تفسير بر آن نگذاريم» «1» و يا دكتر ذهبى، در التفسير و المفسرون مى گويد: «منظور ما از تفسير علمى، آن

__________________________________________________

(1). الميزان، ج 1، ص 4 به بعد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 275

تفسيرى است كه اصطلاحات علمى را، بر عبارات قرآن حاكم مى كند و تلاش مى نمايد تا علوم مختلف و نظريات فلسفى را، از قرآن استخراج سازد» «1».

البته نظر علامه طباطبائى، به نوع خاصى از تفسير علمى است و نظر دكتر ذهبى به نوع ديگرى از تفسير علمى است؛ زيرا اين تفسير حداقل به سه طريق انجام گرفته است:

الف. استخدام علوم در فهم قرآن.

ب. تحميل يا تطبيق نظريات علمى بر قرآن.

ج. استخراج علوم از قرآن.

پيشينه تاريخى تفسير علمى در غرب:

انسان در طول تاريخ خود، همواره با دو نوع معرفت، آشنا شده است يكى معرفت دينى، يعنى علوم و معارفى كه از طريق وحى و الهام، به واسطه پيامبران (ع) به دست او رسيده و او را به طرف خدا و ماوراى طبيعت رهنمون شده است و دوم معرفت تجربى و عقلى او كه با دقت در پديده هاى طبيعى و تفكر، به دست آورده است (هرچند نوع دوم، خود به دو قسم علوم عقلى و تجربى تقسيم مى شود) اما علوم بشرى همواره اين گونه مجزا نبوده است. دانشمندان دينى، علوم طبيعى و انسانى در طى هزاران سال، جدا نبودند؛ بلكه گاهى يك نفر در يك زمان فقيه، فيلسوف، پزشك و ... بوده است.

و از

طرف ديگر، حوزه ها و موضوعات علوم طبيعى و الهى، به طور كامل و روشن تقسيم نشده بود، ازاين رو تداخلهايى در دو حوزه به وجود آمد. بعضى از

__________________________________________________

(1). التفسير و المفسرون، ج 2، ص 474 (برخلاف نظر ذهبى، ما تفسير علمى را از تفسير فلسفى جدا مى كنيم).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 276

دانشمندان علوم تجربى، در مسائل خارج از حوزه خود، يعنى متافيزيك اظهار نظر كردند و يا متكلمان (دانشمندان دينى) در نتايج و موضوعات علوم تجربى دخالت ورزيدند و از اينجا بود كه تعارض بين علم و دين ظاهر شد، اين مسئله خصوصا در جهان غرب (اروپا) اوج گرفت و در دوران سخت قرون وسطى، دادگاههاى تفتيش عقايد را پديد آورد. دوران رويارويى دانشمندان علوم تجربى و دينى براى علوم و اديان الهى، تلخ و مصيبت بار بود و آثار سوء آن، هنوز در اروپا به چشم مى خورد. سرخوردگى از دين و دينداران موجب گرديد تا بسيارى از مكتبهاى الحادى مانند ماركسيسم پيدا شوند و به اصل دين و ديانت بتازند «1».

اين تجربه تلخ موجب شد كه انسانها يكى از دو راه را انتخاب كنند:

الف. جدا كردن مطلق حوزه هاى علم و دين (مانند نظريات كانت، اگزيستا نسيا ليستها و پوزيتيويستها) كه بيشتر در اروپا مورد توجه قرار گرفت.

ب. توافق علم و دين كه در اين راه، بعضى زياده روى كرده و تداخل علم و دين را قائل شدند و بعضى راه اعتدال در پيش گرفتند و سازگارى علم و دين را پيشنهاد نمودند.

راه حل دوم در سرزمينهاى اسلامى، بيشتر مورد توجه قرار گرفت و يك نوع از تفسير علمى را به وجود آورد.

آرى تطبيق آيات

الهى كتابهاى مقدس، با علوم تجربى، يك واكنش طبيعى در مقابل نفى دين، توسط غربيها و به دنبال تعارضات علم و دين در اروپا اوج گرفت. براى مثال در جريان محاكمه گاليله كه عقيده به مركزيت خورشيد و

__________________________________________________

(1). براى اطلاع بيشتر به كتاب راه تكامل، تأليف استاد احمد امين، ترجمه آقايان بهشتى، لارى و امامى، انتشارات دار الكتب الاسلاميه، ج 1، ص 65 به بعد مراجعه كنيد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 277

حركت زمين به دور آن داشت، در متن حكم دادگاه تفتيش عقايد اين طور آمده است: «نظر به اينكه سكونت و مركزيت آفتاب نسبت به زمين، عقيده اى است ضلالت آميز و از جهت اختلاف واضح آن با تعاليم كتاب مقدس، باطل و منسوخ است ...» «1» اين متن ظهور كامل، در اين مطلب دارد كه مسيحيان، تعاليم تورات و انجيل را با هيئت بطلميوسى تطبيق نموده، تا آنجا كه مخالفت با اصول هيئت بطلميوس را ضلالت معرفى مى كنند؛ ولى اين حركت تفسيرى در غرب، ادامه نيافت، زيرا كتاب مقدس پس از رويارويى با علوم جديد، هر روز عقب نشينى بيشترى كرد و ناسازگارى آن، با پيشرفتها و كشفيات علوم تجربى آشكار گرديد (به خلاف قرآن كه سازگارى خاصى، با علوم داشته و يكى از ابعاد اعجاز آن، اعجاز علمى بود).

به اين قسمت از كتاب علم و دين توجه كنيد كه نوشته است: «مدتها پيش از داروين، دانش علمى، از اخترشناسى كوپرنيكى گرفته تا زمين شناسى جديد، سايه ترديدى بر نص گرايى (ترك تأويل) كتاب مقدس افكنده بود. به علاوه تحليل علمى نصوص كتاب مقدس، تحقيقات تاريخى و ادبى كه به انتقاد برتر، موسوم شده

بود، به دلايل بكلى متفاوتى، رفته رفته، خطاناپذيرى (معصوميت:

مصونيت از خطا) متون مقدس را، مورد چون و چرا قرار داده بود» «2».

دكتر بوكاى مى نويسد: «تعداد مهمى از مفسّران مسيحى، اين هوشيارى را پيدا كرده اند كه براى توجيه خطاها، دورى از حقيقتها يا تناقضهاى قصص عهدين، اين عذر را براى مصنفان كتاب مقدس بتراشند كه آنان افكار و احساسات خود را، به

__________________________________________________

(1). علم و دين، اثر عباسعلى سرفرازى، ص 17.

(2). علم و دين، اثر ايان بار بور، ص 119- 120، ترجمه خرمشاهى (نشر دانشگاهى).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 278

تبعيت از عوامل اجتماعى يك فرهنگ، يا انديشه هاى متفاوت، بيان مى كنند» «1».

پيشينه تاريخى تفسير علمى در اسلام:

خورشيد اسلام، در سرزمين عربستان طلوع كرد و اعراب آن سرزمين را كه تعداد افراد باسواد آنها، از تعداد انگشتان تجاوز نمى كرد، به علم و دانش دعوت كرد و قرآن را، به عنوان معجزه معرفى نمود. قرآن با دعوت به تفكر و تعمق در آيات الهى، خلقت آسمانها، زمين و ... مردم را از خواب جهل و غفلت بيدار كرد.

مسلمانان كه با فتوحات عظيم در قرن اول هجرى، به سرزمينهاى تازه اى دست يافته بودند، هر روز با افكار نو و اديان ديگرى آشنا مى شدند. با فروكش كردن نسبى جنگها، تبادل فرهنگى بين اسلام، اديان و تمدنهاى ايران، روم و يونان آغاز شد و ترجمه آثار ديگر ملل، در دوره هارون الرشيد و مأمون شدت گرفت «2».

مسلمانان علومى مانند: طب، رياضيات، نجوم، علوم طبيعى و فلسفه را از يونان گرفتند و مطالب زيادى، به آنها اضافه كردند و در طى چند قرن، خود را به اوج قلّه دانش رساندند، چنانكه مسلمانان در

قرن سوم و چهارم هجرى، بهترين كتابها را در زمينه طب (مانند قانون بو على سينا)، در زمينه فلسفه (مانند شفاى بو على سينا)، رياضيات و نجوم نگاشتند. حتى غرب كه اصل اين علوم را از يونان گرفته و به مسلمانان وام داده بود، مجبور شد، دوباره آنها را از مسلمانان اخذ كند ازاين رو در قرن دوازده ميلادى به بعد، نهضت ترجمه در اروپا شكل

__________________________________________________

(1). تورات، انجيل، قرآن و علم، نوشته دكتر بوكاى، ترجمه مهندس ذبيح اللّه دبير، ص 57، چاپ سوم (دفتر نشر فرهنگ اسلامى).

(2). تاريخ التمدن الاسلامي، جرجى زيدان، ج 2، ص 153.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 279

گرفت و نظريات بو على سينا و ابن رشد، تا سالها در دانشگاههاى اروپا، تفكر حاكم بود.

بارى ترجمه و تأليف آثار غير مسلمانان، در زمينه علوم مختلف، موجب شد تا تعارضاتى بين ظاهر بعضى آيات قرآن و علوم جديد به نظر آيد.

دانشمندان مسلمان، در همان قرنهاى اوليه اسلام، در تلاش براى رفع اين معضل، دو طريق را انتخاب كردند كه به اين شرح است: الف. ردّ مطالب باطل اين علوم، براى آگاهى مردم و ارشاد آنان صورت مى گرفت؛ زيرا بسيارى از مبانى فلسفى و علمى يونان، قابل خدشه و اشكال بود و از طرفى با دين اسلام هم به معارضه برخواسته بود، بر اين اساس كتابهايى مانند: تهافت الفلاسفه (تأليف ابو حامد غزالى) و مفاتيح الغيب (تأليف فخر رازى) نوشته شد.

ب. انطباق آيات قرآن، با علوم تجربى يونان، تا به مردم ثابت كنند كه قرآن بر حق و مطالب علمى آن صحيح است، ازاين رو آياتى از قرآن، مانند آسمانهاى هفتگانه

(سبع سموات) را بر سيارات هفتگانه كه در نجوم يونانى، اثبات شده بود حمل كردند.

امام فخر رازى (544- 606 ق) در تفسير كبير خود در مورد آيه شريفه:

فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ «1» مى گويد: «بدان كه قرآن دلالت بر وجود هفت آسمان دارد و اصحاب هيئت مى گويند: نزديكترين آنها به ما، كره قمر (ماه) است و فوق آن كره عطارد، سپس زهره، خورشيد، مريخ، مشترى و زحل است» «2».

__________________________________________________

(1). سوره بقره، 29.

(2). تفسير الكبير، تأليف امام فخر رازى، ج 1، ص 144 (چاپ دار الكتب العلمية بيروت سال 1411).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 280

از بين فلاسفه، براى مثال بو على سينا (370- 428 ق) سعى كرد، بين فلسفه (به معناى عام آن كه شامل علم هم مى شود) و قرآن جمع كند «1».

در مورد تاريخ تفسير علمى، علامه طباطبائى (در مورد متكلمان قرن دوم هجرى كه بعد از ورود فلسفه يونان و پيدايش آراى كلامى، به فرقه هاى مختلف، تقسيم شدند و هركدام آيات را بر نظر خود تطبيق مى كردند) مى فرمايد:

«متكلمان و نظريات فرقه اى آنها، موجب شد تا برطبق اختلاف نظريات خود در تفسير قرآن، گام بردارند و هركدام آنچه را كه موافق نظرشان (مذهبشان) بود مى گرفتند و آنچه را كه مخالف آن بود تأويل مى كردند ...». بهتر است اين طريقه را تطبيق بناميم و تفسير نگوييم.

نظير همين كلام را، در مورد فلاسفه كه آيات را با مطالب فلسفى تطبيق مى كردند، ابراز كرده و مى فرمايد: «كه آنها آيات را با فلسفه، به معناى اعم (يعنى رياضيات، طبيعيات، الهيات و اخلاق) تطبيق مى كردند، خصوصا مشائين (پيروان فلسفه ارسطوئى) كه

آيات وارده در حقايق ماوراى طبيعى و آيات خلق، پيدايش آسمانها و زمين، آيات برزخ و معاد را تأويل مى كردند، حتى آنها آياتى را كه با فرضيه ها و اصول موضوعه علوم طبيعى سازگار نبود تأويل مى نمودند.

براى مثال: نظام افلاك كليه و جزئيه، ترتيب عناصر، احكام فلكى و عنصرى و ...

با اينكه آنها تصريح كرده بودند كه اين نظريات، مبتنى بر اصولى است كه بديهى نيست و دليلى هم بر آنها اقامه نشده است» «2».

__________________________________________________

(1). رسائل ابن سينا، ص 128- 129، براى اطلاع بيشتر، به كتاب التفسير و المفسرون، ج 2، ص 419 به بعد مراجعه شود.

(2). تفسير الميزان، ج 1، ص 6.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 281

اين تطبيق يا تفسير علمى، قرنها ادامه داشته است و در اين زمينه علماى اهل سنت و شيعه، هردو اقدام به تفسير علمى كرده اند. براى مثال: علامه مجلسى (م 1111، ق) در تفسير همان آيه شريفه ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ «1» مى فرمايد: «هفت آسمان بدل يا تفسير است (براى السماء) و هفتگانه بودن آسمانها، منافاتى با افلاك نه گانه كه منجّمان اثبات كرده اند ندارد؛ زيرا فلك هشتم و نهم در زبان دينى به نام كرسى و عرش ناميده شده است» «2».

البته اين عقيده كه همه علوم، در قرآن وجود دارد (چنانكه تعدادى از مفسران و غير آنها مانند: غزالى، طنطاوى، سيوطى و ... عقيده داشتند) موجب شد كه اين نوع تفسير رشد كند و مورد توجه بيشتر قرار گيرد «3». ولى با توجه قرآن به علم و ذكر مطالب علمى در مورد آسمانها، كرات، زمين و گياهان در توجه مسلمانان به

علوم و رشد آنها و توجه به رابطه قرآن با علم و در نتيجه رشد تفسير علمى كمك شايانى كرد.

تفسير علمى در يك قرن اخير و علل گسترش آن:

در يك قرن اخير، تفسير علمى مورد توجه مسلمانان و مفسران قرار گرفت و كتابهاى زيادى، در اين مورد نوشته شد و حتى فردى مثل طنطاوى، يك دوره تفسير مستقل، در اين موضوع نوشت (تفسير جواهر القرآن) كه ما در بحثهاى آينده، شماره زيادى از اين كتابها را معرفى خواهيم كرد.

__________________________________________________

(1). سوره بقره، 29.

(2). بحار الانوار، ج 57، ص 5 (چاپ دار الكتب الاسلاميه تهران)، علامه مجلسى (م 1111 ق) از علماى بزرگ شيعه است كه صاحب كتابهاى متعدد بوده و مورد توجه دانشمندان اماميه مى باشد.

(3). ما در بخش دوم قرآن و علم اين قول را با دلايل موافق و مخالف بررسى كامل كرديم.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 282

ولى اين نكته قابل توجه است كه تفسير علمى با آنكه بيش از هزار سال، از عمر آن مى گذرد، اما در اين يك قرن اخير، اوج گرفت و مورد توجه طبقه تحصيل كرده جامعه، مفسران و دانشمندان قرار گرفت. در مصر «1»، ايران، هند «2» و كشورهاى ديگر اسلامى، تلاش وسيعى براى انطباق آيات قرآن با علوم تجربى آغاز شد و هركس با نامى، كتابى نوشت. در اين ميان نام بسيارى از دانشمندان علوم تجربى (مانند پزشكان، مهندسان و ...) به چشم مى خورد كه بعضى از راه دلسوزى و برخى از طريق شيطنت، دست به تفسير علمى قرآن زدند، و مفسران عاليقدر شيعه و سنى نيز، از اين قافله عقب نمانده و تفسيرهاى جديد با آمار، ارقام، قوانين و نظريات جديد

علوم تجربى همراه گشت. در اين مورد علل مختلفى وجود داشته كه ما به مهمترين آنها اشاره مى كنيم:

علت اول، حس دفاع از حقايق دينى؛ در مقابل حمله به دين كه در اروپا انجام شد و امواج آن به كشورهاى اسلامى نيز وارد شد.

در اروپا پس از پيروزى اصالت حس (پيروان هيوم) و رشد بى سابقه علوم تجربى، در دو قرن اخير (قرن نوزده و بيست ميلادى) تعارضى بين علم و دين، شروع گرديد و همان طور كه در قسمت «پيشينه تاريخى تفسير علمى در غرب» بيان كرديم؛ كتاب مقدس به خاطر نقاط ضعف و تحريفات و اختلاط آن، با هيئت

__________________________________________________

(1). در مصر بعد از ورود سيد جمال الدين اسد آبادى (1315 ق) و تربيت شاگردانى مانند عبده، تفسير علمى آغاز شد. او به شاگردان تعليم داد كه اسلام با تمدن و پيشرفت در زندگى معارضت ندارد و تفسير قرآن را با توجه به اين مطلب آغاز كرد.

(2). در هند از پيشگامان اين حركت، مى توان سر احمد خان هندى (1817 ميلادى) و سيد امير على (1265 ق) را نام برد كه كوشش كردند، مسائل دينى را با علوم جديد، آميخته كنند. براى اطلاع بيشتر به كتاب تاريخ نهضت هاى دينى- سياسى معاصر، اثر آقاى دكتر على اصغر حلبى، ص 146 مراجعه شود.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 283

بطلميوسى و داستانهاى مجعول، نتوانست حقايق علمى را، تحمل كند و كم كم تعارضى عميق، بين آيات كتاب مقدس و كليسا از يك طرف و دانشمندان علوم تجربى (مانند طرفداران نظريه تكامل انواع) از طرف ديگر شروع شد و در نهايت، اين جريان به پيدايش مكتبهاى الحادى و مخالف

دين (مانند ماركسيسم) منجر شد كه در اوايل قرن بيستم ميلادى، اين جريانات رشد چشمگيرى در غرب پيدا كردند و از ضعف بنيادهاى دينى مسيحيت، استفاده كردند و افكار خود را تبليغ نموده و تا آنجا پيش رفتند كه موفق به تشكيل حكومت الحادى كمونيستى در روسيه (شوروى سابق) شدند (البته دلايل ديگرى هم، به رشد آنان كمك كرد).

هرچند پيشينه تعارض كليسائيان با دانشمندان علوم تجربى، به قرون وسطى برمى گردد، اما اوج آن در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم بود. اين برخوردها در كتابها و مجلات منعكس شد و كم كم به زبان عربى ترجمه گرديد و به كشورهاى اسلامى سرازير گشت.

در اين ميان، مصر از اولين كشورهايى بود كه تحت تأثير اين افكار قرار گرفت، زيرا از لحاظ جغرافيايى مصر، به اروپا نزديكتر و در ضمن، يك مركز تمدن فرهنگ قديمى بود و بسيارى از روشنفكران مسلمان كه به اروپا مسافرت كرده و يا در آنجا تحصيل كرده بودند، به همراه علم و تكنيك، اين افكار را براى ملل خود به ارمغان آوردند.

مسلمانان غيور و دانشمندان اسلامى، دريافتند كه اصل دين در خطر است و افكار جوانان مسلمان، ممكن است دستخوش الحاد و گروههاى ماركسيستى گردد. از طرف ديگر مى دانستند كه اين تعارض بين علم و دين، در جهان اسلام

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 284

زمينه اى ندارد، زيرا اسلام خود حامى و مشوق علم است، ازاين رو ضرورى بود كه اين حقيقت مهم براى مسلمانان آشكار شود كه اسلام با پيشرفت علوم تجربى و حقايق علمى، تعارضى ندارد بلكه علم قطعى، مؤيد دين اسلام و اسلام مؤيد علم قطعى است. ظواهر

آيات و روايات با علوم تجربى قابل جمع است و اگر تعارضى به چشم مى خورد ابتدايى و بدوى است كه با تأمل رفع مى شود و به اين علت بود كه بسيارى از دانشمندان و مفسران مسلمان به ميدان آمدند و با تذكر حقايق علمى قرآن (كه مورد قبول علوم تجربى بود) و با جمع كردن بين نظريات علمى و ظواهر قرآن، به رفع آن توهم (تعارض بين علم و دين) همت گماشتند، هرچند در اين بين افراط و تفريطهايى، صورت گرفت و همه افراد در يك رديف عمل نكردند «1».

علت دوم، اوج گيرى تفسير علمى در يك قرن اخير، در بين مسلمانان اين بود كه عده اى از مفسران و علما و يا دانشمندان علوم تجربى كه حس دينى قوى داشتند، كوشش كردند با استخدام علوم تجربى، اعجاز قرآن را اثبات كنند.

قرآن كه كتاب آسمانى و وحى شده بر پيامبر اسلام (ص) است، معجزه جاويد اوست و هميشه، سند زنده و حاضر براى حقانيت اسلام بوده است و جنبه هاى گوناگونى، از اعجاز آن اثبات شده است (مانند فصاحت، بلاغت، جامعيت، عدم تعارض و تناقض در آن، آهنگ عجيب آن، تأثير فوق العاده بر انسانها، تحدى و مبارزه طلبى) و با پيشرفت علوم و فنون بشرى، هر زمان، بعد تازه اى از اعجاز آن، به اثبات مى رسد و يكى از جنبه هاى اعجاز قرآن كه در يك قرن اخير، مورد توجه دانشمندان قرار گرفته است، جنبه علمى قرآن است.

__________________________________________________

(1). ما در نمونه هاى تطبيق، در فصل آخر كتاب، به اين افراط و تفريطها اشاره خواهيم كرد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 285

آرى قرآن، مثالها و مطالب علمى فراوانى،

ارائه مى كند كه با جديدترين قوانين و نظريات اثبات شده علمى، موافقت دارد و همين نكته، عجيب مورد توجه دانشمندان مسلمان، مفسران، حتى بسيارى از پزشكان، مهندسان مسلمان و غير مسلمان قرار گرفت؛ تا آنجا كه بسيارى از غربيها، مجذوب اين بعد علمى قرآن شدند و به حقانيت اسلام، پى بردند و به دين اسلام مشرف شدند «1»، ازاين رو بسيارى از مفسران شيعه و سنى كوشش كردند، با كنار هم گذاردن مطالب علمى و آيات قرآن، اعجاز علمى قرآن را اثبات كنند (براى مثال به تفسير نمونه «2» از شيعه و جواهر القرآن طنطاوى «3» از اهل سنت، توجه كنيد).

نمونه هاى زيادى از آيات قرآن را كه نشان دهنده اعجاز آن است وجود دارد.

فقط در اينجا اشاره مى كنيم كه قرآن در چهارده قرن قبل، در سرزمين عربستان كه تعداد افراد باسواد آن، از انگشتان تجاوز نمى كرد، مطالبى در مورد آسمانها، زمين، زوجيت گياهان، حركت خورشيد، زمين و ... بيان كرده كه امروز، پس از هزار و اندى سال، دانشمندان علوم تجربى به حقانيت آنها پى برده اند و جالب اين است كه بسيارى از نظريات قرآن، در محيطهاى علمى آن زمان (مانند تمدن ايران، روم و يونان) قابل قبول نبوده؛ چرا كه هيئت بطلميوسى حاكم بر افكار دانشمندان، نمى پذيرفت كه زمين حركت كند و حتى گاليله را، به جرم چنين

__________________________________________________

(1). در اين مورد كتابهاى زيادى نوشته شده است، براى نمونه به كتاب مقايسه اى بين تورات، انجيل، قرآن و علم، تأليف دكتر بوكاى؛ كتاب قرآن و ديگران، تأليف سيد على اكبر صداقت مى توان اشاره كرد.

(2). تفسير نمونه، ج 15، ص 568 (چاپ مدرسه الامام امير المؤمنين (ع)،

قم).

(3). طنطاوى (1287- 1358 ق) شاعر، نويسنده و فيلسوف مصرى، صاحب تأليفات بسيار از جمله، التاج المرصع بجواهر القرآن العلوم.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 286

سخنى (قرنها پس از بيان قرآن) محاكمه و محكوم كردند «1».

دليل سوم، كه مى توان براى رشد تفسير علمى در قرن اخير ذكر نمود، رشد افكار التقاطى و انحرافى بعضى از روشنفكران در جوامع اسلامى بود.

بعضى از مسلمانان كه به كشورهاى غربى، مسافرت كرده يا در آنجا تحصيل نموده و يا به نوعى تحت تأثير پيروزى اصالت حسّ و پيشرفت اعجازانگيز علوم تجربى، در اروپا قرار گرفتند و سعى كردند به تقليد كوركورانه از غربيها بپردازند، روش حسى و تجربى را تنها راه پيشرفت دانستند و راه عقل و وحى را مسدود دانسته و سعى كردند، آيات قرآن را، با علوم تجربى، تطبيق دهند و در مواردى كه ظاهر آيات، با علوم تجربى ناسازگارى داشت، به تأويل آيات يا تفسير به رأى آنها پرداختند.

اين گروه در جوامع اسلامى، زندگى مى كردند و سعى در جذب جوانان مسلمان، تشكيل گروهها و تغيير وضع اجتماعى، به نحو دل خواه داشتند. اين عده گاهى معتقد به اسلام بودند، ولى اغلب، گرايشات غير اسلامى داشتند (مانند ماركسيستها يا ...) و بعضا هم در ظاهر مسلمان بودند و در باطن غير مسلمان.

يعنى از روش نفاق استفاده مى كردند، زيرا مى دانستند كه اگر از اول اصل دين را، انكار كنند نمى توانند بين جوانان مسلمان و جوامع اسلامى، پايگاهى كسب نمايند، از اين جهت با حفظ ظاهر آيات و روايات، محتواى آنها را بر افكار خود تطبيق مى نمودند؛ تا آنجا كه هابيل و قابيل را اشاره به

دو دوره جامعه (جامعه بى طبقه و دوره فئوداليسم) مى گرفتند «2» و يا روح را خاصيت و اثر ماده، معرفى

__________________________________________________

(1). علم و دين، عباسعلى سرفرازى، ص 16 به بعد (چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ چهارم).

(2). تفسير به رأى، استاد آيت اللّه مكارم شيرازى، ص 78.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 287

مى كردند و نبوت را نوعى نبوغ، مى خواندند «1» كه براى اصلاح جامعه، قانونگذارى مى كند. ما در فصل پايانى كتاب، نمونه هاى منفى و انحرافى تفسير علمى را، ذكر خواهيم كرد و آنها را مورد بررسى قرار خواهيم داد.

ورود اين گروه، به عرصه تفسير علمى، موجب شد تا بعضى از دانشمندان و مفسران اسلامى، يكسره اين روش را تخطئه كنند. براى نمونه به اين سخن توجه كنيد:

«نمونه اى از اين كژانديشى را، مى توان در تفسير طنطاوى ديد؛ او در زمانه اى مى زيست كه علوم غربى، تازه به مصر راه يافته و فرهنگ اروپايى بر افكار مسلمانان سيطره پيدا كرده بود و او به گمان خود، براى آنكه مسلمانان را از فريفتگى در برابر فرهنگ غرب بازدارد، در كتاب جواهر القرآن، كوشيد تا بسيارى از مسائل علمى را با آيات قرآن تطبيق دهد» «2». «3»

علامه طباطبائى «ره» در تفسير الميزان در اين باب سخنى دارند كه در ذيل

__________________________________________________

(1). تفسير الميزان، ج 1، ص 7 به بعد.

(2). معارف قرآن، اثر استاد مصباح يزدى، ص 226- 227.

(3). به عنوان يك دليل احتمالى كه احتياج به بررسى و اثبات دارد، مى توانيم نقش استعمارگران غربى و ردپاى بعضى عوامل آنها را، در رواج تفسير علمى مطرح كنيم و شايد هدف آنان در خواب غفلت نگه

داشتن مسلمانان و اغفال آنان بوده كه گمان كنند، همه علوم فعلى و پيشرفت غرب از قرآن بوده؛ بنابراين به جاى تحصيل علوم جديد، به خواندن الفاظ قرآن اكتفا كنند. هرچند براى مطرح كردن اين احتمال، دليل كافى نداريم و احتياج به بررسى عميق تاريخى دارد، اما شواهدى از دخالت بعضى غربيها و نوشتن كتابهايى در تفسير علمى و يا رد پاى گروه بهائيها (كه مزدور استعمار بودند) داريم. يكى از مصرى ها كتابى بنام (تسعة عشر ملكا- اثر حسين ناجى محمد محى الدين) بر عليه تفسير قرآن با اعداد و رقم نوشت و اين نوع تفسير را به بهائيها نسبت داد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 288

عنوان ايشان خواهيم آورد «1».

استاد شهيد مطهرى در مورد تأثير اصالت حس اروپا در بين مسلمانان مى گويند: «چنانكه مى دانيم در اروپا روش حسى و تجربى، در شناخت طبيعت، بر روش قياسى پيروز شد پس از اين پيروزى اين فكر پيدا شد كه روش قياسى و تعقلى در هيچ جا، اعتبار ندارد و تنها فلسفه قابل اعتماد، فلسفه حسى است.

نتيجه قهرى اين نظريه، اين شد كه الهيات به سبب خارج بودن از دسترس حس و تجربه مشكوك، مجهول و غير قابل تحقيق اعلام شود و برخى آنها را يكسره انكار كنند. اين جريانى بود كه در جهان غرب رخ داد.

در جهان اسلام، سابقه موج مخالفت با هرگونه تفكر و تعمق، از طرف اهل حديث از يك طرف و موفقيتهاى پى درپى روش حسى، در شناخت طبيعت از طرف ديگر و دشوارى تعمق و حلّ مسائل فلسفى از جانب سوم، گروهى از نويسندگان را سخت به هيجان درآورد و موجب

پيدايش يك نظريه تلفيقى در ميان آنها شد مبنى بر اينكه: الهيات قابل تحقيق است ولى در الهيات نيز، منحصرا لازم است از روش حسى و تجربى كه براى شناخت طبيعت، مورد استفاده قرار مى گيرد استفاده كرد.

فريد وجدى در كتاب «على اطلال المذهب المادى» و سيد ابو الحسن ندوى در «ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمين» و همچنين نويسندگان اخوان المسلمين مانند: سيد قطب، محمد قطب و غير اينها، اين نظر را تبليغ و نظر مخالف را تخطئه مى كنند» «2».

__________________________________________________

(1). تفسير الميزان، اثر علامه طباطبائى- رحمة اللّه عليه-، ج 1، ص 7 به بعد.

(2). روش رئاليسم، ج 5، ص 25، پاورقى شهيد مطهرى «ره».

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 289

جمع بندى و نتيجه گيرى:

از تمام مطالب گذشته، روشن شد كه تفسير علمى قرآن، از قرن دوم هجرى شروع شد و به زودى جاى خود را، به عنوان يك روش تفسير قرآن باز كرد و بسيارى از مفسران، فلاسفه، متكلمان و محدثان به آن روى آوردند. در يك قرن اخير، در جوامع اسلامى، توجه بيشترى به اين روش تفسيرى شد، تا آنجا كه بسيارى از روشنفكران و مفسران و حتى متخصصان علوم تجربى هم، به تفسير آيات به وسيله علوم تجربى روى آوردند، هرچند هدف هر گروه، يا فردى از اين نوع تفسير با ديگران تفاوت داشت.

بطور خلاصه علل عمده شروع و گسترش اين روش تفسيرى در بين مسلمانان چنين بود:

1. توجه قرآن به علم، ذكر مثالهاى علمى و ترغيب به تفكر در آيات الهى در آسمانها، زمين و خود انسان كه موجب رشد علوم، معارف و مقايسه آنها با آيات قرآن شد.

2. ترجمه آثار

علوم طبيعى و فلسفى از يونان، روم و ايران، به عربى و نشر آن در بين مسلمانان كه از قرن دوم هجرى به بعد صورت گرفت.

3. اين تفكر كه همه علوم در قرآن هست و ما بايد آنها را از آيات، به دست آوريم.

4. توجه به علوم طبيعى و كشفيات جديد، براى اثبات اعجاز علمى قرآن نيز، به رشد تفسير علمى كمك كرد.

5. پيروزى تفكر اصالت حس، در اروپا و تأثيرگذارى آن بر افكار مسلمانان

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 290

و به وجود آمدن گروههاى التقاطى يا انحرافى، در ميان مسلمانان كه به تأويل و تطبيق آيات قرآن، منجر شد.

6. حس دفاع دانشمندان مسلمان در مقابل حملات غربيها به دين و القاى تفكر تعارض علم و دين، موجب شد تا سازگارى آيات قرآن با علوم تجربى، در تفاسير و كتابها وارد شود.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 291

فصل دوم: تفسير علمى در بستر تاريخ

اشاره

افراد مشهورى متعرض تفسير علمى شده اند (موافقان، مخالفان و قائلان به تفصيل) در بين مفسران و دانشمندان مسلمان، تعداد كثيرى به تفسير علمى پرداخته اند، بعضى با اشتياق زياد از آن استقبال كرده و طبق اين روش، قرآن را تفسير نموده اند در حالى كه عده اى با اين روش، مخالفت ورزيده و آن را نوعى تفسير به رأى دانسته اند. در اين ميان عده اى به طور معتدل به آن پرداخته اند و در مواقع لزوم، براى اثبات اعجاز قرآن، يا روشن كردن مطالب علمى آن از اين شيوه استفاده كرده اند، ولى به دامن تفسير به رأى يا تأويل و تطبيق آيات نيفتاده اند.

ما در اينجا برطبق تاريخ و تقدم زمانى، از علماى بزرگ شيعه و سنى، كسانى را

كه بيشتر در اين مورد مشهور هستند معرفى مى كنيم و به طور اجمال به نظريات آنها اشاره مى نماييم و با وجود پراكندگى، نظريات آنها را در سه گروه موافق، مخالف و قائلان به تفصيل (موافقت با نوعى تفسير علمى و مخالفت با نوع ديگر) تقسيم مى كنيم. تذكر اين نكته لازم است كه تمام اين افراد، به يك نوع از تفسير علمى، اقدام نكرده اند، بلكه هر كدام نوعى از تفسير علمى (استخدام علوم، تطبيق علوم و استخراج علوم) را مدنظر داشته اند كه به اين شرح است:

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 292

اول. موافقان تفسير علمى

1. عبد اللّه بن مسعود

بعضى ادعا كرده اند كه ريشه هاى تفسير علمى، در عهد صحابه رسول اللّه (ص) بوده است و به كلام عبد اللّه بن مسعود، صحابى پيامبر (ص) استشهاد كرده اند كه مى گويد: «من اراد علم الاولين و الآخرين فليتدبر القرآن» «هركس علم اولين و آخرين را مى خواهد، بايد در قرآن تفكر كند» «1».

اگر اين كلام را بپذيريم بايد بگوييم اهل بيت پيامبر (ص) كه مى فرمايند: «ما علم به گذشته و آينده (ما كان و ما يكون) داريم و علم خود را از كتاب اللّه اخذ كرده ايم» «2» پايه گذاران اصلى تفسير علمى، محسوب مى گردند، زيرا از اين كلمات اين تفكر كه «همه چيز در قرآن وجود دارد» پيدا شد و در فصول گذشته بيان كرديم كه يكى از علل پيدايش تفسير علمى اين طرز تفكر بود.

اما بهتر آن است كه بگوييم: هرچند يكى از عوامل تقويت كننده روشن تفسير علمى، همين تفكر بود (كه همه علوم در قرآن وجود دارد) ولى از اين سخن نمى توان نتيجه گرفت كه هركس مى گويد، همه علوم در قرآن وجود دارد، معتقد

به تفسير علمى است و يا حتما قرآن را با علوم تجربى تطبيق كرده است، زيرا در زمان ابن مسعود (عصر پيامبر «ص») هنوز علوم طبيعى و تجربى رشد نكرده بود و مقدارى هم كه در يونان، روم و ايران وجود داشت، در دسترس مسلمانان نبود،

__________________________________________________

(1). التفسير العلمى للقرآن في الميزان، تأليف احمد عمر ابو حجر، ص 146 (چاپ دار قتيبه بيروت).

(2). نمونه هاى اين احاديث و پاسخها و توجيهات آنها را، در بخش قرآن و علم (آيا همه علوم تجربى در قرآن وجود دارد؟) آورديم براى اطلاع بيشتر، به آن مبحث مراجعه فرماييد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 293

چون ترجمه نگرديده بود. بنابراين مسئله تفسير علمى، موضوعيت نداشت و از طرف ديگر، در بخش دوم كتاب، اين مطلب را كه همه علوم در ظواهر قرآن باشد رد كرديم (دلايل مفصل موافق و مخالف را ذكر كرديم و بررسى كامل نموديم) و بيان نموديم كه كتاب اللّه، در احاديث فوق الذكر، داراى چند احتمال است و جزما نمى توان گفت كه مراد قرآن كريم باشد و بر فرض كه مراد بطون قرآن و يا لوح محفوظ باشد، به علم ائمه (ع) برگشت مى كند و كسى كه به منبع علم الهى متصل باشد، احتياج به تطبيق قرآن با علوم طبيعى ندارد و از مورد بحث ما هم (كه ظواهر قرآن است) خارج مى گردد. و از طرف ديگر، مراد از علم اولين و آخرين و ما كان و ما يكون، در اين گونه احاديث علم شريعت (علوم دينى) است.

2. شيخ الرئيس ابو على حسين بن عبد اللّه بن حسن بن على معروف بن ابن سينا

(370- 428 ق) اگرچه شايد تفسير علمى قرآن، طبق قراين (ترجمه علوم طبيعى و فلسفى يونان،

روم و ايران در قرن دوم هجرى) از قرن دوم هجرى شروع شده باشد ولى سند مكتوب، قبل از نوشته هاى ابن سينا به دست نياورديم.

او گرچه فيلسوف و طبيب متبحرى بود اما از علوم طبيعى مانند نجوم، هيئت و ... هم اطلاع داشت و در بعضى موارد، آيات قرآن را با علوم طبيعى تفسير كرده است، چون عقيده داشت كه قرآن، رموزى دارد كه از فهم مردم بالاتر است و فقط خواص مردم مى توانند آنها را درك كنند.

او مى گويد: «ان المشترط على النبي، ان يكون كلامه رمزا و الفاظه ايمائا و كما يذكر افلاطون من كتاب النواميس: ان من لم يقف على معانى رموز الرسل لم ينل

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 294

الملكوت الالمي» «1».

ازاين رو عرش را در آيه شريفه وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمانِيَةٌ «2» به فلك افلاك يعنى: فلك نهم، طبق هيئت بطلميوسى «3» تفسير كرده است و ملائكه هشتگانه كه عرش را حمل مى كنند، به افلاك هشتگانه (قمر، خورشيد، زهره، عطارد، زحل، مشترى، مريخ و فلك ثوابت) تفسير نموده است او مى گويد:

«و اما ما بلغ النبي (ص) عن ربه عز و جل من قوله: وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمانِيَةٌ ... و اما في كلام الفلسفي، فانهم جعلوا نهاية الموجودات الجسمانية، الفلك التاسع الذي هو فلك الافلاك و يذكرون ان اللّه تعالى هناك و عليه لا على الحلول كما بين ارسطو في آخر كتاب سماع الكيان و الحلماء، المتشرعون اجتمعوا على ان المعنى بالعرش هو هذا الجرم ... و قد ذاع في الشرعيات ان الملائكة احياء قطعا لا يموتون كالانسان الذي يموت فاذا قيل ان الافلاك

احياء ناطقه لا يموت و الحي الناطق الغير الميت يسمى ملكا فالافلاك تسمى ملائكة فاذا تقدم هذه المقدمات وضح ان العرش محمول على ثمانية و وضح تفسير المفسرين انها ثمانية افلاك» «4».

3. ابو حامد غزالى

(م 505 ق) يكى از علماى قرن ششم هجرى و از اهل

__________________________________________________

(1). رسائل ابن سينا، ص 124- 125، چاپ هند سال 1908، به نقل از التفسير و المفسرون، ج 2، ص 426.

(2). سوره حاقه، 17.

(3). در اين هيئت، عقيده بر اين بود كه زمين ساكن و مركز جهان است و هفت فلك، به دور آن مى چرخند كه عبارتند از: قمر، عطارد، زهره، خورشيد، مريخ، مشترى، زحل و فلك هشتم كه ستاره هاى ثابتى هستند و فلك نهم، يا فلك الافلاك (فلك اطلس) فلكى است كه همه اين افلاك در آن قرار دارد و مانند پوسته ها هر كدام بر ديگرى محيط است.

(4). رسائل ابن سينا، ص 128- 129، به نقل از التفسير و المفسرون، ج 2، ص 426.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 295

سنت است و داراى تأليفات زياد، از جمله كتاب احياء العلوم و جواهر القرآن مى باشد. ايشان در كتاب احياء العلوم مى گويد: «بلكه اخبار و روايات دلالت مى كند كه معانى قرآن، براى اهل فهم واسع است ... و از بعضى علما نقل مى كند:

كه براى هر آيه، شصت هزار نكته قابل فهم است و آنچه كه در آيه باقى مى ماند، از اين هم بيشتر است. از ديگر علما نقل مى كند كه: در قرآن هفتاد و هفت هزار و دويست علم است، زيرا براى هر كلمه علمى است. و اين علوم چهار برابر مى شود، چون هر كلمه اى ظاهر

و باطن و حد و مطلع دارد. سپس مى گويد: پس همه علوم داخل افعال و صفات خدا است و خداوند در قرآن، ذات، صفات و افعال خود را توضيح داده است و اين علوم انتها ندارد» «1».

در كتاب جواهر القرآن مى گويد «2»: «علوم قرآن تقسيم مى شود به دو قسم: اول علم ظواهر قرآن (صدف و القشر) و از اين علوم است، لغت، نحو، علم قرائات، علم مخارج حروف، علم تفسير ظاهر و ...، دوم علم باطن قرآن (علم اللباب) و آن شامل شناخت قصه هاى قرآن، آنچه متعلق به انبياء است، علم كلام، فقه، اصول فقه، علم به خدا، قيامت، علم به صراط مستقيم و طريق سلوك است. اينها مجامع العلم است كه از قرآن و مراتب آن به دست مى آيد».

و در فصل پنجم، كيفيت انشعاب بقيه علوم از قرآن را توضيح مى دهد و مى گويد: «شايد شما بگويى كه علوم غير از اينها (ظواهر و بواطن) زياد است، مانند: علم طب، نجوم، هيئت العالم، هيئت بدن حيوان، تشريح اعضاى او، علم

__________________________________________________

(1). احياء علوم دين، باب رابع از ابواب آداب تلاوت قرآن (باب في فهم القرآن و تفسيره بالرأى من غير نقل)، ج 1، ص 289 (چاپ دار المعرفه با ترجمه و تلخيص).

(2). كتاب جواهر القرآن، فصل چهارم، ص 18.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 296

سحر و طلسمات و غير اينها؛ بدان كه ما فقط اشاره به علوم دينى كرديم كه اصل آنها براى رفتن به طرف خدا، در جهان لازم است، اما اين علوم كه شما اشاره مى كنى، علومى هستند لكن اصلاح معاش و معاد بر آنها متوقف نيست، ازاين رو ما

ذكر نكرديم و اين علوم و آنچه ما شمرديم و آنچه شمارش نكرديم، ريشه هاى آنها خارج از قرآن نيست، بلكه جميع آنها از درياى واحدى است كه ساحل ندارد».

و سپس مثالهايى به اين شرح از علوم قرآن مى زند: «از افعال خداوند براى مثال شفا و بيمارى است چنانكه خداوند از حضرت ابراهيم، در قرآن كريم حكايت مى كند: وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ «1» «وقتى من بيمار گشتم پس اوست كه شفا مى دهد» و اين فعل واحد الهى را كسى نمى شناسد، مگر آنكه علم طب را كامل بداند، زيرا معناى علم پزشكى چيزى جز شناخت كامل بيمارى و علامات آن، شناخت شفا و اسباب آن نيست و از افعال خداوند، اندازه گيرى خورشيد، ماه و منازل آنها با حساب است، خداوند مى فرمايد: الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ «2» «خورشيد و ماه بر طبق حساب هستند» و حقيقت حركت خورشيد و ماه طبق حساب خسوف آنها «3»، داخل شدن شب و روز و كيفيت جمع شدن يكى با ديگرى «4» را، نمى تواند بشناسد، مگر كسى كه شكل تركيب آسمانها و زمين را بداند و آن خود علمى مستقل است» «5». «6»

__________________________________________________

(1). سوره شعراء، 80.

(2). سوره الرحمن، 5.

(3). سوره قيامت، 8 و 9.

(4). سوره حج، 61 و لقمان، 29.

(5). جواهر القرآن، فصل پنجم، ص 25 (چاپ المركز العربى للكتاب، دمشق، بيروت).

(6). جناب استاد آيت اللّه معرفت مى فرمودند: «شايد منظور غزالى اين بوده كه فهم آيات قرآن بدون كسب علوم تجربى ممكن نيست و قصد او اين بوده كه بگويد همه علوم تجربى از قرآن استخراج مى شود». ولى ما عرض مى كنيم كه هرچند احتمالى كه

استاد فرمودند قابل توجه است، ولى با ظاهر كلمات ايشان در احياء العلوم (كه در اول مطلب ذكر شد) ناسازگار است.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 297

4. مرحوم شيخ طبرسى

«ره» (م 548 ق) از مفسران قديمى و بزرگ شيعه كه تفسير شريف مجمع البيان او، از كتابهاى مهم تفسير نزد شيعه محسوب مى شود. او به احتياط با تفسير علمى برخورد كرده، ازاين رو وجود همه علوم، در قرآن را به عنوان يك احتمال، ذكر مى كند و در موارد نادرى از علوم طبيعى، در تفسير استفاده نموده است.

وى در ذيل آيه شريفه فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ «7» بعد از ذكر مقدمه اى در لغت و معناى آيه مى فرمايد: قال على بن عيسى: ان السموات غير الافلاك لان الافلاك، تتحرك و تدور و السموات لا تتحرك و لا تدور لقوله إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا «8» و هذا قول ضعيف لان قوله ان تزولا، معناه لا تزول عن مراكزها التي تدور عليها و لو لا امساكه لزالت عنها «9» «على بن عيسى گفته است: كه آسمانها غير از افلاك است، زيرا افلاك حركت مى كند و دور مى زند ولى آسمانها حركت نمى كنند و دور نمى زنند به دليل آيه شريفه كه مى فرمايد: به درستى كه خداوند آسمانها و زمين را، از لغزش نگهدارى مى كند.

شيخ طبرسى مى فرمايد: اين كلام ضعيف است، زيرا سخن خدا در آيه شريفه (ان تزولا) به اين معناست كه آسمانها (افلاك) كه به دور مركز خود مى گردند. از آن

__________________________________________________

(7). سوره بقره، 29.

(8). سوره فاطر، 41.

(9). تفسير مجمع البيان، تأليف علامه طبرسى، ج 1، ص 173 (چاپ دار

المعرفه).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 298

لغزشى پيدا نمى كنند و اگر خداوند، آنها را نگهدارى نمى فرمود لغزش پيدا مى كردند».

ظاهر سخن ايشان كه آسمانها را همان افلاك مى داند و افلاك اصطلاح هيئت بطلميوس «1» است كه هفت فلك، به دور زمين در چرخش هستند (قمر، زهره، عطارد، مريخ، زحل، مشترى و خورشيد) و اينكه قول على بن عيسى را ضعيف مى داند، به ما مى فهماند كه افلاك سبعه بطلميوسى را با آسمانهاى هفتگانه، متحد مى داند.

و اين مطلب شاهد ماست كه افلاك از زمان بو على سينا (428 ق) يك اصطلاح براى بيان هيئت بطلميوسى شده بود. با اين حال مرحوم شيخ طبرسى را، به سختى مى توان در رديف قائلين به تفسير علمى قرار داد.

5. امام فخر رازى

(م 606 ق) در تفسير خود تفسير كبير يا مفاتيح الغيب سعى كرده تا با استفاده از علم هيئت و بقيه علوم طبيعى، معناى آيات را روشن كند و از آيات علمى، بر وحدانيت خدا، قدرت، اراده و علم وسيع او استدلال مى كند.

براى مثال در تفسير آيه الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً «2» استدلال مى كند كه زمين ساكن است «3».

و در تفسير آيه شريفه إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ «4» احوال آسمانها را از علم هيئت مى آورد و در فصل اول ترتيب افلاك، در فصل دوم شناخت افلاك، در

__________________________________________________

(1). بطلميوس (soamelotP) منجم و جغرافيدان معروف يونانى قرن دوم ميلادى و صاحب كتابهاى مجسطى و آثار البلاد.

(2). سوره بقره، 22.

(3). تفسير مفاتيح الغيب (كبير)، ج 2، ص 94، تأليف امام فخر رازى (چاپ دار الكتب العلميه، بيروت 1411).

(4). سوره بقره، 164.

در آمدى بر تفسير علمى

قرآن، ص: 299

فصل سوم مقادير حركات و در فصل چهارم كيفيت استدلال از اين حالات بر وجود خداوند را بيان مى كند و در ضمن آنها آراى بطلميوس و قدماى هند، چين، بابل، مصر، روم و شام را مورد بررسى قرار مى دهد «1».

و در ذيل آيه شريفه يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ ... «2» از حركت خورشيد، حركت افلاك و چگونگى پيدايش شب و روز، سخن مى راند و مى گويد: «بعضى از جهّال و احمقها به من اشكال مى كنند كه چرا در تفسير كتاب اللّه تعالى، از هيئت و نجوم زياد استفاده مى كنى و اين برخلاف عادت است، سپس در مقام جواب، آياتى را كه استدلال به نشانه هاى خداوند، در آسمان و نفوس انسانها و يا دعوت به تفكر در خلقت آسمان و زمين مى كند، ذكر مى نمايد» «3».

و در ذيل آيه شريفه فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ «4» مى گويد كه قرآن، دلالت بر وجود هفت آسمان دارد و آن را بر هفت فلك هيئت بطلميوسى، تطبيق مى كند «5».

6. ابن ابى الفضل المرسى

(570- 655 ق) در علم نحو، تفسير و فقه تبحر داشت و صاحب كتابهاى متعددى از جمله تفسير قرآن است «6» و در زمينه تفسير علمى و استخراج علوم مختلف از قرآن، افراط كرده است، او مى گويد: «قرآن علوم اولين و آخرين را جمع كرده، به طورى كه فقط متكلم آن (خداوند) علم حقيقى به آنها دارد، سپس پيامبر (ص) علم به آنها دارد، مگر آن مقدارى كه

__________________________________________________

(1). تفسير مفاتيح الغيب، ج 4، ص 163- 184.

(2). سوره اعراف، 54.

(3). مفاتيح الغيب، ج 14، ص 79.

(4). سوره بقره، 29.

(5). همان منبع، ج 1، ص 144.

(6). التفسير

العلمي للقرآن، ص 159.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 300

خداوند، علم آن را مخصوص خود قرار داده است، سپس بزرگان صحابه مانند خلفاى چهارگانه، ابن مسعود و ابن عباس به آنها علم دارند».

و بعد كيفيت پيدايش علم اصول، فقه، نحو، تاريخ، خطابه، تأويل رؤيا، علم نجوم، حساب، معانى و بيان را كه مسلمانان، از اين كتاب استخراج كردند، بيان مى كند.

ولى قرآن، علوم ديگرى هم دارد مانند: علم طب، جدل، هيئت، هندسه، جبر و مقابله و براى علم طب مثال مى زند به آيه شريفه وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً «1» و آيه شريفه شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ «2» كه آيه اول حفظ نظام صحت بدن و استحكام قدرت آن را، بيان مى كند كه با اعتدال مزاج است و آيه دوم چگونگى پيدايش سلامت بعد از بيمارى را، بيان مى نمايد (و علم طب همين دو مطلب است).

اما علم هندسه، از آيه شريفه انْطَلِقُوا إِلى ظِلٍّ ذِي ثَلاثِ شُعَبٍ لا ظَلِيلٍ وَ لا يُغْنِي مِنَ اللَّهَبِ «3» استفاده مى شود كه در آن، يك قاعده هندسى بيان كرده كه شكل مثلث، سايه ندارد.

و اما علم هيئت، از آياتى كه در آنها راجع به ملكوت آسمانها و زمين سخن گفته شده استفاده مى شود و حتى مى گويد كه در قرآن اصول صنايع و اسم وسايلى كه مورد احتياج ضرورى انسان است وجود دارد و براى خياطى «4»، نجارى «5»،

__________________________________________________

(1). سوره فرقان، 67.

(2). سوره نحل، 69.

(3). سوره مرسلات، 30 و 31.

(4). سوره اعراف، 22.

(5). سوره هود، 37.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 301

صيد «1»، آهنگرى «2»، كشاورزى «3» و

دريانوردى «4» آياتى مى آورند «5».

7. بدر الدين محمد بن عبد اللّه زركشى

(م 764 ق) يكى از علماى اهل سنت و صاحب كتاب مشهور «البرهان فى علوم القرآن» مى باشد و معتقد است كه مى توان همه علوم را از قرآن استخراج كرد.

وى مى گويد: «به درستى كه در قرآن، علم اولين و آخرين وجود دارد و هيچ چيزى نيست مگر آنكه ممكن است، از قرآن استخراج شود. البته اين كار براى كسى ممكن است كه خداوند به او فهمانده باشد: حتى بعضى عمر پيامبر (ص) را كه شصت و سه سال بود از آيه شريفه وَ لَنْ يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها «6» به دست آورده اند، زيرا اين آيه در اوايل سوره 63 قرآن است (سوره منافقين) و به دنبال آن سوره تغابن آمده، تا ضرر مردم را در فقدان پيامبر (ص) ظاهر سازد و از آيه شريفه قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ ... «7» كه سى و سه كلمه است استنباط كرده اند كه عمر حضرت عيسى (ع) (كه اين آيه در مورد اوست) سى و سه سال بوده است و از آيه شريفه إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها ... «8» استنباط كرده اند كه در سال 702 زلزله مى شود كه در آن سال نيز زلزله اى رخ داد، چون الف دو و ذال هفتصد است (به

__________________________________________________

(1). سوره ص، 37.

(2). سوره كهف، 96.

(3). سوره واقعه، 63.

(4). سوره كهف، 79.

(5). التفسير و المفسرون، ج 2، ص 478- 482.

(6). سوره منافقين، 11.

(7). سوره مريم، 30- 33.

(8). سوره زلزله، 1.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 302

حساب ابجد) و همچنين بعضى از بزرگان عرب، فتح بيت المقدس و نجات آن از

دست دشمنان را، از آيات اول سوره روم به دست آورده اند» «1».

8. جلال الدين سيوطى

(م 911 ق) از علماى بزرگ اهل سنت است. او در كتاب خود «الاتقان في علوم القرآن» و كتاب ديگرش «الاكليل في استنباط التنزيل» آيات و روايات زيادى را مى آورد و از آنها استفاده مى كند كه قرآن شامل همه علوم است.

و به آياتى مانند آيه شريفه ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ ءٍ «2» وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ ءٍ «3» استناد مى كند و به احاديثى مانند حديث ابن مسعود (انزل في القرآن كل علم و بين لنا فيه كل شي ء لكن علمنا يقصر عما بين لنا في القرآن) «4» استناد مى كند و سپس همان مثال استنباط عمر پيامبر (ص) را، از آيه 11 سوره منافقين بيان مى دارد (كه در البرهان زركشى هم آمده بود).

سپس مى گويد: «اما انواع علومى كه در قرآن وجود دارد، هيچ باب و مسئله مهمى از علوم نيست، مگر آنكه در قرآن چيزى وجود دارد كه دلالت بر آن مى كند. در قرآن عجايب مخلوقات، ملكوت آسمانها، زمين، آنچه در افق اعلى و تحت زمين است وجود دارد و همچنين قصه هاى اقوام گذشته، پيدايش انسان، كيفيت مرگ، بحثهاى مربوط به معاد، بهشت، گناهان كبيره و صغيره وجود دارد» «5».

__________________________________________________

(1). البرهان في علوم القرآن، ج 2، ص 181 (چاپ دار المعرفه، بيروت، لبنان).

(2). سوره انعام، 38.

(3). سوره نحل، 89.

(4). الاكليل في استنباط التنزيل، ص 2، به نقل از التفسير و المفسرون، ج 2، ص 478.

(5). الاتقان في علوم القرآن، ج 2، ص 271- 282 (چاپ دار الكتب العلميه بيروت) با تلخيص.

در آمدى بر تفسير علمى

قرآن، ص: 303

9. علامه محمد باقر مجلسى

(م 1111 ق) از بزرگان علماى شيعه محسوب مى شود كه در قرن يازدهم هجرى قمرى، در ايران زندگى مى كرده و داراى تأليفات بسيار از جمله كتاب بزرگى در حديث به نام بحار الانوار است كه در صد و ده جلد، چاپ شده است.

ايشان حداقل، در دو مورد انطباق قرآن با علوم طبيعى اقدام كرده است و نوعى تفسير علمى انجام داده است. البته شايد امثال ايشان، فرضيات و قوانين هيئت بطلميوسى را، قطعى و اثبات شده مى انگاشته اند كه چنين تطبيق هايى انجام داده اند.

ايشان در مورد تعداد آسمانها، عرش و كرسى در تفسير آيه 29 سوره بقره مى فرمايد: سبع سموات بدل او تفسير، و السبع لا ينافى التسع، التي اثبتوها اصحاب الارصاد، اذ الثامن و التاسع مسمّيان في لسان الشرع بالكرسي و العرش «1» «هفت آسمان (در آيه شريفه) بدل يا تفسير (سماء) است، و هفت گانه بودن آسمانها، منافاتى با نه گانه بودن آنها كه در علم نجوم، ثابت شده است ندارد، زيرا آسمان هشتم و نهم، در زبان دينى، به كرسى و عرش تعبير شده است».

و يا در مورد آسمان دنيا كه در آيات سوره صافات إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ «2» و سوره فصلت زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ «3» وارد شده و ستارگان را متعلق به آسمان دنيا دانسته است. در حالى كه طبق هيئت بطلميوسى در آسمان اول فقط قمر وجود دارد و بقيه سيارات، در شش فلك ديگر و ثوابت هم، در

__________________________________________________

(1). بحار الانوار، ج 57، ص 5 (چاپ دار الكتب الاسلاميه).

(2). سوره صافات، 6.

(3). سوره فصلت، 12.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 304

فلك

هشتم است.

پس ايشان پنج جواب به اين تنافى مى دهد و سعى مى كند كه آسمانهاى هفت گانه را با هيئت بطلميوسى توافق دهد «1».

10. مرحوم ملا صدرا شيرازى

(م 1050 ق) از حكماى مشهور در فلسفه و پايه گذار حكمت متعاليه كه، داراى تأليفات زياد از جمله اسفار و شواهد الربوبيه و مشاعر در فلسفه و تفسيرى بر قرآن كريم كه در چند جلد چاپ شده است.

ايشان هيئت قديم، كه علم نجوم حاكم در آن عصر بوده را، در تفسير قرآن كريم مطرح كرده است، ولى سعى كرده تعارضات ظواهر آيات، با علوم طبيعى را رفع كند. براى مثال در ذيل آيه شريفه هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ «2» تعداد آسمانها در هيئت قديم، كه نه عدد ذكر كرده اند را، مطرح مى كند و دلايل آنها را بررسى نموده و سپس نتيجه مى گيرد كه: «طريق رصد و حس در ادراك امور سماوى ناقص است و فقط خداوند كه خالق آسمانهاست از آنها اطلاع دارد، بنابراين لازم است فقط از طريق نقل (مانند قرآن و حديث) از تعداد آسمانها اطلاع يابيم و قرآن هم دلالت دارد بر اينكه هفت آسمان محقق است و دو جسم عظيم ديگر (عرش و كرسى) وجود دارد اگر مراد از اينها دو عقل كلى و نفس كلى يا لوح و قلم يا قضا و قدر نباشد» «3».

پس ايشان در تفسير خود، علوم طبيعى را مطرح مى كند، ولى با روشى مستقل

__________________________________________________

(1). بحار الانوار، ج 58، ص 77.

(2). سوره بقره، 29.

(3). تفسير القرآن الكريم، تأليف صدر المتألهين محمد بن ابراهيم صدر الدين الشيرازى،

ج 2، ص 289- 293 (چاپ انتشارات بيدار قم).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 305

و متفكرانه، نه مقلدانه، با آنها برخورد مى نمايد.

11. حاج ملا هادى سبزوارى

حكيم و فيلسوف شهير ايرانى قرن سيزدهم هجرى قمرى در كتاب ارزشمند شرح المنظومه، تأليف شده در سال 1261 قمرى در تطبيق و توفيق بين عقل و شرع مى گويد: و الفلك الثان كرسي في لسان الشريعة و عرش في ذلك اللسان فلك اطلس و كان في السموات السبع خنس جوار كنس.

و در حاشيه خودشان در توضيح اين عبارت مى فرمايند: و الفلك الثاني كرسي اشارة الى التوفيق بين الشرع و العقل، فلا منافاة بين عدة الافلاك تسعة و ما في الكتاب الالهي من ان السموات سبع، اذ الفلك الاطلس و الثوابت مسمّيان في لسان الشرع بالعرش و الكرسي «1» «فلك دوم (منظور فلك ثوابت است) در نظر شريعت، كرسى ناميده شده است و عرش در نظر شريعت، به نام فلك اطلس خوانده مى شود و در آسمانهاى هفتگانه ...» و در حاشيه مى فرمايد: «و فلك دوم (ثوابت) كرسى است اين سخن اشاره دارد به جمع بين دين و عقل، بنابراين منافات و تعارضى بين تعداد نه گانه افلاك (در نظر هيئت بطلميوسى) و آنچه در قرآن وارد شده كه تعداد آسمانها هفت عدد است، وجود ندارد چون فلك اطلس (فلك الافلاك يا فلك نهم) و فلك ثوابت (فلك هشتم) در شريعت، به نام عرش و كرسى خوانده مى شود».

ايشان تحت تأثير هيئت بطلميوسى، با اشاره به آيات قرآن كريم (مانند آيه 28 سوره بقره و آيه 17 سوره حاقه) تعداد هفتگانه آسمانها، عرش و كرسى را با مطالب آن هيئت (كه فكر حاكم دهها

قرآن بوده است) تطبيق مى كند و شايد مطالب آن هيئت را قطعى مى دانسته اند.

__________________________________________________

(1). شرح منظومه، قسمت فلسفه، ص 269 (انتشارات دار العلم).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 306

12. سيد عبد الرحمن كواكبى

(م 1320 ق) كه از انقلابيون سوريه و مصر است و صاحب كتاب معروف طبائع الاستبداد و مصارع الاستعباد، در موارد متعدد از تفسير علمى، قرآن استفاده كرده است و به وسيله آنها اعجاز قرآن را مورد تأييد قرار داده است.

براى مثال در مورد جدا شدن ماه از زمين كه دانشمندان علوم تجربى ادعا مى كنند، مى گويد: «آيه شريفه أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها «1» و آيه شريفه اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ «2» بر آن دلالت دارد».

و دانشمندان گفته اند كه طبقات زمين، هفت است و قرآن مى فرمايد خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ «3» و سورة الفيل را دليل وجود ميكربها مى گيرند و قانون لقاح (ازدواج گياهان) را، از آيات ديگرى استفاده مى كنند «4».

13. سر سيد احمد خان هندى و سيد امير على از هندوستان

روش تفسير علمى در هندوستان نيز، طرفدارانى پيدا كرد. يكى از نويسندگان معاصر مى گويد: «سر سيد احمد خان هندى (1898- 1817 م) در قرن نوزدهم ميلادى كوشيد، تا موازين اسلامى را با يافته هاى علم جديد، انطباق دهد ... وى معتقد بود كه در راه اخذ تمدن غربى، ناچار بايد در افكار دينى و انديشه هاى مذهبى تجديدنظر شود. او معتقد بود كه اسلام و علم، در تحليل نهايى نمى توانند با همديگر مخالف باشند او حتى يك گام هم جلوتر گذاشت و اظهار داشت كه

__________________________________________________

(1). سوره رعد، 41.

(2). سوره قمر، 1.

(3). سوره طلاق، 12.

(4). طبايع الاستبداد و مصارع الاستعباد، ص 43- 46، (چاپ حلب سال 1957 ميلادى) به نقل از تفسير العلمى للقرآن، ص 188، احمد عمر ابو حجر.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 307

حقانيت راستين اسلام، در موافقت آن

با طبيعت و قوانين علمى نهفته است و هر چيزى را كه با اين اصل، در تناقض باشد به طور قطع نمى توان اسلامى دانست و براى اينكه اين رشته از تفكر را تشجيع كند، به سال 1875 ميلادى كالجى در عليگره، تأسيس كرد كه در آنجا مى بايست، آموزه هاى دينى با بررسيهاى جديد علمى آميخته شود ... اين كالج جديد با مخالفت علما و حتى سيد جمال الدين اسد آبادى قرار گرفت» «1».

سپس بيان مى كند كه:

«سيد امير على (1347- 1265 ق) يكى از احياگران مذهب هندى است كه تعاليم حضرت پيامبر اكرم (ص) را موافق با آرمانهاى اجتماعى معاصر بيان كرده است، مثلا چهار فريضه عمده اسلامى (يعنى نماز، روزه، زكات و حج) به شيوه عقلى مورد بحث قرار گرفته و بيشتر بر پايه فوايد جسمانى و اجتماعى آنها تفسير شده است» «2».

يكى ديگر از نويسندگان معاصر، در مورد سر سيد احمد خان هندى مى گويد:

«مى توان گفت نگرش سيد احمد خان، شباهت تام و تمام به فيلسوفان يا روشنفكران ديندار عصر عقل، يا روشنفكران قرن هيجدهمى اروپا داشت كه غالبا، دئيست (قائل به وجود خدا با ايمانى كه تابع عقل است نه وحى و دين) بودند به تعبير ديگر او يك اصالت عقلى و اصالت طبيعى است «3».

او امكان وقوع معجزه و تأثير دعا را، به عنوان نقض يا خرق قوانين طبيعت،

__________________________________________________

(1). تاريخ نهضتهاى دينى، اسلامى معاصر، ص 143- 146، تأليف آقاى دكتر على اصغر حلبى (چاپ اول انتشارات بهبهانى).

(2). همان منبع، ص 146- 149.

(3). تفسير و تفاسير جديد، ص 59، تأليف بهاء الدين خرمشاهى (سازمان انتشارات كيهان، 1346 ه).

در آمدى بر

تفسير علمى قرآن، ص: 308

انكار مى كرد و مى گفت اگر خداوند، طبق وعده خود، به صورت طبيعى عمل مى كند و عمل خلاف رخداد طبيعى خلف وعده اوست «1». او كلمه ملك (فرشته) را بيانگر قدرت بى منتهاى خداوند مى دانست، و لذا قواى طبيعى مانند آب و باد و ابر را، ملك مى دانست و به همين ترتيب، شيطان موجودى خارجى و موجوديتى بيرون از ما ندارد، بلكه نشانگر قواى شريره موجود، در جهان است «2».

مهمترين اثر سيد احمد خان تفسير اوست: «تفسير القرآن و هو الهدى و الفرقان» كه شانزده سوره اول قرآن (تا سوره نحل) را دربرمى گيرد كه در مقدمه و متن آن، به علم زدگيها و خرق اجماعها و انكار ضرورتها برمى خوريم «3»، و لذا سيد جمال الدين اسد آبادى، سخت با آن تفسير به مخالفت برخاست «4» (ما در بخش مربوط به سيد جمال، به آن اشاره مى كنيم).

14. شيخ محمد عبده

(1848- 1905 م) شاگرد سيد جمال الدين اسد آبادى و از پايه گذاران حركتهاى جديد و نهضتهاى فكرى مسلمانان، در عصر جديد كه در تفسير قرآن، به روش تفسير علمى دست يازيد.

او مقدارى از تفسير خود را نوشت (مانند تفسير جزو سى ام قرآن) ولى رشيد رضا كه شاگرد او بود، تفاسير او را جمع آورى و چاپ كرد.

براى مثال: در تفسير آيه شريفه وَ السَّماءِ وَ ما بَناها «5» به قانون جاذبه عمومى كه جديدا كشف شده بود تمسك كرد و گفت (وشد هذه الكواكب بعضها الى بعض

__________________________________________________

(1). همان منبع، ص 61 با تلخيص.

(2). همان منبع، ص 62.

(3). همان منبع، ص 64- 66.

(4). همان منبع، ص 71 به بعد.

(5). سوره شمس، 5.

در آمدى

بر تفسير علمى قرآن، ص: 309

برباط الجاذبية العامة كما ترتبط اجزاء البناء الواحد بما يوضع بينها مما تتماسك به) «1» و يا در تفسير سورة الفيل مى گويد كه روز دوم در سپاه ابرهه، بيمارى حصبه و آبله پيدا شد و صحيح است كه ما اعتقاد داشته باشيم كه اين پرندگان، از جنس مگس و امثال آن بوده كه خاك مسمومى را حمل مى كردند و به وسيله باد حمل شد، تا با اين حيوانات (فيلها) اصابت كرد و وقتى به بدن آنها تماس گرفت، داخل بدن آنها شد و بيمار شدند و ... «2».

15. طنطاوى صاحب تفسير جواهر القرآن

(تولد 1862 م) نويسنده و مفسر مصرى كه «الجواهر في تفسير القرآن» را نوشت. وى عقيده داشت كه قرآن بدون علم جديد، تفسير نمى شود، ازاين رو تفسير خود را با علوم قديم و جديد مخلوط كرد و سعى نمود كه نظريات علمى را، از قرآن استخراج كند و افكار دينى را با قوانين علوم تجربى جمع كند و حتى مى گويد كه علوم دينى دو قسم است:

«اول. آفاق و انفس، دوم. علم شريعت (فقه و ...) از اين جهت سزاوار است كه ما علوم هيئت، حساب، هندسه، معدن، گياهان، حيوانات و ساير علوم اين دنيا را بياموزيم، ازاين رو بعضى علماى دينى، شرح گياهان و حيوانات مى دادند يا علم شيمى را عمل مى كردند» «3» و سپس در تفسير سوره فاتحه در معناى العالمين عالم را، به دو قسم علوى و سفلى تقسيم مى كند و پس از مقدماتى، نتيجه مى گيرد كه حمد الهى وقتى به راستى انجام شده و حق آن ادا شده است كه اين

__________________________________________________

(1). تفسير جزو عم، ص 158، تأليف شيخ

محمد عبده (نشر ادب الحوزه 1341 ق).

(2). همان منبع، ص 158.

(3). الجواهر في تفسير القرآن، ج 1، ص 7 (چاپ دار الفكر).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 310

علوم (حساب، هندسه، جبر، فلك، علوم معدن، نبات و ...) تعليم گردد و فوايد و متفرعات آن دانسته شود «1».

او تا آنجا پيش رفت كه ادعا كرد علم احضار ارواح را، از آيه شريفه وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً «2» استخراج مى شود و ايمان مسلمانان به احضار ارواح، قرنها پيش از كشف اين مطلب، در آمريكا و اروپا بود (چون آن كشته بنى اسرائيل به وسيله زدن قسمتى از بدن گاو به او زنده شد) «3» و سپس شرح زيادى از پيدايش اين علم مى دهد و در بسيارى از سوره ها و آيات به مباحث علمى مى پردازد و آنها را با قرآن، تطبيق مى كند. جالب اين است كه هر نظريه اثبات شده يا نشده علمى (مانند احضار ارواح) را به قرآن نسبت مى دهد. ما در فصل آخر كتاب، نمونه هاى ديگرى از تفسير او را مى آوريم.

16. مصطفى صادق رافعى

(م 1938 م) نويسنده و اديب مصرى كه كتاب «اعجاز القرآن و البلاغة النبوية» را به رشته تحرير درآورد و كوشيد در يك بحث خاص (القرآن و العلوم) اعجاز علمى قرآن را اثبات كند. او مى گويد: «بعضى از متأخرين در مورد آيه شريفه (رَفِيعُ الدَّرَجاتِ) «4» گفته اند كه: عدد (رفيع) با حساب ابجد، سيصد و شصت مى شود و آن عدد شب و روز سال است ...»

سپس مى گويد: «وقتى ما حساب ابجد (جمل) در كلمات قرآن، به كار ببريم، مى توانيم عجايب همه عصرها، تاريخها

و اسرار آنها را، به دست آوريم و اگر اين

__________________________________________________

(1). همان منبع، ص 13 به بعد.

(2). سوره بقره، 67- 72.

(3). منبع پيشين، ص 84- 89.

(4). سوره غافر، 14.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 311

از هدف كتاب خارج نبود نمونه هاى بسيارى از قديم و جديد مى آوردم» «1».

و يا از آيه شريفه ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ «2» استفاده مى كند كه ماده جهان اثير (اتر) است و (دخان) دود را كنايه از اثير مى گيرد، همان طور كه در علوم جديد كشف شده است.

وى مى گويد: «هرگاه متخصصين در علوم طبيعى، در قرآن نظر افكنده و تفكرى عميق كنند و وسايل علمى آنان، كامل باشد؛ با حقايق ديگرى از علوم، اكتشاف كنند هرچند به طور مبسوط و صريح نبوده باشد و تنها بدو اشاره باشد».

17. عبد الرزاق نوفل

از اساتيد و دانشمندان مصرى معاصر است كه كتابهاى زيادى، در مورد قرآن، علم و تفسير علمى نوشته است و در اين راه افراط كرده است. او عقيده دارد كه در عصر حاضر كه در آيات قرآن، معجزات علمى بزرگى كشف شده است، همين قدر كافى است، تا اسلام را در بين علما و علم، در هر مكانى (حتى جايى كه لغت قرآن را نمى شناسند) گسترش دهد «3».

از مؤلفات او مى توان كتابهاى زير را نام برد:

1. القرآن و العلم الحديث.

2. اللّه و العلم الحديث.

3. الاسلام و العلم الحديث.

4. بين الدين و العلم (كه ثابت مى كند تعارضى بين دين و علم مطلقا نيست).

5. اسرار و عجب.

__________________________________________________

(1). اعجاز القرآن، تأليف رافعى، ص 108 (ترجمه) چاپ بنياد قرآن.

(2). سوره فصلت، 11.

(3). القرآن و العلم الحديث، ص 26

(چاپ دار الكتاب العربى، 1973 م).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 312

6. قرآن بر فراز اعصار، (ترجمه ابو الفضل بهرام پور و محمود شكيب).

وى حتى مى گويد كه: «اعجاز علمى قرآن، براى غير اعراب است، چون اين راهى است كه از طريق آن، مى توان غير عربها را به اسلام دعوت كرد» «1» و كوشش مى كند بين نظريات اثبات نشده علمى و اثبات شده، فرق بگذارد و مدعى مى شود كه من قرآن را، با علوم مدلل و ثابت شده، تفسير مى كنم.

براى مثال در ذيل آيه شريفه هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها «2» مى گويد كه «نفس واحده، همان پروتون و زوج آن الكترون است و اين دو عنصرى است كه ذره، از آنها تركيب شده است». سپس اين را دليل اعجاز علمى قرآن مى شمارد «3».

18. سيد هبة الدين شهرستانى

(1301- 1369 ق) از علماى مشهور نجف اشرف است كه كتاب هاى متعددى نوشته است. او در كتاب «الاسلام و الهيئة» به تفسير علمى قرآن و روايات پرداخته است. كتاب او تحت عنوان «اسلام و هيئت» به فارسى نيز ترجمه شده است ازاين رو مى توان او را از پيشگامان تفسير علمى عصر جديد در شيعه دانست.

ايشان در مقدمه كتاب مى گويد:

«متأسفانه در ميان مردم كسانى يافت مى شوند كه گمان مى كنند، دين موافق هيئت قديم بوده است. و علم امروز با دين مخالف است و وقتى بطلان هيئت قديم را مى بينند ايمان آنان به اصول شريعت پاك تضعيف مى شود. بيان تصديق و تأييد

__________________________________________________

(1). همان منبع پيشين.

(2). سوره اعراف، 189.

(3). القرآن و العلم الحديث، ص 156.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 313

علوم و اكتشافات

جديد از طريق دين و لسان علما موجب تقويت ايمان مردم است» «1».

او در طى كتاب خود به تطبيق آيات قرآن با علوم تجربى مى پردازد براى مثال: از آيه شريفه و الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً «2» «اوست كه زمين را براى شما گاهواره اى قرار داد» حركت مداوم و متناوب و آرام زمين را استفاده مى كند.

و از آيه شريفه 88 سوره نمل، وَ تَرَى الْجِبالَ ... حركت كوهها و زمين را و مباحث ديگرى همچون سيارات نهگانه و زمينهاى هفتگانه و مركزيت و حركت خورشيد را مطرح مى كند.

19. متأخران از ايران
الف. مهندس مهدى بازرگان

از پيشتازان تفسير علمى قرآن در ايران كه كتابهايى نيز، در اين زمينه نوشته است، از جمله كتاب «باد و باران در قرآن»؛ «راه طى شده» و «مطهرات در اسلام» كه در آنها موارد متعددى از آيات قرآن را، با مسائل جديد علم، كنار هم قرار مى دهد و تفسير مى كند. ايشان مى گويد:

«قرآن كتاب هواشناسى نيست و براى تدريس علوم و فنون زندگى كه عقل رس (قابل دسترسى عقل) و وظيفه بشر است نيامده. خداوند پيغمبر را مبعوث نكرده است كه به ما طبيعيات بياموزد ... آنچه قابل توجه است و دعوى ما مى باشد، اين است كه نكات اساسى و مبانى اصلى كيفيات جوى مربوط به باد و باران، در انتخاب كلمات و تغييرهاى «3» بعضى آيات قرآن، به خوبى منعكس است و اين

__________________________________________________

(1). اسلام و هيئت، سيد هبة الدين شهرستانى، ترجمه سيد هادى خسروشاهى، چاپ چهارم، ص 110.

(2). سوره زخرف، 10.

(3). ظاهرا غلط چاپى است و «تعبيرهاى» صحيح به نظر مى رسد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 314

انعكاس، نمى تواند ناشى از تصادف كلام،

اطلاعات زمان يا نتيجه توجه و مشاهده گوينده قرآن، به حالات زمين و آسمان، در موقع باد و باران بوده باشد» «1».

در قسمتى ديگر مى گويد: «مراحل متوالى بادهاى مهاجر كليه مراحل مذكور در بند فوق الذكر (بادهاى گرم و مرطوب دريا با بادهاى شمالى مخالف كه در اثر برخورد باهم، جبهه اى روى دريا، يا در سواحل و داخل خشكيها، تشكيل مى دهد و يا باران و بركت و سيل و طوفان مى آورد) و به همان ترتيب، در چهار آيه قسم هاى ابتداى سوره ذاريات آمده است:

وَ الذَّارِياتِ ذَرْواً «قسم به پراكنده كنندگان كه به نحو خاص پراكنده مى شوند» فَالْحامِلاتِ وِقْراً «پس از آن قسم به بردارندگان بار» فَالْجارِياتِ يُسْراً «سپس به جارى شوندگان آسان» فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً «و بالاخره قسم به تقسيم كنندگان امر» «2».

و سپس آيه وَ أَرْسَلْنَا الرِّياحَ لَواقِحَ «3» را مطرح مى كند و بر بارور شدن ابرها (نه گياهان به وسيله گرده افشانى) تطبيق مى كند «4».

آقاى بازرگان، در كتاب مطهرات در اسلام در مورد تيمم و اسرار علمى آن، آيه شريفه فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ «5» «پس اگر آب پيدا نكرديد «در صورت بيمارى يا مسافرت يا ...» پس با خاك

__________________________________________________

(1). باد و باران در قرآن، تأليف مهندس بازرگان، ص 91.

(2). سوره ذاريات، 1- 4.

(3). سوره حجر، 22.

(4). منبع پيشين، ص 126.

(5). سوره مائده، 6.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 315

پاك، تيمم كنيد و با آن، صورت و دستهايتان را مسح نماييد». او مى گويد: «وقتى اتفاقا به قضيه پديده هاى جذب ذره اى (noitprosdad senemonehp) كه در اثر سطح فوق العاده گسترده ذرات غبار، حاصل مى شود

و مخصوصا اعمال حيوانات ذره بينى موجود در خاك، تصادف نموده معلوم شد، خاك فى نفسه چيز كثيفى نيست كه سبب تأييد امراض شود، بلكه خود كشنده ميكربهاى موذى و منهدم كننده مواد آلى است و شايد همان گستراندن غبار رقيق خاك، روى صورت و دست، خالى از فايده نباشد، چه وقتى مواد جايز التيمم را مطالعه مى نماييم مى بينيم، گذشته از لطافت و پاكى اصلى، در خشك بودن و حالت غبار داشتن آنها، تأكيد شده است» «1».

جالب اين است كه چاپ اول اين كتاب، در سال 1322 شمسى بوده است و اين قدمت تفسير علمى را در ايران، مى رساند كه بيش از نيم قرن مى شود. ايشان در كتاب «راه طى شده» كوشش مى كند با قوانين بقاى ماده (قانون لاولازيه) و اصل بقاى انرژى (اصل ترموديناميك) موانع سر راه قيامت را بردارد و اصل ابديت را در مقابل ظواهر فناپذير اثبات مى نمايد.

و طبق اين تفكر، آيه شريفه إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ «2» را اين گونه معنا مى كند: «به حقيقت امر، خدا چنين است كه وقتى چيزى را اراده كرد، همين كه بگويد: بشو، خواهد شد و خواهد بود. آنچه يك مرتبه شده است، مستمرا خواهد بود دنيا، دار شده بود نيست محل شد و خواهد ماند است» «3».

__________________________________________________

(1). مطهرات در اسلام، ص 71، (چاپ سوم، شركت سهامى انتشار) تأليف مهندس مهدى بازرگان، (چاپ دوم 1333 شمسى).

(2). سوره يس، 82.

(3). راه طى شده، ص 203- 212، اثر مهندس بازرگان، چاپ هشتم (شركت عصار).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 316

ب. يد اللّه نيازمند شيرازى

(مؤلف كتاب اعجاز قرآن از نظر علوم امروزى) ايشان يكى

از پيشگامان تفسير علمى در ايران است كه در سال 1325 شمسى، مطالبى تحت عنوان «اعجاز قرآن از نظر علوم امروزى» را به صورت سلسله مقالاتى در روزنامه آيين اسلام، منتشر كرد و سپس در سال 1326 شمسى، همان مطالب را به صورت يك كتاب چاپ و بعدها، به طور مكرر تجديد چاپ شد.

اين كتاب در چهار بخش است: بخش اول، اعجاز قرآن از نظر فيزيولوژى را مطرح مى كند و مسائلى را از علوم جديد، در رابطه با شير، بينايى، شنوايى و حيض زنان مطرح مى كند. سپس در بخش دوم، اعجاز قرآن در علوم طبيعى، در مورد توليد بارانها، رعد، برق، خلقت و تكامل جانوران را مورد بررسى قرار مى دهد و در بخش چهارم پيشگوييهاى تاريخى قرآن را، مورد توجه قرار داده است. ما براى نمونه به چند مورد از آنها به اين شرح اشاره مى كنيم:

در مورد آيه شريفه وَ اللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى رِجْلَيْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى أَرْبَعٍ يَخْلُقُ اللَّهُ ما يَشاءُ «1» «و خداوند تمام جنبندگان را از آب آفريد، پس بعضى از آنها بر شكم خود راه مى روند، بعضى بر دو پاى خود و بعضى بر چهار پاى خود راه مى روند و خداوند هرچه بخواهد خلق خواهد كرد».

ايشان با دو نوع ترجمه از آيات كه در يكى ضمير «هم» كه در جملات متعدد آمده را به دابه برمى گردند (همان طور كه ما ترجمه كرديم) و در ترجمه نوع دوم ضمير «هم» را در هر قسمت، به موجودات مذكور در قسمت قبل برمى گرداند و هر دو ترجمه را بر قانون تكامل

انواع داروين تطبيق مى كند و مى گويد: مقاصد

__________________________________________________

(1). سوره نور، 45.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 317

علمى آيات اين است:

1. تكامل عمومى حيوانات (از مجموع آيات).

2. آب مبدأ خلقت بوده است.

3. ابتداى خزندگان و از آنها دو پائيان و از اين دسته چهارپايان، خلقت يافته اند.

4. تكامل هميشه ادامه دارد يَخْلُقُ اللَّهُ ما يَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ.

سپس با آوردن شواهد بسيارى از جملات دانشمندان اروپايى و توضيح نظريه داروين مى گويد: «تذكر اين موضوع آنهم در سرزمين خشك عربستان معجزه نمى باشد؟ كدام بشر عادى، با چنين صراحتى از پيش خود و بدون تحقيقات علمى، آنهم در محيط فرهنگى 1370 سال قبل، توانسته است اسرار و رموز آفرينش را، با صراحت بيان نموده و با تمام قوا در صدق مدعاى خود ايستادگى كند؟ «1»

در مورد آيه شريفه أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً «2» «آيا زمين را كفايت [بر هر امر بشر] قرار نداديم» «3» با استفاده از معانى لغوى «كفات» اين مطالب را به قرآن نسبت مى دهد:

1. حركت وضعى و انتقالى زمين و سرعت طيران آن در فضا.

2. وجود مواد مذاب در داخل زمين.

3. تغييرات سطحى و عمقى كره خاك.

__________________________________________________

(1). اعجاز قرآن از نظر علوم امروزى، اثر يد اللّه نيازمند شيرازى، ص 88- 99 (چاپ چهارم شركت چاپ ميهن سال 1335).

(2). سوره مرسلات، 25، با ترجمه الهى قمشه اى.

(3). اعجاز قرآن از نظر علوم امروزى، اثر يد اللّه نيازمند شيرازى، ص 88- 99 (چاپ چهارم شركت چاپ ميهن سال 1335).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 318

4. نيروى جاذبه زمين.

پس از آن به طور مفصل، كشفيات دانشمندان در مورد

زمين و حركات آن را بيان مى كند «1».

در مورد مفهوم كلمه عرش در آيه شريفه قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ «2» مى گويد كه: «منظور از عرش كائنات لايتناهى بوده است و در مورد آسمانهاى هفت گانه مى گويد كه منظور كراتى است (سياراتى) كه به دور زمين و خورشيد هر دو در حركت هستند كه هفت عددند «3» (عدد سيارات منظومه شمسى تا آن زمان نه عدد بوده ولى شش عدد آنها با ماه، هم به دور زمين مى گردند و هم، به دور خورشيد مى چرخند)».

ج. آقاى دكتر سيد رضا پاك نژاد

(در فاجعه هفتم تير 1360 شمسى انفجار حزب جمهورى اسلامى، در تهران شهيد شدند).

ايشان صاحب تأليفات زياد هستند از جمله كتاب ارزشمند اولين دانشگاه و آخرين پيامبر كه در 33 جلد به رشته تحرير، درآوردند و در اين كتاب سعى نمودند، تا با استفاده از علوم جديد، خصوصا علم پزشكى كه رشته تخصصى ايشان بود، رازهاى علمى قرآن، روايات و احكام اسلامى را آشكار كنند.

ايشان در يك جلد از كتاب خود، در مورد خواص عسل كه در قرآن از آن نام برده شده و آن را شفا خوانده است، به طور مفصل سخن گفته اند «4» و آن را اعجاز قرآن، ناميده است و يا احكام بهداشتى قرآن و اسلام را، با اصول بهداشتى

__________________________________________________

(1). همان منبع، ص 80 و 85.

(2). سوره مؤمنون، 86.

(3). همان منبع، ص 145 و 167.

(4). اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 5، ص 46 و 53 به بعد (چاپ الاسلاميه 1361 ش).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 319

پيشرفته تطبيق نموده است.

براى مثال در مورد ازدواج، نكات جالبى را كه

فقه و بهداشت اسلامى بيان كرده، متذكر مى شود و علت پزشكى هر نكته را توضيح مى دهد. اين كتاب كه رساله دكتراى مؤلف است در بسيارى از موارد، به تفسير آيات قرآن با مسائل بهداشتى و پزشكى پرداخته است. براى مثال در مورد اعجاز آيه شريفه: أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي ... «1» مى گويد: «شگفتى و اعجاز قرآن در اين است كه مى فرمايد: زنبور از كوه و درخت خانه مى گيرد و اشاره اى به درز و شكاف و حفره اى از كوه و گياه نمى كند و اگر اشاره به چنين مطلبى كرده بود، امروز ايراد مى كرديم كه زنبورانى هستند در هندوستان كه حشره شناسان آنها را «آپيش دور ساتا» مى گويند، اينها يك شاخه درخت را مى گيرند و در طولش خانه هايى مى سازند و ...» سپس اعجاز قرآن، در نحوه خانه سازى زنبور عسل را بيان مى كند «2».

د. حجة الاسلام احمد اهتمام

(متوفى 1346 ش) يكى از علماى اصفهان، متولد در شهر رهنان (در كنار شهر اصفهان) كه از دانشمندان ناشناخته و پركار بوده و داراى تأليفاتى در فقه و اصول مى باشد و از جمله كتاب فلسفه احكام، را تأليف كرده كه يك جلد آن چاپ و جلد دوم در دست چاپ مى باشد. او در اين كتاب سعى نموده كه حكمتهاى احكام اسلامى (مطهرات، نجاسات، مكروهات، محرمات، واجبات و مستحبات) و نكات علمى آنها را بيان كند.

ازاين رو در مورد تحريم گوشت خوك و شراب در قرآن، به علوم جديد

__________________________________________________

(1). سوره نحل، 68.

(2). همان منبع پيشين، 48.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 320

تمسك كرده و همچنين در مورد پاك بودن آب، به وجود فرمانها «1» و اكسيژن درون آب كه خاصيت

ميكرب كشى دارد استناد نموده است «2». اين كتاب در نوع خود كم نظير بوده و سعى نموده احكام اسلامى را با پيشرفتها و اكتشافات علوم جديد تطبيق دهد.

ايشان در مورد آيه شريفه اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ، خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ ... «3» «بخوان به نام پروردگارت كه خلق كرده (همه چيز را) و انسان را از علق آفريد» مى گويد «علق را در قديم به معناى خون بسته، تفسير مى كردند، ولى امروز معلوم شده كه انسان، از اسپرماتوزئيدهايى كه در منى مرد است و به يك دانه تخمك زن داخل مى شوند، به وجود مى آيد و اين اسپرماتوزئيد به شكل زالو است و آن مبدأ خلقت انسان است كه در يك قرن اخير ثابت شده و لكن اسلام در چهارده قرن قبل از آن، خبر مى دهد» «4» و بعد مسئله زوجيت گياهان را مطرح مى كند و آياتى را در اين زمينه مى آورد «5».

ايشان سپس با طرح مسائل علمى و كشفيات جديد، سعى مى كند وضو را به عنوان يك ماساژ دادن اعضا مطرح نمايد «6» و يا در مورد غسل جنابت و تيمم و احكام ديگر فلسفه هاى علمى ذكر مى نمايد.

__________________________________________________

(1). tnemref حيوانات ريز كه اعضاى جانوران و گياهان و مواد آلى را تجزيه مى كنند و از فساد آنها جلوگيرى مى كنند كه در زبان شرع ملائكه مى نامند (فلسفه احكام، ص 112، احمد اهتمام).

(2). فلسفه احكام، تأليف احمد اهتمام، ص 164 (چاپخانه اسلام اصفهان).

(3). سوره علق، 1 به بعد.

(4). منبع پيشين، ص 23 (با تلخيص و تصرف در عبارات) و ص 66.

(5). منبع پيشين، ص 72.

(6). منبع پيشين، ص 232.

در آمدى بر تفسير

علمى قرآن، ص: 321

ه. آيت اللّه سيد محمود طالقانى

«ره» يكى از علماى انقلابى معاصر. ايشان در مواردى از تفسير خود پرتوى از قرآن، از مسائل علمى، براى تبيين مقاصد و مفاهيم قرآنى، استفاده كرده اند، براى مثال در تفسير سوره شمس ذيل آيه وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها «1».

با استفاده از معانى لغوى كلمه «طحا» مى گويد: خلاصه آنكه اين آيه كوتاه و فشرده با اين تعبير «ماى» ابهام و فعل خاص، اين حقايق را صراحتا و ضمنا مى رساند:

1. زمين در آغاز به منشى ء پيوسته و خود فشرده بوده وگرنه حدوث دفع طحاها معنا ندارد.

2. سپس نيرويى كه نام و نشانى نداشته «ما» به كار آمده و آن را به صورت كره اى از منشأ اصلى جدا كرده و دور رانده است. اين نيرو به صراحت فعل و مفعول طحاها و دلالت آن بر حدوث، بايد داراى قدرت دفعى شده باشد كه پس از جذب پديد آمده است.

3. لازمه اين گونه دفع كه بر جسم كروى زمين، وارد شده و آن را رانده است حركت وضعى آن مى باشد.

4. واقع شدن زمين ميان دو نيروى جذب و دفع، موجب حركت انتقالى آن مى گردد.

5. از آثار جدا شدن و رانده شدن زمين از جسم اصلى و اولى، خارج شدن آن از محيط جذب شديد و واقع شدن ميان دو كشش مخالف، اين بوده كه به تدريج جرم آن امتداد و گسترش يافته، تا به صورت ثابت و متعادل كنونى درآمده است.

__________________________________________________

(1). سوره شمس، 6.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 322

چنين به نظر مى رسد كه اين مطالب، معانى و لوازم به وضوح، از تعبير اين آيه استفاده شود و تأويل

و تكلفى در ميان نباشد. در واقع پيشرفت علم و تحقيق است كه اين گونه آيات را تفسير مى نمايد «1».

و. يعسوب الدين رستگار جويبارى

از مفسران معاصر. ايشان در تفسير البصائر خود، در ذيل هر سوره، با مطرح كردن بيست بحث مختلف، راجع به فضيلت سوره، غرض، قرائت، لغت، نحو و ... تفسير را انجام مى دهد و يكى از بحثهاى آن، وجه اعجاز سوره يا آياتى از آن است كه در اين موارد، به مسائل علمى قرآن هم توجه كرده است. چنانكه در مقدمه تفسير مى گويد: «قرآن اساس علوم دين و معارف اسلام است و كشف اسرار وجود و قوانين (نواميس) طبيعت مى كند و قرآن مصدر علوم اجتماعى و سياسى است» «2».

و يا در جاى ديگر، با شاهد آوردن از كلمات دانشمندان علوم تجربى، بيان مى كند كه «علوم طبيعى، فلسفى و رياضيات كه از قرن دهم ميلادى رشد كرد، از قرآن اخذ شده است بلكه اروپا شهر اسلام است» «3» و يا در ذيل سوره شمس طى يك بحث مفصل كه هفتاد صفحه است، راجع به خورشيد، وزن، حرارت و گردش آن و خورشيدهاى ديگر و ... از نظر علوم روز بحث مى كنند «4». اين تفسير، نمونه اى از تفاسيرى است كه براى روشن كردن معانى آيات قرآن، در حد زيادى از علوم مختلف كمك گرفته است.

ز. محمد تقى شريعتى

«ره» صاحب تفسير نوين، وى در اين تفسير كه شامل

__________________________________________________

(1). پرتوى از قرآن، ج 2 از جزء سى ام، ص 110، سيد محمود طالقانى «ره».

(2). تفسير البصائر، ج 1، ص 6 (چاپ المطبعه الاسلامية قم).

(3). همان منبع، ص 98.

(4). همان منبع، ج 56، ص 110 و 180.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 323

تفسير جزو سى ام قرآن كريم است و از تفسيرهاى معاصر ايران به حساب مى آيد و

نويسنده آن اخيرا فوت كرد، در موارد متعدد، به اعجاز علمى قرآن و آيات علمى آن اشاره مى كند، او در مقدمه تفسير مى گويد: «در سوره نمل آيه 19، خداوند به صراحت از سخن گفتن مورچه، خبر داده است (و مورچه اى گفت: اى مورچگان در مساكن خود داخل شويد، تا سليمان و لشكريانش در حالى كه ملتفت نباشند شما را درهم نكوبند) و مفسران در معناى آيه درمانده بودند.

برخى بر اعجاز حضرت سليمان حمل مى كردند، در صورتى كه معجزه براى اقناع مردم است و كسى نه سخن مورچه را مى شنيد و نه مى فهميد، بعضى ديگر به تأويلات شگفتى مى پرداختند، بسيارى هم تعبدا مى پذيرفتند، تا علم حشره شناسى پيشرفت نمود و در زمان ما معلوم شد، مورچه سخن مى گويد و از اين قبيل معجزات هم در قرآن فراوان است» «1».

ايشان يكى از جنبه هاى اعجاز قرآن را، اعجاز علمى مى داند و براى مثال به آيات راجع به حركت زمين، يا مركب بودن نور خورشيد اشاره مى كند «2». ايشان در جايى آيه نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ «3» را اشاره به اشعه «رونتگن» مى داند؛ همان طور كه يك دكتر مصرى اعلام و اثبات كرده است «4». نيز در ذيل آيه شريفه وَ خَلَقْناكُمْ أَزْواجاً «5»، آن را يك معجزه علمى قرآن مى شمارد و تحت عنوان يك معجزه علمى، به بحث راجع به زوجيت گياهان و حيوانات از لحاظ علمى، مى پردازد و

__________________________________________________

(1). تفسير نوين، تأليف محمد تقى شريعتى، ص 67 مقدمه (چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامى).

(2). همان منبع، ص 66 مقدمه.

(3). سوره همزه، 7.

(4). همان منبع، ص 64 مقدمه.

(5). سوره نبأ، 8.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص:

324

آيات ديگر قرآن راجع به اين مطلب را شاهد مى آورد «1».

مخالفان تفسير علمى

1. ابو اسحاق شاطبى

(متوفى 790 ق) فقيه مالكى مذهب اندلسى (اسپانيايى) كه در كتاب «الموافقات» تفسير علمى را، انكار مى كند و دلايل قائلان آن را رد مى نمايد. ايشان مى گويد: «كه در زمان نزول قرآن، اعراب علومى داشتند، مانند: نجوم، علم اوقات نزول باران، علم طب، بلاغت، فصاحت، علم كهانت، رمل، زجر و ... اسلام و قرآن، اين علوم را به دو دسته تقسيم كرد: علومى كه صحيح بود تصديق كرد و بر آنها مطالبى افزود و علومى كه باطل بود (مانند كهانت، رمل و ...) را باطل اعلام نمود و منافع و مضار هر دسته را اعلام كرد. سپس براى هر دسته، مثالهايى از قرآن مى آورد «2» و بعد مى گويد:

«بسيارى از مردم از حد خود تجاوز كرده، ادعا مى كنند كه در قرآن، همه علوم گذشتگان و آيندگان وجود دارد، مانند: علوم طبيعى، هندسه، رياضى، منطق و علم حروف، ولى اين صحيح نيست؛ سپس براى ادعاى خود دليل مى آورد كه: از سلف صالح، كسى اين ادعا را نكرده است و قرآن هم، براى بيان احكام تكاليف و احكام آخرت و مسائل جنبى آن آمده است «3». پس از آن دلايل قائلان به تفسير علمى را كه به آيات قرآن تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ ءٍ «4»، ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ ءٍ «5»

__________________________________________________

(1). همان منبع، ص 11.

(2). التفسير و المفسرون، ج 2، ص 485، به نقل از الموافقات، ج 2، ص 69- 76 (با تلخيص).

(3). همان منبع، ص 488 (با تلخيص).

(4). سوره نحل، 89.

(5). سوره انعام، 38.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص:

325

استناد كرده اند، رد مى كند و مى گويد: اين آيات مربوط به تعبد و تكليف است و مراد از كتاب، در آيه دوم لوح محفوظ است و در مورد حروف فواتح سور هم مى گويد: كه عدد جمل (حروف ابجد و تطبيق آن با آيات) اثبات نشده و اين از معارف اهل كتاب است و فواتح را از متشابهات مى داند «1».

2. شيخ محمود شلتوت

(1893- 1964 م) از علماى الازهر مصر در مقالاتى كه در مجله «الرساله» در سال 1941 م چاپ مى شد، به تفسير علمى حمله كرد و عقيده داشت كه ... اين نوع تفسير خطاست چون: اولا قرآن براى بيان نظريات علوم و فنون نازل نشده است، ثانيا اين طريق موجب تأويل قرآن به صورت تكلفى (تحميلى) مى شود كه اين تأويلات، با اعجاز قرآن و ذوق سليم ناسازگار است و ثالثا موجب مى شود كه قرآن در هر زمان و مكان، به دنبال مسائل علوم برود، در حالى كه علوم ثبات و قرار و سخن قاطع ندارد و چه بسا امروز، چيزى را ثابت كنند و فردا مخالف آن اثبات مى شود و اين موجب مى شود، خطاهاى علوم به قرآن راه يابد و ما در مقام دفاع قرار گيريم (هرچند قرآن اشاراتى به علوم و فنون دارد).

و در ضمن مواردى از خطاهاى در تفسير علمى كه موجب استخراج مسائل عجيبه از آيات قرآن شده است را برمى شمارد «2».

3. دكتر ذهبى

. از اساتيد علوم قرآن و حديث در الازهر مصر كه كتاب التفسير و المفسرون او مشهور است. وى از دانشمندان متأخر مصر محسوب مى شود.

__________________________________________________

(1). همان منبع، ص 489.

(2). شماره هاى 407 و 408، مجله الرساله، سال 1941 م، به نقل از التفسير العلمي في الميزان، ص 299- 302، تأليف احمد عمر ابو حجر (چاپ دارالقتيبه).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 326

ايشان به دنبال نظر شاطبى در مخالفت با تفسير علمى مى گويد: «اعتقاد من اين است كه حق با شاطبى است چون دلايلى كه آورده قوى است و جوابهايى كه به مخالفين خود مى دهد محكم است» «1».

سپس دلايل

ديگرى براى تقويت قول شاطبى مى آورد كه به اين شرح است:

اول. از نظر لغوى تفسير علمى معقول نيست، زيرا الفاظ در طول قرون و اعصار معناى آن تغيير مى كند و معانى لغوى، شرعى و اصطلاحى پديد مى آيد و بسيارى از اين معانى جديد است كه در صدر اسلام، نبوده است و در عين حال آيا مى تواند معقول باشد كه خداوند، با همان الفاظ اين معانى را كه نسلها بعد پيدا شده اراده كرده باشد، اين امور را كسى قبول نمى كند، مگر آنكه عقل خود را انكار كند.

دوم. اگر تفسير علمى را بپذيريم، بلاغت قرآن مخدوش مى شود، زيرا بلاغت مطابقت كلام با مقتضى حال است، در حالى كه طبق تفسير علمى، بايد بگوييم كه خداوند، معانى را از الفاظ قرآن اراده كرده كه اعراب به آن معانى، جاهل بوده اند و اين موجب مى شود يكى از خصائص مهم قرآن (بلاغت و مراعات حال مخاطب) را از آن سلب كنيم.

سوم. از نظر اعتقادى مسلمانان در اعتقاد خود نسبت به قرآن شك مى كنند، زيرا اگر تفسير علمى را بپذيريم، لازم است كه تمام تغييرات علوم و تضادهاى آنها در قرآن وجود داشته باشد، بنابراين ديگر قرآن نمى تواند كتاب اللّه باشد كه باطل در آن راه ندارد.

__________________________________________________

(1). التفسير و المفسرون، ج 2، ص 491- 494، چاپ دوم، سال 1976 م (چاپ دار الكتب الحديثه، با تلخيص، ترجمه و تصرف در عبارات).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 327

چهارم. اينكه قرآن از اثبات اعجاز علمى (با اين مسائل كه گذشت) بى نياز است چون راههاى ديگرى، براى اثبات اعجاز آن هست.

4. در بعضى از كتابها افرادى را به عنوان مخالفان تفسير علمى ذكر كرده اند

كه عبارتند از «1»:

1. استاد امين الخولى (1956 م).

2.

استاد عباس محمود عقاد (1964 م).

3. استاد محمد عزه دروزه (متولد 1888 م).

4. شيخ محمد عبد العظيم الزرقانى، مؤلف كتاب مناهل العرفان فى علوم القرآن.

اما بعد از مراجعه به دلايل اين افراد، متوجه شديم كه چيزى اضافه بر آنچه شاطبى مى گويد، ندارند و معمولا تكرار سخنان او را به نوعى ديگر مى كنند از اين رو به صورت تفصيل به آنها نمى پردازيم و در ضمن عباس محمود عقاد در دو كتاب (الانسان فى القرآن) و (قرآن و مكتب تكامل) به بحث تفسير علمى پرداخته است پس نمى تواند از مخالفان مطلق تفسير علمى بشمار آيد.

قائلان به تفصيل در تفسير علمى

1. سيد جمال الدين اسد آبادى

(م 1315 ق) مبارزى خستگى ناپذير كه عمر خود را در افغانستان، هندوستان، مصر، ايران، عثمانى و مدتى هم در اروپا، صرف شناخت غرب و مبارزه با دسيسه هاى آشكار و پنهان آنان كرد.

او كتاب فلسفه نيجرى (طبيعى) را در رد افكار ماديگرايى قرن نوزدهم اروپا نوشت.

__________________________________________________

(1). التفسير العلمي في الميزان، ص 297 به بعد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 328

وقتى كه در هندوستان اقامت داشت، با سر سيد احمد خان هندى (1898- 1817 م) كه يكى از سردمداران تفسير علمى بود، به مخالفت برخاست.

تأسيس كالج عليگره هند كه براى درهم آميختن آموزه هاى دينى، با مسائل جديد علمى، تشكيل شده بود را مورد حمله قرار داد و آنها را متهم، به فلسفه نيجرى (طبيعى) مى كرد كه اين فلسفه، در نظر او با ماده انگارى صرف و دهرى گرى مساوى بود «1».

ولى از طرف ديگر، او پايه گذار حركت بيدارى مسلمانان در مصر بود و شاگردانى مثل محمد عبده تربيت كرد كه تفسير را از سيد جمال اخذ كردند. همين محمد عبده در شمار افراد

موافق تفسير علمى است و حتى آغاز حركت تفسير علمى در مصر را، با آمدن سيد جمال به مصر، مقارن دانسته اند.

يكى از نويسندگان مصرى مى گويد: «در مصر بعد از ورود سيد جمال الدين اسد آبادى و تربيت شاگردانى مانند عبده تفسير علمى آغاز شد، زيرا وى به شاگردان تعليم داد كه اسلام با پيشرفت در زندگى و تمدن معارضت ندارد و تفسير قرآن را با توجه به اين مطلب آغاز كرد» «2».

پس به نظر مى رسد كه سيد جمال الدين، مخالف مطلق تفسير علمى نبوده است، بلكه نوعى از آن را به شاگردان خود مى آموخته است (نوعى كه به نظر او صحيح بوده است) ولى با نوع ديگر تفسير علمى در هند، مخالفت كرده است و شايد اين به خاطر افراط در تطبيق و حتى مخلوط كردن علوم تجربى و معارف

__________________________________________________

(1). تاريخ نهضتهاى دينى- اسلامى معاصر، تأليف دكتر على اصغر حلبى، چاپ اول، ص 146 (انتشارات بهبهانى) با تصرف در عبارات.

(2). تفسير علمى فى الميزان، تأليف احمد عمر ابو حجر، ص 170.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 329

اسلامى، توسط هنديها بود. به همين دليل است كه سيد جمال را در شمار قائلان به تفصيل، در تفسير علمى مى دانيم.

2. سيد قطب

(1906- 1933 م) متفكر اسلامى مصر كه صاحب تأليفات زيادى در تفسير و معارف اسلامى است از جمله: التصوير الفنى فى القرآن؛ العداله الاجتماعيه فى القرآن و تفسير فى ظلال القرآن كه در هشت جلد چاپ شده است.

استاد شهيد مطهرى «ره» در كتاب روش رئاليسم «1» تفسير علمى را به سيد قطب، محمد قطب از نويسندگان اخوان المسلمين مصر و افرادى مانند فريد

وجدى در كتاب «على الاطلال المذهب المادى»، سيد ابو الحسن ندوى در كتاب «ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمين» نسبت مى دهد؛ چون اين افراد ادعا دارند كه قرآن از روشهاى تجربى، براى تحقيق طبيعت استفاده مى كند.

در حالى كه سيد قطب در تفسير فى ظلال، به تفسير علمى اشكال مى كند و مى گويد: «من تعجب مى كنم كه افراد ساده، سعى مى كنند تا چيزها، كه در قرآن نيست به قرآن نسبت دهند و آنچه را مقصود قرآن نيست، بر آن تحميل نمايند و جزئيات علوم پزشكى، شيمى، نجوم و ... را از قرآن استخراج سازند و مثل اينكه بدين وسيله، شأن قرآن را بزرگ مى كنند. قرآن كتاب كاملى است در موضوع خودش كه انسان است؛ چون انسان از همه موضوعات علوم ديگر، بالاتر است.

اوست كه اين علوم را كشف مى كند و از آن استفاده مى نمايد و تجربه و تطبيق، از خواص عقل انسان است و قرآن خود، انسان را معالجه مى كند و شخصيت، فكر،

__________________________________________________

(1). روش رئاليسم، ج 5، ص 25، اين كتاب بيانات علامه طباطبائى «ره» و پاورقى و مقدمه از استاد شهيد مطهرى است.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 330

باطن و عقل او را اصلاح مى نمايد» «1».

سيد قطب سپس سه اشكال براى تفسير علمى ذكر مى كند و مى گويد: «تفسير علمى يك خطاى روشن است كه سه مسئله را در پى دارد:

1. اين يك عقب گرد است كه ما گمان كنيم، قرآن تابع علم است و بايد قرآن به وسيله علوم تثبيت شود، در حالى كه علوم در معرض خطا و تغيير است.

2. موجب مى شود در ذات قرآن و وظيفه آن سوء فهم شود.

3. موجب تأويل آيات قرآن

مى شود كه با تكلف صورت مى گيرد».

و سپس به دو نوع تفسير و برداشت از آيات علمى قرآن مى پردازد و يك نوع را جايز و نوع ديگر را غير مجاز مى شمارد. براى نوع غير جايز، انطباق نظريه تكامل با آيه لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ «2» را مثال مى زند كه ممكن است، اين نظريه تغيير كند و براى نوع جايز آن آيه شريفه وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً «3» را مثال مى زند كه براى هر چيزى مانند شكل زمين و فاصله آن از خورشيد، ماه، حجم خورشيد، ماه، سرعت حركت آنها و نسبتهايى كه بين آنها برقرار است، مقدار و تناسب دقيقى است كه نمى تواند تصادفى باشد و اين آيه را مى توان در مفهومش، توسعه داد و اشكالى ندارد «4».

3. رشيد رضا

(1865- 1935 م) كه با يك واسطه شاگرد سيد جمال الدين اسد آبادى، محسوب مى شود (چون رشيد رضا از شاگردان بنام شيخ محمد عبده

__________________________________________________

(1). تفسير فى ظلال القرآن، ج 1، ص 260، با تلخيص و نقل به معنا (طبع دار احياء التراث العربى، بيروت 1967).

(2). سوره مؤمنون، 12.

(3). سوره فرقان، 2.

(4). تفسير فى ظلال القرآن، ج 1، ص 261- 263.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 331

است و شيخ محمد عبده شاگرد مهم سيد جمال است).

وى داراى تأليفاتى است و تفسيرى به نام المنار دارد كه دوازده جلد آن، تا سوره يوسف چاپ شده است، او از كسانى است كه از تفسير علمى، انتقاد مى كند و در مقدمه تفسير المنار مى گويد: از بدبختى مسلمانان اين است كه در كتابهاى تفسير، چيزهايى هست كه خواننده را از هدايت

قرآن و مقاصد عالى او، دور مى كند چون در بعضى مباحث اعراب، قواعد نحو، استنباطات فقها (كه مقلد بوده اند)، تأويلات صوفيه، تعصبات مذهبى و ... وجود دارد و در بعضى روايات زيادى كه مخلوط به خرافات و اسرائيليات است، ولى فخر رازى مطالب ديگرى، در تفسير وارد كرده و آنها علوم رياضى، طبيعى و غير آن مانند هيئت فلكى يونانى مى باشد و بعضى از معاصرين اين روش را تقليد كرده و علوم اين زمان و فنون زيادى را در تفسير وارد كرده اند و به مناسبت يك كلمه مثل آسمان يا زمين، علوم فلكى، گياهان و حيوانات را داخل كرده و نام آن را تفسير گذارده اند كه اين امور، مانع فهم مقاصد اصلى نزول قرآن مى شود «1».

ولى از طرف ديگر در تفسير المنار در موارد متعدد، از علوم جديد براى تفسير قرآن كمك مى گيرد، اما بيشتر از علوم اجتماعى كمك مى گيرد و سعى مى كند، خوارق عادات و معجزاتى (مثل مرده زنده كردن) كه در قرآن وارد شده است را، به طور طبيعى معنا كند كه دور از ذهن، جلوه نكند و با علوم تجربى و طبيعى منافات نداشته باشد.

براى مثال: در ذيل آيه شريفه أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ ... «2» «آيا نظر

__________________________________________________

(1). تفسير المنار، ج 1، ص 7 (چاپ دار المعرفه، بيروت چاپ دوم).

(2). سوره بقره، 243.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 332

نمى كنى به كسانى كه از سرزمين خود، به خاطر ترس از مرگ خارج شدند، در حالى كه هزاران نفر

بودند و خداوند به آنها فرمان مرگ داد و سپس آنها را زنده كرد خداوند حقيقتا در حق بندگان داراى فضل و كرم است».

او سعى مى كند تا مرگ و حيات مردم را توجيه كند و مى گويد: «به آنها گفت بميريد نه اينكه واقعا آنها را بميراند، بلكه منظور اين است كه دشمن را بر سر آنها مسلط كرد، نيرو، قوت و استقلال آنها را گرفت و جمعيت آنها را پراكنده ساخت و باقيماندگان در زير دست دشمن، ضعيف و ناتوان گرديدند.

سپس خداوند آنها را زنده كرد، يعنى استقلال، قوت و شوكت آنها بازگشت نمود و اين يك نوع تأديب براى آنها بود، تا خود را پاك سازند و نتيجه اخلاق سوء خود را بدانند ... اين است معناى مرگ و حيات امتها» «1».

در مورد آيات مربوط به حضرت ابراهيم (ع) (چهار مرغى كه براى نشان دادن چگونگى زنده شدن مردگان به ابراهيم (ع) دستور داده شد، قسمتهايى از هر كدام را بر سر كوهى گذارد و آنها را صدا كند) «2» مى گويد: «منظور اين است كه چهار مرغى انتخاب كن و آنها را چنان تربيت كن كه با تو انس بگيرند و علاقه پيدا كنند چنانكه هر وقت آنها را صدا بزنى به سراغ تو بيايند» «3».

ايشان سعى مى كند كه مسائل متافيزيك و ماوراى محسوس و چيزهايى كه با معجزات ارتباط دارد را، به طور مادى و محسوس، معنا كند هرچند با متن آيات مناسبت نداشته و قرينه اى نباشد كه بعدا بيان مى كنيم كه اين خود، نوعى تفسير

__________________________________________________

(1). المنار، ج 2، ص 458 (چاپ دار المعرفه بيروت) با تلخيص.

(2). سوره بقره، 260 به بعد.

(3). المنار، ج 3، ص 55.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 333

علمى است.

4. محمد مصطفى مراغى

(1881- 1945 م) شيخ جامع الازهر و از علماى بزرگ مصر و سودان كه داراى نوشته هايى در تفسير است و برخى از آنها منتشر شده است.

ايشان از كسانى است كه دو موضع مختلف، نسبت به تفسير علمى داشته است.

در مقدمه اش بر كتاب «الاسلام و الطب الحديث»، تأليف عبد العزيز اسماعيل، مى گويد: «من نمى خواهم بگويم كه قرآن كريم، همه علوم را به صورت كلى و تفصيلى دربردارد، بلكه مى گويم كه قرآن اصول عام هر چيزى را كه معرفتش، براى انسان مهم است و عمل به آن، انسان را به درجه كمال جسمى و روحى مى رساند را، دربردارد و درهاى علم را براى دانشمندان علوم مختلف، باز كرده تا بتوانند جزئيات آن علوم را طبق پيشرفت زمان، براى مردمشان بيان كنند».

سپس به مخلوط شدن فلسفه با عقايد و احكام مى تازد و مى گويد: «بيمارى ديگرى كه در مسلمانان پيدا شده، غرور به فلسفه است و اينكه قرآن را تأويل مى كنند، تا به مسائل فلسفى برگردد و نيز تأويل قرآن مى كنند براى (تطبيق با) نظريات علمى كه ثبات ندارد و اين خطر بزرگى براى قرآن است ... زيرا نظريات علمى كه ثابت نشده است، صحيح نيست قرآن را به آنها، برگردانيم و در پايان مى گويد: واجب است كه آيه قرآن را به طرف علوم نكشانيم، تا تفسيرش كنيم و علوم را هم به طرف آيه نكشانيم تا قرآن را تفسير كنيم، بلكه اگر ظاهر يك آيه با يك حقيقت علمى ثابت موافق بود، آن آيه را با آن حقيقت علمى تفسير

در آمدى

بر تفسير علمى قرآن، ص: 334

مى كنيم» «1».

با اين حال مراغى در تفسير خود، در موارد متعدد اقدام به تفسير علمى كرده است.

براى مثال در ذيل آيه شريفه خَلَقَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها «2» عمد را به نيروى جاذبه عمومى تفسير مى كند و آن را ناموس الهى مى داند كه، به جاى ستون، سيارات و ستارگان را در كنار هم نگاه داشته است و طبق تقرير قرآن كريم، زمين جزيى از آسمانهاست و از آنها جدا شده است، همان طور كه علماى جديد مى گويند كه زمين قطعه اى از خورشيد بوده كه از آن جدا شده است «3». اين دو نوع برخورد مراغى با تفسير علمى مى رساند كه قائل به تفصيل، در انواع تفسير علمى بوده است.

5. علامه طباطبائى

(متوفى 1360 ش)، صاحب تفسير شريف الميزان و كتابهاى فلسفى، بدايه و نهاية الحكمه از متفكران، مفسران و فيلسوفان بزرگ شيعه، در قرن حاضر. ايشان در مورد تفسير علمى مى فرمايد: «بعضى از مسلمانان در اثر غرق شدن در علوم طبيعى و مشابه آنها كه مبتنى بر حس و تجربه است، به مذهب اصالت حس، از فلاسفه اروپا متمايل شدند و بعضى به طريق اصالة العمل (كه ارزشى براى ادراكات قائل نيستند، مگر به مقدارى كه عملى بر آن مترتب شود) گرايش پيدا كردند، ازاين رو گفتند كه معارف دينى، با طريقه علمى (اصالت حس و ماده) معارضت ندارد و موارد آيات مخالف اين نظر

__________________________________________________

(1). الاسلام و الطب الحديث، با مقدمه شيخ مراغى، ص 5، به نقل از التفسير و المفسرون، ج 2، ص 519.

(2). سوره لقمان، 10.

(3). الدروس الدينيه، ص 61- 64، نقل از التفسير العلمى فى الميزان، ص 231.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 335

را، تأويل كردند و حتى معاد را با قوانين مادى، تطبيق نمودند و گفتند روح مادى است و از خواص ماده به دست مى آيد و نبوت يك نبوغ خاص اجتماعى است كه موجب قانونگذارى، براى ايجاد مصالح مى شود و نتيجه گرفتند كه روايات، به خاطر خلطى كه در آنهاست، قابل اعتماد نيست و تفسير آيات قرآن، به طريق عقلى (كه در تفسيرهاى گذشتگان انجام مى شد) را هم، علم، باطل كرد (روش عقلى را علم باطل كرد) پس قرآن را بايد با علم تفسير نمود.

در پايان چنين مى فرمايد: انما الكلام فى ان ما اورده على مسالك السلف من المفسرين (ان ذلك تطبيقا و ليس بتفسير) وارد بعينه على طريقتهم فى التفسير.

آن اشكالى كه بر روش تفسير علماى گذشته وارد كرده اند كه تفسير نيست، بلكه تطبيق است (همان اشكال) بر ايشان نيز وارد است» «1».

هرچند علامه، در تفسير بعضى از آيات قرآن از علوم تجربى و نتايج آنها كمك مى گيرد چنانچه در ذيل آيه شريفه: وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيٍّ «2» «و حيات هر چيزى را از آب قرار داديم» مى فرمايد: «منظور اين است كه آب دخالت كاملى در وجود هر موجود زنده اى دارد ... و در بحثهاى علمى جديد، ارتباط حيات با آب واضح شده است» «3».

و يا در ذيل آيه شريفه وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ «4» مى فرمايد كه مراد توسعه خلقت آسمان است، همان طور كه علوم رياضى، امروزه به اين مسئله

__________________________________________________

(1). الميزان، ج 1، ص 7- 8، با تلخيص و ترجمه.

(2). سوره انبياء، 30.

(3). الميزان، ج 14، ص 279

(چاپ اسماعيليان).

(4). سوره ذاريات، 47.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 336

نظر دارند «1».

ما در مباحث آينده، روشن خواهيم كرد كه اين دو نوع برخورد علامه، با تفسير علمى بدين جهت است كه تفسير علمى، چند نوع مختلف دارد كه همگى يك حكم واحد ندارند، ازاين رو علامه در شمار قائلان به تفصيل در تفسير علمى محسوب مى شود.

6. آيت اللّه مكارم شيرازى

از مراجع معاصر قم و از مفسرين و فقهاى والامقام شيعه، در عصر حاضر هستند و به تدريس فقه و تفسير اشتغال دارند.

ايشان داراى كتابهاى فراوانى مانند: تفسير نمونه، پيام قرآن و كتابهايى در زمينه فقه (مثل قواعد الفقهيه و ...) هستند.

ايشان از افراد موافق تفسير علمى ولى معتدل، به حساب مى آيند كه تفسير علمى را در يك نوع آن پذيرفته اند و در تفسير نمونه، در موارد متعدد براى اثبات اعجاز علمى قرآن، از آن استفاده كرده اند «2» و با نوعى از تفسير علمى مخالفت كرده اند و آن را تفسير به رأى مى خوانند «3». آنجا كه با تفسير علمى موافقت دارند مى فرمايند: «گاهى هم مشاهده مى شود كه علم به ميدان آمده و قرآن را تفسير مى كند، تأكيد مى كنم وقتى مى گوييم علم، منظورم كشفيات ثابت شده و قطعى علمى است، نه فرضيات كه اشكال كنند فرضيه ها با گذشت زمان، دستخوش تغيير و دگرگونى مى شود و نمى توان قرآن ثابت و تغييرناپذير را، بر فرضيات دگرگون شونده تطبيق داد.

__________________________________________________

(1). الميزان، ج 18، ص 382.

(2). تفسير نمونه، ج 1، ص 131 و ج 11، ص 410 و ج 12، ص 275 و ج 15، ص 568.

(3). تفسير به رأى، تأليف استاد مكارم شيرازى، ص 69- 79.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 337

براى مثال: زوجيت نر و ماده، در عالم گياهان كه بعد از قرن هفده ميلادى كشف شد و يا حركت زمين به دور خود، ديگر يك فرضيه نيست، تا با گذشت زمان دگرگون شود» «1».

ايشان در كتاب قران و آخرين پيامبر در يك فصل، اعجاز قرآن را از نظر علوم روز بررسى مى كند و مسائلى همچون قانون جاذبه عمومى، تسخير خورشيد و ماه، زندگى در كرات ديگر و ... را مطرح مى كند و در قرآن و علم، مورد بررسى قرار مى دهد «2».

ايشان در آن كتاب (قرآن و آخرين پيامبر) بعد از بيان اين مطلب كه قرآن يك كتاب علوم طبيعى نيست و اگر چيزى از اسرار علوم و حقايق جهان آفرينش، در آن باشد، حتما براى يك هدف تربيتى و اخلاقى، يا تعليم درس توحيد و خدا شناسى آمده است، نه به عنوان عرضه كردن علوم طبيعى و مانند آن، به سبك دائره المعارف، سپس به بحث تطبيق قرآن، با اكتشافات علمى و مسائل مختلف علوم مى پردازد و سئوال مى كنند كه آيا از اين راه مى توان، براى ارزيابى قرآن و كشف معجزات علمى آن، استفاده كرد يا نه؟

و بعد پاسخ مى دهند كه: در اينجا نظرات مختلفى وجود دارد، بعضى چنان راه افراط در پيش گرفته اند كه آيات قرآن را با كمترين تناسب، بر يك سلسله فرضيات علمى و نه حقايق مسلم و قطعى، تطبيق كرده اند و به گمان خود، از اين راه خدمتى به شناسايى قرآن نموده اند در حالى كه اين يك اشتباه بزرگ است.

فرضيات علمى پيوسته در حال تغيير و تحول مى باشد و قرآن يك واقعيت ثابت.

__________________________________________________

(1). مجله پيام قرآن، پيش شماره، ص 48 (انتشارات دار القرآن كريم قم).

(2). قرآن و آخرين پيامبر، ص 147- 200 (انتشارات دار الكتب الاسلاميه تهران).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 338

تطبيق يك واقعيت ثابت، بر يك سلسله امور متحول و متغير نه منطقى است، نه خدمت به علم و نه خدمت به دين. مثلا اگر ما فرضيه لاپلاس را، درباره چگونگى پيدايش منظومه شمسى اساس قرار دهيم و آيات قرآن را، با مناسبتهاى جزيى بر آن تطبيق كنيم، مسلما مرتكب كار خلافى شده ايم. چه اينكه هيچ دور نيست، فرضيه لاپلاس در پرتو اكتشافات علمى جديدى (همچون صدها فرضيه ديگر) راه فنا و نيستى را طى كند؛ آنگاه تكليف ما با آن آيات كه وحى آسمانى است، خطا و اشتباه در آن راه ندارد، چه خواهد بود.

در برابر اين دسته، دسته ديگرى هستند كه راه تفريط را پيموده اند و معتقدند كه ما به هيچ وجه، حق نداريم مسائل علمى را هر قدر مسلم باشد و آيات قرآن، هر قدر روشن و صريح باشد تطبيق نماييم، اين تعصب و جمود نيز، كاملا بى دليل به نظر مى رسد.

اگر راستى يك مسئله علمى به روشنى اثبات شده و از محيط فرضيه ها، قدم به جهان قوانين علمى گذارده و حتى گاهى جنبه حسى به خود گرفته- مانند گردش زمين، به دور خود يا گردش زمين، به دور آفتاب و مانند وجود گياهان نر و ماده، تلقيح در عالم نباتات و امثال اينها- و از سوى ديگر آياتى از قرآن هم صراحت در اين مسائل داشته باشد، چرا از تطبيق اين مسائل، بر آيات قرآن، سرباز زنيم و

از اين توافق كه نشانه عظمت اين كتاب آسمانى است وحشت داشته باشيم ...

از اين بيان روشن شد كه چه حدودى از تطبيق آيات قرآن، بر مسائل علوم طبيعى مجاز و منطقى و چه حدودى نادرست و غير مجاز است بهمين دليل در بحثهايى كه در اين فصل- اعجاز قرآن از نظر علوم روز- طرح مى شود، دو نكته را كاملا رعايت خواهيم نمود. نخست اينكه: مسائلى از علوم طبيعى را انتخاب

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 339

مى كنيم كه صددرصد، ثابت، قطعى و يا حسى باشد و از رفتن به سراغ فرضيه ها اجتناب خواهيم كرد.

ديگر اينكه: دلالت آيات قرآن بر آنها، كاملا روشن و طبق قواعد ادبى، در استنباط معانى از ظواهر الفاظ، قابل اعتماد باشد و نيازى به توجيه ها و تفسيرهاى مخالف ظاهر پيدا نكند. «1»

7. آيت اللّه محمد هادى معرفت

از علماى معاصر حوزه علميه قم كه متخصص در علوم قرآن بوده و داراى تأليفات زيادى از جمله «التمهيد فى علوم القرآن» و «صيانة القرآن عن التحريف» مى باشند.

و اخيرا كتابى در دست تأليف دارند كه ما آن را، قبل از چاپ ملاحظه و بررسى كرديم اين كتاب كه درباره اعجاز علمى قرآن است، آيات متعددى از قرآن را ذكر مى كند و با پيشرفتهاى علوم تجربى، مقايسه كرده و در نتيجه اعجاز قرآن را اثبات مى نمايند.

ايشان در مقدمه مى گويد: شريعت، درس علوم طبيعى نيست و قرآن بالذات كتاب علم نيست، مگر اشاراتى گذرا و در كنار مطالب اصلى (حكمت، هدايت، تربيت، ارشاد و ...) دارد كه به بعضى از اسرار وجود، اشاره مى كند اما اين به نحو اجمالى و غامض بيان شده، به طورى كه علماى راسخ

در علم، آن اشارات را درك مى كنند چون درصدد بيان مطالب علمى نبوده، ولى در عين حال از درياى بى كران علم الهى سرچشمه گرفته است «2».

__________________________________________________

(1). قرآن و آخرين پيامبر، ص 147 به بعد (انتشارات دار الكتب الاسلاميه تهران).

(2). اعجاز علمى قرآن، باب دوم، ص 1.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 340

ايشان با استناد به آيه شريفه: وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيٍّ «1» «و حيات هر چيزى را از آب قرار داديم» و با استناد به كلمات مفسران و داروين «2»، سعى مى كند تا ثابت نمايد كه منظور قرآن، از شروع حيات با آب، همان است كه نظريات علمى جديد مى گويد كه حيات از درياها و آبها (با موجودات تك سلولى) شروع شد «3».

همچنين در مورد آيه شريفه وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ «و آسمان را با قدرت خود برافراشتيم و حتما آن را وسعت مى دهيم» با استدلال به نظريات لومتر انگليسى (متولد 1894 م) سعى مى كند كه وسعت را، به معناى اتساع (گسترش جهان از شش جهت) معنا كنند «4».

از طرف ديگر استاد معرفت، در گفتگوى حضورى با اينجانب اظهار داشتند كه: «قرآن قطعى است و علوم غير قطعى، بنابراين بايد علوم بر قرآن تطبيق شود نه بالعكس. يعنى با توجه به كشفيات علمى، ما از يك آيه مطلبى را مى فهميم اما اينكه بگوييم آيه حتما اين مطلب را مى گويد نمى دانيم، بلكه اگر كسى نسبت قطعى دهد، تحميل است كه جايز نيست.

پس ايشان به طور واضح بين اسناد قطعى علوم تجربى، به قرآن و تفسير قرآن با علوم تجربى، به نحو احتمالى فرق مى گذارند، ازاين رو ايشان

را در شمار قائلان به تفصيل در تفسير علمى ذكر كرديم.

8. آيت اللّه سبحانى

از اساتيد برجسته حوزه علميه قم و داراى تأليفات

__________________________________________________

(1). سوره انبيا، 30.

(2). چارلز داروين (م 1882 ميلادى) زيست شناس معروف كه نظريه تكامل انواع او، مشهور است.

(3). منبع پيشين، ص 8.

(4). منبع پيشين، ص 75.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 341

متعدد، در زمينه اصول، تفسير، كلام و تاريخ هستند و اخيرا تفسير موضوعى منشور جاويد را، منتشر مى كنند. ايشان از افراد معتدل در تفسير علمى محسوب مى شوند؛ چنانكه در مورد شرايط مفسر مى فرمايند: «آگاهى از بينشهاى فلسفى و علمى كه مايه شكوفايى ذهن و سبب برداشتهاى ارزنده اى از قرآن مى گردد (از شرايط تفسير قرآن به معناى واقعى است). امروز بشر، گامهاى بس بلندى پيرامون شناخت زمين، كيهان، حيوان و انسان برداشته و افقهاى بس تازه اى در روان شناسى و جامعه شناسى كشف كرده. درست است كه نمى توان گفت تمام آنچه را كه در اين مقوله، گفته و ترسيم كرده است صحيح است، ولى آگاهى از چنين كشفيات علمى، سبب تقويت دماغ فلسفى و علمى انسان مى گردد و مايه شكوفايى ذهن مفسر مى شود و به او توان خاصى مى بخشد، كه از قرآن به صورت كاملترى بهره بردارد. مقصود اين نيست كه به كمك فلسفه يونان و يا اسلامى و يا به كمك علوم جديد، به تفسير قرآن بپردازيم و قرآن را بر اين افكار غير مصون از خطا تطبيق كنيم، زيرا يك چنين كار جز تفسير به رأى كه عقلا و شرعا ممنوع است نتيجه ديگرى ندارد» «1».

ايشان در جاى ديگرى مى فرمايد: «ظواهر غير قابل انكار قرآن، اين است كه انسان

را از گل آفريده و حلقه هايى در اين ميان وجود ندارد، ولى با اين همه، هرگاه فرضيه تحول انواع در آينده رنگ علمى به خود گرفت و روى دلايل قطعى و روشن، ثابت شد كه انسان كنونى پس از تحولات جوهرى و تبدلات نوعى، موجود دو پا و صاحب نفسى، ناطقه شده است و اين ثبوت به مرحله اى رسيد كه مسئله تحول انواع را، در شمار مسائل قطعى و روشن كه جاى هيچ گونه انكار

__________________________________________________

(1). تفسير صحيح آيات مشكله قرآن، اثر استاد سبحانى، تنظيم سيد هادى خسرو شاهى، ص 315.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 342

نباشد، وارد ساخت؛ در اين صورت ظواهر قرآن طورى نيست كه قابل تأويل و تفسير نباشد، زيرا مى توان گفت: اينكه خداوند فرموده انسان را از گل آفريده است، هرگز منافات ندارد كه ميان گل و انسان شدن، مراحلى بوده كه خداوند به آنها اشاره يا تصريحى نفرموده است و هرگز سكوت دليل بر نبودن واسطه نيست» «1».

ايشان در كتاب برهان رسالت، در مورد جاذبه عمومى، كرويت زمين، حركت زمين و اجرام سماوى و زوجيت گياهان، به قرآن و علم اشاره مى كند و براى اعجاز قرآن به آنها استدلال مى نمايد «2».

نيز در كتاب منشور جاويد (نخستين تفسير موضوعى به زبان فارسى) در موارد متعدد، نظريه هاى علمى و مكاتب جديد غربى را متعرض شده اند. براى مثال در بحثى پيرامون انسان، تحت عنوان «نظريه هاى طرح مستقل و طرح مشترك در آفرينش انسان» به بررسى خلقت انسان، نظريه تكامل و رد و ايراد آن مى پردازند «3». پس ايشان هرچند با تطبيق قرآن، بر علوم جديد مخالف است، اما بر لزوم استفاده

از كشفيات علمى، در تفسير قرآن تأكيد مى كند (پس ظاهرا با استخدام علوم در فهم قرآن، موافق است) و اين تفصيل در تفسير علمى محسوب مى شود.

9. آيت اللّه صافى گلپايگانى

از اساتيد حوزه علميه قم در دوره معاصر كه كتابهاى متعدد و ارزشمندى تأليف كرده اند از جمله در كتاب «به سوى آفريدگار»

__________________________________________________

(1). داروينيسم يا تكامل انواع، تأليف استاد سبحانى، ص 21.

(2). برهان رسالت، ص 253- 283 (چاپ انتشارات كتابخانه صدر تهران 1398 ه. ق).

(3). منشور جاويد، ج 4، ص 191 (دفتر انتشارات اسلامى- قم).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 343

بحث تفسير علمى (تطبيق) را به صورت سئوال مطرح كرده و به اين شرح پاسخ مى دهند: «بالاخره در تطبيق آيات قرآن بر فرضيه ها و نظريات علمى، بايد باز هم منتظر بود، هر وقت در هر مورد نظريه اى كه غير از آن تصور نباشد، عرضه شد انطباق آن را با قرآن مجيد و احاديث معتبر، مورد بررسى قرار داد مثل امكان تسخير ماه، يا كرات ديگر را تا اين حدى كه در عصر ما عملى شده، مى توانيم از نظر قرآن مجيد بررسى نماييم ...

وقتى اين موضوع را بررسى مى نماييم، مى بينيم نه فقط اشاره اى در قرآن مجيد بر عدم امكان تسخير ماه نيست، بلكه آياتى كه دلالت دارند بر اينكه ماه و آفتاب و كواكب را خدا مسخر انسان قرار داده، اين واقع را تأييد مى نمايند و ما به كمك علم و صنعت، مى فهميم كه تسخيرى كه در اين آيات است به معناى محدودى كه بسا بعضى از پيشينيان، به واسطه نقص علمى تصور مى كردند نيست و كلام مطلق خدا را بى جهت، مقيد مى كردند، مى بينيد در

اين موضوع (تسخير ماه) چگونه پيشرفت علم با قرآن، مطابق درآمده، يعنى پس از چهارده قرن، علم تا اين حد به قرآن رسيده است. اين هم، اعجاز قرآن است و هم تطبيق قرآن با آن بى اشكال است و در واقع نه تأويل است و نه توجيه، بلكه روشن شدن معانى است كه لفظ آن را كاملا مى تواند دربرگيرد. اما در نظريه هايى كه اين طور نيست و مبتنى بر دليل عقلى رياضى هم، نمى باشد و مبنايش حدس و شواهد غير قطعى است؛ بايد منتظر آينده بود و از ظاهر قرآن دست برنداشت، بسا كه چند قرن ديگر، همين ظاهر اثبات شود، چنانكه در مورد تسخير ماه، حقايق قرآنى اثبات شده و بعدها ثابت تر خواهد شد» «1». ايشان به وضوح بين تطبيق علوم قطعى و غير قطعى فرق

__________________________________________________

(1). به سوى آفريدگار، تأليف لطف اللّه صافى گلپايگانى، ص 85 (چاپ اول دفتر انتشارات اسلامى).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 344

مى گذارند.

10. آيت اللّه على مشكينى اردبيلى

از علماى معاصر قم و از اساتيد حوزه علميه قم كه كتابهايى، در زمينه اصول و فقه نوشته اند و در كتاب «تكامل در قرآن» سعى مى كند، يك تفسير علمى از آيات مربوط به خلقت انسان، ارائه كند و تعارض ظواهر آيات قرآن، با نظريه تكامل را رفع نمايد. ايشان مى فرمايد:

«اما در مورد علوم و دانشهاى مربوط به امور دنيا و آخرت، همانند موضوع كتاب (تكامل حيوانات و انسان) و نظاير آن، بايستى در قرآن، تأمل و تفكر عميق كرد، تا چگونگى آنها را كشف و استنباط نمود. آياتى كه در اين مورد ما را به يقين مى رساند، مشخص مى شوند و اگر در مواردى، آيات

مفيد يقين پيدا نكرديم همچنان ظاهر آيات را گرفته و حكم واقعيت را از آنچه ظاهر آيات به ما مى دهد برداشت مى كنيم و هيچ گونه كار خلافى نيز انجام نداده ايم. بدين گونه استفاده از ظاهر آيات مربوط به موضوع استنتاج مسائل علمى و نظريات جديد از قرآن، امرى عادى و آسان مى گردد. البته در اينجا منظور ما، تأويل آيات يا تحميل عقايد، به ظاهر كتاب و تطبيق آن با ادعا و نظريات طرفداران تكامل نيست» «1».

ايشان در مورد تكامل انسان (نظريه داروين) مى گويد: «در قرآن كريم، مطلبى برخلاف اصل اعتقادى معلوم و اثبات شده اين دانشمندان و آيه اى متضاد با اين مسئله مورد تجربه آنها، يعنى وجود تغيير و تكامل در گياه و حيوان نيامده است» «2».

__________________________________________________

(1). تكامل در قرآن، ص 20، تأليف آيت اللّه شيخ على مشكينى اردبيلى (چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامى).

(2). همان منبع، ص 17.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 345

سپس آيه شريفه: وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيٍّ «1» را، يكى از دلايل اثبات تكامل مى دانند «2». ايشان بين تحميل عقايد بر قرآن، يا استفاده صحيح از ظواهر و نصوص قرآن فرق مى گذارند.

11. دكتر محمد صادقى

از اساتيد حوزه علميه قم و صاحب كتابهاى متعدد از جمله تفسير «الفرقان» كه در سى مجلد چاپ شده است و در زمينه تفسير علمى آيات قرآن نيز كتابى به نام «ستارگان از نظر قرآن» دارند.

در تفسير الفرقان، در موارد متعدد از مطالب علمى جديد براى روشن كردن معانى آيات قرآن استفاده شده است، اما ايشان در گفتگويى قائل به تفصيل در تفسير علمى شدند و تفسير علمى كه منجر به تطبيق شود را، رد

كردند.

براى مثال در ذيل آيه شريفه قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَ ... «3» كوشش دارد اثبات كند زمين از خورشيد جدا نشده است و اين نظريه علمى را، رد مى كند و با ذكر نظريات علمى، درباره پيدايش زمين، آخرين نظريه را كه محال بودن جدا شدن زمين از خورشيد است مى پذيرد «4».

و در ذيل آيه شريفه أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً «5» حركت زمين و نيروى جاذبه آن را، از آيه استفاده مى كند و مى گويد كه: «اين دو اصل را قرآن كريم، قرنها قبل از كپرنيك و نيوتن كشف كرده بود» و سپس شرحى راجع به نيروى جاذبه و ...

__________________________________________________

(1). سوره انبيا، 30.

(2). همان منبع، ص 23.

(3). سوره فصلت، 9- 12.

(4). الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن و السنه، تأليف محمد صادقى، ج 24، ص 26- 28 (انتشارات فرهنگ اسلامى تهران و چاپ دار التراث الاسلامى بيروت 1406 ق).

(5). سوره مرسلات، 25.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 346

مى دهد «1».

12. احمد عمر ابو حجر صاحب كتاب التفسير العلمى في الميزان

ايشان در اين كتاب دلايل طرفين، در مورد اثبات و نفى تفسير علمى را آورده است و بسيارى از قائلان به تفسير علمى را مورد توجه قرار داده است. اما وى به كتب شيعه و اقوال آنها، خصوصا تفاسير متأخر شيعه (مثل الميزان) مراجعه نكرده است (در حالى كه ما بسيارى از متقدمان و متأخران شيعه را، در اين مسئله صاحب نظر يافتيم) و بيشتر مسئله را از ديدگاه دانشمندان اهل سنت، بويژه اساتيد الازهر مصر ديده است، ولى در مجموع كتاب مفيدى است كه ما سعى مى كنيم كمبودهاى او را در اين نوشتار جبران كنيم.

ايشان

در پايان قائل به تفصيل در تفسير علمى مى شود و مى گويد: «آنچه نفس انسان بعد از اينكه به ديدگاههاى طرفين نظر افكند به آن مطمئن مى شود اين است: كسانى كه قرآن را از تفسير علمى دور نگه مى دارند بر حق هستند؛ زيرا اين نوع تفسير، بر وهم، ظن و تكلف در تأويل استوار است، اما وقتى بر مطلب يقينى علمى استوار باشد، مانعى در استفاده از نور علم، براى روشن كردن حقايق علمى وجود ندارد» «2». در جاى ديگر مى گويد: «ما طريق ميانه را انتخاب مى كنيم كه افراط و تفريط در آن نيست، چون وقتى قرآن كلام خداست و وجود نيز، آفريده خداوند است پس بايد حقايق علمى با آيات قرآنى هماهنگ باشند» «3».

13. احمد امين

از نويسندگان متأخر مصر كه كتابى به نام راه تكامل، دارد كه

__________________________________________________

(1). همان منبع پيشين، ج 29، ص 341.

(2). التفسير العلمي فى الميزان، ص 113 (چاپ اول 1991 ميلادى 1411 قمرى، دار القتيبه، بيروت).

(3). همان منبع، ص 118.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 347

در هفت جلد توسط آقايان (دكتر بهشتى، اديب لارى و محمد امامى) ترجمه شده است. او در جلد اول كتاب پس از بيان يك مقدمه، در مورد عقل و ايمان به بررسى علوم جديد و رابطه آنها با دين مى پردازد. در طى يك بحث، ريشه تعارض علم و دين در اروپا را، بررسى مى كند و مى گويد: «پيشرفت علوم مادى در اروپا و معارضه ارباب كليسا با آن، وضعى را به وجود آورد كه موجب كوبيدن دين و اعراض از آن و سپس پيدايش عقيده ها و اوهام دور از واقع كه نتيجه هوى

و هوس بوده و با هيچ منطقى سازگار نبود گرديد. شرقيها به تقليد از غربيها پرداخته و برخى گمان كردند كه دين اسلام، با علوم حقيقى هماهنگ نبوده و با آن معارضه مى كند؛ همان طور كه كليساى كاتوليك و پروتستان با آن معارضه نموده و حكم اعدام سرفيتوس در سال 1553 ميلادى و جوردا تلوبرونو در سال 1600 ميلادى را صادر كردند» «1».

سپس به اين حقيقت، اشاره مى كند كه اسلام با علم معارض نيست و براى اينكه ثابت كند علوم جديد، به پايه حقايق دينى نمى رسد، مثالهايى از تفسير علمى مى آورد و مى گويد: «علم جديد سالها پس از نزول قرآن مجيد، پى برد كه نخستين مبدأ حيات آب بوده و آب مهمترين وسيله پيدايش حيات هر موجودى است. خداوند متعال صدها سال پيش، در قرآن مجيد (قرآنى كه هرگز به باطل آلوده نشده است) فرمود: «ما هر موجود زنده اى را از آب آفريديم پس چرا ايمان نمى آورند» «2».

سپس مثالهاى زيادى از زوجيت گياهان، اتمها، نطفه در رحم و پيدايش باران

__________________________________________________

(1). راه تكامل، تأليف احمد امين، ج 1، ص 65 (چاپ دار الكتب الاسلاميه).

(2). سوره انبيا، 30 وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيٍّ أَ فَلا يُؤْمِنُونَ.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 348

مى زند و در پايان نتيجه مى گيرد: «از نظر اسلام، دين و دانش بر يك ديگر منطبق بوده و حقايق قرآنى بر علوم مقدم است» «1» و بعد بين علوم قطعى و ظنى، تفاوت قائل مى شود.

__________________________________________________

(1). منبع پيشين، ج 1، ص 71- 77.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 349

فصل سوم. دلايل دانشمندان در رابطه با تفسير علمى

اشاره

در اين رابطه نظريات و آراى مختلف و گاهى

متضاد وجود دارد و به دليل اينكه اين بحثى است كه دانشمندان علوم تجربى و مفسران و متكلمان در آن شركت دارند طبعا هركس از ديدگاه خاص خود، نظرى داده است بويژه اينكه تفسير علمى انواع مختلف دارد كه از هم جدا نشده است، ازاين رو هركس به يك نوع خاصى از تفسير علمى، نظر كرده و سپس نظريه اى در مورد مطلق تفسير علمى، ارائه نموده و دليل آورده است و گاهى بين اقسام تفسير علمى، از نظرگاه خاصى تفاوت قائل شده اند.

البته اين مطلب طبيعى است، چون تا به حال اين نظرات و دلايل در يك محل جمع نشده و كتاب مستقلى در موضوع تفسير علمى كمتر نوشته شده است؛ بلى كتابهايى كه مصاديق و موارد تفسير علمى را بررسى مى كنند، زياد هستند، اما ما به كتابى كه مبانى و اساس تفسير علمى را بررسى كند و به زبان فارسى باشد، برخورد نكرديم. به هرحال ما دلايل و ديدگاههاى دانشمندان (مفسران و متخصصان علوم ديگر) را در موضوع تفسير علمى به سه بخش عمده، تقسيم مى كنيم: موافقان، مخالفان و كسانى كه نوعى تفصيل (تقسيم و تفاوت بين اقسام تفسير علمى) قائل شده اند.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 350

هرچند بعضى از اين دلايل، در ضمن بررسى سير تاريخى و ذكر افراد مشهور تفسير علمى، به طور پراكنده بيان شده، اما در اينجا به صورت مختصر و منسجم مورد بررسى قرار مى دهيم.

دلايل موافقان تفسير علمى به اين شرح است:

1. كشفيات جديد و قوانين علمى، موجب تبيين مسائل قرآن مى شود و ما را در تفسير آيات كمك مى نمايد.

براى مثال كشف حركت وضعى و انتقالى زمين، موجب شد، تا آيه شريفه أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ

كِفاتاً «1» تفسير شود و معلوم گردد كه معناى آيه شريفه، اين نيست كه (آيا زمين را كفايت بر هر امر بشر قرار نداديم؟) بلكه معناى آيه اين مى شود كه (آيا زمين را با حركت سريع و جذب كننده قرار نداديم؟) چنانكه بعضى معناى اول را پذيرفته بودند «2» ولى كسانى كه به تفسير علمى آيات قرآن توجه مى كنند، معناى دوم را ترجيح مى دهند «3».

2. كشفيات جديد و قوانين ثابت شده علمى، اعجاز علمى قرآن را نشان مى دهد (چنانكه در مورد زوجيت گياهان، حركت زمين و نمونه هاى ديگر) چون ذكر اين مطالب عجيب علمى، در چهارده قرن قبل، در محيط دور از تمدن و علم عربستان نشان مى دهد كه اين قرآن به وسيله يك انسان، نوشته يا گفته نشده است، بلكه ريشه در وحى الهى دارد.

__________________________________________________

(1). سوره مرسلات، 25.

(2). ترجمه الهى قمشه اى در قرآن معناى اول را ذكر مى كند.

(3). تفسير الفرقان، ج 29، ص 341 چاپ بيروت، 1978 م.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 351

3. تفسير علمى آيات قرآن، موجب مى شود كه ايمان مردم مسلمان به قرآن، زياد شود و حجت بر كفار تمام گردد.

4. در اثر همين اعجاز علمى قرآن (كه بسيارى از دانشمندان غربى، به آن اعتراف كرده اند) بعضى افراد غير مسلمان، به دين اسلام مى گروند.

5. بعضى چنين استدلال كرده اند: كه روش عقلى در تفسير علمى (كه همان روش قدما بود) باطل شده است، زيرا با پيشرفت علوم تجربى و فلسفه در غرب، روش عقلى (ارسطويى) باطل گرديد و از طرفى روايات هم، براى تفسير قرآن مورد اعتماد نيست، چون در بسيارى موارد اسرائيليات و جعليات داخل آنها شده

است. پس تنها راه باقى مانده براى تفسير قرآن، همانا تفسير علمى است؛ يعنى قرآن را در پرتو نظرات و تجربيات علمى بشر تفسير كنيم «1».

6. هنگامى كه ظواهر بعضى آيات قرآن، با مطالب علمى معارض شود، ناچاريم قرآن را تفسير علمى كنيم تا تعارض آنها رفع شود.

براى مثال در هزار سال قبل كه هيئت بطلميوسى حاكم بود و وجود افلاك نه گانه را امرى مسلم مى دانستند، آسمانهاى هفتگانه قرآن، با افلاك نه گانه مطابقت نداشت پس ناچار شدند عرش و كرسى را به عنوان فلك هشتم و نهم معرفى كنند، تا تعارض ظاهر آيات با علم نجوم آن زمان برطرف گردد «2».

7. بعضى از نويسندگان اخير مصر، چنين مى گويند كه: اعجاز قرآن براى اعراب به وسيله الفاظ و تركيب جالب و غير قابل تقليد آن، اثبات مى شود از

__________________________________________________

(1). اين استدلال را علامه طباطبائى «ره» در جلد اول الميزان ص 7 از قول طرفداران تفسير علمى مى آورند (با تصرف در عبارات).

(2). در فصل پايانى كتاب، اين مثال را ملاحظه كنيد كه علامه مجلسى «ره» و بو على سينا، چنين تفسير كرده اند.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 352

اين رو قرآن تحدى كرده و گفته است هركس مى تواند سوره اى مانند آن بياورد، ولى با گذشت چهارده قرن، هيچ كس نتوانسته است، سوره اى مانند قرآن بياورد.

اما براى ملتهاى غير عرب كه نمى توانند اعجاز ادبى قرآن را، درك كنند لازم است كه تفسير علمى از قرآن صورت گيرد، زيرا اعجاز علمى قرآن، آنها را قانع و به طرف اسلام جذب مى نمايد «1».

8. پاره اى از دانشمندان، استدلال مى كنند كه در قرآن، همه علوم بلكه همه چيز وجود دارد و

به آياتى مانند: نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ ءٍ «2»، ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ ءٍ «3»، لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ «4»، استدلال مى كنند.

ازاين رو كوشش دارند، تا همه علوم را از قرآن استخراج كنند و در اين راستا، به آيات زيادى استدلال مى كنند تا ثابت نمايند كه در قرآن علم طب، هيئت، هندسه و ... وجود دارد، ما نمونه هاى متعددى از اين افراد را در فصل گذشته ياد كرديم مانند غزالى، ابن ابى الفضل، زركشى، سيوطى، طنطاوى و ...

نقد و بررسى دلايل موافقان تفسير علمى

1. دليل پنجم كامل نيست، زيرا اينكه روش عقلى به وسيله فلسفه غرب باطل شده باشد، مطلبى است قابل بحث و بسيارى آن را قبول ندارند و يا لااقل در بخشى از معارف بشرى قابل قبول نيست، چون بعضى مسائل علمى مانند شيمى

__________________________________________________

(1). القرآن و العلم الحديث، ص 26، تأليف عبد الرزاق نوفل (چاپ دار الكتاب العربى، 1973 م) با تصرف در عبارات ذكر كرديم.

(2). سوره نحل، 89.

(3). سوره انعام، 38.

(4). سوره انعام، 59.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 353

و فيزيك از راه آزمايش و تجربه پيشرفت مى كند، ولى در همان موارد هم، استقراء ناقص است و براى تعميم قوانين علمى، احتياج به استدلال عقلى هست.

از طرف ديگر، در بعضى معارف بشرى استدلال عقلى، كاربرد اصلى دارد مانند علوم انسانى (فلسفه، منطق و رياضى) و تجربه اگر وجود داشته باشد، نقش ثانوى دارد.

اما اينكه گفتند روايات، قابل خدشه است، اين هم به طور مطلق قابل قبول نيست، زيرا روايات ما چند گروه و به اين شرح است.

الف. خبر واحد ضعيف.

ب. خبر واحد صحيح.

ج. خبر واحد

همراه با قرينه كه آن را تبديل به خبر يقينى مى كند.

د. خبر متواتر كه اطمينان بخش است.

و ما در تفسير قرآن، از دو گروه اخير استفاده مى كنيم و اشكال ضعف يا جعل، به گروه اول (و احتمالا گروه دوم) وارد است كه در تفسير قرآن نقشى ندارند.

2. دليل ششم هميشه صحيح نيست، بلكه در بعضى موارد صحيح است، زيرا ما در بحث تعارض قرآن و علم، بيان كرديم كه اولا بين قرآن و علم قطعى، تعارضى وجود ندارد و ثانيا اگر تعارضى بين علم ظنى با قرآن درگيرد، ما نمى توانيم به خاطر علوم ظنى، دست از دليل قطعى (قرآن) برداريم و ثالثا اگر تعارضى بين علم قطعى با دليل قرآنى درگيرد، دو احتمال وجود دارد، يكى اينكه مقدمات دليل علمى مخدوش باشد و دوم اينكه ظاهر آيه مراد و مقصود خداوند نباشد.

بنابراين دليل چهارم، هميشه صادق نيست؛ هرچند در بعضى موارد ممكن

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 354

است مورد قبول باشد.

3. دليل هفتم در بعضى موارد صادق است ولى يك قضيه كليه نيست، زيرا بسيارى از غير عربها نيز دانش ادبيات عرب را دارا هستند و مى توانند اعجاز قرآن را متوجه شوند و يا حداقل، هر غير عربى مى تواند با فراگيرى ادبيات عرب، از اعجاز قرآن مطلع شود.

4. دليل هشتم بكلى مخدوش است، زيرا ما، اين بحث را به طور مفصل مطرح كرديم و نظرات موافق و مخالف، دلايل و احتمالات آيات شريفه را بررسى كرديم و در نهايت به اين نتيجه رسيديم كه اين آيات، بر وجود تمام علوم در ظواهر قرآن دلالت ندارد، بلكه مفهوم آيات اين است كه آنچه مربوط به

هدايت، تربيت و كمال انسان است، در قرآن به طور مفصل يا مجمل ذكر شده است.

دلايل مخالفان تفسير علمى نيز به اين شرح است:

1. قرآن براى بيان احكام و مسائل تعبدى و آنچه مربوط به آخرت است، نازل شده و براى بيان علوم نيامده است و آيات شريفه هم كه ظهور در اين مطلب دارد مانند: نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ ءٍ «1»، و ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ ءٍ «2»، مربوط به تعبد و تكليف است، بلكه منظور از كتاب در آيه دوم لوح محفوظ است «3».

2. اينكه تمام علوم در قرآن وجود داشته باشد، يك مطلب مهمى است و اگر

__________________________________________________

(1). سوره نحل، 89.

(2). سوره انعام، 38.

(3). شاطبى اين استدلال را نموده است (در فصل قبل كلام ايشان را ملاحظه كنيد).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 355

چنين چيزى بود، اصحاب پيامبر (ص) و تابعان آن را متذكر مى شدند، در حالى كه كسى از آنها اين مطلب را ادعا نكرده است، بنابراين وجود همه علوم در قرآن اثبات نمى شود.

3. از مهمترين دلايلى كه براى رد تفسير علمى آورده اند اين است كه: علوم تجربى، قطعى نيست و نظريات و تئوريهاى آنها، متزلزل است و بعد از مدتى تغيير مى يابد و صحيح نيست كه قرآن را، با علوم متزلزل و غير قطعى تفسير كنيم، زيرا بعد از مدتى كه آن نظريه ها تغيير كرد، مردم در مورد بيانات قرآنى شك مى كنند و ايمان آنها متزلزل مى گردد. براى مثال اينكه بعضى افراد، قرآن را با هيئت بطلميوسى تفسير كردند و افلاك نه گانه را با آيات قرآن تطبيق نمودند و پس از قرنها آن نظريه باطل شد، موجب گرديد، تا بعضى گمان

كنند علم هيئت جديد (كپرنيكى) با قرآن در تعارض است و همين مطلب در غرب (جهان مسيحيت) اتفاق افتاد و موجب تعارض جدى بين دانشمندان علوم تجربى و علماى مسيحى گرديد، تا آنجا كه دادگاههاى تفتيش عقايد، تشكيل شد و حتى گاليله را به جرم اينكه زمين را متحرك مى دانست، محاكمه نمودند چون گمان مى كردند كه كتاب مقدس، همان نظريات هيئت بطلميوسى (سكون زمين و مركزيت آن) را مى گويد و اين تعارض علم و دين، موجب نااميدى مردم، از دين و پيدايش مكاتب ضد دينى و الحادى گرديد و در اصل دين و اعتبار كتاب مقدس، شك كردند. پس اگر در جهان اسلام، اجازه دهيم كه قرآن را تفسير علمى كنند، همان نتايج به بار خواهد آمد و پس از مدتى ايمان مردم متزلزل مى گردد.

4. تفسير علمى در بسيارى موارد به تفسير به رأى منجر مى شود، زيرا افرادى كه درصدد تفسير علمى قرآن هستند، به دلايل متعدد، دچار اين مسئله (كه در

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 356

روايات بر آن وعده آتش داده شده) مى گردند كه عبارتند از:

الف. بعضى افراد تخصص كافى در قرآن و تفسير قرآن ندارند و بدون داشتن شرايط يك مفسر، اقدام به تفسير علمى قرآن مى كنند و اين يكى از مصاديق تفسير به رأى است.

براى مثال: در آيه شريفه: هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها «1» «اوست خدايى كه همه شما را از يك تن آفريد و از او نيز جفتش را مقرر داشت» مى گويد: منظور از نفس واحده، پرتون و منظور از زوج الكترون است «2»، در حالى كه نفس در لغت و اصطلاح

به معناى پروتون نمى آيد و زوج هم به معناى الكترون نيست، ولى اين نويسنده براى اثبات اينكه نظريات علمى، در باب اتم، در آيات قرآن وجود دارد، اين گونه معنا كرده است. هرچند ممكن است اين گونه افراد، با حسن نيت و با قصد اثبات اعجاز قرآن، چنين تفسير كرده باشند، ولى اين تفسير به رأى است و گوينده آن ممكن است خود را دچار عذاب الهى كند.

ب. بعضى افراد مغرض، ممكن است با استفاده از آيات علمى قرآن، بخواهند نظريات خود را اثبات كنند كه گاهى اين نظريات انحرافى و حتى الحادى است، ولى اين كار را با استفاده از تفسير علمى مى كنند كه از مصاديق بارز تفسير به رأى است.

براى مثال: كسانى كه سعى مى كنند حقايق غيبى و ماوراى طبيعى قرآن را، به مسائل محسوس برسانند و تا آنجا جلو مى روند كه مى گويند، منظور قرآن از

__________________________________________________

(1). سوره اعراف، 189، با ترجمه الهى قمشه اى.

(2). عبد الرزاق نوفل (به مبحث موافقان تفسير علمى مراجعه كنيد).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 357

ملائكه همان ميكربهاست كه جان انسانها را مى گيرند «1».

و يا در جاى ديگر، قابيل و هابيل را حمل بر دو دوره جامعه بى طبقه و جامعه فئوداليزمى (ارباب و رعيتى) مى كنند، تا با مراحل تكامل جامعه، در مكتب ماركسيسم مطابقت كند «2».

استاد شهيد مطهرى در اين زمينه مى فرمايد: «ماترياليسم در ايران، در يكى دو سال اخير، به نيرنگ تازه اى بس خطرناك تر از تحريف شخصيتها، دست يازيده است و آن تحريف آيات قرآن كريم و تفسير مادى محتواى آيات، با حفظ پوشش ظاهرى الفاظ است. اين نيرنگ جديدى است كه از عمر آن در

ايران كمتر از دو سال مى گذرد «3». البته اصل اين طرح و نيرنگ چيز تازه اى نيست طرحى است كه كارل ماركس براى ريشه كن كردن دين، از اذهان توده هاى معتقد، در صد سال پيش داده است، طرح ماركس اين است كه براى مبارزه با مذهب، در ميان توده معتقد، بايد از خود مذهب عليه مذهب استفاده كرد» «4». سپس استاد شهيد اين تفكر را، ماترياليسم اغفال شده يا ماترياليسم منافق مى نامند و نمونه هايى از اين تفسير را ذكر مى كنند «5».

5. تفسير علمى قرآن به تأويل منجر مى شود، چنانكه بعضى افراد براى تفسير علمى قرآن، از حدود ظواهر الفاظ و آيات مى گذرند و هركدام از آيات را كه با

__________________________________________________

(1). دروس سنن كائنات، ص 228، به نقل از تفسير علمى، اثر احمد عمر ابو حجر، ص 451.

(2). تفسير به رأى، استاد مكارم شيرازى، ص 78.

(3). منظور سالهاى 1345- 1346 هجرى شمسى است كه ايشان مقدمه كتاب علل گرايش را در چاپ هشتم نوشته اند.

(4). مجموعه آثار شهيد مطهرى، ج 1، ص 458- 460 (علل گرايش به ماديگرى).

(5). مجموعه آثار شهيد مطهرى، ج 1، ص 460- 470 (چاپ انتشارات صدرا).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 358

يك نظريه، يا قانون علمى (كه مورد نظر آنهاست) منافات و تعارض دارد، تأويل مى كنند تا بتوانند آن نظريه را، به قرآن نسبت دهند.

نمونه جالب اين نوع تأويلات، در مورد نظريه تكامل انواع داروين، صورت گرفته است. يك نفر كتابى مى نويسد با پيش فرض پذيرش نظريه تكامل و هر آيه اى كه موافق نظريه تكامل است مى آورد، سپس آيات مخالف را تأويل مى كند و برخلاف ظاهر آيات، آنها را

با نظريه تكامل وفق مى دهد و شخص ديگر كتابى مى نويسد با پيش فرض رد نظريه تكامل و آيات مخالف را مى آورد، سپس آيات موافق نظريه تكامل را، به نظر خود برمى گرداند و مرتكب تأويل مى گردد «1». و هر دو هم، نظر خود را به قرآن نسبت مى دهند و گاهى بر آن اصرار مى ورزند.

نمونه ديگر آن را در بحث عرش و كرسى و تأويل آنها، به فلك هشتم و نهم مى توان ديد، چنانكه نمونه ديگر آن را در تأويل قصه ابراهيم، حيات و مرگ جامعه ها در تفسير المنار ملاحظه شد «2».

6. بعضى مى گويند كه تفسير علمى، امرى ذوقى است و هيچ معيار مشخصى ندارد و نمى توان قرآن را با چيزى كه معيار ندارد تفسير كنيم، زيرا هركس طبق ميل و ذوق خود به تفسير آيات مى پردازد و به اين ترتيب تفسير از طريق صحيح خارج مى گردد، بنابراين بهتر است از طريق تفسير علمى، صرف نظر كنيم.

7. تفسير علمى قرآن و آوردن مطالب علمى زياد، در لابلاى تفسير قرآن، موجب مى شود كه مقصد اصلى آن كه تربيت، تزكيه انسان و هدايت اوست،

__________________________________________________

(1). ما در فصل پايانى اين كتاب، اين مسئله را بررسى مى كنيم، اما براى اطلاع بيشتر، به كتاب نظريه تكامل از ديدگاه قرآن، تأليف مسيح مهاجرى و كتاب تكامل در قرآن، استاد مشكينى و كتاب خلقت انسان در بيان قرآن، تأليف دكتر يد اللّه سحابى مراجعه كنيد.

(2). در فصل قبل، به نظريه بو على سينا، علامه مجلسى و رشيد رضا در المنار، مراجعه شود.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 359

فراموش گردد، چنانكه بعضى از تفسيرهاى جديد (مثل طنطاوى) اين گونه عمل كرده اند؛ بر اين اساس

بهتر است از تفسير علمى قرآن، چشم پوشى كنيم و مقاصد اصلى را در تفسير ذكر نماييم.

8. قرآن كتاب هدايت، نور و بيان است، ولى اگر تفسير علمى كنيم، موجب مى شود كه قرآن در تفسير خود، محتاج غير شود و به جاى اينكه بيان و نور باشد، از ديگران طلب نور، بيان و هدايت كند. در حالى كه غير قرآن محل اختلاف است و مرجع و پناهگاهى ندارد، تا هنگام اختلاف نجات يابد؛ پس نمى تواند هدايت كننده باشد «1».

9. تفسير علمى موجب مى شود كه حقايق قرآنى مجاز شود، يعنى معانى اصلى خود را از دست بدهد (چنانكه نفس را به معناى پروتون مى گيرند) پس تفسير علمى صحيح نيست «2».

10. تفسير علمى منجر به تطبيق مى شود، يعنى مفسر در قرآن جستجو مى كند و آيات موافق با نظريه، يا قانون علمى را پيدا مى نمايد و آنها را باهم منطبق ساخته و آيات مخالف را تأويل مى كند كه اين نوعى تحميل به قرآن است. پس تفسير علمى، در حقيقت تفسير نيست، زيرا معنا و مقصود آيات را روشن نمى سازد، بلكه نوعى تطبيق است «3».

11. تفسير علمى، به مادى گرى و دهرى گرى (اصالت طبيعت و ماده و نفى خدا) منجر مى شود، چنانكه بعضى از ملحدان و منكران خدا و گروههاى انحرافى كه داراى چهره نفاق بودند، با تفسير آيات علمى، نظريات خود را اثبات،

__________________________________________________

(1). مضمون كلام علامه طباطبائى در الميزان، ج 1، ص 8 به بعد.

(2). مضمون كلام علامه طباطبائى در الميزان، ج 1، ص 6 به بعد

(3). مضمون كلام علامه طباطبائى در الميزان، ج 1، ص 6 به بعد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 360

مى كردند و

جوانان را، به طرف الحاد، فرا مى خواندند. يعنى اين گونه تفسير، پلى بين اسلام و كفر و ارتداد مى گردد.

12. دكتر ذهبى، براى رد تفسير علمى، چهار دليل مى آورد كه خلاصه دليل اول چنين است: «از نظر لغوى تفسير علمى معقول نيست، زيرا الفاظ در طول قرون و اعصار، معنايشان تغيير مى كند و معانى لغوى، شرعى و اصطلاحى، پديد مى آيد و بسيارى از اين معانى جديد است كه در صدر اسلام نبوده است، با اين حال آيا مى تواند معقول باشد كه خداوند با همان الفاظ، اين معانى را كه نسلها بعد، پيدا شده اراده كرده باشد؟ اين مطلب را كسى قبول نمى كند، مگر آنكه عقل خود را انكار نمايد» «1».

اين دليل شبيه دليل نهم است كه علامه فرمودند، اما مختصر تفاوتى در نتيجه گيرى وجود دارد.

13. اگر تفسير علمى را بپذيريم، بلاغت قرآن، مخدوش مى شود، زيرا بلاغت عبارت از مطابقت كلام، با مقتضاى حال است؛ در حالى كه طبق تفسير علمى بايد بگوييم كه خداوند، معانى و مفاهيمى را كه از الفاظ قرآن، اراده كرده، اعراب به آن معانى جاهل بوده اند و اين موجب مى شود كه يكى از خصايص مهم قرآن (بلاغت و مراعات حال مخاطب را) از آن سلب كنيم «2».

14. قرآن كتاب خداست كه باطل، در آن راه ندارد و اگر تفسير علمى كنيم، همه تغييرات علوم و تضادهاى آنها نيز، در قرآن وارد مى شود و ازاين رو، مردم

__________________________________________________

(1). التفسير و المفسرون، ج 2، ص 491- 494 (چاپ دوم سال 1976 و چاپ دار الكتب الحديثه، با تلخيص و تصرف در عبارات).

(2). التفسير و المفسرون، ج 2، ص 491- 494 (چاپ دوم سال 1976 و چاپ

دار الكتب الحديثه، با تلخيص و تصرف در عبارات).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 361

در اعتقاد خود نسبت به قرآن، شك مى كنند «1».

15. راههاى زيادى، براى اثبات اعجاز قرآن وجود دارد، بنابراين قرآن از اعجاز علمى با اين پيامدها بى نياز است «2».

16. تفسير علمى موجب مى شود كه قرآن، تابع علوم شود با اينكه علوم در معرض خطا و تغيير است «3».

17. تفسير علمى موجب سوء فهم، از ذات قرآن و وظيفه آن مى شود (چون با بيان مطالب علمى قرآن، گاهى هدف اصلى آن كه تربيت انسان است، فراموش مى گردد) و كسى گمان مى كند كه قرآن براى بيان علوم آمده است «4».

18. معيار در فهم قرآن، همانا استعمالات لغات، در نظر اعراب است بر اين اساس وقتى خواستيم آيه اى را درك كنيم، لازم است به فهم عرب خالص (اعراب صدر اسلام) اكتفا كنيم و توسعه هاى بعدى كه در لغات و اصطلاحات زبان عرب داده شده را، در نظر نگيريم، ولى بايد بگوييم كه در تفسير علمى، خلاف اين معيار، عمل مى شود و بنابراين تفسير صحيحى نيست.

براى مثال از «نفس واحده» معناى پروتون را مى گيرند، در حالى كه عرب چنين استعمالى نكرده است.

19. تفسير علمى، با اعجاز قرآن و تحدى آن منافات دارد، زيرا قرآن خطاب به عربهاى صدر اسلام كه اغلب خواندن و نوشتن نمى دانستند مى گويد: «اگر مى توانيد سوره اى مانند قرآن بياوريد» و اگر بنا باشد قرآن مطالب و كشفيات عالى علمى را بيان كند، مسلم است كه مردم آن زمان، به دليل عدم پيشرفت علمى، از آوردن مثل قرآن، عاجز بوده اند با اين مبنا تحدى قرآن، باطل مى گردد،

__________________________________________________

(1). منبع پيشين.

(2). منبع پيشين.

(3). تفسير فى ظلال القرآن، ج 1، ص 261- 263 (با تصرف در عبارات).

(4). تفسير فى ظلال القرآن، ج 1، ص 261- 263 (با تصرف در عبارات).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 362

چرا كه اگر مردم پيشرفت علمى داشتند، شايد مى توانستند مانند قرآن را بياورند، ازاين رو كسانى كه همه علوم را به قرآن نسبت مى دهند، توجه ندارند كه اعجاز و تحدى قرآن را باطل كرده اند، در حالى كه قصد آنان اين بوده كه اعجاز قرآن را، اثبات كنند.

بررسى دلايل مخالفان تفسير علمى به اين شرح است:

1. در دليل اول اينكه قرآن براى بيان مسائل آخرت و احكام آمده باشد، با اين مطلب كه بعضى مطالب علمى را، قبل از كشف تجربى آن، به وسيله انسان خبر داده باشد منافاتى وجود ندارد، بلكه دليل عظمت قرآن و عالم به غيب بودن نازل كننده آن است.

بلى هدف اصلى قرآن، بيان علوم طبيعى و ذكر فرمولهاى فيزيك، شيمى و امثال آنها نيست، ولى مى تواند يكى از اهداف فرعى قرآن، بوده باشد و شايد نظر شاطبى، رد استخراج همه علوم از قرآن (يك قسم خاص تفسير علمى) است كه اين مطلب صحيحى است و اگر قرآن صرف مطالب احكام، عقايد و ... است پس مثالهاى علمى قرآن و مطالب آنها، چه مى شود؟ آيا آنها از قرآن نيست و احتياج به تفسير ندارد؟

2. طبق دليل دوم، بعضى از بزرگان صحابه مانند ابن مسعود و ائمه اطهار (اهل بيت «ع») اين مطلب را فرموده اند كه: همه چيز يا همه علوم، در كتاب اللّه وجود دارد و ظاهر كلام آنها، دلالت بر اين ادعا دارد اما اينكه منظور چيست؟ آيا در ظواهر قرآن، همه علوم وجود دارد،

يا با توجه به باطن قرآن فرموده اند و يا با ضميمه علم ائمه (ع) يا علم الهى چنين است و آيا منظور از كتاب اللّه، لوح

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 363

محفوظ يا علم الهى يا قرآن است؟ دقيقا بر ما روشن نيست، اما چند احتمال در معناى آنها وجود دارد و نمى توان، به طور جزمى گفت كه منظور آنها اين بوده كه تمام علوم، در قرآن وجود دارد.

ما در بخش دوم كتاب (در بحث اينكه آيا تمام علوم در قرآن وجود دارد؟) اين گونه احاديث را بررسى كرديم و بيان داشتيم كه از مورد بحث ما خارج است، زيرا بحث ما در ظواهر قرآن، با صرف نظر از علوم ائمه (ع) و لوح محفوظ و باطن قرآن است.

3. دليل سوم از يك جهت صحيح و از جهتى غير صحيح، به نظر مى رسد: اگر قرآن را با نظريه ها و تئوريهاى ثابت نشده علمى تفسير كنيم، همين اشكال (ترديد در ايمان مردم و ...) به وجود مى آيد، ولى اگر قرآن را با علوم تجربى قطعى (تجربه به همراه دليل عقلى) تفسير كنيم، اين اشكال به وجود نمى آيد.

ما در بحثهاى قبل، بيان كرديم كه علوم تجربى، يقين به معناى اخص (قطع صددرصد) نمى آورد اما اگر يك دليل عقلى، با آن همراه شود ممكن است قطع آور باشد.

4. دليل چهارم، به صورت جزئى (موجبه جزئيه) صحيح است، يعنى در بعضى موارد، افراد با حسن نيت يا سوء نيت، دچار تفسير به رأى مى شوند و خود را مستحق آتش الهى مى سازند.

اما تفسير علمى هميشه اين گونه نيست، بلكه اگر فردى با دارا بودن شرايط يك مفسر قرآن و با رعايت ضوابط

تفسير معتبر، آيه اى از قرآن را (كه ظاهر آن، با يك قانون علمى ثابت شده و قطعى موافق است) با يك مطلب قطعى علمى تفسير كند، نه تنها تفسير به رأى نيست، بلكه موجب روشن شدن مفهوم و تفسير

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 364

آيه نيز مى گردد.

5. دليل هفتم، يك استحسان است، زيرا ممكن است در يك تفسير قرآن، هم مطالب علمى آن بررسى شود و هم مقاصد عالى آن مانند هدايت، تربيت و ...

فراموش نشود و اگر يك نفر مفسر، دچار خطا شد، دليل خطا بودن يك شيوه تفسيرى نيست، بلكه او افراط كرده است ولى تفسير علمى، به نحو معتدل و همراه با تفسيرهاى ديگر آيه، بلا اشكال است.

6. دليل پنجم (به صورت موجبه جزئيه) در بعضى موارد صحيح است، يعنى بعضى افراد ممكن است بدون قرينه نقلى يا عقلى، به تأويل آيات قرآن بپردازند، تا افكار و نظريات مورد قبول خود را، بر قرآن تحميل كنند و اين خطاى افراد است. ما قبلا، بيان كرديم كه انواع تأويل چيست و فرق آن با تفسير در كجاست و بيان نموديم كه اگر تأويل (ارجاع لفظ به معناى خلاف ظاهر) با داشتن قرينه عقلى يا نقلى قطعى باشد، اشكال ندارد و اگر بدون قرينه قطعى باشد صحيح نيست «1»، ولى در همه موارد، تفسير علمى قرآن به تأويل غير صحيح منجر نمى شود، بلكه اگر يك مفسر، با رعايت ضوابط تفسير معتبر، آيه اى از قرآن را، با يك مطلب قطعى علمى تفسير كند و از تأويل ناصواب بپرهيزد، نه تنها اشكالى پديد نمى آيد، بلكه معناى آيه واضح و تفسير آن روشن مى شود

و همين طور است اگر با قرينه قطعى، تأويل صحيح نمايد «2».

7. دليل ششم صحيح نيست، زيرا ما در پى همين فصل، معيارهاى تفسير علمى معتبر را، بيان خواهيم كرد. پس هرگاه يك مفسر با دارا بودن شرايط

__________________________________________________

(1). در بخش اول، چهار معنا براى تأويل ذكر كرديم و موارد جواز و عدم جواز آن را توضيح داديم، مراجعه كنيد.

(2). در بخش اول، چهار معنا براى تأويل ذكر كرديم و موارد جواز و عدم جواز آن را توضيح داديم، مراجعه كنيد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 365

تفسير و از كانال تفسير معتبر (با رعايت شرايط تفسير معتبر) اقدام به تفسير علمى كند، نه تنها عمل ذوقى و بى ملاك انجام نداده است، بلكه به يكى از طرق تفسير عمل نموده و معانى قرآن را روشن ساخته است.

8. دليل هشتم براى رد تفسير علمى كافى به نظر نمى رسد، زيرا اينكه قرآن نور، هدايت و بيان است، منافاتى با اين مطلب ندارد كه براى تفسير آيه اى، يا روشن كردن مفاد جملات آن (كه براى ما روشن نيست) از علوم مختلف، مانند نحو، صرف، معانى، بيان، اصول و مطالب قطعى علوم تجربى، كمك بگيريم و اين بدان معنا نيست كه قرآن نور و هدايت نباشد، زيرا قرآن در ذات خود، نور و هدايت و بلكه خودش هدايت كننده است اما فهم ما ناقص است و ما به وسيله اين علوم، از مطالب عالى قرآن بهره مند مى شويم. پس در حقيقت، ما به كمك گرفتن از علوم براى فهم قرآن، نيازمنديم و قرآن نيازمند چيزى نيست.

موارد اختلاف در علوم را (كه اشاره فرموده بودند) به اين صورت جواب مى دهيم

كه معيار ما خود قرآن است، به اين معنا كه هرچه موافق قرآن بود، صحيح و هرچه مخالف بود باطل است.

9. دليل نهم، در بعضى انواع تفسير علمى صحيح است (مانند استخراج و تطبيق علوم) اما تفسير علمى حداقل به سه نوع (استخدام علوم در فهم قرآن، استخراج علوم از قرآن و تطبيق قرآن بر علوم) تقسيم مى شود كه هميشه اين گونه نيست، بلكه گاهى الفاظ قرآنى (مثل زوجيت گياهان) با قوانين علمى، كاملا موافق است و لازم نيست الفاظ را به طور مجازى معنا كنيم.

10. دليل دهم هم، در بعضى انواع تفسير علمى، صحيح است كه بعدا توضيح خواهيم داد، ولى در همه موارد و انواع تفسير علمى صادق نيست، زيرا در يك

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 366

روش از تفسير علمى، ما علوم را به استخدام قرآن درمى آوريم و نظريه علمى را بر قرآن تحميل نمى كنيم، بلكه از مطالب قطعى علوم، براى روشن شدن معناى آيه استفاده مى نماييم.

براى مثال، اثبات حركت خورشيد (حركت انتقالى و ...) موجب شد كه معناى آيه شريفه الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها «1» تا حدودى روشن شود و يا كشفيات جديد علمى موجب مى گرديد تا مفاهيم علمى قرآن، هر روز گوياتر و واضح تر شود.

11. دليل يازدهم هم، در بعضى موارد از تفسير علمى صادق است. يعنى كسانى كه مغرضانه به تفسير آيات قرآن بر طبق ميل خود (همان تفسير به رأى) بپردازند. ما هم در رد اين نوع از تفسير علمى اصرار داريم، ولى اين مورد نيز در همه موارد تفسير علمى صادق نيست.

12. دلايل دوازدهم تا پانزدهم، هدف اصلى دكتر ذهبى، از رد تفسير علمى، همانا رد

كردن استخراج تمام علوم از قرآن است، ازاين رو اين دلايل را در مقابل غزالى و امثال او مى آورد.

البته ما در رد اين قسم خاص تفسير علمى، با او موافق هستيم «2»، اما چون دكتر ذهبى، به طور مطلق دليل آورده كه شامل هر سه قسم تفسير علمى استخراج علوم از قرآن، تطبيق قرآن بر علوم و استخدام علوم در فهم قرآن مى شود، دلايل او را به اين شرح بررسى مى كنيم:

__________________________________________________

(1). سوره يس، 38.

(2). در بخش دوم كتاب، ثابت كرديم كه استخراج و نسبت دادن تمام علوم با جزئيات آنها، به ظواهر قرآن، بى مورد به نظر مى رسد و دلايل آن مخدوش است.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 367

الف. دليل اول او در مورد بعضى اقسام تفسير علمى صادق است. (مثل استخراج علوم از قرآن)، اما مواردى را كه ظواهر قرآن با قوانين ثابت شده علمى موافق باشد و از لحاظ لغوى قراين عقلى و نقلى، مانعى براى تفسير علمى نباشد، شامل نمى گردد، زيرا در اين موارد الفاظ قرآن، از معانى اصلى آن خارج نشده است، چنانكه بعضى از معناى لغوى كلمه (كفاتا) «1» در آيه شريفه، حركت زمين را فهميده اند؛ چرا كه علم قطعى با ظاهر لفظ قرآن موافق است.

ب. قرآن براى يك نسل خاص، نازل نشده است و اينكه با مرور زمان، معانى تازه اى از قرآن فهميده يا كشف شود، دليل عظمت قرآن است و اين اوج بلاغت است كه كسى طورى سخن گويد كه هركس و هر نسل به اندازه فهم و علم خود از آن برداشت نمايد.

ج. اگر نظريه هاى ثابت نشده علوم طبيعى با قرآن، تطبيق شود، همين اشكال

(داخل شدن مطالب باطل و تضادهاى علوم در قرآن) به وجود مى آيد اما اگر تفسير علمى صحيح انجام گيرد؛ يعنى تفسير قرآن با علوم قطعى، با رعايت شرايط تفسير و مفسر صورت پذيرد اين اشكالى به وجود نمى آيد.

د. اينكه راههاى مختلف، براى اثبات اعجاز قرآن، وجود دارد مانع استفاده از طريق علمى، براى اثبات اعجاز قرآن نمى شود و اشكالى ندارد كه با پيشرفت علم و آگاهى انسان، ابعاد تازه اى از قرآن براى ما معلوم شود.

13. دليل شانزدهم كه از سيد قطب است، در مورد بعضى اقسام و روشهاى تفسير علمى (تطبيق قرآن بر علوم) صحيح است، ولى در مورد همه اقسام تفسير علمى صحيح نيست، زيرا اگر علوم را به استخدام قرآن درآوريم، تا مطالب علمى

__________________________________________________

(1). سوره مرسلات، 25.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 368

آن را روشن كنيم، نه تنها قرآن تابع علم نشده كه علوم تابع قرآن مى گردد و خطاپذيرى علوم، ضررى به قرآن نخواهد زد (در اين مورد، بعدا بيشتر توضيح خواهيم داد).

14. دليل هفدهم كه باز هم، از سيد قطب است، همان دليل هفتم است كه با بيان ديگرى آمده و ما آن را در شماره پنج جواب داديم.

15. دليل هجدهم (استعمالات عرب، معيار تفسير است) خوب است، از اين رو بعضى از اقسام تفسير علمى را كه از حدود استعمالات لغات، خارج مى شوند رد مى كند، (مثل تطبيق و استخراج علوم) اما همه اقسام و روشهاى تفسير علمى چنين نيست، بلكه در بعضى اقسام آن، موافقت الفاظ، با معانى اصلى و ظواهر قرآن رعايت مى شود و اگر طبق معيارهاى تفسير معتبر، يك آيه با يك مطلب اثبات شده علمى،

موافق بود تفسير علمى مى كنند.

16. دليل نوزدهم براى رد تفسير علمى، شبيه به يك مغالطه است، زيرا اولا اعجاز ادبى قرآن از صدر اسلام كه مردم پيشرفت علمى نداشتند، تا امروز كه مردم در اوج پيشرفت علمى هستند، پابرجاست و هنوز هم قرآن تحدى مى كند، ولى كسى نمى تواند سوره اى مانند آن بياورد، ثانيا اينكه مردم نسبت به واقعيات قطعى علمى جاهل باشند، موجب باطل شدن اعجاز علمى قرآن نمى شود، بلكه همين مطلب خود دليل اعجاز قرآن است كه آورنده قرآن از قطعيات علوم، اطلاع داشته و دانشمندان حتى در زمان حاضر، اطلاع كافى ندارند و هرچه علم پيشرفت مى كند، مطالب علمى قرآن روشنتر مى شود.

نتيجه: از مجموع دلايلى كه براى رد تفسير علمى آورده شده بود، به اين نتيجه مى رسيم كه بيشتر آنها، براى رد قسم خاصى از تفسير علمى (مانند

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 369

استخراج همه علوم از قرآن يا تطبيق علوم بر قرآن) بود كه ما هم بعضى از آن اقسام را رد مى كنيم و مطلب ديگر آنكه بسيارى از اشكالات، در مورد سوء استفاده از تفسير علمى، براى اثبات افكار انحرافى يا تفسير به رأى بوده است كه اين اشكال به افراد است، نه به شيوه تفسيرى خاص! مضافا به اينكه اين اشكال كم وبيش به همه روشهاى تفسيرى وارد است، زيرا هركس ممكن است از هر شيوه تفسيرى سوء استفاده كند.

ديدگاههاى تفصيل و دلايل آنها در تفسير علمى به اين شرح است:

اشاره

در بين مفسران شيعه و سنى، بسيارى (خصوصا متأخران) معتقد به تفصيل در مورد تفسير علمى هستند، زيرا تفسير علمى، شيوه هاى فرعى و اقسام مختلفى دارد كه بعضى صحيح و برخى نامعتبر هستند. ما سعى مى كنيم اين ديدگاهها

و دلايل آنها را تا حد امكان، درهم ادغام كنيم، تا يك دسته بندى و نظمى در آنها به وجود آورده و تقديم خواننده محترم كنيم.

1. تفصيل بين تطبيق (تحميل) و غير آن در تفسير علمى:

بعضى از بزرگان تفسير علمى، شيوه تحميل و تطبيق را رد مى كنند، ولى تفسير علمى بدون تحميل يا تطبيق را، عملا مى پذيرند.

تطبيق در اينجا به معناى اين است كه مفسر، در ابتدا يك نظريه علمى را انتخاب كند و سپس آيات موافق آن را، از قرآن پيدا كرده و آيات مخالف آن را تأويل نمايد كه اين عمل در نهايت، منجر به تفسير به رأى خواهد شد، ولى اگر تفسير علمى به معناى موافقت ظاهر قرآن، با مطالب علمى باشد، بلا اشكال است

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 370

چه آنكه تحميل و تفسير به رأى، در آنها وجود ندارد.

از طرفداران اين ديدگاه، مى توان از علامه طباطبائى در «الميزان» نام برد.

ايشان در مقدمه الميزان، روش تطبيق را رد مى كند «1» و حتى مى گويد اين تفسير نيست، ولى خودشان در موارد متعدد، در تفسير آيات، از علوم جديد كمك مى گيرند «2».

و نيز استاد مصباح يزدى، در «كتاب معارف قرآن»، همين نظريه را مى پذيرند و مى گويند: «رعايت اين نكته، بسيار مهم است كه واقعا درصدد فهم آيه باشيم، نه اينكه پيشاپيش چيزى را پذيرفته باشيم و بعد بخواهيم، همان را بر آيات تطبيق كنيم و معناى دلخواه خود را بر قرآن تحميل نمائيم؛ خواه آن پيشداورى، ناشى از مفاهيم فلسفى باشد يا عرفانى، يا علوم تجربى، يا جامعه شناسى و يا غير آن، اين كار بسيار خطرناك است» «3».

باز از كسانى كه تطبيق را رد مى كنند، مى توان از استاد آيت اللّه

جعفر سبحانى، در كتاب تفسير آيات مشكله، نام برد «4». از طرفداران ديگر اين شيوه مى توان محمد مصطفى مراغى و احمد عمر ابو حجر را نام برد. براى مثال: اگر زوجيت گياهان با ظاهر آيات موافق است، اين تفسير علمى صحيح است، اما اگر نفس را به معناى پروتون و زوج را به معناى الكترون بگيريم، در حقيقت يك نظريه علمى را بر قرآن، تحميل كرده ايم.

__________________________________________________

(1). الميزان، ج 1، ص 7- 8.

(2). براى اطلاع بيشتر در فصل قبل، نظريات و نمونه گفتار علامه را ملاحظه فرماييد.

(3). معارف قرآن، تأليف استاد مصباح يزدى، ص 229.

(4). تفسير صحيح آيات مشكله قرآن، اثر استاد آيت اللّه سبحانى، تنظيم سيد هادى خسرو شاهى، ص 315.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 371

2. تفصيل بين علوم قطعى و غير قطعى در تفسير علمى:

در اين ديدگاه، اگر ظواهر قرآن با علوم تجربى قطعى (چنانكه يك قانون علمى با شواهد عقلى و ... به مرحله يقين برسد) موافق باشد، مى توان در تفسير قرآن از آن مطلب علمى استفاده كرد، ولى اگر علوم ظنى باشد، مانند نظريه ها و تئوريهاى علمى، نمى توان از آنها در تفسير قرآن استفاده نمود، زيرا اين نظريات در معرض تغيير و تبديل هستند و انطباق قرآن با آنها، موجب مى شود تا بعد از تغيير آن علوم، مردم در حجيّت و صدق قرآن شك كنند.

از طرفداران اين ديدگاه، مى توان استاد آيت اللّه مكارم شيرازى- دامت بركاته- را نام برد.

ايشان در تفسير نمونه «1»، از اين شيوه، پيروى كرده و در كتاب قرآن و آخرين پيامبر، آن را توصيه مى كند «2».

يكى ديگر از موافقان اين ديدگاه، آيت اللّه لطف اللّه صافى گلپايگانى، در كتاب

بسوى آفريدگار است.

مثال: اگر بعضى از دانشمندان گذشته، آيات قرآن را با هيئت بطلميوسى، تفسير كرده اند (چنانكه در كلمات بو على سينا ديديم) نظريات اثبات نشده علوم را در تفسير به كار برده اند و بعد از مدتى آن نظريه علمى تغيير كرد و آن تفسير بى اعتبار شد و موجب شك و ترديد گرديد.

__________________________________________________

(1). تفسير نمونه، ج 1، ص 131 و ج 11، ص 410 و ج 12، ص 275 و ...

(2). قرآن و آخرين پيامبر، ص 147 به بعد (انتشارات دار الكتب الاسلاميه تهران).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 372

3. تفصيل بين نسبت دادن قطعى و احتمالى در تفسير علمى:

از آنجا كه علوم تجربى غير قطعى است، چرا كه استقراء ناقص است و نمى تواند يقين آور باشد و از طرف ديگر، وحى الهى كه قرآن كريم، نمونه والاى آن است قطعى و خدشه ناپذير و خطاناپذير است. پس ما حق نداريم كه مطالب علوم تجربى را، به طور حتمى و قطعى، به قرآن نسبت دهيم و بگوييم قرآن همين را مى گويد، بلكه با توجه به موافقت علوم جديد، با ظاهر آيه، اين طور مى توان گفت كه: قرآن احتمالا اين مطلب علمى را مى گويد.

در اين مورد حتى اگر كسى نسبت قطعى، به قرآن بدهد، نوعى تحميل حساب مى شود كه جايز نيست (چون به تطبيق و تفسير به رأى مى انجامد) پس بايد علوم را بر قرآن عرضه كنيم، نه قرآن را بر علوم.

از طرفداران اين ديدگاه، مى توان از استاد محقق آيت اللّه محمد هادى معرفت نام برد.

براى توضيح بيشتر، در رابطه با اين ديدگاه بهتر است، متذكر شويم كه ما پس از بررسى مبانى قوانين علوم تجربى، به اين نتيجه رسيديم كه علوم تجربى، فقط

مى تواند يقين به معناى اعم (اطمينان با احتمال ضعيف در صدق طرف مقابل) آورد، ولى يقين به معناى اخص را (اطمينان همراه با مطابقت واقع) نمى تواند اثبات كند، در حالى كه وحى، در نظر مؤمنان، حقايق عالم را بيان مى كند و خطا در آن راه ندارد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 373

4. تفصيل بين استفاده از علوم، در فهم قرآن و تحميل كردن نظريات علمى بر آن:

سيد قطب (1906- 1966 م) در تفسير فى ظلال، اين تفصيل را ذكر مى كند و مى گويد: «چون مطالب علمى، در معرض تغيير است و مطلق نيست، پس نمى توان آنها را به قرآن كه حقايق مطلق و نهايى دارد، نسبت داد، اضافه كرد يا تحميل نمود، ولى مى توان از مطالب كشف شده، در نظريات و حقايق علمى كه راجع به وجود، حيات و انسان است، براى فهم قرآن استفاده كرد و مدلولات قرآن را توسعه داد» «1».

ايشان سپس براى هر دو نوع از تفسير علمى مثال مى زند.

بررسى ديدگاههاى تفصيل به اين شرح است:

به نظر مى رسد كه يك مفسّر آگاه، براى تفسير علمى از هيچ كدام از تفصيلهاى چهارگانه بى نياز نيست، يعنى اين تفصيلها مكمل يكديگرند و بى توجهى به هركدام، انسان را به پرتگاه تفسير به رأى مى رساند، ازاين رو ما در پايان اين قسمت، در نتيجه گيرى نهايى از هر چهار نوع تفصيل، براى تفسير علمى استفاده خواهيم كرد.

__________________________________________________

(1). تفسير فى ظلال القرآن، ج 1، ص 260 به بعد، با تلخيص و نقل بمعنى (چاپ دار احياء التراث العربى، بيروت).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 374

اقسام تفسير علمى از جهت هدف مفسر:

اشاره

افرادى كه در طول تاريخ اسلام، اقدام به تفسير علمى نموده اند، اهداف گوناگونى داشته اند و هركدام با هدف خاص خود، به تفسير علمى نگريسته و اين شيوه تفسيرى را در خدمت هدف خود درآورده اند.

اگر هدف تفسيركننده، مقدس و خوب بوده، در همان راه از شيوه تفسير علمى استفاده كرده و اگر هدف انحرافى داشته، براى اثبات انحراف خود از اين شيوه تفسيرى استفاده كرده است و به همين دليل است كه برخوردها و ديدگاهها، در رابطه با تفسير علمى مختلف و بلكه متضاد است.

تفسير علمى مانند هر شيوه تفسيرى ديگر (تفسير عقلى، عرفانى، روائى و ...)

مى تواند به طور صحيح و براى هدف ارشاد و هدايت مردم، به كار رود و هم مى تواند در راه اضلال و گمراه كردن مردم، به خدمت گرفته شود. ما در اينجا چند هدفى را كه ممكن است، تفسير علمى در خدمت آن قرار گيرد برمى شماريم:

الف. تفسير علمى با هدف اثبات اعجاز قرآن كريم:

بعضى از مفسران از تفسير علمى استفاده مى كنند، تا به جهانيان نشان دهند كه قرآن كلام يك انسان عادى نيست، زيرا حقايقى علمى را (مثل زوجيت گياهان) قرنها قبل از كشف علمى آن بيان كرده است، تا همگان را در پيشگاه قرآن، خاضع كنند و بدين وسيله، افراد باانصاف را دعوت به اسلام كنند و مؤمنان را بر راه حقشان راسختر نمايند.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 375

تفسير علمى با اين هدف، در متخصصان علوم پزشكى و امثال آن، زياد به كار رفته است. براى مثال كتابهايى كه در اعجاز علمى قرآن نوشته شده و يا قرآن را با علوم پزشكى، مقايسه كرده اند از اين قبيل است.

ب. تفسير علمى با هدف نشان دادن اهميت علم در نظر اسلام:

بعضى از كسانى كه تفسير علمى كرده اند، بويژه در يك قرن اخير، مايل بوده اند كه نشان دهند اسلام، با علم تعارضى ندارد، بلكه اسلام به علوم طبيعى، اهميت مى دهد و قرآن در اين مورد مثالهاى علمى زيادى دارد و به اين وسيله از هجوم پندار تعارض علم و دين كه از اروپا به كشورهاى اسلامى وارد مى شد، جلوگيرى كنند.

دانشمندان مصر، ايران، هند در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم ميلادى، تلاش زيادى براى اين امر كردند كه از اين نمونه مى توان، تفسير طنطاوى و بعضى نويسندگان ايرانى را نام برد.

ما در بحث علل گسترش تفسير علمى در يك قرن اخير، اين مسئله را به طور كامل بررسى كرديم كه يكى از علل رشد تفسير علمى، همين انگيزه (نشان دادن اهميت علم و مبارزه با پندار تعارض علم و دين) بوده است.

همين نوع تفسير علمى در ميان علماى گذشته هم بوده است. تفسير عرش و كرسى

به فلك هشتم و نهم، در نظر بو على سينا و علامه مجلسى، براى رفع تعارض ظاهرى بين قرآن و علم صورت گرفته است.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 376

ج. تفسير علمى با هدف اثبات افكار انحرافى:

بعضى اشخاص كه تفسير علمى كرده اند (و بيشتر آنها مفسّر نبوده اند) كوشيده اند، با استفاده از اين روش، افكار انحرافى و احيانا الحادى خود را، در پوشش اسلامى پنهان كرده، تا بتوانند در مردم مسلمان نفوذ كنند.

آرى چهره نفاق كه از صدر اسلام ظاهر شد، هنوز هم كم وبيش ادامه دارد و بعضى افراد كه دچار ضعف شخصيت هستند و جرئت ابراز عقيده خود را ندارند و يا احيانا مصلحت انديشى مى كنند، با چهره به ظاهر اسلامى و با استفاده از آيات قرآن، سعى مى كنند افكار مسموم خود را ترويج دهند. اين گروه با سوء استفاده از تفسير علمى، موجب شدند تا دانشمندان مسلمان، به اساس اين شيوه تفسير علمى، بدبين شوند و با اين عمل، ضرر عظيمى به جامعه علمى مسلمانان وارد كردند.

براى مثال، كسانى كه تحت تأثير پيروزى اصالت اروپا قرار گرفتند، يا گمان مى كردند هر نظريه يا تئورى كه از دهان غربيها بيرون آيد، همان حق و صواب است سعى كردند، همه حقايق ماوراى طبيعى قرآن را، طبق نظر علوم تجربى تفسير كنند و حتى روح را خاصيت ماده بنامند.

به همين جهت است كه امثال علامه طباطبائى، به اين نوع تفسير، حمله مى كنند و آن را تطبيق مى نامند «1».

__________________________________________________

(1). تفسير الميزان، ج 1، ص 6 به بعد و نيز به روش رئاليسم، ج 5، ص 25 به بعد نگاه كنيد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 377

د. تفسير علمى با هدف اثبات وجود همه علوم در قرآن:

اين هدف بيشتر، در برخى از علماء قديمى (مانند: غزالى، ابن ابى الفضل المرسى، زركشى و سيوطى) به چشم مى خورد كه كوشش دارند با تأويل آيات و تطبيق آنها با علوم مختلف، اثبات كنند كه

همه علوم در قرآن وجود دارد، چون از ظاهر بعضى آيات، گمان برده بودند كه همه چيز و همه علوم در قرآن وجود دارد.

ازاين رو هر آيه اى را اشاره به علم يا فنى مى گرفتند. در اين مورد غزالى و ابن ابى الفضل مرسى زياده روى كردند و گفتند: همه اختلافات علما نيز در قرآن وجود دارد.

ه. تفسير علمى با هدف فهم بهتر معناى آيات قرآن:

بعضى از دانشمندان مسلمان بر اين عقيده بودند كه بايد از پيشرفت علوم، براى فهم بهتر قرآن استفاده كنند و در مواردى كه علوم توانسته بود، يك مطلب را به طور قطعى اثبات كند و با ظاهر آيه اى از قرآن موافق بود، از آن مطلب علمى براى تفسير قرآن سود مى بردند.

براى مثال، اثبات حركتهاى زمين موجب شد، تا معناى آيه شريفه أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً «1» روشن شود كه منظور از آيه آن طور كه قدما مى گفتند: كفايت كردن زمين براى انسان نيست، بلكه حركتهاى مختلف زمين است و اين مطلب با معانى لغوى آيه هم مطابقت داشت. از پيروان تفسير علمى با اين هدف مى توان سيد قطب، استاد آيت اللّه مكارم شيرازى و ... نام برد.

__________________________________________________

(1). سوره مرسلات، 25.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 378

اقسام تفسير علمى از جهت شكل و شيوه تفسير:

اشاره

تفسير علمى، يك روش تفسيرى است كه خود داراى روشهاى فرعى متفاوتى است كه بعضى سر از تفسير به رأى و شمارى منجر به تفسير معتبر و صحيح مى شود و همين مطلب موجب شده، تا برخى تفسير علمى را، بكلى رد كنند و آن را نوعى تفسير به رأى يا تأويل بنامند و گروهى آن را قبول نمايند و بگويند تفسير علمى، يكى از راههاى اثبات اعجاز قرآن است.

ما در اينجا شيوه هاى فرعى تفسير علمى را مطرح مى كنيم، تا هركدام جداگانه به معرض قضاوت، گذارده شود و از خلط مباحث جلوگيرى گردد:

الف. استخراج همه علوم از قرآن كريم:

علماء قديمى (مانند: ابن ابى الفضل المرسى، غزالى و ...) كوشيده اند، تا همه علوم را از قرآن استخراج كنند، زيرا عقيده داشتند كه همه چيز در قرآن، وجود دارد و در اين راستا، آياتى كه ظاهر آنها با يك قانون علمى سازگار بود، بيان مى كردند و هرگاه ظواهر قرآن كفايت نمى كرد، دست به تأويل، مى زدند و ظواهر آيات را به نظريات و علومى كه در نظر داشتند برمى گرداندند و از اينجا بود كه علم هندسه، حساب، پزشكى، هيأت، جبر، مقابله و جدل را از قرآن استخراج مى نمودند.

براى مثال، از آيه شريفه إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ «1» آنجا كه خداوند از قول حضرت ابراهيم (ع) نقل مى كند كه «وقتى من بيمار شدم اوست كه شفا مى دهد»

__________________________________________________

(1). سوره شعراء، 80.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 379

علم پزشكى را استخراج كردند «1» و علم جبر را از حروف مقطعه اوائل سوره ها استفاده كردند «2» و از آيه شريفه إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها زمين لرزه سال 702 هجرى قمرى را پيش بينى كردند «3».

روشن

است كه اين نوع تفسير علمى، منجر به تأويلات زياد، در آيات قرآن بدون رعايت قواعد ادبى، ظواهر الفاظ و معناى لغوى آنها مى شود.

از همين روست كه بسيارى از مخالفان، تفسير علمى را، نوعى تأويل و مجازگويى دانسته اند «4» كه البته در اين قسم از تفسير علمى، حق با آنان است و ما قبلا، اقوال و دلايل مختلف اين مسئله (وجود همه علوم در ظواهر قرآن) را بررسى كرديم و به اين نتيجه رسيديم كه اين كلام، مبناى صحيحى ندارد.

ب. تطبيق و تحميل نظريات علمى بر قرآن كريم:

اين شيوه از تفسير علمى، در يك قرن اخير، رواج يافت و بسيارى از افراد، با مسلم پنداشتن قوانين و نظريات علوم تجربى؛ سعى كردند تا آياتى موافق آنها در قرآن بيابند و هرگاه آيه اى موافق با آن نمى يافتند، دست به تأويل يا تفسير به رأى زده و آيات را برخلاف معانى ظاهرى، حمل مى كردند.

براى مثال، در آيه شريفه هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها «5» «اوست خدايى كه همه شما را از يك تن آفريد و از او نيز جفتش را

__________________________________________________

(1). جواهر القرآن، تأليف ابو حامد غزالى، ص 27، فصل خامس (چاپ بيروت، المركز العربى للكتاب).

(2). التفسير و المفسرون، ج 2، ص 481، از ابن ابى الفضل مرسى نقل مى كند.

(3). البرهان فى علوم القرآن، ج 2، ص 181- 182 (چاپ دار المعرفه بيروت).

(4). به فصل قبل، سخنان دكتر ذهبى و شاطبى، مراجعه كنيد.

(5). سوره اعراف، 189، با ترجمه الهى قمشه اى.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 380

مقرر داشت». كلمه نفس را، به معناى پروتون و زوج را الكترون معنا كردند و گفتند منظور

قرآن، اين است كه همه شما را از پروتون و الكترون كه اجزاى مثبت و منفى اتم است آفريديم و در اين تفسير، حتى رعايت معناى لغوى و اصطلاحى نفس را نكردند «1».

اين گونه تفسير علمى، در يك قرن اخير، در مصر و ايران رايج شد و موجب بدبينى بعضى دانشمندان مسلمان، نسبت به مطلق تفسير علمى گرديد و يكسره تفسير علمى را به عنوان تفسير به رأى و تحميل نظريات و عقايد بر قرآن طرد كردند، چنانكه علامه طباطبائى، تفسير علمى را نوعى تطبيق اعلام كرد «2».

البته در مورد اين نوع تفسير علمى، حق با مخالفان آن است؛ چرا كه مفسر در هنگام تفسير بايد از هرگونه پيشداورى خالى باشد، تا بتواند تفسير صحيح انجام دهد و اگر يك نظريه علمى را انتخاب كند و بر قرآن تحميل نمايد، پا را در طريق تفسير به رأى، گذاشته كه در روايات وعده عذاب به آن داده شده است.

ج. استخدام علوم براى فهم بهتر قرآن:

در اين شيوه از تفسير علمى، مفسّر با دارا بودن شرايط لازم و با رعايت ضوابط تفسير معتبر، اقدام به تفسير علمى قرآن مى كند.

او سعى دارد با استفاده از مطالب قطعى علوم (كه از طريق دليل عقلى پشتيبانى مى شود) و با ظاهر آيات قرآن (طبق معناى لغوى و اصطلاحى) موافق است به تفسير علمى بپردازد و معانى مجهول قرآن را كشف و در اختيار انسانهاى تشنه

__________________________________________________

(1). القرآن و العلم الحديث، ص 156.

(2). به مقدمه تفسير الميزان، ج 1، ص 6 به بعد مراجعه كنيد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 381

حقيقت قرار دهد. اين شيوه تفسير علمى، بهترين نوع و بلكه تنها نوع صحيح

از تفسير علمى است.

ما در مبحث آينده، معيار اين گونه تفسير را، به طور كامل بيان خواهيم كرد، اما در اينجا تأكيد مى كنيم كه در اين شيوه تفسيرى، بايد از هرگونه تأويل و تفسير به رأى، پرهيز كرد و تنها به طور احتمالى از مقصود قرآن سخن گفت، زيرا علوم تجربى به خاطر حسى بودن و استقراء ناقص، در روش آنها نمى توانند نظريات قطعى بدهند.

براى مثال، آيه شريفه الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها «1» «خورشيد در جريان است تا در محل خود استقرار يابد» در زمان صدر اسلام كه نازل شد، مردم همين حركت حسى و روزمرّه خورشيد را مى دانستند به اين ترتيب از اين آيه، همين حركت را مى فهميدند، در حالى كه حركت خورشيد، از مشرق به مغرب كاذب است، زيرا خطاى حص باصره ماست و در حقيقت، زمين در حركت است از اين رو ما خورشيد را متحرك مى بينيم، همان طور كه شخص سوار بر قطار، خانه هاى كنار جاده را در حركت مى بيند و با پيشرفت علوم بشرى و كشف حركت زمين و خورشيد، روشن شد كه خورشيد هم، خود داراى حركت انتقالى است (نه حركت كاذب، بلكه واقعى) و خورشيد بلكه تمام منظومه شمسى و حتى كهكشان راه شيرى، در حركت است و كهكشانها و ستارگان با سرعت سرسام آورى از همديگر، دور مى شوند و عالم انبساط پيدا مى كند «2». پس

__________________________________________________

(1). سوره يس، 38.

(2). كتاب فيزيك نوين، ص 45 تا ص 48، تأليف دكتر اريك- اوبلاكر، ترجمه بهروز بيضائى (انتشارات قديانى زمستان 1370).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 382

مى گوييم اگر به طور قطعى اثبات شد كه خورشيد در حركت است و ظاهر آيه قرآن هم مى گويد

كه خورشيد در جريان است، پس منظور قرآن حركت واقعى (حركت انتقالى و ...) خورشيد است.

و نيز از كشف حركت انتقالى و وضعى زمين، معناى آيه شريفه أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً «1» روشن مى شود كه منظور صرف كفايت زمين نيست، بلكه همان طور كه معناى لغوى كفاتا مى رساند، منظور طيران و حركت زمين است و يا از كشف قانون زوجيت گياهان، معناى آيه اى ديگر روشن مى شود «2» و ...

در ضمن از اين نوع تفسير علمى، اعجاز علمى قرآن نيز اثبات مى شود؛ چرا كه براى مثال، قانون زوجيت گياهان، در قرآن هفدهم ميلادى كشف شد، اما قرآن حدود ده قرن قبل از آن، از زوج بودن گياهان سخن گفته است.

معيارهاى تفسير علمى معتبر:

با توجه به اينكه ما در سه شيوه علمى، يك قسم را پذيرفتيم (استخدام علوم در فهم قرآن) و با عنايت به مبانى و مطالبى كه ما، در مورد عدم قطعيت علوم تجربى از آن ياد كرديم و با يادآورى شرايط مفسر و تفسير معتبر كه، برشمرديم؛ در اينجا معيارهاى زير را، براى صحت و اعتبار تفسير علمى لازم مى دانيم:

1. تفسير علمى توسط مفسرى صورت پذيرد كه داراى شرايط لازم باشد.

يعنى آشنايى با ادبيات عرب، آگاهى به شأن نزول آيه، آشنايى با تاريخ

__________________________________________________

(1). سوره مرسلات، 25.

(2). سوره يس، 36.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 383

پيامبر (ص) و صدر اسلام، در حدودى كه به آيه مربوط است، اطلاع از علوم قرآن مانند ناسخ و منسوخ، مراجعه به احاديث و اصول فقه، آگاهى از بينشهاى فلسفى، علمى، اجتماعى و اخلاقى، پرهيز از هرگونه پيشداورى، تطبيق و تحميل، آشنايى با تفسير و عدم تقليد

از مفسران.

2. معيارهاى تفسير معتبر، در آن رعايت شده باشد. در بخش اول، چند معيار براى تفسير معتبر، قرار داديم مانند: پيروى از روش صحيح تفسير، عدم منافات تفسير با سنت قطعى، تفسير بدون پيشداورى غير ضرورى، عدم منافات تفسير با آيات ديگر و حكم قطعى عقل و استفاده از منابع صحيح در تفسير كه لازم است اين معيارها، در تفسير علمى نيز رعايت گردد.

3. تفسير علمى بايد به وسيله علوم قطعى صورت گيرد (علومى كه علاوه بر تجربه، به وسيله دليل عقلى و ... تأييد شود). ما، طى بحث مفصلى ثابت كرديم كه علوم تجربى، به تنهايى نمى تواند يقين به معناى اخص بياورد؛ چرا كه قوانين علوم تجربى، از طريق استقراء ناقص تعميم مى يابد و با اينكه اطمينان مى آورد، اما احتمال طرف مقابل را به صفر نمى رساند، بنابراين يقين به معناى اخص (اطمينان به يك طرف و عدم احتمال طرف مقابل، يعنى يقين مطابق واقع) نمى آورد و حتى طبق آخرين نظريات دانشمندان، قوانين علمى نداريم، بلكه نظريه ها يا افسانه هاى مفيد هستند، از اين جهت در قضاياى علمى چند احتمال وجود دارد:

الف. قضيه علمى كه يقين به معناى اخص آورده قطع مطابق واقع مى آورد؛ چرا كه تجربه علمى همراه با دليل عقلى است «1» (و يا به مرحله بداهت حسى

__________________________________________________

(1). براى اين مورد، مثال حركت زمين يا تسخير ماه را مى آورند و با آيات قرآن، مطابقت مى كنند، اما اين مثالها

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 384

رسيده باشد).

ب. قضيه علمى يقين به معناى اعم مى آورد، يعنى اطمينان حاصل مى شود، ولى احتمال طرف مقابل به صفر نمى رسد، چنانكه بيشتر قضاياى اثبات شده علوم تجربى،

اين گونه است.

ج. قضيه علمى، به صورت تئورى يا نظريه ظنى باشد كه هنوز به مرحله اثبات نرسيده است.

بنابراين در صورت دوم (ب) تفسير علمى، اگر به صورت احتمال ذكر شود، صحيح به نظر مى رسد. براى مثال، گفته شود: چون ظاهر قرآن، با حركت انتقالى خورشيد، مطابق است به احتمال قوى منظور قرآن، همين حركت است و در صورت نخست (الف) تفسير علمى جايز است، زيرا قرآن و علم قطعى (كه به قطع عقلى برمى گردد) معارضت ندارد، بلكه قراين قطعى «نقلى، عقلى و علمى» براى تفسير قرآن لازم است و در صورت سوم (ج) هم تفسير علمى صحيح نيست، زيرا همان اشكالاتى را پديد مى آورد كه مخالفان تفسير علمى مى گفتند (مانند انطباق قرآن با علوم متغير، شك كردن مردم در صحت قرآن و ...).

__________________________________________________

قابل خدشه است، زيرا بداهت حسى دارد اما بداهت عقلى (مانند قضاياى اوليه، اجتماع نقيضين و كل اعظم از جزء است) ندارد لكن بحث ما در تقسيم علوم است، اگرچه مثال فعلى در قرآن و علم نداشته باشد و اين ضررى به صحت مطلب نمى زند.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 385

شناخت مصاديق تفسير علمى غير معتبر:

پس با توجه به معيارهاى تفسير علمى معتبر، هر تفسير علمى كه از اين دايره خارج باشد و داراى امورى به اين شرح باشد، معتبر و صحيح نيست:

الف. تفسير به رأى: هرگاه مفسر سعى كند آيات علمى قرآن را، طبق نظر خود تفسير كند و به اصطلاح، استقلال در تفسير داشته و بدون مراجعه به قراين عقلى و نقلى به تفسير علمى، بپردازد، موجب تفسير به رأى مى شود كه وعده عذاب بر آن داده شده است.

ب. تحميل نظريه علمى

يا نظر مفسر بر قرآن: اگر تفسير علمى، بدون هماهنگى و توافق با ظواهر الفاظ و معانى لغوى و اصطلاحى آنها صورت گيرد، در نهايت منجر به تفسير به رأى، يا تأويلهاى غير معتبر در قرآن مى گردد.

ج. استخراج علوم، با تمسك به تأويل غير صحيح آيات قرآن، هرچند نظريه وجود داشتن تمام علوم در قرآن مردود است (چنانكه در بخش دوم كتاب متذكر شديم) اما اين عقيده پايه اى براى تأويلهاى غير صحيح مى گردد كه نمونه هاى آن را در فصل پايانى كتاب مى آوريم.

د. تفسير علمى افراد غير متخصص، در علم تفسير، اگرچه در رشته اى از علوم تجربى متخصص باشند، ارزشى در تفسير ندارد، بلكه گاهى منجر به تفسير به رأى نيز مى شود، همان طور كه اظهار نظر يك نفر مفسر در علوم پزشكى (بدون تخصص در آنها) ارزشى ندارد.

ه. اگر قرآن به وسيله علوم ظنى، نظريه ها و تئوريها، تفسير گردد تفسير علمى

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 386

معتبرى نيست، زيرا وحى قطعى مطابق واقع را با علوم ظنى متغير، انطباق دادن، پيامدى غير از در معرض تغيير قرار دادن قرآن ندارد كه آن هم بعد از تغيير علوم، موجب شك مردم در آيات و اخبار قرآنى مى شود.

و. تفسير قرآن به وسيله قضاياى يقينى (يقين به معناى اعم- اطمينان با احتمال ضعيف طرف مقابل) جايز نيست، مگر به صورت احتمالى. يعنى بگويد به احتمال قوى مقصود قرآن اين است، زيرا احتمال خطا در قضاياى علوم تجربى (كه با عقل تأييد نشده) وجود دارد. پس اسناد قطعى اين علوم به قرآن، همانا تحميل يك نظريه علمى بر قرآن است.

آثار مثبت تفسير علمى:

طرفداران تفسير علمى، آثار و نتايج مثبتى

را براى تفسير علمى متذكر شده اند كه ما، به طور خلاصه آنها را ذكر مى كنيم:

1. اثبات اعجاز علمى قرآن كه اين مطلب خود دو پيامد مهم دارد:

الف. موجب اتمام حجت، بر كفار در دعوت آنان به اسلام و احيانا ميل آنان به اسلام مى گردد، زيرا قرآن (برخلاف كتابهاى مقدس رايج در دنيا) نه تنها با علم معارضت ندارد كه مطالب علمى مهمى را نيز براى بشر، به ارمغان آورده است.

ب. موجب تقويت ايمان مسلمانان به قرآن، نبوت و حقانيت اسلام مى شود.

2. روشن شدن تفسير علمى آيات قرآن؛ چرا كه تفسير علمى، خود يك روش در تفسير است كه بدون آن، تفسير قرآن ناقص خواهد بود.

3. جلوگيرى از پندار تعارض علم و دين؛ چرا كه با روشن شدن مطالب علمى قرآن، همه افراد باانصاف متوجه مى شوند كه اسلام، نه تنها با علوم سازگار است،

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 387

بلكه علم مؤيد دين است.

4. موجب تعميق فهم ما از قرآن و توسعه مدلول آيات قرآن مى شود (سيد قطب).

تذكر: معمولا اين آثار مثبت براى تفسير علمى نوع سوم (استخدام علوم در فهم قرآن) پديد مى آيد «1».

__________________________________________________

(1). براى اطلاع تفصيلى از اين موارد و مثالهاى آنها، به فصل هاى قبل (نظريات موافقان و قائلان به تفصيل، در تفسير علمى و دلايل آنان، مراجعه كنيد).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 388

آثار منفى تفسير علمى قرآن:

مخالفان تفسير علمى قرآن، يا كسانى كه با يك شيوه از تفسير علمى، مخالف هستند آثار منفى اين شيوه را چنين برشمرده اند:

1. موجب تفسير به رأى مى گردد كه نهى شده است.

2. تفسير علمى، منجر به تأويلهاى غير مجاز در آيات مى شود.

3. حقايق قرآن،

تبديل به مجازات مى گردد.

4. تفسير علمى، اعتراف به اين است كه قرآن احتياج به غير دارد.

5. موجب تطبيق و تحميل نظريات علمى بر قرآن مى شود.

6. موجب شك مردم در صحت قرآن مى گردد، زيرا نظريات علمى، در معرض تغيير است و پس از چندى كه تغيير كرد، با ظاهر قرآن (كه قبلا موافق آن بود) مخالف مى شود و مردم كه مطالب علمى را مى پذيرند، در صحت قرآن شك مى كنند.

7. موجب فراموش شدن هدف اصلى قرآن (تربيت انسان و هدايت او به سوى خدا) مى شود.

8. احتمال دارد ملل مسلمان، به همين توجيهات علمى، دل خوش كنند و به دنبال كسب علوم جديد، نروند و محتاج علوم ديگران شوند.

9. به اعجاز ادبى و بلاغت قرآن، ضرر مى زند (در دلايل مخالفان توضيح داده شد).

10. تفسير علمى، در خدمت مادى گرى و الحاد قرار مى گيرد و براى اثبات آن

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 389

مكاتب، به كار مى رود.

11. مطالب باطل و تضادهاى علوم، به قرآن راه مى يابد.

12. قرآن تابع علوم مى شود، با اينكه علوم در معرض خطاست.

13. مفسر را، از فهم خالص عرب از لغات قرآن، دور مى كند.

14. تفسير علمى، موجب سوء فهم مقاصد قرآن مى گردد.

تذكر: با توجه به بررسى دلايل مخالفان تفسير علمى روشن شد كه تمام اين پيامدها، براى دو قسم از تفسير علمى (تطبيق قرآن با علوم تجربى، استخراج علوم از قرآن) است و قسم سوم تفسير علمى (استخدام علوم در فهم قرآن) از اين عوارض مبرّاست «1».

خلاصه و نتيجه گيرى:

از مجموع مطالب مطرح شده، در فصل سوم و بررسى دلايل موافقان و مخالفان تفسير علمى، به اين نتيجه رسيديم كه رد كامل يا قبول كامل (همه انواع

تفسير علمى) صحيح نيست، بلكه تفسير علمى سه شيوه دارد كه عبارتند از:

الف. استخراج همه علوم از ظواهر آيات قرآن كه معمولا به تأويل منجر مى شود.

ب. تطبيق و تحميل نظريات علمى بر قرآن كه معمولا به تفسير به رأى، منتهى مى گردد.

ج. استخدام علوم براى فهم بهتر معانى و مقاصد قرآن كه با شرايطى معتبر و صحيح است و از جمله شرايط قسم سوم تفسير علمى، توسط مفسر، داراى

__________________________________________________

(1). براى اطلاع بيشتر، به فصل مخالفان تفسير علمى و دلايل آنها، مراجعه كنيد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 390

شرايط و رعايت معيارهاى تفسير معتبر و اخذ علوم قطعى را ذكر كرديم و در ضمن بيان نموديم كه علوم نيز بر سه نوع به اين شرح است:

الف. علوم قطعى (يقين به معناى خاص- يعنى قطع مطابق واقع) اگر علوم تجربى همراه يك بديهى عقلى آورده شود تفسير قرآن با اين نوع، بلامانع است.

ب. علوم قطعى (يقين به معناى اعم- قطع با احتمال ضعيف طرف مقابل) كه بيشتر قوانين ثابت شده علوم، اين گونه است و تفسير علمى قرآن با اين نوع از علوم، با ذكر كلمه «احتمال» اشكال ندارد.

ج. علوم ظنى، تئوريها و نظريات علمى كه تفسير قرآن با آنها صحيح نيست.

در ادامه اقسام تفسير علمى از جهت هدف مفسر (اثبات اعجاز، تبيين آيات، جلوگيرى از تعارض علم و دين، اثبات افكار انحرافى، استخراج همه علوم از قرآن و ...) را بررسى كرديم و به اين نتيجه رسيديم كه تفسير علمى، يك روش تفسيرى است كه مى توان در خدمت اهداف صحيح، يا مقاصد انحرافى قرار گيرد و اگر يك مفسر از آن سوء استفاده كرده است،

اين دليل محكوميت روش تفسير علمى، نيست و در ضمن آثار مثبت و منفى اقسام تفسير علمى را نيز متذكر شديم.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 391

فصل چهارم: اگر تفسير علمى به تعارض برخورد نمود چه بايد كرد؟

اشاره

مسئله تعارض علم و دين (و در اينجا خصوص قرآن و علم) از ديرباز فكر بشر را مشغول كرده و صاحبنظران و متكلمان را، به اظهارنظرهاى متضاد و يا متفاوت واداشته است. ما در اينجا چند مطلب را مورد بررسى قرار مى دهيم.

الف. آيا تعارض قرآن و علم ممكن است؟

ب. بر فرض وقوع تعارض بين علم و قرآن، راه حلهاى ارائه شده كدام است و بهترين راه حل چيست؟

ج. اگر تعارض بين علم و قرآن واقع شد، در چه مواردى و تا چه حدى مى توان در ظاهر آيات، تصرف كرد و تعبد و اعتقاد به آنها تا چه حد لازم است؟

د. علل تعارض (يا پندار تعارض) علم و دين چيست؟

آيا تعارض قرآن با علم ممكن است؟

اول. تعارض واقعى علم و دين:

اين پندار در اروپا پيدا شد و سپس از قرن نوزدهم ميلادى، به دنياى اسلام راه

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 392

يافت. علت تعارض علم و دين در اروپا، همانا معارضت كتاب مقدس با يافته هاى اثبات شده علوم تجربى بود.

ولى در اسلام هيچ مطلب اثبات شده علمى با قرآن تعارض واقعى ندارد، بلكه قرآن مؤيد علم قطعى است؛ چرا كه تعارض علوم قطعى (يقين به معناى اخص، يعنى اطمينان مطابق واقع كه تجربه به همراه بديهيات عقلى باشد) با قرآن به تعارض و دين برمى گردد و تعارض عقل و دين محال است «1»، بنابراين نوعى سازگارى بين علم و دين برقرار است، هرچند اين به معناى تداخل علم و دين نمى باشد.

دوم. تعارض ظاهرى علم و دين:

اگر تعارض بدوى (ابتدايى و ظاهرى) بين علوم قطعى (يقين به معناى اخص) با آيات قرآن پيدا شود، دو احتمال وجود دارد، نخست اينكه در مقدمات دليل علمى خطا شده باشد. احتمال دوم اينكه ظاهر آن آيه قرآن، مراد نباشد، اگرنه تعارض بين علم و دين وجود ندارد «2».

به عبارت بهتر تعارض بين مطالب قرآنى با علوم تجربى، از چند حالت خارج نيست كه به اين شرح است:

1. حكم دينى قطعى، مقدم بر احكام ظنى علمى است، زيرا هيچ عاقلى از ظاهر قطعى يك دليل، به خاطر گمان مخالف آن، دست برنمى دارد.

__________________________________________________

(1). براى اطلاع بيشتر از محال بودن و احتمالات تعارض علم و دين به نمودار رسم شده در بحث تعارض علم و دين (بخش دوم كتاب) مراجعه فرماييد.

(2). به منبع پيشين مراجعه فرماييد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 393

2. حكم قطعى علمى، مقدم بر ظواهر ظنى دينى

است، زيرا اين حكم قطعى (اگر يقين به معناى اخص باشد) قرينه عقلى براى تفسير آيه مى شود و با توجه به اين قرينه، مى توان گفت كه ظاهر بدوى ظنى آيه، مورد نظر خداوند نبوده و آيه را بر معناى خلاف ظاهر حمل كنيم.

3. حكم ظنى دينى، بر دليل ظنى علمى مقدم است، زيرا علم خطاپذير است، ولى وحى از منبع خطاناپذير صادر شده است. مضافا بر اينكه دليل ظنى علمى (مثل يك نظريه ثابت نشده) نمى تواند دليلى براى دست برداشتن از ظاهر آيات قرآن باشد، اگرنه هر روز با پيدايش نظريات جديد بايد قرآن را، معناى جديد كرد و همه تناقضات و تضادها و تغييرات علوم، در قرآن راه يابد در حالى كه باطل در قرآن راه ندارد.

4. حكم قطعى علم (يقين به معناى اخص) با حكم قطعى قرآنى، تعارض ندارد و اگر در جايى تعارض ابتدايى به نظر آيد، يكى از اين دو احتمال وجود دارد: احتمال خطا در مقدمات دليل علمى، يا عدم اراده ظهور دليل شرعى، يعنى خطا در فهم آيه قرآن، چون اين تعارض به تعارض عقل و دين برمى گردد و آن محال است؛ چرا كه دو دليل قطعى و دو واقعيت متناقض، نمى تواند در يك زمان وجود داشته باشد «1». پس يا ما در مقدمات دليل علمى اشتباه كرده ايم و يا ظهور آيه را اشتباه فهميده ايم «2».

__________________________________________________

(1). براى اطلاع بيشتر به بخش دوم كتاب، بحث قلمرو علم و دين، مراجعه كنيد.

(2). تابه حال اينچنين تعارضى بين علم قطعى و نص قرآن پيدا نكرده ايم.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 394

راه حلهاى تعارض علم و دين:

اشاره

اين بحث با پيش فرض پذيرفتن تعارض علم و دين،

شروع مى شود كه اگر ما تعارض علم و دين را، مثل غربيها پذيرفتيم و قبول كرديم كه در موردى بين آيه اى از قرآن، با دليل علمى تعارض واقعى صورت مى گيرد و يا در موارد تعارض ظاهرى راه حل چيست؟

در اينجا دانشمندان غربى، راه حلهايى ارائه نموده اند و به اين نتيجه رسيده اند كه براى رفع تعارض، بايد حوزه هاى علم و دين را از هم جدا كرد، ازاين رو تلاش گسترده اى براى ارائه طريق جدا كردن حوزه علم و دين انجام دادند.

الف. راه حلهاى غربيها:

1. راه حل كانت، اين بود كه علم متعلق به حوزه پديدارها و دين متعلق به حوزه اخلاق است.

2. راه حل پيشنهادى اگزيستانسياليسم، اين بود كه علم متعلق به حوزه خارج از انسان و دين متعلق به حوزه داخل وجود انسان است.

3. راه حل طرفداران تحليل زبان، اين بود كه زبان علم و دين جداست؛ يكى زبان عامل و ديگرى زبان ناظر است.

4. راه حل پوزيتيويستها، اين بود كه گزاره هاى علمى، قابل تجربه و معنادار و گزاره هاى دينى، غير قابل تجربه و بى معناست.

ما نظريات آنان را به طور مفصل در بخش دوم كتاب، مورد بررسى و نقد قرار داديم و نتيجه گرفتيم كه همان طور كه تداخل علم و دين صحيح نيست (و به

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 395

تعارض علم و دين منجر مى شود) جدايى مطلق حوزه علم و دين هم، صحيح به نظر نمى رسد و راه حل سازگارى بين علم و دين را انتخاب كرديم.

ب. راه حلهاى مسلمانان:

دانشمندان مسلمان و مفسران قرآن نيز راه حلهايى ارائه كرده اند كه در اينجا ذكر مى كنيم:

1. راه حل صبر و سكوت: اگر تئورى يا نظريه اى در علوم وجود داشت، ما ظاهر قرآن را رها نمى كنيم و صبر مى كنيم، تا شايد آن نظريه خلافش اثبات شود.

براى مثال اگر قرآن تعداد آسمانها را هفت عدد مى داند، ولى علوم يك آسمان با هزاران كهكشان اثبات كرده است مى گوييم اين نظريات علوم، مبتنى بر استقراء ناقص و نظريات ظنى و بدوى است و احتمال خطا و تغيير در آن وجود دارد؛ پس ما از ظاهر قرآن دست نمى كشيم.

در اينجا كلام بعضى از بزرگان را به اين شرح نقل مى كنيم: «اما در نظريه هايى كه اين طور نيست و مبتنى بر دليل عقلى

و رياضى هم نمى باشد و مبنايش حدس و شواهد غير قطعى است، بايد منتظر آينده بود و از ظاهر قرآن دست برنداشت.

بسا كه چند قرن ديگر، همان ظاهر اثبات شود؛ چنانكه در مورد تسخير ماه، حقيقت قرآن اثبات شده و بعدها ثابت تر خواهد شد» «1».

يكى ديگر از بزرگان مى فرمايد: «اگر مفاد آيه اى طبق اصول محاوره، بر نظريه اى (فلسفى، علمى و ...) منطبق بود چه بهتر و نعم الوفاق و اگر نه نبايد در

__________________________________________________

(1). بسوى آفريدگار، تأليف آيت اللّه لطف اللّه صافى گلپايگانى، ص 85 به بعد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 396

تطبيق با نظريه مورد قبول عصر خود تلاش كنيم، بلكه تا هرجا مطابقتى به طور روشن از قرآن فهميده مى شود بپذيريم و نسبت به فراسوى آن سكوت كنيم» «1».

البته اين راه حل براى علوم اثبات نشده خوب است، اما در تعارض علوم اثبات شده با ظواهر قرآن كارايى ندارد.

2. راه حل تصرف در ظواهر آيات: اگر يك مطلب علمى به طور قطعى ثابت شد و با ظواهر قرآن وفق نمى دهد، مى توان در ظواهر آيات تصرف كرد و آن را تأويل و تفسير نمود.

يكى از بزرگان در مورد فرضيه تحول انواع مى گويد: «ولى با اين همه، هرگاه فرضيه تحول انواع، در آينده رنگ علمى به خود گرفت و روى دلايل قطعى و روشن ثابت شد كه انسان كنونى، پس از تحولات جوهرى و تبدلات نوعى، موجودى دو پا و صاحب نفس ناطقه شده است و اين ثبوت به مرحله اى رسيد كه مسئله تحول انواع در شمار مسائل قطعى و روشن كه جاى هيچ گونه انكار نباشد وارد ساخت؛ در اين صورت ظواهر قرآن، طورى نيست كه قابل تأويل و

تفسير نباشد» «2».

قبلا متذكر شديم كه مسائل قطعى علوم بر دو نوع است (يقين به معناى اخص و يقين به معناى اعم) و در تفسير علمى، هركدام حكم جداگانه اى دارند، ولى در اين راه حل، روشن نيست كه منظور كدام قسم است و يا در مورد هر دو يك قضاوت كرده اند.

3. راه حل اخذ واقعيت از ظواهر آيات: بعضى بر اين باورند كه ظواهر قرآن،

__________________________________________________

(1). معارف قرآن، استاد محمد تقى مصباح يزدى، ص 229.

(2). داروينيسم يا تكامل انواع، تأليف استاد آيت اللّه سبحانى، ص 21.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 397

اگر نص بود و قطعى كه همان حكم واقعى است و اگر ظاهر بود، باز هم حكم واقعى را مى رساند و در مسائل علمى بايد ظاهر آيات را بگيريم و از آنها در مسائل علمى، به عنوان دليل استفاده كنيم. پس ديگر تعارض بين قرآن و علم نمى ماند.

در يكى از كتابهاى تفسير علمى چنين آمده است:

«اما در مورد علوم و دانشهاى مربوط به امور دنيا و آخرت، همانند موضوع كتاب و نظاير آن، بايستى در قرآن تأمل و تفكر عميق كرد، تا چگونگى آن را كشف و استنباط نمود آياتى كه در اين مورد ما را به يقين مى رساند، مشخص مى شوند و اگر در مواردى آياتى مفيد يقين پيدا نكرديم؛ همچنان ظاهر آيات را گرفته و حكم واقعيت را از آنچه ظاهر آيات به ما مى دهد، برداشت مى كنيم و هيچ گونه كار خلافى نيز انجام نداده ايم؛ بدين گونه استفاده از ظاهر آيات مربوط به موضوع و استنتاج مسائل علمى و نظريات جديد از قرآن، امرى عادى و آسان مى گردد» «1».

هرچند ما يقين نداريم

كه مقصود نويسنده محترم از (برداشت حكم واقعيت از ظاهر قرآن) اين باشد كه قراين عقلى و علمى قطعى را در تفسير قرآن كنار بگذاريم، ولى نتيجه اين كلام همين مطلب خواهد بود كه ظاهر قرآن، معيار صحت و بطلان نظريات علمى (ولو نظريه قطعى با يقين به معناى اخص و مطابق واقع) باشد در حالى كه قبلا، ما اين نظر را با دلايل متعدد مردود دانستيم كه قرآن درصدد اثبات يا ابطال قوانين علمى باشد.

__________________________________________________

(1). تكامل در قرآن، تأليف استاد آيت اللّه مشكينى، ص 20.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 398

ج. راه حل مطلوب:

تفصيل بين علوم در هنگام تعارض با ظواهر آيات قرآن. ما در بحثهاى گذشته بيان كرديم كه سه قسم علوم تجربى داريم كه عبارتند از:

ج- 1. نظريات و تئوريهاى علمى ثابت نشده و به صورت ظنى كه البته در هنگام تعارض اين نوع علوم ظنى با قرآن، ظواهر قرآن مقدم است، زيرا ظواهر قرآن به منبع وحى خطاناپذير متصل است و ظاهر قرآن بر ما حجت است و حق نداريم با هر دليل ظنى و اثبات نشده در آن تصرف كنيم، اگر نه قرآن در معرض تغيير و خطاى موجود در علوم قرار مى گيرد.

براى مثال، اگر نظريه وجود يك آسمان با هزاران كهكشان اثبات نشده است، ما حق نداريم از ظاهر قرآن كه مى گويد هفت آسمان وجود دارد، دست برداريم و در اين مورد بايد ظاهر قرآن را، اخذ كنيم و همان شيوه صبر را در پيش گيريم، تا نظريه علمى يا به طور قطع اثبات يا رد شود.

ج- 2. قوانين ثابت شده علمى كه يقين به نحو اخص مى آورد؛ يعنى

يك مطلب علمى به وسيله استقراء ناقص، مكررا تجربه شود و سپس با يك دليل بديهى عقلى، احتمال ضعيف طرف مقابل آن، به صفر برسد و يقين مطابق واقع حاصل گردد. اگر چنين قانون قطعى در علوم پيدا شد، در اين صورت، هنگام تعارض اين قانون علمى با ظاهر آيه، مى توانيم در ظواهر قرآن تصرف كنيم و آن را برخلاف ظاهرش حمل نماييم تا موافق آن مطلب قطعى علمى درآيد، زيرا اين مطلب قطعى علمى به منزله قرينه عقلى براى تفسير قرآن مى شود و در قرآن

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 399

چيزى مخالف عقل وجود ندارد «1»، اما اگر قوانين قطعى با ظهور قطعى آيات (نص) تعارض پيدا كرد، اين به تعارض عقل و دين برمى گردد كه در آن دو احتمال به اين شرح وجود دارد:

اول. ممكن است در مقدمات دليل علمى خطا شده باشد.

دوم. ممكن است ظهور آيه مراد نباشد، يعنى ما در فهم آيه خطا كرده باشيم چون در مباحث پيشين بيان كرديم كه تعارض عقل و دين ممكن نيست.

ج- 3. قوانين ثابت شده علمى كه از طريق استقراء ناقص، ثابت شود و با استفاده از طرق منطقى، مانند حساب احتمالات، اطمينان به نحو يقين به معناى اعم حاصل شود.

يعنى قانون علمى با توجه به تجربه مكرر اطمينان آورده، ولى قطع به مطابقت آن با واقع خارجى نداريم و احتمال ضعيف طرف مقابل را با حساب احتمالات، برطرف مى كنيم كه اتفاقا بيشتر قوانين علوم تجربى اين گونه است، ازاين رو دانشمندان دهه هاى اخير، قوانين علمى را افسانه هاى مفيد يا نظريه مى نامند.

در اين صورت اين قانون علمى يقينى است؛ اما يقين به معناى

اخص نمى آورد.

پس هنگام تعارض آن با ظاهر آيات قرآن، نمى توانيم دست از دليل قطعى، يعنى ظاهر قرآن برداريم؛ چرا كه دليل علمى احتمال خطا دارد، اما وحى قرآنى احتمال خطا ندارد. براى مثال اگر قانون علمى، نظريه تكامل داروين را اثبات كرد (به نحو يقين به معناى اعم) و آن با ظاهر بعضى آيات قرآن منافات داشت، نمى توان با صرف آن دليل علمى، دست از ظاهر آيات برداريم، بلكه در اينجا دو

__________________________________________________

(1). به بخش اول كتاب، روش تفسير قرآن با عقل، مراجعه كنيد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 400

احتمال وجود دارد كه عبارتند از:

اول. ظاهر آيه شريفه مراد نباشد.

دوم. علم خطا كرده باشد.

ولى ما در اينجا توقف و سكوت نمى كنيم، بلكه لازم است به ظاهر آيه تعبد داشته باشيم، زيرا احتمال خطاى دليل علمى بالفعل وجود دارد و رفع نشده است اما احتمال اراده خلاف ظاهر، در آيه تا وقتى با دليل قطعى نقلى يا عقلى اثبات نشود، قابل اعتنا نيست.

تا چه حدى مى توان در ظواهر قرآن تصرف كرد؟

آيات قرآن چندگونه است:

1. آياتى كه ظاهر در يك مطلب است اما ظهور آن ابتدايى است و ممكن است با تأمل يا آوردن قرينه هاى عقلى و نقلى، تأييد يا رد شود، زيرا ممكن است همان معناى ابتدايى آيه مراد نباشد.

براى مثال، آيه شريفه: يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ «1» «دست خدا بالاى دستهاى آنان است» ظاهر آيه اين است كه خدا دست دارد اما اين ظهور ابتدايى است و با تفكر و با قرينه آيات ديگر، اين ظهور رفع مى شود و معلوم مى گردد كه منظور قدرت خداست. به اين نوع ظهور، ظهور غير مستقر مى گويند.

در اين صورت آيه قابل تأويل (رفع

ظهور) به وسيله قراين عقلى، يا نقلى و يا علم قطعى هست.

2. آياتى كه ظهور مستقر دارد يعنى نص است. حال اين آيات ممكن است از

__________________________________________________

(1). سوره فتح، 10.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 401

ابتدا ظهور قوى داشته و قابل تقييد يا تخصيص نبوده است مانند آيه شريفه:

لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ «1» «خداوند هيچ مثل و مانندى ندارد» و يا اينكه در ابتدا ظهور غير مستقر داشته اما با تأمل، دقت و آوردن شواهد و قراين عقلى و نقلى ظهور مستقر پيدا كرده است. در اين صورت ظهور آيه قابل تأويل به وسيله قراين نيست. پس اگر علوم غير قطعى (مثل تئوريها) يا علوم قطعى (يقين به معناى اخص) با آن تعارض كرد، نمى توان از ظهور دست برداشت و اگر علوم قطعى (يقين به معناى اخص) با آن تعارض كرد دو احتمال وجود دارد، يا ظاهر آيه مراد نبوده و ما اشتباه فهميده ايم و يا مقدمات دليل عقلى مخدوش بوده و ما آن را قطعى پنداشته ايم. در حقيقت اين به تعارض عقل و دين برمى گردد.

تعبد و اعتقاد به ظاهر آيات، تا چه مقدار لازم است؟

قرآن كتاب آسمانى مسلمانان است و از طرف خداوند نازل شده است ولى همه آيات قرآن روشن و واضح (نص) نيست، ازاين رو در قرآن آيات متشابه و ظواهر وجود دارد كه گاهى تحمل چند معنا را دارد و نمى توان به طور قاطع، يك معناى آن را تعيين كرد و از همين روست كه قرآن را، تفسير مى كنند و اين مطلب در مورد آيات علمى قرآن نيز، صادق است، به اين دليل اين بحث مطرح مى شود كه اگر يك آيه قرآن، با يك مطلب علمى ثابت شده (به نحو

يقين به معناى اعم) تعارض پيدا كرد، انسان مسلمان تا چه حدى لازم است، به ظواهر آيات قرآن اعتقاد داشته باشد و اگر به مطلب علمى معتقد شد، مرتد يا كافر مى شود، اگرچه آيه را انكار نكند و حتى اگر آيه را انكار كرد به طورى كه به انكار نبوت و توحيد

__________________________________________________

(1). سوره شورى، 11.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 402

منتهى نشد مرتد مى شود؟ و اگر معتقد به مطلب و قانون علمى بود، ولى آيه را هم انكار نكرد، بلكه سكوت كرد باز هم مرتد مى شود يا نه؟

اينها سؤالاتى است كه از لحاظ علم تفسير و فقه، بايد پاسخ داده شود. ما در اينجا سعى مى كنيم با توجه به مبانى فقهى شيعه به آنها پاسخ دهيم؛ هرچند ادعا نمى كنيم كه سخن آخر را گفته ايم، بلكه اميد آن داريم كه اين بحث درآمدى بر تحقيق بيشتر در اين گونه مسائل گردد. در اينجا ما با دو سؤال آغاز مى كنيم:

الف. چه چيزهايى موجب مسلمان شدن يك انسان مى شود؟ (معيار اسلام فرد چيست؟).

ب. چه چيزهايى موجب خروج از اسلام (ارتداد و كفر) مى گردد؟

يك. آنچه موجب مسلمان شدن انسان است، اقرار و اعتراف به اصل توحيد و نبوت حضرت محمد (ص) است و اين اعتراف هم بايد براساس تحقيق شخص باشد و از روى تقليد ديگران نباشد، ازاين رو در عروة الوثقى (متن فقهى فقهاى شيعه) مى گويد: «يكفي في الحكم بالاسلام الكافر اظهار الشهادتين» «1» در مسلمان شدن گفتن لا اله الا اللّه و محمد رسول اللّه (ص) كافى است و احكام اسلام (مثل پاك بودن و ...) بر او جارى مى شود و همين مطلب را مراجع تقليد، تأييد

مى كنند چنانچه در رساله ها و حواشى عروة، موجود است «2» و همچنين در كتابهاى استدلالى مثل جواهر الكلام «3»، مستمسك العروة «4» و التنقيح «5» به آن اشاره كرده اند.

__________________________________________________

(1). عروة الوثقى، ج 1، بحث مطهرات، الثامن، مسئله 2 با حواشى ...

(2). عروة الوثقى، ج 1، بحث مطهرات، الثامن، مسئله 2 با حواشى ...

(3). جواهر الكلام، تأليف مرحوم نجفى، ج 41، ص 600- 603 و ج 6، ص 47 به بعد.

(4). مستمسك العروة الوثقى، ج 2، ص 122، تأليف آيت اللّه حكيم (انتشارات دار احياء التراث العربى).

(5). التنقيح فى شرح العروة الوثقى، ج 3، ص 231، تأليف ميرزا على غروى تبريزى، تقريرات بحث آيت اللّه خوئى «ره» (انتشارات مؤسسه آل البيت «ع»).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 403

اطلاق اين كلام مى رساند كه براى مسلمان شدن، اعتقاد به چيز ديگرى لازم و ضرورى نيست (هرچند ايمان مرتبه كاملترى است و احتياج به اعتقادات ديگرى دارد).

حتى اظهار شهادتين، بدون اعتقاد قبلى را كافى مى دانند، چنانكه در مستمسك، التنقيح و جواهر تصريح مى كنند.

دو. آنچه كه موجب خروج از اسلام مى گردد، انكار ضرورى دين است. در اينجا لازم است آيات و احكام اسلام به دو نوع تقسيم شود:

1. آيات و احكامى كه مربوط به اعمال است، مانند حدود و ديات (حكم تازيانه زناكار، يا قطع دست دزد و يا ...).

2. آيات و احكامى كه مربوط به اعتقادات است، مانند معاد، وجود فرشتگان، جن، آسمانهاى هفت گانه و امثال آنها.

ابتدا لازم است كلمه ضرورى معنا شود و سپس ببينيم، چه كسانى از حوزه اسلام خارج مى شوند و مصاديق و موارد ضرورى چيست؟

ضرورى دين: در

كتاب مستمسك العروة (آيت اللّه حكيم) ضرورى را مقابل نظرى گرفته است «1»، ازاين رو معناى آن مى شود «آنچه كه به طور بديهى و روشن از دين اسلام محسوب مى گردد، در مقابل چيزهايى كه از اسلام است، ولى احتياج به دليل و برهان دارد».

بعضى هم ضرورى را، اين گونه تعريف مى كنند: «آنچه كه در نظر همه مسلمانان (اعم از شيعه و سنى) از دين اسلام شمرده مى شود».

هرچند در مصاديق و موارد ضرورى دين، اختلاف است، اما بعضى از آنها

__________________________________________________

(1). مستمسك العروة، ج 1، ص 38 (چاپ دار احياء التراث العربى، بيروت).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 404

عبارتند از: اصل وجوب نماز، روزه، زكات، حج، قصاص و امثال اينها؛ البته براى تحقيق بيشتر در مورد كلمه ضرورى دين، به كتاب جواهر الكلام (ج 6، ص 47) و مستمسك العروة (ج 1، ص 378) مراجعه كنيد.

اما در اين مورد كه آيا ضرورى دين، به صورت مستقل، سبب كفر و ارتداد «1» انسان مسلمان مى گردد و يا اگر انكار ضرورى به انكار نبوت پيامبر (ص) منتهى شود موجب كفر است؟ بين علما اختلاف است، اما قول مشهور در بين علماء متأخر، همين نظر دوم است و از اين جهت مرحوم امام خمينى- قدس سره- در كتاب تحرير الوسيله مى فرمايد: العاشر: الكافر و هو من انتحل غير الاسلام او انتحله و جحد ما يعلم من الدين ضرورة، بحيث يرجع جحوده الى انكار الرسالة او تكذيب النبي (ص) او تنقيص شريعته المطهرة او صدر منه ما يقتضى كفره من قول او فعل «2» «دهمين (از نجاسات) كافر است: و او كسى است كه به دينى غير از اسلام، معتقد

باشد يا مسلمان باشد اما ضروريات دين اسلام را انكار كند، به طورى كه انكارش به انكار نبوت يا تكذيب پيامبر (ص) منجر شود و يا موجب نقيصه اى در شريعت پاك اسلام شود و يا چيزى در اعمال و افعال آن شخص باشد كه مقتضى كفر او باشد.

نيز در كتاب عروة الوثقى، مرحوم يزدى و مستمسك العروة «3»، همين طور فرموده اند كه انكار ضرورى، وقتى موجب كفر است كه به انكار نبوت منجر شود.

__________________________________________________

(1). ارتداد عبارت است از خارج شدن يك فرد مسلمان، از دين كه حكم او در بعضى موارد كفر است و آن را به مرتد ملى و فطرى تقسيم مى كنند. براى اطلاع بيشتر به كتاب تحرير الوسيله، تأليف امام خمينى- قدس سره-، ج 2، ص 494 و جواهر الكلام مرحوم نجفى، ج 41، ص 600 به بعد مراجعه كنيد.

(2). تحرير الوسيله، ج 1، ص 118، العاشر من النجاسات الكافر (چاپ مؤسسه مطبوعات دار العلم، قم).

(3). مستمسك العروة الوثقى، ج 1، ص 378 (چاپ دار احياء التراث العربى).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 405

در اينجا به دو قسم از ضروريات مى پردازيم:

1. ضروريات مربوط به اعمال انسان مسلمان مانند حدود و ديات. در اين مورد اعتقاد به آنها لازم نيست، ولى لازم است طبق احكام عملى اسلام عمل كنيم «1»، اما اگر كسى منكر شد، يعنى اظهار انكار كرد و براى مثال گفت من قبول ندارم كه در اسلام، قصاص باشد و هيچ گونه تأويلى هم براى آيات مربوط به قصاص، در روايات وارد شده ارائه نكرد، موجب كفر او مى گردد. در صورتى كه انكار او به انكار ضرورى دين منتهى

شود.

2. ضروريات مربوط به اعتقادات، مانند وجود فرشتگان، جن، معاد و ... در اين مورد مسائل مربوط به عمل وجود ندارد، بنابراين در اينجا دو بحث باقى مى ماند:

نخست. اينكه اعتقاد به اين موارد لازم است يا نه؟ و بنابراين در ابتدا بايد در هر مسئله اى كه بخواهد از ضروريات اعتقادى محسوب گردد، لازم است بررسى شود و دليل قاطعى بر لزوم اعتقاد به آن پيدا كنيم «2» و اگر دليل قاطع و يقينى بر لزوم اعتقاد پيدا نكرديم، اعتقاد به آن لازم نيست و انكار آن نيز موجب كفر نمى شود.

قبلا در بحث مسائل لازم، جهت دخول در اسلام گفتيم كه اصل توحيد، نبوت و اقرار به آنها براى مسلمان شدن لازم است، اما بيشتر از اين احتياج به اثبات دارد.

پس انكار توحيد و نبوت موجب كفر است اما انكار هر مسئله اى ولو در ظواهر آيات قرآن و روايات آمده باشد، موجب كفر نمى شود مگر آنكه اثبات گردد از ضروريات اعتقادى دين است و شخص انكاركننده هم، بدون تأويل آن آيات و روايات مسئله را انكار كند.

__________________________________________________

(1). براى اطلاع بيشتر، به كتاب مستمسك العروة، ج 1، ص 378- 380 مراجعه كنيد.

(2). براى اطلاع بيشتر، به كتاب مستمسك العروة، ج 1، ص 378- 380 مراجعه كنيد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 406

براى مثال، آسمانهاى هفت گانه، در قرآن از ظواهر قرآن است، ولى از ضروريات دين نيست. پس اگر كسى طبق يافته هاى علمى به يك آسمان معتقد شود، كافر نمى گردد.

دوم. بر فرض آنكه ثابت شد يك مطلب از ضروريات دين است (مثل معاد) به دو شرط انكار آن موجب كفر مى شود كه عبارتند

از:

الف. آنكه انكار آن منتهى به انكار نبوت گردد.

ب. آنكه انكاركننده هيچ گونه تأويلى براى آيات و روايات آن مسئله، نداشته باشد. پس اگر كسى جن، فرشته و معاد را توجيه كرد و آنها را به صورت مادى تفسير نمود (اگرچه بر آن تأويل خود، دليل محكمى نداشته باشد) مرتد يا كافر نشده است؛ هرچند تأويل بدون دليل اگر منجر به تفسير به رأى گردد، بدون اعتبار است و موجب عذاب الهى مى گردد، زيرا گناه و عصيان است.

اقسام آيات قرآن: مطلب مهمى كه لازم است در اينجا روشن شود اين است كه مفاد آيات قرآن چندگونه است:

يك. گاهى مطالب مربوط به اعمال انسان را بيان مى كند، مانند قوانين جزايى اسلام كه اعتقاد به آنها لازم نيست، هرچند اگر از ضروريات باشد، انكار آنها موجب كفر است.

دو. گاهى مطالب مربوط به اعتقادات انسان را بيان مى كند، مانند آيات مربوط به قيامت، معاد، فرشتگان و ... كه در اين مورد دو نوع آيات وجود دارد:

1. آياتى كه مفاد آن ضرورى دين نيست، ازاين رو اعتقاد به آنها نيز لازم نيست و انكار مفاد آنها موجب كفر نمى شود، مانند مسائل مربوط به تعداد فرشتگان، بعضى مطالب علمى قرآن، خصوصيات برزخ، خصوصيات معاد و

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 407

داستانهاى قرآنى كه به طور مبهم بيان شده است و بيان صريح و روشن (نص) در آنها وجود ندارد و ضرورى بودن آنها نيز اثبات نشده است. براى مثال تعداد آسمانها و زمين كه در قرآن به آن اشارت رفته از اين نوع است.

2. آياتى كه مفاد آن ضرورى دين است، مانند اصل وجود معاد (روز رستاخيز) كه در اين

موارد انكار آن موجب كفر است، اما اعتقاد به آنها دو صورت دارد: اگر ثابت شود كه اعتقاد به آنها لازم است؛ يعنى مفاد آيه از ضروريات اعتقادى اسلام است (همان طور كه توحيد و نبوت است) پس اعتقاد به آنها لازم است و اگر ثابت نمى شود كه اعتقاد به آنها لازم است، بنابراين به صرف ضرورى دين بودن، اعتقاد به آنها الزامى نيست، زيرا در روايات هم، تعبير جحد (انكار) آمده است؛ چنانكه بعضى از علما هم به اين مطلب تصريح كرده اند «1».

خلاصه و نتيجه گيرى:

قرآن بيش از شش هزار آيه دارد و در مواردى هم نظريات و قوانين علمى، با ظواهر آيات معارض است، ولى در موارد كمى اعتقاد به مفاد يك آيه لازم است، به طورى كه انكار آن موجب كفر گردد و آن در صورتى است كه اين شرايط، به طور دقيق به وجود آمده باشد:

1. آيه قرآن صريح و روشن (نص) در مطلب موردنظر باشد. بر اين اساس اگر آيه متشابه باشد و يا احتمالات متعدد در آيه، وجود داشته باشد، اعتقاد به

__________________________________________________

(1). مستمسك العروة، ج 1، ص 390 (چاپ دار احياء التراث العربى) و كتاب بسوى آفريدگار، تأليف آيت اللّه صافى گلپايگانى، ص 74.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 408

يك معناى خاص لازم نيست و انكار يك معناى خاص هم كفر نمى گردد. پس اگر كسى برطبق يافته هاى علمى، وجود آسمانهاى زياد را پذيرفت و عدد هفت را كه در آيات قرآن آمده، طبق احتمال كثرت معنا فرض كرد، اشكالى ندارد.

2. ثابت شود كه مطلب قرآنى، از ضروريات دين است. بنابراين اگر يك مطلب از ضروريات نبود، چنانكه بيشتر آيات

قرآن در مورد داستانها، خصوصيات برزخ، معاد و ... اين گونه است، انكار مفاد غير ضرورى موجب كفر نمى شود.

3. ثابت شود مطلب ضرورى از «ضروريات اعتقادى اسلام» است و لازم است انسان مسلمان، به آن اعتقاد داشته باشد و اين مطلب در غير از توحيد و نبوت احتياج به اثبات دارد، زيرا صرف «ضرورى دين بودن» موجب نمى شود، تا ما حتما به مفاد آيه اعتقاد داشته باشيم، بلكه انكار ضرورى موجب كفر است، اما اعتقاد به ضرورى لازم نيست؛ مگر آنكه لزوم آن اثبات شود، ازاين رو ضروريات مربوط به اعمال انسان (مثل قصاص و ...) را لازم نيست معتقد باشيم، بلكه صرف عمل كافى است.

4. شخص انكاركننده، انكار صريح بنمايد؛ چراكه در روايات تعبير «جحد» آمده است «1». پس اگر كسى مفاد آيه اى را (اگرچه ضرورى اعتقادى باشد) نپذيرفته، بلكه برخلاف آن يك قانون علمى را پذيرفت، ولى در مورد مفاد آيه، سكوت كرد و انكار ننمود موجب كفر او نمى شود. بويژه آنكه علوم تجربى، تنها مى تواند يافته هاى خود را، ارائه دهد و به اصطلاح كار علوم تجربى اين است كه

__________________________________________________

(1). وسائل الشيعه، باب 2 من ابواب مقدمة العبادات، حديث 13 (فما بال من جحد الفرائض كان كافرا) و باب 10 من ابواب حد المرتد، حديث 50 (لا يخرجه الى الكفر الا الجحود و الاستحلال ...).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 409

بگويد: اين مطلب را يافتيم و بيشتر از آن را نمى دانيم و نمى تواند بگويد كه نيافتن من دليل نبودن است. پس اگر دانشمند علوم تجربى، ثابت كرد كه ما محسوسات داريم ولى نسبت به وجود فرشته و جن سكوت كرد و

آن را اثبات يا انكار نكرد، اين مطلب موجب كفر او نمى شود. علاوه بر آن بيان كرديم كه اعتقاد به ضروريات دينى، در غير از توحيد و نبوت لازم نيست و فقط انكار آن موجب كفر است.

5. علم به ضرورى بودن مفاد آيه لازم است؛ هرچند در اين مورد اختلافى بين فقها وجود دارد كه بايد در كتب فقهى بحث شود، اما بعضى از علما اين شرط را مى پذيرند كه اگر دانشمندان علوم تجربى، بدون آگاهى از ضرورى اعتقادى بودن يك مطلب، آن را انكار كردند موجب ارتداد آنها نمى شود (و بعضى بين جاهل مقصر و قاصر فرق گذارده اند) «1».

6. شخص انكاركننده، هيچ گونه تأويل و توجيهى براى مفاد آيه ارائه نكند.

پس اگر كسى مفاد آيه اى را تأويل كرد و مطلب علمى مخالف آن را پذيرفت، اين مطلب موجب كفر و ارتداد او نمى شود؛ چنانكه بسيارى از دانشمندان علوم تجربى فرشته و جن را توجيه مادى مى كنند هرچند اين توجيه غلط است و با اينكه اگر تفسير به رأى، باشد موجب عذاب الهى است، اما موجب كفر نمى شود.

7. انكار مفاد آيه كه ضرورى اعتقادى اسلام است، طورى بيان شود كه منجر به انكار نبوت گردد. پس اگر كسى يكى از ضروريات دينى را قبول نكرد، بلكه انكار صريح نمود، ولى به توحيد و نبوت اعتقاد داشت و به نحوى انكار ضرورى را بيان كرد كه با اعتقاد به نبوت سازگار بود، موجبات كفر و ارتداد خود را مهيا نكرده است.

__________________________________________________

(1). براى اطلاع بيشتر، به مستمسك العروة الوثقى، ج 1، ص 378 به بعد، مراجعه كنيد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 410

براى مثال،

كسى نظريه منطقه اى بودن دين را بپذيرد و بگويد پيامبر (ص) با رعايت شرايط اقليمى و منطقه اى عربستان احكام عبادى و جزايى اسلام را وضع كرده است و امروز با تغيير شرايط و در مناطق غير عربستان، احكام آن تغيير مى كند، هرچند توحيد و نبوت حق است اما پيامبر (ص) براى بيان احكام كلى آمده است و جزئيات آن طبق شرايط منطقه و يا طبق احكام حكومتى تعيين مى شود.

مى توان گفت پذيرش اين نظريه و انكار بعضى ضروريات جزايى اسلام با توجه به توجيه آن از طريق احكام حكومتى، يا تغيير شرايط زمان و مكان، موجب كفر و ارتداد نمى گردد.

تذكر. اسلام و ايمان درجاتى دارد كه انسان مسلمان سزاوار است، در يك درجه توقف نكند. اقرار به شهادتين درجه پايين اسلام است و براى كسى كه طالب قرب الهى و تكامل است، بهتر است با اعتقاد به عقايد دينى و حقايق قرآنى، هر روز بر ايمان خود بيفزايد و بدون دليل قاطع، دست از ظواهر آيات برندارد. تذكر ديگر آن است كه انكار نزول قرآن و آيات آن (الفاظ آيات) غير از انكار مفاهيم آيات، يا يك معنا از چند احتمال يك آيه است و منظور ما از انكار قرآن قسم اول نيست، زيرا به انكار ضروريات و احيانا انكار نبوت برمى گردد.

شواهد: در اينجا كلام بعضى از بزرگان را مى آوريم:

يكى از بزرگان مى فرمايد: «اين مسائل كه گفته شد جزو اصول اعتقادى نيست (مثل چگونگى آغاز خلقت در نظريه داروين و قرآن) اگر مسئله اى بين مسلمانان ضرورى باشد، يا قرآن مجيد يا احاديث متواتر آن را نفى يا اثبات كرده باشند، هرچند از امور اعتقادى نباشد، خلاف

آن را نمى توان قبول كرد و اگر ضرورى

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 411

دين باشد، انكارش به نحوى كه در كتب فقه، مذكور است سبب كفر و ارتداد است. هر موضوعى كه ضرورى دين باشد، اعتقاد و اقرار به آن شرط اسلام و ايمان نيست. هرچند انكارش سبب ارتداد شود. مثلا شق القمر يا معراج از اصول اعتقادى نيست كه اقرار به آنها شرط اسلام باشد، بلكه اگر كسى تا وقتى بميرد معجزه شق القمر يا معراج به گوشش نخورده، مسئول نيست. اما اگر انكار كند (به تفصيلى كه در فقه بيان شده) موجب ارتداد مى شود» «1».

صاحب جواهر مى فرمايد: «ارتداد متحقق مى شود با بينه (شهادت افراد بر ارتداد كسى)، با اقرار شخص مرتد، با هر فعلى كه دلالت صريح بر مسخره كردن دين دارد (مثل تلويث كعبه و ...) و با سخنى كه دلالت صريح بر انكار ضروريات دين دارد و بلكه ارتداد ظاهرا حاصل مى شود با انكار ضرورى مذهب (مثل متعه) براى كسى كه شيعه باشد» «2».

__________________________________________________

(1). بسوى آفريدگار، تأليف آيت اللّه صافى گلپايگانى، ص 74 (دفتر انتشارات اسلامى).

(2). جواهر الكلام، تأليف شيخ محمد حسن نجفى، ج 41، ص 600- 603 (چاپ دار احياء التراث العربى بيروت، با تلخيص) و نيز به، ج 6، ص 47 به بعد، مراجعه كنيد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 412

علل «پندار» تعارض علم و دين و راههاى جلوگيرى از آن:

اين بحث خود يك كتاب مستقلى مى طلبد ولى در اينجا به اختصار به مطالبى به اين شرح اشاره مى كنيم:

1. راهيابى خرافات در دين و نسبت دادن آنها به شارع مقدس، موجب مى شود كه بعضى دانشمندان، گمان كنند كه دين همين

است كه اين خرافات نمايش مى دهد و از آنجا كه معمولا خرافات، با كشفيات علمى مطابقت ندارد، اين امر موجب پيدايش تفكر تعارض علم و دين مى گردد؛ بنابراين براى جلوگيرى از اين امر لازم است خرافات و عقايد سست و بى دليل، از دامن اديان الهى زدوده شود. براى مثال، شيخ محمد مرودخ كردستانى مى گويد «1»: «ابتدا ما تنومند، بلندقد، مهيب، داراى پنجه ها، ناخنهاى دراز، پشم و موى ژوليده بوديم در راه رفتن دست را زمين مى گذاشتيم و كمتر مى توانستيم سر پا راه برويم؛ استخوان آخر فقرات ما دليل اين است كه دم داشته ايم». و اين نظريه، به عنوان نظريه اسلام در يك كتاب علمى مطرح شده و مورد نقد و بررسى و مقايسه با نظريه داروين قرار مى گيرد.

2. حملات بى هدف و جاهلانه، به نظريات و اكتشافات علمى: يكى از دانشمندان مى گويد: «گروهى هم فقط مى توانند به تئورى داروين، حمله كنند و آن را كفر و الحاد بشمارند، بدون آنكه بروند و مطالعه كنند و بحث علمى در اين

__________________________________________________

(1). عقايد داروين و دانش ژنتيك صحيح، ص 20 بحث نظريه اسلام، نوشته نصر اللّه باب الحوائجى (چاپ تهران)، به نقل از كتاب داروينيسم يا تكامل انواع، ص 10.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 413

زمينه مطرح سازند ... بديهى است كه واكنش اين امر، جز شكست مهاجمين و تزلزل مبانى فكرى و دينى نسل تحصيل كرده، چيز ديگرى نمى تواند باشد» «1».

آرى حمله بدون دليل به نظريات علمى، موجب مى شود تا دانشمندان علوم تجربى، گمان كنند كه دين با علوم جديد معارضت دارد.

3. تكيه بى اندازه بر علوم تجربى و قطعى پنداشتن آنها موجب مى شود، تا كم

كم نظريات اثبات نشده علوم داخل حوزه تفسير و دين گردد و جزيى از آن محسوب گردد و هنگامى كه اين نظريات تغيير مى كنند و نظريات جديدى جايگزين آنها مى شود، طرفداران نظريات جديد علمى، به جاى مبارزه با نظريات قديمى علمى كه منسوخ شده است، به مصاف دين مى آيند و يكسره به دين حمله مى كنند؛ چنانكه در قرون وسطى هيئت بطلميوسى، كم كم جزيى از دين مسيحيت و كتاب مقدس، محسوب مى شد و امثال گاليله را به جرم مخالفت با آن محاكمه مى كردند. نتيجه اين برخورد، تعارض عملى علم و دين مى شود؛ بنابراين بهتر است از انطباق علوم اثبات نشده با دين، پرهيز كرد و با رعايت معيارهاى صحيح، در تفسير علمى از اين توهمات جلوگيرى نمود.

4. ايجاد توهم تعارض علم و دين، توسط افراد منحرف و مغرض. در قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم ميلادى كه تعارض علم و دين، در اروپا شدت گرفته بود، عده اى از مسلمانان، تحت تأثير فرهنگ غرب گمان كردند، اسلام هم با علم معارضت دارد، همان طور كه كتاب مقدس، با اكتشافات علمى معارض است، از اين رو سعى كردند همان نظريات الحادى و افكار ضد دينى را، به نام علم در سرزمين مصر، ايران و هندوستان گسترش دهند.

__________________________________________________

(1). داروينيسم يا تكامل انواع، تأليف استاد آيت اللّه سبحانى، ص 8- 9.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 414

براى مثال، طرفداران ماركسيسم و مادى مسلكان، از نظريات جديد علمى (همچون نظريه تكامل داروين) براى نفى خدا استفاده كردند در صورتى كه نظريه تحول انواع مخالفتى با اصول خداشناسى ندارد و نظريه ثبات انواع هم، از دلايل خداشناسان نيست، بلكه هر دو طرف

مسئله، نسبت به اثبات خدا يكسان است «1».

و اين بدين دليل بود كه در غرب، مسيحيان گمان مى كردند كه نظريه تكامل با كتاب مقدس معارض است، از اين جهت با آن مخالفت مى كردند، ولى مسلمانان مى توانند با بررسى دقيق آيات قرآن، روايات و تفسير علمى قرآن، به طور صحيح از اين توهمات جلوگيرى كنند.

5. عدم تمايز بين حوزه هاى علم و دين، يكى از علل عمده تعارض بين علم و دين است، زيرا وقتى حوزه ها از هم جدا نباشد، علم در موضوعات دينى اظهار نظر مى كند و دين در موضوعات علمى نظر مى دهد و بعضا به تعارض منجر مى گردد.

اين مبحث خود كتابى مستقل را مى طلبد، تا به طور دقيق حوزه ها جدا شود.

ما در مبحث حوزه هاى علم و دين به اين مطلب اشاره كرديم كه بعضى از دانشمندان و فلاسفه غرب كوشيده اند، تا حوزه هاى علم و دين را مشخص كنند.

6. تمايز بين آنچه مى توان از آن دست برداشت و آنچه نمى توان از آن دست كشيد كه خود يكى از علل تعارض علم و دين است، زيرا بعضى افراد با مخلوط كردن دين با نظامهاى فلسفى (مانند تفكر ارسطوئى يا افلاطونى ...) و يا نظامهاى هيئت (مثل هيئت بطلميوسى) و يا يك نظريه علمى، دينداران را در موضع دفاع از اين نظرات قرار مى دهند. معلوم نيست كدام يك را دين مى گويد و كدام گفته

__________________________________________________

(1). مضمون كلام را از كتاب داروينيسم يا تكامل انواع، استاد آيت اللّه سبحانى، ص 18 گرفتيم.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 415

فلاسفه يا دانشمندان علوم تجربى است و از كدام نظريه، چه كسى بايد دفاع كند؟

در حالى كه اگر نظريه علمى و فلسفى،

با عقايد ثابت و قطعى دينى، مرز مشخصى داشته باشد و به عبارت بهتر، معلوم شود كه در دين از چه چيزى دفاع مى شود و از چه چيزى دفاع نمى شود، تعارضات علم و دين به وجود نمى آيد.

ازاين رو بايد اين نكته روشن شود كه دين، نسبت به نظامهاى فلسفى، علمى و هيئت جديد و قديم موضع لا بشرط (بيطرفانه) دارد و در مقام دفاع از يكى و ابطال ديگرى نيست و دين و دينداران به دنبال حقيقت هستند.

ما از آيات قرآن، نصوص آنها و احاديث قطعى كه نظر دين را اثبات مى كند، دفاع مى كنيم، ولى از هر نظريه علمى يا دانشمندى خاص دفاع نمى كنيم.

7. عدم آشنايى روحانيون با علوم جديد و عدم آشنايى دانشمندان، با عقايد صحيح و قطعى دينى موجب مى شود كه هركدام طبق پندارهاى خود، ديگرى را متهم كرده و موجب تعارض دينداران و دانشمندان علوم تجربى گردند.

همين نقطه ضعف، در قرون وسطى، موجب شد تا دانشمندان مسيحى، به مصاف عالمان علوم تجربى بروند و بشود آنچه كه شد.

8. فقدان تفسيرهاى صحيح از كتب آسمانى. اگر تفسيرهاى معتبر و طبق معيارهاى صحيح صورت پذيرد و حقايق دينى و قرآنى به طور ساده (كه دانشمندان متخصص در علوم غير دينى متوجه شوند) بيان گردد از بسيارى مجادلات بين حوزه علم و دين جلوگيرى مى شود.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 417

فصل پنجم: نمونه هاى تفسير علمى آيات قرآن

قضايا و آياتى كه تفسير علمى، در آنها صورت مى گيرد:

اشاره

بسيارى از آيات قرآن كه مطالب علمى را متذكر مى شوند، در معرض تفسير علمى قرار گرفته است ولى مواردى كه بيشتر در معرض تفسير علمى، توسط مفسران يا افراد غير متخصص در تفسير قرار گرفته عبارتند از:

1. پيدايش جهان و آفرينش آن:

بسيارى از آيات قرآن به خلقت جهان و كيفيت آن پرداخته است و از آنجا كه اين مسئله، هميشه حس كنجكاوى انسان را برمى انگيخته؛ نظريات و تئوريهاى زيادى در اين رابطه اظهار شده است و مفسران و غير آنان سعى كرده اند تا بين آن نظريات و آيات قرآن انطباق دهند (در فصل پايانى، به نمونه هاى آنها اشاره خواهيم كرد).

مفسران معمولا اين مطلب را ذيل آيه هاى 54 سوره اعراف، 1- 10 سوره فصلت و 10 سوره دخان، بحث مى كنند.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 418

2. كره زمين، شكل و حركتهاى آن:

اين مسئله از ديرباز، نزد يونانيان مورد توجه بوده و نظرات متضادى، درباره حركت و سكون آن داده شده است و در قرآن هم، آياتى به طور ضمنى به آن اشاره دارد كه در طول تاريخ اسلامى، گاهى سكون زمين و گاهى حركت آن، به قرآن نسبت داده شده است (در فصل پايانى، نمونه هاى آن ديدگاهها را مى آوريم) مفسران معمولا اين مسئله را ذيل آيات 22 سوره بقره و 25 سوره مرسلات، مورد بحث قرار مى دهند.

3. تعداد آسمانها، كيفيت قرار گرفتن و خلق آنها:

آسمان هميشه، به عنوان منبعى از رموز و اسرار، حس كنجكاوى انسان را تحريك كرده و سفر به آسمان، آرزوى انسان بوده است؛ ازاين رو آسمانها مورد توجه دانشمندان قرار گرفته، تا آنجا كه علم نجوم (هيئت) براى شناخت آنها، حركات ستارگان و سيارات به وجود آمد.

در قرآن كريم هم، به طور مكرر از آسمانها و ستارگان ياد شده است؛ بدين جهت بسيارى از مطالب علمى قرآن، مربوط به سيارات، ستارگان و آسمانهاست، ازاين رو دانشمندان و مفسران اسلامى كوشيدند تا بين مطالب علمى قرآن، با تئوريهاى فضايى و نجومى هماهنگى ايجاد كنند و در اين راه به تفسير علمى پرداختند.

مفسران معمولا اين مسئله را ذيل آيات 29 سوره بقره و 4 سوره حاقه بحث كرده اند.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 419

4. پيدايش انسان در كره زمين و كيفيت خلقت او:

سرآغاز خلقت انسان، مورد توجه همه اديان الهى بوده، ازاين رو قصه آدم و حوا در كتب آسمانى مطرح مى شود، ولى پيدايش نظريه تكامل داروين، در قرن نوزدهم ميلادى در اروپا، موجب تشكيك و بحث در اين داستان شد از اين جهت بسيارى از مفسران قرآن در تلاش براى رد يا اثبات نظريه تكامل برآمدند و هر كدام دسته اى از آيات قرآن را، براى اثبات نظر خود، شاهد مى آوردند (ما در فصل پايانى كتاب، نظرات موافق و مخالف را متذكر خواهيم شد).

اين مسئله بيشتر در ذيل آيات 19 سوره حجر، 30 سوره انبيا، 11 سوره صافات، 8 سوره سجده، 2 سوره انعام و 59 سوره آل عمران، مطرح مى شود.

5. زوجيت و لقاح گياهان:

اين مسئله در قرآن به طور صريح مطرح شده و بعد از ده قرن، يعنى قرن هفده ميلادى كه اين مسئله در علم زيست شناسى اثبات شد، مورد توجه مفسران قرار گرفت و آن را به عنوان نمونه اعجاز علمى قرآن، معرفى كردند.

اين مطلب معمولا در تفسير آيات 36 سوره يس، 22 سوره حجر و ... مطرح مى شود.

6. استخراج علوم بشرى از قرآن كريم:

ظاهر بعضى آيات قرآن، اين انديشه را به خاطر انسان القا مى كند كه همه چيز در قرآن بيان شده است و به خاطر همين مطلب، بسيارى از دانشمندان و مفسران

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 420

مسلمان از ديرباز، درصدد استخراج علوم از قرآن برآمده اند و با تأويل آيات، بسيارى از علوم را به قرآن نسبت داده اند (نمونه هاى آن در فصل آخر مى آيد) اين مطلب در ذيل آيات 89 سوره نحل، 38 انعام و ... مطرح مى گردد.

7. فلسفه غذاهاى حرام و نجس در اسلام:

بعضى از آيات قرآن براى حفظ سلامتى و بهداشت انسان مسلمان، يا از باب تعبد دستور مى دهد كه از غذاهايى مانند گوشت خوك، شراب و ... پرهيز شود و امروزه در علوم پزشكى، اسرار و علل بسيارى از اين غذاها، شناخته شده و ثابت گرديده كه براى انسان ضرر دارد و موجب انواع بيماريها مى شود، ازاين رو علوم تجربى، سعى كردند اين مسائل را، به عنوان اعجاز علمى قرآن مطرح كنند.

معمولا اين مطالب تحت آيات 4 سوره مائده و ... مطرح مى شود.

8. غذاهاى حلال مورد توجه قرآن:

در بعضى از آيات قرآنى از عسل، انجير، زيتون و امثال آنها نام برده شده است و حتى عسل را داراى شفا ناميده است و در جهان امروز از نظر علوم تجربى، خواص فوق العاده و آثار مفيد اين غذاها شناخته شده است، از اين جهت بسيارى از دانشمندان مسلمان، در پى انطباق يافته هاى علمى، با آيات قرآن برآمدند. نمونه اين مباحث را ذيل آيات 69 سوره نحل و ... مى توان يافت.

9. سرانجام و پايان جهان:

اين مطلب يكى از دغدغه هاى خاطر انسان، در طول حيات اوست و اديان

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 421

الهى با مطرح كردن معاد و حوادث قبل از آن، به طرح آن پرداخته اند و علوم كيهان شناسى و نجوم جديد هم، نظريات متفاوتى در رابطه با آن مطرح ساخته اند، بدين جهت بسيارى از مفسران درصدد انطباق آن نظريات، با آيات قرآن برآمده اند.

براى نمونه تفسير آيات 1 و 2 سوره تكوير را مى توان ذكر كرد.

10. حيات بر روى سيارات ديگر:

اين از مسائلى است كه علوم جديد به سختى، در پى اثبات آن است و به دنبال ابراز نظر دانشمندان كيهان شناس، بعضى از مفسران با استشهاد به آياتى از قرآن درصدد اثبات آن برآمده اند. براى نمونه آيه 29 سوره شورى را، مطرح نموده اند.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 422

نمونه هايى از تفسير علمى معتبر: (استخدام علوم در فهم بهتر قرآن)

اشاره

ما در اينجا بعضى از آيات و تفسير علمى آنها را با توجه به معيارهاى تفسير علمى، متذكر مى شويم؛ هرچند اين مثالها همه از يك نوع نيست، بلكه بر چند قسم به اين شرح است:

الف. نمونه هايى از تفسير آيات قرآن با علوم قطعى (يقين به معناى اعم) كه با ذكر كلمه «احتمال» ذكر مى كنيم و نسبت قطعى به قرآن نمى دهيم.

ب. نمونه هايى از تفسير آيات قرآن با علوم قطعى (يقين به معناى اخص- مطابق واقع) كه در اين مورد مثالهايى از علوم با بداهت عقلى نيافتيم، اما با بداهت حسى (مانند زوجيت گياهان و حركت زمين) يافت مى شود.

اين مثالها به ما مى آموزد كه علم مى تواند مبين بعضى مفاهيم و مقاصد قرآن باشد و در بعضى موارد، اعجاز علمى قرآن را اثبات مى كند.

تذكر: چون هدف اين كتاب، بررسى مبانى تفسير علمى است، ازاين رو تمام نمونه ها و مصاديق آيات را بررسى نمى كند، بلكه از باب نمونه به چند مثال جالب، بسنده مى كنيم و علاقمندان را به كتابهايى كه در اين مورد نوشته شده (و ما در كتابنامه مى آوريم) ارجاع مى دهيم.

1. حركت خورشيد:

وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ، وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ، لَا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَها أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ كُلٌ

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 423

فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ «1».

يكى از آيات الهى اين است كه «و خورشيد جريان دارد تا در محل خود استقرار يابد و اين تقدير خداى عزيز و داناست و ماه را در منازل معين قرار داديم (به گردش درآورديم) تا مثل شاخه خرما به منزل اول برگردد، نه خورشيد به

ماه مى رسد و نه شب از روز پيشى مى گيرد و هر يك بر مدار معينى شناورند» (مضمون آيات).

اين آيات يكى از نمونه هاى جالب، براى تأثير علم در تفسير قرآن است.

مفسران قرون اوليه اسلام اين آيات را اين گونه تفسير كرده اند: طبرى متوفى (310 ق) در تفسيرش، حركت خورشيد را بر همان حركت روزانه و محل استقرار را دورترين منازل، در غروب مى داند و بر طبق آن هم، يك روايت نقل مى كند. و در مورد ادراك و ملاقات خورشيد با ماه، مى گويد: اين كلام را خداوند فرمود كه خورشيد ماه را درك نمى كند، تا نور ماه برود و همه اوقات روز شود.

شب بر روز سبقت نمى گيرد تا ظلمت شب روشنايى روز را از بين ببرد و همه اوقات شب شود «2».

مرحوم طبرسى (م 548 ق) در مجمع البيان مى گويد: «در مورد استقرار خورشيد، سه قول است: اول اينكه خورشيد جريان مى يابد، تا اينكه دنيا به پايان برسد، بنابراين به معناى اين است كه محل استقرار ندارد. دوم اينكه خورشيد براى زمان معينى جريان دارد و از آن تجاوز نمى كند. سوم اينكه خورشيد در منازل خود در زمستان و تابستان حركت مى كند و از آنها تجاوز نمى نمايد، پس

__________________________________________________

(1). سوره يس، 38- 41.

(2). تفسير طبرى (جامع البيان فى تفسير القرآن)، ج 23، ص 5 و 6 (چاپ دار المعرفه بيروت).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 424

همان ارتفاع و هبوط خورشيد محل استقرار اوست».

در مورد اينكه خورشيد با ماه ملاقات نمى كند مى گويد: «چون خورشيد آهسته تر از ماه حركت مى كند و يك سال طول مى كشد تا منازل خود را طى كند، ولى ماه منازل خود را

در يك ماه طى مى كند، بنابراين همديگر را درك نمى كنند» «1».

از مجموع سخنان اين مفسران بزرگ شيعه و سنى استفاده مى شود كه حركت خورشيد را، همان حركت روزانه كه به چشم ديده مى شود، تصور كرده اند و طبق معارف حسى زمان خودشان، به تفسير آيه پرداخته اند.

اما با پيشرفت علم، حقايقى از جهان هستى و حركت خورشيد و ماه، به دست انسان كشف شد و معناى اين آيات براى ما روشن گرديد، ازاين رو يكى از مفسران متأخر مى گويد: «دانشمندان علوم تجربى مى گويند: خورشيد با سرعت، حركت وضعى مى كند و در هر 5/ 25 روز، يك مرتبه به دور خود، مى چرخد و در هر 200 ميليون سال، يك مرتبه به دور مركز كهكشان مى گردد و با سرعت 5/ 19 كيلومتر در ثانيه حركت انتقالى دارد» «2».

پس اين حقايق كشف شده؛ هرچند هنوز قطعى نيست و ممكن است مقدار حركت كم يا زياد، اندازه گيرى شده باشد، ولى اصل حركت خورشيد، به طرف مقصدى (مانند ستاره وگا) و اينكه زمين، به دور خورشيد مى چرخد و ماه، به دور زمين مى چرخد، از مسلمات ثابت شده علم هيئت و نجوم است.

__________________________________________________

(1). تفسير مجمع البيان، ج 8، ص 424- 425، ذيل آيه 38 سوره يس (چاپ دار احياء التراث العربى، بيروت، 1379 ق).

(2). دانش عصر فضا، تأليف آيت اللّه حسين نورى، ص 26 (چاپخانه امير، قم).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 425

و همين مطالب مسلم (اصل حركت) معناى جديدى از آيه، به ما مى دهد كه مفسران قديمى، با توجه به علوم محدود زمانشان به آن توجه نداشتند. يعنى بگوييم احتمالا منظور از جريان و حركت خورشيد، همان حركت

وضعى يا انتقالى آن است.

ازاين رو ممكن است بگوييم حركت خورشيد در اين آيه، منظور حركت روزمرّه از مشرق به مغرب نباشد، زيرا اين يك حركت كاذب و خطاى ديد ماست و در حقيقت اين زمين است كه با حركت وضعى خود، روز و شب را به وجود مى آورد و عدم ملاقات خورشيد با ماه، به خاطر اختلاف مسير گردش آنهاست و به خاطر اختلاف سرعت آنها نيست.

2. حركت كوهها:

وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ، صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْ ءٍ إِنَّهُ خَبِيرٌ بِما تَفْعَلُونَ «1» «و مى بينى كوهها را و گمان مى كنى كه ايستاده است، در حالى كه آنها مانند ابرها در حركت هستند. خدايى آنها را ساخته كه همه چيز را محكم و استوار مى آفريند. به درستى كه خداوند به اعمال شما آگاه است».

اين آيه يكى از معجزات علمى قرآن، به شمار مى رود، ولى مفسران قديمى بر طبق علم زمان خود، به تفسير آن پرداخته اند. براى مثال: مرحوم طبرسى در مجمع البيان، حركت كوهها را مربوط به قيامت و تلاشى آنها مى داند و اين معنا را از ابن عباس نقل مى كند «2».

__________________________________________________

(1). سوره نمل، 89.

(2). تفسير مجمع البيان، ج 7، ص 236 (چاپ دار احياء التراث العربى، بيروت).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 426

در تفسير نمونه مى گويد: «بسيارى از مفسران معتقدند كه آيه فوق، اشاره به حوادث آستانه رستاخيز است ... ولى قراين فراوانى در آيه وجود دارد كه تفسير ديگرى را تأييد مى كند و آن اينكه آيه فوق از قبيل آيات توحيد و نشانه هاى عظمت خداوند، در همين دنياست و به حركت كره زمين كه براى

ما محسوس نيست، اشاره مى كند». و سپس قراينى براى اين معنا مى آورد و مى گويد: «مسلما حركت كوهها، بدون حركت زمينهاى ديگر كه به آنها متصل است معنا ندارد و به اين ترتيب، معناى آيه چنين مى شود كه زمين با سرعت حركت مى كند، همچون حركت ابرها، طبق محاسبات دانشمندان امروز، سرعت سير حركت زمين، به دور خود نزديك به سى كيلومتر، در هر دقيقه است و سير آن در حركت انتقالى، به دور خورشيد از اين هم بيشتر است (يعنى ده هزار كيلومتر، در ساعت كه در هر يك سال، يك بار به دور خورشيد مى چرخد) «1». بهرحال آيه فوق، از معجزات علمى قرآن است؛ زيرا حركت زمين توسط گاليله ايتاليايى و كپرنيك لهستانى در حدود قرن هفده ميلادى كشف شد. در حالى كه قرآن حدود هزار سال قبل، از آن سخن گفته است» «2». اين تفسير جديد از آيه مرهون تفسير علمى صحيح، يعنى استخدام علوم، در فهم قرآن كريم است.

3. لقاح:

قال اللّه تعالى: وَ أَرْسَلْنَا الرِّياحَ لَواقِحَ «3» «و ما بادها را فرستاديم كه عمل لقاح

__________________________________________________

(1). راههاى خداشناسى در طبيعت، ص 159، نوشته ابو طالب تجليل (دفتر انتشارات اسلامى).

(2). تفسير نمونه، ج 15، ص 568 (چاپ مدرسه امير المؤمنين (ع) با تلخيص).

(3). سوره حجر، 22.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 427

را انجام دهند».

در مورد اين آيه، تفسيرهاى مختلفى شده كه به اين شرح است:

1. مهندس بازرگان مى گويد: «اين آيه دلالت بر لقاح ابرها و بارور شدن آنهاست كه در نتيجه آن لقاح، باران مى بارد». و بقيه مفسران را تخطئه مى كند كه صراحت ندارند، زيرا از كيفيت موضوع اطلاع نداشته اند

«1».

البته قرينه اى در ادامه آيه كه مى فرمايد: فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً «و از آسمان آب فروفرستاديم» قرينه خوبى براى اين تفسير است. استاد آيت اللّه مكارم شيرازى هم، همين معنا را براى آيه ترجيح مى دهند «2».

احمد امين مى گويد: «اين آيه شريفه به ما نشان مى دهد كه بادها، چه نقش مهمى در بارندگى و بهره اى كه مردم در رفع تشنگى از آن مى گيرند دارند. پيداست كه منظور اين نيست كه بادها، وسيله لقاح و آميزش گياهان نر و ماده اند و بلكه منظور همان تأثيرى است كه باد در اتحاد الكتريسيته مثبت و الكتريسيته منفى، در دو قطعه ابر و آميزش و لقاح آنها دارد؛ بنابراين آيه شريفه، يك معجزه جاودانى است. زيرا در حدود هزار و سيصد و نود سال پيش، موضوعى را بيان داشته كه عصاره و نتيجه تحقيقات علمى جديد است» «3».

مرحوم طبرسى در تفسير مجمع البيان، مى فرمايد: «بادها را لقاح كننده فرستاديم. يعنى وسيله لقاح و آبستنى ابرها، با باران مى شوند. پس از آسمان آب نازل كرديم، يعنى باران فرستاديم» «4».

__________________________________________________

(1). باد و باران در قرآن، ص 126، (لقاح- آبستن كردن).

(2). قرآن و آخرين پيامبر، ص 197 (چاپ دار الكتب الاسلاميه تهران).

(3). راه تكامل، تأليف استاد احمد امين، ص 75 (انتشارات دار الكتب الاسلاميه).

(4). تفسير مجمع البيان، ج 3، ص 334، ذيل آيه 22 سوره حجر (مطبعة العرفان بيروت).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 428

2. بعضى از مفسران آيه را به معناى لقاح گياهان (آبستن كردن گياهان) دانسته اند. ملا فتح اللّه كاشانى (متوفى 988 ق) در تفسير منهج الصادقين، مى گويد: «فرستاديم بادها را آبستنان به ابر. يعنى

بر دارندگان ابرها يا آبستن كنندگان درختها را به ميوه؛ چه لواقح لازم و متعدى هر دو آمده» «1».

ديگرى مى گويد: «ما بادها را فرستاديم كه گياهان را آبستن مى كنند، در آيه موضوع تلقيح گياهان، به وسيله باد به روشنى بيان شده است. ضمنا مسئله نر و ماده داشتن گياهان نيز استفاده مى شود» «2».

آرى اين آيه، بدون اطلاع از دانش جديد، مسائل جوى و هواشناسى، به صورتى معنا مى شود (آبستن كردن درختان) و با همراهى علوم جديد، معناى آن روشن مى گردد و معلوم مى شود كه يكى از اعجازهاى علمى قرآن است كه قرنها از كشف اينكه ابرها با بار مثبت و منفى، در اثر برخورد باهم، بارور مى شوند.

قرآن اين حقيقت را گوشزد كرده است.

در اين مورد نقش تفسير علمى، به خوبى روشن مى شود كه براى تفسير آيات علمى قرآن، اطلاع از دانش جديد لازم است و علم مى تواند (بدون تحميل و تطبيق بر قرآن) در تبيين بسيارى از آيات به ما كمك كند.

4. حرمت گوشت خوك و خون:

قال اللّه تعالى: إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ

__________________________________________________

(1). منهج الصادقين، ج 5، ص 158 (چاپ كتابفروشى اسلاميه، 1346 ق).

(2). رابطه علم و دين، تأليف عباسعلى سرفرازى، ص 36.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 429

اللَّهِ ... «1» «خداوند مى فرمايد: تنها مردار، خون، گوشت خوك و هرچه به نام خدا كشته نشده است بر شما حرام است». اين يكى از آياتى است كه با پيشرفتهاى علمى بشر، تفسير و حكمت آن روشن گرديده در حالى كه هنوز در بعضى دهات دورافتاده، از خون به عنوان خورش غذا استفاده مى كنند و يا در كشورهاى

غربى، گوشت خوك را به عنوان يك غذاى لذيذ، مورد استفاده قرار مى دهند.

قرآن صدها سال قبل، آن را حرام و مصرف آن را ممنوع اعلام كرد.

امروز علوم پزشكى و بهداشتى، به رموز، اسرار و ضررهاى اين محرمات پى برده اند.

هرچند علل غير جسمانى اين تحريم، كمتر جستجو شده است، ولى كشف علل مادى و جسمانى آن، انسان را با عظمت قرآن آشنا مى كند؛ اگرچه ما نمى گوييم كه تنها علت تحريم اين امور، مسائل پزشكى بوده است، ولى علم پزشكى موجب تبيين علمى اين آيات مى شود، بدون اينكه تحميل بر آيات گردد.

در تفسير نمونه، در ذيل آيه شريفه، بعد از اينكه بيان مى كند كه گوشت مردار موجب ضعف بدن، قطع نسل و سكته (مرگ ناگهانى) مى شود و اين موارد در احاديث وارد شده است مى گويد: «اين مفاسد ممكن است به خاطر آن باشد كه دستگاه گوارش، نمى تواند از مردار، خون سالم و زنده بسازد، به علاوه مردار كانونى است از انواع ميكربها. اسلام علاوه بر اينكه خوردن گوشت مردار را تحريم كرده، آن را نجس هم دانسته تا مسلمانان كاملا از آن دورى كنند و در ادامه مى گويد: خونخوارى، هم زيان جسمى دارد و هم اثر سوء اخلاقى؛ چرا كه خون از يك سو، ماده كاملا آماده اى براى پرورش انواع ميكربهاست ... مخصوصا

__________________________________________________

(1). سوره بقره، 173.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 430

هنگامى كه خون از جريان مى افتد و به اصطلاح مى ميرد، گلبولهاى سفيد از بين مى روند. به همين دليل ميكربها ميدان را خالى از حريف مى بينند (چون گلبولهاى سفيد، سربازان كشور تن انسان هستند) و به سرعت زاد و ولد كرده گسترش مى يابند.

از

سوى ديگر امروز، در علم غذاشناسى ثابت شده كه غذاها، از طريق تأثير در غده ها و ايجاد هورمونها، در روحيات و اخلاق انسان اثر مى گذارند و معروف است كه خونخوارى، موجب سنگدلى است و در روايات هم آمده است.

خوك در شريعت موسى (ع) حرام شده بود و در انجيلها، گناهكاران را به خوك تشبيه كرده است. خوك سمبل بى غيرتى است و حيوانى است كثيف و در امور جنسى هم فوق العاده بى تفاوت و لاابالى است و علاوه تأثير غذا در روحيات كه از نظر علم ثابت است، تأثير اين غذا در خصوص لااباليگرى در مسائل جنسى مشهود است و از سوى ديگر، براى همه روشن شده كه گوشت اين حيوان پليد، داراى دو نوع انگل خطرناك، به نام كرم تريشين و يك نوع كرم كدوست كه تنها كرم تريشين كافى است كه در يك ماه پانزده هزار تخم ريزى كند و در انسان، سبب پيدايش امراض گوناگون، مانند كم خونى، سرگيجه، تبهاى مخصوص، اسهال، دردهاى رماتيسمى، كشش اعصاب، خارش داخل بدن، تراكم پيه ها، كوفتگى و خستگى، سختى عمل جويدن و بلعيدن غذا، تنفس و غيره گردد.

آرى آيينى كه دستوراتش به مرور زمان، جلوه تازه اى پيدا مى كند آيين خدا آيين اسلام است» «1».

__________________________________________________

(1). تفسير نمونه، ج 1، ص 585- 587 (نشر دار الكتب الاسلاميه تهران، چاپ هيجدهم، نوشته شده زير نظر استاد آيت اللّه مكارم شيرازى، با تلخيص و تصرف).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 431

و نيز كتابهاى: بين الطب و الاسلام (حامد الغوابى)، دروس سنن الكائنات (دكتر محمد توفيق صدوقى) و تفسير فى ظلال القرآن (سيد قطب) قسمتى از اين مطالب را توضيح مى دهند.

در اينجا نقش و تأثير پيشرفت علوم تجربى، در فهم آيات قرآن و توجه به حكمت احكام الهى، كاملا روشن است.

5. زوجيت:

سُبْحانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها، مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا يَعْلَمُونَ «1» «پاك و منزه است كسى كه تمام زوجها را آفريد؛ آنچه از زمين مى رويد و از نفس آنها و از آنچه نمى دانند».

بعضى از مفسران و دانشمندان ديگر، زوجيت گياهان و انسانها (و گاهى زوجيت چيزهاى ديگر، مانند نيروى برق و اجزاى اتم) را از اين آيه استفاده كرده اند. اين در حالى است كه دانشمندان علوم تجربى، بعد از قرن هفده ميلادى (يعنى حدود يازده قرن بعد از اعلام قرآن) پى به اين مطلب (زوجيت گياهان) بردند، بنابراين علوم تجربى، نه تنها موجب روشن شدن اين حقيقت قرآنى شدند، بلكه اعجاز گوينده آن را نيز به اثبات رساندند.

مرحوم طبرسى حدود 9 قرن قبل، در تفسير مجمع البيان، طبق نص قرآن، مسئله زوجيت گياهان، حيوانات و حتى اشياى ديگر را مطرح مى كند و آن را مى پذيرد «2».

تفسير نمونه، در ذيل آيه شريفه مى گويد: «آنچه مسلم است ازواج، جمع

__________________________________________________

(1). سوره يس، 36.

(2). مجمع البيان، ج 8، ص 424 (چاپ دار احياء التراث العربى).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 432

زوج، معمولا به دو جنس مذكر و مؤنث گفته مى شود؛ خواه در عالم حيوانات باشد يا غير آنها. سپس توسعه داده شده و به هر دو موجودى كه قرين يكديگر و يا حتى ضد يكديگرند زوج اطلاق مى شود ... وجود زوجيت در جهان گياهان نيز، چنانكه گفتيم، در عصر نزول قرآن جز در موارد خاصى، مانند درختان نخل

و امثال آن، ناشناخته بود و قرآن از آن پرده برداشته و در قرون اخير، از طرق علمى اين مسئله، به ثبوت رسيد كه مسئله زوجيت در عالم گياهان، يك مسئله عمومى و همگانى است» «1».

__________________________________________________

(1). تفسير نمونه، ج 18، ص 377- 378، نوشته شده زير نظر استاد مكارم شيرازى (چاپ مدرسه امام امير المؤمنين (ع) با تلخيص).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 433

نمونه هايى از تفسير علمى غير معتبر:

اشاره

در اينجا ما چند نمونه از تفسير علمى غير معتبر را به اين شرح متذكر مى شويم:

الف. استخراج علوم از ظواهر قرآن كه همراه با تكلف و تأويل آيات است.

ب. تحميل يا تطبيق نظريات علمى، بر قرآن كريم كه معمولا به تفسير به رأى منجر شده است.

ج. انطباق ظواهر آيات قرآن، با نظريات و تئوريهاى اثبات نشده علوم تجربى كه همه اين موارد، مربوط به دو نوع از تفسير علمى (استخراج همه علوم از قرآن و تطبيق و تحميل نظريات علمى بر قرآن) است ولى نوع ديگر تفسير علمى (استخدام علوم در فهم آيات قرآن) از اين اشكالات، به دور و از مورد بحث ما خارج است، چون نمونه هاى آن را در تفسير علمى معتبر، بيان كرديم.

1. قمرهاى مصنوعى:

قال اللّه تعالى: وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ، أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ «1» «و هنگامى كه وعده (عذاب كافر) به وقوع بپيوندد، جنبنده اى از زمين برانگيزيم كه با آنان سخن گويد».

بعضى افراد اين آيه را در مورد قمرهاى مصنوعى (ماهواره) دانسته اند.

عبد الرزاق نوفل مى گويد: «اين دابه (جنبنده) همان قمرهاى مصنوعى است كه از

__________________________________________________

(1). سوره نمل، 82، با ترجمه الهى قمشه اى.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 434

زمين خارج مى شود و از آن سخنان الحادآميز گفته مى شود» «1».

با توجه به اينكه لغت دابه به معناى موجود زنده است و اين تفسير با معناى لغوى و اصطلاحى آيه، سازش ندارد و به علاوه آيه در مورد نشانه هاى قيامت است؛ اين نوع تفسير از آيات، تحميل بر قرآن محسوب مى شود. بدين جهت است كه تفسير مجمع البيان، آيه را در مورد آمدن عذاب الهى دانسته است.

از طرف ديگر،

روايات متعددى در مورد دابه وارد شده كه منظور يكى از نشانه هاى قيامت است كه در آن هنگام، تكليف برداشته و توبه قبول نمى شود «2».

در تفسير نمونه مى گويد: «دابه به معناى جنبنده اعم از انسان و غير انسان است ...

و قرآن به طور سربسته از آن گذشته، گويى بنابر اجمال و ابهام بوده، تنها وصفى كه براى آن ذكر كرده اين است كه با مردم سخن مى گويد و افراد بى ايمان را اجمالا مشخص كند، ولى در روايات اسلامى و سخنان مفسران دو تفسير در مورد آن وارد شده است:

الف. گروهى آن را يك موجود جاندار و جنبنده غير عادى از غير جنس انسان با شكلى عجيب دانسته اند ... كه در آخر الزمان، ظاهر مى شود و از كفر و ايمان سخن مى گويد.

ب. جمعى ديگر به پيروى از روايات متعدد، او را يك انسان فوق العاده مى دانند كه افشاگر است و در روايات متعددى بر شخص امير المؤمنين (ع) تطبيق

__________________________________________________

(1). القرآن و العلم الحديث، ص 212- 216، اثر عبد الرزاق نوفل، به نقل از التفسير العلمى، ص 440.

(2). مجمع البيان ج 7، ص 232- 235 (چاپ دار احياء التراث العربى).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 435

شده است «1».

2. بمب اتمى و هواپيماهاى جنگى:

قال اللّه تعالى: وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً فَالْعاصِفاتِ عَصْفاً «2» «قسم به رسولانى كه از پى هم (بر خير و سعادت خلق) فرستاده شده اند، قسم به فرشتگانى كه به سرعت تندباد، به انجام حكم حق مى شتابند و قسم به آنان كه (وحى و شرع الهى) را در جهان نيكو نشر مى دهند».

سيد قطب در فى ظلال القرآن، مى گويد: «تفسير اين آيات به هواپيماهاى جنگى كه همراه بمبهايشان به

سرعت مى روند و در ميدانهاى جنگ و بر اهالى و ساكنان شهرها اعلاميه هايى براى دعوت، يا خبر دادن (طبق نظر دولت خود) مى ريزند و با ايجاد ترس و رعب جمعيتها را پراكنده مى كنند و ... يك تفسير انحرافى است چون خداوند به پنج قسم از مخلوقاتش، قسم مى خورد كه كاملا غامض است و همينها مناسب قسم، براى عالم غيبى است و حتى گذشتگان در تفسير اين آيات چند قول دارند كه بعضى گفته اند، بادها منظور است، بعضى گفته اند، منظور ملائكه است و بعضى تفصيل قائل شده اند» «3».

و در مورد آيات شريفه سوره معارج: يَوْمَ تَكُونُ السَّماءُ كَالْمُهْلِ وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ ... «4»، مى گويند: «منظور روزى است كه هواپيماها و بمبهاى قابل انفجار ظاهر مى شود و منظور فروپاشى كوهها، با ديناميت بمبهاى اتمى و

__________________________________________________

(1). تفسير نمونه، ج 15، ص 552 (چاپ مدرسه امام امير المؤمنين (ع) با تلخيص).

(2). سوره مرسلات، 1 به بعد، با ترجمه الهى قمشه اى.

(3). تفسير فى ظلال القرآن، ج 6، ص 379، جزء 29، به نقل از التفسير العلمى، ص 445.

(4). سوره معارج، 8- 18.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 436

هيدروژنى است كه جديدا اختراع شده و همه كوهها، ساختمانها، درختان، انسان، حيوانات و گياهان را مانند ذرات هوا مى كند كه در سال 1945 م در بعضى شهرهاى ژاپن، در جنگ جهانى دوم، صورت گرفت و اين روزى است كه افراد از مادر و پدر خود فرار مى كنند» «1».

اين در حالى است كه هر انسان سالمى، اگر سوره معارج را يك مطالعه سطحى هم بكند، متوجه مى شود كه اين آيات در مورد قيامت است. تطبيق

آنها بر بمب اتم و ديناميت (آن هم به صورت قطعى) تفسير صحيح و معتبرى نيست، زيرا نوعى تحميل بر قرآن است كه قرينه اى عقلى يا نقلى ندارد.

3. ملائكه و ميكرب:

قال اللّه تعالى: الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا أُولِي أَجْنِحَةٍ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ ما يَشاءُ «2» «سپاس خدايى راست كه آفريننده آسمانها و زمين است و فرشتگان را رسولان پيامبران خويش گردانيد و داراى دو، سه و چهار بال و پر (قدرت) قرار داد. او هرچه بخواهد در آفرينش بيفزايد».

بعضى برخلاف معناى لغوى و بدون توجه به تفسير اين آيه، اين گونه مى گويند: «پس ميكربها از رسولان خدا در اين عالم هستند و جايز است آنها را ملائكه بناميم. بعضى ميكربها (ملائكه) امراض ايجاد مى كنند و بدن مردگان، از هم پاشيده نمى شود، مگر با ميكربها و ... اگر روح جزو ماده مى شود و متحد

__________________________________________________

(1). القرآن على ضوء العقل، ص 20- 21، اثر عبد اللّه القيشاوى، به نقل از التفسير العلمى، ص 448.

(2). سوره فاطر، 1، با ترجمه الهى قمشه اى.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 437

با جسم، پس بعيد نيست كه خروج روح انسان، به وسيله ميكربها باشد و بر همين مطلب آيه اى ديگر حمل مى شود كه: وَ لَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ «1» «اگر ببينى هنگامى را كه افراد ستمكار، در مراحل سخت مرگ هستند و ملائكه براى قبض روح آنها، دست برآورند (و گويند) جان از بدن بدر كنيد».

چون موقع مرگ و غمرات، جسم انسان، در شديدترين حالت است و آن موقع از هم پاشيدن

بدن است و دست گشادن ملائكه، كنايه از ميكربهايى است كه با بدن آن گونه مى كنند و زبان حال آنهاست.

و آيه شريفه سوره فاطر (آيه 1) هم كه بالهاى فرشتگان را ذكر مى كند، ممكن است بر ميكربها تطبيق شود، زيرا بعضى ميكربها مانند ميكرب وبا، داراى شاخ و برگ هستند «2».

لازم به توضيح نيست كه اين گونه تفسير علمى، با ظاهر آيات و معيارهاى تفسير معتبر موافق نيست، بلكه مصداق تفسير به رأى است و اين از مواردى است كه افراد سعى مى كنند، حقايق فوق طبيعى (مانند ملائكه) را تفسير مادى كنند تا از حوزه ماديات و اصالت حس خارج نشوند.

4. الكترون و پروتون در قرآن:

قال اللّه تعالى: هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِيَسْكُنَ إِلَيْها

__________________________________________________

(1). سوره انعام، 94.

(2). دروس سنن الكائنات، ص 228- 331، تأليف محمد توفاق صدوقى، طبعة ثالثه، 1354، به نقل از تفسير علمى، ص 451.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 438

فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِيفاً «1» «اوست خدايى كه همه شما را از يك تن آفريد و از او نيز جفتش را مقرر داشت، تا به او انس و آرام گيرد؛ پس چون با او خلوت (نزديكى) كرد بارى سبك برداشت».

عبد الرزاق نوفل در ذيل اين آيه مى گويد: «آيا اينها همان پروتونها و الكترونها نيستند كه مثبت و منفى هستند. يعنى نفس واحد ... زوجيت جنس بين مثبت و منفى».

و بر همين مطلب آيه اول سوره نسا يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها و آيه 98 سوره انعام هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ را حمل مى كند.

و سپس مى گويد: «دانشمندان

گفته اند كه، بار مثبت و منفى در پروتون و الكترون و مساوات آنها موجب مى شود، تا هر اتم باقى بماند و توازن، تعادل و سكون آن حفظ شود و هر اختلاف كوچكى، در بار آنها موجب نابودى اتم مى شود و اين حقيقت را، قرآن در آيه 189 سوره اعراف بيان داشته است كه سبب سكون نفس را زوج او قرار داده است و اين همان است كه علم در مورد بار پروتون و الكترون مى گويد» «2».

بررسى اين تفسير به اين شرح است:

1. او فكر مى كند كه اتم و پروتون و الكترون، كوچكترين ذره است در حالى كه امروزه در فيزيك، ثابت شده كه خود الكترون و پروتون از ذرات ديگرى، به

__________________________________________________

(1). سوره اعراف، 189، با ترجمه الهى قمشه اى.

(2). القرآن و العلم الحديث، ص 156- 158، به قلم عبد الرزاق نوفل (چاپ دار الكتب العربى، بيروت).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 439

نام كوراك تشكيل شده اند «1». و اين يك نمونه از تفسير آيات قرآن با نظريات اثبات نشده (غير قطعى) قرآن است.

2. در اين تفسير مراعات الفاظ آيه (نفس و زوج) و معناى لغوى آنها نشده و نوعى تفسير به رأى صورت گرفته است، زيرا بدون قرينه عقلى يا نقلى، نظريات علمى را بر قرآن تطبيق و تحميل كرده است.

3. او توجه نكرده كه آيه شريفه، مى فرمايد: جعل منها «از او زوجش را آفريد» در حالى كه الكترون از پروتون به وجود نيامده است.

5. اثر انگشت:

قال اللّه تعالى: يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ «2» و آيه الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا

يَكْسِبُونَ «3» «امروز بر دهانهاى آنها مهر مى گذاريم و دستهاى آنها، سخن مى گويد و پاهاى آنان شهادت مى دهد به آنچه كسب كرده اند».

طنطاوى در الجواهر، مى گويد: «آيا اين استدلال به اثر پا (رد پا) و اثر انگشت كه امروز ثابت شده نيست؟ اين صريح قرآن است ... و اين مطالب را قرآن فرموده، تا ما را آگاه كند كه در دستها و پاها اسرارى است و دستها و پاها با هم، اشتباه نمى شود، بنابراين بر قاتلان و دزدان برطبق آثار آنها حكم كنيد ... و اين معجزات قرآن و غرايب اوست، اگر نه چگونه اين مسئله اى كه بعد از هزار سال اثبات شده،

__________________________________________________

(1). فيزيك نوين، تأليف دكتر اريك- اوبلاكر، ترجمه بهروز بيضائى (انتشارات قديانى، 1370 ش)- تاكنون شش نوع كوراك (krauq) شناخته شده است.

(2). سوره نور، 24.

(3). سوره يس، 65.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 440

در قرآن به طور صريح آمده است» «1».

بررسى: ظاهر آيه سخن گفتن را به خود دست نسبت مى دهد، ولى ايشان اثر انگشت معنا مى كند. مضافا كه اثر انگشت با سخن گفتن تفاوت دارد، بنابراين لفظ آيات و معناى لغوى آن، در اين تفسير علمى رعايت نشده است، ازاين رو ايشان گرفتار تطبيق يافته هاى علمى، بر آيات قرآن شده و تفسير علمى غير معتبرى را ارائه كرده است. البته شكى در پيشرفت علم، در زمينه اثر انگشت نيست اما بحث در اين است كه آيا اين آيه قرآن همين مطلب (شناخت افراد به وسيله اثر انگشت) را مى گويد يا چنين نيست؟

6. حساب ابجد در قرآن:

قال اللّه تعالى: إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها «2» خداوند مى فرمايد: «وقتى زمين (به سخت ترين) زلزله، خود به

لرزه درآيد».

بعضى از اين آيه شريفه و اينكه الف، در حساب ابجد دو و ذال هفتصد است، استفاده كرده اند كه در سال 702 قمرى زلزله اى صورت مى گيرد (و در آن سال نيز زلزله اى رخ داد) «3».

طنطاوى در تفسير جواهر القرآن، از حساب ابجد (جمل) استفاده فراوان كرده است.

براى مثال، ذيل آيه اول سوره آل عمران الم بحث طويلى زير عنوان

__________________________________________________

(1). تفسير الجواهر، ج 30، ص 9، به نقل از التفسير و المفسرون، ج 2، ص 512.

(2). سوره زلزله، 1.

(3). البرهان فى علوم القرآن، ج 2، ص 181- 182 (چاپ دار المعرفه، بيروت، لبنان).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 441

(الاسرار الكميائية فى الحروف الهجائية لامم الاسلامية في اوائل السور القرآنية) مى آورد و سپس مى گويد: «هيچ لغتى در زمين يافت نمى شود، مگر آنكه اهل فن، آن را به حروف اصلى برمى گردانند و سپس علوم را به لغوى و غير لغوى تقسيم مى كند و مى گويد: علوم لغوى مقدمه علوم رياضى، طبيعى، الهى است و ...

و پيش از آن مى گويد: اين حروف از عجيب ترين معجزات و دلايل صدق پيامبر (ص) است» و اين بحث را ده صفحه (4- 14) ادامه مى دهد «1».

بررسى: در اين نوع تفسير، علاوه بر آنكه مراعات الفاظ، ظواهر و معناى لغوى آيات نشده است؛ چيزهايى به قرآن نسبت داده شده كه هيچ قرينه عقلى، نقلى يا علمى قطعى ندارد.

و اين از مصاديق تأويلهاى غير مجاز است (مگر آنكه قرينه قطعى ارائه شود) اين نوع تفسير، به خاطر طرز تفكر اين افراد است كه گمان مى كنند «همه علوم در قرآن وجود دارد» ازاين رو با تأويلات كوشش در استخراج علوم،

از قرآن مى كنند. ما قبلا اين نظريه را به طور مستدل رد كرديم.

7. علوم موجود در آيات قرآن

(علم طب، جدل، هيئت، هندسه، جبر، مقابله، و ...):

1. علم جدل را از آياتى كه برهان، مقدمات و نتايج دارد، استفاده مى شود، خصوصا آياتى كه بحث و استدلال حضرت ابراهيم (ع) با نمرود و قوم او را بيان مى كند «2».

2. علم هندسه را از آيه شريفه انْطَلِقُوا إِلى ظِلٍّ ذِي ثَلاثِ شُعَبٍ لا ظَلِيلٍ وَ لا

__________________________________________________

(1). تفسير الجواهر، ج 1، ص 4- 14، تأليف طنطاوى جوهرى (چاپ دار الفكر).

(2). التفسير و المفسرون، ج 2، ص 481، از ابو الفضل مرسى نقل مى كند.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 442

يُغْنِي مِنَ اللَّهَبِ «1»، استفاده مى شود، زيرا در آن آيه، يك قاعده هندسى بيان مى شود كه شكل مثلث، سايه ندارد «2».

3. علم جبر را از حروف مقطعه اوايل سوره ها استفاده مى كنيم كه بعضى گفته اند كه در آنها، تاريخ امتهاى سابق و بقاى اين امت و مدت بقاى دنيا بيان شده است «3».

4. علم احضار ارواح را از آيات شريفه اى «4» كه در مورد شخصى از بنى اسرائيل كه كشته شده بود و با زدن قسمتى از بدن گاو زنده شد، استخراج مى كنيم «5».

5. علم نجوم: قال تعالى: و الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ «6».

قال اللّه تعالى: وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ «7».

بعضى گفته اند كه از اين آيات، علم نجوم پيدا شده است، يا منشأ علم نجوم است. از جمله، ابو حامد غزالى (متوفى 505 ق) كه بعد از ذكر مقدمه اى همه علوم را از قرآن منشعب مى داند «8».

و نيز گفته اند: علم هيئت را، از آياتى كه در

مورد آسمانها و زمين بحث مى كند به دست مى آوريم «9».

__________________________________________________

(1). سوره مرسلات، 30- 31.

(2). همان منبع پيشين، پاورقى 1.

(3). همان منبع.

(4). سوره بقره، 66- 72.

(5). تفسير طنطاوى (الجواهر فى تفسير القرآن)، ج 1، ص 84 (چاپ دار الفكر).

(6). سوره الرحمن، 5.

(7). سوره يس، 38.

(8). جواهر القرآن، ص 27، تأليف ابو حامد غزالى (طبع المركز العربى للكتاب دمشق بيروت).

(9). التفسير و المفسرون، ج 2، ص 481، از ابو الفضل مرسى نقل مى كند.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 443

6. علم پزشكى: قال اللّه تعالى: وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ «1» خداوند از قول حضرت ابراهيم (ع) نقل مى كند: «و وقتى من بيمار شدم پس اوست كه شفا مى دهد».

بعضى از مفسران و غير آنان خواسته اند، بگويند كه علم پزشكى، از اين آيه ريشه گرفته، يا به دست آمده است. ابو حامد غزالى، در مورد كيفيت انشعاب همه علوم از قرآن چنين بيان مى دارد كه همه علوم از افعال و صفات خداست و خداوند آنها را در قرآن توضيح داده است و براى علم پزشكى، همين آيه را مثال مى زند «2».

بعضى گويند: علم طب را از آيه شريفه وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً «3» و آيه شريفه شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ «4» استفاده مى كنيم، زيرا آيه اول در مورد حفظ نظام سلامتى، با اعتدال مزاج است و از آيه دوم شفا يافتن بعد بيمارى را استفاده مى كنيم «5».

بررسى:

1. در اين نوع تفسير، اساس تفكر اين است كه همه علوم در ظواهر قرآن، وجود دارد، بنابراين بايد آنها را از قرآن استخراج كرد و ما

در بخش دوم كتاب، اين نظريه را مطرح كرده و با دلايل كافى رد كرديم.

__________________________________________________

(1). سوره شعراء، 80.

(2). جواهر القرآن، ص 27، ابو حامد غزالى، چاپ بيروت، دمشق، المركز العربى للكتاب.

(3). سوره فرقان، 67.

(4). سوره نحل، 69.

(5). التفسير و المفسرون، ج 2، ص 481، از ابو الفضل مرسى نقل مى كند.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 444

2. اين نوع تفسير به تأويلهاى غير صحيح و بدون قراين عقلى، نقلى و علمى قطعى، منجر شده است كه مسلما جايز نيست، زيرا شرايط تفسير معتبر، در آنها رعايت نشده است.

3. قرآن اشاراتى به علوم دارد و شايد بعضى الهامات قرآن، موجب پيدايش بعضى از علوم شده باشد، اما اين بدان معنا نيست كه همه مسائل، فرمولهاى شيمى، فيزيك، جبر و نجوم در قرآن باشد و با تأويل آيات، بخواهيم آنها را از قرآن استخراج كنيم.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 445

نمونه هايى از تعارض نظريه ها در تفسير علمى:

اشاره

در اينجا مواردى از آيات را مى آوريم، كه توسط بزرگان تفسير و دانشمندان علوم اسلام و علوم تجربى، اقدام به تفسير علمى آنها شده و سپس آن نظريه تغيير كرده و تفسير قرآن، در معرض خطا قرار گرفته است.

نيز مواردى از تفاسير متناقض را اشاره مى كنيم كه به طور قطعى به قرآن نسبت داده شده، زيرا مطابق با نظريات اثبات نشده علوم زمان مفسر بوده است.

اين موارد حداقل به ما مى آموزد كه در نسبت دادن نظرات علمى به قرآن، احتياط بيشترى بكنيم، و به طور جزمى و قطعى سخن نگوييم و از عواقب خطرناك آن بپرهيزيم. و معيارهاى تفسير معتبر را هنگام تفسير علمى مدنظر داشته باشيم، تا

گرفتار اين گونه تناقضات نشويم «1».

1. خلقت انسان و نظريه تكامل داروين:
اشاره

مسئله خلقت انسان در قرآن كريم در چند آيه مطرح شده است:

قال اللّه تعالى: إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ «2» خداوند مى فرمايد: «بدرستى كه خلقت عيسى در نزد خداوند، همانند آفرينش آدم است كه از خاك آفريده شد، سپس خداوند به او گفت موجود شو و

__________________________________________________

(1). آثار تغيير نظريات علمى در عقايد مردم و تزلزل ايمان آنها را در بخش سوم كتاب، در فصل آخر (آثار منفى تفسير علمى) بررسى كرديم.

(2). سوره آل عمران، 59.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 446

او به وجود آمد».

قال اللّه تعالى: إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طِينٍ لازِبٍ «1» «ما آنان را از گل چسبنده اى آفريده ايم».

قال اللّه تعالى: هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ طِينٍ ثُمَّ قَضى أَجَلًا «2» «و او كسى است كه شما را از گل آفريد سپس مدتى مقرر داشت».

قال اللّه تعالى: وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ، فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ «3» «و به خاطر بياور هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشرى را از گل خشكيده اى كه از گل بدبويى گرفته شده، آفرينم. پس هنگامى كه كار آن را پايان رساندم و در او از روح خود دميدم همگى بر او سجده كنيد».

قال اللّه تعالى: وَ اللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى رِجْلَيْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى أَرْبَعٍ «4» «و خداوند هر جنبنده اى را از آب آفريد، گروهى از آنها بر شكم خود راه

مى روند، گروهى بر دو پاى خود و گروهى بر چهار پا راه مى روند».

در مورد آفرينش انسان و موجودات در علوم تجربى، مانند زيست شناسى، چند نظريه وجود داشته يا دارد كه عبارتند:

الف. فيكسيسم: در آغاز هر موجودى، گياهى و حيوانى به صورت بديعى آفريده شده است. و از هر موجودى يك جفت آفريده شد و سپس نوع آن حيوان

__________________________________________________

(1). سوره صافات، 11.

(2). سوره انعام، 2.

(3). سوره حجر، 28- 29.

(4). سوره نور، 45.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 447

از آنها گسترش يافت. براى مثال، ابتدا آدم و حوا از نوع انسان خلق شدند و از آنها نسل انسان گسترش يافت.

ب. نظريه ترانسفورميسم: همه موجودات يك اصل و ريشه دارند (از يك موجود تك سلولى حيات آغاز شد) و بعدا تكامل يافته اند و در اثر تغييرات زمين و شرايط زيستى و تنازع بقاء، بعضى انواع بهتر و كاملتر مثل انسان به وجود آمد و باقى ماند.

نظريه اول، مربوط به زيست شناسان قديمى است و نظريه دوم، مربوط به لامارك (1744- 1829 م) و چارلز داروين (1809- 1882 م) دانشمند انگليسى است كه بعدا به صورت يك نظريه غالب در محيطهاى علمى مطرح شده است.

اظهارنظر دانشمندان مسلمان: اما مفسران و متخصّصان علوم تجربى، در جهان اسلام با اين نظريه دو گونه برخورد كرده اند كه به اين شرح است:

الف. بعضى بكلى مسئله تكامل را مردود دانستند و آياتى را كه به طور ضمنى دلالت بر پذيرش تكامل داشت، توجيه و تأويل كردند و حتى اين نظر را به طور قاطع به قرآن نسبت دادند. آقاى مسيح مهاجرى در كتاب «نظريه تكامل از ديدگاه قرآن» مى گويد: «تا

اينجا ضمن بررسى آيات مربوط به آفرينش انسان، به اين نتيجه رسيديم كه قرآن كريم به هيچ وجه، فرضيه تكامل را تأييد نمى كند و آنچه از قرآن به روشنى استفاده مى شود اين است كه خداوند متعال، آدم را به عنوان اولين انسان از طريق ساختن پيكر از گل و دميدن روح در او آفريد» «1».

او در مورد آيه شريفه (59 سوره آل عمران) مى گويد: «خداوند آدم را از

__________________________________________________

(1). نظريه تكامل از ديدگاه قرآن، اثر مسيح مهاجرى، ص 54.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 448

خاك آفريد و آدم قبل از اين آفرينش چيزى نبوده است. يعنى از موجود زنده ديگرى تبديل نشده است» «1».

و در جاى ديگر، در توجيه آيه شريفه: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ «2» «به درستى كه خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر عالميان برگزيد» مى گويد: «چون العالمين عام است، آدم، نوح، آل ابراهيم و آل عمران از ميان تمام مردم قبل و بعد خود برگزيده شده اند و ممكن است بگوييم آدم (ع) بعد از مدتى كه صاحب فرزندان و ... شد برگزيده شد (پس قبل از آدم انسانهاى ديگرى وجود نداشته اند)» «3».

ب. بعضى از صاحبنظران مسلمان، نظريه تكامل را پذيرفته و آن را موافق قرآن دانسته اند و به آياتى از قرآن استشهاد كرده و آياتى كه در ظاهر مخالف اين نظريه بوده، توجيه نموده اند.

آيت اللّه مشكينى در كتاب تكامل در قرآن، مى گويد: «در قرآن كريم، مطلبى بر خلاف اصل اعتقادى معلوم و اثبات شده اين دانشمندان و آيه اى متضاد با اين مورد تجربه آنها، يعنى

تغيير و تكامل در گياه و حيوان نيامده است. در حالى كه ظاهر تورات با تمام كشفيات دانشمندان معارضت دارد» «4».

ايشان با استشهاد به آيه شريفه: وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيٍّ «5» «هر چيز زنده را از آب خلق كرديم» مى فرمايد: جعل به معناى خلق است، پس اينجا

__________________________________________________

(1). منبع قبل، ص 53.

(2). سوره آل عمران، 33.

(3). منبع پيشين، ص 56.

(4). تكامل از ديدگاه قرآن، نوشته آيت اللّه مشكينى، ص 17.

(5). سوره انبياء، 30.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 449

قسمتى از عقايد قائلان به تكامل اثبات مى شود و اگر منظور از آب را اينجا، فقط نطفه و منى مى گرفتيم، موضوع شامل نباتات نمى شد، در حالى كه آيه در برگيرنده مفهومى كلى و عمومى است» «1».

سپس در توجيه ظاهر مخالف آيه شريفه (29 سوره حجر) مى گويد: «پس معناى آيه چنين مى شود كه وقتى نوع انسان را آفريديم و در آدم كه فردى از آن است روح دميديم در برابر او به سجود بيفتيد» (ايشان براى توجيه آيه مجبور مى شود ضمير فيه و سويته و له را به غير بشر بزند كه خلاف ظاهر آيه است) «2».

آقاى دكتر يد اللّه سحابى در ذيل آيه شريفه (11 سوره اعراف، 7- 9 سوره سجده و 33 سوره آل عمران) مى گويد: «به تصريح اين آيات آدم از ميان جمعى كه مثل او بودند و از پيش با او مى زيستند برگزيده شد» «3».

و در ذيل آيه شريفه (33 سوره آل عمران) مى گويد: «و لهذا بيان آنكه نوع انسان از آدم پديد آمده است از نظر قرآن مبنا و اساس ندارد و به هيچ

وجه درست نيست» «4».

جمع بندى و نتيجه گيرى:

در مورد خلقت انسان، بعضى آيات را مى توان اشاره به تكامل و بعضى آيات را اشاره به خلاف آن دانست و تفسير كرد، همان طور كه در بين دانشمندان علوم تجربى نيز، اين دو نظريه وجود دارد.

__________________________________________________

(1). منبع پيشين، 23.

(2). منبع پيشين، 31.

(3). خلقت انسان، نوشته دكتر يد اللّه سحابى، ص 108، به نقل از كتاب نظريه تكامل از ديدگاه قرآن.

(4). خلقت انسان، نوشته دكتر يد اللّه سحابى، ص 108، به نقل از كتاب نظريه تكامل از ديدگاه قرآن.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 450

و از طرف ديگر مسئله تكامل و نظريه داروين شواهدى دارد، ولى هنوز به عنوان يك قانون مسلم علمى كه قطع آور باشد، اثبات نشده است و با بعضى مشكلات جدى مانند مسئله حلقه مفقوده بين انسان و ميمون و ... روبروست و اگر اشكالات آن برطرف شود و به عنوان يك نظريه بى رقيب در علم زيست شناسى درآيد، باز هم يك نظريه علمى است كه مطابق واقع بودن آن قطعى نيست و به صورت يك افسانه مفيد عمل مى كند (همان طور كه در بخش دوم كتاب، نظريات دانشمندان جديد را، در مورد قطعيت علوم تجربى بررسى كرديم).

پس چگونه به خود اجازه دهيم كه به طور قاطع سخن بگوييم و ظواهر قرآن را بر نظريات اثبات نشده كه مطابق ميل ماست حمل كنيم. عواقب اين كار همان است كه در اروپا به وجود آمد و به دنبال پذيرش نظريه فيكسيسم (ثبات انواع) توسط كليسا و مخالفت با نظريه تكامل، عده زيادى را به دين و خدا بدبين كردند.

بنابراين بهتر است در امثال اين موارد، هر دو

احتمال ذكر شود و نظر قطعى داده نشود، تا به تناقض گويى دچار نشويم و اگر نظريه ديگرى آمد و اين نظريات باطل شد، قرآن زير سؤال نرود و مردم در عقايد خود شك نكنند. به عبارت ديگر نظريات علمى را به عنوان عقايد دينى، به مردم باوراندن صحيح نيست و عواقب خطرناكى دارد.

البته باز هم تذكر مى دهيم كه لازم نيست، قرآن در هر مسئله علمى نظر داده باشد، بلكه گاهى به صورت مبهم و مجمل تا آنجا كه مربوط به هدف قرآن (تربيت و هدايت انسان) بوده به مطالبى اشاره كرده است. تذكر اين مطلب لازم است كه ما براى گويندگان اين نظريات، مفسران و علما احترام قائل هستيم، ولى نقد نظريات دانشمندان در جهان علم، يك امر طبيعى است.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 451

2. مسافرت به كرات ديگر:

قال تعالى: يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطانٍ «1» «اى گروه جن و انس، اگر مى توانيد از اطراف آسمانها و زمين بگذريد (خارج شويد) پس بگذريد و نمى توانيد مگر با قدرت».

اين آيه شريفه از مواردى است كه معركه آرا در تفسير علمى قرار گرفته است.

1. بعضى گفته اند كه منظور قرآن، همان سفرهاى فضايى است كه دانشمندان علوم تجربى، امروزه به آن دست يافته اند و منظور رسيدن به سيارات ديگر است، بر اين مبنا مى توان گفت، قرآن قرنها قبل از علوم، انسان را دعوت به مسافرت به فضا كرده است «2».

2. برخى گفته اند كه منظور قرآن، بيان عجز انسان است چون نفوذ از اقطار، همانا داخل شدن در كره زمين و خارج شدن از

طرف ديگر آن است كه موجب برخورد با مواد مذاب داخل زمين مى شود، ازاين رو به دنبال آيات مى فرمايد:

يُرْسَلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ «بر سر شما شراره هاى آتش و مس گداخته، فرود مى آورد و يارى نمى شويد». و اما نفوذ در آسمانها، منظور عبور از خورشيدها، ستارگان و غبارهاى كيهانى است كه شدت سوزاندن آنها زيادتر است، ولى سفر به ماه، مريخ و زهره به معناى نفوذ در آسمانها نيست «3».

__________________________________________________

(1). سوره رحمن، 31.

(2). اضواء من القرآن على الانسان، اثر عبد الغنى الخطيب، ص 250 به بعد، به نقل از التفسير العلمى، ص 434.

(3). السموات السبع، اثر محمد جمال الدين الفندى، ص 125- 126، به نقل از التفسير العلمى.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 452

3. گروهى گفته اند كه «سلطان در آيه به معناى برهان است و به معناى قدرت نيست، زيرا آيه در مقام تحدّى و تعجيز است و با توجه به ردّ انتصار (كمك رساندن) در آيه، معلوم مى شود منظور سفرهاى فضايى نيست» «1».

4. در تفسير مجمع البيان، اين آيه را به معناى فرار از مرگ گرفته است و اين معنا را كه «فقط با قدرتى كه خداوند بدهد، مى توانيد از اطراف زمين و آسمانها فرار كنيد» به عنوان يك قول ضعيف نقل مى كند و سپس خود وى عدم امكان فرار را مى پذيرند «2».

5. در تفسير نمونه، چهار احتمال براى معناى آيه ذكر مى كنند كه عبارتند از:

الف. مربوط به قيامت باشد كه انسان نمى تواند از چنگال عدالت الهى فرار كند.

ب. منظور دنيا و سفرهاى فضايى باشد.

ج. هم اشاره به رستاخيز و هم نظر به دنيا باشد.

يعنى نه در دنيا قادريد به اقطار آسمان نفوذ كنيد و نه در قيامت قادريد.

د. منظور نفوذ فكرى و علمى، در اقطار آسمانها باشد كه با قدرت استدلال براى بشر امكان پذير است.

سپس معناى اول را ترجيح مى دهند و مى گويند بعضى اخبار مؤيد آن است «3».

بررسى: علاقه به علمى نشان دادن قرآن گاهى چشم انسان را بر روى نظريات ديگران مى بندد. اگر مفسران ديگر هم مثل تفسير نمونه، متذكر همه نظريات

__________________________________________________

(1). التفسير العلمى فى الميزان، ص 434- 437، تأليف احمد عمر ابو حجر (چاپ دار القتيبه).

(2). مجمع البيان، ج 9، ص 310 (چاپ دار المعرفه).

(3). تفسير نمونه، ج 23، ص 49 (چاپ مدرسه امام امير المؤمنين (ع)، قم).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 453

مى شدند و سپس نظر قويتر را انتخاب مى كردند، تفسير علمى آيه، مخدوش نمى شد و آنان نيز دچار تطبيق و تحميل نظريات علمى و شخصى بر قرآن نمى شدند.

3. حركت و سكون زمين:

قال اللّه تعالى: الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً «1» خداوند مى فرمايد: «او كسى است كه زمين را براى شما گستراند».

امام فخر رازى در تفسير الكبير (مفاتيح الغيب) از اين آيه استفاده مى كند كه زمين ساكن است «2».

بعضى از پيشگامان تفسير علمى در قرن حاضر، برعكس نظريه فخر رازى از قرآن استفاده كرده اند.

آقاى يد اللّه نيازمند شيرازى، در كتاب اعجاز قرآن از نظر علوم امروزى، در مورد آيه شريفه: أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً «3» مى گويد: نكات علمى آيات عبارتند از:

1. حركت وضعى و انتقالى زمين و سرعت طيران آن در فضا (في لغة كفاتا الطائره و غيره اسرع فى الطيران).

2. وجود مواد مذاب در داخل زمين (الكفت: قدر الصغيرة- ديك

كوچك).

3. تغييرات سطحى و عمقى كره خاك (كفت الشي ء تقلب الشي ء ظهرا لبطن

__________________________________________________

(1). سوره بقره، 22.

(2). تفسير الكبير (مفاتيح الغيب)، ج 2، ص 94 (چاپ دار الكتب العلميه، بيروت، 1411 ق).

(3). سوره مرسلات، 25.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 454

و بطنا لظهر).

4. نيروى جاذبه زمين (الكفات: الموضع يكفت فيه الشي ء اى يضم و يجمع) «1».

و در تفسير الفرقان، هم از اين آيه شريفه، نيروى جاذبه زمين و حركت سريع آن را استفاده مى كند «2».

بررسى: ممكن است قرآن اشاره اى به حركت يا سكون زمين داشته است، ولى اين دليل نمى شود كه در هر زمان كه يك نظريه اى معروف شد (مانند سكون يا حركت زمين) ما آن را به طور قطعى به قرآن نسبت دهيم، بلكه اگر ظاهر آيات طبق معيارهاى تفسير معتبر (كه در بخش اول ذكر كرديم) با نظريه اى موافق بود، مى توانيم ادعا كنيم كه فهم ما از اين آيه، اين گونه است و احتمال دارد نظر قرآن چنين باشد.

4. آسمانهاى هفت گانه:

قال اللّه تعالى: هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ «3» «او خدايى است كه همه موجودات زمين را براى شما خلق كرد، پس از آن به خلقت نظر گماشت و هفت آسمان را بر فراز يكديگر، برافراشت و او بر هر چيز (همه نظام آفرينش) داناست».

امام فخر رازى در «تفسير كبير» «4» و ظاهر كلام طبرسى در «تفسير مجمع

__________________________________________________

(1). اعجاز قرآن از نظر علوم امروزى، اثر يد اللّه نيازمند شيرازى، ص 80 (چاپ چهارم سال 1335).

(2). الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن و السنة، ج 29،

ص 341 (چاپ بيروت، 1978 م).

(3). سوره بقره، 29، با ترجمه الهى قمشه اى.

(4). تفسير الكبير، ج 1، ص 156 (چاپ سوم).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 455

البيان» «1» و تصريح كلام علامه مجلسى در «بحار الانوار» «2» و حاج ملا هادى سبزوارى در «شرح منظومه» «3»، آسمانهاى هفت گانه را به هفت فلك (قمر، عطارد، زهره، خورشيد، مريخ، مشترى، زحل) حمل كرده اند. چون تا زمان آنها هيئت بطلميوسى، حاكم بوده و سيارات كشف شده (كه طبق هيئت بطلميوسى به دور زمين مى گردند) هفت عدد بودند، ازاين رو هفت آسمان قرآن را، بر هفت فلك و سياره حمل كردند.

ولى يد اللّه نيازمند شيرازى در كتاب «اعجاز قرآن از نظر علوم امروزى» مى گويد: «مقصود از هفت آسمان، كراتى هستند كه به دور زمين و خورشيد هر دو گردش مى كنند» «4» (چون زهره و عطارد فقط به دور خورشيد مى چرخند، اما بقيه منظومه شمسى به دور زمين و خورشيد هر دو مى چرخند).

جالب اين است كه ايشان، در زمانى زندگى مى كرده كه فقط نه سياره براى خورشيد، اثبات شده بود و وقتى كه دو عدد آن (يعنى زهره و عطارد) به اضافه زمين كم شود، بقيه شش عدد مى ماند و اين با آسمانهاى هفت گانه مطابقت نمى كند، ازاين رو ماه را هم جزو سيارات مى آورد تا با آسمانهاى هفت گانه قرآن منطبق شود.

بررسى: اين تفسيرها در حالى است كه بعضى احتمال مى دهند، ذكر كلمه هفت براى كثرت باشد و قرآن بخواهد بگويد تعداد زيادى آسمان (يا ستاره) وجود دارد. بر اين مبنا چگونه يك نظريه علمى را به طور قطعى، به قرآن نسبت

__________________________________________________

(1). تفسير مجمع البيان، ج 1، ص

173 (چاپ دار المعرفه).

(2). بحار الانوار، ج 57، ص 5 (چاپ دار الكتب الاسلاميه تهران).

(3). شرح منظومه، قسمت فلسفه، ص 269 (انتشارات دار العلم).

(4). اعجاز قرآن از نظر علوم امروزى، نوشته يد اللّه نيازمند شيرازى، ص 145 و 167.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 456

دهيم؟ و آيا مى توان اين گونه با آيات قرآن برخورد كرد كه تا وقتى هيئت بطلميوسى حاكم است، آسمانهاى هفت گانه را طبق آن (به طور قاطع نه احتمالى) تفسير كنيم و هنگامى كه دو سياره ديگر كشف شد آيات را طبق آن تفسير كنيم؟

و ...

اگر معيارهاى تفسير معتبر علمى، رعايت شود و اگر اين معيارها شناخته شده بود، اين تناقض گوييها و تغييرات در تفسير قرآن پديد نمى آمد.

5. عرش و كرسى:

قال اللّه تعالى: وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمانِيَةٌ «1» «و در آن روز عرش پروردگارت را هشت كس، بالاى سرشان حمل مى كنند».

عرش را در اين آيه، بو على سينا حمل بر فلك الافلاك (فلك نهم از هيئت نجوم بطلميوسى) كرده است «2» و نيز علامه مجلسى در بحار الانوار، مى فرمايد: «منظور از عرش و كرسى، همان فلك نهم و هشتم در هيئت است» «3».

همين مطلب را حاج ملا هادى سبزوارى، در كتاب شرح منظومه، گفته است «4».

ولى آقاى يد اللّه نيازمند شيرازى، در كتاب اعجاز قرآن از نظر علوم امروزى، مى گويد: «همان طور كه قبلا بيان شد منظور از عرش كائنات لا يتناهى بوده ...» «5».

__________________________________________________

(1). سوره حاقه، 17.

(2). رسائل ابن سينا، ص 128، به نقل از التفسير و المفسرون، ج 2، ص 419.

(3). بحار الانوار، ج 57، ص 5 (چاپ دار الكتب الاسلاميه، تهران).

(4).

شرح منظومه، ص 269 (انتشارات دار العلم).

(5). اعجاز قرآن از نظر علوم امروزى، اثر يد اللّه نيازمند شيرازى، ص 145 (چاپ چهارم، شركت چاپ ميهن، سال 1335).

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 457

بررسى: اين آيه نيز، طبق نظريات علمى ثابت نشده، تفسير شده و مفسران محترم بهتر بود، منتظر مى شدند تا علوم، نظر نهايى خود را بدهد يا حداقل رعايت ظواهر الفاظ، معانى لغوى و اصطلاحى قرآن را مى نمودند. اين نمونه اى از تفسير علمى است كه نظريات متغير علوم را با آيات الهى، تطبيق كرده و در نتيجه هر زمان تفسيرى از عرش و كرسى ارائه كرده اند.

ما كمال احترام را براى دانشمندان و مفسران بزرگوار قائل هستيم، ولى اين مانع نمى شود كه در مباحث علمى، اشكالات و كاستيها را گوشزد نكنيم.

آيا كسى حق دارد كه قرآن را طبق يك فلسفه يا هيئت (علم نجوم) خاص، تفسير كند آيا قرآن بر طبق هيئت بطلميوسى، يا بر طبق هيئت جديد نازل شده است؟

نكته: در پايان تذكر مى دهيم كه همه تفسيرهاى علمى متناقض و يا تفسيرهاى علمى نامعتبر، در دو نوع از اين تفسير است (يعنى تطبيق قرآن با علوم و استخراج علوم از قرآن) ولى در نوع سوم (استخدام علوم در فهم قرآن) اين اشكالات وجود ندارد.

بارالها همگان را در فهم قرآن و عمل به آن موفق بفرما و ما را از خدمتگزاران قرآن و اهل البيت عليهم السّلام مقرر بدار.

از كسانى كه انتقادات و پيشنهادات خود را به ما هديه كنند متشكريم «1»

__________________________________________________

(1). آدرس جهت ارسال پيشنهادات و انتقادات دلسوزانه و منصفانه شما:

قم- خيابان صفائيه- مدرسه امير المؤمنين عليه السّلام- رشته

تخصصى تفسير حوزه علميه قم- طلبه دوره پنجم تفسير- محمد على رضائى.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 459

كتابشناسى تفسير علمى

1. اسماعيل پاشا، عبد العزيز

(الاسلام و الطب الحديث) اسلام و طب جديد يا معجزات علمى قرآن، ترجمه سيد غلامرضا سعيدى، تهران، انتشارات برهان، 1322 ش، 206 ص.

2. اسماعيل پور، على

موسيقى در تاريخ و قرآن، تهران، انتشارات ناس، 1368 ش، 295 ص.

3. اهتمام، احمد (م 1346 ش)

فلسفه احكام، اصفهان، چاپخانه اسلام، 1344 ش، در دو مجلد تنظيم شده كه جلد دوم هنوز منتشر نشده است، 343 ص.

4. اعرابى واعظ، سيد اسماعيل

قرآن كريم از نظر موازين بهداشتى جديد، تهران، انتشارات كتابفروشى و چاپخانه تابان، 1346 ش، 192 ص.

5. اعرابى، عبد الحميد

الكون و الأرض و الانسان في القرآن العظيم، دمشق- بيروت، دار الخير، 1415 ق، 391 ص.

6. افتخاريان، سيد جواد

قرآن و علوم روز، تهران، مطبوعاتى افتخاريان، 1362 ش، 444 ص.

7. ايمانى راد، جمشيد

قرآن و گياهخوارى، تهران، چاپخانه سعيد نو، 1398 ق، 112 ص.

8. احمد، حنفى

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 460

التفسير العلمى للآيات الكونية في القرآن، مصر، دار المعارف بمصر، 1960 م، 439 ص.

9. احمدى، محمود

اعجاز عددى قرآن كريم و ردّ شبهات، انتشارات مسعود احمدى، 1371 ش، 28 ص.

10. ابو السعود، رفيق

اعجازات حديثة علميّة و رقميّة في القرآن، دمشق، دار المعرفة، 1410 ق- 1991 م، 142 ص.

11. ابطحى، سيد حسن

دو مقاله، مشهد، كانون بحث و انتقاد دينى، 1410 ق، 98 ص.

12. امين، احمد

راه تكامل، ترجمه بهشتى و لارى و امامى، تهران، دار الكتب الاسلامية، هفت جلد.

13. ابن العجوز، احمد محى الدّين

معالم القرآن في عوالم الأكوان، بى جا، دار الندوة الجديدة، 1407 ق.

14. احمدى، محمود

معجزات قرآن در

عصر فضا و كامپيوتر، انتشارات مسعود احمدى، 1364 ش.

15. الاسكندرانى، محمد بن محمد

كشف الأسرار النورانية فيما يتعلق بالأجرام السماوية، بى جا، بى تا.

16. الاميرى، محمد وفا

الوان من اعجاز القرآني، حلب، دار الرضوان، بى تا.

17. بازرگان، مهدى (1286- 1373 ش)

باد و باران در قرآن، تهران، به اهتمام سيد محمد مهدى جعفرى، شركت سهامى انتشار، 1353 ه،

164 ص.

18. بازرگان، مهدى (1286- 1373 ش)

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 461

راه طى شده، تهران، شركت سهامى انتشار، چاپ هشتم، بى تا، 248 ص.

19. همان

مطهرات در اسلام، شركت سهامى انتشار، چاپ دوم، 1333 ش.

20. بهبودى، محمد باقر

هفت آسمان، تهران، كتابخانه مسجد جعفرى قيطريه، 106 ص.

21. بوكاى، موريس

القرآن و العلم الحديث، مصر، دار الطلائع، 1993 م، 96 ص.

22. بوكاى، موريس

مقايسه اى ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، ترجمه مهندس ذبيح اللّه دبير، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1365 ش، چاپ سوم، 338 ص.

و همين كتاب تحت عنوان «عهدين، قرآن و علم» توسط حسن حبيبى ترجمه شده است، تهران، انتشارات سلمان، 1357 ش، 340 ص.

اصل كتاب تحت اين عنوان است:

elliacuB eciruaM ECNEICS dnA NARUQ EhT ELBIB ehT

و نيز ترجمه عربى كتاب تحت عنوان «التوراة و الإنجيل و القرآن و العلم الحديث» توسط انتشارات دار الكندي، بيروت، 1398 ق، چاپ شده است. و نيز ترجمه عربى ديگرى تحت عنوان «دراسة الكتب المقدسة في ضوء المعارف الحديثة» توسط دار المعارف، قاهره، 1978 م چاپ شد.

23. باقر، محمد امين

الاسلام و الاكتشافات الحديثة، قم، المطبعة العلمية، 1412 ق، 248 ص.

24. باب السلام، دوشيزه م

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 462

اللّه و قرآن از ديدگاه علم، تهران، مشعل آزادى، 1355 ش، 80 ص.

25. بو على سينا، شيخ

الرئيس

رسائل ابن سينا، طبع هندى، بى تا. در كتابخانه آيت اللّه مرعشى نجفى (قم) موجود است.

26. البار، محمد على

خلق الانسان بين الطب و القرآن، بى جا، الدار السعوديّة للنشر، بى تا.

27. بى آزار شيرازى، عبد الكريم

خدا و اختراعات از ديدگاه علم و قرآن، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ نهم، 1370 ش، پنج جلد.

28. همان

قرآن و طبيعت، تهران، انتشارات بعثت، 1352 ش، حداقل شش جلد آن چاپ شده است.

29. بلادى، سيد عبد العزيز

آسمانهاى هفت گانه، بى جا، مؤسسه مطبوعاتى عطايى، 1358 ش.

30. بركة، عبد الغنى محمد

الاعجاز القرآني (وجوهه و اسراره)، بى جا، مكتبة وهبة، بى تا.

31. باب الحوائجى، نصر اللّه

عقايد داروين و دانش ژنتيك، تهران، بحث نظريه اسلام.

32. پاك نژاد، دكتر سيد رضا (شهادت 1360 ه)

اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، تهران، چاپ اسلاميه، 1361 ش، بيش از 35 جلد.

33. پارسا، فروغ

شناخت جريان علمى نگرى به قرآن (روش تفسير علمى)، پايان نامه كارشناسى ارشد، دانشگاه تربيت مدرس تهران، 1372 ش، هنوز به چاپ نرسيده است.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 463

34. تحسين، عامر

حقايق القرآن و العلم الحديث، عراق، شركة معمل و مطبعة الزهراء الحديثة المحدودة، 1406 ق، 117 ص.

35. تجليل، ابو طالب

راههاى خداشناسى در طبيعت، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ دوم، 1372 ش، 172 ص.

36. الجابي، سليم

النظرية القرآنية الكونيّة حول خلق العالم، دمشق، مطبعة نضر، 1992 م، 219 ص.

37. جرّار، بسّام نهاد

اعجاز الرقم في القرآن الكريم مقدمات تنتظر النتائج، بيروت، المؤسسة الاسلامية للطباعة و الصحافة و النشر، 1414 ق- 1994 م، الطبعة الثانية، 175 ص.

38. الجندي، المستشار عبد الحليم

القرآن و المنهج العلمي المعاصر، قاهره، دار المعارف، 1404 ق- 1984 م، 353 ص.

39. الحمصي، نعيم

فكرة اعجاز القرآن، بيروت، مؤسسة الرسالة، الطبعة الثانية، 1400 ق، 480

ص.

40. الحسيني، خلف محمد

دليل الحيران في آيات من القرآن، قاهره، دار النهضة مصر للطبع و النشر، 200 ص.

41. حافظ ابراهيم، المستشار مدحت

الاشارات العلمية في القرآن الكريم، قاهره، مكتبة غريب، 1992 م، 270 ص.

42. حجازى، سيد عبد الرضا

رسالت قرآن در عصر فضا، تهران، كانون انتشار، چاپ ششم، خرداد 1356 ش، 413 ص.

43. حسن الحلبي، محمد علي

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 464

الكون و القرآن يبحث في علم الفلك، بغداد، مطبعة الجامعة، 1405 ق، 221 ص.

44. حقيقى، ك- م

فروغ دانش جديد در قرآن و حديث، شيراز، انتشارات لوكس، دو جلد.

45. حكيمى، محمد رضا

القرآن و العلوم الكونيّة، مطابع دار القبس للصحافة و الطباعة و النشر، 145 ص.

46. حكيمى، محمود

قرآن، انسان و طبيعت، قم، مركز انتشارات دار التبليغ اسلامى.

47. الخطيب، عبد الغني

قرآن و علم روز، ترجمه دكتر اسد اللّه مبشّرى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى عطائى، 1362 ش، 252 ص.

48. خير الاحمر، عبدو محمد

الكون و النسبيّة بين القرآن الكريم و النظرية، دمشق، مكتبة الاسد، 1994 م، 128 ص.

49. خرمشاهى، بهاء الدين

قرآن پژوهشى (هفتاد بحث و تحقيق قرآنى)، تهران، مركز نشر فرهنگى مشرق، 1372، 826 ص.

50. همان

تفسير و تفاسير جديد، تهران، انتشارات كيهان، 1364 ش.

51. خليفه، خليفه عبد السميع

الرياضيات في القرآن الكريم، قاهره، مكتبة النهضة المصرية، 1987 م، 190 ص.

52. الخطيب، عبد الغني

اضواء من القرآن على الانسان و نشأة الكون و الحياة، دمشق، مكتبة دار الفتح، 1390 ق

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 465

(1970 م)، 264 ص.

53. الخشت، محمد عثمان

من اعجاز القرآن، و ليس الذكر كالأنثى، دراسة من منظور الاسلام و العلوم الحديثة، قاهره، مكتبة القرآن للطبع و النشر و التوزيع، 1404 ق، 142 ص.

54.

خليفه، رشاد

اعجاز قرآن، تحليل آمارى حروف مقطعه، ترجمه و ضمائم سيد محمد تقى آيت اللّهى، شيراز، سازمان چاپ دانشگاه شيراز، 1365 ش، 284 ص.

55. الخالدي، صلاح عبد الفتاح

البيان في اعجاز القرآن، الأردن، دار عمّار، 1989 م، 403 ص.

56. خوئى، سيد ابو القاسم

البيان في تفسير القرآن، قم، المطبعة العلمية، 1394 ق، 575 ص.

ترجمه همين كتاب بنام «مرزهاى اعجاز» توسط جعفر سبحانى، تهران، كانون انتشارات محمدى، 1363، 200 ص.

و نيز ترجمه آن بنام «بيان در علوم و مسائل كلى قرآن»، هريسى، نجمى، نشر مجمع ذخاير اسلامى، 1360 ش.

57. خليل، عماد الدين

مدخل الى موقف القرآن الكريم من العلم، بى جا، مؤسسة الرسالة، بى تا.

58. دعوتى، مير ابو الفتح

آفرينش جهان از ديدگاه قرآن كريم، قم، بى نا، 1362 ش، 39 ص.

59. دراز، محمد عبد اللّه

البناء العظيم، نظرات جديدة في القرآن، طبعة السعادة، 1969 م.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 466

60. ديدات، احمد

القرآن معجزة المعجزات، القاهرة، مكتبة القرآن بى تا.

61. دفضع، بسام

الكون و الانسان بين العلم و القرآن، سوريه، مطبعة الشام، 1411 ق، 256 ص.

62. الدهان، سعيد ناصر

القرآن و العلوم، كربلا، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1385 ق، 178 ص.

63. دهنيه، عبد الكريم

هكذا عرفت ربّي، قاهره، المكتب الثقافي للنشر و التوزيع، 1989 م، 190 ص.

64. الدبّاغ، مصطفى

وجوه من الاعجاز القرآني، الاردن، مكتبة المنار، الطبعة الثانية، 1405 ق- 1985 م، 192 ص.

65. دياب، محمود

الاعجاز الطبّي في القرآن الكريم باللغة العربيّة و الإنجليزية، القاهرة، دار الشعب، 1408 ق- 1988 م، 144 ص.

66. الذهبي، محمد حسين

التفسير و المفسرون، بى جا، دار الكتب الحديثة، الطبعة الثانية، 1396 ق- 1976 م، دو جلد، به جلد 2 ص 491 به بعد مراجعه فرماييد.

67. همان

الاشجاهات المنحرفة في تفسير القرآن الكريم، دار

الاعتصام، 1396 ق.

68. روحانى، سيد ضياء الدين

معجزه جاويدان، قم، چاپخانه حكمت، 1377 ق، 320 ص.

69. رازى، فخر الدين (544- 604 ق)

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 467

تفسير كبير (مفاتيح الغيب)، بيروت، دار الكتب العلمية، 1411 ق- 1990 م، 32 جلد، به جلد 2 و 4، ص 163 به بعد مراجعه فرماييد.

70. الرافعي، مصطفى صادق

اعجاز القرآن و البلاغة النبويّة، بيروت، دار الكتاب العربي، 1393 ق- 1973 م، 350 ص.

اين كتاب تحت عنوان «اعجاز قرآن و بلاغت محمد (ص)» توسط عبد الحسين بن الدين به فارسى ترجمه و بنياد قرآن، چاپ دوم، 1361 ش، منتشر كرده است.

71. رستگار الجويباري، يعسوب الدين (معاصر)

تفسير البصائر، قم، مؤلف، 1413 ق، 60 جلد، بعضى از مجلدات چاپ نشده است، به جلد 1 و 56 مراجعه كنيد.

72. رشيد رضا، محمد (1865- 1935 م)

تفسير القرآن الحكيم الشهير بتفسير المنار، بيروت، دار المعرفة، الطبعة الثانية، بى تا، 12 جلد، به جلد 1 ص 7 به بعد مراجعه فرماييد.

73. رهسپار، احمد

دين اركان طبيعت، بى جا، كانون انتشارات شريف، بى تا.

74. راسل. ل. ا. ك

كاربرد روش سيستمها به ضميمه تعبير قرآن آربرى، ترجمه محمد جواد سهلانى، تهران، مؤسسه انتشارات بعثت، 80 ص.

75. الزيدي، كاصد ياسر

الطبيعة في القرآن الكريم، عراق، وزارة الثقافة و الاعلام دار الرشيد للنشر، 1980 م، (المركز العربي للطباعة و النشر، بيروت)، 534 ص.

76. زكي، احمد

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 468

مع اللّه في السماء، دار الهلال، 215 ص، اين كتاب در كتابخانه مركز فرهنگ قرآن قم موجود است.

77. زمانى، مصطفى

پيشگوئيهاى علمى قرآن، قم، انتشارات پيام اسلام، 1350 ش، 158 ص.

78. الزركشي، بدر الدين محمد بن عبد اللّه (754- 794 ق)

البرهان

في علوم القرآن، تحقيق يوسف عبد الرّحمن المرعشلي و ...، بيروت، دار المعرفة، 1410 ق- 1990 م، 4 جلد، به جلد 2 ص 181 به بعد مراجعه كنيد.

79. سيد قطب (1933 م)

في ظلال القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربي، الطبعة الخامسة، 1386 ق- 1967 م، هشت جلد.

80. سرفرازى، عباسعلى

رابطه علم و دين، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى.

81. سبزوارى، حاج ملا هادى (متولد 1212 ق)

شرح منظومه، ايران، انتشارات دار العلم، بى تا، به قسمت فلسفه ص 269 به بعد مراجعه فرماييد.

82. السليم، محمد ابراهيم

التداوي بالقرآن، بى جا، مكتبة القرآن، بى تا.

83. سيد محمود، محمد

الطب القرآني يعالج السحر و المسّ الشيطاني، بى جا، دار الندوة العالمية.

84. السيّد عشري، عبد المنعم

تفسير الآيات الكونيّة في القرآن الكريم، مصر، الهيئة المصرية العامة للكتاب، 1985 م، 321 ص.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 469

85. سبحانى، جعفر (معاصر)

برهان رسالت، تهران، انتشارات كتابخانه صدر، 1398 ق، 320 ص.

86. همان

منشور جاويد، اصفهان، انتشارات كتابخانه عمومى امام امير المؤمنين على (ع)، 1401 ق- 1360 ش، 10 جلد، به جلد 4 ص 91 به بعد مراجعه فرماييد (بعضى مجلدات از انتشارات اسلامى قم است).

87. همان

داروينيسم يا تكامل انواع، قم، انتشارات توحيد، با مقدمه سيد هادى خسروشاهى، بى تا، 159 ص.

88. همان

تفسير صحيح آيات مشكله قرآن، تنظيم سيد هادى خسروشاهى، قم، مؤسسه امام صادق (ع)، انتشارات توحيد، 1371 ش، 336 ص.

89. السيّد الجميلي

الاعجاز الكوني في القرآن، قاهره، دار زاهد القدسي، 1988 م، 176 ص.

الاعجاز الطبّي في القرآن، بيروت، دار و مكتبة الهلال، 1987 م، 335 ص.

90. سادات، محمد على

زنده جاويد و اعجاز جاويدان، تبريز، انتشارات فلق، 1375 ش، 88 ص.

91. السيّد أرناووط، محمّد

الاعجاز العلمي في القرآن الكريم، القاهرة، مكتبة

مدبولي، 1989 م، 448 ص.

92. السعيد، عبد اللّه عبد الرزاق

الاعجاز الطبّي في القرآن و الاحاديث النبويّة الرطب و النخلة، جدّة، الدّار السعوديّة للنشر

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 470

و التوزيع، 1405 ق- 1985 م، 367 ص.

93. السيوطى، جلال الدين عبد الرحمن ابي بكر (م 911 ق)

الاتقان في علوم القرآن، بيروت، دار الكتب العلميه، 1407 ق، دو جلد، به جلد 2 ص 271- 282 مراجعه فرماييد.

94. ساعي، محمد يوسف

التساؤلات الكونية على ضوء العلم و القرآن، دمشق، دار المعرفة، 1415 ق، 60 ص.

95. سحابى، يد اللّه

قرآن و تكامل، تهران، انتشارات راه امام، 80 ص.

خلقت انسان در بيان قرآن، تهران، شركت سهامى انتشار، چاپ سوم، 1351 ش.

96. همان

97. سيّد الاهل، عبد العزيز

من اشارات العلوم في القرآن الكريم، بيروت، دار النهضة الحديثة، 1392 ق، 172 ص.

98. السّبيعني، عدنان

سنريهم آياتنا، بيروت (الدّار الشاميّه)، دمشق (دار القلم)، 1413 ق، 136 ص.

99. السيّد غنيم، كارم

الجراد في القرآن الكريم و العلم الحديث، قاهره، دار الصحوة للنشر و التوزيع، 1409 ق، 276 ص، اين كتاب علاوه بر نويسنده فوق يك نويسنده ديگر دارد (عبد العظيم محمد الجمال).

100. الشريف، عدنان

من علوم الارض القرآنيّة (الثوابت العلمية في القرآن الكريم)، بيروت، دار العلم للملايين، 1993 م، 232 ص.

101. همان

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 471

من علم الطب القرآني، بيروت، دار العلم للملايين، 1990 م، 336 ص.

102. همان

من علم الفلك القرآني (الثوابت العلمية في القرآن الكريم)، بيروت، دار العلم للملايين، 1991 م، 170 ص.

103. شمسي باشا، حسّان

النوم و الارق و الاحلام بين الطّب و القرآن، جدّة- السعودية، دار المنارة للنشر و التوزيع، 1411 ق، 216 ص.

104. شريف عبد الكريم، د

خواطر و تأملات

فكرية بين الأدب و العلم و القرآن، مصر، اخبار اليوم ادارة الكتب و المكتبات، 1408 ق، 246 ص.

105. شهيدى، فضل اللّه

قرآن و كتابهاى علمى در رابطه هفت آسمان و هفت زمين و خلقت انسان، با مقدمه و اهتمام قاسم صافى، به ضميمه سه مقاله ديگر، تهران، چاپ خواجه، 1360 ش، 87 ص.

106. الشحات، على احمد

الاعجاز الطبي في القرآن الكريم الطب الوقائي، القاهرة، المؤسسة العربيّة الحديثة، 159 ص.

107. شهرستاني، سيد هبة الدّين

(الاسلام و الهيئة) اسلام و هيئت، ترجمه سيد هادى خسرو شاهى، تهران، شركت سهامى انتشار، چاپ چهارم.

108. شيخ امين، بكري

التعبير الفني في القرآن، بى جا، دار الشروق، 1973 م.

109. الشاطبي، ابو اسحاق

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 472

الموافقات في اصول الاحكام، بى جا، بى تا، چاپ مصطفى محمد.

110. شحاته، عبد اللّه

تفسير الآيات الكونية، بى جا، دار الاعتصام، بى تا.

111. شريعتى، محمد تقى

تفسير نوين، تهران، دفتر نشر فرهنگ معارف اسلامى، 1335 ش، 435 ص.

112. صافى گلپايگانى، لطف اللّه

بسوى آفريدگار، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1370 ش، 128 ص.

113. صادقى، محمد

زمين و آسمان و ستارگان از نظر قرآن، تهران، كتابفروشى مصطفوى، چاپ دوم، 1356 ش، 346 ص.

114. همان

الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن و السنّة، قم، انتشارات فرهنگ اسلامى، الطبعة الثانية، 1408 ق، 30 جلد.

115. الصرايرة، محمّد

آيات للموقنين، الاردن، مكتبة المنار، 1405 ق، 128 ص.

116. صدقي، نعمت

معجزة القرآن، القاهرة، عالم الكتب، 1971 م، 220 ص.

117. صدر المتألهين، محمد بن ابراهيم صدر الدين الشيرازي (م 1050 ق)

تفسير القرآن الكريم، قم، انتشارات بيدار، 7 جلد، الطبعة الثانية 1366 ش، به جلد 2 ص 269 مراجعه فرماييد.

118. ضياء الدين عتر، حسن

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 473

المعجزة الخالدة، بيروت، دار

ابن حزم، الطبعة الثانية، 1409 ق- 1989 م، 432 ص.

119. طالقانى، سيد محمود (م 1358 ش)

پرتوى از قرآن، تهران، شركت سهامى انتشار، 1348 ش، جلد 2، ص 319، شش جلد آن به چاپ رسيده است.

120. طباطبائى، سيد محمد حسين

اعجاز قرآن، قم، بنياد علمى و فكرى علامه طباطبائى، 1362 ش، 153 ص.

121. همان

الميزان في تفسير القرآن، طهران دار الكتب الاسلاميه، 1397 ق، 20 جلد، به ج 14 ص 279 و ... مراجعه فرماييد.

122. همان

قرآن و قانون تنازع بقا، قم، انتشارات اهل بيت، 1360 ش، 168 ص.

123. الطاهري، طارق شفيق

تكوين الجنين في القرآن، بغداد، مطبعة المعارف، 1958 م، 70 ص.

124. طنطاوي جوهري

الجواهر في تفسير القرآن، دار الفكر، 13 جلد، بى جا، بى تا.

125. طيره، عبد الفتاح محمد

خلق الانسان دراسة علمية قرآنية، مصر، الهيئة المصرية العامة للكتاب، بى تا.

126. عبده، محمد

تفسير القرآن الكريم (جزء عمّ)، مصر، الجمعيّة الحريّة الاسلاميّة (و نشر ادب حوزه)، 1341 ق، الطبعة الثانية، 190 ص.

127. عبد الرضا على، صادق

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 474

القرآن و الطب الحديث، بيروت، دار المؤرخ العربي، بى تا.

128. عمر ابو حجر، احمد

التفسير العلمي للقرآن في الميزان، بيروت- دمشق، دار قتيبة، 1411 ق- 1991 م، 563 ص.

129. عظيم زاده اردبيلى، فائزه

جلوه هاى اعجاز در قرآن كريم، بى جا، سازمان تبليغات اسلامى.

130. عقاد، عباس محمود

قرآن و مكتب تكامل، ترجمه سيد خليل خليليان، تهران، انتشارات اسلامى، 1358 ش.

131. عبد الصمد، محمد كمال

اعجاز العلمي في الاسلام، مصر، الدار المصريه للبنائيّة، بى تا.

132. عبد العزيز، محمد كمال

الاطعمة القرآنية غذاء و دواء، بى جا، مكتبة القرآن، بى تا.

133. العك، خالد عبد الرحمن

غاية حياة الانسان كما يصوّرها الدين و العلم، بى جا، دار الالباب، بى تا.

134. عبد الجبّار، شاكر

ملامح كونيّة في القرآن، بغداد، مكتبة

الشرق الجديد، 1985 م، 127 ص.

135. عبد اللّه، محمد محمود

مظاهر كونيّة في معالم قرآنيّة، بيروت، دار مكتبة التربية، 160 ص.

136. همان

الطب القرآني غذاء و دواء، بيروت، دار الكتب العلمية، بى تا.

137. عادل ابو الخير، محمد

اجتهادات في التفسير العلمي في القرآن الكريم، مصر، مركز الدلتا للطباعة، 1408 ق

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 475

(1988 م)، 134 ص.

138. عبد الجواد، احمد

الشمس و القمر بحسبان، دمشق، مطبعة محمد هاشم الكبتي، 1405 ق، 180 ص.

139. عباس، فضل حسن و سناء فضل

اعجاز القرآن الكريم، المكتبة الوطنية، 1412 ق- 1991 م، 381 ص.

140. علي لفتة، جليل

نفحات من الاعجاز الطبّي في القرآن الكريم، 1140 ق- 1990 م، 148 ص.

141. عبد العزيز، محمد كمال

اعجاز القرآن في خلق الانسان، دراسة في الانف و الاذن و الحنجرة في ضوء الطب و علوم القرآن و الحديث، القاهرة، مكتبة ابن سينا، 85 ص.

142. عبد العزيز، عبد الحميد محمد

الاعجاز الطبّي في القرآن الكريم، القاهرة، مكتبة ابن سينا، 143 ص.

143. عليوي، ابن خليفه

معجزة القرآن العشرين في كشف رباعية و ثلاثية اوامر القرآن الكريم، دمشق، دار الايمان، 1403 ق- 1983 م، 110 ص.

144. عرفان، حسن

پژوهشى در شيوه هاى اعجاز قرآن، قم، دار القرآن الكريم، 1411 ق- 1369 ش، 132 ص.

145. عفيفي، محمود سراج الدين

قوانين اللّه و ليست قوانين الطبيعة، قاهره، دار الفكر العربي، چاپ دوم، 1979 م، 176 ص، و در چاپ دوم كلمه «آيات التوحيد» به عنوان اضافه شده است.

146. عيتاني، محمد

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 476

القرآن في ضوء الفكر المادي الجدلي، بيروت، دار العودة، چاپ دوم، 1981 م، 117 ص.

147. عروة، احمد

العلم و الدين مناهج و مفاهيم، دمشق، دار الفكر، 1408 ق،

196 ص.

148. عطيّه، حسن حامد

خلق السموات و الارض في ستة ايّام في العلم و القرآن، تونس، مؤسسات عبد الكريم بن عبد اللّه، 1992 م، 235 ص.

149. عبد الجبّار، شاكر

القرآن يفك لغز الارض، بغداد، مطبعة اسعد، 1985 م، 155 ص.

150. علي البنبي، محمد

نحل العسل في القرآن و الطب، مصر، الأهرام التجارية القاهرة، 1987 م، 205 ص.

151. غزالي، ابو حامد (م 505 ق)

احياء العلوم (الاحياء)، بيروت، دار المعرفة، 1402 ق- 1982 م، چهار جلد، به جلد اول ص 289 به بعد مراجعه فرماييد.

152. همان

جواهر القرآن، دمشق- بيروت، المركز العربي للكتاب، بى تا.

153. الفندي، محمد جمال الدين

مع القرآن في الكون، مصر، الهيئة المصرية العامة للكتاب، 1992 م، 210 ص.

154. فوّاز عراجي، ابراهيم

القرآن و علوم العصر الحديثة، بيروت، دار النهضة العربية، 1409 ق، 139 ص.

155. الفندي، محمد جمال الدين

اللّه و الكون، مصر، الهيئة العامة للكتاب، 1987 م، 470 ص.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 477

156. فكري، السيّد علي

القرآن ينبوع العلوم و العرفان، دار احياء الكتب العربية، 1370 ق- 1951 م، چاپ دوم، دو جلد.

157. الفندي، محمد جمال الدين

شگفتيهائى از اعجاز در قرآن كريم، ترجمه سيد حسين ميردامادى، مشهد، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1371 ش، 211 ص.

158. القيشاوي، عبد اللّه

القرآن على ضوء العقل، مصر، بى تا، بى نا.

159. قرقوز، احمد (عبد الحميد دياب)

مع الطب في القرآن الكريم، دمشق، مؤسسة علوم القرآن و منشورات الرضي- زاهدي، قم، 1404 ق، 204 ص.

160. قبلان، هشام

مع القرآن في الدين و الدنيا، بيروت- پاريس، منشورات بحر المتوسط و عويدات، 1986 م، 383 ص.

161. كواكبي، عبد الرحمن

طبايع الاستبداد و مصارع الاستعباد، حلب، طبع حلب، 1957 م.

162. گلشنى، مهدى

قرآن و علوم طبيعت، تهران، مؤسسه انتشارات

امير كبير، 1364 ش، 173 ص، اين كتاب به عربى هم ترجمه شده و تحت عنوان «القرآن و معرفة الطبيعة» چاپ شده است، دار الاضواء للطباعة و النشر و التوزيع، بيروت، 1410 ق، 168 ص.

163. مرادى، ايمان

راز آسمانهاى هفت گانه، اصفهان، معاونت فرهنگى دانشگاه علوم پزشكى اصفهان، 1373 ش،

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 478

104 ص.

164. محمودى، عباسعلى

ساكنان آسمان از نظر قرآن، تهران، نهضت زنان مسلمان، چاپ چهارم، 1362 ش، 167 ص.

165. مروّه، يوسف

العلوم الطبيعة في القرآن، بيروت، منشورات مروّه العلميّه، 1387 ق، 282 ص.

166. مكارم شيرازى، ناصر (متولد 1305 ش)

تفسير به رأى، قم، مطبوعاتى هدف، چاپ هفتم، 1367 ش، 96 ص.

167. مكارم شيرازى، ناصر (معاصر)

قرآن و آخرين پيامبر، تهران، دار الكتب الاسلامية، چاپ دوم، 341 ص.

168. مكارم شيرازى، ناصر (با همكارى جمعى از نويسندگان)

تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1364 ش، 27 جلد.

169. همان

پيام قرآن (تفسير موضوعى)، قم، مدرسة الامام امير المؤمنين (ع)، 1367 ش، 9 جلد تاكنون.

170. معرفت، محمد هادى (معاصر)

اعجاز علمى قرآن، اين كتاب هنوز به چاپ نرسيده است و ما آن را نزد نويسنده محترم ملاحظه كرديم.

171. محمود، مصطفى

القرآن كائن حيّ، بيروت، دار العودة، 155 ص.

172. محمود اسماعيل، محمد

الاشارات العلمية في الآيات الكونية في القرآن الكريم، مصر، دار الدعوة للنشر و التوزيع، 1411 ق، 147 ص.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 479

173. محمد حسب البنّي، د. منصور

القرآن الكريم و العلم الحديث، مصر، الهيئة المصرية العامة للكتاب، 1990 م، 333 ص.

174. المظفر، محسن عبد الصاحب

القرآن و الاحوال المناخيّه (دراسة قرآنية)، نجف اشرف، منشورات دار الاضواء، 1964 م، 172 ص.

175. محمدى زنجانى، على

قرآن و اختراعات جديد، قم، چاپخانه

اسلام، 280 ص.

176. مصباح يزدى، محمد تقى (معاصر)

جهان شناسى (مجموعه معارف قرآن 2)، انتشارات در راه حق، 1362 ش، 168 ص.

177. همان

خلقت انسان از نظر قرآن، محمد تقى مصباح (محمود محمدى عراقى)، قم، انتشارات شفق.

178. همان

معارف قرآن، قم، انتشارات در راه حق، 1367 ش، 520 ص.

179. محي الدّين العجوز، احمد

معالم القرآن في عوالم الاكوان، موسسة دار الندوة الجديدة، بيروت، 1407 ق، 314 ص.

180. المحجري، يحيى سعيد

آيات قرآنيّه في مشكات العلم، قاهره، دار النصر للطباعة الاسلامية، 1991 م، 452 ص.

181. مطهرى، مرتضى (شهادت 1358 ش)

قرآن و مسئله اى از حيات، بى جا، بى نا، بى تا.

182. مهران، جمال الدين حسين

آيات من الاعجاز العلمي في القرآن الكريم، مصر، مكتبة الأنجلو المصرية، 1992 م، 102 ص.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 480

183. محمد سراج الدين زكريا، ا. د (السيدة اصلاح اسماعيل امين)

اعجاز القرآن في وقاية الانسان، القاهرة، نهضة مصر، 1993 م، 127 ص.

184. مسلم، مصطفى

مباحث في اعجاز القرآن، جدّه- السعودية، دار المنارة، 1408 ق- 1988 م، 295 ص.

185. مجلسى، محمد باقر (م 1111 ق)

بحار الانوار، تهران، المكتبة الاسلامية، 1358 ش، 110 جلد، در جلد 57 و 58.

186. المرسي، ابو الفضل

تفسير قرآن، ...

187. مشكينى اردبيلى، على (معاصر)

تكامل در قرآن، ترجمه حسينى نژاد، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، بى تا، 80 ص.

188. مهاجرى، مسيح

نظريه تكامل از ديدگاه قرآن، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1363 ش، 78 ص.

189. المحجري، د- يحيى

آيات قرآنية في مشكوة العلم، بى جا، المختار الاسلامي، بى تا.

190. المطيعي، محمد نجيب

تنبيه العقول الانسانية لما في القرآن من العلوم الكونية و العمرانية، حلب، مكتبة احمد ربيع، بى تا.

191. محمد محي الدّين، حسين ناجي

تسعة عشر ملكا (بيان ان فرية الاعجاز العددي للقرآن خدعة بهائية)، مصر، الزهراء للاعلام

العربي، بى تا.

192. نوفل، عبد الرزاق

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 481

الاعجاز العددي للقرآن الكريم، القاهرة، مطبوعات الشعب، الطبعة الثانية، 1986 م، 174 ص، در سه جلد.

193. همان

اللّه و العلم الحديث، قاهره، مؤسسة دار الشعب، 1977 م، 202 ص.

194. همان

القرآن و العلم الحديث، بيروت، دار الكتاب العربي، 1393 ق، 225 ص.

195. همان

قرآن بر فراز اعصار، قم، انتشارات نهضت، 1349 ش، 303 ص. ترجمه و پاورقى از ابو الفضل بهرام پور و محمود شكيب با مقدمه يحيى نورى.

196. همان

من الآيات العلمية، قاهره- بيروت، دار الشروق، 1409 ق، 131 ص.

197. همان

اسرار و عجب، بيروت، دار الكتاب العربي، 159 ص.

198. نظيرى، يحيى

قرآن و پديده هاى طبيعت از ديد دانش امروز، تهران، سحاب كتاب، 1358 ش، 188 ص، با مقدمه محمد تقى شريعتى.

199. نورى، حسين (معاصر)

دانش عصر فضا، قم، نشر مرتضى، 1370 ش، 250 ص.

200. نجاتى، محمد عثمان

قرآن و روانشناسى، ترجمه عباس عرب، مشهد، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1367 ش، 380 ص.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 482

201. النجدي، حميد

الاعجاز العلمي في القرآن الكريم، دمشق، مطبعة الشام، 1414 ق- 1993 م، 181 ص.

202. نيازمند شيرازى، يد اللّه

اعجاز قرآن از نظر علوم امروزى، تهران، شركت چاپ ميهن، چاپ چهارم، 1335 ش، 191 ص.

203. النجدي، ابو زهرا

من الاعجاز البلاغي و العددي للقرآن الكريم، الوكالة العالمية للتوزيع، 1990 م.

204. نجمى، محمد صادق (و هاشم هريسى)

شناخت قرآن، بى نا، 1361 ش، 328 ص.

205. وحيد الدين خان

الاسلام يتحدّي (مدخل العلمي الى القرآن)، تعريب ظفر الاسلام خان، قم، ط 3، دار الجيل المسلم، 1973 م.

206. هارون، د- نبيل عبد السلام

كشّاف الاعجاز في القرآن و السنّة، قاهره، مكتبة ابن سينا، 80 ص.

207.

هيتو، محمد حسن

المعجزة القرآنية (الاعجاز العلميّ و الغيبي)، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1409 ق- 1989 م، 344 ص.

208. الهاشمي، عبد المنعم

الالوان في القرآن الكريم، بى جا، دار ابن حزم، بى تا.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 483

منابع و مصادر

1. اسماعيل پاشا، عبد العزيز

(الاسلام و الطب الحديث) اسلام و طب جديد يا معجزات علمى قرآن، ترجمه سيد غلامرضا سعيدى، تهران، انتشارات برهان، 1322 ش، 206 ص.

2. امين، احمد

راه تكامل، ترجمه بهشتى، لارى و امامى، تهران، دار الكتب الاسلامية، 7 جلد.

3. اهتمام، احمد (م 1346 ش)

فلسفه احكام، اصفهان، چاپخانه اسلام، 1344 ش، در دو مجلد كه جلد دوم هنوز چاپ نشده است، 343 ص.

4. اوبلاكر، اريك

فيزيك نوين، ترجمه بهروز بيضائى، تهران، انتشارات قديانى، 1370 ش.

5. انجمن مقدس ايران (ناشر)

كتاب مقدس، تهران، انجمن كتاب مقدس ايران، 1987 م و 1932 م، شامل تورات و انجيل كتابهاى مقدس يهوديان و مسيحيان، 421 ص.

6. ابن تيمية، تقى الدين احمد

مقدمة في اصول التفسير، بيروت، منشورات مكتبة الحياة، بى تا، 55 ص.

7. باربور، ايان

.ruobraB .G naI .noigileR dna ecneics ni seussI

علم و دين، ترجمه بهاء الدين خرمشاهى، تهران، مركز نشر دانشگاهى، 1362 ش، 533 ص.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 484

8. بازرگان، مهدى

مطهرات در اسلام، تهران، شركت سهامى انتشار، چاپ دوم، 1333 ش.

9. همان

باد و باران در قرآن، تهران، به اهتمام سيد محمد مهدى جعفرى، شركت سهامى انتشار، 1353 ش، 164 ص.

10. همان

راه طى شده، تهران، شركت سهامى انتشار، چاپ هشتم، بى تا، 248 ص.

11. البحراني، سيد هاشم الحسيني (م 1107 يا 1109 ق)

البرهان في تفسير القرآن، قم- ايران، دار الكتب العلمية، 1334 ش، پنج جلد.

12. باب الحوائجى، نصر اللّه

عقايد داروين و

دانش ژنتيك، تهران، بى تا، بى نا.

13. بوكاى، موريس

elliacuB EciruaM ECNEICS dnA NARUQ EhT ELBIB ehT

مقايسه اى ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، ترجمه مهندس ذبيح اللّه دبير، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1365 ش، چاپ سوم، 338 ص.

همين كتاب ترجمه هاى ديگرى در فارسى و عربى دارد.

14. پاك نژاد، دكتر سيد رضا (شهادت 1360 ش)

اولين دانشگاه و آخرين پيامبر (ص)، تهران، چاپ اسلاميه، 1361 ش، بيش از 35 جلد آن چاپ شده است.

15. پى ير، روسو

تاريخ علوم، تهران، مؤسسه چاپ و انتشارات امير كبير، چاپ چهارم، 1344 ش، ترجمه شده از

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 485

چاپ چهل و دوم، 797 ص.

16. تجليل، ابو طالب

راههاى خداشناسى در طبيعت، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ دوم، 1372 ش، 172 ص.

17. جمال الدين، ابي منصور حسن بن زين الدين الشهيد الثاني (م 1011 ق)

معالم الدين و ملاذ المجتهدين، تهران، المكتبة العلمية الاسلاميّة (نوروز خان، بازار شيراز)، 1378 ق، 248 ص (چاپ افست مطبعة رشيديه تهران).

18. الحرّ العاملي، محمد بن الحسن (م 1104 ق)

وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1391 ق، الطبعة الرابعة، بيست جلد.

19. حلبى، على اصغر

نهضت هاى دينى- سياسى معاصر، تهران، انتشارات بهبهانى، 1371 ش، 318 ص.

20. الحويزي، عبد العلي بن جمعه العروسي (م 1112 ق)

تفسير نور الثقلين، قم، المطبعة العلمية، الطبعة الثانية، 1383 ق، پنج جلد.

21. الحكيم، السيّد محسن الطباطبائي

مستمسك العروة الوثقى، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1391 ق، الطبعة الرابعة، چهارده جلد.

22. خمينى، روح اللّه الموسوى (م 1360 ش)

تحرير الوسيلة، قم، دار الكتب العلمية، 1390 ق، دو جلد.

23. الخطيب، عبد الغني

اضواء من القرآن على الانسان و نشأة الكون و الحياة، دمشق، مكتبة دار

الفتح، 1390 ق- 1970 م، 264 ص.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 486

24. خوئى، سيد ابو القاسم

البيان في تفسير القرآن، قم، المطبعة العلمية، 1394 ق، 575 ص.

25. همان

التنقيح في شرح العروة الوثقى، تقريرات درس، نوشته ميرزا على تبريزى غروى، قم، مؤسسة آل البيت (ع)، ده جلد.

26. همان

مصباح الاصول، تقرير مباحث اصول، نوشته السيد محمد سرور الواعظ الحسيني، قم، مكتبة الداوري، دو جلد (جلد دوم و سوم چاپ شده است)، الطبعة الثانيه، 1412 ق.

27. خرمشاهى، بهاء الدين (معاصر)

تفسير و تفاسير جديد، تهران، انتشارات كيهان، 1364 ش، 238 ص.

28. ذهبي، محمد حسين

التفسير و المفسرون، بى جا، دار الكتب الحديثة، الطبعة الثانية، 1396 ق- 1976 م، دو جلد.

29. الرافعي، مصطفى صادق

اعجاز القرآن و البلاغة النبويّة، بيروت، دار الكتاب العربي، 1393 ق- 1973 م، 350 ص، اين كتاب تحت عنوان «اعجاز قرآن و بلاغت محمد (ص)» توسط عبد الحسين ابن الدين ترجمه و بنياد قرآن (1361 ق چاپ دوم) منتشر كرده است.

30. رستگار الجويباري، يعسوب الدين (معاصر)

تفسير البصائر، قم، ناشر مؤلف، 1413 ق، 60 جلد، بعضى مجلدات هنوز چاپ نشده است.

31. رشيد رضا، محمد (1865- 1935 م)

تفسير القرآن الحكيم الشهير بتفسير المنار، بيروت، دار المعرفة، الطبعة الثانية، بى تا، 12 جلد.

32. رازي، فخر الدين (544- 604 ق)

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 487

تفسير كبير (مفاتيح الغيب)، بيروت، دار الكتب العلمية، 1411 ق- 1990 م، 32 جلد.

33. الراغب الاصفهاني، ابو القاسم الحسين بن محمد (502 ق)

المفردات في غريب القرآن، تهران، المكتبة المرتضويّة، 1332 ش، 554 ص.

34. رى شهرى، محمد محمدى (معاصر)

ميزان الحكمة، قم، دفتر تبليغات اسلامى، چاپ سوم، 1367 ش، ده جلد.

35. الزركشي، بدر الدين محمد بن

عبد اللّه (745- 794 ق)

البرهان في علوم القرآن، تحقيق يوسف عبد الرحمن المرعشلي و ...، بيروت، دار المعرفة، 1410 ق- 1990 م، 4 جلد.

36. زيدان، جرجي

تاريخ التمدن الاسلامي، بيروت، دار المكتبة الحياة، بى تا، پنج جلد در دو مجلد.

37. زمخشري، محمود بن عمر (م 528 ق)

تفسير الكشّاف، بيروت، دار الكتاب العربي، بى تا، چهار جلد.

38. سيوطي، جلال الدين عبد الرحمن ابي بكر (م 911 ق)

الاتقان في علوم القرآن، بيروت، دار الكتب العلمية، 1407 ق، دو جلد.

39. همان

الاكليل في استنباط التنزيل، بيروت، دار الكتب العلمية، 1405 ق، تحقيق سيف الدين عبد القاهر، 311 ص.

40. سيد قطب (م 1933 م)

في ظلال القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربي، الطبعة الخامسة، 1386 ق- 1967 م، هشت جلد.

41. سبحانى، جعفر (معاصر)

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 488

برهان رسالت، تهران، انتشارات كتابخانه صدر، 1398 ق، 320 ص.

42. همان

منشور جاويد، اصفهان، انتشارات كتابخانه عمومى امام امير المؤمنين على (ع) (و در بعضى مجلدات دفتر انتشارات اسلامى قم)، 1401 ق- 1360 ش، 10 جلد.

43. همان

داروينيسم يا تكامل انواع، قم، انتشارات توحيد، با مقدمه سيد هادى خسرو شاهى، بى تا، 159 ص.

44. همان

تفسير صحيح آيات مشكله قرآن، تنظيم سيد هادى خسرو شاهى، قم، مؤسسه امام صادق- عليه السلام- (انتشارات توحيد)، 1371 ش، 336 ص.

45. سحابى، يد اللّه

خلقت انسان در بيان قرآن، تهران، شركت سهامى انتشار، چاپ سوم، 1351 ش.

46. سرفرازى، عباسعلى

رابطه علم و دين، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى.

47. سبزوارى، حاج ملا هادى (تولد 1212 ق)

شرح منظومه، قم- ايران، انتشارات علّامه، چاپ ششم، 1369 ش، 370 ص.

48. سروش، عبد الكريم

قبض و بسط تئوريك شريعت، تهران، مؤسسه فرهنگى صراط، 1370 ش.

49. سياسى، على اكبر

مبانى فلسفه،

تهران، دانشگاه تهران.

50. سمت (سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انسانى دانشگاهها)

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 489

مبانى اقتصاد اسلامى، قم، دفتر همكارى حوزه و دانشگاه، چاپ اول، 1371 ش.

51. شريعتى، محمد تقى

تفسير نوين، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1335 ش، 435 ص.

52. شريعتى، على

اسلام شناسى، تهران، حسينيه ارشاد، جزوه 15 و 16.

53. صدر، محمد باقر

الاسس المنطقيه للاستقراء، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، الطبعة الرابعة، 1402 ق، 479 ص.

54. صدوق، ابو جعفر محمد بن علي بن موسى بن بابويه

امالي، تهران، كتابفروشى اسلاميّه، 1380 ق، 680 ص.

55. صدر المتألهين، محمد بن ابراهيم صدر الدين شيرازى (ملا صدرا)

تفسير القرآن الكريم، قم، انتشارات بيدار، الطبعة الثانيه، 1366 ش، هفت جلد.

56. صدر، سيد حسن

شيعه پايه گذار علوم اسلامى، ترجمه مختارى، انتشارات كتابخانه بزرگ اسلامى، 1354 ش.

اصل كتاب تحت عنوان: الشيعة و فنون الاسلام، بيروت، دار المعرفة، بى تا، 156 ص.

57. صادقى، محمد

الفرقان في تفسير القرآن باالقرآن و السّنة، قم، انتشارات فرهنگ اسلامى، الطبعة الثانية، 1408 ق، 30 جلد.

58. صداقت، سيد على اكبر

قرآن و ديگران، قم، نشر روح، بى تا، 48 ص، با مقدمه اى از دكتر احمد بهشتى.

59. صافى گلپايگانى، لطف اللّه (معاصر)

بسوى آفريدگار، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1370 ش، 128 ص.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 490

60. الطبرسي، ابو علي الفضل بن الحسن (امين الاسلام) (م 548 ق)

تفسير مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران، المكتبة الاسلامية، چاپ پنجم، 1395 ق، ده جلد در پنج مجلد.

61. الطوسي، ابي جعفر محمد بن الحسن (385- 460 ق)

التبيان في تفسير القرآن، النجف، المطبعة العلمية، 1376 ق- 1957 م، ده جلد.

62. الطبري، ابو جعفر محمد بن جرير (م 310 ق)

جامع البيان في تفسير

القرآن، بيروت، دار المعرفة، 1406 ق، 30 جلد در 12 مجلد.

63. طباطبائى، سيد محمد حسين

تفسير الميزان في تفسير القرآن، قم، مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان، 1393 ق، 20 جلد.

64. همان

روش رئاليسم، با پاورقيهاى مرتضى مطهرى، قم، انتشارات صدرا، پنج جلد.

65. طنطاوي جوهري

الجواهر في تفسير القرآن، بى جا، دار الفكر، بى تا، 13 جلد.

66. غزالي، ابو حامد (م 505 ق)

احياء العلوم (الاحياء)، بيروت، دار المعرفة، 1402 ق- 1982 م، چهار جلد.

67. همان

جواهر القرآن، دمشق- بيروت، المركز العربي للكتاب، بى تا.

68. عمر ابو حجر، احمد

التفسير العلمي للقرآن في الميزان، بيروت- دمشق، دار قتيبة، 1411 ق- 1991 م، 563 ص.

69. عبده، محمد

تفسير القرآن الكريم (جز عمّ)، مصر، الجمعيّة الحريّة الاسلاميّة (و نشر ادب حوزه)، 1341 ق،

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 491

الطبعة الثانية، 190 ص.

70. عميد زنجانى، عباسعلى (معاصر)

مبانى و روشهاى تفسيرى، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1366 ش، 224 ص.

71. فارابى

احصاء العلوم، مصر، بى نا، بى تا.

در كتابخانه آيت اللّه نجفى «ره» (قم) موجود است.

72. القيشاوي، عبد اللّه

القرآن على ضوء العقل، مصر، بى تا، بى نا.

73. قرشى، سيد على اكبر

قاموس قرآن، تهران، دار الكتب الاسلامية، چاپ سوم، 1361 ش، هفت جلد در سه مجلد.

74. الكواكبي، سيد عبد الرحمن

طبائع الاستبداد و مصارع الاستعباد، حلب، طبع حلب، 1957 م.

75. كاپلستون، فردريك

.notselpoc kcirederF .yhposolihp nretsew fo yrotsiH A

تاريخ فلسفه، جلد هشتم (از بنتام تا راسل)، ترجمه بهاء الدين خرمشاهى، تهران، انتشارات سروش، 1370 ش، 647 ص.

76. همان

تاريخ فلسفه، جلد (كانت) ششم، ترجمه منوچهر بزرگمهر، تهران، انتشارات دانشگاه صنعتى شريف، 1360 ش، 356 ص.

77. كليني، محمد بن يعقوب

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 492

اصول كافى، قم، دفتر نشر فرهنگ

اهل البيت، چاپ اسلاميه، 1361 ش، 4 جلد.

78. كاشانى، ملا فتح اللّه

تفسير منهج الصادقين، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1346 ش.

79. كاشاني، محمد محسن الفيض (م 1091 ق)

تفسير صافى، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1402 ق، الطبعة الثانية، 5 جلد.

80. كانت، ايمانوئل (1724- 1804 م)

.leunammI tnaK .scisyhpatem erutuf yna ot anemogelorP

تمهيدات، ترجمه غلامعلى حداد عادل، تهران، مركز نشر دانشگاهى، چاپ دوم، 1370 ش، 261 ص.

81. الكاشاني، محمد محسن الفيض (م 1091 ق)

الوافي، اصفهان، منشورات مكتبة الامام امير المؤمنين على (عليه السلام) العامّة، 1365 ش، هفده جلد.

82. مطهرى، مرتضى (شهادت 1358 ش)

اصول فلسفه و روش رئاليسم، تهران، انتشارات صدرا، 5 جلد، چاپ اول. متن كتاب از سيد محمد حسين طباطبائى و مقدمه و پاورقى از مرتضى مطهرى.

83. مطهرى، مرتضى (شهادت 1358 ش)

علل گرايش به ماديگرى، جلد اول مجموعه آثار، تهران- قم، انتشارات صدرا، 1372 ش.

84. مكارم شيرازى، ناصر (متولد 1305 ش- معاصر)

تفسير به رأى، قم، مطبوعاتى هدف، چاپ هفتم، 1367 ش، 96 ص.

85. همان

قرآن و آخرين پيامبر، تهران، دار الكتب الاسلامية، چاپ دوم، 341 ص.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 493

86. همان

تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1364 ش، 27 جلد.

87. مصباح يزدى، محمد تقى (معاصر)

آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبليغات اسلامى، 1368 ش، دو جلد.

88. همان

معارف قرآن، قم، انتشارات در راه حق، 1367 ش، 520 ص.

89. معرفت، محمد هادى (معاصر)

التمهيد في علوم القرآن، قم، مركز مديريت حوزه علميه، 1367 ش، تاكنون پنج جلد آن چاپ شده است.

اعجاز علمى قرآن، در دست چاپ است.

90. مظفر، محمد رضا

اصول الفقه، تهران، انتشارات المعارف الاسلامية، 1368 ش- 1966 م، چهار جلد در دو مجلد.

91. همان

المنطق، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1402

ق- 1982 م، 456 ص.

92. مجلسى، محمد تقى (1111 ق)

بحار الانوار، تهران، المكتبة الاسلامية، 1385 ش، 110 جلد.

93. مهاجرى، مسيح

نظريه تكامل از ديدگاه قرآن، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1363 ش، 78 ص.

94. مشكينى اردبيلى، على (معاصر)

تكامل در قرآن، تهران، ترجمه حسينى نژاد، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، بى تا، 80 ص.

95. محمد محي الدّين، حسين ناجي

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 494

تسعة عشر ملكا (بيان ان فرية الاعجاز العددي للقرآن خدعة بهائية)، مصر، الزهراء للاعلام العربي، بى تا.

96. نيازمند شيرازى، يد اللّه

اعجاز قرآن از نظر علوم امروزى، تهران، شركت چاپ ميهن، چاپ چهارم، 1335 ش، 191 ص.

97. النجفي، محمد حسن (م 1266 ق)

جواهر الكلام، في شرح شرائع الاحكام، بيروت، دار احياء التراث العربي، الطبعة السابعة، 1981 م، 43 جلد.

98. نورى، حسين (معاصر)

دانش عصر فضا، قم، نشر مرتضى، 1370 ش، 250 ص.

99. نجمى، محمد صادق (و هاشم هريسى)

شناخت قرآن، بى نا، 1361 ش، 328 ص.

100. نوفل، عبد الرزاق

القرآن و العلم الحديث، بيروت، دار الكتاب العربي، 1393 ق، 225 ص.

101. هيك، جان

فلسفه دين، ترجمه بهرام راد، ويراسته بهاء الدين خرمشاهى، تهران، انتشارات بين المللى هدى، 1372 ش، 300 ص.

.KCIH NHOJ .NOIGILER FO YHPOSOLIHP EHT

102. اليزدي، السيد محمد كاظم الطباطبائي

العروة الوثقى، قم، مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان، 1412 ق، الطبعة الثانية، دو جلد، با حواشى مراجع تقليد.

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 495

فهرست آيات

1- سوره فاتحة الكتاب آيه/ صفحه

1/ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ/ 220

6/ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ/ 84، 101

2- سوره بقره 2/ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ/ 68

3/ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ .../ 120

22/ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً/ 298، 453

23/ وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا

عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ/ 209

29/ ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ .../ 279، 281، 297، 299، 304، 454

67/ وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً/ 310

102/ وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ .../ 142

158/ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما/ 92

164/ إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ .../ 298

171/ صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ/ 135

173/ إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ .../ 428

222/ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ .../ 125

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 496

آيه صفحه

243/ فقال لهم موتوا ثمّ احياهم .../ 331

3- سوره آل عمران 1/ الم/ 440

7/ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ .../ 43، 47

33/ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ .../ 448

59/ إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ/ 445

190/ إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ .../ 183

191/ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ .../ 135

4- سوره نساء 1/ يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها/ 438

59/ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلًا/ 47، 48

101/ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ/ 92

5- سوره مائده 3/ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ .../ 100

6/ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ/ 314

6- سوره انعام 2/ هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ طِينٍ ثُمَّ قَضى أَجَلًا/ 446

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 497

آيه صفحه

38/ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ ءٍ/ 162، 169، 171، 302، 324، 352،

354

59/ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ/ 162، 171، 352

94/ وَ لَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْدِيهِمْ/ 437

98/ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ/ 438

7- سوره اعراف 53/ هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ/ 43، 48

54/ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ/ 299

189/ هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها/ 312، 356، 379، 437

10- سوره يونس 38/ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ .../ 209

12- سوره يوسف 100/ يا أَبَتِ هذا تَأْوِيلُ رُءْيايَ مِنْ قَبْلُ/ 44

13- سوره رعد 41/ أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها/ 306

15- سوره حجر 22/ وَ أَرْسَلْنَا الرِّياحَ لَواقِحَ فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً/ 314، 426

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 498

آيه صفحه

28/ وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ/ 260، 446

16- سوره نحل 8/ وَ الْخَيْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوها وَ زِينَةً وَ يَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ/ 164

44/ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ/ 80

68/ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي .../ 319

69/ شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ/ 300، 443

78/ وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ .../ 135

89/ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ ءٍ/ 92، 162، 163، 174، 302، 324، 352، 354

18- سوره كهف 82/ ذلِكَ تَأْوِيلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً/ 82

19- سوره مريم 30/ قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ .../ 301

20- سوره طه 5/ الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى/ 74

21- سوره انبياء 30/ وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيٍّ/

242، 335، 340، 345، 347

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 499

آيه صفحه

47/ وَ إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنا بِها وَ كَفى بِنا حاسِبِينَ/ 164

23- سوره مؤمنون 86/ قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ/ 318

12/ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ/ 330

24- سوره نور 24/ يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ/ 439

45/ وَ اللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى بَطْنِهِ .../ 316، 317، 446

25- سوره فرقان 2/ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً/ 330

67/ وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً/ 300، 443

26- سوره شعراء 7/ أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ كَمْ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ/ 135

80/ وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ/ 166، 296، 378، 443

27- سوره نمل 82/ وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ/ 433

88/ وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ/ 313، 425

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 500

آيه صفحه

31- سوره لقمان 10/ خَلَقَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها/ 334

33- سوره احزاب 33/ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً/ 84

35- سوره فاطر 1/ الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا أُولِي أَجْنِحَةٍ/ 436

41/ إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا/ 297

36- سوره يس 36/ سُبْحانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ .../ 431

38/ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها/ 59، 136، 232، 234، 366، 381، 422، 442

65/ الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ/ 439

82/ إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ/

315

37- سوره صافات 6/ إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ/ 303

11/ إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طِينٍ لازِبٍ/ 446

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 501

آيه صفحه

39- سوره زمر 9/ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ .../ 134

40- سوره غافر 15/ رَفِيعُ الدَّرَجاتِ .../ 165، 172، 310

41- سوره فصّلت 9/ قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَ .../ 345

11/ ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ/ 311

12/ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ/ 303

42- سوره شورى 11/ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ/ 74، 127، 401

43- سوره زخرف 10/ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً/ 313

48- سوره فتح 10/ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ/ 50، 75، 96، 104، 127، 400

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 502

آيه صفحه

50- سوره ق 6/ أَ فَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْناها وَ زَيَّنَّاها/ 135

51- سوره ذاريات 1- 3/ وَ الذَّارِياتِ ذَرْواً* فَالْحامِلاتِ وِقْراً* فَالْجارِياتِ يُسْراً/ 313

47/ وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ/ 335، 340

54- سوره قمر 1/ اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ/ 306

55- سوره رحمن 5/ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ/ 296، 442

31/ يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ .../ 451

32/ يُرْسَلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ/ 451

58- سوره مجادله 11/ يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ/ 134

63- سوره منافقين 11/ لَنْ يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها/ 301

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 503

آيه صفحه

65- سوره طلاق 12/ خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ/ 306

69- سوره حاقه 17/ وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمانِيَةٌ/ 294، 456

70- سوره معارج

8 و 9/ يَوْمَ تَكُونُ السَّماءُ كَالْمُهْلِ* وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ .../ 435

77- سوره مرسلات 1 و 2/ وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً* فَالْعاصِفاتِ عَصْفاً/ 435

25/ أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً/ 317، 345، 350، 367، 377، 382، 453

30- 31/ انْطَلِقُوا إِلى ظِلٍّ ذِي ثَلاثِ شُعَبٍ* لا ظَلِيلٍ وَ .../ 300، 441

78- سوره نبأ 8/ وَ خَلَقْناكُمْ أَزْواجاً/ 323

86- سوره طارق 5- 7/ فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ* خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ* يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ/ 183

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 504

آيه صفحه

91- سوره شمس 5/ وَ السَّماءِ وَ ما بَناها/ 308

6/ وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها/ 322

96- سوره علق 1 و 2/ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ* خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ/ 320

99- سوره زلزله 1/ إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها/ 301، 379، 440

104- سوره همزه 7/ نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ/ 323

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 505

فهرست روايات

اطلب العلم و لو بالصين 137

انّ اللّه تبارك و تعالى لم يدع شيئا تحتاج اليه الامة الّا نزله فى كتابه 166

انّ كتاب اللّه ليصدّق بعضه بعضا 93

انّما العلم ثلاثة: آية محكمة او فريضة عادلة 143

انّى لا علم ما فى السموات و ما فى الارض 167

ظهره تنزيل و بطنه تأويل منه ما قد مضى 46، 84

العلم علمان: علم الاديان و علم الابدان 241

القرآن يفسّر بعضه بعضا 93

كتاب اللّه عز و جل على اربعة اشياء: على العبارة و الاشارة 262

كتاب اللّه ... ينطق بعضه بعضا 93

ما آمن بى من فسّر برأيه كلامى 110

ما ضرب رجل القرآن بعضه ببعض الّا كفر 94

ما يستطيع احد يقول جمع القرآن كلّه غير الاوصياء 101

من تكلّم فى القرآن برأيه فاصاب فقد

اخطأ 119

من حكم برأيه بين اثنين فقد كفر و من فسّر برأيه آيه 110

من قال فى القرآن برأيه فليتبوّء مقعده من النار 110

و يترك ما خالف حكمه حكم الكتاب و السنة 58

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 507

فهرست اعلام (اشخاص)

آخوند خراسانى: 81

آدم عليه السّلام: 85، 86، 145، 227، 447، 448

آرام، احمد: 200، 203

آگوست كنت: 152، 155، 254

آمپر: 155

ابان بن تغلب: 41

ابراهيم عليه السّلام: 147، 165، 166، 332، 358، 278، 441، 443

ابن ابى الفضل المرسى: 299، 352، 377، 379، 441، 442، 443

ابن ابى ليلى: 41

ابن اثير: 62

ابن الانبارى: 113

ابن تيميه: 47، 93

ابن شهر آشوب، رشيد الدين: 41، 83، 127

ابن عباس: 40، 300، 425

ابن مسعود، عبد اللّه: 40، 292، 300

ابن نديم: 137

ابن نقيب: 112

ابو العباس اشبيلى: 41

ابو الفتوح رازى: 42

ابو القاسم مغربى: 41

ابو بصير يحيى بن قاسم اسدى: 41

ابو حمزه ثمالى: 41

ابو صالح ميزان بصرى: 41

ابو على سينا: 21، 29، 139، 140، 278، 279، 280، 293، 294، 298، 351، 358، 371، 375، 456

ابى بن كعب: 40

احمد امين: 276، 347، 346، 427

احمد بن فارس بن زكريا: 62

احمد عمر ابو حجر: 99، 116، 210، 292، 306، 325، 328، 346،

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 508

357، 452

اديب لارى: 276، 347

ارسطو: 280، 351، 414

اريك- اوبلاكر: 381، 439

استادى، رضا: 94، 109، 130

استوارت ميل: 188

اسد آبادى، سيّد جمال الدين: 282، 307، 308، 327، 328، 330

افلاطون: 414

الزبيدى، محمّد مرتضى: 36

الشاطبى، ابو اسحاق: 170، 324، 326، 354، 379

الهى قمشه اى: 317، 350، 356، 379، 433، 435، 436، 438 454

امام باقر عليه السّلام: 46، 84، 92، 101، 137، 166

امام حسن عليه السّلام: 84

امام حسن عسكرى عليه السّلام: 95

امام حسين عليه السّلام: 84

امام

خمينى، روح اللّه (س): 7، 404

امام رضا عليه السّلام: 41

امام زمان عليه السّلام (مهدى «عج»): 7، 20

امام سجاد عليه السّلام: 263

امام صادق عليه السّلام: 84، 94، 110، 137، 141، 166، 235، 262، 263

امام على عليه السّلام: 40، 84، 93، 95، 101، 273، 434

امامى، محمّد: 276، 347

امين استرآبادى: 103

امين الخولى: 327

انشتين: 53

اوديسه: 121

اهتمام، احمد: 231، 319، 320

ايان باربور: 191، 192، 193، 197، 213، 226، 227، 250، 252، 254، 257، 261

ايلخانى: 122

ايليا: 121

باب الحوائجى، نصر اللّه: 412

بازرگان، مهدى: 313، 315، 427

برتراند راسل: 230، 256

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 509

بزرگمهر، منوچهر: 249

بطلميوس (هيئت بطلميوسى): 21، 24، 60، 106، 197، 282، 285، 298، 299، 303، 304، 305، 351، 355، 371، 413، 455، 456

بلاغى، شيخ محمّد جواد: 42

بنتام: 256

بنى اميه: 137

بنى عباس: 137

بوكاى، موريس: 146، 147، 227، 277، 278، 285

بهرام پور، ابو الفضل: 312

بهرام راد: 258

بهشتى، دكتر احمد: 7، 20، 159، 276، 347

بيضاوى، بهروز: 381، 439

بيكن: 154، 87

پاك نژاد، دكتر سيّد رضا: 236- 318

پوپر: 199، 200، 202، 203، 204

پولس: 122

پيامبر اسلام (محمد بن عبد اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم):

40، 47، 54، 55، 56، 64، 68، 76، 77، 80، 82، 84، 88، 90، 99، 101، 103، 105، 110، 111، 116، 119، 128، 129، 137، 143، 149، 160، 173، 174، 175، 176، 177، 178، 181، 206، 210، 211، 233، 241، 273، 284، 292، 299، 301، 302، 307، 383، 402، 404، 410

پير روسو: 138

تجليل، ابو طالب: 426

جابر بن حيان: 141

جابر بن عبد اللّه انصارى: 40

جابر بن يزيد جعفى: 41

جان هيك: 257، 258

جرجى زيدان: 137، 278

جزائرى: 64

جزنى: 125

جمال الدين الفندى: 451

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 510

جوادى آملى: 222

جوردا تلوبرونو: 347

جيمز هاكس: 145

حامد الغوالى: 431

حداد عادل، دكتر غلامعلى: 249

حسين بن سعيد: 41

حسين ناجى محمّد محى الدين: 287

حصاص: 64

حصيل بن مخارق: 41

حكيم، سيّد محسن: 402، 403

حلبى، دكتر على اصغر: 282، 307، 328

حوا: 85، 145، 447

خرمشاهى، بهاء الدين: 192، 213، 250، 252، 254، 256، 258، 261، 277، 307

خسرو شاهى، سيّد هادى: 341- 370

خمينى، شهيد سيّد مصطفى: 42

خوئى، ابو القاسم: 37، 73، 76، 78، 80، 127، 402

خوارزمى: 139

خيام: 139

داروين: 186، 340، 342، 344، 410، 412، 414، 445، 447

دبيرى، ذبيح اللّه: 147، 278

دكارت: 139

دلامبر: 156، 157

دينورت: 150

ذهبى: 44، 45، 48، 49، 105، 123، 166، 170، 274، 275، 325، 360، 366، 379

راغب اصفهانى: 35، 43، 62، 109، 124

راوندى، قطب الدين: 42

رستگارى جويبارى، يعسوب الدين:

322

رشيد رضا: 169، 308، 330، 358

زركشى: 78، 301، 352، 377

زمخشرى: 52، 63، 65، 66، 67، 171

سارتر ژان پل: 251

سبحانى، جعفر: 43، 48، 49، 62،

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 511

64، 71، 72، 235، 340، 341، 342، 370، 396، 413، 414

سبزوارى، حاج ملّا هادى: 305، 455، 456

سجستانى: 124

سحابى، يد اللّه: 358، 449

سدى: 41

سر سيّد احمد خان هندى: 282، 306، 307، 308، 328

سرفرازى، عباسعلى: 135، 139، 141، 165، 176، 182، 226، 277، 286، 428

سرفيتوس: 347

سروش، دكتر عبد الكريم: 220

سعيد بن جبير: 41

سياسى، دكتر على اكبر: 154، 158، 189

سيّد امير على: 282، 306، 307

سيّد رضى: 42، 49، 125

سيّد قطب: 288، 329، 330، 367، 368، 373، 377، 378، 431، 435

سيّد مرتضى: 42، 49، 81

سيوطى: 36، 37، 45، 62، 63، 65، 66، 67، 68، 85، 103، 112، 126، 164، 281، 302، 352، 377

شارلمانى: 138

شريعتى، دكتر على: 260

شريعتى، محمّد تقى: 322، 323

شعبى: 41

شكيب، محمود: 312

شلتوت، شيخ

محمود: 325

شهرستانى، سيّد هبة الدين: 312، 313

شهيد ثانى: 81

شيخ صدوق: 94

شيخ طوسى: 42، 55، 56، 72، 79، 81، 83، 86

شيخ مفيد: 41

صادقى، دكتر محمّد: 345

صافى گلپايگانى: 234، 235، 342، 343، 371، 395، 407، 410

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 512

صداقت، سيّد على اكبر: 149، 285

صدر، سيّد حسن: 139

صدر، شهيد محمّد باقر: 190، 194، 196، 198، 206

صفا: 137

طالقانى: 221

طالقانى، سيّد محمود: 43، 321، 322

طاووس بن كيسان يمانى: 41

طبرسى: 37، 38، 42، 45، 55، 56، 65، 297، 298، 423، 425، 427، 431، 454

طبرى: 49، 68، 82، 128، 217، 423

طريحى نجفى: 62، 124

طنطاوى: 27، 123، 170، 171، 264، 281، 285، 287، 309، 352، 359، 375، 439، 440، 441، 442

عاشورى لنگرودى، حسن: 119

عباس محمود عقاد: 327

عبد اللّه القيشاوى: 436

عبد اللّه بن عمر: 40

عبد الرزاق نوفل: 311، 352، 356، 433، 434، 438

عبد الغنى الخطيب: 451

عبده، شيخ محمّد: 79، 282، 308، 309، 330

علامه شعرانى: 80، 125

علامه طباطبائى، سيّد محمّد حسين:

36، 42، 47، 49، 79، 80، 86، 91، 94، 105، 112، 113، 114، 120، 123، 174، 256، 274، 280، 287، 288، 329، 334، 351، 359، 370، 376، 380

علامه مجلسى: 92، 94، 102، 281، 303، 351، 358، 375، 455، 456

على بن ابراهيم قمى: 41

على بن اسباط: 41

على بن عيسى: 297

عميد زنجانى: 40، 41، 43، 69، 87

عيسى بن مريم عليه السّلام، (مسيح): 122،

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 513

144، 147، 211، 261

غروى تبريزى، سيّد على: 402

غزالى، ابو حامد: 21، 164، 165، 167، 264، 275، 281، 294، 352، 377، 378، 442، 443

فارابى: 153

فاضل مقداد: 64

فاطمه عليها السّلام: 84

فخر رازى: 279، 298، 453، 454

فرات بن ابراهيم كوفى: 41

فردريك كبير: 138

فرعون:

262

فريد وجدى: 288، 329

فيض كاشانى، ملا محسن: 42، 94، 163

فيلون اسكندرانى: 122

قابيل: 261، 263، 286، 357

قتاده: 41

قرشى، سيّد على اكبر: 35، 55

قفطى: 137

قمى، شيخ عباس: 124

كاپلستون، فردريك: 249، 254، 256

كاشانى، ملّا فتح اللّه: 428

كانت، ايمانوئل: 139، 263، 239، 248، 249، 250، 266، 276، 394

كپرنيك: 218، 345، 355، 426

كپلر: 218

كواكبى، سيّد عبد الرحمن: 306

كى ير كيگارد: 251

گاليله: 186، 213، 218، 226، 227، 276، 413، 426

گرينيه: 150

لاريجانى، صادق: 222

لامارك: 447

لاوازيه: 315

لورا واكيسا واگليرى: 207

لومتر: 340

ماركس: 148

ماروت: 142

مأمون عباسى: 137

مجاهد: 41

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 514

محقق: 85، 126

محقق اردبيلى: 64

محمّد بن ابراهيم نعمانى: 41

محمّد بن سائب كلبى: 41

محمّد بن مسعود عياشى: 41، 84

محمّد توفيق صدوقى: 431، 437

محمّد عبد العظيم الزرقانى: 327

محمّد عزه دروزه: 327

محمّد قطب: 288

محمّد مصطفى مراغى: 333

محمّدى رى شهرى: 263

محمود ابو ريّه: 79

مختارى، محمّد: 139

مردوخ كردستانى، محمّد: 412

مشكينى، على: 234، 264، 344، 358، 397، 448

مصباح يزدى، محمّد تقى: 160، 169، 180، 181، 216، 287، 370، 396، 236، 318

مصطفى صادق رافعى: 310، 311

مطهرى، شهيد مرتضى: 120، 121، 206، 256، 288، 329، 357

مظفر، محمّد رضا: 81، 150، 190، 193، 196

معرفت، محمّد هادى: 7، 20، 46، 50، 70، 83، 127، 297، 339، 372

مكارم شيرازى، ناصر: 27، 37، 43، 95، 104، 109، 110، 111، 118، 130، 260، 262، 286، 336، 357، 371، 377، 427، 430، 432

ملّا صدرا شيرازى: 304

ملكيان، مصطفى: 199، 245

منصور عباسى: 137

موحد ابطحى: 84

مور: 159، 256

موريس شيليك: 254

موسى عليه السّلام: 144، 211، 226، 262، 430

مهاجرى، مسيح: 358، 447

مير شمس الدين اديب سلطانى: 254

مؤمن طاق: 141

در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص: 515

نجفى، شيخ محمّد حسن: 142، 402، 404، 410

نجمى: 37، 78

ندوى، سيد ابو الحسن: 288،

329

نوح عليه السّلام: 147، 263، 448

نورى، حسين: 429

نيازمند شيرازى، يد اللّه: 316، 317، 453، 454، 455، 456

نيوتن: 186، 201، 345

واقدى: 85

ولتر: 149

هابيل: 261، 263، 286، 357

هاروت: 142

هارون الرشيد عباسى: 138

هانرى كربن: 149

هايدگر: 251

هايزنبرگ: 191

هريسى: 37، 78

هشام بن حكم: 141

همر: 121

هيوم: 22، 139، 148، 152، 254، 282

ياسپرس: 251

يحيى بن يعمر: 41

يزدى، سيّد محمّد كاظم: 404

يوسف مروة: 139

 

 

هدایت به بالای صفحه